ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 21618
دانلود: 2846


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21618 / دانلود: 2846
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

۲ داستان «يوشع بن نون» وصیّ موسی

نخست يوشع بن نون در تورات:

در ماده «يوشعِ» قاموسِ كتاب مقدس به نقل از تورات گويد: «يوشع بن نون با موسی در كوه سينا بود و به عبادت گوساله، در عهد هارون، آلوده نگرديد.»

نصّ داستان تعيين و معرفی او بوسيله موسیعليه‌السلام در باب بيست و هفتمِ سِفر اعداد چنين است:

و موسی به خداوند عرض كرده گفت: ملتمس اينكه يَهُوهَ خدای ارواحِ تمامی بشر كسی را بر اين جماعت بگمارد كه پيش روی ايشان بيرون رود و پيش روی ايشان داخل شود و ايشان را بيرون بَرَد و ايشان را درآورد تا جماعتِ خداوند مثل گوسفندان بی شبان نباشند و خداوند به موسی گفت يُوشعَ بن نون را كه مردی صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وی وصيّت نما و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامی جماعت بنی اسرائيل او را اطاعت نمايند و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از برای او به حكم اُورِيم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وی او و تمامی بنی اسرائيل با وی و تمامی جماعت بيرون روند و به فرمان وی داخل شوند پس موسی به نوعی كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامی جماعت برپا داشت و دستهای خود را بر او گذاشته او را به طوری كه خداوند به واسطه موسی گفته بود وصيّت نمود(۵۳)

و داستان قيام و اقدام او به كار بنی اسرائيل و جنگهای وی، در بيست و سه باب «سِفر يوشع بن نون» آمده است.

دوم يوشع بن نون در قرآن كريم:

واژه «يوشع» در قرآن كريم(انعام / ۸۶ و ص / ۴۸)عربی شده و «ألْيَسَع» آمده است.

سوم يوشع بن نون در مدارك اسلامی:

يعقوبی گويد: «خدای عز و جل به گاه وفات موسی، فرمانش داد تا «يوشع بن نون» را وارد «قبّه الرّمان» كند و بر او درود فرستد و دستش را بر جسدش بگذارد تا بركتش به او منتقل گردد و وصيتش نمايد كه پس از وی به كار بنی اسرائيل قيام و اقدام نمايد».

۳ همانندی وصی خاتم انبيا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصی موسی عليه‌السلام

يوشع بن نون با موسی در «طور سينا» بود و به گوساله پرستی آلوده نگرديد و خداوند به موسی فرمان داد تا او را وصی پس از خود گرداند تا بندگان خدا همانند گوسفندان بی شبان نباشند.

و امام علیعليه‌السلام با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غار حرا» بود و هرگز به بت پرستی آلوده نگرديد و خداوند پيامبرش را فرمان داد تا در بازگشت از «حجه الوداع» او را فراروی حاجيان امام و پيشوای امت پس از خود تعيين نمايد و امتش را بدون صاحب رها نسازد، و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «غدير خم» اين فرمان را با صدای رسا اعلام داشت و او را چنانكه خواهد آمد «ولی عهد» پس از خود قرار داد. و آنچه درباره همانندی اين امت با بنی اسرائيل فرموده بود كه: «هر چه بر بنی اسرائيل رسيد، بر امت من نيز می رسد»، راست و صادق آمد!

۴ داستان «شمعون» وصیّ عيسی

نخست شمعون در انجيل:

در قاموس كتاب مقدس ده نفر بدين نام ذكر شده كه يكی از آنها «شمعون

پطرس» است. شمعون در تورات «سمعون» آمده و در «انجيل متّی» باب دهم درباره او گويد:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيد و ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيماری و رنجی را شفا دهند. نامهای دوازده رسول چنين است: اول شمعون معروف به پطروس...».

و در «انجيل يوحنا» باب بيست و يكم، شماره ۱۵ و ۱۸، آمده است كه عيسی او را وصی خود قرار داد و به وی گفت: «گوسفندانم را شبانی كن» كنايه از اينكه مؤمنانِ به مرا سرپرستی نما.

و در قاموس كتاب مقدس نيز آمده است كه «مسيح او را برای هدايت كنيسه تعيين كرد».

دوم شمعون در مدارك اسلامی:

يعقوبی داستانش را بيان داشته و او را «سمعان الصفا» ناميده است. و مسعودی در ج ۱ ص ۳۴۳ كتابش گويد: «پطروسی در روميه كشته شد كه نامش به يونانی «شمعون» و به عربی «سمعان» است.»

و صاحب مجم البلدان درباره «دير سمعان» گويد: «دير سمعان در نواحی دمشق است و «سمعان»ی كه اين دير به نام اوست، يكی از بزرگان نصاری است و می گويند او «شمعون الصفا» است».

بخشی از داستان اين سه «وصی» را بيان داشتيم تا نمونه و مثال ديگر اوصيای پيامبران پيشين باشد.

خاتم انبياصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، پيامبری نو ظهور(۵۴) و جدای از پيامبران پيشين نبود، تا امتش را بدون تعيين «ولی امر» رها سازد. او همان است كه جامعه اسلامی كوچك مدينه را به گاه غيبت خود، يك آن هم بی رهبر رها ننمود! آری، محال است كه خاتم انبيا و ديگر رسولان خدا جامعه اسلامی را برای هميشه تاريخ رها سازند و «ولی امر» پس از خود را تعيين ننمايند.

بلكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را با عبارات مختلف در اماكن متعدد تعيين و معرفی فرموده: در برخی مشخصاً امام بعد از خود را نام برده و در برخی همه امامان را. و از جمله مواردی كه «امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام » را با اسم و رسم معرفی نموده، احاديث آينده است.

___________________

(۱) بقره / ۱۲۴.

(۲) احزاب / ۳۳.

(۳) مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷. و عبداللّه پسر جعفر ذوالجناحين(= طيّار)فرزند ابوطالب مادرش اسماء بنت عميس خثعمی است. در حبشه به دنيا آمد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درك نمود و مردی حليم و كريم بود و او را بحرالجود(= دريای كرم)می گفتند و در سال ۸۰ هجری در مدينه وفات كرد. شرح حالش در اسد الغابه ج ۳ ص ۳۳ و جوامع السيره ص ۲۸۲ آمده است.

(۴) صفيه دخت حیّ بن اخطب از نسل هارون برادر موسیعليهما‌السلام است. او زوجه كنانه بن ربيع از يهود بنی النضير بود كه در جنگ خيبر كشته شد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بين اسيرانش برگزيد و به او فرمود: «اگر اسلام را برگزينی تو را برای خود برمی گزينم و اگر يهوديت را انتخاب كنی شايد آزادت كنم و به خويشاوندانت بپيوندی» و او گفت: «يا رسول اللّه! من به اسلام گرويدم و پيش از آنكه دعوتم كنی تصديقت كرده ام و نيازی به يهوديت نمی بينم و پدر و برادری در آن ندارم. شما مرا بين اسلام و كفر مخيّر كرديد، حال آنكه خدا و رسولش نزد من محبوبتر از آزادی و پيوستن به خويشاوندان است. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از سپری شدن عدّه اش با وی ازدواج نمود. و صفيّه در سال ۵۲ هجری وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۰ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در طبقات ابن سعد، ج ۸ ص ۱۲۰ ۱۲۹، و جوامع السيره ص ۲۸۵، آمده است.

(۵) فاطمه دخت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مادرش ام المؤمنين خديجه كبری است. در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه و اصابه آمده است كه: كنيه او «ام ابيها» است و نسل رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها از آن اوست. و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمه فرمود: «خداوند با خشم تو خشمگين، و با خشنوديت خشنود می گردد.» اين روايت در مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۵۳، ميزان الاعتدال، ج ۲ ص ۷۷، تهذيب التهذيب، ج ۱۲ ص ۴۴۱ و در صحيح بخاری باب مناقب فاطمه، ج ۴ ص ۲۰۰ و ۲۰۱ و ۲۰۵، گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «فاطمه جزئی از من است، هر كه به خشمش آورد مرا به خشم آورده است».و در روايت ديگری در كتاب نكاح، ج ۳ ص ۱۷۷، و صحيح مسلم باب فضائل فاطمه و سنن ترمذی و مسند احمد، ج ۴ ص ۴۱ و ۳۲۸ و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۳، آمده است كه: «هر چه او را بيازارد مرا آزرده است».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره به هنگام سفر، در بدو خروج و ورود، آخرين و اولين كسی را كه وداع و ديدار می كرد، فاطمه بود. چنانكه در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۵۵ و ۱۵۶ و ج ۱ ص ۴۸۹، و مسند احمد، ج ۵ ص ۲۷۵ و سنن بيهقی، ج ۱ ص ۲۶، آمده است.

و در باب وجوب خمس صحيح بخاری، ج ۲ ص ۱۲۴ از عايشه روايت كند كه گفت: «فاطمه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابوبكر صديق خواست تا ميراثش را از آنچه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر جای نهاده از انچه خدا به پيامبرش بازگردانيده به او بازگرداند، و ابوبكر گفت: «رسول خدا فرمود: «ما ارث برده نمی شويم. آنچه بر جای نهيم صدقه است» و فاطمه دخت رسول خدا خشمگين شد و از ابی بكر رويگردان شد و همواره رويگردان بود تا وفات كرد» او پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها شش ماه زندگی نمود.

و در باب غزوه خيبر صحيح بخاری، ج ۳ ص ۳۸ گويد: «هنگامی كه وفات كرد شوهرش شبانه دفنش نمود و ابوبكر را آگاه ننمود و خود بر او نماز گزارد. و علی تا فاطمه زنده بود موقع ممتازی داشت. و چون وفات كرد ديدار مردم را ناخوش داشت و به مصالحه با ابی بكر تن در داد.» اين روايت را مسلم در كتاب جهاد، ج ۵ ص ۱۴۵، و احمد در مسند، ج ۱ ص ۹، و بيهقی در سنن، ج ۶ ص ۳۰۰، نيز آورده اند. و در شرح حال آن حضرت در اسد الغابه گويد: «او به اسماء وصيت نمود كه غسلش دهد و اجازه ندهد كسی بر او وارد شود، و چون وفات كرد عايشه آمد و اسماء اجازه ورودش نداد.»

مولف گويد: «و محل قبر فاطمهعليه‌السلام تا امروز شناخته نشده است!»

صاحبان صحاح بنابر نقل جوامع السيره، ۱۸ حديث از آن حضرت روايت كرده اند.

و امام حسن و امام حسين دو سبط رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو فرزند علی و فاطمهعليها‌السلام : امام حسنعليه‌السلام در نيمه ماه رمضان سال سوم هجری به دنيا آمد و امام حسينعليه‌السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری. و رسول خدا درباره آنها فرمود: «حسن و حسين دو سيّد جوانان اهل بهشتند و پدرشان بهتر از آنهاست» سنن ابن ماجه باب فضائل اصحاب رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۶۷ و مصادر بسيار ديگر.

مسلمانان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی با امام حسنعليه‌السلام بيعت كردند و آن حضرت شش ماه به خلافت پرداخت و سپس به مقتضای مصلحت اسلام با معاويه مصالحه كرد. و معاويه هنگامی كه در سال ۵۰ ه بر آن شد تا برای پسرش يزيد بيعت بگيرد، آن حضرت را در نهان مسموم ساخت و شهيد نمود. مراجعه كنيد: نقش عايشه در تاريخ اسلام ج سوم ص ۱۷۸. در سال ۶۰ ه نيز امام حسينعليه‌السلام از بيعت با يزيد سرباز زد و فرمود: «اگر امت اسلامی به رهبری همچون يزيد مبتلا گردد بايد با اسلام خداحافظی نمود» و سپاه يزيد آن حضرت را در عاشورای سال ۶۱ ه در كربلا به شهادت رسانيدند. صاحبان صحاح از امام حسنعليه‌السلام ۱۳ حديث و از امام حسينعليه‌السلام ۸ حديث روايت كرده اند. مراجعه كنيد: جوامع السيره، ص ۲۸۴ و ۲۸۶، و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۶۸.

(۶) عايشه دخت ابوبكر مادرش امّ رومان بود. در سال چهارم بعثت به دنيا آمد و پيامبرص يك سال پس از هجرت به مدينه او را به خانه برد و وی در سال ۵۷ يا ۵۸ يا ۵۹ ه وفات كرد و ابوهريره بر او نماز گزارد. صاحبان صحاح ۲۲۱۰ حديث از او روايت كرده اند. مراجعه كنيد: نقش عايشه در احاديث اسلام.روايت عايشه در شأن نزول آيت تطهير در صحيح مسلم ج ۷ ص ۱۳۰، باب فضائل اهل بيت النبی، مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۴۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه مذكور، و تفسير زمخشری و رازی در تفسير آيه مباهله، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۴۹، آمده است.

(۷) واثله بن اسقع ليثی، به هنگام حركت پيامبر به سوی تبوك اسلام آورد. و گفته شده او سه سال خادم رسول خدا بود و در سال ۸۵ يا ۸۳ ه در دمشق يا بيت المقدس وفات كرد. صاحبان صحاح ۵۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره، ص ۲۷۹، آمده است. اين روايت او درباره شأن نزول آيه تطهير در سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۲، و روايت ديگری از او در مسند احمد، ج ۴ ص ۱۰۷، و مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷، و تفسير ابن جرير و سيوطی در تفسير آيه، و اسد الغابه، ج ۲ ص ۲۰ آمده است.

(۸) اين روايت ام سلمه در تفسير سيوطی، ج ۵ ص ۱۹۸ و ۱۹۹ آمده است. و روايت ديگری از او در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مسند احمد، ج ۶ ص ۳۰۶، و اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۹ و ج ۲ ص ۲۹۷، و تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۹۷، آمده است. و روايت ديگری در مستدرك صحيحين، ج ۲ ص ۴۱۶ و ج ۳ ص ۱۴۷، و سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۵۰، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱ و ۵۹۸، و تاريخ بغداد، ج ۹ ص ۱۲۶، موجود است. و روايت ديگری در مسند احمد، ج ۶ ص ۲۹۲.

(۹) روايت ابن عباس در مسند احمد، ج ۱ ص ۳۳۰، خصائص نسائی ص ۱۱، رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۶۹. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۹ و ۲۰۷، و تفسير در المنثور در تفسير آيه موجود است.

(۱۰) عمربن ابی سلمه عبدالاسد، ربيب رسول اللّه، مادرش ام سلمه است. در حبشه به دنيا آمد. با امام علیع در جنگ جمل همراه بود و آن حضرت فرماندهی بحرين و فارس را به او سپرد. در سال ۸۳ ه وفات كرد. صاحبان صحاح ۱۲ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۴، آمده است. حديث او در شأن نزول آيه تطهير در فضائل الخمسه، ج ۱ ص ۲۱۴ به نقل از صحيح ترمذی، ج ۲ ص ۲۰۹ موجود است.

(۱۱) روايت ابوسعيد خدری در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسيرآيه، و تاريخ بغداد، ج ۱۰ ص ۲۷۸ و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۷ و ۱۶۹، موجود است. شرح حال او در پاورقی صفحات آينده می آيد.

(۱۲) سعدبن ابی وقاص، شرح حالش در پاورقی صفحات قبل گذشت. او از بيعت با امام علیع سرباز زد و سبّ و دشنام علی از سوی معاويه را نيز نپذيرفت. معاويه به گاه بيعت گرفتن برای يزيد مسمومش ساخت و بمرد. صاحبان صحاح ۲۷۱ حديث از او روايت كرده اند. روايت او در شأن نزول آيه تطهير در خصائص نسائی ص ۴ ۵، و سنن ترمذی، ج ۳ ص ۱۷۱ ۱۷۲، آمده است.

(۱۳) روايت انس بن مالك در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۲۰۶ آمده است.

(۱۴) همانند قتاده در تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه مذكور، و عطيّه در شرح حالش در اسد الغابه، ج ۳ ص ۴۱۳، و معقل بن يساركه در سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۴۸ آمده است.

(۱۵) استشهاد امام حسنع در مستدرك صحيحين، ج ۳ ص ۱۷۲، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۴۶ و ۱۷۲، موجود است.

(۱۶) امام علی بن الحسينع، مادرش چنانكه در باب دهم ربيع الابرار زمخشری آمده دخت يزد جرد بود و در هنگام نفاس زادنش وفات كرد و يكی از «امّ ولد»های پدرش دايه او شد و امامعليه‌السلام پس از فوت پدر به شوهرش داد و ظاهر آن است كه نامش «غزاله» بوده است (عيون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۲۸) علی بن الحسين در سال ۹۵ ه در مدينه وفات كرد. صاحبان صحاح برخی احاديث را از او روايت كرده اند.و استشهاد آن حضرت به آيه تطهير در تفسير آيه موجود است. شرح حال او در وفيات الاعيان ج ۲ ص ۴۲۹ و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۰۳ آمده است.

(۱۷) روايت ابن عباس در تفسير در المنثور، تفسير آيه:«و أمر اهلك بالصلاة...»آمده است.

(۱۸) ابوالحمراء، آزاد شده رسول خداص نامش هلال بن حارث يا ابن ظفر است و حديث او در شرح حالش در استيعاب، ج ۲ ص ۵۹۸، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۱۷۴، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۷۸، آمده است.

(۱۹) ابوبرزه اسلمی، در نامش اختلاف است. در سال ۶۰ يا ۶۴ در بصره وفات كرد. صاحبان صحاح ۲۰ يا ۴۶ حديث از او روايت كرده اند. شرح حالش در اسد الغابه و جوامع السيره ص ۲۸۰ و ۲۸۳ آمده است. حديث او در مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۹ موجود است و عبارت او «سبعة عشر شهرا» آمده كه به نظر ما از اشتباه نسخه برداران است.

(۲۰) روايت «أنس» در مسند احمد، ج ۳ ص ۲۵۲، و مسند طياسی، ج ۷ ص ۲۷۴ حديث ۲۵۰۹، و اسد الغابه، ج ۵ ص ۵۲۱، و تفسير ابن جرير و سيوطی، در تفسير آيه آمده است.

(۲۱) نجم / ۳ ۴.

(۲۲) صحيح بخاری، كتاب الاحكام، ج ۴ ص ۱۶۳. عبارت: العسر و اليسر: سختی و آسانی در صحيح مسلم كتاب الاماره حديث ۴۱ و ۴۲، است. سنن نسائی كتاب البيعه، باب البيعة. سنن ابن ماجه، كتاب الجهاد، حديث ۲۸۶۶. موطّأ مالك، كتاب الجهاد باب الترغيب فی الجهاد، حديث ۵. مسند احمد، ج ۵ ص ۳۱۴ و ۳۱۶ و ۳۱۹ و ۳۲۱ و ج ۴ ص ۴۱۱. سير اعلام النبلاء، شرح حال عباده، ج ۲ ص ۳ و تهذيب ابن عساكر، ج ۷ ص ۲۰۷ ۲۱۹.

(۲۳) مراجعه كنيد: شرح حال عباده در استيعاب، ج ۲ ص ۴۱۲ و اسدالغابه، ج ۳ ص ۱۰۶ ۱۰۷.

(۲۴) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۱ ص ۱۲۲۱.

(۲۵) مراجعه كنيد: فصل سقيفه و بيعت ابوبكر، و نزاع قبيلگی انصار و مهاجران در ابتدای همين كتاب.

(۲۶) نساء / ۵۹. تفسير اين آيه و احاديث رسيده از رسول خداص درباره آن در بحثهای بعد می آيد ان شاءاللّه.

(۲۷) عبارت متن از طبری است. تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۳ ص ۱۱۷۱ ۱۱۷۲. تاريخ ابن عساكر تحقيق محمودی، ج ۱ شرح حال امام علیع. تاريخ ابن اثير، ج ۲ ص ۲۲۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۳ ص ۲۶۳. تاريخ ابن كثير، ج ۳ ص ۳۹ كه الفاظ را حذف كرده و گويد: كذا و كذا! كنزالعمال متقی هندی، ج ۱۵ ص ۱۰۰ و ۱۱۵ و ۱۱۶ و سيره حلبيه نشر كتابفروشی اسلاميه، ج ۱ ص ۲۸۵.

(۲۸) شعراء / ۲۱۴.

(۲۹) ابواء قريه ايست در بيست و سه ميلی مدينه كه قبر «آمنه» مادر رسول خداص در آنجاست. و «ودّان» قريه ايست كه تا «جُحفه» يك روز راه و تا ابواء شش ميل است. (معجم البلدان)

(۳۰) بواط از كوههای جهينه در مسير شام است و فاصله اش تا مدينه حدود نود ميل هر ميل چهار هزار ذراع است.

(۳۱) صفوان بيابانی نزديك بدر است.

(۳۲) ذوالعشيرة نزديك ينبع حدود صد ميلی مدينه است. و ابوسلمه، عبداللّه بن عبد الاسد، پسر عمه رسول خدا بود كه ابتدا به حبشه و سپس به مدينه هجرت نمود و در بدر حاضر و در احد شركت و از اثر آن وفات نمود. شرح حالش در اسد الغابه آمده است.

(۳۳) رسول خداص در سوم ماه رمضان از مدينه خارج شد و جنگ در روز جمعه هفدهم آن ماه اتفاق افتاد.

(۳۴) سيره نويسان گويند: يهود به گاه ورود به مدينه در پستيهای آن جای گرفتند و چون هوايش را نپسنديدند، به بلنديها روی آوردند و بنی نضير در طحان و بنی قريظه در مهروز مسكن گزيدند و در آنجا بودند تا پيامبرص با آنها جنگيد و از آن بيرونشان نمود. (معجم البلدان: ماده: «بطحان» و «مهروز»). و ابولبابه، بشير يا رفاعه بن عبدالمنذر، يكی از «نقبا» در بيعت عقبه بود. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۳۵) عريض بيابان مدينه است. معجم البلدان

(۳۶) قرقرة الكدر، ناحيه مركزی بنی سليم جنب منطقه حارّه عراق به سمت مكه با فاصله هشت روز راه تا مدينه. معجم البلدان

(۳۷) فران مركز بنی سليم در ناحيه فرع حجاز بوده است. معجم البلدان و لسان العرب

(۳۸) منازل يهود بنی نضير در منطقه غرس قبا و بالاتر آن بود كه قبا در دو ميلی مدينه قرار دارد. معجم البلدان، ماده: غرس و قبا

(۳۹) عبداللّه بن رواجه انصاری خزرجی در بيعت عقبه نقيب بنی حارث بود. در همه وقايع و نبردهای رسول خداص حضور داشت و يكی از سه فرمانده شهيد جنگ موته بود. شرح حالش در استيعاب و اسدالغابه آمده است.

(۴۰) ذات الرقاع كوهی است نزديك نخيل در جوار سعد و شقره با رنگهای گونه گون و قسمتهای سرخ و سياه و سفيد. شرح اين غزوه را در التنبيه و الإشراف مسعودی می يابيد.

(۴۱) دومة الجندل قلعه ای بنا شده در منطقه جندل با سرزمينی به وسعت پنج فرسخ بود كه تا دمشق هفت روز و تا مدينه پانزده روز راه فاصله داشت. مراجعه كنيد: معجم البلدان، ماده: دومة و التنبيه و الاشراف، شرح غزوه مذكور.

(۴۲) آبشخور مريسيع بر سر راه «فرع» قرار دارد و فرع تا مدينه حدود نود ميل است.

(۴۳) ابورهم، كلثوم بن حصين: پس از ورود پيامبرص به مدينه اسلام آورد و در احد حضور يافت و تير بر گلوگاهش اصابت نمود و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آب دهان بر آن ماليد و شفا يافت. شرح حالش در اسدالغابه آمده است.

(۴۴) مراجعه كنيد: جمهره انساب ابن حزم، چاپ مصر ۱۳۸۲ ه، ص ۱۹۶ ۱۹۸، نَسَب بنی لحيان. و عسفان بين مكه و مدينه است كه در تعيين محل آن اختلاف دارند معجم البلدان.

(۴۵) ذی قَرَد بر سر راه خيبر به مدينه قرار داشت.

(۴۶) رسول خداص در روز دوشنبه اول ذيقعده برای انجام عمره حركت نمود و مشركان راه ورودشان به مكه را بستند و آن حضرت در «حديبيه» نه ميلی مكه اقامت گزيد تا پيمان «صلح حديبيه» منعقد گرديد و بنابر آن شد كه در سال آينده عمره بگزارند.

(۴۷) مراجعه كنيد: اسدالغابه، شرح حال سِباع بن عُرفُطَه.

(۴۸) پيامبرص ششم ذيقعده حركت نمود.

(۴۹) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۷.

(۵۰) صحيح بخاری، كتاب بدء الخلق، باب غزوه تبوك، ج ۳ ص ۵۸.

(۵۱) صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضل علی بن ابی طالب، حديث ۳۲. مسند ابوداود، ج۱ ص ۲۹. حليه الاولياء، ج ۷ ص ۱۹۵ و ۱۹۶. مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۳ و ۱۸۲ و ۳۳۰ و ج ۴ ص ۱۵۳. تاريخ بغداد، ج ۱۱ ص ۴۳۲. خصائص نسائی ص ۸ و ۱۶، و طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۵.

(۵۲) اثبات الوصية، مسعودی، چاپ نجف ص ۵ ۷۰. و مسعودی، علی بن الحسين از نوادگان عبداللّه بن مسعود صحابی و متوفای ۳۴۶ ه است. در طبقات الشافعيه، ج ۲ ص ۳۰۷ گويد: گفته شده كه او مذهب معتزلی داشته است. كتبی در فوات الوفيات، ج ۲ ص ۴۵، و ياقوت حموی در معجم الاُدبا به اين كتاب اشاره كرده و گفته اند: كتاب «البيان» در اسماء ائمه از آنِ اوست. و در «الميزان» ابن حجر، ج ۴ ص ۲۲۴ گويد: كتاب «تعيين الخليفه» از آنِ اوست. اين كتاب را در الذريعه و غير آن «اثبات الوصيه» ناميده اند.

(۵۳) كتاب مقدس، عهد عتيق(= تورات)ترجمه فارسی از عبرانی و كلدانی و يونانی، چاپ دارالسلطنه لندن، ۱۹۳۲ ميلادی، ص ۲۵۴.

(۵۴) خداوند سبحان(احقاف / ۹)می فرمايد:«قل ما كنت بدعاً من الرسل...»: «بگو من پيامبر نوظهور و جدای از ساير پيامبران نيستم...»

وصی رسول اللّه صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و وليعهد و خليفه بعد از او

«وصی» در احاديث رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در باب اول، داستان انذار و بيم دادن بنی هاشم را بيان داشتيم، و اينكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حضور آنها«علی بن ابيطالب» را بدين گونه معرفی فرمود كه:

«همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. پس، از او بشنويد و اطاعتش نمائيد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اين بيان «وصی و خليفه» خود در بين آنها را تعين نمود و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند. و خداوند سبحان فرموده:( وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ) (۵۵) : «آنچه را پيامبر برای شما آورده بگيريد».

طبرانی از «سلمان فارسی» روايت كند كه گفت: «به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتم: «هر پيامبری را «وصی»ی است، وصی شما كيست؟» پاسخم نفرمود و چندی بعد كه مرا ديد فرمود: «سلمان!» به سويش شتافتم و گفتم: «بله.» فرمود: «می دانی وصی موسی كيست؟» گفتم: «آری، يوشع بن نون است.» فرمود: «برای چه؟» گفتم: «برای آنكه در آن روز داناترين آنها بود». فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است.»(۵۶)

و از «ابوايوب انصاری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش فاطمه فرمود: «آيا ندانستی كه خدای عزوجل زمينيان را برانداز نمود و از بين آنها پدرت را برگزيد و مبعوث گردانيد، و در بار دوم برانداز نمود و شوهرت را برگزيد و به من وحی فرمود تا همسرش دهم و وصيش گيرم؟».(۵۷)

و از «ابوسعيد خدری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «همانا وصی من و راز نگهدارم و بهترين كسی كه بعد از خود باقی می گذارم تا قول و قرارم را وفا و دَين و قروضم را ادا نمايد «علی بن ابی طالب» است».(۵۸)

و از «انس بن مالك» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وضو ساخت و دو ركعت نماز به جای آورد و به او فرمود: «اولين كسی كه از اين در بر تو وارد می شود، امام متقيان و سيد مسلمانان و پيشوای دين و خاتم وصيين است...» و علی آمد و آن حضرت فرمود: «انس! كه آمد؟» گفتم: علی. پس، شادمان به سوی او برخاست ودر آغوشش كشيد و...»(۵۹)

و از «بريده» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هر پيامبری را وصی و وارثی باشد، و علی «وصی» و وارث من است».(۶۰)

و در «محاسن و مساوی» بيهقی روايتی است كه فشرده آن چنين است: «جبرئيل با هديه ای از سوی خدا فرود آمد تا رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به پسر عمو و «وصی»ش علی بن ابی طالب اهداء نمايد».(۶۱)

وصيت در كتب امتهای پيشين

نصربن مزاحم در كتابش «وقعه صفين» و خطيب در «تاريخ بغداد» روايت كنند كه:

«سپاه امام علیعليه‌السلام در مسير «صفين» دچار تشنگی شدند و امام آنها را حركت داد تا به نزد صخره ای رسيدند و به ياری او آن را از جای بركندند و نوشيدند تا سيراب شدند. در نزديك آنها ديری بود و چون صاحب دير از موضوع آگاه شدگفت: «اين دير جز با اين آب بنا نشده، و اين آب را كسی جز نبی يا «وصی» نبی استخراج نكرده است».(۶۲)

خبری ديگر در تأييد خبر پيشين:

در صفين نصربن مزاحم و تاريخ ابن كثير خبر ديگری است كه گويد:

«هنگامی كه علیعليه‌السلام در «رقّه» و در نقطه ای به نام «بليخ»(۶۳) بر كناره فرات فرود آمد، راهبی از صومعه خود بيرون شد و به علی گفت: «نزد ما كتابی است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و اصحاب عيسی بن مريم آن را نوشته اند، آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ علی گفت: آری، محتوايش چيست؟ و راهب چنين گفت:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم»

«خداوندی كه اراده اش جاری و نوشته اش ساری است، همو در بين امّی ها رسولی را از خودشان مبعوث می كند تا كتاب و حكمتشان بياموزد و به راه خدا هدايتشان نمايد. نه درشت خوی است و نه سنگدل و نه عربده كشِ كوچه و بازار. بدی را با بدی پاسخ نگويد، بلكه می بخشد و در می گذرد. امتش حامدانی هستند كه خدای را بر هر پيشامدی سپاس گويند و در هر فراز و نشيبی فروتنانه به تهليل و تكبير و تسبيحش پردازند. و خداوند او را بر همه دشمنانش پيروز گرداند. و چون جانش ستاند، امتش اختلاف كنند و سپس اجتماع نمايند و تا آنجا كه خدا بخواهد درنگ كنند و دوباره اختلاف نمايند. و مردی از امتش بر كناره اين فرات بگذرد كه به معروف امر و از منكر نهی كند و به حق داوری نمايد و در قضا رشوه نپذيرد. دنيا در نزد او از خاكسترِ بادآورده بی ارزشتر و مرگ در نزد او از نوشيدن آب برای تشنه كام آسانتر است. در نهان خدا ترس و در عيان خيرخواه و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگری نمی هراسد. و هريك از مردم اين بلاد كه آن پيامبر را دريابد و به او ايمان آورد، پاداشش بهشت و رضوان من باشد، و هركس آن عبد صالح را دريابد، بايد به ياريش بشتابد كه كشته شدن با او شهادت است.»

سپس به علیعليه‌السلام گفت: «من همراه تو هستم و از تو جدا نمی شوم تا آنچه به تو می رسد بر من نيز برسد.» راوی گويد: «علی گريست و گفت: «سپاس خدای را كه فراموشم نفرمود. سپاس خدای را كه در كتب ابرار يادم كرد». و آن راهب با علی همراه شد و چنانكه يادآور شده اند صبح و شام با علی بود تا آنگاه كه در جنگ صفين كشته شد. و هنگامی كه مردم به دفن كشته های خود پرداختند، علی گفت: «او را بيابيد» و چون يافتند بر او نماز گزارد و دفنش نمود و فرمود: «اين از ما اهل البيت است» و بارها برای او آمرزش خواست.(۶۴) ».