احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج21%

احکام خانواده و آداب ازدواج نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج
  • شروع
  • قبلی
  • 166 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15119 / دانلود: 3610
اندازه اندازه اندازه
احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خانه اسلامى

الف - احكام و آداب زن‏

١ - اسلام براى بزرگداشت زن، قوانينى را نهاده است كه پاكدامنى‏او را پاس مى‏دارد تا بازيچه‏اى در دست هوسرانان نگردد، واز همين‏روست كه پيامبر نهى كرده از اين كه زنى بر زين اسب نشيند ودرروايتى آمده است كه "پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نهى مى‏كرده است از اين كه فرجى‏بر سرجى سوار شود."(٣٤٦)

٢ - پيامبر به شوهران دستور مى‏دهد اگر زن از آنها خواست به‏مكانهاى خودنمايى بروند بايد با او نافرمانى كنند.

حضرت‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "كسى كه زنش را فرمان برد خداوند او رابه رو در آتش درافكند." سؤال شد: اين فرمانبرى كدام است؟فرمود: "اين كه زن از مرد بخواهد به حمامهاى عمومى يا جشنهاى‏عروسى يا عيد ديدنى يا مراسم نوحه‏خوانى بروند يا بخواهند جامه‏نازك بپوشند."(٣٤٧)

٣ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به زنان دستور مى‏دهد در راه‏ها از دو طرف راه بروندتا از ديد چشمهاى خائن بدور بمانند. از حضرت‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است‏كه فرمود: "زنان حق ندارند در ميانه راه، راه بروند، وبهتر است ازكنار ديوار وگوشه راه حركت كنند."(٣٤٨)

٤ - زنان از آشكار كردن زينت وزيبائيهاى خود نزد زنان ديگرى كه‏آنها را براى مردان توصيف مى‏كنند منع شده‏اند. از امام صادق ‏عليه‌السلام ‏روايت شده است كه فرمود: "زن را نزيبد كه نزد زنى يهودى يامسيحى زينت وزيبائيهاى خود را آشكار كند، زيرا آنها اين زنان رابراى شوهران خود توصيف مى‏كنند."(٣٤٩)

٥ - براى پاسداشت زن از لغزش وانحراف، اسلام حرام كرده‏است زنى با مردى نامحرم خلوت كند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "كسى‏كه به خدا وروز واپسين ايمان دارد در محلى بيتوته نمى‏كند كه صداى‏تنفّس زنى كه محرم او نيست، به گوش رسد."(٣٥٠)

٦ - اسلام دست دادن با زن بيگانه )نامحرم( را حرام دانسته است)مگر با واسطه پارچه‏اى( وحرام دانسته مردى زن نامحرمى را درآغوش گيرد يا به سينه بچسبناند. در حديثى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيده‏است "هر كه چشم خود را از حرام پر كند خداوند در روز رستاخيزچشم او را از آتش پر كند مگر آن كه توبه كند وباز گردد" ونيزپيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "هر كه با زنى دست دهد كه محرم او نيست به‏خشم الهى گرفتار آيد وهر كه همراه زن نامحرم گردد از طريق حرام، باشيطان در زنجيرى از آتش كشيده شود وهر دو به آتش درافكنده‏شوند."(٣٥١)

٧ - اسلام مانع از آن شده كه مردى با زنى نامحرم شوخى كند،پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "هر كه با زنى بگو بخند كند كه مالك)ومحرم( او نيست خداوند در برابر هر كلمه‏اى كه در دنيا گفته هزارسال حبسش كند."(٣٥٢)

٨ - مردان از اين كه با شهوت به پشت زنان بنگرند منع شده‏اند.امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "آيا كسانى كه به پشت زنان مى‏نگرند ازآن نمى‏هراسند كه ديگران به پشت زنانشان بنگرند."(٣٥٣)

٩ - پيامبر نهى كرده از اين كه به بيش از چهره ودو دست ودو پاى‏زن )آن هم بدون ترس از افتادن در حرام( نگريسته شود. در حديثى‏از امام صادق‏عليه‌السلام رسيده است كه راوى به ايشان عرض كرد:نگريستن به چه قسمتهايى از پيكر زن براى مرد نامحرم رواست؟فرمود: "چهره، دو دست ودو پا."(٣٥٤)

١٠ - اگر مردى مى‏خواهد با زنى نامحرم دست دهد بايد پارچه‏اى‏ميان دست آنها حائل شود ودست زن را نفشرد. سماعه بن مهران‏مى‏گويد: از حضرت صادق‏عليه‌السلام درباره دست دادن با زن پرسيدم،امام‏عليه‌السلام فرمود: "حلال نيست مردى با زنى دست دهد مگر زنى كه‏ازدواج با او حرام است مانند خواهر، دختر، عمه، خاله، دخترخواهر ونظاير آن، واما زنى كه ازدواج با او حلال است، نبايد با اودست دهد مگر با واسطه پارچه‏اى ودست او را نفشارد."(٣٥٥)

١١ – پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نهى كرده از اين كه مردى به ديدن زنى نامحرم رودمگر با اجازه خانواده آن زن، در حديث آمده است كه: "پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باز داشته از اين كه مردان به ديدن زنان بروند مگر با اجازه اولياءزنان."(٣٥٦)

١٢ - بوسيدن دختر كوچكى كه به شش سال رسيده باشد كراهت‏دارد، امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "هرگاه دخترى به شش سال رسيدشايسته نيست او را ببوسى."(٣٥٧)

١٣ - بايد خوابگاه فرزندان را پس از ده سال از يكديگر جدا كردپيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "خوابگاه پسر بچه وپسر بچه يا پسر بچه،ودختر بچه، يا دختر بچه ودختر بچه از ده سالگى جدا مى‏گردد."(٣٥٨)

١٤ - كراهت دارد مردى پيشاپيش به زنى نامحرم سلام كند، يا اورا به غذا تعارف كند. امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: شما آغازگر سلام‏با زنان نباشيد، وآنها را به خوراك فرا نخوانيد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏مى‏فرمود: "زنان، ناتوانى هستند وعورت، پس ناتوانى آنها را باسكوت بپوشانيد وعوراتشان را در خانه پنهان داريد."(٣٥٩)

١٥ - اسلام مانع از آن شده است كه زنان ومردان در محافل‏عمومى باهم اختلاط يابند. روزى امام على‏عليه‌السلام براى اهل عراق‏خطبه كرد وآنها را از اختلاط با زنان باز داشت وفرمود: "اى مردم‏عراق شنيده‏ام كه زنان شما در راه مزاحم مردان مى‏شوند آيا شرم‏نمى‏كنيد؟."(٣٦٠)

وشايد از همين رو باشد كه اسلام اجازه نمى‏دهد زنان براى‏شركت در نماز عيد قربان وفطر از خانه خارج شوند، محمد بن شريح‏در اين باره از امام صادق‏عليه‌السلام پرسش كرد وامام‏عليه‌السلام فرمود: "خير،مگر پير زن، آن هم با نعلين."(٣٦١)

١٦ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ناخوش مى‏داشت كه مردى در جاى زنى بنشيندپيش از آن كه جاى او سرد شود )واين كراهت به خاطر برانگيخته‏شدن غريزه جنسى مرد است از حرارت بدن زن(. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏مى‏فرمود: "اگر زنى در جايى نشست وسپس برخاست نبايد مرد درجاى او بنشيند تا وقتى كه جايگاه او سرد شود."(٣٦٢)

١٧ - در روايت شريفى امام محمد بن على الباقرعليه‌السلام احكام خاص‏زنان را به تفصيل بيان فرموده كه بخشى از آن را مى‏خوانيم :

"زنان نبايد )با صداى بلند( اذان و اقامه بگويند، ونه به جمعه‏وجماعت حاضر شوند، ونه به ديدار بيمار روند، ونه تشييع جنازه‏كنند، ونه با صداى بلند تلبيه )درحج( گويند، ونه ميان صفا ومروه‏هروله كنند، ونه حجر الاسود را لمس كنند، ونه به كعبه داخل شوند،ونه )در حج( موهاى خود را بتراشند، بلكه مقدار كمى از موى خودرا تقصير كنند، ونه عهده‏دار قضا گردند، ونه امارت بر عهده گيرند،ونه با ايشان رايزنى شود، ونبايد جز به اضطرار حيوانى را ذبح كنندووضوى خود را بر خلاف مردان كه از ظاهر ذراع مى‏آغازند از باطن‏مى‏آغازند، وچنان مسح نمى‏كنند كه مردان بلكه براى نماز صبح‏ومغرب مقنعه را از موضع مسح سر برمى گيرند، ودر ساير نمازها برروى آن مسح مى‏كشند، زن دست خود را داخل مقنعه مى‏كندوسپس به مسح سر خود مى‏پردازد بدون آن كه مقنعه را از سر خودبرگيرد، وهرگاه به نماز ايستاد دو پاى خود را به يكديگر مى‏چسباند،ودو دستش را بر سينه‏اش مى‏گذارد، ودر ركوع دو دستش را بر دورانش مى‏نهد، وهنگام سجود به زمين مى‏چسبد، وهرگاه سر ازسجده برداشت مى‏نشيند وسپس قيام مى‏كند، وهرگاه براى تشهدنشست دو پاى خود را زير دو ران خود مى‏گذارد."(٣٦٣)

از اين حديث اين گونه پيداست كه حكمت اين آداب وسنن‏پاسدارى از كرامت زن است، تا وسيله‏اى براى برانگيختن شهوت،ولغزش وانحراف مردم نگردد، واز نگاه ناپاك محفوظ بماند. واللَّه‏العالم.

ب - سنن وآداب دينى پيرامون كودكان‏

١ - اسلام، فرزند را موجب سعادت انسان مى‏داند ودر حديثى ازامام باقرعليه‌السلام رسيده است كه: "از سعادت مرد است كه فرزندى‏داشته باشد كه شباهت واخلاقش وطبيعتش وصفاتش در او بازتاب‏يابد."(٣٦٤)

ابو الحسن‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "هرگاه خدا براى بنده‏اى خير بخواهداو را نمى‏ميراند مگر آن كه فرزندش را به او نشان دهد."(٣٦٥)

٢ - مؤمن بايد فرزند شايسته وصالح را احترام كند، در حديثى‏آمده است كه: "فرزند شايسته، گلى است از گلهاى بهشت."(٣٦٦)

امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "خداوند بر مرد به سبب شدت‏محبتش به كودكش رحم مى‏گيرد."(٣٦٧)

٣ - اسلام ناخوش مى‏دارد كه كسى از هراس تهيدستى فرزندنطلبد. بكر بن صالح مى‏گويد: در نامه‏اى به ابو الحسن‏عليه‌السلام نوشتم پنج‏سال است كه از بچه‏دار شدن خوددارى مى‏كنم، وزن من بچه دارشدن را ناپسند مى‏شمارد ومى گويد: به خاطر كم توشگى تربيت اودشوار است، نظر شما چيست؟

حضرت‏عليه‌السلام براى من نوشت: "فرزند بياوريد كه روزى او باخداوند است."(٣٦٨)

٤ - اسلام به طلبيدن فرزند دختر فرا مى‏خواند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏مى‏فرمايد: "بهترين فرزندان، دختران هستند كه لطيف هستند وكارسازند وانيس هستند وبا بركت وفرزند را آنها مى‏آورند."(٣٦٩)

اسلام اجازه نمى‏دهد دختر، نا خوش شمرده شود وآنها را حسنه‏به شمار مى‏آورد. امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "دختران، حسنه‏هستند وپسران نعمت، وبراى حسنات )در روز قيامت( پاداش داده‏مى‏شود، واز نعمت پرسش مى‏شود."(٣٧٠)

ودر روايتى ديگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "خداوند نسبت به زنان‏بيش از مردان محبت ولطف دارد، ومردى زن محرمى را شاد نمى‏كندمگر آن كه خداوند در روز رستاخيز او را شاد مى‏گرداند."(٣٧١)

٥ - وهر كه فرزند بخواهد با دعاهاى منقول از اهل بيت ‏عليه‌السلام نيايش‏كند، وخداوند اگر بخواهد آنچه او طلب كرده بدو دهد، واين همان‏كارى است كه حارث نضرى كرد، او مى‏گويد: به ابو عبد اللَّه‏‏عليه‌السلام ‏عرض كردم: من از خاندانى هستم كه منقرض شده است وفرزندى‏هم ندارم، حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "در حالى كه به سجده افتاده‏اى چنين‏دعا كن: خدايا از سوى خود ياورى به من ببخش. خدايا! مرا تنهانگذار كه تو بهترين وارثان هستى." او مى‏گويد: چنين كردم وخداعلى وحسين را به من داد.(٣٧٢)

در حديث ديگرى امام صادق‏عليه‌السلام به طالب فرزند دستور مى‏دهداستغفار كند، از سعيد بن يسار نقل است كه گفت: مردى به ابو عبداللَّه‏عليه‌السلام عرض كرد من فرزنددار نمى‏شوم. حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "درسحرگاه هر روز صد بار طلب آمرزش كن واگر فراموش كردى قضايش‏را به جاى آور."(٣٧٣)

در روايت ديگرى آمده است كه مستحب است در طلب فرزند درخانه، صدا را به اذان بلند كرد. از هشام بن ابراهيم روايت است كه‏شكوه بيمارى نزد ابو الحسن‏عليه‌السلام برد وعرض كرد كه فرزندى براى من‏نمى‏شود، امام‏عليه‌السلام به او دستور داد در خانه صدايش را به اذان بلندكند. هشام مى‏گويد چنين كردم وبيمارى از من رخت بر بست وفرزندزيادى خداوند به من داد(٣٧٤)

٦ - در حديثى از امام صادق‏عليه‌السلام توصيه شده است كه )به(بخورند، روزى امام‏عليه‌السلام به جوان زيبايى نظر كرد وگفت: بايد پدر اين‏جوان )به( خورده باشد.(٣٧٥)

٧ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به زنان زائو توصيه مى‏كند )رطب( خرماى تازه‏بخورند، حضرت‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "بايد نخستين چيزى كه زن زائومى‏خورد خرماى تازه )رطب( باشد زيرا خداوند به مريم فرمود:)وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً (٣٧٦)) "وتكانى به اين‏درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد."

گفته شد: يا رسول اللَّه اگر فصل رطب نبود چه؟ فرمود: "هفت‏خرما از خرماى مدينه، واگر آن هم نبود هفت خرما از سرزمين‏خودتان."(٣٧٧)

٨ - چنان كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دستور مى‏دهد كه به زن حامله كندر داده‏شود. حضرت‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "به زنان حامله خود كندر بخورانيد،كه هرگاه جنين در شكم مادرش با كندر تغذيه شود عقلش استوارمى‏شود، واگر پسر باشد شجاع مى‏گردد، واگر دختر باشد با سنش‏سترگ گردد ونزد شوهرش كام مى‏گيرد."(٣٧٨)

٩ - در حديثى از امام صادق‏عليه‌السلام رسيده است كه مردى نزدحضرت‏عليه‌السلام شكوه برد كه فرزنددار نمى‏شود، حضرت‏عليه‌السلام به اوفرمود: "هرگاه مجامعه كردى بگو خدايا اگر پسرى به من دادى‏محمد خواهم ناميدش" او مى‏گويد چنين كرد وخدا به او فرزندى‏داد.(٣٧٩)

١٠ - اسلام به تبريك گفتن به مناسبت تولد نوزاد تشويق كرده‏است، وبهتر آن است كه با دعايى كه در روايت رزام آمده تهنيت گفته‏شود. او مى‏گويد: مردى نزد ابو عبد اللَّه امام صادق‏عليه‌السلام آمد وعرض‏كرد: خداوند به من فرزندى داده است حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خداوندسپاس كسى را به تو ارزانى دارد كه اين فرزند را به تو بخشيده است،ودر اين بخشيده شده به تو بركت دهد، وبه بزرگى ورشد رسد،وخداوند نيكى او را به تو ارمغان كند."(٣٨٠)

ج - آداب نامگذارى فرزند

١ - دين دستور مى‏دهد كودك را پيش از تولد - حتى‏اگر سقط شود -بايد نامگذارى كرد. امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "پيش از آن كه‏فرزندتان به دنيا آيد او را نامگذارى كنيد، واگر نمى‏دانيد كه دختراست يا پسر او را به نامهايى بناميد كه هم براى پسر است وهم براى‏دختر. فرزند سقط شده شما هرگاه در روز قيامت شما را ديدار كند به‏پدرش مى‏گويد: تو بر من نامى ننهادى در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله محسن‏را پيش از تولد نام نهاد."(٣٨١)

٢ - مستحب است نام، نيكو باشد واين نخستين نيكى است ازسوى پدر بر فرزند. در حديثى از ابو الحسن‏عليه‌السلام رسيده است:"نخستين نيكى مرد به فرزندش آن است كه او را به نامى نيكو بنامد،پس هر يك از شما بايد نامى نيكو بر فرزندش نهد."(٣٨٢)

در جاهليت عربها فرزندان خود را با نامهاى زشتى مى‏ناميدند،ودليل آن هم مطلبى است كه در روايت احمد بن اشيم به نقل از امام‏رضاعليه‌السلام آمده است. اشيم مى‏گويد: به حضرت‏عليه‌السلام عرض كردم: چراعربها فرزندان خود را سگ ويوز پلنگ وپلنگ وامثال آن مى‏ناميدند؟

حضرت فرمود: "عربها مردمان جنگجو بودند وبا اسامى فرزندان‏خود، دشمنان را مى‏ترساندند، وبردگانشان را فرج، مبارك وخجسته‏ونظاير آن مى‏ناميدند وبا اين اسامى تيمّن مى‏جستند."(٣٨٣)

ولى چنان كه در روايت امام صادق‏عليه‌السلام آمده است: "پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏نامهاى زشت مردان وشهرها را تغيير مى‏داد."(٣٨٤)

وروايت زير، راست‏ترين وبهترين اسامى را از امام باقرعليه‌السلام بيان‏مى‏كند: "راست‏ترين اسامى آن است كه با عبوديت همراه باشد.وبهترين اسامى از آن پيامبران است."(٣٨٥)

براين اساس اسمهايى همچون عبد الرحمن، عبد الكريم، عبداللَّه و... راست‏ترين اسامى هستند، ومحمد، ابراهيم، نوح، عيسى‏وموسى بهترين نامها. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "خاندانى نيست كه درميان آنها نام پيامبرى باشد مگر آن كه خداوند عز وجل فرشته‏اى رابراى آنها گماشته كه بام وشام، آنها را تقديس مى‏كند."(٣٨٦)

٣ - مستحب است فرزند پسر - بر پايه سنت امامان - تا هفت روز)محمد( ناميده شود وسپس اگر خواستند نامش را آنچه خواستندبنهند، چه امام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد:

"ما پسرى نمى‏آوريم مگر آن كه او را محمد مى‏ناميم، وپس ازگذشت هفت روز اگر خواستيم همين نام را بر او مى‏نهيم واگرنخواستيم نامش را تغيير مى‏دهيم."(٣٨٧)

در حديث شريفى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "هركه خداوند سه پسربه او بدهد ونام يكى از آن سه را )محمد( نگذارد، بامن بى مهرى‏كرده است."(٣٨٨)

در حديثى از ابو الحسن‏عليه‌السلام رسيده است كه: "فقر به خانه‏اى واردنمى‏شود كه در آن نام محمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر ياطالب يا عبد اللَّه، يا فاطمه در ميان زنان يافت شود."(٣٨٩)

٤ - اسلام توصيه مى‏كند كه براى كودك پيش از آن كه او را با كنيه‏بدى بخوانند كنيه‏اى وضع كنند. امام باقرعليه‌السلام مى‏فرمايد: "ما برفرزندان خود از كودكى كنيه مى‏نهيم تا مبادا با كنيه بدى ايشان رابخوانند."(٣٩٠)

٥ - اسلام توصيه مى‏كند بر حسب روايت سكونى از امام‏صادق‏عليه‌السلام كنيه مردان به نام پسرشان باشد.(٣٩١)

٦ - بر پايه روايت منقول از امام صادق‏عليه‌السلام اسلام خوش نمى‏داردكسى با نام غير حقيقى همچون حكم، حكيم، خالد ومالك ناميده‏شود.(٣٩٢)

د - آداب وسنن ولادت‏

١ - از سنتها وآداب اسلام پيرامون نوزاد، گفتن اذان واقامه در دوگوش اوست. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "كسى كه خداوند به او فرزندى‏داد، بايد در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه گويد،كه اين كار او را از شيطان رجيم محفوظ مى‏دارد."(٣٩٣)

٢ - پيش از اين مستحب است كام كودك را با خرما بگيرند، چنان‏كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با حسن وحسين چنين كرد.(٣٩٤)

ودر روايت ديگرى، امام باقرعليه‌السلام مى‏فرمايد: "كام نوزاد با آب‏فرات گرفته مى‏شود، ودر گوش او اقامه مى‏گويند."(٣٩٥)

٣ - از سنتها وآداب ولادت، همان كارهايى است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به‏هنگام زاده شدن دو غنچه خود حسن وحسين انجام داد وتفصيل آن‏را امام رضاعليه‌السلام به نقل از اسماء دختر عميس روايت مى‏كند:

"هنگامى كه فاطمه، حسن را به دنيا آورد، پيامبر بيامد وفرمود:اى اسماء! پسرم را بياور. پس او را پيچيده در پارچه‏اى زرد نزد پيامبرآوردم. پيامبر پارچه را به گوشه‏اى پرت كرد وفرمود: آيا به شماسفارش نكردم نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؟ ودستور داد پارچه‏اى‏سفيد آوردند وكودك را در آن پيچيد، سپس در گوش راستش اذان‏ودر گوش چپش اقامه گفت".

اسماء همين سخن را درباره حسين‏عليه‌السلام نيز بيان داشت تا جايى كه‏گفت: چون روز هفتم رسيد پيامبر نزد من آمد وفرمود: پسرم را نزدمن بياور وبا او همان كرد كه با حسن كرده بود، وهمچون حسن براى‏او نيز قوچ سياه وسفيدى را عقيقه كرد، ويك پاى آن را به قابله داد،وسر حسين را تراشيد وبه وزن آن نقره داد و)خلوق( عطرى زعفران‏آلود به سر او ماليد وفرمود: "ماليدن خون به سر كودك از كارهاى‏جاهليت است."(٣٩٦)

٤ - روايات بر عقيقه تأكيد كرده‏اند تا جايى كه در حديثى از امام‏صادق‏عليه‌السلام رسيده است: "هر كس در روز رستاخيز در گرو عقيقه خوداست، عقيقه واجب‏تر از قربانى است."(٣٩٧)

بلكه نصوص دلالت بر آن دارند كه اگر كسى نداند براى او عقيقه‏شده است يانه بايد براى خود عقيقه كند واين همان كارى است كه‏پيامبر پس از نبوت كرد.(٣٩٨)

وبراى دختر وپسر، گوسفند يا گاو يا شتر عقيقه مى‏شود(٣٩٩) وبراى‏دو قلو دو گوسفند عقيقه مى‏شود(٤٠٠) واگر تهيدست باشد منتظر مى‏مانددر وضعش گشايشى پيش آيد تا عقيقه كند واگر نتوانست چيزى برعهده او نيست.(٤٠١)

از امام صادق‏عليه‌السلام درباره عقيقه پرسيدند كه آيا استخوان قربانى‏شكسته مى‏شود فرمود: "آرى، استخوان آن شكسته مى‏شودوگوشتش تكه تكه مى‏گردد وپس از ذبح آنچه خواستيد با آن انجام‏دهيد."(٤٠٢)

رعايت شرايط قربانى در آن واجب نيست. امام صادق‏عليه‌السلام ‏مى‏فرمايد: "عقيقه گوسفندى است براى گوشت، پس به منزله‏قربانى عيد قربان نيست، وهرچه باشد كفايت مى‏كند."(٤٠٣)

هنگام ذبح عقيقه مستحب است دعايى را كه از امام صادق‏عليه‌السلام ‏نقل شده بخوانند: "بسم اللَّه وباللَّه اللهم عقيقة عن فلان، لحمها بلحمه‏ودمها بدمه وعظمها بعظمه، اللهم اجعله وقاء لآل محمد."(٤٠٤)

وبر اساس حديث رسيده از امام صادق‏عليه‌السلام مكروه است پدرومادر فرزند، از گوشت عقيقه بخورند.(٤٠٥)

واسلام باز داشته از اين كه سر كودك را با خون عقيقه بيالايند،زيرا اين كار از شرك دوران جاهليت است.(٤٠٦)

٥ - اسلام دستور داده پسر را در روز هفتم ولادت ختنه كنند. درحديثى از پيامبر رسيده است كه فرمود: "روز هفتم، كودكتان را تطهير)يعنى ختنه( كنيد، كه اين كار پاكتر وپاكيزه‏تر وبراى روييدن گوشت‏سريعتر است، وزمين تا چهل روز از بول ختنه نكرده نجس‏مى‏شود."(٤٠٧)

اما فرزندى كه ختنه شده به دنيا آمده، مستحب است - طبق آنچه‏در سنت اسلام آمده - تيغ از موضع ختنه بگذرانند. در حديثى منقول‏از امام كاظم به هنگام تولد امام رضاعليه‌السلام آمده است كه فرمود: "اين‏فرزند من ختنه شده وپاك ومطهر به دنيا آمد وامامان همه مختون‏وپاك ومطهر زاده شدند، ولى ما تيغ را بر آن مى‏گذرانيم تا به سنت‏عمل كرده باشيم واز دين حنيف پيروى كرده باشيم."(٤٠٨)

ودر روايتى از امام صادق‏عليه‌السلام آمده است: "ختنه كردن پسر ازسنت است اما خفض دختر از سنت نيست."(٤٠٩)

آرى در برخى‏احاديث آمده است كه خفض دختر، مكرمه است.(٤١٠)

وهنگام ختنه مستحب است اين دعاى مأثور را خواند: "اللّهمّ هذه‏سنّتك وسنّة نبيّك، واتّباع منّا لك ولدينك بمشيئتك وبإرادتك، لأمرأردته، وقضاء حتمته، وأمر أنفذته فأذقته حرّ الحديد في ختانه‏وحجامته لأمر أنت أعرف به منّي، اللّهمّ فطهّره من الذنوب، وزد في‏عمره، وادفع الآفات عن بدنه، والأوجاع عن جسمه، وزده من الغنى،وأدفع عنه الفقر فانّك تعلم ولا نعلم."(٤١١)

ه - آداب رفتار با نوزاد

١ - اسلام به والدين توصيه مى‏كند كه گريه كودكانشان را تحمل‏كنند، ومانع از آن مى‏شود كه به خاطر گريه، كودكان خود را بزنند.از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت شده است كه فرمود: "به خاطر گريه، كودكان‏خود را نزنيد. گريه آنها در طول چهار ماه، شهادت است به يگانگى‏اللَّه، وچهار ماه درود بر پيامبر وخاندان او، وچهار ماه دعا براى‏پدر ومادرشان."(٤١٢)

٢ - سنت پيامبر، شير دادن به كودك را تشويق مى‏كند. ودرحديث شريفى پيرامون اجر زن شيرده از پيامبر رسيده است كه‏فرمود: "هرگاه زنى كودكى را شير دهد هر مكيدن كودك برابر است باآزاد كردن فرزندى از فرزندان اسماعيل، وهرگاه از شير دادن او فارغ‏شد فرشته‏اى بزرگوار به پهلوى او مى‏زند ومى گويد: كار را از سر گيركه خداوند تو را بخشيده است."(٤١٣)

وامير المؤمنين على‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "هيچ شيرى با بركتتر از شيرمادر براى كودك نيست."(٤١٤)

٣ - امام صادق‏عليه‌السلام به زن شيرده توصيه مى‏كند كه از دو پستان به‏نوزاد شير دهد. ام اسحاق گفت در حالى كه فرزندانم محمد واسحاق‏را شير مى‏دادم ابو عبد اللَّه به من نگريست وفرمود: "اى ام اسحاق!او را از يك پستان شير نده واز هردو پستانت تغذيه‏اش كن كه يكى ازآن دو خوراك وديگرى نوشاك اوست."(٤١٥)

٤ - اسلام دوره شير خوارگى را دو سال تمام مقرر كرده است،وامام صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "نبايد زنى به فرزندش بيش از دو سال‏كامل شير دهد، واگر خواستند پيش از اين دوره كودك را از شيربستانند بايد با رضايت پدر ومادر باشد."(٤١٦)

٥ - شرع حرام كرده است كه زن وشوهر از ترس حامله شدن يا ازترس بر كودك شير خوار، با جلوگيرى از همبستر شدن به يكديگرزيان وارد آورند. اين نكته در قرآن آمده وسنت هم آن را تفسير كرده‏است، در روايتى آمده است كه ابو الصباح كنانى پيرامون اين آيه‏شريفه )لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ ( از امام صادق‏عليه‌السلام ‏پرسش مى‏كند، وحضرت‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "چنين بوده است كه زن‏شيرده مرد خود را از خويش مى‏رانده ومى گفته: به تو اجازه نمى‏دهم‏با من همبستر شوى. ترسم كه حامله شوم وفرزند شير خوار خود رابكشم. و نيز چنين بوده كه زنى مرد خود را به آميزش فرا مى‏خوانده‏ومرد مى‏گفته؛ من مى‏ترسم با تو همبستر شوم وتو باردار شوى ومن‏فرزند خود را بكشم، ولذا زن خود را كنار مى‏زده وبا او همبسترنمى‏شده، خداوند نهى كرده از اين كه مردى به زن يا زنى به مرد زيان‏وارد كند."(٤١٧)

٦ - يكى از احكام شيردهى. كراهت دايه گرفتن زن زناكار ودخترحرامزاده اوست. از امام كاظم‏عليه‌السلام رسيده است كه برادرش على بن‏جعفر درباره زنى سؤال كرد كه از زنا فرزندى را زائيده است، آياصلاحيت دايه شدن را دارد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "نه خود او شايستگى دايه شدن را دارد ونه‏دخترش كه از زنا زاده شده است."(٤١٨)

ونيز بر حسب روايت رسيده از امام صادق‏عليه‌السلام زن مجوسى نيزصلاحيت دايه شدن را ندارد: "نوزاد را نبايد زن مجوسى شير دهد،ولى شيردادن توسط زن يهودى يا مسيحى اشكال ندارد، واينها نبايدميگسارى كنند واز آن باز داشته مى‏شوند."(٤١٩)

زن ناصبى نيز نبايد به عنوان دايه شير دهد.(٤٢٠)

٧ - اسلام توصيه مى‏كند دايه را بر حسب موازين شرعى وعقلى‏گزينش كنند. امير المؤمنين على‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "بنگريد چه كسى به‏فرزندان شما شير مى‏دهد، زيرا فرزند بر شير او جان مى‏گيرد وجوان‏مى‏شود"(٤٢١) از اين رو كراهت دارد زن نادان واحمق يا زنى كه ضعف‏چشم دارد كودك را شير دهد زيرا توسط شير )بيماريهاى روانى‏وجسمى( سرايت مى‏كند.(٤٢٢)

٨ - اسلام توصيه مى‏كند كه زنى زيبا به فرزند شير دهد نه زن زشت‏وقبيح رو. در حديثى از امام باقرعليه‌السلام رسيده است كه: "از بين دايه‏هازنى را بر گزينيد كه زيبا رو باشد، زيرا كه شير عامل سرايت است."(٤٢٣)

شقاوت را برمی گزیند و در پی شهوات نفسانی می افتد و به راه شیاطین قدم می نهد و برای دستیابی به لذّات از هر حیله و مکری استفاده می کند و در منجلاب شهوات این دنیای پست، و زرق و برق آن غرق می شود و به خدا و ملائکه و کتب و رسولان او و روز قیامت کافر شده و منکر همه این ها می گردد و به قول قرآن به زمین می چسبد تا اینکه به حزب شیاطین ملحق گشته و روانه درکات دوزخ گردد.

انسان باید توجّه داشته باشد که هر حرکتی که از روی اختیار از او سر بزند، در روح و حقیقت و قلبش اثری به جای خواهد گذاشت، حال یا آن اثر سبب تقرُّب او به خدا و به روحانیّات می شود و یا اینکه باعث بُعد و دوری او از جوار حق تعالی می گردد، این امر حتّی در مباحات هم هست، هم اثری که در روح و قلب آدمی پدید می آید به منزله قدمی است که انسان در حرکت به سوی بهشت، و یا دوزخ برمی دارد، پس اگر این حرکت در همین هنگام از هر حرکت دیگری که بتوان تصوّر آن را نمود در حصول قرب به خداوند و رسیدن به روحانیّات مؤثرتر و کارسازتر و سریعتر باشد آن قدم بر راهی برداشته شده که نزدیکترین راه، و صراط مستقیم است، والاّ که اگر چنین نبود هر اندازه که این حرکت در حصول تقرّب به خدا ناقص و کند باشد راه دورتر، و فاصله اش از صراط مستقیم بیشتر خواهد بود. و حکمت الهی بر این قرار گرفته که هر عملی که از انسان سر می زند، و در قرب به خدا و بعد از او در دل اثری می گذارد برای آن تأثیری در توفیق و خذلان قرار داده است....

حال اگر به این مطالبی که بیان شد دقّت نموده باشی، برایت روشن خواهد شد که اطلاق کلمه »«صراط» بر صورت انسانیّت که عبارت از همان صفات انسانیّت باشد، و بر امام و بر هدایت او و بر شریعت، و بر پلی که بر دوزخ کشیده شده جملگی صحیح است، زیرا همه این ها که بیان شد راه بهشت و طریق عالم نور و وسیله تقرّب به خداست.

مطلب دیگر اینکه آن راه مستقیم حقیقی جز برای کسی که به خدا و به اسماء و صفات و افعال و فرشتگان و کتب و رسولان و شرایع او معرفت داشته باشد به گونه ای که هر حرکت و سکونی که از او سر می زند از روی علم و مطابق با آنچه که بدان حکم گردیده و به کم و کیف حکمت پروردگار حکیم در آن امر آگاه باشد و اخلاقش در حد اعتدال، و به دور از افراط و تفریط، و مزاجش معتدل ترین مزاجها باشد، چرا که مزاج را در افعال و اعمال انسان تأثیر بسزائی است، همانگونه که اخلاق در این زمینه مؤثر است، و با همه این ها توفیق و عصمت از جانب خداوند متعال او را یار و کمک کار باشد، تا اینکه حقیقتاً در نزدیکترین راه حرکت کند، امّا اینکه با همه این امور باز توفیق و عصمت را شرط نمودیم، بدین خاطر است که حوادث عالم نیز در این موارد تأثیراتی دارد، و آدمی بدون اینکه این دو صفت که توفیق، و عصمت باشد یار او گردد نمی تواند بر این راه ثابت و استوار باشد، و به همین خاطر است که ذات اقدس حق، معصومینعليهم‌السلام را به روح القدس مؤید نمود، بلکه چنانکه در بعضی از زیارات آمده است، بواسطه لطف و عنایتی که به آنها

دارد ریاضت دل های آنان را بوسیله خوف و رجاء خود به عهده دارد، این صراط مستقیم، بطور مطلق است.

امّا صراط مستقیم و راه راست برای هر مکلّفی، عبارت از نزدیک ترین راه برای او در بین راهها است، که با توجه به صفات ذاتی او، او را به مقام قرب حضرت حق آن هم مقامی که برای او دستیابی به آن ممکن است، برساند، و این امر بدین صورت است که جمیع حرکات اختیاری انسان، در هر مرتبه ای که هست، در رساندن او به رضای پروردگار، سودمندتر و کارسازتر باشد، حتّی اگر فرضاً اشتغال به نماز شبهای ماه رجب را از اشتغال به مطالعه کتب علمی برای خود نافع تر دید و یا بالعکس، و یا اینکه اگر دید چنانچه روزه مستحبی نگیرد بهتر می تواند به انجام عبادات بپردازد تا اینکه روزه بگیرد و بر اثر ضعف روزه از عبادات باز ماند، نزدیکترین راه، همان راهی است که برای تقرب به خدا و جلب رضایت او نافع تر تشخیص داده شود.

بلکه گاه می شود که ترک اعمال خیر به حال انسان نافع تر است، چنانکه در روایات آمده است که بنده یک یا دو شب از تهجّد و شب زنده داری محروم می گردد برای اینکه به خود عُجب نکند، بلکه روایت شده که گاهی مؤمن به بعضی از لغزشها مبتلا می شود تا از عُجب که گناهش به مراتب بیش از آن لغزش است در امان بماند. و خلاصه کلام آنکه صراط مستقیم برای هر کسی و در هر شرایطی و روزی، بلکه در هر نفسی و هر حرکت و سکونی همان کار و همان عمل و همان راهی است که بالنسبه به حال حاضر، و پس از آن، در سلوک طریق خیر و سعادت نافع تر و کارسازتر باشد، و تنها کسانی می توانند بدین گونه باشند که توفیق الهی رفیق راهشان گردد، والاّ که با این علوم اکتسابی نمی توان این بار را به منزل رسانید، همه این جوانب را مورد نظر قرار داد، و شاید اینکه گفته شده صراط از موی باریک تر است، با توجّه به همین مطلب است، و باز پس ازدانستن این مطلب که در هر شرایطی چه کاری نافع تر است، و بعد از اینکه خداوند انسان را بدین امر هدایت نمود، عمل به آن کاری بس دشوار است و لذا گفته شده که «صراط» از شمشیر تیزتر است.

و اما آن روایتی که از مولا علیعليه‌السلام رسیده که مراد از طلب هدایت در سوره حمد، ثبات بر هدایت پیشین است. این یا به این صورت است که مقصود از صراط مستقیم همان ایمان است چنانکه در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است، و با اینکه مقصود آن حضرت مختص به خود و امثال خود از معصومینعليهم‌السلام بوده است، چرا که آنان هستند که احوالشان نسبت به انواع هدایت ها و جهات آن، تفاوت نمی کند و مطلوب آنها این است که خداوند همانگونه که در گذشته آنها را هدایت نموده در آینده هم هدایت نماید. و معنای طلب ثبات در هدایت همین است.

و امّا اینکه در بعضی از اخبار آمده است که صراط مستقیم همان صورت انسانیّت است، به این معنا است که حرکت انسان به طرف کمالاتی که برای او است - که هر خیر و سعادتی که هست در همین کمالات نهفته است - یک حرکت کیفی، و حرکت جوهری است، امّا طریق و راه برای

این حرکت، عبارت است از همان مراتب کیف، و صورتهائی که در پی این حرکت در جوهر انسان پدید می آید عبارت از همان ملکات شریفه و انوار معارف ربانی است، بنابراین، سالک و رهرو، جوهر انسان، و مقصد، کمال او، و راه، تحصیل این ملکات و انوار معارف و علوم است، و در این حرکت، راه، در حین حرکت و سیر و با خود حرکت است که پیدا می شود نه قبل و بعد از آن، و نور معرفت عبارت از ظهور مراتب نفس و روح و عقل است، بنابراین، همین نور، به یک لحاظ راه، و به یک لحاظ مقصد، و به یک لحاظ سالک است.

امّا اینکه از حقیقت علی ابن ابی طالب و ائمهعليهم‌السلام تعبیر به صراط شده است بدین خاطر است که این ها نور الأنوار، و اصل هر نور، و نور خداوند در عالم هستی، می باشند. پس اینان در حقیقت همان صراط مستقیم خداوندی هستند، بدون اینکه نیاز به تجوّز و لفظ را به غیر معانیش استعمال نمودن باشد، اینان همان وجه اللّهی هستند که اولیاء خدا به آنان توجّه می کنند و همان جنب اللّهی هستند که مصیر و بازگشت بندگان به سوی آنها است، چنانکه در زیارت جامعه آمده است که: وایاب الخلق إلیکم: و بازگشت خلق به سوی شما است.

امّا اینکه صراط مستقیم به راه کسانی که نعمت بر آنها داده شده تفسیر شده است. ممکن است به خاطر ارشاد و راهنمائی بندگان به این حقیقت باشد که صراط مستقیم عبارت از طریق وسط، و به دور از افراط و تفریط در حق ولی، و حد میانه در اخلاق یا در حق غیر است، تا کسی چنین توهّم نکند

که مقصود از صراط مستقیم، صراط و راه و روش هر نفسی است به کمالی که لایق و شایسته شخص او است و ذات و لوازم ذاتش، به حکم اقتضاء اسماء خدای متعال آن را اقتضا می کند و مثلاً صراط مستقیم را به همان راهی که به خاطر ماهیت و صفات ذاتیش او را به پائین ترین درکات دوزخ می برد تفسیر نکند، گویا آیه( صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ) چنین می گوید: که ما را به صراط مستقیمی هدایت کن که دارای استقامت واقعی است و ما را به رضا و جوار قرب تو می رساند که آن همان راه کسانی است که بر آنها نعمت دادی از شیعیان امیرالمؤمنین، نه راه کسانی که استقامت آن، به آنچه که مقتضای ذات و صفات من است مرا می رساند و به عبارت دیگر مرا به راهی هدایت نما که مقتضای فضل و انعام تو است نه به آن راه که مقتضای عدل تو است و آن همان راه کسانی است که نعمت ولایت امیرالمؤمنین را بر آنها ارزانی داشتی.

( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ) یعنی غیر آن کسانی که مورد غضب واقع شدند و راه انکار در پیش گرفتند، و یا آن کسانی که بواسطه غلو گمراه گشتند.(۱)

اعتقاد به صراط

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «تصحیح الإعتقادات» خود در مورد اعتقاد بر صراط گوید:

_________________________________

۱- اسرار الصلوه، ص۳۹۶.

«عقیده ما در مورد صراط این است که آن حق است و آن پلی است بر روی جهنّم و همه انسان ها باید از آن عبور نمایند. خداوند متعال می فرماید:( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ) ؛(۱) و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن (جهنّم) وارد می شود؛ (این حکم) حتمی است که برای پروردگارت پایان یافته است».(۲)

در اخبار معصومینعليهم‌السلام نیز اعتقاد به صراط از جمله صفات شیعیان شمرده شده است:

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «صفات الشیعه» به اسناد از افضل بن شاذان از امام رضاعليه‌السلام روایت می کند که حضرت فرمود: «هر کس اقرار به رجعت و بازگشت مجدّد به این جهان داشته باشد، و به معراج رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سؤال در قبر و حوض کوثر و شفاعت و خلقت بهشت و دوزخ و صراط و میزان و برانگیختن و پاداش و حساب ایمان داشته باشد، او مؤمن حقیقی است و از شیعیان ما اهل بیت می باشد».(۳)

در دعاهای بسیاری که از ائمه معصومینعليهم‌السلام نیز نقل شده است، اشاره به حق بودن و حتمی بودن صراط آمده

______________________________

۱- سوره مریم، آیه۷۱. (نکته: با توجّه به تأیید کلام شیخ با استفاده از این آیه، شاید به نظر آید که مرحوم شیخرحمه‌الله جمله «واردها» در آیه را به معنی دخول و وارد شدن نمی دانند، بلکه آن را به معنی عبور و مرور بر آن می دانند). همچنانکه البهوتی، (متوفای ۱۰۵۱ قمری) عالم فقه حنبلی از اهل تسنن در کتاب «کشف القناع» خود قائل به این تفسیر است. (ر.ک: کشف القناع، ج۲، ص۱۸۸).

۲- نک: الاعتقادات، ص۷۰. و نیز ر.ک: تصحیح الإعتقادات الإمامیه، ص۱۰۸.

۳- ر.ک: صفات الشیعه، ص۵۱؛ و نیز: بحار، ج۶۶، ص۹، ح۱۱.

است، مانند زیارت آل یاسین که از ناحیه مقدّسه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به محمدبن عبدالله حمیری در مورد درخواست از توجّه به حضرت، آمده است: «و أشهد أنّ النّشر و البعث حق، و أن الصّراط حق، و المرصاد حق».(۱)

ابان بن عثمان گوید: مردی نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، مرا اندرزی ده.

امامعليه‌السلام فرمود:

فَقَالَعليه‌السلام : إِن کَانَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَد تَکَفَّلَ بِِالرِّزقِ فَاهتِمَامُکَ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الحِسابُِ حَقاً فَالجَمعُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللهِ فَالکَسَلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الخَلَفُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالبُخلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ العُقُوبُهُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالمَعصِیَهُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَوتُ حَقّاً فَالفَرَحُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ العَرضُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالمَکرِ لَماذِا؟! وَ إن کَانَ الشَّیطانُ عَدُوِاً فَالغَفلَهِ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَمَرُّ عَلَی الصِّراطِ حَقّاً فَالعُجبُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ کُلُّ شَیء بِقَضَاء وَ قَدَر فَالحُزنُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ الدُّنیا فَانِیَهً فَالًطُّمَانِیَنُهً إِلَیهَا لِماذَا؟!(۲)

«اگر خداوند تبارک و تعالی روزی آفریدگان را به عهده گرفته است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر

__________________________________

۱- ر.ک: بحار، ج۹۹، ص۸۱، ح۱.

۲- ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۴، ح۵۸۳۶؛ التوحید، ص۳۷۶، ج۲۱.

روزی آفریدگان تقسیم شده است، پس زیاده خواهی از برای چیست؟ اگر حسابرسی خدا حقیقت دارد، پس گرد آوردن و انباشتن مال از چه روست؟ اگر عوض دهی خداوند [برای کارهای نیک] حقیقت دارد، پس بخل ورزی ز چه روست؟ اگر کیفر دوزخ وجود دارد، پس گناه و نافرمانی ز چه روست؟ اگر مرگ حقیقت دارد، پس شادمانی ز چه روست؟ اگر هر کرداری به پیشگاه پروردگار عرضه می شود و هر کاری بر او نمایان است، پس نیرنگ و فریبا ز چه روست؟ اگر گذر از پل صراط حقیقت دارد، پس خود بزرگ بینی ز چه روست؟ اگر هر چیزی بر پایه قضا و قدر الهی است، پس اندوه ز چه روست؟ و اگر دنیا فنا ناپذیر است، پس اعتماد بر آن ز چه روست؟».

ویژگی های صراط

در اخبار بسیاری که از اهل بیتعليهم‌السلام رسیده است در وصف صراط فرموده اند: «بر روی جهنّم پُلی است [= صراط] که از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر است».(۱)

از این تعبیر استفاده می شود که جهنّم بین خلائق و بهشت قرار دارد و لذاست که همه باید از آن عبور نمایند.

_________________________________

۱- إن علی جهنّم جسراً أدقّ من الشَّعر و أحدّ من السیف. و فی روایه أخری: الصّراط أدقّ من الشّعر و من حدّ السّیف. (ر.ک: الکافی، ج۸، ص۳۱۲، ح۴۸۶؛ أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۲، ح۲۵۷؛ روضه الواعظین، ص۴۹۸؛ و از منابع اهل سنّت ر.ک: مسند احمد، ج۶، ص۱۱۰؛ کنزالعمال، ح۳۹۰۳۶).

برخی همانند برق می گذرند، برخی مانند اسب به تاخت می روند، برخی با سینه خیز می گذرند و بعضی هم در حالی می گذرند که خود را به آن آویخته اند و آتش مقداری از بدن آنها را گرفته است.

عدّه ای ویژگیهای ذکر شده در مورد صراط را نپذیرفته و گفته اند:(۱) «صحیح نیست که در مورد صراط گفته شود از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است، بلکه صحیح آن است که گفته شود، آن عریض و طولانی می باشد»، که البته این کلام از این نظر که فقط عریض بودن ملاک باشد، قابل اعتنا نیست، چرا که روایات معتبر و فراوانی از اهل بیتعليهم‌السلام در مورد ویژگی های ذکر شده در مورد صراط، آمده است که ظاهر و صریح آنها در آنچه گفته شد، آمده است.

ویژگی های ذکر شده برای صراط ]از مو باریک تر....] می تواند به خاطر این باشد که روز قیامت، شخص کافر و مجرم از شدّتی ترس و هولهای وحشتناک قیامت، نمی تواند قدمی پایدار و ثابت بر صراط گذارد، چرا که در صراط دنیا نیز قدمی ثابت انتخاب نکرد، هر روز رنگی تازه به خود گرفت و از مسیر دین دور شد.

آری، هر چه قدر انسان در این دنیا ثابت قدم باشد و بر فرائض الهی ثابت باشد و از محرّمات آن دوری کند، آنجا نیز ثابت قدم خواهد بود. چرا که آنجا آیینه ای از اعمال و رفتار این سرای می باشد.

___________________________________

۱- مانند قرافی که از علمای مالک مذهب اهل تسنن می باشد. (ر.ک: صالح عبد السمیع الآبی الأزهری (متوفای ۱۳۳۰ قمری)، الثمر الدانی، ص۱۸).

رابطه اعمال و رفتار انسان با صراط آخرت

امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در ضمن اشاره به اعمال و رفتار انسان و رابطه آن با صراط آخرت می فرماید:

«... پس اگر حساب خود را کشیدی، در موقف حساب گرفتاری نداری و از آن باکی برای تو نیست و همین طور سایر مهالک و مواقف آن عالم تابع اعمال این عالم است. مثلاً اگر در این عالم به راه راست نبوّت و طریق مستیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابیطالبعليه‌السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست، زیرا که حقیقت صراط صورت باطن ولایت است، چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است. و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم.» و در زیارت مبارکه جامعه است که أنتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم.

و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. و همین طور اگر اخلاق و ملکاتش عادلانه و نورانی باشد، از ظلمت ها و وحشت های قبر و برزخ و قیامت و از أهوال آن عوالم در امان است، و خوفی از آن نشآت برای او نیست. پس، در این مقام درد از خود ما اسیت و دوای آن نیز در خود ما است».(۱)

و در جایی دیگر از همین کتاب (چهل حدیث) در فصل مذمّت ریا می فرمایند:

____________________________________

۱- نک: چهل حدیث، ص۳۶۰.

«بسیار اتفاق افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند که کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حبّ نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.

منزل اوّل انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله لانسان، خصال خود انسان است. مرکوب این سفر پرخوف و خطر و این راه تاریک و باریک و صراط احدّ السیف (برّنده تر از شمشیر) و ادقّ از شعر (باریک تر از مو)، همّت مردانه است. نور این طریق مظلم، ایمان و خصال حمیده است. اگر سستی کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت، به رو در آتش افتد و با خاک مذلّت یکسان شده به پرتگاه هلاکت افتد. و کسی که از این صراط نتواند گذشت، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت.

ای عزیز، همّت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک خود را نجات ده. حضرت مولای متقیان و یگانه سالک راه و راهنمای حقیقی در مسجد فریاد می زد به طوری که همسایه های مسجد می شنیدند: تجهّزوا رحمکم الله،

فقد نودی فیکم بالرّحیل.(۱) هیچ تجهیزی سفر آخرت برای شما مفید نیفتد الاّ کمالات نفسانیه و تقوای قلب و اعمال صالحه و صفای باطن، بی عیب بودن و بیغش بودن.

فرضاً که اهل ایمان ناقص صوری باشی، باید از این غشها خالص شوی تا در زمره سُعدا و صالحین قرار گیری. رفع غش با آتش توبه و ندامت و گذشتن نفس را در کوره عتاب و ملازم و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانی و برگشت به سوی خداست. در این عالم خودت بکن، والاّ در کوره عذاب الهی و نار الله الموقده قلبت را ذوب کنند و خدا می داند چند قرن از قرنهای آخرت این اصلاح طول می کشد. پاک شدن در این عالم سهل و آسان است، تغییرات و تبدیلات در این نشئه خیلی زود واقع می شود، و امّا در آن عالم تغییر به طور دیگری است و زوال یک ملکه از ملکاتش قرن ها طول دارد. پس، ای برادر تا عمر و جوانی و قوّت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاه و شرفها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدمزاده ای، صفت شیطان را از خود دور کنم».(۲)

_________________________________

۱- نهج البلاغه، خطبه۲۰۴، ترجمه دکترشهیدی، ص۲۳۸: «آماده شوید و اسباب سفر خود را مهیا کنید، خدا شما را رحمت کند، همانا منادی مرگ ندای «ألرَّحیل» در میان شما داده، و کم کنید توقّف خود را بر دنیا و بیرون روید از دنیا در حالی که با خود داشته باشید زاد و توشه ای از اعمال صالحه، به درستی که در جلوی شما عقبه های «کَئود» یعنی جاهای بسیار دشوار و منزلهای هولناک است که باید از آنجاها عبور کنید و چاره ای نیست از آن».

۲- چهل حدیث، ص۴۸.

در برخی از روایات آمده است: «صراط،باریکتر از مو و برّنده تر از شمشیر است همانند سیره امیرالمؤمنینعليه‌السلام ».(۱) چرا که زندگی آن حضرت در نهایت دقت و به تعبیری دیگر از مو باریک تر بود. آن حضرتعليه‌السلام بیت المال را بین بزرگان از صحابه مانند سهل بن حنیف و دوستان فقیر خود به طور مساوی تقسیم می کرد. خشن ترین لباس ها را می پوشید که با فقرا یکسان باشد، نیمه شب ها برای یتیمان و بیوه زنان نان و خرما به دوش می کشید، هر روز جمعه مال خدا را بین مردم تقسیم می کرد سپس به بیت المال می آمد و در آن مکان نماز می خواند، در تقاضای برادرش عقیل از سهم بیت المال آتشی مقابل صورتش گرفت و اینچنین او را متنّبه کرد، برای خود پایین ترین طعام ها را در نظر می گرفت. در دادخواهی اش نزد قاضی، تقاضای عدالت بین خود و دشمنش را نمود. و موارد دیگر که نمونه های فراوان آن حکایت از سیره زیبا و دقیق حضرتعليه‌السلام دارد.

آری، سیره چنینی حضرتعليه‌السلام از مو باریک تر است، و عدالت او سرمشقی برای پیروان حضرتش خواهد بود. و لذاست که در روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام یکی از مصادیق صراط مستقیم، حضرتعليه‌السلام نام برده شده است.

__________________________________

۱- الصراط الممدود بین النار و الجنه کالشعره دقه، و کالسیف حده بسیره الامام أمیرالمؤمنینعليه‌السلام . (ر.ک: تصحیح الاعتقادات الإمامیه، پاورقی(۱)، ص۱۰۹؛ احمد رحمانی همدانی، الأمام علیعليه‌السلام ، ص۴۷۱).

گریه برای صراط

سیره و زندگی اهل بیتعليهم‌السلام فراوان است از ناله های جانسوز و گریه هایی که برای منزل های سخت و خطرناک قیامت می نمودند، که آن نیز به خاطر آن بود که می دانستند راهی که در پیش دارند چقدر مشکل و سخت است.

مفضل بن عمر از امام صادقعليه‌السلام روایت می کند که حضرتعليه‌السلام در مورد سیره امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمود:

أَنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالبِعليه‌السلام کَانَ اعبَدَ النَاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزهَدَهُم وَ أفضَلَهُم وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کَان إذَا ذَکَرَ المَوتَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ القَبرَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ المَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ العَرضَ عَلَی اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهقَهً بُِعشَی عَلَیهِ مِنهَا وَ کَانَ إذَا قَامَ فی صَلَاتِهِ تَرتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یَدَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَانَ إذَا ذَکَرَ الجَنَّهَ وَ النَّارَ اضطَِرَبَ اضطِرَابَ السَّلِیم وَ یَسألُ اللهَ الجَنَّهَ وَ یَعُوذِ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ ع لَا یَقرأُ مِن کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إلَّا قَالَ لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک....

«حسن بن علی بن ابیطالبعليه‌السلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین اهل زمانش بود، همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پاهای برهنه بود. همیشه چون یاد مرگ می کرد می گریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون یاد قیامت و نشور می کرد

می گریست و چون یاد گذشتن بر صراط می کرد می گریست و چون یاد ملاقات با خدا می کرد ناله ای می زد که از آن بیهوش می شد و چون به نماز می ایستاد برابر خدا لرزه بر اندامش می افتاد و چون یاد بهشت و دوزخ می افتاد چون مار گزیده پریشان می شد و از خدا بهشت می خواست و به او از دوزخ پناه می برد و همیشه آیه ای از قرآن نمی تواند که( یا أیُّهَا الَّذینَ آمنُوا ) داشت جز آنکه می گفت: لبیک اللّهم لبّیک.(۱)

و چه خوب سروده شاعر که:

إلهی لیت شعری کیف حالی

لدی المیزان أو عند الصراط

وحولی من خصومی کل شاک

إلیک صنوف ظلمی و اشتطاطی

«پروردگارا! کاش می دانستم کنار میزان و پل صراط حال من چگونه است و در آن هنگام که دشمنان و شاکیان اطراف منند و انواع ستم و یاوه گویی های من به حضور عرضه می شود».

شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجادعليه‌السلام برای تعلیم بوده و می خواسته اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا می گریستند و می دانستند راهی که در پیش دارند

_________________________________

۱- ر.ک: أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۴، ح۲۶۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰، ح۱۴۲۹۳.

پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است. مشکلات، سختیها، ناهمواریهای عبور از صراط، که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می باشد و از میان جهنّم می گذرد، خبر داشتند از عوالم قبر، برزخ، قیامت، و عقبات هولناک آن، آگاه بودند از این روی هیچ گاه آرام نداشتند همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می بردند.

شما برای این عقبات هولناک توانفرسا چه فکری کرده و چه راه نجاتی یافته اید؟ چه وقت می خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید؟ شما که اکنون جوانید، نیروی جوانی دارید، بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است، اگر به فکر تزکیه و ساختنش نباشید، هنگام پیری که ضعف، سستی، رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت، چگونه می توانید خود را بسازید و مهذّ کنید؟ هر نفسی که می کشید، هر قدمی که برمی دارید، و هر لحظه ای که از عمر شما می گذرد، اصلاح مشکلتر گردیده مککن است ظلمت و تباهی بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، مور منافی با سعادت انسان زیادتر شده، قدرت کمتر می گردد پس، به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موافق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوی شوید نمی توانید توبه کنید زیرا توبه با لفظ اتوب إلی الله تحقق نمی یابد بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است. پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال

غیبت و دروغ مرتکب شده، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند، حاصل نمی شود».(۱)

و سخن آخر این بخش، گزیده ای از نیایش های امام سجادعليه‌السلام که در آن حضرت، از خداوند متعال، تقاضای ثبات قدم بر صراط را، مسئلت می نمودند.

نیایش های امام سجّادعليه‌السلام

أللّهُِمَّ إنِّی أسالُکَ یا اللهُ یا وَاحِدُ، یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أحَد، یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ، یا قاضِیَ الحاجاتِ، یا مُنَفِّسَ الکُرُباتِ، یا وَلِیَّ الرَّغِباتِ، یا مُعطِیَ السُّؤلاتِ، یا کَافِیَ المِهِمَّاتِ اِکفِنی ما أَهَمَّنِی، وَ اقضِ دَینِی وَ طَهِّر قَلبی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ اکتُب لِی بَراءَهً مِنَ النَّارِ، وَ أماناً مِنَ العَذابِ، وَ جَوازاً عَلَی الصِّراطِ َو نَصِیباً مِنَ الجَنَّهِ، وَ أدخِلنِی مُدخَلَ صِدق، وَ ارزُقنِِی مَرافَقَهَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مِحَمَِد فِی جَنَِّاتِ الخُلدِ، وَ سُرُورِ الابَدِ فِی دارِ المُرُِوَّهِ بِمَنِّکَ وَ فَضلِکَ یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ. أللهّمَّ إنِّی أسالُکَ بِحَقِّ العَرشِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ بِحَقِّ الکُرسِیِّ وَ سِعَتِهِ، وَ بِحَقِّ القَلَم وَ جَریَّتِهِ، وَ بِحَقِّ اللَّوحِ وَ حِیاطَتِهِ، وَ بِحَقِّ المِیزانِ وَ حِدَّتِهِ، وَ بِحَقِّ الصَّراطِ وَ

_________________________________

۱- جهاد اکبر، ص۵۷.

دِقَّتِهِ، وَ بِحَقِّ جَبرَئیلَ وَ أمانَتِِهِ وَ بِحَقِّ میکائیلَ وَ طاعَتِهِ، وَ بِحَقِّ إسرافیلَ وَ نَفخَتِهِ، وَ بِحَقِّ عِزرائیلَ وَ صَولَتِهِ....

سَیِّدِی إن کُنتَ لا تَرحَمُ إلاَّ المُجِدِّینَ فِی طاعَتِکَ، فَإلَی مَن یَفزِعُ المُقَصِّرُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَقبَلُ إلاّ مِنَ المُجتَهدینَ، فَإلَی مَن یَلجَاٌ الخاطِئُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَکرِمُ إلا أهلُ الاحسانِ فَکَیفَ یَصنَعُ المُسیِئئون؟! وَ إن کانَ لا یَفُوزُ یَومَ الحَشرِ إلاَّ المُتَّقُونَ، فَبمَن یَستَغِیثُ المُذنِبُونَ؟! سَیِّدِی إن کانَ لا یَجُوزُ عَلَی الصِّراطِ إلاّ مَن أجَازَتَهُ بَراءَهُ عَمَلِهِ، فَأنَّی بِِالجَوازِ لِمَن لَم یَتُب إلیَکَ قَبلَ دُنُوِّ أجَلِهِ؟! وَ إن لَم تَجِد إلاّ عَلَی مَن عَمَرَ بِالزُّهدِ مَکنُونُ سَریرِتِهِ، فَمَن لِلمُضطَرٍّ الَّذی لَم یَرضَهُ بَینَ العالَمِینَ سَعیَ نَقِیِتهِ.

«خدایا اگر مهر و رحمت تو تنها شامل کوشایان در اطاعت و فرمانبرداریت گردد پس تقصیر کاران به که پناه برند؟ و اگر جز کوشش کنندگان در عبادت را نپذیری پس کوتاهی کنندگان به که التجا کنند؟ و اگر جز به نیکوکاران احسان نفرمائی پس گنهکاران بدکار چه کنند؟ و اگر بجز پرهیزکاران، شخص دیگری در روز رستاخیز به رستگاری و سعادت نرسد پس بزهکاران مجرم به که استغاثه کنند؟ معبودا! اگر از پل صراط جز آن کس که برات عبور اعمال نیکی دارد نگذرد، پس کسی که پیش از مرگ به درگاه تو توبه نکرده چگونه از آن عبور کند؟ خدایا اگر جز آنان که بوسیله زهد و پارسائی اندرون دل خویش را آباد کرده اند دیگری را مشمول جود و بخشش خویش قرار ندهی، پس آن بیچاره درمانده ای که کوشش در میان مردم جهان او را مورد پسند نکرده است به کجا رود؟».

فصل دوّم: موقف های صراط

عقبه های صراط

یکی از سختی های صراط، وجود عقبه ها و به تعبیر دیگر، وجود ایست و بازرسی هایی است که در آن وجود دارد.

کلام شیخ صدوقرحمه‌الله

شیخ صدوقرحمه‌الله در مورد عقبه های صراط گوید:

.«اعتقاد ما در عقباتی که در راه محشر است، آن است که هر عقبه ای از عقبات صراط اسم واجب و فرضی است از اوامر و نواهی الهی، پس انسان به هر عقبه ای برسد که مسمّی به اسم آن واجب است اگر تقصیر در آن واجب کرده است او را در آن عقبه هزار سال باز می دارند و طلب حقّ خدا در آن واجب از او می کنند، اگر بیرون آمد از آن از عهده آن به عمل صالحی که در پیش فرستاده باشد یا به رحمتی از خدا که او را دریابد، نجات می یابد، از آن و می رسد به عقبه دیگر، پس پیوسته او را از عقبه ای به عقبه دیگر می برند و نزد هر عقبه سؤال می کنند از آنچه او در صاحب اسم آن عقبه تقصیر کرده است، پس اگر از همه سلامت بیرون رفت منتهی می شود به

دار بقاء، پس حیاتی می یابد که هرگز مرگ در آن نمی باشد و ساکن می شود در جوار خدا با پیغمبران و حُجَج و صدّیقین و شُفَعا و صالحان از بندگان خدای تعالی، و اگر او را بر عقبه ای حبس کنند و طلب کنند از او حقّی را که تقصیر در آن کرده و نجات ندهد آن را عمل صالحی که پیش فرستاده باشد و در نیابد او را رحمتی از جانب حق تعالی، قدمش در آن عقبه می لغزد و در جهنّم فرو می رود.

پناه می بریم به خدای تعالی از آن و این عقبات همه بر صراط است و اسم یک عقبه از آنها «ولایت» است که همه خلایق را نزد آن عقبه باز می دارند و از ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ائمه بعد از اوعليهم‌السلام سؤال می کنند. اگر اتیان به آن کرده است از آن نجات می یابد و اگر نه، به سوی جهنّم فرو می رود، چنانکه حق تعالی فرموده است:( وَقِفُهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ ) (۱) نگاهشان دارید که از اینها سؤال باید بشود».

و اهمّ عقبات «مرصاد» است به معنی کمینگاه، اینست معنی قول الهی:( إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد ) (۲) بدرستی که پروردگار تو هر آینه در کمینگاه است». و حق تعالی می فرماید: به عزِّت و جلال خود سوگند یاد می کنم که از من نمی گذرد ظلم ظالمی.

و اسم یک عقبه، «رحم» است، و اسم دیگری، «امانت» است و اسم دیگری «نماز»، و به اسم هر فرض یا امر و نهی،

___________________________________

۱- سوره صافات، آیه۲۴.

۲- سوره فجر، آیه۱۳.

شقاوت را برمی گزیند و در پی شهوات نفسانی می افتد و به راه شیاطین قدم می نهد و برای دستیابی به لذّات از هر حیله و مکری استفاده می کند و در منجلاب شهوات این دنیای پست، و زرق و برق آن غرق می شود و به خدا و ملائکه و کتب و رسولان او و روز قیامت کافر شده و منکر همه این ها می گردد و به قول قرآن به زمین می چسبد تا اینکه به حزب شیاطین ملحق گشته و روانه درکات دوزخ گردد.

انسان باید توجّه داشته باشد که هر حرکتی که از روی اختیار از او سر بزند، در روح و حقیقت و قلبش اثری به جای خواهد گذاشت، حال یا آن اثر سبب تقرُّب او به خدا و به روحانیّات می شود و یا اینکه باعث بُعد و دوری او از جوار حق تعالی می گردد، این امر حتّی در مباحات هم هست، هم اثری که در روح و قلب آدمی پدید می آید به منزله قدمی است که انسان در حرکت به سوی بهشت، و یا دوزخ برمی دارد، پس اگر این حرکت در همین هنگام از هر حرکت دیگری که بتوان تصوّر آن را نمود در حصول قرب به خداوند و رسیدن به روحانیّات مؤثرتر و کارسازتر و سریعتر باشد آن قدم بر راهی برداشته شده که نزدیکترین راه، و صراط مستقیم است، والاّ که اگر چنین نبود هر اندازه که این حرکت در حصول تقرّب به خدا ناقص و کند باشد راه دورتر، و فاصله اش از صراط مستقیم بیشتر خواهد بود. و حکمت الهی بر این قرار گرفته که هر عملی که از انسان سر می زند، و در قرب به خدا و بعد از او در دل اثری می گذارد برای آن تأثیری در توفیق و خذلان قرار داده است....

حال اگر به این مطالبی که بیان شد دقّت نموده باشی، برایت روشن خواهد شد که اطلاق کلمه »«صراط» بر صورت انسانیّت که عبارت از همان صفات انسانیّت باشد، و بر امام و بر هدایت او و بر شریعت، و بر پلی که بر دوزخ کشیده شده جملگی صحیح است، زیرا همه این ها که بیان شد راه بهشت و طریق عالم نور و وسیله تقرّب به خداست.

مطلب دیگر اینکه آن راه مستقیم حقیقی جز برای کسی که به خدا و به اسماء و صفات و افعال و فرشتگان و کتب و رسولان و شرایع او معرفت داشته باشد به گونه ای که هر حرکت و سکونی که از او سر می زند از روی علم و مطابق با آنچه که بدان حکم گردیده و به کم و کیف حکمت پروردگار حکیم در آن امر آگاه باشد و اخلاقش در حد اعتدال، و به دور از افراط و تفریط، و مزاجش معتدل ترین مزاجها باشد، چرا که مزاج را در افعال و اعمال انسان تأثیر بسزائی است، همانگونه که اخلاق در این زمینه مؤثر است، و با همه این ها توفیق و عصمت از جانب خداوند متعال او را یار و کمک کار باشد، تا اینکه حقیقتاً در نزدیکترین راه حرکت کند، امّا اینکه با همه این امور باز توفیق و عصمت را شرط نمودیم، بدین خاطر است که حوادث عالم نیز در این موارد تأثیراتی دارد، و آدمی بدون اینکه این دو صفت که توفیق، و عصمت باشد یار او گردد نمی تواند بر این راه ثابت و استوار باشد، و به همین خاطر است که ذات اقدس حق، معصومینعليهم‌السلام را به روح القدس مؤید نمود، بلکه چنانکه در بعضی از زیارات آمده است، بواسطه لطف و عنایتی که به آنها

دارد ریاضت دل های آنان را بوسیله خوف و رجاء خود به عهده دارد، این صراط مستقیم، بطور مطلق است.

امّا صراط مستقیم و راه راست برای هر مکلّفی، عبارت از نزدیک ترین راه برای او در بین راهها است، که با توجه به صفات ذاتی او، او را به مقام قرب حضرت حق آن هم مقامی که برای او دستیابی به آن ممکن است، برساند، و این امر بدین صورت است که جمیع حرکات اختیاری انسان، در هر مرتبه ای که هست، در رساندن او به رضای پروردگار، سودمندتر و کارسازتر باشد، حتّی اگر فرضاً اشتغال به نماز شبهای ماه رجب را از اشتغال به مطالعه کتب علمی برای خود نافع تر دید و یا بالعکس، و یا اینکه اگر دید چنانچه روزه مستحبی نگیرد بهتر می تواند به انجام عبادات بپردازد تا اینکه روزه بگیرد و بر اثر ضعف روزه از عبادات باز ماند، نزدیکترین راه، همان راهی است که برای تقرب به خدا و جلب رضایت او نافع تر تشخیص داده شود.

بلکه گاه می شود که ترک اعمال خیر به حال انسان نافع تر است، چنانکه در روایات آمده است که بنده یک یا دو شب از تهجّد و شب زنده داری محروم می گردد برای اینکه به خود عُجب نکند، بلکه روایت شده که گاهی مؤمن به بعضی از لغزشها مبتلا می شود تا از عُجب که گناهش به مراتب بیش از آن لغزش است در امان بماند. و خلاصه کلام آنکه صراط مستقیم برای هر کسی و در هر شرایطی و روزی، بلکه در هر نفسی و هر حرکت و سکونی همان کار و همان عمل و همان راهی است که بالنسبه به حال حاضر، و پس از آن، در سلوک طریق خیر و سعادت نافع تر و کارسازتر باشد، و تنها کسانی می توانند بدین گونه باشند که توفیق الهی رفیق راهشان گردد، والاّ که با این علوم اکتسابی نمی توان این بار را به منزل رسانید، همه این جوانب را مورد نظر قرار داد، و شاید اینکه گفته شده صراط از موی باریک تر است، با توجّه به همین مطلب است، و باز پس ازدانستن این مطلب که در هر شرایطی چه کاری نافع تر است، و بعد از اینکه خداوند انسان را بدین امر هدایت نمود، عمل به آن کاری بس دشوار است و لذا گفته شده که «صراط» از شمشیر تیزتر است.

و اما آن روایتی که از مولا علیعليه‌السلام رسیده که مراد از طلب هدایت در سوره حمد، ثبات بر هدایت پیشین است. این یا به این صورت است که مقصود از صراط مستقیم همان ایمان است چنانکه در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است، و با اینکه مقصود آن حضرت مختص به خود و امثال خود از معصومینعليهم‌السلام بوده است، چرا که آنان هستند که احوالشان نسبت به انواع هدایت ها و جهات آن، تفاوت نمی کند و مطلوب آنها این است که خداوند همانگونه که در گذشته آنها را هدایت نموده در آینده هم هدایت نماید. و معنای طلب ثبات در هدایت همین است.

و امّا اینکه در بعضی از اخبار آمده است که صراط مستقیم همان صورت انسانیّت است، به این معنا است که حرکت انسان به طرف کمالاتی که برای او است - که هر خیر و سعادتی که هست در همین کمالات نهفته است - یک حرکت کیفی، و حرکت جوهری است، امّا طریق و راه برای

این حرکت، عبارت است از همان مراتب کیف، و صورتهائی که در پی این حرکت در جوهر انسان پدید می آید عبارت از همان ملکات شریفه و انوار معارف ربانی است، بنابراین، سالک و رهرو، جوهر انسان، و مقصد، کمال او، و راه، تحصیل این ملکات و انوار معارف و علوم است، و در این حرکت، راه، در حین حرکت و سیر و با خود حرکت است که پیدا می شود نه قبل و بعد از آن، و نور معرفت عبارت از ظهور مراتب نفس و روح و عقل است، بنابراین، همین نور، به یک لحاظ راه، و به یک لحاظ مقصد، و به یک لحاظ سالک است.

امّا اینکه از حقیقت علی ابن ابی طالب و ائمهعليهم‌السلام تعبیر به صراط شده است بدین خاطر است که این ها نور الأنوار، و اصل هر نور، و نور خداوند در عالم هستی، می باشند. پس اینان در حقیقت همان صراط مستقیم خداوندی هستند، بدون اینکه نیاز به تجوّز و لفظ را به غیر معانیش استعمال نمودن باشد، اینان همان وجه اللّهی هستند که اولیاء خدا به آنان توجّه می کنند و همان جنب اللّهی هستند که مصیر و بازگشت بندگان به سوی آنها است، چنانکه در زیارت جامعه آمده است که: وایاب الخلق إلیکم: و بازگشت خلق به سوی شما است.

امّا اینکه صراط مستقیم به راه کسانی که نعمت بر آنها داده شده تفسیر شده است. ممکن است به خاطر ارشاد و راهنمائی بندگان به این حقیقت باشد که صراط مستقیم عبارت از طریق وسط، و به دور از افراط و تفریط در حق ولی، و حد میانه در اخلاق یا در حق غیر است، تا کسی چنین توهّم نکند

که مقصود از صراط مستقیم، صراط و راه و روش هر نفسی است به کمالی که لایق و شایسته شخص او است و ذات و لوازم ذاتش، به حکم اقتضاء اسماء خدای متعال آن را اقتضا می کند و مثلاً صراط مستقیم را به همان راهی که به خاطر ماهیت و صفات ذاتیش او را به پائین ترین درکات دوزخ می برد تفسیر نکند، گویا آیه( صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ) چنین می گوید: که ما را به صراط مستقیمی هدایت کن که دارای استقامت واقعی است و ما را به رضا و جوار قرب تو می رساند که آن همان راه کسانی است که بر آنها نعمت دادی از شیعیان امیرالمؤمنین، نه راه کسانی که استقامت آن، به آنچه که مقتضای ذات و صفات من است مرا می رساند و به عبارت دیگر مرا به راهی هدایت نما که مقتضای فضل و انعام تو است نه به آن راه که مقتضای عدل تو است و آن همان راه کسانی است که نعمت ولایت امیرالمؤمنین را بر آنها ارزانی داشتی.

( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ) یعنی غیر آن کسانی که مورد غضب واقع شدند و راه انکار در پیش گرفتند، و یا آن کسانی که بواسطه غلو گمراه گشتند.(۱)

اعتقاد به صراط

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «تصحیح الإعتقادات» خود در مورد اعتقاد بر صراط گوید:

_________________________________

۱- اسرار الصلوه، ص۳۹۶.

«عقیده ما در مورد صراط این است که آن حق است و آن پلی است بر روی جهنّم و همه انسان ها باید از آن عبور نمایند. خداوند متعال می فرماید:( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ) ؛(۱) و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن (جهنّم) وارد می شود؛ (این حکم) حتمی است که برای پروردگارت پایان یافته است».(۲)

در اخبار معصومینعليهم‌السلام نیز اعتقاد به صراط از جمله صفات شیعیان شمرده شده است:

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «صفات الشیعه» به اسناد از افضل بن شاذان از امام رضاعليه‌السلام روایت می کند که حضرت فرمود: «هر کس اقرار به رجعت و بازگشت مجدّد به این جهان داشته باشد، و به معراج رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سؤال در قبر و حوض کوثر و شفاعت و خلقت بهشت و دوزخ و صراط و میزان و برانگیختن و پاداش و حساب ایمان داشته باشد، او مؤمن حقیقی است و از شیعیان ما اهل بیت می باشد».(۳)

در دعاهای بسیاری که از ائمه معصومینعليهم‌السلام نیز نقل شده است، اشاره به حق بودن و حتمی بودن صراط آمده

______________________________

۱- سوره مریم، آیه۷۱. (نکته: با توجّه به تأیید کلام شیخ با استفاده از این آیه، شاید به نظر آید که مرحوم شیخرحمه‌الله جمله «واردها» در آیه را به معنی دخول و وارد شدن نمی دانند، بلکه آن را به معنی عبور و مرور بر آن می دانند). همچنانکه البهوتی، (متوفای ۱۰۵۱ قمری) عالم فقه حنبلی از اهل تسنن در کتاب «کشف القناع» خود قائل به این تفسیر است. (ر.ک: کشف القناع، ج۲، ص۱۸۸).

۲- نک: الاعتقادات، ص۷۰. و نیز ر.ک: تصحیح الإعتقادات الإمامیه، ص۱۰۸.

۳- ر.ک: صفات الشیعه، ص۵۱؛ و نیز: بحار، ج۶۶، ص۹، ح۱۱.

است، مانند زیارت آل یاسین که از ناحیه مقدّسه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به محمدبن عبدالله حمیری در مورد درخواست از توجّه به حضرت، آمده است: «و أشهد أنّ النّشر و البعث حق، و أن الصّراط حق، و المرصاد حق».(۱)

ابان بن عثمان گوید: مردی نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، مرا اندرزی ده.

امامعليه‌السلام فرمود:

فَقَالَعليه‌السلام : إِن کَانَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَد تَکَفَّلَ بِِالرِّزقِ فَاهتِمَامُکَ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الحِسابُِ حَقاً فَالجَمعُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللهِ فَالکَسَلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الخَلَفُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالبُخلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ العُقُوبُهُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالمَعصِیَهُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَوتُ حَقّاً فَالفَرَحُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ العَرضُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالمَکرِ لَماذِا؟! وَ إن کَانَ الشَّیطانُ عَدُوِاً فَالغَفلَهِ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَمَرُّ عَلَی الصِّراطِ حَقّاً فَالعُجبُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ کُلُّ شَیء بِقَضَاء وَ قَدَر فَالحُزنُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ الدُّنیا فَانِیَهً فَالًطُّمَانِیَنُهً إِلَیهَا لِماذَا؟!(۲)

«اگر خداوند تبارک و تعالی روزی آفریدگان را به عهده گرفته است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر

__________________________________

۱- ر.ک: بحار، ج۹۹، ص۸۱، ح۱.

۲- ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۴، ح۵۸۳۶؛ التوحید، ص۳۷۶، ج۲۱.

روزی آفریدگان تقسیم شده است، پس زیاده خواهی از برای چیست؟ اگر حسابرسی خدا حقیقت دارد، پس گرد آوردن و انباشتن مال از چه روست؟ اگر عوض دهی خداوند [برای کارهای نیک] حقیقت دارد، پس بخل ورزی ز چه روست؟ اگر کیفر دوزخ وجود دارد، پس گناه و نافرمانی ز چه روست؟ اگر مرگ حقیقت دارد، پس شادمانی ز چه روست؟ اگر هر کرداری به پیشگاه پروردگار عرضه می شود و هر کاری بر او نمایان است، پس نیرنگ و فریبا ز چه روست؟ اگر گذر از پل صراط حقیقت دارد، پس خود بزرگ بینی ز چه روست؟ اگر هر چیزی بر پایه قضا و قدر الهی است، پس اندوه ز چه روست؟ و اگر دنیا فنا ناپذیر است، پس اعتماد بر آن ز چه روست؟».

ویژگی های صراط

در اخبار بسیاری که از اهل بیتعليهم‌السلام رسیده است در وصف صراط فرموده اند: «بر روی جهنّم پُلی است [= صراط] که از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر است».(۱)

از این تعبیر استفاده می شود که جهنّم بین خلائق و بهشت قرار دارد و لذاست که همه باید از آن عبور نمایند.

_________________________________

۱- إن علی جهنّم جسراً أدقّ من الشَّعر و أحدّ من السیف. و فی روایه أخری: الصّراط أدقّ من الشّعر و من حدّ السّیف. (ر.ک: الکافی، ج۸، ص۳۱۲، ح۴۸۶؛ أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۲، ح۲۵۷؛ روضه الواعظین، ص۴۹۸؛ و از منابع اهل سنّت ر.ک: مسند احمد، ج۶، ص۱۱۰؛ کنزالعمال، ح۳۹۰۳۶).

برخی همانند برق می گذرند، برخی مانند اسب به تاخت می روند، برخی با سینه خیز می گذرند و بعضی هم در حالی می گذرند که خود را به آن آویخته اند و آتش مقداری از بدن آنها را گرفته است.

عدّه ای ویژگیهای ذکر شده در مورد صراط را نپذیرفته و گفته اند:(۱) «صحیح نیست که در مورد صراط گفته شود از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است، بلکه صحیح آن است که گفته شود، آن عریض و طولانی می باشد»، که البته این کلام از این نظر که فقط عریض بودن ملاک باشد، قابل اعتنا نیست، چرا که روایات معتبر و فراوانی از اهل بیتعليهم‌السلام در مورد ویژگی های ذکر شده در مورد صراط، آمده است که ظاهر و صریح آنها در آنچه گفته شد، آمده است.

ویژگی های ذکر شده برای صراط ]از مو باریک تر....] می تواند به خاطر این باشد که روز قیامت، شخص کافر و مجرم از شدّتی ترس و هولهای وحشتناک قیامت، نمی تواند قدمی پایدار و ثابت بر صراط گذارد، چرا که در صراط دنیا نیز قدمی ثابت انتخاب نکرد، هر روز رنگی تازه به خود گرفت و از مسیر دین دور شد.

آری، هر چه قدر انسان در این دنیا ثابت قدم باشد و بر فرائض الهی ثابت باشد و از محرّمات آن دوری کند، آنجا نیز ثابت قدم خواهد بود. چرا که آنجا آیینه ای از اعمال و رفتار این سرای می باشد.

___________________________________

۱- مانند قرافی که از علمای مالک مذهب اهل تسنن می باشد. (ر.ک: صالح عبد السمیع الآبی الأزهری (متوفای ۱۳۳۰ قمری)، الثمر الدانی، ص۱۸).

رابطه اعمال و رفتار انسان با صراط آخرت

امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در ضمن اشاره به اعمال و رفتار انسان و رابطه آن با صراط آخرت می فرماید:

«... پس اگر حساب خود را کشیدی، در موقف حساب گرفتاری نداری و از آن باکی برای تو نیست و همین طور سایر مهالک و مواقف آن عالم تابع اعمال این عالم است. مثلاً اگر در این عالم به راه راست نبوّت و طریق مستیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابیطالبعليه‌السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست، زیرا که حقیقت صراط صورت باطن ولایت است، چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است. و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم.» و در زیارت مبارکه جامعه است که أنتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم.

و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. و همین طور اگر اخلاق و ملکاتش عادلانه و نورانی باشد، از ظلمت ها و وحشت های قبر و برزخ و قیامت و از أهوال آن عوالم در امان است، و خوفی از آن نشآت برای او نیست. پس، در این مقام درد از خود ما اسیت و دوای آن نیز در خود ما است».(۱)

و در جایی دیگر از همین کتاب (چهل حدیث) در فصل مذمّت ریا می فرمایند:

____________________________________

۱- نک: چهل حدیث، ص۳۶۰.

«بسیار اتفاق افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند که کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حبّ نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.

منزل اوّل انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله لانسان، خصال خود انسان است. مرکوب این سفر پرخوف و خطر و این راه تاریک و باریک و صراط احدّ السیف (برّنده تر از شمشیر) و ادقّ از شعر (باریک تر از مو)، همّت مردانه است. نور این طریق مظلم، ایمان و خصال حمیده است. اگر سستی کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت، به رو در آتش افتد و با خاک مذلّت یکسان شده به پرتگاه هلاکت افتد. و کسی که از این صراط نتواند گذشت، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت.

ای عزیز، همّت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک خود را نجات ده. حضرت مولای متقیان و یگانه سالک راه و راهنمای حقیقی در مسجد فریاد می زد به طوری که همسایه های مسجد می شنیدند: تجهّزوا رحمکم الله،

فقد نودی فیکم بالرّحیل.(۱) هیچ تجهیزی سفر آخرت برای شما مفید نیفتد الاّ کمالات نفسانیه و تقوای قلب و اعمال صالحه و صفای باطن، بی عیب بودن و بیغش بودن.

فرضاً که اهل ایمان ناقص صوری باشی، باید از این غشها خالص شوی تا در زمره سُعدا و صالحین قرار گیری. رفع غش با آتش توبه و ندامت و گذشتن نفس را در کوره عتاب و ملازم و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانی و برگشت به سوی خداست. در این عالم خودت بکن، والاّ در کوره عذاب الهی و نار الله الموقده قلبت را ذوب کنند و خدا می داند چند قرن از قرنهای آخرت این اصلاح طول می کشد. پاک شدن در این عالم سهل و آسان است، تغییرات و تبدیلات در این نشئه خیلی زود واقع می شود، و امّا در آن عالم تغییر به طور دیگری است و زوال یک ملکه از ملکاتش قرن ها طول دارد. پس، ای برادر تا عمر و جوانی و قوّت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاه و شرفها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدمزاده ای، صفت شیطان را از خود دور کنم».(۲)

_________________________________

۱- نهج البلاغه، خطبه۲۰۴، ترجمه دکترشهیدی، ص۲۳۸: «آماده شوید و اسباب سفر خود را مهیا کنید، خدا شما را رحمت کند، همانا منادی مرگ ندای «ألرَّحیل» در میان شما داده، و کم کنید توقّف خود را بر دنیا و بیرون روید از دنیا در حالی که با خود داشته باشید زاد و توشه ای از اعمال صالحه، به درستی که در جلوی شما عقبه های «کَئود» یعنی جاهای بسیار دشوار و منزلهای هولناک است که باید از آنجاها عبور کنید و چاره ای نیست از آن».

۲- چهل حدیث، ص۴۸.

در برخی از روایات آمده است: «صراط،باریکتر از مو و برّنده تر از شمشیر است همانند سیره امیرالمؤمنینعليه‌السلام ».(۱) چرا که زندگی آن حضرت در نهایت دقت و به تعبیری دیگر از مو باریک تر بود. آن حضرتعليه‌السلام بیت المال را بین بزرگان از صحابه مانند سهل بن حنیف و دوستان فقیر خود به طور مساوی تقسیم می کرد. خشن ترین لباس ها را می پوشید که با فقرا یکسان باشد، نیمه شب ها برای یتیمان و بیوه زنان نان و خرما به دوش می کشید، هر روز جمعه مال خدا را بین مردم تقسیم می کرد سپس به بیت المال می آمد و در آن مکان نماز می خواند، در تقاضای برادرش عقیل از سهم بیت المال آتشی مقابل صورتش گرفت و اینچنین او را متنّبه کرد، برای خود پایین ترین طعام ها را در نظر می گرفت. در دادخواهی اش نزد قاضی، تقاضای عدالت بین خود و دشمنش را نمود. و موارد دیگر که نمونه های فراوان آن حکایت از سیره زیبا و دقیق حضرتعليه‌السلام دارد.

آری، سیره چنینی حضرتعليه‌السلام از مو باریک تر است، و عدالت او سرمشقی برای پیروان حضرتش خواهد بود. و لذاست که در روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام یکی از مصادیق صراط مستقیم، حضرتعليه‌السلام نام برده شده است.

__________________________________

۱- الصراط الممدود بین النار و الجنه کالشعره دقه، و کالسیف حده بسیره الامام أمیرالمؤمنینعليه‌السلام . (ر.ک: تصحیح الاعتقادات الإمامیه، پاورقی(۱)، ص۱۰۹؛ احمد رحمانی همدانی، الأمام علیعليه‌السلام ، ص۴۷۱).

گریه برای صراط

سیره و زندگی اهل بیتعليهم‌السلام فراوان است از ناله های جانسوز و گریه هایی که برای منزل های سخت و خطرناک قیامت می نمودند، که آن نیز به خاطر آن بود که می دانستند راهی که در پیش دارند چقدر مشکل و سخت است.

مفضل بن عمر از امام صادقعليه‌السلام روایت می کند که حضرتعليه‌السلام در مورد سیره امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمود:

أَنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالبِعليه‌السلام کَانَ اعبَدَ النَاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزهَدَهُم وَ أفضَلَهُم وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کَان إذَا ذَکَرَ المَوتَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ القَبرَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ المَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ العَرضَ عَلَی اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهقَهً بُِعشَی عَلَیهِ مِنهَا وَ کَانَ إذَا قَامَ فی صَلَاتِهِ تَرتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یَدَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَانَ إذَا ذَکَرَ الجَنَّهَ وَ النَّارَ اضطَِرَبَ اضطِرَابَ السَّلِیم وَ یَسألُ اللهَ الجَنَّهَ وَ یَعُوذِ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ ع لَا یَقرأُ مِن کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إلَّا قَالَ لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک....

«حسن بن علی بن ابیطالبعليه‌السلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین اهل زمانش بود، همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پاهای برهنه بود. همیشه چون یاد مرگ می کرد می گریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون یاد قیامت و نشور می کرد

می گریست و چون یاد گذشتن بر صراط می کرد می گریست و چون یاد ملاقات با خدا می کرد ناله ای می زد که از آن بیهوش می شد و چون به نماز می ایستاد برابر خدا لرزه بر اندامش می افتاد و چون یاد بهشت و دوزخ می افتاد چون مار گزیده پریشان می شد و از خدا بهشت می خواست و به او از دوزخ پناه می برد و همیشه آیه ای از قرآن نمی تواند که( یا أیُّهَا الَّذینَ آمنُوا ) داشت جز آنکه می گفت: لبیک اللّهم لبّیک.(۱)

و چه خوب سروده شاعر که:

إلهی لیت شعری کیف حالی

لدی المیزان أو عند الصراط

وحولی من خصومی کل شاک

إلیک صنوف ظلمی و اشتطاطی

«پروردگارا! کاش می دانستم کنار میزان و پل صراط حال من چگونه است و در آن هنگام که دشمنان و شاکیان اطراف منند و انواع ستم و یاوه گویی های من به حضور عرضه می شود».

شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجادعليه‌السلام برای تعلیم بوده و می خواسته اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا می گریستند و می دانستند راهی که در پیش دارند

_________________________________

۱- ر.ک: أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۴، ح۲۶۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰، ح۱۴۲۹۳.

پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است. مشکلات، سختیها، ناهمواریهای عبور از صراط، که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می باشد و از میان جهنّم می گذرد، خبر داشتند از عوالم قبر، برزخ، قیامت، و عقبات هولناک آن، آگاه بودند از این روی هیچ گاه آرام نداشتند همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می بردند.

شما برای این عقبات هولناک توانفرسا چه فکری کرده و چه راه نجاتی یافته اید؟ چه وقت می خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید؟ شما که اکنون جوانید، نیروی جوانی دارید، بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است، اگر به فکر تزکیه و ساختنش نباشید، هنگام پیری که ضعف، سستی، رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت، چگونه می توانید خود را بسازید و مهذّ کنید؟ هر نفسی که می کشید، هر قدمی که برمی دارید، و هر لحظه ای که از عمر شما می گذرد، اصلاح مشکلتر گردیده مککن است ظلمت و تباهی بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، مور منافی با سعادت انسان زیادتر شده، قدرت کمتر می گردد پس، به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موافق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوی شوید نمی توانید توبه کنید زیرا توبه با لفظ اتوب إلی الله تحقق نمی یابد بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است. پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال

غیبت و دروغ مرتکب شده، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند، حاصل نمی شود».(۱)

و سخن آخر این بخش، گزیده ای از نیایش های امام سجادعليه‌السلام که در آن حضرت، از خداوند متعال، تقاضای ثبات قدم بر صراط را، مسئلت می نمودند.

نیایش های امام سجّادعليه‌السلام

أللّهُِمَّ إنِّی أسالُکَ یا اللهُ یا وَاحِدُ، یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أحَد، یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ، یا قاضِیَ الحاجاتِ، یا مُنَفِّسَ الکُرُباتِ، یا وَلِیَّ الرَّغِباتِ، یا مُعطِیَ السُّؤلاتِ، یا کَافِیَ المِهِمَّاتِ اِکفِنی ما أَهَمَّنِی، وَ اقضِ دَینِی وَ طَهِّر قَلبی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ اکتُب لِی بَراءَهً مِنَ النَّارِ، وَ أماناً مِنَ العَذابِ، وَ جَوازاً عَلَی الصِّراطِ َو نَصِیباً مِنَ الجَنَّهِ، وَ أدخِلنِی مُدخَلَ صِدق، وَ ارزُقنِِی مَرافَقَهَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مِحَمَِد فِی جَنَِّاتِ الخُلدِ، وَ سُرُورِ الابَدِ فِی دارِ المُرُِوَّهِ بِمَنِّکَ وَ فَضلِکَ یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ. أللهّمَّ إنِّی أسالُکَ بِحَقِّ العَرشِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ بِحَقِّ الکُرسِیِّ وَ سِعَتِهِ، وَ بِحَقِّ القَلَم وَ جَریَّتِهِ، وَ بِحَقِّ اللَّوحِ وَ حِیاطَتِهِ، وَ بِحَقِّ المِیزانِ وَ حِدَّتِهِ، وَ بِحَقِّ الصَّراطِ وَ

_________________________________

۱- جهاد اکبر، ص۵۷.

دِقَّتِهِ، وَ بِحَقِّ جَبرَئیلَ وَ أمانَتِِهِ وَ بِحَقِّ میکائیلَ وَ طاعَتِهِ، وَ بِحَقِّ إسرافیلَ وَ نَفخَتِهِ، وَ بِحَقِّ عِزرائیلَ وَ صَولَتِهِ....

سَیِّدِی إن کُنتَ لا تَرحَمُ إلاَّ المُجِدِّینَ فِی طاعَتِکَ، فَإلَی مَن یَفزِعُ المُقَصِّرُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَقبَلُ إلاّ مِنَ المُجتَهدینَ، فَإلَی مَن یَلجَاٌ الخاطِئُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَکرِمُ إلا أهلُ الاحسانِ فَکَیفَ یَصنَعُ المُسیِئئون؟! وَ إن کانَ لا یَفُوزُ یَومَ الحَشرِ إلاَّ المُتَّقُونَ، فَبمَن یَستَغِیثُ المُذنِبُونَ؟! سَیِّدِی إن کانَ لا یَجُوزُ عَلَی الصِّراطِ إلاّ مَن أجَازَتَهُ بَراءَهُ عَمَلِهِ، فَأنَّی بِِالجَوازِ لِمَن لَم یَتُب إلیَکَ قَبلَ دُنُوِّ أجَلِهِ؟! وَ إن لَم تَجِد إلاّ عَلَی مَن عَمَرَ بِالزُّهدِ مَکنُونُ سَریرِتِهِ، فَمَن لِلمُضطَرٍّ الَّذی لَم یَرضَهُ بَینَ العالَمِینَ سَعیَ نَقِیِتهِ.

«خدایا اگر مهر و رحمت تو تنها شامل کوشایان در اطاعت و فرمانبرداریت گردد پس تقصیر کاران به که پناه برند؟ و اگر جز کوشش کنندگان در عبادت را نپذیری پس کوتاهی کنندگان به که التجا کنند؟ و اگر جز به نیکوکاران احسان نفرمائی پس گنهکاران بدکار چه کنند؟ و اگر بجز پرهیزکاران، شخص دیگری در روز رستاخیز به رستگاری و سعادت نرسد پس بزهکاران مجرم به که استغاثه کنند؟ معبودا! اگر از پل صراط جز آن کس که برات عبور اعمال نیکی دارد نگذرد، پس کسی که پیش از مرگ به درگاه تو توبه نکرده چگونه از آن عبور کند؟ خدایا اگر جز آنان که بوسیله زهد و پارسائی اندرون دل خویش را آباد کرده اند دیگری را مشمول جود و بخشش خویش قرار ندهی، پس آن بیچاره درمانده ای که کوشش در میان مردم جهان او را مورد پسند نکرده است به کجا رود؟».

فصل دوّم: موقف های صراط

عقبه های صراط

یکی از سختی های صراط، وجود عقبه ها و به تعبیر دیگر، وجود ایست و بازرسی هایی است که در آن وجود دارد.

کلام شیخ صدوقرحمه‌الله

شیخ صدوقرحمه‌الله در مورد عقبه های صراط گوید:

.«اعتقاد ما در عقباتی که در راه محشر است، آن است که هر عقبه ای از عقبات صراط اسم واجب و فرضی است از اوامر و نواهی الهی، پس انسان به هر عقبه ای برسد که مسمّی به اسم آن واجب است اگر تقصیر در آن واجب کرده است او را در آن عقبه هزار سال باز می دارند و طلب حقّ خدا در آن واجب از او می کنند، اگر بیرون آمد از آن از عهده آن به عمل صالحی که در پیش فرستاده باشد یا به رحمتی از خدا که او را دریابد، نجات می یابد، از آن و می رسد به عقبه دیگر، پس پیوسته او را از عقبه ای به عقبه دیگر می برند و نزد هر عقبه سؤال می کنند از آنچه او در صاحب اسم آن عقبه تقصیر کرده است، پس اگر از همه سلامت بیرون رفت منتهی می شود به

دار بقاء، پس حیاتی می یابد که هرگز مرگ در آن نمی باشد و ساکن می شود در جوار خدا با پیغمبران و حُجَج و صدّیقین و شُفَعا و صالحان از بندگان خدای تعالی، و اگر او را بر عقبه ای حبس کنند و طلب کنند از او حقّی را که تقصیر در آن کرده و نجات ندهد آن را عمل صالحی که پیش فرستاده باشد و در نیابد او را رحمتی از جانب حق تعالی، قدمش در آن عقبه می لغزد و در جهنّم فرو می رود.

پناه می بریم به خدای تعالی از آن و این عقبات همه بر صراط است و اسم یک عقبه از آنها «ولایت» است که همه خلایق را نزد آن عقبه باز می دارند و از ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ائمه بعد از اوعليهم‌السلام سؤال می کنند. اگر اتیان به آن کرده است از آن نجات می یابد و اگر نه، به سوی جهنّم فرو می رود، چنانکه حق تعالی فرموده است:( وَقِفُهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ ) (۱) نگاهشان دارید که از اینها سؤال باید بشود».

و اهمّ عقبات «مرصاد» است به معنی کمینگاه، اینست معنی قول الهی:( إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد ) (۲) بدرستی که پروردگار تو هر آینه در کمینگاه است». و حق تعالی می فرماید: به عزِّت و جلال خود سوگند یاد می کنم که از من نمی گذرد ظلم ظالمی.

و اسم یک عقبه، «رحم» است، و اسم دیگری، «امانت» است و اسم دیگری «نماز»، و به اسم هر فرض یا امر و نهی،

___________________________________

۱- سوره صافات، آیه۲۴.

۲- سوره فجر، آیه۱۳.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14