احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج14%

احکام خانواده و آداب ازدواج نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج
  • شروع
  • قبلی
  • 166 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15109 / دانلود: 3607
اندازه اندازه اندازه
احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢ - احكام مهر

قرآن كريم:١ - )وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ‏هَنِيئاً مَرِيئاً (١٦٧)).

"مهر زنان را در كمال رضايت وطيب خاطر به آنها بدهيد، پس اگرپاره‏اى از آن را به رضايت به شما بخشيدند برخوردار شويد كه آن شما راحلال وگوارا خواهد بود."

٢ - )وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَتَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى‏بَعْضُكُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِيثَاقاً غَلِيظاً (١٦٨)).

"واگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب‏كنيد، ومال فراوانى )به عنوان مهر( به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن رانگيريد، آيا براى بازپس گرفتن )مهر زنان( متوسل به تهمت وگناه‏مى‏شويد؟ چگونه آن )مهر( را باز پس مى‏گيريد در حالى كه با يكديگرتماس وآميزش كامل داشته‏ايد، وهمسران شما پيمان محكمى به هنگام‏عقد ازدواج از شما گرفته‏اند."

٣ - )لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَ‏فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاًعَلَى الْمُحْسِنِينَ * وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةًفَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواأَقْرَبُ لِلْتَّقْوَى‏ وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (١٦٩)).

"باكى بر شما نيست اگر زنانى را كه با آنها نزديكى نكرده‏ايد ومهرى‏برايشان مقرر نداشته‏ايد طلاق دهيد، ولى آنها را به چيزى در خوربهره‏مند سازيد، توانگر به قدر توانش ونادار به قدر توانش، اين كارى‏است شايسته نيكوكاران. واگر برايشان مهرى مقرر كرده‏ايد وپيش ازنزديكى طلاقشان دهيد، نصف آنچه مقرر كرده‏ايد به آنها بپردازيد مگرآن كه ايشان خود يا كسى كه عقد نكاح به دست اوست آن را ببخشدوبخشيدن شما به پرهيزگارى نزديكتر است وفضيلت‏هايى كه در نيكويى‏به يكديگر است فراموش مكنيد وخدا به كارهايى كه مى‏كنيد آگاه‏است."

٤ - )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً وَلَا تَعْضُلُوهُنَ‏لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ‏فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى‏ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً (١٧٠)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شما را حلال نيست كه زنان را به اكراه‏وجبر به ارث ببريد، وبر زنان سختيگرى وبهانه جويى مكنيد كه قسمتى ازآنچه را كه به آنها داده‏ايد باز پس ستانيد مگر آن كه عمل زشتى‏ومخالفتى از آنها آشكار شود، وبا آنان به نيكويى رفتار كنيد واگر شما را اززنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمى‏آيد در حالى‏كه خدا خير كثيرى در آن نهاده باشد."

ژرف انديشى در آيات‏

- از اين آيه كريمه(١٧١) الهام مى‏گيريم كه مهر، همان صداق است‏واين كه مرد بايد آن را به عنوان هديه وبخشش به همسرش بپردازدونبايد روزى در پس گرفتن آن طمع كند، زيرا آن يك پيشكش وهديه‏است وگويى كه برابر ندارد، وخداوند آن را مقرر فرموده است ونبايدداد وستدى مادى تلقى شود.

واينچنين است فرق بين مهر واجرت )در كنيزان ملكى، وزنان‏صيغه‏اى(، زيرا مهر صداق است كه بايد آن را پيشكش وهديه‏دانست، در حالى كه اجرت در برابر بضع است

٢ - از آيه مباركه(١٧٢) مفهومى به دست مى‏آوريم كه اين معنى راآشكارتر مى‏سازد، پس هرگاه مردى به همسرش مهر داد وسپس‏خواست كه او را طلاق دهد وبا زن ديگرى ازدواج كند جايز نيست‏مهر را از آن مطالبه كند حتى اگر مقدار مهر فراوان باشد )براى مثال‏يك بار شتر طلا باشد(.

٣ - از آيه بعد(١٧٣) چنين به دست مى‏آيد كه موجب مقرر شدن مهر،عقد )پيمان استوار( ودخول )از بين بردن پرده بكارت( است‏وهرگاه عقد، صورت پذيرد نيمى از مهر مستقر وثابت مى‏گردد پس‏اگر او را در اين هنگام )يعنى قبل از دخول( طلاق دهد بايد اين نيم رابه زن بپردازد مگر آن كه زن، آن را به مرد ببخشد )واين توصيه‏خداست به زن واولياء او تا از اين نصف مهر كه بر عهده مرد مستقرشده است بگذرند( اين توصيه را در دو آيه(١٧٤) مى‏خوانيم. اما اگر مرددخول را انجام داد وپرده بكارت را از بين برد همه مهر بر عهده اومستقر وثابت مى‏گردد.

٤ - مرد نبايد همسر خود را آن قدر آزار رساند تا از مهر خود چشم‏بپوشد وسپس او را طلاق دهد مگر آن كه عواملى شرعى در كار باشدوبراى مثال زن به طور آشكار فحشا كند.(١٧٥)

٥ - واينچنين است كه بينشهاى وحى مارا بدان جا مى‏برد كه مهر- بنا به اصل قانون شرع - حقى است مشروع از حقوق زن، پس اگرمرد براى او مهرى مشخص نكرد وآهنگ طلاق او نمود بايد بر حسب‏توانائيش بدو چيزى دهد )كه اصطلاحاً متعه گفته مى‏شود( وبايد به‏هنگام مشخص نمودن آنچه بايد به زن بدهد، حال ووضع هر دو درنظر گرفته شود؛ )توانايى مالى مرد، واستحقاق عرفى زن(

حديث شريف:

١ - از امام صادق‏عليه‌السلام روايت شده كه فرمود: "صداق بر عهده مرداست نه زن، اگر چه كار آن دو يكى است، زيرا مرد هنگامى كه‏نيازش را از آن زن ستاند از نزد او برمى خيزد ومنتظر آرامش زن باقى‏نمى‏ماند وبه همين سبب صداق، بر دوش مرد است نه زن."(١٧٦)

٢ - محمد بن مسلم از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه: كمترين‏مقدار كافى از مهر چقدر است فرمود: "يك كله قند."(١٧٧)

٣ - فضيل بن يسار به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى‏گويد: "صداق، همان‏مقدار كم يا زيادى است كه دو طرف بر آن سازش كنند."(١٧٨)

٤ - از وشاء روايت شده است كه گفته از امام رضاعليه‌السلام شنيده‏است: "اگر مردى با زنى ازدواج كند ومهر او را بيست هزار قرار دهدوبراى پدر او ده هزار، مهر صحيح است، وآنچه براى پدرش قرارداده فاسد."(١٧٩)

٥ - امام باقرعليه‌السلام در مورد اينكه مى‏توانيم منفعت را مهر قرار دهيم،از سيره رسول روايت مى‏كند كه: زنى نزد پيامبر آمد وعرض كرد: مرابه ازدواج )كسى( در آور، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: "چه كسى براى اين زن‏پاپيش مى‏نهد؟" مردى بلند شد وگفت: يا رسول اللَّه! من او را به‏ازدواج خود در مى‏آورم. پيامبر فرمود: "به او چه مى‏دهى؟" آن مردگفت: چيزى ندارم. پيامبر گفت: "نه." پيامبر همين سخن را تكراركرد وغير از آن مرد كسى برنخاست، سپس پيامبر براى بار سوم سخن‏خود را تكرار نمود، وآن مرد بلند شد. پيامبر فرمود: "آيا از قرآن‏چيزى نيكو مى‏دانى؟" گفت: آرى. پيامبر فرمود: "شما را به ازدواج‏هم در مى‏آورم بر اساس آنچه از قرآن نيكو مى‏دانى، پس آن را به اين‏زن هم بياموز."(١٨٠)

٦ - بريد عجلى از امام باقر نقل مى‏كند كه: از امام‏عليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه با زنى ازدواج كرد به شرط آن كه سوره‏اى از قرآن را به اوبياموزد. حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "دوست ندارم بر او دخول كند، مگراينكه آن سوره را به او بياموزد، وچيزى به او دهد."(١٨١)

٧ - ابن عواض مى‏گويد: از امام صادق درباره كسى پرسيدم كه‏با زنى ازدواج مى‏كند ومالى ندارد كه به او بدهد ودخول مى‏كند.امام‏عليه‌السلام فرمود: "مسأله‏اى نيست، اين دينى است كه زن بر عهده آن‏مرد دارد."(١٨٢)

٨ - عبيد بن زراره مى‏گويد: به امام صادق‏عليه‌السلام عرض كردم: يك‏مرد مسيحى با يك زن ازدواج مى‏كند به شرط اينكه مهر سى خم‏شراب وسى رأس خوك باشد، وسپس هر دو اسلام مى‏آورندودخولى هم صورت نگرفته است امام‏عليه‌السلام فرمود: "مرد بايد ببيندبهاى خوك وشراب چقدر است وقيمت آن را براى زن بفرستدوسپس دخول انجام دهد، وهر دو بر نكاح نخستين خود هستند."(١٨٣)

٩ - على بن حمزه روايت مى‏كند ومى گويد: به ابو الحسن‏الرضاعليه‌السلام عرض كردم كه مردى با زنى ازدواج مى‏كند به شرط اينكه‏مهر او يك خدمتگزار باشد وامام به من فرمود: "خدمتگزارى‏متوسط." عرض كردم: اگر خانه‏اى باشد، فرمود: "خانه‏اى‏متوسط."(١٨٤)

تفصيل احكام:

١ - هر چه دو طرف بر آن سازش كنند مى‏تواند در عقد ازدواج به‏عنوان مهر قرار گيرد.

٢ - مهر مى‏تواند عين يا منفعت يا حقى باشد، پس اگر زنى را به‏عقد خود در آورد ومهر او را آموزش قرآن كريم يا فقه قرار داد جايزاست.

٣ - اگر مهر آن باشد كه مرد براى مدتى خود را اجير كند، جايزاست اگر منفعتش به آن زن باز گردد. و براى مشخص شدن مهر كافى‏است كه آن مشاهده شود، مانند: اين قطعه زمين يا اين خرمن گندم يااين گردنبند طلا.

٤ - مهر، از نظر كمى يا زيادى، حدى ندارد وبهتر است به قدر مهرالسُنّة يعنى پانصد درهم نقره باشد، واگر مردى بخواهد بر آن افزون‏كند بهتر است كه آن را هديه دهد.

٥ - اگر مهر را چيزى مجهول قرار دهد )همچون آموزش سوره‏اى‏از قرآن، بدون آن كه مشخص شود، يا آموزش زبان عربى، يا دادن‏قطعه زمينى زراعى( پس اگر تكيه به عرف داشته باشد صحيح است‏وبايد براى مشخص نمودن آن به عرف رجوع شود، اما اگر به عرف‏ تكيه نداشته باشد مهر باطل مى‏گردد وبه مهر المثل باز مى‏گرددواحوط در آن، صلح وسازش است. واگر زن رضايت داشته باشد كه‏مقدر نمودن مهر خود را به مرد واگذارد، مسأله به احكام تفويض بازمى‏گردد.

٦ - اگر مردى براى مهر زن، كالاى فاسد يا پول تقلبى يا چك بلامحل مقرر كرد، در اين صورت مهر به مقدار صحيح آن خواهد بوديعنى قيمت كالا يا مقدار پول يا مبلغ چك، وگفته شده است به مهرالمثل باز مى‏گردند.

فروعى پيرامون مهر

قرآن كريم: )الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى‏ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ‏أَمْوَالِهِمْ ...(١٨٥)).

"مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت كه از مال خود نفقه مى‏دهند بر زنان تسلط وحق نگهبانى‏دارند."

از آيه شريفه چنين به دست مى‏آيد كه قيمومت مرد بر زن به سبب‏تدبير مرد است )وهمين سبب است كه موجب مى‏شود برخى ازمردم برخى ديگر را رهبرى كنند( ونيز به سبب نفقه‏اى است كه مردمى‏دهد، پس اگر نفقه ندهد ديگر بر زن قيمومتى نخواهد داشت.

حديث شريف:

١ - از ابن ابى نصر روايت شده كه گفته است: از امام موسى بن‏جعفرعليه‌السلام پرسيدند درباره مردى كه دختر خود را به ازدواج در آورد،آيا مى‏تواند مهر او را بخورد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خير، اين حق را ندارد."(١٨٦)

٢ - فضيل بن يسار به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام درباره مردى خبر داده‏كه با زنى ازدواج مى‏كند ودر نظر ندارد مهر به او بپردازد كه در اين‏صورت زنا خواهد بود(١٨٧)

٣ - امام صادق‏عليه‌السلام درباره مردى كه ازدواج مى‏كند وپرداخت‏مقدارى از مهريه را فورى وبقيه را نسيه مقرر كند، مى‏فرمايد: "نسيه‏تا مرگ است يا جدايى."(١٨٨)

٤ - اسحاق بن عمار بن نقل از امام صادق و او به نقل از پدرش‏على بن ابى طالب‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه فرمود: "هر كه براى زنش‏شرطى مى‏كند بايد به آن شرط براى آن زن وفا كند، زيرا مسلمانان درگرو شروطشان هستند، مگر شرطى كه حلالى را حرام يا حرامى راحلال كند."(١٨٩)

٥ - حماده بنت الحسن روايت مى‏كند كه از امام صادق‏عليه‌السلام درباره‏مردى پرسش كردم كه با زنى ازدواج كرد به شرط آن كه دوباره با زنى‏ازدواج نكند وزن هم اين سخن او را به عنوان مهر پذيرفت. راوى‏مى‏گويد: امام صادق‏عليه‌السلام فرمود: "اين شرط فاسد است، ازدواج‏صورت نمى‏گيرد مگر در برابر يك يا دو درهم."(١٩٠)

٦ - حلبى در روايتى مى‏گويد: از معصوم درباره مردى پرسيدم كه‏با زنى ازدواج مى‏كند وبا او همبستر مى‏شود ومهرى براى او در نظرنمى‏گيرد وسپس طلاقش مى‏دهد.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "براى اوست مهرى همچون مهر ديگر زنان‏همسان، وبه چيزى او را بهره‏مند سازد."(١٩١)

٧ - ابو بصير مى‏گويد: از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه مشخص كردن مقدار صداق زنش به او واگذار مى‏شود واومقدار صداق را كمتر از زنان ديگر مى‏گيرد.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "صداق او همانند مهر زنان همسانش خواهدبود."(١٩٢)

٨ - زراره به نقل از پدرش مى‏گويد از امام باقرعليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه با زنى بر اساس تصميم همان زن در مورد مهر ازدواج كرده‏است.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "حكم آن زن نبايد از مهر خاندان حضرت‏محمد يعنى دوازده ونيم وقيه كه وزنش پانصد درهم نقره است تجاوزكند" عرض كردم: اگر مرد بر اساس تصميم خود با او ازدواج كرد،وزن رضايت داد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "هرچه مرد حكم كند بر زن رواست؛ كم‏باشد يا زياد."(١٩٣)

٩ - على بن حمزه مى‏گويد: از ابو الحسن الرضاعليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه با زنى ازدواج كرد ومهر او را يك خادم قرار داد.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "بايد خدمتگزار متوسطى باشد." عرض‏كردم اگر مهر او را خانه‏اى قرار دهد، فرمود: "بايد خانه متوسطى‏باشد."(١٩٤)

١٠ - عبيد بن زراره مى‏گويد: به امام جعفر صادق‏عليه‌السلام عرض كردم‏كه مردى با زنى ازدواج مى‏كند به شرط اينكه مهر او صد گوسفندباشد وسپس گوسفندان را به سوى زن مى‏برد وسپس پيش از دخول‏او را طلاق مى‏دهد در حالى كه گوسفندان زاييده‏اند.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر گوسفندان، هنگامى حامله شده‏اند كه‏نزد مرد بوده‏اند نصف آن گوسفند ونصف بچه گوسفند به سوى مردبازگشت داده مى‏شود، واگر نزد مرد حامله نشده باشند نيمى ازگوسفند سهم مرد مى‏گردد واز بچه‏هاى آن سهمى نمى‏برد."(١٩٥)

١١ - از پيامبر اسلام‏صلى‌الله‌عليه‌وآله روايت شده است:

"هر زنى كه پيش از دخول شوهر مهر خود را براى شوهرش صدقه‏دهد خداوند براى هر دينار ثواب آزاد كردن يك برده براى او خواهدنوشت."

گفته شد يا رسول اللَّه بخشش مهر پس از دخول چه؟ فرمود: "اين‏نشانه مودت والفت است."(١٩٦)

١٢ - حلبى از امام صادق‏عليه‌السلام روايتى نقل مى‏كند درباره مردى كه‏پيش از دخول زنش را طلاق مى‏دهد.

امام‏عليه‌السلام فرمود: "اگر مهرى براى او در نظر گرفته بود نيمى از مهر رامى‏پردازد واگر مهرى در نظر نگرفته بود آن را به چيزى بهره‏مند سازد،همانند آنچه زنان همسانش را بهره‏مند مى‏سازند."(١٩٧)

١٣ - عياشى در تفسير خود به نقل از ابو عبد اللَّه وابو الحسن‏موسى بنعليه‌السلام نقل مى‏كند ومى گويد از يكى از اين دو امام‏پيرامون زنى مطلقه پرسيدم كه به چه مقدار او را بهره‏مند سازند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "به تناسب دارائى همسرش."(١٩٨)

١٤ - زراره از امام باقرعليه‌السلام درباره مردى روايت مى‏كند كه مقدارمهررا پنهان مى‏كند وبيشتر از آن را اظهار مى‏دارد.

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مهر، همان است كه پنهان مى‏دارد ونكاح براساس آن صورت گرفته."(١٩٩)

تفصيل احكام:

١ - زن، با عقد، مالك مهر مى‏گردد پس اگر مهر در دست مرد تلف‏شود از مرد است، واگر در آن عيبى يافت شود زن مى‏تواند آن رابازگرداند يا ما به التفاوت را بستاند. و زن مى‏تواند از اداى حق شوهرامتناع كند )تمكين ندهد( تا مقدار فورى مهريه را به كمال بستاند،ودر اين ميان تفاوتى نيست بين اينكه مرد توانگر باشد يا تهى دست،اما مهرى كه بعداً بايد پرداخت شود متفاوت است وزن نمى‏تواندنسبت به آن چنين كند.

٢ - بايد به شرايطى كه در مورد مهريه مورد توافق طرفين قرار گرفته‏است عمل شود. پس اگر شرط شود كه زن با پول مهر اثاث خانه‏بخرد زن بايد به اين شرط عمل كند، واگر شرط نكرده‏اند ولى اين‏امرى عرفى است كه بر اساس آن رضايت به عقد داده‏اند، زن نيز بايدبدان عمل كند، زيرا شرط ضمنى است، ولى اگر دو طرف شرطى‏گذارند كه مخالف قرآن وسنت رسول است، مانند اينكه شرط شودكه مرد ديگر ازدواج نكند يا ميان او وهووى او عدالت بر قرار نكند،شرط باطل است وعقد ومهر، صحيح است، ولى اگر زن سواى اين‏شرايط باطل به اين مقدار مهر، راضى نباشد بايد هر دو در موردمقدار مهر، سازش كنند يا به مهر المثل باز گردند.

٣ - اگر در عقد، مهرى ذكر نكنند ومرد دخول كرده باشد بايد مهرالمثل را به او بپردازد. واگر پيش از دخول او را طلاق دهد بايد او را به‏چيزى كه باسطح اجتماعى آنان تناسب داشته باشد، بهره‏مند سازد.

٤ - مهر المثل يعنى ارزيابى مشابه اين زن از نظرگاههاى مختلف)مثل زيبايى، اصالت وحيثيت خانوادگى( براى شناخت مقدار مهرزنانى كه عرفاً همسان او هستند.

٥ - بهره‏مند سازى زن )كه اصطلاحاً متعه گفته مى‏شود( يعنى‏ارزيابى وضعيت مادى مرد ودادن آنچه مناسب با مرد است. پس اگرمرد، ثروتمند باشد هديه‏اى گران قيمت به زن مى‏دهد )همچون‏گردنبند طلا يا لباس فاخر( واگر وضع متوسطى داشته باشد هديه‏اى‏متوسط به زن مى‏دهد )همچون دستبند طلا( واگر فقير باشد هديه‏اى‏ناچيز به او مى‏دهد) همچون انگشترى مطلا( ودر اين ميان، معيار،عرف است.

٦ - اگر دو طرف پس از عقد به مقدار معينى از مهر سازش كنندجايز است.

٧ - اگر زن معين كردن مقدار مهر را به مرد واگذارد مرد مى‏تواند آن‏گونه كه مى‏خواهد تصميم بگيرد، چه كم يا زياد، به شرط آن كه‏بامقصود زن در واگذارى، تناسب عرفى داشته باشد، وبهتر آن است‏كه )مهر السُنّة( يا )مهر المثل( مقرر گردد.

٨ - اگر مرد، معين نمودن مقدار مهر را به زن واگذارد، زن مى‏توانددر حدود مهر امثال خود، آن را مقرر كند. فقها مى‏گويند: مقدارمهرى كه زن مقرر مى‏كند نبايد از )مهر السُنّة ٥٠٠ درهم( تجاوز كند.واين نظر، موافق احتياط است.

٩ - اگر زن شرط كند كه مرد، ديگر ازدواج نكند واين به منزله مهرتلقى شود، عقد صحيح ولى مهر باطل است، و)مهر المثل( به اوتعلق مى‏گيرد.

١٠ - مهر باعقد به ملكيت زن در مى‏آيد، ولى جز با دخول ياقبض)ستاندن( همه آن مستقر نمى‏شود. پس اگر پس از ستاندن وپيش ازدخول زن را طلاق داد ومهر، فوايدى داشت) ميوه باغ، اجاره خانه‏در فاصله ميان گرفتن مهر وطلاق( اين فوايد از آن زن خواهد بود،ومرد تنها نيمى از مهر را بدون اين فوايد پس مى‏گيرد، واگر پيش ازستاندن طلاقش دهد فوايد حاصل از مهر ميان آن دو تقسيم مى‏شود.

١١ - بنابراين، زن مى‏تواند به محض تمام شدن عقد در همه مهرتصرف كند واگر مرد را از پرداخت آن معاف گرداند صحيح است واگردر اين صورت مرد، زن را طلاق دهد نيمى از مهر را از زن مطالبه‏مى‏كند.

١٢ - اگر مرد، زن را پيش از دخول طلاق دهد براى زن ياسرپرست او مستحب است كه از مهر مقرر چشم بپوشند.

١٣ - اگر دو طرف پنهانى بر مهرى توافق كردند وبراى مردم چيزديگرى اظهار داشتند، مهر، همان است كه بر آن توافق كرده‏اند، وبه‏آنچه براى مردم اظهار داشته‏اند اعتنايى نمى‏شود، مادامى كه عقدنكاح بر اساس مهرى صورت پذيرفته كه دو طرف پنهانى بر آن توافق‏كرده‏اند.

٣ - احكام عيوب‏

الف - عيوب مرد

قرآن كريم: )وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ‏الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى‏النَّاسِ (٢٠٠)).

"... واو كار سنگين وشاقى در دين )اسلام( بر شما نگذارده است،آيين پدرتان ابراهيم است، او شما را دركتابهاى پيشين مسلمان ناميدوهمچنين در اين كتاب آسمانى، تا اينكه پيامبر شاهد وگواه بر شما باشد،وشما هم گواهان بر مردم..."

از اين آيه چنين در مى‏يابيم: هر حكم شرعى كه حرجى را موجب‏گردد كه در شرع نفى شده است، پذيرفته نيست مگر آن كه حرج ازميان برداشته شود، پس اگر بقاء ازدواج براى مرد يا زن حرجى راموجب گردد مى‏توانند آن را فسخ كنند.

حديث شريف:

١ - از امام صادق‏عليه‌السلام روايت است كه فرمود: "زن با چهار چيز پس‏گردانده مى‏شود: پيسى، جذام، جنون، وقرَن(٢٠١)، مادامى كه دخول‏نكرده باشد پس اگر دخول كرد نمى‏تواند او را بازگرداند."(٢٠٢)

٢ - حسن بن صالح مى‏گويد: از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه با زنى ازدواج كرده ولى او را داراى )قرن( يافته است؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اين زن، باردار نمى‏شود ومانع از همبسترشدن شوهرش با خود مى‏گردد، چنين زنى به خانواده‏اش پس‏گردانده مى‏شود."(٢٠٣)

٣ - امام باقرعليه‌السلام مى‏فرمايد: "زن نابينا ومبتلا به پيسى وجذام‏و لَنگ پس داده مى‏شود."(٢٠٤)

٤ - از امام كاظم‏عليه‌السلام درباره زنى پرسيدند كه شوهر كرده است‏وشوهر او پس از ازدواج دچار جنون گشته است؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر زن بخواهد مى‏تواند از آن مرد جداشود."(٢٠٥)

٥ - امام صادق‏عليه‌السلام به نقل از پدرش مى‏فرمايد: "على‏عليه‌السلام ازحماقت كسى را پس نمى‏داد ولى با تنگ دستى پس مى‏داد."(٢٠٦)

٦ - ابو بصير مرادى از امام صادق‏عليه‌السلام درباره زنى پرسيد كه‏همسرش بيمار شده وتوانايى همبستر شدن با او را ندارد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر بخواهد مى‏تواند از او جدا شود."(٢٠٧)

٧ - حلبى در حديثى از امام‏عليه‌السلام درباره مردى روايت مى‏كند كه‏با زنى ازدواج مى‏كند وبه او اظهار مى‏دارد كه از فلان خانواده است،ولى بعداً معلوم مى‏شود كه چنين نيست؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "ازدواج را فسخ مى‏كند." يا فرمود: "پس‏مى‏دهد."(٢٠٨)

تفصيل احكام:

وجود هر گونه عيبى در مرد كه زندگى زناشويى را نا ممكن بسازديا حرجى را پديد آورد، به زن اين اجازه را مى‏دهد كه از مرد جداشود. تفصيل عيبهاى مورد بحث چنين است:

١ - جنونى كه به حد عدم تشخيص برسد، خواه هميشگى باشد يادوره‏اى، به شرط آن كه عرفاً ديوانه ناميده شود، ولى اگر تنها زمان‏كمى به آشفتگى عقل مبتلا شده باشد كه نام ديوانه بر او صدق نكندهمسر او نمى‏تواند عقد را فسخ كند.

٢ - در جنون تفاوتى نيست كه آيا پيش از عقد يا پس از آن به وجودآمده باشد.

٣ - همچون جنون است بيماريهايى عصبى كه مبتلاى به آن نتواندبر عملكرد خود كنترل داشته باشد وزندگى كردن با او موجب حرج‏زن مى‏گردد.

٤ - خواجه بودن مرد، وقطع آلت تناسلى او )به طوريكه قادر به‏آميزش جنسى نباشد( وعنين بودن )عدم تواناى جنسى( وهر چيزى‏كه از مرد قدرت آميزش جنسى را به طور كامل بگيرد، به زن اين اجازه‏را مى‏دهد كه عقد را فسخ كند.

٥ - اقوى‏ اين است كه ابتلا به مرضى كه به سبب آن مرد از آميزش‏جنسى با همسر خود صد در صد منع مى‏گردد، مانند بيمارى)ايدز(، حكم ناتوانى جنسى را دارد.

٦ - اگر مرد محكوم به اعدام يا حبس ابد گردد، يا به مواد مخدرمعتاد شود وحاضر به ترك آن نشود به گونه‏اى كه همسر او در زندگى‏زناشويى با دشوارى روبرو گردد، زن مى‏تواند از آن جدا شود.

٧ - اگر براى زن روشن شود كه شوهرش عقيم است يا خون او باخون همسرش همساز نيست، آيا مى‏تواند از اين مرد جدا شود؟

اگر حرجى براى زن در بردارد بنا به حكم قويتر: آرى.

٨ - اگر براى زن روشن شود كه مرد، روسپى باز است يا به بيمارى‏مسرى خطرناكى مبتلاست كه زن نمى‏تواند از آن پرهيز كند اگر با اومعاشرت وزندگى كند، يا حرجى جدى در زندگى براى زن ايجادمى‏كند، مى‏تواند از آن مرد جدا شود.

٩ - هرگاه زن حق اختيار فسخ يافت بايد در دم اقدام كند، ولى اگربدان تن داد وبعد تصميم به جدايى گرفت ديگر نمى‏تواند چنين كند،مگر آن كه عيب جديدى به وجود آيد، يا عيب قبلى به گونه‏اى‏افزايش يابد كه براى زن حق جديدى پديد آيد.

١٠ - بهتر آن است كه جدايى پس از اقامه دعوا نزد حاكم شرع‏وحكم صريح او صورت پذيرد.

ب - فريب دادن وعيوب زن‏

حديث شريف:

١ - رفاعه بن موسى بن نقل از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام مى‏گويد: "زن‏به سبب عَفَل، پيسى، جذام وجنون پس داده مى‏شود ودر غير اين‏موارد خير."(٢٠٩)

٢ - حسن بن صالح مى‏گويد: از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام درباره مردى‏پرسيدم كه با زنى ازدواج كرده و او را مبتلا به )قَرَن( مى‏يابد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اين زن آبستن نمى‏شود وهمسرش از آميزش‏جنسى با او متنفّر مى‏شود، چنين زنى به خانواده‏اش پس داده‏مى‏شود."(٢١٠)

٣ - ابو عبيده به نقل از امام محمد باقرعليه‌السلام مى‏گويد: "اگر زنى را كه‏مبتلا به عَفَل يا پيسى است، يا ديوانه است يا )افضاء( شده يا زنى كه‏بيمارى مزمن آشكارى دارد، از روى فريبكارى به عقد مردى‏درآورند، بدون طلاق به خانواده‏اش بازگردانده مى‏شود."(٢١١)

٤ - محمد بن مسلم به نقل از ابو جعفرعليه‌السلام مى‏گويد: "زن نابينا،ومبتلا به پيسى وجذامى ولنگ به خانواده‏اش باز گردانده مى‏شود."(٢١٢)

٥ - محمد بن مسلم به نقل از ابو جعفرعليه‌السلام مى‏گويد كه ازحضرت‏عليه‌السلام درباره مردى پرسيدم كه از مردى دخترش را، كه از زن‏آزاده‏اى بود، خواستگارى كرد وچون شب زفاف فرا رسيد دخترديگرى را كه كنيز زاده بود بر آن مرد وارد كرد

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آن دختر به پدرش بازگردانده مى‏شود،وزنى )كه عقد بر او واقع شده( به مرد بازگردانده مى‏شود، ومهر اوهم بر عهده پدرش است."(٢١٣)

تفصيل احكام:

هر يك از دو طرف نكاح، حق فسخ را دارند در صورتى كه صفات‏طرف ديگر مخالف باشد با آنچه مورد توافق كلامى يا ضمنى دوطرف بوده واجراء عقد بر آن استوار گرديده، به گونه‏اى كه بدون آن‏صفات عقد مورد رضايت طرف مقابل نبوده است. فروع مسأله بدين‏گونه مى‏باشد:

١ - اگر مردى با زنى بر اين اساس ازدواج كرده است كه سالم است‏وناگاه دريافت كه اين زن جنون دارد يا جذامى است يا مبتلا به پيسى‏است يا لنگ يا كور يا مبتلا به قرن ويا بيمارى مزمن آشكار يا پنهان‏مى‏باشد، يا مفضاة است )مجراى ادرار ورِگل زن يكى شده باشد(،پس اگر مرد به اين وضع راضى نباشد مى‏تواند عقد را فسخ كند، ولى‏اگر بدان تن داد ديگر حق خيار از او سلب مى‏شود.

٢ - اگر دو طرف نكاح بر اساس شرائط تصريح شده، يا شرايطى‏كه در ضمن عقد شناخته شده است، رضايت دادند، در صورتى كه‏مرد يا زن، ويژگيهاى مشخص شده را نداشته باشد، طرف مقابل‏مى‏تواند نكاح را فسخ كند.

٣ - اگر شرط كردند كه زن باكره باشد وبيوه از كار در آيد، يا آزادباشد وكنيز به او داده شود، يا اينكه دختر كوچكتر مورد نظر باشد كه‏دختر بزرگتر به جاى آن به مرد داده شود، يا علويه باشد ولى معلوم‏شود زن غير علويه است، وصفات ديگرى از اين دست كه نظرها براساس آن متفاوت است، مرد حق فسخ خواهد داشت

٤ - اگر مردى ادعا كند مهندس يا بازرگان است ولى كارگر يا كاسب‏از كار در آيد، يا ادعا كند كه همسر ندارد ولى همسر داشته باشد،يا ادعا كند كه از فلان شهر يا فلان تيره وتبار است وچنين نباشد، درصورتى كه رضايت زن به نكاح بر اساس اين ويژگيها صورت گرفته‏باشد مى‏تواند عقد را فسخ كند.

٥ - اگر زن يا مرد پيش از دخول عمل منافى عفت انجام دهد،واين امر با شرايط نكاح، منافات داشته باشد يا حرجى براى طرف‏ديگر پديد آورد، او مى‏تواند عقد را فسخ كند.

احكام فسخ به سبب عيب يا فريبكارى‏ حديث شريف:

١ - ابو البخترى به نقل از جعفر به نقل از پدرش از حضرت‏على‏عليه‌السلام روايت كرده كه مى‏فرمايد: "به عنين )يعنى ناتوان جنسى(از روز اقامه دعواى زنش يك سال مهلت داده مى‏شود، اگر مردتوانست در اين مدت به وظايف آميزشى خود عمل كند كه هيچ، والااز يكديگر جدا مى‏گردند. واگر زن رضايت داد با او سر كند وسپس‏طلب خيار كرد، حق خيار از او سلب مى‏شود وديگر چنين حقى‏ندارد."(٢١٤)

٢ - در حديث مفصلى ابو حمزه به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى‏گويد:"اگر دختر باكره‏اى ازدواج كرد، سپس ادعا كرد كه همسرش‏نمى‏تواند با او پيوند كامل جنسى بر قرار سازد، چنين موردى را زنهادر مى‏يابند، وزن مورد اعتمادى بدان نظر مى‏كند، پس اگر آن زن او راباكره دانست امام يك سال به اين مرد مهلت مى‏دهد، اگر مردتوانست با او پيوند كامل جنسى بر قرار كند كه هيچ، والا از يكديگرجدا مى‏شوند ونيمى از صداق به او پرداخت مى‏گردد وعده‏اى هم برآن دختر نيست."(٢١٥)

٣ - حلبى به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام مى‏گويد كه از حضرت‏عليه‌السلام ‏درباره زنى پرسيدم كه از زنا كودكى به دنيا آورده، واين را كسى جزولىّ او نمى‏داند، آيا اين ولىّ مى‏تواند در صورت مشاهده توبه،ويا رفتار نيك زن او را شوهر دهد واز اين راز مهر سكوت بر لب زند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر اين را به شوهر او نگويد وشوهر بعداًبفهمد وبخواهد صداق آن زن را به سبب فريبكارى از سرپرست اوبستاند، بايد ولىّ صداق را پس دهد، ومهرى را كه زن گرفته است ازآن خود او است به سبب حلال شمردن رابطه جنسى با وى، واگرشوهرش بخواهد با او زندگى كند باكى بر او نيست."(٢١٦)

حديث شريف:

١ - از امام رضاعليه‌السلام نقل است كه فرمود: "از پسر بچه در حالى كه‏هفت ساله است خواسته مى‏شود كم كم با نماز آشنا شود ولى زن‏موى خود را از او نمى پوشاند تا آن كه محتلم وبالغ گردد."(٢٩)

٢ - در حديثى از عبد الرحمان بن حجاج آمده است كه از امام‏كاظم‏عليه‌السلام پيرامون دختر بچه‏اى پرسيدم كه به سن بلوغ نرسيده كه‏چه هنگام بايد موى خود را بپوشاند از كسى كه با او محرميتى نداردوچه وقت بايد به هنگام نماز مقنعه بپوشد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مويش را نمى‏پوشاند تا زمانيكه قاعده شودونماز بر او حرام گردد."(٣٠)

تفصيل احكام: واژه "مميز" به كودكانى اطلاق مى‏شود كه به سنى رسيده‏اند كه‏مى‏توانند درستى را از نادرستى تشخيص دهند گرچه به سن بلوغ‏نرسيده باشند ومقصود از "كودك مميز" كودكانى هستند كه مى‏توانندشرمگاه را از ديگر اعضاى جسم تشخيص دهند ومفهوم عورت رادرك كنند، وكودك غير مميز خلاف آن است.

١ - به كودكان دختر وپسر غير مميز مى‏توان نگاه ولمس‏شان كردوپوشش شرعى در برابر آنها واجب نيست، بلكه ظاهر ادله شرعيه برجواز نگاه كردن به ايشان تا قبل از بلوغ دلالت دارد، البته آنگونه كه‏نگاه كردن به آنها شهوت را بر نيانگيزد يا موجب فتنه وافتادن در عمل‏حرام نگردد.

٢ - باكى نيست اگر مردى دختر بچه‏اى را ببوسد كه محرم او نيست‏كما اينكه جايز است پيش از آنكه سن او به شش سال برسد وى را دردامن خود قرار دهد، البته مشروط بر آنكه اين بوسيدن ودر دامن‏گرفتن از روى شهوت نباشد.

ه - حدود رابطه ميان مرد وزن نامحرم‏ قرآن كريم:

١ - )فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (٣١)).

"پس زنهار، نازك ونرم )بامردان نامحرم( سخن نگوئيد، مبادا آن‏كه دلش بيمار )هوا وهوس( است به طمع افتد."

٢ - )وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ (٣٢)).

"به مؤمنان بگو چشمان خويش )از نگاه ناروا( فرو نهند."

حديث شريف:

١ - از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: "زنان ناتوان هستندوعورت، پس ناتوانى آنها را با سكوت بپوشانيد وعورتهاى آنها را درخانه پنهان كنيد."(٣٣)

٢ - از امير المؤمنين‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "در سلام كردن برزنان )نامحرم( پيشى نگيريد وآنها را به طعام دعوت نكنيد."(٣٤)

٣ - نيز امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى فرمايد: "اى مردم عراق به من خبررسيده كه‏زنان شما در راه مزاحم‏مردان مى‏شوند، آيا شرم‏نمى‏كنيد؟"(٣٥)

٤ - ودر روايتى از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام آمده است كه از ايشان‏سؤال شد: آيا زنان مى‏توانند در نمازهاى عيد قربان، فطر وجمعه‏شركت نمايند؟" حضرت‏عليه‌السلام در پاسخ فرمود: "نه مگر زن‏سالخورده."(٣٦)

٥ - از ابو بصير به نقل از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام آمده است كه گفت )به‏حضرت عرض كردم: آيا مرد مى‏تواند با زن غير محرم دست بدهدومصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خير، مگر از روى پوشش."(٣٧)

٦ - در موثق سماعه آمده است كه از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام پرسيدم آيامرد مى تواند با زن )نامحرم( مصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود:"خير، مرد نمى‏تواند با زن مصافحه كند، مگر زنى كه ازدواج كردن بااو حرام باشد؛ همچون: خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر،ونظاير آن، ولى زنى كه جايز است مرد با او ازدواج كند نبايد به‏مصافحه با او بپردازد مگر از روى پوشش والبته نبايد دست او را فشاردهد."(٣٨)

تفصيل احكام:

تعريف: زن بيگانه يا اجنبى در اصطلاح فقه به هر زنى گفته‏مى‏شود كه مرد در اصل شرع بتواند با او ازدواج كند، يعنى هر زنى‏جز محارمى همچون خواهر، عمه، خاله.(٣٩)

١ - مرد مى‏تواند صداى زن بيگانه را - مشروط به اينكه همراه‏بالذت ويا ريبه نباشد - گوش كند اگر چه احتياط استحبابى در ترك آن‏است در غير موارد نياز وضرورت عرفى.

٢ - حرام است زنى صداى هيجان برانگيز خود را به گوش مردى‏بيگانه رساند.

٣ - مصافحه كردن با زنى بيگانه جز از روى پوشش جايز نيست،آن هم بى آنكه دست او را فشار دهد.

٤ - باكى نيست اگر شخص بدون شهوت يا ترس از افتادن در عمل‏حرام محارم خود را لمس كند.

٥ - مكروه است مردى در سلام بر زنان )نا محرم( پيشى گيردوآنها را به طعام فرا خواند واين كراهت در زن جوان شديدتر است

٦ - نشستن در جايگاه زن كه تازه از آن بلند شده است كراهت‏دارد، مگر پس از آنكه گرماى آن مكان به سردى مبدل شود.

٧ - احتياط در نگاه نكردن به عضو جداشده‏اى از بيگانه مثل‏دست، بينى، زبان ونظاير آن است. ولى دندان، ناخن وموى استثناشده است، اگرچه اقوى جواز مى‏باشد.

٨ - زن مى‏تواند موى ديگرى را به موى خود پيوند زند وهمسرش‏مى‏تواند به اين موى بنگرد ولى ديگرى نمى‏تواند بدان نظر كند، زيرااين موى، موى او به شمار مى آيد.

٤ - حكم نگاه كردن به منظور ازدواج‏

حديث شريف:

١ - از محمد بن مسلم آمده است كه گفت از امام محمد باقرعليه‌السلام پيرامون مردى پرسيدم كه مى خواهد ازدواج كند آيا چنين مردى‏مى‏تواند به زن مورد نظر نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى، او آن زن را به گرانترين بهاء مى‏خرد."(٤٠)

٢ - از حسن بن السرى آمده است كه به ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض‏كردم: آيا مردى مى تواند به زنى كه قصد ازدواج با او را دارد نيك‏بنگرد وبه پشت وچهره او نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى باكى نيست كه مرد به چهره وپشت زنى‏بنگرد كه مى خواهد با او ازدواج كند."(٤١)

٣ - در حديثى از يونس به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده كه به‏ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض كردم آيا جايز است مرد به زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى. وجامه‏اى نازك براى او بپوشد، زيرا اومى خواهد اين زن را به گرانترين قيمت بخرد."(٤٢)

٤ - در حديثى از عبد اللَّه بن الفضل به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده‏است كه آيا جايز است مرد به موى وزيبائى‏هاى زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر همراه با لذت جويى نباشد اشكالى‏ندارد."(٤٣)

تفصيل احكام:

مرد مى‏تواند به زنى كه از او خواستگارى مى‏كند بنگرد، زيرامى‏خواهد او را شريك زندگى خويش قرار دهد وبا عقد ازدواج دائم‏با او پيوند بر قرار سازد ونيز اين حكم نسبت به زن جارى است، چه‏بعيد نيست كه او نيز بتواند در صورت نياز براى شناخت بيشتر به‏مردى بنگرد كه به خواستگارى او آمده است، چون علتى كه درروايات ذكر شده در هر دو طرف وجود دارد.

در اين زمينه تفصيلاتى است كه ذيلاً به آنهااشاره مى‏كنيم:

١ - مرد مى‏تواند به چهره، دست، موى وزيبائيهاى زنى كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند، بنگرد، البته مشروط بر آن كه اين احتمال‏وجود داشته باشد كه او را به همسرى بر گزيند، ولى احتياط در اين‏است كه تنها به زنى بنگرد كه نيّت ازدواج با او را دارد، اما نگاه كردن‏به زنان به منظور گزيدن يكى از آنها براى ازدواج بنا به احتياط جايزنيست، كما اينكه جواز نگاه كردن مشروط به اين است كه مرد قبلاً اورا نشناسد، واز اوصاف او – به طورى كه او را از نگاه كردن كاملاً بى نيازكند - شناختى نداشته باشد.

٢ - جواز نگاه كردن به ديگر اعضاى زن، جز زيبائى‏هاى او و جزنگاه كردن از پس جامه‏اى نازك براى شناخت ابعاد اندام او، بعيد به‏نظر مى‏رسد، و احتياط آن است كه از زن اجازه گرفته شود، ومردنبايد بدون آگاهى واجازه زن به اعضاى دلرباى او بنگرد، به ويژه اگرنگاه كردن موجب هتك زن يا دزدانه نگريستن به او مى شود، زيرازيبائى‏هاى وى از حقوق اوست وتصرّف در حقوق ديگرى بدون‏اجازه او جايز نيست.

٣ - نگاه كردن به چنين زنى بايد به دور از قصد لذت جوئى باشد.

٤ - اگر با نگاه اول به زن آگاهى لازم به دست نيامد مى‏تواند نگاه راتكرار كرد.

4- ازدواج، سنّتى الهى‏ قرآن كريم:

١ - )وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٤٤)).

"بايد مردان بى زن وزنان بى شوهر وبندگان وكنيزان صالح وشايسته‏خود را همسر دهيد، اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان‏خواهد ساخت كه خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى، وبه احوال بندگان(آگاه است."

٢ - )وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ‏بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (٤٥)).

"و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تادر كنار آنان آرامش بيابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين،نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند."

٣ - )يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَ‏اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً (٤٦))

"اى مردم بترسيد از پروردگارتان، آن كه شما را از يك تن بيافريدوهم از آن جفت او را خلق كرد واز آن دو تن مردان وزنان بسيار پديدآورد وبترسيد از آن خدايى كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزى‏مى‏خواهيد وزنهار از خويشاوندان نبريد، كه همانا خدا مراقب اعمال‏شماست."

حديث شريف:

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است كه فرمود:

١ - "ازدواج سنت من است، پس هر كه از اين سنت روى برتابد ازمن نيست."(٤٧)

٢ - "هيچ بنيانى در اسلام بنا نهاده نشد كه نزد خدا از ازدواج‏محبوبتر باشد."(٤٨)

٣ - "كسى كه ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده پس بايدخدا را در نيمه ديگر بپرهيزد."(٤٩)

تفصيل احكام:

اسلام از آن جهت مردم را به ازدواج فراخوانده كه آن را ركنى‏حياتى مى‏شمرد ولذا آن را مستحب مؤكد مى‏داند كه گاهى به وجوب‏نيز مى‏رسد، وخداوند تبارك وتعالى در آيات عديده قرآن كريم بر آن‏تشويق كرده واز حكمت وپاره‏اى احكام آن سخن به ميان آورده است‏چنانكه پيامبر گرامى‏صلى‌الله‌عليه‌وآله وامامان معصوم‏عليهم‌السلام نيز در روايات بسيارى‏بر آن تشويق كرده‏اند كه ما در آغاز بخشى از آنها را آورديم وبه‏خواست خدا در هر فصل از اين موجز به اندازه لازم باز هم ديگراحاديث وروايات را خواهيم آورد.

قرآن كريم اشاره كرده است كه ازدواج از سنتهاى الهى زندگانى به‏شمار مى رود وانسان بايد با اين سنت همسويى داشته باشد ونيز اين‏سنت پاسخى است به مقتضيات فطرت آدمى كه با آن سرشته‏شده‏است. خداوند در بيان چيرگى سنت "دوئيت" و "زوجيت" برهر چيز مى فرمايد: )وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٥٠))؛" واز هر چيزى دو نوع )نر وماده( بيافريديم، تا مگر متذكر حكمت خداشويد."

پروردگار در جارى شدن اين حكم بر انسان به اعتبار آن كه او نيزبخشى از آفرينش است مى‏فرمايد: )وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً (٥١))؛ "خدا شما را از خاك خلق كرد وسپس از نطفه‏بيافريد، وبعد از آن شما را جفت..جفت )مرد وزن( قرار داد."

آثار ازدواج‏ ازدواج موجب جلب خير وبركت در روزى‏است، چنانكه خداوندمى‏فرمايد: )إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٥٢)).

"اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان خواهد ساخت كه‏خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى وبه احوال بندگان( آگاه است."

ونيز اسحاق بن عمار از امام صادق‏عليه‌السلام در حديثى نقل مى‏كند كه‏به حضرت عرض كردم آيا درست است كه مردم مى‏گويند فردى نزدپيامبر آمد ونزد ايشان از تنگدستى وفقر شكايت كرد، وحضرت سه‏بار به او دستور ازدواج داد؟

حضرت امام صادق‏عليه‌السلام فرمود: "آرى.. درست است" سپس‏امام فرمود: "روزى به همراه زن وخانواده است."(٥٣)

آرى! آيا روزى از نزد خدا نيست، وآيا زن وفرزندان نزد خدايى كه‏براى هر چيز روزى قرار داده روزى ندارند؟ مرد با يافتن احساس‏مسؤوليت نسبت به خانواده فعاليتش را فزونى مى‏دهد، وبدين‏ترتيب انرژى ونيروى كار او صد چندان مى شود ودر پرتو آن امكانات‏اقتصادى را در محيط زندگى خود متحول مى‏كند.

بدين سان متون اسلامى ازدواج را مورد تشويق قرار مى‏دهندومردم را از عاقبت روى برتافتن از ازدواج بر اساس ترس از تهيدستى‏باز مى‏دارند. آيا خداوند در صورتى كه آدميان اين گام را بردارندگشودن در رزق وروزى را براى ايشان تضمين نكرده است؛ گامى كه‏خير را نصيب ايشان وجامعه مى‏سازد؟

ازدواج در خدمت امت‏ از آثار اجتماعى ازدواج افزايش جمعيت يكتا پرست مسلمان درجاى جاى زمين است بدين ترتيب انسان متأهل در فزونى باريكتاپرستى در زمين سهيم است.

امام باقرعليه‌السلام به نقل از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "چه چيز مانع ازآن مى‏شود مؤمن خانواده بر گزيند شايد كه خداوند نسلى نصيب اوسازد كه با كلمه )لا اله الا اللَّه( زمين را سنگينى وثبات بخشد."(٥٤)

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: ".. در طلب فرزند باشيد كه من‏مايلم شما را در روز قيامت - در مقايسه با امتهاى ديگر - فزونتريابم."(٥٥)

از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "اگر مى‏توانى نسلى تحويل‏جامعه دهى كه بار تسبيح وتنزيه خداوند را در زمين افزايش دهندچنين كن."(٥٦)

ازدواج، يارى دين‏ متون اسلامى تأكيد دارند كه ازدواج ابزارى است براى بالا بردن‏سطح ايمان انسان مسلمان.

يك جوان داراى حجم قابل توجهى از انگيزه‏هاى جنسى است كه‏پيوسته بر او فشار مى آورند تا آنها را اشباع كند، اين انگيزه‏هاى فعال- اگر بر آورده نشوند - در زندگى انسان نقش ويرانگر ايفا مى‏كنندونيروها وتوانائيهاى بشر را مى‏فرسايند واو را به تباهى وعقده‏هاى‏جنسى مهلك مى‏كشاند، ولى ازدواج مانع از آن مى‏شود كه جوان درپليدى فرو رود، واو را وا مى دارد كه انرژى خود را در زمينه‏هاى‏مطلوب به كار بندد.

علاوه بر آن كه ازدواج نياز جنسى فرد را فرو مى نشاند، نياز روانى‏او را نيز كه قرآن بدان اشاره دارد بر مى آورد:

)وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةًوَرَحْمَةً (٥٧)).

"واز آيات الهى آن است كه از جنس خودتان جفتى آفريد تا در كناراو آرامش يابيد وميانتان دوستى ومحبت قرار داد."

انسان در پرتو ازدواج نياز عاطفى وروانى خود را از راه محبت‏ودوستى والفت به همسر خود تأمين مى‏كند.

واين بيان قرآنى داراى عمق بلاغت وزيبائى است كه همسربخشى جدا از "خود" است كه اين "خود" جز بدو كمال نمى‏يابدوپيوستگى با آن در پرتو دوستى‏صورت‏مى‏پذيرد؛ عاطفه‏اى برخاسته‏از نياز مادى ودر پرتو رحمت ومهربانى عاطفه‏اى جان گرفته از نيازمعنوى وروانى. در پرتو اين دوستى ومهربانى است كه ساختار بنيان‏خانواده كه جايگاه آرامش والفت است فراهم مى‏آيد، به ويژه اگرحاصل اين ازدواج فرزندان صالح وبابركتى باشد كه خانه را از گرمى‏وشادى بپا كند وموجب شود كه هر يك از زن ومرد در برابرموجوديت خانواده، كه در ساختار آن وبالا بردن بناى آن شريك‏بوده‏اند، احساس مسؤوليت مشترك كنند.

اينك بيائيد تا در كنار هم بر سر خوان روايات شريفه بنشينيم‏ومعارف مهمى را پيرامون حكمت ازدواج از آن بر گيريم:

١ - از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است كه فرمود: "هيچ چيز نزدخدا محبوبتر از آن نيست كه در عرصه اسلام خانه‏اى به ازدواج آبادگردد."(٥٨)

٢ - ونيز از پيامبر اسلام روايت شده است كه: "كسى كه مى‏خواهددر حالى خدا را ديدار كند كه پاك وپاكيزه است همسر برگزيند."(٥٩)

٣ - وايضاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: "دو ركعت نماز يك‏متأهل برتر است از مجردى كه شب را به عبادت گذرانده وروز را به‏روزه."(٦٠)

نكوهش پديده بى همسرى‏ روايات انسان عزبى را كه مى‏تواند ازدواج كند واز آن سر برمى‏تابد سرزنش كرده است وآن را از عوامل مساعد ناقص بودن دين‏انسان وسستى ايمان او شمرده‏اند، به سبب اينكه در همه سطوح‏خطرات وآثارى منفى در پى دارد.

از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود:

"بيشتر اهل دوزخ عزبها هستند."(٦١)

"پست‏ترين مردگان شما عزبها هستند."(٦٢)

آرى، اقتضاى بى زنى وعزب بودن گسستن ومحو نسل انسان وياداوست وتوشه او را از دنيا بر مى‏چيند. آيا هر انسانى نيازمند فرزندان‏صالحى نيست كه پس از مرگ او ونوميديش از زندگى، با انجام‏كارهاى نيكو وطلب رحمت ومغفرت به آن توشه رسانند؟

بخش دوم : آنهايى كه ازدواج با ايشان حرام است‏

1 - آنهايى كه با اختلاف دين بر انسان حرام مى‏شوند قرآن كريم:

)وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى‏ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْأَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى‏ يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْأَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ‏آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (٦٣)).

"با زنان مشرك ازدواج نكنيد، مگر آنكه ايمان آورند وهمانا كنيزكى‏با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است، هرچند از حسن او بشگفت آئيدوزن به مشركان ندهيد، مگر آنكه ايمان آورند، وهمانا بنده مؤمن بسى‏بهتر از آزاد مشرك است، هرچند از مال وجمالش بشگفت آئيد،مشركان شما را به آتش جهنم خوانند )از راه جهل وضلالت( وخداوندبه بهشت ومغفرت خود خواند) از راه لطف وعنايت( وخداوند براى‏مردم آيات خويش بيان فرمايد، باشد كه هشيار ومتذكر گردند."

٢ - )يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ‏بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَ‏أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذلِكُمْ‏حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٦٤)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، زنا نيكه به عنوان اسلام وايمان)ازديار خود( هجرت كرده وبه سوى شما آمده‏اند خدا به ايمانشان داناتراست، شما از آنها تحقيق كرده وامتحانشان كنيد، اگر با ايمانشان شناختيدآنها را ديگر به شوهران كافرشان برنگردانيد، كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن‏كفار وآن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر ونفقه‏اى كه‏شوهران هزينه آن زنان كرده‏اند به آنها بپردازيد وباكى نيست كه شما باآنان ازدواج كنيد در صورتيكه اجر ومهرشان را بدهيد وهرگز متوسل به‏حفاظت زنان كافر نشويد، وشما )اگر زنانتان از اسلام به كفر بازگشتند( ازكفار مهر ونفقه مطالبه كنيد، آنها هم مهر ونفقه طلبند، اين حكم خدااست ميان شما بندگان وخدا )به حقايق امور( دانا و)به مصالح خلق(آگاه است."

٣ - )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ‏وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُواالْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي‏أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٦٥)).

"امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده وغذاهاى اهل كتاب‏براى شما حلال وغذاهاى شما براى آنها حلال است وزنان پاكدامن ازمسلمانان واهل كتاب براى شما حلال هستند ومى توانيد با آنها ازدواج‏كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد وازدواج از طريق مشروع باشد نه‏به صورت زنا ونه به صورت دوست پنهانى انتخاب كردن، وهر كس كه‏نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد؛ اعمال او بر باد مى رودودر آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود."

اين آيات كريمه حرمت ازدواج بين مؤمنان ومشركان را بيان مى‏كند، پس يك مرد مؤمن نبايد با زن مشرك ازدواج كند، چنانكه يك‏مشرك حق ندارد با زن مؤمنى پيوند زناشويى بر قرار سازد وهرگاه زنى‏از سرزمين كفر به سرزمين اسلام هجرت كرد نكاح او فسخ مى شود،ولى جايز است مرد مؤمن زن ذمى را از اهل كتاب به عقد در آورد البته‏مشروط بر آن كه آن زن عفيفه باشد.

وجايز نيست زنان كافر را به عنوان همسر نگهداشت، شايد به‏دلالت سياق مقصود زنان مشرك باشد، يا آيه پس از نزول آيه ديگرى‏در سوره مائده نسخ شده باشد، زيرا اين سوره آخرين بخشى از قرآن‏است كه نازل شده است وبر حسب احاديث رسيده ساير سور قرآنى‏را مى‏تواند نسخ كند.

حديث شريف:

١ - حفص بن غياث روايت كرده، مى‏گويد: يكى از برادران به من‏نامه‏اى نوشت واز من خواست كه از امام صادق‏عليه‌السلام مسائلى راپرسش كنم ومن از حضرت پرسيدم كه آيا اسير مى‏تواند در دارالحرب )يعنى در كشور كافر محارب( ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: )اين كار را ناخوش مى دارم، اگر اين كار درسرزمين روم صورت پذيرد حرام نيست ونكاح به شمار مى آيد، امادر سرزمين ترك وديلم وخزر حلال نمى باشد."(٦٦)

٢ - معاويه بن وهب به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه ازحضرت پيرامون مرد مؤمنى سؤال شد كه با زنى يهودى يا مسيحى‏ازدواج مى كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر ميتواند زن مسلمانى بستاند ديگر او را بازن يهودى ومسيحى چكار؟"

پس عرض كردم: اگر عاشقش شده باشد چه؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر او را گرفت بايد مانع از آن شود كه وى‏شراب بنوشد وگوشت خوك بخورد، وبدون آنكه در دين اين مردكاستى پديد آيد."(٦٧)

٣ - زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه گفت از حضرت‏عليه‌السلام شنيدم‏كه مى فرمود: "باكى نيست اگر مردى در حالى كه زن دارد با زن‏يهودى يا مسيحى به عقد مؤقت ازدواج كند."(٦٨)

٤ - محمد بن مسلم به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى گويد: ازحضرت‏عليه‌السلام پيرامون ازدواج با زن يهودى ومسيحى سؤال كردم،حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اشكالى ندارد،آيا نمى‏دانى در زمان پيامبريك زن يهودى همسر طلحه بن عبد اللَّه بود."(٦٩)

٥ - ابن الحجاج به نقل از امام ابو الحسن‏عليه‌السلام مى آورد كه ازحضرتش پيرامون مردى مسيحى سؤال كردند كه با زنى مسيحى‏ازدواج كرده ولى زن پيش از آنكه آن مرد با او همبستر شود اسلام‏آورده است، حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "عقد ازدواجش با آن مرد به پايان‏مى رسد واز آن مرد نه عده‏اى نگه مى دارد ونه مهرى مى گيرد."(٧٠)

٦ - در روايتى از منصور بن حازم آمده است كه گفت از امام‏صادق‏عليه‌السلام پيرامون مردى زرتشتى سؤال كردم كه زنى از دين خود را به‏همسرى داشت ودر پى آن، مرد مذكور يا همسرش اسلام آورد.حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مرد منتظر پايان يافتن زمان عده زن باقى‏مى‏ماند، اگر مرد يا زن پيش از انقضاء عده ايمان آورد، كه در اين حال‏هر دو به‏نكاح اول خود باقى مى مانند واگر آن زن اسلام نياورد تاانقضاى مدت عده، از آن مرد جدا مى‏گردد."(٧١)

٧ - ساباطى روايت كرده مى گويد: از امام صادق‏عليه‌السلام شنيدم كه مى‏فرمود: "اگر مسلمانى كه از پدر ومادرى مسلمان، زاده شده است ازاسلام مرتد شد ونبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را انكار وايشان را تكذيب كرد،خون او براى شنونده مباح است وزنش از روز مرتد شدن از او جدامى شود واموالش ميان ورثه او تقسيم مى گردد، وزن او عده كسى كه‏شوهرش مرده است نگه مى دارد وبر امام است كه او را بكشدوتوبه‏اش را نپذيرد."(٧٢)

تفصيل احكام:

١ - جايز نيست مرد مسلمان با زن مشرك ازدواج كند، اما ازدواج‏با زن اهل كتاب مانند يهودى ومسيحى ومجوسى بنا به حكم قويترجايز است، ولى در مورد مجوسى احتياطى وجود دارد كه نبايدناديده گرفته شود، اما در آئينهاى ديگر باكراهت شديد همراه است‏كه اين كراهت در عقد غير دائم وزنان مستضعف دينى اهل كتاب‏كاهش مى‏يابد وشايسته است آنها را در رعايت پاكيزگى وطهارت‏وپرهيز از آشاميدن شراب وخوردن گوشت خوك ونظاير آن به آداب‏اسلامى مؤدب سازد.

٢ - اگر مردى از اهل كتاب مسلمان شد بر ازدواج خود با زنش كه‏از اهل كتاب است باقى مى ماند واگر زن بدون شوهر اسلام آوردازدواج آن دو باطل است، ولى اگر مرد نيز پيش از انقضاء عده اسلام‏بياورد، به آن زن سزاوارتر خواهد بود وهر دو بر ازدواجشان باقى‏مى‏مانند، اين حكم در صورتى است كه مرد باهمسرش همبستر شده‏باشد، اما پيش از آن ازدواج مستقيماً باطل مى‏شود ومهرى به آن زن‏تعلق نمى‏گيرد.

٣ - مرتد شدن از دين پيش از دخول موجب فسخ ازدواج مى‏گردد، اما پس از آن اگر زن مرتد شد يا مردى مرتد شد كه در اصل غيرمسلمان بوده است، انتظار كشيده مى شود تا عده آن زن پايان يابد،اگر توبه نكردند ازدواج آنها از هنگام ارتداد باطل مى گردد واگر توبه‏كردند بر ازدواج نخستين‏شان باقى مى مانند، اما اگر عده زن از آن مردسپرى شد ازدواجشان فسخ مى‏گردد، واگر پس از آن توبه كردند،وخواستند به يكديگر رجوع كنند بايد از نو عقد كنند.

٤ - اگر مسلمان فطرى )كسى كه از پدر ومادر مسلمان زاده شده‏است( مرتد شود ازدواج از لحظه ارتداد باطل مى گردد، چون‏توبه‏اى براى او نيست.

٥ - روا نيست با زن يا مردى ناصبى ازدواج كرد، ولى ازدواج بازنى كه بر مذهب غير شيعه است اشكال ندارد.

ونيز زن شيعه مى تواند با مردى غير شيعه ازدواج كند با احتياطى‏كه در شرايط عادى نبايد ناديده گرفته شود، زيرا زن دين خود را ازهمسرش مى گيرد.

٢ - محارم نسبى‏

قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ (٧٣)).

"حرام شد براى شما )ازدواج با( مادرانتان ودخترانتان وخواهرانتان‏وعمه‏هايتان وخاله‏هايتان ودختران برادران ودختران خواهرانتان..."

تفصيل احكام:

محرمهاى نسبى كه ازدواج با آنان حرام است به شرح زير مى‏باشند:

١ - مادر ومادر بزرگ وهرچه بالاتر رود، چه مادر بزرگ از سوى‏پدر باشد يا از مادر.

٢ - دختر ونوه‏هاى دختران نوه هرچه پايين آيند.

واگر مردى بداند كه دخترى از او زاده شده است نبايد با او ازدواج‏كند حتى اگر شرعاً نسبش با او منتفى شده باشد، چنانكه زائيده زناباشد، يا مادر او را لعان كرده باشد.

٣ - دختران پسر هرچه پايين آيند.

٤ - خواهران، خواه از پدر يا از مادر يا از هر دوى آنها باشند.

٥ - دختران خواهر ودختران فرزندان ايشان.

٦ - عمه، چه خواهر تنى پدر باشد يا خواهر ناتنى او، ونيزعمه‏هاى پدر وعمه‏هاى مادر.

٧ - خاله، چه خواهر تنى مادر باشد يا خواهر ناتنى، وخاله مادروخاله پدر وبه همين ترتيب هرچه بالاتر رويم.

٨ - دختران برادر )خواه برادر تنى باشد يا ناتنى( ونيز نوه دختربرادر ودختر نوه پسرى او يا نوه دخترى او.

٩ - دختران خواهر )خواه تنى باشد يا ناتنى( ودختران ايشان. به‏همين ترتيب همچون زنان، مردان بر زنان نيز محرم مى شوند پس‏پدر، عمو ودايى هرچه بالا روند، پسر وهرچه پايين آيد، وبرادروپسران او، وپسران خواهر.

٣ - محارم رضاعى

‏ قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ الَّلاتِي أَرْضَعْنَكُمْ‏وَأَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِن‏نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ‏أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ‏غَفُوراً رَحِيماً (٧٤)).

"حرام شد بر شما )ازدواج با( مادرانتان، ودخترانتان، وخواهرانتان،وعمه‏هايتان، وخاله‏هايتان، ودختران برادر، ودختران خواهر، ومادران‏رضاعى، وخواهران رضاعى، ومادران زنانتان، ودختران زنانتان كه دردامن شما تربيت شده‏اند، اگر با آن زنان همبستر شده‏ايد، ولى اگر با آنان‏همبستر نشده‏ايد )وطلاق دهيد( باكى نيست بر شما )كه با دختران آنان‏ازدواج كنيد( ونيز )حرام شد بر شما ازدواج با( زن فرزندان صلبى )نه‏زن پسر خوانده( شما ونيز حرام شد جمع ميان دو خواهر )يعنى كه دريك وقت هر دو را به زنى گيرند( مگر آنچه پيش از نزول اين حكم )درعصر جاهليت( اتفاق افتاده است، كه خدا از آن درگذشت، زيراخداوند در حق بندگان بخشنده ومهربان است."


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14