احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج14%

احکام خانواده و آداب ازدواج نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج
  • شروع
  • قبلی
  • 166 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15110 / دانلود: 3607
اندازه اندازه اندازه
احکام خانواده و آداب ازدواج

احکام خانواده و آداب ازدواج

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تفصيل احكام:

١ - مرد در صورتى مى‏تواند به سبب معايب فوق الذكر ازدواج رافسخ كند كه قبل از عقد وجود داشته باشد، اما اگر بعد از دخول،يا پس از عقد، حتى اگر پيش از دخول عيبى پديد آيد ديگر حق فسخ‏ندارد، زيرا از حق طلاق بر خوردار است.

٢ - اگر كسى كه حق فسخ دارد مبادرت به استفاده از اين حق نكندديگر حق خيار از او سلب مى‏شود، ومعيار مبادرت براى استفاده ازاين حق، همان عرف است. وگرنه سكوت او نشان دهنده رضايت به‏عقد است.

٣ - فسخ ازدواج به سبب عيب، طلاق شمرده نمى‏شود ومردنبايد نصف مهر را به زن بپردازد مگر در عنين بودن مرد )ناتوانى‏جنسى( كه در اين صورت نيمى از مهر را به زن مى‏پردازد، كما اينكه‏فسخ يكى از طلاقهاى سه گانه تلقى نمى‏شود.

٤ - اگر فسخ، پيش از دخول، صورت پذيرد هيچ يك به ديگرى‏بدهكار نيست، واگر پس از آن باشد مهر به زن تعلق مى‏گيرد ومردمى‏تواند به سرپرست يا فرد ديگرى كه او را فريب داده رجوع كند.

٥ - اگر ناتوانى جنسى مرد به اثبات رسيد زن مى‏تواند به حاكم‏شرع اقامه دعوا كند، كه به او يك سال مهلت مى‏دهد، پس اگر درطول اين يك سال درمان شد كه هيچ، والا حق فسخ به زن داده‏مى‏شود، البته اين در صورتى است كه به بهبودى او در ناتوانى جنسى‏اميد رود.

ودر بسيارى از اسباب فسخ چنين است كه بنا به احوط بايد به‏حاكم شرع مراجعه كرد، همچون تنگ دستى وجنون ادوارى كه مورداشتباه واقع مى‏شود، واينها همه براى جلوگيرى از بروز اختلاف‏وازميان بردن شبهه در زندگى زناشويى است.

پاورقي ها ١٣٥) سوره نور، آيه ٣.

١٣٦) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٣٣٥، ابواب آنچه با مصاهره حرام گردد، باب ١٣،حديث ٢.

١٣٧) همان، ص‏٣٣٤، باب ١٢، حديث ٦.

١٣٨) همان، ج‏١٤، ص‏٣٣٣، باب ١٢، حديث ٢.

١٣٩) همان، ص‏٣٣١، ابواب ١١، حديث ٤.

١٤٠) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٣٣٩، باب ١٥، حديث ١.

١٤١) همان، ص‏٣٤٠، باب ١٥، حديث ٧.

١٤٢) همان، ص‏٣٣٩، باب ١٥، حديث ٢.

١٤٣) سنن بيهقى، ج‏٧، ص‏١٧٠، به نقل از مستمسك العروة الوثقى

١٤٤) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٣٥٣، ابواب آنچه با مصاهره ونظاير آن حرام‏گردد، باب ١٩، حديث ١.

١٤٥) همان، حديث ٢

١٤٦) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٩٤، ابواب عقد النكاح واولياء العقد باب ١،حديث ٢.

١٤٧) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏١٩٤، ابواب عقد النكاح واولياء العقد، باب ١،حديث ٣

١٤٨) همان، ص‏١٩٥، حديث ٦

١٤٩) سوره نساء، آيه ٢١.

١٥٠) عاقد فضولى؛ عاقدى است كه صيغه عقد را بدون اذن ولى براى خود ياديگرى جارى كند وتفصيل بيشتر آن به زودى خواهد آمد.

١٥١) اين اصطلاح به انسانى اطلاق مى‏شود كه به سبب عدم خردورزى درتصرفات مالى وعدم درك مصلحت خويش حتى پس از رسيدن به سن بلوغ،توانايى تصميم‏گيرى براى خود را ندارد. خداوند مى‏فرمايد )وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَأَمْوالَكُم( واموالتان را در اختيار سفيهان قرار ندهيد.

١٥٢) خيار فسخ" يعنى اينكه عاقد، صحيح بودن خود عقد را معلق به تحقيق‏يافتن شرطى بكند، بطوريكه اگر آن شرط تحقق نيافت، عقد فسخ شود.

١٥٣) مهر المثل، همان مهريه عادى است كه معمولاً براى نظاير وهمتاهاى اين زن‏تعيين مى‏شود كه مهر او پيش از انقضاى مدت مهريه فسخ شده است.

١٥٤) سوره بقره، آيه‏٢٣٢.

١٥٥) سوره بقره، آيه ٢٣٧.

١٥٦) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٢٠١، من ابواب عقد النكاح واولياء العقد، باب ٣،حديث ١.

١٥٧) همان، ص‏٢٠٥، باب ٤، حديث ٢.

١٥٨) همان، ص‏٢٠٦، باب ٥، حديث ١

١٥٩) همان، ج‏١٤، ص‏٢٠٧، باب ٦، حديث ٣.

١٦٠) همان، ص‏٢١١، باب ٧، حديث ١.

١٦١) زن بيوه اصطلاحاً به زنى گفته مى‏شود كه به سبب طلاق يا مرگ شوهر، از اوجدا شده باشد.

١٦٢) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٢١١، ابواب عقد النكاح، باب ٧، حديث ٣

١٦٣) همان، ص‏٥٢٣، ابواب نكاح العبيد، باب ٢٤، حديث ١.

١٦٤) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٢٢٦، ابواب عقد النكاح، باب ٢٣، حديث ٣.

١٦٥) همان، باب ٢٣، حديث ١.

١٦٦) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٢٢٨، باب ٢٥، حديث ٢.

١٦٧) سوره نساء، آيه ٤.

١٦٨) سوره نساء، آيات ٢١ - ٢٠.

١٦٩) سوره بقره، آيه ٢٣٧ - ٢٣٦.

١٧٠) سوره نساء، آيه ١٩.

١٧١) سوره نساء، آيه ٤.

١٧٢) سوره نساء، آيه ٢٠.

١٧٣) سوره نساء، آيه ٢١.

١٧٤) سوره بقره، آيات ٢٣٧ - ٢٣٦.

١٧٥) سوره نساء، آيه ١٩.

١٧٦) وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏٢٣، ابواب المهور، باب ١١، حديث ١٠.

١٧٧) همان، ج‏١٥، ص‏١، ابواب المهور، باب ١، حديث ٢.

١٧٨) همان، حديث ٣.

١٧٩) همان، ص‏١٩، باب ٩، حديث ١

١٨٠) همان، ص‏٣، باب ٢، حديث ١.

١٨١) همان، ج‏١٥، ص‏١٢، باب ٧، حديث ٢

١٨٢) همان، ص‏١٤، باب ٨، حديث ٢.

١٨٣) همان، ص‏٤، باب ٣، حديث ٢

١٨٤) همان، ص‏٣٦، باب ٢٥، حديث ٢.

١٨٥) سوره نساء، آيه ٣٤.

١٨٦) وسائل الشيعه، ج‏١٥، ص‏٢٦، باب ١٦، حديث ١.

١٨٧) همان، ص‏٢١، باب ١١، حديث ١.

١٨٨) همان، ج‏١٥، ص‏٢٠، باب ١٠، حديث ١.

١٨٩) همان، ص‏٥٠، باب ٤٠، حديث ٤.

١٩٠) همان، ص‏٢٩، باب ٢٠، حديث ١.

١٩١) همان، ص‏٢٤، باب ١٢، حديث ١

١٩٢) همان، ج‏١٥، ص‏٣٢، باب ٢١، حديث ٤

١٩٣) همان، ص‏٣١، باب ٢١، حديث ١

١٩٤) همان، ص‏٣٦، باب ٢٥، حديث ٢.

١٩٥) همان، ج‏١٥، ص‏٤٣، باب ٣٤، حديث ١

١٩٦) همان، ص‏٣٦، باب ٢٦، حديث ١

١٩٧) همان، ص‏٥٥، باب ٤٨، حديث ٧.

١٩٨) همان، ج‏١٥، ص‏٥٨، باب ٤٩، حديث ٧.

١٩٩) همان، ص‏٢٦، باب ١٥، حديث ١.

٢٠٠) سوره حجّ، آيه ٧٨.

٢٠١) قَرَن( يا )عفل( به گوشت، استخوان يا غده‏اى گفته مى‏شود كه در دهانه رحم‏زن باشد ومانع نزديكى ويا موجب تنفر وناتوانى جنسى در مرد گردد.

٢٠٢) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٥٩٢، ابواب العيوب، باب ١، حديث ١

٢٠٣) همان، ص‏٥٩٣، باب ١، حديث ٣.

٢٠٤) همان، ص‏٥٩٤، باب ١، حديث ٧.

٢٠٥) همان، ج‏١٤، ص‏٦٠٧، باب ١٢، حديث ١.

٢٠٦) همان، باب ١٢، حديث ٢.

٢٠٧) همان، ص‏٦١٠، باب ١٤، حديث ١.

٢٠٨) همان، ص‏٦١٤، باب ١٦، حديث ١.

٢٠٩) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٥٩٣، ابواب العيوب والتدليس، باب ١، حديث ٢.

٢١٠) همان، باب ١، حديث ٣

٢١١) همان، ج‏١٤، ص‏٥٩٣، باب ١، حديث ٥

٢١٢) همان، ص‏٥٩٤، باب ١، حديث ٧

٢١٣) همان، ص‏٦٠٣، باب ٨، حديث ٢.

٢١٤) وسائل الشيعه، ج‏١٤، ص‏٦١٢، باب ١٤، حديث ٩.

٢١٥) همان، ص‏٦١٣، باب ١٥، حديث ١.

٢١٦) همان، ص‏٦٠١، باب ٦، حديث ١

فقه اسلامي

احكام نفقه

قرآن كريم: ١ - )وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (٢١٧)).

"... وبه عهده صاحب فرزند )يعنى پدر( است كه خوراك ولباس‏مادر را در حد متعارف بدهد."

٢ - )لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ (٢١٨)).

"تا مرد دارا به وسعت وفراوانى به زن نفقه دهد وكسى كه تنگدست‏باشد از هر چه خدا به او داده نفقه دهد.."

٣ - )الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى‏ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوامِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ (٢١٩)).

"مردان از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است وازآن جهت كه از مال خود نفقه مى‏دهند بر زنان تسلط دارند. پس زنان‏شايسته، فرمانبردارند ودر غيبت مردان حافظ حقوق شوهران مى‏باشندوآنچه را خدا به حفظ آن امر فرموده نگه مى‏دارند..."

٤ - )فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ (٢٢٠)).

"يا با معروف نگاهش دار يا با نيكى رهايش كن."

از اين آيات چنين به دست مى‏آيد كه دادن نفقه براى خانواده)همسر وفرزندان( بر حسب نياز وشايستگى ايشان ودر حدى كه‏انفاق نيكى باشد وعرف آن را امرى پذيرفته ومطلوب بداند، واجب‏است. از اين رو شايسته است در انفاق به سطح خانواده نگريسته‏شود(٢٢١) ولى بايد وضع مرد را هم در نظر داشت واو را بيش از تواناييش‏مكلّف نكرد(٢٢٢) پس اگر مردى توانگر است بايد خانواده خود را درتوانگريش شريك گرداند و با گشاده دستى به آنها نفقه دهد، در حالى‏كه اگر در آمدى محدود داشته باشد بايد از آنچه كه خدا به او داده‏انفاق كند.

وحق اداره خانه وقيمومت زن به مرد داده شده است، زيرا - غالباً -حكمت بيشترى دارد واز مال خود نفقه مى‏دهد، وبدين ترتيب مردمناسب همان مردى است كه بهتر بتواند خانواده را ادراه كند وبهتربديشان نفقه دهد، وزن مناسب نيز، زنى است كه فرمانبردار مردباشد وحافظ حقوق همسرش وحافظ اموال وفرزندان او باشد. ابزارسلطه بر خانواده به مرد داده شده است ودر آغاز با پند دادن وسپس‏ترك خوابگاه وبستر وسپس زدن )بامسواك(.(٢٢٣)

واز آخرين آيه(٢٢٤) چنين به دست مى‏آيد كه عدم اداره نيكوى خانه،يعنى عدم نگهدارى از زن به شيوه معروف ونيكو، شوهر را درمعرض مجازات به از دست دادن همسر خود قرار مى‏دهد، چه درصورت امتناع مرد از انفاق كردن بر همسرش وضرر رساندن به او،حاكم شرع مبادرت به جدا نمودن اين دو از يكديگر مى‏ورزد.

حديث شريف:

١ - از ابو بصير به نقل از امام باقرعليه‌السلام نقل است كه فرمود: "اگرمرد، زنى داشته باشد وجامه‏اى به او ندهد كه بدن خويش بدان‏بپوشاند وبه او چندان خوراك ندهد كه به طور طبيعى زندگى كند،امام مى‏تواند آن دو را از هم جدا كند."(٢٢٥)

٢ - عياشى از ابو القاسم فارسى روايت كرده كه گفته به حضرت‏رضاعليه‌السلام عرض نمودم قربانت گردم خداوند در كتابش مى‏فرمايد:)فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ (. مفهوم اين آيه چيست؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: )فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ ( يعنى آزار ندادن، وانفاق‏كردن و )تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ( يعنى طلاق بر اساس آنچه قرآن مقرركرده‏است.(٢٢٦)

٣ - سعيد بن جبير به نقل از ابن عباس مى‏گويد: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده‏است: "هر كه به بازار در آيد وهديه‏اى براى خانواده‏اش بخردهمچون كسى است كه صدقه‏اى به قومى نيازمند رسانده است،وهديه را نخست به دختران بدهد وسپس به پسران، پس هر كه‏دخترش را شاد كند گويى كه اسيرى از فرزندان اسماعيل آزاد كرده‏است."(٢٢٧)

٤ - سكونى از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده‏است: "هر زنى كه بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون رود، تا زمانى‏كه باز گردد نفقه‏اى براى او تعلق نمى‏گيرد."(٢٢٨)

٥ - ابن اسنان به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام درباره مردى روايت مى‏كندكه زن حامله خود را طلاق داده‏است؟

حضرت‏عليه‌السلام فرموده: "مهلت آن زن )عِدّه طلاق ( تا هنگامى‏است كه وضع حمل كند، و تا آن زمان، مرد بايد نفقه زن رابپردازد."(٢٢٩)

٦ - زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى‏كند كه فرموده: "زن سه طلاقه،نفقه‏اى بر مرد خود ندارد ونفقه به زنى تعلق مى‏گيرد كه مردش‏مى‏تواند )در عدّه طلاق( به او رجوع كند."(٢٣٠)

تفصيل احكام:

نفقه همسر غير ناشزه، و مُطَلَّقه رجعى، و مُطَلَّقه حامله بدين‏شرح واجب است:

١ - در مقدار نفقه به سطح اجتماعى زن وشوهر نگريسته مى‏شودپس توانگر با تهيدست، وعزيز زاده با جز او متفاوت است ودر هريك از اينها عرف، ملاك است.

٢ - مرد، سرپرست خانه است واوست كه چگونگى نفقه را برحسب مصلحت خانواده مشخص مى‏كند؛ امورى همچون موقعيت‏خانه، چگونگى خانه، نوع خوراك وچگونگى جامه، اوقات‏مسافرت ونظاير آن. بهتر آن است كه در اين موارد با همسر وفرزندان‏رايزنى ومشورت كند وجايز نيست در رفتار خانوادگى از مرز معروف‏ورفتار پسنديده تجاوز نمايد.

٣ - در وجوب نفقه، تمكين شرط است، پس اگر همسر، ناشزه‏وسركش باشد نفقه‏اى براى او تعلق نمى‏گيرد، چنان كه بدون اجازه‏شوهر به مسافرتى غير واجب وغير ضرورى رود.

٤ - زن متعه، نفقه‏اى ندارد ونيز زنى كه طلاق بائن گرفته وحامله‏نيست نفقه‏اى نخواهد داشت، اما زن مطلقه رجعى تا پايان مدت‏عده، نفقه دريافت مى‏كند.

آداب انفاق در احاديث‏ آداب انفاق در سنت واحاديث معصومين، حكمت وآگاهى‏انسان را در اداره اقتصادى خانه مضاعف مى‏سازد، وبراى مزيداستفاده بخشى از اين آداب را يادآور مى‏شويم

١ - قناعت به اندك وبسنده كردن به آن مستحب است. امام‏صادق‏عليه‌السلام مى‏فرمايد: "هر كه بامقدار اندكى از معاش از خدا خشنودگردد، خدا هم با مقدار كمى عمل از او خشنود مى‏گردد."(٢٣١)

٢ - مستحب است زندگى انسان به قدر كفاف باشد. از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏رسيده است كه فرمود: "خوشا به حال كسى كه اسلام آورده‏وزندگيش به قدر كفاف است."(٢٣٢)

٣ - ميانه روى در مخارج ودورى از تنگ گرفتن واسراف، مستحب‏است. داوود رقى از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه فرموده است:"ميانه روى را خدا دوست دارد واسراف را خدا ناپسند مى‏شمارد،اگر چه هسته‏اى را بيرون فكنى كه به كار آيد، يا باقيمانده نوشاك خودرا بيرون بريزى."(٢٣٣)

٤ - در حديثى از ابو الحسن‏عليه‌السلام آمده است كه: "هر كس ميانه روى‏در پيش گرفت نيازمند نشد."(٢٣٤)

٥ - آنچه براى بدن خوب ومفيد باشد اسراف نيست، در حديثى‏از امام صادق‏عليه‌السلام آمده است: "اسراف در امورى است كه مال را به‏تباهى كشد وبه جسم زيان وارد آورد."(٢٣٥)

٦ - مستحب است انسان حد وسط، بين اسراف و بخل، را برگزيند. در تفسير اين حد از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام رسيده است كه‏حضرت‏عليه‌السلام اين آيه را تلاوت فرمود: )وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ‏يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً (٢٣٦)).

وآنان هستند كه هنگام انفاق اسراف نكرده، وبخل هم نورزند،بلكه )در احسان( ميانه‏رو ومعتدل باشند.

راوى مى‏گويد: حضرت‏عليه‌السلام مشتى سنگريزه برداشت ودر دست‏خود محكم گرفت وفرمود: "اين همان تنگ گرفتنى است كه در قرآن‏خداوند يادآور شده" وسپس مشتى ديگر سنگريزه در مشت گرفت‏ولى همه آنها را از كف رهانيد وفرمود: "اين همان اسراف است".

وسپس مشتى ديگر سنگريزه در دست گرفت ومقدارى‏از آن را رهاكرد ومقدارى نگه‏داشت وفرمود: "اين‏همان قوام وميانه روى است."(٢٣٧)

٧ - مستحب‏است براى خانواده با گشاده دستى عمل شود.ابوحمزه از امام زين‏العابدين روايت مى‏كند كه فرمود: "پسنديده‏ترين‏شما نزد خدا كسى است كه بر خانواده‏اش تنگ نگيرد."(٢٣٨)

امام رضاعليه‌السلام مى‏فرمايد: "مرد بايد با گشاده دستى با خانواده‏اش‏رفتار كند، تا آرزوى مرگ او را نكنند."(٢٣٩)

٨ - بر انسان واجب است تا حد كفايت به خانواده‏اش انفاق كندوبدين ترتيب انفاق بر صدقه مقدم است تا كفايت خانواده‏اش انجام‏پذيرد، در حديثى از امام باقرعليه‌السلام آمده است كه مردى به ايشان‏عرض كرد: در كوهستان ملكى دارم كه سالانه سه هزار درهم از آن‏سود مى‏برم، دو هزار از آن را نفقه خانواده مى‏كنم، وسالانه هزاردرهم را صدقه مى‏دهم، امام‏عليه‌السلام فرمود: "اگر دو هزار درهم براى‏آنچه در طول سال بدان نياز دارند كافى است، تو با اين كار به خويش‏نگريسته‏اى وبه خود آمده‏اى ودر زمان حيات به كارى پرداخته‏اى كه‏زنده به هنگام مرگش وصيت مى‏كند."(٢٤٠)

٩ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر كسى كه حق خانواده را ضايع مى‏كند نفرين‏فرستاده است. از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: "ملعون است‏ملعون، كسى كه زحمتش را بر مردم افكند، ملعون است ملعون،كسى كه حق نانخورهايش را تباه سازد."(٢٤١)

١٠ - پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دستور به سخاوت وگشاده دستى داده است. ازايشان نقل‏است كه كسى نزد ايشان آمد وعرض كرد يا رسول‏اللَّه! ايمان‏كدام يك‏از مردم بهتر است؟ حضرت گفت: "گشاده دست‏ترين آنها."(٢٤٢)

واز امام صادق‏عليه‌السلام روايت شده كه فرمود: "يك نوجوان گنهكارگشاده دست نزد خدا محبوبتر است از پير مرد عابد بخيل."(٢٤٣)

١١ - آدمى نبايد از فقر در هراس باشد، چون به بخل گرفتارمى‏شود از امام‏عليه‌السلام نقل شده كه فرمود: "خداوند براى بنده به قدرمخارج او، از آسمان كمك مى‏فرستد، وهر كه به عوض دادن‏خداوند يقين كند با جان ودل انفاق مى‏كند."(٢٤٤)

١٢ - مستحب است آدمى هر روزه ولو به مقدار يك درهم هزينه‏كند، از امام رضاعليه‌السلام نقل است كه يكى از غلامان بر ايشان وارد شدواو فرمود: "آيا امروز چيزى هزينه كرده‏اى؟" اوگفت: خير،امام‏عليه‌السلام فرمود: "پس خدا از كجا به ما عوض دهد، برو هزينه كن ولوبه اندازه يك درهم."(٢٤٥)

ودر حديثى از امام صادق‏عليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: "هر كه‏چهار چيز را به جاى آورد چهار خانه در بهشت خواهد داشت: انفاق‏كند واز فقر نهراسد. با مردم با انصاف رفتار كند. در جهان سلام‏وصلح را گسترش دهد. لجاجت را ترك كند اگر چه حق با او باشد."(٢٤٦)

١٣ - مستحب است شخص مسلمان با انفاق، صله رحم كند. ازامام صادق يا باقرعليه‌السلام نقل است كه به ميسر فرمودند: "اى ميسر!گمان مى‏كنم با كسانت صله رحم مى‏كنى" عرض كرد: فدايت گردم‏آرى، من در بازار، نوجوان بودم ودو درهم مزدم بود، يك درهم را به‏عمه‏ام ودرهم ديگر را به خاله‏ام مى‏دادم. امام‏عليه‌السلام فرمود: "به خداسوگند دو بار اجل تو رسيده است وهر بار )به خاطر اين صله رحم(به تأخير افتاده است."(٢٤٧)

٤ - احكام عقد موقت‏

قرآن كريم: )وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَ‏لَكُم مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ‏مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِالْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً (٢٤٨))

"ونكاح زنان محصنه )شوهردار( نيز براى شما حرام شد، مگر آن‏زنان كه )در جنگهاى با كفار به حكم خدا( متصرف ومالك شده‏ايد. برشماست كه پيرو كتاب خدا باشيد، وهر زنى غير آنكه ذكر شد شما راحلال است كه به مال خود به طريق زناشويى بگيريد، نه آنكه زنا كنيد،پس چنانكه شما از آنها بهرمند شديد، آن مهر معين كه مزد آنهاست به‏آنان بپردازيد، وباكى نيست بر شما كه بعد از تعيين مهر هم به چيزى باهم‏تراضى كنيد )وبدانيد كه( البته خدا دانا و )به حقايق امور( آگاه‏است."

دين خدا، دين فطرت است واز فطرت بشرى، حب شهوات‏است، وكام‏گيرى جنسى غريزه‏اى است بشرى همچون نيازهاى‏ديگر ودين مبين اسلام، براى اشباع آن راههاى مشخصى را پيش‏نهاده است كه از آن جمله است نكاح دائم، وملك يمين ومتعه. ودربرابر، عمل زشت زنا ولواط، ودوست پسر ودوست دختر بازى،وهر ابزار نامشروع ديگر را براى فرو نشاندن شهوت، حرام شمرده‏است. خداوند مى‏فرمايد:)فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ (٢٤٩)).

"وآنان كه جز اين را بطلبند به حقيقت متجاوزان هستند."

عقد متعه سامان دادنى است در جهت اشباع غريزه جنسى درچهار چوب شريعت درخشان اسلامى وبا نظارت جامعه وقانون ودرچهار چوب پيمانى استوار )عقد( كه دو طرف را به پذيرش شرايط واجب قانونى ونيز شرايط فردى مورد نظر، ملزم مى‏كند.

بدين ترتيب متعه با فحشا تفاوت مى‏يابد كه تنها كار فحشاء برآوردن نياز جنسى است بدون هيچ گونه التزامى نسبت به وظايف‏مترتب بر آن )كه مهمترين آن، سرنوشت نسل است(.

كما اينكه گرفتن رفيق يا رفيقه )دوستى ميان دخترها وپسرهاى‏جوان كه معمولاً در حاشيه زندگى، آن هم به صورت پنهان صورت‏مى‏پذيرد( با ازدواج متعه، تفاوت ريشه‏اى دارد، زيرا رفيق بازى به‏هيچ روى تابع قانونى نيست كه زير نظر نظام اجتماعى باشد و دوطرف بدان متعهّد باشند، همچون دوستيهاى ديگر، وبه همين‏سبب، به دليل در پى داشتن مفاسد بزرگ اجتماعى، دوستى درزمينه امور جنسى مردود است.

اين از آن روست كه غريزه جنسى از نيرومندترين غريزه‏هاست‏وخداوند سبحان آن را چنين قرار داده است تا پيوندهاى ميان زن‏ومرد محكم واستوار گردد، واستمرار هميارى آنها در ساختن خانواده‏ورويارويى بادشواريهاى زندگى، ضمانت يابد وزير ساز كوشك‏جامعه به سامان رسد. پس اگر اجازه داده شود اين غريزه از اختيارقانون ونظارت جامعه خارج گردد، نه تنها در استوار كردن پيوندهاسودى نخواهد داشت، بلكه موجب گسستن ساختار متين خانواده‏نيز مى‏گردد.

رفيقه بازى همچون عمل زشت فحشا، پيوندى است از ديدگاه‏قانون نابسامان، در حالى كه ازدواج دائم يا موقت پيمانى است ميان‏دو شخص كه قانون آن را زير نظر دارد، وجامعه بر روى آن محاسبه‏ونظارت دارد.

از آيه كريمه كه گذشت چند حقيقت را الهام مى‏گيريم:

١ - كسى كه مالى در اختيار دارد مى‏تواند از مالش برخوردار گرددونيازهاى گوناگونش را برآورده سازد به شرط آن كه براى جامعه ياخود هيچ گونه فساد وتباهى به بار نياورد.

٢ - حرام آن است كه مرد، آب خود را جايى ريزد كه خانواده‏اى بنانگردد ونسلى به بار نيايد، وبدين ترتيب فلسفه متعه نيز همچون‏فلسفه نكاح دائم ساختن دژ استوار خانواده است.

٣ - اين كامگيرى )كه در عقد متعه صورت مى‏گيرد( بايد بر پايه‏توافق طرفين برابر مزدى صورت پذيرد وهر چه مدت آن بيشتر باشدمزد فزونى مى‏يابد وبر عكس

بدين ترتيب وجود دو شرط در متعه را دانستيم: اجرت )مهر(ومدت.

٤ - اين بر پايه توافق اوليّه ميان دو طرف است، ولى مى‏توان اين‏توافق را بر حسب رضايت طرفين تغيير داد، پس زن مى‏تواند قدرى‏از اجرت خود را ببخشد چنان كه مرد مى‏تواند مقدارى از مدت راناديده بگيرد.

حديث شريف:

١ - در تفسير عياشى به نقل از محمد بن مسلم آمده است كه ازابوجعفرعليه‌السلام روايت مى‏كند كه فرموده است: "جابر بن عبد اللَّه ازپيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت كرده كه آنان به همراه پيامبر جنگيدند ومتعه را براى‏آنان حلال كرد وحرام نشمرد، وعلى‏عليه‌السلام مى‏فرمود: اگر عمر بر من‏پيشى نمى‏گرفت )در تحريم متعه( كسى زنا نمى‏كرد مگر نگون‏بخت، وابن عباس مى‏گفت )واين آيه را مى‏خواند(: هر آنچه از زنهارا متعه كرديد مدتش مشخص باشد وحتماً مزد آنها را بدهيد، واينان‏بدان آيه كفر ورزيدند وپيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را حلال كرد وحرام نشمرد."(٢٥٠)

٢ - از در المنثور به نقل از ابن ابى حاتم روايت شده كه ابن عباس‏گفته است: "متعه زنان در آغاز اسلام بوده است، بدين ترتيب كه‏مردى به شهرى مى‏آمد وكسى را همراه نداشته كه زمين زراعى‏اش رااصلاح، دارايى وكالايش را حفظ كند وبه همين سبب با زنى تا زمانى‏كه به نظر مى‏رسد كارهايش انجام مى‏گردد ازدواج مى‏كرده وآن زن هم‏كالا ودارايى او را پاس مى‏داشته وبه زمينش رسيدگى مى‏كرده‏است."(٢٥١)

٣ - در تفسير فخر رازى آمده است: روايت شده كه عمر بر منبرگفت: دو متعه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مشروع بوده است كه من از هر دوى‏آنها بازمى دارم؛ متعه حج ومتعه زنان.

فخر رازى مى‏افزايد: اين از سوى او تصريحى است بر آن كه متعه‏نكاح در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله موجود بوده است واين سخن عمر: )من ازآن دو باز مى‏دارم( دلالت بر آن دارد كه پيامبر آن را نسخ نكرده است‏واين عمر بوده كه به نسخ آن پرداخته است. حال كه اين ثابت شدمى‏گوييم چنين كلامى دلالت بر آن دارد كه متعه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ‏ثابت بوده ونسخ نشد مگر به وسيله عمر، وهرگاه اين ثابت تلقى شودبايد كه منسوخ به شمار نيايد، زيرا آنچه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ثابت بوده‏وشخص پيامبر آن را نسخ نكرده نمى‏تواند با نسخ عمر منسوخ‏دانسته شود، واين همان برهانى است كه عمران بن حصين به آن‏استشهاد كرد وگفت: خداوند درباره متعه آيه‏اى فرو فرستاد وآن را باآيه ديگرى نسخ نكرد، وپيامبر ما را بدان خواند واز آن باز نداشت،سپس مردى هرچه خواست، طبق نظر خودش گفت: )يعنى عمر ازآن نهى كرد.("(٢٥٢)

٤ - از امام باقرعليه‌السلام نقل شده كه على‏عليه‌السلام مى‏فرمود: "اگر پسرخطاب بر من پيشى نمى‏گرفت )در تحريم متعه( كسى زنا نمى‏كردمگر انسان نگون بخت وشقى."(٢٥٣)

٥ - از امام‏عليه‌السلام رسيده است كه فرمود: "خداوند براى شما رأفت‏به ارمغان آورد وبه جاى شراب، متعه را برايتان قرار داد."(٢٥٤)

٦ - ابن بابويه به سندش روايت مى‏كند كه على‏عليه‌السلام در كوفه زنى ازبنى نهشل را متعه كرد.(٢٥٥)

از اين احاديث چنين به دست مى‏آيد كه متعه باقى است بنا به‏اصل تشريعى كه وحى آن را نازل كرده وسنت پيامبر بر آن تأكيدورزيده ومسلمانان نخستين بدان عمل مى‏كرده‏اند، وحكمت آن هم‏جلوگيرى از انتشار زنا وامكان بهره ورى بيشتر مسلمانان از طيبات وبرآوردن نيازهاى مبرم به ويژه هنگام سفر ودورى از اهل وعيال است.

استحباب متعه‏

٧ - بكر بن محمد مى‏گويد: از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام درباره متعه‏پرسيدم وحضرت‏عليه‌السلام فرمود: "من كراهت دارم مسلمانى از دنيا بروددر حالى كه خويى از خويهاى پيامبر خدا را نگرفته باشد."(٢٥٦)

٨ - روايتى از امام باقرعليه‌السلام رسيده است كه فرموده: "آدمى به سه‏چيز مؤمن است: متعه زنان، خوشگويى با برادران ونماز در شب."(٢٥٧)

٩ - از امام صادق‏عليه‌السلام روايت است كه فرموده: "مستحب است كه‏مرد متعه كند، ودوست ندارم مردى از شما از دنيا برود ومتعه نكرده‏باشد اگر چه يك بار."(٢٥٨)

چه هنگام، متعه ترك مى‏شود؟

١٠ - از امام صادق‏عليه‌السلام روايت شده است كه يكى از اصحاب به‏حضرت‏عليه‌السلام عرض كرد كه مرا از متعه حالتى دست مى‏دهد كه ديگرسوگند خورده‏ام كه هرگز متعه نكنم. امام‏عليه‌السلام فرمود: "تو اگر خدا رافرمان نبرى عصيانش كرده‏اى."(٢٥٩)

١١ - فتح بن يزيد مى‏گويد از ابو الحسن‏عليه‌السلام پيرامون متعه پرسيدم‏وحضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آن حلال ومباح مطلق است براى كسى كه‏خداوند او را با ازدواج بى نياز نكرده باشد، پس هركس چنين باشدخود را با متعه از لغزش حفظ كند، پس كسى كه با ازدواج بى نياز شده‏باشد متعه براى او مباح است هرگاه از همسرش دور باشد."(٢٦٠)

١٢ - محمد بن حسن بن شمون مى‏گويد: ابو الحسن‏عليه‌السلام به يكى ازاصحاب خود نوشت: "بر متعه اصرار نورزيد، وبر شماست‏برپاداشتن سنت )نكاح دائم(، پس به جاى بستر وزنهاى خودتان به‏متعه نپردازيد كه زنهايتان كفر مى‏ورزند وتبرى مى‏جويند ودستوردهنده به اين كار را نفرين مى‏كنند وبر ما لعن مى‏فرستند."(٢٦١)

١٣ - كسى از امام باقرعليه‌السلام درباره متعه سؤال كرد وحضرت‏عليه‌السلام ‏فرمود: "متعه امروز همچون ديروز نيست. آنها )يعنى زنانى كه متعه‏مى‏شوند( در آن روز مورد اطمينان بودند )از اينكه باعمل زشت‏خود را آلوده نمى‏ساختند( ولى امروز به آنها اطمينان نمى‏رود، پس‏درباره آنها پرس وجو كنيد."(٢٦٢)

از اين احاديث به دست مى‏آيد كه سوگند بر ترك متعه صحيح‏نيست زيرا سوگند است در ترك اطاعت خدا، وبراى كسى كه خدا باازدواج او را بى نياز كرده بهتر آن است كه به همسر خود بسنده كندمگر هنگامى كه به متعه، نياز احساس كند، اما در صورتى كه وجودمتعه غيرت زن را بر بيانگيزد ودر دين او تغييرى پديد آورد بهتر است‏متعه را ترك كند، ونيز چنين است هنگامى كه از عفت وپاكدامنى زن‏مورد متعه اطمينان نداشته باشد )به ويژه در اين روزگار(.

عقد متعه‏

١٤ - ابان بن تغلب مى‏گويد: "به امام صادق‏عليه‌السلام عرض كردم:هرگاه با زنى كه مى‏خواهم او را متعه كنم، خلوت كردم چه بگويم؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مى‏گويى با تو ازدواج متعه مى‏كنم بر اساس‏كتاب خدا وسنت پيامبر در حالى كه نه من از تو ارثى مى‏برم ونه تو ازمن، براى )فلان مقدار( روز، واگر خواستى مى‏گويى براى )فلان‏مقدار( سال، با مهر )فلان مقدار( درهم، ومزدى را كه بر آن‏توافق كرديد خواه كم باشد يا زياد بر زبان مى‏آورى، پس هرگاه زن‏گفت: آرى، او راضى شده وزن تو خواهد بود وتو از همه مردم به اواولى هستى."(٢٦٣)

١٥ - از احول نقل شده است كه گفت از ابو عبد اللَّه پرسيدم:كمترين مالى كه آدمى مى‏تواند با آن متعه كند چقدر است؟حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "يك مشت گندم، وبه زن مى‏گويد: تو را به عقدمتعه خود در مى‏آورم بر اساس كتاب خدا وسنّت پيامبر، نكاح است‏نه سفاح، به شرط اينكه نه من از تو ارث مى‏برم، ونه تو از من، واز توفرزندت را مطالبه نكنم، تا مدّت مشخصى، واگر )پس از اتمام‏مدت( به نظرم آمد )كه تمديد كنم( تو بر من مى‏افزايى، ومن بر تومى‏افزايم."(٢٦٤)

حديث شريف:

١ - از امام رضاعليه‌السلام نقل است كه فرمود: "از پسر بچه در حالى كه‏هفت ساله است خواسته مى‏شود كم كم با نماز آشنا شود ولى زن‏موى خود را از او نمى پوشاند تا آن كه محتلم وبالغ گردد."(٢٩)

٢ - در حديثى از عبد الرحمان بن حجاج آمده است كه از امام‏كاظم‏عليه‌السلام پيرامون دختر بچه‏اى پرسيدم كه به سن بلوغ نرسيده كه‏چه هنگام بايد موى خود را بپوشاند از كسى كه با او محرميتى نداردوچه وقت بايد به هنگام نماز مقنعه بپوشد؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مويش را نمى‏پوشاند تا زمانيكه قاعده شودونماز بر او حرام گردد."(٣٠)

تفصيل احكام: واژه "مميز" به كودكانى اطلاق مى‏شود كه به سنى رسيده‏اند كه‏مى‏توانند درستى را از نادرستى تشخيص دهند گرچه به سن بلوغ‏نرسيده باشند ومقصود از "كودك مميز" كودكانى هستند كه مى‏توانندشرمگاه را از ديگر اعضاى جسم تشخيص دهند ومفهوم عورت رادرك كنند، وكودك غير مميز خلاف آن است.

١ - به كودكان دختر وپسر غير مميز مى‏توان نگاه ولمس‏شان كردوپوشش شرعى در برابر آنها واجب نيست، بلكه ظاهر ادله شرعيه برجواز نگاه كردن به ايشان تا قبل از بلوغ دلالت دارد، البته آنگونه كه‏نگاه كردن به آنها شهوت را بر نيانگيزد يا موجب فتنه وافتادن در عمل‏حرام نگردد.

٢ - باكى نيست اگر مردى دختر بچه‏اى را ببوسد كه محرم او نيست‏كما اينكه جايز است پيش از آنكه سن او به شش سال برسد وى را دردامن خود قرار دهد، البته مشروط بر آنكه اين بوسيدن ودر دامن‏گرفتن از روى شهوت نباشد.

ه - حدود رابطه ميان مرد وزن نامحرم‏ قرآن كريم:

١ - )فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (٣١)).

"پس زنهار، نازك ونرم )بامردان نامحرم( سخن نگوئيد، مبادا آن‏كه دلش بيمار )هوا وهوس( است به طمع افتد."

٢ - )وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ (٣٢)).

"به مؤمنان بگو چشمان خويش )از نگاه ناروا( فرو نهند."

حديث شريف:

١ - از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: "زنان ناتوان هستندوعورت، پس ناتوانى آنها را با سكوت بپوشانيد وعورتهاى آنها را درخانه پنهان كنيد."(٣٣)

٢ - از امير المؤمنين‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "در سلام كردن برزنان )نامحرم( پيشى نگيريد وآنها را به طعام دعوت نكنيد."(٣٤)

٣ - نيز امير المؤمنين‏عليه‌السلام مى فرمايد: "اى مردم عراق به من خبررسيده كه‏زنان شما در راه مزاحم‏مردان مى‏شوند، آيا شرم‏نمى‏كنيد؟"(٣٥)

٤ - ودر روايتى از امام جعفر صادق‏عليه‌السلام آمده است كه از ايشان‏سؤال شد: آيا زنان مى‏توانند در نمازهاى عيد قربان، فطر وجمعه‏شركت نمايند؟" حضرت‏عليه‌السلام در پاسخ فرمود: "نه مگر زن‏سالخورده."(٣٦)

٥ - از ابو بصير به نقل از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام آمده است كه گفت )به‏حضرت عرض كردم: آيا مرد مى‏تواند با زن غير محرم دست بدهدومصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "خير، مگر از روى پوشش."(٣٧)

٦ - در موثق سماعه آمده است كه از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام پرسيدم آيامرد مى تواند با زن )نامحرم( مصافحه كند؟ حضرت‏عليه‌السلام فرمود:"خير، مرد نمى‏تواند با زن مصافحه كند، مگر زنى كه ازدواج كردن بااو حرام باشد؛ همچون: خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر خواهر،ونظاير آن، ولى زنى كه جايز است مرد با او ازدواج كند نبايد به‏مصافحه با او بپردازد مگر از روى پوشش والبته نبايد دست او را فشاردهد."(٣٨)

تفصيل احكام:

تعريف: زن بيگانه يا اجنبى در اصطلاح فقه به هر زنى گفته‏مى‏شود كه مرد در اصل شرع بتواند با او ازدواج كند، يعنى هر زنى‏جز محارمى همچون خواهر، عمه، خاله.(٣٩)

١ - مرد مى‏تواند صداى زن بيگانه را - مشروط به اينكه همراه‏بالذت ويا ريبه نباشد - گوش كند اگر چه احتياط استحبابى در ترك آن‏است در غير موارد نياز وضرورت عرفى.

٢ - حرام است زنى صداى هيجان برانگيز خود را به گوش مردى‏بيگانه رساند.

٣ - مصافحه كردن با زنى بيگانه جز از روى پوشش جايز نيست،آن هم بى آنكه دست او را فشار دهد.

٤ - باكى نيست اگر شخص بدون شهوت يا ترس از افتادن در عمل‏حرام محارم خود را لمس كند.

٥ - مكروه است مردى در سلام بر زنان )نا محرم( پيشى گيردوآنها را به طعام فرا خواند واين كراهت در زن جوان شديدتر است

٦ - نشستن در جايگاه زن كه تازه از آن بلند شده است كراهت‏دارد، مگر پس از آنكه گرماى آن مكان به سردى مبدل شود.

٧ - احتياط در نگاه نكردن به عضو جداشده‏اى از بيگانه مثل‏دست، بينى، زبان ونظاير آن است. ولى دندان، ناخن وموى استثناشده است، اگرچه اقوى جواز مى‏باشد.

٨ - زن مى‏تواند موى ديگرى را به موى خود پيوند زند وهمسرش‏مى‏تواند به اين موى بنگرد ولى ديگرى نمى‏تواند بدان نظر كند، زيرااين موى، موى او به شمار مى آيد.

٤ - حكم نگاه كردن به منظور ازدواج‏

حديث شريف:

١ - از محمد بن مسلم آمده است كه گفت از امام محمد باقرعليه‌السلام پيرامون مردى پرسيدم كه مى خواهد ازدواج كند آيا چنين مردى‏مى‏تواند به زن مورد نظر نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى، او آن زن را به گرانترين بهاء مى‏خرد."(٤٠)

٢ - از حسن بن السرى آمده است كه به ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض‏كردم: آيا مردى مى تواند به زنى كه قصد ازدواج با او را دارد نيك‏بنگرد وبه پشت وچهره او نگاه كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى باكى نيست كه مرد به چهره وپشت زنى‏بنگرد كه مى خواهد با او ازدواج كند."(٤١)

٣ - در حديثى از يونس به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده كه به‏ابى عبد اللَّه‏عليه‌السلام عرض كردم آيا جايز است مرد به زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "آرى. وجامه‏اى نازك براى او بپوشد، زيرا اومى خواهد اين زن را به گرانترين قيمت بخرد."(٤٢)

٤ - در حديثى از عبد اللَّه بن الفضل به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام آمده‏است كه آيا جايز است مرد به موى وزيبائى‏هاى زنى بنگرد كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر همراه با لذت جويى نباشد اشكالى‏ندارد."(٤٣)

تفصيل احكام:

مرد مى‏تواند به زنى كه از او خواستگارى مى‏كند بنگرد، زيرامى‏خواهد او را شريك زندگى خويش قرار دهد وبا عقد ازدواج دائم‏با او پيوند بر قرار سازد ونيز اين حكم نسبت به زن جارى است، چه‏بعيد نيست كه او نيز بتواند در صورت نياز براى شناخت بيشتر به‏مردى بنگرد كه به خواستگارى او آمده است، چون علتى كه درروايات ذكر شده در هر دو طرف وجود دارد.

در اين زمينه تفصيلاتى است كه ذيلاً به آنهااشاره مى‏كنيم:

١ - مرد مى‏تواند به چهره، دست، موى وزيبائيهاى زنى كه‏مى‏خواهد با او ازدواج كند، بنگرد، البته مشروط بر آن كه اين احتمال‏وجود داشته باشد كه او را به همسرى بر گزيند، ولى احتياط در اين‏است كه تنها به زنى بنگرد كه نيّت ازدواج با او را دارد، اما نگاه كردن‏به زنان به منظور گزيدن يكى از آنها براى ازدواج بنا به احتياط جايزنيست، كما اينكه جواز نگاه كردن مشروط به اين است كه مرد قبلاً اورا نشناسد، واز اوصاف او – به طورى كه او را از نگاه كردن كاملاً بى نيازكند - شناختى نداشته باشد.

٢ - جواز نگاه كردن به ديگر اعضاى زن، جز زيبائى‏هاى او و جزنگاه كردن از پس جامه‏اى نازك براى شناخت ابعاد اندام او، بعيد به‏نظر مى‏رسد، و احتياط آن است كه از زن اجازه گرفته شود، ومردنبايد بدون آگاهى واجازه زن به اعضاى دلرباى او بنگرد، به ويژه اگرنگاه كردن موجب هتك زن يا دزدانه نگريستن به او مى شود، زيرازيبائى‏هاى وى از حقوق اوست وتصرّف در حقوق ديگرى بدون‏اجازه او جايز نيست.

٣ - نگاه كردن به چنين زنى بايد به دور از قصد لذت جوئى باشد.

٤ - اگر با نگاه اول به زن آگاهى لازم به دست نيامد مى‏تواند نگاه راتكرار كرد.

4- ازدواج، سنّتى الهى‏ قرآن كريم:

١ - )وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوافُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٤٤)).

"بايد مردان بى زن وزنان بى شوهر وبندگان وكنيزان صالح وشايسته‏خود را همسر دهيد، اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان‏خواهد ساخت كه خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى، وبه احوال بندگان(آگاه است."

٢ - )وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ‏بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (٤٥)).

"و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تادر كنار آنان آرامش بيابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين،نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند."

٣ - )يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَازَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَ‏اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً (٤٦))

"اى مردم بترسيد از پروردگارتان، آن كه شما را از يك تن بيافريدوهم از آن جفت او را خلق كرد واز آن دو تن مردان وزنان بسيار پديدآورد وبترسيد از آن خدايى كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزى‏مى‏خواهيد وزنهار از خويشاوندان نبريد، كه همانا خدا مراقب اعمال‏شماست."

حديث شريف:

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است كه فرمود:

١ - "ازدواج سنت من است، پس هر كه از اين سنت روى برتابد ازمن نيست."(٤٧)

٢ - "هيچ بنيانى در اسلام بنا نهاده نشد كه نزد خدا از ازدواج‏محبوبتر باشد."(٤٨)

٣ - "كسى كه ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده پس بايدخدا را در نيمه ديگر بپرهيزد."(٤٩)

تفصيل احكام:

اسلام از آن جهت مردم را به ازدواج فراخوانده كه آن را ركنى‏حياتى مى‏شمرد ولذا آن را مستحب مؤكد مى‏داند كه گاهى به وجوب‏نيز مى‏رسد، وخداوند تبارك وتعالى در آيات عديده قرآن كريم بر آن‏تشويق كرده واز حكمت وپاره‏اى احكام آن سخن به ميان آورده است‏چنانكه پيامبر گرامى‏صلى‌الله‌عليه‌وآله وامامان معصوم‏عليهم‌السلام نيز در روايات بسيارى‏بر آن تشويق كرده‏اند كه ما در آغاز بخشى از آنها را آورديم وبه‏خواست خدا در هر فصل از اين موجز به اندازه لازم باز هم ديگراحاديث وروايات را خواهيم آورد.

قرآن كريم اشاره كرده است كه ازدواج از سنتهاى الهى زندگانى به‏شمار مى رود وانسان بايد با اين سنت همسويى داشته باشد ونيز اين‏سنت پاسخى است به مقتضيات فطرت آدمى كه با آن سرشته‏شده‏است. خداوند در بيان چيرگى سنت "دوئيت" و "زوجيت" برهر چيز مى فرمايد: )وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٥٠))؛" واز هر چيزى دو نوع )نر وماده( بيافريديم، تا مگر متذكر حكمت خداشويد."

پروردگار در جارى شدن اين حكم بر انسان به اعتبار آن كه او نيزبخشى از آفرينش است مى‏فرمايد: )وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً (٥١))؛ "خدا شما را از خاك خلق كرد وسپس از نطفه‏بيافريد، وبعد از آن شما را جفت..جفت )مرد وزن( قرار داد."

آثار ازدواج‏ ازدواج موجب جلب خير وبركت در روزى‏است، چنانكه خداوندمى‏فرمايد: )إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (٥٢)).

"اگر بينوا باشند خدا به كرم ولطف خود توانگرشان خواهد ساخت كه‏خدا رحمتش وسيع )ونامتناهى وبه احوال بندگان( آگاه است."

ونيز اسحاق بن عمار از امام صادق‏عليه‌السلام در حديثى نقل مى‏كند كه‏به حضرت عرض كردم آيا درست است كه مردم مى‏گويند فردى نزدپيامبر آمد ونزد ايشان از تنگدستى وفقر شكايت كرد، وحضرت سه‏بار به او دستور ازدواج داد؟

حضرت امام صادق‏عليه‌السلام فرمود: "آرى.. درست است" سپس‏امام فرمود: "روزى به همراه زن وخانواده است."(٥٣)

آرى! آيا روزى از نزد خدا نيست، وآيا زن وفرزندان نزد خدايى كه‏براى هر چيز روزى قرار داده روزى ندارند؟ مرد با يافتن احساس‏مسؤوليت نسبت به خانواده فعاليتش را فزونى مى‏دهد، وبدين‏ترتيب انرژى ونيروى كار او صد چندان مى شود ودر پرتو آن امكانات‏اقتصادى را در محيط زندگى خود متحول مى‏كند.

بدين سان متون اسلامى ازدواج را مورد تشويق قرار مى‏دهندومردم را از عاقبت روى برتافتن از ازدواج بر اساس ترس از تهيدستى‏باز مى‏دارند. آيا خداوند در صورتى كه آدميان اين گام را بردارندگشودن در رزق وروزى را براى ايشان تضمين نكرده است؛ گامى كه‏خير را نصيب ايشان وجامعه مى‏سازد؟

ازدواج در خدمت امت‏ از آثار اجتماعى ازدواج افزايش جمعيت يكتا پرست مسلمان درجاى جاى زمين است بدين ترتيب انسان متأهل در فزونى باريكتاپرستى در زمين سهيم است.

امام باقرعليه‌السلام به نقل از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏فرمايد: "چه چيز مانع ازآن مى‏شود مؤمن خانواده بر گزيند شايد كه خداوند نسلى نصيب اوسازد كه با كلمه )لا اله الا اللَّه( زمين را سنگينى وثبات بخشد."(٥٤)

از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود: ".. در طلب فرزند باشيد كه من‏مايلم شما را در روز قيامت - در مقايسه با امتهاى ديگر - فزونتريابم."(٥٥)

از ابو عبد اللَّه‏عليه‌السلام نقل است كه فرمود: "اگر مى‏توانى نسلى تحويل‏جامعه دهى كه بار تسبيح وتنزيه خداوند را در زمين افزايش دهندچنين كن."(٥٦)

ازدواج، يارى دين‏ متون اسلامى تأكيد دارند كه ازدواج ابزارى است براى بالا بردن‏سطح ايمان انسان مسلمان.

يك جوان داراى حجم قابل توجهى از انگيزه‏هاى جنسى است كه‏پيوسته بر او فشار مى آورند تا آنها را اشباع كند، اين انگيزه‏هاى فعال- اگر بر آورده نشوند - در زندگى انسان نقش ويرانگر ايفا مى‏كنندونيروها وتوانائيهاى بشر را مى‏فرسايند واو را به تباهى وعقده‏هاى‏جنسى مهلك مى‏كشاند، ولى ازدواج مانع از آن مى‏شود كه جوان درپليدى فرو رود، واو را وا مى دارد كه انرژى خود را در زمينه‏هاى‏مطلوب به كار بندد.

علاوه بر آن كه ازدواج نياز جنسى فرد را فرو مى نشاند، نياز روانى‏او را نيز كه قرآن بدان اشاره دارد بر مى آورد:

)وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةًوَرَحْمَةً (٥٧)).

"واز آيات الهى آن است كه از جنس خودتان جفتى آفريد تا در كناراو آرامش يابيد وميانتان دوستى ومحبت قرار داد."

انسان در پرتو ازدواج نياز عاطفى وروانى خود را از راه محبت‏ودوستى والفت به همسر خود تأمين مى‏كند.

واين بيان قرآنى داراى عمق بلاغت وزيبائى است كه همسربخشى جدا از "خود" است كه اين "خود" جز بدو كمال نمى‏يابدوپيوستگى با آن در پرتو دوستى‏صورت‏مى‏پذيرد؛ عاطفه‏اى برخاسته‏از نياز مادى ودر پرتو رحمت ومهربانى عاطفه‏اى جان گرفته از نيازمعنوى وروانى. در پرتو اين دوستى ومهربانى است كه ساختار بنيان‏خانواده كه جايگاه آرامش والفت است فراهم مى‏آيد، به ويژه اگرحاصل اين ازدواج فرزندان صالح وبابركتى باشد كه خانه را از گرمى‏وشادى بپا كند وموجب شود كه هر يك از زن ومرد در برابرموجوديت خانواده، كه در ساختار آن وبالا بردن بناى آن شريك‏بوده‏اند، احساس مسؤوليت مشترك كنند.

اينك بيائيد تا در كنار هم بر سر خوان روايات شريفه بنشينيم‏ومعارف مهمى را پيرامون حكمت ازدواج از آن بر گيريم:

١ - از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است كه فرمود: "هيچ چيز نزدخدا محبوبتر از آن نيست كه در عرصه اسلام خانه‏اى به ازدواج آبادگردد."(٥٨)

٢ - ونيز از پيامبر اسلام روايت شده است كه: "كسى كه مى‏خواهددر حالى خدا را ديدار كند كه پاك وپاكيزه است همسر برگزيند."(٥٩)

٣ - وايضاً از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: "دو ركعت نماز يك‏متأهل برتر است از مجردى كه شب را به عبادت گذرانده وروز را به‏روزه."(٦٠)

نكوهش پديده بى همسرى‏ روايات انسان عزبى را كه مى‏تواند ازدواج كند واز آن سر برمى‏تابد سرزنش كرده است وآن را از عوامل مساعد ناقص بودن دين‏انسان وسستى ايمان او شمرده‏اند، به سبب اينكه در همه سطوح‏خطرات وآثارى منفى در پى دارد.

از پيامبر اكرم‏صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل است كه فرمود:

"بيشتر اهل دوزخ عزبها هستند."(٦١)

"پست‏ترين مردگان شما عزبها هستند."(٦٢)

آرى، اقتضاى بى زنى وعزب بودن گسستن ومحو نسل انسان وياداوست وتوشه او را از دنيا بر مى‏چيند. آيا هر انسانى نيازمند فرزندان‏صالحى نيست كه پس از مرگ او ونوميديش از زندگى، با انجام‏كارهاى نيكو وطلب رحمت ومغفرت به آن توشه رسانند؟

بخش دوم : آنهايى كه ازدواج با ايشان حرام است‏

1 - آنهايى كه با اختلاف دين بر انسان حرام مى‏شوند قرآن كريم:

)وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى‏ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَلَوْأَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى‏ يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكٍ وَلَوْأَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ‏آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (٦٣)).

"با زنان مشرك ازدواج نكنيد، مگر آنكه ايمان آورند وهمانا كنيزكى‏با ايمان بهتر از زن آزاد مشرك است، هرچند از حسن او بشگفت آئيدوزن به مشركان ندهيد، مگر آنكه ايمان آورند، وهمانا بنده مؤمن بسى‏بهتر از آزاد مشرك است، هرچند از مال وجمالش بشگفت آئيد،مشركان شما را به آتش جهنم خوانند )از راه جهل وضلالت( وخداوندبه بهشت ومغفرت خود خواند) از راه لطف وعنايت( وخداوند براى‏مردم آيات خويش بيان فرمايد، باشد كه هشيار ومتذكر گردند."

٢ - )يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ‏بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَاهُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَا أَنفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَ‏أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذلِكُمْ‏حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٦٤)).

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، زنا نيكه به عنوان اسلام وايمان)ازديار خود( هجرت كرده وبه سوى شما آمده‏اند خدا به ايمانشان داناتراست، شما از آنها تحقيق كرده وامتحانشان كنيد، اگر با ايمانشان شناختيدآنها را ديگر به شوهران كافرشان برنگردانيد، كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن‏كفار وآن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر ونفقه‏اى كه‏شوهران هزينه آن زنان كرده‏اند به آنها بپردازيد وباكى نيست كه شما باآنان ازدواج كنيد در صورتيكه اجر ومهرشان را بدهيد وهرگز متوسل به‏حفاظت زنان كافر نشويد، وشما )اگر زنانتان از اسلام به كفر بازگشتند( ازكفار مهر ونفقه مطالبه كنيد، آنها هم مهر ونفقه طلبند، اين حكم خدااست ميان شما بندگان وخدا )به حقايق امور( دانا و)به مصالح خلق(آگاه است."

٣ - )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ‏وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُواالْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي‏أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٦٥)).

"امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده وغذاهاى اهل كتاب‏براى شما حلال وغذاهاى شما براى آنها حلال است وزنان پاكدامن ازمسلمانان واهل كتاب براى شما حلال هستند ومى توانيد با آنها ازدواج‏كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد وازدواج از طريق مشروع باشد نه‏به صورت زنا ونه به صورت دوست پنهانى انتخاب كردن، وهر كس كه‏نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد؛ اعمال او بر باد مى رودودر آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود."

اين آيات كريمه حرمت ازدواج بين مؤمنان ومشركان را بيان مى‏كند، پس يك مرد مؤمن نبايد با زن مشرك ازدواج كند، چنانكه يك‏مشرك حق ندارد با زن مؤمنى پيوند زناشويى بر قرار سازد وهرگاه زنى‏از سرزمين كفر به سرزمين اسلام هجرت كرد نكاح او فسخ مى شود،ولى جايز است مرد مؤمن زن ذمى را از اهل كتاب به عقد در آورد البته‏مشروط بر آن كه آن زن عفيفه باشد.

وجايز نيست زنان كافر را به عنوان همسر نگهداشت، شايد به‏دلالت سياق مقصود زنان مشرك باشد، يا آيه پس از نزول آيه ديگرى‏در سوره مائده نسخ شده باشد، زيرا اين سوره آخرين بخشى از قرآن‏است كه نازل شده است وبر حسب احاديث رسيده ساير سور قرآنى‏را مى‏تواند نسخ كند.

حديث شريف:

١ - حفص بن غياث روايت كرده، مى‏گويد: يكى از برادران به من‏نامه‏اى نوشت واز من خواست كه از امام صادق‏عليه‌السلام مسائلى راپرسش كنم ومن از حضرت پرسيدم كه آيا اسير مى‏تواند در دارالحرب )يعنى در كشور كافر محارب( ازدواج كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: )اين كار را ناخوش مى دارم، اگر اين كار درسرزمين روم صورت پذيرد حرام نيست ونكاح به شمار مى آيد، امادر سرزمين ترك وديلم وخزر حلال نمى باشد."(٦٦)

٢ - معاويه بن وهب به نقل از امام صادق‏عليه‌السلام نقل مى‏كند كه ازحضرت پيرامون مرد مؤمنى سؤال شد كه با زنى يهودى يا مسيحى‏ازدواج مى كند؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر ميتواند زن مسلمانى بستاند ديگر او را بازن يهودى ومسيحى چكار؟"

پس عرض كردم: اگر عاشقش شده باشد چه؟

حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اگر او را گرفت بايد مانع از آن شود كه وى‏شراب بنوشد وگوشت خوك بخورد، وبدون آنكه در دين اين مردكاستى پديد آيد."(٦٧)

٣ - زراره از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه گفت از حضرت‏عليه‌السلام شنيدم‏كه مى فرمود: "باكى نيست اگر مردى در حالى كه زن دارد با زن‏يهودى يا مسيحى به عقد مؤقت ازدواج كند."(٦٨)

٤ - محمد بن مسلم به نقل از امام باقرعليه‌السلام مى گويد: ازحضرت‏عليه‌السلام پيرامون ازدواج با زن يهودى ومسيحى سؤال كردم،حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "اشكالى ندارد،آيا نمى‏دانى در زمان پيامبريك زن يهودى همسر طلحه بن عبد اللَّه بود."(٦٩)

٥ - ابن الحجاج به نقل از امام ابو الحسن‏عليه‌السلام مى آورد كه ازحضرتش پيرامون مردى مسيحى سؤال كردند كه با زنى مسيحى‏ازدواج كرده ولى زن پيش از آنكه آن مرد با او همبستر شود اسلام‏آورده است، حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "عقد ازدواجش با آن مرد به پايان‏مى رسد واز آن مرد نه عده‏اى نگه مى دارد ونه مهرى مى گيرد."(٧٠)

٦ - در روايتى از منصور بن حازم آمده است كه گفت از امام‏صادق‏عليه‌السلام پيرامون مردى زرتشتى سؤال كردم كه زنى از دين خود را به‏همسرى داشت ودر پى آن، مرد مذكور يا همسرش اسلام آورد.حضرت‏عليه‌السلام فرمود: "مرد منتظر پايان يافتن زمان عده زن باقى‏مى‏ماند، اگر مرد يا زن پيش از انقضاء عده ايمان آورد، كه در اين حال‏هر دو به‏نكاح اول خود باقى مى مانند واگر آن زن اسلام نياورد تاانقضاى مدت عده، از آن مرد جدا مى‏گردد."(٧١)

٧ - ساباطى روايت كرده مى گويد: از امام صادق‏عليه‌السلام شنيدم كه مى‏فرمود: "اگر مسلمانى كه از پدر ومادرى مسلمان، زاده شده است ازاسلام مرتد شد ونبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را انكار وايشان را تكذيب كرد،خون او براى شنونده مباح است وزنش از روز مرتد شدن از او جدامى شود واموالش ميان ورثه او تقسيم مى گردد، وزن او عده كسى كه‏شوهرش مرده است نگه مى دارد وبر امام است كه او را بكشدوتوبه‏اش را نپذيرد."(٧٢)

تفصيل احكام:

١ - جايز نيست مرد مسلمان با زن مشرك ازدواج كند، اما ازدواج‏با زن اهل كتاب مانند يهودى ومسيحى ومجوسى بنا به حكم قويترجايز است، ولى در مورد مجوسى احتياطى وجود دارد كه نبايدناديده گرفته شود، اما در آئينهاى ديگر باكراهت شديد همراه است‏كه اين كراهت در عقد غير دائم وزنان مستضعف دينى اهل كتاب‏كاهش مى‏يابد وشايسته است آنها را در رعايت پاكيزگى وطهارت‏وپرهيز از آشاميدن شراب وخوردن گوشت خوك ونظاير آن به آداب‏اسلامى مؤدب سازد.

٢ - اگر مردى از اهل كتاب مسلمان شد بر ازدواج خود با زنش كه‏از اهل كتاب است باقى مى ماند واگر زن بدون شوهر اسلام آوردازدواج آن دو باطل است، ولى اگر مرد نيز پيش از انقضاء عده اسلام‏بياورد، به آن زن سزاوارتر خواهد بود وهر دو بر ازدواجشان باقى‏مى‏مانند، اين حكم در صورتى است كه مرد باهمسرش همبستر شده‏باشد، اما پيش از آن ازدواج مستقيماً باطل مى‏شود ومهرى به آن زن‏تعلق نمى‏گيرد.

٣ - مرتد شدن از دين پيش از دخول موجب فسخ ازدواج مى‏گردد، اما پس از آن اگر زن مرتد شد يا مردى مرتد شد كه در اصل غيرمسلمان بوده است، انتظار كشيده مى شود تا عده آن زن پايان يابد،اگر توبه نكردند ازدواج آنها از هنگام ارتداد باطل مى گردد واگر توبه‏كردند بر ازدواج نخستين‏شان باقى مى مانند، اما اگر عده زن از آن مردسپرى شد ازدواجشان فسخ مى‏گردد، واگر پس از آن توبه كردند،وخواستند به يكديگر رجوع كنند بايد از نو عقد كنند.

٤ - اگر مسلمان فطرى )كسى كه از پدر ومادر مسلمان زاده شده‏است( مرتد شود ازدواج از لحظه ارتداد باطل مى گردد، چون‏توبه‏اى براى او نيست.

٥ - روا نيست با زن يا مردى ناصبى ازدواج كرد، ولى ازدواج بازنى كه بر مذهب غير شيعه است اشكال ندارد.

ونيز زن شيعه مى تواند با مردى غير شيعه ازدواج كند با احتياطى‏كه در شرايط عادى نبايد ناديده گرفته شود، زيرا زن دين خود را ازهمسرش مى گيرد.

٢ - محارم نسبى‏

قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ (٧٣)).

"حرام شد براى شما )ازدواج با( مادرانتان ودخترانتان وخواهرانتان‏وعمه‏هايتان وخاله‏هايتان ودختران برادران ودختران خواهرانتان..."

تفصيل احكام:

محرمهاى نسبى كه ازدواج با آنان حرام است به شرح زير مى‏باشند:

١ - مادر ومادر بزرگ وهرچه بالاتر رود، چه مادر بزرگ از سوى‏پدر باشد يا از مادر.

٢ - دختر ونوه‏هاى دختران نوه هرچه پايين آيند.

واگر مردى بداند كه دخترى از او زاده شده است نبايد با او ازدواج‏كند حتى اگر شرعاً نسبش با او منتفى شده باشد، چنانكه زائيده زناباشد، يا مادر او را لعان كرده باشد.

٣ - دختران پسر هرچه پايين آيند.

٤ - خواهران، خواه از پدر يا از مادر يا از هر دوى آنها باشند.

٥ - دختران خواهر ودختران فرزندان ايشان.

٦ - عمه، چه خواهر تنى پدر باشد يا خواهر ناتنى او، ونيزعمه‏هاى پدر وعمه‏هاى مادر.

٧ - خاله، چه خواهر تنى مادر باشد يا خواهر ناتنى، وخاله مادروخاله پدر وبه همين ترتيب هرچه بالاتر رويم.

٨ - دختران برادر )خواه برادر تنى باشد يا ناتنى( ونيز نوه دختربرادر ودختر نوه پسرى او يا نوه دخترى او.

٩ - دختران خواهر )خواه تنى باشد يا ناتنى( ودختران ايشان. به‏همين ترتيب همچون زنان، مردان بر زنان نيز محرم مى شوند پس‏پدر، عمو ودايى هرچه بالا روند، پسر وهرچه پايين آيد، وبرادروپسران او، وپسران خواهر.

٣ - محارم رضاعى

‏ قرآن كريم مى فرمايد: )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ‏وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ الَّلاتِي أَرْضَعْنَكُمْ‏وَأَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِن‏نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ‏أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ‏غَفُوراً رَحِيماً (٧٤)).

"حرام شد بر شما )ازدواج با( مادرانتان، ودخترانتان، وخواهرانتان،وعمه‏هايتان، وخاله‏هايتان، ودختران برادر، ودختران خواهر، ومادران‏رضاعى، وخواهران رضاعى، ومادران زنانتان، ودختران زنانتان كه دردامن شما تربيت شده‏اند، اگر با آن زنان همبستر شده‏ايد، ولى اگر با آنان‏همبستر نشده‏ايد )وطلاق دهيد( باكى نيست بر شما )كه با دختران آنان‏ازدواج كنيد( ونيز )حرام شد بر شما ازدواج با( زن فرزندان صلبى )نه‏زن پسر خوانده( شما ونيز حرام شد جمع ميان دو خواهر )يعنى كه دريك وقت هر دو را به زنى گيرند( مگر آنچه پيش از نزول اين حكم )درعصر جاهليت( اتفاق افتاده است، كه خدا از آن درگذشت، زيراخداوند در حق بندگان بخشنده ومهربان است."


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14