الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها0%

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حليمه صفرى
گروه: مشاهدات: 22414
دانلود: 3450

توضیحات:

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 355 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22414 / دانلود: 3450
اندازه اندازه اندازه
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قطرات اشك و فرزندان فاطمه عليها‌السلام

عايشه مى گويد: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخت گرسنه بودند و از خوردنى چيزى در منزل نداشتيم حضرت به من فرمود: رداى مرا حاضر كن ، تا به خانه فاطمه روم و حسن و حسينعليه‌السلام را ديدار كنم تا كمى از گرسنگى خود را فراموش كنم چون حضرت به خانه فاطمهعليها‌السلام آمد و فرمود: اى فاطمه ! فرزندان من كجا هستند؟! عرض كرد: پدرجان ! حسن و حسينعليه‌السلام سخت گرسنه بودند با حالت گريه از خانه بيرون رفتند.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى پيدا كردن آنها از خانه فاطمهعليها‌السلام بيرون آمدند. در بين راه((ابودردا))را ديد و فرمود: اى ابو دردا پسرهاى مرا نديدى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! آنها در سايه ديوار بنى جذعان خوابيده اند، پس با هم به طرف آنها رفتند، پيامبر آن دو را به سينه چسباند و اشك از رخسارشان پاك كرد. ابودردا عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! اجازه دهيد تا من ايشان را بردارم حضرت فرمود: اى ابودرداء! بگذار تا آب ديده گانشان را پاك كنم ، سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى فرستاد، اگر قطره اى از آب ديده گانشان بر زمين افتد، تا قيامت بلاى گرسنگى از ميان امت بيرون نمى رود. پس حضرت آن دو را برداشته و به طرف خانه فاطمهعليها‌السلام آمدند.(٢٠٤)

آرامش گهواره امام حسين عليه‌السلام

در خبر آمده است كه :

روزى حضرت فاطمهعليها‌السلام خواب بود و حسينعليه‌السلام در گهواره گريه مى كرد، در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و حسينعليه‌السلام را تسليت(٢٠٥) مى داد. چون فاطمهعليه‌السلام بيدار شد صداى كسى را شنيد كه حسينعليه‌السلام را آرام مى كند، ولى كسى را نديد نگران شد، از اين جهت خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و اين واقعه را به عرض پدر رساند پيغمبر فرمود: اى فاطمه ! او جبرئيل بود كه براى آرام كردن حسين فرود آمد بود.(٢٠٦)

خاطره امام حسين عليه‌السلام از زبان مادر

امام صادقعليه‌السلام از اجداد گرانقدر خود و از امام حسينعليه‌السلام روايت مى كند كه فرمود:

مادرم فاطمهعليها‌السلام به من فرمود: هنگامى كه تو را به دنيا آوردم ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر من وارد شد. من تو را در پارچه اى زرد رنگ پيچيده و به دست حضرت دادم حضرت پارچه را به سويى افكنده و پارچه سفيد گرفت و تو را با آن پوشانده در گوش راستت اذان و در گوش چپت اقامه گفت و سپس فرمودن اى فاطمه ! او را بگير، او پدر امامان است ، نه نفر از فرزندان او امامان نيكو كارند و نهمين آنان ، مهدىعليه‌السلام ايشان است.(٢٠٧)

توجه به فرزندان

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه پيامبر رفت ، چون به در خانه رسيد ديد دختش فاطمه مضطرب و ناراحت پشت در ايستاده است آن حضرت فرمود: چرا اينجا ايستاده اى ؟

فاطمه زهراءعليها‌السلام با حالتى مضطرب ، عرض كرد:

فرزندانم صبح زود بيرون رفته اند و تا كنون از آنها هيچ خبرى ندارم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنبال آنها روانه شد، چون به نزديك غار جبل رسيد، آنها را ديد كه در كمال سلامت و آرامش ، مشغول بازى هستند. آنها را بر دوش گرفت و به سوى خانه فاطمهعليها‌السلام آمد.(٢٠٨)

بازى با فرزندان

نقل شده است كه حضرت زهراءعليها‌السلام با فرزندش امام حسنعليه‌السلام بازى مى كرد و او را بالا مى انداخت و در قالب زيباى شعر چنين مى فرمود:

اءشبه اءباك يا حسن

واخلع عن الحق الرسن

و اعبد الها ذالمنن

و لا توال ذالاحن

١ - حسن جان ! مانند پدرت على باشد، و ريسمان ظلمى را از گردن حق بردار.

٢ - خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد دشمن و كينه توز دوستى مكن

آنگاه كه امام حسينعليه‌السلام را دست نوازش مى كرد، مى فرمود:

انت شبيه باءبى لست شبيها بعلى حسين جان ! تو به پدرم رسول الله شباهت دارى و به پدرت على شباهت ندارى

اين در حالى بود كه علىعليه‌السلام سخنان فاطمهعليها‌السلام را مى شنيد و لبخندى مى زد.(٢٠٩)

ياد پدر در جمع كودكان حضرت فاطمه عليها‌السلام

بعد از برگشتن از كنار قبر پدر، ساعت به ساعت غش مى كرد و از حال مى رفت و هر هنگام كه به هوش مى آمد از دو فرزند دلبندش سؤ ال مى فرمود:

كجاست پدر(٢١٠) مهربان شما اى دو فرزندم ، كه شما را عزيز و گرامى مى داشت و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت و نمى گذاشت بر روى زمين راه برويد؟

كجاست پدر شما كه مهربان ترين مردم نسبت به شما بود؟

ديگر هرگز او را نمى بينم كه اين درب منزل را باز كند و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد.(٢١١)

آيا فرزندان فاطمه عليها‌السلام فرزندان پيامبرند؟

مرحوم علامه مجلسى در((بحارالانوار))به نقل از((احتجاج))طبرسى و تفسير على بن ابراهيم از ابى الجارود، از حضرت باقرعليه‌السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمود:

اى اباالجارود! مخالفان ما در مورد حضرت امام حسن و امام حسينعليه‌السلام چه مى گويند؟ عرض كردم : ادعاى ما را دل بر اينكه اين دو بزرگوار فرزندان رسول خدايند، انكار مى كنند و فرمودند: شما بر آن چگونه احتجاج مى كنيد؟ عرض كردم : فرموده خداى متعال را در مورد حضرت عيسى شاهد مى آورم ،

و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحى و عيسى و الياس كل من الصالحين .(٢١٢)

مى بينم در اين آيه پروردگار توانا حضرت عيسىعليه‌السلام را از فرزندان حضرت ابراهيمعليه‌السلام معرفى مى فرمايد. امام فرمود: آنان در مقابل اين حجت چه مى گويند؟ عرض كردم : مى گويند كه فرزند دختر نيز فرزند انسان هست اما فرزند صلبى او نيست ، فرمودند: آن گاه شما چگونه بر آنان احتجاج مى نمائيد؟

ابوالجارود مى گويد: عرض كردم : به فرموده خداى تعالى كه مى فرمايد:

... فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم (٢١٣)

سؤ ال فرمودند: آنان در برابر اين استدلال چه مى گويند؟ عرض كردم مى گويند: در زبان عرب و مرسوم است كه شخصى كه چند فرزند دارد به جاى فرزندان من مى گويد فرزندان ما، در حالى كه آنها فقط فرزند شخصى واحدى هستند. فرمودند: والله اى ابى الجارود آيه اى از كتاب خدا به تو نشان دهم كه فرزندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مشخص ‍ نموده كه جز كافر آن را رد نمى كند.

ابوالجارود گويد: گفتم فدايت شوم اين آيه كجاست ؟ فرمودند: آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد:

حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم (٢١٤)

تا آنجا كه مى فرمايد:

و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم .(٢١٥)

حضرت فرمودند: پس از اين منكران بپرس ، آيا براى رسول خدا ازدواج با همسران امام حسن و امام حسينعليه‌السلام حلال بود؟ اگر بگويند آرى پس به خدا سوگند دروغ گفته و اگر بگويند نه پس آنان فرزندان صلبى رسول خدايند و آن حرمت به خاطر آن است كه اين دو فرزندان صلبى وى مى باشند.(٢١٦)

استدلالى ديگر حجاج ابن يوسف ثقفى ، استاندار خونخوار عبدالملك در كوفه بود او با شيعيان و ياران حضرت علىعليه‌السلام بسيار دشمنى مى كرد.

عامر شعبى مى گويد: شبى حجاج مرا طلبيد، هراسان شدم و برخاسته و نزدش رفتم ، ناگهان در كنار مسند او سفره چرمى ديدم پهن شده (رسم بر اين بود كه افراد را روى آن مى كشتند) و شمشير تيز در كنار آن بود، سلام كردم جواب سلام مرا داده و گفت : نترس ، به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم بعد مرا در كنار خود نشاند و فرمان داد تا پير مردى را كه در غل و زنجير بود نزد وى آورند. گفت : اين مرد مى گويد كه حسن و حسينعليه‌السلام دو پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند، بايد بر اين ادعا برايم از قرآن دليل آورد وگرنه با شمشير گردنش را خواهم زد. گفتم : بهرت است كه غل و زنجيرش را بگشائيد اگر دليل آورد كه آزاد خواهد شد و خواهد رفت و الا اين شمشير نمى تواند آهن را ببرد.

وقتى كه غل و زنجير از او باز كردند به دقت در او نگريستم وى را شناختم كه((سعيدبن جبير))است (مفسر قرآن و يار و شاگرد خاص امام سجاد). اندوهگين شدم با خود گفتم كه وى چگونه مى خواهد از قرآن دليل بياورد، ناگهان صداى حجاج بلند شد و به سعيد گفت : بر آنچه ادعا كرده اى ، كه حسن و حسينعليه‌السلام فرزندان پيامبرند از قرآن دليل بياور وگرنه گردنت را مى زنم سعيد گفت به من مهلت بده حجاج چند لحظه سكوت كرد و دوباره گفت : دليل خود را بياور!

سعيد اندكى فكر كرد و سپس گفت :

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم و وهبنا له اسحق و يعقوب كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين .(٢١٧)

سعيد اندكى مكث كرد و آن گاه خطاب به حجاج گفت : حالا دنباله آيه را تو بخوان حجاج چنين ادامه داد:

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين .(٢١٨)

سعيد خطاب به حجاج گفت : به چه مناسبت خداى متعال نام عيسى را در اينجا ذكر فرموده است ؟

حجاج گفت : زيرا كه عيسى از فرزندان ابراهيم بود. سعيد گفت : چگونه عيسى مى تواند از فرزندان ابراهيم باشد و حال آنكه وى اساسا پدر نداشته است ، بلكه عيسى پسر دختر اوست و در عين حال خداى تعالى با وجود بعد و فاصله زمانى حضرت عيسى را به حضرت ابراهيم منسوب نمود؟ پس در حالى كه مى توان پس دختر را چنين فاصله زمانى به كسى منسوب داشت قطعا حسن و حسينعليه‌السلام با وجود قرب زمانى و بلكه هم زمان بودن آنها در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پرورش ‍ يافتن آنها در دامان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و با وجود اينكه مادرشان دختر بدون واسطه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است فرزندان آن حضرت به شمار مى آيند. حجاج از اين استدلال دقيق و محكم قانع شد و دستور آزادى سعيد را داد و ده هزار دينار به عنوان هديه به او داد.

عامر شعبى گويد: وقتى صبح شد با خود گفتم بر من واجب شد كه سراغ اين شيخ رفته و معانى قرآن را از وى ياد بگيرم ، زيرا تصور مى كردم كه معانى آيات را مى دانيم و حال آنكه نمى دانيم پس به سراغ شيخ رفتم و او را در مسجد يافتم در حالى كه آن دينارها پيش رويش بود و آنها را در بين تهيدستان و فقراء تقسيم مى كرد و مى گفت : كه اينها هم از بركت امام حسن و امام حسينعليه‌السلام است اگر يك نوبت ما را دچار غم و غصه كنند در مقابل هزار بار خوشحالمان نموده و به علاوه خدا و پيامبرش را از ما راضى مى كنند.(٢١٩)

لباس بهشتى براى فرزندان فاطمه عليها‌السلام

ايام عيد بود و امام حسن و حسينعليه‌السلام كه كودكى بيش نبودند، لباس مناسبى نداشتند، به مادر خود گفتند: بچه هاى مدينه لباس نو پوشيده اند، چرا ما را لباس نو نمى پوشانى ؟ فاطمهعليها‌السلام فرمود: لباس شما نزد خياط است هر گاه آورد به شما لباس نو مى پوشانم يا به روايتى فرمود: بخواست خدا براى شما دوخته خواهد شد، شب عيد دوباره همان سخن را به مادر خود گفتند.

فاطمهعليها‌السلام دلش براى آنان سوخت و گريست و همان پاسخ پيشين را داد. آنان هم سخن خود را تكرار كردند. چون تاريكى شب همه جا را فرا گرفت و همه به خواب رفتند. شخصى در خانه را زد. فاطمهعليها‌السلام پرسيد: كيستى ؟ گفت : اى دختر رسول خدا، من همان خياطم ، جامعه ها را آوردم در را باز كرد ديد مردى است كه با خود لباس عيد را آورده است فاطمهعليها‌السلام فرمود: به خدا سوگند هيچ كس را شكوهمندتر از او نديده بودم دستمال بسته اى را به فاطمهعليها‌السلام سپرد و برگشت فاطمهعليها‌السلام وارد اطاق شد و دستمال را گشود و ديد دو پيراهن ، دو روپوش بلند، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت كفش مشكى پاشنه سرخ در آن است حضرت فاطمهعليها‌السلام فرزندان خود را بيدار كرد و لباس ها را به آن پوشاند.

پاورقي

١٨٧- فرهنگ سخنان فاطمه زهراء: ص ١٢٦.

١٨٨- نهج البلاغه

١٨٩- بحار: ج ٤٣ ص ٢٥٧

١٩٠- فرهنگ جامع سخنان امام حسين : ص ٥٨ - ٦٠

١٩١- بحارالانوار: ج ٢٤، ص ٧٤

١٩٢- صحيفه نور: ج ١٦، ص ١٢٥

١٩٣- بحار: ج ٤٣، ص ٣٤١.

١٩٤- سفية البحار: ج ١، ص ٢٤٥

١٩٥- بطلة كربلا زينب بنت الزهراء / دكتر عايشه بنت الشاطى : ص ٣٢.

١٩٦- آل عمران / ٣٧

١٩٧- فرهنگ جامع سخنان امام حسينعليه‌السلام : ص ٣٥ / بحار: ج ٤٣ ص ٣٠٩.

١٩٨- اصول كافى ، ج ١، ص ٤٦٤

١٩٩- ناسخ التواريخ : ص ٩

٢٠٠- احقاف / ١٥.((ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و ماردش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند و با ناراحتى بر زمين مى گذارد، و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است ، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى گويد:((پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى به جا آورم و كار شايسته اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى ، و فرزندان مرا صالح گردان ، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم ، و من از مسلمانانم !))

٢٠١- ناسخ التواريخ : ص ٢٩ - ٢٦

٢٠٢- فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت : ص ٦٥

٢٠٣- ناسخ التواريخ : ١٤ - ١١

٢٠٤- ناسخ التواريخ : ص ٩٠

٢٠٥- دلخوشى دادن ، بردن اندوه از دل كسى

٢٠٦- ناسخ التواريخ : ص ٤٩.

٢٠٧- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص ٤١٣ / به نقل از: كفاية الاثر: صر ٢٠٠ - ١٩٣

٢٠٨- بحارالانوار: ج : ٤٣: ص ٣٠٩

٢٠٩- مناقب اين شهر آشوب : ج ٣، ص ٣٨٩، / مسند احمد: ج ٦، ص ٢٨٣

٢١٠- از امام علىعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: حسنعليه‌السلام در زمان رسول خدا ص مرا((اباالحسين))صدا مى كرد و حسينعليه‌السلام مرا((ابالحسن))مى خواند و هر دو رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پدر صدا مى كردند، چون ايشان از دنيا رحلت فرمود، آنان مرا((پدر))خواندند. فرهنگ جامع سخنان امام حسينعليه‌السلام ص ٦١

٢١١- فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، ص ٥٠ حديث ٤٣، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج ٣ ص ٣٦٢.

٢١٢- انعام ، / ٨٥ - ٨٤.((و از فرزندان او، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم )؛ اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم ! (همچنين ) زكريا و يحیى و عيسى و الياس را؛ همه از صالحان بودند.

٢١٣- آل عمران /٦١.((... فقل تعالوا ندع اءبناء نا و اءبناء كم و نساءنا و نساء كم و انفسنا و انفسكم ثم تبهتل فنجعل لعنت الله على الكذبين ، به آنها بگو:((بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم ، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم ، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم ، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .))

٢١٤- نساء / ٢٣((حرام شده است بر شما، مادرانتان ، و دختران ...))

٢١٥- نساء / ٢٣،((و همسرهاى پسرانتان كه از نسل شما هستند.

٢١٦- فاطمه زهراء ء من المهد الى الحد: ص ٨١ - ٨٠.

٢١٧- انعام / ٨٤.((و ما به (ابراهيم ) اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه به راه راست هدايت كرديم و نوح را پيش از ابراهيم و فرزندانش ، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون هدايت كردمى و همچنين ما نيكوكاران را پاداش نيك خواهيم داد.)).

٢١٨- انعام / ٨٥.((زكريا يحيى ، عيسى و الياس و از ذريه هاى ابراهيم هستند و همه از نيكوكارانند)).

٢١٩- فاطمة الزهرا من المهد الى اللحد: ص ٨٠ - ٧٩

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى كه آن سبط خود را با لباس نو ديد به آغوش گرفت و بوسه زد، سپس از فاطمهعليها‌السلام پرسيد: خياط را ديدى ؟ عرض كرد: بله خياط و لباسهايى را كه فرستاده بودى ديدم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: او خياط نبود بلكه((رضوان))گنجينه دار بهشت بود. فاطمهعليها‌السلام پرسيد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از كجا خبردار شدى ؟ فرمود: به آسمان عروج نكرده بود كه نزد من آمد و خبر آن را به من داد. (يا به روايتى : خداى متعال چون سخن فاطمهعليها‌السلام را شنيد فرمود:((نمى پسنديم كه سخن فاطمه را تكذيب كنيم)).(٢٢٠)

مصيبت امام حسين عليه‌السلام

از حضرت صادقعليه‌السلام روايت است كه فرمود:

روزى حضرت فاطمهعليها‌السلام حسينعليه‌السلام را در آغوش ‍ گرفته بود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را از آن حضرت گرفته و فرمود: خداوند كشنده تو را لعنت كند، خداوند كسى را كه تو را برهنه مى كند لعنت كند، خداوند كسانى را كه يكديگر را بر عليه تو كمك مى كنند نابود سازد و بين من و كسانى كه يكديگر را بر عليه تو كمك و يارى مى كنند حكم فرمايد. حضرت زهراءعليها‌السلام پرسيد: پدرجان چه مى گوييد؟ فرمود: به ياد مصيبتهايى كه پس از من و تو به او مى رسد و ستمها و كينه توزى هايى كه با او مى شود افتادم او در آن روز به همراه گروهى خواهد بود كه گويا ستارگان آسمانند كه خود را براى كشته شدن هديه آورده اند. گويا ميدان آنان را مى بينم ، جايگاه فرود و محل قتل و دفن آنان را مى نگرم ، عرض كرد: پدر جان ، اين جايى را كه توصيف مى فرماييد كجاست ؟ فرمود: جايگاهى كه به آن كربلا مى گويند و خانه غم و اندوه و گرفتارى ما و امت است بدترين افراد امتم بر آن خروج مى كنند. اگر تمام ساكنان آسمانها و زمين بخواهند براى يك نفر از آنان شفاعت كنند، شفاعتشان در مورد آن يك نفر پذيرفته نمى شود. آنان در آتش جاودانه خواهند بود.(٢٢١)

ام ايمن و حسين عليه‌السلام و فاطمه عليها‌السلام

وقتى كه زهراى اطهر به فرزند دومش حامله گرديد، ام ايمن(٢٢٢) خوابى ديد كه او را به شدت متاءثر كرد و به شدت مى گريست بنابر آنچه كه از امام صادقعليه‌السلام منقول است : همسايگان ام ايمن نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده و عرض كردند: اى پيامبر گرامى ! ام ايمن از شدت گريه شب گذشته را تا صبح نخوابيده ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى را به سراغ ام ايمن فرستاد. وى را آوردند پس حضرت به او فرمود: اى ام ايمن خدا ديدگانت را نگرياند، همسايگانت آمده و به من خبر دادند كه تو شب را تا صبح گريسته اند؟ علت گريه تو چه بوده ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! رؤ يايى عجيب ديدم كه گفتنش برايم سخت و دشوار است حضرت فرمودند: معلوم نيست كه همان گونه كه خواب ديده اى در بيدارى هم همانگونه واقع شود، پس برايم نقل كن

ام ايمن گفت : شب پيش خواب ديدم كه گويى برخى از اعضاء بدن شما در منزل من افتاده است پيامبر فرمودند: خوش خبر باشى چه خواب نيكويى ديده اى ام ايمن ! فاطمه زهراء فرزندى به نام حسين به دنيا خواهد آورد و تو او را تربيت كرده و در پناه و آغوش خود مى گيرى اين است معنى آنچه در خواب ديده اى كه بعضى از اعضاى بدن من در منزل تو افتاده است)).

وقتى كه فاطمه زهراءعليها‌السلام امام حسينعليه‌السلام را به دنيا آورد، ام ايمن او را پيش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد پس ‍ پيامبر فرمودند: آفرين بر حامل و محموله ى ام ايمن اين تاءويل رؤ ياى تو است

همچنين ام الفضل زوجه عباس عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز چنين خوابى را ديده بود.(٢٢٣)

رفع تشنگى فرزندان فاطمه عليها‌السلام

در روايت آمده است : زمانى مسلمانان به علت كمبود آب سخت در فشار بودند، حضرت فاطمهعليها‌السلام ، حسن و حسينعليهما‌السلام را نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد و عرض كرد: اى رسول خدا! فرزندان من خردسالند و تحمل تشنگى در توان آنها نيست

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه نگرانى دخترش را ديد، زبان مباركش ‍ را در دهان حسن و حسينعليهما‌السلام قرار داد و با بالا كردن دهان آنها، تشنگى فرزندان فاطمهعليها‌السلام را بر طرف كرد و موجب خشنودى دخترش شد.(٢٢٤)

ماجراى پنج تن آل عبا

در كتاب عوالم الكبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده است كه :

فاطمه زهراءعليها‌السلام دخت گرامى رسول اكرم مى فرمايد: روزى پدرم بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو اى فاطمهعليها‌السلام ! عرض ‍ كردم :((عليك السلام))فرمودند: در بدن خود احساس ضعف مى كنم عرض كردم پدر جان ! شما را از ضعفتان به خدا مى سپارم فرمودند: عباء يمن را بياور و مرا در آن بپوشان فاطمه زهراء مى فرمايند عباء را آوردم و ايشان را در آن عباء پوشاندم در آن هنگام چهره ايشان مانند ماه شب چهارده مى درخشيد، ساعتى بعد فرزندم حسن آمد و سلام كرد.

حسنم بيان داشت : مادر جان ! در اينجا بوى خوشى استشمام مى كنم كه شبيه بوى جدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است گفتم : آرى فرزندم ، جدت در زير عبا خوابيده است پس حسنعليه‌السلام به طرف عبا رفت و بر جدش سلام كرد و گفت آيا به من اجازه مى فرمائيد كه داخل عبا شوم ؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او اجازه ورود داد. بعد از ساعتى حسينعليه‌السلام آمد و سلام كرد و فرمود: مادرجان ! من بويى مثل بوى جدم استشمام مى كنم گفتم : آرى فرزندم ، جدت و برادرت در زير عباء هستند، امام حسينعليه‌السلام جلو رفت و اجازه ورود خواست ، پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى فرزندم و اى شفيع امتم ! تو نيز اجازه دارى داخل عبا شوى فاطمه زهراءعليها‌السلام مى فرمايد: در اين هنگام ابوالحسن علىعليه‌السلام نيز آمدند، بر من سلام كردند و من نيز پاسخ دادم فرمودند: فاطمه جان ! بوى خوشى همچون بوى برادر و پسر عمم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را استشمام مى كنم ، گفتم آرى ايشان به همراه دو فرزند شما زير عبا رفته و سلام كردند و از ايشان اجازه ورود خواستند، پيامبر فرمودند: عليك سلام اى برادر، جانشين و صاحب پرچم من ، تو نيز اجازه دارى در عبا در آيى ، آنگاه من نيز نزديك عبا رفتم و گفتم : اى پدر بزرگوارم ! آيا به من اجازه ورود مى دهى ؟ فرمودند: عليكم السلام دخترم و پاره تنم ، تو نيز اجازه دارى داخل عبا شوى ، پس من هم به جمع آنها پيوستم در اين هنگام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طرفين عبا را گرفت و با دست راست به سوى آسمان اشاره كرد و عرضه ‍ داشتند: پروردگارا! اينان اهل بيت و خاصان و ياوران من هستند. گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است

علىعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال مى كند: استقرار ما در زير عبا چه فضيلتى دارد؟ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: قسم به آن كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخت ، اين خبر اجتماع ما زير اين عبا (حديث كساء) در هيچ محفلى از محافل اهل زمين كه دوستان و شيعيان ما در آن گرد آمده باشند خوانده نشود، مگر آنكه رحمت خدا بر آنان نازل شده و ملائكه در مجمع آنان جمع خواهند شد براى ايشان طلب آمرزش نمايند. پس دوباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى على ! قسم به آن خدايى كه مرا به پيغمبرى برانگيخت ذكر نمى شود اين خبر ما در مجلسى از مجالس اهل زمين - و در آن بوده باشند جمعى از شيعيان و دوستان ما و در ميان ايشان صاحب هم و غمى بوده باشد - مگر آنكه خداوند متعال هم و غم او را بر طرف گرداند و صاحب حاجتى مگر آنكه خداوند حاجت او را برآورده گرداند.(٢٢٥)

خبر شهادت امام حسين عليه‌السلام

روزى امام حسينعليه‌السلام (در ايام كودكى ) گريان و غمگين به سوى مادرش حضرت فاطمهعليها‌السلام آمد، حضرت فاطمهعليها‌السلام به او فرمود: نور ديده ام ، ميوه دلم ! چرا گريه مى كنى ؟ خدا چشم تو را نگرياند.

عرض كرد: مادرجان ! گويا جدم از من رنجيده است ؟

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: فدايت شوم چرا؟

عرض كرد: مادرجان ! من و برادرم حسن خدمت جد خود رفتيم تا او را زيارت كنيم ، در مسجد و در حالى كه پدرم على و اصحاب دور او نشسته بودند، به خدمتش رسيديم ، او حسن را طلبيد و بر زانوى راست خود نشاند و مرا طلبيد و بر زانوى چپ خود نشاند تا اينكه دهان و لبان حسن را بوسيد و مدت طولانى بوئيد، اما دهان و لبان مرا نبوسيد و بر گلويم و بوسه زد، پس اگر مرا دوست داشت و از من بدش نمى آمد، بايد مرا مثل برادرم مى بوسيد. مادرجان ! تو بيا دهان مرا ببوى ، آيا در دهان من بوى بدى است كه دوست ندارد؟

زهراءعليها‌السلام فرمود: نه عزيزم ، به خداى بزرگ سوگند، در دل رسول خدا ذره اى از تو ناراحتى نيست ، اكنون بيا با هم خدمت پيامبر برويم (ببينم ماجرا چه بوده است ) پس دست حسينعليه‌السلام را گرفت و تا درب مسجد آمدند، فاطمهعليها‌السلام به جز پيامبر و على كسى را نديد. فاطمه عرض كرد: پدر جان ! سلام بر شما.

پيامبر فرمود: اى فاطمه ! سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد.

عرض كرد: سرورم ! دل حسينم را چگونه شكستى ؟ آيا نفرموده اى كه حسين گل آرام بخش من است ؟ آيا نفرموده اى كه او زينت آسمانها و زمين است ؟

فرمود: چرا دخترم ! اينها را گفته ام

عرض کرد: پس چرا او را همانند برادرش حسن نبوسيدى ؟ او گريان نزد من آمده است

فرمود: دخترم ! اين رازى است كه مى ترسم اگر بشنوى پريشان گردى و دلت شكسته شود.

عرض كرد: پدرجان ! تو را به حقى كه بر ما دارى آن راز را از من پنهان مدار.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گريست و فرمود: هر آينه ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم ، دخترم فاطمهعليها‌السلام جان ! اكنون اين برادرم جبرئيل است كه از خداى بزرگ من خبر مى دهد كه سرانجام حسنعليه‌السلام با زهرى كه همسرش به او مى خوراند شهيد خواهد شد، از اين رو من لبان او را كه محل تماس با زهر است بوسيدم و بوئيدم امام حسينعليه‌السلام با شمشير شمر سرش از تن جدا مى شود و به شهادت مى رسد، از اين رو من گلوى او را كه محل تماس شمشير است بوسيدم و بوئيدم.(٢٢٦)

الا لعنة الله على القوم الظالمين

عنايت حضرت زهراء به حضرت عباس

اگر در جريان حادثه كربلا مى خوانيم كه ام البنين همواره از حسينعليه‌السلام سراغ مى گرفت و مى فرمود: همه پسرانم به فداى حسينعليه‌السلام در عوض حضرت زهراءعليها‌السلام نيز علاقه خاصى به حضرت عباسعليه‌السلام داشت و او را به عنوان پسرش ياد كرده است

نقل شده كه شخصى از اهالى كربلا هر روز دو يا سه بار مرقد منور در ده روز يكبار زيارت مى نمود. شبى در عالم خواب ، فاطمهعليها‌السلام را ديد و به حضور آن حضرت مشرف شد و سلام كرد، ولى حضرت زهراءعليها‌السلام از او روى گردانيد. آن شخص عرض كرد: پدر و مادرم به فداى شما، چرا از من روى مى گردانيد؟ چه تقصيرى نموده ام ؟ حضرت فرمود: چرا از زيارت فرزندم دورى مى كنى ؟ عرض كرد: من روزى سه بار مرقد مطهر فرزندت حسينعليه‌السلام را زيارت مى كنم فرمود:

تزورابنى الحسينعليه‌السلام و لا تزور ابنى العباس الا قليلا

پسرم حسين را زيارت مى كنى اما پسرم عباس را كم زيارت مى كنى.(٢٢٧)