موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات6%

موعود شناسی و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

موعود شناسی و پاسخ به شبهات
  • شروع
  • قبلی
  • 534 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31937 / دانلود: 4075
اندازه اندازه اندازه
موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

موعود شناسى و پاسخ به شبهات موعود شناسى و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

پيشگفتار

بحث مهدويت از بحث هاى ريشه دار اسلام، به ويژه مذهب اثنى عشرى است. اين بحث كه نشان دهنده عظمت اسلام و بقا و جاودانگى احكام آن است، نه تنهاى در اسلام كه در همه اديان مطرح شده و مسئله نجات و منجى از مسائل اساسى اديان در طرح آرمان هاى دينى بوده است. البته در اديان غير الهى و فرق و مكاتب غير دينى نيز، اين مقوله تحت عنوان موعود، با معرفى منجى و نشان دادن ابعاد جامعه آرمانى موعود رخ نموده است.

بحث موعود از ريشه دارترين بحث ها در طول تاريخ زندگى بشر بوده است، به طورى كه كتب مقدس و مذهبى اديان و نيز آثار قبل و بعد از اسلام به وضوح بر اصالت آن شهادت داده اند و بالاتر اينكه اگر در طول تاريخ، شبهاتى پيرامون آن مطرح شده، خود نشان دهنده ترسيخ اين مسئله در بين جوامع مختلف بوده است. تمامى اديان و مكاتب، اقدام به ترسيم ابعاد و شاخصه هاى اين مسئله نموده اند؛ ولى در بيان و توضيح ابعاد مختلف موعود، بحث كامل صورت نگرفته و هر يك از زاويه خاصى به آن نگريسته اند؛ وليكن قدر مشترك تمام ديدگاه ها، شهادت به ظهور نيك مردى دارد كه جامعه پوسيده را به حيات طيبه مى خواند و ابر ظلم و جهالت را كنار زده تا خورشيد علم و معرفت و عدل و احسان و در يك كلمه تمامى حقيقت آشكار شود و مردم در پرتو نور فروزان آن به تعادل و رشد و لقاى پروردگار نايل آيند و زمين و زمان به تعادل و قوام دست يابد.

علماى اسلام با عنايت به چشمه لايزال وحى و كلام جاويد معصومينعليهم‌السلام تعريف جامعى از موعود و منجى و جامعه موعود و بيان اوصاف و شمايل آن قطب عالم امكان، ارائه كرده و با توجه با اسناد نقلى، تاريخى و گاه عقلى، معارف مهدويت را تبيين كرده اند و در طول تاريخ به سوالاتى پيرامون موعود جواب داده و تاكنون با تحرير كتب و رسالات و مقالات متعدد، جهت تنوير افكار امت اسلام اقدامات لازم را انجام داده اند. با اين حال، مسائلى هست كه علت و مبناى تدوين اين كتاب شده كه در زير به آن اشاره مى شود.

۱- در طول تاريخ اسلام سؤالات و شبهات مختلفى درباره ى مهدويت مطرح شده و علماى اسلام در قالبهاى مختلف به آن جواب داده اند وليكن جواب ها قبل از اينكه عقلى باشد، عمدتا نقلى يا تاريخى بوده است.

بر اين اساس كتب حديثى و تا حدودى تاريخى به منظور تبيين حقايق مهدويت تدوين گرديده است كه از كتب حديثى مى توان به كتاب «الغيبة» شيخ طوسى و كتاب «كمال الدين» شيخ صدوق و از متاخرين به كتاب «المهدى» سيد صدر الدين صدر و «نجم الثاقب» محدث نورى و از كتب تاريخى مى توان به «موسوعة الامام المهدى» سيد محمد صدر اشاره كرد.

۲- از آنجا كه در عصر حاضر، شبهات مطرح شده بيشتر جنبه كلامى دارد بديهى است كه جواب به آنها مى طلبد كه مباحث با دلايل عقلى همراه باشد و سپس با استفاده از دلايل تاريخى و نقلى مسأله مهدويت به صورت شفاف بيان شود.

۳- البته عده اى در مقابل شبهات، اقدام به دادن جواب عقلى و كلامى و پاسخى جامع و كلامى نموده اند كه خلا مذكور را تا حدى پر مى كند، ولى اين كتابها نيز فاقد تمامى شبحات عصر حاضر مى باشد كه در اين زمينه مى توان به كتاب ارزشمند «بحث حول المهدى» تاليف متفكر بزرگ شهيد سيد محمد باقر صدر اشاره كرد كه در عين اختصار، مباحث كلامى متقن و مطلوبى را در بر دارد.

۴- بديهى است كه دشمنان اسلام در تهاجم فرهنگى از نقاط ضعف شروع مى كنند و در بحث مهدويت سعى دارند از ناحيه اى به اين بحث ضربه بزنند كه خاكريزهاى ما در آن نقطه محكم نيست و از آنجا كه بعد از انقلاب اسلامى حملات دشمن به ساحت مقدس اسلام بالا خص بحث مهدويت بيشتر شده، بر علما و اهل قلم فرض است كه تلاش خود را در جهت تقويت بنيه هاى دينى بيش از هر زمان ديگر توسعه داده تا در مقابل يورش كلامى دشمن بتوانند از طريق بحث هاى عقلى و كلامى جواب دندان شكنى به آنها بدهند.

طرح حاضر بر اين اساس شكل گرفته و در آن سعى شده كه مباحث مهدويت به صورت ريشه اى با دلايل نقلى، عقلى و تاريخى مورد نقد و بررسى قرار گيرد و تمامى دلايل و شبهات دشمن را كه سعى دارد از آن ناحيه هويت بحث را تضعيف كند، مخدوش نمايد.

ويژگى طرح حاضر، بررسى مسائل مهدويت از ديدگاه كلامى است و سعى شده اصول اساسى اين بحث به صورت شفاف با دلايل مختلف به ويژه دليل عقلى، ارائه و قلمرو بحث طورى ترسيم شود كه زمينه تمامى شبهات پيرامون مهدويت، از بين برود.

البته براى سهولت دسترسى به مباحث و استفاده اهل علم و عموم از اين مباحث، به صورت سؤال و پاسخ مطرح شده تا ره توشه اى براى كسانى كه درصدد پاسخ به سؤالات در زمينه مهدويت ند باشد.

اميد است اين حركت مورد توجه امام زمانعليه‌السلام قرار گرفته و براى جويندگان حق و حقيقت سودمند باشد. از همه علما و انديشمندان مى خواهم تا كاستى ها را بر من ببخشايند و عيوب اين نوشتار را متذكر شوند. در پايان از كليه كسانى كه با اينجانب همكارى داشته و در آماده شدن اين كتاب مرا يارى كرده اند خصوصا حضرت حجة الاسلام و المسلمين حسين احمدى مسئول انتشارات مسجد مقدس جمكران كه در مراحل مختلف مشوق اين جانب بودند، كمال تشكر را دارم و پاداش همه آنان را از خداوند متعال خواستارم.

على اصغر رضوانى كاشانى

شب بيست و سوم رمضان المبارك ۱۴۲۵

شك و شبهه:

۱.آيا ايجاد شك و شبهه در مسائل اعتقادى صحيح است؟

مسلما آنچه در ابتدا به نظر مى رسد اين است كه شك در دين، بد بوده و نشانه سياهى قلب است؛ زيرا هدف اين است كه انسان به يقين برسد. ايمان بايستى تواءم با يقين باشد ولى شك و شبهه در جايى كه دالان و معبر خوبى براى رسيدن به ايمان و يقين باشد پسنديده است. ايمان چيزى است كه انسان بايد به آن دسترسى پيدا كند، اما اين ايمان از همان ابتدا در انسان وجود ندارد، زيرا تا شك نكند به يقين نمى رسد. قرآن مى خواهد كه در اعتقادات وراثتى انسان شك ايجاد كند تا او را به يقين برساند. لذا مى فرمايد:( كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ) (۱) ؛ «آيا بايست آنها تابع پدران باشند در صورتى كه آنها بى عقل و نادان بودند»

شهيد مطهرى مى فرمايد: «... اگر اين تشكيكات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود كم كم مردم آن حالت دينى شان رو به تحجر، و نه تحجر كه رو به عفونت مى رود. درست مثل آب كاملا صافى كه آن را در حوض قرار مى دهيم و اگر مدتى بماند مى گندد. اگر در مردم يك حالت آرامشى باشد و بر معتقدات دين و مذهبى تازيانه شك نخورد در آن صورت عوام پيشتاز آن معتقدات مى شوند. وقتى عوام پيشتاز بشوند دائم از خودشان چيزى مى سازند...».(۲)

ولى برخى شك ها نوعى بيمارى است، مانند وسوسه، شك كثيرالشك در نماز، وضو و ساير عبادات و طهارت و نجاست. اين گونه شك ها و شبهه ها نوعى بيمارى و مرض است. زياد شك كردن نوعى بيمارى است.

۲. آيا خداوند ضمانت كرده شخص حقيقت جو را به حقيقت برساند؟

انسانها در دوران زندگى خود معمولا از نظر شك و شبهه دچار بحران مى شوند، اينجاست كه انسان وضع حساسى پيدا مى كند، مخصوصا هنگامى كه با مجموعه اى از افكار و عقايد و آراى مخالف محيط خود و گاهى نيز با تبليغات از راه هاى گوناگون مواجه گردد. لذا اگر واقعا حقيقت جو باشد خداوند او را راهنمايى خواهد كرد. خداوند متعال مى فرمايد:( وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) (۳) ؛ «و كسانى كه در راه ما جهاد و كوشش كنند البته ما آنها راه به راه هايمان هدايت خواهيم كرد.»

ولى اين بدان معنا نيست كه علما و دانشمندان هيچ وظيفه اى نداند، بلكه وظيفه سنگينى بر دوش آنان است و بايد به هر نحو ممكن توجيه گر عقلايى شك ها و شبهه ها باشند تا مردم خصوصا نسل جوان به سر منزل يقين برسند.

۳. وظيفه ما در برابر شبهات چيست؟

برخى معتقدند انسان در هر سن و معلوماتى كه باشد بى هيچ قيد و شرطى مى تواند به هر سخنى گوش فرا دهد. اينان به آيه شريفه:( الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ) (۴) ؛ تمسك ميكنند. در صورتى كه آيه شريفه در مورد انديشمندان و صاحب نظرانى است كه قدرت و توان تشخيص ‍»قول احسن» را دارند نه هر كسى در هر سن و سال و سطحى از معلومات ميتواند اين چنين باشد. چنان كه در ادامه آيه ى شريفه مى فرمايد:( أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (۵) ؛ «آنان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده و آنان خردمندان و صاحبان مغز و عقل اند.»

بنابراين تا وقتى كه انسان اعتقادهايش را از منابع موثق و معتبر محكم نكرده و قدرت پاسخگويى به شبهات را ندارد، نبايد در اين وادى قدم بگذارد. انسان بايد زمان شناس باشد، براى حال و آينده اش برنامه ريزى كند؛ نه اينكه بنشيند و هنگامى كه با شبهات بنيان كن و تبليغات مسموم روبه رو شد به فكر چاره اى، بيفتد بلكه مانند واكسنى كه براى پيشگيرى امراض به كودكان تزريق مى كنند ما نيز با طرح شبهات و جواب آنها به طور فشرده اطلاعى از آنها داشته باشيم تا هنگام مواجه با مخالفان خود را نباخته و توان جواب گويى را داشته باشيم.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس »(۶) ؛ «كسى كه زمان شناس است شبهات بر او هجوم نخواهد آورد.»

امام على صحيح فرمود: «من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد »(۷) ؛ «هر كسى كه روزگار خود را شناخته و زمان شناس باشد از آمادگى غافل نخواهد شد.»

آثار بحث از مهدويت

۴. چه آثار و فوايدى بر بحث از مهدويت در اين زمان مترتب است؟

برخى بر اين گمان اند كه طرح و بررسى موضوع مهدويت در اين زمان امرى بى فايده است، زيرا اين موضوع مربوط به آينده ى بشريت است و آينده و اتفاقات آن امرى است مجمل و مبهم، اما آنچه وظيفه ى ماست اينكه به تكاليف خود در عصر و زمان خود عمل كنيم زيرا هر عصر و زمانى مقتضيات خود را مى طلبد...(۸) .

پاسخ : بحث از مهدويت در اين عصر و زمان آثار و فوايدى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- آرمان قيام و انقلاب مهدىعليه‌السلام يك فلسفه بزرگ اجتماعى، اسلامى است. اين آرمان بزرگ گذشته از اينكه الهام بخش ايده و راه گشاى به سوى آينده است، آينه بسيار مناسبى است براى شناخت آرمان هاى اسلامى.(۹)

۲- نويد به برپايى حكومتى جهانى و اسلامى اركان و عناصر مختلفى دارد كه برخى فلسفى و جهانى است و جزئى از جهان بينى اسلامى است، و برخى فرهنگى و تربيتى است، برخى سياسى است و برخى اقتصادى و برخى اجتماعى است. و برخى انسانى يا انسانى، طبيعى مى باشد.(۱۰)

انسان ميتواند با الگو پذيرى از برنامه هاى جامع و فراگير حضرت در عصر ظهور به آرمان هاى واقعى اسلام نزديك شود.

۳- در طول تاريخ و در سطح جهان، انقلاب هاى گوناگونى از قبيل فرهنگى، سياسى، اجتماعى و... صورت گرفته است، ولى اكثر اين انقلابها يا در شروع موفق نبوده و يا اينكه در مواجهه با مشكلات فراوان و مقابله با دشمنان خود نتوانسته است دوام بياورد... و تنها نگاه سبزى كه شيعه به مهدويت دارد مى تواند با ايجاد روحيه اميد در جامعه، مردم را از نااميدى و ياءس برهاند. شيعه معتقد به امام زمانى زنده و حاضر و ناظر بر اعمال خود است كه او را در مواقع حساس كمك كار خواهد بود. اين اعتقاد از جهت روان شناسى آثار عميقى را در روحيه شيعيان خواهد گذاشت.

۴- از آن جهت كه وقت تشكيل حكومت امام زمانعليه‌السلام مشخص نيست و هر لحظه ميتواند زمان ظهور باشد، لذا وظيفه داريم كه نظرى به مباحث مهدويت و ظهور كرده و خصوصيات عصر ظهور و وظايف خود در آن عصر را بدانيم.

۵- رسيدن به حكومت جهانى توحيدى در عصر ظهور، شرايطى دارد كه برخى از آنها به دست خود بشر حاصل مى گردد، از آن جمله رسيدن بشر به تكامل همه جانبه و رسيدن به مستواى عالى فكرى است. لذا بر ماست كه آرمانهاى اصيل اسلامى در عصر ظهور را بدانيم تا بتوانيم هر چه بهتر در نزديك شدن آن سهيم بوده و زمينه ساز ظهور حضرت باشيم.

۶- بحث از مهدويت تنها بحث از امورى نيست كه مربوط به آينده بشريت باشد بلكه بحث از امامت و مهدويت است، بحث از اينكه در هر زمانى بايد امام معصومى موجود باشد خواه حاضر و مشهور و خواه غايب و پنهان تا حجت ها و بينات خداوند باطل نگردد.

و لذا در روايات اسلامى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميخوانيم: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »(۱۱) ؛ «هر كس بميرد و پيشواى زمان خود را نشناسد مرده است از نوع مردن زمان جاهليت.»

بحث از مهدويت، بحث از غيبت و فلسفه آن و آثار و بركات وجود امام در اين عصر غيبت است.

و لذا بحث از مهدويت از وظايف و تكاليف شيعه در عصر غيبت است.

فلسفه حكومت عدل جهانى

۵. ضرورت برپايى حكومت عدل جهانى از راه فطرت چگونه قابل تبيين است؟

ايمان به حتميت ظهور منجى عالم در فكر عموم انسان هان وجود دارد، منشاء اين فكر يك رشته اصول قوى و متين است كه از سرشت و فطرت اصيل انسانى سرچشمه گرفته است؛ زيرا بشر فطرتا طالب رسيدن به كمال در تمام زمينه هاى مربوط به خود است و او مى داند كه اين كمال، تنها در سايه حكومت عدل توحيدى تحقق مى يابد.

شهيد صدررحمه‌الله مى فرمايد: «اعتقاد به مهدىعليه‌السلام تنها نشانه ى يك باور اسلامى با رنگ خاص دينى نيست، بلكه افزون بر آن، عنوانى است بر خواسته ها و آرزوهاى همه ى انسان ها با كيش ها و مذاهب گوناگون، و نيز بازده الهام فطرى مردم است كه با همه ى اختلاف هايشان در عقيده و مذهب دريافته اند كه براى انسانيت در روى زمين روز موعودى خواهد بود كه با فرارسيدن آن، هدف نهايى و مقصد بزرگ رسالت هاى آسمانى تحقق مى يابد...»(۱۲)

برهان فطرت را با بيان هاى مختلف مى توان تبيين نمود:

بيان اول

الف: انسان در درون خود ميل به حكومت عدل جهانى توحيدى را احساس ميكند.

ب: اين حكومت بايد موجود شود؛ زيرا ميل و كشش درونى از امور ذات الاضافه است كه بدون مضاف اليه مكان پذير نيست.

ج: مصداق كامل آن حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام است.

نتيجه: حكومت عدل جهانى ضرورت دارد.

بيان دوم

الف: انسان با قطع اميد از وضعيت موجود جهان احساس نوعى اميد به حكومتى برتر دارد.

ب: وجود چنين اميدى دليل بر تحقق آن در عالم خواهد بود.

نتيجه: حكومت عدل جهانى ضرورت دارد.

بيان سوم

الف: انسان فطرتا از ظلم متنفر است.

ب: انسان آنچه را كه از او متنفر است طبيعتا نابودى آن را خوش دارد.

ج: بشر، خود به تنهايى قادر بر اين عمل نيست.

نتيجه: برپايى حكومتى كه در آن اثرى از ظلم نباشد ضرورت دارد.

۶. آيا عدالت خواهى فطرى است؟

در بين صاحب نظران بحث است كه آيا ميل به عدالت با قطع نظر از منافع شخصى انسان، فطرى است و در نهاد انسان وجود دارد يا خير؟

اسلام معتقد است كه در نهاد بشر عدالت خواهى وجود دارد، گر چه منافعش را نيز تامين نكند. اگر بشر خوب تربيت شود به جايى ميرسد كه خودش واقعا عدالت خواه ميشود. براى اثبات اين مطلب مى توانيم مواردى را عرضه كنيم كه افرادى عادل و عدالت خواه بوده اند در حالى كه منافعشان هم ايجاب نمى كرده است ولى عدالت، ايده و هدف و آرزويشان بوده است، بلكه عدالت را در حد يك محبوب دوست داشته اند و خودشان را فداى راه عدالت كرده اند.

در مقابل، اكثر فيلسوفان اروپا معتقدند كه در نهاد بشر چنين قوه و نيرويى اساسا وجود ندارد، و همين فكر است كه دنيا را به آتش جنگ سوق داده و ميدهد. آنان معتقدند كه عدالت اختراع مردان زبون است؛ زيرا مردان ضعيف و زبون وقتى در مقابل افراد قوى قرار گرفتند چون زور نداشتند با آنها مبارزه كنند كلمه عدالت را اختراع كردند كه عدالت خوب است و انسان بايد عدل باشد. و دليلش هم اين است كه همين شخص طرفدار عدالت اگر خودش زورمند شود همان كارى را خواهد كرد كه آن زورمند سابق ميكرد.

«نيچه »، فيلسوف معروف آلمانى مى نويسد: «چقدر زياد اتفاق افتاده كه من خنديده ام وقتى ديده ام ضعفا دم از عدالت و عدالت خواهى ميزنند. نگاه مى كنم مى بينم اينها كه مى گويند عدالت، چون چنگال ندارند. مى گويم: اى بيچاره! تو اگر چنگال مى داشتى هرگز چنين حرفى را نمى زدى».

اين گروه خود نيز بر دو دسته اند: يك دسته مى گويد: عدالت را به عنوان يك آرزو نبايد به دنبالش رفت: بلكه بايد به دنبال قوت و نيرو رفت. و گروهى ديگر معتقدند كه به دنبال عدالت بايد رفت از آن جهت كه منافع فرد در آن است نه از جهت مطلوبيت ذاتى آن. برتراند راسل فكرش چنين است.

ولى از همه اين اقوال كه بگذريم هنگامى كه به فطرت خود باز مى گرديم در مى يابيم كه موضوع عدالت خواهى از امور فطرى بشر است.

فطرى بودن عدالت خواهى را از چند راه مى توان به اثبات رسانيد:

۱- درون كاوى و مطالعه حالات روانى؛ زيرا گرايشهاى فطرى از نهاد روح و جان انسان سرچشمه گرفته و از پديده هاى روانى اوست.

۲- رجوع به آراى روان شناسان كه به فعاليت هاى روانى و رفتارهايى كه نمودار آنها است مى پردازد.

۷. آيا از راه براهين فلسفى مى توان ضرورت حكومت عدل جهانى را به اثبات رساند؟

فلاسفه اسلامى «قسر دائم» و «قسر اكثرى» را در عالم طبيعت محال و امرى نشدنى مى دانند.

مقصود از «قسر دائم» آن است كه حقيقتى از حقايق هستى در دوره ى روزگارش از خواسته طبيعى خود محروم باشد. مثلا آتش هيچ گاه حرارت نداشته باشد يا در جهان نيرويى باشد كه از آغاز پيدايش آتش تا هنگامى كه آتش در جهان وجود دارد از حرارت آتش جلوگيرى كند. اين امرى محال است، كه در فلسفه به اثبات رسيده است.

مقصود از «قسر اكثرى» آن است كه طبيعت در اكثر دوره عمرش از اقتضاى ذاتى خود محروم باشد اين را هم فلاسفه محال مى دانند. اين نظريه فلسفى كه به شكل قانون در جهان هستى جارى است به ما مى گويد كه روزگار ظلم و جور در بشر سپرى خواهد شد و به جاى آن روزگار عدل و داد خواهد آمد.

اين نظريه فلسفى مى گويد: قسر انسانيَّت در عمر او محال است، چنان كه در بيشتر عمر او نيز محال خواهد بود. پس روزگارى خواهد آمد كه روزگار انسانيَّت باشد. و به يقين روزى خواهد آمد كه بشر از اسارت و بردگى حيوان صفتان رهايى يابد و در سايه مهر انسانها زيست كند و زندگى داشته باشد.

۸. ضرورت حكومت عدل جهانى را از راه تكامل چگونه مى توان تبيين كرد؟

انسان مانند يك نهال است كه استعداد ويژه اى براى رسيدن به كمال در او وجود دارد و احتياج او به عوامل بيرونى براى شكوفايى اين استعداد است. انسان در اثر همه جانبه بودن تكاملش تدريجا از وابستگى اش به محيط طبيعى و اجتماعى كاسته و به نوعى وارستگى كه مساوى است و با وابستگى به عقيده و ايمان و ايدئولوژى افزوده مى شود و در آينده به آزادى كامل معنوى يعنى وابستگى كامل به عقيده و ايمان و مسلك و ايدئولوژى خواهد رسيد.

بر حسب اين بينش از ويژگى هاى انسان، تضاد درونى اوست ميان جنبه هاى مادى و جنبه هاى معنوى. نبرد درونى انسان خواه ناخواه به نبرد ميان گروه هاى و انسانها كشيده مى شود، يعنى نبرد ميان انسان مال يافته از يك طرف و انسان منحط از طرفى ديگر.

نتيجه اينكه: بشر احتياج دارد به نيرويى غيبى و رهبرى الهى تا به كمك او عدل و توحيد و كمال را در سرتاسر گيتى گسترش داده و نيروهاى مخالف را نابود سازد.

۹. آيا با دليل عقلى مى توان ضرورت تشكيل حكومت عدل جهانى را اثبات نمود؟

مطابق آيات و روايات، انسان عبث و بيهوده آفريده نشده است، بلكه هدف و غرضى خاص براى خلقت او در نظر گرفته شده كه همان رسيدن انسان به كمال يعنى لقاى الهى است كه از راه يقين و عبوديت همه جانبه حاصل مى گردد.

در علم كلام به اثبات رسيده كه لطف بر خداوند واجب است. لذا از باب لطف بايد خداوند هر امرى را كه در راستاى اهداف خلقت است ايجاد كرده و موانع آن را نيز بر طرف سازد. با مراجعه تاريخ گذشته پى مى بريم كه تاكنون اين هدف عمومى در سطح كل جامعه بشرى تحقق نيافته است. لذا به اين نتيجه مى رسيم كه: به جهت تحقق هدف كلى خلقت لازم است خداوند با زمينه سازى خاص كه همان تشكيل حكومت عدل جهانى توحيدى است مردم را در پياده كردن اين هدف عمومى يارى دهد.

۱۰. آيا واقعيت هاى تاريخى مى تواند ضرورت تشكيل حكومت عدل جهانى را به اثبات رساند؟

با مراجعه به تاريخ گذشته و حال پى مى بريم كه بشر در طول تاريخ خود گرفتار انواع عذاب ها و شقاوت ها و قتل و غارت ها بوده است، خصوصا انسان هاى موحد كه به جرم پاسدارى از حق و حقيقت و توحيد، انواع عذاب ها را به جان خريده اند.

قرآن كريم در رابطه با قضيه اصحاب اُخدود كه خندق بزرگى حفر كردند و در آن آتشى بس عظيم فراهم آوردند تا مؤ منان و موحدان را در آن زنده زنده بسوزانند سخن به ميان آورده است.(۱۳)

در صفحه اى از تاريخ مى خوانيم فرعون مصر به مجرد ديدن رؤ يايى در خواب چه جناياتى در طول عمر خود انجام داد تا وجودش از گزند بليّات محفوظ بماند.

باز در صفحه اى ديگر از تاريخ جنايات شخصى ديگر به نام «حجاج بن يوسف سقفى» را مشاهده مى نماييم كه در مدت بيست سال حكومت بر عراق چه جنايات هولناكى را انجام داد.(۱۴)

در جنگ جهانى اول چه انسان هاى بى گناهى به قتل رسيدند كه بنابر آمار رسمى تنها تعداد كشته شدگان اين جنگ به بيست و دو ميليون نفر رسيد. پس از مدت كوتاهى آتش جنگ جهانى دوم شعله ور شد و با كمال تأسف آتش آن دامان هفتاد ميليون انسان را گرفت و به كام مرگ فرو برد.

در جريان اشغال الجزاير بيش از دو ميليون مسلمان توسط فرانسوى ها به شهادت رسيدند. در جنگ ويتنام نيز صدها هزار نفر از مردم بى گناه توسط آمريكايى ها قتل عام شدند.

و در نيم قرن گذشته مشاهده مى كنيم كه ملت فلسطين در زير چكمه هاى اسرائيل غاصب صدها هزار كشته و زخمى و آواره از خود به جاى گذاشته است.

حال با تأملى نسبت به آينده بشر و خصومت هايى كه ميان ملت هاى مختلف پديد آمده و خصوصا با در نظر گرفتن تسليحات كشتار جمعى كه كشورها براى نابودى يكديگر فراهم آورده اند كه مى تواند ده ها بار كره زمين را به نابودى بكشاند، و بالاخص با طرح برخورد تمدن ها كه از سوى برخى از روشنفكران آمريكايى همچون «ساموئل هانتينگتون» داده شده و امروز، سياست مداران آمريكايى آن را دنبال مى كنند، در مى يابيم كه چه خطر عظيمى جامعه بشرى را تهديد مى كند. حال آيا بشر، اميدى به آينده زندگى خود دارد؟ راه حل چيست؟

آيا بشر خود مى تواند با طرح برنامه اى كه ضمانت اجرايى نيز داشته باشد صلاح و سعادت را بر كل عالم حكم فرما سازد؟ قطعا اين چنين نيست و لذا تاكنون نتوانسته است چنين كارى بكند و بعدها نيز به تنهايى نمى تواند چنين كارى را انجام دهد. لذا ضرورت اقتضا مى كند كه مصلحى غيبى از جانب خداوند متعال براى هدايت و نجات بشر ظهور كرده و مردم را از اين بلاها نجات بخشد و او كسى غير از مهدى موعودعليه‌السلام نيست.

۱۱. آيا بشر احتياج به امداد غيبى دارد؟

برخى معتقدند كه بشر با پيشرفت علمى و تكنيك و تمدنى كه در ظاهر پيدا كرده احتياج به امدادهاى غيبى ندارد.

ولى جواب اين است كه: منشاء انحرافات بشر تنها نادانى نيست تا با پيشرفت علم و تكنيك، انحرافات بر طرف شود، بلكه عوامل ديگرى نيز منشاء انحرافات بشر است كه نه تنها در بشر امروزى باقى مانده بلكه بيشتر نيز شده است.

اين عوامل عبارتند از: غرايز و تمايلات مهار نشده، شهوت و غضب، افزون طلبى، جاه طلبى، لذت طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى كه همه اينها در بشر امروز موجود است. علم در امروز به صورت بزرگ ترين دشمن بشر در آمده است. علم گر چه چراغ روشنايى است ولى استفاده از آن بستگى به موارد استعمال آن دارد علم ابزارى براى هدف است نه تشخيص دهنده ى هدف.

ويل دورانت مى گويد: «ما از نظر ماشين توانگر شده ايم و از نظر مقاصد فقير».(۱۵) انسان عصر علم با انسان ماقبل اين عصر در اينكه اسير و بنده خشم و شهوت خويش است هيچ فرقى نكرده است. علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهيت هيتلرها را تغيير دهد، بلكه علم دست آنها را درازتر كرده و شمشير را تبديل به بمب اتم كرده است.

راسل مى گويد: «زمان حاضر زمانى است كه در آن حس حيرت تواءم با ضعف و ناتوانى همه را فراگرفته است. مى بينيم به طرف جنگى پيش مى رويم كه تقريبا هيچ كس خواهان آن نيست. جنگى كه همه مى دانيم قسمت اعظم نوع بشر را به ديار نيستى خواهد فرستاد...».(۱۶)

اگر انسان بر اساس علل مادى و ظاهرى قضاوت كند پى مى برد كه اين بدبينى ها بجاست، فقط يك ايمان معنوى و ايمان به امدادهاى غيبى لازم است كه اين بدبينى ها را زايل و تبديل به خوش بينى كند و معتقد باشد كه سعادت بشريت، رفاه و كمال او، زندگى انسانى و مقرون به عدل و آزادى و امن و خوشى بشر در آينده است و انتظار بشر را مى كشد.

آرى شخص تربيت شده در مكتب الهى مى گويد: ممكن نيست كه جهان به دست چند نفر ديوانه ويران شود. او مى گويد: درست است كه جهان بر سر پيچ خطر قرار گرفته است ولى خداوند همان طور كه در گذشته - البته در شعاع كمترى - اين معجزه را نشان داده و بر سر پيچ خطر، بشر را يارى كرده و از آستين غيب، مصلح و منجى رسانده است، در اين شرايط نيز چنان خواهد كرد كه عقل ها در حيرت فرو رود....

شهيد مطهرىرحمه‌الله مى فرمايد: «... اين انديشه، بيش از هر چيز، مشتمل بر عنصر خوش بينى نسبت به جريان كلى نظام طبيعت و سير تكاملى تاريخ و اطمينان به آينده و طرد عنصر بدبينى نسبت به پايان كار بشريت است...».(۱۷)

۱۲. چرا در عصر انبياى گذشته حكومت عدل جهانى تحقق نيافته است؟

اين سؤال گاهى به طريق ديگرى نيز مطرح مى شود كه چرا حكومت عدل جهانى در پايان تاريخ و آخرالزمان اجرا مى گردد؟ آيا اين امر اتفاقى است يا اينكه وجه و دليلى دارد؟ مى گوييم: تكامل فرد و در نتيجه ايجاد مجتمع كامل و نيز دولت و حكومت عدل در جامعه با دو عامل اساسى تحقق پذير است:

۱-عامل خارجى : به اين معنا كه هر فرد از افراد جامعه معناى عدل و كمالى را كه هدف خلقت در اوست بداند و نيز راهى را براى رسيدن با آن بيابد و از آنجا كه فهم بشر قاصر از درك اين امور است لذا بشر در طول تاريخ محتاج به انبيا براى هدايت و رسيدن به اهداف خود بوده است.

۲-عامل داخلى : كه همان شعور بشر به اين مسئوليت و هدف بزرگ است. لذا براى رسيدن به هدف، تحقق اين عامل داخلى در وجود انسان لازم است. اين شعور به مسئوليت تحقق نمى يابد مگر به اينكه:

الف: عقل، اهميت اطاعت خداوند و خضوع و خشوع نسبت به او را درك كند.

ب: بداند كه اطاعت خدا ضامن حقيقى براى سعادت خود و جامعه و ايجاد عدل مطلق در جامعه خواهد بود.

ج: حقيقت عدل و قسط و آثار و بركات آن را بداند.

اين عمل داخلى با انواعش از چند طريق قابل پياده شدن است:

۱- اينكه اين ايمان و اخلاص در افراد جامعه به صورت معجزه تحقق يابد.

اين احتمال با قانون معجزات منافات دارد، زيرا معجزه طريق انحصارى است، در حالى كه براى رسيدن به نتيجه هدف راه هاى ديگر غير از طريق معجزه وجود دارد. و نيز با اختيار انسان - كه كمال او در گرو آن است - منافات دارد.

۲- بشر بدون جبر و با تجربه و ارشاد به سطحى عالى از فهم و شعور برسد تا بتواند آن هدف عالى را با رهبرى الهى پياده كند.

با ملاحظه حالات و خصوصيات بشر پى مى بريم كه هنوز انسان به آن سطح عالى از فهم و شعور براى رسيدن به اين هدف كامل نرسيده است، زيرا بشر از ابتداى خلقت دو شرط اساسى از شرايط تطبيق دل كامل را نداشته است:

الف: شناخت عدل به صورت كامل.

ب: آمادگى براى فداكارى در راه تطبيق و پياده كردن عدالت بعد از شناخت آن.

اگر بر فرض، بشر شرط اول را دارا باشد، هنوز آمادگى كامل براى شرط دوم را پيدا نكرده است. و لذا حتى در عصر صحابه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه آن را بهترين عصر مى دانند آن حضرت مشكلاتى با صحابه در زمينه فداكارى آنان در راه اسلام داشته است.

خداوند متعال در اعتراض به جماعتى از صحابه مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ) (۱۸) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد بر زمين سنگينى مى كنيد -و سستى به خرج مى دهيد؟!- آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست.»

حال به اين نتيجه مى رسيم كه بشر تاكنون به شروط اساسى براى تشكيل حكومت جهانى دست نيافته و زمينه را براى ظهور فراهم نساخته است.

سيد رضا صدررحمه‌الله مى گويد: «روزى خواهد رسيد كه بشر قابليت پيدا كند كه دادگسترى توانا و بينا بر او حكومت كند و قابليت پيدا كردن بشر براى چنين حكومت عبارت است از تكامل او. بشر تكامل نيافته شايستگى و لياقت حكومت عدل را ندارد و آن را نمى پذيرد و اگر با جبر و زور بر او تحميل شود نقض غرض خواهد بود. جبر و زور ظلم است و ظلم نردبان عدل نخواهد بود. عدلى كه به وسيله ظلم برقرار شود عدل نيست، هر چند نام عدل بر آن گذارند.

بشر تكامل نيافته حاكم عدل را نمى پسندد و دوست مى دارد كه او بر كنار شود. حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: «اين مردم از من ملول شده اند و من هم از آنها ملول هستم»، سپس در حق آنها نفرينى كرده، فرمود: «خدايا مرا از اينها بگير». حكومت عدل بايستى با رضايت خلق برقرار شود و آن وقتى است كه بشر خواستار آن باشد. بشر وقتى خواستار حكومت عدل مى شود كه خوى حيوانى تحت فرمان خوى انسانى او قرار گيرد».(۱۹)

در روايات نيز به جهتى ديگر اشاره شده است.

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «دولتنا آخر الدول و لن يبقى اهل البيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا إذا رأوا سيرتنا إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤ لأ و هو قول الله عزوجل و العاقبة للمتقين »(۲۰) ؛ «دولت و حكومت ما آخرين دولت ها و حكومت هاست. حكومت براى هيچ اهل بيتى باقى نمى ماند مگر اينكه قبل از ما به حكومت رسيده و آن را به نهايت رسانده است، به جهت آنكه هر گاه سيره ما را در حكومت مشاهده كردند نگويند: اگر ما نيز مالك و عهده دار حكومت بوديم اين چنين حكومت مى كرديم. اشاره به اين معناست قول خداوند متعال كه مى فرمايد: (و عاقبت براى پرهيزكاران است.»

۱۳. چه ضرورتى در تحقق حكومت عدل جهانى در اين دنيا است؟

برخى بعد از اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت عدل جهانى مى گويند: چه ضرورتى براى تشكيل اين عدالت در سطح گسترده در اين دنياست، اگر در عالم آخرت اين عدالت در سطح گسترده پياده شود - كه حتما هم چنين خواهد بود - غرض و هدف خلقت تاءمين خواهد شد؟

در پاسخ اين اشكال مى گوييم:

۱- از آنجا كه هدف از خلقت عبادت و رسيدن به يقين و لقاى خداوند معرفى شده است، لذا بايد اين حكومت در روى زمين و قبل از انقضاى دنيا پياده شود تا هدف غايى خلقت در برهه اى از زمان پياده شود.

۲- بشر مخلوق در اين دنيا گرايش فطرى به اين نوع حكومت دارد، لذا بايد براى او در اين عالم با مقدماتش فراهم گردد.

۳- از آنجا كه قسر دائم و اكثرى محال است لذا انسان در اين عالم طبيعت بايد روزى را به خود ببيند كه ظلم و تعدى از بين رفته و عدالت و انسانيَّت جاى آن را در سطح گسترده گرفته است.

۴- تكامل انسان در اين دنيا براى او ارزشمند است نه در عالمى ديگر، و از آنجا كه انسان طبيعتا و فطرتا كمال خواه و كمال جو است بايد زمينه لازم براى سير كمالى او در سطح گسترده در اين عالم فراهم گردد كه در عصر ظهور مهدىعليه‌السلام اين خواسته عملى خواهد شد.

۱۴. با توجه به علم و عقل و تجربه چه نيازى به امام است؟

ممكن است افرادى خيال كنند كه در عصر علم و دانش، بشر چه نيازى به امام دارد؟ بشريت روز به روز مستقل تر و كامل تر مى شود و طبعا نيازمندى اش به كمك هاى غيبى كمتر مى گردد، عقل و علم تدريجا اين خلاها را پر مى كنند....

پاسخ:

قطعا خطراتى كه در عصر علم و تكنيك براى بشريت است به مراتب از خطرهاى عصرهاى پيشين بيشتر است. اشتباه است كه خيال كنيم منشا انحرافات بشر هميشه نادانى بوده است. انحرافات بشر بيشتر از ناحيه غرايز و تمايلات مهار نشده است، از ناحيه شهوت و غضب است. از ناحيه افزون طلبى، جاه طلبى، برترى طلبى، لذت طلبى و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى است. آيا در پرتو علم همه اينها اصلاح شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حد خود و عفاف و راستى و درستى جايگزين آن شده است؟ يا كار كاملا برعكس است.

علم امروزه به صورت بزرگ ترين دشمن بشر در آمده است، چرا چنين شده است؟ جوابش اين است كه علم چراغ است، روشنايى است. استفاده از آن بستگى دارد كه بشر اين چراغ را در چه مواردى و براى چه هدفى به كار برد. بشر از علم همچون ابزارى براى هدف هاى خويش استفاده مى كند اما هدف بشر چيست و چه بايد باشد؟ علم قادر به بيان آن نيست! اين كار دين است. علم، همه چيز را تحت تسلط خود قرار مى دهد مگر انسان و غرايز او را.

ويل دورانت درباره انسان عصر ماشين مى گويد: «ما از نظر ماشين توانگر شده ايم و از نظر مقاصد فقير».(۲۱) انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل اين عصر در اينكه اسير و بنده خشم و شهوت خويش است هيچ فرقى نكرده است. علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است....

جهانى شدن

۱۵. جهانى شدن به چه معنايى است؟

به نظر مى رسد با همه تعاريفى كه از جهانى شدن ارائه شده، تاكنون تعريف روشن و جامعى از آن ارائه* نشده است. زيرا

اولا: اين پديده هنوز به حد تكامل نهايى خود نرسيده است.

ثانيا:

هر كسى در مقام تعريف، بُعدى از ابعاد آن را بازگو كرده است.

در عين حال به برخى از تعاريف اشاره مى كنيم:

۱- برخى جهانى شدن را فرايندى اجتماعى مى دانند كه در آن قيد و بندهاى جغرافيايى كه بر روابط اجتماعى و فرهنگى سايه افكنده است از بين مى رود.(۲۲)

۲- برخى ديگر جهانى شدن را به معناى تشديد روابط اجتماعى در سرتاسر جهان مى دانند كه مكان هاى دور از هم را چنان به هم مرتبط مى سازد كه اتفاقات هر محل، زاده حوادثى است كه كيلومترها دورتر به وقوع مى پيوندد.(۲۳)

۳- هاروى، جهانى شدن را در بردارنده دو مفهوم فشردگى زمان و مكان و كاهش فاصله ها تلقى مى كند.(۲۴)

موعود شناسى و پاسخ به شبهات

۱۶. ريشه هاى تاريخى «جهانى شدن» از چه زمانى است؟

ريشه هاى تاريخى جهانى شدن را مى توان به عمق تاريخ بشر مربوط دانست، طبق نظر جامعه شناسان و باستان شناسان زندگى هاى محدود خانوادگى و انفرادى در جنگل ها و غارها و پناهگاه ها شروع شده و به تدريج به جمعيت هاى عشيره اى و اجتماعات محدود در كنار چشمه ها و رودخانه ها تبديل شده، بعدا تبديل به روستاها و واحدهاى كوچك شده اند و سپس شهرها تشكيل شده و از شهرها به تدريج كشورها و دولت ها پديد آمده اند. بنابراين، در مجموع، زندگى بشر به سوى جهانى شدن در حركت است.

يعنى هر چه كه به پيش مى رويم تفرقه ها كم و تجمع ها زياد مى شود البته اين حركت در قرون اخير سرعت بيشتر به خود گرفته است، و با بهره گيرى از وسايل جديد ارتباط جمعى حركت به سوى جهانى شدن شتاب بيشترى خواهد گرفت.

۱۷. غربى ها از «جهانى شدن» چه اهدافى را دنبال مى كنند؟

به نظر مى رسد با سه وجه مهم و اساسى و گاهى متمايز از هم روبه رو هستيم كه به اشتباه يا تسامح به هر سه عنوان جهانى شدن اطلاق مى گردد:

۱- فرايند طبيعى و تدريجى جهانى شدن.

۲- جهانى سازى غربى.

۳- جهانى سازى آمريكايى.

«جهانى شدن» گر چه يك روند و حركت تدريجى طبيعى و تكاملى را طى كرده و در عصر جديد به مراحل بالايى از بالندگى و شكوفايى علمى، اقتصادى و تكنولوژى دست يافته است، ولى همين روند طبيعى در حركت رو به رشد و تكاملى خود شاهد دست اندازى و دخل و تصرف قدرت هاى اقتصادى و سياسى بزرگ بوده و در بعضى موارد در خدمت منافع و آمال آنها قرار گرفته است، كه از آن به «جهانى كردن» تعبير مى شود.

به عبارت روشن تر قدرت هاى پيشرفته غربى و صاحبان شركت هاى بزرگ اقتصادى و تجارى و... اين روند را در خدمت منافع خود گرفته و به نوعى خود را بر اين فرايند طبيعى تحميل كرده و حتى در مسير حركت آن انحراف ايجاد كرده اند.

پروژه «جهانى سازى» آمريكايى دقيقا همان آمريكايى سازى و تحت سلطه قرار دادن كل جهان از سوى آمريكا است و امرى كاملا متمايز با روند «جهانى شدن» است. پس در حقيقت بين «جهانى شدن طبيعى» و «جهانى كردن غربى» با «جهانى سازى آمريكايى» فرق فاحشى است. «جهانى كردن اقتصاد» به دنبال تحول عميق سرمايه دارى و حاكميت نظام سلطه و مبادله نامتوازن صورت مى پذيرد.

اين پروژه، اوج پيروزى سرمايه دارى جهانى و حاكم شدن رقابت بى قيد و شرط در سراسر جهان است.

«جهانى سازى آمريكايى» در زمينه نظامى، سياسى و حتى اقتصادى پروژه اى است كه ناشى از سياست ها و استراتژى هاى كلان ايالات متحده آمريكا است. به عبارت ديگر جهانى سازى همان آمريكايى سازى است.

۱۸.«جهانى شدن» چه جنبه هاى منفى دارد؟

جهانى شدن به رغم آنكه يك روند و حركت تدريجى طبيعى و تكاملى را طى كرده و در عصر جديد به مراحل بالايى از بالندگى و شكوفايى علمى، اقتصادى و تكنولوژى دست يافته است، ولى در عين حال آثار منفى نيز در پى داشته است كه مى توان به برخى از آنها اشاره كرد:

۱- نبود رهبرى واحد و تاءثيرگذار در عرصه بين الملل و فزونى رقابت ها و ستيزه جويى ها.

۲- ترويج فساد و بى بند بارى، فحشا و فرهنگ منحط غربى و از بين رفتن آموزه هاى اخلاقى و معنوى در پرتو اين فرآيند.

۳- به وجود آمدن نابرابرى هاى اقتصادى در برخى از كشورها.

۴- افزوده شدن بر معضل بيكارى به جهت رشد سريع فن آورى و مكانيكى شدن بسيارى از امور زندگى.

۵- جهانى شدن جرايم و خلاف ها از قبيل قاچاق مواد مخدر، قاچاق زنان و كودكان و... و نيز شيوع بيمارى هايى از قبيل ايدز و....

۶- تسلط فرهنگ غربى بر ديگر فرهنگ ها به شكل تلاش براى مسخ كردن هويت فرهنگى ملت هاى ديگر و مطرح كردن فرهنگ غربى به عنوان جايگزين.

۱۹. آيا در منابع دينى به«جهانى شدن» اشاره شده است؟

در قرآن كريم و روايات اسلامى به موضوع «جهانى شدن و جهانى سازى» اشاره شده است، هر چند معنا و مفهومى را كه اسلام از اين دو واژه ارائه مى دهد يا معنا و مفهوم غربى و غير اسلامى آن متفاوت است. ولى در عين حال اگر «جهانى شدن» به صورت طبيعى خود پيش برود مى تواند زمينه ساز حكومت جهانى باشد كه اسلام آن را معرفى كرده است.

اينك به برخى از آيات و روايات در اين باره اشاره مى كنيم:

۱-( وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) (۲۵) ؛ «و ما بعد از تورات در زبور داوود هم نوشتيم كه حتما بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.»

۲-( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ...) (۲۶) ؛ «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعا آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده پا برجا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مى كند....»

۳-( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ) (۲۷) ؛ «او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند»

در روايت آمده كه حضرت علىعليه‌السلام هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزى حاصل شده است؟ گفتند: آرى. حضرت فرمود: »نه، سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، اين پيروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين نماند مگر آنكه صبح و شام بانگ لا اله الا الله از آن به گوش رسد.»

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «همانا اين پيروزى به هنگام قيام مهدى از آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود، آن چنان كه هيچ كس در جهان باقى نمى ماند مگر آنكه اقرار به رسالت محمد خواهد كرد.»

۲۰. «جهانى شدن» و «جهانى سازى» كه اسلام معرفى مى كند چه امتيازاتى دارد؟

همان گونه كه اشاره شد، جهانى شدن و جهانى سازى و جهانى كردن كه اسلام معرفى مى كند با آنچه ديگران به تصوير كشيده و در صدد پياده كردن آن هستند فرق اساسى دارد. آنچه را كه اسلام تصوير مى كند از امتيازات خاصى برخوردار است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- حكومت واحد جهانى اسلامى، تحت رهبرى افراد صالح و وارسته و شخصيت هاى برجسته دينى كه معصوم از خطا و تالى تلو معصومند اداره مى شود، و قانون خدا در آن جامعه حاكم است ولى حكومت واحد جهانى پيشنهادى غرب، تحت نظر و اشراف قدرتمندان و زورمداران و ستمگران است.

۲- از ديد اسلام محور تمام امور در جامعه، خدا و احكام اوست، ولى در جهانى شدن و جهانى سازى غرب، محور، قوانين موضوعه بشرى است.

۳- حكومت جهانى امام مهدىعليه‌السلام بر محور توسعه اخلاقى، اجتماعى، امنيتى استوار است در حالى كه در حكومت جهانى غرب معنويت هيچ جايگاهى ندارد.

۴- توسعه علمى از ويژگى هاى حكومت جهانى امام مهدىعليه‌السلام است(۲۸) ؛ در حالى كه در عصر جهانى شدن غربى دانش پيشرفته در انحصار كشورهاى خاصى است كه اين كشورها از انتقال آن به كشورهاى ديگر جلوگيرى مى كنند.

۵- حكومت جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام حكومتى است مبتنى بر آموزه هاى حياتى و دينى، در حالى كه جهانى شدن، پيامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پيشرفت هاى سياسى، اقتصادى، فن آورى، در ارتباط با نظام سرمايه دارى و سلطه طلبى است.

۶- حكومت واحد جهانى مهدىعليه‌السلام ولايى است و مشروعيت خود را از خدا دارد، كه از ناحيه مردم نيز مورد پذيرش است، در حالى كه جهانى شدن مشروعيت حكومت جهانى را از ناحيه مردم مى داند آن هم با هزاران فريب كارى كه در گرفتن آراى مردم به كار مى گيرد.

۷- حكومت واحد جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام بر مبناى حكميت عقل است زيرا عقل انسان ها در عصر ظهور به كمال مى رسد در حالى كه حكومت، بر اساس جهانى شدن بر مبناى هواهاى نفسانى و تمايلات حيوانى شكل مى گيرد.

از امام باقرعليه‌السلام روايت شده كه فرمود «إذا قام قائمنا وضع يده على روؤس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم »(۲۹) ؛ «هنگامى كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر مردم مى گذارد و عقول آنها را كامل و افكارشان را پرورش داده و تكميل مى كند.»

۸- در حكومت واحد جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام به خاطر توسعه اى كه در دانش و عقل بشر پيدا مى شود، تمامى ظرفيت هاى اقتصادى طبيعت كشف مى شود و سرمايه به حد وفور در اختيار مردم قرار مى گيرد و سيستم توزيع نيز درست عمل مى كند...(۳۰) در حالى كه در نظام هاى اقتصادى حاكم بر جهان، شكاف هاى اقتصادى وحشتناكى وجود دارد.

۹- طبق كلام اميرالمومنينعليه‌السلام در حكومت واحد جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام مومنان به دور او اجتماع مى كنند و از افراد فاسق و فاجر و كافر در آن حكومت اثرى نيست(۳۱) ، در حالى كه در جهانى سازى غربى، مومنان واقعى جايگاهى ندارند و اطراف حاكمان و قدرتمندان را افراد هواپرست و لاابالى گرفته اند.

۱۰- در حكومت جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام ستمگران و طاغوتيان و كارگزاران بد كيفر مى شوند(۳۲) ، زيرا حكومت حضرت بر اساس عدل و قسط اداره مى شود ولى در عصر «جهانى سازى و جهانى شدن» درست قضيه به عكس است، به جنايتكاران لقب مصلح مى دهند و عدالت خواهان را «تروريست» مى نامند.

۱۱- پديده جهانى، هر چند به سرعت در حال گسترش و پيشروى در عرصه هاى مختلف جهانى است ولى در عين حال امرى مبهم، نارسا و پيچيده است. ژان مارى گينو در اين باره مى گويد: «وضعيت اجتماعات انسانى در تجربه جهانى شدن با وضعيت شخص نابينايى قابل مقايسه است كه ناگهان بينايى اش را به دست مى آورد... رويارويى بى واسطه فرد با جهانى شدن دنيا سكر آور است...»(۳۳) .

در حالى كه تصوير حكومت جهانى حضرت مهدىعليه‌السلام به روشنى در روايات و احاديث بيان شده و ويژگى ها و ساختار كارآمد و جامع نگرى اين حكومت، با دقت هر چه تمام تر، ترسيم و تبيين گشته است و هيچ گونه ابهام و كاستى در آن وجود ندارد.

۱۲- جهانى سازى غربى در حقيقت باعث تسلط غرت و آمريكا در عرصه هاى سياسى و اقتصادى است و به دنبال خود ناامنى و رفتارهاى خصمانه به همراه دارد. چيزى كه هيچ ملتى حاضر به پذيرش آن نيست، در حالى كه اساس و برنامه اصلى حضرت مهدىعليه‌السلام گسترش و برقرارى صلح و امنيت و آسايش و ريشه كنى ظلم و ستم، جنگ و خونريزى از جهان است. همان گونه كه قرآن مى فرمايد، ترس مردم به امنيت و آسايش مبدل خواهد شد:( وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ) .(۳۴)

۱۳- جهانى شدن از نظر فرهنگى و اجتماعى، ادعاى نزديكى فرهنگ ها و جوامع را دارد، اما روشن است كه - بر خلاف نظر مدعيان غربى - در جهان آينده يكپارچگى به وجود نخواهد آمد و پس از تقابلى بنيادين، تمدنها و فرهنگ هايى نوين سر بر كشيده و چهره جهان را متحول خواهند ساخت و در نتيجه برخورد و تضاد تمدن ها و فرهنگ ها جهان را آبستن التهاب، تنش و نا امنى مى كند، در حالى كه در عصر ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام نشانى از اختلاف و كشمكش فرهنگى و سياسى و حتى سلطه جويى تمدن ها و فرهنگ ها نخواهد بود، و مردم با گزينش و انتخاب خود، آيين و فرهنگ واحدى را پذيرا خواهند شد و در سايه آن با آرامش و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد.

نجات بخشى تطبيقى

۲۱. آيا تاريخ بى هدف است؟

اسوالد اشپنگلر متفكر آلمانى و صاحب اثر معروف (انحطاط تمدن غرب ) تاريخ را همچون موجود زنده اى فرض ميكند، و از تاريخ تفسيرى ادوارى دارد. از نظر وى هر دوره تاريخى حدود هزار سال است كه با مرگ محتوم او دوره بعدى جايگزين آن مى شود....

مطابق نظر او سير تاريخ روند تكاملى ندارد، بلكه تاريخ مجموعه اى از تمدن هاست كه هر كدام پس از طلوع و طى مراحلى غروب خواهند كرد و آن گاه تمدنى ديگر طلوع و پس از طى زمان به غروب خواهد گراييد، و اين دور باطل همواره ادامه دارد. در واقع از ديدگاه او تاريخ جهان تصويرى از تكوين و پيشرفت پايان ناپذير حيات و مرگ تمدن هاست.(۳۵)

از اشپنگلر سؤال مى كنيم: دوره جديد از تاريخ آيا مثل دوره قبل است در فرهنگ و تمدن، و يا از ماقبل منحطتر است و يا كامل تر.

اگر مثل دوره قبل است، دوره جديد ادامه همان دوره قبل است، و در حقيقت دوره جديدى وجود ندارد. و اگر منحطتر است كه اين خلاف واقع است. و اگر كامل تر است سؤال مى كنيم كه اين كمال از درون او برخاسته است و يا از بيرون و عوامل خارجى در آن دخيل بوده است. اگر از درون آن برخاسته كه همان نظر صحيح در باب تكامل تاريخ است. و اگر از برون و خارج به تكامل رسيده است اين همان نظريه ماديت تاريخ است.

از طرفى ديگر اين نظريه بر خلاف واقعيت خارجى است؛ زيرا نوع بشر در تكامل معنوى و مادى است و در هر عصرى از تجربيات عصر ديگر بهره گرفته و بر آن مى افزايد و به جلو ميرود.

۲۲: ماديون چه نظرى راجع به پايان تاريخ دارند؟

از ماديون چهار طرح و نظريه درباره ى آينده اى درخشان از تاريخ بشريت رسيده است كه هر كدام با هدف رسيدن به سعادت بشر ترسيم شده است:

۱- تصوير آينده اى درخشان براى جامعه بشرى از زاويه علم تكنيك جديد.

۲- تصوير آينده اى درخشان از زاويه جعل قانون.

۳- تصوير آينده اى درخشان با تك قطبى كردن عالم.

۴- تصوير آينده اى درخشان از زاويه((ماديت تاريخى)).

۲۳: آيا بشر مى تواند از راه تكنيك جديد به سعادت برسد؟ برخى معتقدند كه تمدن مادى بشر تنها راه رسيدن جامعه به سعادت و رفاه است و لذا در آينده اى نه چندان دور با تجربياتى كه در اين زمينه كسب كرده به مدينه فاضله و سعادت خود خواهد رسيد.

پاسخ: در پيشرفت صنعتى و تكنيك بشر شكى نيست ولى اين بدان معنا نيست كه علم به تنهايى مى تواند ضامن سعادت بشر و ايجاد عدل و داد گردد. علم و تكنيك تنها جنبه ماديت و مدنيَّت انسان را تامين ميكند. لذا اگر در اختيار يك نظام عادل و قانون سالم قرار گيرد سعادت آفرين است.

منشا انحرافات بشر نادانى در زمينه مادى نيست تا با تمدن و تكنيك برطرف شود بلكه عوامل ديگر دارد از قبيل:

۱- غرايز و تمايلات مهار نشده.

۲- شهوت و غضب.

۳- افزون طلبى.

۴- جاه طلبى.

۵- برترى طلبى.

۶- لذت طلبى.

۷- و بالاخره نفس پرستى و نفع پرستى كه همه ى بشر امروز به آن مبتلايند:حب الدنيا راءس كل خطيئه. لذا علم، امروزه به صورت بزرگ ترين دشمن بشر درآمده است. علم چراغ روشنى است كه استفاده از آن بستگى به موارد استعمال دارد. علم مانند چراغى است كه روغن آن عقل است. علم ابزارى است براى هدف، نه تشخيص دهنده هدف.

ويل دورانت در مقدمه كتاب لذات فلسفه درباره انسان عصر ماشين مى گويد:((ما از نظر ماشين توانگر شده ايم و از نظر مقاصد فقير)).

لذا علم اگر در اختيار حكومت ظالم قرار گيرد آثار وخيمى دارد از آن جمله:

۱- در راستاى نابودى بشر گام برمى دارد.

۲- تنها درصدد ايجاد رفاه طبقه مرفه است.

۳- عمل بدون عدالت ضامن زوال ظلم و تعدى از بشر نيست.

۲۴. آيا سيطره نهايى جهان با ليبراليسم است؟

برخى از متفكرين غربى آينده سيطره بر جهان را در اختيار ليبراليسم يعنى آزادى همه جانبه بشر مى دانند و تنها راه نجات را در اين فرضيه خلاصه مى كنند. ليبراليسم گر چه انواع مختلفى دارد از قبيل فرهنگى، سياسى و اقتصادى ولى عمده نظر آنها در آزادى به معناى اول دور مى زند.

۲۵. نظر «فوكوياما» درباره پايان تاريخ چيست؟

نظر فوكوياما نويسنده معاصر ژاپنى الاصل آمريكايى درباره پايان تاريخ برگرفته از نظريه جريان حقيقى اريخ هگل است، او مى گويد:

الف: تاريخ داراى تكامل است.

ب: اين تكامل هم معنوى و هم مادى است.

ج: با طى هر دو كمال تاريخ به پايان ميرسد.

د: كمال معنوى در سال ۱۸۰۶ در زمان شكست ناپلئون اتفاق افتاد.

ه: كمال مادى تاريخ به تأخير افتاده و دوره كنونى كه دوره ليبراليسم است همان دوره پايان تاريخ هگل است كه مايه سعادت بشر مى باشد.(۳۶)

پاسخ:

۱- اين نظريه، بنيادگرايى حركت هاى اسلامى را ناديده گرفته، كه در اين برهه از زمان ظهور كرده است.

۲- اين فكر نژادپرستى بر اساس اين باور است كه آمريكا در سياست خارجى و داخلى رمز و راز خوشبختى را كسب كرده است و مى خواهد آن را به سراسر جهان تعميم دهد كه اين خيالى بيش نيست.

۳- اين استدلال بر اساس اين است كه بهترين ها كسانى اند كه غالبند و اين حرفى باطل است؛ زيرا چه بسا در تاريخ ظالمينى كه غالب شدند.

۲۶. تحليل «مارشال مك لوهان» از سيطره ليبراليسم چيست؟

و در پيش بينى آينده جهان و سيطره نهايى ليبراليسم مى گويد:

الف: انقلاب در عمليات و اطلاعات سبب شده كه افراد كره زمين به راحتى به يكديگر دسترسى داشته باشند.

ب: اين امر طبيعتا اقتضاى تشكيل يك حكومت جهانى واحد را دارد.

ج: فرهنگ و ساختار اجتماعى اين دهكده جهانى حكومت خود را معين مى كند.

د: تفكر ليبراليسم بيش از هر فكر ديگرى فرصت بسط و عرضه پيدا كرده است.

ه: با بسط تفكر غالب، فرهنگ ها و تفكرات مختلف به نحو طبيعى داخل فرهنگ غالب حل خواهند شد.

نتيجه: فرهنگ غالب در پايان تاريخ همان فرهنگ دموكراسى ليبرال است.(۳۷)

پاسخ : شكى در انقلاب عظيم اطلاعاتى نيست ولى نكته اساسى در آن است كه نظم و سعادت اجتماع بر اساس دسترسى افراد به يكديگر حاصل نمى شود، بلكه دلايل و ريشه اى متعدد و مهم ديگرى دارد.

ليبراليسم نيز به خاطر نداشتن بعضى از نيازهاى واقعى حكومت جهانى واحد، نمى تواند داعى پرچمدار اين نوع حكومت باشد. اين را تقريبا همه متفكران دنيا قبول دارند كه اگر يك مكتبى بخواهد جامعيت داشته باشد پيش از هر چيز احتياج به يك جهان بينى دارد كه واقعيت جهان و انسان را ترسيم كند. و اگر بخواهد دوام داشته باشد و منطبق با حقايق خارجى حركت كند بايد در مرتبه اول، جهان و انسان را آن جورى كه هست بشناسد و ارزيابى درستى از آن داشته باشد.

مشكل مكتب ليبراليسم همانند ماركسيسم اين است كه اين دو مكتب با اصل فطرت انسان سازگار نبوده، بخش اصلى و اساسى انسان را ناديده گرفته اند و مى خواهند از وسط شروع كنند.

امروز بحث كردن از اينكه غرب دچار اشكال واقعى است كار آسانى نيست، براى اينكه مظاهر قدرت و پيشرفت غربى ها چشم و گوش مردم را پر كرده است.

شايد در غرب موفق ترين ملت ها الان آمريكا باشد كه از لحاظ مادى از كشورهاى ديگر پيشرفته تر است، آيا جامعه آمريكا واقعا ايده آل است؟ جامعه آمريكا و عموما جامعه غربى داراى اشكالات متعددى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- پوچ گرايى

نخستين مسأله اى كه كشورهاى ليبراليستى و حتى آمريكا به آن معترفند احساس روحيه پوچى در جامعه آمريكا است، يعنى اينها فكر مى كنند: ما به كجا مى رويم و به دنبال چه هستيم؟ از اين خورد و خواب چه حاصل خواهد شد؟ و اين به جهت بى توجهى به زيرساخت هاى جامعه و عدم ارزيابى صحيح از انسان و بى توجهى به معنويات است.

۲- بحران خانواده

خانواده كه نخستين سلول اجتماعى مى باشد، در غرب ضعيف ترين سلول پيكر جامعه بشرى است. خانواده براى آنها بى مفهوم است، آنها روى فرد بيشتر حساب مى كنند تا خانواده، و لذا انهدام اين سلول در جامعه غربى باعث ازدياد فرزندهاى نامشروع شده و ارقام آن غير قابل تصور است.

۳- اعتياد

به دليل همان پوچى و بى هويتى در جامعه غربى نسل جوان گرفتار اعتياد بسيار شديدى شده است. اگر اعتياد به مشروبات الكلى را ضميمه كنيم كه از بدترين اعتياد است، اين رقم سرسام آور مى شود. اعتيادها در حال بى خانمان كردن غرب است.

۴- خشونت

روحيه خشونت و بى بند و بارى نه تنها در جوانان بلكه در بچه ها هم بيداد مى كند، هر روز خبرهاى وحشتناكى از اعمال خشونت آميز در آن جوامع خصوصا آمريكا مشاهده مى كنيم. اگر آن حوادث به دنيا نشان داده شود به عمق مشكل آن ها پى خواهيم برد.

۵- ناامنى

ناامنى خصوصا در آمريكا به گونه اى است كه در اكثر شهرهاى بزرگ از اول شب انسان هايى كه كمى براى خود شخصيت قائلند در خيابان ها حاضر نمى شوند.

۶- تبعيض

از لحاظ اجتماعى در غرب خصوصا آمريكا مظاهر تبعيض نژادى بسيار فراوان است اگر كسى كنار سياه پوستان، سرخ پوستان و مسلمانانى كه از كشورهاى مختلف به اروپا رفته اند بنشيند و درد دل آن ها را بشنود متوجه مى شود كه چه بلايى اين كشورها را فرا گرفته و چقدر آلوده اند.

۷- فقر

از لحاظ سطح برخوردارى از نعمت ها و سطح استاندارد در خصوص جامعه آمريكا چنان كه خودشان مى گويند سيزده يا چهارده درصد مردم زير خط فقر زندگى مى كنند. اين رقم در يك جامعه ۲۵۰ ميليونى حدود ۳۰ تا ۴۰ ميليون نفر را در بر مى گيرد كه زير خط فقر هستند، حال چطور اين جامعه مى تواند ايده آل باشد.

۸- بى بند و بارى جنسى

به دنبال تزلزل در خانواده و حالت پوچى و نااميدى كه در اكثريت مردم خصوصا جامعه آمريكا ديده مى شود بى بند و بارى جنسى كه محصول آن بچه هاى نامشروع است زياد به چشم مى خورد كه آفتى فوق العاده كشنده براى غربى ها و در راءس آنها آمريكا است.

۹- ابتذال رسانه اى

مشكل بسيار جدى آمريكا و غرب، رسانه هاى آنهاست كه متاءسفانه كشورهاى ديگر نيز از آن تقليد مى كنند. الان رسانه هاى غربى بى بند و بار هستند. وضعيت به گونه اى است كه همه احساس ناامنى مى كنند و مى ترسند كه مسائل خصوصى و شخصى شان به صورت شايعه، دروغ و جنگ هاى روانى افشا گردد و حريم شخصى آنها شكسته شود.

۱۰- سيستم آموزشى ناكارآمد

سيستم آموزش آن ها كه مى خواهند آن را به همه جهان صادر كنند سيستمى ناكارآمد است. بسيارى از كارهاى مهم اينها را مهاجرانى با مزد كم انجام مى دهند و از آنها مانند ماشين كار مى كشند.

۱۱- اقتصاد بيمار

از لحاظ اقتصادى فكر مى شود كه غرب بهشت دنياست. آمريكا مقروض ترين كشور دنيا است. بدهى هاى داخلى و خارجى فراوانى دارد كه ارقام آن سرسام آور است، اما سيستم آن ها به گوه اى عمل مى كند كه اين بدهكارى ها را مى پوشاند.

۱۲- وابستگى به بازارهاى دنيا

صنعت در آمريكا به گونه اى است كه اگر بازار دنيا برايش ناامن شود صنايع او از حركت باز مى ايستد.

حال با چنين وضعيتى در غرب به خصوص در آمريكا كه مظهر ليبراليسم است چگونه مى توان آن را الگو براى جهان دانست؟

۲۷. نظر «تافلر» درباره پايان تاريخ چيست؟

آلوين تافلر روزنامه نگار آمريكايى صاحب كتاب «موج سوم» در رابطه با پيش بينى پايان تاريخ و يطره نهايى ليبراليسم مى گويد:

الف: امروز روزگار «ترين ها» است، پر بيننده ترين فيلم يعنى بهترين فيلم و....

ب: در قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم معيار برترى قدرت سياسى در صحنه جهانى بوده و به تدريج جاى خود را به توان اقتصادى داده كه وضعيت امروز است و در آينده نيز توان خود را به دانش مى دهد، و لذا در آينده كشورهايى در صحنه جهانى صاحب قدرت خواهند بود كه از توان بالايى در امر دانش و اطلاعات دارند.

ج: غرب در آينده محور عمده قدرت تكنيك و دانش بشرى است.

د: دموكراسى ليبرال با همه اشكالاتى كه داشته بهترين راه و رسم زندگى اجتماعى است.

نتيجه: آينده جهان از آن ليبراليسم غربى است.

پاسخ:

۱- اين نظريه پايان تاريخ نيست، بلكه تاريخ بعد است.

۲- در مقدمه اول، ملاك برتر بودن هر چيز را خواست انسان مى داند در حالى كه ملاك حكم عقل و نقل است، نه حتى مصالح زودگذر. خداوند متعال مى فرمايد:( وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ) (۳۸) ؛ «چه بسا چيزى را كراهت داريد در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد كه براى شما شر است.»

۳- او در مقدمه دوم خود توان نظامى را معيار قدرت سياسى در صحنه جهانى مى داند در حالى كه سلطه سياسى و استعمار مردم از طريق زورگويى جز اغتشاش و گسترش استبداد و ظلم چيزى به ارمغان نمى آورد.

۴- آيا رسيدن به محور عمده قدرت به هر قيمتى، با معيارهاى عقلى و فطرى و انسانى سازگارى دارد؟

۵- وظيفه نظريه پرداز سياسى گمانه زنى براى آينده تاريخ نيست بلكه بايد با در نظر گرفتن مصالح كل جامعه براى بشر برنامه ريزى كرده و آينده بهترى را نويد دهد.

۶- آيا نظام سرمايه دارى براى جوامع خود خوشبختى به ارمغان آورده يا نظام طبقاتى فاحش ايجاد كرده است؟

و لذا تافلر مى گويد: «فهرست مشكلاتى كه جامعه ما (غرب ) با آن مواجه است تمامى ندارد».(۳۹)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32