موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات0%

موعود شناسی و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 27229
دانلود: 3106

توضیحات:

موعود شناسی و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 534 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27229 / دانلود: 3106
اندازه اندازه اندازه
موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

۱۴۷: آيا با اجماعى كه شيعه قبول ندارد مى توان دليل ولادت حضرت را اجماع قرار داد؟

اولا:

شيعه اجماع را در صورتى كه كاشف از دليل معتبر باشد قبول دارد و آن را يكى از ادله استنباط مى داند حتى در مواردى هم مى تواند انسان را به يقين به مفاد خبر مجمعين برساند و اجماعى كه در جامعه يعى وجود دارد از اين قبيل جماع است.

ثانيا:

شيعه بر وجود و ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام تنها به اجماع استدلال نمى كند. بلكه به ادله اى ديگر از قبيل، عقل، قرآن و روايات صحيح السند نيز نظر دارد.

۱۴۸: آيا اخبار مهدىعليه‌السلام غامض و پيچيده است؟

رواياتى كه از اهل بيتعليهم‌السلام در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام و ولادت او رسيده همگى حكايت از شخصى معين و محدود دارد كه متولد خواهد شد و پس از مدتى طولانى كه در غيبت به سر مى برد ظهور خواهد كرد. لذا مشاهده مى كنيم كه هر يك از امامان به اين نكته اشاره كرده اند كه او چندمين از فرزندانشان است. آنان به موضوع غيبت و انواع آن و مخفى بودن ولادت و حيرت مردم در آن نيز اشاره نموده اند. گر چه بخشى از ابهامات كه جزئى است مقتضاى طبيعى وضع اختناق سياسى آن عصر بوده است. آيا با اين وضع مى توان ادعا كرد كه موضوع امام مهدىعليه‌السلام غامض بوده است؟

۱۴۹: آگر موضوع مهدويت حضرت مهدىعليه‌السلام واضح بوده چرا عده اى به مهدويت غير او معتقد شدند؟

احمد كاتب مى گويد: «اگر مهدويت حضرت مهدىعليه‌السلام واضح بوده چرا قبل از ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام گروهى قائل به مهدويت امام علىعليه‌السلام يا فرزندش محمد بن حنفيه و نفس زكيه و امام صادقعليه‌السلام و امام كاظمعليه‌السلام و سيد محمد فرزند امام هادىعليه‌السلام و حتى امام عسكرىعليه‌السلام شدند؟»

پاسخ:

۱- اگر چه در برخى از احاديثى كه از جانب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت او درباره خروج مهدىعليه‌السلام وارد شده تصريح شده كه او قطعا فرزند امام عسكرىعليه‌السلام امام يازدهم است، ولى برخى هنگامى كه ظلم و تجاوز را زياد مى ديدند و از طرفى همه اهل بيت را هدايت شده و هادى مى دانستند، گاهى به اميد اينكه يكى از اهل بيت، مهدى امت است به سراغ او مى آمدند و ادعاى مهدويت در حق او مى كردند و جماعتى را نيز به دنبال خود مى كشيدند.

اين افراد غالبا از انسان هاى ساده انديش و جاهل بودند و در برخى از موارد مسأله سياسى نيز در اين ادعا دخالت داشته است.

۲- كسانى كه چنين ادعايى داشته اند هرگز دوام نياورده و بعد از مدت كوتاهى به جرگه عموم شيعيان پيوسته و يا منقرض شده اند.

۳- ميزان در عقيده يك مذهب، نظر غالب افراد و علماى آن مذهب است. و مى دانيم كه عقيده به مهدويت حضرت مهدىعليه‌السلام فرزند امام عسكرىعليه‌السلام عقيده قريب به اتفاق شيعيان به حساب مى آيد.

۴- در برخى از موارد كه گروهى قائل به مهدويت غير از حضرت مهدىعليه‌السلام شدند به جهت شبهه اى بوده كه براى آنها پديد آمده است؛ زيرا موقعيت آن عصر چنين حيرت و ترديدى را اقتضا داشته است اگر چه اين حيرت نيز بعد از مدت كوتاهى برطرف گشت.

۱۵۰: آيا امام عسكرىعليه‌السلام قبل از شهادت خود به مادرش وصيت كرده است؟

شيخ مفيدرحمه‌الله مى گويد: «برخى موضوع وصيت امام عسكرىعليه‌السلام به مادرش در امر وقوف و صدقات را دليل بر انكار ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام گرفته اند در حالى كه هرگز چنين دلالتى ندارد؛ زيرا اين كار به جهت اخفاى ولادت و مستور نمودن امر حضرت از دستگاه حاكم بوده است. اگر در وصيت نامه حضرت نام مهدى ذكر مى شد و صدقات و موقوفات به او نسبت داده مى شد به طور حتم با غرض حضرت از محافظت فرزندش منافات داشت خصوصا آنكه وصيت احتياج به شهادت شهودى از خواص دولت بنى عباس بود تا بر اصل وصيت گواهى داده و بر آن امضا كنند.

مگر در عصر امام صادقعليه‌السلام نبود كه آن حضرت به جهت حفظ فرزندش موسى به جعفرعليه‌السلام از تعرض دستگاه حكومت تصريح به امامت و وصايت او در ملاء عام و در وصيت نامه اش نكرد بلكه به پنج نفر وصيت نمود كه اول آنها منصور عباسى و بعد ربيع و قاضى وقت و كنيزش حميده بربريه و در آخر نام فرزندش موسى بن جعفر را ذكر كرد، تا از اين طريق بتواند جان فرزندش را حفظ كند، گر چه امر امامت او را براى خواص از اصحاب و اولياى خود روشن ساخته بود تا با مرور زمان بر ديگران واضح سازند...».(۴۵۵)

۱۵۱: آيا نص متواتر بر امامت امام زمانعليه‌السلام از امام عسكرىعليه‌السلام رسيده است؟

براى اثبات امامت امام زمانعليه‌السلام از راه هاى مختلف مى توان وارد شد و به نتيجه قطعى و مطلوب در اين مسأله رسيد اين بحث در رابطه با امامت همه امامان مطرح است.

۱- همان گونه كه اشاره شد از طريق امام عسكرىعليه‌السلام نصوص متعدى صحيح السند در امر امامت فرزندش رسيده است.

۲- اگر چه در باب اصل امامت و اينكه زمين هرگز از حجت خالى نيست احتياج به ادله قطعى و يقينى است ولى در بحث اينكه امام بعدى كيست از آن جهت كه موضوع خارجى است خبر واحد صحيح السند كافى است.

۳- همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد نصوص فراوان و در حد تواتر از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هر يك از امامانعليهم‌السلام در اين رابطه وارد شده است.

۴- همان گونه كه يكى از راه هاى اثبات نبوت بلكه عمده ترين راه آن اعجاز است در مورد اثبات امامت نيز از اين راه مى توانيم امامت هر يك از امامان را به اثبات برسانيم، زيرا نص خاص از جانب امام قبل بر امام بعد موضوعيت ندارد بلكه نص، راهى براى اثبات امامت امام بعد است.

۵- بر فرض اينكه نصوص وارده درباره برخى از ائمه خبر واحد باشند ولى با قرائن خارجى كه اين گونه روايات به همراه دارند ما را به قطع و اطمينان به مفاد آنها مى رسانند، همانند اقبال شيعه و اجماع اصحاب اماميه بر امامت شخص خاص با در نظر گرفتن اين نكته كه وضعيت خاص سياسى و فشارهاى شديدى كه از ناحيه حكام بنى اميه و بنى عباس بر شيعيان و پيروان اهل بيت و تابعان آنها وارد مى شد چنين وضعى را اقتضا داشته است.

۶- با بررسى تمام جوانب موضوع، اعم از رواياتى كه از امام عسكرىعليه‌السلام در باب امامت فرزندش امام مهدىعليه‌السلام رسيده و نيز رواياتى كه از جانب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و هر يك از امامان وارد شده و نيز معجزاتى كه از حضرت مهدىعليه‌السلام صادر شده و قرائن خارجى ديگر پى خواهيم برد كه مسأله امامت حضرت مهدىعليه‌السلام از راه تواتر قابل اثبات است.

۱۵۲: آيا بزرگان طايفه اماميه بعد از وفات امام عسكرىعليه‌السلام بر ولادت حضرت اتفاق داشتند؟

آرى، اصحاب و عموم طايفه شيعه اماميه بعد از وفات امام حسن عسكرىعليه‌السلام در طول قرن ها بر ولادت امام زمانعليه‌السلام اتفاق داشته اند، اگر چه در ابتدا حيرت و شكى در ولادت و امامت آن حضرت در بين گروهى از شيعيان پديد آمد ولى بعد از گذشت زمان نه چندان طولانى و به عنايت و تبليغ بزرگان اماميه همگى به راه مستقيم هدايت شده و به امامت امام عصرعليه‌السلام اعتقاد پيدا نمودند، همان گونه كه شيخ مفيد در كتاب «الفصول المختاره» به آن اشاره كرده است.

او مى گويد: «از اين فرقه هايى كه ذكر شد هيچ فرقه اى در زمان ما كه سال ۳۷۳ هجرى است باقى نمانده است جز شيعه دوازده امامى كه قائل به امامت فرزند امام حسن همنام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و همگى بر زنده بودن ايشان قطع داشته و معتقد به بقاى آن حضرت تا زمانى كه قيام به شمشير كند، هستند...».(۴۵۶)

۱۵۳: مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام چه گفته اند؟

مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام به طور اتفاق آن را در سال ۲۵۵ هجرى دانسته اند. اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- كلينىرحمه‌الله .(۴۵۷)

۲- شيخ مفيدرحمه‌الله .(۴۵۸)

۳- اربلىرحمه‌الله .(۴۵۹)

۴- شيخ طوسىرحمه‌الله .(۴۶۰)

۵- كفعمىرحمه‌الله .(۴۶۱)

۶- طبرسىرحمه‌الله .(۴۶۲)

۷- علامه مجلسىرحمه‌الله .(۴۶۳)

۸- شيخ بهايىرحمه‌الله .(۴۶۴)

۱۵۴: حكم كسى كه ايمان به ولادت امام مهدىعليه‌السلام ندارد چيست؟

از آنجا كه ولادت و وجود حضرت مهدىعليه‌السلام مبناى شيعه در طول تاريخ بوده و به تعبيرى ضرورت مذهب به حساب مى آمده است و لذا اجماع شيعه از عوام و خواص بر آن بوده است، بدين جهت كسى كه منكر ولادت و وجود امام مهدىعليه‌السلام است از تشيع و جامعه شيعى خارجى مى شود، گر چه براى خود ادله اى وهمى ذكر كند زير امر ضرورى خود بهترين دليل بر اثبات آن است.

بلكه بالاترين از اين مطابق راى متقدمين و متاخرين از علماى اماميه كه امامت را از اصول دين مى دانند، كسى كه منكر امامت و وجود امام معصوم در برهه اى از زمان باشد از دين خارج است، گر جه در ظاهر حكم به اسلام او مى شود، همان گونه كه چنين حكمى درباره اهل سنت صادق است.

۱۵۵: چه كسانى هنگام ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام او را زيارت كرده اند؟

اسامى پنج نفر را در اين مورد مى توان نام برد:

۱- حكيمه دختر امام جوادعليه‌السلام .(۴۶۵)

۲- زن قابله.(۴۶۶)

۳ و ۴- نسيم و ماريه.(۴۶۷)

۵- كنيز امام عسكرىعليه‌السلام .(۴۶۸)

۱۵۶: چه كسانى در مدت پنج سال آخر حيات امام عسكرىعليه‌السلام امام زمانعليه‌السلام را ديده اند؟

در مورد اين سؤال مى توان به اسامى عده اى اشاره كرد:

۱- محمد بن عثمان عمرى با چهل نفر.(۴۶۹)

۲- ابوهارون.(۴۷۰)

۳- يعقوب بن منقوش.(۴۷۱)

۴- عمرو اهوازى.(۴۷۲)

۵- حكيمه دختر امام جوادعليه‌السلام .(۴۷۳)

۶- محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر.(۴۷۴)

۷- ابو نصر ظريف خادم.(۴۷۵)

۸- ابوعلى بن مطهر.(۴۷۶)

۹- عقيد خادم و اسماعيل بن على نوبختى.(۴۷۷)

۱۰- نسيم، خادم امام عسكرىعليه‌السلام .(۴۷۸)

۱۱- اصحاب امام عسكرىعليه‌السلام .(۴۷۹)

۱۲- مردى از فارس.(۴۸۰)

۱۳- ابو عمرو.(۴۸۱)

۱۴- ابراهيم بن عبده نيشابورى و خادمش.(۴۸۲)

۱۵- رشيق صاحب مادراى.(۴۸۳)

۱۶- كامل بن ابراهيم مدنى.(۴۸۴)

۱۷- احمد بن اسحاق قمى.(۴۸۵)

۱۵۷: چه كسانى در عصر غيبت صغرا حضرت را ملاقات نموده اند؟

جماعت بسيارى در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شده اند كه به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- محمد بن عثمان عمرى.(۴۸۶)

۲- طريف و ابونصر.(۴۸۷)

۳- ازدى.(۴۸۸)

۴- ابراهيم بن ادريس.(۴۸۹)

۵- ابى عبدالله بن صالح.(۴۹۰)

۶- ابراهيم بن مهزيار.(۴۹۱)

۷- محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر.(۴۹۲)

و ديگران.

مرحوم مجلسى در روايتى اسامى ۲۶۵ نفر از كسانى كه در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شده اند را نام برده است.(۴۹۳)

۱۵۸: آيا علماى انساب به ولادت فرزند امام عسكرىعليه‌السلام اعتراف نموده اند؟

آرى، گروهى از آنان معترفند كه براى امام حسن عسكرىعليه‌السلام فرزندى به نام محمد و با القاب: حجت و مهدى و... متولد شده است. اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- نسابه سهل بن عبدالله بن داوود بن سليمان بخارى، كه معاصر عصر غيبت صغرا مى زيسته است.(۴۹۴)

۲- سيد عمرى، نسابه مشهور در قرن پنجم هجرى.(۴۹۵)

۳- فخر رازى شافعى، نسابه قرن پنجم.(۴۹۶)

۴- نسابه قرن ششم مروزى ازورقانى.(۴۹۷)

۵- نسابه جمال الدين احمد معروف به ابن عنبه.(۴۹۸)

۶- نسابه ابوالحسن محمد حسين يمانى صنعانى زيدى، نسابه قرن يازدهم.(۴۹۹)

۷- محمد امين سويدى.(۵۰۰)

۸- محمد ويس حيدرى سورى.(۵۰۱)

۹- علامه نسابه سيد محمد بن حسين بن عبدالله حسينى سمرقندى مدنى.(۵۰۲)

۱۰- شريف انس كتبى حسنى در تعليقه بر كتاب((تحفة المطالب)).(۵۰۳)

۱۱- علامه نسابه سيد محمد بن احمد بن حميد الدين نجفى(۵۰۴)

۱۲- علامه نسابه شريف انس كتبى حسنى.(۵۰۵)

۱۵۹: آيا جعفر عموى امام مهدىعليه‌السلام منكر ولادت ايشان بوده است؟

جعفر اگر چه انكار چنين مطلبى را داشته است، ولى از جهاتى نمى توان به انكار او توجه نمود:

۱- با ادله متقن ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام به اثبات رسيده است.

۲- اتفاق امت بر آن است كه جعفر معصوم نبوده است، بلكه از جمله مردم عادى بوده كه در او احتمال گمراهى و يا سهو و اشتباه رواست. همان گونه كه برخى از فرزندان يعقوب به گمراهى كشيده شدند.

۳- از برخى اخبار استفاده مى شود كه جعفر به سبب انحراف و گمراهى كه داشت ادعاى دروغين عدم ولادت فرزند براى امام عسكرىعليه‌السلام نمود.

۴- نهايت چيزى را كه از روى احتياط مى توان گفت اينكه: از آنجا كه او كشش و قابليت و تحمل خبر ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام را نداشته امام عسكرىعليه‌السلام فرزندش را به او نشان نداده است. و لذا از آن بى اطلاع بوده است.

۱۶۰: چرا جعفر به «دروغگو» معروف شده است؟

در توقيعى كه از ناحيه مقدسه صادر شد حضرت اشاره به جعفر كرده، مى فرمايند:

«...و قد ادعى هذا المبطل المفترى على الله الكذب بما ادعاه، فلا ادرى باية حالة هيى له رجاء ان يتم دعواه، ابفقه فى دين الله؟ فوالله ما يعرف حلالا من حرام و لا يفرق بين خطاء و صواب ...»(۵۰۶) ؛

«... به طور حتم اين شخص مبطل و تهمت زننده به خدا است و در آنچه مى گويد ادعاى دروغ و كذب نموده است، نمى دانم كه به كدامين حالت اميد دارد كه ادعاى خود را تمام نمايد؟ آيا به فهم در دين خدا؟ به خدا سوگند كه او حلال را از حرام نمى شناسد و اشتباه و صحيح را تشخيص نمى دهد...».

از اين توقيع استفاده مى شود اول كسى كه به جعفر لقب دروغگو داد خود حضرت بوده است و بعد از آن اين عنوان بر او شهرت يافت برخى نيز وجه توصيف او را به دروغگو به جهت تمييز بين او و امام جعفر صادقعليه‌السلام مى دانند.

۱۶۱: كارهاى ناشايست جعفر چه بوده است؟

جعفر فرزند امام هادىعليه‌السلام پس از رحلت برادرش امام عسكرىعليه‌السلام به يك سرى اقدامات روى آورد كه در شأن او نبوده است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- قصد نماز خواندن بر پيكر مطهر برادرش امام عسكرىعليه‌السلام .(۵۰۷)

۲- ادعاى امامت و رهبرى، زيرا او به وزير عباسى عبيدالله بن يحيى بن خاقان گفت: «مقام برادرم را به من بدهيد، من سالانه مبلغ بيست هزار دينار بابت آن به شما مى پردازم».(۵۰۸)

۳- ادعاى ارث، زيرا در اقدامى ديگر كوشيد تا اموال امامعليه‌السلام را تصاحب نمايد و ادعا كرد كه برادرش ابو محمدعليه‌السلام فرزندى ندارد، و تنها وارث، برادر اوست. حكومت نيز اجازه داد تا بر اموال برادر تسلط يابد.(۵۰۹)

۴- تحريك حكومت براى دستگيرى امام مهدىعليه‌السلام .

۱۶۲: چرا امام زمانعليه‌السلام عمويش جعفر را به برادران يوسفعليه‌السلام تشبيه كرد؟

امام زمانعليه‌السلام در ذيل توقيعى كه به محمد بن عثمان عمرىرحمه‌الله صادر شد فرمود:... و اما سبيل عمى جعفر و ولده فسبيل اخوة يوسفعليه‌السلام ...(۵۱۰) ؛ «اما راه عمويم جعفر و اولادش همانند راه برادران يوسف است...».

براى نكته تشبيه به وجوهى مى توان اشاره نمود:

۱- حكم جعفر عموى امام زمانعليه‌السلام را همانند اولاد انبيا بايد به آباء و اجدادشان واگذار نمود و درباره آنها سخنى نگفت.

۲- همان گونه كه برادران يوسف از عمل ناشايست خود توبه كردند او نيز چنين نموده است. و لذا برخى او را به جعفر تواب لقب داده اند.

۳- فرزندان يعقوب گر چه گناه مرتكب شدند ولى خداوند متعال به جهت كرامت يعقوب از آنان عفو نمود. همچنين در مورد جعفر، زيرا او فرزند امام، برادر امام و عموى امام بود.

۴- ممكن است كه تشبيه، ناظر به اثبات خطا و گناه براى جعفر باشد، همان گونه كه اولاد يعقوب مرتكب گناه شدند، بدين معنا كه هرگز نمى توان ادعا كرد اولاد انبيا و اوصيا همانند خود آنها از گناه معصومند، بلكه همان گونه كه فرزندان يعقوب مرتكب گناه شدند، فرزند امام نيز ممكن است مرتكب گناه شود در حقيقت، هدف امام از تمثيل رفع استبعاد از اين جهت است.

۱۶۳: چرا فرزندان برخى از پيامبران يا امامان نا اهل شدند؟

اولا:

جعفر گر چه فرزند امام است ولى از ناحيه مادر ضمانت داده نشده است. آنچه مسلم است اينكه امام معصوم بايد در اصلاب شامخه و ارحام مطهره باشد، ولى نسبت به اولاد آنها چنين ادعايى نشده است و ذا مشاهده مى كنيم كه فرزندان برخى از انبيا و اوصيا نا اهل و منحرف درآمدند.

ثانيا : گاهى ابتلات و مشكلاتى در زندگى برخى از انبيا و امامان پديد مى آمد تا كسى توهم و خيال ربوبيت آنها را نكند.

۱۶۴: آيا انتقال امامت به دو برادر بعد از حسنينعليه‌السلام جايز است؟

احمد كاتب مى گويد: «قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسين و وجوب استمرار آن در عقاب، ضعيف است، و اجماعى بر آن در آن وقت نبوده است...».

پاسخ:

جمهور شيعه اماميه و مشهور بلكه متواتر نزد آنان قبل از ولادت امام مهدىعليه‌السلام ، قول به عدم جوار انتقال امامت به دو برادر بعد از امام حسن و امام حسينعليه‌السلام است.

اسماعيل بن على نوبختى مى گويد: «از اخبار متواتر از امامان صادق علم پيدا نموديم كه امامت بعد از حسن و حسينعليه‌السلام تنها در اولاد امام خواهد بود نه در برادر يا اقوام».(۵۱۱)

اشعرى قمى(۵۱۲) و على بن حسن نوبختى(۵۱۳) نيز همين اعتقاد را داشته اند.

از برخى روايات نيز اين مطالب به خوبى استفاده مى شود:

كلينى به سند صحيح از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: «لا تعود الامامة فى الاخوين بعد الحسن و الحسين ابدا »(۵۱۴) ؛ «بعد از حسن و حسين هرگز امامت در دو برادر نخواهد بود.»

و نيز به سند ديگر از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: «لا تجتمع الامامة فى اخوين بعد الحسن و الحسين انما هى فى الاعقاب و اعقاب الاعقاب ».(۵۱۵) ؛ «امامت در دو برادر بعد از حسن و حسين جمع نخواهد شد. همانا امامت در نسل ها و نسل هاى نسل هاست.»

و نيز از اسماعيل بن بزيع نقل شده كه از امام رضاعليه‌السلام سوال شد:انه سئل: أتكون الامامة فى عم او خال؟ فقال: لا. فقلت: ففى اخ، قال: لا...(۵۱۶) ؛ «آيا امامت در عمو يا دايى قرار خواهد گرفت؟ فرمود: خير. عرض كردم: دو برادر چطور؟ فرمود: خير...».

۱۶۵: آيا شيعيان بعد از شهادت امام عسكرىعليه‌السلام به جعفر تعزيت و تهنيت گفتند؟

احمد كاتب مى گويد: «مطابق حديث ابوالاديان عموم شيعه كه در ضمن آنها نايب اول وجود داشت به جعفر در سوگ امام عسكرىعليه‌السلام تعزيت گفته و نيز به جهت امامت او تهنيت گفتند.

پاسخ:

۱- با مراجعه به حديث ابوالاديان(۵۱۷) پى مى بريم كه برداشت احمد كاتب به طور عموم صحيح نيست. بلكه آنچه در آن حديث آمده اين است كه ابوالاديان مى گويد:... و اذا انا بجعفر بن على اخيه بباب الدار و الشيعة حوله يعزونه و يهنئونه...؛ «... ناگهان جعفر بن على برادر امام عسكرىعليه‌السلام را كنار درب خانه ديدم در حالى كه شيعيانى كه دور او بودند به او تعزيت و تبريك مى گفتند.» از اين تعبير استفاده مى شود كه برخى از شيعيان كه هنوز امر امامت حضرت مهدىعليه‌السلام به جهت اختفاى ولادت روشن نشده بود به گمان اينكه او امام است در صدد تهنيت او برآمدند.

۲- در اين روايت اثرى از نايب اول عثمان بن سعيد كه به جعفر تعزيت و تبريك بگويد وجود ندارد. و اين نسبتى دروغ است كه كاتب به نايب اول داده است.

۳- با مراجعه به مجموعه روايت ابوالاديان استفاده مى شود كه جعفر در ادعاى خود دروغ گو بوده است.

ابوالديان مى گويد: «فلما صرنا فى الدار اذا نحن بالحسن بن على صلوات الله عليه على نعشه مكفنا فتقدم جعفر بن على ليصلى على اخيه، فلما هم بالتكبير خرج صبى بوجهه سمرة، بشعره قطط، باسنانه تفليج، فجبذ برداء جعفر بن على و قال: تاخر يا عم فانا احق بالصلاة على ابى، فتاخر جعفر، و قد اربد و جهه و اصفر فتقدم الصبى و صلى عليه و دفن الى جانب قبر ابيهعليهما‌السلام ثم قال: يا بصرى هات جوابات الكتب التى معك، فدفعتها اليه»(۵۱۸) ؛ «... هنگامى كه به خانه حضرت رسيدم مشاهده كردم كه نعش حسن بن علىعليه‌السلام كفن پيچ است. جعفر جلو آمد تا بر جنازه برادرش نماز بگذارد، همين كه خواست تكبير نماز ميت بگويد، كودكى گندم گون، با موهايى فرى، دندان هايى باز، از پشت پرده بيرون آمد و رداى جعفر بن على را كشيد و فرمود: «كنار برو اى عمو، زيرا من سزاوارترم كه بر پدرم نماز گذارم». جعفر در حالى كه رنگ صورتش تغيير كرده بود كنار رفت.

اين كودك جلو آمد و بر جنازه امام عسكرىعليه‌السلام نماز گزارد و جنازه كنار قبر پدرشعليه‌السلام به خاك سپرده شد. آن گاه فرمود: اى بصرى! جواب نامه هايى كه با توست به من بده. من هم آنها را به حضرت دادم...».

و نيز ابوالاديان مى گويد: «هنگامى كه جعفر را چنين ديدم با خود گفتم: اگر اين مرد امام است پس در حقيقت امامت باطل شده است، زيرا من او را آن گونه كه مى شناسم شخصى است كه شرب نبيذ (مسكر) مى كند و نيز با جوسق قمار كرده و با طنبور بازى مى كند...».(۵۱۹)

امامت در سنين كودكى

۱۶۶: چه كسانى در امامت در سنين كودكى شك كرده اند؟

از جمله سؤال هاى مطرح در مورد امام زمانعليه‌السلام اين است كه آيا كسى مى تواند در سنين كودكى به مقام امامت و خلافت برسد؟

ابن حجر هيتمى از علماى اهل سنت مى گويد: «آنچه در شريعت مطهر ثابت شده اين است كه ولايت طفل صغير صحيح نيست، پس چگونه شيعيان به خود اجازه داده و گمان بر امامت كسى دارند كه عمر او هنگام رسيدن به امامت بيش از پنج سال نبوده است».(۵۲۰)

احمد كاتب مى نويسد: «معقول نيست كه خداوند طفل صغيرى را به رهبرى مسلمين منصوب كند».(۵۲۱)

۱۶۷: آيا قرآن مؤ يد امامت و نبوت كودك است؟

از نظر قرآن امامت، نبوت و ولايت در سنين كودكى نه تنها امرى ممكن است بلكه از وقوع آن نيز خبر داده است.

الف: خداوند متعال خطاب به حضرت يحيى مى فرمايد:( يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ) (۵۲۲) ؛ «اى يحيى تو كتاب آسمانى ما رابه قوت فراگير و به او در كودكى مقام نبوت داديم.»

فخر رازى درباره حكمى كه خداوند متعال به حضرت يحيىعليه‌السلام داد مى گويد: «مراد از حكم در آيه شريفه همان نبوت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم و كامل كرد و به او وحى فرستاد، چرا كه خداوند حضرت يحيى و عيسى را در كودكى به پيامبرى برگزيد، بر خلاف حضرت موسى و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه آنان را در بزرگسالى به رسالت مبعوث نمود».(۵۲۳)

ب: و نيز در مورد حضرت عيسىعليه‌السلام مى فرمايد:( فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ) (۵۲۴) ؛ «مريم (در پاسخ ملامت گران) به طفل اشاره كرد. آن ها گفتند: چگونه با طفل گهواره اى سخن گوييم؟ آن طفل گفت: همانا من بنده خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود...».

قندوزى حنفى بعد از ذكر ولادت امام مهدىعليه‌السلام مى نويسد: «گفته اند كه خداوند تبارك و تعالى او را در سن طفوليت حكمت و فصل الخطاب عنايت نمود، و او را نشانه اى براى عالميان قرار داد، همان گونه كه در شان حضرت يحيىعليه‌السلام فرمود: «يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا ». و نيز در شأن حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود: «( قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ) . خداوند عمر حضرت مهدىعليه‌السلام را به مانند عمر حضرت خضر طولانى گردانيد».(۵۲۵)

قطب راوندى و ديگران با سند از يزيد كناسى نقل كرده اند كه از حضرت ابى جعفرعليه‌السلام سؤال كردم: أكان عيسى ابن مريمعليه‌السلام حين تكلم فى المهد حجة الله على اهل زمانه؟ فقال كان يومئذ نبيا حجة لله غير مرسل اما تسمع لقوله حين قال:

( قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ) قلت فكان يومئذ حجة لله على زكريا فى تلك الحال و هو فى المهد؟

فقال: كان عيسى فى تلك الحال آية للناس و رحمة من الله لمريم حين تكلم فعبر عنها و كان نبيا حجة على من سمع كلامه فى تلك الحال، ثم صمت فلم يتكلم حتى مضيت له سنتان و كان زكريا الحجة لله عزوجل على الناس بعد صمت عيسى بسنتين ثم مات زكريا فورثه ابنه يحيى الكتاب و الحكمة و هو صبى صغير، أما تسمع لقوله عزوجل:( يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ) فلما بلغ عيسىعليه‌السلام سبع سنين تكلم بالنبوة و الرسالة حين اوحى الله تعالى اليه، فكان عيسى الحجة على يحيى و على الناس اجمعين و ليس تبقى الارض يا ابا خالد يوما واحدا بغير حجة لله على الناس منذ يوم خلق الله آدمعليه‌السلام ...(۵۲۶) ؛

«آيا عيسىعليه‌السلام هنگامى كه در گهواره سخن گفت حجت خدا بر اهل زمان خود بود؟» حضرت فرمود: «عيسى در آن روز پيامبر و حجت غير مرسل خدا بود.»

آيا نشنيده اى قول خدا را هنگامى كه فرمود: «من بنده خدايم، او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده است. و مرا - هر جا كه باشم - وجودى پر بركت قرار داده و تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است.»

عرض كردم: پس در آن روز عيسى حجت خدا بر زكريا در آن حال بود در حالى كه در گهواره به سر مى برد؟ حضرت فرمود: عيسى در آن حال نشانه اى براى مردم و رحمتى از جانب خدا براى مريم بود آن هنگامى كه سخن گفت و از او تعبير كرد.

(و نيز) پيامبر و حجت بود بر هر كه كلام او را در آن حال شنيد. سپس عيسى ساكت شد و تا دو سال با كسى سخن نگفت و در اين مدت زكرياعليه‌السلام حجت بر مردم بود. پس از فوت او يحيىعليه‌السلام در سنين كودكى وارث كتاب و حكمت شد.

آيا نشنيده اى قول خداوند عزوجل را كه فرمود: «اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت (و عقل كافى) در كودكى به او داديم.» عيسى وقتى به هفت سالگى رسيد با اولين وحى كه بر او نازل شد خبر از نبوت خود داد. در اين هنگام او حجت بر يحيى و تمام مردم شد. اى ابا خالد از هنگام خلقت آدم، حتى يك روز نيز زمين خالى از حجت خدا بر مردم نبوده است...».

كسى اشكال نكند كه در مورد حضرت عيسى اگر چه قرآن لفظ ماضى را به كار برده ولى در حقيقت به عناى مضارع و زمان آينده است زيرا در جواب مى گوييم:

اولا:

اين احتمال خلاف ظاهر لفظ ماضى است و هم بر خلاف آن احتياج به دليل و قرينه دارد در حالى كه رينه اى در بين نيست.

ثانيا:

فرق است بين نبى و رسول در مورد قصه حضرت عيسى تعبير نبى آمده نه رسول، و لذا ممكن است كه طفلى در سنى كودكى به مقام نبوت رسيده باشد گر چه به جهت طفوليت هنوز به مقام رسالت نرسيده است.