موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات0%

موعود شناسی و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 29902
دانلود: 3557

توضیحات:

موعود شناسی و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 534 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29902 / دانلود: 3557
اندازه اندازه اندازه
موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

۱۶۸: آيا از منظر تاريخ امامت در كودك تجسم يافته است؟

با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه مسأله امامت و رهبرى كودك واقع شده است و فلاسفه و حكما مى گويند: قوى ترين دليل بر امكان شى ء وقوع آن است.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال سوم هجرت بعد از نزول آيه شريفه( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) على بن ابى طالب را كه نوجوانى بيش نبود به خلافت و وصايت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت كنند.(۵۲۷)

شيخ مفيدرحمه‌الله مى نويسد: «عموم شيعه و اهل سنت بر اين امر اتفاق دارند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت علىعليه‌السلام را دعوت به وزارت و خلافت و وصايت كرد، در حالى كه سن او كم بود و از ديگر كودكان دعوت به عمل نياورد...».(۵۲۸)

۱۶۹: آيا عقل، امامت كودك را تأیید مى كند؟

برخى مى گويند: امامت در سنين كودكى عقلا محال است. در پاسخ مى گوييم:

امر محال بر سه قسم است:

۱- محال ذاتى: كه فى حد نفسه محال است بدون در نظر گرفتن امرى ديگر، مثل اجتماع نقيضين يا ارتفاع نقيضين.

۲- محال وقوعى: كه وقوع آن محال است مثل وقوع معلول بدون علت.

۳- محال عادى: كه وقوع آن طبق قوانين شناخته شده طبيعت محال است ولى نه ذاتا محال است و نه مستلزم محال. همانند كارهايى كه بر آن معجزه صدق مى كند.

در مورد امامت در سنين كودكى مى گوييم: اين مسأله محال ذاتى يا وقوعى نيست زيرا خداوند متعال قادر است تا تمام شرايط رسالت و امامت را در كودك قرار دهد. عقل انسان اين مطالب را بعيد نمى داند و نبوت حضرت يحيى و عيسىعليهما‌السلام بهترين شاهد صدق بر اين مدعا است.

محمد بن حسن صفار به سند خود از على بن اسباط نقل كرده كه گفت: «رأيت ابا جعفر عليه‌السلام قد خرج على فاحددت النظر اليه و الى راسه و الى رجله لاصف قامته لاصحابنا بمصر، فخر ساجدا. فقال ان الله احتج فى الامامة مثل ما احتج فى النبوة .» قال الله تعالى:( وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ) (۵۲۹) و قال الله: فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنة(۵۳۰) . «فقد يجوز ان يوتى الحكمة و هو صبى و يجوز ان يوتى و هو ابن اربعين سنة »(۵۳۱) ؛ «ابا جعفرعليه‌السلام را در حالى كه بر من وارد مى شد مشاهده كردم.

س خوب به سر و پاى مباركش نظاره كردم تا بتوانم بر اصحاب خود در مصر آن حضرت را توصيف نمايم. ناگهان مشاهده كردم كه حضرت به سجده افتاد و فرمود: «خداوند احتجاج نموده در امر امامت به آنچه در امر نبوت احتجاج كرده است، و مى فرمايد:( وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ) و نيز مى فرمايد:فلما( بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ) . «پس گاهى ممكن است كه خداوند به كسى حكمت عطا كند در حالى كه كودكى بيش نيست همان گونه كه جايز است به كسى ديگر در سنين چهل سالگى حكمت عطا فرمايد.»

۱۷۰: آيا طفل در سنين كودكى مى تواند رشد عقلى داشته باشد؟

دانشمندان مى گويند: براى رشد عقلى سن معينى وجود ندارد زيرا چه بسا شخصى رشيد است اما سن او بيش از پنج سال نيست؛ چون قوه عاقله او به قدرت خداوند به حد كافى رشد كرده است چه مانعى دارد كه خداوند متعال سن رشد را در امامعليه‌السلام به پنج سالگى قرار دهد؟

علامه حلى مى فرمايد: «طبيعت كودكان با دوستى و محبت پدر و مادر و ميل به آن در آميخته است لذا كناره گيرى كودك از آنان و توجه به خداوند متعال دليل بر قوت كمال اوست».

او در ادامه مى نويسد: «طبيعت كودكان با نظر و تامل در امور عقلى و تكاليف الهى ناسازگار و متناسب با بازى و لهو و لعب است پس اگر كودكى با امورى كه ناسازگار با طبع كودكانه است انس گرفته دليل رسيدن او به كمال است».(۵۳۲)

صفوان بن يحيى مى گويد: هنگامى كه امام رضاعليه‌السلام به امام جوادعليه‌السلام اشاره كرد و او را به امامت منصوب نمود در حالى كه سن او از سه سال تجاوز نمى كرد به آن حضرت عرض كردم: فدايت گردم فرزند شما سه سال بيشتر ندارد؟ حضرت فرمود:... و ما يضره من ذلك شى ء قد قام عيسىعليه‌السلام بالحجة و هو بن ثلاثة سنين(۵۳۳) ؛ «چه اشكالى دارد در حالى كه عيسىعليه‌السلام نيز در سنين سه سالگى حجت خدا گشت.»

به امام جوادعليه‌السلام عرض شد: مردم به جهت كمى سن شما امامت شما را انكار مى كنند. حضرت پاسخ فرمود:و ما ينكرون من ذلك قول الله عزوجل؟ لقد قال الله عزوجل لنبيهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «( قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي ) فوالله ما تبعه الا علىعليه‌السلام و له تسع سنين و انا ابن تسع سنين»(۵۳۴) ؛ «چرا انكار مى كنند در حالى كه خداوند به نبى خود فرمود: اى رسول ما! امت را بگو: طريقه من و پيروانم همين است كه خلق را با بينايى و بصيرت به سوى خدا دعوت كنيم پس به خدا سوگند در آن هنگام او را متابعت نكرد مگر علىعليه‌السلام در حالى كه نه سال بيشتر نداشت و من نيز فرزند نه ساله هستم.»

۱۷۱: آيا شيعيان به امامت امامان در سنين كودكى اطمينان داشتند؟

دانش آموختگان مدرسه اهل بيتعليهم‌السلام در طول تاريخ فداكارى و جانفشانى هاى زيادى را در راه تثبيت عقيده خود در مسأله امامت داشته اند؛ زيرا داشتن چنين عقيده و فكرى منشا دشمنى و خصومت دستگاه خلفا با دوست داران اهل بيت بود. و اين امر منجر به درگيرى نظام حاكم با اهل بيتعليهم‌السلام و ياران آنها بود، لذا عده زيادى را زندانى و گروهى را نيز مى كشتند. و اين نشان مى دهد كه اعتقاد به ولايت اهل بيتعليهم‌السلام حتى در سنين كودكى براى آنها چنان روشن و مسلم شده بود كه از جان و مال خود مايه مى گذاشتند.

۱۷۲: آيا اعتقاد به امامت و ولايت امامان در كودكى با تهديد و تحميل بزرگان شيعه بوده است؟

اين فرضيه به طور حتم باطل است زيرا با ورع و قداست بزرگان طايفه اماميه سازگارى ندارد. هيچ گاه نمى توان باور كرد كه آنان با تهديد و زور مردم را به اطاعت امامان دعوت كرده باشند به ويژه آنكه آنان در طول مدت امامت اهل بيتعليهم‌السلام در شديدترين وضع - به جهت پذيرش دعوت آنها - به سر مى برند.

پذيرش دعوت اهل بيت و دعوت به آنان سود مادى و مقام ظاهرى نداشته است تا توهم طمع به آن امور باعث شود كه چنين دعوتى را داشته باشند. پذيرفتنى نيست كه علماى اماميه به نادرستى بر امامت شخصى در كودكى تبانى و اتفاق داشته باشند در حالى كه اين كار سبب ايجاد انواع محروميت ها براى آنان بود. اين نيست مگر آنكه دعوت آنها ناشى از اعتقاد به امامت امامان در سنين كودكى بوده است.

۱۷۳: آيا خلفا بر امامت امامان در سنين كودكى اذعان داشتند؟

خلفاى معاصر به فضايل اخلاقى و كمالات معنوى و علمى امامانى كه در سن كودكى بودند اذعان داشتند و لذا آن را زنگ خطرى براى خود و خلافت غاصبانه خويش مى دانستند. بر اين اساس تمام توان خود را براى از بين بردن امامان و فضايلشان به كار مى گرفتند.

با توجه به اين مطب به خوبى روشن مى شود كه مسأله امامت شخص - هر چند در سنين كودكى - امرى ثابت بوده است خصوصا آنكه به طور مكرر آنها را امتحان كرده به فضل و كمالاتشان پى برده بودند.

۱۷۴: آيا از امامان قبل نصى بر امامت امامان كودك بوده است؟

در مورد هر يك از امامان كه در سنين كودكى به امامت رسيده اند از امام قبل خود به طور صريح و ضمنى بر امامت آنها اشاره شده است.

الف. نص بر امام جوادعليه‌السلام

محمد بن ابى نصر مى گويد: فرزند نجاشى به من گفت: امام بعد از صاحبت كيست؟ دوست دارم پاسخ آن را بدانم. محمد بن ابى نصر مى گويد: نزد امام رضاعليه‌السلام رفتم و سؤال فرزند نجاشى را به امام عرض كردم. حضرت فرمود: «الامام ابنى»(۵۳۵) ؛ «امام، فرزند من است.»

ب. نص بر امام مهدىعليه‌السلام

محمد بن على بن بلال مى گويد: «از ناحيه امام عسكرى - دو سال قبل از وفاتش - نامه اى به دستم رسيد كه در آن خبر از جانشين بعد از خود داده بود و نيز سه روز قبل از وفاتش نامه اى ديگر براى من فرستاد و در آن از جانشين بعد از خود خبر داد».(۵۳۶)

عمرو اهوازى مى گويد: امام عسكرىعليه‌السلام فرزند خود را به من نشان داد و فرمود:هذا صاحبكم من بعدى(۵۳۷) ؛ «اين صاحب و امام شما بعد از من است.»

حمدان قلانسى مى گويد: «به عمرى عرض كردم: آيا امام عسكرىعليه‌السلام از دنيا رحلت نمود؟ فرمود: آرى، ولى كسى را به جانشينى خود قرار داد كه گردنش مثل اين بود. اشاره به دست خود نمود».(۵۳۸)

۱۷۵: كودكى كه ممنوع از تصرف در اموال است چگونه مى تواند امام باشد؟

برخى مى گويند: شما چگونه به امامت كودك اعتقاد داريد در حالى كه خداوند مى فرمايد:( وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ ) (۵۳۹) ؛ حال اگر خداوند كسى را كه به حد بلوغ نرسيده از تصرف در اموالش منع مى كند پس چگونه ممكن است او را امام قرار دهد؛ زيرا امام، ولى بر خلق در تمام امور دين و دنيا است و صحيح نيست كه والى و سرپرست تمام اموال از قبيل صدقه ها و خمس ها و امين بر شريعت و احكام و... كسى باشد كه ولايت بر درهمى از اموال خود را هم ندارد.

پاسخ : اين اشكال از كسى صادر مى شود كه بصيرتى در دين ندارد زيرا آيه اى را كه مخالفان در اين باب به آن اعتماد كرده اند خاص است و شامل امام معصوم نمى شود، به جهت آنكه خداوند با برهان عقلى و دليل نقلى امامت آنان را ثابت نموده است و اين مى رساند كه امام مخاطب آيه فوق نمى باشد و از زمره ايتام خارج است هيچ اختلافى بين امت نيست كه آيه فوق مربوط به كسانى است كه عقلشان ناقص است و هيچ ربطى به آنان كه عقلشان به عنايت الهى به حد كمال رسيده ندارد، اگر چه كودك باشند لذا آيه شريف شامل ائمه اهل بيتعليهم‌السلام نمى شود.(۵۴۰)

پاسخ ديگرى كه مى توان داد اين است كه: عنوان حقيقى و اصلى براى حكم به وجوب دفع مال به يتيمان رشد عقلى است نه بلوغ و اگر تعبير به بلوغ در آيه به حد نكاح ذكر شده به جهت عنوان مشير به رشد عقلانى است، زيرا غالبا در اين هنگام است كه انسان رشيد مى شود و شاهد اين مطلب اينكه: اگر كسى از حد بلوغ بگذرد و حتى به سنين بالايى از عمر خود برسد ولى رشيد نشده باشد اموالش را به او نمى دهند از اينجا معلوم مى شود كه ملاك رشد عقلانى است كه در امام معصوم از ابتداى سنين كودكى وجود دارد.

از اينجا پاسخ پرسش هاى ديگر نيز درباره امامت كودك داده مى شود مثل اينكه طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه نمى تواند حتى امام جماعت باشد؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد با آنكه معامله با او صحيح نيست؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه عقد او باطل است؟ طفل چگونه مى تواند امام باشد در حالى كه گواهى او جز در موارد خاص مورد قبول نيست؟

۱۷۶: طفل پنج ساله چگونه نمازش بر جنازه امام صحيح است؟

منشاء اين اشكال و اشكالات مشابه اين است كه امام را با ديگران مقايسه كرده اند و براى او امتياز خاص قائل نيستند. ولى اگر معتقد شويم كه امام - اگر چه كودك باشد - كسى است كه با معجزه و نص، امامتش ثابت شده و عقلش به عنايت الهى كامل گرديده است ديگر او را با مردم عوام مقايسه نمى كنيم. و نيز پاسخ اين سؤال داده مى شود كه چگونه ممكن است طفلى هدايت تكوينى و تشريعى و باطنى داشته باشد در حالى كه هر يك از آنها وظيفه بسيار سنگينى است كه احتياج به قابليت هاى خاص دارد؟

پاسخ همان است كه قبلا اشاره شد، زيرا اگر خداوند به كسى مقام هدايت و امامت مى دهد قابليتش را نيز عنايت مى كند و عقل او را به حد اعلاى رشد و كمال مى رساند، اگر چه اختيار خود نيز در رسيدن به كمال دخيل است ولى همه به لطف و عنايت الهى است.

۱۷۷: كودك چگونه مى تواند امام باشد در حال كه تكليف ندارد؟

گاهى سؤال مى شود كه كودك چگونه مى تواند امام و رهبر باشد در حالى كه تكليف ندارد زيرا به حد بلوغ نرسيده است، و چون بر اعمالش عقوبت مترتب نيست ممكن است لغزش هايى از او سر زند كه با مقام و شان امامت سازگارى ندارد.

پاسخ : بلوغ - در حقيقت - رسيدن به حد رشد عقلانى است، و علت اينكه براى نوجوانان سن بلوغ را پانزده سال قرار داده اند براى اين است كه غالبا در اين سن آنها به رشد عقلانى مى رسند. ولى اگر افرادى در كودكى به طور يقين و قطع به حد اعلاى كمال و رشد رسيدند - كه بايد هم رسيده باشند و گرنه امامت آنها بى معنا خواهد بود - قطعا مورد تكليف هستند و از آنجا كه عقل كاملى داشته و از مقام عصمت بهره مندند هرگز كار ناشايست انجام نخواهند داد.

از اينجا پاسخ اشكال برخى از علماى اهل سنت درباره ايمان و اسلام حضرت علىعليه‌السلام قبل از بلوغ نيز داده مى شود، آنان مى گويند: على بن ابى طالبعليه‌السلام به حد بلوغ نرسيده بود و لذا اسلامش ارزشى نداشت. اسلامى كه بدون تعقل و فهم و شعور عقلانى باشد چه فايده اى دارد؟ در حالى كه اسلام ابوبكر در سنين بالا بوده است و اسلام در اين سن با تعقل و فكر همراه است و از اين رو داراى ارزش خاصى است.

پاسخ: اگر چه امام علىعليه‌السلام قبل از بلوغ اسلام آورد ولى او از همان كودكى از كمال و عقلانيَّت كافى برخوردار بود. دوره كودكى حضرت همراه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپرى شد. او اسلام را با بصيرت كامل پذيرفت لذا حقيقتا حضرت علىعليه‌السلام اولين مومن و مسلم است.

چه كسى مى تواند به طور عموم و كلى ادعا كند كه هركس سنش بيشتر است عقلش نيز بيشتر است؟ چه بسيار افراد بزرگسال كه يك دهم عقل و رشد يك كودك را ندارند.

و لذا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به حضرت زهراعليها‌السلام فرمود: «انه لاول اصحابى اسلاما »(۵۴۱) ؛ «همانا او - علىعليه‌السلام - اول كسى است از اصحابم كه به من ايمان آورده است.»

انس بن مالك مى گويد: «اول كسى كه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام آورد على بن ابى طالبعليه‌السلام بود».(۵۴۲)

ابن اثير مى گويد: «پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز دوشنبه مبعوث شد و على در روز سه شنبه اسلام آورد».(۵۴۳)

شيخ محمد خضرى مى گويد: «علىعليه‌السلام اول كسى است كه دعوت اسلام را پذيرفت».(۵۴۴)

ابن ابى الحديد مى گويد: «چه بگويم در حق كسى كه از ديگران به هدايت سبقت گرفت، به خدا ايمان آورده و او را عبادت نمود در حالى كه تمام افراد روى زمين سنگ را عبادت مى كرده و منكر خالق بودند».(۵۴۵)

و به همين خاطر بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال سوم بعثت بعد از نزول آيه شريفه( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) حضرت علىعليه‌السلام را كه نوجوان بود به خلافت و وصايت برگزيد و به قوم خود دستور داد كه سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت كنند.(۵۴۶)

۱۷۸: چرا خداوند امامت را در كودك قرار داد؟

برخى ممكن است سؤال كنند چه ضرورتى دارد كه كودك امام باشد درحالى كه مورد شك و ترديد عده اى قرار مى گيرد؟

پاسخ: ممكن است عواملى چند در اين انتخاب موثر باشد:

۱- امتحان مردم؛ زيرا با اثبات امامت طفل از راه معجزه و جهات ديگر، انسان مورد امتحان قرار مى گيرد كه چگونه در برابر حق تسليم گردد همان گونه كه حضرت عبدالعظيم حسنى مورد امتحان قرار گرفت.

۲- براى اثبات اينكه امامت اين شخص از جانب خداوند است؛ زيرا اگر امامان تنها در بزرگسالى به مقام امامت نايل مى شدند ممكن بود كسانى گمان كنند كه مقامات و كمالات آنان همگى اكتسابى است ولى در طفل صغير هيچ گاه اين گمان برده نمى شود و اگر طفلى فضايلى در حد امامت داشت شكى نيست كه از جانب خداوند است.

۳- براى اثبات اينكه مقام و منزلت بر اساس لياقت است نه بزرگى سن، چنان كه در جريان فرماندهى اسامة بن زيد چنين بود، در حالى كه عده اى از صحابه بر عزل او اصرار داشتند پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جهت لياقت وى، اصرار بر فرماندهى او داشت.

۴- از آنجا كه تا امام رضاعليه‌السلام امامان را يكى پس از ديگرى به شهادت مى رساندند، سنت الهى بر اين قرار گرفت كه از امام جوادعليه‌السلام امامت در سنين پايين قرار گيرد تا اينكه حاكمان جور و ظلم امامت آنان را باور نكرده و آنها را نكشند، تا اينكه نوبت به امام زمانعليه‌السلام رسيد و چون امامان پيشين از امتحان سر بلند بيرون آمده بودند، دشمنان فهميدند كه امامت در سنين كودكى نيز ممكن است لذا قصد داشتند تا حضرت مهدىعليه‌السلام را از همان ابتداى ولادت به قتل برسانند، لذا خواست خداوند بر اين تعلق گرفت كه او را از هنگام ولادت در پشت پرده غيبت نگه دارد.

۱۷۹: آيا امامت كودك با قاعده لطف سازگارى دارد؟

برخى ممكن است اشكال كنند كه امامت در سنين كودكى با قاعده لطف سازگارى ندارد؛ زيرا لطف مقرب آن است كه خداوند هر عملى را كه در راستاى اهداف خلقت براى رسيدن انسان به كمال موثر است انجام دهد و گرنه نقض غرض خلقت است، و لذا لطف بر خداوند لازم است. از اين رو اعطاى امامت به كودك از آنجا كه مورد شك و تريد برخى از افراد قرار خواهد گرفت خلاف قاعده لطف است.

پاسخ : گاهى لطف اقتضا مى كند كه امامت در سنين كودكى باشد، زيرا همان گونه كه اشاره شد هم مردم با آن امتحان مى شوند و هم گروهى به امامت او يقين پيدا مى كنند. و در ضمن مى فهمند كه امامت به لياقت است نه به سن. با وجود اين امتيازات و از آنجا كه بر هر فرد لازم است كه تحقيق كند، ديگر هرگز جاى شك و ترديد باقى نمى ماند.

۱۸۰: چرا امام زمانعليه‌السلام از همان كودكى در اختفا به سر بردند؟

برخى سؤال مى كنند كه چرا امام زمانعليه‌السلام از همان ابتداى كودكى در اختفا به سر بردند در حالى كه وظيفه امام حضور در ميان مردم و ارشاد آنان است و به تعبير ديگر چرا امام عسكرىعليه‌السلام فرزند خود را از هنگام ولادت از مردم مخفى داشت؟

پاسخ: شكى نيست كه فشار سياسى بر امام عسكرىعليه‌السلام و كنترل آن حضرت براى دسترسى به فرزندش حضرت مهدىعليه‌السلام به حدى شديد بود كه به شيعيان و اصحاب خود سفارش نموده بود حتى كسى در ملاء عام بر او سلام نكند بيا با دست به او اشاره ننمايد؛ زيرا در اين صورت در امان نخواهد بود.(۵۴۷)

كار به جايى رسيده بود كه امام عسكرىعليه‌السلام براى ملاقات با اصحاب خود كسى را به سراغ آنها مى فرستاد و مى فرمود: «صيروا الى موضع كذا و كذا، و الى دار فلان بن فلان العشاء و العتمة فى ليلة كذا فانكم تجدونى هناك »(۵۴۸) ؛ «بعد از وقت عشا در فلان موضع و فلان خانه در فلان شب جمع شويد كه مرا در آنجا خواهيد ديد.»

با وجود همين فشارهاى سياسى بود كه حضرت نظام وكالت را دنبال نمود تا هم بتواند به نيازهاى مردم رسيدگى كند وهم از گرفتارى هايى كه از ناحيه ملاقات ها براى مردم حاصل مى شد بكاهد.

در اين موقعيت حساس، امام زمانعليه‌السلام متولد شد. كسى كه حجت خدا در روى زمين بعد از امام عسكرىعليه‌السلام خواهد بود. او دوازدهمين امامى خواهد بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده تولدش را داده كه با ظهورش در آخرالزمان زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. كسى كه به جهت قيام غيرمترقبه اش نمى تواند بيعت كسى را بر گردن داشته باشد.

آيا چنين امام نبايد از ابتداى ولادت و حتى از هنگام به امامت رسيدن از ديد عموم مردم و خصوصا سلاطين جور كه در صدد قتل او بودند مخفى باشد؟ هر چند كه در ميان مردم است و با آنان زندگى مى كند قطعا بايد اين چنين باشد و گرنه بر خلاف مصالح كلى عالم خواهد بود.

۱۸۱: آيا فضايل و كرامات امامان، ناشى از نبوغ فكرى آنها بوده است؟

دانشمندان مادى كه جهان بينى مادى دارند و هستى را در چهار چوب ماده منحصر مى دانند، هرگاه معجزات و امور خارق العاده اى از كسى مشاهده مى كنند، بر اثر ضعف ايمان و غرور علمى و غلبه ماديگرى بر افكار آنها، در صدد توجيه مادى آن بر مى آيند و اين امور را به نابغه اشخاص مرتبط مى سازند و هرگز به ارتباط غيبى اين عالم ارزش و بهايى نمى دهند در حالى كه اين افراطگرى از جهاتى قابل مناقشه است:

۱- افراد در اين نشريه منكر اعتقاد به غيب مى شوند و تنها به مادى گرايى صرف مى انديشند.

۲- بخشى از كرامات و معجزات امامان در سنين كودكى خبرهاى غيبى بوده است كه مطابق با واقع در آمده، در حالى كه ديده نشده كسى با ادعاى امامت در سنين كودكى با اتكاى به نبوغ فكرى خود خبر از غيب دهد. افراد نابغه هر مقدار كه به مرتبه اى از نبوغ فكرى برسند نمى توانند به طور قطع و يقين خبر از حوادث آينده دهند، تا چه رسد به اينكه كودك باشند.

۳- اگر اين ادعا صحيح است چرا يكى از انبيا يا امامان، كرامات و معجزات علمى و غيبى و... را به نبوغ فكرى خود نسبت نداده است؟ بلكه بر عكس تنها ادعايشان آن بود كه ما تابع وحى و الهام الهى هستيم.

۴- اگر منشا كرامات و فضايل امامان در سنين كودكى نبوغ و زيركى آنها بوده چرا ديگران از مقابله با آنها عاجز ماندند و به عجز و ناتوانى خود اعتراف نمودند.

۱۸۲: آيا اهل بيتعليهم‌السلام در زمينه سازى براى امامت كودك اقدامى انجام داده اند؟

با مراجعه به روايات پى مى بريم كه اهل بيتعليه‌السلام براى هموار كردن و زمينه سازى براى امامت كودك، از هيچ نوع اقدام ممكن فروگذار نكردند كه از آن جمله تذكر به تحقق پيدا كردن امامت در سنين كودكى است.

مقدسى شافعى در كتاب «عقد الدرر » از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: «يكون هذا الامر فى اصغرنا سنا »(۵۴۹) ؛ «امر امامت و خلافت در اشخاصى خواهد بود كه كمترين سن را در ميان ما دارند.»

۱۸۳: امام عسكرىعليه‌السلام براى تثبيت امامت فرزندش چه تدابيرى انديشيد؟

حضرت براى تثبيت امامت حضرت مهدىعليه‌السلام از راه هاى مختلف استفاده نمود:

۱- تعليمات و بيانات

موسى بن جعفر بن وهب بغدادى مى گويد: از امام عسكرىعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: «كانى بكم و قد اختلفتم بعدى فى الخلف منى، اما ان المقر بالائمة بعد رسول الله المنكر لولدى كمن اقر بجميع انبياء الله و رسله ثم انكر نبوة محمد رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ...»(۵۵۰) ؛ «گويا شما را مى بينم كه در حق جانشين من اختلاف خواهيد كرد. آگاه باشيد! هر كس به امامان بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقرار كند ولى منكر فرزند من شود، همانند آن است كه به جميع انبياى خدا و رسولان او اقرار كرده ولى نبوت محمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انكار كرده است...».

احمد بن اسحاق مى گويد: از امام عسكرىعليه‌السلام شنيدم كه فرمود: «الحمد لله الذى لم يخرجنى من الدنيا حتى ارانى الخلف من بعدى ...»(۵۵۱) ؛ «ستايش خداوند را سزاست كه قبل از آنكه از دنيا رحلت كنم جانشين بعد از خودم را نشانم داد.»

در روز سوم ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام پدرش امام عسكرىعليه‌السلام او را بر اصحاب خود عرضه كرد و فرمود: «هذا صاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم و هو القائم الذى تمتد اليه الاعناق بالانتظار ...»(۵۵۲) ؛ «اين فرزند، صاحب و امام شما بعد از من و خليفه من بر شما است او قائمى است كه مردم در انتظار او به سر خواهند برد...».

۲- نشان دادن به خواص

احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مى گويد: خدمت امام عسكرىعليه‌السلام رسيدم تا از جانشين آن حضرت سؤ ال كنم حضرت در ابتدا فرمود: اى احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى هرگز زمين را از زمان خلقت حضرت آدمعليه‌السلام تا روز قيامت از حجت بر خلق خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجت است كه بلا را از اهل زمين دفع مى كند، و به واسطه اوست كه باران نازل كرده و بركات زمين را بيرون مى آورد.

آن گاه عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! امام و خليفه بعد از شما كيست؟

حضرت فورا از جا بلند شد و داخل اتاق گشته، در حالى كه كودكى به مانند ماه پاره با حدود سه سال بر شانه خود داشت بر من وارد شد و فرمود: «يا احمد بن اسحاق! لولا كرامتك على الله عزوجل و على حججه، ما عرضت عليك ابنى هذا ...»(۵۵۳) ؛ «اى احمد بن اسحاق! اگر كرامت تو نزد خداوند عزوجل و نزد حجت هاى خداوند نبود اين فرزند را بر تو عرضه نمى كردم...».

شيخ صدوق از ابى غانم خادم نقل مى كند: «ولد لابى محمد عليه‌السلام ولد فسماه محمدا فعرضه على اصحابه به يوم الثالث و قال: هذا صاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم ...»(۵۵۴) ؛ «خداوند به امام عسكرىعليه‌السلام فرزندى عنايت فرمود كه نام او را «محمد» نهاد. در روز سوم از ولادتش او را به اصحابش عرضه داشت و فرمود: اين صاحب و امام شما و خليفه بعد از من است...».

معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى مى گويند: «عرض علينا ابو محمد الحسن بن علىعليه‌السلام و نحن فى منزله و كنا اربعين رجلا فقال: هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم. اطيعوه و لا تتفرقوا من بعدى فى اديانكم فتهلكوا. اما انكم لا ترونه بعد يومكم هذا...»(۵۵۵) ؛ «ما با چهل نفر در منزل امام عسكرىعليه‌السلام بوديم كه آن حضرت فرزند خود را بر ما عرضه كرده و فرمود: اين امام و خليفه شما بعد از من است، او را اطاعت كنيد وبعد از من در اديان خود متفرق نشويد كه هلاك خواهيد شد. بدانيد كه بعد از اين روز هرگز او را مشاهده نخواهيد كرد...».

يعقوب بن منقوش مى گويد: خدمت امام عسكرىعليه‌السلام رسيدم در حالى كه كنار اتاقى كه بر درب آن پرده اى آويزان بود نشسته بودند. عرض كردم: اى آقاى من! صاحب امر امامت - بعد از شما - كيست؟ فرمود: پرده را كنار بزن. كنار زدم، ناگهان كودكى با شمايلى خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسكرىعليه‌السلام نشست حضرت فرمود: «هو صاحبكم و امامكم بعدى...»(۵۵۶) ؛ «اين فرزند صاحب و امام شما بعد از من است...».

۱۸۴: آيا حضرت مهدىعليه‌السلام براى اثبات امامتش در كودكى اقدامى انجام داده است؟

حضرت مهدىعليه‌السلام در راستاى تثبيت امامت و رهبرى خود نسبت به جامعه شيعى اقداماتى را انجام داد:

۱- اقامه معجزات و كرامات

در قضيه ابوالاديان - كه قبلا به آن اشاره شد - آمده است: «... كودك جلو آمد و بر حضرت عسكرىعليه‌السلام نماز گزارد و بعد در كنار قبر پدرش به خاك سپرده شد. كودك - حضرت مهدىعليه‌السلام - به من فرمود: اى بصرى! جواب نامه هايى كه با تو است نزد من آر. آنها را به حضرت تقديم نمودم. در دلم گفتم: اين دو نشانه از نشانه هاى امامت است كه در اين كودك مشاهده كردم. تنها مى ماند يك نشانه و آن اينكه از آنچه در هميان است خبر دهد....

ابوالاديان مى گويد: خادم خارج شد و فرمود: نزد شما نامه هاى فلان شخص و فلان شخص است، و در خورجين او هزار و ده دينار وجود دارد كه از آن جمله دينارهايى زركوب است. آن جماعت نيز نامه ها و مال را به او داده و گفتند: كسى كه تو را براى گرفتن اينها فرستاده همان امام است...».(۵۵۷)

۲- جواب مسائل

يكى ديگر از راه هاى اثبات امامت پاسخ به سوالهايى بود كه توسط نواب اربعه به آن حضرت ارسال مى شد و حضرت نيز جواب آنها را به صورت توقيع مرقوم مى داشتند، همانند: جواب به مسائل احمد بن اسحاق اشعرى، جواب به مسائل اسحاق بن يعقوب، جواب سؤال هاى حميرى، جواب به مسائل محمد بن ابراهيم مهزيارى، و جواب به مسائل ابى الحسين بن محمد اسدى و ديگران.

ولايت امام مهدىعليه‌السلام

۱۸۵: ولايت به چه معنايى است؟ ولايت در لغت به معناى قرب و نزديكى است.

فيومى مى گويد: «ولى مثل فلس به معناى قرب و نزديكى است».(۵۵۸)

در اقرب الموارد آمده است: «ولى عبارت است از قرار گرفتن فرد يا شى ء دوم به دنبال فرد يا شى ء اول بدون فاصله...».(۵۵۹)

راغب اصفهانى مى گويد: «ولاء و توالى به معناى آن است كه دو چيز و يا بيشتر طورى كنار هم قرار گيرند كه بين آن دو، غير از خود آنها چيز ديگرى فاصله نبوده باشد».(۵۶۰)

با توجه به حالات اوليه انسان در كاربرد الفاظ و اينكه معمولا كلمات را در آغاز براى بيان معانى مربوط به محسوسات به كار مى برد، مى توان گفت:

واژه «ولايت» در آغاز براى قرب و نزديكى خاص در محسوسات «قرب حسى» به كار رفته است، آن گاه براى قرب معنوى استعاره آورده شده است.

بر اين اساس، هر گاه اين واژه در امور معنوى به كار مى رود بر نوعى از نسبت قرابت دلالت مى كند و لازمه آن اين است كه ولى نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد داراى حقى است كه ديگرى ندارد و مى تواند تصرفاتى را بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمى تواند.

مثلا، ولى ميت مى تواند در اموال او تصرف كند. اين ولايت او ناشى از حق وراثت است. كسى كه بر صغير ولايت دارد حق تصرف در امور وى را دارد و كسى كه ولايت نصرت دارد مى تواند در امور منصور «آن كسى كه نصرتش را عهده دار است» تصرف كند.

خداوند ولى امر بندگان خويش است يعنى امور دنيوى و اخروى آنها را تدبير مى كند و او ولى مومنان است، يعنى بر آنها ولايت خاص دارد.

بنابراين، حاصل معناى ولايت در همه موارد استعمال آن، گونه اى از قرابت است كه منشا تصرف و مالك بودن تدبير است.(۵۶۱)

به عبارت ديگر: ولايت، نوعى اقتراب و نزديكى به چيزى است، به گونه اى كه موانع و حجاب ها از ميان برداشته مى شود.(۵۶۲)

حال اگر كسى با رياضت هاى نفسانى و قابليت هايى كه براى خود ايجاد كرده، و از طرفى ديگر مورد عنايات و الطاف الهى قرار گرفته و به مقام قرب تام الهى نايل شود، اين چنين شخصى از جانب خداوند بر مردم ولايت دارد، ولايتى كه لازمه آن اين است كه ولى نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد داراى حقى است كه ديگرى ندارد و او مى تواند تصرفاتى بنمايد كه ديگرى جز به اذن او نمى تواند.

و همه اينها به اذن و اراده و مشيت خداوند است.