موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات0%

موعود شناسی و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 27566
دانلود: 3161

توضیحات:

موعود شناسی و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 534 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27566 / دانلود: 3161
اندازه اندازه اندازه
موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

۱۸۶: معناى ولايت تكوينى امام چيست؟

مقصود از ولايت تكوينى آن است كه فردى بر اثر پيمودن راه بندگى آن چنان قرب و كمال معنوى پيدا كند كه به فرمان و اذن الهى بتواند در جهان تصرف نمايد.

«ولايت تكوينى» يك كمال روحى و معنوى است كه در سايه عمل به تكاليف الهى و قوانين شرع در درون انسان پديد مى آيد و سرچشمه مجموعه اى از كارهاى خارق العاده مى گردد. اين نوع ولايت بر خلاف «ولايت تشريعى» كمال و واقعيتى است اكتسابى، و راه كسب برخى از مراتب آن به روى همه باز است، و امام مى تواند به بالاترين مراتب آن برسد.

ولى مقاماتى كه در «ولايت تشريعى» بيان گرديده، همه موهبت خداوندى است كه پس از تحصيل يك سلسله زمينه ها، چيزى جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.

۱۸۷: ولايت تكوينى داراى چه نتايجى است؟

در مصباح الشريعه آمده است: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية »(۵۶۳) ؛ «بندگى و پيمودن قرب به خدا گوهرى است كه نتيجه آن خداوندگارى و كسب قدرت و توانايى بيشتر است.»

قرب الهى آثار فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱- تسلط بر نفس

خداوند متعال مى فرمايد:( إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ) (۵۶۴) ؛ «نماز انسان را از منكرات و بدى ها باز مى دارد.»

۲- بينش خاص

از مزاياى قرب الهى اين است كه انسان در سايه صفا و روشنى دل، بينش خاصى پيدا مى كند كه با آن حق و باطل را به روشنى تشخيص مى دهد و هرگز گمراه نمى شود.

قرآن مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا ) (۵۶۵) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورديد، اگر پرهيزكار باشيد خدا به شما نيرويى مى بخشد كه با آن، حق و باطل را به خوبى تشخيص مى دهيد.»

۳- نفى خواطر

پويندگان راه عبوديت به واسطه تكامل و قدرتى كه در سايه بندگى مى يابند، بر تمام انديشه هاى پراكنده خود مسلط مى شوند و در حال عبادت آن چنان تمركز فكرى و حضور قلب دارند كه از غير خدا غافل مى شوند و غرق جمال و كمال خدا مى گردند.

ابو على سينا مى گويد: «عبادت نوعى ورزش براى قواى فكرى است كه بر اثر تكرار و عادت به حضور در محضر خدا، فكر را از توجه به مسائل مربوط به طبيعت و ماده به سوى تصورات ملكوتى مى كشاند. قواى فكرى تسليم باطن و فطرت خدا جوى انسان مى گردد و مطيع او مى شوند».(۵۶۶)

۴- خلع نفس

در جهان طبيعت، روح و بدن نياز شديدى به يكديگر دارند. ولى گاهى روح، بر اثر كمال و قدرتى كه از جانب قرب الهى پيدا مى كند از استخدام بدن بى نياز مى شود و مى تواند خود را از بدن خلع نمايد.

۵- تصرف در جهان طبيعت

در پرتو عبادت و قرب الهى، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار مى گيرد، بلكه جهان طبيعت مطيع انسان مى گردد و به اذن پروردگار در پرتو نيرو و قدرتى كه از تقرب به خدا كسب نموده است در طبيعت تصرف مى كند و مبدا يك سلسله معجزه ها و كرامات مى شود، و در حقيقت داراى قدرت بر تصرف و تسلط بر تكوين مى شود.

۱۸۸: آيا امام مى تواند ولايت تكوينى داشته باشد؟

لايت تكوينى امام معصوم همچون امام زمانعليه‌السلام را با چند مقدمه مى توان به اثبات رساند:

الف: قرآن درباره آصف بن برخيا مى گويد:( قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي ...) (۵۶۷) ؛ «كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد. و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است.»

ب: از برخى آيات ديگر استفاده مى شود كه خداوند و گروهى ديگر كه عالم به كل كتابند بين پيامبر و مردم گواه مى باشند.

خداوند متعال مى فرمايد:( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) (۵۶۸) ؛ «بگو: كافى است كه خداوند و كسى كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما گواه باشند.»

ج: و نيز در قرآن آمده است كه تنها مطهرون هستند كه حقيقت معارف قرآنى را مس كرده و به آن راه مى يابند.( لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ) (۵۶۹) ؛ «و جز پاكان نمى توانند به آن دست يابند.»

د: قرآن كريم «مطهرون » را خود مشخص كرده و مصداق آن را اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه شامل خود حضرت نيز هست معرفى كرده است، آنجا كه مى فرمايد:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (۵۷۰) ؛ «همانا خدا چنين مى خواهد كه هر رجس و پليدى را از شما خاندان نبوت دور سازد و شما را از هر عيبى پاك و منزه گرداند.»

ه: در تشخيص مصداق اهل بيت در اين آيه بايد به روايات مراجعه كرد، زيرا قرآن مى فرمايد:( وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ ) (۵۷۱) «و بر تو قرآن را فرستاديم تا بر امت آنچه فرستاده شد بيان كنى.»

و: با مراجعه به روايات فريقين از شيعه و سنى پى مى بريم كه مقصود از اهل بيت در آيه تطهير، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم‌السلام مى باشند.(۵۷۲)

اگر چه حصر در آيه، اضافى است در مقابل همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ساير صحابه، تا آنها از شمول آيه خارج گردند. در نتيجه آيه تطهير شامل بقيه اهل بيتعليه‌السلام از دوازده امام نيز مى شود.

نتيجه اينكه: اهل بيت عصمت و طهارت از ولايت تكوينى برخوردارند.

بريده بن معاويه مى گويد: از امام باقرعليه‌السلام درباره آيه( قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) سؤال كردم؟ حضرت فرمود:ايانا عنى، و على اولنا و افضلنا و خيرنا بعد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۵۷۳) ؛ «تنها ما را قصد كرده است و علىعليه‌السلام اول و افضل و بهترين ما بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.»

۱۸۹: آيا «ولايت تكوينى» به معناى تفويض است؟

برخى گمان كرده اند كه «ولايت تكوينى امام» به معناى تفويض امر عالم به شخص امام است كه اين با عقيده توحيد افعالى سازگارى ندارد. و قرآن نيز يهود را به جهت اين عقيده شديدا مورد سرزنش قرار داده است.(۵۷۴)

براى جمع بين اعتقاد به «توحيد افعالى» و اينكه در عالم وجود هيچ كارى بدون اراده و مشيت خداوند انجام نمى گيرد و اعتقاد به «ولايت تكوينى» امام بايد گفت:

اولا : هرگز تمام امور عالم به امام واگذار نشده است.

ثانيا : در آن امورى نيز كه امام تصرف تكوينى مى كند همانند ساير امور اراده و مشيت خاص الهى نيز بر آن تعلق گرفته است.

۱۹۰: آيا «ولايت تكوينى» متعلق به خداوند است؟

برخى مى گويند از آيات قرآن استفاده مى شود كه ولايت تنها متعلق به خداوند است.

قرآن كريم مى فرمايد:( أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ) (۵۷۵) ؛ «آيا آنها غير از خدا ولى خود برگزيدند؟! در حالى كه ولى فقط خداوند است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و اوست كه بر هر چيزى تواناست.»

ونيز در جاى ديگر مى فرمايد:( وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ) (۵۷۶) ؛ «و براى شما به جز خدا ولى و يارى كننده اى نيست.»

از جمع بين اين آيات و آيات ديگر استفاده مى شود كه «ولايت» در اصل براى خداوند متعال است و ديگران به جهت قرب به خدا و به اذن او از اين مقام بهره مند مى شوند.

لذا در سوره مائده مى خوانيم:( إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ) (۵۷۷) ؛ «سرپرست و ولى شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند، همان ها كه نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.»

و نيز در سوره تحريم مى خوانيم:( وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ ) (۵۷۸) ؛ «و اگر بر ضد او (پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ولى اوست و همچنين جبرئيل و مومنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.»

۱۹۱: اگر امام ولايت تكوينى دارد پس چرا در مواقع ضرورى از آن استفاده نمى كند؟

برخى مى گويند: اگر امام دارى ولايت تكوينى و حق تصرف در نظام تكوين است، چرا در مواقع ضرورت، در تقديرات الهى تصرف نمى كند تا بلا را از خود دور كرده، دشمنان خود را ريشه كن كند و تمام امكانات را براى خود جلب نمايد؟

پاسخ:

اولا : قبل از هر چيز اين نكته را بايد ملتفت باشيم كه چه بسا امورى را كه گمان مى كنيم براى ما ضرر دارد در حالى كه خير محض است، و نيز به عكس چه بسا امورى كه گمان مى كنيم براى ما خير است در حالى كه شر محض است. ما اين را نمى دانيم، اگر چه علام الغيوب و هر كه را كه خداوند خواسته و او را از علم غيب مطلع ساخته است از آن اطلاع دارد. لذا نبايد به ظاهر امر قضاوت كرد كه چرا امام اين مصيبت را از خود دور نكرد و اين منفعت را براى خود تحصيل ننمود.

قرآن مى فرمايد:( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ) (۵۷۹) ؛ «جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالى كه برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است.»

و نيز مى فرمايد:( فَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا ) (۵۸۰) ؛ «چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى دهد.»

ثانيا : امام از آنجا كه تسليم تقديرات الهى است در هر كارى دست به تصرف تكوينى نمى زند و خلاف اراده و تقدير مشيت الهى گام برنداشته و اقدام عملى انجام نمى دهد.

ثالثا: اراده حتمى اولى خداوند بر آن است كه در اين دار تكليف هر كارى بر روال طبيعى و از اختيار انجام مى گيرد و حتى الامكان از معجزه و خرق نظام طبيعت استفاده نشود.

رابعا: هرگز انسان معصوم در نظام تكوين به جهت مصالح شخصى اقدام و تصرفى بر خلاف مقدرات الهى انجام نمى دهد، و اگر معجزه و اعمال ولايتى كند به جهت مصالح نوعى بشر و عالم است كه اين هم مطابق اراده و خواست و مشيت خداوندى است.

وجود امام مهدىعليه‌السلام از ديدگاه عقل

۱۹۲: برهان لطف چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

در تقرير برهان لطف بر وجود امام زمانعليه‌السلام ابتدا به مقدماتى اشاره مى كنيم:

۱- به يك جهت لطف به دو قسم تقسيم مى شود:

الف: لطف محصل: لطفى كه با آن، مكلف به اختيار خويش طاعت را بر مى گزيند.

ب: لطف مقرب:

لطفى كه مكلف با آن، به انجام واجبات نزديك تر و از ارتكاب محرمات دور مى شود.

۲- متكلمان عدليه اعم از اماميه و معتزله، لطف را بر خداوند واجب مى دانند، زيرا او بندگان خود را عبث و بيهوده نيافريده است. لذا هر چه را كه در رسيدن آنها به هدف موثر است بايد انجام دهد كه از آن جمله لطف است.

قاعده لطف مقرب ايجاب مى كند كه در ميان جامعه امامى باشد كه محور حق بوده و جامعه را از خطاى مطلق باز دارد از همين رو است كه مى گوييم: اجماع حجت است.

قاعده لطف اقتضا مى كند كه رئيسى در ميان مردم باشد، رئيسى كه نمى تواند نسبت به جامعه بى تفاوت باشد تا اگر همه جامعه به بيراهه رفتند آنها را هدايت كند و نگذارد كه امت، اجتماع بر باطل كنند.

صفار به سند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: «ان الله جل و عز اءجل و اءعظم من ان يترك الارض بغير امام »(۵۸۱) ؛ «همانا خداوند عزوجل جليل تر از آن است كه زمين را بدون امام رها كند.»

الطاف وجود امام غايب

۱- حراست از دين خداوند در سطح كلى؛

مرحوم شريف العلماء مى فرمايد: «به طور حتم وجود امام در زمان غيبت لطف است و از جمله لطف آن حفظ شريعت و نفى اتفاق بر باطل و ارشاد مردم به حق است».(۵۸۲)

۲- تربيت نفوس مستعد؛

بر خلاف تصور برخى كه گمان كرده اند رابطه امام با مردم در زمان غيبت به طور كلى قطع مى شود، ولى حق اين است كه اين چنين نيست بلكه مطابق برخى روايات گروهى از افراد قابل و نفوس مستعد از نور وجود آن حضرت بهره مند مى شوند.

۳- وجود امام، سبب بقاى مذهب؛

جامعه شناسان و روانكاوان معتقدند كه اعتقاد به وجود امام و رهبر هر چند غايب مى تواند اثر عميقى در جوامع دينى و غير دينى داشته باشد. در جنگ احد براى تضعيف روحيه مردم شايعه قتل پيامبر را منتشر كردند.

۴- تأثير وجود الگو در پيشرفت بشر؛

از امتيازات اساسى اديان الهى آن است كه اگر بشارت به امرى مى دهند در ابتدا براى آن الگويى معرفى مى كنند تا مردم با توجه به او خود را به كمال مطلق نزديك كنند و مى دانيم كه بهترين الگو امام و مقتداى كامل و زنده است.

۱۹۳: اگر وجود امام لطف است، چرا در هر منطقه اى امامى وجود ندارد؟

اولا : متكلمين در مباحث علم كلام اثبات كرده اند كه در هر زمان بيش از يك امام نبايد باشد، زيرا همان گونه كه تعدد خدا صحيح نيست بلكه محال عقلى بوده و در نظام تكوين فساد ايجاد خواهد شد تعدد امام نيز محال است، به جهت اينكه امام حق سلطه داشته و مى تواند اعمال سلطه و تصرف كند و اين با فرض عدد منجر به فساد عالم خواهد شد.

ثانيا : آن لطفى كه براى امام عصرعليه‌السلام در نظر گرفته اند و در جاى خود به آن اشاره كرده ايم با وجود يك امام معصوم تحصيل خواهد شد، لذا احتياج به افراد متعدد در هر منطقه اى نيست آرى آنچه كه در هر منطقه به آن نياز است وجود عالم به دين است.

۱۹۴: برهان عنايت چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

يكى از براهينى كه بر وجود امام زمانعليه‌السلام استدلال مى شود برهان عنايت است.

عنايت در لغت به معناى اراده و قصد است و در اصطلاح تعريفات گوناگونى براى آن شده است.

شيخ اشراق مى گويد: «عنايت احاطه حق تعالى به چگونگى نظام كلى و به آنچه كه تمام اين مجموعه بر آن است مى باشد...»(۵۸۳)

فخر رازى مى گويد: «عنايت يعنى علم خداوند به اينكه اشيا به چه حالتى باشند تا بر بهترين و كامل ترين وجه واقع شوند».(۵۸۴)

صدر المتألهين مى گويد: «نظام معقول كه نزد حكما عنايت نام دارد مصدر همين نظام موجود است پس اين عالم موجود در نهايت خير و فضيلت ممكن است».(۵۸۵)

وجوب وجود امام را از طرق برهان عنايت به دو بيان مى توان تقرير كرد:

۱- آفرينش هستى بهترين و نيكوترين نظام ممكن است. لازمه اين گفتار لزوم وجود امام در آفرينش است وگرنه نظام، احسن نخواهد بود. لذا به همان دليل و برهانى كه تكليف و بعثت ضرورت دارد وجود مستمر امام نيز ضرورت دارد.

۲- خداوند براى كمال يابى هر موجودى كه در اين عالم رنگ هستى مى گيرد همه نوع ابزار ضرورى و غير ضرورى را در اختيارش گذاشته تا به كمال برسد، چگونه ممكن است انسانى كه در دامان همين طبيعت است از اين قانون استثنا شده و ارتقاى معنوى او ناديده گرفته شود؟

۱۹۵: برهان فطرت بر وجود امام زمانعليه‌السلام را چگونه تقرير مى كنيد؟

اين برهان را با ذكر مقدماتى تقرير خواهيم نمود:

- روان شناسان تمايلات غريزى و فطرى انسان را به سه نوع تقسيم كرده اند:

الف: تمايلات شخصى از قبيل دوستى و....

ب: تمايلات اجتماعى از قبيل همنوع دوستى.

ج: تمايلاتى عالى از قبيل حقيقت جويى و حس دينى و پرستش و رسيدن به كمال مطلق و....

۲- براى رسيدن به كمال مطلق و معبود حقيقى، احتياج به واسطه اى دارد كه خود سفر كرده تا بتواند انسان را دستگيرى كند. تمايل به اين واسطه نيز در وجود انسان احساس مى شود.

۳- اگر تمايل و كشش به چيزى در انسان وجود دارد بايد آن چيز در خارج وجود داشته باشد وگرنه وجودش در انسان لغو است. و به عبارت ديگر كشش و عشق انسان به كامل مطلق و انسان كامل معصوم كه واسطه او در عالم خلقت است، از امور ذات الاضافه است. و تحقق اين امور بدون تحقق مضاف اليه امكان پذير نيست. نتيجه اينكه وجود امام به عنوان واسطه وصول به كمال مطلق ضرورى است.

حال اگر كسى سؤال كند كه اين كشش چگونه در انسان به وجود مى آيد در جواب مى گوييم هر گاه با عقل و فكر به اين نتيجه رسيديم كه در عالم وجود بايد واسطه فيض موجود باشد كه وجودش داراى آثار و بركات چندى است انسان فطرتا به او گرايش پيدا مى كند و به همين جهت است كه بايد هميشه اين انسان كامل وجود خارجى داشته باشد.

۱۹۶: برهان واسطه در فيض چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

فلاسفه براى عالم چهار مرحله ذكر كرده اند: عالم ربوبى، عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت. و نيز آنان به عقول ده گانه معتقدند كه خداوند علت فاعلى و قريب عقل اول و عقل دوم معلول عقل اول و همچنين... و در نهايت عقل دهم، علت فاعلى بر عالم مثال و عالم مثال نيز علت عالم طبيعت و ماده است، زيرا عالم، عالم اسباب و مسببات است و خداوند اين نظام را بر اساس آن بنا نهاده است.

حال اگر كسى سؤال كند كه چرا خداوند مستقيما و بدون واسطه عالم طبيعت را ايجاد نكرده است؟

در جواب مى گوييم به جهت آنكه بين عالم ربوبى و عالم ماده سنخيت وجود ندارد و لذا عوالم مختلف را به جهت برقرارى سنخيت بين عالم ربوبى و عالم ماده و طبيعت، آفريد.

از ميان موجودات عالم ماده تنها انسان است كه با عالم مثال سنخيت دارد، و براى ايجاد سنخيت كامل، احتياج به انسان كامل است، زيرا او واسطه فيض بر مجموعه انسان هاى ديگر است و در اين زمينه فرقى بين فيض تكوين و تشريع نيست.

به عبارت ديگر همان گونه كه قانون سنخيت بين علت و معلول و نيز نظام اسباب و مسببات در عالم تكوين اقتضا مى كند كه بين عالم ربوبى و عالم طبيعت عوالم ديگرى باشد تا فيض وجود از راه آنها كاناليزه شده و به عالم طبيعت برسد، در مورد فيض معنوى خداوند و تصرفات او در قلوب انسان نيز با واسطه انجام خواهد گرفت كه همان وجود امام معصوم كامل است. البته فيض تشريع نيز از اين كانال به انسان مى رسد.

از اين بيان به خوبى معناى حديث: «لولاك لما خلقت الافلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما »؛ «اى پيامبر اگر تو نبودى هرگز افلاك را خلق نمى كردم و اگر على نبود هرگز تو را خلق نمى كردم و اگر فاطمه نبود هرگز شما دو نفر را خلق نمى كردم.»

روشن مى شود؛ زيرا وجود اين انسان هاى از همه جهت كامل، سبب فيض الهى بر عالم ماده و افلا كند.

و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز حلقه وصل بين عالم عقل و نبوت با عالم امامت و انسان كامل است.

۱۹۷: برهان علت غايى چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

در علم كلام در مبحث افعال الهى به اين نكته اشاره شده كه افعال خداوند داراى هدف و غرض است، ولى هدف و غرض الهى همانند هدف انسان نيست؛ زيرا غايت افعال خداوند رسيدن به كمال نيست، خداوند كامل مطلق است و نقص ندارد تا بخواهد از طريق فعل خود آن را بر طرف سازد، بلكه غايت افعال الهى به مخلوقات باز مى گردد و به جهت استكمال مخلوقات است.

دليل غايت مندى افعال خداوند آن است كه فعل بدون هدف، عبث و لغو است وانجام چنين كارى از خداوند قبيح مى باشد. قرآن كريم نيز در تأیید هدفمند بودن افعال خداوند مى فرمايد:( وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ) (۵۸۶) ؛ «و آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است به بازى نيافريديم.»

حكما و فلاسفه الهى مى گويند: «در قوس صعود از هيولى تا وجود محض، هر مرتبه عالى، غايت و ثمره براى مرتبه دانى و پايين تر است. ونيز به اثبات رسيده كه نتيجه، علت فاعليت فاعل است. بنابراين هرگاه در عالم خلقت انسانى نباشد خلقت حيوان و وجود او لغو است و...».

از طرفى ديگر مى دانيم كه هر فردى از افراد انسان ولو در صورت با افراد ديگر از انسان ها شبيه بوده، و همگى از افراد نوع واحد منطقى به حساب مى آيند ولى در واقع با يكديگر اختلاف دارند، و لذا در روايتى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خوانيم: «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة »(۵۸۷) ؛ «جوهر انسان ها به مانند معادن طلا و نقره با يكديگر متفاوت است.»

بنابر اين، انسان به مانند درختى است كه ميوه آن وجود انسان كامل است، و او كسى غير از حجت معصوم خدا در روى زمين نيست. و لذا در روايات مى خوانيم: (...لو بقيت الارض بغير امام لساخت )(۵۸۸) ؛ «اگر زمين بدون امام شود دگرگون خواهد شد.»

خلاصه اينكه انسان كامل - كه از او به حجت خدا تعبير مى شود - از آن جهت كه علت غايى وجود انسان و... است، وجودش هميشه ضرورى است.

۱۹۸: با برهان امكان اشرف چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام استدلال مى شود؟

حكما مى گويند: وجود، حيات، علم، قدرت، رحمت و ساير كمالات از مبدا فياض بر موجودات پايين نمى رسيد مگر آنكه در مرتبه سابق، بر موجود اشرف رسيده باشد همانند چراغى كه نزد ما روشن است، ابتدا مكانى كه نزديك به اوست روشن مى شود، سپس دورتر از آن استفاده مى كند و....

در امور غير حسى از قبيل وجود و حيات و علم و قدرت و تمام كمالات كه از ذات اقدس الهى تراوش نموده و بر ماهيات امكانى تجلى مى يابد، در ابتدا ماهياتى بهره مند مى شوند كه در رتبه، اشرف و اقدم از ساير ماهيات هستند.

علامه طباطبايىرحمه‌الله مى گويد: «معنا و مفهوم قاعده امكان اشرف آن است كه ممكن اشرف بايد در مراتب وجود اقدم از ممكن اخس باشد، لذا بايد ممكنى كه اشرف از اوست قبل از او موجود باشد...».

ملاصدرا در استدلال بر اين قاعده مى گويد: «اگر ممكن اخس از طرف خداوند موجود شد بايد قبل از او ممكن اشرف موجود باشد وگرنه در صورت تحقق، هم زمانى اشرف و اخس لازم مى آيد كه دو چيز در يك مرتبه براى يك ذات از يك جهت از واجب لذاته صادر شود، كه محال است.

و در صورتى كه موجود اشرف بعد از موجود اخس و به واسطه موجود شود لازم مى آيد كه معلول، اشرف از علت و اقدم از او باشد، كه اين نيز محال است...».(۵۸۹)

مى دانيم كه انسان، اشرف مخلوقات است، زيرا او اشرف از حيوان و حيوان اشرف از گياه و گياه اشرف از جماد است.

و به حكم قاعده امكان اشرف، محال است وجود از مبدا فياض به جماد برسد قبل از آنكه در رتبه سابق، به حيوان رسيده باشد، و همچنين به حيوان برسد قبل از آنكه در رتبه سابق به انسان رسيده باشد.

و نيز محال است كه وجود، حيات، علم، قدرت و جمال و جلال و... از مبدا فياض بر افراد انسان برسد. قبل از آنكه اين كمالات به انسان كاملى كه حجت خدا روى زمين است رسيده باشد.

بنابراين قاعده، مادامى كه فردى از افراد بشر در خارج موجود است بايد فردى به نام انسان كامل كه از او به حجت خدا تعبير مى شود روى زمين موجود باشد.

كلينى به سندش از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق »(۵۹۰) ؛ «حجت قبل از خلق و با خلق و بعد از خلق خواهد بود.»

ونيز مى فرمايد: «لو لم يبق فى الارض الا اثنان، لكان احدهما الحجة »(۵۹۱) ؛ «اگر در روى زمين جز دو نفر كسى نباشد حتما يكى از آن دو امام خواهد بود.»

۱۹۹: برهان مظهر جامع بر وجود امام زمانعليه‌السلام را چگونه تقرير مى نماييد؟

ابن تركه در «تمهيد القواعد» بر ضرورت وجود امام حى در هر زمان، به دليلى به نام «برهان مظهر جامع» تمسك كرده است كه ما آن را به طور خلاصه در ضمن مقدماتى اين گونه تقرير مى كنيم:

۱- انسان كامل داراى مقامى است كه هيچ موجودى از موجودات جهان امكان هم وزن آن نيست.

۲- ذات واجب، به هيچ وصفى حتى وصف اطلاق محدود نمى باشد، لذا اطلاق، وصف ذات نبوده بلكه عنوان آن مى باشد. و اما اولين تعين و ظهور او همان وحدت حقيقى است كه دارى دو چهره واحديت و احديت مى باشد.

۳- هويت مطلقه خداوند چون در مقام ظهور، احكام وحدت بر آن غلبه دارد، لذا كثرت نه تنها مقهور بلكه محو مى گردد.

نتيجه : چون در وحدت ذاتى مجالى براى اسماى تفصيلى نيست، زيرا كه تفصيل نحوه اى از كثرت است و هر گونه كثرتى در آنجا مقهور است، و در مظاهر تفصيلى اى كه در عالم خارج ظاهر مى شوند واز اجزاى عالم اكبر شمرده مى شوند، احكام كثرت، غالب بر وحدت و احكام آن است، يعنى وحدت ذاتى در اين مظاهر، ظهورى ندارد، پس فرمان الهى مقتضى صورتى اعتدالى است كه در آن وحدت، ذاتى و يا كثرت امكانى بر يكديگر غلبه نداشته باشد، تا آنكه بتواند براى حق، مظهرى از جهت اسماى تفصيليه و وحدت حقيقيه آن باشد.

و آن صورت اعتدال كه از عدالت كبرا برخوردار است همان انسان كامل است كه احاطه بر جميع مراتب مطلقه ذاتى و مقيده كونى دارد، و از يك سو به واحديت كه در دايره عالم الوهيت و فوق آن است مرتبط است و از ديگر سو به عالم طبيعت وابسته است.(۵۹۲)

۲۰۰: برهان تجلى اعظم چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

از جمله ادله عقلى كه بر وجود امام زمانعليه‌السلام استدلال كرده اند برهان تجلى اعظم است و تقرير آن چنين است:

الف: تجليات كه همان ظهورات است در قرآن و روايات به آن اشاره شده است، آنجا كه خداوند مى فرمايد:( كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ) (۵۹۳) ؛ «هر روز خداوند در شأنى است.»

ب: اين تجليات و ظهورات، انفطار موجودات از ذات واجب الوجود است كه همگى به نحو قيام فعل به فاعل به او قائمند.

ج: اسماى الهى معرف صفات جمالى و جلالى ذات اقدس حقند، و اين اسما به اعتبار جامعيت برخى بر برخى ديگر، فضيلت و برترى دارند.

د: وجود اسم اعظم خداوند تجلى اعظم لازم دارد كه همان انسان كامل است كه فردى از او شايسته تر نيست. و آن مظهر اتم و كعبه كل و مظهر اسم اعظم الهى در اين زمان، خاتم اوليا حضرت مهدىعليه‌السلام است، و ديگر ابدال و اوتاد كمل و آحاد و افراد غير كمل به فراخور حظ و نصيبشان از تحقق به اسماى حسنا و صفات علياى الهيه، به آن مركز دايره كمال، قرب معنوى انسانى دارند.

۲۰۱: برهان تقابل قطبين چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارند؟

اين برهان را با دو مقدمه بيان مى كنيم:

الف: خداوند متعال تجليات جمالى و جلالى دارد و در الوهيت و تجليات و صفات خود كامل است.

ب: به مقتضاى تقابل بين قطبين و محاذات بين قطب الوهيت و تجلى تام و بين قطب عبوديت و متجلى و مجلاى تام و لزوم سنخيت بين اين دو، لازم است كه در روى زمين انسان كامل در عبوديت و متجليات الهى موجود باشد تا تجلى اتم بدون مجلاى اتم لازم نيايد. و اين انسان كامل كسى غير از حجت خدا و خليفه و ولى او نيست كه در اصطلاح فلسفه اشراقيون از او به «كلمه قدسيه الهيه » تعبير شده و در فلسفه مشائيون از او به «عقل دهم» تعبير مى شود.

و اوست كه چگونگى خضوع و عبادت مناسب با شان و مرتبه خداوند را مى داند و به آن عمل مى كند و چنين كسى جز حضرت حجة بن الحسن المهدىعليه‌السلام در اين زمان نيست.

۲۰۲: قانون عدم تبعيض در فيض چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

نبوت و امامت فيض معنوى است. از ديدگاه كليميان با مرگ حضرت موسىعليه‌السلام اين فيض و ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد و نيز پرتستان هاى مسيحى معتقدند كه با به دار آويخته شدن حضرت مسيحعليه‌السلام ارتباط بشر با عالم لاهوت قطع شد.

اهل سنت از فرقه هاى اسلامى نيز خود را از اين فيض محروم كرده و معتقدند كه با فوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين فيض قطع شده است. حال جاى اين سوال است كه چرا امت اسلامى بعد از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين فيض محروم باشد؟ مگر از امت هاى پيشين كمتر است؟ چرا خداوند متعال چنين فيضى - كه همان ارتباط با عالم ربوبى توسط امام است - را به آنها نداده باشد؟

شيعه اماميه اين مشكل را حل كرده و به اين سؤال پاسخ داده است. اماميه مى گويد اين فيض از طريق وحى و نبوت گر چه با فوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قطع شد ولى از طريق انسان كامل برقرار است كه امروزه در وجود نازنين حضرت مهدىعليه‌السلام متبلور است.

پروفسور هانرى كربن استاد دانشگاه سوربن پاريس مى گويد: «به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبى است كه رابطه هدايت الهى بين عالم انسانيَّت و خداوند را به طور مداوم حفظ نموده و ولايت را به صورت زنده تا قيامت ثابت و مستمر نگاه داشته است...».(۵۹۴)