نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان25%

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان
  • شروع
  • قبلی
  • 98 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10005 / دانلود: 2425
اندازه اندازه اندازه
نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

نيش و نوش

(نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان )

نويسنده : شكيبا سادات جوهرى

ديباچه

زبان به اين دليل كه اصلى ترين وسيله ارتباط انسان ها با يك ديگر به شمار مى آيد، اهميت و ارزش بسيارى دارد. زبان به همان ميزان كه مى تواند در خدمت كمال و سعادت انسان باشد، در صورت كنترل نشدن ، دين و دنياى او را تباه مى كند. يكى از جلوهاى زبان زيبا سخن گفتن است زيبا سخن گفتن در ميان همه زيبايى هاى جهان ، جايگاهى ويژه دارند؛ زيرا هم نظم ظاهرى واژه ها و تركيب آنها مى تواند زيبا باشد و هم ديگر زيبايى ها به وسيله آن بيان مى شود. قرآن كريم و سخنان معصومانعليه‌السلام ، نمونه هاى والايى از سخن زيبا هستند. سخن زيبا، سخنى است كه افزون بر زيبايى ظاهرى ، بر خواسته از انديشه و همراه با ادب اسلامى باشد.

كلام هميشه ماناى امام زين العابدينعليه‌السلام مى تواند الگوى مناسبى براى زيباگويى باشد. ايشان حقوق زبان را چنين بر مى شمارد:

فا كرامه عن الخنى و تعويده على الخير و حمله على الاءدب و اجمامه الا لموضع الحاجه و المنفعه للدين و الدنيا و اعفاوه عن الفضول الشنعه القليله الفائده التى لا يومن ضررها مع قله عائدتها. و يعد شاهد العقل و الدليل عليه و تزين العاقل بعقله و حسن سيرته فى لسانه و لاقوه الا بالله العلى لعظيم؛(١) اكرام كردن زبان [دور نگه داشتن آن ] از سخنان ناروا و زشت ؛ عادت دادن آن به خوبى ها؛ راهنمايى آن در مسير ادب ؛ بستن زبان مگر هنگام نياز و منافع دين دنيا؛ دور كردن و حفظ زبان از سخنان بسيار، پست و كم فايده كه انسان از زيان هاى آن در امان نيست

زبان ، شاهد و راهنماى عقل است و زيباى انسان عاقل ، به عقل اوست زيبايى باطن و درون انسان در زبان او قرار دارد و هيچ قدرتى جز تكيه بر خداوند برتر و بزرگ نيست

براى اداى حقوق زبان ، بايد اين نعمت بزرگ را در راهى كه آفريدگار پسنديده است ، به كار گرفت و البته پاسداشت زبان ، در گرو حفظ آن از واژگان نامناسب است از اين رو، پيش از هر سخن ، بايد درباره سود و زيان آن انديشيد. سپس دريچه دهان را به سوى واژگان گشود كه عزت و آبروى ظاهر و باطن آدمى در گرو آن است كنترل زبان ، قدرت و توفيق الهى مى خواهد و بايد از خداوند بخواهيم به ما توفيق بهره بردارى پسنديده از اين نعمت بزرگ را عنايت كند.

اين پاسداشت و شكر نعمت ، در رسانه ملى كه زبان ، كاركرد بيشترى در آن دارد، پر رنگ تر مى نمايد؛ چون گفت و گوهاى پخش شده از آن ، مى تواند سرچشمه آموزش درست يا نادرست شود. از اين رو برنامه ريزان و برنامه سازان بايد نهايت دقت و وسواس را در آن نشان دهند. تا منشاء اثر سازنده در فرهنگ اسلامى گردند.

در راستاى برجسته سازى.(نيش و نوش هاى زبان.)، پژوهشگر ارجمند، خانم(.شكيبا سادات جوهرى).كوشيده است رهنمودهاى لازم را از آيات قرآنى و آموزه هاى روايى جست وجو كند. با سپاس از تلاش بى شايبه ايشان ، اميد كه به بهترين شكل ممكن از يافته هاى پژوهشى اين كتاب استفاده شود.

انه ولى التوفيق

اداره كل پژوهش

مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما

پيش گفتار

اللهم و لا لسنتنا عن الخوض فى الباطل من غير ما آفه مخرسا؛(٢)

بار پروردگارا! زبان ما را از فرو رفتن در نادرستى بازدار.

زبان ، اساسى ترين عضو وجود آدمى است جايگاه والاى زبان در عزت آفرينى و نيز در سقوط انسان ها، بر كسى پوشيده نيست در طول تاريخ ، زبان ، مؤ ثرترين و آسان ترين ابزار براى ارتباط، ترجمه و بيان احساس هاى درونى ، آموزشى ميراث فكرى بشر و انتقال فرهنگ و تجربه ها از يك نسل به نسل ديگر بوده است زبان ، وسيله است و بديهى است كاربرد هر وسيله و كارآيى آن ، به نوع استفاده از آن بستگى دارد. زبان مى تواند چون شمشير برنده اى عمل كند و سر گوينده اش را بر باد دهد يا نابينايى را از افتادن در چاه رهايى بخشد. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:كم من انسان اءهلكه لسان؛(٣)

چه بسيار انسانى كه زبان ، او را نابود ساخت

زبان را مى توان سخن گو و نماينده ديگر اعضاى بدن آدمى دانست كه مى تواند آسايش و راحتى آنها را فراهم كند يا درد سر ساز باشد، چنان كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ما من يوم الا و كل عضو من اءعضاء الجسد يكفر اللسان يقول : نشد تك الله اءن نعذب فيك(٤)

روزى نيست ، مگر اين كه هر يك از اعضاى بدن در برابر زبان فروتنى مى كنند و مى گويند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه مبادا به خاطر تو ما عذاب ببينيم

اى زبان ! تو بس زيانى مر مرا چون توى گويا، چه گويم من تو را اى زبان !هم آتش و هم خرمنى چند اين آتش در اين خرمن زنى در نهان ، جان از تو افغان مى كند گرچه هر چه گويى اش آن مى كند اى زبان ! هم گنج بى پايان تويى اى زبان ! هم رنج بى درمان تويى(٥) شايسته است اين شمشير دودم را همواره زير نظر داشت تا از آثار زيان بار آن در امان باشيم اميرمؤمنان علىعليه‌السلام سفارش مى كند:و ليخزن الرجل لسانه فان هذا اللسان جموع بصاحبه(٦) مرد بايد از زبانش مراقبت كند؛ چون در برابر صاحبش سركش است

بنابر اين روايت ، زبان عضوى سركش است كه اگر صاحبش ، آن را به خود واگذارد، نه تنها به ديگران زيان مى رساند، بلكه خود او را نيز زخمى مى كند. زبان هم گل دارد هم خار؛ هم اصلاح مى كند هم خراب ؛ هم راست مى گويد هم دروغ دمى خدايى است و لحظه اى ديگر شيطانى ؛ البته اگر لجام آن را رها سازيم حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:والله ما اءرى عبدا يتقى تقوى تنفعه حتى يخزن لسانه(٧) ؛ به خدا سوگند بنده پرهيزكارى را نمى بينم كه تقوايش به او سود رساند، مگر اين كه زبانش ‍ را نگه دارد.

از سوى ديگر، زبان ، ترجمان قلب آدمى است و آنچه در وجود اوست ، بر زبانش ظاهر مى شود. به تعبير ديگر، زبان ، آيينه تمام نماى وجود آدمى است ؛ اگر جز ناپاكى و ناگفتنى از زبان جارى نمى شود، نشانه سنگ دلى و كدورت قلب است امام علىعليه‌السلام در اين باره مى فرمايد:لايستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه(٨) ؛ ايمان بنده اى پايدار نمى شود، مگر اين كه قلب او استوار گردد و قلبش درست نمى گردد تا اين كه زبانش استوار و درست شود.

زبان با وجود كوچكى ، مسئوليت سنگينى براى انسان ايجاد مى كند، زيرا وظيفه بزرگى به عهده آن گذاشته شده است و چه وظيفه اى بزرگ تر و سنگين تر از اين كه كفر و ايمان تنها با زبان آشكار مى شود. زبان با گفتن شهادتين ، بزرگ ترين جزء از اجزاى ايمان را به جا مى آورد و با انكار آن ، آدمى را در شمار كافران جاى مى دهد.

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

زبان انسان هر روز صبح بر تمام اعضا و اندام هاى بدن وارد مى شود و از آنها احوال پرسى مى كند كه چگونه صبح كرديد؟ همه پاسخ مى دهند: به خير و خوبى ، به شرطى كه تو ما را به حال خود واگذارى هم چنين مى گويند: از خدا درباره ما بترس و او را در حالى كه سرزنش مى كنند، سوگند مى دهند و مى گويند: ما به واسطه تو به ثواب و عقاب مى رسيم ؛ يعنى اگر تو (زبان ) مرتكب گناه نشوى ، ما پاداش خود را مى گيريم ، ولى اگر تو مرتكب گناه شوى ، ما نيز به واسطه تو در عذاب خواهيم بود(٩).

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز مى فرمايد:

خداوند، زبان را به نوعى عذاب گرفتار مى كند كه هيچ يك از اعضاى را آن چنان عذاب نمى كند. پس زبان مى گويد: پروردگارا! تو مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيز به عذاب نكردى در اين حال به زبان گفته مى شود: از تو كلمه اى خارج شد و به شرق و غرب جهان رسيد و به واسطه همان يك كلمه ، خون بى گناهى ريخته شد و مال محترمى از بين رفت و به حريم ديگران تجاوز شد. قسم به عزت و جلالم كه تو را به عذاب دردناك و شديدى عذاب مى كنم كه تا كنون هيچ يك از اعضا و جوارح را آن گونه عذاب نكرده باشم(١٠) .

زبان ، سرچشمه گناهان فراوانى است اين هشت پاى دهشتناك ، با پايى ، غيبت و با پاى ديگر، سخن چينى مى كند. با يكى تهمت و افترا مى زند و با پاى ديگرش تجسس و عيب جويى مى كند. با آن يكى فحش و ناسزا مى دهد و با پاى ديگرش نيز مشغول توهين و تحقير و تمسخر مى شود. دروغ ، دغل بازى ، حقه بازى و سرزنش نيز از پاهاى ديگرش پديد مى آيد و اين همه آسيب ، از آتش خانمان سوز زبان بر مى خيزد. هر يك از اعضاى بدن ، اسباب و امكاناتى مى خواهند تا به انحراف و كجى كشيده شوند، ولى تنها زبان است كه به راحتى و بدون مقدمات ، راه گناه و خطا مى پويد و مرتكب معصيت مى شود؛ گناهانى كه نه تنها براى افراد، بلكه براى اجتماع نيز زيان آور است به همين علت ، اسلام با توصيه هاى فراوان ، از پيروانش ‍ خواسته است سخن نا به جا بر زبان جارى نكنند و از هر كلمه و كلامى كه شخصيت ديگران را مى شكند، بپرهيزند كه خود، نوعى ستمگرى است :اللهم اءعنى على صالح النيه و مرضى القول(١١) ؛ بار خدايا! مرا به قصد و نيت شايسته و گفتار پسنديده يارى كن

شخصيت آدمى از صفاتى تشكيل مى شود كه خود آن صفات ديدنى نيست ، ولى اثر آن را در كارهاى انسان مى توان ديد. اين صفات دو گونه اند: برخى از آنها به آفريننده جهان مربوط است كه آموختنى و در اختيار انسان نيست ، مانند اصل عقل ؛ بخشى ديگر در اختيار انسان است كه مى تواند آنها را در بعد مثبت با كوشش به دست آورد، مانند دانش (فضايل اخلاقى ) و در بعد منفى از خود دور كند، مانند: دروغ (رذايل اخلاقى ). بسيارى از صفات خوب وبد، با سخن گفتن به وجود مى آيد و سكوت ، پرده اى است كه روى آنها مى افتد. پس با سخن گفتن، پرده به يك سو مى رود و عيب و هنر آدمى نمودار مى شود.

پيامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:الجمال فى اللسان(١٢) ؛ زيبايى در زبان (انسان ) است اين سخن ، در برگيرنده همه زيبايى هايى است كه شخص يا شخصيت انسان را تشكيل مى دهد و نبايد آن را در معنايى محدود زندانى كرد. امام علىعليه‌السلام نيز فرمود:تكلموا تعرفوا فان المرء مخبوء تحت لسانه(١٣) سخن بگوييد تا شناخته شويد. همانا مرد، زير زبانش پنهان است

هم چنين ايشان در كلامى گهربار مى فرمايد:

قلت اءربعا اءنزل الله تصديقى بها فى كتابه المرء مخبوء تحت لسانه فاذا تكلم ظهر فاءنزل الله تعالى( وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ) (١٤) و(١٥) ؛

چهار سخن گفته ام كه خداوند در قرآن تصديقم فرمود: [يكى از آنها اين است كه :] مرد زير زبانش پنهان است و هنگامى كه سخن بگويد، آشكار مى شود. خداوند هم در قرآن فرموده است :(.ايشان را در آهنگ گفتارشان مى شناسى.).

امير مؤمنان علىعليه‌السلام در سخنانى ديگر فرمود:اللسان ميزان انسان(١٦)؛ زبان ، ترازوى سنجش انسانيت است و فرمود:اللسان ترجمان الجنان(١٧) زبان ترجمان راز دل است والانسان لبه لسانه(١٨) حقيقت انسان ، زبان اوست وو عبارتك تنبئى عن معرفتك(١٩)؛ واژه هايى كه مى گويى ، نشان دهنده كمال و معرفتت است واللسان ترجمان العقل(٢٠) ؛ زبان ، مترجم انديشه انسان است وفضل الرجل يعرف من قوله(٢١) ؛ كمال و رتبه مرد، از گفتارش شناخته مى شود، واللسان معيار اءطاشه الجهل و اءرجحه العقل(٢٢) ؛ زبان ، معيار (نمودار هويت انسانى ) است كه نادانى اش ، او را سبك و خردش ، او را سنگين مى كند.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

الكلام اظهار ما فى قلب المرء من الصفا و الكدر و العلم و الجهل قال امير المؤمنينعليه‌السلام : المرء مخبوء تحت لسانه فزن كلامك و اءعرضه على العقل و المعرفه فان كان لله و فى الله فتكلم به و ان كان غير ذلك فالسكوت خير منه(٢٣) ؛

سخن ، آشكار كننده چيزى است كه بر قلب مى گذرد؛ از صفا و تيرگى و دانش و نادانى امير مؤمنان [على ]عليه‌السلام فرمود: مرد زير زبانش ‍ پنهان است پس سخنت را وزن كن و آن را به خرد و معرفت عرضه دار. اگر سخت براى خدا و در راه خداست ، بگو و اگر جز اين باشد، خاموشى از سخن گفتن بهتر است

از روايات به دست مى آيد كه زبان ، پلى است كه از يك سو به باطن انسان و از سوى ديگر به ظاهر او بستگى دارد. اسرار درون انسان ، از آن سوى پل به وسيله زبان به اين سو منتقل مى شود. پس زبان ، آشكار كننده صفات درونى انسان و ترازوى بسيار دقيقى است كه نشان دهنده سبك يا سنگين وزنى آدمى است مثلا كسى از راه عادى نمى داند شخصى كه در كنارش نشسته ، داناست يا نادان همين كه سخن گويد، از گفتار شناخته مى شود.

بنابراين ، راستگو از صفاى دل و مردى خود خبر مى دهد و دروغ گو، پستى و تيرگى دل خويش را آشكار مى سازد. نيز تهمت زن ، از نامردى و سخن چين ، از فرومايگى و خوارى خود خبر مى دهد. پس از روشن شدن اين وضعيت ، دروغ گو، سخن چين و غيبت كننده هر چه داد و فرياد كنند كه من غير از باطنم هستم ، داد و فريادشان به گوش اهل دانش نمى رسد و آنها با زبان قال يا حال مى گويند قسمت را باور كنيم يا دم خروس را. با اين بيان ، معلوم شد كه زبان و شخصيت ، رابطه اى مستقيم با هم دارند و بى شخصيتى يا با شخصيتى آدمى ، زير زبانش پنهان است

فصل اول : زيبايى هاى زبان نشانه الهى و حق گويى

زبان تفاوت زبان و لهجه ها از نشانه هاى الهى است :

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ ) (٢٤).

از نشانه هاى الهى ، آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاى شماست به درستى كه در آن ، نشانه هايى براى دانشمندان است

چه قدر زيباست كه آدمى ، زبان فصيحى براى حق گويى داشته باشد و راه سعادت را به ديگران بنمايد، چنان كه در قرآن كريم مى خوانيم :

( فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا ) (٢٥) ؛

به درستى كه ما آن (قرآن ) را به زبان تو آسان كرديم تا با آن ، پرهيزكاران را نويد و مردم ستيزه جو را بيم دهى

چگونگى بهره مندى از اين وسيله عزت آفرين يا ذلت بخش ، به اختيار و اراده آدمى ترسيم مى شود و زبان ، در روز قيامت بر رفتارهاى ناپسند و گناه آلود انسان شهادت مى دهد؛

( يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) (٢٦) ؛

روزى كه زبان ها و دست ها و پاها به آنچه عمل كرده اند، شهادت مى دهند.

بزرگان و اولياى الهى نيز براى بهره گيرى بهينه از زبان ، از خداوند يارى مى طلبيدند. براى نمونه ، حضرت ابراهيمعليه‌السلام مى فرمايد:

( وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ ) (٢٧) ؛

خدايا! براى من زبان راست گويى در ميان ديگران قرار ده

زيباگويى زيبايى در همه ابعاد خود از ديدگاه اسلام مطلوب است خداوند نيز به اين صفت توصيف شده است كه اللهم انى اءسئلك من جمالك باءجمله و كل جمالك جميل(٢٨) ؛ خدايا! از زيباترين زيبايى هايت مسئلت دارم و همه زيبايى هاى تو زيباست جهان هستى هم كه جلوه اى از صفات الهى است ، جميل قلمداد شده است(٢٩) . زيبايى هاى جهان آفرينش ، مانند آسمان و ستارگانش ، تركيب چهره انسان ، زيبايى جان داران و منظره هاى طبيعى و نيز زيبايى هايى كه محصول فكر و ذوق بشرى است ، همگى ستايش شده و جملگى به خواست الهى مستند است

در ميان همه اين زيبايى ها، سخن زيبا جايگاه ويژه اى دارد. شايد يك علتش ‍ اين باشد كه هم خود مى تواند به دليل ويژگى هاى لفظى و ادبى و تركيب واژگان مناسب آنها در جمله ، زيبا باشد و هم ديگر زيبايى هاى جهان با سخن بيان مى شود. پس سخنى كه مى خواهد بيانگر زيبايى ها باشد، اگر خودش نيز زيبا ادا شود، اهميت و ارزش بيشترى مى يابد. خداوند در قرآن كريم براى سخن زيبا و نيكو، ارزش فراوان قائل شده و با بيانى سرشار از عطوفت و صميميت ، از بندگان خود خواسته است سخنشان را به برترين صورت به زبان آورند:( وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ) (٣٠) ؛ به بندگانم بگو برترين سخن را بگويند. يعنى سخن پسنديده اى كه موجب خشنودى شنونده شود، همان گونه كه آدمى دوست دارد ديگران با او سخن بگويند.

بديهى است قرآن كريم در اين باره ، گوى سبقت را از همگان ربوده و دانشمندان سخن شناسى را در شرق و غرب جهان ، به شگفتى واداشته است از گذشته هاى دور، نمونه هايى از سخن زيبا و شيوا در ميان بشر وجود داشته و با گذشت زمان ، بر كم و كيف آنها افزوده شده است ، ولى هيچ يك را يارى عرض اندام در برابر قرآن نيست پس از قرآن ، سخنان پيشوايان معصومعليهم‌السلام نيز ويژگى هاى بالا را در افقى محدودتر داراست ؛ يعنى هم خود آن بزرگواران به گونه اى زيبا سخن گفته و هم ديگران را به زيبا گويى فراخوانده اند. نهج البلاغه نمونه روشنى از سخن زيباست امام علىعليه‌السلام كه در عالى ترين مرتبه سخنورى قرار دارد، توانايى خود را در قالب عبارتى كوتاه و تشبيهى جالب چنين بيان كرده است :

و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه(٣١) ؛

ما (اهل بيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )، فرمان روايان سخن هستيم درخت سخن در وجود ما ريشه دوانيده و شاخ و برگش بر ما آويخته است

(سليمان بن مهران)مى گويد: روزى امام صادقعليه‌السلام به شمارى از پيروان خود فرمود:

معاشر الشيعه ، كونو النازينا و لا تكونوا علينا شينا، قولوا للناس حسنا و احفظوا السنتكم عن الفضول و قبيح القول(٣٢) ؛

اى گروه شيعه ! زينت ما باشيد و مايه ننگ ما نباشيد. با مردم ، نيكو سخن بگوييد. زبان هايتان را نگه داريد و آن را از پرگويى و سخن زشت باز داريد.

سخن زيبا، آثار و بركات فراوانى دارد. كسى كه زبان خود را به زيبا گويى عادت دهد، از اين بركات بهره مند مى شود. امام زين العابدينعليه‌السلام به پنج نمونه از آثار آن اشاره كرده است :

القول الحسن يثرى المال و ينمى الرزق و ينسى فى الاءجل و يحبب الى الاءهل و يدخل الجنه(٣٣).

سخن زيبا، مال و ثروت را زياد مى كند؛ روزى را افزايش مى دهد؛ مرگ را به تاءخير مى اندازد؛ آدمى را محبوب خوانده اش مى سازد و او را وارد بهشت مى كند.

امام علىعليه‌السلام نيز در دو روايت ، خوش زبانى را موجب افزايش ‍ دوستان و كم شدن دشمنان و ايمنى از سرزنش ها معرفى مى كند:عود لسانك لين الكلام و بذل السلام ، يكثر محبوك و يقل مبغضوك(٣٤) ؛ زبانت را به نرم گويى و سلام دادن عادت ده ، تا دوستان تو بسيار و دشمنانت اندك شود. نيز فرموده است :عود لسانك حسن الكلام تاءمن الملام(٣٥) ؛ زبانت را به زيباگويى عادت ده تا از سرزنش در امان بمانى

ويژگى هاس سخن زيبا

سخن زيبا بايد از انديشه نيكو سرچشمه گيرد. انديشه ورزى ، يكى از گران بهاترين نعمت هاى الهى است شايسته است انسان پيش از هر كار، درباره پى آمدهاى آن به خوبى بينديشد و جنبه هاى نيك و بدش را درست ارزيابى كند. روشن است كه سخن گفتن نيز از اين قاعده بيرون نيست نسنجيده سخن گفتن ، افزون بر زشتى ظاهرى ، چه بسا موجب بى آبرويى و رسوايى گوينده شود و نشانه نادانى او به شمار آيد و خطر و زيانى را متوجه او سازد. از اين رو، امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:فكر ثم تكلم تسلم من الزلل(٣٦) بينديش سپس سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشى

در سخن ديگر، انديشيدن پيش از سخن گفتن را نشانه خردمندى ، و ناپخته سخن گفتن را علامت بى خردى دانسته ، فرموده است :

لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه(٣٧) .

زبان خردمند در آن سوى قلب اوست ، ولى قلب ابله در آن سوى زيانش ‍ قرار دارد.

هم چنين كلام زيبا بايد با ادب اسلامى همراه باشد. ادب ، يعنى انجام دادن عمل مشروع اختيارى ، همراه با ظرافت و زيبايى(٣٨) . شايسته است انسان هنگام سخن گفتن ، ادب اسلامى را رعايت كند؛ يعنى به گونه اى حرف بزند كه در سخن او به شخصيت ديگران اهانت نشود و مقصود خود را در نهايت احترام و فروتنى بيان كند. از عباس ، عموى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدند: شما بزرگ تريد يا رسول خدا؟ عباس كه سنش از پيامبر بيشتر بود، در پاسخ گفت :(رسول خدا بزرگ تر است ، ولى من پيش از ايشان به دنيا آمده ام(٣٩ ) ).

ملاك زيبايى سخن ، تنها زيبايى لفظ و ظاهر آن نيست ، بلكه لازم است كردار انسان نيز گفته اش را تصديق كند واين ، زمانى است كه گوينده از راه سخن ، ادعايى را مطرح مى كند. براى نمونه ، در قالب زيباترين الفاظ، از وفا و محبت دم بزند. اگر عمل او چنين سخنى را تصديق نكند، سختى از سر نفاق و تزوير خواهد بود و ديگر نمى توان آن را سخن زيبا ناميد. خداوند در قرآن مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ) (٤٠)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنانى مى گوييد كه انجام نمى دهيد. اين گناه بزرگى نزد خداست كه آنچه را به جا نمى آوريد، بگوييد.

البته سخن بايد از روى راستى باشد. زشتى دروغ ، زيبايى ظاهرى خبر دروغ را هر چند فصيح بيان شود، تحت تاءثير قرار مى دهد. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:شرالقول الكذب(٤١) ؛ بدترين سخن ، دروغ است

حفظ زبان

شخصى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: به من سفارشى كن حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن براى مرتبه دوم گفت : مرا سفارشى كن فرمود: زبانت را حفظ كن براى مرتبه سوم آن مرد گفت : مرا سفارشى كن حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن واى بر تو! مردم با صورت به آتش دوزخ پرتاب نمى شوند، مگر به سبب آنچه زبان هايشان چيده ، درويده و عمل كرده است(٤٢).

امام صادقعليه‌السلام نيز مى فرمايد:

فى حكمه آل داود: على العاقل اءن يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه حافظا للسانه(٤٣)

در حكمت خاندان حضرت داوود آمده است : بر اهل انديشه است كه زمان خود را بشناسد، مشغول كار باشد، در حد شاءن خود زندگى كند و زبانش را براى رسيدن به منافع دنيا و آخرتش حفظ كند.

حضرت علىعليه‌السلام هم مى فرمايد:من حفظ لسانه اءكرم نفسه(٤٤) كسى كه زبانش را حفظ كند، خود را بزرگوار و اهل كرامت قرار داده است

اگر زبان انسان حفظ نشود، آدمى از جنبه هاى گوناگون در معرض لغزش قرار مى گيرد. كسانى كه با توجه به زمان ، مكان و مخاطب خود سخن مى گويند، بر ارج خود نزد ديگران مى افزايند. به راستى ، سلامت روحى ، جسمى و عقلى آدمى در دنيا و آخرت ، در گرو حفظ زبان است زبان بايد مهار شود تا سعادت انسانى تاءمين شود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

اءمسك لسانك فانها صدقه تصدق بها على نفسك ثم قال : و لا يعرف عبد حقيقه الايمان حتى يخزن من لسانه(٤٥)

زبانت را نگه دار. همانا حفظ زبان ، صدقه اى است كه به خويشتن مى دهى و جانت را حفظ مى كنى انسان ، واقعيت امان را نمى شناسد، مگر اين كه ابعاد از زبان را حفظ كند.

زبان و صداقت

راست گويان نزد خداوند ارزش والايى دارند و در برابر صدقشان پاداش ‍ مى گيرند. در قرآن آمده است :( لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ ) (٤٦) ؛ خداوند به راست گويان براى صداقتشان پاداش دهد.

راست گويى سبب تزكيه و پاكى كردار آدمى مى شود. امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود:من صدق لسانه زكى عمله(٤٧) ؛ كسى كه زبانش راست بگويد، عملش تزكيه مى شود. هم چنين فرمود:يا فضيل ! ان الصادق اول من يصدقه الله عزوجل(٤٨) اى فضيل ! همانا راست گو، نخستين كسى است كه خداوند، او را تصديق مى كند. امام باقرعليه‌السلام نيز فرموده است :تعلموا الصدق قبل الحديث(٤٩) ؛ پيش ‍ از سخن گفتن ، راست گويى را بياموزيد.

زبان راست گو، رفتار آدمى را دگرگون مى سازد. يكى از اهداف بعثت پيامبران نيز، حاكميت راست گويى و حفظ امانت در جامعه انسانى بوده است زير بناى همه آموزش ها، آراسته شدن به زيور راست گويى است تا آدمى از هر نظر براى حركت به سوى تكامل و قرب الهى ، آماده شود. در غير اين صورت ، اگر زبان به سويى حركت كند و رفتار، چيز ديگرى باشد، در حقيقت ، به سوى اوصاف منافقان گام بر مى دارد و خود از آن غافل است

سلام و تحيت خداوند در قرآن كريم درباره آراسته شدن زبان به سلام ، مى فرمايد:( وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ) (٥٠)؛ زمانى كه شما مورد (احترام ) و سلام قرار گرفتيد، بهتر از آن را پاسخ دهيد.

زبان ساكنان بهشت نيز به سنت نيك سلام آراسته شده است :( وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ ) (٥١) ؛ و درود مؤمنان در بهشت ، سلام است بشارت دهندگان الهى نيز با نواى سلام ، مژده خويش را به مؤمنان مى رسانند( وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ) (٥٢)؛

فرشتگان از هر درى بر آنان (بهشتيان ) وارد مى شود (و مى گويند:) سلام و درود بر شما به آنچه صبر كرديد. سراى جاودان آخرت زيباست

در آيه اى ديگر آمده است :

( وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ) (٥٣)؛

كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند، به صورت گروهى به سوى بهشت حركت داده مى شوند. زمانى كه به بهشت رسيدند و درهاى آن باز شد، ماءموران بهشتى به آنها مى گويند: سلام بر شما (خوشا به حال شما) گواراى وجودتان براى هميشه به صورت جاودانه به بهشت داخل شويد.

سلام ، كلامى از سوى پروردگار مهربان است :( سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ ) (٥٤). سلام ، شعار اسلام و مسلمانان و بهترين كلمه در معاشرت هاى اجتماعى است و زبان مؤمنان بايد به آن عادت كند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اذا دخلتم بيوتكم فسلموا على اءهلها فان الشيطان اذا سلم احد كم لم يدخل معه فى بيته(٥٥) ؛

زمانى كه به خانه هايتان وارد مى شويد، به اهل آن سلام كنيد. وقتى يكى از شما سلام كند، شيطان با او وارد خانه اش نمى شود.

ايشان در سخن ديگر مى فرمايد:

اذا دخل اءحد كم بيته فليسلم فانه ينزله البركه و تؤ نسه الملائكه(٥٦)؛

وقتى يكى از شما وارد خانه اش شد، بايد سلام كند. به راستى سلام بركت مى آورد و انس با فرشتگان را به همراه دارد.

امام صادقعليه‌السلام نيز درباره پى آمدهاى مثبت سلام چنين مى فرمايد:

ان من موجبات المغفره بذل السلام و حسن الكلام(٥٧) ؛

همانا از عوامل آمرزش ، سلام كردن و نيك سخن گفتن است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روايتى زيبا، بهترين رفتار آدمى را اظهار سلام مى داند و مى فرمايد:

الا اخبر كم بخير اخلق اهل الدنيا و الاخره ؟ (قالوا: بلى يا رسول الله ). فقال : افشاء السلام فى العالم(٥٨) ؛

آيا شما را به بهترين اخلاق اهل دنيا و آخرت آگاه نسازم ؟ گفتند: بله ، اى رسول خدا فرمود: اظهار سلام در جهان

صداى خوش اذان

اذا: تشعار اسلام است كه قرن هاست از گل دسته مسجدها در همه جهان طنين افكن شده است رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

يحشر المؤ ذنون من امتى مع النبيين و الصديقين و الشهداء(٥٩) ؛

گويندگان اذان: از امت من ، با سه گروه انبياء الهى و راست گويان و شهيدان محشور مى شوند.

هم چنين آمده است :

ان الموذن فى سبيل الله مادام فى اذانه كشهيد يتقلب فى دممه و شهد له بذلك كل رطب و يا بس بلغ صوته و اذا مات ما تعرضته هو ام الارض فى قبره(٦٠) ؛

به درستى كه اذان گو در راه خدا، تا زمانى كه در حال اذان گفتن است ، مانند شهيدى است كه در خون خودش مى غلتد و هر تر و خشكى كه صداى او را مى شنود، گواه و شاهدى براى اوست زمانى كه مرد و او را در قبر قرار دادند، جانوران زمين در قبر آزارش نمى دهند.

امام زين العابدينعليه‌السلام مى فرمايد:

حق الموذن ان تعلم انه مذكر لك ربك عزوجل و داع لك الى حظك و عونك على قضاء فرض الله عليك فاشكره على ذلك شكرا للمحسنين اليك(٦١) ؛

حق اذان گو اين است كه بدانى او ياد آور پروردگار توست و دعوت كننده تو به سوى بهره ورى و ياورت بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب كرده است پس از او تشكر كن ؛ شكرى كه نيكوكاران به محضر تو دارند.

اذان ، نور الهى است كه بر قلب آدمى مى تابد و موجب فرود آمدن فرشتگان مى شود. زبانى كه اذان مى گويد، ارزشمند است و بدن اذان گو در برزخ سالم مى ماند.

يك زبانى و يك دلى

زبان بايد از دورويى و دو گونه بودن به دور باشد و در ظاهر و پنهان ، يك سان سخن بگويد. انديشه مؤمن بايد سخن و رفتارش هم آهنگ باشد تا از راست گويان به شمار آيد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

من لقى المسلمين بو جهين و لسانين جاء يوم القيامه و له لسانان من نار(٦٢) ؛

كسى كه با مسلمانان با دو چهره و دو زبان بر خورد كند، روز قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه براى او دو زبان از آتش است

در روايتى ديگر آمده است :

قال الله تبرك و تعالى لعيسى بن مريم يا عيسى ! ليكن لسانك فى السر و العلاييه لسنا و احدا و كذلك قلبك انى احذرك نفسك و كفى بى خبيرا لايصلح لسانان فى فم واحد و لاسيفان غمد واحد و لاقلبان فى صدر واحد و كذلك الاذهان(٦٣) ؛

خداوند سبحان خطاب به حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود: اى عيسى ! زبان تو بايد در پنهان و آشكار، زبانى واحد و دل تو نيز واحد باشد. به درستى كه من تو را از خودت مى ترسانم و براى آگاه كردنت كافى هستم مصلحت نيست دو زبان در يك دهان و دو شمشير در يك غلاف و دو دل در يك سينه و دو ذهن در وجود يك انسان باشد.

امام باقرعليه‌السلام نيز مى فرمايد:

بئسن العبد يكوان ذاوجهين و ذالسانين يطرى اءخاه شاهدا يا كله غائبا ان اعطى حسده و ان ابتلى خذله(٦٤) ؛

بنده اى كه دو چهره و دو زبان دارد، بد بنده اى است ، در حضور برادرش از او ستايش مى كند و در غياب ، او را مى خورد. اگر به او عطا شود، حسادت مى كند و اگر مبتلا شود، او را خوار مى كند.

غيبت ، تهمت ، دروغ و اهانت ، عامل دو چهره شدن هستند. اگر همه وجود انسان رنگ الهى مى گرفت ، آدمى به كمال خويش نزديك مى گشت

صبغه الله و من اءحسن من الله صبغه(٦٥) ؛

نگارگرى الهى ، و خوش نگارتر از خدا كيست ؟

در روز قيامت ، شخص منافق و دورو را در عرصه محشر حاضر مى كنند، در حالى كه يك زبان از پس سر او و زبانى ديگر از پيش روى او آويخته شده است ، هر دو زبان ، مثل آتش افروخته ، شعله ور است ، به گونه اى كه هر لحظه ممكن است اين دو زبان آتشين ، همه پيكرش را در كام خود فرو برند و بسوزانند. در اين هنگام ، با اشاره به او، به مردمان گفته مى شود:(اين شخص همان كسى است كه در دنيا، دو رو و دو زبان بود، ولى حالا به مكافات و مجازات آن صفت زشت ، به اين صورت در عرصه قيامت محشور شده است و انگشت نما و شناخته مى شود(٦٦ )

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

و اءما علامه المنافق فاءربعه : فاجر دخله ، يخالف لسانه قبله و قوله فعله و سر يرته علانيته فويل للمنافق من النار(٦٧) ؛ نشانه هاى منافق چهار چيز است : نهادش پليد است ؛ زبان و دلش دو تاست ؛ گفتارش غير از رفتار و باطنش جز ظاهر او است پس واى بر منافق از آتش دوزخ

هم چنين مى فرمايد:

من كان ذالسانين فى الدنيا جعل الله له لسانين من نار يوم القيامه(٦٨) ؛

هر كس در دنيا دو رو و دو زبان باشد، خداوند در روز قيامت براى او در زبان از آتش قرار خواهد داد.

ويژگى هاى زبان حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

اءيها الناس فى الانسان عشر حضال يظهرها لسانه : شاهد يخبر عن الضمير و خاكم يفصل بين الخطاب و ناطق يرد به الجواب و شافع تدرك به الخاجه و واصف تعرف به الاءشياء و اءمير ياءمر بالحسن و واعظ يهنى عن القبيح و معز تسكن به الاءحزان و حامد تجلى به الضغائن و مونق و يلهى الاءسماع(٦٩) ؛

همانا در انسان ، ده صفت است كه زبان آن را اظهار مى كند:

١ - زبان ، شاهدى است كه از باطن انسان خبر مى دهد و وجود او را معرفى مى كند؛

٢ - زبان ، حاكمى است كه حكم كردن ميان افراد و دشمنان : مسائل و اختلافات را حل مى كند؛

٣ - زبان ، گوينده اى است كه به وسيله آن پاسخ ‌ها داده مى شود؛

٤ - زبان ، شفاعت كننده اى است كه نياز انسان از راه آن برآورده مى شود؛

٥ - زبان ، وصف كننده اى است كه هر چيزى با آن شناخته و از ابهام خارج مى شود؛

٦ - زبان ، فرمانده اى است كه به نيكى ها دستور مى دهد؛

٧ - زبان ، موعظه كننده اى است كه انسان را از زشتى ها باز دارد؛

٨ - زبان ، تسليت گوينده اى است كه غم و غصه ها به وسيله آن تسكين مى يابد؛

٩ - زبان ، ستايشگرى است كه كينه به وسيله آن آشكار مى شود؛

١٠ - زبان شادكننده اى است كه گوش ها از آن لذت مى برند.

زبان ، عضوى است كه در گستره زندگى آدمى ، در جنگ و صلح ، حكومت دارى ، امور خانواده ، آموزش و تربيت دخالت دارد. خداوند در بدترين كدورت ها و دشمنى ها با گفت وگو به دوستى و هم دلى تبديل مى شود و غم و غصه انسان ها با واژگانى كه از زبان جارى مى گردد، جاى خود را به شادى مى دهد. بنابراين ، كاركردها زبان فراوان است پس پاسداشت آن نيز دقت و اهميت زيادى مى طلبد.

احترام با گفتار شايسته است فرد مسلمان هنگام سخن گفتن با ديگران ، سخنان نيك و سنجيده بگويد و با زبانى خوش ، آنان را بخواند. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:( وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ) (٧٠) ؛ با مردم به خوبى سخن بگوييد. از سوى ديگر بر گفتار كريمانه تاءكيد فراوان دارد، چنان كه درباره احترام گفتارى به پدر و مادر مى فرمايد:( وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ) (٧١) ؛ با لحنى لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو. درباره اى برخورد با نيازمندان آمده است اگر نمى توانى نيازشان را بر طرف كنى ،( فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا ) (٧٢) ؛ با آنان همراه با احترام ، نيك سخن بگو. امام سجادعليه‌السلام نيز درباره اى در گفتار با آموزگار مى فرمايد:

صدايت را از صداى او بلندتر نكن و هر گاه كسى از او چيزى پرسيد، تو در پاسخ پيش دستى نكن و در محضرش با كسى سخن نگو(٧٣).

از جمله نعمت هاى ارزشمندى كه خداوند به انسان ها بخشيده ، قدرت بيان است نعمت سخن گفتن ، عامل مهمى در تكامل انسان ها به شمار مى آيد. در پرتو اين نعمت ، علوم نظرى و تجربه هاى علمى انسان ها به يك ديگر منتقل مى شود. خداى حكيم هم بعد از آفرينش ، از آن ياد كرده است( الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ) (٧٤) .

انسان با قدرت بيان و از راه سخن گفتن ، نهفته هاى درونى خود را آشكار و به ديگران منتقل مى كند. از اين رو، مى توان گفت : سخن ، همانند پلى است كه ديدگاه هاى جدا از هم را به يك ديگر پيوند مى زند و كالاى ارزشمند دانش را مى آورد و ديگران را نيز آگاه مى كند.

از امام سجادعليه‌السلام پرسيدند: از سخن و سكوت ، كدام يك بر ديگرى برترى دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود:

براى هر يك از اين دو، آفت هايى است ، ولى اگر از آفت ، در امان باشند، سخن ، برتر است ؛ زيرا خداوند هيچ يك از پيامبرانش را به سكوت مبعوث نكرده است ، بلكه آنها ماءموريت داشتند با مردم سخن بگويند و با بيان خود، آنان را به صلاح و رستگارى دعوت كنند. هم چنين هيچ كس با سكوت سزاوار راه يابى به بهشت و شايسته ولايت الهى نمى شود و از عذاب دوزخ در امان نمى ماند. دست يابى به رحمت الهى و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است من هرگز ماه را نظير آفتاب قرار نمى دهم(٧٥) .

فصل دوم : آسيب شناسى زبان

روشن است كه نعمت بيان ، به همان ميزان كه در رشد آدمى مؤ ثر است ، در صورت كنترل نشدن ، موجب تباهى او مى شود. از امام علىعليه‌السلام پرسيدند: زيباترين مخلوقات خدا كدام است ؟ فرمود: سخن گفتن: زشت ترين آن كدام است ؟ باز هم فرمود: سخن سپس فرمود:بالكلام ابيضت الوجوه و بالكلام اسودت الوجوه(٧٦) ؛ چهره ها با سخن ، سفيد مى شوند و با سخن سياه مى گردند.

اين سخن ، بيانگر آن است كه عده اى به دليل سخن سنجيده و وزين خود، رو سفيد مى شوند و گروهى به دليل بيهوده گويى ، پر گويى ، غيبت ، دروغ و مانند آن ، روسياه و سرافكنده مى گردند. پس بايد توجه داشت كه قدرت بيان با آن كه از نعمت هاى گران قدر خداوند و از ويژگى هاى انسان است و فوايد بسيارى در راه رشد آدمى از نظر نشر معاونت دينى ، گسترش علوم ، اندرزهاى حكيمانه ، تذكرهاى دوستانه و برآوردن نيازهاى زندگى دارد: ولى مى تواند سرچشمه بسيارى از زيان هاى مادى و معنوى نيز باشد و بدبختى هاى جبران ناپذيرى به بار آورد. شخصى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواست وى را نصيحت كند، حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن و تا سه بار همان نصيحت را تكرار كرد(٧٧).

آفت ها و آسيب هاى زبان ، از مسائل مهمى است كه بايد به طور جدى به آن توجه كرد. بد زبانى ، يكى از مهمترين آسيب هاى زبان و نشانه پستى و انحطاط اخلاقى است در سخنان اولياى دين بر آثار روانى ، اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده تصريح شده است حضرت علىعليه‌السلام در اين باره فرمود:

اياك و مايستهجن من الكلام فانه يجلس عليك اللئام و ينفر عنك الكرام(٧٨)؛

از سخن زشت و ركيك بپرهيز؛ زيرا زشت گويى ، فرومايگان را در اطرافت نگاه مى دارد و عناصر شريف و بزرگوار را از گردت مى پراكند. بدبختانه بعضى افراد بر اثر هم نشينى با اشخاص بد زبان ، چنان به بدزبانى و دشنام گويى خو مى گيرند كه حتى در ديدارهاى عادى و احوال پرسى نيز واژگان ناپسندى بر زبان مى آورند. به اينان بايد توجه داد كه تمام اين سخنان در نامه اعمالشان ثبت مى شود و در قيامت باز خواست مى شوند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من لم يحسب كلامه من علمه كثرت خطاياه و حضر عذابه(٧٩) ؛

كسى كه سخن خود را جزو اعمالش به حساب نياورد (و بى پروا حرف بزند)، لغزش هايش بسيار و عذابش نزديك شده است

اكنون هشت مورد از آسيب هاى زبان را بر مى شماريم :

١ - عيب جويى

عيب جويى ، يكى از آفت هاى زبان است به راستى نازيباست كه فردى زبان به طعنه و عيب جويى بگشايد. نام گذارى يكى از سوره هاى قرآن به نام همزه (بسيار عيب جو) ولحن آيه( وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ ) (٨٠) ؛

آز بسيار سوگند خورنده پست و بسيار عيب جويى كه فراوان در پى سخن چينى است ، اطاعت مكن ؛ نشان دهنده نفرت و بيزارى خداوند متعال از اين خلق بد است بنابراين هشدار مى دهد:( وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ) (٨١)؛ واى بر حال هر شخصى بسيار عيب جو و طعنه زن !

عيب گويى چه درحضور شخص يا در غياب او، چه صريح و چه با اشاره چشم و سر، چه كم و چه زياد، پسنديده نيست ، به ويژه اين كه اگر ميان جمع باشد، اثر منفى آن بيشتر مى شود. هم چنين آدمى نبايد از عيب هاى خود غافل شود و تنها درباره عيب ديگران كنجكاو بينا باشد.

عيب خود نايافتن ، بالاترين عيب ها ست

جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان(٨٢)

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

شر الناس من كان متتبعا لعيوب الناس عيما عن معايبه(٨٣) ؛

بدترين مردم كسى است كه عيب هاى مردم را بررسى و جست وجو كند در حالى كه از عيب هاى خويش غافل و نابيناست

در جايى ديگر امام مى فرمايد:اءكبر بالعيب اءن تعيب مافيك مثله(٨٤)

بزرگترين عيب اين است كه بر ديگرى عيب جويى كنى و به آنچه همانند آن در خودت هست

عيب جويان هيچ گاه ويژگى هاى مثبت اطرافيان را نمى بينند؛ چون به دنبال نقاط ضعف ديگرانند، عيب و نقصى بيابند.

همه عيب خلق ديدن ، به مروت است و مردى

نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى(٨٥)

شايسته است آدمى به جاى پى جويى عيوب ديگران ، به دنبال ضعف هاى خود و اصلاح آنها باشد. چگونه انسان ، خود را كه نقص هاى فراوان دارد از ياد مى برد و نمى ترسد از اين كه خداوند نيز به كيفر و مكافات عمل زشتش ، او را در دنيا و آخرت نزد خلايق ، رسوا و بد نام كند.

ديده بدبين بپوشان اى كريم عيب پوش

زين دليرى ها كه من در كنج خلوت مى كنم

در حديث معراج نقل شده است كه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

وقتى به امر پروردگار به آسمان ها عروج كردم ، گروهى از مردم راديدم كه گوشت بدنشان را از پهلويشان قطع مى كنند و به آنها مى خورانند و به ايشان گفته مى شود: بخوريد به دليل آنچه از گوشت برادر مسلمان خود [در دنيا] مى خورديد! وقتى اين صحنه را ديدم ، از جبرئيل پرسيدم : اينها چه كسانى اند؟ جبرئيل در پاسخ من گفت :هؤ لاء الهمازون من اءمتك اللمازون(٨٦) ؛ اينها سخن چينان و عيب جويانند.

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام در تفسير آيه( وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ) فرمود:

الهمزه الذى يطعن فى الوجه بالعيب و اللمزه التى يعتاب عند الغيبه(٨٧) ؛

همزه ، كسى است كه رويارو، عيب را بگويد و طعنه زند و لمزه كسى است كه عيب را پشت سر بگويد (در غيب انسان بدگويى و عيب جويى و غيبت كند).

الف ) تفاوت ميان عيب جويى و باز گويى عيب براى اصلاح

عيب جويى ، غير از اصلاح است در پاره اى موارد، لازم است برخى از عيب ها براى اصلاح گفته شود. البته بايد در تمجيد و سرزنش افراد، اعتدال را رعايت كرد. مؤمنان بايد آيينه يك ديگر باشند و عيب ها را به هم ديگر بنمايانند. ميان عيب جويى و بيان عيب ها براى اصلاح ، تفاوت وجود دارد. عيب جو، فقط عيب رامى بيند و با هدف لكه دار كردن شخصيت ديگران وارد ميدان مى شود، ولى اصلاح ، با هدف خير خواهانه صورت مى گيرد. اين براى صعود و تعالى است ، ولى آن براى سقوط و تنزل اصلاح كننده همچون آيينه است هم زيبايى ها را مى بيند و هم زشتى ها را و بدون زياده روى ، آن را به صاحبش مى نماياند، ولى عيب جو از ديدن زيبايى ها، ناتوان است و تنها عيب را مى بيند يا به قصد تحقير، عيب تراشى مى كند. زبانى كه به قصد عيب گويى مى كوشد، نتيجه اى جز كينه جويى و نااميدى نمى گيرد، ولى كسى كه براى هدايت و اصلاح سخن مى گويد، مودت و محبت را تحكيم مى بخشد.

حضرت علىعليه‌السلام درباره عيب نمايى براى اصلاح مى فرمايد:شر اخوانك من ذاهنك فى نفسك و ساترك عيبك(٨٨) ؛

بدترين برادرانت كسى است كه در خواهش نفس با تو مدار كند و عيبت را بر تو بپوشاند.

دل سوز واقعى كسى است كه عيب ها را براى اصلاح مى گويد و در بيان آن ، با نرمى و ظرافت خاصى عمل مى كند، تا شنونده از در لجاجت در نيايد و آثار اصلاح را زودتر از انتظار مشاهده كند.

ب ) عوامل گرايش به عيب جويى

يك ) از ياد بردن خطاپوشى خداوند

امام علىعليه‌السلام در حديثى مى فرمايد:

فكيف بالعائب الذى عاب اءخاه و عيره ببلواه اءما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذانب الذى عابه به ؟ و كيف يذمه بذنب قدر كب مثله(٨٩) ؛

چگونه شخص عيب جو بر برادرش عيب مى گيرد و او را به مشكلى كه دچار گشته است ، ملامت و نكوهش مى كند! آيا پرده پوشى خداوند بر گناهان خود را فراموش كرده است ؛ گناهانى بزرگتر از گناهى كه بر ديگرى عيب مى گیرد؟ چگونه او را بر گناهى كه خود همانند آن را مرتكب شده است ، سرزنش مى كند.

حال كه خالق خطا بين خطاپوش ، عيوب بندگان را ناديده مى انگارد، چه بهتر كه آدمى هم خدا گونه شود و مانند او حتى در صورت آگاهى از عيب ديگران ، پرده پوشى كند. بنابراين ، سزاوار نيست آدمى در پى عيب يابى و تجسس از عيب ديگران باشد.

پير دردى كش ما گرچه ندارد زر و زور

خوش عطابخش و خطاپوش خداى دارد(٩٠)

دو) سود شخصى

در بسيارى از موارد، عامل اساسى عيب جويى ، نفع شخصى است انسان بى ايمان اگر نسبت به موقيعت خود احساس خطر كند، مى كوشد با تخريب ديگران ، ره تثبيت جايگاه خود بپردازد. اين در حالى است كه همه چيز را بر اساس منافع خود مى سنجد. در اين حال ، ناسپاسى و شكايات او از آنچه ندارد، بيشتر از سپاس و رضايتى است كه از داشته هايش دارد، چنان كه خداوند در قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره مى كند:

( وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ ) (٩١) ؛

برخى از ايشان در تقسيم صدقات يا غنايم بر تو عيب مى گيرند. پس اگر از صدقات به آنان داده شود، راضى و خشنود مى شوند و اگر از آن به ايشان داده نشود، خشم مى گيرند.

البته اين اشخاص تنها در دوران پيامبر نيستند، بلكه در هر عصرى ، چنين افرادى يافت مى شوند كه اعمال ديگران را با محك سود و زيان خود مى سنجند و بر اين اساس ، كار ديگران را عيب مى شمارند و بر عدالت ديگران خرده مى گيرند.

سه ) خود فراموشى

يكى از عوامل عيب جويى ، فراموش كردن خويشتن و غفلت از عيوب خود است امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

شر الناس من كان متتبا لعيوب الناس عيما عن معايبه(٩٢) ؛

بدترين مردم كسى است كه به دنبال عيب هاى مردم است ، ولى عيب هاى خود را نمى بيند و در مورد عيب هاى خود كور و نابيناست داستان زير از دفتر دوم مثنوى معنوى ، گوياى اين امر است :

چار هندو در يكى مسجد شدند

بهر طاعت ، راكع و ساجد شدند

هر يكى با نيتى تكبير كرد

در نماز آمد به مسكينى و درد

مؤ ذن آمد، زان يكى لفظى بجست

كاى مؤ ذن بانگ كردى وقت هست

گفت آن هندوى ديگراز نياز

هى سخن گفتى و باطل شد نماز

آن سوم گفت آن دوم را اى عمو

چه زنى طعنه ، برو خود را بگو

آن چهارم گفت حمدلله كه من

در نيفتادم به چه چون آن سه تن

پس نماز هر چهاران شد تباه

عيب گويان بيشتر گم كرده راه

اى خنك جانى كه عيب خويش ديد

هر كه عيبى گفت آن بر خود خريد(٩٣)

نماز گزاران دوم و سوم و چهارم ، دقيقا مرتكب همان عيبى شدن كه اولى را به دليل ارتكاب آن سرزنش كردند. نماز او را باطل مى دانستند و نماز خويش را قبول ؛ غافل از اين كه از هيچ يك پذيرفته نيست پس انسان پيش ‍ از ديگران ، عيب بين خود باشد.

_______________________________________

چهار) نا آگاهى

آگاهى نداشتن از نتايج رفتار ديگران و ناشكيبايى اعمال آنان ، موجب جويى مى شود. نمونه بارز آن در قرآن ، داستان برخورد موسىعليه‌السلام با خضرعليه‌السلام مى باشد كه در سوره كهف آمده است حضرت موسىعليه‌السلام از خدا مى خواهد او را به ملاقات بنده اى دانشمندتر از خود موفق كند. خداوند مى پذيرد و موسى ماءمور مى شود در ساحل دريا با آن بنده خدا ديدار كند. او همان حضرت خضرعليه‌السلام است ؛ پير فرزانه اى كه صاحب علم لدنى است وقتى موسى به ايشان رسيد؛ پرسيد: آيا مى توانم با تو باشم تا از آنچه آموخته اى ، به من نيز ياد بدهى ؟ خضر گفت : تو نمى توانى خويشتن دار باشى و هم پاى من بيايى و صبر پيشه كنى ؛ به ويژه چگونه بر چيزى كه آگاهى ندارى ، صبر خواهى كرد و بر من عيب نخواهى گرفت ؟ موسى در پاسخ گفت : به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و از تو نافرمانى نمى كنم حضرت خضرعليه‌السلام در خواست موسىعليه‌السلام را به اين شرايط قبول كرد كه در مورد هيچ چيز مپرس تا من خود از آن به تو خبر دهم و تو را از سر آن آگاه سازم

آنها با هم به راه افتادند تا اين كه سوار كشتى شدند. خضر كشتى را سوراخ كرد. موسى چون از علت اصلى اين كار و هدف آن فرزانه آگاهى نداشت ، عيب گرفت كه تو كار زشت و شگفتى كرده اى خضر گفت : مگر نگفتم نمى توانى صبر كنى ؟ موسى گفت : مرا به علت آنچه فراموش كردم ، سرزنش ‍ مكن و بر من سخت نگير. خضر عذر او را پذيرفت باز به راه افتادند. در راه به پسر بچه اى برخوردند. خضر او را كشت موسى تاب نياورد و زبان به اعتراض گشود. خضر دوباره ، عهدشان را ياد آورى كرد. موسى عذر خواست باز به راه افتادند و به شهرى رسيدند. از مردم آنجا طعام خواستند، ولى آنها از پذيرفتن اين دو خود دارى كردند. آن گاه ديوارى ديدند كه در حال ريزش بود. خضر آن را برپاداشت و ساخت موسى با تعجب گفت : مى توانستى اجرت و مزدى از صاحبش براى ساخت ديوار بگيرى حضرت خضرعليه‌السلام در اين جا گفت : اكنون زمان جدايى ميان من و تو فرارسيده است و تو را از آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى و بر من عيب گرفتى ، آگاه خواهيم كرد(٩٤) .

روشن است كه اگر موسىعليه‌السلام از علت كار خضرعليه‌السلام به اندازه خود او آگاهى داشت ، هرگز زبان به اعتراض و عيب جويى نمى گشود و به يارى او مى شتافت پس شايسته است بر آنچه نمى دانيم ، خرده نگيريم و به كار مردم و به ويژه فرزانگان نسبت عيب ندهيم

ج ) راهكارهاى مبارزه با عيب جويى

يك ) ياد خدا

همان گونه كه غفلت از خدا، به ويژه فراموشى صفت عيب پوشى او، موجب جرئت انسان بر عيب گويى است ، ياد خداوند و به ويژه يادآورى صفت خطاپوشى او، سبب خود دارى انسان از عيب جويى مردمان مى شود. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اءما ذكر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اءعظم من الذنب الذى غابه به(٩٥) ؛

آيا(عيب جو) پرده پوشى خداوند را بر گناهان خود فراموش كرده است گناهانى بزرگتر از گناهى كه او بر ديگرى عيب مى گيرد؟

خداوند عيب هاى بزرگ و بزرگتر را مى بيند و مى پوشاند. پس شايسته است ما كه برخى از عيب هاى هم ديگر و چه بسا عيب هاى كوچكتر را مى بينيم ، به جاى عيب گويى ، عيب پوش باشيم(٩٦).

دو) عيب بينى خود

تيزبينى و كنجكاوى انسان ، عيب ها را بر او آشكار مى كند. چه بهتر كه اين توجه ، از شناخت خود آغاز شود و آدمى پيش از ديدن عيب ديگران ، به شناخت عيب هاى خود بپردازد. اين شناخت ، آثار مثبتى دارد؛ از جمله اين كه او را از غرور و خود خواهى باز مى دارد. هم چنين مى كوشد خود را اصلاح كند و در اين حال ، فرصت عيب يابى و عيب گويى ديگران را نخواهد يافت

عجب كه فرصت ديدن به عيب خلق رسد به عيب خويش اگر آدمى نظاره كند(٩٧) امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

يا اءيها الناس طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس(٩٨) ؛

اى مردم ! خوشا به حال كسى كه عيب هايش ، او را از عيب جويى از مردم باز دارد.

نتيجه طبيعى چنين رويكردى ، توجه به عيب خود و دورى جستن از عيب ديگران است ؛ زيرا در اين حال ، انسان متوجه عيب هاى خويش مى شود و مردم نيز از دست و زبان او در امان مى مانند. باز امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره(٩٩) ؛

هر كس در عيب خويش نگرد، از عيب ديگرى باز مى ماند.

در مقابل ، اگر كسى همواره در پى عيب جويى از ديگران باشد، از خود غافل مى ماند. در نتيجه ، نمى تواند به برطرف كردن نقص هاى خود بپردازد.

آگاه ز عيب و هنر خويش نگردد

تا چشم نپوشد كسى از عيب خلايق(١٠٠)

ديده بينا، ديده اى است كه عيب هاى صاحبش را ببيند؛ و گرنه ، نابينايى بيش نيست


3

4

5

6

7

8