نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان0%

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شكيبا سادات جوهرى
گروه: مشاهدات: 8744
دانلود: 1679

توضیحات:

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 98 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8744 / دانلود: 1679
اندازه اندازه اندازه
نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سه ) دورى از عيب جو

عيب جو از زيان كار خويش آگاه نيست ؛ چون اگر مى دانست ، چنين نمى كرد و با زبان خود، مردمان را نمى رنجاند و آزار نمى رساند. پس اگر اصلاح اين افراد با پند و موعظه امكان پذير نبود، بهتر است از آنان فاصله بگيريم تا به اين وسيله ، از آسيب هاى سرايت اين عمل به خود جلوگيرى كنيم و او نيز در يابد علت فاصله گرفتن چه بوده است حضرت علىعليه‌السلام در نامه اى به مالك اشتر نوشت :

وليكن اءبعد رعيتك منك و اءشناهم عندك اءطلبهم لمعائب الناس(١٠١) ؛

دورترين مردم از تو و دشمن ترين آنان نزد تو، بايد آنهايى باشند كه در مورد رعيت ، عيب جو ترند.

شخص عيب گو، نه تنها مايه بدبينى انسان به ديگران مى شود، هم نشين خود را نيز به راه ناصواب عيب جويى مى كشاند؛ چنان كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:من يصحب صاحب السوء لايسلم(١٠٢) ؛

هركس با دوست بد هم نشينى كند، سالم و در امان نمى ماند.

چهار) بى اعتنايى به عيب جو

اگر افراد در برابر عيب جو ضعف نشان دهند، عيب گو گستاخ مى شود و بيشتر كار زشت خود را ادامه مى دهد. اگر ببيند سخنش ، نه بر شخصى كه عيبش را گفته است ، تاءثير دارد و نه بر ديگر شنوندگان ، به تدريج دل سرد مى شود و از كار زشتش فاصله مى گيرد.

سعدى در بى اعتنايى به عيب گويان حكايتى دارد: گناه كارى به لطف حق هدايت مى شود و صفات زشت او به كمال جويى تغيير مى يابد. طعنه زنندگان و عيب گويان مى گويند او همچنان به گناه آلوده است و آن را ترك نكرده است براى دورى از طعنه ها، به پير طريقت پناه مى برد و آتش ‍ سوزان طعنه ها را با آب سرد گفتارش خاموش مى كند كه :(شكر اين نعمت چگونه گزارى كه بهتر از آنى كه پندارندت).

چند گويى كه بدانديش و حسود عيب گويان من مسكينند گه به خون ريختنم برخيزند گه به بد خواستنم بنشينند نيك باشى و بدت گويد خلق به كه بد باشى و نيكت بينند(١٠٣)

٢ - بيهوده گويى خداوند متعال ، اسباب و عوامل دست يابى به دانش و رسيدن به قله هاى پرارج دانايى و آگاهى را در اختيار انسان قرار داده و كلام را يكى از راه هاى انتقال دانش و فضيلت معرفى كرده است از اين رو، انسان بايد از گفتار كه هيچ سود و بهره اى براى او ندارد، بپرهيزد. در قرآن كريم نيز آدميان از بيهوده گويى نهى شده اند. خداوند حتى شنيدن لغو را مانع رسيدن به كمال برشمرده و دورى از لغو و بيهوده گويى رابنشانه كرامت آدمى دانسته ، و فرمود است :

و اذا سمعوا اللغو اءعرضوا عنه و قالوا لنا اءعمالنا و لكم اءعمالكم سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين(١٠٤) ؛

و هرگاه سخن بيهوده بشنوند، از آن روى بر مى گرانند و مى گويند: اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما ما خواهان جاهلان نيستم

كمال جويان به سخنان بيهوده و گزاف گوش نمى دهند، ارزش وقت خود و ديگران را به خوبى مى دانند و در برابر آن احساس مسئوليت مى كنند و از عمر گران مايه و فرصت هاى زندگى ، بهترين استفاده ها را مى برند تا حسرت و پشيمانى دامن گيرشان نشود.

خيز تا خرقه صوفى به خرابات بريم

شطح(١٠٥)و طامات(١٠٦) به بازار خرافات بريم

سوى رندان قلندر به ره آورد سفر

دلق بسطامى و سجاده طامات بريم

قدر وقت ار نشناسد دل و كارى نكند

بس خجالت كه از اين حاصل اوقات بريم(١٠٧)

مؤمنان ، كسانى اند كه نه تنها خود حرف لغو بر زبان جارى نمى سازند، بلكه با آنان كه نادان و بيهوده گويند، مجادله نمى كنند و در برابر طعنه و استهزاى آنان ، با گفتار نيك و سلام ، كريمانه از كنارشان مى گذرند. آنها همواره اين توصيه قرآنى را در گوش جانشان احساس مى كنند:( وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ) (١٠٨) ؛ و آنها كه از بيهودگى روى گردانند.

كسانى كه از چشمه زلال و هميشه جارى مهر و لطف الهى بهره ها برده اند، هرگز كار و گفتارشان بى هدف نخواهد بود و همواره نتيجه اى مفيد و مناسب در نظر دارند. تمام رفتار و گفتارشان با توجه به خواسته هاى خداى متعال جهت مند مى شود و مى تواند براى ديگران سودمند باشد. مؤمنان حتى گوهر وجود خويش را از افكار پوچ و بيهوده ، پاك و پيراسته مى دارند. اينان درس آموز مكتب علىعليه‌السلام هستند كه فرمود:

اياك اءن تذكر من الكلام مايكون مضحكا و ان حكيت ذلك عن غيرك(١٠٩)؛

از گفتن سخنى كه پوچ و بيهوده است ، بر حذر باش ، هر چند آن را از ديگرى نقل كنى

مجال سخن تا نبينى ر پيش

به بيهوده گفتن مبر قدر خويش(١١٠)

الف ) سخن سنجيده نشانه خردمندى

ناسنجيده سخن گفتن ، چه بسا موجب بى آبرويى و رسوايى گوينده مى شود و خطرهايى نيز برايش به بار مى آورد. امام علىعليه‌السلام در اين باره مى فرمايد:فكر ثم تكلم تسلم من الزلل(١١١) ؛ بينديش ، سپس ‍ سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در توجه كردن به عاقبت سخن پيش از بيان آن مى فرمايد:

من لم يحسب كلامه من عمله كثرت خطاياه و حضر عذابه(١١٢) ؛

كسى كه سخن خود را جزو اعمالش به حساب نياورد (و بى پروا حرف بزند)، لغزش هايش بسيار و عذابش نزديك شده است

حضرت علىعليه‌السلام در توصيه ديگرى ، سنجيده سخن گفتن را به در نظر گرفتن زمان و مكان وابسته مى داند و مى فرمايد:لا تتكلمن اذا لم تجد للكلام موقعا(١١٣) ؛ آن گاه كه براى سخن ، زمانى و مكان مناسبى نمى يابى ، خاموش باش

آورده اند كه مردى پارچه اى زربفت و گران بها بافته بود. او با خود انديشيد خوب است اين طاقه رزبفت را به سلطان هديه كنم و جايزه اى بگيرم از اين رو، به دربارسلطان كه از آن اثر هنرى زيبا، خوش حال و شگفت زده شده بود، از اطرافيان خود براى چگونگى استفاده از آن نظر خواست يكى از آنان گفت : اين پارچه براى انداختن روى مركب شما مناسب تر دانست سومى گفت : براى پرده در كاخ سلطنتى شايسته تر است سلطان گفت : خوب است نظر بافنده هنرمند را نيز جويا شويم شايد نظر بهترى داشته باشد. آن گاه رو به مرد پارچه باف كرد و پرسيد: اين پارچه زربفت براى چه مصرفى مناسب تر باشد؟ مرد بيچاره بدون آن كه عاقبت كار و موقعيت مجلس را بسنجد، گفت : قربان ! به نظر حقير اين پارچه فقط براى انداختن روى جنازه شما مناسب است(١١٤) ! بدين ترتيب ، نه تنها خود را از گرفتن جايزه سلطان بى بهره ساخت ، كه خطرى بزرگ نيز به جان خريد.

ب ) ويژگى مجالس خوب

خداوند در قرآن كريم ، وقتى از ويژگى هاى بهشت با عنوان مجلس و محفل برگزيدگان و دوست داران و پاكان درگاه الهى سخن به ميان مى آورد، پرهيز از بيهوده گويى را يكى از ويژگى هاى برجسته آن مى شمارد. به يقين ، آنان كه در اين دنيا به عشق و شوق حق تعالى از رفتار و گفتار و افكار بيهوده دور بودند، اكنون وقتى به عنوان پاداش كارشان ، در جوار روضه جاويد خداوندى آرام مى گيرند، بيهوده نمى گويند و نمى شنوند. در حقيقت ، مجالس ما هم بايد از چنين مجالسى الگوبردارى شود و مانند آنان از بيهودگى بپرهيزيم مجلسى كه در آن( لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا ) (١١٥) ؛ سخنان بيهوده و گناه آلود نشنوند. در آن جا گفته نمى شود، مگر سخنى كه سلام است و سلام

آن گاه كه مجالس دنيوى از سخنان بيهوده و گناه آلود به دور باشد، در حقيقت ، نسيمى از بهشت بر آن وزيده است در برخى آيات نيز به گونه اى ديگر به پيراستگى مجلس بهشتيان از بيهودگى اشاره شده است :( لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا ) (١١٦) ؛ در آن جا سخن لغو و دروغى نمى شوند.

اين گروه در بهشتى جاى دارد كه( لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً ) (١١٧) ؛ در آن سخن بيهوده اى نمى شنوند. و همين مسئله ، مايه تفاوت مجالس بهشتى با بعضى نشست هاى دنيوى است در مجلس هاى زمينى ، افراد در برابر وقت ديگران كمتر احساس مسئوليت مى كنند و آن را با سخنانى لبريز مى سازند كه نه تنها نگفتن آنها زيانى ندارد، بلكه و انهادن اين سخنان ، به حال همه مفيد خواهد بود.

شايد عده اى كمتر به اين بينديشند كه چه مقدار از گفته هايشان براى شنوندگان ارزشمند و مفيد بوده است و آياگفتارشان ، تاريكى و جهلى را به روشنايى و دانايى تبديل كرده است ؟ به دانش حاضران افزوده يا اوقات و فرصت هاى گران بهاى آنان را به هدر داده است ؟ چه قدر مى كوشيم ديگران از فرصتى كه با ما هستند، بيشترين و بهترين بهره ها را ببرند. اگر مى خواهيم مجالس دنيوى ما شباهت بيشترى به محفل هاى بهشتيان داشته باشد، بايد پاسخى شايسته براى پاسخ ‌هاى بالا داشته باشيم در اين صورت ، مطمئن خواهيم شد كه نشست هاى دوستانه ما، الگوهايى كوچك و كامل از مجالس خوب خواهد بود؛ همان مجالسى كه خداوند نيز آن را مى پسندد و پر بركت مى كند.

ج ) بهترين سخن

سخن بيهوده اى كه فايده اى براى آدمى ندارد، بى ارزش است در مقابل ، سخنى كه به حال اشخاص و جامعه از نظر مادى يا معنوى ، دنيوى يا اخروى و فردى يا اجتماعى مفيد باشد، شايسته تاءمل است چه بسا يك سخن خوب ، زندگى فرد يااجتماعى را نجات مى دهد و رسم و آيين ناپسندى را به آداب منطقى و انسانى تبديل مى كند. چنين سخنى ، در پيش ‍ گاه خداى متعال و بزرگان معرفت و دانش ، ارزشمند است وقتى كلامى ، شخصى گمراه و منحرف از حق را به راه سعادت و هدايت آورد، گويى همه انسان ها را نجات داده و هدايت كرده است امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

فان خير القول ما نفع و اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع(١١٨)؛

بهترين سخن آن است كه سودمند باشد. آگاه باش در دانشى كه سود نبخشد، خيرى نيست

اگر همه گفتارها مفيد باشند، انسان پله هاى معرفت و پيشرفت را به سرعت مى پيمايد. در اين صورت ، دانايان و عارفان براى ياد دادن مردم براى گوش ‍ كردن و بهره گرفتن فرصت بيشترى مى يابند. گفتار مفيد، شايسته محفل دانايان است و سخن پوچ و بيهوده در اين محافل راهى ندارد. جايگاه انسان در نظام آفرينش ، بسيار برتر از ديگر موجودات است و او با قدرت منحصر به فرد انديشه خويش ، بايد گفتار و كردارش پر معنا و مفيد و همواره از بيهودگى ، پيراسته باشد.

ناصح از بيهوده گويى آبروى خويش برد

بوى خون آيد ز افغان ، مرغ بى هنگام را(١١٩)

د)پى آمدهاى بيهوده گويى

همان گونه كه سخن خوب ، هدايت كننده است ، سخن بيهوده نيز مى تواند گمراه كننده باشد، چنان كه خداوند مى فرمايد:( وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ ) (١٢٠) ؛

برخى از مردم سخنان بيهوده سرگرم كننده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى ، از راه خدا گمراه سازند.

مردم دانا هميشه به سخنان سودمند علاقه مندند و از سخنان بيهوده مى پرهيزند. بر اين اساس ، اگر كسى همواره بيهوده گويى كند، از طرف او پراكنده مى شوند و شخصيت او را حقير مى شمارد. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:كثره الهذر يكسب العار(١٢١) ؛ بيهوده گويى زياد، ننگ و عار به بار مى آورد.

بسا خود نمايان بيهوده گوى

كه باشند در بزمگه ، رزم جوى(١٢٢)

ه‍) راهكار برخورد با بيهوده گويان

اگر عمل انسان در مسائل رفتارى و روانى سنجيده و مناسب نباشد، آثار و پى آمدهايى جبران ناپذير به همراه مى آورد. به يقين ، درگيرى و در افتادن با آدم بيهوده گو و مجادله با او، به زيان دانايان مى انجامند. اساسا مجادله با بيهوده گو، نه تنها او را اصلاح نمى كند، بلكه لجاجت و بى احترامى او را بيشتر مى كند. سعدى مى گويد: جالينوس ، ابلهى را ديد كه دست در گريبان دانشمندى زده و بى حرمتى همى كرد. گفت : اگر اين دانا بودى ، كار وى با نادان بدين جا نرسيدى

دو عاقل را نباشد كين و پيكار

نه دانايى ستيزد با سبكسار

اگر نادان به وحشت سخت گويد

خردمندش به نرمى دل بجويد(١٢٣)

خداوند در قرآن كريم ، راهكار بر خورد با بيهوده گويان راچنين مى آموزد:

( وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ) (١٢٤)

و كسانى كه به باطل و دروغ شهادت نمى دهند و هنگامى كه با بيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه مى گذرند.

آيات ٦٣ تا ٧٦ سوره فرقان ، صفات بندگان خاص خداى رحمان را بر مى شمارد و يكى از آنها را بر خورد كريمانه و صبورانه با بيهودگى مى داند. اين نوع برخورد، از يك سو نشانه نارضايتى بدونه پرخاش و مجادله است تا شخص بيهوده گو متوجه زشتى كار و گفتار خود شود و متنبه گردد و از سوى ديگر، چنين رفتارى دل پذير است در واقع ، فرد كريم با اين بى اعتنايى و نارضايتى ، اعلام مى كند از بيهوده گويان نيست و از آنها بيزارى مى جويد.

٣ - دروغ گويى يكى از بزرگ ترين گناهان ، مربوط به زبان و بدترين صفات انسان ، دروغ گفتن است امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:شر القول الكذب(١٢٥) ؛ بدترين سخن ، دروغ است پروردگار در قرآن كريم با نفرين دروغ گويان ، بيزارى خود را از آنان اعلام مى دارد:( قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ ) (١٢٦) ؛ كشته باد دروغ گويان

مؤمن بايد از هر دروغى بپرهيزد؛ چه كوچك و چه بزرگ و چه جدى و چه شوخى كه اگر آدمى به دروغ كوچك دچار شود، دروغ بزرگ هم خواهد گفت امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب فى الصغير، اجترى على الكبير(١٢٧) ؛

از دروغ ، كوچك و بزرگش ، جدى و شوخى اش بپرهيزيد؛ زيرا وقتى شخص ‍ در مورد كوچك ، دروغ گفت ، به گفتن دروغ بزرگ هم جرئت مى يابد.

دروغ قلمرو گسترده اى دارد و ممكن است همه جا به سراغ انسان بيايد: در اجتماع ، خانه ، مدرسه ، محيط كار، صحنه سياست و حكومت ، مراسم مختلف ، كسب و تجارت ، بازى و تفريح ، مدح و تمجيد ديگران ، در دادگاه و شكايت كردن ، در دفاع از خود، اظهار ارادت و عشق و علاقه به ديگرى ، بيان وقايع تاريخ و حتى ذكر مصيبت اهل بيت به ويژه سالار شهيدان و نقل قول از ديگران دروغ هميشه زشت است و گوينده آن دروغ گوست

ايمان هيچ گونه سازگارى با دروغ ندارد؟ انسان مؤمن دروغ نمى گويد و دروغ گو ايمان ندارد. اگر مؤمنى دروغ گفت ، اين دروغ ، دروغ ديگرى در پى دارد؛ زيرا براى پوشاندن گناه خود، ناچار دوباره دروغ مى گويد و در غير اين صورت ، رسوا مى شود. سرانجام به جاى مى رسد كه نمى تواند دروغ نگويد و دروغ برايش عادى مى شود. امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:ان الكذب هو خراب الايمان(١٢٨) ؛

همانا دروغ ، ايمان را تباه مى سازد.

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره صفات مؤمن پرسيدند كه آيا مؤمن ممكن است تر سو باشد؟ فرمود: آرى گفتند: آيا ممكن است مؤمن دروغ گو باشد؟

فرمود: خير(١٢٩)

هم چنين(عبد الله بن جراد)از رسول خدا پرسيد: آيا مؤمن دروغ مى گويد؟ فرمود: خير و سپس كلام خدا را تلاوت كرد كه :انما يفترى الكذاب الذين لا يومون(١٣٠)؛ همانا انسان هاى بى ايمان دروغ مى گويند.

وقتى انسان براى نخستين بار دروغ گفت ، اثر آن را بلا فاصله احساس ‍ نمى كند، ولى وقتى براى چندمين بار دروغ گفت ، احساس مى كند نفاقى پنهان در قلبش پديده آمده است و به هر ميزان كه بيشتر دروغ مى گويد، بر نفاقش افزوده مى شود.

قرآن كريم ، نفاق را اثر حتمى و نتيجه قطعى دروغ گويى مى داند و مى فرمايد:( فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ) (١٣١)

خداوند، نفاقى در قلوب ايشان تا روز قيامت ايجاد كرد (و پيدايش نفاق به دو علت بود:) عهد و پيمان با خدا را شكستند و پى در پى دروغ مى گفتند.

الف ) عوامل دروغ گويى

يك ) بى ايمانى :

خداوند مى فرمايد:( إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ ) (١٣٢) ؛ جز اين نيست كه فقط كسانى دروغ مى گويند كه به نشانه هاى خدا ايمان نمى آورند.

از اين آيه استنباط مى شود كه مؤمنان هيچ گاه به خدا و نشانه هاى او دروغ نمى بندند و راه نجات از دروغ گويى و رسيدن به صفاى راست گويى ، پالايش درون از حجاب پليدى هاست

دو) لجاجت :

يكى ديگر از عوامل دروغ گويى ، لج بازى است :( بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ) (١٣٣) ؛ بلكه حق را برايشان آورديم و آنان دروغ گويند.

ب ) انگيزه هاى دروغ گويى

دروغ گويان با انگيزه هاى مختلفى دروغ مى گويند. در قرآن كريم به دو نمونه از اين انگيزه ها اشاره شده است

يك )

دروغ گويان براى فريب ديگران ، از زبان چرب و نرم خود استفاده مى كنند و با سخنان و وعده هاى دروغ ، به مقاصد پليدشان دست مى يابند:

( وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُون ) (١٣٤) ؛

و كافران به مؤمنان گفتند: از راه ما پيروزى كنيد و ما گناهان شما را به گردن مى گيريم ، ولى چيزى از گناهان ايشان را به گردن نگيرند. به راستى ، آنان دروغ گويند.

اين گفته دروغى بيش نيست ؛ زيرا هر كس مسئوليت رفتار خويش را بر عهده دارد:( وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ) (١٣٥) ؛ هيچ گنه كارى بار گناه ديگرى را بر ندارد.

دو)

دروغ گويان براى فرار از انجام دادن وظيفه و كارهاى سخت ، دروغ مى گويند.

اينان با بهانه آوردن و دروغ گفتن ، از زير بار مسئوليت شانه خالى مى كنند. در زمان پيامبر، وقتى دستور حركت در جنگ تبوك و جهاد در راه خدا آمد، عده اى قصد فرار از اين كار سخت را داشتند؛ زيرا اميد به دست آوردن غنيمت فراوانى هم نبود. از اين رو، به دروغ ، بهانه هايى آوردند:

( لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ) (١٣٦) ؛

اگر غنايم و سودى نزديك و سفرى سهل و آسان بود، از تو پيروى مى كردند، ولى راه پر مشقت بر آنان دور و گران آمده است و به خدا سوگند ياد خواهند كرد كه اگر مى توانستم ، با شما حركت مى كرديم اينان خودشان را هلاك مى كنند و خداوند مى داند كه آنان دروغ مى گويند.

٤ - نا سزاگويى از زشت ترين و بدترين آفات گفتار آدمى ، دشنام گفتن است اين كار، سخن را به پايین ترين رتبه و نهايت زشتى مى رساند و از ديگر سو، مقام انسانى گوينده اش را تنزل مى دهد. خداوند در قرآن محيد مى فرمايد:( وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ) (١٣٧) ؛ به كسانى كه غير خدا را مى خوانند، دشنام ندهيد.

وقتى آدمى نبايد به كافران و مشركان ناسزا گويد، تكليف او با يكتاپرستان مشخص است

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:اياك اءن تكون فحاشا اءو صخابا اءو لعانا(١٣٨) ؛ مبادا دشنام گو، بد زبان و لعنت كننده باشى داستان اين حديث از اين قرار است كه يكى از ياران امام صادقعليه‌السلام مى گويد: وقتى خدمت حضرت رسيدم ، فرمود: اين چه جنجالى بود كه ميان تو و شتر دارت به وجود آمد. مبادا دشنام گو، بد زبان و لعنت كننده باشى عرض كردم : به خدا سوگند، چنين بود كه فرمودى ، ولى او به من ستم كرد. فرمود: اگر او به تو ستم كرده تو از او سر افتادى به يقين ، اين كردار از رفتار من نيست و من به پيروانم چنين دستورى نداده ام از پروردگارت آمرزش ‍ بخواه و به آن كردار باز مگرد و تكرارش مكن عرض كردم : از خدا آمرزش ‍ مى خواهم و ديگر باز نمى گردم(١٣٩) .

الف ) نكوهش ناسزاگويى در روايات

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زشت گويان را نكوهش مى كند و مى فرمايد:ان من شر عباد الله من تكره مجالسته لفحشه(١٤٠) ؛ از بدترين بندگان خدا كسى است كه به خاطر دشنام گويى اش ، از هم نشينى با او كنارگيرى شود. چه زشت است كه زبان انسان آن گونه آزار دهنده و بدگو باشد كه مردم از دوستى و همراهى با او كراهت داشته باشند و از دشنام او بر حيا و حيثيت خود بترسند. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:البداء من الجفاء فى النار(١٤١) ؛ بدزبانى ، جفاكارى است و جفاكار در آتش است

امام باقرعليه‌السلام نيز مى فرمايد:ان الله يبغض الفاحش ‍ المتفحش(١٤٢) ؛ به راستى كه خداوند، بدكار و دشنام گو را دشمن مى دارد.

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم مى فرمايد:

ان الله حرم الجنه على كل فحاش بذى قليل الحياء لا يبال ما قال و لا ماقيل له(١٤٣) ؛

خداوند، بهشت را بر هر دشنام دهنده بى آبرو و بى حيايى كه از آنچه مى گويد و از آنچه به او گفته مى شود، باكى ندارد و ناراحت نمى شود، حرام كرده است

ب ) راهكار مبارزه با ناسزگويى

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام دورى از دشنام دادن را از ويژگى هاى پرهيز كاران برمى شمارد:بعيدا فحشه لينا قوله(١٤٤) ؛ از دشنام و ناسزا، به دور و بر كنار و گفتارش ، متين و همواره است ايشان هنگامى كه شنيده يارانش در جنگ صفين به دشمن ناسزا مى گويند، در خطبه اى چنين سفارش فرمود:

اگر (به جاى دشنام دادن ،) رفتار ناشايست آنان را بيان مى كرديد و حالشان را يادآور مى شديد، در گفتار، راست تر و در مقام عذر خواهى ، رساتر بود. شما بايد به جاى دشنام به آنها مى گفتند: خدايا! خون ما و آنها را حفظ كن ميان ما و آنها را اصلاح فرما و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت كن تا كسى كه نادان است ، حق را بشناسد و او كه با حق ستيز و دشمنى مى كند، دست بردارد و باز ايستد(١٤٥) .

در واقع ، آدمى به جاى دشنام بايد آگاهى دهد؛ راهنمايى و دل سوزى كند؛ دست گمراهان را بگيرد و آنان را هدايت كند. ناسزا، زشت است و پاسخ ناسزا، دشنام نيست ؛ چون آتش را با آتش خاموش نمى كنند. بايد غضب خود را فرونشاند و بر اعصاب خويش مسلط بود و با آب گوارا و زلال سخن ، به جنگ ناسزاى ديگران رفت

چهار چيز است آيين مردم هنرى

كه مردم هنرى زين چهار نيست برى

يكى سخاوت طبعى چو دستگاه بود

به نيك نامى دايم ببخشى و بخورى

دو ديگر آن كه دل دوستان نيازارى

كه دوست آينه باشد چو اندر او نگرى

سه ديگر آن كه زبان را به وقت گفتن بد

نگاه دارى تا وقت عذر، غم نخورى

چهارم آن كه كسى گر به جاى تو بد كرد

چو عذر خواهد، نام گناه او نبرى(١٤٦)

زبان ملايم و همواره سبب رونق و طراوت باغ دوستى هاست با آن ، چشمه هاى انس و هم دلى هميشه جارى و ريشه كدورت ها و دشمنى ها خشکيده خواهد شد. امام علىعليه‌السلام فرمود:من لان عوده كثفت اءغصانه(١٤٧) ؛ هر كس ساقه درخت وجودش نرم باشد، شاخه هايش متراكم و فراوان مى شود.

٥ - غيبت پشت سر كسى از او سخن گفتن ، به گونه اى كه اگر بشنود، دل گير و غمناك شود، به شرايط اين كه آنچه گفته مى شود در او باشد، ولى مردم از آن بى خبر باشند،(غيبت)ناميده مى شود. امام موسى كاظمعليه‌السلام مى فرمايد:

من ذكر رجلا من خلفه بما هو فيه مما عرفه الناس لم يغتبه و من ذكره من خلفه بما هو فيه مما لا يعرفه الناس اغتابه و من ذكره بما ليس فيه فقد بهته(١٤٨) ؛

هركس ديگرى را در غيابش ياد كند به آنچه در او هست و مردم نيز از آن آگاهى دارند، غيبت نكرده است و هر كس ديگرى را در غيابش ياد كند به آنچه در او هست ، ولى مردم آن را نمى دانند، از او غيبت كرده است و هر كس در غياب ديگرى چيزى گويد كه در او نيست ، تهمت زده است

روزى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اصحاب خود پرسيد:(آيا مى دانيد معناى غيبت چيست ؟)گفتند: خدا و رسول خدا داناتر است فرمود:(غيبت اين است كه تو برادر خود را به چيزى كه او را ناخوش آيد، ياد كنى). شخصى عرض كرد: آيا اگر آن عيبى كه ذكر مى كنم ، در برادر دينى خودم باشد، باز هم غيبت است حضرت فرمود:(اگر آنچه را مى گويى در او باشد، او را غيبت كرده اى و اگر در او نباشد، به او بهتان زده اى(١٤٩) )

غيبت ، آن ناگفتنى است كه به گوش غيبت شونده برسد، نا خشنود شود. خواه آن ناگفتنى نقص در بدن باشد، مثل اين كه بگويى : فلانى گنگ است ؛ يا در ويژگى ها، گفتار و رفتار غيبت شونده باشد، مثل اين كه بگويى : بد خلق است ؛ يا مربوط به چيزى است كه متعلق به او باشد از لباس يا خانه يا مركب ، چنان كه بگويى : خانه فلان كس چركين است يا كلاه او دراز است پيامبر فرمود:(غيبت آن است كه برادر خود را به چيزى ياد كنى كه او را ناخوش آيد(١٥٠) ). اين سخن پيامبر فراگير است و تمام موارد ذكر شده را شامل مى شود. البته غيبت كردن منحصر به زبان نيست ، بلكه هر عملى كه نقص از غير را بفهماند، غيبت است ؛ خواه به قول باشد يا به فعل يا اشاره يا رمزه يا نوشتن(١٥١) .

الف ) زشتى غيبت

سوره .ى حجرات ، به صراحت از زشتى غيبت سخن گفته است و كمتر گناهى در نظر خداوند متعال در اين پايه از ناپسندى قرار دارد. در احاديث نيز غيبت ، بدتر از زنا دانسته شده است و حتى برخى از فقيهان ، آن را باطل كننده روزه مى دانند(١٥٢).

در آيه زير زشتى غيبت بسيار ملموس بيان شده است :

( وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ) (١٥٣) ؛

و بعضى از شما از برخى ديگر غيبت نكند. آيا يكى از شما دوست مى دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد كه از آن تنفر داريد؟ از خداوند پروا كنيد كه بى شك ، خداوند توبه پذير ميهان است

جاى كه خوردن گوشت حيوانات مرده حرام است ، بايد خوردن گوشت انسان مرده بسيار زشت تر باشد. حيوانات ، گوشت مرده خود را نمى خورند، حال چگونه انسان چنين كارى را مى تواند انجام دهد؟ به راستى ، چرا غيبت اين قدر نكوهش شده است ؟ به نظر مى رسد علت آن است كه آدمى در پيش گاه خداوند متعال ، برترين موجودات است و حفظ اعتبار و شخصيت افراد، از دستورهاى مؤ كد اسلام است

مولوى در دفتر سوم مثنوى ، داستانى نقل مى كند كه بر اساس آن ، هر كس ‍ بچه فيلى را شكار كند و بخورد، مادرش دهان آدم ها را بو مى كند و مى فهمد چه كسى بچه اش را خورده است پس او را با خر طوم خود به هوا بلند و پرتاب مى كند و بر زمين مى كشد. آن گاه مولوى به آيه بالا مى رسد كه انسان ها نيز چون غيبت كنند، گويا گوشت برادرشان را خورده اند و حق تعالى و مجريان او امر الهى از بوى بسيار بد و متعفن دهان او مى دانند غيبت كرده است

هر دهان را پيل بويى مى كند

گرد معده هر بشر بر مى تند

تا كجا يابد كباب پور خويش

تا نمايد انتقام و زور خويش

‍ گوشت هاى بندگان حق خورى

غيبت ايشان كنى كيفر برى

هان كه بوياى دهانتان خالق است

كى برد جان غير آن كو صادق است

واى آن افسوسى اى كش بوى گير

باشد اندر گور منكر با نكير

نى دهان دزديدن امكان زان جهان

نى دهان خوش كردن از دارو دهان

آب و روغن نيست مر روپوش را

راه حيلت نيست عقل و هوش را(١٥٤)

ب ) راه هاى غيبت

يك ) گفتار صريح و روشن ؛

مانند اين كه فلانى بخيل است

دو) قول كنايى ؛

مانند اين كه به خدا پناه مى بريم از اين كه مال يتيم خورده باشيم ؛ يعنى فلانى مال يتيم خورده است يا پناه بر خدا كه من آدم چاپلوسى باشم يا الحمد الله كه ما فلان عيب را نداريم

سه ) فعل ؛

يعنى تقليد كردن و ادا در آوردن

چهار) نوشتن ؛

امروزه شايد يكى از راه هاى رايج اين است آنها كه مى توانند، در نشريات و آنها كه نمى توانند، در شب نامه و نامه هاى سرگشاده يا با ديوار نويسى ، به اصطلاح افشاگرى مى كنند و عيب ديگران را براى همگان آشكار مى سازند. گاه حتى پا رافرا تر مى گذراند و به انسان هاى با ايمان و خدمت گزار، توهين مى كنند و تهمت مى زنند.

پنج ) ايما و اشاره ؛

در اين باره آمده است كه يكى از همسران پيامبر مى گويد: من در خدمت پيامبر بودم زنى بر ما وارد شد، وقتى پشتش به من بود، با دستم اشاره كردم كه او زنى كوتاه قد است پيامبر فرمود:(غيبت آن زن را كردى(١٥٥) ).