امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت75%

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

  • شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5516 / دانلود: 3397
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

امام عليعليه‌السلام خورشيدي در افق بشريت

نويسنده: سيد محمد شيرازي

پيشگفتار

با طلوع خورشيد در پهنه افق، هر نوری بی فروغ شده، و حتی ستارگان درخشان ناپديد می گردد، و خورشيد همه جا را نورانی می كند، و گسترش اشعه آن تمام صحنه گيتی را دربر می گيرد...

بشر در طول تاريخ رهبران شايسته ای بخود ديده، ولی شايستگی دو رهبر بزرگ، همه را تحت الشعاع قرار داد و سراسر زندگانی پرافتخار آن دو، برای فرمانروايان، خدا پرستان و تمام انسانها. الگو و سرمشق است...

اولين رهبر كه معلم تمام انسانها و اشرف موجودات است، پيامبر بزرگ اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، كه برای عالميان رحمت، و برای حكام و فرمانروايان بهترين معيار و نمونه است، و دومين رهبر بزرگ و شايسته حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابی طالبعليه‌السلام است كه قرآن ناطق، و تبلور مكتب اسلام بود، آن رهبری كه ريزه كاريهای زندگی و كارهای روزمره اش برای هميشه به بشر درس درستكاری می آموزد، و در طول تاريخ انسان از آغاز اسلام تا به قيامت همچون خورشيدی پرنور می درخشد، پيوسته نور ميفشاند و هيچگاه خاموش نمی شود.

متأسفانه جامعه انسانی، و حتی خود مسلمين هنوز اين امام بزرگ را نشناخته، و از چگونگی رفتار و كردارش آگاهی نيافته اند، و می توان گفت روزی كه مسلمين پيامبر بزرگ و جانشين بحق او حضرت علیعليه‌السلام را الگو و نمونه ای برای خود قرار داده، و طبق روش كار و رفتار آنان، عمل كنند، همان روز استقلال، پيشرفت، و عزت آنهاست متأسفانه اين دو رهبر بزرگ مظلوم واقع شده، و جز جمله ای از سيره، معجزه و منقبت از آن دو چيزی شناخته نيست. و لذا يكی از نويسندگان غير مسلمان راجع به امير مؤمنانعليه‌السلام می نويسد: (ای كاش علیعليه‌السلام يك هزار سال ديرتر متولد می شد، تا جهان را به نور دانش خود، منور سازد).

و به نظر می رسد كه اگر اين امام و رهبريهای شايسته او به جامعه جهانی عرضه شود، بدون شك اكثريت انسانها با صلح و سازش به اسلام می گروند، و به گفته يكی از بزرگان: اگر می خواهی اسلام را بشناسی. به علیعليه‌السلام نگاه كن آری... چون علی بن ابی طالبعليه‌السلام آينه؟ تمام نمای اسلام كامل بوده. بلكه در مواقعی چند حق حيات بر اسلام داشته است بجهت اينكه روز اتحاد كفار بر كشتن پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با كمال اخلاص به جای پيامبر خوابيده و با فداكاری خود پيامبر را زنده، و اسلام را پاينده ساخت، و در روز جنگ احزاب كه به جنگ (عمرو بن عبدود) آن پهلوان معروف عرب شتافت، پيامبر اسلام فرمودند: تمام ايمان تبلور اسلام در برابر تمام كفر مجسمه كفر به مبارزه برخواست، و پس از پيروزی حضرت علیعليه‌السلام نيز فرمودند: ضربه؟ علیعليه‌السلام در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است، چون ضربه؟ آن حضرت باعث حيات اسلام شد...

و بالاخره به بركت وجود مقدس آن حضرت بود كه در روز غدير خم اسلام كامل شده و نعمت خداوندی بر بشر اتمام يافت، كه اگر آن امام منصوب نمی شد، طبق فرموده قرآن رسالت الهی ناقص مانده و تبليغ آن به پايان نمی رسيد...

به هر حال... در كتابهای متعددی كه پيرامون امير مؤمنانعليه‌السلام نگارش يافته، پرداختن به ريزه كاريها و جنبهای مختلف زندگانی و رفتار آن حضرت كمتر ذكر شده است، و امتياز اين كتابی كه در دست داريد در اين است كه بيشتر به جنبه های عبرت انگيز حيات آن حضرت اشاره شده و علی رغم اختصار آن، عمق انديشه های اسلامی، و شايستگی حاكميت اسلام را به جامعه انسانی با سبكی شيرين و روان عرضه می دارد.

و نويسنده آن مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمی سيد محمد حسينی شيرازی است، كه تا كنون صدها كتاب فقهی، اصولی و اسلامی مفيد، در سطح همه اقشار اجتماعی نوشته، و هميشه سعی داشته و دارد كه تمام توده های جامعه اسلامی در همه جا، رشد اسلامی يافته، و از تعاليم عاليه اسلام و رهبران شايسته آن آگاهی كامل يابند، تا انشاءالله به زودی اتحاد مسلمين در پرتو يك اتحاد امت اسلامی شكل يافته، و دست كفار از سراسر بلاد اسلامی كوتاه گردد... در خاتمه مطالعه اين اثر نفيس و سودمند را به تمام اقشار و بويژه به روشنفكران جامعه توصيه می كنيم، باشد كه اين خدمت ناچيز مورد رضای حضرت امام عصر (ارواحنا فداه) قرار بگيرد، انشاءالله والله ولی التوفيق

مقدمه مولف

كتاب (امير مؤمنان علیعليه‌السلام خورشيدی در افق بشريت) در جمله ای از فضائل اخلاقی و كمالات و احوال حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام و روش ايشان در زندگانی تدوين يافته، تا بدانيم كه چگونه امير مؤمنان، برای كسانی كه خواهان زندگی شرافتمندانه ای در دنيا، و سعادت آخرت هستند اسوه بوده، و تا روز قيامت برای تمام انسانها همواره اسوه باقی می ماند؟ و چرا به طور كلی اوليای خدا، و بويژه چهارده معصوم يعنی: پيامبر اسلام، حضرت فاطمه زهرا و دوازده امام بعد از پيامبر، دارای پايگاهی مردمی بوده و مردم پيرامون آن بزرگان گرد آمده و پيوسته پيروانشان افزوده می شوند؟ به هر حال در اين كتاب روش زندگانی اين بزرگان و بويژه مولای متقيان حضرت علیعليه‌السلام را، ضمن چند فصل مورد بررسی قرار می دهيم، تا انشاءالله امت اسلامی با شناخت روش كار و ريزه كاريهای زندگانی آنان، بتوانند از خواب غفلت بيدار شده، و مجدداً مجد و عظمت خويش را باز يابند. و ما توفيقی الا بالله..

آزادي در اسلام

حضرت علیعليه‌السلام دومين حاكم اسلامی است كه توانست آزاديهای اسلامی را به همگان حتی كفار ارزانی دارد چه آنكه آزادی در اسلام بيشمار است. قرآن مجيد راجع به پيامبر بزرگ، و هدف بعثت او را چنين بيان می كند:

بار گران و غل و زنجيرهائی را كه بر مردم بوده، از پشت آنان بر می دارد( وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ) ( ۱ ) دو عبارت را در اين آيه شريفه ملاحظه می كنيد: (اصر: بار گران) و (اغلال: زنجيرها) و اين به دو معنی است:

۱ گاهی بر پشت انسان بار سنگينی می گذارند كه با وجود باز بودن دست و پايش، قادر به حركت از جای خود نبوده، و در نتيجه زمين گير می شود، اين را (اصر) يعنی بارگران گويند.

۲ و گاهی هم بار سنگينی بر پشت انسان نيست اما دست و پايش در قيد و بند است كه در نتيجه نمی تواند حركتی انجام بدهد.

اين دو مثال را در جامعه اگر پياده كنيم، خواهيم يافت كه برخی از جوامع خود راگرفتار تشريفاتی نموده، كه به مرور زمان بر كاهل آنها سنگينی می كند، مثل: تشريفات ازدواج، دادگستری، خانه داری، خانه سازی و ديگر شئونات زندگی امروز.

و برخی جوامع هم گرفتار قوانين و مقرراتی شده اند كه دست و پای آنها بسته، و آزاديهايشان را محدود ساخته است..

يكی از مهمترين اهداف پيامبر گرامی اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين بود كه بار سنگين تشريفات را از پشت جامعه انسانی برداشته و قيد و بندهای اختناق را از بين ببرد، و لذا دين مبين اسلام تمام آزاديها را برای انسان محترم شمرده، مگر در موارد بسيار معدود كه برای حفظ آزادی اكثريت جامعه، آزادی چند نفر را محدود نموده است، قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامی اسلام می فرمايد: به مردم بگو كه من از شما پاداشی نمی خواهم و شما را به زحمت و مشقت نمی اندازم( قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ ) ( ۲ ) و در آيه ای ديگر می فرمايد: پس به مردم تذكر بده، كه تو ياد آورنده ای و بر مردم مسلط نيستی( فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ ) ( ۳ ) ، و همچنين ندای قرآن برای هميشه بلند است كه: در انتخاب دين هيچگونه اكراه و اجباری نيست( لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ) ( ۴ ) و لذا پيامبر عاليقدر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچكس را اجبار بر پذيرش دين اسلام نفرمود، نه در جنگ بدر، نه در جنگ خيبر، نه در فتح مكه، نه در جنگ حنين و نه در دهها جنگی كه دشمنان اسلام بر عليه اسلام روا داشتند...

همچنين امير مؤمنان علیعليه‌السلام به پيروی از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آزادی تمام اقشار و حتی اقليتهای مذهبی تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالی كه آن امام بسيار مقتدر، و قلمرو حاكميتش از نيمه های شوروی تا غرب آفريقا بوده است، هيچكس را اجبار به ترك دين خود، و پذيرش دين اسلام نكرد، بلكه بعكس در روايات مكرری از ائمه اطهارعليه‌السلام راجع به اقليتهای مذهبی آمده كه: «الزموهم بما التزموا به » با آنان به همان ايده ای كه دارند رفتار كنيد...

حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام در روايت مشهوری كه از آن بزرگوار نقل شده می فرمايد: (بنده ديگران مباش حال آنكه خداوند تو را آزاد آفريده است) و همچنين در قسمتی از يك روايت مفصل می فرمايد: (... تمام مردم آزاد هستند...) همچنين حضرت امام حسينعليه‌السلام در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشكريان بنی اميه به آنان خطابی فرمود كه برای هميشه در فضای تاريخ بشريت طنين افكن است، و هر انسان آزاده ای آن را بگوش دل می نوازد: «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فی دنياكم ».

گر شما را به جهان دين و آئينی نيست لااقل مردم آزاده بدنيا باشد

و بالاخره روايات وارده از معصومينعليه‌السلام راجع به آزاديهای مردم بسيار است، تا جائی كه فقهای اسلام، با استفاده از قرآن مجيد و روايات، قاعده ای را بطور اختصار و سر بسته بيان فرموده اند كه: (مردم برجان و مال خويش مسلط هستند) از اينرو هر انسانی می تواند با جان و مال خويش هر كاری را انجام دهد مشروط بر اينكه مخالف اوامر الهی نباشد، پس آزادی در هر موردی از قبيل: تجارت، صنعت، كشاورزی، ساختمان سازی، سفر، اقامه، اظهار نظر، مطبوعات اعم از روزنامه، مجله و كتاب تأسيس ايستگاههای فرستنده راديوئی و تلويزيونی، آموزش، ازدواج و ديگر نيازمنديهای مشروع انسانی، از ديدگاه اسلام محترم است.

حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام به پيروی از پيامبر عالی مقام اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مردم را در هرگونه تصرفی در زمين های موات آزاد گذاشته بود و لذا جمعيت شهر نوبنياد كوفه در زمان آن امام در حدود چهار ميليون نفر، و بنا به نقل مورّخين وسعت اين شهر ده فرسخ (۶٠ كيلو متر) بوده است، زيرا پيامبر اسلام فرموده بود:

(كسی كه زمين مواتی را آباد كند از آن اوست)، (زمينهای موات ملك خدا و پيامبر است، و هر كس كه بخشی از آن را آباد كند، از مال او خواهد بود)، (كسی كه در اطراف زمين موات ديوار بكشد از آن اوست)، (كسی كه زمين موات را آباد كند از آن بهره ای داشته، و اگر چهارپايان از علف زمين او چيزی بخورند، برايش صدقه محسوب می شود) و بالاخره در روايتی ديگر نيز می فرمايد: (كسی كه سبقت بگيرد به چيز مباحی كه ديگران بر او سبقت نگرفته اند، حق او در آن شی ء، بر ديگران مقدم است).

و با استناد به دهها روايت صحيح وارده از ائمه اطهارعليهم‌السلام ، همانند روايات فوق است كه فقهای اسلامی فتوی داده اند: هركس حق استفاده از تمام منابع ثروتهای مباح عمومی را دارد مثل: چوب، ميوه و يا برگ جنگل، نمك و يا ماهی درياها و رودخانه ها، جانوران صحراها... و جز اينها از موارد حلالی است كه اسلام مقرر فرموده، چرا كه خداوند ثروتهای زمين را برای عمومی بشر آفريده، و در آيه ای چنين تصريح می كند:

خداوند است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب را فرود آورد، پس توسط آن برای شما از ميوه جات روزی فراهم آورد، و كشتی را برای شما مسخر فرمود تا به خواست او در دريا حركت كند، و رود خانه ها و آفتاب و ماه به طور پيوسته، و شب و روز را برای شما آفريده، و از هرچه كه سؤالش كرديد، به شما ارزانی داشته، و اگر نعمتهای خدا را بشماريد، نخواهيد توانست آنها را به حساب آورد، به درستی كه انسان ستمگر و كفركيش است( قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَالٌ * اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ * وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ) ( ۵ ) .

و در واقع همين آزاديهای مطلق و گسترده بود، كه در آغاز اسلام مردم را گروه گروه بسوی اسلام جلب كرد، و اگر انشاءالله مجدداً قدرت جهانی به دست مكتب اسلام و نمايندگان واقعی پيامبر خدا بيفتد، اميد است كه تمام انسانها، حتی مردم آمريكا، شوروی، چين و نظاير آنها به دين اسلام بگروند، چرا كه بشر بطور فطری هميشه نظام بهتر را پذيرفته، و نظامهای غير آن را ترك می كند.

شبی در صفين

شبی در جنگ صفين، آب فرات به دست لشكريان معاويه افتاد، معاويه دستور داد كه آب بر سپاه علیعليه‌السلام بسته شود، هنگامی كه خبر به امير مؤمنان رسيد، به لشكريان خود دستور آماده باش فوری داد، و ضمن خطبه ای به آنان فرمود: «الموت فی حياتكم مقهورين، والحياة فی موتكم قاهرين ...» يعنی: اگر زير بار ذلت دشمن باشيد مرده ايد حتی اگر به ظاهر زنده باشيد، و اگر در برابر دشمن پايمردی كنيد برای هميشه زنده ايد حتی اگر به ظاهر شهيد شويد.

و سپس دستور حمله جهت آزادسازی فرات از دست دشمن را صادر فرمود، سپاه امام با يك حمله حساب شده توانستند نيروهای بنی اميه را از نهر فرات دور ساخته، و خود بر آنجا مسلط گردند، پس از پايان موفقيت آميز اين حمله سپاهيان حضرت اميرعليه‌السلام خواستند مقابله به مثل كرده و آب را بر لشكر معاويه ببندند، حضرت اين كار را اجازه نداد و فرمود: كه استفاده از آب برای همگان آزاد است، چنين عملی در كدام تاريخ بشر جز اسلام وجود دارد؟! اسلام تا اين اندازه شخصيت انسانها را محترم شمرده كه حتی آب را بر دشمن محارب نمیبندد.

شاهكار در خيبر

در اينجا بی مناسبت نيست كه به شاهكاری نظير اين از پيامبر بزرگ اسلام اشاره كنيم:

به هنگام محاصره دژهای محكم خيبر توسط سپاهيان رسول خدا، و مقاومت يهوديان ساكن در آن، شخصی از يهوديان به خدمت پيامبر اسلام شرفياب شده و عرضه داشت:

يا محمد من به شما راهی نشان می دهم، كه اگر آن را پيش گيری، يهوديان خيبر به راحتی تسليم می شوند و آن راه اين است كه جوی آبی از خارج قلعه خيبر به سوی داخل آن روان است، و اين راه آبی بسان شريان زندگی آنهاست، اگر راه آب را مسدود كنيد آنان در اثر فشار تشنگی ناگزير به تسليم خواهند شد... اما پيامبر بزرگ و معلم انسانيت با عاطفه ای توصيف ناپذير به آن يهودی فرمود:

نه.. من چنين كاری نمی كنم، زيرا در اين دژها پيرمردان، پيرزنان، كودكان بی گناه، زنان شيرده و افرادی ضعيف هستند خوش ندارم پيروزی من به قيمت تشنگی آنان تمام بشود..!

و با وجودی كه قرآن مجيد می فرمايد: به درستی دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنين، يهوديان و مشركان خواهی يافت( لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ) ( ۶ ) پيامبر اسلام با وجود دشمنی و كينه توزی آنان، پس از فتح دژهای خيبر با كمال عطوفت و مهربانی با اسيران يهود رفتار كرد...

و اين طرز رفتار زندگانی پيامبر بزرگ بود كه مردم را به سوی اسلام جلب می كرد، نه جنگ جوئی و جنگ افروزی و لذا تمام كشته های جنگهای پيامبر، در بيش از هشتاد جنگ از طرفين (مسلمين و كفار) يك هزار و چهارصد نفر بوده كه عده ای آن را يك هزار و هشت نفر نيز شمرده اند، و حال آنكه ما می بينيم كه قبل از اسلام كشتارهای عجيبی صورت می گرفته، مثلاً فارسها به قلمرو روميان حمله می كرده، و از مدائن تا مصر مردم را قتل عام می كردند، و بعكس گاهی روميها به فارسها حمله می كرده، و از مصر تا مدائن آدمكشی می كردند و شعار عربها در جنگ با يكديگر اين بود: برای اين خاندان نه زن، نه مرد و نه كودكی را باقی گذاريد اين راجع به قبل از اسلام.

اما بعد از اسلام اگر تاريخ جنگهای جهان را ورق بزنيد، خواهيد يافت كه چه جنگهائی رخ داده و چه كشتارهای عجيبی روی داده است، و ميليونها انسان به خاك و خون كشيده شده اند.

رفتار با اسيران فارس

پس از استيلای سپاهيان اسلام بر كشور ايران، تعداد بسياری به اسارت نيروهای اسلام در آمده و بسوی شهر مدينه گسيل داده شدند، هنگامی كه آنها را در مجلس خليفه وقت آوردند، خليفه تصميم بر بردگی و فروش آنان گرفت، اما حضرت علیعليه‌السلام از اين كار ممانعت كرده و فرمود: پيامبر اسلام فرموده:

عزيزان يك قوم را عزيز بشماريد و به آنان نيكی كنيد، و اينان در قوم خود عزيز بوده اند، سپس آن حضرت در همان مجلس سهم اسيران خود را آزاد فرمود، و بنی هاشم به پيروی از آن حضرت، سهم خود را آزاد كردند، و طبق يكی از قوانين اسلامی اگر قسمتی از بردگان آزاد شوند، بقيه را نيز دربر می گيرد و بخش آزاد نشده آن بردگان و اسيران نيز آزاد شدند، و در نتيجه خليفه نتوانست آنها را به بردگی در آورد.

ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه حدی بر عطوفت و شفقت و مهربانی بنوع انسان تأكيد كرده تا جائی كه پيامبر عاليقدر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمايد: «ارحموا ثلاثاً و حقاً لهم ان يرحموا، عزيز قوم ذل و غنياً افتقر و عالماً ضاع ما بين جهال » يعنی: سه شخص را مورد مرحمت و لطف خود قرار بدهيد: اولا كسی كه روزگاری عزيز بوده و حال ذليل شده، ثانيا كسی كه روزگاری ثروتمند بوده و حال فقير و تهيدست شده، و ثالثا دانشمندی كه در ميان عده ای نادان ضايع شده است.

همچنين پيامبر بزرگ اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمايد: «ارحموا من فی الارض يرحمكم من فی السماء » يعنی: اهل زمين را رحم كنيد، تا خداوند متعال شما را مورد مرحمت قرار بدهد.

و بطوری كلی پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مظهر رحمت و شفقت بوده تا جائی كه قرآن او را بعنوان رحمتی برای تمامی عالميان ذكر كرده است( وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ) ( ۷ ) .

رحمت برای همه

امير مؤمنان حضرت علیعليه‌السلام نيز همين حالت را داشته، و برای همگان رحمت بوده است، تا جائی كه او را پدر يتيمان لقب داده اند، و در متون تاريخی آمده كه هنگام بستری شدن آن حضرت در اثر ضربت زهر آگين ابن ملجم قاتل آن حضرت طبيبان معالج برای امام شير گاو تجويز كردند، هنگامی كه اين خبر در شهر كوفه شايع شد، دهها مرد و زن و كودك هركدام با ظرفی شير در خانه امام گرد آمدند تا شير مورد نياز پدر و حامی خود را تهيه كنند... و حضرت كمی تناول می كردند و بقيه آن را برای ابن ملجم می فرستادند.

تفقد از نابينای زمين گير

هنگامی كه امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام از بخاك سپردن امير مؤمنان به سوی خانه باز می گشتند، صدای دلخراش ناله ضعيفی از داخل يك خرابه به گوش آندو بزرگوار رسيد، آن دو امام كه تربيت شده در مكتب وحی بوده وخود را مسئول بر ضعيفان و بينوايان می دانستند، با شنيدن صدای ضعيف وارد خرابه شدند، پير مرد نابينا و زمين گيری را ديدند كه خود را آلوده كرده و ناله ضعيفی داشت، احوال او را پرسيدند؟ در پاسخ گفت:

می بينيد كه من نابينا و زمين گير هستم، يكی از مردان خدا هر روز بطور مداوم مرا مورد تفقد قرار می داد، خشگم می كرد، بدن و لباسم را تميز می نمود و حتی غذا را لقمه كرده و در دهانم می گذاشت... اينجا پير مرد عقده گريه گلويش را فشرد و آهی جانسوز كشيد و ادامه داد:

اكنون سه روز است كه او نيامده، بسيار گرسنه ام و خودم را كثيف كرده ام و نمی دانم چرا او نيامده؟!.

امام حسن و امام حسين با شنيدن سخنان آن پيرمرد پرسيدند: آيا از او نشانه ای در نظر داری؟

پيرمرد پاسخ داد: من كه نابينا هستم، فقط اين نشانه در نظرم هست كه به هنگام ورودش همه چيز و حتی سنگ ريزه های آن خرابه بصدا در آمده و پيوسته صدای ذكر خدا از آنها بگوشم می رسيد.

اينجا بود كه آن دو بزرگوار اشك در چشمانشان حلقه زد و گفتند، ای مرد او پدر ما علی بن ابی طالبعليه‌السلام بود، كه ما هم اكنون از خاكسپاريش باز می گرديم.

پيرمرد با شنيدن خبر ناگوار شهادت امير مؤمنان آهی كشيد و روی خاك افتاد و جان داد.

اگر كمی در اطراف اين داستان مطالعه كنيم، خواهيم يافت كه اين يكی از بزرگترين شاهكارهای امير مؤمنان بود، زيرا رهبر يك مملكت بسيار بزرگ و شايد بزرگترين قدرت دنيای آن روز، با صدها مشكلات و مسئوليتهای اجتماعی، آنقدر خود را مسئول می داند تا جائی كه رسيدگی به يك نابينای فلج جزء برنامه كار روزانه او قرار میگيرد و بدون استنكاف و تكبر او را تمييز و خشك كرده و غذايش می دهد اين شيوه رفتار رهبر، با ضعيف ترين فرد جامعه در تاريخ انسان بی نظير است مگر در مورد رهبران الهی.

خوراك آن حضرت

حضرت علیعليه‌السلام نان جوين خشك همراه با نمك ميل می نمود، و شكم مبارك خود را هيچگاه سير نمی كرد، و هر گاه شخصی علت اين كار را میپرسيد، میفرمود: شايد در دورترين نقاط قلمرو حاكميت من ضعيفی باشد كه غذای سير نخورده، و من بايد همانند او زندگی كنم!

گذشت از تبهكاران

حضرت اميرمؤمنان به پيروی از پيامبر اسلام تا آنجائی كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر می كرد، زيرا

اولاً : ثبوت جرم در قوانين مجازاتهای اسلامی، موازين بسيار دقيق و مشكلی دارد. وثانياً : در صورت ثبوت جرم نيز تا حدود امكان بر مجرم تخفيف و يا اينكه او را مورد عفو و بخشش قرار می دهند، اسلام برای انسان و عموم موجودات رحمت است و در حدود برای مجرمين و تبهكاران خشونت دارد، و بطور كلی موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست، زيرا عده ای از فقهای اسلام حد اكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اما در برابر، ميليونها مورد حلال برای مسلمانان مقرر شده، و در واقع آن محرمات هم برای حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالی كه مردم را آزاد گذاشته، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامی جلوگيری می كند، و اين عمل جز با كنترل جامعه توسط تحريم علل زيانهای عمومی و خصوصی، امكان پذير نيست.

تأمل در قضاوت

حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام هيچگاه بدون تحقيق قضاوت نمی كردند، و حتی پس از تحقيق فوراً رأی خود را اظهار نمی داشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تأخير می انداختند و به سبب تأخير در اظهار نظر، يا متهم از مجازات نجات می يافت، و يا اينكه بيگناهيش به اثبات می رسيد، اينجا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه اميرالمؤمنينعليه‌السلام اشاره كنيم:

داستان اول

زنی به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و از شوهر خود شكايت كرد و گفت:

شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده، و حال داد مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود:

ما در اين باره تحقيق می كنيم، اگر تو راست گفته ای بر شوهرت حد جاری می كنيم، و اگر ثابت شد كه تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زده ای، تو را تأديب خواهيم كرد، سپس امام از جای خود برخواسته و مشغول ادای نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ريختن آبروی شوهر خود در ملأ عام، و نه اجرای حد برخود را می خواست، از كار خود پشيمان شده فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودی كه حضرت علیعليه‌السلام میتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار كند و يكی از آن دو را تازيانه بزند، ولی امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه انسانها را نداشت و تا آنجائی كه ممكن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار می داد.

داستان دوم

عده ای از افراد، كنار خرابه ای متروكه جسد مرده و آغشته به خون انسانی را يافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابی بود، و كاردی خون آلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده و به خدمت امام علیعليه‌السلام آوردند، مرد قصاب با نگرانی زياد در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص كرد، اما اجرای حكم را به تأخير انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصی آمد و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من قاتلم، وجدانم آزارم می دهد، اين قصاب بی گناه است و مرا بجای او گردن بزنيد.

در اين هنگام امام به مرد قصاب فرمودند: پس چرا تو اعتراف كردی؟! در پاسخ گفت: چون شواهد در قتل اين شخص را بنحوی ديدم، كه اگر انكار می كردم شايد پذيرفته نمی شد، آری من قاتل نيستم اما در آن لحظه گوسفندی را سر بريده بودم و كاردم خون آلود بود، ضمناً جهت قضای حاجت به آن خرابه رفتم، كه ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بی نتيجه است و به هر تقدير محكوم به مرگ خواهم شد، به همين جهت راهی جز اقرار به قتل در برابر خود نديدم.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام قاتل اصلی را كه با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود: اين قاتل گرچه انسانی را كشته ولی با اقرار خود انسان ديگری را زنده كرده است و قرآن مجيد می فرمايد: هر كس جان شخصی را زنده كند، همانند كسی است كه جان تمامی مردم را احيا نموده است( وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ) (۸) .

آنچه كه در اين داستان قابل توجه است، اينكه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نكشته و در اجرای حكم تأمل نمود.

فرجام دادن به مجرم

امروزه در دادگاههای دنيا به مجرد ثبوت جرم و يا اقرار مجرم، دادگاه پس از شوراهای مقدماتی رای خود را مبنی بر مجازات مجرم صادر می كند، و در برخی از كشورها مجرم می تواند از رأی صادره فرجام خواهد، و در صورتی كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئتهای منصفه، و دادگاه تشخيص پس از تشريفاتی به فرجام خواهی مجرم رسيدگی می كنند...

اما در دادگاه اسلامی حكومت امام علیعليه‌السلام بدون اينكه مجرم فرجام بخواهد و حتی گاهی با وجود كيفر خواست از سوی خود مجرم، برای چند بار به او فرجام داده می شود و در صورتی كه جرم او تعدی به حقوق مردم نباشد، به وی فرصت داده می شود تا اگر بخواهد فرار كند، و اين به لطف و مرحمت اسلام باز می گردد كه دادگاه اسلامی تا حدود ممكن از خونريزی جلوگير كرده و در صدور حكم تأمل می نمايد، بعنوان نمونه به قضاوت بی نظيری از حضرت علیعليه‌السلام كه در كتاب (كافی) نقل شده، اشاره می بريم:

داستان جالب

مرحوم كلينی در كتاب شريف (كافی) از جناب ميثم داستانی را اينچنين نقل می كند: روزی يك زن به حضور امير مؤمنانعليه‌السلام شرفياب شد، و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين من زناكارم پس پاكم كن، خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگی آخرت آسانتر است.

امام به او فرمودند: از چه تو را پاك كنم؟

آقا من زناكار هستم.

آيا هنگامی كه زنا دادی، شوهردار بودی يا خير؟

آری در آن موقع شوهر داشتم.

آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب؟

شوهرم حاضر بود.

پس از اين گفتگوی كوتاه حضرت به او فرمودند: فعلاً برو، و آنچه در شكم داری وضع حمل كن، و پس از زايمان بيا تا پاكت كنم، آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامی كه دور شد بطوری كه ديگر سخن امام را نمی شنيد، حضرت سر بطرف آسمان كرد و عرضه داشت: بار خدايا اين يك شهادت بود، پس از مدتی مجدداً زن بحضور امام شرفياب شده و عرض كرد:

يا اميرالمؤمنين من وضع حمل كردم، حال پاكم كن. امام بظاهری ناشناخته به او فرمودند:

برای چه پاكت كنم؟

آقا من زنا داده ام، پاكم كن.

آيا به هنگام زنا شوهر داشته ای؟

آری.

آيا شوهرت به هنگام زنای تو حاضر بود يا غايب؟

شوهرم حاضر بود.

در اين هنگام امام برای بار دوم، او را از دادگاه مرخص كرده و فرمودند: حال برو فرزندت را دو سال شير بده، چنانكه خداوند امر فرموده است، آن زن از خدمت امام مرخص شد، آنگاه حضرت روی به آسمان كرد، و عرضه داشت: خداوندا، اين دو شهادت شد پس از گذشت دو سال مجدداً آن زن شرفياب شده و عرض كرد: حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم، يا اميرالمؤمنين پاكم كن، حضرت با چهره ای ناشناخته از او پرسيدند: از چه پاكت كنم؟ عرض كرد: من زنا داده ام، پاكم كن.

آيا به هنگام زنا شوهردار بودی؟

آری شوهر داشتم.

آيا شوهرت حاضر بود يا غايب؟

شوهرم حاضر بود.

حضرت برای بار سوم فرمودند: حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، و از پشت بامی نيفتد، و در چاهی فرو نرود، جناب ميثم می گويد: آن زن از خدمت امام با چشم گريان مرخص و دور شد، آنگاه امير مؤمنان روی به آسمان كرد، و عرضه داشت: خدايا اين سه شهادت شد.

هنگامی كه آن زن برای بار سوم از دادگاه عدل اسلامی مرخص شد، شخصی بنام عمرو ابن حريث مخزومی با وی روبرو شده و گفت: ای بنده خدا از چه گريه ميكنی؟ من ديدم كه به خدمت حضرت علیعليه‌السلام می روی و از ايشان می خواهی كه تو را پاك كند؟ آن زن گفت: آری من از امام خواستم كه پاكم كند، امام به من فرمود: فرزندت را تكفل كن تا رشد كند، بتواند بخورد، بياشامد، از بامی نيفتد و در چاهی فرو نرود، حال می ترسم كه مرگ به سراغم آيد در حالی كه آن حضرت مرا پاك نكرده است، عمرو بن حريث گفت: ای زن حال كه چنين است فرزندت را من تكفل می كنم، آن زن پيروزمندانه برای بار چهارم به خدمت امام شرفياب شده، و گفته عمرو بن حريث را بسمع امام رساند، حضرت با چهره ای ناشناخته پرسيدند: برای چه فرزندت را می خواهی تكفل كند؟

يا اميرالمؤمنين چون من زنا داده ام و حال می خواهم شما پاكم كنيد.

آيا به هنگام زنا شوهر داشته ای يا خير؟

آری شوهر داشته ام.

آيا شوهرت حاضر بود، يا غايب؟

شوهرم حاضر بود.

آنگاه امام سر به آسمان كرده و عرضه داشت: خدايا تو می دانی كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهی غضبناك به عمرو بن حريث انداخت، آن مرد عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من فكر كردم كه شما دوست داريد فرزند اين زن را تكفل كنم، و حال اگر شما دوست نداريد من چنين كاری نمی كنم، امام به او فرمودند: آيا پس از اثبات شهادت چهارم؟! بخدا سوگند كه بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهی.. آنگاه حضرت حكم خدا را در باره اين زن به اجرا در آوردند.

باب دوم: اسماء و القاب و كنيه هاى آن حضرتعليه‌السلام (۵)

۱. احمد

شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده از اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه فرمود: بيرون مى آيد مردى از فرزندان من در آخر الزمان... تا آن كه فرمود: براى او دو اسم است؛ اسمى مخفى و اسمى ظاهر؛ اما اسمى كه مخفى است، احمد است....

۲. ابولقاسم

در اخبار متعدده، به سندهاى معتبره، از خاصه و عامه روايت است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده: مهدى از فرزندان من است، اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.

٣. ابو عبدالله

گنجى شافعى در كتاب بيان، در احوال صاحب الزمانعليه‌السلام روايت كرده از حذيفه، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: اگر نماند از دنيا مگر يك روز، هر آينه مى انگيزاند خداوند، مردى كه اسم او اسم من است و خلق او خلق من، كنيه او ابو عبد الله است.

روايت شده كه از براى آن جناب است كنيه يازده امام از پدران و عموى او حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام .

يكى از كتاب هاى مناقب قديمه (كه اول آن چنين است: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سمط، در اواسط سال ٣٣۵ گفت: قرائت كردم اين كتاب را بر ابى الحسن على بن ابراهيم انبارى در اواسط ماه ربيع الاخر. گفت: خبر داد گفت: خبر داد مرا ابو العلا احمد بن يوسف بن مويد انبارى در سال ٣۲۶ الخ، و مشتمل است بر اجمالى از احوال همه ائمهعليهم‌السلام و، كنون مؤلف آن معلوم نشده) نيز اين روايت را نقل كرده.

۴ و ۵. ابوالحسن و ابو تراب

بنابر خبر (مذكور) از كنيه هاى امام زمانعليه‌السلام اين دو كينه خواهد بود كه هر دو كنيه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام است؛ اگر چه در دومى، جاى اشكال است مگر آن كه مراد از ابو تراب، صاحب خاك و مربى زمين باشد؛ چنانكه يكى از وجود قرار دادن اين كينه براى آن حضرت است، بياييد در تفسير آيه شريفه و اشرفت الارض بنور ربها...(۶) كه فرمودند: رب زمين، امام زمين است و اين كه به نور حضرت مهدىعليه‌السلام مردم مستغنى شوند از نور آفتاب و ماه.

۶. ابوصالح

در ذخيره الالباب(۷) ذكر كرده كه از كنيه هاى آن جناب، ابوصالح است و اين كنيه معروفه آن حضرت است در ميان عرب هاى شهرى و بيابان نشين، و پيوسته در توسلات و استغاثات خود، آن جناب را به اين اسم مى خوانند و شعرا و ادبا در قصايد و مدايح خود ذكر مى كنند، و از بعضى قصص معلوم مى شود كه در سابق، شايع بوده و در آينده، ماخذى براى اين كه ذكر خواهد شد، ان شاء الله.

۷. بقيه الله

در ذخيره گفته كه اين نام آن جناب است.

در كتاب غيبت فضل بن شاذان روايت شده از امام صادقعليه‌السلام كه در ضمن احوال قائمعليه‌السلام فرمود: پس چون خروج كرد، پشت مى دهد به كعبه و جمع مى شوند ٣۱٣ مرد و اول چيزى كه تكلم مى فرمايد، اين آيه است:( قِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ) (۸) .

آن گاه مى فرمايد: منم بقيه الله و حجت او و خليفه او بر شما، پس سلام نمى كند بر او سلام كننده اى مگر آن كه مى گويد: «السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه

۸. بقية الانبيا

و اين با چند لقب ديگر در خبرى مذكور است كه حافظ برسى در مشارق الانوار روايت كرده از حكيمه خاتون، به نحوى كه عالم جليل، سيد حسين مجتهد كركى، - سبط محقق ثانى - در كتاب دفع المناوات(۹) از او نقل كرده است.

۹. حجة و حجة الله

در عيون و كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى و كفايه الاثر على بن محمد خزاز، روايت شده از ابى هاشم جعفرى كه گفت: شنيدم امام على النقىعليه‌السلام مى فرمايد: جانشين بعد از من، پسر من، حسن است.

پس چگونه خواهد بود حال شما با جانشين بعد از جانشين من؟

گفتم: از چه جهت؟ فداى تو شوم!

فرمود: به جهت اين كه شخص او را نمى بينيد و حلال نيست براى شما بردن نام او.

گفت: پس چگونه او را ياد كنيم؟

فرمود: بگوييد حجة آل محمدعليه‌السلام .

و از اين القاب شايع آن جناب است كه در بسيارى از ادعيه و اخبار، به همين لقب مذكور شده اند و بيشتر محدثان، آن را ذكر نموده اند و با آن كه در اين لقب، ساير ائمهعليه‌السلام شريكند و همه حجتند از جانب خداوند بر خلق، لكن چنان اختصاص به آن جناب دارد كه در اخبار، هر جا بى قرينه هم ذكر شود، مراد آن حضرت است.

بعضى گفتند: لقب آن جناب حجه الله است به معنى غلبه يا سلطنت خدا بر خلايق؛ زيرا اين هر دو، به واسطه آن حضرت، به ظهور خواهد رسيد.

و نقش انگشتر آن جناب انا حجه الله است و به روايتى انا حجه الله و خالصته.

۱۰. حق

در مناقب قديمه و هدايه(۱۰) ، حق از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زيارت آن جناب است:السلام على الحق الجديد .

۱۱. خاتم الاوصياء

از القاب شايع اوست و آن حضرت، خود را به همين لقب شناساند؛ چنانكه اغلب محدثان روايت كرده اند از ابى نصر طريف - خادم حضرت عسكرىعليه‌السلام - كه گفت: خدمت حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام رسيدم، پس به من فرمود: «... منم خاتم الاوصياء؛ به سبب من، رفع مى كند خداوند، بلا را از اهل من و شيعيان من كه برپا مى دارند دين خدا را.»

۱۲ . خاتم الائمه عليه‌السلام

در جنات الخلود از القاب آن جناب شمرده شده.

۱٣. خلف و خلف صالح

در هدايه و مناقبت قديمه از القاب شمرده شده و به اين لقب، مكرر به زبان ائمهعليهم‌السلام مذكور شده.

در تاريخ ابن خشاب مذكور است كه كنيه آن حضرت ابوالقاسم است و او دو اسم دارد؛ خلف و محمد و ظاهر مى شود در آخر الزمان.

بر سر آن جناب، ابرى است كه سايه مى افكند بر او در برابر آفتاب و سير مى كند با او هر جا كه برود و ندا مى كند و به آواز فصيح كه: هذا هو المهدى؛ اين است همان مهدى؛ يعنى آن مهدى موعود كه همه منتظر او بودند.

نيز روايت كرده از حضرت صادقعليه‌السلام كه: خلف صالح، از فرزندان من است اوست مهدى؛ اسم او محمد، كنيه او ابوالقاسم خروج مى كند و در آخر الزمان.

و مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياى گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارد و مواريث الهيه - كه از آنها به يكديگر مى رسد - همه آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

۱۴. خليفه الله

در كشف الغمه روايت است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: خروج مى كند مهدىعليه‌السلام و بر سر او ابرى است و در آن منادى اى است كه ندا مى كند: اين مهدى خليفه الله است؛ او را پيروى كنيد.

۱۵. داعى

در هدايه از القاب او شمرده شده و در زيارت مأثوره آن جناب است:السلام عليك يا داعى الله .

و آن جناب، دعوت كننده است از جانب خداوند، مردم را براى خداوند به سوى خداوند و انجام اين دعوت را به آنجا رساند كه نگذارد در دنيا، دينى مگر دين جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق و عده خداى صادق الوعد؛( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ) (۱۱) .

در تفسير على بن ابراهيم روايت است در آيه شريفه( يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) (۱۲) كه خداوند، تمام مى كند نور خود را به قائم آل محمدعليهم‌السلام .

۱۶. صاحب

از القاب معروف آن جناب است و علماى رجال به آن تصريح كرده اند.

۱۷. صاحب الزمان

از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.

۱۸. صاحب الدار

علماى رجال تصريح كرده اند كه از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حكايات مربوط به آن حضرت ذكر شده است كه فرمود: «انا صاحب الدار ».

۱۹. صاحب الناحيه

اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسيار است و ليكن علماى رجال فرمودند كه بر حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام بلكه بر امام على النقىعليه‌السلام نيز اطلاق مى شود.

۲۰. صاحب العصر

اين لقب، در شهرت و معروفيت، مثل صاحب الزمان است.

۲۱. صالح

صاحب تاريخ عالم آرا و عالم جليل، مقدس اردبيلى در حديقه الشيعه اين لقب را از القاب آن جناب شمرده اند.

۲۲. صاحب الامر

در ذخيره و غير آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شايع متداول است.

۲٣. عين و عين الله

نيز در آن كتاب است، و مقصود از عين عين الله است، چنانكه در زيارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ائمهعليهم‌السلام شايع است.

۲۴. غايب

از القاب شايع آن جناب است در اخبار.

۲۵. قائم

و اين از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در ذخيره گفته: كه اين، اسم آن جناب است در زبور (حضرت داودعليه‌السلام .

قائم بر پا شونده در فرمان حق تعالى؛ زيرا آن حضرت، پيوسته در شب و روز، مهياى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيدرحمهم‌الله در ارشاد روايت كرده از امام رضاعليه‌السلام كه فرمود: چون حضرت قائمعليه‌السلام برخيزد، مردم را به اسلام تازه بخواند.

تا آن كه فرمود: او را قائم ناميدند براى آن كه قيام به حق خواهد نمود.

صدوق در كمال الدين روايت كرده از صقر بن دلف كه گفت: شنيدم از امام محمد تقىعليه‌السلام كه فرمود:

امام بعد از من، على فرزند من است.

امر او، امر من و گفته او گفته من و طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده او، فرموده پدر او و طاعت او، اطاعت پدر اوست.

پس حضرت ساكت شد؛ من عرض كردم: يابن رسول الله! كيست امام بعد از حسن؟ حضرت گريست، گريستن شديدى؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.

عرض كردم: يا بن رسول الله! چرا او را قائم ناميدند؟

فرمود: براى آن كه او به اقامت (قيام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذكر او و مرتد شدن اكثر آنها كه قائل به امامت آن حضرت بودند.

نيز روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى كه گفت: سوال كردم از حضرت امام باقرعليه‌السلام كه: يا بن رسول الله! آيا همه شما قائم به حق نيستيد؟

فرمود: همه قائم به حقيم.

گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامرعليه‌السلام را قائم ناميدند؟

فرمود: چون جدم، حضرت امام حسينعليه‌السلام شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيد ما! آيا غافل مى شوى و از قتل برگزيده خود و فرزند پيغمبر پسنديده خود و بهترين خلق خود؟

پس حق تعالى وحى كرد كه به سوى ايشان كه اى ملائكه من! قرار گيريد! قسم به عزت و جلال خود كه انتقام خواهم كشيد از ايشان، هر چند بعد از زمان ها باشد.

پس حق تعالى حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نه نور را ديده كه در ميان آنها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهد كشيد.

۲۶. محمد

اسم اصلى و نام اولى آن حضرت است؛ چنانكه در اخبار متواتره خاصه و عامه است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مهدى هم نام من است.

در خبر لوح كه مستفيض، بلكه متراتر معنوى است و جابر براى حضرت باقرعليه‌السلام نقل كرده كه آن لوح را در نزد صديقه طاهرهعليها‌السلام ديد و آن را خداى عزوجل براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه كرده بود و در آنجا اسامى اوصياى آن حضرت ثبت بود، به روايت شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار اسامى حضرت مهدىعليه‌السلام به اين نحو ثبت شده بود: ابولقاسم محمد و فرزند حسن، حجه الله القائم است، مادر او كنيزى مى باشد كه اسم او نرجسعليها‌السلام است.

و به روايت شيخ طوسى در امالى: محمد خروج مى كند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپيدى است كه بر آن سايه مى افكند.

ندا مى كند به زبان فصيح كه مى شنوند آن را ثقلين (جن و انس)، كه اوست مهدى از آل محمدعليهم‌السلام پر كند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.

مخفى نماند كه مقتضاى اخبار كثيره معتبر قريب به متواتر معنوى اين است كه ذكر اين اسم مبارك در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است حرام است و اين حكم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماى اماميه از فقها و متكلمين و محدثين مى باشد.

حتى آن كه سيخ اقدام ابو محمد حسن بن موسى نوبختى - از علماى زمان غيبت صغرى - در كتاب فرق و مقالات در ذكر فرقه دوازدهم شيعه، بعد از وفات امام حسن عسكرىعليه‌السلام فرمود كه ايشان را نقل مى كند تا آن كه مى فرمايد: «ولا يحوز ذكر اسمه و لا السئوال عن مكانه ....»

از اين كلام در اين مقام، معلوم مى شود كه اين حكم، از خصايص مذهب اماميه است.

و از احدى از ايشان خلافى نقل نشده تا زمان خواجه نصر الدين طوسى كه آن مرحوم، قائل به جواز شدند.

۲۷. منتقم

در هدايه و در مناقب قديمه از القاب آن حضرت شمرده شده در خطبه غديريه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است در اوصاف آن جناب: «الا انه المنتقم من الضالمين

در خبر طولانى مشهور جارود بن منذر است و به روايت ابن عياش در مقتضب كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در آن شب كه مرا به آسمان بردند، خداوند وحى نمود به من كه سوال كنم از رسولانى كه پيش از من معبوث شدند.

پس گفتم: بر چه مبعوث شديد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب و ائمهعليها‌السلام كه از شما خواهند بود.

آن گاه وحى نمود به من كه: ملتفت شو از طرف راست عرش! پس ملتفت شدم و ديدم على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسين بن على و مهدىعليهم‌السلام را كه در پايابى(۱٣) از نور، نماز مى كردند.

پروردگار تبارك و تعالى به من فرمود: اينها حجت منند براى اولياى من و اين - يعنى مهدىعليهم‌السلام - منتقم است از اعداى من.

در كمال الدين روايت شده است كه آن حضرت، در سن سه سالگى به احمد بن اسحاق فرمود: «انا بقيه الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه

۲۸. مهدى

كه اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرقه هاى اسلاميه.

شيخ طوسى در غيبت خود روايت كرده از ابى سعيد خراسانى كه او سؤال نمود از امام صادقعليه‌السلام كه: چرا ناميده شده آن جناب به مهدى؟ فرمود: زيرا كه او هدايت مى كند مردم را به سوى هر امر مخفى.

شيخ مفيد در ارشاد روايت كرده از آن جناب كه فرمود: قائمعليه‌السلام را مهدى ناميدند به آن دليل كه هدايت مى نمايد مردم را به سوى امرى كه از او گم شده اند.

و در اين اخبار، اشكالى است؛ زيرا كه آنچه فرمودند، با معنى هادى مناسبت دارد كه به معنى راهنماست، نه با مهدى كه به معنى هدايت يافته به راه راست است.

و به ضم ميم هم نيست؛ زيرا مهدى يعنى هديه دهنده و توضيح جواب از اين اشكال، در لقب هادى خواهد آمد.

ان شاء الله.

۲۹. عبدالله

از اسامى مباركه آن حضرت است، چنان كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرمود: اسم مهدىعليه‌السلام ، احمد و عبدالله خاست.

٣۰. مومل

شيخ كلينى و شيخ طوسى روايت كردند: حضرت امام عسكرىعليه‌السلام در آن وقت كه حجتعليه‌السلام متولد شد، فرمود: ظالمان گمان كردند كه مرا مى كشند تا اين كه قطع كنند اين نسل را؛ پس چگونه ديدند قدرت خداوند را؟ و ناميد او را مومل.

و ظاهر آن است كه به فتح ميم دوم باشد؛ يعنى آن كه خلايق، آرزوى او را دارند و در دعاى ندبه اشاره به اين مضمون شده: «بنفسى انت من امنيه شائق يتمنى من مومن و مومنه ذكرا فحنا

٣۱. منتظر

در كمال الدين روايت شده است از امام محمد تقىعليه‌السلام پسر اوست؛ قائم به حق كه منتظر است.

را وى پرسيد: چرا او را منتظر نام كرده اند؟

فرمود: براى آن كه براى اوست غايب شدنى كه بسيار خواهد بود روزهاى آن و به طول خواهد كشيد مدت آن؛ پس از انتظار خواهد كشيد ظهور او را مخلصان و انكار خواهد كرد او را شك كنندگان....

٣۲. ماء معين

يعنى آب ظاهر جارى بر روى زمين.

در كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى روايت شده از حضرت باقرعليه‌السلام كه در ذيل آيه شريفه( قلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ ) (۱۴) كه ترجمه اش: خبر دهيد كه اگر آب شما فرو رفت در زمين، پس كيست كه بياورد براى شما آب روان؟

فرمود: اين آيه نازل شده در قائمعليه‌السلام خداوند مى فرمايد: اگر امام شما غايب شد از شما كه نمى دانيد او در كجاست، پس كيست كه بياورد براى شما امام ظاهرى كه بياورد براى شما اخبار آسمان و زمين و حلال خداوند - عزوجل - و حرام او را؟

آن گاه فرمود: و الله نيامده تاويل اين آيه و لابد خواهد آمد تاويل آن.

قريب به آن مضمون، چند خبر ديگر در آنجا و در غيبت نعمانى و تاويل الايات شيخ شرف الدين هست.

و وجه مشابهت آن جناب به آب كه سبب حيات هر چيزى است ظاهر است؛ بلكه آن حياتى كه به سبب آن وجود مبارك آمده و مى آيد، به چنين مرتبه، اعلى و اتم و ادوم از حياتى است كه آب آورد؛ بلكه حيات خود آب، از آن جناب است.

در كمال الدين روايت شده از امام باقرعليه‌السلام كه در آيه شريفه( عْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) ( ۱۵) كه ترجمه اش اين است: بدانيد كه خداى تعالى زنده مى كند زمين را بعد از مردنش.

فرمود: خداوند، زنده مى كند به سبب قائمعليه‌السلام زمين را بعد از مردنش به سبب كفر اهلش.

و كافر، مرده است.

و به روايت شيخ طوسى در آيه مذكوره: خداوند اصلاح مى كند زمين را به قائم آل محمدعليه‌السلام بعد از مردن؛ يعنى بعد از جور اهلش.

مخفى نماند كه در ايام ظهور، مردم از اين سرچشمه فيض ربانى به آسانى اسفاضه كنند و بهره برند، مانند تشنه اى كه در كنار نهر جارى گوارايى باشد كه جز اغتراف (برداشتن آب با دست) حالت منتظره نداشته باشد؛ لهذا از آن جناب، تعبير فرمودند به ماء معين.

در ايام غيبت كه لطف خاص و حق، از خلق به علت بدى كردارشان برداشته شده، بايد با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فيضى به دست آورد و خيرى گرفت و عملى آموخت؛ مانند تشنه اى كه بخواهد از چاه عميق، تنها به آلات و اسبابى كه بايد به زحمت به دست آورد، آبى كشد و آتشى فرو نشاند؛ لهذا تعبير فرمودند از آن حضرت به بئر معطله و مقام را گنجايش شرح زياده از اين نيست.

٣٣. مبدا الايات

چنانكه در هدايه است، يعنى ظاهر كننده آيات (نشانه ها) خداوند يا محل بروز و ظهور آيات الهيه؛ زيرا از آن روز كه بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبيا و رسل، به آيات بينات و معجزات با هرات، براى هدايت خلق، بر آن بساط پا نهادند و مامور ارشاد و اعلاى كلمه حق و ازهاق باطل شدند، براى احدى، خداى تعالى چنين تكريم و اعزاز نفر مود و با احدى آن مقدار آيات نفرستاد كه براى مهدى خودعليه‌السلام فرستاده و روانه خواهد كرد.

٣۴. مضطر

در تفسير على بن ابراهيم روايت شده از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود: آيه شريفه( أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ ) (۱۶) نازل شده در حق قائمعليه‌السلام ؛ اوست و الله مضطر؛ هر گاه دو ركعت نماز بخواند در مقام - يعنى مقام ابراهيمعليه‌السلام و خدا را بخواند، پس اجابت مى كند او را و بر طرف مى كند سوء را و مى گرداند او را خليفه زمين.

در تاويل الايات شيخ شرف الدين روايت شده است از امام باقرعليه‌السلام كه فرموده: آيه مذكور نازل شده در حق قائمعليه‌السلام چون خروج كند عمامه بر سر نهد و در مقام ابراهيم نماز كند و به سوى پروردگار خود تضرع نمايد.

پس هرگز رايتى (علم و پرچمى) از او بر نگردد؛ يعنى به هر جا فرستند، فتح كند.

و نيز از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: درستى كه قائمعليه‌السلام چون خروج كند، داخل مسجد الحرام شود، رو به كعبه نمايد و پشت به مقام ابراهيمعليه‌السلام ، آن گاه دو ركعت نماز به جاى آرد، آن گاه برخيزد و بگويد: اى مردم! من همانند ترين مردمم به آدم. من همانند ترين مردمم به اسماعيل.

اى مردم! من همانند ترين هستم به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه دست هاى خود را به آسمان بلند كند، سپس دعا نمايد و تضرع كند، تا اين كه به رو در افتد و اين است قول خداى عزوجل:( أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ )

٣۵. نور آل محمدعليه‌السلام

چنانچه در خبرى است از حضرت صادقعليه‌السلام و در ذخيره از اسامى آن جناب شمرده شده كه در قرآن مذكور است.

و در چند خبر مذكور است در آيه شريفه( و الله يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) (۱۷) يعنى به ولايت قائمعليه‌السلام و به ظهور آن جناب.

و در آيه( وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ) (۱۸) كه مراد، روشن شدن زمين است به نور آن جناب.

و در يكى از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نورالانوار الذى تشرق به الارض عما قليل

٣۶. وجه و وجه الله

در هدايت هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و مقصود از وجه، وجه الله است و در زيارت آن جناب است: «السلام على وجه الله المتقلب بين اظهر عباده

٣۷. ولى الله

مكرر در اخبار به اين لقب مذكور شده؛ خصوص در زبان راويان، و در روايتى است كه خداوند در شب معراج فرموده كه: او - يعنى قائمعليه‌السلام - ولى من است به راستى.

٣۸. وارث

در مناقب قديمه و هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه غديريه است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «الا انه وارث كل علم و المحيط به

و واضح است كه آن جناب، وارث علوم و كمالات و مقامات و آيات بينات جميع انبيا و اوصيا و آباء طاهرين خودعليه‌السلام است.

راوى پرسيد: ميراث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيست؟

فرمود: شمشير رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زره و عمامه آن جناب و عصاى او و اسلحه آن حضرت و زين اسب او.

٣۹. هادى

و در اخبار و ادعيه و زيارات، به اين لقب، مكرر مذكور است.

و خداى تعالى كسى را هادى و هدايت كننده همه جهانيان نكند و به سوى ايشان نفرستد مگر بعد از آن كه خود او به حقيقت، هدايت يافته باشد و جميع راه هاى حق و حقيقت براى او مفتوح شده و به مقاصد رسيده و مستعد هدايت كردن شده باشد.

پس آن را كه خداى تعالى هادى قرار داد و به اين لقب، او را سر افراز نمود، بايد مهدى باشد كه تواند از جانب حضرت مقدسش، در مقام هدايت خلق بر آيد و هر كسى را به راهى كه داند و تواند، به مقصد خويش - حسب استعدادش - رساند و به اين ملاحظه، جايز نيست تفسير هر يك از هادى و مهدى به ديگرى، چنانكه در لقب مهدى گذشت كه از جانب امام صادقعليه‌السلام پرسيدند از معنى مهدى؛ فرمود: آن كه هدايت نمايد مردم را....

يعنى آن مهدى كه خداى تعالى او را مهدى ناميده، آن كسى است كه مقام هدايت يافتنش به جايى رسيده كه تواند از جانب اقدسش در مقام هدايت كردن بر آيد.

۴۰. يعسوب الدين

در غيبت شيخ طوسى روايت شده از امام صادقعليه‌السلام كه امير المومنينعليه‌السلام مى فرمود: پيوسته مردم در نقصانند تا آن كه گفته نمى شود الله؛ يعنى نام خداى تعالى برده نمى شود. پس هرگاه چنين شد ثابت مى ماند يعسوب دين، با اتباعش... (كه گفته شده كه مقصود از يعسوب الدين - در اينجا - حضرت مهدىعليه‌السلام است)(۱۹)

مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كينه ها كه ذكر شد، از جانى مقدس حضرت بارى تعالى و انيبا و اوصياء؛عليه‌السلام است و قرار دادن خداى تعالى و خلفايش اسمى را براى كسى، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است كه در آن، رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نكنند و گاهى شود كه براى مولودى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامى شريفه گذارند ولكن خداى تعالى و اوليايش تا معنى اسم در شخص نباشد، آن اسم را براى او نگذارند.

و از اينجا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهى رسول خدا و صديقه كبرى و ائمه هدىعليه‌السلام ، كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هر يك، دلالت بر خلق و صفتى و فضل و مقامى كند، بلكه بعضى بر همه آنها دلالت كند و از آنها بايد به آن مقامات - به آنقدر كه لفظ را گنجايش، و فهم را راه باشد - پى برد.

باب سوم: شمايل و بعضى از خصايص حضرت مهدىعليه‌السلام

مخفى نماند كه شمايل آن حضرت، در اخبار متفرقه، به عبارات مختلفه و متقاريه، از طريق خاصه و عامه مذكور است.

شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مهدىعليه‌السلام شبيه ترين مردم است به من؛ در خلق و خلق.

و به روايتى فرمود: شمايل او شمايل من است.

و روايت شده در كفايه الاثر كه آن جناب فرمود: پدر و مادرم، فداى هم نام من و شبيه من و شبيه موسى بن عمران!.

در غيبت فضل بن شاذان به سند معتبر، از آن جناب روايت شده است كه فرمود: نهم از امامان كه از صلب حسينند، قائم اهل بيت من و مهدى و امت من است و شبيه ترين مردمان است به من؛ در شمايل و افعال و اقوال.

در غيبت نعمانى روايت شده از يكى از راويان كه گفت: قائم - مهدىعليه‌السلام - از نسل علىعليه‌السلام است، شبيه ترين مردم است به عيسى بن مريم در خلق و خلق و سيما و هيات....

عامه نيز روايت كرده اند: آن جناب شبيه ترين خلق است به عيسىعليه‌السلام .

باب دوم: اسماء و القاب و كنيه هاى آن حضرتعليه‌السلام (۵)

۱. احمد

شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده از اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه فرمود: بيرون مى آيد مردى از فرزندان من در آخر الزمان... تا آن كه فرمود: براى او دو اسم است؛ اسمى مخفى و اسمى ظاهر؛ اما اسمى كه مخفى است، احمد است....

۲. ابولقاسم

در اخبار متعدده، به سندهاى معتبره، از خاصه و عامه روايت است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده: مهدى از فرزندان من است، اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.

٣. ابو عبدالله

گنجى شافعى در كتاب بيان، در احوال صاحب الزمانعليه‌السلام روايت كرده از حذيفه، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: اگر نماند از دنيا مگر يك روز، هر آينه مى انگيزاند خداوند، مردى كه اسم او اسم من است و خلق او خلق من، كنيه او ابو عبد الله است.

روايت شده كه از براى آن جناب است كنيه يازده امام از پدران و عموى او حضرت امام حسن مجتبىعليه‌السلام .

يكى از كتاب هاى مناقب قديمه (كه اول آن چنين است: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سمط، در اواسط سال ٣٣۵ گفت: قرائت كردم اين كتاب را بر ابى الحسن على بن ابراهيم انبارى در اواسط ماه ربيع الاخر. گفت: خبر داد گفت: خبر داد مرا ابو العلا احمد بن يوسف بن مويد انبارى در سال ٣۲۶ الخ، و مشتمل است بر اجمالى از احوال همه ائمهعليهم‌السلام و، كنون مؤلف آن معلوم نشده) نيز اين روايت را نقل كرده.

۴ و ۵. ابوالحسن و ابو تراب

بنابر خبر (مذكور) از كنيه هاى امام زمانعليه‌السلام اين دو كينه خواهد بود كه هر دو كنيه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام است؛ اگر چه در دومى، جاى اشكال است مگر آن كه مراد از ابو تراب، صاحب خاك و مربى زمين باشد؛ چنانكه يكى از وجود قرار دادن اين كينه براى آن حضرت است، بياييد در تفسير آيه شريفه و اشرفت الارض بنور ربها...(۶) كه فرمودند: رب زمين، امام زمين است و اين كه به نور حضرت مهدىعليه‌السلام مردم مستغنى شوند از نور آفتاب و ماه.

۶. ابوصالح

در ذخيره الالباب(۷) ذكر كرده كه از كنيه هاى آن جناب، ابوصالح است و اين كنيه معروفه آن حضرت است در ميان عرب هاى شهرى و بيابان نشين، و پيوسته در توسلات و استغاثات خود، آن جناب را به اين اسم مى خوانند و شعرا و ادبا در قصايد و مدايح خود ذكر مى كنند، و از بعضى قصص معلوم مى شود كه در سابق، شايع بوده و در آينده، ماخذى براى اين كه ذكر خواهد شد، ان شاء الله.

۷. بقيه الله

در ذخيره گفته كه اين نام آن جناب است.

در كتاب غيبت فضل بن شاذان روايت شده از امام صادقعليه‌السلام كه در ضمن احوال قائمعليه‌السلام فرمود: پس چون خروج كرد، پشت مى دهد به كعبه و جمع مى شوند ٣۱٣ مرد و اول چيزى كه تكلم مى فرمايد، اين آيه است:( قِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ) (۸) .

آن گاه مى فرمايد: منم بقيه الله و حجت او و خليفه او بر شما، پس سلام نمى كند بر او سلام كننده اى مگر آن كه مى گويد: «السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه

۸. بقية الانبيا

و اين با چند لقب ديگر در خبرى مذكور است كه حافظ برسى در مشارق الانوار روايت كرده از حكيمه خاتون، به نحوى كه عالم جليل، سيد حسين مجتهد كركى، - سبط محقق ثانى - در كتاب دفع المناوات(۹) از او نقل كرده است.

۹. حجة و حجة الله

در عيون و كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى و كفايه الاثر على بن محمد خزاز، روايت شده از ابى هاشم جعفرى كه گفت: شنيدم امام على النقىعليه‌السلام مى فرمايد: جانشين بعد از من، پسر من، حسن است.

پس چگونه خواهد بود حال شما با جانشين بعد از جانشين من؟

گفتم: از چه جهت؟ فداى تو شوم!

فرمود: به جهت اين كه شخص او را نمى بينيد و حلال نيست براى شما بردن نام او.

گفت: پس چگونه او را ياد كنيم؟

فرمود: بگوييد حجة آل محمدعليه‌السلام .

و از اين القاب شايع آن جناب است كه در بسيارى از ادعيه و اخبار، به همين لقب مذكور شده اند و بيشتر محدثان، آن را ذكر نموده اند و با آن كه در اين لقب، ساير ائمهعليه‌السلام شريكند و همه حجتند از جانب خداوند بر خلق، لكن چنان اختصاص به آن جناب دارد كه در اخبار، هر جا بى قرينه هم ذكر شود، مراد آن حضرت است.

بعضى گفتند: لقب آن جناب حجه الله است به معنى غلبه يا سلطنت خدا بر خلايق؛ زيرا اين هر دو، به واسطه آن حضرت، به ظهور خواهد رسيد.

و نقش انگشتر آن جناب انا حجه الله است و به روايتى انا حجه الله و خالصته.

۱۰. حق

در مناقب قديمه و هدايه(۱۰) ، حق از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زيارت آن جناب است:السلام على الحق الجديد .

۱۱. خاتم الاوصياء

از القاب شايع اوست و آن حضرت، خود را به همين لقب شناساند؛ چنانكه اغلب محدثان روايت كرده اند از ابى نصر طريف - خادم حضرت عسكرىعليه‌السلام - كه گفت: خدمت حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام رسيدم، پس به من فرمود: «... منم خاتم الاوصياء؛ به سبب من، رفع مى كند خداوند، بلا را از اهل من و شيعيان من كه برپا مى دارند دين خدا را.»

۱۲ . خاتم الائمه عليه‌السلام

در جنات الخلود از القاب آن جناب شمرده شده.

۱٣. خلف و خلف صالح

در هدايه و مناقبت قديمه از القاب شمرده شده و به اين لقب، مكرر به زبان ائمهعليهم‌السلام مذكور شده.

در تاريخ ابن خشاب مذكور است كه كنيه آن حضرت ابوالقاسم است و او دو اسم دارد؛ خلف و محمد و ظاهر مى شود در آخر الزمان.

بر سر آن جناب، ابرى است كه سايه مى افكند بر او در برابر آفتاب و سير مى كند با او هر جا كه برود و ندا مى كند و به آواز فصيح كه: هذا هو المهدى؛ اين است همان مهدى؛ يعنى آن مهدى موعود كه همه منتظر او بودند.

نيز روايت كرده از حضرت صادقعليه‌السلام كه: خلف صالح، از فرزندان من است اوست مهدى؛ اسم او محمد، كنيه او ابوالقاسم خروج مى كند و در آخر الزمان.

و مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياى گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارد و مواريث الهيه - كه از آنها به يكديگر مى رسد - همه آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

۱۴. خليفه الله

در كشف الغمه روايت است از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: خروج مى كند مهدىعليه‌السلام و بر سر او ابرى است و در آن منادى اى است كه ندا مى كند: اين مهدى خليفه الله است؛ او را پيروى كنيد.

۱۵. داعى

در هدايه از القاب او شمرده شده و در زيارت مأثوره آن جناب است:السلام عليك يا داعى الله .

و آن جناب، دعوت كننده است از جانب خداوند، مردم را براى خداوند به سوى خداوند و انجام اين دعوت را به آنجا رساند كه نگذارد در دنيا، دينى مگر دين جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق و عده خداى صادق الوعد؛( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ) (۱۱) .

در تفسير على بن ابراهيم روايت است در آيه شريفه( يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) (۱۲) كه خداوند، تمام مى كند نور خود را به قائم آل محمدعليهم‌السلام .

۱۶. صاحب

از القاب معروف آن جناب است و علماى رجال به آن تصريح كرده اند.

۱۷. صاحب الزمان

از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.

۱۸. صاحب الدار

علماى رجال تصريح كرده اند كه از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حكايات مربوط به آن حضرت ذكر شده است كه فرمود: «انا صاحب الدار ».

۱۹. صاحب الناحيه

اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسيار است و ليكن علماى رجال فرمودند كه بر حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام بلكه بر امام على النقىعليه‌السلام نيز اطلاق مى شود.

۲۰. صاحب العصر

اين لقب، در شهرت و معروفيت، مثل صاحب الزمان است.

۲۱. صالح

صاحب تاريخ عالم آرا و عالم جليل، مقدس اردبيلى در حديقه الشيعه اين لقب را از القاب آن جناب شمرده اند.

۲۲. صاحب الامر

در ذخيره و غير آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شايع متداول است.

۲٣. عين و عين الله

نيز در آن كتاب است، و مقصود از عين عين الله است، چنانكه در زيارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ائمهعليهم‌السلام شايع است.

۲۴. غايب

از القاب شايع آن جناب است در اخبار.

۲۵. قائم

و اين از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در ذخيره گفته: كه اين، اسم آن جناب است در زبور (حضرت داودعليه‌السلام .

قائم بر پا شونده در فرمان حق تعالى؛ زيرا آن حضرت، پيوسته در شب و روز، مهياى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيدرحمهم‌الله در ارشاد روايت كرده از امام رضاعليه‌السلام كه فرمود: چون حضرت قائمعليه‌السلام برخيزد، مردم را به اسلام تازه بخواند.

تا آن كه فرمود: او را قائم ناميدند براى آن كه قيام به حق خواهد نمود.

صدوق در كمال الدين روايت كرده از صقر بن دلف كه گفت: شنيدم از امام محمد تقىعليه‌السلام كه فرمود:

امام بعد از من، على فرزند من است.

امر او، امر من و گفته او گفته من و طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده او، فرموده پدر او و طاعت او، اطاعت پدر اوست.

پس حضرت ساكت شد؛ من عرض كردم: يابن رسول الله! كيست امام بعد از حسن؟ حضرت گريست، گريستن شديدى؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.

عرض كردم: يا بن رسول الله! چرا او را قائم ناميدند؟

فرمود: براى آن كه او به اقامت (قيام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذكر او و مرتد شدن اكثر آنها كه قائل به امامت آن حضرت بودند.

نيز روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى كه گفت: سوال كردم از حضرت امام باقرعليه‌السلام كه: يا بن رسول الله! آيا همه شما قائم به حق نيستيد؟

فرمود: همه قائم به حقيم.

گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامرعليه‌السلام را قائم ناميدند؟

فرمود: چون جدم، حضرت امام حسينعليه‌السلام شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيد ما! آيا غافل مى شوى و از قتل برگزيده خود و فرزند پيغمبر پسنديده خود و بهترين خلق خود؟

پس حق تعالى وحى كرد كه به سوى ايشان كه اى ملائكه من! قرار گيريد! قسم به عزت و جلال خود كه انتقام خواهم كشيد از ايشان، هر چند بعد از زمان ها باشد.

پس حق تعالى حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نه نور را ديده كه در ميان آنها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهد كشيد.

۲۶. محمد

اسم اصلى و نام اولى آن حضرت است؛ چنانكه در اخبار متواتره خاصه و عامه است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مهدى هم نام من است.

در خبر لوح كه مستفيض، بلكه متراتر معنوى است و جابر براى حضرت باقرعليه‌السلام نقل كرده كه آن لوح را در نزد صديقه طاهرهعليها‌السلام ديد و آن را خداى عزوجل براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه كرده بود و در آنجا اسامى اوصياى آن حضرت ثبت بود، به روايت شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار اسامى حضرت مهدىعليه‌السلام به اين نحو ثبت شده بود: ابولقاسم محمد و فرزند حسن، حجه الله القائم است، مادر او كنيزى مى باشد كه اسم او نرجسعليها‌السلام است.

و به روايت شيخ طوسى در امالى: محمد خروج مى كند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپيدى است كه بر آن سايه مى افكند.

ندا مى كند به زبان فصيح كه مى شنوند آن را ثقلين (جن و انس)، كه اوست مهدى از آل محمدعليهم‌السلام پر كند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.

مخفى نماند كه مقتضاى اخبار كثيره معتبر قريب به متواتر معنوى اين است كه ذكر اين اسم مبارك در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است حرام است و اين حكم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماى اماميه از فقها و متكلمين و محدثين مى باشد.

حتى آن كه سيخ اقدام ابو محمد حسن بن موسى نوبختى - از علماى زمان غيبت صغرى - در كتاب فرق و مقالات در ذكر فرقه دوازدهم شيعه، بعد از وفات امام حسن عسكرىعليه‌السلام فرمود كه ايشان را نقل مى كند تا آن كه مى فرمايد: «ولا يحوز ذكر اسمه و لا السئوال عن مكانه ....»

از اين كلام در اين مقام، معلوم مى شود كه اين حكم، از خصايص مذهب اماميه است.

و از احدى از ايشان خلافى نقل نشده تا زمان خواجه نصر الدين طوسى كه آن مرحوم، قائل به جواز شدند.

۲۷. منتقم

در هدايه و در مناقب قديمه از القاب آن حضرت شمرده شده در خطبه غديريه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است در اوصاف آن جناب: «الا انه المنتقم من الضالمين

در خبر طولانى مشهور جارود بن منذر است و به روايت ابن عياش در مقتضب كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در آن شب كه مرا به آسمان بردند، خداوند وحى نمود به من كه سوال كنم از رسولانى كه پيش از من معبوث شدند.

پس گفتم: بر چه مبعوث شديد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب و ائمهعليها‌السلام كه از شما خواهند بود.

آن گاه وحى نمود به من كه: ملتفت شو از طرف راست عرش! پس ملتفت شدم و ديدم على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسين بن على و مهدىعليهم‌السلام را كه در پايابى(۱٣) از نور، نماز مى كردند.

پروردگار تبارك و تعالى به من فرمود: اينها حجت منند براى اولياى من و اين - يعنى مهدىعليهم‌السلام - منتقم است از اعداى من.

در كمال الدين روايت شده است كه آن حضرت، در سن سه سالگى به احمد بن اسحاق فرمود: «انا بقيه الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه

۲۸. مهدى

كه اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرقه هاى اسلاميه.

شيخ طوسى در غيبت خود روايت كرده از ابى سعيد خراسانى كه او سؤال نمود از امام صادقعليه‌السلام كه: چرا ناميده شده آن جناب به مهدى؟ فرمود: زيرا كه او هدايت مى كند مردم را به سوى هر امر مخفى.

شيخ مفيد در ارشاد روايت كرده از آن جناب كه فرمود: قائمعليه‌السلام را مهدى ناميدند به آن دليل كه هدايت مى نمايد مردم را به سوى امرى كه از او گم شده اند.

و در اين اخبار، اشكالى است؛ زيرا كه آنچه فرمودند، با معنى هادى مناسبت دارد كه به معنى راهنماست، نه با مهدى كه به معنى هدايت يافته به راه راست است.

و به ضم ميم هم نيست؛ زيرا مهدى يعنى هديه دهنده و توضيح جواب از اين اشكال، در لقب هادى خواهد آمد.

ان شاء الله.

۲۹. عبدالله

از اسامى مباركه آن حضرت است، چنان كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرمود: اسم مهدىعليه‌السلام ، احمد و عبدالله خاست.

٣۰. مومل

شيخ كلينى و شيخ طوسى روايت كردند: حضرت امام عسكرىعليه‌السلام در آن وقت كه حجتعليه‌السلام متولد شد، فرمود: ظالمان گمان كردند كه مرا مى كشند تا اين كه قطع كنند اين نسل را؛ پس چگونه ديدند قدرت خداوند را؟ و ناميد او را مومل.

و ظاهر آن است كه به فتح ميم دوم باشد؛ يعنى آن كه خلايق، آرزوى او را دارند و در دعاى ندبه اشاره به اين مضمون شده: «بنفسى انت من امنيه شائق يتمنى من مومن و مومنه ذكرا فحنا

٣۱. منتظر

در كمال الدين روايت شده است از امام محمد تقىعليه‌السلام پسر اوست؛ قائم به حق كه منتظر است.

را وى پرسيد: چرا او را منتظر نام كرده اند؟

فرمود: براى آن كه براى اوست غايب شدنى كه بسيار خواهد بود روزهاى آن و به طول خواهد كشيد مدت آن؛ پس از انتظار خواهد كشيد ظهور او را مخلصان و انكار خواهد كرد او را شك كنندگان....

٣۲. ماء معين

يعنى آب ظاهر جارى بر روى زمين.

در كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى روايت شده از حضرت باقرعليه‌السلام كه در ذيل آيه شريفه( قلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ ) (۱۴) كه ترجمه اش: خبر دهيد كه اگر آب شما فرو رفت در زمين، پس كيست كه بياورد براى شما آب روان؟

فرمود: اين آيه نازل شده در قائمعليه‌السلام خداوند مى فرمايد: اگر امام شما غايب شد از شما كه نمى دانيد او در كجاست، پس كيست كه بياورد براى شما امام ظاهرى كه بياورد براى شما اخبار آسمان و زمين و حلال خداوند - عزوجل - و حرام او را؟

آن گاه فرمود: و الله نيامده تاويل اين آيه و لابد خواهد آمد تاويل آن.

قريب به آن مضمون، چند خبر ديگر در آنجا و در غيبت نعمانى و تاويل الايات شيخ شرف الدين هست.

و وجه مشابهت آن جناب به آب كه سبب حيات هر چيزى است ظاهر است؛ بلكه آن حياتى كه به سبب آن وجود مبارك آمده و مى آيد، به چنين مرتبه، اعلى و اتم و ادوم از حياتى است كه آب آورد؛ بلكه حيات خود آب، از آن جناب است.

در كمال الدين روايت شده از امام باقرعليه‌السلام كه در آيه شريفه( عْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) ( ۱۵) كه ترجمه اش اين است: بدانيد كه خداى تعالى زنده مى كند زمين را بعد از مردنش.

فرمود: خداوند، زنده مى كند به سبب قائمعليه‌السلام زمين را بعد از مردنش به سبب كفر اهلش.

و كافر، مرده است.

و به روايت شيخ طوسى در آيه مذكوره: خداوند اصلاح مى كند زمين را به قائم آل محمدعليه‌السلام بعد از مردن؛ يعنى بعد از جور اهلش.

مخفى نماند كه در ايام ظهور، مردم از اين سرچشمه فيض ربانى به آسانى اسفاضه كنند و بهره برند، مانند تشنه اى كه در كنار نهر جارى گوارايى باشد كه جز اغتراف (برداشتن آب با دست) حالت منتظره نداشته باشد؛ لهذا از آن جناب، تعبير فرمودند به ماء معين.

در ايام غيبت كه لطف خاص و حق، از خلق به علت بدى كردارشان برداشته شده، بايد با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فيضى به دست آورد و خيرى گرفت و عملى آموخت؛ مانند تشنه اى كه بخواهد از چاه عميق، تنها به آلات و اسبابى كه بايد به زحمت به دست آورد، آبى كشد و آتشى فرو نشاند؛ لهذا تعبير فرمودند از آن حضرت به بئر معطله و مقام را گنجايش شرح زياده از اين نيست.

٣٣. مبدا الايات

چنانكه در هدايه است، يعنى ظاهر كننده آيات (نشانه ها) خداوند يا محل بروز و ظهور آيات الهيه؛ زيرا از آن روز كه بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبيا و رسل، به آيات بينات و معجزات با هرات، براى هدايت خلق، بر آن بساط پا نهادند و مامور ارشاد و اعلاى كلمه حق و ازهاق باطل شدند، براى احدى، خداى تعالى چنين تكريم و اعزاز نفر مود و با احدى آن مقدار آيات نفرستاد كه براى مهدى خودعليه‌السلام فرستاده و روانه خواهد كرد.

٣۴. مضطر

در تفسير على بن ابراهيم روايت شده از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود: آيه شريفه( أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ ) (۱۶) نازل شده در حق قائمعليه‌السلام ؛ اوست و الله مضطر؛ هر گاه دو ركعت نماز بخواند در مقام - يعنى مقام ابراهيمعليه‌السلام و خدا را بخواند، پس اجابت مى كند او را و بر طرف مى كند سوء را و مى گرداند او را خليفه زمين.

در تاويل الايات شيخ شرف الدين روايت شده است از امام باقرعليه‌السلام كه فرموده: آيه مذكور نازل شده در حق قائمعليه‌السلام چون خروج كند عمامه بر سر نهد و در مقام ابراهيم نماز كند و به سوى پروردگار خود تضرع نمايد.

پس هرگز رايتى (علم و پرچمى) از او بر نگردد؛ يعنى به هر جا فرستند، فتح كند.

و نيز از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: درستى كه قائمعليه‌السلام چون خروج كند، داخل مسجد الحرام شود، رو به كعبه نمايد و پشت به مقام ابراهيمعليه‌السلام ، آن گاه دو ركعت نماز به جاى آرد، آن گاه برخيزد و بگويد: اى مردم! من همانند ترين مردمم به آدم. من همانند ترين مردمم به اسماعيل.

اى مردم! من همانند ترين هستم به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه دست هاى خود را به آسمان بلند كند، سپس دعا نمايد و تضرع كند، تا اين كه به رو در افتد و اين است قول خداى عزوجل:( أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ )

٣۵. نور آل محمدعليه‌السلام

چنانچه در خبرى است از حضرت صادقعليه‌السلام و در ذخيره از اسامى آن جناب شمرده شده كه در قرآن مذكور است.

و در چند خبر مذكور است در آيه شريفه( و الله يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) (۱۷) يعنى به ولايت قائمعليه‌السلام و به ظهور آن جناب.

و در آيه( وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ) (۱۸) كه مراد، روشن شدن زمين است به نور آن جناب.

و در يكى از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نورالانوار الذى تشرق به الارض عما قليل

٣۶. وجه و وجه الله

در هدايت هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و مقصود از وجه، وجه الله است و در زيارت آن جناب است: «السلام على وجه الله المتقلب بين اظهر عباده

٣۷. ولى الله

مكرر در اخبار به اين لقب مذكور شده؛ خصوص در زبان راويان، و در روايتى است كه خداوند در شب معراج فرموده كه: او - يعنى قائمعليه‌السلام - ولى من است به راستى.

٣۸. وارث

در مناقب قديمه و هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه غديريه است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «الا انه وارث كل علم و المحيط به

و واضح است كه آن جناب، وارث علوم و كمالات و مقامات و آيات بينات جميع انبيا و اوصيا و آباء طاهرين خودعليه‌السلام است.

راوى پرسيد: ميراث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيست؟

فرمود: شمشير رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زره و عمامه آن جناب و عصاى او و اسلحه آن حضرت و زين اسب او.

٣۹. هادى

و در اخبار و ادعيه و زيارات، به اين لقب، مكرر مذكور است.

و خداى تعالى كسى را هادى و هدايت كننده همه جهانيان نكند و به سوى ايشان نفرستد مگر بعد از آن كه خود او به حقيقت، هدايت يافته باشد و جميع راه هاى حق و حقيقت براى او مفتوح شده و به مقاصد رسيده و مستعد هدايت كردن شده باشد.

پس آن را كه خداى تعالى هادى قرار داد و به اين لقب، او را سر افراز نمود، بايد مهدى باشد كه تواند از جانب حضرت مقدسش، در مقام هدايت خلق بر آيد و هر كسى را به راهى كه داند و تواند، به مقصد خويش - حسب استعدادش - رساند و به اين ملاحظه، جايز نيست تفسير هر يك از هادى و مهدى به ديگرى، چنانكه در لقب مهدى گذشت كه از جانب امام صادقعليه‌السلام پرسيدند از معنى مهدى؛ فرمود: آن كه هدايت نمايد مردم را....

يعنى آن مهدى كه خداى تعالى او را مهدى ناميده، آن كسى است كه مقام هدايت يافتنش به جايى رسيده كه تواند از جانب اقدسش در مقام هدايت كردن بر آيد.

۴۰. يعسوب الدين

در غيبت شيخ طوسى روايت شده از امام صادقعليه‌السلام كه امير المومنينعليه‌السلام مى فرمود: پيوسته مردم در نقصانند تا آن كه گفته نمى شود الله؛ يعنى نام خداى تعالى برده نمى شود. پس هرگاه چنين شد ثابت مى ماند يعسوب دين، با اتباعش... (كه گفته شده كه مقصود از يعسوب الدين - در اينجا - حضرت مهدىعليه‌السلام است)(۱۹)

مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كينه ها كه ذكر شد، از جانى مقدس حضرت بارى تعالى و انيبا و اوصياء؛عليه‌السلام است و قرار دادن خداى تعالى و خلفايش اسمى را براى كسى، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است كه در آن، رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نكنند و گاهى شود كه براى مولودى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامى شريفه گذارند ولكن خداى تعالى و اوليايش تا معنى اسم در شخص نباشد، آن اسم را براى او نگذارند.

و از اينجا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهى رسول خدا و صديقه كبرى و ائمه هدىعليه‌السلام ، كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هر يك، دلالت بر خلق و صفتى و فضل و مقامى كند، بلكه بعضى بر همه آنها دلالت كند و از آنها بايد به آن مقامات - به آنقدر كه لفظ را گنجايش، و فهم را راه باشد - پى برد.

باب سوم: شمايل و بعضى از خصايص حضرت مهدىعليه‌السلام

مخفى نماند كه شمايل آن حضرت، در اخبار متفرقه، به عبارات مختلفه و متقاريه، از طريق خاصه و عامه مذكور است.

شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مهدىعليه‌السلام شبيه ترين مردم است به من؛ در خلق و خلق.

و به روايتى فرمود: شمايل او شمايل من است.

و روايت شده در كفايه الاثر كه آن جناب فرمود: پدر و مادرم، فداى هم نام من و شبيه من و شبيه موسى بن عمران!.

در غيبت فضل بن شاذان به سند معتبر، از آن جناب روايت شده است كه فرمود: نهم از امامان كه از صلب حسينند، قائم اهل بيت من و مهدى و امت من است و شبيه ترين مردمان است به من؛ در شمايل و افعال و اقوال.

در غيبت نعمانى روايت شده از يكى از راويان كه گفت: قائم - مهدىعليه‌السلام - از نسل علىعليه‌السلام است، شبيه ترين مردم است به عيسى بن مريم در خلق و خلق و سيما و هيات....

عامه نيز روايت كرده اند: آن جناب شبيه ترين خلق است به عيسىعليه‌السلام .


4