امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت0%

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

نویسنده: سيد محمد شيرازي
گروه:

مشاهدات: 4570
دانلود: 2505

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4570 / دانلود: 2505
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

امام علی (علیه السلام) خورشیدی در افق بشریت

نویسنده:
فارسی

در حاشيه دادگاه

از اين داستان شگفت آور می توان نكات ارزنده ای آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤمنينعليه‌السلام برای تمامی انسانها عبرت انگيز، و بويژه برای قضات بهترين درس است:

۱. اينكه اميرالمؤمنين تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته، و بطور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود.

۲. زن باردار را مجازات نكرد، تا زمانی كه وضع حمل كند.

۳. مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد.

۴. بار اول و دوم و سوم اقرار برای آنحضرت ملاك نبود.

۵. هرباری كه مجرم به دادگاه مراجعه می كرد، حضرت با چهره ای ناشناخته با وی روبرو می گشت، و پرسشهای خود را تكرار می فرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهی كرده، الان جبران شود.

۶. حضرت زن شيرده را اعدام نمی كرد.

۷. كودك دوساله را از مادرش جدا نمی كرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد.

۸. بر عمرو غضب كرد كه چرا تكفل طفل را بعهده گرفته است.

۹. و بالاخره پس از تحقيقات دامنه دار و چهار بار شهادت مجرم، حد الهی را بر او به مرحله اجراء در آورد.

روش كار امام

حضرت اميرالمؤمنين علیعليه‌السلام با وجودی كه به خواست خدا مسائل پشت پرده را می دانست، هميشه بر حسب ظاهر رفتار می كرد تا برای مردم نمونه باشد و نگويند: علی از غيب آگاه بود، و لذا درست رفتار می كرد، از اين رو آن حضرت به قاضی خود در شهر اهواز كه نامش (رفاعه) بود نامه ای نوشته و متذكر شدند كه ما مأمور به ظواهر امور هستيم، و واقع را بايد به خدا موكل كرد، يعنی اينكه تحقيق در امور مردم و كشف اسرار آنان جايز نيست و بهمين جهت است كه شكنجه متهمين در اسلام حرام، و هيچكس را جهت گرفتن اعتراف و اقرار نبايد زير شكنجه انداخت، بلكه هر انسانی مختار است، اگر به اختيار خود اقرار كند حكم بر او ثابت، و الا رهايش می سازند بلكه اگر شاهد و يا متهمی در پيشگاه امير مؤمنان ساكت می شد امام رهايش ساخته و او را مجبور به سخن گفتن نمی كردند.

زندگی فرمانروايان اسلام

حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام به پيروی از پيامبر والا مقام اسلام، در نهايت سادگی زندگی می كرد، و هيچ گونه تكبری بر مردم نداشت و به مالك اشتر كه استاندار آن حضرت در مصر بود، طی عهد نامه ای متذكر شدند، كه بمانند شير درنده خوئی در ميان مردم نباش، بايد وجود حاكم اسلامی، سراسر مهر و لطف برای مردم باشد و چنانچه در روايات آمده:

هميشه مردم از او آرزوی خير داشته و از شر او در امان باشند «الخير منه مأمول والشر منه مأمون » و اين صفت بايد در هر مسلمانی باشد و بويژه در فرمانروای مسلمين، و بسياری از اوقات می شد كه در اثر سادگی ظاهر و بدون تشريفات بودن امير مؤمنان، با وجودی كه آن حضرت در ميان مردم بود عده ای او را نمی شناختند، و بگفته (ضرار) كه از كوفه بسوی دمشق نزد معاويه رفته بود، امير مؤمنان در ميان ما مثل يك فرد عادی بود «كان فينا كأحدنا ».

حضرت علیعليه‌السلام هيچگاه برای خود محافظين شخصی و يا تشريفات حكومتی قائل نمی شد، با وجودی كه قدرت اين كار را داشت و پايگاه آن حضرت در قلوب مردم بود، حتی به دشمنان خود لطف و مرحمت داشت و تعدادی از مخالفين در برابر آن حضرت سخنان ناشايستی می گفتند و حضرت مجازاتشان نمی كرد، و لذا حتی مخالفين او را رهبری شايسته يافته و خود را در حكومت آن حضرت آزاد می ديدند.

مثلا پس از دستگيری قاتل آن حضرت (عبدالرحمن بن ملجم) حضرت با او ملاقات كرده و فرمودند: آيا بد امامی برايت بودم؟! ابن ملجم كه دشمن و قاتل آن بزرگوار بود گفت: نه، ولی تو نمی توانی اهل دوزخ و جهنم را نجات بخشی، كنايه از اينكه علت ترور شما بدی و پستی فطرت خودم بود.

اميرمؤمنان با اين گفتگوی مختصر، به جهانيان ثابت كردند كه حتی قاتل آن حضرت به علت نارضايتی، اقدام به ترور او نكرده، بلكه پست فطرتی خود ابن ملجم باعث ارتكاب آن جنايت هولناك شده است، و لذا مورّخين نقل می كنند: پس از ضربت خوردن حضرت علیعليه‌السلام ، تمامی مردم خاك مسجد را برداشته و بر سر می ريختند، و برای مصيبت آن امام اشك ريخته و عزادار شده بودند، و اين نشانه نفوذ حضرت در قلوب مردم بود، به هرحال زندگی اين رهبر الهی، سراسر عبرت و درس است و ما به چند روايت تاريخی از زندگی ساده، و وجود عادی آن حضرت در متن جامعه در اين فصل بسنده می كنيم.

در همه جا با مردم

يكی از راويان نقل می كند، كه وارد مسجد كوفه شدم، رفتم در جای مخصوص وضو كه برای نماز وضو بسازم، ديدم در اطراف محل وضو جمعيت انبوهی ايستاده، بطوری كه جائی برايم نيست، من كه عجله داشتم نزديكتر آمده و خواستم ميان دو نفر از آن جمعيت برای خودم جائی پيدا كنم، و به همين جهت با فشار زياد سعی كردم به آب برسم در نتيجه يكی از آن افراد كه مشغول وضو بود در اثر فشار من بروی زمين افتاد، او برخواست مرا تأديب كرد و رفت، من از كارم پشيمان شدم و از شخصی كه در كنارم بود پرسيدم: اين آقا كه بود؟ گفت: اين اميرالمؤمنين علیعليه‌السلام بود...!

رهبری كه با كمال تواضع در ميان مردم بود، همانند يكی از آنان وضو می گرفت و بعد شخصی با اعمال فشار او را به زمين انداخته و حضرت پس از تأديب او كه مربوط به حق جامعه است از او درگذشت، آيا اين چنين رهبری و شيوه حكومتی را جز در مكتب رهبران الهی، در كجا سراغ داريد؟!

در بازار دامفروشان

و چنانچه در كتاب شريف بحارالانوار، مرحوم علامه مجلسی نقل می كند: يكی از اهالی شهر بصره بنام ابو مطر روايت كرده: روزی در شهر كوفه از مسجد خارج می شدم، ناگهان شنيدم كه مردی از پشت سر به من می گويد: دامن بلندت را كمی كوتاه كن، زيرا سبب می شود كه پيراهنت دوام بيشتری يافته (چون روی زمين سائيده می شود) و پرهيزكاری بيشتری برای تو میباشد (چون اگر روی زمين كشيده شود زودتر نجس می شود) و اگر مسلمان هستی كمی از موی بلند سرت هم كوتاه كن...

ابو مطر ميگويد: نگاهی به او كردم، ديدم مانند احرام پوشان حج پارچه ای به كمر بسته، و عبايی بدوش و چوبی در دست، گوئيا مردی است بيابانی و باديه نشين، از چند نفری پرسيدم: اين آقا كيست؟! شخصی در پاسخم گفت: تو را در اين شهر غريب می يابم! گفتم: آری، مردی از اهالی بصره هستم، گفت: اين آقا حضرت امير مؤمنان علیعليه‌السلام است.

من به دنبال او راهم را ادامه می دادم تا اينكه به منطقه ای بنام (دار بنی معيط) كه بازار دامداران و دامفروشان بود رسيديم، آن حضرت رو بدامفروشان كرده، و فرمودند: بفروشيد اما سوگند ياد نكنيد، زيرا سوگند ياد كردن كالا را از رونق خود می اندازد، و بركت را از ميان می برد.

در مغازه خرما فروش

حضرت علیعليه‌السلام ، جهت مراقبت و نظارت مستقيم بر امور جامعه، گاهی به بازار می رفت و در مغازه شخصی خرمافروش بنام (ميثم تمار) كه از ياران و اصحاب باوفای آن حضرت بود مینشست، روزی ميثم جهت انجام كاری از مغازه خود خارج شد و امير مؤمنان بسان يك كارگر خرما فروش، بجای او مشغول فروش خرما شدند پس از مدتی كه ميثم آمد، مقداری خرما در گوشه مغازه خود ديد، امام به او فرمودند:

اين خرماها برای توست، ميثم عرضه داشت: مقصودتان چيست؟ امام در پاسخش فرمودند: هر مرتبه كه مقداری خرما فروختم يك خرما از خرماهايت تو كنار گذاشتم و اين مقدار انباشته شد، و در مقابل هر عدد از اين خرماها، يك عدد خرمای اضافه به مشتريان دادم، پس به قدر اين خرماها به مردم احسان شده و پاداش و ثواب آن برای توست، اما فكر كن كه اگر به همين مقدار از هر خريدار يك عدد خرما كم می گذاشتی، آنگاه چه می كردی؟

نكات جالب توجه اين داستان اين است كه امير مؤمنان علیعليه‌السلام ، خود را مسئول بر رعيت می دانست، و امور جامعه را تحت نظارت مستقيم داشت، و آنقدر در طرز زندگانی خود ساده بود كه نه تنها از نشستن درب مغازه يك خرمافروش باكی نداشت، بلكه از فروش خرما چون يك كارگر ساده نيز ابائی به خود راه نمی داد، و نكته مهم تر اينكه آن حضرت به طور عملی به مردم درس درستكاری می آموخت و شاگردان خود را در همه جا تربيت اسلامی می داد و با كنارگذاشتن آن تعداد خرما، اثرات كم فروشی را بطور عملی گوشزد نمود.

دلجوئی از يتيمان

آنچه برای مردان خدا حائز اهميت است، خشنودی ذات پاك اوست، و علیعليه‌السلام مردی كه برای رضای خدا چنان در جبهه جنگ شمشير می زند و پايمردی نشان می دهد كه هيچ پهلوانی را يارای مقاومتش نيست، در نيمه های شب چنان اشك می ريزد و بدرگاه خداوند زاری و سرانجام به حالت اغماء می افتد، گوئی كه ترسوتر از او يافت نمی شود و به گفته شاعر عرب: «جمعت ف ی صفاتك الاضداد » يعنی: صفات متضاد در شخص تو اميرالمؤمنين علیعليه‌السلام جمع شده، آری او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولی در مقابل كودك يتيم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل يتيم روی خاك می نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه می كشيد و می فرمود، بر هيچ چيزی مثل كودكان يتيم آه نكشيده ام.

روزی در كوچه های كوفه به تنهائی راه می رفت، همانند همه مسلمين در كمال سادگی با نرمی و آرامش و همه جا را زير نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبريت جامعه را ايفا می كرد، در راه زنی را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامی نزديك آمد و آن زن را خسته و رنجيده خاطر يافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقداری استراحت كند، در راه جويای احوال آن زن شد؟

زن عرضه داشت: شوهرم در يكی از جنگها در سپاه حضرت علی شهيد شد، حال من و چند كودك يتيم، بدون سرپرست مانده و آهی در بساط نداريم، امام بعد از اينكه او را تا خانه اش همراهی كرد، مقداری آرد و خرما تهيه نمود، و مجدداً به خانه زن آمد، زن پرسيد: شما كيستی؟! فرمود: بنده ای از بندگان خدا، می خواهی كمكت كنم؟

آری، من آردها را خمير می كنم و شما تنور را آتش كنيد.

اميرمؤمنان تنور را هيزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزديك می آورد و بخود خطاب می كرد: يا علی آتش دنيا را میبين چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسيار سوزان تر است، بعد از آنكه آرد خمير شده و تنور آماده شد، زن عرضه داشت شما بفرمائيد بچه ها را آرام كنيد تا من نان بپزم، حضرت به داخل خانه تشريف آوردند و كودكان يتيم را خشنود و خندان ساختند، و هنگامی كه نان آماده شد حضرت آن را لقمه لقمه كرده و به دهان يتيمان می گذاشت، و می فرمود:

از خدا بخواهيد كه علی را ببخشد، در اين ميان يكی از زنان همسايه وارد شد و به مادر كودكان نهيب زد: وای برتو! ميدانی اين آقا كيست؟! او اميرمؤمنان و مولای متقيان علی بن ابی طالب است!

مادر كودكان با شرمندگی عرضه داشت: آقا مرا ببخشيد.

اما حضرت با تواضع و فروتنی زيادی فرمودند: شما ببخشيد كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهيد كه علی را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد.

حقوق مساوی با ديگران

يكی از خصيصه های آن امام بزرگ، عدم سوء استفاده از بيت المال بود، آن حضرت در عين اقتدار و گسترش قلمرو حاكميت و در اختيار داشتن بيت المال مسلمين، نه تنها سوء استفاده نكرده بلكه برای خود، حقوقی مساوی با ديگران از بيت المال مسلمين برداشت می نمود، و گاهی همان حقوق ناچيز را نيز در راه خدا انفاق می فرمود، و خود آن حضرت تهيدست می گشت.

راوی می گويد: روزی در بازار كوفه، حضرت علیعليه‌السلام را ديدم كه در كناری ايستاده و شمشير خويش را در معرض فروش گذاشته است!

با شگفتی پرسيدم: يا اميرالمؤمنين، چرا می خواهيد شمشيرتان را بفروشيد؟! امام با لبخند متواضعانه ای فرمودند: چون نياز به پول آن دارم، تا امرار معاش كنم!

و اين در زمانی بود كه خراج بزرگترين ابرقدرت آن روز دنيا يعنی دولت گسترده اسلامی تحت اختيار آن امام معصوم قرار داشت!.

راوی ديگری می گويد: حضرت علیعليه‌السلام را در فصل زمستان در بازار بصره يافتم، در حالی كه تنها دو قطعه پارچه كم قيمت به تن داشت و هوا سرد بود، از آن حضرت پرسيدم: كه چرا لباس كافی به تن نداريد؟!

حضرت فرمودند: من روزی كه به اين شهر آمدم بيش از اين لباسی به تن نداشتم، و اگر روز خروجم از شهر شما چيزی بيش از اين به همراه داشتم، اين خيانت است.

اين نمونه هائی را كه از زندگانی متواضعانه آن امام عظيم الشأن ذكر كرديم به عنوان مثال بود، كه سراسر زندگانی او تمام خدا پسندانه و با نهايت تواضع بوده، چه قبل از فرمانروائی و چه در زمان آن، و لذا در نهج البلاغه ضمن خطبه ای مفصل می فرمايد، با من مثل جباران و توانگران سخن مگوئيد، و خطابم نكنيد. و اين شيوه تربيت شدگان مكتب وحی است، تا برای تمامی رهبران و فرمانروايان عالم اسوه باشند.

احترام به آراء ديگران

دو آيه است در قرآن شريف راجع به مشورت با ديگران:

۱. راجع به مؤمنين می فرمايد: و كار آنان در ميانشان شورائی است( وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ ) (۹) .

و در آيه ديگر، به پيامبر بزرگ اسلام خطاب می كند: با مردم مشورت كن، پس اگر تصميم گرفتند، آنگاه بر خداوند متعال توكل كن( وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ) (۱۰) .

در اين آيه ملاحظه می شود كه پيامبر اكرم با آن عظمت و مقام عصمت مأمور به مشورت با مردم شده، و اين روش گردآوری مردم است، وگرنه استبداد برأی و خود محوری هيچگونه اثری جز جدائی مردم و دوری آنان ندارد، و لذا وجود مقدس حضرت علیعليه‌السلام به پيروی از پيامبر گرامی اسلام به مردم می فرمود چنانچه در نهج البلاغة آمده: شما بر من حق رأی دادن داريد، كه من با شما مشورت كنم و شما رأی بدهيد.

انتخابات آزاد

جالب توجه اين است كه هنگام تعيين حاكمی از سوی خود بر يكی از شهرها، به آن حاكم می فرمود:

هنگامی كه به آن شهر رسيدی، مردم را در ميدان عمومی شهر گرد خود جمع كن، و نامه مرا بر آنان بخوان و آنان را از محتوای نامه مبنی بر اينكه من تو را حاكم بر آنان قرار داده ام آگاه كن، سپس از مردم بخواه كه راجع به ولايت تو رأی بدهند، اگر احيانا رأی مثبت به تو ندادند، مجدداً به همين جا باز گرد تا انشاءالله حاكم ديگری را بر آنان تعيين كنم، ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه اندازه به آراء مردم احترام می گذارد، تا آنجائی كه يك استاندار و يا فرماندار منصوب از سوی شخص رهبر و فرمانده كل قوای اسلامی بايد مورد توافق مردم باشد، و حتی در صورت عدم توافق مردم، از پست خود بركنار می شود، با وجودی كه همه می دانيم حضرت علیعليه‌السلام منصوب از سوی خدا و معصوم بوده و دستور او واجب الاطاعه و آنچه را كه انجام می دهد حجت است.

و حتی خود آن حضرت را مردم با انتخابات آزاد و با شورای همگانی بر سركار آوردند، لذا حضرت علیعليه‌السلام تنها خليفه ای است كه هم منصوب از سوی خداوند بوده، و هم طبق آراء مردم بر سركار آمده است، و بقول معروف نص و شوری در او جمع شد، زيرا در باره ابوبكر بفرض وجود شوری نصی نبود، و در باره عمر با وجود انتصاب از سوی ابوبكر، شورائی در كار نبود و اما عثمان كه در باره اش هيچ نصی نبود، با يك شورای چهار نفره و نه همگانی سركار آمد اما حضرت امام علیعليه‌السلام ، علاوه بر تعيين از سوی خدا در يوم الانذار و غدير خم و موارد ديگر كه خلافت بلافصل ايشان را پس از پيامبر اسلام نصهای مؤكدی بيان نموده بود، با انتخاب و اكثريت قريب باتفاق مردمی كه از كوفه، مصر، مدينه و ديگر نقاط گرد آمده بودند، بر سر كار آمد(۱۱) .

تعدد احزاب آزاد

اصل در اسلام در هرچيزی آزادی است، مگر آنكه خلاف آن باثبات رسيده باشد، و آزادی اقتضا می كند كه هركسی در تشكيل احزاب و تجمعات، در زمينه های سياسی، فرهنگی اقتصادی، مذهبی و غيره در چهار چوب اسلام آزاد باشد، و اولين كسی كه اين مطلب را بوضوح به مرحله اجرا در آورد، حضرت پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، و عالمی كه نام خود را جهان آزاد گذاشته، اين روش را از پيامبر اسلام آموخته است.

هنگامی كه مسلمانان مهاجر از مكه به شهر مدينه رسيدند، پيامبر آنان را از گروه انصار اهالی مسلمان مدينه جدا كرد، و بر آنان نام مهاجرين گذاشتند، و لذا معمولا در آيات قرآنی و روايات صدر اسلام ملاحظه می شود كه مهاجرين و انصار دو گروه متمايز از يكديگر و رقيب همديگر در امور سازنده بوده اند و به همين جهت اگر گاهی يكی از دو گروه پيامبر را تحت فشار می گذاشتند، آنحضرت به گروه ديگری روی می آوردند.

يكی از اثرات مثبت و پربار تعدد احزاب آزاد اينست كه اين احزاب در مسائل سازنده اجتماع با يكديگر به رقابت برخاسته و هركدام جهت كسب شهرت و موقعيت بهتر جهت پيروزی در انتخابات نمی گذارند به مردم اجحاف وارد شود، علاوه بر اينكه احزاب اسلامی آزاد، زير نظر مراجع تقليد هركدام مدرسه ای جهت دادن رشد سياسی، اقتصادی، تربيتی و بالاخره معرفت همه جانبه به اجتماع است، در نتيجه افرادی كه به قدرت می رسند، و زمام امور ملت و مملكت را دردست می گيرند افرادی لايق، كاردان، كار آزموده و شايسته خواهند بود و بهترين شاهد و دليل براين مدعی، نگاهی به اوضاع جهان معاصر است، با يك نگاه ساده به جهان معاصر ملاحظه می شود كه دركشورهای دمكراتيك و آزاد كه رقابت حكومتی بدست چند حزب، و همه چيز اعم از پارلمان و امور مربوط به هيئت دولت، مشورتی است پيوسته ملتهای آنها رشد كرده و در تمام زمينه ها اعم از كشاورزی، صنعتی، بازرگانی و غيره پيش رفته اند، برخلاف كشورهای دارای حكومتهای نظامی و يا رژيمهای تك حزبی، كه همواره در حال استبداد و سركوبی بسر برده، ملتها را هميشه در قيد و بند كشيده، و با اعمال فشار و اختناق حكومت می كنند(۱۲) .

و درسی كه در اين زمينه بايد از وجود مقدس مولای متقيان علیعليه‌السلام آموخت اين است، كه آنحضرت ملت خود را اعم از مسلمين و حتی اقليتها در همه چيز جز در موارد حرام آزاد گذاشته بود، و حتی بخوارج نهروان تا زمانی كه جنگ افروزی نمی كردند، كاری نداشت و لذا هنگامی كه يكی از سران خوارج بنام (اشعث بن قيس) بر حضرت وارد شد، و در ملأ عام بد زبانی كرد، امام اجازه ندادند كسی متعرض او گردد، و از او گذشت فرمودند، همچنين در مسئله به شهادت رساندن آن امام بزرگ، بايد درسهائی در آزادی مردم از مكتب مقدس آن امام والامقام آموخت، به اين بيان كه نقشه توطئه قتل اميرالمؤمنينعليه‌السلام توسط چهار شخص به نامهای:

اشعث بن قيس، وردان، عبدالرحمن بن ملجم و شبيب و يك زن بنام قطام طرح ريزی شد، و بدست ابن ملجم به مرحله اجرا در آمد، اما پس از ضربت خوردن، حضرت بقيه را آزاد گذاشته و تنها ابن ملجم دستگير شد، آنهم در زندان خانه امام با شرايطی از نظر خواب، غذا و غيره به سر می برد، همانند با شخص امير مؤمنان، امام از همان غذائی كه ميل می فرمودند برای قاتل خود فرستاده، و به كسی اجازه آزار و شكنجه او را نمی دادند، و حتی به هنگام مرگ به بازماندگان خود توصيه فرمود:

اگر او را عفو كنيد بهتر است، و اگر هم خواستيد قصاص كنيد، با عدالت قصاص كنيد، او به من يك ضربت زد شما هم تنها يك ضربت به او بزنيد و مواظب باشيد كه قاتل مرا شكنجه و مثله نكنيد، زيرا از از پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه می فرمود: هيچكس را مثله نكنيد، حتی اگر سگ هار باشد.

و اينكه آن حضرت توطئه گران در قتلش را زندانی و مجازات نكرد، چون آن چند نفر به استثنای ابن ملجم، عملا مرتكب جرمی نشد، و تنها اقدام بجرم و يا نيت جنايت بدون انجام آن هيچگونه مجازاتی ندارد و اين شيوه كار و روش حكومت امير مؤمنان حضرت علیعليه‌السلام بسيار عادلانه، كم نظير و شايد هم بی نظير باشد مگر در پيغمبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

مساوات در اسلام

در دولت اسلامی هيچ طبقه ای بر طبقه ديگر امتياز نداشته و در برابر قانون همه يكسان هستند، در قرآن مجيد آمده: همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) (۱۳) ، اما پرهيزكاری بيشتر موجب ترفيع طبقه ای بر طبقه ديگر در برابر قانون نيست، چه آنكه در سراسر بلاد اسلامی بايد دولت وامت واحد و الفت و محبت بين تمام مسلمين برقرار باشد.

و حضرت علیعليه‌السلام به پيروی از پيامبر عالي مقام اسلام در مدت حكومت چند ساله خود، اين مساوات و اتحاد را نگه داشته و با مخالفين مساوات، خودخواهان و برتری طلبان به مبارزه برخواست.

در روايتی آمده كه دو زن، يكی عرب و ديگری غير عرب به حضور مبارك امير مؤمنان شرفياب شده و از آن حضرت صله ای خواستند، امام دستور فرمودند:

كه به هركدام از آن دو بيست و پنج دينار بدهند، اما زن عرب برآشفت و بر مساوات خود با يك غير عرب اعتراض كرد بجهت اينكه پس از ايام حكومت امير مؤمنان، خليفه دوم و سوم نژاد عرب را برتر از ديگران شمرده و به آنان حقوق بيشتری پرداخت می كرده اند، و لذا آن زن عرب با حالت خود خواهانه رو به امام كرده و عرضه داشت: آيا من عرب را با اين زن عجم صله مساوی می دهيد؟!

امام فرمودند: آری چون در كتاب خدا نديده ام كه فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق فضلی، داشته و يا برتر از آنان بوده اند، و منظور امام اين بود كه عرب را بر غير عرب فضلی نيست.

عدالت با خويشاوندان

يكی از نكات بارز و صفات برجسته حضرت علیعليه‌السلام اين بود كه «لا تأخذه ف ی الله لومة لائم » يعنی: هنگامی كه كار مربوط به خدا می شد، ملامت و سرزنش هيچكسی را بخود راه نمی داد، و لذا به هنگام اجرای قانون، نخست از خود آغاز كرده تا كوچكترين فرد جامعه را يكسان می شمارد، حتی بخويشان و نزديكان خود امتيازی نمی داد و اين شايد به زبان آسان باشد، اما در عمل بسيار دشوار است، ما بعنوان نمونه بطور اختصار دو مورد از رفتار عادلانه امام با نزديكانش را بيان می كنيم:

اول جناب عقيل برادر بزرگتر حضرت امير مؤمنان كه افراد زيادی را تحت تكفل داشت، روزی به خدمت امام شرفياب شد و از فقر و تنگدستی خود و خانواده اش سخن گفت، حضرت فرمودند: به هنگام تقسيم بيت المال می توانم از سهميه خودم چيزی بتو بدهم، اما هيچ امتيازی برای تو بر ساير مسلمين نمی توانم قائل بشوم و اگر امتيازی برای تو كه برادرم هستی قائل شوم، من خائن خواهم بود.

دوم ام هانی خواهر امير مؤمنان و بانوی باشخصيت قريش، روزی با يكی از كنيزان خود به حضور برادر شرفياب شده و تقاضای صله ای نمود، حضرت نسبت به او و كنيزش بطور مساوی رفتار كرد، و به هركدام مقداری مساوی با ديگری داد، ام هانی از اين رفتار برادر كمی آزرده خاطر گشت، كه چرا برای او امتيازی حتی بركنيز خود قائل نشده اند؟! اما حضرت فرمودند: كه اين روش اسلام است، كه بايد به همه مسلمين حقوقی مساوی از بيت المال پرداخت كرد.

حقوق كارمندان

البته ناگفته نماند كه صله بيت المال با حقوق كارمندان دولت تفاوت می كند، چون به هركس از كارمندان دولت باندازه كار و رتبه ای كه دارد حقوق عادلانه پرداخت می شود، حتی اگر با ديگر كارمندان متفاوت باشد، در حالی كه تقسيم بيت المال همگانی است و به عموم مسلمين داده می شود، و آن عبارت از مقدار اموالی است كه در بيت المال اضافه می آيد كه يكی از تكاليف دولت اسلامی تقسيم آنها در ميان تمامی مسلمين اعم از زن، مرد، كوچك، بزرگ، غنی و فقير بطور عادلانه است، زيرا همه آنها به قوانين اسلام عمل و به اسلام خدمت می كنند و به همين جهت هم فرقی با يكديگر ندارند.

تحديد قانون مساوات

نخستين كسی كه افزوده های بيت المال را بطور مساوی در ميان تمامی مسلمين تقسيم كرد و به هيچكس حتی به شخص خود هيچگونه امتيازی نداد، شخص اول اسلام يعنی پيامبر بزرگصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند، كه پس از رحلت آن حضرت به گفته مورخين نخستين كسی كه تفاضل در عطاء را به انجام رسانيد، و نژاد عرب را بر ديگر مسلمين غير عرب برتری داد خليفه دوم بود كه اين كار در طول مدت حكومت او، و همچنين در دوره خليفه سوم ادامه يافت و كم كم افكار نژادپرستانه در ميان مسلمين عرب ريشه دوانيد.

و لذا حضرت علیعليه‌السلام به هنگام روی كار آمدن، به رغم مخالفتهای زيادی كه با آنحضرت شد، به پيروی از پيامبر عالی مقام اسلام مجدداً تقسيم بيت المال را برای همگان مساوی قرار داد.

عدالت با طلحه و زبير هنگامی كه طلحه و زبير، نيمه شبی به خدمت آن حضرت رسيده و تقاضای صله بيشتر و امتيازات فوق العاده ای كردند اما، نپذيرفت، آندو گفتند: كه عمر و عثمان حقوق بيشتری به هنگام تقسيم به ما می داده اند و شما هم بايد چنين كنيد، حضرت فرمودند: آيا سنت پيامبر بيشتر لازم الاجراء است يا سنت عمر؟ آن دو ناگزير گفتند: بلكه سنت پيامبر، امام در پاسخشان فرمودند: پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم همه مردم را در تقسيم بيت المال متساوی با يكديگر قرار می داد و من پيرو او هستم.

حقوق بشر در اسلام

هر انسانی اعم از مسلمان و يا اقليتهای مذهبی زير پرچم اسلام محترم و جان و مال و ناموس او محفوظ است، و لذا حضرت امام علیعليه‌السلام و همچنين ساير ائمه اطهارعليهم‌السلام ، به پيروی از پيامبر عالی قدر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم و بويژه با زنان و ضعيفان با كمال مهربانی و رأفت رفتار می نموده اند.

رفتار با اسيران

خيبر بطور مثال: پس از پايان جنگ خيبر و پيروزی سپاه اسلام تعدادی از زنان يهودی اسير را به خدمت پيامبر اسلامصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده و پيامبر كه در آن زمان بسيار مقتدر و رئيس اعلای دينی و سياسی مسلمين بودند، شخصاً زنهای اسير را مورد تفقد قرار داده، و در آنها حالتی از نگرانی و تغيير احوال ملاحظه فرمودند، و به همين جهت سؤال كردند كه: چرا متأثر و نگران هستيد؟!

زنان اسير در پاسخ حضرت با چهره ای حاكی از غم و اندوه چنين معروض داشتند: ای محمد... اين برده سياه مقصودشان بلال بود ما را از كنار اجساد كشته هايمان رد كرد، پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه نمونه رحمت و عطوفت بودند از اين خبر متأثر شده و به بلال فرمودند: آيا خدا رحمت را از قلب تو جدا كرده؟! زنها را بر اجساد كشته هايشان رد ميكنی؟!.

در ميان اين زنان اسير، دختر يكی از بزرگان يهود بنام (صفيه) بود، پيامبر اسلام با وجودی كه می توانستند او را به كنيزی در آورند، لكن بعنوان احترام به نواميس و بويژه به انسانی كه چندی پيش عزيز بوده و حالا به اسارت در آمده، صفيه را از بند اسارت آزاد كردند، و چون بدون سرپرست می ماند از او خواستگاری هم فرمودند، صفيه با حالت ناباوری به اينكه فرمانده كل نيروهای اسلام از او خواستگاری كرده، به اين ازدواج مقدس تن داد و پيامبر زنی را كه ديروز جزو نيروهای دشمن بود امروز به عنوان (ام المؤمنين) او را به خانه فرماندهی آوردند.

در اثر اين ازدواج خجسته يهوديان با علم به اينكه پيامبر اسلام داماد آنان شده، و با يك زن يهودی آنچنان معامله انسانی انجام داده، گروهی به اسلام گرويدند و بقيه هم از اذيت و آزار پيامبر اسلام دست برداشتند، و لذا از آن به بعد يهوديان خيبر هيچ توطئه ای بر عليه اسلام نكرده و دست به خرابكاری نزدند.

رفتار با اسيران جنگ جمل

پيامبر اسلام و همچنين امير مؤمنانعليهما‌السلام هيچگاه جنگ طلب نبوده، و هيچگاه جنگ هجومی (آفندی) نداشته اند، بلكه هميشه دشمنان اسلام با آنها از در جنگ در آمده و آن دو بزرگوار دفاع می كرده اند.

يكی ازجنگهائی كه بر عليه مولای متقيان حضرت علیعليه‌السلام تحميل شد جنگ جمل بود. حضرت برای دفاع در برابر آن صف آرائی كرده و شكست سختی بر دشمن وارد ساخت، پس از پايان جنگ به مراكز و خانه های سران جنگ جمل رفت، آنجا زنان بسياری بودند كه در واقع امام می توانست همه آنها را به اسارت خود در آورد، لكن دست به اين كار نزد و تعداد زنانی كه آنجا بودند به روی امام فرياد زده و عده ای به امام دشنام دادند، ياران حضرت خواستند كه متعرض آنها شده، و آنان را ادب كنند اما حضرت با كمال مهربانی فرمودند:

از آنها دست برداريد اگرچه به امرای شما دشنام هم بدهند، به همين جهت بود كه اصحاب و ياران به احترام آن حضرت سخنی نگفته و دست به انتقامجوئی نزدند.

امام با يك اشاره می توانست خانه های آنان را بر سرشان ويران كند، می توانست مثل ساير قدرتمندان آنان را سركوب و نابود سازد، و اگر چنين می كرد، برای هميشه درخشش نداشت و همانند ساير قدرتمندان نام و يادش محو می شد، اما اين صفات برجسته و روش حاكميت انسانی اوست كه نام مقدسش را زنده نگه داشته، و او را بسان خورشيدی هميشه نورانی در افق تاريخ انسانی معرفی كرده و به نسلهای پياپی نشان می دهد.

دادگری بی نظير

زمانی كه باران رحمت می بارد، به همه موجودات نفع می رساند و برای همگان رحمت است، و وجود خاندان پاك پيامبر، پس از آن بزرگوار بمانند باران رحمت بود، همه از وجود مقدس آنان بهره و فيض می بردند، زمانی كه قضاوت در هر موردی به آنان سپرده می شد، آنقدر دقت در اظهار نظر خود می كردند، كه حتی اگر حق با يك غير مسلمان بود، آن بيان می شد، اينجا بعنوان نمونه به شاهكاری از دادگری مولای متقيان با يك دشمن اشاره می كنيم:

شخصی از ياران امير مؤمنان بنام (عبيدالله بن الحر الجعفی) به آن حضرت خيانت كرد، و به نيروهای معاويه پيوست و اين خيانت به هنگام شعله ور شدن آتش جنگ صفين بود، كه در قانون جنگ همين كار مستحق قتل است، علاوه بر اينكه اين شخص خائن كمك های بسياری توانست برای معاويه انجام دهد، از طرفی همسر عبيدالله جعفی در شهر كوفه بود، به او خبر دادند كه عبيدالله در جبهه جنگ هلاك شده است، به همين جهت آن زن مدتی عدّه وفات گرفت، و پس از پايان مدت عدّه با مرد ديگری ازدواج كرد.

عبيدالله جعفی در واقع زنده بود و در شام بسر می برد، لذا هنگامی كه از اين واقعه با خبر شد، از شام خارج و شبانه به شهر كوفه آمد و بلافاصله به سراغ همسر خود رفت، اما همسرش با حجابی كه بسر داشت درب خانه آمده و او را از جريان ازدواج مجدد خود آگاه ساخت.

عبيدالله جعفی كه تمام درها را به روی خود بسته می ديد، به فكر اين افتاد كه به حضور مبارك مولای متقيان علیعليه‌السلام شرفياب شود و داستان خود را بگويد، چون علی مرد عدالت و دادگری است، و به حساب خيانت او حق از دست رفته اش را پايمال نمی كند.

از اين رو به خدمت امام شرفياب شد و در حاليكه از شرمندگی سر خود را بزير انداخته بود سلام كرد، امام به او فرمودند: آيا تو عبيدالله هستی؟! (يعنی همان تبه كار منافق و خائنی كه از اسلام بسوی دستگاه كفر و نفاق معاويه روی آورده، آنهم در حال جنگ، آيا تو همان نيستی؟!).

اما عبيدالله چون از عدالت و دادگری آن حضرت آگاه بود، فرصت را غنيمت شمرده و عرضه داشت: آيا آن خيانت، مرا از دادگری و عدالت شما محروم می كند، يا اميرالمؤمنين؟

امام فرمودند: خير، بعد از او خواستند كه داستان خود را بگويد؟ عبيدالله جعفی دادخواهی كرد، و امام آن زن با شوهر دومش را احضار كرده و چنين فرمودند:

زن بايد از شوهر دوم جدا شود و از همين الان عده بگيرد و پس از پايان عده اگر حامله نبود به شوهر اول خود باز گردد و اگر حامله بود، بايد صبر كرد تا وضع حمل كند، دراين صورت فرزند او حلال و تابع شوهر دوم است و بعد زن به شوهر نخست خود باز می گردد(۱۴) .

اين داستان شاهكاری است بی نظير از امير مؤمنان كه چگونه با دشمن خود با لطف و مرحمت روبرو شده، و مهم تر اينكه حق او را پايمال نفرمود، و ناموسش را به او باز گردانيد.

خلاصه اينكه حقوق بشر تا منتهی درجه خود در حكومت پيامبر اسلام و حضرت علیعليه‌السلام رعايت می شد حتی حقوق جانوران و گياهان.