اخلاق 1

اخلاق 10%

اخلاق 1 نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی
صفحات: 8

اخلاق 1

نویسنده: محمود اکبری
گروه:

صفحات: 8
مشاهدات: 3316
دانلود: 328

توضیحات:

اخلاق 1
  • سخن مركز متون

  • پيشگفتار

  • فصل اول : مباحث كلى آداب

  • 1- اهميت ادب

  • 2- معناى ادب

  • 3- نسبيت ادب

  • 4- فرق خلق و ادب

  • 5- جلوه ها و نشانه هاى ادب

  • 6- آداب مذهبى و ملى

  • 7- كتاب ادب

  • 8- اسوه ادب

  • 9- ادب انبيا عليهم السلام

  • 10- ادب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )

  • 11- ادب امامان عليهم السلام

  • 12- سيره معصومان در برابر بى ادبان

  • 13- ثمرات و بركات ادب

  • الف ) پوشش ضعفها.

  • ب ) كم شدن لغزشها.

  • ج ) حسن خلق .

  • د) محبوبيت و مقبوليت اجتماعى .

  • 14- راههاى تحصيلادب

  • الف ) توجه به زشتى برخى امور.

  • ب ) بالا بردن علم و آگاهى .

  • ج ) همنشينى با عالمان و خوبان .

  • 15- ابعاد ادب

  • الف ) ادب در برابر خداوند متعال

  • ب ) ادب در برابر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )

  • ج ) ادب در برابر امامان معصوم عليهم السلام

  • د) ادب در برابر كتابهاى دينى

  • ه ) ادب در برابر علما و بزرگان

  • و) ادب با مردم

  • ز) ادب با خانواده

  • 16- زمينه هاى بى ادبى

  • فصل دوم : آداب فردى

  • 1- آداب آراستن

  • الف ) پاكيزگى عمومى .

  • ب ) رسيدگى به موى سر.

  • ج ) رسيدگى به محاسن .

  • د) كوتاه كردن شارب .

  • ه ) رسيدگى به پوست .

  • و) كوتاه كردن ناخنها.

  • ز) عطر زدن .

  • ح ) مسواك زدن .

  • ط) پوشيدن لباس تميز و زيبا.

  • ى ) تزيين با انگشترى .

  • 2- آداب غذا خوردن

  • 3- آداب نوشيدن

  • 4- آداب راه رفتن

  • 5- آداب خواب رفتن

  • 6- آداب نشستن

  • 7- آداب لباس پوشيدن

  • 8- آداب از منزل خارج شدن

  • 9- آداب در مسجد حاضر شدن

  • 10- آداب قرآن تلاوت كردن

  • 11- آداب استخاره

  • 12- آداب سفر

  • 13- آداب زيارت

  • 14- آداب دعا

  • 15- آداب ورود به قبرستان

  • 16- آداب انفاق كننده

  • 17- آداب انفاق شونده

  • فصل سوم : آداب اجتماعى

  • 1. آداب و اهميت سلام و تحيت

  • اهميت سلام :

  • آداب سلام :

  • سلام ممنوع :

  • جواب سلام :

  • 2- آداب برخوردها

  • الف ) سلام و مصافحه :

  • ب ) روى گشاده :

  • ج ) زيباگويى :

  • د) ظاهر آراسته :

  • ه ) رعايت ادب نشستن .

  • و) تواضع و محبت

  • ز) پرهيز از حركات نامناسب :

  • ح ) توجه به سخن ديگران :

  • ط) مدارا با برادران دينى .

  • 3. آداب سخن گفتن

  • 4. آداب شنيدن

  • 5. آداب انتقاد

  • 6. آداب امر به معروف و نهى از منكر

  • 7. آداب تبليغ

  • 8. آداب نامه نگارى

  • 9. آداب دوستى

  • 10. آداب شوخى

  • برخى از زيانهاى شوخى زياد عبارتند از:

  • 1. از بين رفتن شخصيت و اعتبار انسان :

  • 2. جرات و جسارت پيدا كردن مردم :

  • 3. عداوت و دشمنى :

  • د. تناسب سنى ، جنسى و رعايت جهات شرعى .

  • 11. آداب شادى

  • 12. آداب ورود

  • 13. آداب مجلس

  • نجوا يا سخن در گوشى :

  • عادتهاى ناروا يا كوچكهاى بزرگ :

  • ملاحظات اجتماعى :

  • 14. آداب برخورد با بزرگترها

  • آثار احترام به بزرگترها.

  • 15. آداب و حقوق والدين

  • نكته هايى درباره احترام به والدين :

  • 16. آداب ميزبان

  • 17. آداب ميهمان

  • 18. حق الناس

  • 19. آداب و حقوق همسايه

  • 20. آداب بيمار و عيادت

  • الف ) آداب بيمار

  • ب ) آداب عيادت

  • فصل چهارم : آداب تعلم و دانش پژوهى

  • 1. آداب تحصيل

  • علم نافع

  • 2. آفات علم

  • الف ) تعطيلات

  • ب ) سارقان زمان

  • ج ) اظهار فضل

  • 3. غنيمت شمردن عمر

  • 4. احترام به علما

  • 5. رعايت شؤ ون طلبگى

  • 6. آداب مطالعه

  • علل خواب آلودگى هنگام مطالعه

  • 7. آداب مباحثه

  • 8. آداب سوال و جواب

  • الف ) آداب سوال

  • ب ) آداب جواب

  • 9. آداب مدرسه و حجره

  • الف ) آداب مدرسه

  • ب ) آداب حجره

  • 10. سفارشهاى بزرگان

  • خاتمه : رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام

  • ترجمه رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام )

  • سپس حقوق اعمالِ (عبادى )

  • سپس حقوق پيشوايان

  • سپس حقوق رعيت

  • و اما حق خويشاوندى

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3316 / دانلود: 328
اندازه اندازه اندازه
اخلاق 1

اخلاق 1

نویسنده:
فارسی
اخلاق 1 نام كتاب : اخلاق 1
نام نويسنده : محمود اكبرى


سخن مركز متون بسم الله الرحمن الرحيم السلام على الامام المهدى الذى يملاء الارض قسطا و عدلا
آبشار دانش ، دراز زمانى بر دامن حوزه فرو مى باريد و از آنجا به دشت سبز سينه ها. اين ، در روزگارى بود كه حوزه ، بسان دشت تشنه ، آغوش بر جويبارهاى دانش گشوده بود و گونه گون دانشها را در بر مى كشيد و در كارگاه انديشه خود، سره را از ناسره جدا مى ساخت .
حوزه با زمان پيش مى رفت و با دانشهاى روز در مى آميخت و نيازهاى خود و جامعه را از دل آنها بيرون مى كشيد. حركت ، رويش و جوشش ، تمام زواياى حوزه را فرا گرفته بود. در هر عرصه اى كه گام مى گذاشت ، سخنى نو داشت و دريچه اى جديد به روشنايى مى گشود. پرتو از قرآن و سنت مى گرفت و در پرتو قرآن و سنت سير مى كرد. علم ، گمشده پروردگان اين حوزه بود. در هر جا كه گام مى نهادند، به هر كانونى كه در مى آمدند، در هر محفلى كه بار مى يافتند، در هر قلمروى كه ره مى پوييدند، بر سر هر چشمه اى كه رحل مى افكندند، در پى گمشده خود بودند كه بيايند و برگيرند و به گاه نياز، به كار بندند. حقيقت جو بودند و در پى آن بودند كه غبار از چهره حقيقت بسترند و راه روشن را بنمايانند و به سرچشمه خورشيد ره گشايند. بسيارى از آنان ، هم در فقه ، اصول ، كلام ، تفسير، فلسفه و ادبيات ، نگارشهايى داشتند و هم در علومى ديگر، مانند رياضيات ، و طب ، پر تكاپو بودند و خستگى ناپذير. با سستى ، تن پرورى ، و راحت جويى ميانه اى نداشتند. مرد عرصه هاى كار بودند و تلاش . براى رسيدن به قله هاى دانش ، هميشه در حركت بودند و خيزش . گردنه هاى دشوار گذر و راههاى پر پيچ و خم را مى پيمودند، تا به افق روشن دانش برسند و تمدنى زيبا و پرشكوه پديد آورند.
آنچه را گفته آمد، مى شود از آثار علمى به جاى مانده از دوره هاى گوناگون و نيز از نقشى كه عالمان و دانش آموختگان حوزه هاى نجف ، بغداد، حله ، رى ، اصفهان ، قم ، جبل عامل ، و... در جهان اسلام و در رشد و تعالى فكرى مسلمانان داشته اند، بدرستى فهميد.
امروزه اگر حوزه بر آن است كه شكوه آفريند و با انقلاب نور، هماهنگ و هم آوا شود، ناگزير بايد در صحنه هاى گوناگون همزمان تلاش كند و همه سويه و ژرف بينديشد.
پيداست كه از جمله كارهاى بايسته در اين عرصه ، تدوين متون آموزشى است . از اين روى ، براى برداشتن گامى هر چند كوچك ، به سال ١٣٧٨،((مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون)))(١) در حوزه علميه قم بنيان گذارده شد تا افزون بر نگارش و سامان دهى متنهاى درسى حوزه هاى علوم دينى ، نشر پيراسته و چشم نواز آنها را به عهده گيرد.
پيش از اين ، صاحب نظران و بزرگانى مانند آيه الله شهيد سيد محمد باقر صدر و آيه الله شيخ محمد رضا مظفر(تغمدهما الله بالرحمه و الرضوان ، و اءسكنهما اءعلى غرفات الجنان )گامهايى بلند در اين راه برداشته اند. اين مركز همه آن تلاشها را ارج مى نهد و خود را ادامه دهنده كوچك راه آن بزرگان و ملهم از آنان مى داند.
ناگفته پيداست كه هرگز در صدد نيستيم كارى كنيم تا بنيه علمى دانش ‍ پژوهان حوزه سست گردد يا از ژرفايى و عمق و دقت دروس كاسته شود؛ بلكه تلاش مى كنيم تا با بهره گيرى از ارشاد و راهنمايى زعماى حوزه و مدرسان و صاحب نظران ، در زمينه هايى كه احساس نياز مى شود، متونى پديد آوريم كه علاوه بر دارا بودن ضوابط درسى ، بر عمق و دقت و غناى علمى دانش پژوهان حوزه بيفزايند و به شكلى سهل تر و در مدتى كوتاه تر، مطالب افزون ترى به آنان بياموزند.
اين مركز، جوانه اى است شاداب بر پيكر تنومند و كهن و ريشه دار حوزه كه اميد است با همراهى و همكارى بزرگان و مدرسان و صاحب نظران ، بپايد و دوام يابد و گامى هر چند كوتاه در راه تعالى حوزه هاى علوم دينى بردارد. از اين رو، با فروتنى ، از همه اين بزرگواران انتظار همدلى و همراهى داريم و با خضوع از ايشان مى خواهيم از ارائه طريق و راهنمايى و انتقاد و اظهار نظر دريغ نورزند و از اين رهگذر، موجبات خشنودى صاحب حوزه ، حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را فراهم آورند.
بناى مركز بر اين است كه همواره در بهسازى و اصلاح و رفع نقايص متون درسى بكوشد و همين كه اصلاح ، تكميل ، و يا تعويض متنى را لازم ديد، به آن اقدام ورزد.
كتاب حاضر، اخلاق (١)، به منظور آشنايى طلاب با زىّ طلبگى و آداب اسلامى و براى تدريس در پايه اول حوزه ها تدوين شده است . علاوه بر اين اثر، اخلاق (٢) تا اخلاق (٦) براى پايه هاى دوم تا ششم در آستانه نشر است .
اين كتاب را حجه الاسلام جناب آقاى محمود اكبرى به پيشنهاد مركز متون نوشته اند و اين مركز آن را بازنگرى و بازنگارى و ويرايش محتوايى و لفظى كرده است . رعايت بيشتر آداب بخش اول وظيفه هر مسلمانى است و اختصاصى به طالب علم ندارد و هر چند ممكن است برخى از آنها كوچك و بى اهميت جلوه كند، ولى همين نكات ريز و بظاهر كم اهميت ، در حقيقت ، كوچكهاى بزرگ است و چه بسا رعايت نكردن برخى از آنها آدمى را از حيثيت و اعتبار ساقط كند. گذشته از آنكه بسيارى از آنها منصوص و مورد توصيه اولياى الهى است . بناى مولف محترم بر اين بوده است كه اهم آداب لازم الرعايه و محل ابتلا را كه در اخلاق (٢) يعنى مختصر منيه المريد بحث نشده است ، در اين كتاب درج كند. البته بنابر استقصاى آداب و نقل همه شواهد روايى نبوده است ، بلكه فهرستى از اهم آداب ، همراه با نقل پاره اى از نصوص ، و پرهيز از هر گونه بحث دقيق فنى ، مد نظر بوده است . روشن است كه استادان گرامى با مراجعه به كتابهايى مانند مكارم الاخلاق ، سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و الاداب الدينيه ، و قسمتهاى مربوط از بحار و وسائل مى توانند بحثها را كامل تر و غنى تر عرضه كنند.
بديهى است كه عمده مباحث اخلاق (١) آداب است . ولى ما براى همخوانى با اخلاق (٢) تا اخلاق (٦) و پيوستگى آنها، نام اخلاق بر آن نهاده ايم و مى دانيم كه توسعا به آداب ، اخلاق هم اطلاق مى شود؛((و لا مشاحه فى الاصطلاح))چنان كه مكارم الاخلاق عمدة آداب است ؛ ولى بدين نام ، ناميده شده است . افزون بر اين ، به عقيده برخى از صاحب نظران((موضوع اخلاق اعم از امكانات اخلاقى است و همه كارهاى ارزشى انسان را، كه متصف به خوب و بد مى شوند و مى توانند براى نفس انسانى كمالى را فراهم آورند يا موجب پيدايش رذيلت و نقصى در نفس شوند، در بر مى گيرد و همگى آنها در قلمرو اخلاق قرار مى گيرند، چنانكه قرآن كريم و روايات نيز اين سخن را تاييد مى كنند.))(٢) پاره اى از توضيحات در اين باره در آغاز فصل اول بخش اول اين اثر آمده است .
در اينجا بر خود فرض مى دانيم كه از همه كسانى كه براى به سامان رسيدن اخلاق (١) همكارى كرده اند صميمانه سپاسگزارى كنيم ، بخصوص از اعضاى گروه اخلاق مركز متون و نيز از فضلاى محترم حوزه آقايان : محمود اكبرى ، محسن صادقى ، لطيف فرادى ، على مختارى ، عباسعلى مردى و محسن نوروزى . همچنين از آقايان : رمضانعلى قربانى ، على كبيرى و محمد يوسفى كه حروفچينى و صفحه آرايى و نمونه خوانى اين اثر را بر عهده داشتند.
از همه صاحب نظران و مدرسان تقاضا مى شود كه نظر خود را در خصوص ‍ اين اثر حاضر و ديگر آثار اين مركز به نشانى((قم ، صندوق پستى ٩١٦/٣٧١٨٥، مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون)))با ما در ميان گذارند.
قم
مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه (متون)
تابستان ١٣٨٢ پيشگفتار بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين ، والصلاه والسلام على سيدنا و نبينا محمد و آله الطاهرين
هدف اسلام سر و سامان دادن به جميع جهات زندگى انسان است . از اين رو، اين مكتب حيات بخش در هر مساءله اى از مسائل زندگى آدابى را مطرح كرده است . اسلام آمده است كه جامعه اى مؤ دب و انسانى بسازد و فقها در هر بابى از ابواب فقه آدابى را ذكر كرده اند و دانشمندان دهها كتاب در زمينه آداب نگاشته اند: آداب نماز، آداب روزه ، آداب سفر، آداب غذا خوردن ، آداب ازدواج ، آداب حج و...
از آنجا كه طلاب حوزه هاى علوم دينى مروج فرهنگ پيامبران و امامان عليهم السلام هستند بايد خود مظهر ارزشهاى آنان باشند و بيش از ديگران به آداب اسلامى مؤ دب شوند. در گذشته به هر طلبه اى كه وارد حوزه علميه مى شد قبل از هر چيز تهذيب اخلاق و آداب اسلامى و كتابهايى چون آداب المتعلمين ، منيه المريد، جامع السعادات ، معراج السعاده و تذكرة المتقين مى آموختند. اين بود كه از آنها بوى عطر تقوا مى آمد و سخنانشان به دل مى نشست ، مجالست با آنها روح و جان را دگرگون مى ساخت و به معناى واقعى كلمه((روحانى))بودند. مردم هم آنان را سرباز امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى دانستند و به آنان عشق مى ورزيدند. امروز نيز راه سازندگى جامعه در گرو خودسازى و تاءدب به آداب اسلامى است .
اين نوشته مجموعه اى از آداب اسلامى است كه در چهار فصل و يك خاتمه تنظيم شده است :
فصل اول : مباحث كلى آداب ؛
فصل دوم : آداب فردى ؛
فصل سوم : آداب اجتماعى ؛
فصل چهارم : آداب تعلم و دانش پژوهى ؛
خاتمه : رساله الحقوق از امام سجاد (ع) .
اميد است اين اثر ره توشه اى باشد براى مربيان و تذكره اى براى طلاب و محصلان .
قم - محمود اكبرى
بهار ١٣٨١ فصل اول : مباحث كلى آداب ١- اهميت ادب بى شك آنچه آدمى را گرانقدر ساخته و او را از رسته جنبندگان به صف آدميان و از صف آدميان به اوج جهان فرشتگان پرواز مى دهد، آراستگى به آداب و منشهاى شايسته است . ممكن است ضعف اندوخته هاى حوزوى و كاستيهاى علمى يا بيگانگى با برخى دانشها از طلبه و روحانى ناديده گرفته شود، اما كوتاهى در رعايت آداب از وى پسنديده نيست ؛ زيرا نخستين ثمره اى كه از فرد آگاه و عالم ، اميد مى رود ظاهرى شايسته و رفتارى مؤ دبانه است ؛ اگر آداب پسنديده از همه سزاوارتر است ، از طلايه داران دانش دين سزاوارتر است و از آنجا كه روحانى نشان دين دارد، گفتار و كردارش به نام دين تمام مى شود. زيرا مردم حركات و رفتار و گفتار او را الگوى دينى خود مى دانند. لذا در آداب و رفتار او دقيق مى شوند و همان طور كه گاه برخوردى شايسته و رفتارى آميخته با ادب ، از دهها پند و سخن موثرتر خواهد بود، گاهى يك بى توجهى و مسامحه در برخورد موجب از بين رفتن اعتماد و كم رنگ شدن اعتقادات دينى مردم خواهد شد. درست است كه برخى از آداب بظاهر ساده و جزئى به نظر مى رسد اما هميشه نمونه هاى ساده و جزئى بيانگر حالات درونى و نشانگر شخصيت انسانى است ؛ زيرا روحيات و خلقيات در لابلاى اعمال و رفتار انسان جلوه مى كند. لذا بايد بسيار مواظب رفتار و كردار خود بود؛ مبادا با حركتى نسنجيده آسيبى به عقايد مردم وارد شود.
پيش ارباب خرد مايه ايمان ادب است لاجرم پيشه مردان سخندان ادب است بى ادب را به سماوات بقا منزل نيست در سماوات بقا منزل مردان ادب است دامن عقل و ادب گير كه در راه يقين بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است آدميزاده اگر بى ادب است آدم نيست فرق در جنس بنى آدم و حيوان ادب است عاقبت هر چه كند خواجه پشيمان گردد آنكه از وى نشود هيچ پشيمان ادب است كردم از عقل سوالى كه بگو ايمان چيست ؟ عقل در گوش دلم گفت كه ايمان ادب است چشم بگشا و ببين جمله((كلام الله))را آيه ، آيه همگى معنى قرآن ادب است (٣) اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:ذك قلبك بالادب كما تذكى النار بالحطب (٤)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان اجلت فى عمرك يومين فاجعل احدهما لادبك لتستعين به على يوم موتك (٥)
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:
يا مومن ، ان هذا العلم و الادب ثمن نفسك فاجتهد فى تعلمها، فما يزيد من علمك و ادبك يزيد فى ثمنك و قدرك ؛ فان بالعلم تهتدى الى ربك و بالادب تحسن خدمه ربك (٦)
از خدا جوييم توفيق ادب بى ادب محروم گشت از لطف رب بى ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد(٧)
دين ، سراپا سوختن اندر طلب انتهايش عشق و آغازش ادب آبروى گل ، ز رنگ و بوى اوست بى ادب ، بى رنگ و بو، بى آبروست (٨)
نوجوانى را چو بينم بى ادب روز من ، تاريك مى گردد چو شب از ادب پر نور گشته است اين فلك وز ادب معصوم و پاك آمد ملك ادب از همگان نيكوست و از طلبه نيكوتر؛ زيرا زير لواى سربازى حضرت مهدى (عج ) است . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:
من نصب نفسه للناس اماما فليبداء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، ولْيكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم .(٩)
نيز امام صادق (عليه السلام ) به شقرانى فرمود:
يا شقرانى ، ان الحسن من كل احد حسن ، و انه منك احسن ؛ لمكانك منا و ان القبيح من كل احد قبيح ، و انه منك اقبح (١٠)
٢- معناى ادب حفظ حد و اندازه هر چيزى و تجاوز نكردن از آن را ادب آن چيز گويند؛ مثلا انسان بايد چيزى را كه باعث ذلت اوست بر زبان نياورد. بنابراين ، اگر كسى ناسزا بگويد چون زبان او حد و مرز خود را رعايت نكرده از ادب زبان خارج شده و مى توان او را بى ادب ناميد.
ماده((ادب))در لغت و محاورات به معانى مختلفى اطلاق شده است ، همچون روش پسنديده ، خوى خوش ، صرف و نحو و معانى و بيان و كلمات لغويان ، بعضى آن را ملكه و قوه اى دانسته اند كه صاحبش را از كارهاى ناشايست باز مى دارد. برخى از آن به عنوان رياضت ستوده اى كه به واسطه آن انسان به فضيلتى آراسته گردد، ياد كرده اند. چنانكه به معناى نگهدارى حد هر چيز نيز گفته اند. به همين جهت ، به كسى كه حدود و قواعد زبان و دانشهاى ادبى را بداند اديب مى گويند.
بعضى نيز ادب را نيك گفتارى و نيك كردارى و بعضى نيكرفتارى در نشست و برخاست و بعضى حسن معاشرت و حسن محضر دانسته اند.
علامه طباطبائى قدس سره در معناى ادب گويد:
ادب هياءتى زيبا و پسنديده است كه طبع و سليقه چنين سزاوار مى داند كه هر عمل مشروعى بر طبق آن هيات واقع شود. به عبارت ديگر: ادب عبارت است از ظرافت و زيبايى عمل ؛ و عمل وقتى زيباست كه اولا مشروع و ثانيا اختيارى باشد.(١١)
روشن است كه از معانى مختلف ادب ، همين معناى اخير مقصود ما در اين كتاب است .
٣- نسبيت ادب اصل ادب در بين همه اقوام و ملل مطلوب و پسنديده است . اما كيفيت و نوع آن بر اساس ارزشهاى مكتبها، اقوام و ملل متفاوت است ؛ بسا چيزى در قومى احترام و ادب محسوب شود و همان بر طبق ارزشهاى قومى ديگر، بى ادبى باشد و چه بسا كارى نزد قومى زيبا و نزد قوم ديگر زشت باشد. مانند شكل احترام و تحيت در برخوردها كه در اسلام ، سلام ادب است و در بين برخى ملتها برداشتن كلاه و بلند كردن دست يا سجده و ركوع ادب است .(١٢) ولى ما تابع شرع و عقل و سيره اسوه هاى الهى هستيم .
٤- فرق خلق و ادب اخلاق عبارت است از ملكات راسخ در روح و وصفى است از اوصاف روح ، ولى آداب عبارت است از هياتهاى زيباى گوناگون كه اعمال صادر از آدمى بدان متصف مى شود.(١٣) به عبارت ديگر، اخلاق مربوط به عالم درون ، و آداب مربوط به ظرافت و زيبايى عمل است . استاد مطهرى قدس ‍ سره در زمينه تفاوت اخلاق و آداب گويد:
اخلاق مربوط است به خود انسان ، يعنى مربوط است به اينكه انسان به غرائز خودش چه نظامى بدهد. خودش را چگونه بسازد. نظام دادن به غرائز را اخلاق مى گويند. انسان داراى غرائز مختلفى است همچون قوه شهويه ، قوه غضبيه ، قوه شهوانى كارش جلب منافع است . انسان را وادار مى كند كه منافع خودش را طلب بكند. قوه غضبيه قوه دفع است . نيرويى است كه به طور خودكار انسان را وادار مى كند كه چيزهايى را كه براى خودش بد و مضر تشخيص مى دهد، دفع كند.
يك قوه ديگر هست به نام قوه عقل كه قوه حسابگرى است . هر قوه اى فقط كار خودش را حساب مى كند. مثلا شهوت خوردن در انسان هست . آن قوه اى كه كارش خوردن است ديگر حسابى در دستش نيست . فقط احساس ‍ لذت مى كند، مى گويد فقط بايد بخورم ، همچنين است قوه غضب ، ولى اينها بايد حسابى داشته باشند، بايد انسان به اين قوا يك نظمى بدهد، شما اگر يكى از قوا را آزاد بگذاريد كه كار خودش را انجام بدهد، اين آزادى شما را فاسد مى كند. مثلا چشم از ديدن يك امورى لذت مى برد، ديگر حسابى در كارش نيست . زبان مى گويد: من از خوردن فلان چيز لذت مى برم ، بگذار لذتم را ببرم اما يك حساب ديگرى هست و آن اينكه تنها اين نيست كه بايد لذت ببرى ، بعد از اين لذت بايد ببينى بر سر اين اجتماع بدنى و شخصيت انسان چه مى آيد.
بايد عقل بر اين بدن و بر اين شخصيت حكومت كند و به هر كدام سهمى بدهد. اين معناى نظام دادن به غرائز است . در اخبار و روايات نيز، به سهم بندى غرائز اشاره شده است ؛ تمام غرائز و اعضاى بدن حق دارند. و چون عقل به تنهايى قادر نيست كه به حساب اينها برسد دين با تكاليفى كه دارد سهم بندى هاى اينها را مشخص مى كند. ما به اين مساءله اخلاق مى گوييم .
اما آداب مربوط به سهم بندى غرائز نيست بلكه مربوط به اين است كه انسان غير از مساءله اخلاق به امورى اكتسابى كه بايد اسم آنها را فنون گذاشت احتياج دارد. يعنى به يك سلسله صفتها احتياج دارد. بايد آنها را ياد بگيرد. مثلا انسان احتياج دارد كه خط نوشتن را ياد بگيرد، ياد گرفتن خط و نوشتن جزو آداب است . نوشتن ، فن است ، هنر است . اين آداب در زمانهاى مختلف فرق مى كند اما اخلاق با مقتضيات زمان عوض ‍ نمى شود.(١٤)
در قبال اين نظر برخى از صاحب نظران معتقدند همه كارهاى ارزشى انسان كه متصف به خوب و بد مى شوند در قلمرو اخلاق قرار مى گيرند.(١٥)
فرق تزوير و ادب : ادب رفتار زيبايى است كه بر اساس شخصيت واقعى شخص به صورت ادارى صورت مى گيرد نه هر رفتار بظاهر پسنديده اما با انگيزه هاى شيطانى همچون احترام هاى چاپلوسانه و فريب كارانه كه از روى ريا، ترس و مانند آن انجام مى شود.
٥- جلوه ها و نشانه هاى ادب ادب و بى ادبى هر كدام نشانه هايى دارند. شناخت ادب جز با توجه به نمودهاى بى ادبى ميسر نيست . اين نمودها و نشانه ها و علائم ، هم در گفتار نمايان است ، هم در رفتار. اگر متانت در گفتار و وقار در رفتار نشانه ادب است ، گفتار زشت ، تندخويى ، دشنام و بدزبانى و توهين ، لجاجت و عناد و... هم بى ادبى است . اگر كنترل دوستيها و معاشرتها ادب است ، رفت و آمد با افراد ناباب و بى دقتى در گزينش دوستان و بى تعهدى در مجالستها و رفاقتها بى ادبى است . كسى كه در برخورد با افراد، حاضر نيست از آنان با عظمت و تكريم ياد كند و مدام به استهزا و غيبت ديگران مشغول است ، آنكه ناسزاگويى ديگران را به صورت زشت پاسخ مى دهد. آنكه به جاى تقديم دو دستى نامه و كتاب آن را پرتاب مى كند، آنكه سرزده و بدون اجازه وارد اتاق ديگران مى شود، آنكه در مجالس و محافل رعايت حق ديگران و نظم و مقررات و سكوت و نوبت را نمى كند، آنكه كنار سفره به طرز زننده اى غذا مى خورد، آنكه به هنگام عطسه آب دهان به سفره و سر و صورت ديگران مى افكند، آنكه حاضر نيست به سخن ديگران گوش دهد، كسى كه در گفت و گو و بحث داد و فرياد مى زند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى كند و يا در برابر ديگران نيمه برهنه ظاهر مى شود؛ همه اينها نشانه هايى از فقدان ادب اجتماعى است . جالب اين است كه اسلام براى همه اين موارد، دستورالعمل دارد.(١٦)
٦- آداب مذهبى و ملى آداب و رسوم بر دو قسم است . بعضى از آنها از نظر شرعى سنت ناميده مى شود؛ يعنى شارع مقدس به آنها نظر دارد و آنها را به صورت يك امر مستحب دستور داده است . نظر به اينكه اسلام هيچ دستورى را گزاف نمى دهد، بايد امورى را كه سنت كرده است به صورت يك اصل حفظ كنيم . مثلا براى غذا خوردن مى گويد: مستحب است غذا را زياد بجود، بسم الله در آغاز و الحمد لله در پايان بگويد و دست خود را قبل و بعد از غذا بشويد. اينها تشريفاتى نيست بلكه حقايق است . اسلام به سلامت جان و بدن انسان اهميت مى دهد؛ مى خواهد دندان ، معده و اعصاب سالم باشد، غذا خوردن عجولانه منشا مرض مى شود. اين مساءله اى است كه به يك زمان اختصاص ندارد بلكه براى تمام زمانهاست . دسته ديگر از آداب و رسوم آدابى است كه در ميان مردم است كه اگر انسان آنها را درست انجام بدهد جايى آباد نمى شود و اگر ترك هم بكند جايى خراب نمى شود.(١٧)
٧- كتاب ادب قرآن كتاب انسان ساز و ادب آموز است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
القرآن ماءدبه الله ، فتعلموا ماءدبته ما استطعتم (١٨)
چشم بگشا و ببين جمله كلام الله را آيه آيه همگى معنى قرآن ادب است گرچه در بسيارى از سوره هاى قرآن به نحوى از ادب سخن به ميان آمده است ولى سوره حجرات را مى توان سوره آداب و اخلاق ناميد.(١٩)
٨- اسوه ادب اسوه همه ادبها و احوال و اقوال و افعال پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و هر فردى به اندازه پيروى از آن حضرت از خرمن ادب بهره مى برد و كمال ادب مشروط به پيروى كامل از آن بزرگوار است ؛ زيرا تربيت كننده وى خداوند است ؛ امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان الله تعالى ادب نبيه فاحسن تاديبه (٢٠)اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نيز فرمود:ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادبه الله عزوجل و هو اءدبنى و انا اءؤ دب المؤ منين (٢١)
٩- ادب انبيا عليهم السلام انبيا عليهم السلام در گفتار و رفتار مظهر ادب بودند. در اينجا به چند نمونه از ادب انبيا عليهم السلام كه در قرآن آمده اشاره مى شود:
الف ) حضرت ايوب (عليه السلام ) در مقام دعا و طلب حاجات خود مى گويد:انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين (٢٢)اين جمله ، از دو جهت ، حاكى از كمال ادب ايوب (عليه السلام ) است .
يكى آنكه نگفت : خدايا مرا گرفتار كردى يا به گرفتارى انداختى ، بلكه عرض ‍ كرد: پروردگارا، گرفتارى به من رسيده و من در معرض ضرر و مشكلات قرار گرفته ام .
ديگر آنكه به جاى درخواست رحم از خداى تعالى عرض كرد: تو ارحم الراحمينى . و نگفت به من رحم كن و از به كار بردن لفظ امر - هر چند به صورت استدعا- خوددارى كرد.
ب ) حضرت ابراهيم (عليه السلام ) در مقام ستايش پروردگار مى گويد:الذى هو يطعمنى و يسقين (٢٣) و اذا مرضت فهو يشفين (٢٤)هنگامى كه از نعمت ها و خوبيها ياد مى كند به خدا نسبت مى دهد و مى گويد: طعامم مى دهد و سيرابم مى سازد. ولى وقتى از بيمارى ياد مى كند نمى گويد: و چون بيمارم كرد شفايم مى دهد بلكه مى گويد: وقتى بيمار شوم شفايم مى دهد.(٢٥)
١٠- ادب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگز نشد رسول خدا صلى الله عليه و آله با كسى مصافحه كند و آن حضرت زودتر دست خود را از دست وى بكشد. بلكه صبر مى كرد تا طرف دست آن حضرت را رها سازد. ديده نشد پيش روى كسى پاى خود را دراز كند. خطبه اش از همه كوتاهتر و از بيهوده گويى بر كنار بود و مردم آن جناب را به بوى خوش كه از وى به مشام مى رسيد مى شناختند. وقتى با كسى مى نشست تا او حضور داشت ، لباس و زينت خود را از تن خارج نمى ساخت .(٢٦)
امام رضا (عليه السلام ) درباره سنن و سيره و شمايل رسول اكرم عليهم السلام ، مطالب مبسوطى روايت فرموده اند كه خلاصه آن چنين است :
... امام حسين (عليه السلام ) فرمود: از پدرم (عليه السلام ) درباره وضع ورود حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوال كردم . پدرم فرمود: وقتى به منزل مى رفت وقت خود را سه قسمت مى كرد، يك قسمت براى خداوند تبارك و تعالى ، يك قسمت براى خانواده و يك قسمت نيز براى خود، سپس قسمت خود را بين خود و مردم تقسيم مى كرد، و چيزى از آن را از ايشان دريغ نمى فرمود، و در مورد قسمت امت ، روش آن بزرگوار اين بود كه اهل فضل را با اجازه دادن به آنها به اندازه فضلشان در دين ، بر ديگران ترجيح مى داد. بعضى از آنان ، يك حاجت داشتند، بعضى دو حاجت و بعضى بيشتر، پس به آنها مى پرداخت و آنان را نيز- به آنچه كه باعث اصلاحشان و اصلاح امت بود، از جمله با جويا شدن از احوالشان و نيز گفتن مطالب لازم - مشغول مى كرد و مى فرمود: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ كنند و هر كس به من دسترسى ندارد، حاجتش را به من برسانيد؛ زيرا هر كس نياز نيازمندى را كه خود قادر نيست نياز خود را به حاكم برساند، در نزد حاكم مطرح كند خداوند او را در قيامت ثابت قدم كند. نزد آن حضرت فقط همين مطالب مطرح مى شد و از هيچ كس چيزى جز اينها قبول نمى فرمود. مردم همچون پيشاهنگان جستجوگر وارد مى شدند و دين شناس و قادر به هدايت ديگران و با دست پر خارج مى شدند.
حضرت فرمودند: درباره خروج رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اينكه پس از خارج شدن چه مى كردند سوال كردم ، پدرم فرمود: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) زبان خود را، جز در مواردى كه به ايشان مربوط مى شد، حفظ و مردم را با خود مانوس مى كرد و آنان را از خود نمى راند. كريم و بزرگ هر قومى را رئيس آنان قرار مى داد، از مردم برحذر بود بدون اينكه خوشرويى خود را از آنان دريغ كند، از اصحاب خود سراغ مى گرفت و تفقد مى فرمود و از مردم در مورد مسائلى كه بين آنان بود سوال مى كرد، نيكى را تحسين و تاييد، و بدى را تقبيح و بى ارزش مى كرد. ميانه رو و يكسان بود، در حق كوتاهى و از حق تجاوز نمى كرد و اطرافيان حضرتش ‍ از بهترين مسلمانها بودند. برتر و بالاتر از همه نزد آن حضرت آن بود كه خيرش به همه مى رسيد و هر كس با ديگران بهتر همدردى و كمك مى كرد نزد آن حضرت مقام و منزلتى بزرگتر داشت .
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: درباره نشستن حضرت سوال كردم ؟ فرمود: در نشستن و برخاستن به ذكر مشغول بود، هرگاه به مجلسى وارد مى شد، در آخر مجلس مى نشست و همواره به اين كار دستور مى داد، با همنشينان خود يكسان برخورد مى كرد تا كسى گمان نبرد كه ديگرى نزد آن حضرت گراميتر است ، هر كس با آن حضرت همنشين مى شد حضرت در مقابل او آن قدر صبر مى كرد كه اول خود او بلند شود و مجلس را ترك كند. هر كس از آن حضرت حاجتى مى خواست يا با دست پر باز مى گشت يا در جواب ، با گفتارى نرم و ملايم مواجه مى شد، از خلق و خوى ايشان همه بهره مند بودند، براى مردم همچون پدرى مهربان بود، در مورد حق ، همه در مقابل ايشان يكسان بودند، مجلس ايشان ، مجلس حلم ، حيا، صداقت و امانت بود، صدا در آنجا بلند و از كسى هتك حرمت و لغزش كسى بازگو نمى شد، همه بر اساس تقوا با هم برابر و به هم پيوسته و متواضع بودند، افراد بزرگتر را احترام و به اطفال مهربانى مى كردند و حاجتمندان را بر خود ترجيح ، و غريبان را پناه مى دادند.
پرسيدم : رفتارشان با همنشينان خود چگونه بود؟ فرمودند: دائما خوشرو و ملايم و خوش برخورد بود. سخت گير، داد و فرياد كن و بد زبان نبود، نه عيبجو بود و نه ستايشگر. در مقابل آنچه دوست نمى داشت خود را به غفلت مى زد و به روى خود نمى آورد، كسى از ايشان نااميد نمى شد. سه كار را كنار گذاشته بود: جدل ، زياده روى و آنچه كه به ايشان مربوط نمى شد. سه كار را درباره مردم انجام نمى داد: كسى را مذمت و تقبيح نمى كرد، لغزشها و مسائل پنهانى افراد را دنبال نمى كرد و در موردى سخن مى گفت كه اميد ثواب داشت . وقتى سخن مى گفت همه ساكت بودند و كسى كوچكترين حركتى نمى كرد و هر گاه سكوت مى كرد، ديگران سخن مى گفتند. در حضور ايشان ، مجال سخن گفتن را از يكديگر نمى گرفتند. اگر كسى در خدمت آن حضرت صحبت مى كرد، بقيه سكوت مى كردند تا سخن او تمام شود، بعد به كلام اولشان بر مى گشتند. از هر چه ديگران را مى خندانيد مى خنديد، و از هر چيز كه ديگران تعجب مى كردند تعجب مى كرد، در مقابل افرادى كه در گفتار و درخواست ، رفتار درستى نداشتند صبر مى كرد و مى فرمود: وقتى حاجتمندى را ديديد كه در پى برآوردن نياز خويش است او را كمك كنيد)). كلام كسى را قطع نمى كرد مگر زمانى كه خود قطع كند يا وقت بگذرد كه در اين صورت كلامش را يا با نهى و يا با برخاستن از مجلس قطع مى كرد.
شيخ صدوق گويد: اين حديث براى من از مشايخ به اساتيد مختلف روايت شده است .(٢٧)
غزالى نيز در احياء علوم الدين فصلى مشبع به اين موضوع اختصاص داده است كه ما خلاصه آن را از ترجمه زيبا و بسيار جالب محمد خوارزمى از دانشمندان سده هفتم هجرى نقل مى كنيم :
اول بيان تاديب بارى تعالى او را به قرآن ايراد كنيم ؛ پس بيان جوامعى از محاسن اخلاق او؛ پس بيان جمله اى از آداب و اخلاق او؛ پس بيان خنده و سخن او؛ پس بيان اخلاق و آداب او در طعام ؛ پس بيان اخلاق و آداب او در لباس ؛ پس بيان عفو او با قدرت ؛ پس بيان شجاعت و كارزار او؛ پس بيان تواضع او.
بيان تاديب حق تعالى دوست و برگزيده خود محمد را به قرآن . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسيار تضرع و زارى نمودى و پيوسته درخواستى از خداى عزوجل تا او را به محاسن آداب و مكارم اخلاق مزين گرداند و در دعا گفتى اللهم حسن خَلقى و خُلقى و گفتى اللهم جنبنى منكرات الاخلاق . پس خداى دعاى وى مستجاب نمود و قرآن بر وى فرو فرستاد، و او را بدان ادب آموخت ؛ پس خوى او قرآن بود.
و خداى عزوجل او را به قرآن ادب فرمود به مثل قول خود:خذ العفو واْمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلينو قول او:ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكروو اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الاموروفاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنينووليعفوا وليصفحوا اءلا تحبون اءن يغفر الله لكم
و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تاديب و تهذيب مقصود اول بوده است ، پس ، از او بر همه خلق نور فايض شد؛ زيرا او به قرآن تاديب شد و به سبب آن ادب يافت ، و مردم را با قرآن راهنما شد. و براى آن گفت :((بعثت لاتمم مكارم الاخلاقپس او خلق را در محاسن اخلاق ترغيب كرد. آنگاه چون بارى تعالى حسن خلق او را به درجه كمال رسانيد، بر وى ثنا گفت و فرمود: و انك لعلى خلق عظيم . پس پاكى و دورى از عيب وى راست كه شان وى در غايت عظمت است و احسان وى در نهايت كمال .
بيان جمله اى از محاسن اخلاق او (صلى الله عليه و آله و سلم ). كه يكى از علما جمع فرموده است و از اخبار التقاط كرده و گفته كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حليمترين مردمان بود و دليرتر و عادلتر و عفيفتر، هرگز دست او نبسوده است دست زنى كه در ملك او يا نكاح او يا خويشاوند او يا محرم او نبوده . او سخى تر مردمان بود. از آنچه خداى عزوجل بدو دادى جز قوت يكساله نگرفتى . و هيچ چيز از وى خواسته نشدى كه نه بدادى ، پس بر قوت يكساله خود بازگشتى و از آن هم ايثار كردى ، تا بسى بودى كه پيش از گذشتن سال محتاج شدى ، اگر چيزى ديگر به وى نرسيدى . و نعلين خود بدوختى ، و جامه را پيوند زدى ، و خدمت اهل خود به نفس خود كردى و شرمروى تر از همه مردمان بود، چشم خود را در روى كسى ثابت نداشتى . و دعوت آزاد و بنده را اجابت فرمودى . و هديه قبول كردى ، اگر چه جرعه اى شير بودى ، و بر آن مكافات فرمودى ، و از آن تناول نمودى ، و از اجابت مسكين ننگ نداشتى ، و براى پروردگار خود در خشم شدى ، نه براى خود. و بر وى عرضه داشتندى كه اگر طايفه اى را از مشركان با خود يار كردى مشركان ديگر را استيصال توانستى كرد، و اصحاب او در آن حال در غايت قلّت بودند و محتاج بدان كه يك آدمى به جمعشان در افزايد؛ با مسيس حاجت ، او آن معنى روا نداشت و گفت :((ما از مشركان يارى نخواهيم .))
از نان گندم سه روز متوالى سير نخوردى تا آنگاه كه به لقاى خداى تعالى رسيدى ، از روى ايثار، نه از روى درويشى و بخل : دعوت وليمه را اجابت فرمودى . و بيماران را بپرسيدى . و در جنازه ها حاضر شدى . و بنده خود را يا غير بنده را بر مركب پس خود بنشاندى . و بر آنچه ميسر شدى از مركبان برنشستى ، گاهى بر اسب ، و گاهى بر اشتر، و گاهى بر بغله شهبا، و گاهى بر درازگوش ، و گاهى پياده رفتى پاى برهنه . و براى عيادت بيماران تا اقصاى مدينه برفتى . و بوى خوش را دوست داشتى ، و بوى بد را كراهيت داشتى . و با درويشان همنشينى كردى . و با مسكينان طعام خوردى . و اهل فضل را كرامت فرمودى . و اهل شرف را به نيكويى تاءلف نمودى و صلت رحم را به جاى آوردى . و بر كس جفا نكردى . و معذرت معذرت كننده قبول كردى و در مزاح خوض نمودى و جز حق نگفتى . بخنديدى بى قهقهه . و از اشتران و گوسفند دوشانيدى كه قوت اهل او از شير ايشان بودى . و بندگان و پرستاران داشتى كه در خوردنى و پوشيدنى با ايشان برابر بودى . هيچ وقتى از اوقات او جز در كار خداى ، يا در چيزى كه در صلاح نفس او از آن چاره نبودى ، نگذشتى . در باغهاى ياران خود برفتى . درويش را براى درويشى و زمانت او حقير نداشتى . و از پادشاهى براى ملك او نترسيدى ، و اين و آن را به خداى دعوت كردى بر يك طريق .
و حق تعالى سيرت فاضله و سياست كامله در ذات وى جمع گردانيده بود، با آنكه خواندن و نبشتن ندانست . در شهرهاى نادانى و صحراها، در تهيدستى و در رعايت گوسفندان نشو و نما يافت ، بى مادر و پدر؛ پس ‍ خداى عزوجل وى را همه محاسن اخلاق بياموخت ، و ترك فضول بدو تعليم كرد.
هرگز زنى و خدمتكارى را نفرين نفرمود. و در حرب وى را گفتند: يا رسول الله ، اگر مشركان را لعنت فرمايى . گفت : مرا براى رحمت فرستاده است نه براى لعنت . و چون از وى درخواستندى كه بر مسلمانى يا بر كافرى ، بعموم يا بخصوص ، دعاى بد گويد، از آن عدول نمودى و دعاى نيك گفتى ، و از بديى كه در حق او كردندى هرگز انتقام نكشيدى ، مگر آنكه حرمت الهى بودى . و هرگز كسى بر او نيامدى ، از آزاد يا بنده ، كه نه در حاجت او قيام نمودى . انس گفت : به حق آنكه او را به حق بعث فرموده ، كه در چيزى كه كراهيت داشتى مرا هرگز نگفتى كه چرا كردى ؛ هرگز جاى خفتن را عيب نكرد؛ اگر فراشى براى وى بگستردندى بخفتى ، و اگر نگستردندى بر زمين تكيه زدى .
و از خويهاى او اين بود كه هر كه را بديدى به سلام ابتدا نمودى . و هر كه براى حاجتى با وى بايستادى ، با او صبر كردى تا بازگردنده او بودى . و چون كسى را از ياران خود بديدى مصافحه آغاز كردى ، پس دست او بگرفتى و انگشتان خود را با انگشتان او به هم بياميختى . و برنخاستى و ننشستى مگر به ذكر حق تعالى . و كسى بر او ننشستى در حالى كه در نماز بودى كه نه نماز را تخفيف كردى و روى بدو آوردى و گفتى : حاجتى هست ؟ و چون از حاجت او فارغ شدى به نماز مسارعت نمودى . و جاى او از جاى اصحاب دانسته نشدى ؛ زيرا هر جايى كه رسيدى بنشستى . و هرگز ديده نشد كه ميان ياران پاى دراز كردى چنانكه بر كسى جاى تنگ شدى و اكثر آنچه بنشستى برابر قبله بودى ، و كسى را كه بر وى در آمدى كرامت فرمودى ، تا بدان حد كه بسى بودى كه جامه خود بگستردى براى آن كس كه با وى قرابتى و رضاعى نداشتى و او را بر آن نشانيدى و بالشى كه زير او بودى بر درآينده ايثار نمودى . چنانكه شنيدن و گفتن و لطف مجلس او و روى آوردن او همه همنشينان را بودى . و مجلس او مع ذلك مجلس شرم و صبر و تواضع و امانت بود. و حق تعالى گفت :فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولكو ياران را به كنيت خواندى براى اكرام و استمالت دلهاى ايشان . و كسى را كه كنيت نبودى كنيت معين فرمودى ، پس ‍ او را به كنيت خواندى براى اكرام . و دورترين مردمان بود از خشم ، و نزديكترين ايشان به رضا. و مهربانترين ايشان بود در حق مردمان و بهترين و سودمندترين ايشان . و در مجلس او آوازها بلند نشدى و چون از مجلس ‍ برخاستى گفتى :سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت استغفرك و اتوب اليك
بيان سخن او (صلى الله عليه و آله و سلم ) و خنده او. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در سخن فصيحترين و شيرينترين مردمان بود. و گفتى : من فصيحتر عربم ، و اهل بهشت بر لغت محمد سخن گويند. و اندك سخن و نرم گفتار بود، و چون در سخن آمدى بسيار نگفتى ، و سخن او چون مهره هايى بود كه در سلك كشيده شود.
گفته اند كه سخن او كوتاهترين سخن هاى مردان بود، و با كوتاهى سخن كل مراد خو را در آن جمع كردى . و كلمات جامع گفتى بى افراط و تفريط، و ميان دو سخن توقف نمودى ، چنانكه شنونده آن را ياد گرفتى و بسيار خاموش بودى ، در غير حاجت سخن نگفتى ، و منكر بر زبان نراندى ، و در خشم و خشنودى جز حق بر لفظ وى نرفتى ، و از كسى كه سخن بد گفتى اعراض نمودى ، و اگر در سخن مضطر شدى به گفتن چيزى كه آن را كراهيت داشتى ، به كنايت ياد كردى و چون خاموش شدى همنشينان او سخن گفتندى ، و به جد و نصيحت پند دادى و تبسم و خنده او در روى اصحاب بيش از ديگر مردمان بود، و تعجب او در سخن ايشان زايدتر بود، و آميختن نفس او بديشان افزونتر. و گاهى بودى كه چنان بخنديدى كه دندانهاى خرد او پيدا آمدى ، و خنديدن ياران پيش او تبسم بودى ، از روى اقتداى بر او و بزرگداشت او. گفته اند: او بسيار تبسمترين و خوشدلترين مردمان بودى تا آنگاه كه قرآن بر وى نازل گشتى ، يا ذكر قيامت پيش او برفتى ، يا به خطبه اى موعظه گفتى ، اگر پند دادى بجد دادى ، و اگر در خشم شدى جز براى خداى تعالى در خشم نشدى ؛ و همچنين بودى در همه كارهاى خود.
بيان اخلاق و آداب او (صلى الله عليه و آله و سلم ) در طعام . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنچه بيافتى تناول كردى . و دوست ترين طعام نزديك او آن بودى كه بر آن دستها بسيار وارد شدى . و چون خوان نهاده شدى گفتى :بسم الله اللهم اجعلها نعمه مشكوره نصل بها نعمه الجنهو بسيار بودى كه چون به چيز خوردن نشستى ، هر دو زانو و قدم را فراهم آوردى ، چنانكه نمازكننده الا آنكه زانويش بالاى زانوى ديگر و يك قدم بالاى قدم ديگر بودى . و گفتى :اءنا عبد آكل كما ياءكل العبد، و اءجلس كما يجلس ‍ العبد.و غذاى گرم نخوردى و گفتى :انه غير ذى بركه ، و ان الله تعالى لم يطعمنا نارا، فابردوهو از نزديك خود خوردى . و به سه انگشت تناول فرمودى ، و بسى بودى كه به انگشت چهارم استعانت نمودى . و هرگز طعامى را ننكوهيدى ، اگر او را خوش آمدى بخوردى ، و اگر خوش نيامدى بگذاشتى ، و اگر كراهيت داشتى به نزديك ديگرى مكروه نگردانيدى . و چون از طعام فارغ شدى بگفتى :اللهم لك الحمد، اطعمت و اشبعت و ارويت ، لك الحمد غير مكفور و لا مودع و لا مستغنى عنهو آب به سه نوبت بخوردى ، و در اول آن سه تسميه گفتى ، و در آخر آن سه تحميد گفتى و آب را بمكيدى مكيدنى ، و بنهيب نخوردى ، و آوندى بر آن آوردند كه در آن انگبين بود و شير، از خوردن آن ابا نمود و گفت : دو شربت در يك دفعت ، و دو نانخورش در يك آوند. پس گفت كه حرام نمى كنم ، وليكن فخر كردن را و حساب كردن را به فضول دنيا در فردا كراهيت دارم و تواضع را دوست دارم ؛ چه كسى كه براى خداى تواضع كند، خداى عزوجل وى را بلند گرداند. از ايشان اهل خانه طعام نخواستى و تشهى ننمودى ؛ اگرش ‍ بدادندى بخوردى و قبول كردى و بستدى . بسى بودى كه برخاستى و طعام و شراب خود از اهل خانه بستدى .
بيان آداب و اخلاق او (صلى الله عليه و آله و سلم ) در لباس . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنچه يافتى از جامه ها بپوشيدى ، از ازار و ردا و يا پيراهن و جبه و غير آن . جامه هاى سبز او را خوش آمدى . و بيشتر جامه او سفيد بودى ، و گفت : زندگان را از سفيد بپوشانيد و مردگان را از آن كفن سازيد. و چون جامه پوشيدى از راست پوشيدى و گفتى :الحمد لله الذى كسانى ما اءوارى به عورتى و اءتجمل به فى الناسو چون جامه بكشيدى از چپ كشيدى ، و بر بوريابى كه زير آن چيز ديگرى نبودى بخفتى .
بيان عفو او (صلى الله عليه و آله و سلم ) با قدرت . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حليمتر مردمان بود، و در عفو با قدرت راغبتر، تا به حدى كه روزى قلاده هاى زر و نقره به خدمت وى بردند و او آن را ميان ياران خود قسمت كرد. پس مردى از اهل باديه برخاست و گفت : اى محمد، اگر خداى عزوجل تو را عدل فرموده است ، نمى بينم كه عدل مى كنى . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : ويحك ، فمن يعدل عليك بعدى ؟ و جابر روايت كرد كه پيغامبر روز حنين نقره به مردمان مى داد در جامه بلال ، مردى وى را گفت : اى پيغامبر خداى ، عدل كن . گفت :ويحك ، فمن يعدل اذا لم اعدل ؟ فقد خبت اذا و خسرت ان كنت لا اعدلو پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حربى بود، و در حالى كه مسلمانان از وى غافل بودند، مردى با شمشير بيامد و بر سر پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بايستاد و گفت : كه نگاه دارد تو را از من ؟ گفت : خداى عزوجل . شمشير از دست آن مرد بيفتاد. پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شمشير وى را بر گرفت و گفت : تو را از من كه نگاه دارد؟ گفت ، بهترين گيرنده اى باش . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : بگو اشهد ان لا اله الا الله او گفت : نگويم ، الا آن است كه با تو كارزار نكنم و با تو نباشم و با قومى كه با تو قتال كنند هم نباشم . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وى را بگذاشت . و او به قوم خود پيوست و گفت : از بهترين مردمان نزد شما آمده ام . و پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قسمتى كردى ، و مردى از انصار گفت : كه اين قسمتى است كه براى رضاى خداى تعالى نيست . آن را بر پيغامبر گفتند، روى او سرخ گشت و گفت : رحمت خداى بر برادرم موسى باد، كه او را بيش از اين برنجانيدند و صبر كرد.
بيان اغضاى او (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آنچه كراهيت داشت . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مشافهت كس را چيزى نگفتى كه كراهيت داد. مردى به خدمت وى آمد با جامه زرد كه آن را كراهيت مى داشت ، و او را چيزى نگفت تا آنگاه كه بيرون رفت ، پس بعضى مردمان را گفت : اگر وى را بگوييد كه اين زردى بگذارد نيكو باشد. و اعرابيى در مسجد كميز كرد در حضور او، صحابه قصد آن كردند كه وى را ادب كنند، گفت :((لا تزرموه))پس گفت :ان هذه المساجد لا تصلح لشى ء من القذر و البول و الخلاءو در روايت ديگر آمده است : قربوا و لا تنفروا.
و روزى اعرابيى بيامد و از وى چيزى درخواست و او را بداد، پس گفت : در حق تو احسان كردم ؟ اعرابى گفت : نه احسان كردى و نه اجمال . مسلمانان از اين سخن در خشم شدند و قصد وى كردند، پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : دست باز داريد. پس برخاست و در خانه رفت ، و اعرابى را بخواند و در عطاى خود مزيد فرمود. پس گفت : نيكو كردم ؟ گفت : آرى . خداى عزوجل تو و اهل و عشيره تو به خير كناد. پيغامبر گفت :انك قلت ما قلت ، و فى نفس اصحابى شى ء من ذلك ، فان اءحببت فقل بين ايديهم ما قلت بين يدى حتى يذهب من صدورهم ما فيها عليكگفت : چنين كنم . و چون روز ديگر بود، با شبانگاه آن روز، بيامد. پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : اين اعرابى كلمه اى گفت ، ما او را مزيد فرموديم ، گفت : راضى شدم ، اعرابى گفت : همچنين است كه مى گويى ، خداى عزوجل تو و اهل و عشيره تو به خير كناد. پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : داستان من و داستان اين اعرابى چون داستان مردى است كه ناقه اى داشت و از او برميد، و مردمان از پس وى برفتند، و از ايشان جز رميدن ناقه زيادت نشد. پس صاحب ناقه گفت كه مرا با ناقه من بگذاريد كه من بر او رفيقترم و به حال او داناترم . پس قدرى از گياه زمين براى او به دست گرفت و او را باز گردانيد و هوى هوى مى گفت تا بيامد، پس بگرفت و بخوابانيدش و پالان بر پشت وى نهاد و بر نشست . و من اگر به شما بگذاشتمى آن ساعت كه او گفت آنچه گفت ، شما او را بكشتيدى و او در آتش رفتى .
بيان سخاوت وجود او (صلى الله عليه و آله و سلم ). پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) جوانمردترين و سخيترين مردمان بود. وجود او در ماه رمضان چون بادِ وَزان بودى . هيچ چيزى نگاه نداشتى و على (عليه السلام ) چون پيغامبر را صفت كردى گفتى : جوانمردترين مردمان بود و پردلترين ايشان و راستگوترين و باوفاترين ايشان . و نرم جانبتر و كريم عشرت تر از همه بود؛ هر كه او را ناگاه بديدى بترسيدى ، و هر كه با او مخالطتى اتفاق افتادى و معرفتى حاصل شدى دوست وى گشتى ؛ صفت كننده او گويد: پيش از او و پس از او مثل او نديده ام . هرگز از وى چيزى خواسته نشد كه((لا))بر زبان وى رود. و نود هزار درهم بر وى آوردند، آن را بر حصيرى ريخت و قسمت كردن گرفت ، و هيچ سائلى را رد نفرمود تا از آن فارغ شد.
و مردى به خدمت وى آمد و چيزى درخواست ، گفت : نزديك من چيزى نيست ، و ليكن بخر و بر من حوالت كن ، هرگاه كه چيزى به من رسد به تو دهم . عمر گفت : آنچه مقدور تو نيست خداى عزوجل تو را تكليف نفرموده است . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن سخن را كراهيت داشت . پس آن مرد گفت : بده و از خداوند عرش براى كم دادن مترس . پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تبسم فرمود، و اثر شادى در روى مباركش ‍ پديد آمد.
بيان شجاعت او (صلى الله عليه و آله و سلم ). پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دليرتر مردمان و شجاع ترين ايشان بود. على (عليه السلام ) گفت كه روز بدر خود را ديدم در حالى كه به پيغامبر مى پناهيدم ، و نزديكترين كس ‍ به دشمن او بود، و باءس او در آن روز از همه قويتر بودى . و آمده است كه اندك سخن بود. و در جنگ قويتر از همه مردمان بودى . و شجاع آن كس ‍ بودى كه در حرب بدر بدو نزديك شدى ، براى آنكه او به دشمن نزديك بودى . و سخت حمله بودى . و چون روز حنين مشركان به وى محيط شدندى گفتى :
انا النبى لا كذب انا ابن عبدالمطلب و آن روز هيچ كس با شدت تر از او ديده نشد.


۱
اخلاق ١

بيان تواضع او (صلى الله عليه و آله و سلم ). پيغامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با علو منصب خود متواضعترين مردمان بود. بر درازگوشى كه گليمى بر آن بودى بر نشستى ، و مع ذلك ديگرى را پس خود بنشاندى . و بيمار را بپرسيدى ، و جنازه ها را مشايعت نمودى ، و دعوت بنده را اجابت فرمودى ، نعلين بدوختى ، و جامه را به يكديگر پيوند زدى ، و در خانه خود با اهل خود در حاجتى كه بودى كار كردى . و ياران او براى او برنخاستندى ، بدانچه دانسته بودند كه او كراهيت دارد. و چون بر كودكان بگذشتى سلام گفتى . و مردى را پيش وى آوردند، از هيبت او لرزه بدان مرد افتاد، پس گفت :هون عليك فلست بملك ، انما اءنا ابن امراءه من قريش كانت تاءكل القديدو ميان ياران خود نشستى ، و با ايشان آميخته چنان شدى كه يكى از ايشان است . پس اگر غريبى بيامدى او را از ميان ايشان نشناختى تا آنگاه كه بپرسيدى . پس از آن از وى درخواستند كه در جايى نشيند كه غربا وى را بشناسند، پس دكانى از گل براى وى بنا كردند، و بر آن مى نشستى . و عايشه گفت : تكيه زده تناول فرماى كه آن بر تو آسانتر باشد، پس سر نشيب كرد تا آنكه نزديك بود كه پيشانى او بر زمين رسد، پس گفت :بل آكل كما ياءكل العبد و اءجلس كما يجلس العبد
و هيچ كس از ياران او و غير ايشان وى را نخواندى مگر گفتى : لبيك . و چون با مردمان نشستى : اگر در معنى آخرت سخن گفتندى ، با ايشان در آن معانى موافقت نمودى ؛ و اگر در معانى طعام و شراب خوض كردندى ، با ايشان سخن گفتى ؛ و اگر در كار دنيا سخن گفتندى ، از راه رفق و تواضع با ايشان سخن گفتى و گاه گاه پيش او شعرها خواندندى و از كارهاى جاهليت ياد كردندى و بخنديدندى و او نيز بر سبيل موافقت تبسم فرمودى ، و ايشان را جز از حرامى باز نداشتى ...(٢٨)
١١- ادب امامان عليهم السلام از حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل شده است :
روزى بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدم و او در يكى از حجره هايش بود. ابتدا اذن ورود خواستم ، حضرت اذن ورود داد و من وارد شدم ، سپس فرمود: يا على خانه ، خانه توست و نياز به اجازه نيست . گفتم : يا رسول الله ، دوست داشتم اجازه بگيرم . پيامبر فرمود: يا على چيزى را دوست دارى كه خدا دوست دارد و ادب الهى را رعايت كردى .(٢٩)
امام حسين (عليه السلام ) به احترام امام حسن (عليه السلام ) هيچ گاه در حضور او لب به سخن نمى گشود. همين طور برادرش محمد بن حنيفه در محضر امام حسين (عليه السلام ) به احترام او سخن نمى گفت .(٣٠)
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
حسن (عليه السلام ) در زمان حيات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مرا ابوالحسين ، و حسين (عليه السلام ) مرا ابوالحسن صدا مى كرد و آن دو پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را پدر خطاب مى كردند. هنگامى كه رسول خدا از دنيا رفت مرا پدر صدا مى كردند.(٣١)
كنيزى شاخه گلى براى امام حسن (عليه السلام ) آورد، امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . سوال شد چرا در مقابل يك شاخه گل او را آزاد كردى ؟ حضرت فرمود:اءدبنا الله تعالى ، فقال : و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها... و كان اءحسن منها اعتاقها(٣٢)
امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود:
به شدت بيمار شدم . پدرم فرمود: چه ميل دارى ؟ گفتم : ميل دارم از جمله كسانى باشم كه در مقابل آنچه پروردگارم براى من در نظر گرفته چيزى را پيشنهاد نكنم ؛ يعنى به انتخاب او راضى باشم . پدرم فرمود: آفرين بر تو كه شبيه ابراهيم خليل (عليه السلام ) هستى ، هنگامى كه او در ميان آتش بود جبرئيل گفت : چه نياز دارى ؟ ابراهيم (عليه السلام ) فرمود: چيزى به پروردگارم پيشنهاد نمى كنم ، او خودش مرا كفايت مى كند و بهترين وكيل است .(٣٣)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است :
حضرت على (عليه السلام ) به امام حسن (عليه السلام ) فرمود: پسرم ، برخيز و خطبه بخوان (سخنرانى كن ) تا سخنت را بشنوم . حضرت فرمود: اى پدر، چگونه سخن بگويم و حال آنكه من چهره ات را مى بينم و از شما حيا مى كنم .(٣٤)
١٢- سيره معصومان در برابر بى ادبان تحمل بى ادبى و تندخويى و درشتى ديگران يكى از نشانه هاى بزرگوارى انسان است . قرآن كريم يكى از ويژگيهاى عبادالرحمن را همين مى داند:و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(٣٥)امامان معصوم كه مظهر بزرگوارى و ادب بودند همواره در برخورد با جاهلان به گونه اى رفتار مى كردند كه جاهلان منقلب مى شدند و تحولى در عمق جانشان ايجاد مى شد.
در ايامى كه حضرت على (عليه السلام ) زمامدار كشور اسلامى بود گاه و بيگاه به بازار مى رفت و به مردم و كسبه تذكراتى مى داد و متخلفان را با شلاق تهديد مى كرد.
روزى هنگام عبور از بازار خرمافروشان كنيزى را گريان ديد و علت گريه اش ‍ را پرسيد جواب داد: من خدمتكار خانه اى هستم . از اين مغازه خرما خريدم و به منزل بردم ولى آنها نپسنديدند، آورده ام كه پس بدهم ، فروشنده قبول نمى كند. حضرت به مرد كاسب فرمود: اين خدمتكار است ، از خود اختيارى ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان . مرد از حضرت خواست كه در كار او دخالت نكند. به او گفتند: چه مى كنى ، اين اميرالمؤ منين است . مرد خود را باخت و رنگش پريد. فورا خرما را گرفت و پولش را پس داد. سپس خاضعانه به امام عرض كرد: يا على ، مرا ببخشيد و از من راضى باشيد. حضرت فرمود:ما اءرضانى عنك اذا وفيتهم حقوقهم .(٣٦ )
و ذى سفه يواجهنى بجهل و اءكره اءن اءكون له مجيبا يزيد سفاهه و اءزيد حلما كعود زاد فى الاحراق طيبا بسا نابخرد كه با من زبان به نادانى بگشايد و من گفتن پاسخ را خوش ‍ نمى دارم . وى نادانى فزايد و من دانايى ، همچون عود كه به سوختن خوشبوتر شود.(٣٧)
مردى به نام عصام از شام به مدينه آمد، در مسجد مدينه مردى را ديد با هيبت و جلال ، نظرش را جلب كرد، گفت : اين كيست آنجا نشسته ؟ گويا شخصيتى است . كسى گفت : حسين بن على (عليهما السلام ) است . تا شنيد او حسين بن على است ، آمد روبروى حضرت ايستاد و با كمال وقاحت تا مى توانست حضرت امير و خود آن حضرت را سب كرد و فحش داد. حضرت نگاهى به او كرد. در چهره اش خواند كه او مردى اغفال شده است . همين كه حرفهايش تمام شد فرمود: هل انت من اهل الشام ؟ گفت : بله . حضرت فرمود: مى دانم ، شاميان اين جور هستند. بنابراين تو در شهر ما غريبى ، مهمان ما هستى ، بيا منزل مهمان ما باش ، تو را پذيرايى كنيم ، اگر آذوقه ات كم باشد به تو آذوقه مى دهيم ، اين مرد مى گويد: ناگهان حالتى به من دست داد دوست داشتم زمين شكافته شود به زمين فرو بروم .(٣٨)
ابن اثير مى گويد: امام موسى بن جعفر (عليه السلام )، بدان جهت كاظم (فرو برنده غضب ) نام گرفت كه همواره به كسانى كه به او بدى مى كردند، نيكى مى نمود.(٣٩)
ليس الجمال باءثواب تزيننا ان الجمال جمال العلم و الادب زيبايى نه به جامه اى است كه خود بدان آراييم ؛ زيبايى ، زيبايى دانش و فرهنگ و ادب است .(٤٠)
١٣- ثمرات و بركات ادب ادب از ارزشمندترين سرمايه ها و ميراثهاى حيات آدمى و منشا آثار و بركات بسيارى است . در اينجا به گوشه اى از آثار ادب اشاره مى شود:
الف ) پوشش ضعفها. على (عليه السلام ) فرمود:حسن الادب يستر قبح النسب (٤١)
ب ) كم شدن لغزشها. ادب موجب مصونيت از خطاها و لغزشها مى شود. على (عليه السلام ) فرمود:من كلف بالادب قلت مساويه (٤٢)
ج ) حسن خلق . ادب موجب خوشرفتارى ، تهذيب اخلاق و اصلاح عادتهاى ناروا مى شود. على (عليه السلام ) فرمود:ثمره الادب حسن الخلق (٤٣)
د) محبوبيت و مقبوليت اجتماعى . از آثار ادب محبوبيت و مقبوليت اجتماعى است ؛ زيرا ادب مجموعه اى از رفتارهاى زيباست و زيبايى را همگان مى پسندند و انسان باادب را دوست دارند.
١٤- راههاى تحصيل ادب الف ) توجه به زشتى برخى امور. به حضرت عيسى (عليه السلام ) گفتند: چه كسى تو را ادب كرد حضرت فرمود:ما اءدبنى احد، رايت قبح الجهل فجانبته (٤٤)نيز اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:كفاك مؤ دبا لنفسك تجنب ما كرهته من غيرك (٤٥)
لقمان را گفتند: ادب از كه آموختى ؟ گفت : از بى ادبان ؛ هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمدى از فعل آن پرهيز كردمى .(٤٦) مثلا بايد كم حرفى را از پر حرفان و بيهوده گويان الهام گرفت ، بزرگوارى و كرامت نفس را از زشتى كار تنگ نظران و خسيس طبعان فرا گرفت . هيچ كس زشتى و بدى را دوست ندارد. اگر از زشتيهاى ديگران ، آموختيم كه به خوبيها روى آوريم ، استاد اخلاق ما در درون خودمان نهفته است . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:اذا رايت فى غيرك خلقا ذميما فتجنب من نفسك امثاله (٤٧)
ب ) بالا بردن علم و آگاهى . ادب از فهم سرشار و ادراك حقايق نشات مى گيرد و بى ادبى از جهل و نادانى . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:اذا زاد علم الرجل زاد اءدبه (٤٨)
ج ) همنشينى با عالمان و خوبان . حضرت على (عليه السلام ) فرمود:جالس العلماء يزدد علمك و يحسن ادبك و تزك نفسك (٤٩) جالس الحلماء تزدد حلما(٥٠) جالس الابرار، فانك ان فعلت خيرا حمدوك ، و ان اخطات لم يعنفوك (٥١) مجالسه الحكماء حياه العقول ، و شفاء النفوس (٥٢)
همنشينى با صالحان تاثير شگفتى در تهذيب نفس و تحصيل تقوا دارد. امام سجاد (عليه السلام ) فرمود:مجالس الصالحين داعيه الى الصلاح (٥٣)
اصحاب حضرت عيسى (عليه السلام ) از او پرسيدند: اى روح الله ، با چه كسى همنشين شويم ؟ فرمود:من يذكركم الله رويته و يزيد فى عملكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله (٥٤)
متقابلا همنشينى با هواپرستان اثر سوء دارد.
١٥- ابعاد ادب الف ) ادب در برابر خداوند متعال مهمترين نمود ادب ، ادب در برابر خداست . مسلمان بايد بكوشد كه در محضر پروردگار سبحان كمال ادب را رعايت و ادب حضور حضرت رب العالمين را حفظ و اسماء مقدس خداوند را با تعظيم و اجلال ذكر كند.
نقل شده است كه نوجوانى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سلام ، و از ديدار آن حضرت اظهار خوشحالى كرد. پيامبر فرمود: اى جوان آيا مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: آرى به خدا سوگند يا رسول الله .
- به اندازه چشمانت ؟
- بيشتر.
- به قدر پدرت ؟
- زيادتر.
- به قدر مادرت ؟
- افزونتر.
- به اندازه خودت ؟
- والله يا رسول الله شما را بيشتر دوست دارم .
- به اندازه خدا؟
- الله ، الله ، الله ، اى پيامبر، اين مقام نه براى توست و نه ديگرى ، زيرا من تو را دوست دارم براى دوستى خدا.
پيامبر رو كرد به همراهان فرمود:هكذا كونوا، احبوا الله لاحسانه اليكم و انعامه عليكم و اءحبونى لحب الله (٥٥)از ديدگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين نوجوان ، الگوى ادب در برابر خداوند متعال است .
سيد بن طاووس قدس سره كه از بزرگترين علماى شيعه است در تاليفاتش ‍ هرگز لفظ مقدس الله را بدون پسوند جل جلاله ذكر نكرده است . امام خمينى قدس سره نيز نام خداوند را همواره همراه متعال و سبحان و ساير صفات مى آورد.(٥٦)
از جمله شوون ادب در برابر خداوند، ادب در مقام دعا و نيايش است . گاهى بى ادبى و جرات و جسارت دعا كننده در برابر خداوند، كاملا محسوس است و احيانا ديده شده است كه خداى تعالى را تهديد مى كند كه اگر دعايم را مستجاب نكنى چنين و چنان مى كنم .
هر بنده اى كه محبت الهى در دل او راسخ ‌تر باشد اهتمام او به مراعات آداب محضر پروردگار و آراستن ظاهر و باطن بيشتر است و خود را همواره به گونه اى قرار مى دهد كه محبوب به وى با چشم رضا بنگرد. و هر اندازه كه قرب انسان به خداوند بيشتر باشد. رعايت جزئى ترين آداب در نهاد او قوى تر است . كسى كه خود را در محضر پروردگار مى بيند بايد آدابى را رعايت كند كه به اختصار ذكر مى شود:
١- همواره به خداوند متعال توجه داشته باشد و به ديگرى ملتفت نشود، در روايت است :
ان العبد اذا قام الى الصلاه فانه بين يدى الرحمن فاذا التفت قال له الرب الى من تلتفت ؟ الى من هو خير لك منى ؟ يابن آدم اقبل الى فانا خير لك ممن تلتفت اليه (٥٧)
٢- اگر در درگاه الهى قرب و منزلتى يافت و مجال مناجاتى پيدا كرد، هرگز مرتبه خود را فراموش نكند و از حد عبوديت تجاوز ننمايد و دچار عجب و غرور نشود.
٣- هر اندازه كه سوال و خطاب از صورت امر و نهى و نفى دورتر باشد به ادب نزديكتر است ، همان طور كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) در مورد درخواست آمرزش و رحمت براى گنهكاران آمرانه دعا نكرد، بلكه عرض ‍ كرد: و من عصانى فانك غفور رحيم (٥٨) و نگفت : فاغفر لهم و ارحمهم . حضرت عيسى (عليه السلام ) نيز در مورد دفع عذاب از امت و درخواست آمرزش براى آنان خطاب خود را از صورت امر و نهى حفظ كرد و عرضه داشت :ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك اءنت العزيز الحكيم (٥٩)و عرض نكرد: لا تعذبهم و اغفر لهم .
حضرت ايوب (عليه السلام ) نيز هنگام درخواست شفا و رحمت ، به صورت امر دعا نكرد و نگفت : ارحمنى ، بلكه عرض كرد:انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين (٦٠)
حضرت عيسى (عليه السلام ) نيز در جواب پروردگار متعال كه پرسيد:...ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله ...(٦١)عرض ‍ كرد: ان كنت قلته فقد علمته (٦٢) و نگفت : من چنين چيزى نگفتم ، تا از صورت نفى دورتر باشد و ادب محضر پروردگار بيشتر رعايت گردد.(٦٣)
٤- نديدن خود و نام نبردن از خويش هنگام بيان نعمتى از نعمتهاى پروردگار. همان گونه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:زويت لى الارض فاءريت مشارقها و مغاربها(٦٤)و نفرمود: من شرق و غرب عالم را ديدم . خواست نام خويش را نبرد تا به ادب نزديك تر باشد.(٦٥)
ب ) ادب در برابر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مسلمان بايد مواظب باشد كه عاليترين مرتبه ادب را در برابر مقام شامخ پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مراعات كند. ابوهارون مى گويد: من همنشين امام صادق (عليه السلام ) بودم ، اتفاقا چند روزى توفيق تشرف حاصل نشد. بعد كه شرفياب شدم حضرت فرمود: اى ابوهارون ، چند روزى است كه تو را نديده ام عرض كردم : خداوند پسر بچه اى به من عطا فرمود. امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: خداوند براى تو مبارك گرداند، نامش را چه گذاشتى ؟ عرض كردم : او را محمد ناميدم . حضرت سر را پايين آوردند و گفتند: محمد، محمد، محمد، به حدى كه نزديك بود پيشانى آن حضرت به زمين برسد. سپس فرمود:
بنفسى و بولدى و باهلى و بابوى و باهل الارض كلهم جميعا الفدا لرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) لا تسبه و لا تضربه و لا تسى ء اليه ، و اعلم انه ليس فى الارض دار فيها اسم محمد الا و هى تقدس كل يوم (٦٦)
ذكر مقدس صلوات ، رمز ادب به مقام والاى پيامبر است كه جزء تشهد و از واجبات نماز قرار داده شده است . علاوه بر آن مستحب است هر وقت انسان نام مقدس آن حضرت را ذكر كرد يا شنيد صلوات بفرستد.(٦٧) اقبال لاهورى مى گويد:
چون به نام مصطفى خوانم درود از خجالت آب مى گردد وجود تا ندارى از محمد رنگ و بو از درود خود ميالا نام او بنابراين ، بر عموم مومنان لازم است ، كه در مورد آن حضرت نيز آدابى را رعايت و حشمت و شكوه آن جناب را حفظ كنند:
١- مهمترين ادب آن است كه انسان آن حضرت را همه جا حاضر و مراقب بداند؛ يعنى همان طور كه خداوند همواره حاضر و آگاه بر همه احوال ظاهرى و باطنى است ، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز بر ظاهر و باطن افراد آگاه و ناظر است ؛ و بايد از مخالفت پنهان و آشكار آن حضرت شرم داشت و هيچ ادبى از آداب حضور آن جناب را ناديده نگرفت .
٢- هر مقام و منزلتى كه صالحان به آن دست مى يابند به راهنمايى و هدايت آن حضرت تحقق يافته است ، و نبايد به انديشه كسى خطور كند كه مسير كمال و ولايت بى نياز از مدد اوست .
٣- پس از اعتقاد كامل به آن بزرگوار، تبعيت كامل از سنت و سيره اوست . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من احيا سنتى قد اءميتت بعدى كان له من الاجر مثل من عمل بها من غير اءن ينقص من اءجورهم شيئا(٦٨)
٤- هر كس كه با آن حضرت پيوند و خويشاوندى ظاهرى و معنوى دارد، نظير سادات ، مومنان و عالمان دين را براى محبت به پيامبر دوست داشته باشد و تعظيم و احترام كند.
٥- در همه حالات ، چه در اعتقاد چه قول چه عمل ، تعظيم و تكريم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با تعظيم خداوند مقرون كند، خداوند مى فرمايد:لتؤ منوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه ...(٦٩)
بايد اطاعت آن حضرت را ملازم با اطاعت پروردگار دانست كه فرمود:قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ...(٧٠)زيرا ايمان به خداوند و يگانگى او بدون ايمان به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اقرار به رسالت آن حضرت صحيح و مقبول نيست . و همان طور كه نام خداوند در گفتار و نوشتار با تقديس و تنزيه و تعظيم ياد مى شود بايد نام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز با صلوات و سلام و با عظمت برده شود. محدث قمى قدس سره در سرگذشت امام صادق (عليه السلام ) مى نويسد:
... و آن جناب كثير الحديث و خوش مجالست و كثير الفوائد بود. هرگاه مى خواست بگويد: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) رنگش ‍ تغيير مى كرد؛ گاهى سبز مى گشت و گاهى زرد، بحدى كه نمى شناخت او را كسى كه مى شناخت او را...
مولف گويد كه خوب تامل كن در حال حضرت صادق (عليه السلام ) در تعظيم و توقير او از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در وقت نقل حديث از آن حضرت و بردن اسم شريف آن جناب ، چگونه حالش تغيير مى كرد، با آنكه پسر پيغمبر و پاره تن اوست ، پس ياد بگير اين را و با نهايت تعظيم اسم مبارك حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ذكر كن و صلوات بعد از اسم مباركش بفرست و اگر اسم شريفش را در جايى نوشتى ، صلوات را بدون رمز و اشاره ، بعد از اسم مباركش بنويس و مانند بعضى از محرومين از سعادت به رمز((ص))و يا((صلعم))و نحو آن اكتفا مكن ؛ بلكه بدون طهارت اسم مباركش را مگو و ننويس و با همه اينها باز از حضرت معذرت بخواه كه در وظيفه خود كوتاهى نمودى ، و به زبان عجز و لابه بگو:
هزار مرتبه شويم دهان به مشك و گلاب هنوز نام تو بردن كمال بى ادبى است (٧١) ج ) ادب در برابر امامان معصوم عليهم السلام از وظايف مهم ، مراعات ادب با امامان معصوم است . كسانى كه به مقام والاى اهل بيت پيامبر و ائمه طاهرين عارفند، در برابر مقام بلند و مرتبه رفيع آنان عرض ادب مى كنند. بايد نخست مقام بلند و ملكوتى آن بزرگواران را شناخت كه بعد از طى اين مرحله به طور طبيعى انسان در برابر آنان خاضع خواهد شد.
براى شناخت امامان عليهم السلام ، پس از آيات كريمه قرآنى ، زيارت جامعه كبيره ، منبعى مطمئن است و شان والاى اهل بيت را به وضوح و روشنى ترسيم مى كند. در اين زيارت شريفه مى خوانيم :
-موالى لا اءحصى ثناءكم و لا اءبلغ من المدح كنهكم و من الوصف قدركم و انتم نور الاخيار و هداه الابرار و حجج الجبار.
- كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوى و فعلكم الخير و عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم و شانكم الحق و الصدق و الرفق و قولكم حكم و حتم و رايكم علم و حلم و حزم ، ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماءواه و منتهاه
يونس بن يعقوب مى گويد: گروهى از اصحاب حضرت صادق (عليه السلام ) مانند حمران بن اعين و هشام بن سالم و هشام بن حكم ، كه جوان بود، در خدمت آن حضرت بودند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اى هشام ، به من خبر نمى دهى كه با عمروبن عبيد- دانشمند مخالف - چه كردى و چگونه با او مباحثه نمودى ؟ هشام عرض كرد: اى زاده پيامبرت من حيا مى كنم كه در حضورتان سخن بگويم و زبان من توان سخن گفتن در حضور شما را ندارد. حضرت فرمود: اذا اءمرتكم بشى ء فافعلوا.
از اين رو هشام بن حكم جريان مناظره موفق خود با عمروبن عبيد را بيان كرد.(٧٢)
محمد بن حسن عمار مى گويد: دو سال در مدينه خدمت حضرت على بن جعفر (عليه السلام )- فرزند حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام )- ماندم تا رواياتى را كه از برادرش - امام كاظم (عليه السلام )- شنيده بود بنويسم . روزى در خدمت آن بزرگوار نشسته بودم كه حضرت جواد (عليه السلام ) وارد شد. در اين هنگام على بن جعفر بدون كفش و ردا برخاست و دست امام جواد را بوسيد و تعظيم كرد. امام جواد فرمود: يا عم اجلس رحمك الله . على بن جعفر عليهم السلام عرض كرد: يا سيدى كيف اءجلس و اءنت قائم ؟ پس از اينكه على بن جعفر (عليهما السلام ) بازگشت ، اطرافيان وى را سرزنش كردند كه تو عموى پدر او هستى ، و اينچنين براى او تعظيم مى كنى ؟ على بن جعفر (عليه السلام ) فرمود: ساكت باشيد و آنگاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت :
وقتى خداوند اين محاسن سفيد مرا اهليت نداده ، و اين جوان را در آن جايگاه رفيع - امامت - قرار داده ، آيا من فضيلت و مقام بلند او را انكار كنم ؟ پناه مى برم به خدا از گفتار شما، بلكه من عبد و بنده اى براى او هستم .(٧٣)
د) ادب در برابر كتابهاى دينى همان گونه كه قرآن كريم ، مورد احترام و تعظيم است كتابهاى دينى نيز شايسته تكريمند؛ زيرا اين كتب نيز حاوى آيات كريمه و احكام الهى و معارف اسلامى هستند. بنابراين ، بايد احترام اين كتابها را مراعات نمود.
معروف است كه مرحوم آيه الله بروجردى قدس سره هرگز در كتابخانه خود نمى خوابيد بلكه براى استراحت به اتاق ديگر مى رفت تا كمال ادب كتابهاى دينى را مراعات كرده باشد و مى فرمود: در تمام عمرم در اتاقى كه كتب حديث باشد، نخوابيده ام .
مرحوم محدث قمى در شرح حال فاضل دربندى مى گويد:
آن مرحوم كتب حديث و علمى را زياد احترام مى كرد به نحوى كه هر وقت تهذيب شيخ طوسى و امثال آن را بر مى داشت مانند كلام الله مى بوسيد و روى سر مى گذاشت و مى گفت : كتب اخبار مانند قرآن محترمند.(٧٤)
مرحوم محدث قمى بدون وضو و طهارت ، حتى دست به جلد كتاب حديث نمى زد چه رسد به اصل جملات حديث . و هرگاه مى خواست حديث مطالعه كند يا بنويسد با وضو و مؤ دب رو به قبله مى نشست و كارش ‍ را آغاز مى كرد.(٧٥)
ه ) ادب در برابر علما و بزرگان امام كاظم (عليه السلام ) فرمودعظم العالم لعلمه و دع منازعته (٧٦)نيز اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود: من وقر عالما فقد وقر ربه (٧٧).
از وحيد بهبهانى ، آن عالم جليل القدر، پرسيدند كه چگونه به اين مقام رسيده اى ؟ فرمود: اگر به جايى رسيده ام ، مرهون احترامى است كه براى علماى اسلام قائل بودم .(٧٨)
مرحوم آيه الله بروجردى قدس سره در مسجد بالاسر مرقد مطهر حضرت معصومه (عليه السلام ) تدريس مى كرد. يكى از روزها هنگام درس متوجه شد يكى از شاگردان او به قبر مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم قدس ‍ سره تكيه داده است ، با تندى به او گفت : آقا به قبر تكيه نكنيد، اين بزرگان براى اسلام زحمت كشيده اند، به آنان احترام بگزاريد.(٧٩)
در اينجا به گوشه اى از آداب احترام به علما اشاره مى شود.
يك : تكذيب نكردن . گفته علما را به صرف اينكه با عقيده شما جور در نمى آيد، تكذيب نكنيد. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: در برابر عالم زياد نگوييد:قال فلان و قال فلان خلافا لقوله (٨٠)
دو: خدمت كردن . حضرت على (عليه السلام ) فرمود:اذا رايت عالما فكن له خادما(٨١)
سه : ديدار و زيارت . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من زار عالما فكانما زارنى ، و من صافح عالما فكانما صافحنى ، و من جالس عالما فكانما جالسنى (٨٢)
چهار: بيشتر شنيدن . امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
اذا جلست الى عالم فكن على اءن تسمع اءحرص منك على اءن تقول ، و تعلم حسن الاستماع كما تتعلم حسن القول ، و لا تقطع على اءحد حديثه (٨٣)
و) ادب با مردم زندگى انسانى نياز به اصول و ضوابطى دارد كه مراعات آن اصول ، سعادت و رفاه جامعه را تامين مى كند. مهمترين اين ضوابط، ادب انسانى و رعايت احترام ديگران است ، كه به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:
يك : ملايمت و مهربانى . يكى از دستورهاى اجتماعى اسلام ملايمت و مهربانى با مردم مسلمان است . قرآن درباره اخلاق پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك (٨٤)
در اين آيه تصريح شده است كه مهربانى و ملايمت رسول خدا يكى از علل توجه مردم به آن حضرت بود و بدون ترديد اين صفت در هر كس باشد دلها به سويش متمايل خواهد شد.
از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدند: حسن خلق چيست ؟ حضرت فرمود:تلين جناحك و تطيب كلامك و تلقى اءخاك ببشر حسن (٨٥)سيره معصومان سرشار است از برخوردهاى نرم و سازنده در برابر بى ادبان .
دو: احسان . احسان عبارت از نيكى و خير رساندن به ديگران ، بدون انتظار پاداش متقابل است . اين فضيلت اخلاقى و انسانى يكى از كارآمدترين و جذاب ترين فضايل براى جذب مردم است . على (عليه السلام ) فرمود:الانسان عبيد الاحسان (٨٦) و بالاحسان تملك القلوب (٨٧)طلبه اى مى گفت : به خدمت مرحوم آيه الله مرعشى رسيدم ، در بين گفتگو عرض ‍ كردم : جمعى از طلاب در سيستان و بلوچستان به تبليغ مشغول هستند. توصيه شما براى آنان چيست ؟ ايشان فرمودند: احسان ، احسان ، احسان !(٨٨)
سه : خوشرويى . خوشرويى يكى ديگر از عوامل اساسى جذب مردم به شمار مى رود. انسان با حسن خلق و روى گشاده مى تواند بذر محبت را در سرزمين دلها بيفشاند. على (عليه السلام ) فرمود: البشاشه حباله الموده .(٨٩)
همچنين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:انكم لن تسعوا الناس ‍ باموالكم فسعوهم باخلاقكم (٩٠)
در روايت ديگر آمده است :من حسن خلقه كثر محبوه و اءنست النفوس ‍ به (٩١)
از بررسى زندگى معصومان عليهم السلام ، بويژه پيامبر اسلام و ائمه ، استفاده مى شود كه آن بزرگواران براى رسيدن به هدفهاى تربيتى خود، از اخلاق اجتماعى و حسن خلق بهره مى گرفته اند. شيوه رفتار آنان با مردم چنان بود كه در عمق جان مردم نفوذ مى كردند. قرآن مى فرمايد: انك لعلى خلق عظيم .
چهار: ناديده انگاشتن لغزشها. تغافل و خود را بى خبر وانمود كردن از گناهان و لغزشهاى ديگران يكى از زمينه هاى جذب مردم است . على (عليه السلام ) فرمود:من اشرف افعال الكريم تغافله عما يعلم (٩٢)
پنج : چشم پوشى . يكى از زمينه هاى مردم دارى چشم پوشى از خطاهاى ديگران است ، قرآن مى فرمايد:وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم (٩٣)بايد با بزرگوارى از اشتباهات ديگران بگذريم . روشن است كه چنين رفتارى دلها را به هم نزديك مى كند. گذشت و ناديده گرفتن لغزشهاى ديگران زمينه جلب محبت است و ديگران را خوشبين مى سازد. امام سجاد (عليه السلام ) در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند اين گونه مى طلبد:
اللهم صل على محمد و آل محمد، و سددنى لان اءعارض من غشنى بالنصح ، و اجزى من هجرنى بالبر، و اثيب من حرمنى بالبذل ، و اكافى من قطعنى بالصله ، و اخالف من اغتابنى الى حسن الذكر، و اءن اءشكر الحسنه ، و اءغضى عن السيئه (٩٤)
شش : حلم و بردبارى . گاهى در برخورد و معاشرت با مردم شرايطى پيش ‍ مى آيد كه زمينه خشم و غضب فراهم مى شود. در چنين شرايطى ، به نيروى كنترل كننده اى نياز است كه جلو بازتابهاى تند را بگيرد. آنچه مى تواند انسان را در آن حالت هيجانى حفظ كند و شعله هاى خشم او را فرو نشاند صفت حلم است . على (عليه السلام ) فرمود:((بالحلم تكثر الانصار))نيز فرمود:و بالاحتمال و الحلم يكون لك الناس اءنصارا و اءعوانا(٩٥)
هفت : تفقد و رسيدگى . مردم بويژه گرفتاران و دردمندان ، نيازمند رسيدگى و سركشى و محبتند. گاهى يك احوالپرسى و سلام ، شادابى روح و نشاط زندگى پديد مى آورد.
گاهى نوشتن نامه يا تلفن كردن يك آشنا و فاميل ، محبتها و صفاهاى بسيارى ايجاد مى كند. گاهى سرزدن به همسايه و عيادت بيمار و شركت در مجلس ‍ ختم ، يا عروسى مبداء بسيارى از دوستيها و رفع كدورتها مى شود. پرسيدن از گرفتاريها و مشكلات ديگران تلاش در حل و رفع آنها درِ دلها را به روى انسان مى گشايد.
تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن به دمى يا درمى يا قلمى يا قدمى ز) ادب با خانواده سعادت خانواده ها وابسته به ادب در محيط خانواده ، يعنى احترام به پدر و مادر و همسر و فرزند است . خانواده هايى كه بر طبق اصول و ضوابط انسانى با هم برخورد ندارند و به يكديگر احترام نمى كنند، از احساس لذت و صفاى زندگى محرومند و زندگى آنان يك زندگى حيوانى است . براى اينكه زندگى با صفا و صميميت همراه شود لازم است در محيط خانه سخن گفتن با پدر و مادر، برادر، خواهر مؤ دبانه و همراه با حفظ شخصيت يكديگر باشد، لباس و پوشش جلف و زننده نباشد، از زحمات و تلاشهاى يكديگر قدردانى شود افراد خانواده يكديگر را احترام كنند و حريمها حفظ شود.
علامه طباطبايى قدس سره به احترام عيال و اولاد خود از جا بلند مى شد. همسر علامه طباطبايى قدس سره گويد: بين من و ايشان تعارفات مرسوم وجود دارد. ايشان هرگز با تعبيرى سبك نام مرا نبرده و مرا به اسم تنها صدا نزده است .
١٦- زمينه هاى بى ادبى الف ) خانواده مهمترين عامل تاثيرگذار در ادب و بى ادبى است ؛ خانواده هايى كه بهره چندانى از آداب اسلامى ندارند زمينه بى ادبى را در فرزند فراهم مى كنند.
ب ) رسانه ها (صدا و سيما، مطبوعات ) و كتاب هم مى توانند زمينه هاى ادب را در جامعه فراهم كنند، هم مى توانند با پخش فيلمها و برنامه هاى نامناسب و نشر مقالات فاسد بى ادبى را مانند: تندخويى ، پرخاشگرى و القاى جمله هاى نامناسب گسترش دهند.
ج ) دوست ناصالح يكى ديگر از عوامل زمينه ساز بى ادبى است ، بسا افرادى كه بهره اى از ادب دارند و با همنشينى با افراد ناباب ، بى ادب مى شوند.
فصل دوم : آداب فردى ١- آداب آراستن امروزه كمتر كسى را مى توان يافت كه وقتى از منزل خارج مى شود، نيم نگاهى در آينه نيندازد. در جوامع امروزى ، مرتب بودن لباس و سر و وضع ظاهرى افراد به هنگام حضور در انظار عمومى ، يكى از امور عادى و فراگير شده است . در اين ميان ، تفاوتى ميان كودك و بزرگسال ، زن و مرد، ثروتمند و كم درآمد، وجود ندارد و همه به نحوى آراستگى خود را هنگام برخورد با ديگران ، حفظ مى كنند. و اين عادت ، بسيار خوب و پسنديده است به ويژه براى طلاب و مربيان و معلمان و پيشوايان معصوم ما نيز به آن بسيار سفارش كرده اند.
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است :ان الله يحب الجمال و التجمل و يكره البؤ س و التباؤ س (٩٦)همچنين پيامبر اكرم فرموده است :ان الله تعالى يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان يتهياء لهم و يتجمل (٩٧)
برخى بر اين باورند كه فقط هنگام حضور نزد افراد غريبه بايد خود را بيارايند و در ديدار با دوستان و آشنايان ، صِرف رفاقت و خودمانى بودن ، لزوم آراسته بودن را برطرف مى سازد؛ در حالى كه از حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده است :ليتزين احدكم لاخيه المسلم اذا اءتاه كما يتزين للغريب الذى يحب ان يراه فى احسن الهياءه .(٩٨)
امام خمينى رحمه الله مقيد بودند كه لباس و كفش تميز و جوراب مرتب بپوشند. يكى از پزشكانى كه در محضر امام بود نقل كرد كه يك بار دستمال سفيد تاشده اى در اتاق امام توجه مرا به خود جلب كرد. وقتى از نزديك آن را مشاهده كردم متوجه شدم كه آن دستمال سفيد جوراب بسيار تميز و تاشده امام است .
از خصوصيات بارز ايشان ، نظافت زياد بود. از سنين جوانى در تميزى و نظافت مَثَل دوستانشان بودند. در زمانى كه بارندگى و كوچه و خيابان گلى بود آن قدر آرام راه مى رفتند كه لباسشان گلى نشود. هميشه از فاصله چندمترى اتاق امام ، بوى عطر به مشام مى رسيد ايشان هميشه يك شانه و آينه كوچك با خود داشتند.
اينك به برخى امور كه مستقيما در آراستگى ظاهر دخالت دارند، مى پردازيم :
الف ) پاكيزگى عمومى . پاكيزگى ، گذشته از تاثير بسزا در سلامت شخصى و اجتماعى موجب دلپذيرى و جلب نظر بيننده خواهد شد. در روايات پاكيزگى جزئى از ايمان دانسته شده است : النظافه من الايمان .(٩٩)
از امام رضا (عليه السلام ) نيز نقل شده است :من اخلاق الانبياء التنظف (١٠٠)پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره شخص ‍ آلوده فرمود:ان الله تعالى يبغض الوسخ و الشعث (١٠١)
در بعضى روايات به موارد خاص نظافت اشاره شده است . از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده اند:ان الله عزوجل اذا انعم على عبد نعمه احب ان يرى عليه اثرها قيل و كيف ذلك ؟ قال : ينظف ثوبه ، و يطيب ريحه و يجصص داره ، و يكنس اءفنيته (١٠٢)
ب ) رسيدگى به موى سر. موى سر، يكى از عناصر اصلى در شكل ظاهرى هر فرد است . زيبايى صورت آدمى ، در كنار موى سر جلوه مى كند. اگر فرد زيبايى تمام اجزاى صورتش متناسب و زيبا باشند، اما موى سر نداشته باشد نه تنها آن زيبايى جلوه نمى كند، بلكه ممكن است آن فرد، زشت هم به نظر برسد. از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است :الشعر الحسن من كسوه الله ؛ فاءكرموه (١٠٣)
درباره نگهدارى از مو نيز رواياتى آمده است ؛ از جمله پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :من اتخذ شعرا فليحسن ولايته اءو ليجزه (١٠٤)
همچنين امام صادق از پدر بزرگوار خود عليهما السلام نقل كرده اند:من اتخذ ثوبا فليستنظفه ... و من اتخذ شعرا فليحسن اليه (١٠٥)
درباره شانه زدن مو و فايده هاى بسيارى كه دارد؛ روايات متعددى از معصومين وارد شده است . امام صادق (عليه السلام ) در تفسير كلمه زينت در آيه خذوا زينتكم عند كل مسجد فرموده است :(الزينه ) المشط، فان المشط يجلب الرزق و يحسن الشعر و ينجز الحاجه ... و يقطع البلغم ...(١٠٦ )
ج ) رسيدگى به محاسن . داشتن ريش مرتب را مى توان از جمله جلوه هاى وقار و زيبايى مردان شمرد. در اسلام ، به نگه داشتن ريش و شانه زدن آن توصيه هاى فراوانى شده است . از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :((انه يزيد فى الذهن و يقطع البلغم (١٠٧)))
لازم است هر كسى براى خود شانه اى جداگانه داشته باشد و از شانه ديگرى استفاده نكند؛ چنانكه گفته اند:
ثلاثه ليس بها اشتراك المشط و المنديل و السواك د) كوتاه كردن شارب . از پيامبر اكرم نقل شده است :ان من السنه ان تاخذ من الشارب حتى يبلغ الاطار.(١٠٨)در روايتى نيز آمده است :لا يطولن احدكم شاربه ؛ فان الشيطان يتخذه مخبا يستتر به (١٠٩)
ه ) رسيدگى به پوست . از ديگر عناصر مهم در شكل ظاهرى افراد، داشتن پوستى سالم ، روشن و لطيف است . از ديرباز، استفاده از مواد گياهى و روغنهاى مفيد براى حفظ زيبايى و سلامت پوست ، امرى رايج بوده است كه آموزه هاى پيشوايان معصوم نيز نشان دهنده اهميت آن است .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:الدهن يلين البشره و يزيد فى الدماغ و يسهل مجارى الماء و يذهب القشف و يسفر اللون .(١١٠)از امام باقر (عليه السلام ) نيز نقل شده است :دهن الليل يجرى فى العروق و يروى البشره و يبيض الوجه .(١١١)
و) كوتاه كردن ناخنها. يكى ديگر از نعمتهاى خدايى و نمودهاى زيبايى انسان كه در نگاه اول به نظر نمى آيد، وجود ناخن در دست و پاى آدمى است ؛ اما هنگامى اين نعمت بيشتر نمايان مى شود كه خداى ناخواسته ، بر اثر بيمارى يا حادثه اى ، يكى از ناخنهاى خود را از دست بدهيد، خواهيد ديد كه شكل ظاهرى دست و پا، نمايى نازيبا پيدا خواهد كرد. درباره توجه به اين جزء از بدن و تميز نگاه داشتن آن ، امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:انما قصوا الاظفار؛ لانها مقيل الشيطان ، و منه يكون النسيان (١١٢)همچنين از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند:تقليم الاظفار يمنع الداء الاعظم و يدر الرزق (١١٣)
هنگام ناخن گرفتن اين دعا را بخوانيد:بسم الله و بالله و على سنه محمد و آله صلى الله عليه و عليهمهنگام گرفتن ناخن از انگشت كوچك دست چپ شروع كنيد و به انگشت كوچك دست راست پايان دهيد و در گرفتن ناخن پاها نيز اين گونه عمل كنيد. دفن كردن مو و ناخن از سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .(١١٤)
ز) عطر زدن . آراستگى ظاهرى فقط مربوط به ديدنيها و آنچه چشم نظاره مى كند نيست ؛ بلكه استفاده از بوى خوش براى خنثى كردن بوى نامطبوع عرق بدن يا حتى اگر بدن بوى نامطبوعى هم نداشته باشد، امرى پسنديده است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) ينفق على الطيب اكثر مما ينفق على الطعام (١١٥)امام رضا فرمود:لا ينبغى للرجل ان يدع الطيب فى كل يوم ؛ فان لم يقدر عليه فيوم و يوم ، فان لم يقدر، ففى كل جمعه ؛ و لا يدع ذلك (١١٦)
همچنين امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:ركعتان يصلهما المتعطر افضل من سبعين ركعه يصليها غير متعطر(١١٧)
ح ) مسواك زدن . بى شك ، داشتن دندانهاى تميز، خواسته هر فرد آراسته است ؛ زيرا جز تاثير بسزا در سلامت جسمى افراد، در زيبايى ظاهرى نيز موثر است . از آن گذشته ، بوى مطبوع دهان هنگام گفت و گو با ديگران ، رعايت بهداشت دندانها و رسيدگى به آنها و در نتيجه سالم بودن آنها بستگى دارد. در همين زمينه امام باقر (عليه السلام ) فرموده است :لكل شى ء طهور و طهور الفم السواك (١١٨)
پيامبر گرامى اسلام نيز در سفارش به مسواك فرمود:ما زال جبرئيل يوصينى بالسواك حتى ظننت انه سيجعله فريضه .(١١٩)
در حديثى ديگر از ايشان آمده است :لولا ان اشق على امتى لاءمرتهم بالسواك مع كل صلاه .(١٢٠)
در فايده هاى جسمى مسواك و همچنين ثواب آن و افزايش ثواب بسيارى از عبادتها چنانكه با مسواك زدن همراه شوند، احاديث زيادى وارد شده كه به يك نمونه اكتفا مى شود. از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند:
فى السواك اثنتا عشره خصله : هو من السنه ، و مطهره للفم ، و مجلاه للبصر، و يرضى الرحمن ، و يبيض الاسنان ، و يذهب بالحفر، و يشد اللثه ، و يشهى الطعام ، و يذهب بالبلغم ، و يزيد فى الحفظ، و يضاعف الحسنات ، و تفرح به الملائكه (١٢١)
ط) پوشيدن لباس تميز و زيبا. از الطاف خداوند به انسان نعمت حجب و حياست كه در فطرت او نهاده شده و روشنترين شكل بروز اين گرايش فطرى ، احساس نياز به پوشش و پوشاندن بدن از ديگران است . چه خوب است كه اين پوشش ، زيبا، تميز و شايسته شاءن انسانى و منزلت اجتماعى فرد باشد. درباره زيبا بودن لباس ، امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:البس و تجمل ؛ فان الله جميل يحب الجمال ؛ وليكن من حلال (١٢٢)
پيامبر اكرم درباره تميز بودن لباس فرموده است :((من اتخذ ثوبا، فلينظفه (١٢٣)))همچنين از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده اند:النظيف من الثياب يذهب الهم و الحزن و هو طهور للصلاه (١٢٤)
ى ) تزيين با انگشترى . استفاده از انگشترى در آراستگى و زيبايى انسان نقش دارد و در روايات آدابى براى آن ذكر شده است :
١- مستحب است انگشترى در دست راست باشد؛
٢- بهتر آن است كه انگشتر در انگشت كوچك باشد؛
٣- مستحب است انگشتر از نقره باشد؛
٤- مستحب است نگين انگشتر عقيق باشد؛
٥- مستحب است نقش عقيق اسمهاى مبارك اصحاب كساء باشد. نيز مستحب است جملهما شاء الله لا قوه الا بالله ، استغفر اللهبر آن حك شود.(١٢٥ )
گفتنى است كه انگشترى و حلقه طلا براى مردان حرام است .
٢- آداب غذا خوردن شيوه غذا خوردن و لقمه گرفتن معرف شخصيت انسان است و به جهت اهميت آن آدابى براى آن ذكر كرده اند كه به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
١- امام صادق (عليه السلام ) فرمود:من غسل يده قبل الطعام و بعده عاش فى سعه ، و عوفى من بلوى فى جسده (١٢٦)
٢- حضرت على (عليه السلام ) فرمود:ضمنت لمن قال بسم الله على طعامه ان لا يشتكىابن كوّا گفت : من بسم الله گفتم و غذا ضرر زد. حضرت فرمود:فعلك اءكلت اءلوانا فسميت على بعضها و لم تسم على بعض (١٢٧)بنابراين ، مستحب است براى خوردن هر نوع غذا يك((بسم الله))گفته شود.
٣- پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمودند:افتتح بالملح و اختم به ؛ فان فيه شفاء من اثنين و سبعين داء(١٢٨)
٤- با دست راست غذا خوردن مستحب است .(١٢٩)
٥- امام على (عليه السلام ) فرمودند:اذا جلس احدكم على الطعام فليجلس جلسة العبد(١٣٠)و در سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است :ما كان رسول الله ياكل متكئا على يمينه و لا على يساره ، ولكن كان يجلس جلسه العبد(١٣١)
٦- در غذا خوردن نبايد عجله كرد.(١٣٢)
٧- رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:نحن قوم لا ناكل حتى نجوع و اذا اكلنا لا نشبع (١٣٣)
٨- رسول خدا در غذا نمى دميد.(١٣٤) على (عليه السلام ) فرمود: طعام داغ را بگذاريد تا سرد شود.(١٣٥)
٩- يكى از عوامل و زمينه هاى بيمارى ، خصوصا براى آنان كه كمتر تحرك بدنى دارند، پرخورى است . امام باقر (عليه السلام ) فرمود:ما من شى ء ابغض الى الله عزوجل من بطن مملوء(١٣٦)
١٠- لازم است در سر سفره بويژه هنگامى كه غذا كم است ، ديگران را ملاحظه كرد.
١١- لازم است غذا را به اندازه نياز در سفره بگذارد و تا آخر آرام و باحوصله بخورد و ظرف غذا را كاملا با نان تميز كند و آن نان را بخورد.(١٣٧) و قاشق خود را به ظرف غذايى كه چند نفر بايد از آن استفاده كنند، وارد نسازد و غذا را به گونه اى در دهان بگذارد تا بر زمين نريزد.
١٢- اگر در موقع غذا مى خواهد سرفه و عطسه بكند دستمال جلو دهان خود بگيرد مبادا ذرات آب دهان به سفره و صورت ديگران بريزد.
١٣- لازم است غذا خوردن در زمان معينى باشد نه در زمان هاى گوناگون ؛ زيرا بى نظمى در زمان غذا خوردن يكى از عوامل بيمارى معده محسوب مى شود از نظر اسلام شبانه روزى دو بار غذا خوردن مناسب است .(١٣٨)
١٤- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: الاكل فى السوق دناءه (١٣٩)
١٥- امام صادق (عليه السلام ) فرمود:لا تاكل و انت تمشى الا ان تضطر الى ذلك (١٤٠)
١٦- از لقمه حرام و غذاى شبهه ناك بايد اجتناب كرد.
١٧- شبها غذاى كمتر و سبكتر خورده شود.
١٨- ابوحمزه ثمالى مى گويد: امام چهارم (عليه السلام ) هنگامى كه غذا را مى خورد مى فرمود:الحمد لله الذى اطعمنا و سقانا و كفانا و ايدنا و آوانا و انعم علينا و افضل ، الحمد لله الذى يُطعِم و لا يُطعَم (١٤١)
امام صادق (عليه السلام ) بعد از طعام مى فرمود:اللهم هذا منك و من محمد رسولك ، اللهم لك الحمد، اللهم صل على محمد و آل محمد.(١٤٢)
٣- آداب نوشيدن ١- در آغاز هر كارى و از جمله نوشيدن آب ، نام خدا را از ياد مبريد.
٢- به نوشيدنى خود توجه كنيد كه پاك ، تميز و حلال باشد.
٣- تا اشتها نداريد آب ننوشيد.
٤- از نوشيدن آب خيلى سرد اجتناب كنيد.
٥- از نوشيدن مايعات داغ پرهيز كنيد.
٦- بر نوشيدنى داغ فوت نكنيد.
٧- روزها آب را ايستاده و شبها نشسته بنوشيد.
٨- آب را يكمرتبه سر نكشيد بلكه جرعه جرعه بنوشيد.
٩- در وقت آب نوشيدن به ياد تشنگى امام حسين (عليه السلام ) باشيد.
١٠- پس از نوشيدن شكر خدا را به جاى آوريد.
١١- با دست راست آب بنوشيد.(١٤٣)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ظرف آشاميدنى نفس نمى كشيد و اگر مى خواست نفس تازه كند ظرف را از دهانش دور مى كرد.(١٤٤) آب يا هر آشاميدنى ديگر را در سه نفس مى آشاميد و در ابتداى هر نفس بسم الله و در آخر آن الحمد لله مى گفت . راوى مى گويد: از سبب آن پرسيدم . فرمود: حمد را به منظور اداى شكر پروردگار و بسم الله را به منظور ايمنى از ضرر و درد مى گويم .(١٤٥) هنگام آشاميدن آب را مى مكيد و نمى بلعيد، دست راستش اختصاص داشت به خوردن و آشاميدن و دادن و گرفتن .(١٤٦) هنگامى كه آب مى آشاميد مى فرمود:الحمد لله الذى سقانا عذبا زلالا و لم يسقنا ملحا اءجاجا(١٤٧)
٤- آداب راه رفتن درست است كه راه رفتن مساءله ساده اى است . اما همين مساله ساده مى تواند بيانگر حالات درونى و اخلاقى و احيانا نشانه شخصيت انسان باشد. زيرا روحيات انسان در لابلاى اعمال و رفتارها منعكس مى شود. گاه يك عمل كوچك حاكى از يك روحيه ريشه دار است . قرآن كريم از زبان لقمان مى فرمايد:ولا تمش فى الارض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور(١٤٨)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از كوچه اى عبور مى كرد: ديوانه اى را مشاهده كرد كه مردم اطراف او را گرفته بودند و به او مى نگريستند. حضرت از آنها سوال كرد: اينها براى چه اجتماع كرده اند. عرض كردند: ديوانه اى است كه در برابر او جمع شده اند. حضرت فرمود: اين ديوانه نيست ، مى خواهيد ديوانه واقعى را به شما معرفى كنم ؟ عرض كردند: آرى ، فرمود: ديوانه واقعى كسى است كه متكبرانه گام بر مى دارد اما آنكه ديديد بيمار است :ان المجنون المتبختر فى مشيته ... فذاك المجنون و هذا المبتلى (١٤٩)
راه رفتن نبايد به بهانه وقار و طمانينه همراه با كسالت باشد. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) چابك و چالاك راه مى رفت . همچنين بايد متعادل باشد. قرآن مى فرمايد: واقصد فى مشيك (١٥٠)
مناسب است راه رفتن خيلى تند و به طور دويدن نباشد. امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:سرعه المشى يذهب ببهاء المؤ من (١٥١)
٥- آداب خواب رفتن خواب با سلامت جسم و روح و نشاط و شادابى و تجديد نيرو و آمادگى براى كارهاى زندگى ارتباط تنگاتنگ دارد. قرآن كريم مى فرمايد: وجعلنا نومكم سباتا.(١٥٢)
طالب دانش بايد خواب خود را متعادل كند و آداب قبل از خواب را به درستى انجام دهد البته نبايد بدون ممارست آن قدر از خواب خود بكاهد كه قواى بدن او تعادل خود را از دست بدهد و اين امر مانع كسب دانش و درك صحيح گردد، ولى بايد بكوشد كه به حد نياز اكتفا كند. در اين جا به گوشه اى از آداب خواب اشاره مى كنيم :
١- قبل از خواب قضاى حاجت كند و با معده پر به بستر نرود.
٢- دهان و دندان خود را كاملا بشويد.
٣- قبل از خواب وضو بگيرد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:من تطهر ثم آوى الى فراشه بات و فراشه كمسجده (١٥٣)در روايتى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :من بات على طهر فكاءنما احيا الليل كله (١٥٤)
٤- انجام دادن اعمال و آداب حضرت فاطمه (عليه السلام ). حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمود:
پدرم نزد من آمد در حالى كه آماده خوابيدن بودم . حضرت فرمود: مخواب مگر بعد از انجام دادن چهار عمل .
١- قرآنى ختم كن ، ٢- پيامبران را شفيع خود گردان ، ٣- مومنان را خشنود كن ، ٤- حج و عمره اى بگزار.
پرسيدم : پدرجان امر به چهار كار فرمودى كه قدرت بر انجام آن ندارم . پدرم تبسمى كرد و فرمود: هرگاه سه بار سوره اخلاص را بخوانى گويى ختم قرآنى كرده اى و هرگاه صلوات بر من و پيامبران بفرستى همگى شفيع تو خواهيم بود و هرگاه استغفار كنى براى مومنان همگى از تو خشنود گردند و چون تسبيحات اربعه را بخوانى ثواب حج و عمره را مى برى .(١٥٥)


۲
اخلاق ١

٥- قبل از خواب اذكار و دعاهايى وارد شده كه مناسب است خوانده شود كه در كتاب مفاتيح الجنان و حليه المتقين ، آمده است .
٦- امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هر كس در وقت خواب آيه آخر سوره كهف را بخواند هر وقت كه بخواهد بيدار مى شود.(١٥٦)
٧- مناسب است انسان قبل از خواب اعمال و كارهاى روز گذشته خود را ارزيابى كند: آيا گناهى از او سر زده است ؟ آيا به درستى توانسته است از فرصتهايش استفاده كند و وظايفش را انجام دهد؟ اگر ديد گناهكار است توبه كند و تصميم بگيرد روزهاى ديگر چنين نباشد.
٨- از جمله آداب پيش از خواب ، رسيدگى به حقوق مردم است ، اگر بدهى يا طلبى دارد و اگر حقى را ضايع كرده است در مقام جبران برآيد و در وصيت نامه خود قيد كند.
٩- مستحب است به طرف راست و رو به قبله بخوابد.(١٥٧)
١٠- خواب بايد به اندازه فعاليت هاى جسمى و روحى باشد و از زياده روى اجتناب ورزد. حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:كثره الاكل و النوم يفسدان النفس و يجلبان المضره (١٥٨)امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان الله يبغض كثره النوم ... كثره النوم مذهبه للدين و الدنيا(١٥٩)
اگر كسى در شبانه روز هشت ساعت بخوابد يك سوم را در خواب است . حال اگر بيش از اين زمان را به خواب اختصاص دهد آيا فرصت مناسبى براى رشد و كمال او باقى خواهد ماند.
١١- خوابيدن پس از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از عصر مكروه است ، نيز، خوابيدن با حالت جنابت مكروه است و اگر جنب به آب دسترسى نداشته باشد تيمم كند و بعد بخوابد.(١٦٠)
٦- آداب نشستن مناسب است نشستن رو به قبله باشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا بيشتر اوقات كه مى نشست رو به قبله بود.(١٦١)
مناسب است انسان مؤ دب بنشيند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هرگز ديده نشد پيامبر اسلام پاى خود را پيش كسى دراز كند.(١٦٢)
از امام كاظم (عليه السلام ) روايت كرده اند:
ان اميرالمؤ منين كان يقول : لا يجلس فى صدر المجلس الا رجل فيه ثلاث خصال :
يجب اذا سئل ، و ينطق اذا عجز القوم عن الكلام ، و يشير بالراى الذى فيه صلاح اهله : فمن لم يكن فيه شى ء منهن فجلس فهو اءحمق (١٦٣)
٧- آداب لباس پوشيدن گرچه لباس پوشين كارى ساده و روزمره و عادى است ولى تذكر برخى از نكته ها در اين زمينه مفيد است :
١- پوشش انسان ، بايد مناسب باشد به گونه اى كه اندامها را حفظ كند و تحريك آميز و زننده نباشد.
٢- رعايت پاكيزگى و نظافت در لباس تا حدى كه حضور انسان براى ديگران خوشايند باشد، بسيار مطلوب است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:تنظفوا بكل ما استطعتم ، فان الله تعالى بنى الاسلام على النظافه ، ولن يدخل الجنه الا كل نظيف (١٦٤)
٣- امام صادق (عليه السلام ) فرمود:اذا لبست ثوبك فاذكر ستر الله عليك ذنوبك برحمته (١٦٥)
٤- لباستان را از مال حلال تهيه كنيد.
٥- از لباس رنگ روشن استفاده نماييد.
٦- از پوشيدن لباس نازك و بدن نما پرهيز نماييد.
٧- از پوشيدن لباسى كه موجب جلب توجه ديگران مى شود و خلاف شاءن است بپرهيزيد.
٨- پوشيدن لباس چرك و تنگ براى نمازگزار مكروه است .(١٦٦)
٩- پوشيدن لباس دشمنان مناسب نيست و در روايات از آن نهى شده است .(١٦٧)
١٠- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) وقتى لباس نو مى پوشيد خدا را حمد مى كرد و دو ركعت نماز مى خواند.(١٦٨)
١١- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هرگاه لباس و پيراهن مى پوشيد ابتدا سمت راست را بر تن مى كرد و هرگاه جامه را از تن در مى آورد از سمت چپ شروع مى كرد و هرگاه لباس مى پوشيد مى گفت :الحمد لله الذى كسانى ما اءوارى به عورتى و اءتجمل به فى الناس (١٦٩)
٨- آداب از منزل خارج شدن هنگام خروج از منزل ، امور زير پسنديده است :
بسم الله گفتن ؛ صدقه دادن ؛ بيرون رفتن به انگيزه مشروع . از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده اند:اذا خرجت من منزلك فاخرج خروج من لايعود، ولايكن خروجك الا لطاعه اءو فى سبب من اءسباب الدين ، والزم السكينه والوقار، واذكر الله سرا و جهرا(١٧٠)امام رضا (عليه السلام ) فرمود: چون خواستى از خانه بيرون بروى بگو:بسم الله ، آمنت بالله توكلت على الله ، ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله (١٧١)از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است : هرگاه كسى از خانه بيرون برود و بگويد: بسم الله ملائكه به او مى گويند: سلامت ماندى . چون بگويد: لا حول ولا قوه الا بالله به او مى گويند: كارهايت ساخته شد. پس چون بگويد: توكلت على الله ، ملائكه به او مى گويند: از بلاها نگاه داشته شدى .(١٧٢) از امام رضا (عليه السلام ) منقول است : چون پدرم از خانه بيرون مى آمد، اين دعا را مى خواند.
بسم الله الرحمن الرحيم ، خرجت بحول الله و قوته لا بحولى و قوتى بل بحولك و قوتك يا رب متعرضا لرزقك فاتنى به فى عافيه (١٧٣)
هنگام خروج از منزل ، خواندن اين دعا پس از دو ركعت نماز سفارش شده است .اللهم انى استودعك نفسى و اهلى و مالى و ذريتى و دنياى و آخرتى و امانتى و خاتمه عملى (١٧٤)
امام باقر (عليه السلام ) هنگامى كه از خانه بيرون مى رفت مى فرمود:بسم الله خرجت ، و بسم الله ولجت ، و على الله توكلت ، لاحول ولا قوه الا بالله العلى العظيم (١٧٥)
در حديثى از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نقل شده است كه چون كسى داخل خانه شود بر اهلش سلام كند و اگر كسى نباشد، بگويد: السلام علينا من ربنا. و چون داخل خانه مى شود، سوره اخلاص بخواند.(١٧٦)
٩- آداب در مسجد حاضر شدن مسجد، محل عبادت مسلمانان ، و از تقدسى خاص برخوردار است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من مشى الى مسجد من مساجد الله فله بكل خطوه خطاها حتى يرجع الى منزله عشر حسنات و محى عنه عشر سيئات ، و رفع له عشر درجات ...(١٧٧)حضرت على (عليه السلام ) فرمود:من اختلف الى المسجد اصاب احدى الثمان : اءخا مستفادا فى الله اءو علما مستطرفا، او آيه محكمه ، او رحمه منتظره ، او كلمه ترده عن ردى ، او يسمع كلمه تدله على هدى ، او يترك ذنبا خشيه اءو حياء(١٧٨)پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:المؤ من فى المسجد كالسمك فى الماء(١٧٩)من كان القرآن حديثه والمسجد بيته بنى الله له بيتا فى الجنه (١٨٠)از همين رو مومنان موظف به حفظ آداب ويژه اى هستند تا شان مسجد با رعايت آن آداب محفوظ بماند:
١- مسجد جايگاه ذكر خداوند است . بنابراين ، در آن نبايد ذكرى غير از ذكر خدا باشد.
٢- بايد با زينت ظاهرى و معنوى وارد مسجد شد:يابنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد...(١٨١)
٣- كسانى كه مانع شرعى دارند، نبايد در مسجد توقف كنند.
٤- اگر مسجد نجس شد، بايد فورى تطهير شود.
٥- خواب رفتن در مسجد مكروه است .
٦- هنگام ورود به مسجد مستحب است با پاى راست وارد شوند.
٧- بايد نظافت مسجد، رعايت شود.
٨- همسايگان مسجد نماز خود را در مسجد بخوانند، همان طور كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: لا صلاه لجار المسجد الا فى المسجد.(١٨٢) مسجدى كه همسايگانش در آن نماز نمى خوانند در روز قيامت از آنان شكايت خواهد كرد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ثلاثه يشكون الى الله عزوجل : مسجد خراب لا يصلى فيه اهله ...(١٨٣)على (عليه السلام ) فرمود:حريم المسجد اءربعون ذراعا والجوار اربعون دارا من اءربعه جوانبها(١٨٤)
٩- على (عليه السلام ) فرمود:من اكل شيئا من الموذيات ريحها فلا يقربن المسجد(١٨٥)همچنين لازم است جوراب و پاى بدبو قبل از ورود به مسجد شسته شود.
١٠- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:تعاهدوا نعالكم عند اءبواب مساجدكم (١٨٦)
١١- امام صادق (عليه السلام ) فرمود:جنبوا مساجدكم الشراء و البيع و المجانين ... و الضاله و الاحكام و الحدود و رفع الصوت (١٨٧)از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :ياتى فى آخر الزمان قوم ياتون المساجد فيقعدون حلقا ذكرهم الدنيا، و حب الدنيا لا تجالسوهم فليس لله فيهم حاجه (١٨٨)
١٢- على (عليه السلام ) فرمود:من السنه اذا جلست فى المسجد اءن تستقبل القبله (١٨٩)
١٣- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:الجلوس فى المسجد لانتظار الصلاه عباده ، ما لم يحدث . قيل : يا رسول الله و ما الحدث ؟ قال : الاغتياب (١٩٠)
١٤- پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، فرمود:يا اباذر، كل جلوس ‍ فى المسجد لغو الا ثلاثه : قراءه مصل او ذاكر الله تعالى او سائل عن علم (١٩١)
١٥- يكى از آداب مسجد، خواندن نماز تحيت است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:يا اباذر، ان للمسجد تحيه . قلت : و ما تحيته ؟ قال : ركعتان تركعهما(١٩٢)
١٦- پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من كنس المسجد يوم الخميس و ليله الجمعه فاخرج منه التراب ما يذر فى العين غفر الله له .(١٩٣)
١٧- ابن شهر آشوب مى گويد: هرگاه امام مجتبى (عليه السلام ) به در مسجد مى رسيد سرش را بلند و عرض مى كرد:الهى ضيفك ببابك ، يا محسن قد اتاك المسى ء فتجاوز عن قبيح ما عندى بجميل ما عندك يا كريم (١٩٤)
١٨- معطر ساختن خود قبل از ورود به مسجد پسنديده است .
١٩- مستحب است كه به هنگام ورود در مسجد با وضو باشند و تميز و نظيف به مسجد بروند و در مسجد سخنان دنيوى را ترك كنند و از مسجد به عنوان راه ، استفاده نكنند.
٢٠- امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اذا بلغت باب المسجد فاعلم انك قصدت باب ملك عظيم لما يطاء بساطه الا المطهرون ، ولا يؤ ذن لمجالسته الا الصديقون ، فهب القدوم الى بساطه هيبه الملك ؛ فانك على خطر عظيم ان غفلت (١٩٥)
١٠- آداب قرآن تلاوت كردن سفارشها و توصيه هاى پيامبر درباره قرآن و ويژگى هاى منحصر به فرد آن باعث شد تا قرآن در سراسر زندگى مردم راه يابد.
همچنين حفظ قرآن از روزهاى نخستين نزول وحى آغاز شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود نخستين حافظ قرآن به شمار مى رفت و تعداد حافظان قرآن بسيار بود. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:الحافظ للقرآن العامل به مع السفره الكرام البرره (١٩٦)
در خصوص قرائت و تلاوت قرآن كريم نيز سفارشهاى زيادى شده ، و براى تلاوت آن آدابى است از جمله :
١- طهارت . قرآن مى فرمايد: لا يمسه الا المطهرون (١٩٧). اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:لا يقراء العبد القرآن اذا كان على غير طهور حتى يتطهر(١٩٨)
٢- استعاذه . به هنگام آغاز تلاوت قرآن بايد از شيطان رجيم به خدا پناه برد. قرآن مى فرمايد:فاذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم (١٩٩)
٣- ترتيل . قرآن را بايد به صورت ترتيل تلاوت كرد، يعنى شمرده و توام با تفكر: و رتل القرآن ترتيلا.(٢٠٠)
٤- تدبر. علاوه بر ترتيل ؛ خداوند به تدبر و تفكر در آيات قرآن دستور داده است : افلا يتدبرون القرآن (٢٠١) حضرت على (عليه السلام ) فرمود:اءلا لا خير فى قراءه ليس فيها تدبر(٢٠٢)
٥- مسواك . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:نظفوا طريق القرآن ، قالوا: يا رسول الله : و ما طريق القرآن ؟ قال : افواهكم . قالوا: بماذا؟ قال : بالسواك (٢٠٣)
همچنين اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:ان افواهكم طرق القرآن فطيبوها بالسواك (٢٠٤)
٦- قرائت از روى مصحف . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:القراءه فى المصحف افضل من القراءه ظاهرا(٢٠٥)
٧- صوت زيبا. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:حسنوا القرآن باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا(٢٠٦)
٨- اخلاص . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان من الناس من يقراء القرآن ليقال : فلان قارى . و منهم من يقراء القرآن ليطلب به الدنيا و لا خير فى ذلك . و منهم من يقراء القرآن لينتفع به فى صلاته و ليله و نهاره (٢٠٧)
٩- امام حسن (عليه السلام ) هيچ وقت آيه يا ايها الذين آمنوا را از قرآن نمى خواند، مگر اينكه عرض مى كرد: لبيك اللهم لبيك (٢٠٨)
١٠- همان طور كه براى درس وقت معين داريد براى تلاوت قرآن نيز وقت معين بگذاريد.
١١- آنها كه آيات قرآن را مى شنوند نيز وظيفه اى دارند. وظيفه آنها سكوتى توام با انديشه و تفكر است . قرآن مى فرمايد:و اذا قرى ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (٢٠٩)
١١- آداب استخاره استخاره ، دو اصطلاح دارد:
١- به معناى طلب خير از خداوند چنين كارى هميشه و در هر شرايطى مطلوب است .(٢١٠)
٢- استخاره سنتى كه در فرهنگ ما شيعيان هست و شرايط و آداب خاصى دارد. متاسفانه بسيارى از افراد با تصور نادرست از استخاره و عدم آگاهى از كاربرد صحيح آن براى هر كارى بدون در نظر گرفتن آداب و شرايط آن استخاره مى كنند. در حالى كه بايد به آداب و شرايط آن توجه نمايند. در اينجا به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف ) رضى الدين سيد على بن طاووس (رحمه الله ) گويد:
اذا اءردت ان تتفاءل بكتاب الله عزوجل فاقراء سوره الاخلاص ثلاث مرات ، ثم صل على النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) ثلاثا، ثم قل : اللهم انى تفاءلت بكتابك ، و توكلت عليك فانى من كتابك ما هو المكتوم من سرك ، المكنون فى غيبك .
ثم افتح الجامع ، و خذ الفال من الخط الاول فى الجانب الاول ، من غير اءن تعد الاوراق والخطوط.
كذا اءورد مسندا الى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )(٢١١)
ب ) مشورت و انديشه و در نظر گرفتن ابعاد مختلف كارى كه مى خواهد انجام دهد. اگر با تفكر و مشورت كافى نتواند فعل يا ترك كارى را ترجيح دهد نوبت به استخاره مى رسد.
ج ) سه بار صلوات فرستادن در استخاره با تسبيح (٢١٢)
د) خواندن سه بار سوره اخلاص .(٢١٣)
ه ) بهتر است كه هر كس براى خودش استخاره كند، حتى به نظر بعضى استخاره ديگرى براى انسان درست نيست .
و) انسان بايد در حين استخاره حالت دعا داشته باشد؛ يعنى حالش اين باشد كه خدايا به بركت قرآن مجيد از من رفع تحير نما.(٢١٤)
١٢- آداب سفر در اسلام سفر رفتن براى كسب معرفت و دانش اندوزى و پندگيرى از شگفتيهاى طبيعت و آثار باقى مانده از امتهاى گذشته و بهره گيرى از پيشرفتهاى علمى ديگران و برآوردن نيازهاى جامعه اسلامى و تقويت دانش مسلمين و توانايى آنها در مقابل دشمنان نه تنها مطلوب ، بلكه در برخى موارد لازم است . از آنجا كه اسلام براى تمام كارهاى انسان قوانين و آدابى دارد براى سفر نيز آداب ويژه اى قائل است . در اينجا به برخى از آداب سفر اشاره مى كنيم :
١- داشتن انگيزه صحيح از مسافرت همچون جستجوى علم ، زيارت ، صله رحم ، تجارت ، ديدن آثار رحمت و نشانه هاى قدرت پروردگار.
٢- انتخاب همسفر مناسب ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: الرفيق ثم الطريق .(٢١٥)
٣- هماهنگى با همسفران ، لقمان به فرزندش فرمود:كن لاصحابك موافقا الا فى معصيه الله .(٢١٦)
٤- برداشتن توشه و نيازهاى سفر.
٥- خداحافظى با برادران و دوستان قبل از سفر. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:حق على المسلم اذا اراد سفرا ان يعلم اخوانه و حق على اخوانه اذا قدم اءن ياتوه (٢١٧)
٦- خواندن اين دعا هنگام سوار شدن بر مركب :
سبحان الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون ، و الحمد لله رب العالمين ، اللهم انت الحامل على الظهر و المستعان على الامر.(٢١٨)
٧- خواندن آيه الكرسى .
٨- خواندن سوره هاى حمد، توحيد، قدر، ناس ، فلق .
٩- صدقه دادن در آغاز سفر، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: افتتح سفرك بالصدقه (٢١٩)
١٠- يارى دادن به همسفران و همكارى با آنان .
١١- خوشرفتارى و خوشرويى با همسفران .
١٢- حفظ كردن پول و وسائل خود.
١٣- استفاده از فرصتها. مناسب است يكى از كتابهاى مورد علاقه خود را در سفر به همراه داشته باشد تا در فرصتهاى مناسب آن را مطالعه كند.
١٤- پرهيز نمودن از پرخورى .
١٥- محافظت بر نماز و اداى آن در اوقات فضيلت و بدون تاخير، و پرهيز از سفرى كه در آن ، خوف فوت نماز است . حضرت على (عليه السلام ) فرمود:لا يخرج الرجل فى سفر يخاف منه على دينه و صلاته (٢٢٠)
١٦- تعاون و همكارى ؛ چنانكه در سيره پيامبر آمده است :
در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گروهى همسفر شدند. پس از بازگشت از سفر به آن حضرت عرض كردند: اى رسول خدا، در اين سفر مردى بهتر از فلان شخص نديديم ؛ او روزها روزه مى گرفت و هرگاه در منزلى فرود مى آمديم ، به نماز مى ايستاد و همچنان مشغول نماز بود تا وقتى كه كوچ كنيم . پيابر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: پس چه كسى كارهاى او را انجام مى داد و اسباب آرامش و آسايش او را فراهم مى ساخت ؟ پاسخ دادند ما حوائج او را تامين مى كرديم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كلكم افضل منه .(٢٢١)
١٧- سوغاتى آوردن هنگام بازگشت از سفر براى همسر و فرزندان . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:اذا سافر احدكم فقدم من سفره فلياءت اءهله بما تيسر ولو بحجر(٢٢٢)
حضرت لقمان درباره آداب مسافرت به فرزندش فرمود:
پسرم ، هنگامى كه مسافرت مى كنى لباس و ظرف ، وسائل دوخت و دوز و داروهاى ضرورى را كه هم خود و هم همراهانت مى توانيد از آن استفاده بكنيد بردار. و با همسفران در همه چيز جز در معصيت الهى همراهى كن . پسرم ، هنگامى كه با جمعى مسافرت كردى در كارهايت با آنها مشورت كن . در صورت آنها تبسم نما در زاد و توشه اى كه همراه دارى سخاوتمند باش . هنگامى كه تو را صدا مى زنند پاسخ گو و اگر از تو كمك بخواهند آنها را يارى كن . دستور كسى را كه از تو بزرگتر است بشنو. هرگز نماز را از اول وقت تاخير نينداز. كتاب الهى را تلاوت كن و ذكر خدا را فراموش منما.(٢٢٣)
١٣- آداب زيارت زيارت اداى مزد رسالت و بيعت مجدد ماموم با امام و وفاى به عهدى است كه امام بر گردن دوستداران و پيروان خود دارد. امام رضا (عليه السلام ) فرمود:ان لكل امام عهدا فى عنق اوليائه و شيعته ، و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زياره قبورهم ؛ فمن زارهم رغبه فى زيارتهم و تصديقا بما رغبوا فيه كان اءئمتهم شفعاءهم يوم القيامه (٢٢٤)
كسى كه نمى تواند به مشاهد مشرفه سفر كند، به زيارت قبور صالحان برود.
امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:من لم يستطع ان يزور قبورنا فليزر قبور صلحاء اخواننا(٢٢٥)نيز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است :من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحى موالينا يكتب له ثواب زيارتنا.(٢٢٦)
برخى از آداب زيارت عبارتند از:
١- زائر بايد پيش از حركت خود را از نظر روحى آماده كند و از لحظه اى كه لوازم سفر را آماده مى سازد همه رفتار و كردارش گوياى سفر معنوى باشد.
٢- پيش از سفر غسل زيارت كند، زيرا اين غسل معنويت ويژه اى به انسان مى بخشد.
٣- پوشيدن جامه پاك و پاكيزه .
٤- با ضو و طهارت به زيارت رفتن .
٥- در حين رفتن به داخل حرم گامها را كوتاه و آرام برداشتن
٦- زيارت بايد همگام با توبه باشد. چشمى كه زيارتگاه را مى بيند و زبانى كه زيارت مى خواند و پايى كه در مسير زيارت گام بر مى دارد نبايد به حرام آلوده گردد.
٧- خوش بو ساختن لباس و بدن (به جز در زيارت حضرت سيد الشهداء، ارواح العالمين له الفداء).
٨- در حين رفتن به حرم به تكبير و تحميد و تسبيح و تهليل و صلوات اشتغال داشتن .
٩- در كنار در ورودى حرم اذن دخول خواندن .
١٠- مقدم داشتن پاى راست در وقت ورود به حرم و مقدم داشتن پاى چپ به هنگام خروج .
١١- خواندن زيارتنامه در حال ايستاده .
١٢- بهتر است زائر پشت به قبله رو به ضريح بايستد و زيارت را با توجه بخواند.
١٣- صدقه و انفاق و احسان به قدر امكان .
١٤- زيارت مستحب است اما اداى حقوق مالى مانند خمس و زكات ، واجب است . بنابراين ، شايسته است زائر پيش از سفر مالش را رسيدگى نموده و از حرام پاك نمايد و با مال حلال به زيارت بپردازد.
١٥- با خواندن آياتى از قرآن و زمزمه ذكرها جانش را سرشار از معنويت كند.
١٦- با خواندن قرآن و دعا و هديه آن به پيامبر و اهل بيت خود را به آنان نزديك سازد.
١٧- با امام خويش پيمان ببندد كه در پاكسازى درون بكوشد.
١٨- پدر و مادر، استادان ، دوستان و آشنايان را هنگام زيارت خواندن فراموش نكند.
١٩- هنگام جدايى از حرم و بازگشت به وطن دعاى وداع بخواند و با كمال ادب امام را وداع بگويد و از او بخواهد كه اين ديدار را آخرين زيارت او قرار ندهد.(٢٢٧)
١٤- آداب دعا دعا، آداب مخصوصى دارد كه رعايت آنها موجب مى شود، دعا به اجابت نزديك تر شود و بى توجهى به آنها، چه بسا موجب بى اثر شدن دعا گردد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:احفظ آداب الدعاء وانظر من تدعو و كيف تدعو(٢٢٨)در اين جا گوشه اى از آداب دعا را مى آوريم :
١- گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در اول دعا. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دعايى كه بسم الله الرحمن الرحيم در آغازش باشد، رد نمى شود.(٢٢٩)
٢- تمجيد و ستايش خدا، پيش از دعا. محمد بن مسلم گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در كتاب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است كه ستايش ‍ پيش از دعا و درخواست است . پس هرگاه خدا را خواندى او را تمجيد كن . عرض كردم : چگونه تمجيدش كنم ؟ فرمود: مى گويى :يا من هو اقرب الىّ من حبل الوريد، يا فعالا لما يريد، يا من يحول بين المرء و قلبه يا من هو بالمنظر الاعلى ، يا من هو ليس كمثله شى ء(٢٣٠)
٣- صلوات فرستادن . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:لا يزال الدعاء محجوبا حتى يصلى على محمد و آل محمد(٢٣١)دعاهاى ائمه عليهم السلام ، معمولا همراه با صلوات و تكرار صلوات است .
٤- شفيع قرار دادن انبيا، اوليا و صالحان و توسل به اهل بيت .
٥- اقرار به گناه و تقصير؛ زيرا هر قدر انسان عابد و متقى باشد باز هم از اداى تكاليف بندگى به طور كامل ناتوان است تا چه رسد به عامه انسانها كه پر از لغزش و خطايند.
٦- فروتنى در درگاه خدا با گشودن و بالا بردن دستها به سوى آسمان و گريه كردن .
٧- خواندن دو ركعت نماز قبل از دعا.
٨- كوچك نشمردن دعا و بزرگ نشمردن حاجت .
٩- عالى بودن همت در خواسته ها. در تعاليم اسلام سفارش شده كه انسان در خواسته هاى خود همتى والا داشته باشد و از درگاه خداوند متعال ، سلامت دين و ايمان ، حفظ و پايدارى اسلام و حسن توفيق و عاقبت به خيرى ، برخوردارى از درجات شهدا، محشور شدن با پيامبر و خاندان پاكش و مانند آن را طلب كند و براى چيزهاى كم ارزش دنيا دعا نكند.
١٠- عموميت دادن به دعا، يعنى براى همه دعا كردن ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:اذا دعا اءحدكم فليعم ؛ فانه اوجب للدعاء.(٢٣٢)
١١- پنهان كردن دعا. خداى متعال در قرآن مى فرمايد: ادعوا ربكم تضرعا و خفيه ...(٢٣٣)
١٢- اجتماع براى دعا. جاهايى كه دعا كردن از ريا و خودنمايى ايمن باشد، بهتر است به صورت دسته جمعى باشد؛ زيرا در قبول آن موثرتر است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:كان ابى (عليه السلام ) اذا حزنه اءمر جمع النساء و الصبيان ثم دعا و اءمنوا(٢٣٤ )
١٣- حسن ظن داشتن به اجابت دعا. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هرگاه دعا كردى از عمق دل توجه كن و گمان تو اين باشد كه حاجتت بر در خانه است .(٢٣٥)
١٤- دعا كردن در زمانها و احوال مناسب . برخى از زمانها و احوالى كه دعا كردن در آنها به اجابت نزديكتر است ، عبارتند از: دعا بعد از نمازهاى واجب ، هنگام اذان ، اول ظهر، هنگام قرائت قرآن ، در نماز وتر، سحرها و بعد از سپيده صبح . دعا كردن بويژه در سحرگاهان از اهميت خاصى برخوردار است .
عمر بن اذينه مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود:
ان فى الليل ساعه ما يوافقها عبد مسلم ثم يصلى و يدعو الله عز و جل فيها، الا استجاب الله تعالى له فى كل ليله . قلت : اصلحك الله و اءى ساعه هى من الليل ؟ قال : اذا مضى نصف الليل ، و بقى السدس الاول من اءول النصف .(٢٣٦)
١٥- اصرار و پافشارى در دعا. از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :رحم الله عبدا طلب من الله حاجه فاءلح فى الدعا، اءستجيب له اءو لم يستجيب له (٢٣٧)همچنين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:ان الله يحب السائل اللحوح (٢٣٨)امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خداوند خوش ندارد كه مردم در حاجتهاى خود به يكديگر اصرار كنند، ولى پافشارى و اصرار و خواهش از خود را دوست دارد.(٢٣٩)
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد يا جان رسد به جانان يا جان ز تن برآيد ١٦- دعا كردن با گريه و زارى . خدا دوست دارد انسان در درگاه او خشوع كند و اوج خشوع ، لرزش دل انسان در برابر خدا و حاصل آن اشك و آه است . قرآن بندگان خوب خود را چنين وصف مى كند:و يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا(٢٤٠ )
١٧- به زبان آوردن حاجت يكى ديگر از آداب دعاست . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان الله تبارك و تعالى يعلم ما يريد العبد اذا دعاه ولكن يحب ان يبث اليه الحوائج .(٢٤١)
١٨- دعا بايد استمرار داشته باشد؛ همچون دعاهاى كميل ، ندبه ، دعاى عهد.
١٩- صحيح خواندن دعا. گاهى آنها كه عهده دار خواندن دعا هستند، دعا را اشتباه مى خوانند به طورى كه معناى دعا عوض مى شود.
مرحوم آيه الله حاج سيد مهدى روحانى قدس سره در نوشته اى با عنوان((اءدب الدعاء))مى نويسد:
المستفاد مما ورد عن اهل بيت العصمه عليهم السلام اءنه ينبغى للداعى اءن يبتداء دعاءه بالبسمله ، ثم يحمد الله على نعمه و آلائه و يشكره تعالى عليها، ثم يصلى على النبى و آله صلى الله عليهم و يستغفر الله لذنوبه و يستعيذ بالله من ذنوبه . و عن اميرالمؤ منين (عليه السلام ):((ان المدحه قبل المساله ، فاذا دعوت الله عز و جل فمجده . قال السائل : كيف امجده ؟ قال (عليه السلام ): تقول : يا من هو اءقرب الىّ... و كيفيته على ما سنذكره . و عن الصادق (عليه السلام ): من قال (الدعاء الآتى ) ثلاث مرات استجيب له . ثم يختم الدعاء بقوله : ما شاء الله (على من سنذكره ) وليكن آخر دعائه الصلاه على محمد و آل محمد (صلوات الله عليه و عليهم اجمعين ).
و لعل الصوره الاتيه جامعه لما اءمروا عليهم السلام به : بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد لله على نعمائه و آلائه كما هو اهله ، و نشكره معترفين بالعجز من شكره . اللهم صل على محمد و آل محمد كاءفضل ما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم ، انك حميد مجيد. ربنا اننا ظلمنا انفسنا، فان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين . ربنا اننا نستغفرك لذنوبنا فاغفر لنا و نستعيذك من سيئاتنا فاءعذنا. يا من هو اءقرب الىّ من حبل الوريد. يا من يحول بين المرء و قلبه ، يا من هو بالمنظر الاعلى ، يا من ليس كمثله شى ء و يقول ثلاث مرات : يا من يفعل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء اءحد غيره ثم يدعو الله تعالى و يذكر حوائجه ، و بعدها يقول : ما شاء الله كان و ما لم يشاء لم يكن ، و صلى الله على محمد و آله الطاهرين .(٢٤٢)
١٥- آداب ورود به قبرستان ١- با وضو وارد قبرستان شويد.
٢- در آغاز ورود سلام قبرستان را بخوانيد: السلام على اهل لا اله الا الله ...
٣- از روى قبرها نرويد.
٤- در قبرستان حرف دنيا نزنيد.
٥- در قبرستان نخنديد.
٦- از حال اموات عبرت بگيريد و به ياد آخرت باشيد.
٧- روى قبر يا موازى قبر نماز نخوانيد.
٨- موقع خواندن فاتحه رو به قبله بنشينيد و دست روى قبر بگذاريد.
٩- براى اموات صدقه و خيرات بدهيد.
١٠- روى قبر ننشينيد.
١٦- آداب انفاق كننده انفاق و بخشش يكى از مستحبات است . در اينجا به برخى از آداب انفاق اشاره مى كنيم :
١- وقتى قصد كرد كه مالى را در راه خدا انفاق كند، بداند كه شيطان از او دور شده است لذا زود انفاق كند و فرصت را غنيمت شمارد كه در تاخير آن ، آفات بسيارى وجود دارد.
٢- قبل از اينكه كسى سوال كند، به او انفاق كند و آبروى او را حفظ كند و نگذارد كه او مجبور به سوال كردن شود؛ زيرا آنچه بعد از سوال داده مى شود، قيمت آبرويى است كه از سائل ريخته مى شود.
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود:
براى مردى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) پنج بار شتر خرما فرستاد و او شخصى آبرومند بود كه جز از على (عليه السلام ) از ديگرى درخواست نمى كرد. يك نفر خدمت حضرت بود گفت : يا على آن مرد از شما تقاضايى نكرد، و از پنج بار شتر يكى او را كفايت مى نمود ايشان فرمودند: لا كثر الله فى المؤ منين مثلك ، من مى بخشم و تو بخل مى ورزى ، اگر به كسى كمك كنم بعد از آنكه سوال نمايد، در اين صورت آنچه به او داده ام قيمت همان آبرويى است كه ريخته و سبب آبروريزى او شده ام .(٢٤٣)
٣- در وقت صدقه دادن ، تواضع و فروتنى كند. امام باقر (عليه السلام ) مى فرمود: سمّوهم باءحسن اءسمائهم .(٢٤٤)
٤- صدقات خود را در اوقات با فضيلت ، مثل جمعه ، عيد غدير، ماه ذى الحجه يا ماه رمضان بپردازد. عن ابى عبدالله (عليه السلام ):كان ابى (عليه السلام ) يتصدق كل جمعه بدينار، و كان يقول : الصدقه يوم الجمعه تضاعف لفضل يوم الجمعه على غيره من الايام (٢٤٥)
٥- صدقات واجب را آشكارا بدهد، اما صدقات مستحب را پنهان دادن بهتر است .
٦- از منت نهادن احتراز كند. خداوند مى فرمايد:يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى ...(٢٤٦) و عن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من اصطنع الى اخيه معروفا فامتن به احبط الله عمله و ثبت وزره و لم يشكر له سعيه ...(٢٤٧) ان الله كره لى ست خصال و كرهتها للاوصياء من ولدى و اتباعهم من بعدى ... المن بعد الصدقه .(٢٤٨)
اما راه دورى از منت نهادن آن است كه انفاق كننده بداند دست فقير در گرفتن صدقه ، نايب دست خداست و آنچه به فقير مى رسد، اول به دست خدا رسيده است . صدقه دهنده ، دست خود را بر بالاى دست فقير نگيرد، بلكه دست خود را بگشايد تا فقير بردارد تا دست او كه نايب دست خداست ، بالا باشد.
٧- آنچه را به فقير مى پردازد، به نوعى باشد كه باعث ذلت فقير نگردد، مثلا اگر دادن پول نقد به او باعث شرمسارى وى مى شود، مى تواند كالا بدهد و آن را هديه نام نهد. عن اسحاق بن عمار قال :
قال لى ابوعبدالله (عليه السلام ): يا اسحاق ! كيف تصنع بزكاه مالك اذا حضرت ؟ قال : ياءتونى الى المنزل فاءعطيهم ، فقال لى : ما اءراك يا اسحاق الا قد اءذللت المؤ منين ، فاياك ؟ اياك ان الله تعالى يقول : من اءذل وليا فقد اءرصد لى بالمحاربه .(٢٤٩)
٨- آنچه را در راه خدا مى دهد، بزرگ نشمارد و يقين نكند كه خدا را از خود راضى كرده است .
٩- آنچه را انفاق مى كند، از بهترين مال و باارزشترين آنها باشد، چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد:يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم ...(٢٥٠)
١٠- اگر توان داشته باشد، به اندازه اى به فقير بدهد كه رفع فقر از او شود، و غنى گردد.
١١- بعد از صدقه دادن ، دست خود را ببوسد؛ چون در واقع با خدا معامله كرده است :كان زين العابدين (عليه السلام ) يقبل يده عند الصدقه . فقيل له فى ذلك . فقال : انها تقع فى يد الله قبل اءن تقع فى يد السائل .(٢٥١) و عن ابى عبدالله (عليه السلام ): ما من شى ء الا وكل به ملك الا الصدقه ؛ فانها تقع فى يد الله تعالى .(٢٥٢)
١٢- وقتى به فقير چيزى داد، از او طلب دعا كند، زيرا دعاى فقير در حق او مستجاب مى شود. حضرت سجاد (عليه السلام ) به خادم خود مى فرمود: چون به سائل چيزى دادى ، بگو دعا كند.(٢٥٣)
١٣- در انفاق ، استحقاق را منظور دارد.(٢٥٤)
١٤- ترتيب فقرا و مستحقين را ملاحظه كند و كسانى را كه ثواب عطا به آنان بيشتر است ، مقدم دارد. همچنين عطا به اهل تقوا و علم و صاحبان ايمان كامل را مقدم بدارد.
١٧- آداب انفاق شونده براى كسى كه صدقه مى گيرد، در روايات آدابى ذكر شده است :
١- براى چيزى كه بدان نياز ندارد، سوال نكند و آنچه را كه گرفت ، در آن اسراف نكند و فقط به اندازه ضروريات زندگى خود بخواهد.
٢- بعد از آن كه چيزى را گرفت ، شكر خداوند را به جا آورد، حق انفاق كننده را بشناسد و او را دعا كند. از معصوم نقل شده است :اذا اعطيتموهم فلقّنوهم الدعاء فانه يستجاب الدعاء لهم فيكم و لا يستجاب لهم فى اءنفسهم (٢٥٥)امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:لا تحقروا دعوه اءحد؛ فانه يستجاب لليهودى و النصرانى فيكم و لا يستجاب لهم فى اءنفسهم .(٢٥٦)
٣- هر چه را به او بدهند كوچك نشمارد و انفاق كننده را مذمت نكند مسمع بن عبدالملك گويد:
در منى خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) بوديم سائلى آمد و تقاضاى كمك كرد. حضرت فرمود: خوشه انگورى به او بدهيد، خوشه را به او دادند. گفت : اگر درهمى باشد مى گيرم . حضرت فرمود: يسع الله عليك . سائل رفت و براى مرتبه دوم برگشت ، گفت : همان خوشه انگور را بدهيد، حضرت صادق (عليه السلام ) به او چيزى نداد و فرمود: خداوند تو را وسعت عنايت كند. فقير ديگر آمد. امام (عليه السلام ) سه دانه از انگورها را برداشت و به او داد.
فقير گرفت ، گفت : الحمد لله رب العالمين الذى رزقنى . حضرت فرمود بايست . آنگاه دو دست خود را پر از انگور كرد و به او داد. باز گرفت و گفت : الحمد لله رب العالمين . فرمود بايست رو به غلام خود نمود و پرسيد: از درهم چيزى پيش تو هست ؟ به طورى كه ما حدس زديم نزديك بيست درهم همراه غلام بود، همان را به سائل داد. اين مرتبه گرفت و گفت :الحمد لله هذا منك وحدك لا شريك لك .باز حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: بايست . فقير جاى خود ايستاد و حضرت (عليه السلام ) پيراهن از تن بيرون كرد و به او داد. فرمود: اين را بپوش اين بار گرفت و گفت :الحمد لله الذى كسانى و سترنى ، يا اباعبدالله او قال : جزاك الله خيرا. فقط همين دعا را براى حضرت (عليه السلام ) نموده و از آن محل رفت ، ما با خود گمان كرديم كه اگر فقير براى حضرت دعا نمى كرد و در هر مرتبه فقط خدا را حمد و ستايش مى نمود حضرت هم به او چيزى مى داد.(٢٥٧)
٤. از كسانى كه از حرام احتراز نمى كنند، چيزى قبول نكند.
٥. آشكارا درخواست نكند.
٦. چيزى را كه گرفت ، آشكار نكند، تا آبرويش نرود، مگر اينكه غرض از اظهار، شكرگزارى و اظهار فروتنى باشد.(٢٥٨)
فصل سوم : آداب اجتماعى ١. آداب و اهميت سلام و تحيت از آيات (٢٥٩) و روايات (٢٦٠) برمى آيد كه((سلام))تحيت مخصوص و شعار شريعت اسلامى است . خداوند متعال ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به اين سنت پسنديده موظف كرده و فرموده است :
و اذا جاءك الذين يومنون باياتنا فقل سلام عليكم ...(٢٦١)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در سيره عملى خود، مروج اين سنت پسنديده و انسانى بود و در سلام بر مسلمانان پيش دستى مى كرد، تا آنجا كه از سلام كردن به كودكان نيز خوددارى نمى ورزيد و مى فرمود:((پنج چيز است كه آنها را انجام مى دهم تا پس از من در ميان امتم سنت شود: يكى از آنها سلام به كودكان است .))(٢٦٢)
شايسته است مسلمانان نيز به اين شعار اسلامى عمل كنند و هنگام ديدار برادر دينى ، با سلامى آرام بخش ، آنان را مسرور و روابط اجتماعى خود را محكم كنند، چنانكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سفارش ‍ مى كند:اذا تلاقيتم فتلاقوا بالتسليم ...(٢٦٣)
((تحيت))از ماده حيات و در حقيقت نوعى دعا و درخواست ادامه زندگى براى مخاطب است . گويا در اصل ، رسم بر اين بوده كه در برخوردها و ملاقاتها براى اداى احترام به يكديگر مى گفتند:((حيّاك الله))و به تعبير فارسى((زنده باشى))چنانكه در شعارها هم((زنده باد))مى گويند. كلمه تحيت در اصل ، به معناى گفتن همين جمله حياك الله يا زنده باد است ؛ اما بعدها توسعه داده شده و اصطلاحا به هر سخنى كه در برخوردها براى اداى احترام گفته مى شود بلكه به هر عملى كه به منظور اداى احترام انجام شود، كلمه تحيت اطلاق شده است . در فرهنگ و آداب اسلامى تحيت در ملاقاتها چيزى جز سلام نيست . از اين رو، در آيات متعدد قرآن كريم كلمه تحيت همراه با كلمه سلام آمده است .(٢٦٤)
اهميت سلام : سلام كردن در فرهنگ اسلامى از نشانه هاى تواضع شمرده شده است . سلام دهنده خود را در سطح همكيشان خود مى بيند، براى خويش ، شخصيت كاذب و دروغين نمى سازد و خود را يك سر و گردن بالاتر از ديگران نمى بيند، به آسانى با آنان انس مى گيرد، با صفا و صميميت با آنها ديدار مى كند و بدين وسيله به تكبر و خودبزرگ بينى دچار نمى شود. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:من التواضع ان تسلم على من لقيت (٢٦٥ )
سلام ، روح اخوت و برادرى را در جامعه اسلامى حكم فرما مى كند، از اين رو، بيشترين پاداش ، از آن كسى است كه ابتدا به ديگرى سلام كند، اميرالمؤ منين عليه افضل صلوات المصلين مى فرمايد:للسلام سبعون حسنه تسع و ستون للمبتدى و واحده للراد(٢٦٦)پس سلام كننده به رحمت الهى نزديكتر و از عنايت بيشترى برخوردار است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:ان من موجبات المغفره بذل السلام و حسن الكلام (٢٦٧)و نيزان اولى الناس بالله و برسوله من بدا بالسلام (٢٦٨)
مسلمانان بر اساس تعاليم اسلامى ، موظفند در ديدار با برادران دينى ، قبل از شروع به سخن ، به آنان سلام كنند. بر اين اساس ، كسى كه قبل از سلام ، شروع به سخن كند، شايسته پاسخ نيست . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:من بداء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه (٢٦٩)
به طور كلى ، سلام كردن ، كمترين ابراز احترام و محبت هر مسلمان ، به ديگران است و كارى بى دردسرتر و بى زحمت تر از آن نيست . حال اگر كسى آن قدر به برادر دينى خود بى اعتنا و بى توجه باشد كه حتى از سلام كردن هم دريغ ورزد، آيا مى توان براى اين حالت او نامى جز بخل گذاشت ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:ان ابخل الناس من بخل بالسلام (٢٧٠)
آداب سلام : سلام كردن مانند هر سنت اسلامى ، داراى آدابى است كه رعايت آنها، تاثير آن را بيشتر مى كند. برخى از آنها عبارتند از:
الف ) چه كسى سلام كند؟ پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كوچك به بزرگ ، يك نفر به دو نفر، گروه اندك به گروه بسيار، سواره به پياده ، عابر به ايستاده و ايستاده به نشسته سلام كند.
ب ) افشاى سلام : از آنجا كه سلام از شعارهاى اسلامى است و مسلمانان بدان شناخته مى شوند، افشاى سلام اهميت خاصى پيدا مى كند. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:الا اخبركم بخير اخلاق اهل الدنيا والاخره ؟ قالوا: بلى يا رسول الله ، فقال : افشاء السلام فى العالم .(٢٧١)
ج ) پاسخ شايسته : هر چند سلام كننده با آغاز به سلام ، بيشترين ثواب را به خود اختصاص مى دهد، ليكن طرف مقابل نيز بايد پاسخ شايسته بدهد. قرآن كريم مى فرمايد:و اذا حُيِّيتم بتحيه فحيوا باحسن منها اءو ردوها.(٢٧٢)
د) تساوى در سلام : مسلمان نبايد در سلام ، تفاوتى ميان افراد از جهت دارايى و فقر قائل شود. امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد:من لقى فقيرا مسلما فسلم عليه خلاف سلامه على الغنى ، لقى الله عزوجل يوم القيامه و هو عليه غضبان (٢٧٣)
ه ) پرهيز از افراط و تفريط: نكته ديگر ميانه روى در اسلام است . گاهى سلام به قدرى همراه با احترام است كه بيشتر به تظاهر و ريا و چاپلوسى مى ماند و گاهى نيز به تناسب موقعيت معنوى افراد، سلام مناسبى به آنها داده نمى شود كه هر دو نارواست ، بايد به تناسب موقعيت معنوى ، هر كس به او سلام كرد. اگر سلام فقط احترام ظاهرى باشد و در دل ، به مومنان ارادت نداشته باشيم ، اين نفاق و دورويى است . نيز اگر به آنها بى اعتنايى كنيم و در حد ارادت قلبى ، به شايستگى سلام ندهيم ، كوتاهى كرده ايم . پس شايسته است كه حد هر كسى مراعات ، و از افراط و تفريط در سلام پرهيز شود. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمايد:لا تبلغ فى سلامك على الاخوان حد النفاق ، و لا تقصرهم عن درجه الاستحقاق (٢٧٤)
سلام ممنوع : در فرهنگ اسلامى سلام كردن به چند گروه مكروه است :
١- سلام كردن به كسانى كه از جرگه دين و ملت و مسلمانان ، خارجند؛ زيرا سلام به آنها ممكن است به معناى تاييد دين و آيين نادرست آنها باشد، البته اگر انسان بتواند با سلام كردن و ابراز محبت ، آنها را به راه راست هدايت كند، چنانكه در سيره اولياى دين ، چنين مواردى ديده مى شود، شايسته است در هدايت آنها كوتاهى نكند.
در حالت عادى ، نبايد به غير مسلمانان سلام ، و با آنها دوستى برقرار كرد، مگر اينكه آنها خود ابتدا سلام كنند كه در اين صورت پاسخ لازم است ، آن هم به صورت((عليكم))نه((سلام))يا((سلام عليكم))رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:لا تبدووا اهل الكتاب بالسلام فان سلموا عليكم فقولوا عليكم (٢٧٥)
٢- كسانى كه به سبب كارهاى ناشايست و نامشروع ، لياقت دوستى و سلام برادران و خواهران دينى خود را ندارند، مانند افراد شراب خوار، قمار باز، رباخوار و متجاهر به فسق ؛ يعنى كسانى كه آشكارا، مرتكب كارهاى خلاف مى شوند...(٢٧٦)
شايد سلام و احوال پرسى با اين افراد نوعى تاييد اعمال زشتشان محسوب شود. از اين رو، شايسته است كه هر مسلمانى براى جلوگيرى از فساد، گناه و اعمال زشت و نامشروع ، از سلام به اين افراد خوددارى ، و با چهره اى گرفته و نگاهى نامهربان با آنها برخورد كند. اين كمترين كارى است كه در حق تبهكاران مى توان انجام داد. مگر اينكه سلام و احوالپرسى در هدايت آنها موثر باشد و انسان بخواهد آنها را با اين شيوه امر به معروف و نهى از منكر كند.
٣- گاهى مخاطب ، فردى است كه شايد سلام به او مفسده آميز باشد و يا تاثير نامطلوبى بر روحيه معنوى بگذارد، مانند سلام كردن به زن جوان . امير مومنان (عليه السلام ) از سلام كردن به زنان جوان پرهيز مى كرد و مى فرمود:اءتخوف ان يعجبنى صوتها فيدخل على اءكثر مما اطلب من الاجر.(٢٧٧)گرچه ساحت مقدس آن حضرت ، بسى برتر از وهم و انديشه ماست و حتى تصور گناه در ذهن چنين انسان بلند مرتبه اى خطور نمى كند، اما براى حفظ آن مقام معنوى و توجه شديد به حضور خدا و تذكر دادن به ديگران كه چنين موقعيتى براى آنها مى تواند خطر آفرين باشد، چنين شيوه اى را برگزيد.
٤- سلام به بعضى به جهت اشتغال به برخى كارها و دشوار بودن جواب سلام در آن حال نهى شده است ، مانند سلام به نمازگزار.(٢٧٨) چون جواب سلام ، واجب است و افرادى كه مشغول نماز هستند، با جواب به مشكل مى افتند و دست كم ، جواب موجب حواس پرتى آنها مى شود و حضور قلب آنها را از بين مى برد. همچنين است سلام كردن در حال استحمام ، تخلى و يا هر كار ديگرى چون مسواك زدن كه جواب سلام ، مشكل است يا مناسب وضعيت جواب دهنده نيست .
جواب سلام : از آداب معاشرت در اسلام ، جواب سلام است كه از يك نظر اهميت بيشترى از سلام دارد. قرآن كريم مى فرمايد:و اذا حييتم بتحيه فحيوا باءحسن منها او ردوها ان الله كان على كل شى ء حسيبا(٢٧٩)تحيتى كه شعار اسلام شده سلام است و گفتن آن مستحب ، اما جواب دادن به آن واجب است .
پاسخ هر تحيتى در آداب و فرهنگ اسلام بايد كامل تر از آن و يا دست كم مطابق آن باشد، مثلا اگر كسى بگويد: سلام عليكم در پاسخ او بايد گفت : سلام عليكم و رحمه الله و يا اگر بگويد سلام عليكم و رحمه الله در پاسخ او بايد گفت : سلام عليكم و رحمه الله و بركاته .
٢- آداب برخوردها در برخوردها چيزى به زيبايى و جذابيت ادب نمى رسد؛ بايد آن را به كار بست تا روابطى سالم و احترام آميز در ميان افراد، حاكم شود. در اينجا اهم آداب برخورد را ذكر مى كنيم :
الف ) سلام و مصافحه : پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:اذا التقيتم فتلاقوا بالتسليم و التصافح و اذا تفرقتم فتفرقوا بالاستغفار.(٢٨٠)
ب ) روى گشاده : اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:اذا لقيتم اخوانكم ... و اءظهروا لهم البشاشه .(٢٨١)
در سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است :كان رسول الله دائم البشر، سهل الخلق ، لين الجانب .(٢٨٢)
ج ) زيباگويى : از آداب برخورد، سنجيده و زيبا سخن گفتن است . قرآن مى فرمايد: (قولوا للناس حسنا.)(٢٨٣)
د) ظاهر آراسته : لازم است انسان با پوشش مناسب و با ظاهرى آراسته و بوى خوش برادر دينى خود را ملاقات كند.
ه ) رعايت ادب نشستن . و) تواضع و محبت ز) پرهيز از حركات نامناسب : مانند دست در بينى كردن ، آروغ زدن ، خلال كردن دندان ، انگشت در گوش ‍ كردن ، انگشتان پا را با انگشت دست تميز كردن ، خاراندن بدن ، آب دهان و خلط سينه را در حضور ديگران بيرون ريختن ، سيگار كشيدن .
ح ) توجه به سخن ديگران : اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:لا يقطع على اءحد كلامه حتى يجوز فيقطعه بنهى اءو قيام .(٢٨٤)
ط) مدارا با برادران دينى . از مهمترين آداب برخوردها مدارا و سازش با برادران دينى است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:((مداراة الناس نصف الايمان .))(٢٨٥)
٣. آداب سخن گفتن شخصيت آدمى از ميان كلمات و لغات و واژه هايى كه در حين سخن به كار مى برد پديدار مى شود. لذا انسانهاى بزرگ در بدترين شرايط به هيچ وجه حاضر نيستند زبان خود را با كلامى كه در خور شاءن آنها نيست بيالايند.
آدمى مخفى است در زير زبان اين زبان پرده است به درگاه دهان چون كه بادى پرده را در هم كشيد سر صحن خانه شد بر ما پديد بايد كوشش كرد كه در گفت و گو، هم كلمات و الفاظ مؤ دبانه باشد و هم نحوه بيان ، و در كنار اينها، وضع صوت و كيفيت آهنگ و حركات سر و دست و چشم نيز بر وفق ادب باشد.
برخى از آداب سخن گفتن عبارتند از:
١. سخن بايد كوتاه و جامع و خالى از زوائد باشد تا موجب نفرت شنونده نشود. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:طوبى لمن اءنفق الفضل من ماله و اءمسك الفضل من كلامه .(٢٨٦)


۳
اخلاق ١

٢. بجا و به موقع حرف زدن . گفته اند دو سال طول مى كشد تا بچه حرف زدن را بياموزد ولى سى سال طول مى كشد تا بداند كجا بايد حرف بزند.
٣. صدا را بلند نكردن . حضرت لقمان (عليه السلام ) به فرزندش مى گويد:و اغضض من صوتك ان اءنكر الاصوات لصوت الحمير(٢٨٧ )
٤. حسن گفتار. قرآن مى فرمايد:قولوا للناس حسنا(٢٨٨) و قل لعبادى يقولوا التى هى اءحسن .(٢٨٩)اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:عود لسانك لين الكلام و بذل السلام ، يكثر محبوك و يقل مبغضوك (٢٩٠)؛عود لسانك حسن الكلام تاءمن الملام .(٢٩١)
امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرمود:
قولوا للناس كلهم حسنا مؤ منهم و مخالفهم . اءما المؤ منون فيبسط لهم وجهه و بشره ، و اما المخالفون فيكلمهم بالمداراه لاجتذابهم . فان يياءس من ذلك يكف شرورهم عن نفسه و اخوانه المؤ منين (٢٩٢)
٥. هنگام سخن گفتن به فكر شنونده هم باشيد، چه بسا شنونده حوصله شنيدن سخنان شما را نداشته باشد.
٦. نرم بودن . خداوند هنگامى كه حضرت موسى و برادرش را به سوى فرعون روانه كرد فرمود: (و قولا له قولا لينا.)(٢٩٣)
٧. سخن گفتن (به ويژه با غير هم جنس ) نبايد تحريك آميز باشد.
٨. سنجيده گويى . اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه .(٢٩٤)عاقل نخست فكر مى كند بعد حرف مى زند و نادان اول حرف مى زند بعد فكر مى كند. سعدى گويد:((خردمندان گفته اند: هر كه سخن نسنجد از جواب سخن برنجد.))(٢٩٥)
معروف است كه هارون در خواب ديد دندانهايش ريخته است . شخصى خواب او را بدين گونه تعبير كرد كه تمام خويشان خليفه ، پيش از او مى ميرند. هارون برآشفت و حكم به قتل او داد. معبر ديگرى را خواست . او در تعبير خواب ياد شده گفت : عمر خليفه از همه خويشان و بستگانش ‍ طولانى تر است . هارون خيلى خوشوقت شد و به او خلعتى بخشيد.
واضح است كه هر دو تعبير به يك معنى و اشاره به طولانى بودن عمر است ولى هارون از يك بيان آنچنان ناراحت مى شود كه حكم اعدام تعبيركننده را صادر مى كند و از بيان ديگر چنان خوشحال مى شود و مبتهج مى گردد كه به معبر جايزه مى دهد.
منفلوطى نويسنده مشهور مصرى مى گويد: ابوعيينه ، نابينا شد و نزد قاضى احمد بن ابى داود رفت و آمد مى كرد. سالها اين رفت و آمد ادامه داشت . او گفت : در اين سالها همواره احمد به هنگام خروج ابوعيينه به غلام خود مى گفت :((اى غلام در خدمت ابوعيينه باش و با او بيرون برو.))و در اين مدت حتى يك بار هم نگفت :((اى غلام دست او را بگير.))چون جمله((دست او را بگير))حاكى از حالت رنج آور نابينايى بود، از اين رو آن تعبير را به كار نمى برد.
تا نيك ندانى كه سخن عين صواب است بايد كه به گفتن دهن از هم نگشايى گر راست سخن گويى و در بند بمانى به زان كه دروغت دهد از بند رهايى (٢٩٦) ٩. سخن مفيد گفتن : اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:((خير القول ما نفع .(٢٩٧)))
١٠. تكيه كلامهاى زايد را با تمرين حذف كردن .
١١. در بين سخن ديگران حرف نزدن . سعدى مى گويد:
((هر كه در پيش سخن ديگران افتد تا مايه فضلش بدانند، پايه جهلش ‍ بشناسند.))
ندهد مرد هوشمند جواب مگر آنگه كز او سوال كنند گرچه در حق بود فراخ سخن حمل دعويش بر محال كنند(٢٩٨) ١٢. در چند جا سخن گفتن مكروه است : تشييع جنازه ، نزد مصيبت زده ، قبرستان ، نزد مريض ، مجلس علم .
٤. آداب شنيدن ((گفتن و شنيدن))، دو خط ارتباطى با مردم است . به تعبير ديگر، دو نعمت بزرگ الهى ، قدرت گويايى و شنوايى است كه سهم مهمى در ايجاد ارتباطهاى انسانى دارد و براى داشتن روابطى سالم و سودمند، نيازمند آنيم كه شيوه صحيح استفاده از((زبان))و((گوش))را مورد توجه قرار دهيم .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:عود اذنك حسن الاستماع .(٢٩٩) اذا جلست الى عالم فكن على اءن تسمع اءحرص منك على اءن تقول ، و تعلم حسن الاستماع كما تعلم حسن القول ، و لا تقطع على اءحد حديثه .(٣٠٠)
در معاشرت ، نحوه استفاده از قدرت شنوايى و به تعبير ديگر خوب شنيدن و درست گوش دادن ، نقش مهمى دارد. بى اعتنايى به حرفهاى گوينده ، نشان بى ادبى است . برعكس ، حسن توجه و ابراز علاقه ، علامت ادب و تربيت اجتماعى و اعتنا نكردن به موقعيت انسانى گوينده به شمار مى آيد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حرفهاى ديگران گوش مى داد، حتى به سخن آنان كه بيمار دل بودند و روى اغراض شوم ، حرفهايى مى زدند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، دو گوش شنوا براى آنان بود؛ تا حدى كه آنان به ستوه آمدند و از روى طنز مى گفتند:((او گوش است .))خداوند دستور مى دهد كه به آنان بگو:((قل اذن خير لكم ...(٣٠١)))
آنان از روى آزار، لقب((گوش))به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دادند، تا او را خوش باور، ساده لوح و سطحى قلمداد كنند. ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، اين شيوه را براى جلوگيرى از فتنه انگيزى آنان اتخاذ كرده بود. شايد اينگونه سكوت كردن و گوش دادن ، بهترين شيوه خنثى كردن توطئه ها و جوسازيها باشد.
آيه فوق ، ضمن اينكه اخلاق خوش پيامبر اسلام را ستايش مى كند، اعتماد او را تنها به حرفهاى مؤ منان بيان مى دارد.
حسن سلوك و رفتار، ايجاب مى كند كه انسان ، حالت پذيرش و قبول از خودش نشان دهد. اگر كسى خبر، داستان يا مطلبى را باز مى گويد، بايد چنان با علاقه گوش فرا داد كه تصور شود شنونده نمى داند و اولين بار است كه مى شنود، نه اينكه با بى اعتنايى ، نشان دهد كه آن را شنيده و خوانده و از آن مطلع است ! استاد هم اگر درس را توضيح مى دهد، يا پاسخ سوالى را مى گويد، بايد شاگرد اين((شوق شنيدن))را ابراز نمايد، تا او با علاقه پاسخ دهد؛((مستمع ، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد))
اينك به چند نمونه از اين آداب اشاره مى شود كه در روايات با عنوان((حسن الاستماع))(خوب گوش دادن ) ياد شده است .
١. به سخنان گوينده بايد با تحمل و صبورى گوش داد، تا كلامش به پايان برسد. بريدن حرف ديگران شيوه اى ناپسند و دليل بى ادبى است . در سيره اخلاقى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : هنگامى كه كسى سخن مى گفت : به او گوش مى داد، تا سخنش به پايان برسد.(٣٠٢) درباره حضرت رضا (عليه السلام ) نيز، از ابراهيم بن عباس روايت است :و ما راءيت قطع على اءحد كلامه حتى يفرغ منه .(٣٠٣)
٢. شنونده نبايد خود را داناتر از گوينده فرض كند و به گفته هاى او گوش ‍ ندهد، يا بى اعتنايى كند، و پندارد هر چيز را مى فهمد و نيازى به شنيدن و گوش دادن ندارد.
٣. هر كس به موعظه و پند و راهنمايى ديگرى مى پردازد، دوست دارد شاهد حسن توجه و گوش دادن او باشد و علايم پذيرش و تاءثير و قبول را در او ببيند. اين شيوه ، جامعه را به سمت برخوردارى از راهنماييهاى دلسوزانه و انتقادهاى سالم پيش مى برد.
از علل بى اثر بودن بسيارى از هشدارها، تذكرها، انتقادها و نهى از منكرها، آن است كه شنونده اين مواعظ و ارشادها، بنا را بر بى توجهى گذاشته يا خود را به ندانستن و نشنيدن مى زند، يا چندان اهميتى براى آنها قائل نيست . نتيجه قهرى چنين برخوردى نيز روشن است : دلسردى هشداردهنده از تذكر و ياءس از تاءثير گذارى انتقاد سالم ! زيان اين نيز به جامعه برمى گردد كه از نعمت ارشادهاى دلسوزانه و امر به معروف و نهى از منكر محروم مى ماند و مردم بدون توجه به هشدارها و موعظه ها، گرفتار غفلت ، غرور، يا سنگدلى مى شوند.(٣٠٤)
٤. خيليها دلهاى آكنده از غم و خاطرات تلخ و نابسامانيهايى دارند كه آنان را در فشار روحى قرار مى دهد. در پى دو گوش شنوايند كه درد دل كنند و با بازگويى دردمنديهايشان سبك شوند. آنكه عاطفه نشان مى دهد و به شكوه ها و غمنامه هاى يك دردمند گوش مى سپارد و خود را علاقه مند به شنيدن نشان مى دهد، با او نوعى همدردى كرده است . اين روحيه خوب و بزرگ ، ستودنى است . اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده است :من السؤ دد الصبر لاستماع شكوى الملهوف .(٣٠٥)روحيه گرم و مردم دوستى ، زندگيها را گرمتر و بار سنگين غمهاى گرفتاران را سبكتر مى سازد.
در خاتمه بايد به يك نكته توجه نمود كه از آداب اجتماعى گوش دادن ، رعايت اذن است . اگر كسانى با هم سخن مى گويند و مايل نيستند ديگرى سخنانشان را بشنود، نبايد گوش دهد. يا بايد از محل سخن گفتن آنان بيرون رفت ، يا خود را به كارى ديگر مشغول ساخت كه حرفهايشان به گوش ‍ نرسد. حداقل آنكه بى توجه بود، نه حساس براى گوش دادن و پى بردن به محتواى سخن آنان . در اين باره ، فرقى نمى كند كه سخن گفتنشان حضورى باشد، يا تلفنى .
امام صادق فرمود:... و المستمع من قوم و هم له كارهون ، يصب فى اذنيه الانك و هو الاءسرب (٣٠٦)پس((استراق سمع))، از آداب ناپسند اجتماعى است كه گاهى مفاسد و پيامدهاى تلخى به دنبال دارد.
٥. آداب انتقاد صلاح و اصلاح فرد و جامعه در سايه انتقاد سالم و سازنده است . انتقاد سازنده داراى آداب و شرايطى است :
١. انتقاد با نيت خيرخواهى و به قصد اصلاح و ارشاد انجام شود. نقد نبايد برخاسته از حسد و غرض ورزى باشد.
٢. لحن انتقاد كننده مشفقانه باشد.
٣. انتقاد در خلوت و بدون آبروريزى انجام شود. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:((نصحك بين الملا تقريع .))(٣٠٧) و از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) نقل است كه فرمود:من وعظ اءخاه سرا فقد زانه و من وعظه علانيه فقد شانه .(٣٠٨)
٤. فقط از رفتار و كار خطا انتقاد شود.
٥. انتقاد بدون توهين و تحريك عصبى انجام شود.
٦. انتقادگر، فرصتى براى جبران به انتقادشونده بدهد.
٧. انتقاد همراه با ذكر كارها و اوصاف مثبت انتقاد شونده باشد.
٨. انتقادگر در حين انتقاد بر احساسات خود تسلط داشته باشد.
٩. روش انتقادگر عيب پوشى و رازدارى باشد نه افشاگرى .
٦. آداب امر به معروف و نهى از منكر از ميان فرايض اسلامى ، تنها فريضه اى كه مشروط به احتمال تاءثير است امر به معروف و نهى از منكر است ؛ يعنى احتمال مؤ ثر واقع شدن آن يكى از شرايط وجوبش به شمار مى آيد.
همه شرايط و مراتب و آدابى كه براى اجراى اين فريضه در نظر گرفته اند چيزى نيست جز كوشش براى مؤ ثرتر شدن آن . بايد آمر به معروف و ناهى از منكر طبيب وار و مشفقانه درد بيمار خود را بشناسد و داروى مناسب آن را تجويز كند و در اين راه آدابى را به كار بندد كه او را موفق سازد. مقصود از آداب امورى است كه رعايت آنها در حصول غرض و نتيجه مؤ ثر است . برخى از اين آداب عبارتند از:
١. پرهيز از تجسس ؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر ناظر به امور اجتماعى مسلمانان است و تنها در اين حوزه كاربرد دارد.
٢. ادب در گفتار و رفتار عامل جذب است . نوع گفتار و عمل شخص بايد چنان باشد كه دل طرف را تسخير كند(٣٠٩) در پى آن امر و نهيها اثر خود را مى بخشد.
٣. هرگز با توهين و تحقير و اهانت نمى توان كسى را به كار نيك جذب كرد يا او را از كار زشت باز داشت ، بلكه اين گونه برخورد گاهى عامل لجاجت مى شود و اثر معكوس دارد. بايد با شخصيت دادن به طرف ، او را جذب كرد. فقها فرموده اند براى جلوگيرى از معصيت اهانت جايز نيست .(٣١٠)
٤. بايد با مجرمان به گونه اى برخورد كرد كه به ما اعتماد پيدا كنند و حرفهاى ما را از روى خيرخواهى بدانند، همانند آينه كه بى غرض و صادقانه عيوب انسان را نشان مى دهد و همه به صداقت آن ايمان دارند.
٥. امر به معروف در بسيارى از موارد بايد خصوصى و همراه با حفظ شخصيت و موقعيت افراد انجام گيرد به گونه اى كه عمل شخص نقد شود، نه خود شخص .
٦. براى اينكه خلافكاران گستاخ نشوند و حريمها شكسته نشود، گاهى بايد خود را به تغافل زد. بعضا بايد اگر از گناه و فساد كسى باخبر شديم ، آن را به رخ او نكشيم و چنان وانمود كنيم كه خبر نداريم تا قبح كارهاى بد از ميان نرود.
٧. دعوت عملى مؤ ثرتر از دعوت زبانى است . اگر كسى خودش به گفته هايش مقيد نباشد نمى تواند بر ديگران تاءثير بگذارد. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:لعن الله الآمرين بالمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر العاملين به .(٣١١)
نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود:كونوا دعاه الناس بغير السنتكم .(٣١٢)
سعديا گر چه سخندان و مصالح گويى به عمل كار برآيد به سخندانى نيست اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:اءيها الناس و الله ما اءحثكم على طاعه الا و اءسبقكم اليها، و لا اءنهاكم عن معصيه الا و اءتناهى قبلكم عنها.(٣١٣)
سعدى مى گويد:((دو صد گفته چون نيم كردار نيست .))
عالمى را كه گفت باشد و بس هر چه گويد نگيرد اندر كس عالم آن كس بود كه بد نكند نه بگويد به خلق و خود نكند ٧. آداب تبليغ آداب تبليغ بسيار است و در اين زمينه كتابهاى سودمندى منتشر شده است .(٣١٤) در اينجا به نقل حديث شريفى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اكتفا مى كنيم :
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگامى كه معاذ بن جبل را به يمن اعزام نمود مجموعه اى از آداب تبليغ را طى حديثى به او گوشزد نمود در اينجا گزيده اى از متن و ترجمه حديث را مى آوريم :
يا معاذ، علمهم كتاب الله و اءحسن اءدبهم على الاخلاق الصالحه و اءنفذ فيهم امر الله ، و لا تحاش فى اءمره و لا ماله اءحدا؛ فانها ليست بولايتك و لا مالك ، و اءد اليهم الامانه فى كل قليل و كثير، و عليك بالرفق و العفو فى غير ترك للحق . و اءمت اءمر الجاهليه الا ما سنه الاسلام .
و اءظهر اءمر الاسلام كله صغيره و كبيره ، وليكن اءكثر همك الصلاة ؛ فانها راءس ‍ الاسلام بعد الاقرار بالدين ، و ذكر الناس بالله و اليوم الاخر و اتبع الموعظه ؛ فانه اءقوى لهم على العمل لما يحب الله ؛ ثم بث فيهم المعلمين ، و اعبد الله الذى اليه ترجع ، و لا تخف فى الله لومة لائم .
و اءوصيك بتقوى الله و صدق الحديث و الوفاء بالعهد و اءداء الامانه و ترك الخيانه و لين الكلام و بذل السلام و حفظ الجار و رحمته اليتيم و حسن العمل و كظم الغيظ و خفض الجناح .(٣١٥)
اى معاذ! قرآن را بدانها بياموز، آنان را به اخلاق خوب پرورش ده ، و امر خدا را در ميان آنان اجرا كن ، در فرمان خدا و مال خدا از هيچ كس در هراس ‍ مباش ؛ زيرا اختيار با او نيست ، و مال از آن تو نيست ، امانت آنان را كم يا بيش بدانها بپرداز. بر تو باد نرمش و گذشت در غير مورد ترك حق ، شعارهاى دوران جاهليت را از ميان ببر مگر آنچه را اسلام زنده داشته است .
امر اسلام را از خرد و كلان پديدار كن و بيشتر همتت به نماز باشد كه بعد از اقرار به دين سرلوحه مسلمانى است . مردم را به ياد خدا و روز پاداش بيفكن و اندرزگويى را دنبال كن كه آنان را بر كردارى كه خداوند دوست مى دارد نيرو بخشد، سپس همه جا آموزگاران را در ميانشان بگمار و خدايى را كه بدو باز مى گردى بپرست و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى باك مدار.
من تو را به پرهيزگارى و راستى گفتار و وفاى به پيمان و اداى امانت و ترك خيانت و نرم گويى و پيشدستى در سلام و نگهداشت احترام همسايه و نيكوكارى و فرو خوردن خشم و تواضع سفارش مى كنم .
٨. آداب نامه نگارى ١. مستحب است نامه با((بسم الله))آغاز شود. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:لا تدع (بسم الله الرحمن الرحيم ) و ان كان بعده شعر.(٣١٦)
٢. از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه شايسته نيست در متن نامه كه با بسم الله آغاز شده است نام و عنوان ديگرى را بنويسند بلكه بايد عنوان را در پشت نامه (كه امروز نزد ما به صورت پاكت است ) بنگارند:لا تكتب بسم الله الرحمن الرحيم لفلان ، و لا باءس ان تكتب على ظهر الكتاب : لفلان (٣١٧)
بزرگان ما از جمله مرحوم آيه الله بروجردى رحمه الله در نامه هاى خود عنوان مخاطب را بعد از((بسم الله))نمى نوشتند و تنها به نوشته پشت پاكت اكتفا مى كردند.
٣. نامه را خوش خط بنويسيد تا مخاطب بتواند نامه را به درستى بخواند.
٤. لازم است نويسنده نامه در نوشته خود دقت كند و پس از نوشتن حداقل يك بار آن را بخواند. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:((عقول الفضلاء فى اءطراف اءقلامها.))(٣١٨)
٥. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:رد جواب الكتاب واجب كوجوب رد السلام .(٣١٩)
٦. مرازم بن حكيم گويد: امام صادق (عليه السلام ) دستور داد براى كارى نامه اى بنويسم . نامه نوشته شد و به عرض آن حضرت رسيد ولى در آن((ان شاء الله))نبود. نامه را به حضرت رساندم ، حضرت نگاهى به نامه انداخت و فرمود:كيف رجوتم اءن يتم هذا و ليس فيه استثناء، انظروا كل موضع لا يكون فيه استثناء فاستثنوا فيه .(٣٢٠)
٧. نامه كوتاه و گويا باشد.
٨. نامه با تاريخ باشد. حضرت امام خمينى رحمه الله در نامه اى از نجف اشرف به فرزند خويش مرقوم فرموده اند:
مرقوم بى تاريخ شما رسيد. من نمى دانم چرا به اين زودى از آخوندهاى بى بند و بار شدى ! پس از اين ، اول ، فوق نامه را تاريخ بگذار، بعد شروع كن .(٣٢١)
٩. نامه و نبشته را بايد در پاكت گذاشت . حضرت امام خمينى رحمه الله در نامه اى از نجف اشرف خطاب به فرزند خويش مرقوم فرموده اند:((كاغذ جوف را به آقاى ...، پس از آنكه در پاكت گذاشتيد! بدهيد.))(٣٢٢)
٩. آداب دوستى دوستى و رفاقت پاسخ به يك نياز فطرى و طبيعى جوان است كه او را از تنهايى و بى پناهى خويش مى رهاند و در پرتو محبتها و دوستيها، شخصيت او به نقطه كمال يا سقوط مى رسد. بدين جهت ، در اسلام از جايگاه ويژه اى برخوردار است و براى خود آدابى دارد كه در اينجا به گوشه اى از آنها اشاره مى شود:
١. خالص كردن قصد و تحكيم پايه هاى رفاقت . كسى كه خواهان رفاقت با ديگران است بايد در آغاز قصد خود را از انگيزه هاى زودگذر و بهره هاى دنيوى خالص گرداند؛ زيرا هر گاه انگيزه رفاقت پوچ و واهى و محدود و متناهى باشد، با زوال آن ، انگيزه رفاقت نيز به پايان مى رسد و به فراق مى انجامد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حديثى به اين نكته اشاره فرموده است :
سبعه يظلهم الله يوم القيامه : فمنهم اثنان تحابا فى الله فعاشا على ذلك و ماتا عليه .(٣٢٣)
٢. سنخيت . انسان نبايد جز با حق طلبان و آخرت گرايان رفاقت كند، تا هم سنخيت برقرار شود و هم اميد به حصول فوايد دينى آن پيدا شود.
جانا! بهشت ، صحبت ياران همدم است ديدار يار نامتناسب ، جهنم است از همنشينى و رفاقت با كسانى كه همت آنها كسب دنياست و از ياد حق غافل هستند بايد پرهيز نمود، چنانكه خداوند مى فرمايد:فاءعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا.(٣٢٤)
٣. يكسان بودن ظاهر و باطن با دوست . انسان بايد همان گونه كه ظاهرا با دوست خود به صفا و محبت رفتار مى كند، باطنا نيز به او محبت داشته باشد تا ظاهر و باطن موافق باشد.
٤. ترك تكلف . يعنى نبايد با دوست خود متكلفانه رفتار كند. در خبر است كه :اءنا و اتقياء اءمتى بُرَآء من التكلف .(٣٢٥)
و اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمايد:شر الاصدقاء من اءحوجك الى مداراه و اءلجاءك الى اعتذار اءو تكلفت له .(٣٢٦)
و امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:اثقل اخوانى على من يتكلف لى فى الصحبه و اتحفظ منه و اخفهم على من اكون معه كما اكون وحدى .(٣٢٧ )
٥. چشم پوشى از لغزش دوست . اگر احيانا لغزشى از دوست خود ديد بايد آن را ناديده بگيرد و عذرى موجه براى آن پيدا كند و بداند كه لغزش ، لازمه زندگى بشرى است و به طور كلى نمى توان از آن بر حذر بود.
٦. آشكار كردن خوبيها و پوشاندن بديهاى دوست .
٧. تحمل و مدارا با دوست . انسان بايد بار((يار))خود را بكشد و اگر از او عمل ناراحت كننده اى سر زد خويشتن دارى كند، و البته قصد او از اين خويشتن دارى اصلاح او باشد نه جلب منفعت و يا دفع ضرر. على (عليه السلام ) فرمود:من لم يحتمل زلل الصديق مات وحيدا.(٣٢٨)
٨. تذكر عيوب دوست . نشانه محبت آن است كه عيب دوست را مانند عيب خويش ناپسند بدانيم و از آن چشم پوشى نكنيم . البته بايد اين تذكر مخفيانه باشد وگرنه فضيحت است نه نصيحت .
٩. پذيرفتن تذكرات و نصايح دوست . هر كس كه از قبول نصيحت و تذكرات دوست خويش خوددارى كند، نشانه آن است كه در دوستى صداقت ندارد.
١٠. ايثار در حق دوست .
١١. انصاف درباره دوست .
١٢. وفاى به وعد. از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند:لا تمار اخاك و لا تمازحه و لا تعده موعدا فتخلفه .(٣٢٩ )
١٣. رعايت حقوق دوستان . انسان نبايد به واسطه اعتماد بر روابط دوستانه در انجام دادن وظايف و رعايت حقوق دوست خود كوتاهى كند.
يكى از نكات دقيق در عالم رفاقت در تمام دوره ها و همه فراز و نشيبهاى زندگى اين است كه انسان وقتى با كسى رفيق مى شود و باب صميميت مى گشايد، گاه اين رفاقت وى را از اداى حقوق دوست غافل مى كند و موجب مى شود كه حقوق رفيقش را درست ادا نكند؛ مثلا از جمله حقوق دوست مومن آن است كه در محضر ديگران به او احترام گذارد و اگر به چيزى احتياج دارد، احتياج وى را زودتر برآورده سازد ولى گاهى صميميت و يگانگى به حدى مى رسد كه آدمى نه تنها حقوق دوست خود را فراموش ‍ مى كند بلكه كمتر هم به او احترام مى گذارد. مثلا از آنجا كه رفاقت و صميميت عميق بين خود و دوستش احساس مى كند در عالم دوستى با ضمير خطاب((تو))او را صدا مى زند و بر اثر عادت گاهى در انظار عمومى نيز به همان شكل رفتار مى كند. بايد توجه داشت كه اين شكل رفتار و برخورد به تدريج باعث كم رنگى رفاقت مى شود. على (عليه السلام ) فرمود:لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينه ؛ فانه ليس لك باخ من اءضعت حقه .(٣٣٠)
١٤. رعايت اعتدال در گفتار با دوستان . انسان بايد همواره از افراط و تفريط در انبساط و انقباض بپرهيزد؛ يعنى نه آن قدر شوخى و مزاح كند كه موجب طغيان نفس و سوء استفاده ناصالحان گردد و نه آن قدر عبوس باشد كه موجب كسالت نفس و فرار دوستان صالح شود.
١٥. قطع رابطه با دوستى كه منحرف شده و اميدى به اصلاح او نيست .
١٦. ياد خير از دوستى كه از انسان جدا شده و قطع رابطه كرده است .
١٧. محافظت بر دوستى و پايدارى بر تداوم آن . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايند:ان الله تعالى يحب المداومه على الاخاء القديم فداموا عليه .(٣٣١)
على (عليه السلام ) مى فرمايد:اءعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اءعجز منه من ضيع من ظفر به منهم .(٣٣٢)
١٨. يارى دوست به هنگام درماندگى و مشكل . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:من كان فى حاجه اءخيه كان الله فى حاجته .(٣٣٣)
دوست مشمار آن كه در نعمت زند لاف يارى و برادر خواندگى دوست ، آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالى و درماندگى (٣٣٤) امام صادق (عليه السلام ) فرمود:... و اذا علمت اءن له حاجه تبادره الى قضائها و لا تلجئه اءن يساءلكها ولكن تبادره مبادره ...(٣٣٥)
١٩. در عالم دوستى بايد ضوابط شرعى را حفظ نمود. گويند: مرحوم آيه الله حاج آقا حسين قمى قدس سره علاوه بر مقام علمى و تقوايى در معاشرت و اخلاق اجتماعى نيز بسيار مقيد و به رفاقت صحيح ، فوق العاده پايبند بود و هرگز حاضر نبود براى دوستى ضوابط شرعى را زير پا بگذارد و مى گفت : من ، تا درِ جهنم با رفيق هستم ولى براى او داخل جهنم نمى شوم .
٢٠. در عالم دوستى بايد محبت و اطمينان و اعتماد متعادل باشد. على (عليه السلام ) فرمود:ابذل لصديقك كل الموده ، و لا تبذل له كل الطماءنينه ، و اءعطه كل المواساه ، و لا تفض اليه بكل الاسرار.اگر دوست تو مى خواهد با انواع رفتارهاى نابجا رابطه دوستى را قطع كند تو به حفظ دوستى همت گمار. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:و لا تكونن على الاساءة اءقوى منك على الاحسان .(٣٣٦)
١٠. آداب شوخى گر چه((مزاح و شوخى))در جاى خود مطلوب و پسنديده است ، اما شرايط و آداب و بايدها و نبايدهايى دارد تا در سايه آن ، ارزش و احترام انسانها محفوظ بماند. اگر اين حدود و شرايط، رعايت نشود، شوخى پيامدهاى نامطلوبى دارد. در اينجا به گوشه اى از اين آداب اشاره مى شود:
الف : شوخى بايد به حق و منطقى باشد. شوخى به معناى بى ادبى ، حرف لغو و بيهوده ، سخن بيجا و نيش دار نيست بلكه شوخى و مزاحى كه باعث آبروريزى يا فاش شدن اسرار ديگران شود، گناه است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:((انى لاءمزح و لا اقول الا حقا.))(٣٣٧)
در محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گروهى نشسته بودند. مردى از اصحاب برخاست تا بيرون رود، ولى فراموش كرد كفشهاى خود را ببرد. چون به در رسيد متوجه شد و بازگشت تا كفشهاى خود را بردارد، ولى يكى از اصحاب كفشهاى او را مخفى كرد. مرد بازگشت و گفت : كفشهاى من كجاست ؟ گفتند: ما كفشهاى تو را نديديم . حضرت متوجه آنان شد و فرمود: چرا مومنى را مى ترسانيد؟ عرض كردند: شوخى مى كنيم . حضرت دو يا سه بار سخن خود را تكرار فرمود:((فكيف بروعه المؤ من .))(٣٣٨)
يكى از ياران اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) از ايشان پرسيد: شخصى با گروهى نشسته است . بين آنان سخنانى گفته مى شود و آنان با هم مزاح و شوخى مى كنند و مى خندند آيا اشكالى دارد؟ امام فرمود:
لا باءس ما لم يكن ؛ فظننت اءنه عنى الفحش ، ثم قال : ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) كان ياءتيه الاعرابى فيهدى اليه الهديه ، ثم يقول مكانه : اءعطنا ثمن هديتنا، فيضحك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كان اذا اغتم يقول : ما فعل الاعرابى ليته اءتانا.(٣٣٩)
بنابراين ، بسيارى از شوخيهاى مرسوم بين مردم كه با توهين و مسخره كردن يكديگر همراه است يا شوخيهايى به نام قوم و مردم يك شهر همچون عرب ، ترك ، فارس نارواست .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:ان الرجل ليتكلم بالكلمه فى المجلس ، ليضحكهم بها، فيهوى فى جهنم ما بين السماء و الارض ؛ ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك القوم ، ويل له ، ويل له ، ويل له .(٣٤٠)
ب . شرايط زمان و مكان و روحيات شخص . بايد شرايط روحى ، سنى و موقعيت زمانى طرف رعايت شود. گاهى شخص مقابل ، از نظر روحى آمادگى شوخى را ندارد؛ مانند شوخى با شخص بيمار يا در حال خواب و مطالعه . در اين موارد نبايد با او شوخى كرد. اگر اين نكته رعايت نشود، شوخى نقش صحيح خود را از دست خواهد داد و به جاى نشاط، جنگ و نزاع ايجاد مى شود. بسيارى از كينه ها و برخوردها ابتدا از يك شوخى بى جا سرچشمه گرفته و كم كم به جاهاى خطرناكى رسيده است .
ز شوخى بپرهيز اى با خرد كه شوخى تو را آبرو مى برد ج . رعايت اعتدال در شوخى . يكى از نكاتى كه در شوخيها بايد رعايت شود، رعايت اعتدال است همچون نمك غذا كه اگر زياد باشد، از شورى آن نمى توان آن طعام را خورد و اگر به اندازه باشد، غذا قابل استفاده است .
اندازه نگهدار كه اندازه نكوست هم لايق دشمن است و هم لايق دوست اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:((الكامل من غلب جده هزله .))(٣٤١)
برخى از زيانهاى شوخى زياد عبارتند از: ١. از بين رفتن شخصيت و اعتبار انسان : يكى از نيازهاى انسان در جامعه ، نياز به اعتبار اجتماعى است . شوخى زياد اين اعتبار و ارزش را از بين مى برد. على (عليه السلام ) فرمود:كثره المزاح تذهب بماء الوجه ، و كثره الضحك تمحوالايمان .(٣٤٢)نيز فرمود:((من كثر مزاحه استحمق))(٣٤٣)
در عصر امام سجاد (عليه السلام ) مرد ياوه گويى بود كه مردم را با حركات خنده آور خود مى خنداند، و مردم او را به عنوان يك((دلقك))مى شناختند.
روزى از كنار امام سجاد (عليه السلام ) رد شد و گفت :((اين مرد مرا خسته كرده است ، هر كارى مى كنم نمى خندد)). و براى اينكه بتواند حضرت را بخنداند، عباى آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار كرد. حضرت به او اعتنايى نكرد. ديگران او را دنبال كردند و عبا را از او گرفتند و به حضور امام (عليه السلام ) آوردند. امام (عليه السلام ) فرمود:((او چه كسى بود؟))گفتند:((مردى دلقك و ياوه سراست كه مردم مدينه را با كارهاى خود مى خنداند.))امام (عليه السلام ) فرمود:((به او بگوييد: ان لله يوما يخسر فيه المبطلون .))(٣٤٤)
٢. جرات و جسارت پيدا كردن مردم : اثر سوء ديگر مزاح زياد كه نتيجه امر قبلى است ، اين است كه مردم بر انسان جرى مى شوند، از اين رو امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((لا تمازح فيجتراء عليك .))(٣٤٥)
٣. عداوت و دشمنى : شوخى زياد و بى مورد، موجب كينه و عداوت مى شود. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:المزاح يورث الضغائن (٣٤٦)؛ دع المزاح ؛ فانه لقاح الضغينه (٣٤٧) لكل شى ء بذر و بذر العداوه المزاح .(٣٤٨)
د. تناسب سنى ، جنسى و رعايت جهات شرعى . مثلا مرد نامحرم نبايد با زن نامحرم شوخى كند.((ابو بصير مى گويد: در كوفه ، به يكى از بانوان ، درس قرآن مى آموختم . روزى با او شوخى كردم . پس از آن خدمت امام باقر (عليه السلام ) رسيدم ، آن حضرت فرمود:((اين چه سخنى بود كه به آن زن گفتى ؟)). من از شدت شرم صورتم را با دستم پوشاندم . امام (عليه السلام ) فرمود:((لا تعودن اليها.))(٣٤٩)
١١. آداب شادى شادى شرايط و آدابى دارد كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ) مجالس شادى نبايد همراه با گناه باشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:لا تسخطوا الله برضا احد من خلقه و لا تتقربوا الى الناس بتباعد من الله .(٣٥٠)
نيز فرمود:لا ينبغى للمومن اءن يجلس مجلسا يعصى الله فيه و لا يقدر على تغييره .(٣٥١)
ب ) با آزار ديگران همراه نباشد. متاسفانه امروزه بسيارى از شاديها همراه با اذيت و آزار ديگران همراه است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من آذى مومنا فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله .(٣٥٢)؛من آذى المسلمين فى طريقهم وجبت عليه اللعنه .(٣٥٣)
ج ) لهو نباشد. در آيين اسلام سرگرميهاى لهو آور و زيانبار و غفلت زا ممنوع است ، همچون غنا و قمار و مشروبات الكلى و... كه انسان را در هاله اى از بى خبرى و غفلت فرو مى برند و او را به آلودگيهاى گوناگون مى كشانند.
د) يكى از آداب شادى تعادل و ميانه روى است ؛ يعنى آدمى نه بايد مجسمه غم باشد و نه آن چنان بى درد كه فقط به فكر شادى خود باشد و به غم ديگران كارى نداشته باشد.
ه‍) در برابر افراد محزون و مصيبت زده نبايد شادى كرد. امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرمود:ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون .(٣٥٤ )
١٢. آداب ورود يكى از آداب معاشرت در اسلام اذن ورود گرفتن است قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اءهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون .(٣٥٥)
جالب اينكه در اينجا جمله((تستاءنسوا))به كار رفته است نه((تستاءذنوا))؛ زيرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بيان مى كند در حالى كه جمله اول كه از ماده((انس))گرفته شده اجازه تواءم با محبت و لطف و آشنايى و صداقت را مى رساند و نشان مى دهد كه حتى اجازه گرفتن بايد كاملا مؤ دبانه و دوستانه باشد. بنابراين ، بسيارى از آداب مربوط به اين بحث در آن خلاصه شده است . مفهومش اين است كه فرياد نكشيد، در را محكم نكوبيد، با عبارات خشك و زننده اجازه نگيريد و به هنگامى كه اجازه داده شد بدون سلام وارد نشويد، سلامى كه نشانه صلح و صفا و پيام آور محبت و دوستى است .
قابل توجه اينكه اين حكم را كه جنبه انسانى و عاطفى آن روشن است با جمله (ذلكم خير لكم ) همراه مى كند. و دليل آن است كه اين گونه احكام به سود انسان است و ريشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانى دارد.
((ابو سعيد))از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجازه ورود به منزل پيامبر گرفت ، در حالى كه روبروى در خانه پيامبر ايستاده بود. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:((به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نايست .))
خود آن حضرت نيز هنگام ورود به خانه ديگران طرف راست يا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود:((السلام عليكم))، و به اين وسيله اجازه ورود مى گرفت .(٣٥٦)
١٣. آداب مجلس ١. نبايد مسائلى كه در مجلس خصوصى مطرح شده بدون اجازه براى ديگران بازگو كرد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:المجالس بالامانه ، و ليس لاءحد اءن يحدث بحديث يكتمه صاحبه الا باذنه ...(٣٥٧)
٢. مناسب است انسان هر جاى مجلس جا هست بنشيند و بالانشين مجلس نباشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) اذا دخل منزلا قعد فى اءدنى المجلس اليه حين يدخل .(٣٥٨)
٣. مناسب است در تابستان كه هوا گرم است با فاصله بنشيند. از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :ينبغى للجلساء فى الصيف اءن يكون بين كل اثنين مقدار عظم الذراع ؛ لئلا يشق بعضهم على بعض فى الحر.(٣٥٩)
٤. در مجلسى كه در آن گناه و غيبت مى شود، و نيز در مجالسى كه آيات قرآن و ارزشهاى دينى مسخره مى شود نبايد نشست . قرآن مى فرمايد:و اذا راءيت الذين يخوضون فى اياتنا فاءعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ...(٣٦٠)
٥. در مجالس درس ، سخنرانى و مداحى بايد سكوت را رعايت نمود. گاه برخى از افراد در اين گونه مجالس خواسته يا ناخواسته با دوستان خود صحبت مى كنند كه خلاف ادب و نوعى توهين به گوينده و مجلس ‍ است .
٦. لازم است در مجالس رعايت حال ديگران بشود. اگر انسان مى خواهد سخنرانى يا مداحى كند و يا حتى خاطره و يا نكته اى تعريف كند بايد مراعات حال ديگران را بكند.
٧. گاهى در بعضى از مجالس مشغول سخنانى مى شوند كه براى برخى از افراد مجلس خوشايند نيست مانند لطيفه و خاطراتى كه از ضعف مردم يك شهر و يا قومى حكايت مى كند مانند ترك ، فارس ، عرب ، رشت ، قزوين و چه بسا موجب كينه و كدورت شود. گاهى افرادى هستند كه نبايد چنين سخنانى را بشنوند، مانند مسائل مربوط به خانواده در برابر كودكان و نوجوانان و كسانى كه همسر ندارند و يا مسائل اطلاعاتى و سرى كه بايد از طرح آن در برابر ديگران خوددارى كرد.
٨. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چون در مجلسى نشستيد قبل از برخاستن از آنجا بگوييد:سبحانك اللهم و بحمدك ، اءشهد اءن لا اله الا اءنت اءستغفرك و اءتوب اليك .(٣٦١)
٩. يكى از آداب مجلس كه در قرآن به آن سفارش شده جا دادن به ديگران است . مجالس و محافل ، داراى ظرفيت محدودى هستند به طورى كه اگر همه افراد بخواهند كاملا راحت بنشينند جا براى ديگران تنگ مى شود و در نتيجه همه نمى توانند در جاى مناسب بنشينند. از اين نظر، قرآن مى فرمايد:يا اءيها الذين امنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح الله لكم و اذا قيل انشزوا فانشزوا...(٣٦٢)
١٠. امام موسى كاظم (عليه السلام ) فرمود:
لا تجلسوا عند كل عالم الا عالم يدعوكم من الخمس الى الخمس : من الشك الى اليقين ، و من الكبر الى التواضع ، و من الرياء الى الاخلاص ، و من العداوة الى النصيحة ، و من الرغبة الى الزهد.(٣٦٣)
بسا افرادى كه در جلسات مذهبى شركت مى كنند بعد از پايان جلسه عمل خود را با غيبت و تهمت و... نابود مى سازند در حالى كه نگه داشتن عمل بسيار مهم است .
نجوا يا سخن در گوشى : يكى از آداب مجالس عمومى كه ديگران هم نشسته اند و ما را مى بينند اين است كه از سخن گفتن در گوشى و به اصطلاح ، پچ پچ كردن بپرهيزيم . در جمعى كه افراد مختلف حضور دارند، اگر دو نفر با هم به طور خصوصى و در گوشى يا با زبان محلى و زبان قومى صحبت كنند، طبعا اين كار سبب رنجش ديگران مى شود و برايشان سوال انگيز است كه چرا مى خواهند مطالبى را از آنان پنهان دارند و چرا آنان را نامحرم و بيگانه مى دانند.
البته در بعضى موارد ممكن است اين كار ضرورت پيدا كند. مانند آن كه بايد مساءله اى خصوصى را به كسى بگويد و نخواهد ديگران بفهمند. در اين صورت اگر بتواند بايد آن را در جايى كه ديگران نباشند به او بگويد. اما گاهى وقت تنگ است و بايد زودتر مطلب را به او گفت ، هر چند كه در بين جمع باشد. در اين صورت ، سخن گفتن در گوشى ، اشكالى ندارد.
عادتهاى ناروا يا كوچكهاى بزرگ : ١. آروغ زدن . اگر انسان نزد شخصى باشد بايد ادب را رعايت كند و آروغ نزند. البته علت آروغ زدن پرخورى است و بايد از آن پرهيز كرد. ابو جحيفه گويد: خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدم در حالى كه آروغ مى زدم ، حضرت فرمود:اخفض جشاءك ؛ فان اءكثر الناس شبعا فى الدنيا اءطولهم جوعا يوم القيامة .(٣٦٤)
٢. خلط سينه بيرون انداختن .
٣. پاك كردن گوش و بينى در حضور ديگران .
٤. ژوليده بودن لباس ، باز بودن دگمه لباس ، شانه نكردن موهاى سر و صورت .
٥. مسواك نكردن و بوى بد دهان و زردى دندان .
موارد ديگرى نيز وجود دارد كه در فصل هاى ديگر مطرح شده است ، همچون پرخورى ، پرگويى ، پرخوابى ، تكيه كلام ها، زياده روى در شوخى .
ملاحظات اجتماعى : لازمه زندگى اجتماعى ملاحظه و گذشت است . در اينجا به چند مورد از ملاحظات و چشم پوشيهاى اجتماعى اشاره مى شود:
١. در جاهايى كه به نوعى نوبت و صف وجود دارد گاه شرايط ايجاب مى كند انسان از حق مسلم خود براى رعايت حال ديگران چشم پوشى كند. مثلا فرد بيمار و ناتوانى در صف است كه نمى تواند بايستد و براى ما چنين گذشتى امكان دارد. چقدر شايسته است كه براى رعايت حال او از حق خود بگذريم .
٢. گاهى برخى از نانواييها بسيار شلوغ است بجاست كسى كه در صف ايستاده تعداد كمترى نان بخرد تا افراد ديگر نيز بتوانند سريعتر نان بخرند.
٣. گاه افرادى در وسايل نقليه عمومى روى صندلى نشسته اند و صندلى خالى براى مسافران ديگر وجود ندارد و عده اى سر پا ايستاده اند. چقدر زيبا و مناسب است برخى ايثار كنند و جاى خود را به افراد سالخورده و زنان و بيماران بدهند.
٤. فردى كه بيمارى واگير دارد - سرماخوردگى - لازم است رعايت حال ديگران كند و جلو دهان و بينى خود را با دستمال بگيرد. مبادا ديگران به اين بيمارى مبتلا شوند.
٥. در حال استراحت ديگران از هر نوع مزاحمت براى آنها بايد خوددارى كرد مانند زنگ زدن ، تلفن ، روشن كردن چراغ .
٦. كسى كه پا و جورابش بو مى دهد، براى رعايت حال ديگران لازم است جوراب و پاى خود را بشويد. خصوصا در فضاهاى بسته . گاهى يك نفر كه پا يا جورابش بو مى دهد در اتومبيل پايش را از كفش خارج مى كند و مسافران از بوى پاى او اذيت مى شوند.
٧. هنگام برگزارى نماز جماعت ، از خواندن نماز فرادى بپرهيزيم و مثلا اگر قرائت امام جماعت را صحيح نمى دانيم ، يا در جاى ديگر يا در غير وقت جماعت ، نماز بخوانيم .
١٤. آداب برخورد با بزرگترها لزوم احترام به بزرگترها در بسيارى از روايات آمده است و شايد در اين زمينه براى كسى ترديدى نباشد، اما آنچه مهم است ، كيفيت احترام است كه در روايات بدان اشاره شده است و ما به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم .
١. سلام كردن به آنان .
٢. برخاستن در برابر آنان خصوصا در مجالس و مهمانيها.
٣. تعظيم نمودن آنان .
٤. پيش از آنان سخن نگفتن .
عن الصادق (عليه السلام ): جاء رجلان الى النبى (صلى الله عليه و آله و سلم )، فتكلم الشاب قبل الشيخ . فقال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): الكبير! الكبير!.(٣٦٥)
٥. جلوتر از آنان حركت نكردن ،عن الصادق (عليه السلام ): ما مشى الحسين (عليه السلام ) بين يدى الحسن (عليه السلام ) و لا بدره بمنطق اذا اجتمعا؛ تعظيما له .(٣٦٦)
٦. اذيت نكردن آنان ، چه به نيش زبان و قلم ، چه به شكلهاى ديگر.
٧. جا دادن به آنان در مجالس و مهمانيها و وسايل نقليه و...
٨. با ادب نام آنان را بردن .
٩. گوش دادن به حرف منطقى آنان .
١٠. در جايى كه خصومت و نزاعى با آنان پيش بيايد، مناسب است به احترام سن آنان گذشت نمود و مقابله نكرد.
١١. در صورتى كه بزرگترها به كوچكترها توهين كنند، مناسب است به خاطر تقدم در اسلام ، حرمت آنان را نگه داشت .
١٢. در ديد و بازديدها مناسب است ، ابتدا به ديدن آنان برويم .
آثار احترام به بزرگترها. احترام به بزرگترها در دنيا و آخرت آثار و پيامدهايى به همراه دارد:
الف ) بازتاب اعمال : قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ):ما اءكرم شاب شيخا الا قضى الله له عند سنه من يكرمه .(٣٦٧)على (عليه السلام ) فرمود:وقروا كباركم يوقركم صغاركم .(٣٦٨)
ب ) آسوده بودن از عذاب الهى : پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من عرف فضل شيخ كبير فوقره لسنه آمنه الله من فزع يوم القيامة .(٣٦٩)
ج ) دوستى با پيامبر: از جمله وصيتهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جابر اين بود:وقر الكبير تكن من رفقايى يوم القيامة .(٣٧٠ )
١٥. آداب و حقوق والدين ١. فرمانبردارى . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:... فحق الوالد على الولد اءن يطيعه فى كل شى ء، الا فى معصية الله سبحانه .(٣٧١)
٢. توهين نكردن .فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما.(٣٧٢)
٣. ايستادن در برابر آنان . امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:قم عن مجلسك لاءبيك و معلمك و ان كنت اءميرا.(٣٧٣)
٤. با خشم و تندى برخورد نكردن . امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه :و اخفض لهما جناح الذل من الرحمةفرمود:لا تملاء عينيك من النظر اليهما الا برحمة و رقة و لا ترفع صوتك فوق اءصواتهما، و لا يديك فوق اءيديهما، و لا تتقدم قدامهما.(٣٧٤)نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود:من نظر الى اءبويه نظر ماقت و هما ظالمان له لم يقبل الله له صلاة .(٣٧٥)
٥. رعايت ادب در صدا زدن پدر. شخصى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از حق پدر و فرزند سؤ ال كرد، حضرت فرمود:لا يسميه باسمه ، و لا يمشى بين يديه ، و لا يجلس قبله ، و لا يستسب له .(٣٧٦)
نكته هايى درباره احترام به والدين : ١. احترام به والدين بى حد و مرز نيست و در جايى كه اطاعت و احترام پدر و مادر در مسير شرك و كفر و بر خلاف دستورهاى دين باشد، نبايد از آنان اطاعت كرد.(٣٧٧)
٢. احترام و احسان به پدر و مادر به زمان حيات آنان محدود نمى شود. مالك بن ربيعه گويد: خدمت پيامبر بودم ، مردى از انصار آمد و پرسيد:
يا رسول الله هل بقى على من بر اءبوى شى ء بعد موتهما اءبرهما به ؟ قال : نعم خصال اءربع : الصلاة عليهما و الاستغفار لهما، و انفاذ عهدهما، و اكرام صديقهما و صلة الرحم التى لا رحم لك الا من قبلهما، فهو الذى بقى عليك من برهما بعد موتهما.(٣٧٨)
٣. پدر و مادرها چند قسمند: يا هر دو كافرند؛ يا هر دو مسلمان لاابالى اند؛ يا هر دو مسلمان متعهدند. لزوم احترام به والدين شامل والدين غير مسلمان نيز مى شود.
٤. احترام به خاله ، مثل احترام به مادر است ، چنانكه در حديث آمده است :
مردى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده و گفت : در زمان جاهليت داراى دخترى شدم . او را بزرگ كردم تا به حد بلوغ رسيد، لباس و زيورش را بر تنش كردم و او را به كنار چاهى آوردم و در ميان آن چاه انداختم . و آخرين سخنى كه از او شنيدم اين بود:((يا ابتاه .))اكنون پشيمانم ، بفرماييد كه اين گناه را چگونه جبران كنم ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آيا مادرت زنده است ؟ عرض كردم نه ، فرمود: خاله دارى ؟ عرض كردم آرى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:فابررها؛ فانها بمنزلة الام يكفر عنك ما صنعت .(٣٧٩)
٥. برادر بزرگتر همانند پدر است . از امام رضا (عليه السلام ) روايت كرده اند:((الاخ الاكبر بمنزلة الاب .(٣٨٠)))
١٦. آداب ميزبان يكى از سنتهاى اسلامى و انسانى كه در اسلام بر آن بسيار تاءكيد شده است ميهمان دوستى است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليكرم ضيفه .(٣٨١)براى هر يك از ميزبان و ميهمان آدابى است . در اينجا به برخى از آداب ميهمان دارى اشاره كنيم :
١. ميهمان نوازى يك محاسبه معنوى است ، قبل از آنكه محاسبه مادى باشد. در ميان خانواده هايى كه فقط محاسبه مادى دارند، اين سنت بسيار كمرنگ است به طورى كه گاهى تعجب مى كنند از اينكه شخصى بهترين امكانات خود را در اختيار ميهمان قرار دهد و خود نيز با كمال اشتياق خدمت كند. از ديدگاه اسلام ميهمان ، هديه اى آسمانى است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
اذا اءراد الله بقوم خيرا اهدى اليهم هدية ، قالوا و ما تلك الهدية ؟ قال : الضيف ، ينزل برزقه و يرتحل بذنوب اهل البيت .(٣٨٢)
رزق ما آيد به پاى ميهمان از خوان غيب ميزبان ماست هر كس ‍ مى شود ميهمان ما ٢. نبايد ميهمانى ، مخصوص ثروتمندان باشد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:و يكره اجابة من يشهد وليمته الاغنياء دون الفقراء.(٣٨٣)
٣. دورى از اسراف و تبذير و رعايت سادگى در پذيرايى . اسلام ، راهى عادلانه ميان ميهمان و ميزبان قرار داده و آن اينكه ميزبان از آنچه كه دارد مضايقه نكند و ميهمان نيز بيش از آن انتظار نداشته باشد. از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است كه فرمودند:لا نتكلف للضيف ما ليس عندنا و نقدم اليه ما حضرنا.(٣٨٤)
٤. شخصى حضرت على (عليه السلام ) را به ميهمانى دعوت كرد. حضرت فرمود: با سه شرط مى پذيرم : از بيرون خانه چيزى تهيه نكنى . آنچه را كه در خانه دارى از ما دريغ نداشته باشى ؛ بر خانواده خود سخت نگيرى . آن شخص اين شرايط را پذيرفت و حضرت دعوتش را اجابت كرد.(٣٨٥)
٥. به ميهمان نبايد زحمت داد. امام رضا (عليه السلام ) شبى ميهمان داشتند. در ميان صحبت ، چراغ نقصى پيدا كرد. ميهمان دستش را پيش ‍ آورد تا چراغ را درست كند. امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود:((انا قوم لا نستخدم اءضيافنا(٣٨٦))).
٦. پرهيز از تظاهر و خودنمايى .
٧. از ميهمان سوال نكردن كه آيا غذا خورده اى ؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود:لا تقل لاءخيك اذا دخل عليك اءكلت اليوم شيئا؟ و لكن قرب اليه ما عندك فان الجواد كل الجواد من بذل ما عنده .(٣٨٧)


۴
اخلاق ١

٨. نبايد ميزبان غذا آوردن را بيش از اندازه تاءخير اندازد.
٩. طعام به مقدار لازم باشد به اندازه اى كه ميهمان سير شود؛ زيرا طعام كم نشان خست و زيادى بيش از حد نيز اسراف و تضييع نعمت است .
١٠. اسباب رفتن ميهمان را فراهم نكند، مثلا با بستن ساك يا جفت كردن كفش . امامان معصوم عليهم السلام از شدت علاقه به ميهمان و ميهمان نوازى هيچ گاه ميهمان را هنگام رفتن يارى نمى دادند، تا نشان تمايل آنان به باقى ماندن ميهمان در خانه باشد. نقل شده است ميهمانانى بر امام صادق (عليه السلام ) وارد شدند و امام از ايشان پذيرايى كردند. وقتى قصد رفتن كردند. امام زاد و توشه راه و هدايايى به ايشان عطا كردند و به خدمتكاران خود فرمودند از آنان كناره بگيريد و كمكشان نكنيد، آنگاه فرمود:انا اءهل بيت لا نعين اءضيافنا على الرحلة من عندنا.(٣٨٨)
١١. ميزبان نبايد غذا را تحقير كند؛ زيرا نعمت خدا هر چه باشد عزيز است . هستند افرادى كه در برابر ميهمان غذاهاى مناسب را هم تحقير مى كنند و مى گويند: اينكه چيزى نيست ، قابلى ندارد، لايق شما نيست و... اين تعارف ها هم دروغ است ، هم تحقير نعمت خداوند.
١٢. ميزبان بايد حال خانواده خود را نيز رعايت بكند و نبايد به حدى ميهمان دعوت كند كه خانواده او از آمدن ميهمان خسته شوند.
١٣. اسباب اذيت و رنجش ميهمان را فراهم نكند هر چند با شوخى كردن ، و نيز نبايد ناراحتيهاى خانوادگى را به ميهمان منتقل نمود.
١٤. ميزبان به حدى از ميهمان پذيرايى نكند كه براى او سخت باشد؛ مثلا با اصرار او را وادار كند كه او بيشتر غذا بخورد و يا چيزى را كه دوست ندارد به اصرار به او بدهد.
١٥. ميهمان عزيز است و لازم است با گشاده رويى پذيرايى شود؛ چه ثروتمند باشد چه فقير، چه فاميل باشد چه غريبه ؛ زيرا تا او ميهمان است ، محترم است .
سلمان رحمة الله عليه گويد: خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدم در حالى كه حضرت بر بالشى تكيه داده بود. پيامبر آن را به عنوان احترام به من داد و فرمود:يا سلمان ! ما من مسلم يدخل على اخيه المسلم فيلقى له و سادة اكراما له الا غفر الله له .(٣٨٩)
١٦. ميزبان اطعام و پذيرايى را قرض حساب نكند و توقع عكس العمل از ميهمان نداشته باشد، بلكه براى خشنودى خدا ميهمان دارى كند.
١٧. شايسته است ميزبان با ميهمان كنار سفره غذا بخورد و پيش از آن كه ميهمان كنار رود دست از غذا نكشد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) اذا اءكل مع القوم طعاما كان اءول من يضع يده و آخر من يرفعها؛ لياءكل القوم .(٣٩٠)
١٨. به استقبال ميهمان رفتن .
١٩. بدرقه ميهمان تا در منزل . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من حق الضيف اءن تمشى معه فتخرجه من حريمك الى الباب .(٣٩١ )
١٧. آداب ميهمان مهمان نيز به نوبه خود در قبال ميزبان ، وظايفى دارد كه به اختصار به آنها اشاره مى كنيم :
١. مهمانى رفتن يا بايد با دعوت ميزبان باشد و يا به مناسبت خاصى از قبيل : صله رحم و ديدار با خويشاوندان ، زيارت و ديدار برادر مومن ، تبريك و شاد باش ، تسليت و دلدارى ، اصلاح ذات البين . در صورت دوم مهمان ، بايد فرصت ، امكانات و آمادگى ميزبان را براى پذيرايى در نظر بگيرد و طورى عمل كند كه برنامه كار و زندگى ميزبان را مختل نسازد، او را در تنگنا قرار ندهد.
٢. ادب و نزاكت را در وارد شدن ، نشستن ، سخن گفتن ، غذا خوردن و... رعايت كند و از اعمالى نظير شوخيهاى دور از ادب ، خنده با صداى بلند، چشم چرانى ، دراز كردن پا، پرخورى ، پرگويى ، غيبت ، سخن چينى و... بپرهيزد.
٣. سزاوار است در صورت زيادى مهمان و كمى جا، قدرى جابجا شود تا حتى المقدور جا براى مهمان تازه وارد باز شود.
٤. در پذيرش دعوت ميان ثروتمند و فقير فرقى نگذارد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من لم يجب الدعوة فقد عصى الله و رسوله .(٣٩٢)
٥. به خاطر دورى منزل ميزبان ، از پذيرفتن دعوت ، خوددارى نكند.
٦. هدف او از پذيرفتن دعوت ، خشنود كردن ميزبان باشد، نه سير كردن شكم .
٧. دير به ميهمانى رود و ميزبان را منتظر بگذارد.
٨. زود عازم منزل ميزبان نشود و او را قبل از آمادگى كامل غافلگير نكند، بلكه در زمان تعيين شده وارد شود.
٩. اگر ميزبان محلى را براى نشستن او نشان داد تعارف نكند و همانجا بنشيند، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اذا دخل اءحدكم على اءخيه فى رحله فليقعد حيث ياءمره صاحب الرحل ؛ فان صاحب الرحل اءعرف بعورة بيته من الداخل عليه .(٣٩٣)
١٠. مقابل درى كه رفت و آمد زنان پيداست ننشيند.
١١. ابتدا با نزديكترين كسى كه كنار او نشسته سلام و احوالپرسى كند.
١٢. درخواستى نكند كه ميزبان نتواند فراهم كند و شرمنده شود.
١٣. منزل را با خوشحالى ترك كند و اگر از موضوعى ناراحت شده از آن درگذرد.
١٤. بدون اطلاع ميزبان از خانه خارج نشود و در صورت امكان ، هر اندازه كه صاحب خانه مايل است در آنجا بماند.(٣٩٤)
١٥. ميهمان بيش از سه روز در منزل ميزبان نماند، همان طور كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
الضيافة ثلاثة ايام فما زاد فهو صدقة .(٣٩٥)
١٦. در پذيرايى تابع باشد، هر چه آوردند استفاده كند و بر ميزبان تكليف نكند كه بايد براى من فلان غذا يا فلان ميوه ... را آماده كنى . و از تحقير غذايى كه نزد او آورده اند بپرهيزد.
١٧. كارى كه باعث تنفر ديگران است انجام ندهد، مثلا دستش را در ظرف غذا داخل نكند. و باقى مانده لقمه اى را كه با دندان جدا كرد در ظرف نبرد خصوصا ظرف مشترك .(٣٩٦) نيز در برابر ديگران دندانهايش را خلال نكند و آروغ نزند.
١٨. به غذا خوردن ديگران چشم ندوزد.
١٩. از آوردن همراه بدون اذن ميزبان خوددارى كند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:اذا دُعى احدكم الى الطعام فلا يستتبعن ولده فانه ان فعل اكل حراما، و دخل غاصبا.(٣٩٧)
٢٠. بيش از حد مقدار متعارف در منزل ميزبان نماند. قرآن مى فرمايد:فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستاءنسين لحديث .(٣٩٨)
٢١. از غذايى كه براى او آماده شده به قدر كافى بخورد و خجالت نكشد. در روايت است : علامت دوست داشتن برادر دينى بسيار خوردن نزد اوست .(٣٩٩)
٢٢. براى تصرف در وسايل ميزبان اجازه بگيرد، مانند استفاده از كتاب ، تلفن ، و...
٢٣. نبايد براى ميزبان خرج تراشى كند. برخى با آوردن كمترين هديه بيشترين توقع را از ميزبان دارند.
١٨. حق الناس توجه به حق الناس از مهمترين دستورهاى اسلامى است و طولانيترين آيه قرآن درباره حق الناس است .(٤٠٠) در بسيارى از ابواب فقه سخن از حق الناس است : در نماز تاءكيد بر آن است كه لباس و مكان نمازگزار غصبى نباشد، در معامله و كسب سخن از رضايت طرفين است و... بحث از حق الناس است . مال و جان و عرض مسلمانان حرمت خاصى دارد و اگر تضييع شود تنها با ندامت و پشيمانى جبران نمى شود. امير مؤ منان على (عليه السلام ) يكى از شرايط توبه را اداى حقوق مردم ذكر نموده است .(٤٠١)
اگر كسى از راه حرام مالى به دست آورده بايد برگرداند و اگر آبروى كسى را برده بايد حلاليت بطلبد. براى اين منظور لازم است انسان براى رسيدگى به حقوق ديگران دفترى داشته باشد تا آنجا كه مى داند و مى تواند حقوق ديگران را ادا كند و اگر نمى تواند وصيت كند تا بعد از او بدهى اش را بدهند يا حلاليت بطلبند. نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از يارانش سوال كرد: آيا مى دانيد مفلسان امت من چه كسانى هستند؟ گفتند: يا رسول الله ، مفلس ما كسى است كه پول و مال ندارد. حضرت فرمود:
المفلس من امتى من ياءتى يوم القيامة بصلاة و زكاة و صيام ، و ياءتى قد شتم هذا، و قذف هذا، و اءكل مال هذا، و سفك دم هذا، فيعطى هذا من حسنانه و هذا من حسناته ، و ان فنيت حسناته قبل اءن يقضى ما عليه اءُخذ من خطاياهم ، فطرحت عليه ، ثم طرح فى النار.(٤٠٢)
از امام صادق (عليه السلام ): در تفسير آيه (ان ربك لبالمرصاد) آمده است :قنطره على الصراط لا يجوزها عبد بمظلمه .(٤٠٣)
امام خمينى رحمه الله خطاب به فرزند خود مرقوم فرمودند:
پسرم ! سعى كن كه با حق الناس از اين جهان رخت نبندى كه كار بسيار مشكل مى شود سر و كار انسان با خداى تعالى كه ارحم الراحمين است بسيار سهل تر است تا سر و كار با انسانها. به خداوند تبارك و تعالى پناه مى برم از گرفتارى خود و تو و مومنين در حقوق مردم و سر و كار با انسانهاى گرفتار.(٤٠٤)
همه احترام به حق الناس را به ظاهر مى پذيرند. اما در عمل بسيارى از حقوق مردم را تضييع مى كنند. در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
بى اجازه در كتاب و دفتر و وسايل ديگرى تصرف كردن و كفش و دمپايى ديگرى را پوشيدن و سهل انگارى در اداى بدهى و امانت و عاريه و مزاحمتهاى گوناگون براى ديگران فراهم نمودن ، تصرف در مال مشترك بدون رضاى شريك ، تصرف در مال غير مخمس ، غيبت ، تهمت ، شايعه پراكنى ، توهين و ريختن آبروى ديگران .
١٩. آداب و حقوق همسايه از آيات قرآن كريم و احاديث معصومين عليهم السلام بر مى آيد كه همسايه ، جايگاه خاصى دارد. خداوند متعال مى فرمايد:و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و بذى القربى و اليتامى و المساكين و الجار ذى القربى و الجار الجنب ...(٤٠٥)
در اين آيه ، حق تعالى پس از توصيه به بندگى و عبوديت و نفى شرك ، به احسان و نيكى به همسايگان دستور مى دهد و به دليل اهميت مساءله ، مطلب را باز كرده و بيان مى دارد:((هم همسايه نزديك و هم همسايه دور.))
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:ما زال جبرئيل (عليه السلام ) يوصينى بالجار حتى ظننت اءنه سيورثه .(٤٠٦)
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نيز در آخرين لحظه هاى عمر مبارك خود به رعايت حقوق همسايگان سفارش مى فرمود:الله الله ! فى جيرانكم ، فانهم وصيه نبيكم ، ما زال يوصى بهم حتى ظننا اءنه سيورثهم .(٤٠٧)
نيز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:من كان يؤ من بالله و اليوم الاخر فليكرم جاره فوق ما يكرم به غيره .(٤٠٨)ومن مات و له جيران ثلاثه كلهم راضون عنه غفر له .(٤٠٩)
به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر دادند كه زنى روزها روزه مى گيرد و شبها عبادت مى كند و صدقه مى دهد و همسايه اش را با زبانش آزار مى دهد. فرمود:لا خير فيها، هى من اهل النار. قالوا: فلانة تصلى المكتوبه و تصوم شهر رمضان و لا تؤ ذى جارها. فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): هى من اهل الجنه .(٤١٠)
همچنين امام صادق (عليه السلام ) فرمود:حسن الجوار يزيد فى الرزق .(٤١١) و حسن الجوار يعمر الديار و يزيد فى الاعمار.(٤١٢)
نيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اءتدرون ما حق الجار؟ قالوا: لا، قال : ان استغاثك اءغثه ، و ان استقرضك اءقرضه ، و ان افتقر عدت اليه ، و ان اءصابه خير هناته ، و ان مرض عدته و ان اءصابته مصيبه عزيته و ان مات تبعت جنازته ، و لا تستطيل عليه بالبناء، فتحجب عنه الريح الا باذنه ، و اذا اشتريت فاكهه فاهدها له ، و ان لم تفعل فادخلها سرا، و لا يخرج بها ولدك يغيض بها ولده ، و لا تؤ ذه بريح قدرك الا اءن تغرف له منها.(٤١٣)
از امام كاظم (عليه السلام ) روايت شده است :ليس حسن الجوار كف الاذى ، و لكن حسن الجوار الصبر على الاذى .(٤١٤)
گرچه بسيار مناسب است كه همسايه ها همديگر را بشناسند و به ديدار يكديگر بروند تا از مشكلات يكديگر باخبر شوند، اما نبايد به حدى باشد كه آسايش همسايه از بين برود.
از ديگر وظايف همسايه ها رسيدگى به يكديگر است ، به طورى كه اگر يكى از آنها نياز به وسيله اى پيدا كرد، از اثاث منزل در اختيارش بگذاريم ، ولى نبايد براى هر چيزى در هر زمانى در خانه همسايه را بزنيم و موجبات ناراحتى او را فراهم كنيم .
همچنين همسايه نبايد در امور داخلى همسايه دخالت كند و اگر نياز به مشاوره شد، بهترين را را به آنان ارائه دهد.
٢٠. آداب بيمار و عيادت الف ) آداب بيمار ١. صبر و شكر در برابر بيمارى .
٢. عدم شكوه و شكايت از بيمارى نزد ديگران .
٣. پنهان كردن بيمارى تا سه روز.
٤. صدقه دادن .
٥. وصيت كردن به خيرات براى فقراى ارحام و ديگر فقرا.
٦. اقرار به توحيد و ساير عقايد حقه در حضور مؤ منان .
٧. حسن ظن به خدا.
ب ) آداب عيادت عيادت بيماران يكى از وظايف دينى است . اين سنت مذهبى و الهى مانند هر كار ديگرى آدابى دارد كه اگر رعايت نشود چه بسا آثار بدى براى بيمار و اطرافيان داشته باشد. در اينجا به گوشه اى از آداب عيادت بيمار اشاره مى كنيم :
١. عيادت بيمار را با قصد قربت انجام دهيد.
٢. با روحيه شاد بر بيمار وارد شويد.
٣. بر بالين بيمار زياد سخن نگوييد.
٤. در كنار بيمار سخنان اميدوار كننده بر زبان جارى كنيد.
٥. از سخن گفتن در مورد مرگ و بيماريهاى خطرناك بپرهيزيد.
٦. عوامل ايجاد كننده سر و صدا را به ويژه در بيمارستان از اطراف بيمار دور كنيد.
٧. از توقف زياد بر بالين بيمار بپرهيزيد مگر آنكه خود او تمايل به ماندن شما داشته باشد.
٨. از نگاهها و سخنان و حركاتى كه موجب نگرانى بيمار مى شود خوددارى كنيد.
٩. نزد بيمار از نجوا و آهسته حرف زدن گرچه در مورد بيمار نباشد احتراز كنيد.
١٠. بيمار و اطرافيان او را آرامش دهيد.
١١. براى بيمار هديه اى مناسب ببريد.
١٢. براى شفاى بيمار سوره حمد بخوانيد و صدقه بدهيد.
١٣. اگر بيمار بيمارى واگيردار دارد به او نزديك نشويد.
١٤. به هنگام عيادت بيمار منسوب به خود، از بيماران هم اتاقى او هم ديدن كنيد.
١٥. از دادن خبرهاى ناگوار به بيماران بپرهيزيد.
١٦. از وسايل و ظروف بيمار استفاده نكنيد.
١٧. چهره خود را شاد و باطراوت نشان دهيد، اگر چه وضع بيمار را نامناسب مى بينيد.
١٨. اگر كمكى از شما ساخته است در حد ممكن دريغ نكنيد.
١٩. زمان عيادت را طورى تنظيم كنيد كه براى بيمار و اطرافيان او مشكل آفرين نباشد.
فصل چهارم : آداب تعلم و دانش پژوهى ١. آداب تحصيل (٤١٥) تحصيل علم ، آداب و شرايطى دارد كه در صورت ندانستن آنها يا عمل نكردن به آنها تلاش و كوشش طلبه ثمرى نخواهد داشت . طلبه براى آنكه از فرصت اندك تحصيلى بيشترين بهره را ببرد بايد آدابى را بداند و عمل كند. در اينجا به پاره اى از اين آداب اشاره مى كنيم :
١. طالب علم بايد نيت خود را تصحيح ، و قلبش را از هر گونه آلودگى و نيت پليد تصفيه كند تا براى پذيرش علم و حفظ و استمرار آن شايستگى پيدا كند. پاك سازى دل براى تحصيل همانند پاك سازى زمين براى كشت و زرع است و بذر دانش در دل انسان بدون تطهير رشد نمى كند.
٢. مداومت بر تحصيل و مطالعه از ديگر آداب تحصيل است . طالب علم نبايد خود را به مسائلى سرگرم كند كه به تحصيل ارتباطى ندارد. به عبارت ديگر طلبه بايد يكدل باشد.
تحصيل دوام خواهد و جد و طلب پيوسته به روز درس و تكرار به شب طاعات و رياضات و عبادات و ادب بى اين همه ، تحصيل محال است و عجب يكى از شاگردان علامه شعرانى رحمه الله مى فرمود:
روزى از روزهاى زمستان كه برف سنگين مى باريد براى حضور در مجلس ‍ درس دودل بودم ، هم به لحاظ مراعات حال استاد و هم حال خودم . سرانجام روى شوق تحصيل به راه افتادم تا به در خانه استاد رسيدم . مدتى كنار در خانه مكث كردم . سپس كوبه در را زدم . چون به حضور استاد رسيدم عذرخواهى كردم كه در چنين سرماى سوزان مزاحم شدم . استاد فرمود: از مدرسه تا بدين جا كه آمدى آيا گدايانى كه روزهاى گذشته در كنار خيابانها و كوچه ها مى نشستند و گدايى مى كردند، امروز تعطيل كرده بودند؟ عرض ‍ كردم : بازار كسب و كار آنان در چنين روزهايى گرم است . فرمود:((وقتى گداها دست از كارشان نكشيدند ما چرا تعطيل كنيم ؟))
هنگامى كه در خدمت آيه الله شعرانى بودم در طول سال تعطيلى نداشتيم . بنده يادم نمى رود سالى بر ما گذشت كه دو روز را تعطيل كرديم : يكى روز عاشورا بود و ديگر روز شهادت حضرت امام مجتبى (عليه السلام )، و بقيه روزها را درس خوانديم . چه بسا پيش آمده بود كه بين الطلوعين خدمت ايشان مى رفتم و همچنان درس ادامه داشت تا اينكه مى ديدم اذان ظهر را مى گويند.
در روزى برفى عده اى از شاگردان آيه الله آخوند ملا على معصومى همدانى قدس سره در درس استاد حاضر نشده بودند. استاد سوال كردند: چرا عده اى در درس حاضر نشده اند. برخى از طلاب گفتند: چون برف زيادى باريده است آنان نتوانسته اند بيايند. استاد فرمود:((آيا كسبه و مغازه دارها هم سر كسب و كارشان نيامده اند؟))
مرحوم آيه الله بروجردى قدس سره روزى در جلسه درس به مناسبتى فرمودند:
من از اول تحصيل يك شغل داشتم و آن تحصيل بود تا به اينجا رسيده ام ، اما شما چندين شغل داريد كه يكى از آنها تحصيل است و همه كارها را هم بر تحصيل مقدم مى داريد، با اين حال به كجا خواهيد رسيد!
آيه الله اراكى رحمه الله مى گويد:
آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حايرى رحمه الله مى فرمود: طلبه بايد((اعمى مسلك))و((بى قيد و ساده))باشد، اگر بخواهد به شرط شى ء و اخصى باشد و بگويد حتما بايد غذايم ، لباسم ، منزلم آن چنان باشد، كارش ‍ لنگ است . بايد اعمى باشد، هر پيشامدى كه شد نبايد درسش را رها كند. خود حاج شيخ هم اعمى مسلك بود. تنها پيشامدها و ناملايمات دينى به او صدمه مى زد.(٤١٦)
٣. طلبه بايد تعطيلى را تعطيلى نداند بلكه تغيير شكل برنامه تحصيلى بداند و به نحو احسن از آن استفاده كند.
٤. طلبه بايد از گذران بيهوده وقت در امور غير ضرورى بپرهيزد. مانند صرف وقت مفيد خود براى حل جدول ، ديدن فيلم ، سريال ، بازى فوتبال و شركت در جلسات غير ضرورى .
٥. طلبه بايد داراى همتى بلند و اراده اى قوى باشد. زيرا آدمى با بال همت پرواز مى كند.
٦. موانع كسب علم را از خود دور كند؛ موانعى همچون مهمانى رفتن و مهمانى دادنهاى بيش از اندازه ، معاشرتها و رفت و آمدها و اشتغالات مادى .
٧. تا آنجا كه ضرورت ايجاب نكرده از تشكيل خانواده خوددارى كند تا بتواند به راحتى به تحصيلات خود ادامه دهد.
٨. نوشتند مطالب يكى از راههاى يادگيرى و حفظ معلومات است . شاگردان ائمه عليهم السلام قلم و كاغذ همراه خود داشتند و سخنان ائمه را مى نوشتند. طلبه نبايد هيچ نكته سودمندى را كه به آن برخورد كرد، ناچيز بشمارد، بلكه بايد به نگارش و حفظ آن مبادرت ورزد.
٩. بايد در قيام به شعائر دينى و عمل به ظواهر احكام ، از قبيل شركت در نماز جماعت ، نماز اول وقت ، پاى بند و مراقب باشد.
١٠. بايد درس و بحث و مطالعه اش منظم و روى حساب باشد. امام خمينى رحمه الله افزون بر اينكه خود منظم بود از اينكه طلبه اى بى نظم به درس ‍ حاضر مى شد به شدت ناراحت مى شد و مى فرمود:((من نمى گويم به درس من بياييد ولى اگر مى خواهيد بياييد منظم بياييد.))
١١. طلبه بايد به آنچه فرا مى گيرد عمل كند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
تعلموا ما شئتم اءن تعلموا، فلن ينفعكم الله بالعلم حتى تعملوا به ؛ لاءن العلماء همتهم الرعايه ، السفهاء همتهم الروايه .(٤١٧)
علم چندان كه بيشتر خوانى چون عمل در تو نيست نادانى نه محقق بود نه دانشمند چارپايى بر او كتابى چند عالم بى عمل همچون درخت بى ثمر است .
عالم بى عمل گرسنه اى است كه روى گنج خوابيده باشد.
عالم بى عمل تشنه اى است در كنار دريا.
عالم بى عمل كسى است كه كارت ورود دارد ولى پاى ورود ندارد.
١٢. طلبه بايد اوقات و فرصتهاى شبانه روزى خود را طبق برنامه تحصيلى خود تقسيم كند؛ زيرا برنامه روزانه داشتن و تقسيم اوقات ، موجب بركت و ازدياد عمر علمى و فرصتهاى تحصيلى مى شود.
طالب علم بايد با بهره گيرى درست و بجا لحظه هاى خود را برپا سازد. كسانى كه امام خمينى قدس سره را از جوانى تا آخرين روزهاى حيات پربركتشان درك كرده اند حتى يك ساعت بيكارى يا وقت كشى در زندگى ايشان سراغ ندارند. ايشان براى هر ساعتى برنامه اى داشتند، حتى فرصتهاى كوتاه ، مثلا در فاصله بعد از نماز ظهر و عصر تا صرف ناهار قرآن مى خواندند.
علم نافع حضرت على (عليه السلام ) در سفارش به امام حسن (عليه السلام ) فرمود:و اعلم اءنه لا خير فى علم لا ينفع ، و لا ينتفع بعلم لا يحق تعلمه .(٤١٨)
و پيامبر در دعاهايش از علم غير نافع به خدا پناه مى برد:((اللهم انى اعوذ بك من علم لا ينفع))(٤١٩)
ما دو گونه علم داريم : علم نافع و علم زيان آور. چنين نيست كه مطلق علم آموختن يا مطلق عالم شدن مطلوب و ممدوح باشد. آموختن علم نافع ممدوح است و آموختن علم غير نافع مذموم . يكى از مصاديق مهم علم غير نافع ، علمى است كه آدمى به آن عمل نكند، حتى اگر ظاهر آن علم شريف و محترم باشد. علمى ، كه در كتابها نوشته شده يا در اذهان است ، چندان مورد توجه نيست مهم احوال شخص عالم است . عالمى كه عامل به علم خود نيست ، موجود خيرى نيست . از سوى ديگر شخصى كه علم اندكى دارد اما به همان اندك عمل مى كند موجود خيرى است . علمى كه به آن عمل نشود بيش از هر چيز منجر به خودبينى مى شود. چنين علمى به جاى اينكه شخص را سبك كند، سنگين خواهد كرد و به جاى اينكه او را آماده پرواز كند بيشتر به زمين مى چسباند.
علمهاى اهل دل حمّالشان علمهاى اهل تن احمالشان علم چون بر دل زند يارى شود علم چون بر تن زند بارى شود(٤٢٠) شيخ بهايى رحمه الله درباره علم مفيد چنين سروده است :
علمى بطلب كه تو را فانى سازد ز علايق جسمانى علمى بطلب كه به دل نور است سينه ز تجلى آن طور است علمى كه از آن چو شوى محفوظ گردد دل تو لوح المحفوظ علمى بطلب كه كتابى نيست يعنى ذوقيست خطابى نيست علمى بطلب كه نمايد راه وز سر ازل ، كندت آگاه علمى بطلب كه جدالى نيست حالى است تمام و مقالى نيست علمى كه مجادله را سبب است نورش ز چراغ ابولهب است علمى كه دهد به تو جان نو علم عشق است ، ز من بشنو به علوم غريبه تفاخر چند؟ زين گفت و شنود، زبان در بند سهل است نحاس ، كه زر كردى زر كن مس خويش ، اگر مردى بگذر ز همه به خودت پرداز كز پرده برون نرود آواز عشق است كليد خزاين جود سارى در همه ذرات وجود غافل تو نشسته به محنت و رنج و اندر بغل تو كليد گنج جز حلقه عشق ، مكن در گوش از عشق بگو، در عشق بكوش آن علم ، ز تفرقه برهاند آن علم ، تو را ز تو بستاند آن علم ، تو را ببرد به رهى كز شرك خفى و جلى برهى آن علم ، ز چون و چرا خالى است سرچشمه آن على عالى است ساقى ! قدحى ز شراب الست كه نه خستِش پا، نه فشردِش دست در ده به((بهايى))دل خسته آن دل به قيود جهان بسته تا كنده جاه ، ز پا شكند وين تخته كلاه ، ز سر فكند(٤٢١) ٢. آفات علم الف ) تعطيلات يكى از آفات تحصيل علم تعطيلات بيش از حد و اندازه است . تعطيلات را مى توان به چند بخش تقسيم كرد:
١. تعطيلات رسمى كشور.
٢. تعطيلات غير رسمى كه مركز مديريت حوزه به عنوان روزهاى تعطيل اعلام مى كند. مانند روزهاى شهادت ، تابستان ، مواليد ائمه ، و نيز ايام غيبت استاد يا شاگرد، بارش برف و سرما، مابين التعطيلين .
٣. تعطيلات غير محسوس مانند تعطيلى مباحثه به دليل عدم حضور هم بحث ، تاءخير حضور در كلاس و مباحثه ، پرداختن به امور غير تحصيلى ، مطالعه نكردن .
مرحوم علامه سيد محسن امين رحمه الله از كثرت تعطيلات حوزه نجف اظهار تاءسف كرده و اين موضوع را با كلامى طنزآميز در اعيان الشيعه با عنوان((ايام التعطيل))چنين آورده است :
درسهاى حوزه در ماه رمضان و بيشتر ايام رجب و شعبان تعطيل مى شود. از اين رو يكى از ظريفان در جواب پرسش از چگونگى تحصيل گفته است : روزى من و روزى استادم در حمام است . روزى من خلقم تنگ است و روزى استادم ، يك روز هم پنجشنبه است و يك روز جمعه و يك روز تحصيلى هم ميان دو تعطيلى است . و به همين ترتيب هفته تمام مى شود.(٤٢٢)
با بهره بردارى از اين فرصتهاى تعطيلى است كه طالبان علم مى توانند آثارى ماندنى از خود به يادگار گذارند. بسيارى از علوم و معارف باقى مانده از بزرگان حوزه ، از بركت بهره گيرى درست از تعطيلات بوده است .
شاگردان شيخ بهايى رحمه الله در ايام تعطيل بيشتر از ايام درس از آن منبع كمال استفاده مى كردند. زيرا در ايام تعطيل ، مذاكرات متفرقه در اخبار و اشعار و... به ميان مى آمد.(٤٢٣)
استاد جلال الدين همايى گويد:((قسمت عمده منطق شفاء را در ايام تعطيل از محضر حكيم صمدانى شيخ محمد خراسانى استفاده كردم .))(٤٢٤)
تعطيلات به معناى فراغت از همه كارها و بى كار نشستن و وقت تلف كردن نيست بلكه فرصتى است براى رسيدگى به ساير ضرورتهاى زندگى . بنابراين ، لازم است هر طلبه اى براى روزها و ساعتهاى تعطيلى خود برنامه اى داشته باشد. برخى از امورى كه لازم است در ايام و ساعات تعطيلى براى آنها برنامه ريزى شود عبارتند از:
الف ) تقويت بنيه روحى و معنوى با نماز، دعا، زيارت ، قرائت قرآن و ديدار علما.
ب ) مطالعات جنبى .
ج ) فراگيرى مسائلى كه در زمان تحصيل ممكن نيست .
د) پرداختن به كارهاى نشاط آور همچون صله رحم .
ه‍) رسيدگى به كارهاى شخصى .
ب ) سارقان زمان عوامل خورنده زمان و فرصتها كه در اينجا سارقان زمان خوانده شده اند عبارتند از:
١. تعارفات : تعارفهاى بيش از حد و فقدان شهامت((نه))گفتن نابودگر فرصتها به شمار مى آيند. بيشتر افراد شكست خورده در برنامه ها كه با انبوهى از كارهاى نيمه تمام رو به رويند، تنها بدان سبب كه نمى توانند پاسخ منفى دهند، در دام اين سارق احساسى اسيرند.
٢. تلفن : تلفن از ابزارهاى ضرورى زندگى امروز به شمار مى آيد؛ اما با همه سودمندى اش مى تواند سارق زمان باشد. گفت و گوهاى طولانى ، حاشيه روى هاى بى مورد و حتى استفاده مكرر از آن ، به خستگى روانى ، انقطاع كار، عصبانيت ، و تحليل قواى جسمانى مى انجامد. وقفه هايى كه تلفن هاى غير ضرورى در كار پديد مى آورند، موجب هدر رفتن وقت مى شود.
٣. ملاقات كنندگان : در خانه ، محل كار، خيابان و محيطهاى ديگر اجتماعى با افراد گوناگون ارتباط داريم ، ولى بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از اين ديدارها و ارتباطها از سود مادى و معنوى تهى است .
٤. خود محورى : خود محورى و خويش را قطب ، ناظر و فاعل همه كارها دانستن نيز به اتلاف وقت مى انجامد. بايد در انجام دادن كارها از تفويض ‍ اختيار و يارى همكاران و دوستان بهره برد و از صرف وقت در امور كم اهميت پرهيز كرد. افزون بر اين ، خود محورى سبب فشار عصبى و تنش هاى روانى شديد مى شود. انسانهاى خود محور در انبوهى از اطلاعات دست و پا مى زنند و همواره از كمبود وقت شكوه مى كنند.
٥. عدم تقسيم انرژى : انسان از ظرفيت و انرژى محدودى برخوردار است . استفاده موثر او وقت ، به تقسيم درست انرژى بستگى دارد. بسيارى از افراد در ساعات آغازين صبح ، چنان انرژى مصرف مى كنند كه ساعات باقى مانده شبانه روزشان تحت تاءثير اين خستگى مفرط و طاقت فرسا تلف مى شود.
٦. عدم اولويت گذارى : نداشتن فهرستى از كارها و مشخص نبودن اولويتها، عامل ديگر نابود ساختن فرصتهاست . كارهاى روزانه ما سه گونه اند:
الف ) امور فورى ؛ ب ) كارهاى متوسط؛ ج ) امور عادى و معمولى .
اگر كارها درست اولويت بندى نشود، در موضوعات جزيى و بى اهميت وقت بسيار صرف مى كنيم و نمى توانيم به قدر كافى براى وظايف عمده و حساس وقت بگذاريم .
٧. نوع نگرش به زمان : نوع نگرش به زمان گوياى روش استفاده از آن است . روز، هفته و ماه ديدن زمان ، به((سرقت پنهان))آن مى انجامد. براى جلوگيرى از اين سرقت ، بايد زمان را دقيقه ، لحظه و ثانيه ببينيم . برنامه ريزى دقيق و زمان بندى شده يعنى نجات دادن و ذخيره ساختن وقت . در پرتو اين امر:
الف ) اهداف سريعتر و مطمئنتر حاصل مى شوند.
ب ) وقت ذخيره مى شود.
ج ) وقت كافى براى رسيدن به كارها، وظايف و فعاليتها مى ماند.
د) فشارهاى روزمره زندگى كاستى مى پذيرد.
راز موفقيت بسيارى از افراد موفق ، استفاده بهينه و كار آمد از لحظات و فرصتهاى بسيار محدود زندگى است .
ج ) اظهار فضل يكى از رفتارهاى ناروا كه از آفتهاى علم محسوب مى شود اظهار فضل در برابر ديگران به شكلهاى گوناگون است همچون :
- سوال كردن از ديگران به منظور امتحان و خودنمايى ؛
- در هر جا به هر بهانه اى دانش خود را به رخ ديگران كشيدن ؛
- در مجلسى كه دانسته او طرح مى شود به اطرافيان فهماندن كه اين مطلب را من مطالعه كرده يا قبلا شنيده بودم ، در حالى كه بسيارى از بزرگان مطالب زيادى مى دانند اما كوچكترين ادعايى ندارند. يكى از روحانيون حج مى گفت :((در كاروان حج بنده ، استاد حسن زاده آملى (دامت بركاته ) شركت داشت و با اينكه مراتب فضل و دانش او بر كسى پوشيده نبود، اما همچون ساير حجاج در مجالسى كه برگزار مى شد شركت مى فرمود و كاملا گوش مى داد، همچون درخت پربارى كه سر به زير دارد.))
اين ديگ ز خامى است كه در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم ديد خموش است ٣. غنيمت شمردن عمر محدث بزرگ سيد نعمت الله جزايرى رحمه الله مى گويد:
ما در روشنايى ماه كتاب مى خوانديم و من كتابهاى كافيه و شافيه و الفيه ابن مالك را حفظ مى كردم و شبهايى كه روشنايى ماه نبود كتابهايى را كه حفظ كرده بودم از حفظ تكرار مى كردم . در تابستان گاهى تا اذان صبح مطالعه مى كردم و بعد از اذان مختصرى مى خوابيدم . آن گاه تا ظهر به تدريس ‍ مى پرداختم .(٤٢٥)
آيه الله آخوند ملا على همدانى قدس سره براى وقت خود ارزش بسيار قائل بود، حتى از فرصتهاى كوتاه هم استفاده مى كرد و معمولا هر جا مى رفت كتابى زير بغلش بود.
ابو يعلى جعفرى داماد شيخ مفيد رحمهما الله درباره مفيد مى گويد:((او جز پاسى از شب نمى خفت ، آن گاه به پا مى خاست و نماز مى گزارد، كتاب مى خواند، يا درس مى گفت يا قرآن تلاوت مى كرد.))(٤٢٦)
در شرح حال ابوريحان بيرونى آمده است : آنى از اشتغالات علمى غفلت نكرد و دستش از تحرير و زبانش از تقرير و مغزش از فكر و چشمش از مطالعه فراغت نداشت . يكى از رفقاى ابوريحان در حال احتضار بر وى وارد شد. آن حكيم علم دوست و تشنه معارف مساءله اى رياضى از وى پرسيد. او گفت :((در اين حال چه جاى سوال است .))حكيم گفت :((وداع با دنيا با علم به اين مساله بهتر از وداع با جهل به آن است .))او پاسخ سوال را گفت و از نزد او خارج شد. در اثناى راه بود كه ابوريحان از دنيا رفت .(٤٢٧)
زمان به سرعت در گذر است . بايد از زمان استفاده كرد. استاد بزرگوارى مى گفت : طلبه بايد يكى از بابهاى تفعيل را داشته باشد: تحصيل ، تدريس ، تحقيق ، تبليغ ، و اگر خالى از اين بابها باشد، بايد او را تلقين كنند تا برود! چنانكه براى مرده در قبر تلقين مى خوانند. اهمال و بيهوده گذرانى زمينه ساز سلطه شيطان است ، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:اما المهمل لاوقاته فهو صيد الشيطان .(٤٢٨)
٤. احترام به علما بسيارى از علماى بزرگ هنگام ياد كردن از استاد خود با جمله((روحى فداه))علاقه و محبت عميق و سرشار خود را به استاد ابراز مى كردند. از جمله امام خمينى قدس سره پس از ذكر نام استاد خود مرحوم آيه الله شاه آبادى رحمه الله اين تعبير را به كار مى برد.(٤٢٩)
استاد مطهرى در آثار خود از علامه طباطبايى چنين ياد مى كند: حضرت استاد علامه طباطبايى((روحى فداه)).(٤٣٠)
آيه الله ميلانى رحمه الله به اساتيد خود زياد احترام مى گذاشت و در برابرشان اظهار كوچكى مى نمود. اين حالت ايشان مخصوصا در حضور استادشان مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى قدس سره ، خيلى مشهود بود. هر گاه ايشان را ملاقات مى كرد، دستشان را مى بوسيد و پشت سرشان حركت مى كرد.
مرحوم آيه الله بروجردى قدس سره در برابر علما بسيار خاضع بود و از آنان با كمال احترام ، نام مى برد؛ خصوصا اساتيد خود را بى نهايت احترام مى كرد و راضى نبود كسى به آنان كمترين بى احترامى كند.
يكى از نزديكان امام گويد:
امام خمينى قدس سره وقتى پس از دوران طولانى دورى از وطن به قم آمدند به قبرستان شيخان رفتند و بر سر قبر مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى قدس سره حاضر شدند و در كنار آن نشستند. آن گاه به نشانه تواضع ، يك طرف عمامه خويش را باز كردند و با آنكه هميشه دستمال همراه داشتند با گوشه عمامه خود غبار سنگ قبر استاد را زدودند و سپس ‍ به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداختند.(٤٣١)
٥. رعايت شؤ ون طلبگى الف ) پرهيز از كارهاى خلاف مروت : فقها فرموده اند: اعمال خلاف مروت مضر به عدالت است و امام جماعت نبايد كارى بر خلاف مروت انجام دهد. ميزان در خلاف مروت اين است كه انسان كارى را انجام دهد كه عرف جامعه آن را سبك و زننده ، يا براى روحانى غير مناسب مى دانند؛ مانند وارد شدن به مجالس و محافلى كه متناسب با شاءن طلبه نيست يا انتخاب نوع لباس و پوششى كه عموم مردم آن را زيبنده طلبه نمى دانند يا آرايش مو كه براى طلبه سبك و زننده باشد.
ب ) حلم در برابر جاهلان : طلبه بايد حليم باشد نه اينكه تا كسى جسارتى كرد، او هم مقابله كند.
شخصى به مرحوم آيه الله سيد احمد خوانسارى قدس سره جسارت كرد و لحظاتى به فحش و ناسزا ادامه داد تا موقع اذان نماز رسيد. ايشان فرمودند:((ببخشيد آقا، وقت نماز است اجازه مى فرماييد به نماز بروم .))آن شخص ‍ با ديدن اين همه حلم و گذشت از كرده خود پشيمان شد و از ايشان عذرخواهى كرد.
روزى دوچرخه سوارى ، به علامه طباطبايى قدس سره زد و ايشان و دوچرخه سوار به زمين خوردند. علامه بلند شد و با كمال حلم به جاى برخورد با او، لباس وى را تكاند و فرمود:((دست و پايت كه آسيب نديد.))
ج ) تواضع : پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:ان التواضع يزيد صاحبه رفعه فتواضعوا يرفعكم الله ...(٤٣٢)نيز اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:((خفض الجناح زينه العلم .))(٤٣٣)
آيه الله حاج شيخ حسين كبير قمى قدس سره بسيار متواضع بود. خودش ‍ در صف نان مى ايستاد و زودتر از نوبت به هيچ عنوان نان نمى گرفت . و به قصاب مى گفت :((از همان گوشتى كه به ساير مردم مى دهى به من هم بده .))
د) وقار و سنگينى : طلبه - خصوصا ملبس - بايد باوقار بوده ، مراقب خود باشد كه زياد مزاح نكند، زياد نخندد، يا كارى نكند كه در چشم مردم حقير جلوه كند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:اطلبوا العلم و تزينوا معه بالحلم و الوقار.(٤٣٤)
ه‍) تناسب ظاهر: از جمله وظايف طلبه اين است كه بايد ظاهر طلبگى هم داشته باشد. على (عليه السلام ) فرمود:((صلاح الظواهر عنوان صحه الضمائر.))(٤٣٥) نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود:((فساد الظاهر من فساد الباطن .))(٤٣٦)
و) آگاهى به زمان : از جمله ويژگيهاى طلبه نمونه آگاهى به زمان و قدرت تحليل صحيح شرايط زمان است . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:لا بد للعاقل من اءن ينظر فى شاءنه فليحفظ لسانه وليعرف اءهل زمانه .(٤٣٧)
ز) طرح نكردن مشكلات براى ديگران : طرح مشكلات با افراد ناآگاه و غير حوزوى و كم ظرفيت به خصوص در مجامع عمومى و به ويژه در زمينه تاءمين معاش صحيح نيست و بايد حتى المقدور ترك شود؛ زيرا پى آمدهاى غير قابل جبرانى دارد.
ح ) نماز شب : مرحوم علامه طباطبايى قدس سره مى فرمود:
چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم گاه گاهى به محضر مرحوم آيه الله قاضى شرفياب مى شدم . يك روز كنار در مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم آيه الله قاضى از آنجا عبور مى كردند. چون به من رسيدند دست خود را روى شانه ام گذاردند و گفتند:((فرزندم دنيا مى خواهى نماز شب بخوان ، آخرت مى خواهى نماز شب بخوان .))(٤٣٨)
ط) توجه به شعائر مذهبى : به حفظ و رعايت شعائر و آداب دينى همچون حضور در مساجد، شركت در نماز جماعت ، نماز اول وقت ، افشاى سلام از وظايف حتمى طلاب است .
ى ) انس با قرآن : تلاوت قرآن باعث رهايى از غفلت است . اين ذكر جاودانه ثبات مى دهد، بصيرت مى بخشد، به تفكر وادار مى كند و مغز و دل انسان را سرشار از معنويت مى سازد.
يا) اميدوارى در همه حال : طلبه بايد هميشه اميدوار باشد. ممكن است كم كم مسائل و مشكلات و نارسايى هاى مختلف دست به دست هم دهند و سبب ياءس و نوميدى شوند.
ياءس باعث مى شود كه طلبه از تحصيل دست بكشد. برخى از اين مشكلات عبارتند از: طعنه ها، حرفهاى ديگران ، سختى و مشكلات درس ، طولانى بودن مقصد و مسير. براى رفع اين مشكلات و نيز ديگر موانع ، ذكر اين خاطره مناسب است :
مردى چهل ساله از روى عشق به اين هدف مقدس به حوزه علميه آمد و از جامع المقدمات شروع كرد و به درس خواندن پرداخت . روزى از يكى از اساتيد پرسيد: من در اين سن تازه ادبيات شروع كرده ام ، كى به مقصد مى رسم ؟ استاد با آرامشى حاكى از اعتماد به فضل الهى ، گفت :((در اين مسير با شروع رسيده اى و نيازى به پايان نيست ؟))سپس اين آيه را خواند:و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اءجره على الله و كان الله غفورا رحيما.(٤٣٩)
در اين آيه همه فعلها مضارع آمده اند غير از وقوع اجر:((وقع))كه ماضى است . اين بدان معناست كه از همان وقت كه حركت را آغاز كردى اجر تو با خداوند متعال است . بنابراين اگر در اين راه با درك و عشق و آگاهى آمده اى با شروع رسيده اى . پس هميشه اميدوار باش .
يب ) انس با امام زمان : نام خوبى نهاده اند، سرباز امام زمان ! اگر شايسته چنين عنوانى شديم ، ديگر نمى توانيم از فرمانده خود غافل باشيم . وقتى امام زمان (عليه السلام ) فرموده اند:انا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم .تكليف ما معلوم است .(٤٤٠) اينجاست كه نياز به رابطه با آن((تنها اميد نجات))بخوبى احساس مى شود. اين نياز مانند نياز به آب و هواست و مى تواند در چند شكل پديدار شود. توسل ، توجه و انتظار. انتظار يعنى براستى انتظار ظهور داشتن .
٦. آداب مطالعه ١. در مطالعه و بررسيهاى علمى خود به همان مقدار اكتفا كنيد كه قدرت درك و فهم و توانايى برداشت آنها را داريد و ذهن و هوشتان بدانها تمايل دارد.
٢. در قرائت كتب و يا فرا گرفتن علوم كار و كوشش خود را ناتمام نگذاريد.
٣. دانش را نمى توان مستقلا و بدون استفاده از استاد، از ميان كتب و نوشته ها جستجو كرد.
٤. بايد اوقات و فرصتهاى شبانه روزى را براى تحصيلات و فرآورده هاى علمى ، تقسيم بندى كرد؛ زيرا اين كار موجب بركت و ازدياد فرصتهاى تحصيلى مى شود.
٥. براى مطالعه اتاق يا مكان خاصى را انتخاب كنيد كه داراى نور و هواى مناسب باشد. نيز لازم است مكان مطالعه ثابت باشد تا موجب آمادگى ذهنى بيشترى براى مطالعه شود. اگر همه مطالعات خود را در يك مكان معين انجام بدهيد محيط آشناى آن اتاق يا آن مكان خاص موجب مى شود كه در حين مطالعه تمركز حواس بيشترى داشته باشيد.
٦. سعى كنيد مطالعه همراه با خلاصه نويسى باشد. البته نوشتن بايد بعد از فهم باشد. اگر انسان مطلبى را نفهميده بنويسد سودى از آن نخواهد برد. آنچه مهم است فهم است و اگر به صورت صحيح باشد مى تواند زمينه برداشتها و دريافتهاى جديد علمى گردد.
٧. با ياد و نام خداوند متعال شروع كردن و از خدا كمك خواستن يكى از عوامل موفقيت و بركت مطالعه است . مناسب است قبل از آغاز مطالعه دعاى مطالعه خوانده شود:
اللهم اخرجنى من ظلمات الوهم و اءكرمنى بنور الفهم ، اللهم افتح علينا ابواب رحمتك ، و انشر علينا خزائن علومك ، برحمتك يا ارحم الراحمين .(٤٤١)
٨. در حال مطالعه با وضو باشيد.
٩. مطالعه در حال سيرى سود ندارد، زيرا در اين حال خواب و چرت انسان را در بر گرفته ، به او اجازه نمى دهد كه حواس خود را روى مطالب متمركز كند. نيز در حال گرسنگى ، غروب آفتاب ، نور كم ، خشم ، ترس ، عجله ، نوشيدن ، خوردن ، نگاه به تلويزيون بايد از مطالعه خوددارى كرد.
١٠. درست نشستن پشت ميز و با كمر صاف و راست در حالت مطالعه سبب مى شود انسان به راحتى بتواند به مطالعه بپردازد.
١١. بايد كتاب به گونه اى در مقابل چشم قرار گيرد كه براى ديدن آن به زحمت نيفتيم . بايد فاصله لازم و درست ميان چشم و كتاب رعايت شود.
١٢. نبايد در مدت زيادى پيوسته مطالعه كرد تا چشم خسته شود و توانايى خود را از دست بدهد. براى جلوگيرى از خستگى چشم بهتر است پس از هر ٤٠ دقيقه مطالعه ، استراحت مختصرى نمود و سپس ادامه داد.
١٣. مطالعه بايد تدريجى باشد، ابتدا مطالعه كتب و موضوعات آسان آغاز شود تا پس از آمادگى ذهن بتوان به مطالعه موضوعات سخت تر پرداخت .
١٤. از پراكنده خوانى و بى نظمى در مطالعه پرهيز كنيد.
١٥. تكرار مطالعه باعث مى شود تا معلومات در ذهن آدمى راسخ شود و باقى بماند.
١٦. ايجاد تنوع در بين مطالعه لازم ، و مناسب است موضوعات مطالعه متنوع انتخاب شود. زيرا موضوعات يكسان موجب خستگى مى شود.
١٧. چيزهايى را كه مانع تمركز حواس مى شود بايد از جلو چشم دور كرد.
١٨. مطالعه بايد همراه انديشه باشد و مطالعه بدون تفكر مانند بلعيدن خوراك بدون جويدن است .
١٩. آنان كه با عينك مطالعه مى كنند مناسب است سالى يك بار نمره چشم خود را به وسيله پزشك متخصص كنترل كنند.
علل خواب آلودگى هنگام مطالعه مطالعه ، زمانى مفيد و موثر است كه همراه با انگيزه ، علاقه ، تمركز، عدم خستگى و خواب آلودگى باشد. براى جلوگيرى از عدم تمركز و خواب آلودگى در حين مطالعه ، دانستن علل آن ضرورى است ، ذيلا به بيان برخى از اين علل مى پردازيم :
١. نداشتن انگيزه كافى : يكى از قوى ترين محركها براى فعاليتهايى مانند مطالعه ، داشتن انگيزه است . اگر بدون هدف و انگيزه مطالعه كنيم ، دچار بى حوصلگى ، خستگى و در نهايت ، خواب آلودگى خواهيم شد.
٢. اشتغالات فكرى زياد: اگر در طول روز، بيش از ظرفيت و توان خود برنامه داشته باشيم ، به طورى كه زمان استراحت را نيز در بر گيرد، خسته خواهيم شد، و اين خستگى منجر به خواب آلودگى مى شود.
٣. نداشتن برنامه منظم : افرادى كه تحت برنامه درسى خاصى هستند (مانند حوزه ، دانشگاه ، مدرسه ) كمتر دچار خواب آلودگى در حين مطالعه مى شوند، اما اگر بخواهيم بدون برنامه ريزى و نظم مطالعه كنيم احتمالا خواب آلوده خواهيم شد.
٤. ضعيف بودن پايه درسى : اگر پايه درسى قوى باشد، يادگيرى مطالب سطوح بالاتر بهتر صورت مى گيرد. اما با ضعيف بودن پايه درسى ، مطالعه كننده مطالب سطوح بالاتر را مى فهمد و چون حجم اينگونه مطالب (كه برايش قابل فهم نيست ) زياد مى شود دچار خستگى و در نهايت خواب آلودگى خواهد شد.
٥. فاصله زياد بين درس و مطالعه : اگر انسان ، مطالعه و مباحثه درس را به تعويق اندازد، درسها روى هم انباشته مى شود و هنگام مطالعه آن دروس ، به علت نفهميدن مطالب و خستگى ذهن ممكن است دچار خواب آلودگى شود.
٦. خستگى چشم : يكى از علل خواب آلودگى خستگى چشم است كه بر اثر خيره شدن به كتاب و دقت زياد بر روى كلمات و حروف حاصل مى شود.
٧. نگرانى روحى : زمانى كه انسان از نظر روحى نشاط و آرامش ندارد، مطالعه يا هر كار فكرى ديگرى بر او مشكل خواهد بود. لذا اگر در مورد درسى كه مطالعه مى كند، نگرانى داشته باشد تمركز لازم براى مطالعه نخواهد داشت و هنگام مطالعه خواب به سراغش مى آيد.
٨. صحيح نشستن : تكيه كردن و دراز كشيدن در وقت مطالعه ، زمينه خواب آلودگى را فراهم مى كند.
٩. بى خوابى يا كم خوابى : قواى حسى و فكرى بدن ، پس از مدتى فعاليت نياز به استراحت دارند و لازم است با خوابيدن ، نيروى مجدد را باز يابند. با مدتى بى خوابى سيستم مغزى از اطلاعات زياد خسته مى شود و خواب آلودگى پيش مى آيد.
١٠. مطالعه بعد از غذا يا ورزش : پس از خوردن غذا به علت سرازير شدن خون به سمت دستگاه گوارش ، خون رسانى به ديگر قسمتهاى بدن كاهش ‍ مى يابد. لذا نبايد در اين زمان مطالعه كرد.
١١. فضاى تاريك و گرم : تاريكى ، يكى از علل ايجاد خواب آلودگى است . نيز فضاى گرم و گرفته انسان را خسته و خواب آلوده مى كند.
١٢. برخى بيماريها: بيماريهايى مانند افت فشار خون ، كم كارى تيروئيد، بيماريهاى عفونى ، كم خونى ، كمبود برخى ويتامينها (كه ضعف عضلانى را به دنبال دارد) ضعف بينايى و ضعف عمومى بدن و ايجاد خواب آلودگى مى كنند.
١٣. مصرف داروهاى خواب آور: مصرف داروهايى مانند قرصهاى ضد حساسيت و قرصهاى سرما خوردگى ، قرصهاى اعصاب و شربتهاى ضد سرفه ايجاد خواب آلودگى مى كنند.(٤٤٢)


۵
اخلاق ١

٧. آداب مباحثه يكى از سنتهاى خوب حوزه هاى علميه مباحثه درسهاست كه براى رفع اشكالات و ابهامات درس انجام مى شود، بدين صورت كه هر دو يا چند نفر گرد هم مى نشينند و يكى از آنها نقش استاد را به عهده مى گيرد و درس را مرور مى كند و توضيح مى دهد. البته در ضمن اينكه او براى طلاب ديگر تدريس مى كند، آنان نيز اشكالات ، ايرادات و نقاط مبهم خود را مطرح مى كنند و از وى دليل مى خواهند، و او نيز موظف است به آنان پاسخ علمى بدهد. در هر مباحثه ، مطالب درس شكافته مى شود و در معرض بحث و تعمق قرار مى گيرد. هر مفهوم كه در ذهن آماده مى شود، به كمك مفاهيم ديگر مورد بحث و تبادل نظر قرار مى گيرد. اين بحثها و مناظره ها داراى فوايدى است كه عبارتند از:
١. تاثير در سرعت يادگيرى : مباحثه نه تنها مفاهيم تدريس شده را در ذهن منقّش مى كند، بلكه بسيارى از مطالب مرتبط به آن را در ذهن متعلم ماندگار مى سازد. همچنين مباحثه ، يادگيرى را به نوع محكمى تقويت مى كند. بدين وسيله است كه طلبه كم كم در مى يابد كه استعداد و توان يادگيرى و يادآورى بالايى دارد، در هر مباحثه كه يك طلبه بتواند در بيان مطالب درسى موفق شود، علاقه وى به مباحثه افزون مى شود و اين امر مرتبا بر سيستم يادگيرى او تاثير مى گذارد.
٢. شكوفا شدن استعدادها: گاهى اوقات فردى احساس حقارت مى كند، ولى با بحث و مناظره پى به استعدادها و تواناييهاى خويش مى برد و زمينه بروز استعدادها برايش فراهم مى شود و به خودشناسى بيشترى مى رسد. مباحثه اثر عميقى در شكفتن استعداد و شكل گيرى گرايشهاى علمى طلبه دارد. استعدادهاى طلبه به تدريج در طول مباحثات مكرر رخ مى نمايد و طلبه احساس مى كند در يك يا چند روش و علم مشخص توانايى بيشترى دارد.
٣. شناخت اشتباهات خويش : برخى اوقات انسان گمان مى كند درك او از مطلب صحيح بوده است . در صورتى كه با بحث و مناظره افقهاى فكرى ديگرى به رويش گشوده و متوجه اشتباه خويش مى شود. آگاهى يافتن از نقاط ضعف باعث مى شود طلبه به سوى يادگيرى بيشتر و برطرف كردن سريع تر مشكلات علمى پيش رود و توفيق خود را در مباحثات بعدى تضمين كند، و به پرسش ها پاسخ علمى و منطقى بدهد.
٤. كشف سطح معلومات : مباحثه به طلبه مى فهماند كه در چه سطحى از علم قرار دارد، معمولا چه نوع مطالبى را فراموش مى كند، و مانند آن . در صورت ادامه چنين روشى طلبه به تدريج شيوه دقت و نكته سنجى و روش ‍ يافتن نقاط ضعف و نيز روش صحيح اصلاح مطالب ضعيف و بى منطق را مى آموزد و اينگونه دقتها به سرعت انتقال مفاهيم و توانايى نقد صحيح و سريع يارى مى دهد.
٥. تسلط بر روش تدريس : از بركات مهم مباحثه اين است كه بيشترين كمك را به طلبه مى كند كه چگونه مفاهيم درسى را تمرين كنند. مثلا طلبه اى كه در يك مباحثه نقش استاد را ايفا مى كند، نه تنها بايد مطالب آن درس را دقيقا بداند، بلكه بايد توان آن را در خويش بيابد كه آن مطلب را تدريس كند. منظور اين است كه حفظ طوطى وار مطالب ، طلبه را در هنگام مباحثه رسوا مى كند. از اين رو، وى مجبور است ضمن آنكه مطالب را تدريس مى كند، نكات فنى((تدريس))را در نظر بگيرد.
بدين ترتيب جلسه مباحثه ، به يك كلاس نمونه تبديل مى شود كه در آن طلاب به تمرين معلمى مى پردازند و يافته هاى علمى و مهارتهاى خود را عرضه مى كنند.(٤٤٣)
سعدى گويد:((سه چيز پايدار نماند: مال بى تجارت و علم بى بحث و ملك بى سياست .))(٤٤٤)
در اينجا به بخشى از آداب مباحثه اشاره مى شود:
١. برنامه ريزى دقيق زمانى و مكانى و مراعات نظم و وقت مباحثه .
٢. مطالعه كافى با دقت لازم پيش از مباحثه .
٣. حق پذيرى و حق جويى در مباحثه . طلبه بايد به دنبال حق باشد نه آنكه بخواند حرف خود را به كرسى بنشاند.
٤. لازم است هر يك از افراد هم بحث آنچه را حق و صواب است بپذيرند.
٥. پرهيز از حاشيه روى . با توجه به اينكه مدت مباحثه محدود است و بايد به بهترين گونه ممكن از آن استفاده كرد پرداختن به مسائل جنبى و دورى از اصل و متن به درس ضربه مى زند، به علاوه موجب تضييع وقت است .
٦. لازم است هر يك از افراد هم بحث به سخنان ديگرى كاملا گوش كند و اشتباهات او را با استدلال و منطق تذكر بدهد.
٧. بايد فضاى مباحثه از هر گونه عوامل آزار دهنده و سرگرم كننده به دور و در جاى مناسب و خلوت باشد.
٨. لازم است با افراد باسابقه و بزرگتر از خود در مباحثات و مذاكرات علمى ، رفتارى آميخته با ادب در پيش گرفت .
٩. در مباحثه بايد اصل بر استدلال و مستندات علمى باشد و از سخنان و دلايلى كه پشتوانه علمى ندارد دورى شود((نحن اءبناء الدليل ، حيثما مال نميل .))
١٠. سزاوار است كه طرفين مباحثه پيش از حضور در جلسه با وضو گرفتن ، خود را به طهارت روحى مزين ، و سپس مباحثه را شروع كنند.
گفتنى است كه بين بحث و مجادله فرق است : در جدل كوشش بر اين است كه جدل كننده نظرهاى خود را بر ديگرى تحميل كند و توجهى به نظر ديگرى ندارد. ولى در مباحثه موضوع تحليل ، و راههاى منطقى و اصولى دنبال مى شود.
در بحث نتايج بحث مورد رضايت طرفين و عكس العملها مثبت است ؛ ولى در جدل طرفين دستخوش احساسات شديد مى شوند و چون مقتضاى طبيعت بشر برترى طلبى و خودخواهى است ناچار احساسات بر موازين عقلى غلبه پيدا مى كند. در بحثهاى منطقى احساسات مهار مى شود، اعضا مى كوشند تا نظر خود را به يكديگر تفهيم كنند نه تحميل و كوشش مى شود كه بهترين پاسخ و راه حل به دست آيد، اما در جدل چنين نيست .
٨. آداب سوال و جواب الف ) آداب سوال سوال از عوامل اصلى فراگيرى و از شرايط و لوازم تدريس و تحصيل است . اهميت سوال و پاسخ در رشد و تعالى علم ، موضوعى انكارناپذير است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المساله .(٤٤٥)در اينجا به گوشه اى از آداب سوال اشاره مى شود:
١. سوال به اندازه باشد و از حد اعتدال خارج نشود. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمايد:ان من حق العالم اءن لا تكثر عليه السوال .(٤٤٦)
امام خمينى قدس سره با اينكه معتقد بود شاگرد بايد در جلسه درس ‍ اشكال كند و اگر كسى اشكال نمى كرد مى فرمود:((مگر مجلس ختم است كه همه ساكت هستيد.))در عين حال اگر اشكال و جواب بيش از دو يا سه بار تكرار مى شد جلوگيرى مى كرد و مى فرمود:((مگر تعزيه خوانى است كه تو بگويى من جواب بدهم .))
٢. سوال از استاد جنبه خودنمايى ، شهرت طلبى و از همه بدتر مغرضانه و مچ گيرى و هوچى گرى نباشد! اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود:سل تفقها و لا تسال تعنتا؛ فان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم و ان العالم المتعسف شبيه بالجاهل .(٤٤٧)
٣. سوال همراه با تفكر و دقت باشد. بنابراين ، سوال كننده بايد پيش از طرح سوال درباره آن بينديشد، آن گاه سوال كند و به عبارت ديگر بايد سوال سنجيده باشد.
٤. هر سوالى را بايد از اهلش پرسيد. قرآن مى فرمايد:((فاساءلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون .))(٤٤٨)
٥. طرز سوال پرسيدن همراه با احترام و ادب باشد. در روايات زيادى ديده مى شود كه سوال كننده با جمله((جعلت فداك))و مانند آن از امام سوال مى كند.(٤٤٩)
٦. سوال مفيد باشد. على (عليه السلام ) فرمود:سل عما لابد لك من علمه و لا تعذر فى جهله .(٤٥٠)از حضرت مهدى (عليه السلام ) نقل شده است :((فاغلقوا ابواب السوال عما لا يعنيكم .))(٤٥١) بنابراين ، بايد از سوالات بيجا و بى مورد اجتناب نمود.
٧. نحوه پرسيدن خود هنرى است كه اگر به درستى انجام گيرد جوابش ‍ نامناسب نخواهد بود. چه بسا افرادى كه صحيح نمى پرسند و در نتيجه جواب مناسب هم نمى شنوند. از حضرت فاطمه عليها السلام نقل شده است :((حسن المساءله نصف العلم .))(٤٥٢)
٨. يكى از آداب سوال توجه به جواب است . سليم بن قيس از اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) پرسشى كرد، حضرت فرمودند:((قد ساءلت فافهم الجواب .))(٤٥٣)
ب ) آداب جواب ١. سوال شونده بايد به سوال توجه كافى كند تا بتواند پاسخ مناسبى بدهد.
٢. اگر جواب سوالى را نمى داند بايد بگويد نمى دانم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر فرمود:((اذا سئلت عن علم لا تعلمه فقل : لا اءعلم .))(٤٥٤)
وقتى از شيخ انصارى قدس سره چيزى مى پرسيدند كه نمى دانست با صداى بلند مى فرمود:((ندانم ، ندانم ، ندانم)).(٤٥٥) با اينكه او در دانش ‍ سرآمد روزگار بود. از مرحوم علامه طباطبايى قدس سره سوال كردند، ايشان فرمود:((اگر بگويم نمى دانم اشكال دارد؟))گفتند: خير آقا. فرمودند:((نمى دانم .))
٣. هر سوالى را نبايد پاسخ گفت ، مثل سوال مريض از نوع بيمارى خطرناك خود كه پزشك نبايد به او جواب صحيح بدهد. ابن عباس گويد:
من اءفتى الناس فى كل ما يساءلونه فهو مجنون .(٤٥٦)
٤. اگر سوال كننده تخصص لازم را در پاسخ ندارد بايد به داناتر از خود ارجاع دهد.
٥. بايد پاسخ سوال را به صورت كامل و جامع داد نه ناقص .
٦. پاسخ دهنده بايد با ميل و اشتياق به جواب بپردازد و زود خسته نشود.
٧. اگر از ديگرى سوال شده جواب ندهيد:((تا نپرسندت مده هرگز جواب .))
٨. جواب بايد به اندازه نياز باشد. گاهى پاسخ يك سوال يك كلمه است ، اما برخى خيلى توضيح مى دهند، به طورى كه سوال كننده از سوال خود پشيمان مى شود.
٩. پاسخ بايد صريح و روشن باشد نه كلى گويى .
٩. آداب مدرسه و حجره الف ) آداب مدرسه زندگى در مدرسه آدابى دارد كه عمل به آنها براى طلاب مفيد است :
١. مقررات و شرايط مدرسه را محترم بدانيد.
٢. نظم و نظافت را در مدرسه مراعات كنيد.
٣. از سر و صدا و صداى بلند در مدرسه بپرهيزيد.
٤. در وظايف درسى و تحقيقى خود كوتاهى نكنيد.
٥. با لباس مناسب در مدرسه ظاهر شويد.
٦. از وسائل و اموال خود مراقبت كنيد.
٧. بى موقع به حجره ديگران نرويد.
٨. از خطاى ديگران گذشت كنيد.
٩. به حقوق ديگران احترام كنيد و بى اجازه دست به وسائل ديگران نزنيد.
١٠. سعى كنيد با ديگران مدارا كنيد و روحيه سازگار داشته باشيد.
١١. به عيوب ديگران توجه نكنيد.
١٢. به عموم طلاب به ويژه سادات و طلاب معمم و بزرگتر از خود احترام كنيد.
ب ) آداب حجره زندگى در حجره ، تجربه حيات جمعى است و مناسب است با آداب زير همراه باشد:
١. در انتخاب حجره از مشورت با مسوولان مدرسه بهره گيريد.
٢. از انتقال زياد از حجره اى به حجره ديگر بپرهيزيد؛ زيرا اين كار شما را در نظر ديگران حقير مى كند.
٣. نشستن و خوابيدن شما در حجره رو به قبله باشد.
٤. در كارهاى حجره با هم حجره اى همكارى كنيد.
٥. كارهاى خود را به گردن ديگران نيندازيد.
٦. اگر در انجام دادن امور مشترك حجره اختلاف پيدا شد با يكديگر مذاكره كنيد.
٧. نظم را در حجره مراعات كنيد و هر چيزى را در جاى خود قرار دهيد.
٨. از قرار دادن لوازم اضافى و غير ضرورى در حجره خوددارى كنيد.
٩. بدون اجازه به اموال و اثاثيه هم حجره خود دست نزنيد.
١٠. وقتى از حجره بيرون مى رويد در حجره را قفل كنيد.
١١. از اذيت كردن هم حجره اى بپرهيزيد.
١٢. پشت سر هم حجره اى خود بدگويى نكنيد و اسرار او را نزد ديگران فاش نسازيد.
١٣. هيچ گاه با يكديگر لجاجت نكنيد. سعى كنيد اختلافات را با روش ‍ صحيح حل كنيد.
١٤. براى مشكلات كوچك ، دوستى خود را با هم حجره اى به هم نزنيد و ضعفهاى او را تحمل كنيد.
١٥. اگر هم حجره اى از شما دلگير است از او عذرخواهى كنيد.
١٦. انتقاد به جاى هم حجره اى را با كمال تواضع بپذيريد و بدان عمل كنيد.
١٧. در فرصتهاى مناسب با هم حجره اى گفت و گو كنيد و از تجربيات او بهره گيريد.
١٨. اگر از هم حجره اى خود كار خلافى ديديد به او تذكر دهيد و در صورت لزوم موضوع را با مسوولان مدرسه در ميان بگذاريد.
١٩. گاهى در اعياد اسلامى و مناسبتهاى ديگر به همديگر هديه بدهيد.
٢٠. در ايامى كه از هم حجره اى خود دور هستيد براى يكديگر نامه بنويسيد و با هم تماس تلفنى داشته باشيد.
٢١. در فهم و يادگيرى دروس ، همديگر را يارى دهيد.
٢٢. در حق هم حجره اى خود ايثارگر باشيد و در انجام دادن كارهاى مشترك بر او سبقت بگيريد.
٢٣. اگر هم حجره اى شما به كمكتان احتياج پيدا كرد، او را يارى كنيد.
٢٤. به هنگام مشكلات ، بيمارى و ناراحتى با او هم دردى كنيد.
٢٥. از جهت نور، گرما، سرما، حال هم حجره اى را رعايت كنيد.
٢٦. با او به نرمى و ملاطفت سخن بگوييد.
٢٧. از ايجاد سر و صدا در حجره بپرهيزيد و براى استفاده از راديو و ضبط از گوشى استفاده كنيد.
٢٨. وقتى هم حجره اى شما مشغول مطالعه است تمركز حواس او را به هم نزنيد.
٢٩. وقتى هم حجره اى در حجره استراحت مى كند براى مطالعه از محل ديگرى مانند سالن مطالعه و نمازخانه استفاده كنيد.
٣٠. حتى المقدور از آوردن ميهمان به حجره بپرهيزيد.
٣١. بدون اجازه به وسائل هم حجره اى خود دست نزنيد.
١٠. سفارشهاى بزرگان الف ) مولا احمد نراقى از علماى بزرگ سده سيزدهم توصيه هايى به برادر خود دارند كه بخشى از آنها نقل مى شود:
١. در محضر خدا آداب حضور به جاى آر، و در فرمانبرى اوامر او كوشا باش ، چرا كه بر تو حقى بزرگ و منت بسيار دارد. فروتنى در برابر او و گريه و زارى و خضوع نزد او و اظهار مذلت و ناتوانى در درگاهش و مبالغه در ابراز بى مقدارى و نياز در آستانش را فراموش مكن كه سبب عزت دو عالم و دست يافتن به مراتب والاى دنيا و آخرت است .
٢. همواره بر بزرگداشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و خاندانش و امامان پاك عليهم السلام مواظبت كن كه آنان واسطه رحمت الهى و وسيله رهايى در آخرتند.
٣. حرمت دانشمندان و فضلا را پاس دار و صالحان و پرواپيشگان را احترام كن . همنشين و همراه و مشتاق مصاحبت آنان و خدمتگزارشان باش . چه اين كار جان را مصفا و منور مى كند. از دوستى با جاهلان و فرومايگان و همنشينى با كسانى كه بيشتر همتشان كسب مال و مقام است بپرهيز، كه موجب تيرگى و كدورت قلب مى شود.
٤. پيوسته بر احترام پيران و سالمندان و نيكى و خوش رفتارى به عموم موحدان و خداشناسان مواظبت كن .
٥. مبادا كسى را دل شكسته و آزرده سازى كه اين كار از گناهان بزرگ است از نفرين مظلوم و دلشكسته بپرهيز كه از نيزه و شمشير برنده تر است .
٦. در بر آوردن نياز برادران دينى به قدر امكان بكوش . و كمك به درماندگان و بيچارگان را فراموش نكن ، به ويژه سادات را كه دوستى آنان مزد رسالت و نبوت است . چنانكه كتاب و سنت بر اين امر تصريح دارند. در صله رحم سهل انگارى نكن ، چرا كه مايه آبادانى و طول عمر مى شود؛ چنانكه مفاد احاديث فراوان است .
٧. به قدر امكان با تبليغ احكام اسلام و ترويج مسائل حلال و حرام ، امر به معروف و نهى از منكر، اقامه نماز جماعت ، فرا خواندن بندگان به اطاعت خداى سبحان به دين اسلام خدمت كن .
٨. مبادا كه در كارها و خواسته هايت به غير خداى منان تكيه كنى كه موجب محروم شدن از رحمت اوست ؛ چنانكه آيات قرآن و سخنان ائمه طاهرين بر آن دلالت دارد، بلكه تجربه و مشاهده به آن شهادت مى دهد. بنابراين ، حتما در كارهايت بر او اعتماد كن و به او توكل نما. از ديگران نااميد و تنها به او اميدوار باش ، هميشه راضى به قضاى او و بر امتحانهاى او صابر باش .
٩. ملازم قناعت و كفاف باش و از تبذير و اسراف دورى كن . زيرا قناعت ، اندوخته اى است تمام ناشدنى و تجارتى است با رونق .
١٠. بدان كه نجات و رهايى حاصل نشود جز با زدودن نفس از صفات ناپسند و آراستن آن به اخلاق پسنديده و زينت يافتن به فضائل اخلاقى .
١١. در هر كارى كه قصد انجام دادن آن را دارى ، نخست انديشه كن و در هيچ كارى قدم منه مگر با ملاحظه عاقبت آن ، وقت خود را در كمالات نفسانى و اندوختن علوم سودمند بگذران . و عمرت را در غير اين موارد صرف مكن مگر براى معاش كه اين را شرع مقدس اجازه داده است .(٤٥٧)
ب ) علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى قدس سره ، از جمله دانشمندان بلندمرتبه اى است كه در بسيارى از علوم متداول عصر خود مانند فقه ، فلسفه ، كلام ، رياضيات ، حديث و تفسير صاحب نظر بود. او در پايان حواشى ارزشمندش بر وافى سفارشهايى به طلاب دارد كه بسيار ارزنده است و گلچينى از آنها ذيلا مى آيد:
واجب است بر طالب علم كه بر اصول مذهب و آنچه به اعتقادات وابسته است ، معرفت داشته باشد. جهل و ناآگاهى به اين مسائل ، آن اندازه كه از مردمان عامى پذيرفته است ، از علما قابل چشم پوشى و بخشودگى نيست .
طالب علم بايد در تهذيب نفس خويش كوشا باشد و خود را به اخلاق فاضله آراسته سازد. و در اين راه تنها به خواندن احاديث وارد شده بسنده نكند. بلكه عمده آن است با اهل اخلاق همنشين گردد و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و عيوب و كاستى هاى خويش را دريابد و از آنان راه هاى اصلاح نفس را بجويد.
بزرگترين چيزى كه بر طالب علم واجب است ، خالص گردانيدن نيت براى خداوند متعال است . زيرا تنها اوست كه بنده را توفيق مى دهد و وسائل طاعت خويش را فراهم مى آورد و راه درست را در قلوب بندگانش الهام مى بخشد.
از ديگر امورى كه بر طالب علم واجب است ، پارسايى و پرهيزگارى از حرامها و مسائل شبهه ناك ، و نيز مواظبت بر عبادات است ، زيرا هر كس از علم خود سودى نمى برد مگر آن را با عمل مقرون سازد. دلهاى مردمان نيز به واسطه عالم بى تقوا آرامش نمى يابد، مردم بدو بدگمان مى شوند و بر گفتارش اعتماد نمى كنند و در نتيجه دانش او در سينه اش باقى مى ماند.
واجب است بر طالب علم كه قرائت قرآن را در طول شبانه روز ترك نگويد، و قرائت را به اندازه توانايى خويش با تدبر و تامل و ريزه كاريها و معانى آيات همراه سازد و در آياتى كه به اشكال برمى خورد به تفسير مراجعه كند.
بايد طالب علم به علما گمان نيكو داشته باشد و اين راز موفقيت و وسيله كاميابى و پيروزى است و سخن علماى دين را سست نگيرد و تعظيم آنان را چه مرده و چه زنده سبب مزيد توفيق بداند.(٤٥٨)
خاتمه : رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام ) اعْلَمْ رَحِمَكَ اللّهُ أَنّ لِلّهِ عَلَيْكَ حُقُوقاً مُحِيطَةً بِكَ فِي كُلّ حَرَكَةٍ تَحَرّكْتَهَا أَوْ سَكَنَةٍ سَكَنْتَهَا أَوْ مَنْزِلَةٍ نَزَلْتَهَا أَوْ جَارِحَةٍ قَلَبْتَهَا وَ آلَةٍ تَصَرّفْتَ بِهَا بَعْضُهَا أَكْبَرُ مِنْ بَعْضٍ وَ أَكْبَرُ حُقُوقِ اللّهِ عَلَيْكَ مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقّهِ الّذِي هُوَ أَصْلُ الْحُقُوقِ وَ مِنْهُ تَفَرّعَ ثُمّ أَوْجَبَهُ عَلَيْكَ لِنَفْسِكَ مِنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمِكَ عَلَى اخْتِلَافِ جَوَارِحِكَ فَجَعَلَ لِبَصَرِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِسَمْعِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِلِسَانِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِيَدِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِرِجْلِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِبَطْنِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِفَرْجِكَ عَلَيْكَ حَقّاً فَهَذِهِ الْجَوَارِحُ السّبْعُ الّتِي بِهَا تَكُونُ الْأَفْعَالُ ثُمّ جَعَلَ عَزّ وَ جَلّ لِأَفْعَالِكَ عَلَيْكَ حُقُوقاً فَجَعَلَ لِصَلَاتِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِصَوْمِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِصَدَقَتِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِهَدْيِكَ عَلَيْكَ حَقّاً وَ لِأَفْعَالِكَ عَلَيْكَ حَقّاً ثُمّ تَخْرُجُ الْحُقُوقُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ مِنْ ذَوِي الْحُقُوقِ الْوَاجِبَةِ عَلَيْكَ وَ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حُقُوقُ أَئِمّتِكَ ثُمّ حُقُوقُ رَعِيّتِكَ ثُمّ حُقُوقُ رَحِمِكَ فَهَذِهِ حُقُوقٌ يَتَشَعّبُ مِنْهَا حُقُوقٌ فَحُقُوقُ أَئِمّتِكَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقّ سَائِسِكَ بِالسّلْطَانِ ثُمّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ ثُمّ حَقّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ وَ كُلّ سَائِسٍ إِمَامٌ وَ حُقُوقُ رَعِيّتِكَ ثَلَاثَةٌ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقّ رَعِيّتِكَ بِالسّلْطَانِ ثُمّ حَقّ رَعِيّتِكَ بِالْعِلْمِ فَإِنّ الْجَاهِلَ رَعِيّةُ الْعَالِمِ وَ حَقّ رَعِيّتِكَ بِالْمِلْكِ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ مَا مَلَكْتَ مِنَ الْأَيْمَانِ وَ حُقُوقُ رَحِمِكَ كَثِيرَةٌ مُتّصِلَةٌ بِقَدْرِ اتّصَالِ الرّحِمِ فِي الْقَرَابَةِ فَأَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقّ أُمّكَ ثُمّ حَقّ أَبِيكَ ثُمّ حَقّ وُلْدِكَ ثُمّ حَقّ أَخِيكَ ثُمّ الْأَقْرَبُ فَالْأَقْرَبُ وَ الْأَوّلُ فَالْأَوّلُ ثُمّ حَقّ مَوْلَاكَ الْمُنْعِمِ عَلَيْكَ ثُمّ حَقّ مَوْلَاكَ الْجَارِيَةِ نِعْمَتُكَ عَلَيْهِ ثُمّ حَقّ ذِي الْمَعْرُوفِ لَدَيْكَ ثُمّ حَقّ مُؤَذّنِكَ بِالصّلَاةِ ثُمّ حَقّ إِمَامِكَ فِي صَلَاتِكَ ثُمّ حَقّ جَلِيسِكَ ثُمّ حَقّ جَارِكَ ثُمّ حَقّ صَاحِبِكَ ثُمّ حَقّ شَرِيكِكَ ثُمّ حَقّ مَالِكَ ثُمّ حَقّ غَرِيمِكَ الّذِي تُطَالِبُهُ ثُمّ حَقّ غَرِيمِكَ الّذِي يُطَالِبُكَ ثُمّ حَقّ خَلِيطِكَ ثُمّ حَقّ خَصْمِكَ الْمُدّعِي عَلَيْكَ ثُمّ حَقّ خَصْمِكَ الّذِي تَدّعِي عَلَيْهِ ثُمّ حَقّ مُسْتَشِيرِكَ ثُمّ حَقّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ ثُمّ حَقّ مُسْتَنْصِحِكَ ثُمّ حَقّ النّاصِحِ لَكَ ثُمّ حَقّ مَنْ هُوَ أَكْبَرُ مِنْكَ ثُمّ حَقّ مَنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْكَ ثُمّ حَقّ سَائِلِكَ ثُمّ حَقّ مَنْ سَأَلْتَهُ ثُمّ حَقّ مَنْ جَرَى لَكَ عَلَى يَدَيْهِ مَسَاءَةٌ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ أَوْ مَسَرّةٌ بِذَلِكَ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ عَنْ تَعَمّدٍ مِنْهُ أَوْ غَيْرِ تَعَمّدٍ مِنْهُ ثُمّ حَقّ أَهْلِ مِلّتِكَ عَامّةً ثُمّ حَقّ أَهْلِ الذّمّةِ ثُمّ الْحُقُوقُ الْجَارِيَةُ بِقَدْرِ عِلَلِ الْأَحْوَالِ وَ تَصَرّفِ الْأَسْبَابِ فَطُوبَى لِمَنْ أَعَانَهُ اللّهُ عَلَى قَضَاءِ مَا أَوْجَبَ عَلَيْهِ مِنْ حُقُوقِهِ وَ وَفّقَهُ وَ سَدّدَهُ .
١. فَأَمّا حَقّ اللّهِ الْأَكْبَرُ فَإِنّكَ تَعْبُدُهُ لَا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِإِخْلَاصٍ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدّنْيَا وَ الآْخِرَةِ وَ يَحْفَظَ لَكَ مَا تُحِبّ مِنْهَا .
٢. وَ أَمّا حَقّ نَفْسِكَ عَلَيْكَ فَأَنْ تَسْتَوْفِيَهَا فِي طَاعَةِ اللّهِ فَتُؤَدّيَ إِلَى لِسَانِكَ حَقّهُ وَ إِلَى سَمْعِكَ حَقّهُ وَ إِلَى بَصَرِكَ حَقّهُ وَ إِلَى يَدِكَ حَقّهَا وَ إِلَى رِجْلِكَ حَقّهَا وَ إِلَى بَطْنِكَ حَقّهُ وَ إِلَى فَرْجِكَ حَقّهُ وَ تَسْتَعِينَ بِاللّهِ عَلَى ذَلِكَ
٣. وَ أَمّا حَقّ اللّسَانِ فَإِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِيدُهُ عَلَى الْخَيْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ- وَ إِجْمَامُهُ إِلّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدّينِ وَ الدّنْيَا وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشّنِعَةِ الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ الّتِي لَا يُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلّةِ عَائِدَتِهَا وَ يُعَدّ شَاهِدَ الْعَقْلِ وَ الدّلِيلَ عَلَيْهِ وَ تَزَيّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِيرَتِهِ فِي لِسَانِهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيمِ .
٤. وَ أَمّا حَقّ السّمْعِ فَتَنْزِيهُهُ عَنْ أَنْ تَجْعَلَهُ طَرِيقاً إِلَى قَلْبِكَ إِلّا لِفُوّهَةٍ كَرِيمَةٍ تُحْدِثُ فِي قَلْبِكَ خَيْراً أَوْ تَكْسِبُ خُلُقاً كَرِيماً فَإِنّهُ بَابُ الْكَلَامِ إِلَى الْقَلْبِ يُؤَدّي إِلَيْهِ ضُرُوبُ الْمَعَانِي عَلَى مَا فِيهَا مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ .
٥. وَ أَمّا حَقّ بَصَرِكَ فَغَضّهُ عَمّا لَا يَحِلّ لَكَ وَ تَرْكُ ابْتِذَالِهِ إِلّا لِمَوْضِعِ عِبْرَةٍ تَسْتَقْبِلُ بِهَا بَصَراً أَوْ تَسْتَفِيدُ بِهَا عِلْماً فَإِنّ الْبَصَرَ بَابُ الِاعْتِبَارِ .
٦. وَ أَمّا حَقّ رِجْلَيْكَ فَأَنْ لَا تَمْشِيَ بِهِمَا إِلَى مَا لَا يَحِلّ لَكَ وَ لَا تَجْعَلَهُمَا مَطِيّتَكَ فِي الطّرِيقِ الْمُسْتَخِفّةِ بِأَهْلِهَا فِيهَا فَإِنّهَا حَامِلَتُكَ وَ سَالِكَةٌ بِكَ مَسْلَكَ الدّينِ وَ السّبْقِ لَكَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ .
٧. وَ أَمّا حَقّ يَدِكَ فَأَنْ لَا تَبْسُطَهَا إِلَى مَا لَا يَحِلّ لَكَ فَتَنَالَ بِمَا تَبْسُطُهَا إِلَيْهِ مِنَ اللّهِ الْعُقُوبَةَ فِي الْأَجَلِ وَ مِنَ النّاسِ بِلِسَانِ اللّائِمَةِ فِي الْعَاجِلِ وَ لَا تَقْبِضَهَا مِمّا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْهَا وَ لَكِنْ تُوَقّرَهَا بِقَبْضِهَا عَنْ كَثِيرٍ مِمّا يَحِلّ لَهَا وَ بَسْطِهَا إِلَى كَثِيرٍ مِمّا لَيْسَ عَلَيْهَا فَإِذَا هِيَ قَدْ عُقِلَتْ وَ شُرّفَتْ فِي الْعَاجِلِ وَجَبَ لَهَا حُسْنُ الثّوَابِ فِي الآْجِلِ- .
٨. وَ أَمّا حَقّ بَطْنِكَ فَأَنْ لَا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِقَلِيلٍ مِنَ الْحَرَامِ وَ لَا لِكَثِيرٍ وَ أَنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِي الْحَلَالِ وَ لَا تُخْرِجَهُ مِنْ حَدّ التّقْوِيَةِ إِلَى حَدّ التّهْوِينِ وَ ذَهَابِ الْمُرُوّةِ وَ ضَبْطُهُ إِذَا هَمّ بِالْجُوعِ وَ الظّمَإِ فَإِنّ الشّبَعَ الْمُنْتَهِيَ بِصَاحِبِهِ إِلَى التّخَمِ مَكْسَلَةٌ وَ مَثْبَطَةٌ وَ مَقْطَعَةٌ عَنْ كُلّ بِرٍّ وَ كَرَمٍ وَ إِنّ الرّيّ الْمُنْتَهِيَ بِصَاحِبِهِ إِلَى السّكْرِ مَسْخَفَةٌ وَ مَجْهَلَةٌ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْمُرُوّةِ .
٩. وَ أَمّا حَقّ فَرْجِكَ فَحِفْظُهُ مِمّا لَا يَحِلّ لَكَ وَ الِاسْتِعَانَةُ عَلَيْهِ بِغَضّ الْبَصَرِ فَإِنّهُ مِنْ أَعْوَنِ الْأَعْوَانِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ الْمَوْتِ وَ التّهَدّدِ لِنَفْسِكَ بِاللّهِ وَ التّخْوِيفِ لَهَا بِهِ وَ بِاللّهِ الْعِصْمَةُ وَ التّأْيِيدُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِه‏
ثم حقوق الأفعال‏
١٠. فَأَمّا حَقّ الصّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللّهِ وَ أَنّكَ قَائِمٌ بِهَا بَيْنَ يَدَيِ اللّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ خَلِيقاً أَنْ تَقُومَ فِيهَا مَقَامَ الذّلِيلِ الرّاغِبِ الرّاهِبِ الْخَائِفِ الرّاجِي الْمِسْكِينِ الْمُتَضَرّعِ الْمُعَظّمِ مَنْ قَامَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسّكُونِ وَ الْإِطْرَاقِ وَ خُشُوعِ الْأَطْرَافِ وَ لِينِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ الْمُنَاجَاةِ لَهُ فِي نَفْسِهِ وَ الطّلَبِ إِلَيْهِ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِكَ الّتِي أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُكَ وَ اسْتَهْلَكَتْهَا ذُنُوبُكَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
١١. وَ أَمّا حَقّ الصّوْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللّهُ عَلَى لِسَانِكَ وَ سَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ وَ فَرْجِكَ وَ بَطْنِكَ لِيَسْتُرَكَ بِهِ مِنَ النّارِ وَ هَكَذَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ الصّوْمُ جُنّةٌ مِنَ النّارِ- فَإِنْ سَكَنَتْ أَطْرَافُكَ فِي حَجَبَتِهَا رَجَوْتَ أَنْ تَكُونَ مَحْجُوباً وَ إِنْ أَنْتَ تَرَكْتَهَا تَضْطَرِبُ فِي حِجَابِهَا وَ تَرْفَعُ جَنَبَاتِ الْحِجَابِ فَتَطّلِعُ إِلَى مَا لَيْسَ لَهَا بِالنّظْرَةِ الدّاعِيَةِ لِلشّهْوَةِ وَ الْقُوّةِ الْخَارِجَةِ عَنْ حَدّ التّقِيّةِ لِلّهِ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ تَخْرِقَ الْحِجَابَ وَ تَخْرُجَ مِنْهُ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
١٢. وَ أَمّا حَقّ الصّدَقَةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهَا ذُخْرُكَ عِنْدَ رَبّكَ وَ وَدِيعَتُكَ الّتِي لَا تَحْتَاجُ إِلَى الْإِشْهَادِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ بِمَا اسْتَوْدَعْتَهُ سِرّاً أَوْثَقَ بِمَا اسْتَوْدَعْتَهُ عَلَانِيَةً وَ كُنْتَ جَدِيراً أَنْ تَكُونَ أَسْرَرْتَ إِلَيْهِ أَمْراً أَعْلَنْتَهُ وَ كَانَ الْأَمْرُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فِيهَا سِرّاً عَلَى كُلّ حَالٍ وَ لَمْ تَسْتَظْهِرْ عَلَيْهِ فِيمَا اسْتَوْدَعْتَهُ مِنْهَا بِإِشْهَادِ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ عَلَيْهِ بِهَا كَأَنّهَا أَوْثَقُ فِي نَفْسِكَ لَا كَأَنّكَ لَا تَثِقُ بِهِ فِي تَأْدِيَةِ وَدِيعَتِكَ إِلَيْكَ ثُمّ لَمْ تَمْتَنّ بِهَا عَلَى أَحَدٍ لِأَنّهَا لَكَ فَإِذَا امْتَنَنْتَ بِهَا لَمْ تَأْمَنْ أَنْ تَكُونَ بِهَا مِثْلَ تَهْجِينِ حَالِكَ مِنْهَا إِلَى مَنْ مَنَنْتَ بِهَا عَلَيْهِ لِأَنّ فِي ذَلِكَ دَلِيلًا عَلَى أَنّكَ لَمْ تُرِدْ نَفْسَكَ بِهَا وَ لَوْ أَرَدْتَ نَفْسَكَ بِهَا لَمْ تَمْتَنّ بِهَا عَلَى أَحَدٍ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
١٣. وَ أَمّا حَقّ الْهَدْيِ فَأَنْ تُخْلِصَ بِهَا الْإِرَادَةَ إِلَى رَبّكَ وَ التّعَرّضَ لِرَحْمَتِهِ وَ قَبُولِهِ وَ لَا تُرِيدَ عُيُونَ النّاظِرِينَ دُونَهُ فَإِذَا كُنْتَ كَذَلِكَ لَمْ تَكُنْ مُتَكَلّفاً وَ لَا مُتَصَنّعاً وَ كُنْتَ إِنّمَا تَقْصِدُ إِلَى اللّهِ وَ اعْلَمْ أَنّ اللّهَ يُرَادُ بِالْيَسِيرِ وَ لَا يُرَادُ بِالْعَسِيرِ كَمَا أَرَادَ بِخَلْقِهِ التَيْسِيرَ وَ لَمْ يُرِدْ بِهِمُ التّعْسِيرَ وَ كَذَلِكَ التّذَلّلُ أَوْلَى بِكَ مِنَ التّدَهْقُنِ لِأَنّ الْكُلْفَةَ وَ الْمَئُونَةَ فِي الْمُتَدَهْقِنِينَ فَأَمّا التّذَلّلُ وَ التّمَسْكُنُ فَلَا كُلْفَةَ فِيهِمَا وَ لَا مَئُونَةَ عَلَيْهِمَا لِأَنّهُمَا الْخِلْقَةُ وَ هُمَا مَوْجُودَانِ فِي الطّبِيعَةِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ‏
ثم حقوق الأئمة
١٤. فَأَمّا حَقّ سَائِسِكَ بِالسّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّكَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَةً وَ أَنّهُ مُبْتَلًى فِيكَ بِمَا جَعَلَهُ اللّهُ لَهُ عَلَيْكَ مِنَ السّلْطَانِ وَ أَنْ تُخْلِصَ لَهُ فِي النّصِيحَةِ وَ أَنْ لَا تُمَاحِكَهُ وَ قَدْ بُسِطَتْ يَدُهُ عَلَيْكَ فَتَكُونَ سَبَبَ هَلَاكِ نَفْسِكَ وَ هَلَاكِهِ وَ تَذَلّلْ وَ تَلَطّفْ لِإِعْطَائِهِ مِنَ الرّضَا مَا يَكُفّهُ عَنْكَ وَ لَا يُضِرّ بِدِينِكَ وَ تَسْتَعِينُ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ بِاللّهِ وَ لَا تُعَازّهِ وَ لَا تُعَانِدْهُ فَإِنّكَ إِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ عَقَقْتَهُ وَ عَقَقْتَ نَفْسَكَ فَعَرّضْتَهَا لِمَكْرُوهِهِ وَ عَرّضْتَهُ لِلْهَلَكَةِ فِيكَ وَ كُنْتَ خَلِيقاً أَنْ تَكُونَ مُعِيناً لَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ شَرِيكاً لَهُ فِيمَا أَتَى إِلَيْكَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
١٥. وَ أَمّا حَقّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ فَالتّعْظِيمُ لَهُ وَ التّوْقِيرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَيْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَيْهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ عَلَى نَفْسِكَ فِيمَا لَا غِنَى بِكَ عَنْهُ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنْ تُفَرّغَ لَهُ عَقْلَكَ وَ تُحَضّرَهُ فَهْمَكَ وَ تُزَكّيَ لَهُ قَلْبَكَ وَ تُجَلّيَ لَهُ بَصَرَكَ بِتَرْكِ اللّذّاتِ وَ نَقْصِ الشّهَوَاتِ وَ أَنْ تَعْلَمَ أَنّكَ فِيمَا أَلْقَى إِلَيْكَ رَسُولُهُ إِلَى مَنْ لَقِيَكَ مِنْ أَهْلِ الْجَهْلِ فَلَزِمَكَ حُسْنُ التّأْدِيَةِ عَنْهُ إِلَيْهِمْ وَ لَا تَخُنْهُ فِي تَأْدِيَةِ رِسَالَتِهِ وَ الْقِيَامِ بِهَا عَنْهُ إِذَا تَقَلّدْتَهَا وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ- ١٦. وَ أَمّا حَقّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَنَحْوٌ مِنْ سَائِسِكَ بِالسّلْطَانِ إِلّا أَنّ هَذَا يَمْلِكُ مَا لَا يَمْلِكُهُ ذَاكَ تَلْزَمُكَ طَاعَتُهُ فِيمَا دَقّ وَ جَلّ مِنْكَ إِلّا أَنْ تُخْرِجَكَ مِنْ وُجُوبِ حَقّ اللّهِ وَ يَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ حَقّهِ وَ حُقُوقِ الْخَلْقِ فَإِذَا قَضَيْتَهُ رَجَعْتَ إِلَى حَقّهِ فَتَشَاغَلْتَ بِهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّه‏
ثم حقوق الرعية
١٧. فَأَمّا حُقُوقُ رَعِيّتِكَ بِالسّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّكَ إِنّمَا اسْتَرْعَيْتَهُمْ بِفَضْلِ قُوّتِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنّهُ إِنّمَا أَحَلّهُمْ مَحَلّ الرّعِيّةِ لَكَ ضَعْفُهُمْ وَ ذُلّهُمْ فَمَا أَوْلَى مَنْ كَفَاكَهُ ضَعْفُهُ وَ ذُلّهُ حَتّى صَيّرَهُ لَكَ رَعِيّةً وَ صَيّرَ حُكْمَكَ عَلَيْهِ نَافِذاً لَا يَمْتَنِعُ مِنْكَ بِعِزّةٍ وَ لَا قُوّةٍ وَ لَا يَسْتَنْصِرُ فِيمَا تَعَاظَمَهُ مِنْكَ إِلّا بِاللّهِ بِالرّحْمَةِ وَ الْحِيَاطَةِ وَ الْأَنَاةِ وَ مَا أَوْلَاكَ إِذَا عَرَفْتَ مَا أَعْطَاكَ اللّهُ مِنْ فَضْلِ هَذِهِ الْعِزّةِ وَ الْقُوّةِ الّتِي قَهَرْتَ بِهَا أَنْ تَكُونَ لِلّهِ شَاكِراً وَ مَنْ شَكَرَ اللّهَ أَعْطَاهُ فِيمَا أَنْعَمَ عَلَيْهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
١٨. وَ أَمّا حَقّ رَعِيّتِكَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّ اللّهَ قَدْ جَعَلَكَ لَهُمْ فِيمَا آتَاكَ مِنَ الْعِلْمِ وَ وَلّاكَ مِنْ خِزَانَةِ الْحِكْمَةِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِيمَا وَلّاكَ اللّهُ مِنْ ذَلِكَ وَ قُمْتَ بِهِ لَهُمْ مَقَامَ الْخَازِنِ الشّفِيقِ النّاصِحِ لِمَوْلَاهُ فِي عَبِيدِهِ الصّابِرِ الْمُحْتَسِبِ الّذِي إِذَا رَأَى ذَا حَاجَةٍ أَخْرَجَ لَهُ مِنَ الْأَمْوَالِ الّتِي فِي يَدَيْهِ كُنْتَ رَاشِداً وَ كُنْتَ لِذَلِكَ آمِلًا مُعْتَقِداً وَ إِلّا كُنْتَ لَهُ خَائِناً وَ لِخَلْقِهِ ظَالِماً وَ لِسَلَبِهِ وَ عِزّهِ مُتَعَرّضاً
١٩. وَ أَمّا حَقّ رَعِيّتِكَ بِمِلْكِ النّكَاحِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّ اللّهَ جَعَلَهَا سَكَناً وَ مُسْتَرَاحاً وَ أُنْساً وَ وَاقِيَةً وَ كَذَلِكَ كُلّ وَاحِدٍ مِنْكُمَا يَجِبُ أَنْ يَحْمَدَ اللّهَ عَلَى صَاحِبِهِ وَ يَعْلَمَ أَنّ ذَلِكَ نِعْمَةٌ مِنْهُ عَلَيْهِ وَ وَجَبَ أَنْ يُحْسِنَ صُحْبَةَ نِعْمَةِ اللّهِ وَ يُكْرِمَهَا وَ يَرْفَقَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ حَقّكَ عَلَيْهَا أَغْلَظَ وَ طَاعَتُكَ بِهَا أَلْزَمَ فِيمَا أَحْبَبْتَ وَ كَرِهْتَ مَا لَمْ تَكُنْ مَعْصِيَةً فَإِنّ لَهَا حَقّ الرّحْمَةِ وَ الْمُؤَانَسَةِ وَ مَوْضِعُ السّكُونِ إِلَيْهَا قَضَاءُ اللّذّةِ الّتِي لَا بُدّ مِنْ قَضَائِهَا وَ ذَلِكَ عَظِيمٌ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٢٠. وَ أَمّا حَقّ رَعِيّتِكَ بِمِلْكِ الْيَمِينِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهُ خَلْقُ رَبّكَ وَ لَحْمُكَ وَ دَمُكَ وَ أَنّكَ تَمْلِكُهُ لَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ دُونَ اللّهِ وَ لَا خَلَقْتَ لَهُ سَمْعاً وَ لَا بَصَراً وَ لَا أَجْرَيْتَ لَهُ رِزْقاً وَ لَكِنّ اللّهَ كَفَاكَ ذَلِكَ ثُمّ سَخّرَهُ لَكَ وَ ائْتَمَنَكَ عَلَيْهِ وَ اسْتَوْدَعَكَ إِيّاهُ لِتَحْفَظَهُ فِيهِ وَ تَسِيرَ فِيهِ بِسِيرَتِهِ فَتُطْعِمَهُ مِمّا تَأْكُلُ وَ تُلْبِسَهُ مِمّا تَلْبَسُ وَ لَا تُكَلّفَهُ مَا لَا يُطِيقُ فَإِنْ كَرِهْتَهُ خَرَجْتَ إِلَى اللّهِ مِنْهُ وَ اسْتَبْدَلْتَ بِهِ وَ لَمْ تُعَذّبْ خَلْقَ اللّهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ‏
و أما حق الرحم‏
٢١. فَحَقّ أُمّكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهَا حَمَلَتْكَ حَيْثُ لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً وَ أَطْعَمَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا يُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ أَنّهَا وَقَتْكَ بِسَمْعِهَا وَ بَصَرِهَا وَ يَدِهَا وَ رِجْلِهَا وَ شَعْرِهَا وَ بَشَرِهَا وَ جَمِيعِ جَوَارِحِهَا مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِكَ فَرِحَةً مُوَابِلَةً مُحْتَمِلَةً لِمَا فِيهِ مَكْرُوهُهَا وَ أَلَمُهَا وَ ثِقْلُهَا وَ غَمّهَا حَتّى دَفَعَتْهَا عَنْكَ يَدُ الْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْكَ إِلَى الْأَرْضِ فَرَضِيَتْ أَنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِيَ وَ تَكْسُوَكَ وَ تَعْرَى وَ تُرْوِيَكَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلّكَ وَ تَضْحَى وَ تُنَعّمَكَ بِبُؤْسِهَا وَ تُلَذّذَكَ بِالنّوْمِ بِأَرَقِهَا وَ كَانَ بَطْنُهَا لَكَ وِعَاءً وَ حَجْرُهَا لَكَ حِوَاءً وَ ثَدْيُهَا لَكَ سِقَاءً وَ نَفْسُهَا لَكَ وِقَاءً تُبَاشِرُ حَرّ الدّنْيَا وَ بَرْدَهَا لَكَ وَ دُونَكَ فَتَشْكُرُهَا عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ وَ لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ إِلّا بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفِيقِهِ
٢٢. وَ أَمّا حَقّ أَبِيكَ فَتَعْلَمُ أَنّهُ أَصْلُكَ وَ أَنّكَ فَرْعُهُ وَ أَنّكَ لَوْلَاهُ لَمْ تَكُنْ فَمَهْمَا رَأَيْتَ فِي نَفْسِكَ مِمّا يُعْجِبُكَ فَاعْلَمْ أَنّ أَبَاكَ أَصْلُ النّعْمَةِ عَلَيْكَ فِيهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْكُرْهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٢٣. وَ أَمّا حَقّ وَلَدِكَ فَتَعْلَمُ أَنّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرّهِ وَ أَنّكَ مَسْئُولٌ عَمّا وُلّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدّلَالَةِ عَلَى رَبّهِ وَ الْمَعُونَةِ لَهُ عَلَى طَاعَتِهِ فِيكَ وَ فِي نَفْسِهِ فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ الْمُتَزَيّنِ بِحُسْنِ أَثَرِهِ عَلَيْهِ فِي عَاجِلِ الدّنْيَا الْمُعَذّرِ إِلَى رَبّهِ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ بِحُسْنِ الْقِيَامِ عَلَيْهِ وَ الْأَخْذِ لَهُ مِنْهُ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٢٤. وَ أَمّا حَقّ أَخِيكَ فَتَعْلَمُ أَنّهُ يَدُكَ الّتِي تَبْسُطُهَا وَ ظَهْرُكَ الّذِي تَلْتَجِئُ إِلَيْهِ- وَ عِزّكَ الّذِي تَعْتَمِدُ عَلَيْهِ وَ قُوّتُكَ الّتِي تَصُولُ بِهَا فَلَا تَتّخِذْهُ سِلَاحاً عَلَى مَعْصِيَةِ اللّهِ وَ لَا عُدّةً لِلظّلْمِ بِحَقّ اللّهِ وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَى عَدُوّهِ وَ الْحَوْلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ شَيَاطِينِهِ وَ تَأْدِيَةَ النّصِيحَةِ إِلَيْهِ وَ الْإِقْبَالَ عَلَيْهِ فِي اللّهِ فَإِنِ انْقَادَ لِرَبّهِ وَ أَحْسَنَ الْإِجَابَةَ لَهُ وَ إِلّا فَلْيَكُنِ اللّهُ آثَرَ عِنْدَكَ وَ أَكْرَمَ عَلَيْكَ مِنْهُ .
٢٥. وَ أَمّا حَقّ الْمُنْعِمِ عَلَيْكَ بِالْوَلَاءِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهُ أَنْفَقَ فِيكَ مَالَهُ وَ أَخْرَجَكَ مِنْ ذُلّ الرّقّ وَ وَحْشَتِهِ إِلَى عِزّ الْحُرّيّةِ وَ أُنْسِهَا وَ أَطْلَقَكَ مِنْ أَسْرِ الْمَلَكَةِ وَ فَكّ عَنْكَ حِلَقَ الْعُبُودِيّةِ وَ أَوْجَدَكَ رَائِحَةَ الْعِزّ وَ أَخْرَجَكَ مِنْ سِجْنِ الْقَهْرِ وَ دَفَعَ عَنْكَ الْعُسْرَ وَ بَسَطَ لَكَ لِسَانَ الْإِنْصَافِ وَ أَبَاحَكَ الدّنْيَا كُلّهَا فَمَلّكَكَ نَفْسَكَ وَ حَلّ أَسْرَكَ وَ فَرّغَكَ لِعِبَادَةِ رَبّكَ وَ احْتَمَلَ بِذَلِكَ التّقْصِيرَ فِي مَالِهِ فَتَعْلَمَ أَنّهُ أَوْلَى الْخَلْقِ بِكَ بَعْدَ أُولِي رَحِمِكَ فِي حَيَاتِكَ وَ مَوْتِكَ وَ أَحَقّ الْخَلْقِ بِنَصْرِكَ وَ مَعُونَتِكَ وَ مُكَانَفَتِكَ فِي ذَاتِ اللّهِ فَلَا تُؤْثِرْ عَلَيْهِ نَفْسَكَ مَا احْتَاجَ إِلَيْكَ
٢٦. وَ أَمّا حَقّ مَوْلَاكَ الْجَارِيَةِ عَلَيْهِ نِعْمَتُكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّ اللّهَ جَعَلَكَ حَامِيَةً عَلَيْهِ وَ وَاقِيَةً وَ نَاصِراً وَ مَعْقِلًا وَ جَعَلَهُ لَكَ وَسِيلَةً وَ سَبَباً بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَبِالْحَرِيّ أَنْ يَحْجُبَكَ عَنِ النّارِ فَيَكُونُ فِي ذَلِكَ ثَوَابٌ مِنْهُ فِي الآْجِلِ وَ يَحْكُمُ لَكَ بِمِيرَاثِهِ فِي الْعَاجِلِ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ رَحِمٌ مُكَافَأَةً لِمَا أَنْفَقْتَهُ مِنْ مَالِكَ عَلَيْهِ وَ قُمْتَ بِهِ مِنْ حَقّهِ بَعْدَ إِنْفَاقِ مَالِكَ فَإِنْ لَمْ‏ تَقُمْ بِحَقّهِ خِيفَ عَلَيْكَ أَنْ لَا يَطِيبَ لَكَ مِيرَاثُهُ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٢٧. وَ أَمّا حَقّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ فَأَنْ تَشْكُرَهُ وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تَنْشُرَ لَهُ الْمَقَالَةَ الْحَسَنَةَ وَ تُخْلِصَ لَهُ الدّعَاءَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ كُنْتَ قَدْ شَكَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً ثُمّ إِنْ أَمْكَنَ مُكَافَأَتُهُ بِالْفِعْلِ كَافَأْتَهُ وَ إِلّا كُنْتَ مُرْصِداً لَهُ مُوَطّناً نَفْسَكَ عَلَيْهَا
٢٨. وَ أَمّا حَقّ الْمُؤَذّنِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهُ مُذَكّرُكَ بِرَبّكَ وَ دَاعِيكَ إِلَى حَظّكَ وَ أَفْضَلُ أَعْوَانِكَ عَلَى قَضَاءِ الْفَرِيضَةِ الّتِي افْتَرَضَهَا اللّهُ عَلَيْكَ فَتَشْكُرَهُ عَلَى ذَلِكَ شُكْرَكَ لِلْمُحْسِنِ إِلَيْكَ وَ إِنْ كُنْتَ فِي بَيْتِكَ مُهْتَمّاً لِذَلِكَ لَمْ تَكُنْ لِلّهِ فِي أَمْرِهِ مُتّهِماً وَ عَلِمْتَ أَنّهُ نِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَيْكَ لَا شَكّ فِيهَا فَأَحْسِنْ صُحْبَةَ نِعْمَةِ اللّهِ بِحَمْدِ اللّهِ عَلَيْهَا عَلَى كُلّ حَالٍ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٢٩. وَ أَمّا حَقّ إِمَامِكَ فِي صَلَاتِكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّهُ قَدْ تَقَلّدَ السّفَارَةَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ وَ الْوِفَادَةَ إِلَى رَبّكَ وَ تَكَلّمَ عَنْكَ وَ لَمْ تَتَكَلّمْ عَنْهُ وَ دَعَا لَكَ وَ لَمْ تَدْعُ لَهُ وَ طَلَبَ فِيكَ وَ لَمْ تَطْلُبْ فِيهِ وَ كَفَاكَ هَمّ الْمَقَامِ بَيْنَ يَدَيِ اللّهِ وَ الْمُسَاءَلَةِ لَهُ فِيكَ وَ لَمْ تَكْفِهِ ذَلِكَ فَإِنْ كَانَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ تَقْصِيرٌ كَانَ بِهِ دُونَكَ وَ إِنْ كَانَ آثِماً لَمْ تَكُنْ شَرِيكَهُ فِيهِ وَ لَمْ‏ يَكُنْ لَهُ عَلَيْكَ فَضْلٌ فَوَقَى نَفْسَكَ بِنَفْسِهِ وَ وَقَى صَلَاتَكَ بِصَلَاتِهِ فَتَشْكُرَ لَهُ عَلَى ذَلِكَ وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٠. وَ أَمّا حَقّ الْجَلِيسِ فَأَنْ تُلِينَ لَهُ كَنَفَكَ وَ تُطِيبَ لَهُ جَانِبَكَ وَ تُنْصِفَهُ فِي مُجَارَاةِ اللّفْظِ وَ لَا تُغْرِقَ فِي نَزْعِ اللّحْظِ إِذَا لَحَظْتَ وَ تَقْصِدَ فِي اللّفْظِ إِلَى إِفْهَامِهِ إِذَا لَفَظْتَ وَ إِنْ كُنْتَ الْجَلِيسَ إِلَيْهِ كُنْتَ فِي الْقِيَامِ عَنْهُ بِالْخِيَارِ وَ إِنْ كَانَ الْجَالِسَ إِلَيْكَ كَانَ بِالْخِيَارِ وَ لَا تَقُومَ إِلّا بِإِذْنِهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣١. وَ أَمّا حَقّ الْجَارِ فَحِفْظُهُ غَائِباً وَ كَرَامَتُهُ شَاهِداً وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِي الْحَالَيْنِ جَمِيعاً لَا تَتَبّعْ لَهُ عَوْرَةً وَ لَا تَبْحَثْ لَهُ عَنْ سَوْءَةٍ لِتَعْرِفَهَا فَإِنْ عَرَفْتَهَا مِنْهُ عَنْ غَيْرِ إِرَادَةٍ مِنْكَ وَ لَا تَكَلّفٍ كُنْتَ لِمَا عَلِمْتَ حِصْناً حَصِيناً وَ سِتْراً سَتِيراً لَوْ بَحَثَتِ الْأَسِنّةُ عَنْهُ ضَمِيراً لَمْ تَتّصِلْ إِلَيْهِ لِانْطِوَائِهِ عَلَيْهِ لَا تَسْتَمِعْ عَلَيْهِ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ لَا تُسْلِمْهُ عِنْدَ شَدِيدَةٍ وَ لَا تَحْسُدْهُ عِنْدَ نِعْمَةٍ تُقِيلُ عَثْرَتَهُ وَ تَغْفِرُ زَلّتَهُ وَ لَا تَدّخِرْ حِلْمَكَ عَنْهُ إِذَا جَهِلَ عَلَيْكَ وَ لَا تَخْرُجْ أَنْ تَكُونَ سِلْماً لَهُ تَرُدّ عَنْهُ لِسَانَ الشّتِيمَةِ وَ تُبْطِلُ فِيهِ كَيْدَ حَامِلِ النّصِيحَةِ وَ تُعَاشِرُهُ مُعَاشَرَةً كَرِيمَةً وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٢. وَ أَمّا حَقّ الصّاحِبِ فَأَنْ تَصْحَبَهُ بِالْفَضْلِ مَا وَجَدْتَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ إِلّا فَلَا أَقَلّ مِنَ الْإِنْصَافِ وَ أَنْ تُكْرِمَهُ كَمَا يُكْرِمُكَ وَ تَحْفَظَهُ كَمَا يَحْفَظُكَ وَ لَا يَسْبِقَكَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ إِلَى مَكْرُمَةٍ فَإِنْ سَبَقَكَ كَافَأْتَهُ وَ لَا تُقَصّرَ بِهِ عَمّا يَسْتَحِقّ مِنَ الْمَوَدّةِ تُلْزِمُ نَفْسَكَ‏ نَصِيحَتَهُ وَ حِيَاطَتَهُ وَ مُعَاضَدَتَهُ عَلَى طَاعَةِ رَبّهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَى نَفْسِهِ فِيمَا لَا يَهُمّ بِهِ مِنْ مَعْصِيَةِ رَبّهِ ثُمّ تَكُونُ عَلَيْهِ رَحْمَةً وَ لَا تَكُونُ عَلَيْهِ عَذَاباً وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٣. وَ أَمّا حَقّ الشّرِيكِ فَإِنْ غَابَ كَفَيْتَهُ وَ إِنْ حَضَرَ سَاوَيْتَهُ وَ لَا تَعْزِمْ عَلَى حُكْمِكَ دُونَ حُكْمِهِ وَ لَا تَعْمَلْ بِرَأْيِكَ دُونَ مُنَاظَرَتِهِ وَ تَحْفَظُ عَلَيْهِ مَالَهُ وَ تَنْفِي عَنْهُ خِيَانَتَهُ فِيمَا عَزّ أَوْ هَانَ فَإِنّهُ بَلَغَنَا أَنّ يَدَ اللّهِ عَلَى الشّرِيكَيْنِ مَا لَمْ يَتَخَاوَنَا وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٤. وَ أَمّا حَقّ الْمَالِ فَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ إِلّا مِنْ حِلّهِ وَ لَا تُنْفِقَهُ إِلّا فِي حِلّهِ وَ لَا تُحَرّفَهُ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا تَصْرِفَهُ عَنْ حَقَائِقِهِ وَ لَا تَجْعَلَهُ إِذَا كَانَ مِنَ اللّهِ إِلّا إِلَيْهِ وَ سَبَباً إِلَى اللّهِ وَ لَا تُؤْثِرَ بِهِ عَلَى نَفْسِكَ مَنْ لَعَلّهُ لَا يَحْمَدُكَ وَ بِالْحَرِيّ أَنْ لَا يُحْسِنَ خِلَافَتَهُ فِي تَرِكَتِكَ وَ لَا يَعْمَلَ فِيهِ بِطَاعَةِ رَبّكَ فَتَكُونَ مُعِيناً لَهُ عَلَى ذَلِكَ أَوْ بِمَا أَحْدَثَ فِي مَالِكَ أَحْسَنَ نَظَراً لِنَفْسِهِ فَيَعْمَلَ بِطَاعَةِ رَبّهِ فَيَذْهَبَ بِالْغَنِيمَةِ وَ تَبُوءَ بِالْإِثْمِ وَ الْحَسْرَةِ وَ النّدَامَةِ مَعَ التّبِعَةِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٥. وَ أَمّا حَقّ الْغَرِيمِ الطّالِبِ لَكَ فَإِنْ كُنْتَ مُوسِراً أَوْفَيْتَهُ وَ كَفَيْتَهُ وَ أَغْنَيْتَهُ وَ لَمْ تَرْدُدْهُ وَ تَمْطُلْهُ فَإِنّ رَسُولَ اللّهِ (ص) قَالَ مَطْلُ الْغَنِيّ ظُلْمٌ وَ إِنْ كُنْتَ مُعْسِراً أَرْضَيْتَهُ بِحُسْنِ الْقَوْلِ وَ طَلَبْتَ إِلَيْهِ طَلَباً جَمِيلًا وَ رَدَدْتَهُ عَنْ نَفْسِكَ رَدّاً لَطِيفاً وَ لَمْ تَجْمَعْ عَلَيْهِ ذَهَابَ مَالِهِ وَ سُوءَ مُعَامَلَتِهِ فَإِنّ ذَلِكَ لُؤْمٌ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٦. وَ أَمّا حَقّ الْخَلِيطِ فَأَنْ لَا تَغُرّهُ وَ لَا تَغُشّهُ وَ لَا تَكْذِبَهُ وَ لَا تُغْفِلَهُ وَ لَا تَخْدَعَهُ وَ لَا تَعْمَلَ فِي انْتِقَاضِهِ عَمَلَ الْعَدُوّ الّذِي لَا يَبْقَى عَلَى صَاحِبِهِ وَ إِنِ اطْمَأَنّ إِلَيْكَ اسْتَقْصَيْتَ لَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلِمْتَ أَنّ غَبْنَ الْمُسْتَرْسِلِ رِبًا وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٧. وَ أَمّا حَقّ الْخَصْمِ الْمُدّعِي عَلَيْكَ فَإِنْ كَانَ مَا يَدّعِي عَلَيْكَ حَقّاً لَمْ تَنْفَسِخْ فِي حُجّتِهِ وَ لَمْ تَعْمَلْ فِي إِبْطَالِ دَعْوَتِهِ وَ كُنْتَ خَصْمَ نَفْسِكَ لَهُ وَ الْحَاكِمَ عَلَيْهَا وَ الشّاهِدَ لَهُ بِحَقّهِ دُونَ شَهَادَةِ الشّهُودِ فَإِنّ ذَلِكَ حَقّ اللّهِ عَلَيْكَ وَ إِنْ كَانَ مَا يَدّعِيهِ بَاطِلًا رَفَقْتَ بِهِ وَ رَوّعْتَهُ وَ نَاشَدْتَهُ بِدِينِهِ وَ كَسَرْتَ حِدّتَهُ عَنْكَ بِذِكْرِ اللّهِ وَ أَلْقَيْتَ حَشْوَ الْكَلَامِ وَ لَغْطَهُ الّذِي لَا يَرُدّ عَنْكَ عَادِيَةَ عَدُوّكَ بَلْ تَبُوءُ بِإِثْمِهِ وَ بِهِ يَشْحَذُ عَلَيْكَ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ لِأَنّ لَفْظَةَ السّوْءِ تَبْعَثُ الشّرّ وَ الْخَيْرُ مَقْمَعَةٌ لِلشّرّ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٨. وَ أَمّا حَقّ الْخَصْمِ الْمُدّعَى عَلَيْهِ فَإِنْ كَانَ مَا تَدّعِيهِ حَقّاً أَجْمَلْتَ فِي مُقَاوَلَتِهِ بِمَخْرَجِ الدّعْوَى فَإِنّ لِلدّعْوَى غِلْظَةً فِي سَمْعِ الْمُدّعَى عَلَيْهِ وَ قَصَدْتَ قَصْدَ حُجّتِكَ بِالرّفْقِ وَ أَمْهَلِ الْمُهْلَةِ وَ أَبْيَنِ الْبَيَانِ وَ أَلْطَفِ اللّطْفِ وَ لَمْ تَتَشَاغَلْ عَنْ حُجّتِكَ بِمُنَازَعَتِهِ بِالْقِيلِ وَ الْقَالِ فَتَذْهَبَ عَنْكَ حُجّتُكَ وَ لَا يَكُونَ لَكَ فِي ذَلِكَ دَرَكٌ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٣٩. وَ أَمّا حَقّ الْمُسْتَشِيرِ فَإِنْ حَضَرَكَ لَهُ وَجْهُ رَأْيٍ جَهَدْتَ لَهُ فِي النّصِيحَةِ وَ أَشَرْتَ عَلَيْهِ بِمَا تَعْلَمُ أَنّكَ لَوْ كُنْتَ مَكَانَهُ عَمِلْتَ بِهِ وَ ذَلِكَ لِيَكُنْ مِنْكَ فِي رَحْمَةٍ وَ لِينٍ فَإِنّ اللّينَ يُؤْنِسُ الْوَحْشَةَ وَ إِنّ الْغِلَظَ يُوحِشُ مَوْضِعَ الْأُنْسِ وَ إِنْ لَمْ يَحْضُرْكَ لَهُ رَأْيٌ وَ عَرَفْتَ لَهُ مَنْ تَثِقُ بِرَأْيِهِ وَ تَرْضَى بِهِ لِنَفْسِكَ دَلَلْتَهُ عَلَيْهِ وَ أَرْشَدْتَهُ إِلَيْهِ فَكُنْتَ لَمْ تَأْلُهُ خَيْراً وَ لَمْ تَدّخِرْهُ نُصْحاً وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٠. وَ أَمّا حَقّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ فَلَا تَتّهِمْهُ فِيمَا لَا يُوَافِقُكَ عَلَيْهِ مِنْ رَأْيِهِ إِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ فَإِنّمَا هِيَ الآْرَاءُ وَ تَصَرّفُ النّاسِ فِيهَا وَ اخْتِلَافُهُمْ فَكُنْ عَلَيْهِ فِي رَأْيِهِ بِالْخِيَارِ إِذَا اتّهَمْتَ رَأْيَهُ فَأَمّا تُهَمَتُهُ فَلَا تَجُوزُ لَكَ إِذَا كَانَ عِنْدَكَ مِمّنْ يَسْتَحِقّ الْمُشَاوَرَةَ وَ لَا تَدَعْ شُكْرَهُ عَلَى مَا بَدَا لَكَ مِنْ إِشْخَاصِ رَأْيِهِ وَ حُسْنِ وَجْهِ مَشُورَتِهِ فَإِذَا وَافَقَكَ حَمِدْتَ اللّهَ وَ قَبِلْتَ ذَلِكَ مِنْ أَخِيكَ بِالشّكْرِ وَ الْإِرْصَادِ بِالْمُكَافَأَةِ فِي مِثْلِهَا إِنْ فَزِعَ إِلَيْكَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤١. وَ أَمّا حَقّ الْمُسْتَنْصِحِ فَإِنّ حَقّهُ أَنْ تُؤَدّيَ إِلَيْهِ النّصِيحَةَ عَلَى الْحَقّ الّذِي تَرَى لَهُ أَنّهُ يَحْمِلُ وَ تَخْرُجَ الْمَخْرَجَ الّذِي يَلِينُ عَلَى مَسَامِعِهِ وَ تُكَلّمَهُ مِنَ الْكَلَامِ بِمَا يُطِيقُهُ عَقْلُهُ فَإِنّ لِكُلّ عَقْلٍ طَبَقَةً مِنَ الْكَلَامِ يَعْرِفُهُ وَ يَجْتَنِبُهُ وَ لْيَكُنْ مَذْهَبُكَ الرّحْمَةَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٢. وَ أَمّا حَقّ النّاصِحِ فَأَنْ تُلِينَ لَهُ جَنَاحَكَ ثُمّ تَشْرَئِبّ لَهُ قَلْبَكَ وَ تَفْتَحَ لَهُ سَمْعَكَ حَتّى تَفْهَمَ عَنْهُ نَصِيحَتَهُ ثُمّ تَنْظُرَ فِيهَا فَإِنْ كَانَ وُفّقَ فِيهَا لِلصّوَابِ حَمِدْتَ اللّهَ عَلَى ذَلِكَ وَ قَبِلْتَ مِنْهُ وَ عَرَفْتَ لَهُ نَصِيحَتَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ وُفّقَ لَهَا فِيهَا رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ أَنّهُ لَمْ يَأْلُكَ نُصْحاً إِلّا أَنّهُ أَخْطَأَ إِلّا أَنْ يَكُونَ عِنْدَكَ مُسْتَحِقّاً لِلتّهَمَةِ- فَلَا تَعْبَأْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى كُلّ حَالٍ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٣. وَ أَمّا حَقّ الْكَبِيرِ فَإِنّ حَقّهُ تَوْقِيرُ سِنّهِ وَ إِجْلَالُ إِسْلَامِهِ إِذَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْفَضْلِ فِي الْإِسْلَامِ بِتَقْدِيمِهِ فِيهِ وَ تَرْكُ مُقَابَلَتِهِ عِنْدَ الْخِصَامِ وَ لَا تَسْبِقْهُ إِلَى طَرِيقٍ وَ لَا تَؤُمّهُ فِي طَرِيقٍ وَ لَا تَسْتَجْهِلْهُ وَ إِنْ جَهِلَ عَلَيْكَ تَحَمّلْتَ وَ أَكْرَمْتَهُ بِحَقّ إِسْلَامِهِ مَعَ سِنّهِ فَإِنّمَا حَقّ السّنّ بِقَدْرِ الْإِسْلَامِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٤. وَ أَمّا حَقّ الصّغِيرِ فَرَحْمَتُهُ وَ تَثْقِيفُهُ وَ تَعْلِيمُهُ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السّتْرُ عَلَيْهِ وَ الرّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ وَ السّتْرُ عَلَى جَرَائِرِ حَدَاثَتِهِ فَإِنّهُ سَبَبٌ لِلتّوْبَةِ وَ الْمُدَارَاةُ لَهُ وَ تَرْكُ مُمَاحَكَتِهِ فَإِنّ ذَلِكَ أَدْنَى لِرُشْدِهِ
٤٥. وَ أَمّا حَقّ السّائِلِ فَإِعْطَاؤُهُ إِذَا تَيَقّنْتَ صِدْقَهُ وَ قَدَرْتَ عَلَى سَدّ حَاجَتِهِ وَ الدّعَاءُ لَهُ فِيمَا نَزَلَ بِهِ وَ الْمُعَاوَنَةُ لَهُ عَلَى طَلِبَتِهِ وَ إِنْ شَكَكْتَ فِي صِدْقِهِ وَ سَبَقَتْ إِلَيْهِ التّهَمَةُ لَهُ وَ لَمْ تَعْزِمْ عَلَى ذَلِكَ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ يَكُونَ مِنْ كَيْدِ الشّيْطَانِ أَرَادَ أَنْ يَصُدّكَ عَنْ حَظّكَ وَ يَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ التّقَرّبِ إِلَى رَبّكَ فَتَرَكْتَهُ بِسَتْرِهِ وَ رَدَدْتَهُ رَدّاً جَمِيلًا وَ إِنْ غَلَبْتَ نَفْسَكَ فِي أَمْرِهِ وَ أَعْطَيْتَهُ عَلَى مَا عَرَضَ فِي نَفْسِكَ مِنْهُ- فَإِنّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
٤٦. وَ أَمّا حَقّ الْمَسْئُولِ فَحَقّهُ إِنْ أَعْطَى قُبِلَ مِنْهُ مَا أَعْطَى بِالشّكْرِ لَهُ وَ الْمَعْرِفَةِ لِفَضْلِهِ وَ طَلَبِ وَجْهِ الْعُذْرِ فِي مَنْعِهِ وَ أَحْسِنْ بِهِ الظّنّ وَ اعْلَمْ أَنّهُ إِنْ مَنَعَ فَمَالَهُ مَنَعَ وَ أَنْ لَيْسَ التّثْرِيبُ فِي مَالِهِ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً فَ إِنّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ-
٤٧. وَ أَمّا حَقّ مَنْ سَرّكَ اللّهُ بِهِ وَ عَلَى يَدَيْهِ فَإِنْ كَانَ تَعَمّدَهَا لَكَ حَمِدْتَ اللّهَ أَوّلًا ثُمّ شَكَرْتَهُ عَلَى ذَلِكَ بِقَدْرِهِ فِي مَوْضِعِ الْجَزَاءِ وَ كَافَأْتَهُ عَلَى فَضْلِ الِابْتِدَاءِ وَ أَرْصَدْتَ لَهُ الْمُكَافَأَةَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ تَعَمّدَهَا حَمِدْتَ اللّهَ وَ شَكَرْتَهُ وَ عَلِمْتَ أَنّهُ مِنْهُ تَوَحّدَكَ بِهَا وَ أَحْبَبْتَ هَذَا إِذْ كَانَ سَبَباً مِنْ أَسْبَابِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيْكَ وَ تَرْجُو لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ خَيْراً فَإِنّ أَسْبَابَ النّعَمِ بَرَكَةٌ حَيْثُ مَا كَانَتْ وَ إِنْ كَانَ لَمْ يَتَعَمّدْ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٨. وَ أَمّا حَقّ مَنْ سَاءَكَ الْقَضَاءُ عَلَى يَدَيْهِ بِقَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ فَإِنْ كَانَ تَعَمّدَهَا كَانَ الْعَفْوُ أَوْلَى بِكَ لِمَا فِيهِ لَهُ مِنَ الْقَمْعِ وَ حُسْنِ الْأَدَبِ مَعَ كَثِيرِ أَمْثَالِهِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِنّ اللّهَ يَقُولُ وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ إِلَى قَوْلِهِ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ وَ قَالَ عَزّ وَ جَلّ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرِينَ هَذَا فِي الْعَمْدِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عَمْداً لَمْ تَظْلِمْهُ بِتَعَمّدِ الِانْتِصَارِ مِنْهُ فَتَكُونَ قَدْ كَافَأْتَهُ فِي تَعَمّدٍ عَلَى خَطَإٍ وَ رَفَقْتَ بِهِ وَ رَدَدْتَهُ بِأَلْطَفِ مَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
٤٩. وَ أَمّا حَقّ أَهْلِ مِلّتِكَ عَامّةً فَإِضْمَارُ السّلَامَةِ وَ نَشْرُ جَنَاحِ الرّحْمَةِ وَ الرّفْقُ بِمُسِيئِهِمْ وَ تَأَلّفُهُمْ وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ وَ شُكْرُ مُحْسِنِهِمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِلَيْكَ فَإِنّ إِحْسَانَهُ إِلَى نَفْسِهِ إِحْسَانُهُ إِلَيْكَ إِذَا كَفّ عَنْكَ أَذَاهُ وَ كَفَاكَ مَئُونَتَهُ وَ حَبَسَ عَنْكَ نَفْسَهُ فَعُمّهُمْ جَمِيعاً بِدَعْوَتِكَ وَ انْصُرْهُمْ جَمِيعاً بِنُصْرَتِكَ وَ أَنْزَلْتَهُمْ أَنْزِلْهُمْ جَمِيعاً مِنْكَ مَنَازِلَهُمْ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَالِدِ وَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْوَلَدِ وَ أَوْسَطَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْأَخِ فَمَنْ أَتَاكَ تَعَاهَدْتَهُ بِلُطْفٍ وَ رَحْمَةٍ وَ صِلْ أَخَاكَ بِمَا يَجِبُ لِلْأَخِ عَلَى أَخِيهِ
٥٠. وَ أَمّا حَقّ أَهْلِ الذّمّةِ فَالْحُكْمُ فِيهِمْ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا قَبِلَ اللّهُ وَ تَفِيَ بِمَا جَعَلَ اللّهُ لَهُمْ مِنْ ذِمّتِهِ وَ عَهْدِهِ وَ تَكِلَهُمْ إِلَيْهِ فِيمَا طُلِبُوا مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أُجْبِرُوا عَلَيْهِ وَ تَحْكُمَ فِيهِمْ بِمَا حَكَمَ اللّهُ بِهِ عَلَى نَفْسِكَ فِيمَا جَرَى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ مِنْ مُعَامَلَةٍ وَ لْيَكُنْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ظُلْمِهِمْ مِنْ رِعَايَةِ ذِمّةِ اللّهِ وَ الْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ عَهِدِ رَسُولِ اللّهِ ص حَائِلٌ فَإِنّهُ بَلَغَنَا أَنّهُ قَالَ مَنْ ظَلَمَ مُعَاهِداً كُنْتُ خَصْمَهُ فَاتّقِ اللّهَ وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ
فَهَذِهِ خَمْسُونَ حَقّاً مُحِيطاً بِكَ لَا تَخْرُجْ مِنْهَا فِي حَالٍ مِنَ الْأَحْوَالِ يَجِبُ عَلَيْكَ رِعَايَتُهَا وَ الْعَمَلُ فِي تَأْدِيَتِهَا وَ الِاسْتِعَانَةُ بِاللّهِ جَلّ ثَنَاؤُهُ عَلَى ذَلِكَ وَ لَا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ- وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعالَمِين‏
خاتمه : ترجمه رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام )(٤٥٩) بدان ، خدايت رحمت كناد، كه خدا را بر تو حقوقى است كه در هر حركتى كه صورت دهى و هر سكونى كه بر آن بمانى و به هر جايى در آيى و هر اندامى را بجنبانى و هر وسيله اى را به كار گيرى تو را فرا گرفته است و پاره اى از آن حقوق مهمتر و بزرگتر از پاره اى ديگر است . بزرگترين حقوق كه خداوند تبارك و تعالى براى خويش بر تو واجب كرده((حق الله))است كه ريشه تمام حقوق است و ديگر حقوق بجمله از آن منشعب شده است . آن گاه حقوق تو را، از سر تا پايت ، به تفاوت اندامهايت بر خود واجب ساخته است . پس براى چشمت بر تو حقى قرار داده و گوش را بر تو حقى نهاده و براى زبانت حقى و براى پايت بر تو حقى است و براى شكمت بر تو حقى و براى عورتت نيز بر تو حقى (تعيين فرموده است ). اين هفت اندام توست كه با آنها كار مى كنى . آن گاه (خداوند) عز و جل براى اعمالت نيز بر تو حقوقى مقرر داشته ، پس براى نمازت بر تو حقى قرار داده و براى روزه ات بر تو حقى و براى زكاتت بر تو حقى و براى قربانى ات بر تو حقى و براى همه اعمال (عبادى ديگر)ت بر تو حقى معين كرده است . سپس دامنه حقوق از تو به ديگران ، (يعنى ) صاحبان حقوق واجب بر تو گسترده شود، و واجبترين آنها بر تو حقوق پيشوايان توست و سپس حقوق رعيت تو و سپس حقوق خويشانت ، اين است حقوقى كه ديگر حقوق از آنها سرچشمه گيرد. حقوق پيشوايانت سه گونه است : واجبترين آنها بر تو حق كسى است كه تو را به سلطه (و توانمندى شرعى ) اداره مى كند. سپس آنكه به دانش ‍ آموختن تو را مى پرورد و سپس آنكه به مالكيت تو را اداره مى كند. و هر مدير و سرپرستى امام (و پيشوا) است . و حقوق رعيت تو (كه به نوعى زير سرپرستى تو هستند) سه گونه است : واجبترين آنها حق كسى است كه تو به سلطه و فرمانروايى بر او سرپرستى دارى ، سپس حق كسى است كه به دانش آموختن بر او سرپرستى دارى ؛ چه نادان ، رعيت (و زير سرپرستى ) داناست ، و سپس حق زيردستت كه به زناشويى و يا از طريق بردگى در اختيار توست و بر او سرپرستى دارى . و حقوق خويشانت بسيار است و مربوط به اندازه نزديكى پيوند خويشاوندى است . واجبترين آنها حق مادر توست ، سپس حق پدرت و آن گاه حق فرزندت و سپس حق برادرت و پس ‍ از آن به ترتيب حق هر كه نزديك و نزديكتر است كه نزديكتر را اولويت باشد، سپس حق آزاد كننده ، ولى نعمت توست و آن گاه حق آزاد شده توست كه ولى نعمت اويى ، سپس حق كسى كه به تو نيكى كرده باشد، و سپس حق اذانگوى نمازت و بعد حق پيشنمازت ، آنگاه حق همنشينت ، و بعد حق همسايه ات ، آنگاه حق شريكت ، سپس حق دارايى ات ، و بعد حق بدهكارت كه از او مطالبه مى كنى و آنگاه حق طلبكارت كه از تو مطالبه كند، سپس حق نديمت ، سپس حق طرفت كه بر تو ادعايى دارد، آن گاه حق طرفت كه تو بر او ادعايى دارى ، سپس حق مشورت كننده با تو و آن گاه حق كسى كه تو با او مشورت مى كنى ، سپس حق اندرزخواه از تو، سپس حق اندرزگويت ، سپس حق آن كس كه از تو بزرگسالتر است ، آن گاه حق آن كس ‍ كه از تو خردسالتر است ، سپس حق سائل (كه ) از تو (مالى درخواست كند)، سپس حق كسى كه تو از او (مالى ) درخواست كنى ، سپس حق كسى كه از دست او بر تو بدى رفته است ؛ به گفتار يا كردار، يا اظهار شادمانى او بر آن بدى ؛ به گفتار يا كردار، آگاهانه يا ناآگاه ، سپس حق تمام همكيشانت ، آن گاه حق كافران ذمى (كه در پناه اسلام آمده اند)، سپس حقوقى كه بر حسب علل اوضاع و احوال و تغيير موجبات پديد آيد. پس خوشا بر كسى كه خدايش بر اداى حقوقى كه بر او واجب ساخته يارى كند و توفيقش دهد و استوارش دارد.
١. اما بزرگترين حق خدا اين است كه او را بپرستى و چيزى را با او شريك ندانى كه چون با پاكدلى چنين كردى خدا بر عهده گرفته است كه كار دنيا و آخرتت را خود كفايت كند و آنچه از آن (دو؛ دنيا و آخرت ) بخواهى برايت نگه دارد. (و تامين كند).
٢. و اما حق نفس خودت بر تو اين است كه او را به تمامى به فرمانبردارى خدا گمارى و به زبانت ، حقش را بپردازى و به گوش خود، حقش را (بدهى ) و به چشمت ، حقش را (بسيارى ) و به دستت ، حقش را (واگذارى ) و به پايت ، حقش را (بدهى ) و به شكمت ، حقش را (برسانى ) و به عورتت ، حقش را بپردازى و بر اين (اداى حق ) از خدا يارى جويى .
٣. و اما حق زبان اين است كه آن را از دشنامگويى گرامى تر دارى و به نكو گفتارى عادتش دهى و بر ادب وادارش كنى و در كامش نگهدارى مگر به جاى نياز و سودبخشى براى دين و دنيا، و آن را از زياده گويى مبتذل كم فايده كه با كم سوديش از زيانش نيز ايمنى نيست ، باز دارى ، (زبان ) گواه خرد و دليل بر آن است و آراستگى خردمند به خرد خوشرفتارى او در حق زبان خود(٤٦٠) باشد. و لا قوه الا بالله العلى العظيم (هيچ نيرويى جز به خداوند والاى بزرگ نيست .)
٤. و اما حق گوش اين است كه از هر چيز چنان پاكش دارى كه آن را راهى به دل خود سازى (و آن را نگشايى ) مگر براى (شنيدن ) سخن خوبى كه در دلت خيرى پديد آورد يا اخلاق والايى بدان كسب كنى ، زيرا گوش دروازه سخن به سوى دل است كه معانى گوناگونى را كه متضمن خير يا شر است به آن مى رساند. و لا قوه الا بالله . (و نيرويى جز به خدا نيست .)
٥. و اما حق چشمت اين است كه آن را از آنچه بر تو حلال نيست فرو بندى و مبتذلش نسازى (و به كارش نبرى ) مگر براى جاى عبرت آموزى كه ديده ات را بدان بينا كنى يا به وسيله آن از دانشى بهره مند شوى ؛ زيرا چشم دروازه عبرت آموزى است .
٦. و اما حق دو پايت اين است كه با آنها جز به سوى آنچه بر تو حلال است نروى و آنها را مركب خود در گامسپارى به راهى كه خواركننده رهسپار خويش است نسازى ، زيرا پا باركش (پيكر) توست و تو را در راه دين مى برد و پيش مى اندازد. و لا قوه الا بالله . (و نيرويى جز به خداوند نيست .)
٧. و اما حق دستت اين است كه آن را بر چيزى كه بر تو حلال نيست دراز نكنى تا به سبب دست درازى بر حرام ، در آخرت ، دچار مجازات خدا شوى و در اين جهان نيز به سرزنش مردم گرفتار آيى ، و آن را از چيزهايى كه خداوند بر آن واجب كرده فرو نبندى ولى آن را با فرو بستن از بسيارى چيزها كه (حتى ) برايش مباح است و گشاده داشتن آن در بسيارى از مواردى كه بر آن واجب نيست (ولى مستحب است )، شكوهى در افزاى ، و چون دست تو در اين جهان بر (حرام ) بسته ماند و (به حلال و مستحب ) شرف افزود (و كريم و بخشنده شد) پاداش نيك در سراى باقى بر آن واجب آيد.
٨. و اما حق شكمت اين است كه آن را ظرف كم و بيش از حرام نسازى و از حلال هم به اندازه اش دهى و از حد نيروبخشى به مرز شكمخوراگى (٤٦١ ) و فقدان مردانگى اش نكشانى و هر گاه گرفتار گرسنگى و تشنگى شد آن را نگهدارى ؛ زيرا پرخورى پرخواره را به تخامه شدن كشاند كه تنبلى افزا و مايه باز ماندن و دور شدن از هر كار خير و كريمانه است ، و نوشيدنى كه نوشنده را به مستى رساند مايه خوارى و نادان سازى و از بين برنده مردانگى است .
٩. و اما حق عورتت ، نگهدارى آن است از آنچه بر تو حلال نيست و كمك و تقويت آن نگهداشت ، با چشم پوشى (از نامحرم )؛ زيرا (چشم فرو بستن ) مددكارترين ياوران (در جلوگيرى از شهوت ) است ، و (با) بسيار ياد كردن از مرگ و تهديد نمودن خود از (عذاب ) خداوند و ترساندن نفس از اوست ، كه عصمت و پاكدامنى و تاييد از خداست . و لا حول و لا قوه الا بالله . (هيچ جنبش و نيرويى نيست مگر به خدا.)


۶
اخلاق ١

سپس حقوق اعمالِ (عبادى ) ١٠. و اما حق نماز اين است كه بدانى نماز روى آوردن به درگاه خداست و تو در برابر خداوند ايستاده اى ، پس چون اين را دانستى تو را شايد كه چون زبون دلداده پارساى ترسان اميدوار بيچاره زارى كننده اى در نماز بايستى كه (بنده ) با آرامگيرى و سر به زيرى و سرسپردگى اندامها و نرمى و فروتنى (و خاكسارى ) به تمام وجود، آنكه را برابرش ايستاده بزرگ مى دارد و از دل به درگاه او به خوبى راز و نياز مى كند و (تو) از او مى خواهى كه گردنت را از قيد خطاهايى كه فرايت گرفته اند و گناهانى كه به پرتگاه نابوديت مى كشانند رها سازد. و لا قوه الا بالله . (و نيرويى جز به خدا نيست .)
١١. و اما حق روزه اين است كه بدانى روزه پرده اى است كه خداوند بر زبان و گوش و چشم و عورت و شكمت افكنده تا بدان ، تو را از آتش بپوشاند. و همچنين در حديث آمده است :((روزه ، سپرى در برابر دوزخ است .))پس ‍ اگر اندامهايت را در آن پرده آرام دارى (و بدان در پوشانى )، اميدوار شوى كه محفوظ بمانى و اگر آنها را رها كردى كه در پرده خود آشفتگى كنند (و تجاوز نمايند) و تو خود اطراف آن پرده را بلند كنى و بدانچه نبايد نگريست به نظر شهوت انگيز سركشى و به نيرويى خارج از مرز پرهيزكارى خدا سر بر آرى ، در امان نيستى كه آن پرده دريده شود و از آن برون افتى . و لا قوه الا بالله (نيرويى جز به خدا نيست ).
١٢. و اما حق صدقه (زكات ) اين است كه بدانى اين صدقه پس انداز توست نزد پروردگارت و سپرده اى است كه (استردادش ) نياز به گواه آورى ندارد(٤٦٢) و چون اين را بدانى بدانچه در نهان امانت سپارى بيشتر از آنچه آشكارا امانت مى سپارى اعتماد كنى و تو را سزد كه آنچه قصد دارى آشكارا به امانت نهى در نهان به خداوند بسپرى و به هر حال موضوع بين تو و او پنهان ماند، و بر آنچه بدو امانت داده اى از گوشها و چشمها بر او به گواه گيرى مدد مخواه كه گويى اين گواهان در نظر تو بيشتر از (خود او) مورد اعتمادند و چنين مى نمايد كه تو به بازپس گيرى امانتت از او اعتماد ندارى . سپس به دادن صدقه بر هيچ كس منت منه ؛ زيرا آن (صدقه ) براى خود توست و اگر بر كسى به دادن آن منت گذارى ايمن مباش كه به روز زارِ همان كس كه بر او منت نهاده اى بيفتى (و خود مستحق صدقه گيرى شوى )؛ زيرا اين دليل است كه تو آن (صدقه ) را (پس اندازى ) براى خود نخواسته اى ؛ چه اگر آن را براى خود مى خواستى هرگز بر ديگرى منت نمى نهادى . و لا قوه الا بالله . (و نيرويى نيست جز به خداوند.)
١٣. و اما حق قربانى اين است كه از انجام آن ، خالصانه قصد (نزديكى ) به خدا و رحمت و پذيرفتن او را داشته باشى و براى جلب نظر ديگر بينندگان نباشد. پس اگر چنين باشى ، سختگير خودنما و ظاهرساز نيستى و به راستى آهنگ (نزديكى ) به خدا را دارى . و بدان كه خدا را بدانچه آسان و ميسر است بخواهند (و رضايش را بجويند) و بدانچه دشوار است نخواهند همچنانكه خداوند هم از آفريدگان خود (انجام تكليف ) آسان را خواسته و (تكليف شاق ) و دشوار بر آنها ننهاده است . نيز فروتنى براى تو شايسته تر از رياست مآبى است ؛ زيرا فزون گرايى (و زحمت ) پرخرجى در نهاد رياست مآبان است اما در فروتنى و خاكسارى نه فزون گرايى (و زحمتى ) است و نه هزينه اى برمى دارد؛ زيرا اين دو خصلت (فروتنى و خاكسارى ) موافق آفرينش و هر دو در سرشت طبيعى موجودند.(٤٦٣) و لا قوه الا بالله (و نيرويى جز به خداوند نيست .)
سپس حقوق پيشوايان ١٤. و اما حق اداره كننده تو به حكومت (حق فرمانروا و پيشواى تو) اين است كه بدانى تو براى او وسيله آزمايش (او نزد خدا) شدى و او به خاطر تسلطى كه خداوندش بر تو داده به وسيله تو آزمايش مى شود، و اينكه خيرخواه او باشى و با او نستيزى كه به راستى دستش بر تو گشوده است ، و سبب نابودى خود و هلاك او نگردى . نسبت به او (چندان ) زيردستى و نرمش كن كه خرسندى او را، بدان حد كه زيانش به تو نرسد و (در عين حال ) زيانى به دين تو نزند، به دست آرى و در اين مورد از خدا يارى بجويى . در سلطه با او رقابت مكن و به مخالفتش برنخيز؛ زيرا اگر چنين كردى او را ناسپاسى كرده و پاس خود را نيز نداشته اى و خويشتن را دستخوش نارواييهاى او ساخته اى و او را هم از جانب خود عرضه هلاك كرده اى و شايسته است كه تو به زيان خود مددكار وى شوى و در هر چه با تو كند شريك (و همراه ) او باشى . و لا قوه الا بالله . (و نيرويى نيست جز به خدا).
١٥. و اما حق آنكه به علم آموزى اداره ات كند (يعنى استاد علم آموزت ) بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلس او و نيك گوش دادن به گفتارش و رو كردن (و توجه ) به او و يارى دادن به وى به سود خودت تا بتواند دانشى را كه نياز دارى به تو بياموزد، بدين گونه كه ذهن خود را كاملا مصروف او سازى و فهمت را به او پردازى و پاكدلانه به (گفته ) او دل دهى و چشمت را به روشنى تمام ، با ترك لذتها و كاهش شهوتها (و آرزوهايى غير از تحصيل دانش ) بر او دوزى . و اينكه بدانى در هر چه به تو آموزد بايد فرستاده (و نماينده ) او باشى كه آن را به نادانان برسانى و بر توست كه اين رسالت را از جانب او به بهتر گونه اى به آنان برسانى و در اداى رسالتش به وى خيانت نكنى و چون آن (رسالت ) را بر عهده گرفتى به نيابت او بپردازى . و لا حول و لا قوه الا بالله . (و جنبش و نيرويى نيست مگر به خدا).
١٦. و اما حق سرپرست تو به مالكيت (مالك و آقاى تو) مانند حق همان حكمرواى توست جز اينكه اين يك مالكيتى (بر تو) دارد كه آن يك ندارد. فرمانبردارى از او در هر كم و بيشى بر تو واجب است مگر آنكه اين فرمانبردارى تو را از وجوب اداى حق خداوند بيرون برد و ميان تو و حق او و حق آفريدگان مانع شود، پس چون حق خدا را گزاردى به حق وى (مالكت ) باز مى گردى و به اداى آن مى پردازى . و لا قوه الا بالله . (نيرويى جز به خداوند نيست .)
سپس حقوق رعيت ١٧. و اما حقوق رعيت تو كه بر آنان حكومت دارى اين است كه بدانى تو به فزونى نيرويت بر ايشان آنان را به زير سرپرستى گرفتى و ناتوانى و خوارى آنان ايشان را زير سرپرستى تو در آورده ، پس چه شايسته است كسى كه ناتوانى و خوارى اش تو را از او بى نياز ساخته چندان كه وى را رعيت تو كرده و حكمت را بر او روا ساخته ، به غلبه و نيرو از تو سرنتابد و بر آنچه از تو او را بزرگ و دشوار آيد جز (به خداوند) به رحمت و حمايت خواهى و بردبارى ، يارى نجويد. و چه سزاوار است براى تو كه چون دانستى خدايت به مدد اين تسلط و نيرو كه بر ديگران چيره آمده اى چه (نعمتى ) به تو بخشيده خدا را سپاسگزار باشى كه هر كه شكر گزارد خدايش بدان نعمت كه بدو بخشيده در افزايد. و لا قوة الا بالله (و نيرويى جز به خدا نيست .)
١٨. و اما حق رعيت تو در دانش (رعاياى مملكت علم و دانش آموزان تو) اين است كه بدانى خدا با دانشى كه به تو داده و گنجينه حكمتى كه به تو سپرده تو را (سرپرست و خزانه دارى ) براى آنان قرار داده است و اگر در اين سرپرستى كه خدايت داده نيك از عهده برآيى و براى ايشان چون گنجور مهربانى باشى كه خير خواه مولاى خود در بين بندگان اوست ، و (خزانه دار) بردبار خداخواهى باشى كه چون نيازمندى بيند از اموالى كه در اختيار اوست به وى بدهد، سرپرستى راستين و خادمى امين (و در خور انتظار) هستى وگرنه به او خائن و به خلقش ظالمى و دستخوش سلب (نعمت ) او و غلبه وى (بر خودت ) گشته اى .
١٩. و اما حق رعيتى كه به زناشويى مالك اويى (زنت كه به نكاح تو در آمده ) اين است كه بدانى خداوند او را مايه آرامش و آسايش و همدم و پرستار تو ساخته و همچنين بر هر يك از شما (زن و شوهر) واجب است كه خداوند را به وجود همسرش سپاس گزارد و بداند كه اين نعمتى است كه خدا به او بخشيده و واجب است كه با نعمت خدا خوشرفتارى كند و او را گرامى دارد و با او سازگارى كند و هر چند حق تو بر زنت سخت تر و فرمان پذيرى از تو، در هر چه خوش دارى يا نمى پسندى ، تا جايى كه گناه نباشد، بر او لازمتر است ولى او را نيز حق مهربانى ديدن و همدمى است و حق دارد آرامش و آسايشش در بر آوردن كامى كه بر آوردنش ناگزير است ، تاءمين شود و اين (حقى ) بس بزرگ است . و لا قوة الا بالله (و نيرويى جز به خدا نيست .)
٢٠. و اما حق رعيتى كه به ملكيت زير دست (و مملوك ) توست ، اين است كه بدانى به راستى او آفريده پروردگار توست و گوشت و خون تو را دارد و تو (فقط) مالك و اختياردار او شده اى نه اينكه به جاى خدا تو او را آفريده باشى و نه اينكه تو برايش گوش و چشم نهاده باشى و نه اينكه روزى رسان او تويى ، بلكه تنها خداست كه اين همه را به كفايت خويش انجام داده و سپس او را بيگار تو ساخته و تو را امين او قرار داده و او را به تو سپرده است تا خدا را در مورد او مراعات كنى و به روش خداپسندانه با او رفتار كنى . پس بايد از آنچه خود مى خورى به او بخورانى و از آنچه خود مى پوشى به او بپوشانى و او را به كارى بيش از توانش واندارى و اگر او را نخواستى خود را از مسووليت الهى نسبت به او بيرون آرى و با ديگرى عوضش كنى و آفريده خدا را شكنجه نكنى . و لا قوة الا بالله (نيرويى نيست جز به خداوند.)
و اما حق خويشاوندى ٢١. حق مادرت اين است كه بدانى او تو را چنان برداشته كه كسى ديگرى را بدان گونه برنگيرد و از ميوه دل خود تو را چنان خورانده كه هيچ كس ‍ ديگرى را بدان سان نخوراند و به راستى تو را به گوش و چشم و دست و پاى و پوست و تمام اندامهايش (به تمام وجود خود) نگهدارى كرده و بدين نگهدارى به خوشرويى و دلشادى مواظبت در پيوسته و هر ناگوارى و درد و گرانى و نگرانى (دوران باردارى را) تحمل كرده چنانكه دست تطاول (آفات ) را از تو دور ساخته و تو را بر زمين نهاده و خرسند بوده است كه تو سير باشى و او خود گرسنه ماند و تو جامه پوشى و او برهنه باشد و تو را سيراب كند و خود تشنه ماند و تو را در سايه دارد و خود زير آفتاب باشد و با بيچارگى خود تو را نعمت بخشد و با بيخوابى خود تو را لذت خواب چشاند و شكمش ظرف هستى تو بوده و دامنش پرورشگاهت و پستانش ‍ چشمه نوشت و جانش نگهدارت ، سرد و گرم دنيا را براى تو و به خاطر تو چشيده است پس به قدرشناسى از اين همه او را سپاس گزار، و اين قدردانى را نتوانى جز به يارى و توفيق خداوند.
٢٢. و اما حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه (هستى ) توست و تو شاخسار (درخت وجود) اويى و اگر او نمى بود تو هم نبودى ، پس هرگاه در خود چيزى ديدى كه پسنديدى بدان كه سرچشمه آن نعمت بر تو، پدرت باشد (و آن را از پدرت دارى ) و خدا را بستاى و به همان اندازه سپاسش دار (و لا قوة الا بالله ) (و نيرويى جز به خداوند نيست .)
٢٣. و اما حق فرزندت (اين است كه ) بدانى او از توست و در اين جهان به نيك و بد خويش وابسته به توست و تو با پرورش خوب و رهنمايى او به راه پروردگارش و كمك به او در فرمانبردارى وى (هم ) درباره خودت و (هم ) در حق او مسؤ ول هستى و بر (اساس ) اين مسؤ وليت پاداش برى و كيفر بينى ، پس در كار فرزند، چنان كسى عمل كن كه كارش را در اين دنيا به حسن اثر بيارايد و تو به سبب حسن رابطه فيمابين و سرپرستى خوبى كه از او كرده اى و نتيجه اى الهى كه از او گرفته اى نزد پروردگارت معذور باشى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى جز به خداوند نيست .)
٢٤. و اما حق برادرت (اين است كه ) بدانى او دست توست كه آن را (به كار) مى گشايى و پشت توست كه به او پناه مى برى و (مايه ) غلبه توست كه بدو اعتماد مى كنى و نيروى توست كه با آن هجوم آورى . پس او را سلاح نافرمانى خدا و دست افزار تجاوز بر حق خدا مگير و از يارى به او در كار خودش و ياورى به او در برابر دشمنش و حايل شدن ميان او و شيطانهايش ‍ و نصيحت پردازى و روى آوردن بدو براى خرسندى خدا، در صورتى كه مطيع خدا باشد؛ و به نيكويى از او پذيرفته آيد، خوددارى مكن وگرنه بايد خدا نزد تو بر او مقدمتر و از وى گراميتر باشد.
٢٥. و اما حق كسى كه به تو نعمت آزادى از بردگى داده (٤٦٤) اين است كه بدانى او مال خود را در (راه آزادى ) تو پرداخته و تو را از خوارى بردگى و هراس آن در آورده و به عزت آزادگى و آرامش آن رسانده و از اسارت غلامى آزادت كرده و حلقه هاى (زنجير) بندگى را از (دست و پايت ) گشوده و نسيم عزت (اختياردارى خود را) بر تو دميده و از زندان بى اختيارى برونت آورده و سختى را از تو دور رانده و زبان عدالت را بر تو گشاده و تمام دنيا را برايت مباح (و آزاد) كرده و تو را مالك خويشت ساخته و از اسارت رهايت كرده و براى پرستش پروردگارت آسودگى بخشيده و در اين راه كاهش مال خود را تحمل كرده است . پس بايد بدانى كه او بعد از خويشاوندانت ، از همه مردم در زندگى و مرگت به تو نزديكتر است و به يارى و ياورى و همكارى تو در راه خدا سزاوارترين مردم است . پس تا او نيازى دارد خود را بر او ترجيح مده .
٢٦. و اما حق برده آزاد كرده تو اين است كه بدانى خدا تو را پشتيبان و نگهبان و ياور و پناهگاه او ساخته و او را وسيله و سببى ميان تو و خودش ‍ قرار داده و سزاست كه تو را (به سبب او) از دوزخ دور سازد و در (خوشرفتارى ) تو با او، تو را پاداش آخرت باشد و در دنيا نيز اگر خويشاوندى اش نباشد، به جبران آنكه مالت را بر او خرج كرده و پس از پرداخت مالت به حفظ حقش نيز اقدام كرده اى ، ميراث بردن از او بر تو رواست و اگر حقش را مراعات نكنى بيم آن مى رود كه ميراثش بر تو گوارا نباشد. و لا قوة الا بالله (نيرويى جز به خدا نيست .)
٢٧. و اما حق كسى كه به تو احسان كرده اين است كه او را سپاس دارى و احسانش را ياد كنى و گفتارى نكو درباره او بپراكنى و ميان خود و خداى سبحان خالصانه دعايش كنى ، پس اگر به راستى چنين كردى او را در نهان و عيان سپاس داشته اى ، آنگاه اگر عوض دادن به او برايت ميسر شد او را عوض دهى وگرنه هماره در صدد جبران باشى و خود را منتظر فرصت آن نگاهدارى .
٢٨. اما حق اذانگو (ى تو) اين است كه بدانى او تو را به ياد پروردگارت مى اندازد و تو را به (دريافت ) بهره ات (از عبادت ) فرا مى خواند و از بهترين ياوران تو در اداى فريضه (نمازى ) است كه خداوند بر تو واجب ساخته ، پس در اين (خدمت ) او را همچون كسى كه به تو احسان كرده سپاس گزار. و اگر در (امور) خانه خود از او اندوهى به دل دارى (٤٦٥) نبايد در كار الهى وى (اذانگويى ) به او بدبين باشى و (بايد) بدانى كه او بى ترديد نعمتى از خدا بر توست ، پس با سپاسگزارى از خداوند، با نعمت خدا به هر حال خوشرفتارى كن . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٢٩. و اما حق پيشنمازت اين است كه بدانى او سفير ميان تو و خدا و نماينده ات در پيشگاه پروردگار توست و از جانب تو سخن گويد و تو از جانب او سخن نگويى و براى تو (خدا را) بخواند و تو براى او نخوانى و براى تو درخواست كند و تو براى او درخواست نكنى و (امر) مهم ايستادن در برابر خدا و درخواست از او را برايت كفايت (و نيابت ) كرده و تو در اين امر او را نيابت نكرده اى . پس اگر در اين وظيفه او را تقصيرى باشد بر عهده خود اوست نه تو و اگر گناهى باشدش تو شريك گناهش نيستى و او را (در نماز) بر تو برترى نيست .(٤٦٦) پس او خود را نگهبان تو ساخته و نمازش را سپر نماز تو كرده و بايد بر اين سپاسش دارى . و لا حول و لا قوة الا بالله (و هيچ جنبش و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٣٠. و اما حق همنشين اين است كه با او نرمخويى و نرم رفتارى كنى و در گفت و گوى با او جانب انصاف نگاهدارى و اگر خواستى (هنگام مجالست ) به كارى ديگر پردازى در امر (بى اعتنايى ) و چشم برگرفتن از او مبالغه نكنى و چون با وى به سخن در آيى از بيان خود قصد فهماندنش را داشته باشى ، و اگر تو به ديدارش رفتى و كنارش نشستى ، برخاستن نيز به اختيار توست ولى اگر او به كنار تو آمده و نشسته اختيار برخاستن هم با اوست . و تو جز با اجازه او برنخيزى (و مجلس را بر هم نزنى ). و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٣١. و اما حق همسايه ، نگهداشت اوست چون در غيبت باشد و گراميداشت او چون به حضرت آيد و ياورى بدو در هر دو حال (غيبت و حضور)، عيبى از او را پيگيرى مكن و از بدى كه او راست كاوش منما كه بر آن آگاه شوى و اگر به ناخواه خود و بى رنجى بر آن آگه شدى بايد بر آنچه دانسته اى چون دژى استوار و پرده اى عيب پوش بپايى كه اگر نيزه ها به كاويدن دلى كه (از آن راز آگه شده و) آن را در خود پيچيده پردازند، بدان نرسند. از آنجا كه نداند (و انتظار ندارد) به سخنى بر ضد او گوش مسپار و به هنگام سختى او را وا مگذار و به گاه نعمت بر او رشك مبر. (تو را سزد كه ) از خطايش درگذرى و لغزشش را ببخشى و اگر با تو جهالتى كرد بردبارى را از او دريغ مدار و از (راه ) سازگارى با او بيرون شو. (بايد) دشنام (ديگران ) را از او بگردانى و دغلىِ ناصح نمايى را با او باطل سازى و با او به معاشرتى كريمانه آميزش كنى . و لا حول و لا قوة الا بالله (و جنبش و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٣٢. و اما حق هم صحبت اين است كه چندان كه راهى مى يابى و توانى با احسان با او هم صحبتى كنى وگرنه دست كم به انصاف با او رفتار كنى و او را به اندازه اى كه گرامى ات مى دارد، ارجمند شمارى و همان گونه كه تو را نگه مى دارد نگاهش دارى ، و در هيچ گراميداشتى در ميانه شما بر تو پيشى نجويد و اگر پيشدستى كرد، جبرانش كنى و تا آنجا كه شايستگى دارد در دوستى او كوتاهى نورزى . خود را بر آن دارى كه خيرخواه و نگهدار و ياور او در فرمانبردارى پروردگارش ، و كمك او به خويشتن در اينكه نافرمانى پروردگارش نكند، باشى . سپس (بايد بر او) رحمتى باشى نه زحمتى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٣٣. و اما حق شريك اين است كه اگر غايب باشد كار او را خود كفايت كنى و اگر حاضر باشد با او برادرانه كار كنى و سرِ خود بدون توجه به راءى و صوابديد او تصميم نگيرى و به تصميم خود بدون رايزنى با او عمل نكنى و مالش را برايش نگهدارى و كم يا بيش در آن خيانت نورزى ، چه به ما رسيده است :((تا دو شريك به يكديگر خيانت نكرده اند، دست خدا بر سر ايشان است)). و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٣٤. و اما حق دارايى اين است كه آن را جز از راه حلال به دست نياورى و جز به راه حلالش صرف نكنى و آن را بيجا خرج نكنى و از راههاى درستش ‍ به نادرست منتقل نسازى و چون خداوندش داده است جز در راه خدا و آنچه وسيله نزديكى به خداست قرارش ندهى و در صورتى كه خود بدان نياز دارى به كسى كه بسا از تو سپاسگزارى (هم ) نكند (بيهوده اش ) ندهى ، و سزاست كه آن را به بهاى ترك طاعت پروردگارت ، پس از خود، به ميراث ننهى كه به وارث كمك كرده باشى تا در راه طاعت پروردگارش بهتر از تو آن مال را به مصرف رساند و بهره نهايى آن را ببرد و بار گناه و افسوس و پشيمانى با پيامدهايش بر دوش تو بماند. و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٣٥. اما حق بستانكارى كه طلبش را از تو بخواهد اين است كه اگر مال دارى به او بپردازى و كارش را به راه اندازى و بى نيازش كنى و او را سر ندوانى و از امروز به فردايش نكشانى ؛ زيرا پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:((تاءخير اداى دين از جانب توانگر ستم است))، و اگر تنگدستى ، وى را به خوش گفتارى خرسند سازى و از او به نيكى مهلت خواهى و او را به لطف و خوشى از خود برگردانى و با بردن مالش ، بد رفتارى بدو را نيز ميفزاى كه اين پستى است . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٣٦. اما حق معاشر تو(٤٦٧) اين است كه او را نفريبى و با وى دغلى در كار نيارى و به او دروغ نگويى و غافلش نسازى و نيرنگش نزنى و چون دشمنى كه ملاحظه طرف خود را نمى كند به كارشكنى او نپردازى و اگر به تو اطمينان كرد تا آنجا كه توانى برايش بكوشى و بدانى كه مغبون كردن كسى كه (به تو) اعتماد كرده مانند ربا خوردن است . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٣٧. اما حق طرفى كه مدعى توست اين است كه اگر در آنچه ادعا مى كند او را بر تو حقى است دليلش را نشكنى و واخواهى او را باطل نسازى و به سود او با خود طرف شوى (كلاهت را قاضى كنى ) و بر ضد خود حكم كنى و بى گواهى گواهان ، خودت ، گواه حق او باشى ؛ زيرا اين حق خدا بر توست ، و اگر آنچه ادعا مى كند باطل است با او نرمى كنى ، و بيمش (از خدا) دهى و به دينش سوگند دهى (و بخواهى كه دين را مراعات كند) و با يادآورى از خدا تندى او را بكاهى و (خود) دست از پرگويى و نارواگويى بكشى (كه اين دو) دشمنت را از تو دور نسازد بلكه تو را به گناه او گرفتار سازد و تيغ دشمنى اش را بر تو تيز كند؛ چه نارواگويى شر به بار آرد و خوشگويى ريشه شر را براندازد. و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خداوند.)
٣٨. و اما حق طرفى كه تو بر او ادعايى دارى اين است كه اگر آنچه ادعا مى كنى حق توست در گفت و گو براى بيان مدعا (و در مطالبه خود از او) لطيف و آرام باشى ؛ چه شنيدن ادعا (از خواهان ) بر گوش خوانده ، دشوار و گران مى آيد، و دليل خود را با نرمى به او بفهمانى و به او مهلت دهى و بيانى روشن و لطيفترين نرمشها را به كار گيرى و كشمكش او با بگو مگوى خود، تو را از دليل آوردنت باز ندارد چندان كه دليلت از دستت برود و نتوانى جبرانش كنى و به جايى برسى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٣٩. و اما حق كسى كه از تو رايزنى خواهد (و چاره جويد) اين است كه اگر راءى درستى به خاطرت رسيد در نصيحت (و خيرانديشى ) براى او بكوشى و هر چه مى دانى به مشورتش بفهمانى و بگويى كه اگر تو به جاى او بودى چنان مى كردى و اين از آن روست كه او از سوى تو مهربانى و نرمى بيند؛ زيرا نرمش رمندگى را از ميانه بردارد و سختگيرى به جاى همدلى ، رمندگى آرد. و اگر در كار او نظرى بر خاطرت نگذرد ولى ديگرى را بشناسى كه به راءى او اعتماد دارى و او را براى رايزنى خودت مى پسندى وى را به او معرفى و رهنمايى كنى ، و در حق او كوتاهى نورزى و از خيرانديشى برايش ‍ فروگذار نكنى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤٠. و اما حق كسى كه تو از او رايزنى خواهى (و چاره جويى ) اين است كه او را در نظر ناموافقى كه بر سبيل مشورت به تو دهد متهم نكنى ؛ زيرا مردم در زمينه آراء متفاوتند و نظرهاى مختلف دارند. و اگر به راءى او بدگمانى مختارى ، اما متهم ساختن او كه به ديده تو شايسته رايزنى بوده است بر تو روا نيست و نيز از آنجا كه نظر خود را به خوبى به تو ارائه كرده و به نيكويى مشورت داده سپاسگزارى از او را فرو مگذار. و اگر نظرى موافق خواست تو داد خدا را سپاس دار و آن راءى را با سپاسمندى از برادرت بپذير و منتظر فرصتى باش كه اگر او از تو مشورتى خواهد و چاره اى جويد همان گونه به او پاداش دهى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤١. اما حق اندرزخواه اين است كه به اندازه اى كه مى بينى شايستگى و توانايى پذيرفتن دارد (خيرخواهانه ) اندرزش دهى (و گونه اى سخن گويى ) و از راهى در آيى كه به گوشش خوش آيد و به اندازه اى كه عقلش توان دريافت دارد با او سخن گويى ؛ زيرا هر عقلى را نوعى از سخن در خور است كه آن را (بهتر) بفهمد و دريابد، و بايد روش تو مهربانى باشد. لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤٢. و اما حق اندرزگو اين است كه نسبت به او فروتنى كنى و به او دل دهى (و زلال اندرزش را به دلت بنوشانى ) و گوش بدو فرا دارى تا اندرزش را بفهمى ، سپس بدان بينديشى ، اگر در اندرزگويى راه درست پيموده خدا را بر آن سپاس دارى و از او بپذيرى و قدر اندرزش را بدانى ، و اگر توفيق درستگويى نيافته با او مهربان باشى و او را متهم نكنى و بدانى كه در خيرانديشى براى تو كوتاهى نورزيده اما اشتباه كرده است ، مگر آنكه به ديده تو شايسته بدگمانى باشد كه (در اين صورت ) به هر حال به هيچ سخن او (وقعى مگذار و) وزن و ارزشى مده . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤٣. و اما حق سالخورده اين است كه سالخوردگى او را احترام گزارى و اگر از پيشگامان در اسلام باشد اسلامش را با مقدم دانستن وى تجليل كنى و از موضع گيرى در برابر او بگذرى و در راه بر او سبقت نگيرى و پيشاپيش وى راه نسپرى و با او نادانى نكنى و اگر وى با تو نادانى اى كرد بردبارى كنى و او را به خاطر حق (تقدم در) اسلام و سالخوردگى اش ، گرامى دارى ؛ زيرا حق سالخوردگى به اندازه حق اسلام است . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤٤. و اما حق خردسال ، مهربانى با اوست و پرورش و آموزش او و گذشت از او و چشم پوشى بر او و نرمى با او و كمك به وى و پرده پوشى بر لغزشهاى كودكانه اوست كه موجب توبه او شود، و كنار آمدن با او و اجتناب از تحريك كردن او؛ زيرا اين (روش ) به رشد وى نزديكتر است .
٤٥. و اما حق سائل (بينواى خواهنده ) اين است كه اگر به راستى او يقين دارى و بر رفع نياز او توانا هستى به او بدهى و براى (سپرى شدن بلاى بينوايى ) كه بر او نازل شده دعا كنى و در انجام دادن درخواستش به او كمك كنى ، و اگر در راستى او شك دارى و بدگمانى به او در دلت راه يافته اما بدان يقين ندارى ، از نيرنگ شيطان در امان نيستى كه خواسته است تو را از نصيب ثوابت باز دارد و ميان تو و (اين وسيله ) نزديكى تو به پروردگارت حايل شود (در اين صورت ) چشم از او فرو پوش و به خوشى جوابش كن و اگر بر نفس خود در كار او چيره آمدى و با آنكه در ضمير تو چنان گمانى گذشته بود چيزيش بخشيدى (مانعى ندارد) كه اين كار بجايى است .
٤٦. و اما حق مسؤ ول (كسى كه از او چيزى خواهند) اين است كه اگر چيزى داد با سپاسگزارى و قدردانى احسان از او پذيرفته شود و اگر چيزى نداد او را معذور دانند. به او خوش گمان باش و بدان كه اگر دريغ كرد مال خود را دريغ كرده و گرچه ظالم باشد او را در (حفظ) مال خود سرزنشى نيست كه((به راستى ، آدمى بسى ظالم و ناسپاس است .))
٤٧. و اما حق كسى كه خداوند به وسيله او و به دست او تو را شاد ساخته اين است كه اگر او خود قصد شادسازى تو را داشته نخست خدا را بستايى و سپس او را به اندازه اى كه سزد سپاس دارى و او را به سبب تقدم در آغاز كردن پاداش دهى و (يا) در مقام پاداش دادن به او باشى ، و اگر قصد آن را نداشته (و ناخودآگاه شادت كرده ) خدا را بستايى و سپاس دارى و بدانى اين از جانب خداست كه تو را بويژه از آن شادمانى بهره مند داشته است و او را (هم ) از آنجا كه يكى از اسباب نعمتهاى خدا بر تو شده دوست بدارى و از آن پس خيرش را بخواهى زيرا اسباب نعمتها بر جا باشند و هر چند خود قصد نداشته باشند بركت هستند. و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا.)
٤٨. و اما حق آن كس كه (دست ) قضا به وسيله او، به گفتار يا كردارى ، با تو بد كرده اين است كه اگر به عمد بوده بهتر آن باشد كه از او درگذرى تا (ريشه كدورت ) كنده شود و با چنين مردمى به ادب (الهى ) رفتار كرده باشى ؛ زيرا خداوند مى فرمايد:و لمن انتصر بعد ظلمه فاءولئك ما عليهم من سبيل - الى قوله - لمن عزم الامورو هر كس بعد از ستمى كه ديده است ، انتقام گيرد، اينانند كه بر آنان ايرادى نيست ... - تا آنجا كه فرمايد - و هر كس كه شكيبايى و گذشت پيشه كند؛ بيگمان اين از كارهاى سترگ است .))(٤٦٨) و نيز خداى عزوجل فرمايد:و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرينو اگر خواستيد كسى را مكافات كنيد، نظير آنچه مكافات ديده ايد، مكافات دهيد و اگر شكيبايى (و خويشتندارى ) ورزيد، بدانيد كه اين شيوه براى شكيبايان بهتر است .))(٤٦٩) اين ، در مورد عمد است و اگر به عمد نباشد به قصد انتقامگيرى از او بر وى ستم مكن تا او را به عمد بر خطايى كه كرده است كيفر داده باشى (بلكه ) با او مهربانى كن تا به نرمترين صورتى كه توانى به او پاسخ داده باشى . و لا قوة الا بالله (و نيرويى نيست جز به خدا).
٤٩. اما حق تمام همكيشان تو حسن نيت و مهربانى و مدارا با كجرفتارانشان و دل به دست آوردن و اصلاح آنهاست و سپاسگزارى از خوشرفتاران با خويش و با تو؛ زيرا خوبى كردن او با خويش چنان است كه با تو هم خوبى كرده باشد چون از آزردن تو باز ايستاده و زحمتى به تو نداده و خود را از (زيان رساندن به ) تو نگهداشته ، پس همه را مشمول دعاى خود ساز و با ياورى خود به همه مدد رسان و براى همه نسبت به خود مقامى منظور دار، سالخورده آنان را به جاى پدر و خردسالشان را به جاى فرزند و ميانسالشان را به جاى برادر خود گير و هر كدام نزدت آمدند با لطف و مهربانى از آنان دلجويى كن و به كارشان برس . و با برادرِ (دينى ) خود به همان حقوقى كه برادر را بر برادرش واجب آمده در پيوند.
٥٠. و اما حق ذميان ، حكم درباره آنان اين است كه آنچه خدا از آنان پذيرفته بپذيرى و به آن ذمه و عهدى كه خدا براى آنها مقرر داشته وفا كنى و در آنچه از خود خواهند و آنچه بدان مجبورند بدانشان حواله كنى و در رفتارى كه ميان تو (و ايشان ) مى گذرد به حكم خدا عمل كنى و بايد رعايت اين (نكته ) كه آنها در پناه تو و ذمه خدا و پيماندارى او و پيمان پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند، ميانه تو و ستم بر آنان حايل شود (و از ستم بر آنان بازت دارد)؛ زيرا به ما رسيده است كه فرمود: من ظلم معاهدا كنت خصمه ؛ هر كس بر پيمان بسته اى ستم كند من طرف و دشمن او باشم))پس از خدا بپرهيز. و لا حول و لا قوة الا بالله (و جنبش و نيرويى نيست جز به خدا.)
اين پنجاه حق است كه تو را در برگرفته و به هيچ حال از حيطه شمول آنها بيرون نتوانى رفت و رعايت آنها بر تو واجب است ، و لازم است كه به پرداخت آنها عمل كنى و در اين كار از خداوند، جل ثناؤ ه ، كمك بخواهى .و لا حول و لا قوة الا بالله و الحمد لله رب العالمين(و جنبش و نيرويى نيست جز به خداوند، و ستايش خاص پروردگار جهانيان است .)(٤٧٠)


۷
اخلاق ١
١ _ ابتدا دفتر تاليف و نشر متون درسى حوزه و سپس متون ناميده شد كه بر گرفته از مركز تدوين و نشر متون درسى حوزه است .
٢ _ اخلاق در قرآن ، ج ١ ص ٢٤٠- ٢٤١
٣ _ سنن النبى ، ص ٧، مقدمه
٤ _ تحف العقول ص ٨٠
٥ _ كافى ج ٨، ص ١٥٠ح ١٣٢
٦ _ بحارالانوار، ج ١ ص ١٨٠ باب ١، ح ٦٤
٧ _ مثنوى ، دفتر اول بيت ٧٩ ٨٠
٨ _ اقبال
٩ _ نهج البلاغه ، ص ٤٨٠ حكمت ٧٣
١٠ _ بحار الانوار، ج ٤٧، ص ٣٤٩- ٣٥٠، باب ٣٣، ح ٥٠
١١ _ الميزان ج ٦ ص ٢٥٥- ٢٥٦، ذيل آيه ١٢٠ سوره مائده (٥)
١٢ _ الميزان ، ج ٦ ص ٢٥٦ ذيل آيه ١٢٠ سوره مائده (٥)
١٣ _ الميزان ج ٦، ص ٢٥٧، ذيل آيه ١٢٠ سوره مائده (٥)
١٤ _ اسلام و مقتضيات زمان ، ج ١، ص ١٥٤
١٥ _ رك : اخلاق در قرآن ، ج ١، ص ٢٤٠ - ٢٤١
١٦ _ اخلاق معاشرت ، ص ١٧٣- ١٧٤
١٧ _ اسلام و مقتضيات زمان ، ج ١ ص ٢٩٠، با تلخيص .
١٨ _ بحار الانوار ج ٩٢، ص ١٩، باب ١، ح ١٨
١٩ _ براى آگاهى از تفسير آيات اخلاقى اين سوره رك : تفسير سوره حجرات ، تاليف مرحوم آيه الله صدر رحمه الله .
٢٠ _ بحارالانوار ج ١٧ ص ٨ باب ١٣ ح ١٢
٢١ _ بحارالانوار ج ٧٧ ص ٢٦٧ باب ١١ ح ١
٢٢ _ انبيا (٢١): ٨٣
٢٣ _ درباره شمايل و خلق و خو و ادب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كتابها و رساله هاى مستقلى نوشته شده است ، از جمله شمائل النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ترمذى م ٢٧٩- كه ترجمه فارسى آن در سال ١٣٧٢ ش در تهران منتشر شده است - و هدايه الغبى فى اخلاق النبى از ابراهيم فرضى م ٧١٨ كه تلخيص و ترجمه فارسى اخلاق النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ابوالشيخ اصفهانى م ٣٦٩ است . هدايه الغبى در مجله تحقيقات اسلامى سال ٤، ش ١ و ٢، ١٣٦٨ ش ، ص ٨٣- ١٠٠ چاپ شده است .
٢٤ _ شعراء (٢٦): ٧٩- ٨٠
٢٥ _ تفسير نمونه ج ٦ ص ٦٩، ذيل آيه ١٢٠ سوره مائده (٥) براى آگاهى گسترده درباره ادب انبيا عليهم السلام رك : الميزان ، ج ٦ ص ‍ ٢٦٠- ٣٠٢، ذيل آيات ١١٦- ١٢٠ سوره مائده (٥)
٢٦ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم )، ص ٤٥ براى آگاهى بيشتر در اين باره رك : الميزان ، ج ٦ ص ٣٠٢- ٣٣٨، ذيل آيات ١١٦- ١٢٠ سوره مائده (٥)
٢٧ _ عيون اخبار الرضا (عليه السلام ) ج ١ ص ٦٣٥- ٦٤٤، با تلخيص
٢٨ _ ترجمه احياء علوم الدين ، ج ٢ ص ٧٧٠- ٧٩٢
٢٩ _ بحار الانوار، ج ٧٦، ص ١٤- ١٥، باب ٩٨ ح ٥
٣٠ _ بحارالانوار ج ٤٣، ص ٣١٩ باب ١٣، ذيل حديث ٢
٣١ _ شرح نهج البلاغه ، ج ١ ص ١١
٣٢ _ بحارالانوار ج ٤٣ ص ٣٤٣، باب ١٦ ح ١٥
٣٣ _ بحارالانوار، ج ٤٦، ص ٦٧، باب ٥ ح ٣٤
٣٤ _ بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٣٥٠، باب ١٦،ح ٢٤
٣٥ _ فرقان (٢٥): ٦٣
٣٦ _ بحارالانوار، ج ٤ ص ٣٣٢ باب ٩٨ ح ١٤
٣٧ _ ديوان منسوب به اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) ص ٨٢ بند ٣٧
٣٨ _ منتهى الامال ، ج ١ ص ٦٠٠- ٦٠١
٣٩ _ منتهى الامال ج ٢، ص ٣٤٥
٤٠ _ ديوان منسوب به اميرالمؤ منين (عليه السلام )، ص ٧٦ بند ٣٢
٤١ _ شرح غرر الحكم ج ٣ ص ٣٨٣
٤٢ _ شرح غرر الحكم ، ج ٥ ص ٢٦٣
٤٣ _ شرح غرر الحكم ج ٣ ص ٣٢٥
٤٤ _ بحارالانوار ج ١٤، ص ٣٢٦، باب ٢١ ح ٤٥
٤٥ _ شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠ ص ٤٩
٤٦ _ گلستان سعدى ، باب دوم : در اخلاق درويشان
٤٧ _ شرح غرر الحكم ج ٣ ص ١٦١
٤٨ _ شرح غرر الحكم ج ٤ ص ٥٨٥
٤٩ _ شرح غرر الحكم ج ٣ ص ٣٧٣
٥٠ _ شرح غرر الحكم ج ٣، ص ٣٥٧
٥١ _ تنبيه الخواطر، ج ٢، ص ١٢٢
٥٢ _ شرح غرر الحكم ج ٦ ص ١٥١
٥٣ _ بحارالانوار، ج ٧٨ ص ١٤١ ح ٣٥
٥٤ _ كافى ج ١ ص ٣٩ باب مجالسه العلماء و صحبتهم ح ٣
٥٥ _ شرح نهج البلاغه ج ١٠ ص ١٧١
٥٦ _ براى آگاهى بيشتر رك : سيماى فرزانگان ، ص ٢٧٢- ٢٧٨
٥٧ _ مصباح الهدايه ، ص ٢٠٩
٥٨ _ ابراهيم (١٤): ٣٦
٥٩ _ مائده (٥): ١١٨
٦٠ _ انبياء (٢١): ٨٣
٦١ _ مائده (٥): ١١٦
٦٢ _ مائده (٥): ١١٦
٦٣ _ منظور آن است كه در دعا نبايد گستاخانه و آمرانه با خداوند متعال سخن گفت . بنابراين آيات فوق با آيات ديگرى كه دعاهاى آمرانه و ناهيانه دارند ولى با مقدماتى همراهند كه نشانه رعايت ادب است ، منافاتى ندارد.
٦٤ _ بحارالانوار ج ١٨، ص ١٣٦ باب ١١ ذيل حديث ٣٩
٦٥ _ رك : مصباح الهدايه ، ص ٢٠٩- ٢١١
٦٦ _ وسائل الشيعه ، ج ٢١، ص ٣٩٣ ح ٢٧٣٨٧
٦٧ _ العروه الوثقى ، ج ٢، ص ٦١٩
٦٨ _ كنزالعمال ، ج ١ ص ١٧٩- ١٨٠ ح ٩٠٨
٦٩ _ فتح (٤٨): ٩
٧٠ _ نور (٢٤): ٥٤
٧١ _ منتهى الامال ج ٢، ص ٢٤٢- ٢٣٤
٧٢ _ كافى ج ١ ص ١٦٩ باب الاضطرار الى الحجه ، ح ٣
٧٣ _ بحارالانوار، ج ٤٧ ص ٢٦٦ باب ٣٠ ح ٣٥
٧٤ _ الفوائد الرضويه ، ص ٥٤
٧٥ _ سيماى فرزانگان ، ص ٢٧٢، به نقل از: حاج شيخ عباس قمى مرد تقوا و فضيلت ، ص ٥٦
٧٦ _ بحارالانوار ج ٧٥ ص ٣٠٩ باب ٢٥ ح ١
٧٧ _ شرح غرر الحكم ج ٥ ص ٣٥١
٧٨ _ وحيد بهبهانى ، ص ١٣٦
٧٩ _ براى آگاهى بيشتر در اين زمينه رك : سيماى فرزانگان ، ص ٢٤٥- ٢٨٠، بخش هشتم
٨٠ _ كافى ج ١ ص ٣٧ باب حق العالم ح ١
٨١ _ شرح غرر الحكم ج ٣ ص ١٣
٨٢ _ مستدرك الوسائل ج ١٧، ص ٢٠٠ ح ٢١٤٠٦
٨٣ _ بحار الانوار ج ٢ ص ٤٣ باب ١٠ ح ١١
٨٤ _ آل عمران (٣): ١٥٩
٨٥ _ بحار الانوار ج ٧١ ص ١٧١ باب ١٠ ح ٣٩
٨٦ _ شرح غرر الحكم ج ٧ ص ٦٩
٨٧ _ شرح غرر الحكم ، ج ٧، ص ٧٠.
٨٨ _ اينجانب نقش احسان و نيكى را در زندگى خود تجربه كرده و نتيجه آن را ديده ام . در اينجا يك نمونه را ذكر مى كنم : در همسايگى ما خانواده بى بند و بارى بودند كه اغلب صداى ترانه از منزلشان به گوش مى رسيد بارها تذكر داده بودم . اما خيلى موثر نبود تا اينكه روزى مقابل منزل را جارو مى كردم و به فكر افتادم كه جلو منزل آنها را نيز جارو كنم . در حين جارو كردن يكى از اعضاى خانواده آنها مرا ديد و بسيار شرمنده شد و مدتها به جبران يك بار جارو كردن ، جلو خانه ما را جارو مى كردند و براى هميشه صداى ترانه نيز قطع شد.
٨٩ _ نهج البلاغه ، ج ١١، ص ٢١٨
٩٠ _ شرح نهج البلاغه ج ١١، ص ٢١٨
٩١ _ شرح غرر الحكم ج ٥ ص ٤٥١
٩٢ _ شرح غرر الحكم ج ٦ ص ٢٢
٩٣ _ نور (٢٤) آيه ٢٢
٩٤ _ صحيفه سجاديه دعاى مكارم الاخلاق ش ٢٠
٩٥ _ شرح غرر الحكم ، ج ١ ص ٣٢٩ و ٣٣٥
٩٦ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٥ ح ٥٧٣٨
٩٧ _ وسائل الشيعه ، ج ٥، ص ١١، ح ٥٧٥٦
٩٨ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ١١ ح ٥٧٥٥
٩٩ _ بحارالانوار، ج ٦٢ ص ٢٩١ باب ٨٩
١٠٠ _ بحارالانوار، ج ٧٨ ص ٣٣٥، باب ٢٦ ح ١
١٠١ _ كنزالعمال ج ٦ ص ٦٤١ ح ١٧١٨١
١٠٢ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٧ ح ٥٧٤٦
١٠٣ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ١٢٩ ح ١٧٠٤
١٠٤ _ كافى ج ٦ ص ٤٨٥ باب اتخاذ الشعر و الفرق ، ح ٢
١٠٥ _ بحارالانوار ج ٧٩، ص ٢٩٧ باب ١٠٩ ح ١
١٠٦ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ١٢١- ١٢٣- ١٦٧٤
١٠٧ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ١٢٢ ح ١٦٧٤
١٠٨ _ كافى ج ٦ ص ٤٨٧باب اللحيه و الشارب ح ٦
١٠٩ _ كافى ج ٦ ص ٤٨٧ - ٤٨٨ باب اللحيه و الشارب ح ١١
١١٠ _ كافى ، ج ٦، ص ٥١٩، باب الادهان ، ح ١.
١١١ _ كافى ، ج ٦، ص ٥١٩، باب الادهان ، ح ٥.
١١٢ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ١٣٢ ح ١٧١٢
١١٣ _ كافى ج ٦، ص ٤٩٠ باب قص الاظفار، ح ١
١١٤ _ الاداب الدينيه ص ٢٤٨
١١٥ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ١٤٦ ح ١٧٥٩
١١٦ _ بحارالانوار ج ٧٦ ص ١٤٠ باب ١٩ ح ٣
١١٧ _ وسائل الشيعه ج ٤ ص ٤٣٥ ح ٥٦٣٩
١١٨ _ وسائل الشيعه ج ٢، ص ١٠، ح ١٣١٩
١١٩ _ وسائل الشيعه ، ج ٢، ص ٩، ح ١٣١٥.
١٢٠ _ كافى ، ج ٣، ص ٢٢، باب السواك ، ح ١.
١٢١ _ وسائل الشيعه ج ٢ ص ٧- ٨ ح ١٣١١
١٢٢ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٦ ح ٥٧٤١
١٢٣ _ كافى ج ٦ ص ٤٤١ باب اللباس ح ٣
١٢٤ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ١٤ ح ٥٧٦٣
١٢٥ _ سراج الشيعه ص ٢٨
١٢٦ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٣٦ ح ٣٠٧٠٧
١٢٧ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٦٢ ح ٣٠٧٨٠
١٢٨ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٤٠٥ ح ٣٠٩٠١
١٢٩ _ توضيح المسائل ص ٤٢١، م ٢٦٣٦
١٣٠ _ كافى ج ٦ ص ٢٧٢، باب الاكل متكئا، ح ١٠
١٣١ _ كافى ج ٦ ص ٢٧٢ باب الاكل متكئا، ح ٧
١٣٢ _ رك : وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٢٦٦- ٢٦٧، ح ٣٠٥٠٨- ٣٠٥١١
١٣٣ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) ص ١٨١ ح ١٨٥
١٣٤ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) ص ١٩٢ ح ٢١٨
١٣٥ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٩٩ ح ٣٠٨٨٢
١٣٦ _ كافى ج ٦ ص ٢٧٠ باب كراهيه كثره الاكل ح ١١
١٣٧ _ المحجه البيضاء ج ٣، ص ٤ ٥
١٣٨ _ رك : وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٢٧- ٣٢٨ ح ٣٠٦٧٧- ٣٠٦٧٨
١٣٩ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٠٨ ح ٣٠٦٢٤
١٤٠ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٢٦١ ح ٣٠٦٢٤
١٤١ _ وسائل الشيعه ج ٢٤ ص ٣٦٠ ح ٣٠٧٧٦
١٤٢ _ وسائل الشيعه ج ٢٤، ص ٣٥٩ ح ٣٠٧٧٤
١٤٣ _ سراج الشيعه ، ص ٤٨، نيز رك : وسائل الشيعه ، ج ٢٥، ص ٢٣٣- ٢٧٣، حديث ٣١٧٧٠- ٣١٨٩٢.
١٤٤ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) ص ١٧٠- ح ١٩٤
١٤٥ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم )، ص ١٧٠ ح ١٩٣
١٤٦ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم )، ص ٤٦ ح ٥٨
١٤٧ _ وسائل الشيعه ج ٢٥، ص ٢٥٠ ح ٣١٨٣١
١٤٨ _ لقمان (٣١): ١٨، اسراء (١٧): ٣٧
١٤٩ _ بحار الانوار، ج ٧٦ ص ٣٠٣، باب ٥٧ ح ١٠ نيز رك : تفسير نمونه ، ج ١٧، ص ٥٩
١٥٠ _ لقمان (٣١): ١٩
١٥١ _ وسائل الشيعه ج ١١ ص ٤٥٦ ح ١٥٢٥١
١٥٢ _ نباء (٧٨): ٩
١٥٣ _ بحار الانوار ج ٧٦ ص ١٨٢ باب ٣٩ ح ٣
١٥٤ _ بحارالانوار ج ٧٦ ص ١٨١، باب ٣٩ ح ١
١٥٥ _ منتهى الامال ، ج ١، ص ٢٩٧ فصل دوم .
١٥٦ _ بحار الانوار، ج ٧٦، ص ٢٠٢، باب ٤٤، ح ٢٠
١٥٧ _ گزيده حليه المتقين ، ص ٨٠
١٥٨ _ شرح غرر الحكم ج ٤ ص ٥٩٦
١٥٩ _ بحارالانوار، ج ٧٣ ص ١٨٠، باب ٣٨، ح ١٠
١٦٠ _ گزيده حليه المتقين ، ص ٧٦- ٧٨
١٦١ _ كافى ، ج ٢ ص ٦٦١ باب الجلوس ، ح ٤
١٦٢ _ كافى ج ٢ ص ٦٧١ باب النوادر، ح ١
١٦٣ _ تحف العقول ، ص ٣٨٩
١٦٤ _ كنز العمال ، ج ٩، ص ٢٧٧، ح ٢٦٠٠٢
١٦٥ _ مستدرك الوسائل ج ٣ ص ٣٢٥، ح ٣٦٩٧
١٦٦ _ توضيح المسائل ، ص ١٣٨ م ٨٦٥
١٦٧ _ وسائل الشيعه ج ٤، ص ٣٨٥، ح ٥٤٦٨
١٦٨ _ كنزالعمال ، ج ١٥، ص ٤٨٩- ٤٩٠ ح ٤١٩٤٠
١٦٩ _ سنن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) ص ١٢٣، ح ١٣١
١٧٠ _ بحارالانوار ج ٧٣ ص ١٦٧ باب ٣٤ ح ٧
١٧١ _ وسائل الشيعه ج ١١، ص ٣٨٤- ٣٨٥ ح ١٥٠٧٢
١٧٢ _ گزيده حليه المتقين ص ١٨٢
١٧٣ _ گزيده حليه المتقين ص ١٨٢
١٧٤ _ وسائل الشيعه ج ١١، ص ٣٧٩- ٣٨٠ ح ١٥٠٦٤
١٧٥ _ وسائل الشيعه ج ١١، ص ٣٨٦ ح ١٥٠٧٦
١٧٦ _ گزيده حليه المتقين ص ١٨٢
١٧٧ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ٢٠١ ح ٦٣٢٨
١٧٨ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ١٩٧ ح ٦٣٢٠
١٧٩ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ١٩٨ ح ٦٣٢١
١٨٠ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ١٩٨، ح ٦٣٢١
١٨١ _ اعراف (٧): آيه ٣١
١٨٢ _ بحارالانوار، ج ٨٣، ص ٣٧٩، باب ٣٠ ح ٤٧
١٨٣ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٢٠١ ح ٦٣٢٩
١٨٤ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٢٠٢ ح ٦٣٣١
١٨٥ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ٢٢٧ ح ٦٤٠٣
١٨٦ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ٢٢٩،ح ٦٤٠٩
١٨٧ _ وسائل الشيعه ج ٥ ص ٢٣٣ ح ٦٤١٩
١٨٨ _ بحارالانوار، ج ٨٣ ص ٣٦٨- ٣٦٩ باب ٣٠، ح ٢٧
١٨٩ _ بحارالانوار ج ٨٣، ص ٣٨٠ باب ٣٠ ح ٤٨
١٩٠ _ بحارالانوار، ج ٨٣، ص ٣٨٤، باب ٣٠، ح ٦٠
١٩١ _ بحارالانوار، ج ٨٣، ص ٣٧٠ باب ٣٠ ح ٣٠
١٩٢ _ وسائل الشيعه ج ٥، ص ٢٣٨، ح ٦٤٣٧
١٩٣ _ وسائل الشيعه ، ج ٥، ص ٢٣٨ ح ٦٤٣٧
١٩٤ _ بحارالانوار ج ٤٣، ص ٣٣٩باب ١٦ ح ١٣
١٩٥ _ مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٤٣٧، ح ٣٩٤٦
١٩٦ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٠٣ باب فضل حامل القرآن ح ٢
١٩٧ _ واقعه (٥٦): ٧٩
١٩٨ _ وسائل الشيعه ج ٦، ص ١٩٦ ح ٧٧١٧
١٩٩ _ نحل (١٦): ٩٨
٢٠٠ _ سوره مزمل (٧٣): ٤
٢٠١ _ محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) (٤٧): ٢٤
٢٠٢ _ كافى ج ١ ص ٣٦ باب صفه العلماء، ح ٣
٢٠٣ _ بحار الانوار، ج ٧٦ ص ١٣١ باب ١٨ ح ٢٢
٢٠٤ _ كنزالعمال ج ٢، ص ٣١٧ ح ٤١١٥
٢٠٥ _ مستدرك الوسائل ج ٤، ص ٢٦٨، ح ٤٦٦٧
٢٠٦ _ وسائل الشيعه ج ٦، ص ٢١١، ح ٧٧٥٩
٢٠٧ _ كافى ج ٢ ص ٦٠٧ باب من حفظ القرآن ثم نسيه ، ح ١
٢٠٨ _ بحار الانوار، ج ٤٣، ص ٣٣١، باب ١٦ ح ١
٢٠٩ _ اعراف (٧): ٢٠٤
٢١٠ _ رك : وسائل الشيعه ، ج ٨، ص ٦٣- ٦٨، ح ١٠٠٩٣- ١٠١٠٥
٢١١ _ فتح الابواب ، ص ١٥٦
٢١٢ _ بحارالانوار، ج ٩١، ص ٢٥٠، باب ١١٧ ح ٤
٢١٣ _ بحارالانوار، ج ٩١، ص ٢٤١، باب ١١٦، ح ١
٢١٤ _ براى آگاهى گسترده در خصوص استخاره رك : فتح الابواب ، از سيد بن طاووس قدس سره
٢١٥ _ وسائل الشيعه ، ج ١١، ص ٤٠٨ ح ١٥١٢٤
٢١٦ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٢٧٥، باب ٤٩، ح ٣١
٢١٧ _ وسائل الشيعه ج ١١، ص ٤٤٨، ح ١٥٢٢٧
٢١٨ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٢٩٢، باب ٥٥، ح ١٩
٢١٩ _ وسائل الشيعه ج ١١، ص ٣٧٥، ح ١٥٠٥٢
٢٢٠ _ وسائل الشيعه ، ج ١١، ص ٣٤٤، ح ١٤٩٧٣
٢٢١ _ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٢٢٠، ح ٩٢٩٩
٢٢٢ _ نيز رك : وسائل الشيعه ج ١١، ص ٤٥٩ ح ١٥٢٥٩
٢٢٣ _ وسائل الشيعه ، ج ١١، ص ٤٤٠- ٤٤٢ ح ١٥٢٠٨
٢٢٤ _ بحارالانوار، ج ١٠٠، ص ١١٦ باب ٢٠ ح ١
٢٢٥ _ بحارالانوار، ج ٧٤ ص ٣١١، باب ٢٠ ح ٦٥
٢٢٦ _ بحارالانوار، ج ٧٤، ص ٣٥٤، باب ٢١، ح ٢٩.
٢٢٧ _ رك : مفاتيح الجنان ، باب سيم ، فصل اول : در آداب زيارت .
٢٢٨ _ بحارالانوار، ج ٩٣ ص ٣٢٢ باب ١٧ ح ٣٦
٢٢٩ _ بحارالانوار، ج ٩٣، ص ٣١٣ باب ١٧ ح ١٧
٢٣٠ _ كافى ج ٢، ص ٤٨٤، باب الثناء، قبل الدعاء، ح ٢
٢٣١ _ كافى ج ٢، ص ٤٩١، باب الصلاه على النبى محمد و اهل بيته (عليهم السلام )، ح ١.
٢٣٢ _ كافى ج ٢ ص ٤٨٧ باب العموم فى الدعاء ح ١
٢٣٣ _ اعراف (٧): آيه ٥٥
٢٣٤ _ كافى ج ٢، ص ٤٧٨، باب الاجتماع فى الدعا، ح ٣
٢٣٥ _ كافى ج ٢ ص ٤٧٣، باب الاقبال على الدعاء ح ٣
٢٣٦ _ بحارالانوار، ج ٩٣، ص ٣٤٥، ح ٩.
٢٣٧ _ بحار الانوار ج ٩٣، ص ٣٧٥ باب ٢٤ ح ١٦
٢٣٨ _ بحارالانوار ج ٩٣ ص ٣٧٦ باب ٢٤ ح ١٦
٢٣٩ _ بحارالانوار، ج ٩٣ ص ٣٧٤ باب ٢٤ ح ١٦
٢٤٠ _ اسراء (١٧) آيه ١٠٩
٢٤١ _ بحارالانوار، ج ٩٣ ص ٢٩٦ باب ١٦ ح ٢٣
٢٤٢ _ عالم ربانى : يادنامه آيه الله حاج سيد مهدى روحانى ، ص ١٣١ - ١٣٢.
٢٤٣ _ وسائل الشيعه ج ٩ ص ٤٥٤- ٤٥٥، ح ١٢٤٨٧
٢٤٤ _ بحار الانوار ج ٤٦ ص ٢٩٠- ٢٩١ باب ١٧ ح ١٥
٢٤٥ _ بحارالانوار ج ٤٦ ص ٢٩٤ باب ١٧ ح ٢٣
٢٤٦ _ بقره (٢): ٢٦٤
٢٤٧ _ وسائل الشيعه ، ج ٩، ص ٤٥٢- ٤٥٣ ح ١٢٤٨١
٢٤٨ _ وسائل الشيعه ج ٩، ص ٤٥٢ ح ١٢٤٨٠
٢٤٩ _ وسائل الشيعه ج ٩، ص ٣١٥- ٣١٦، ح ١٢١٠٩
٢٥٠ _ بقره (٢): ٢٦٧
٢٥١ _ وسائل الشيعه ، ج ٩، ص ٤٣٣، ح ١٢٤١٦
٢٥٢ _ وسائل الشيعه ج ٩ ص ٤٣٤، ح ١٢٤٢٠
٢٥٣ _ وسائل الشيعه ج ٩، ص ٤٢٥، ح ١٢٣٩٥
٢٥٤ _ البته مكروه است انسان سائل را رد كند ولو گمان به بى نيازى او داشته باشد (تحرير الوسيله ، ج ٢، ص ٨٨، مساءله ٩.)
٢٥٥ _ وسائل الشيعه ، ج ٩، ص ٤٤، ح ١٢٣٩٠
٢٥٦ _ وسائل الشيعه ج ٩، ص ٤٢٤ ح ١٢٣٨٩
٢٥٧ _ وسائل الشيعه ، ج ٩، ص ٣٩١-٣٩٢، ح ١٢٣١٠.
٢٥٨ _ رك : معراج السعاده ، ص ٣٠٤. در كتابهاى اخلاقى مانند جامع السعادات درباره انفاق و آداب آن بتفصيل بحث شده است .
٢٥٩ _ حجر(١٥): ٥٢؛ نور (٢٤): ٦٩.
٢٦٠ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ١٢، باب ٩٧، ح ٤٦.
٢٦١ _ انعام (٦): ٥٤.
٢٦٢ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ١٠، باب ٧٩، ح ٣٨.
٢٦٣ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٤-٥، ح ١٣.
٢٦٤ _ فرقان (٢٥): ٧٥؛ يونس (١٠): ١٠؛ احزاب (٣٣): ٤٤. رك : اخلاق در قرآن ، ج ٣، ص ٢٥٨
٢٦٥ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٣، باب ٩٧، ح ٤
٢٦٦ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ١١، باب ٩٧، ح ٤٦
٢٦٧ _ بحارالانوار، ج ٧٦ ص ١١، باب ٩٧، ح ٤٦
٢٦٨ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ١٢، باب ٩٧، ح ٥٠
٢٦٩ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٣، باب ٩٧، ح ٦
٢٧٠ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٤ باب ٩٧ ح ١١
٢٧١ _ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٣٦٢، ح ٩٦٧٦
٢٧٢ _ نساء (٤): ٨٦
٢٧٣ _ بحارالانوار، ج ٧٢، ص ٣٨، باب ٩٤، ح ٣١
٢٧٤ _ شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠ ص ٣١٥
٢٧٥ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٩ باب ٩٧، ح ٣٧
٢٧٦ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٩ باب ٩٧، ح ٣٥
٢٧٧ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٤٨، باب التسليم على النساء، ح ١
٢٧٨ _ بحارالانوار، ج ٧٦، ص ٩ باب ٩٧، ح ٣٥
٢٧٩ _ نساء (٤): ٨٦
٢٨٠ _ كافى ، ج ٢، ص ١٨١، باب المصافحه ، ح ١١.
٢٨١ _ وسائل الشيعه ، ج ١٢، ص ٢٢٥، ح ١٦١٥٢.
٢٨٢ _ بحارالانوار، ج ١٦، ص ١٥٢، باب ٨، ذيل حديث ٤.
٢٨٣ _ بقره (٢): ٨٣.
٢٨٤ _ بحارالانوار، ج ١٦، ص ١٥٣، باب ٨، ذيل حديث ٤.
٢٨٥ _ كافى ، ج ٢، ص ١١٧، باب المداراه ، ح ٥.
٢٨٦ _ بحارالانوار، ج ٧١، ص ٢٨٣، باب ٧٨، ح ٣٤.
٢٨٧ _ لقمان (٣١): ١٩.
٢٨٨ _ بقره (٢): ٨٣.
٢٨٩ _ اسراء (١٧): ٥٣.
٢٩٠ _ شرح غرر الحكم ، ج ٤، ص ٣٢٩
٢٩١ _ شرح غرر الحكم ، ج ٤، ص ٣٢٩.
٢٩٢ _ بحارالانوار، ج ٧١، ص ٣٠٩، باب ٧٩، ذيل آيات باب .
٢٩٣ _ طه (٢٠): ٤٤.
٢٩٤ _ نهج البلاغه ، ص ٤٧٦، حكمت ٤٠.
٢٩٥ _ گلستان ، باب هشتم : در آداب صحبت .
٢٩٦ _ گلستان ، باب هشتم : در آداب صحبت .
٢٩٧ _ بحارالانوار، ج ١، ص ٢١٩، باب ٦، ح ٤٨.
٢٩٨ _ گلستان ، باب هشتم : در آداب صحبت .
٢٩٩ _ شرح غررالحكم ، ج ٤، ص ٣٢٩.
٣٠٠ _ مشكاه الانوار، ص ١٣٤.
٣٠١ _ توبه (٩): ٦١.
٣٠٢ _ مكارم الاخلاق ، ج ١، ص ٤٥.
٣٠٣ _ بحارالانوار، ج ٤٩، ص ٩٠، باب ٧، ح ٤.
٣٠٤ _ رك : اخلاق معاشرت ، ص ١٧٩ - ١٨٨.
٣٠٥ _ شرح غرر الحكم ، ج ٦، ص ٤٦.
٣٠٦ _ بحارالانوار، ج ٦١، ص ١٨٣، باب ٤٤، ح ٤٦.
٣٠٧ _ شرح غرر الحكم ، ج ٦، ص ٢٨٣٢.
٣٠٨ _ تحف العقول ، ص ٤٨٩.
٣٠٩ _ در سرگذشت عالم مجاهد آيه الله شيخ محمد بافقى رحمه الله آورده اند:((ايشان در حمام ، شخصى را مشغول تراشيدن ريش ‍ خود ديدند. به او گفتند: چرا ريشت را مى تراشى ؟ آن شخص - كه سرهنگ ارتش پهلوى بود - با عصبانيت به صورت مرحوم شيخ سيلى نواخت . حاج شيخ بدون درنگ طرف ديگر صورت را پيش آورد و گفت : يك سيلى هم اين طرف بزن ولى ريشت را نتراش !
سرهنگ از اين خلق خوش متعجب شد و از دلاك پرسيد: ايشان كيست ؟ دلاك مرحوم شيخ را معرفى كرد. سرهنگ سراسيمه شد و از ايشان عذرخواهى كرد و توبه كرد و سرانجام از مخلصين و ارادتمندان ايشان گشت .))
(مجاهد شهيد آيه الله حاج شيخ محمد تقى بافقى ، ص ٨٣ - ٨٤.)
٣١٠ _ توضيح المسائل ، ص ٤٥٤، مساءله ٢٨١٦.
٣١١ _ نهج البلاغه ، ص ١٨٨، خطبه ١٢٩.
٣١٢ _ وسائل الشيعه ، ج ١٥، ص ٢٤٦، ح ٢٠٤٠٣.
٣١٣ _ نهج البلاغه ، ص ٢٥٠، خطبه ١٧٥.
٣١٤ _ از جمله كتابهاى : سخن و سخنورى ، راه و رسم تبليغ و تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهرى .
٣١٥ _ تحف العقول ، ص ٢٥ - ٢٦.
٣١٦ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٧٢، باب بدون عنوان ، ح ١.
٣١٧ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٧٢، باب بدون عنوان ، ح ٣.
٣١٨ _ غرر الحكم ، ج ٤، ص ٣٦٥.
٣١٩ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٧٠، باب التكاتب ، ح ٢.
٣٢٠ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٧٣، باب بدون عنوان ، ح ٧.
٣٢١ _ صحيفه امام ، ج ٢، ص ٣٧، نامه مورخ ١٦ / ٤ / ١٣٥٠ ش .
٣٢٢ _ صحيفه امام ، ج ٢، ص ٣٧، نامه مورخ ٢ / ٧ / ١٣٥٠ ش .
٣٢٣ _ مصباح الهدايه ، ص ٢٣٩.
٣٢٤ _ نجم (٥٣): ٢٩.
٣٢٥ _ مصباح الهدايه ، ص ٢٣٩.
٣٢٦ _ مصباح الهدايه ، ص ٢٤١.
٣٢٧ _ مصباح الهدايه ، ص ٢٤١.
٣٢٨ _ شرح غرر الحكم ، ج ٥، ص ٤٤١، ح ٩٦٢٣.
٣٢٩ _ بحارالانوار، ج ٧٧، ص ١٥٢، باب ٧، ح ١١٣.
٣٣٠ _ نهج البلاغه ، ص ٤٠٣، نامه ٣١.
٣٣١ _ كنز العمال ، ج ٩، ص ٢٧، ح ٢٤٧٥٩.
٣٣٢ _ نهج البلاغه ، ص ٤٧٠، حكمت ١٢.
٣٣٣ _ كنز العمال ، ج ٦، ص ٤٤٤، ح ١٦٤٦٣.
٣٣٤ _ سعدى .
٣٣٥ _ كافى ، ج ٢، ص ١٦٩، باب حق المؤ من على المؤ من ، ح ٢.
٣٣٦ _ نهج البلاغه ، ص ٤٠٣، نامه ٣١.
٣٣٧ _ بحارالانوار، ج ١٦، ص ٢٩٨، باب ١٠، ح ٢.
٣٣٨ _ الترغيب و الترهيب ، ج ٣، ص ٤٨٤، ح ٥.
٣٣٩ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٦٣، باب الدعابه و الضحك ، ح ١.
٣٤٠ _ اءمالى الطوسى ، ص ٥٣٦ - ٥٣٧، ح ١١٦٢
٣٤١ _ شرح غرر الحكم ، ج ٢، ص ١٦٢.
٣٤٢ _ بحارالانوار، ج ٧٢، ص ٢٥٩، باب ١١٤، ح ٢٢.
٣٤٣ _ شرح غرر الحكم ، ج ٥، ص ١٩٥.
٣٤٤ _ بحارالانوار، ج ٤٦، ص ٦٨، باب ٥، ح ٣٩.
٣٤٥ _ وسائل الشيعه ، ج ١٢، ص ١١٨، ح ١٥٨١٥.
٣٤٦ _ تحف العقول ، ص ٨٦.
٣٤٧ _ شرح غرر الحكم ، ج ٤، ص ١٨.
٣٤٨ _ شرح غرر الحكم ، ج ٥، ص ٢٤.
٣٤٩ _ بحارالانوار، ج ٤٦، ص ٢٥٨، باب ١٦، ح ٥٩.
٣٥٠ _ وسائل الشيعه ، ج ١٦، ص ١٥٤، ح ٢١٢٢٥.
٣٥١ _ وسائل الشيعه ، ج ١٦، ص ٢٦٠، ح ٢١٥١٢.
٣٥٢ _ مستدرك الوسائل ، ج ٩، ص ٩٩، ح ١٠٣٣٥.
٣٥٣ _ كنز العمال ، ج ٩، ص ٣٦٥، ح ٢٦٤٨٦.
٣٥٤ _ تحف العقول ، ص ٧٨٤.
٣٥٥ _ نور (٢٤): ٢٧.
٣٥٦ _ تفسير نمونه ، ج ١٤، ص ٤٣٠، ذيل آيات ٢٧ - ٢٩ از سوره نور (٢٤).
٣٥٧ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٦٠، باب المجالس بالامانه ، ح ٣.
٣٥٨ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٦٢، باب الجلوس ، ح ٦.
٣٥٩ _ كافى ، ج ٢، ص ٦٦٢، باب الجلوس ، ح ٨.
٣٦٠ _ انعام (٦): ٦٨.
٣٦١ _ منية المريد، ص ٢٢٠، ٢٢١.
٣٦٢ _ مجادله (٥٨): ١١.
٣٦٣ _ بحارالانوار، ج ١، ص ٢٠٥، باب ٤، ح ٢٨.
٣٦٤ _ بحارالانوار، ج ٦٦ ص ٣٣٩، باب ٦، ح ٤.
٣٦٥ _ مشكاة الانوار، ص ١٦٨.
٣٦٦ _ مشكاة الانوار، ص ١٧٠.
٣٦٧ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ١٣٧، باب ٥٢، ح ٤.
٣٦٨ _ شرح غررالحكم ، ج ٦، ص ٢٢٣.
٣٦٩ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ١٣٧، باب ٥٢، ح ٤.
٣٧٠ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ١٣٧، باب ٥٢، ح ٤.
٣٧١ _ نهج البلاغه ، ص ٥٤٦، حكمت ٣٣٩.
٣٧٢ _ اسراء (١٧): ٢٣.
٣٧٣ _ شرح غررالحكم ، ج ٢، ص ١٩١.
٣٧٤ _ بحارالانوار، ج ٧٤، ص ٧٩، باب ٢، ح ٧٨.
٣٧٥ _ بحارالانوار، تج ٧٤، ص ٦١، ح ٢٦.
٣٧٦ _ بحارالانوار، ج ٧٤، ص ٤٥، باب ٢، ح ٦.
٣٧٧ _ لقمان (٣١): ١٥.
٣٧٨ _ كنزالعمال ، ج ١٦، ص ٥٧٩، ح ٤٥٩٣٤.
٣٧٩ _ كافى ، ج ٢، ص ١٦٢-١٦٣، باب البر بالوالدين ، ح ١٨.
٣٨٠ _ وسائل الشيعة ، ج ٢٠، ص ٢٨٣، ح ٢٥٦٣٦.
٣٨١ _ كافى ، ج ٦، ص ٢٥٨، باب حق الضيف و اكرامه ، ح ٢.
٣٨٢ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٦، باب ٩٣، ح ١٤.
٣٨٣ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٤٨، باب ٩٠، ح ١١.
٣٨٤ _ المحجة البيضاء، ج ٣، ص ٢٩.
٣٨٥ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٥١، باب ٩١، ح ٤.
٣٨٦ _ كافى ، ج ٦، ص ٢٨٣، باب كراهية استخدام الضيف ، ح ٢.
٣٨٧ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٥٥، باب ٩١، ح ٢٨.
٣٨٨ _ وسائل الشيعة ، ج ١١، ص ٤٥٦، ح ١٥٢٥٠.
٣٨٩ _ بحارالانوار، ج ١٦، ص ٢٣٥، باب ٩، ح ٣٥.
٣٩٠ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٥٤، باب ٩١، ح ٢٢؛ نيز رك : كافى ، ج ٦، ص ٢٨٥ - ٢٨٦، باب الاكل مع الضيف ، ح ١-٤.
٣٩١ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٥١، باب ٩١، ح ١. براى آگاهى بيشتر رك : مهماندارى در اسلام .
٣٩٢ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٤٨، باب ٩٠، ح ١١.
٣٩٣ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٦٥، باب ٩٥، ح ٥.
٣٩٤ _ المحجة البيضاء، ج ٣، ص ٣٨-٤٦.
٣٩٥ _ كنزالعمال ، ج ٩، ص ٢٤٦، ٢٦٩، ح ٢٥٨٦٣، ٢٥٨٦٥، ٢٥٩٧٦.
٣٩٦ _ المحجة البيضاء، ج ٣، ص ٢٧.
٣٩٧ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٤٥، باب ٨٨، ح ٣.
٣٩٨ _ احزاب (٣٣): ٥٣.
٣٩٩ _ بحارالانوار، ج ٧٥، ص ٤٤٨ - ٤٥٠، باب ٩٠.
٤٠٠ _ بقره (٢): ٢٨٢.
٤٠١ _ نهج البلاغه ، ص ٥٤٩-٥٥٠، حكمت ٤١٧.
٤٠٢ _ المحجة البيضاء، ج ٨، ص ٣٤٠.
٤٠٣ _ بحارالانوار، ج ٨، ص ٦٤ باب ٢٢، ذيل آيات همين باب .
٤٠٤ _ صحيفه امام ، نامه مورخ ٨ / ٢ /١٣٦١ ش .
٤٠٥ _ نساء (٤): ٣٦.
٤٠٦ _ المحجه البيضاء، ج ٣، ص ٤٢٢.
٤٠٧ _ نهج البلاغه ، ص ٤٢٢، نامه ٤٧.
٤٠٨ _ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٤٢٦ - ٤٢٧، ح ٩٨٨٨.
٤٠٩ _ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٤٢٢، ح ٩٨٦٨.
٤١٠ _ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٤٢٣ - ٤٢٤، ح ٩٨٧٧.
٤١١ _ الكافى ، ج ٢، ص ٦٦٦، باب حق الجوار، ح ٣.
٤١٢ _ الكافى ، ج ٢، ص ٦٦٧، باب حق الجوار، ح ٨.
٤١٣ _ بحارالانوار، ج ٨٢، ص ٩٣، باب ٥٩، ح ٤٦.
٤١٤ _ تحف العقول ، ص ٤٠٩.
٤١٥ _ در اين فصل از امورى كه اهميت زيادى دارد يا در اخلاق (٢) نيست ، بحث شده است .
٤١٦ _ شرح احوال آيه الله العظمى اراكى ، ص ٢٩٦.
٤١٧ _ بحارالانوار، ج ٢، ص ٣٧، باب ٨، ح ٥٤.
٤١٨ _ نهج البلاغه ، ص ٣٩٣، نامه ٣١.
٤١٩ _ بحارالانوار، ج ٨٦، ص ١٨، باب ٦٠، ح ١٥.
٤٢٠ _ مثنوى ، دفتر اول ، ابيات ٣٤٤٦ - ٣٤٤٧.
٤٢١ _ كليات اشعار و آثار فارسى شيخ بهايى ، ص ٣٢ - ٣٣.
٤٢٢ _ اءعيان الشيعه ، ج ١٠، ص ٣٥٢.
٤٢٣ _ ريحانه الادب ، ج ٣، ص ٣٠٧.
٤٢٤ _ همايى نامه ، ص ٢١، به نقل از گوهر وقت ، ص ١٨٥. درباره غنيمت شمردن عمر و ارزش فرصتها مراجعه كنيد به گوهر وقت .
٤٢٥ _ انوار نعمانيه ، ج ٤، ص ٣٠٦، به نقل از گوهر وقت ، ص ١٥٥.
٤٢٦ _ فيض القدير، ص ١١٧.
٤٢٧ _ گوهر وقت ، ص ١٤٦.
٤٢٨ _ بحارالانوار، ج ٦٩، ص ١٢٤ - ١٢٥، باب ١٠٠، ح ٢.
٤٢٩ _ اربعين حديث ، ص ٢٠، ص ٦٧، ص ١١١، ص ١٢٣، ص ١٨٥، ص ٥٩٠، ص ٦٢٢، ص ٦٥٣.
٤٣٠ _ سيرى در نهج البلاغه ، ص ٥٢.
٤٣١ _ آن سفر كرده ، ص ٤٠.
٤٣٢ _ كافى ، ج ٢، ص ١٢١، باب التواضع ، ح ١.
٤٣٣ _ بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٨٠، باب ١٦، ح ٦٥.
٤٣٤ _ بحارالانوار، ج ٢، ص ٤١، باب ١٠، ح ٢.
٤٣٥ _ شرح غرر الحكم ، ج ٤، ص ١٩٦.
٤٣٦ _ بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٣٩٥، باب ١٤٤، ح ١.
٤٣٧ _ بحارالانوار، ج ١، ص ٨٨، باب ١، ح ١٣.
٤٣٨ _ سيماى فرزانگان ، ص ٢١٤. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه رك : سيماى فرزانگان ، ج ٣، ص ٢١١ - ٢٤٣، بخش هفتم : سحرخيزى و نماز شب ، رمز موفقيت .
٤٣٩ _ نساء (٤): ١٠٠.
٤٤٠ _ بحارالانوار، ج ٥٣، ص ١٧٤ - ١٧٥، باب ٣١، ح ٧.
٤٤١ _ مفاتيح الجنان ، ص ٤٩٠، باقيات صالحات ، باب ششم .
٤٤٢ _ با استفاده از نشريات مركز مشاوره حوزه علميه قم .
٤٤٣ _ نگرشى بر ارزشهاى تربيتى در نظام طلبگى ، ص ١٩ - ٢٢.
٤٤٤ _ گلستان ، باب هشتم : در آداب صحبت .
٤٤٥ _ كافى ، ج ١، ص ٤٠، باب سوال العالم و تذاكره ، ح ٣.
٤٤٦ _ منيه المريد، ص ٢٣٤.
٤٤٧ _ نهج البلاغه ، ص ٥٣١، حكمت ٣٢٠.
٤٤٨ _ انبياء (٢١): ٧؛ نحل (١٦): ٤٣.
٤٤٩ _ محض نمونه رك : كافى ، ج ١، ص ٣٠٤، باب الاشاره و النص على على بن الحسين عليهما السلام .
٤٥٠ _ شرح غررالحكم ، ج ٤، ص ١٣٦.
٤٥١ _ بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٩٢، باب ٢٠، ح ٧.
٤٥٢ _ بحارالانوار، ج ٧٧، ص ١٦٠، باب ٧، ح ١٥٩.
٤٥٣ _ بحارالانوار، ج ٢، ص ٢٢٨ - ٢٢٩، باب ٢٩، ح ١٣.
٤٥٤ _ مكارم الاخلاق ، ج ٢، ص ٣٦٤، ح ٢٦٦١.
٤٥٥ _ سيماى فرزانگان ، ص ٣١٢.
٤٥٦ _ منيه المريد، ٢٨٤.
٤٥٧ _ عوائد الايام ، ص ٨٢ - ٨٤، مقدمه التحقيق .
٤٥٨ _ الوافى ، پايان جلد ٣.
٤٥٩ _ ترجمه رساله حقوق را از رهاورد خرد (ص ٢٥٧- ٢٧٧) برگرفته ايم .
٤٦٠ _ مراد اين است كه خوشرفتارى با زبان يعنى خوب به كار بردن و استعمال صحيح و به جاى آن ، دليل آراستگى خردمند به زيور عقل است . مترجم .
٤٦١ _ ((تهوين))خوار شدن به خاطر شكم است كه از آن به شكمخوارگى تعبير شود و چنان است كه آدم شكم پرست در برابر خواهش شكم ، خوار و بى طاقت باشد و به هر پستى و دنائتى براى ارضاى شكم خود تن دهد. مترجم .
٤٦٢ _ يعنى روز قيامت نيازى به آوردن گواه ندارد چنانكه در خبر آمده است((صدقه پيشتر از آنكه به دست سائل رسد در دست خداوند قرار گيرد.))
٤٦٣ _ زيرا خداوند ما را از عنصر فرودين و خاك آفريده است . مترجم .
٤٦٤ _ مراد مولا و آقايى است كه اسيرى را بخرد و او را با اين آزادسازى به((ولاء))خويش در آورد. لفظ((مولا))دو معنى متغاير دارد و بر آزادكننده و نيز بر غلام آزاد شده ، هر دو، اطلاق مى شود. مترجم .
٤٦٥ _ فرض اين است كه موذن ضمنا خدمات خانه ات را نيز انجام دهد و مباشر بعضى امور خانه ات هم باشد. مترجم .
٤٦٦ _ مراد اينكه فضيلت و ثواب امام و ماءموم در نماز جماعت از حيث نمازگزارى يكسان است . مترجم .
٤٦٧ _ در اصل ، خليط: كسى كه با انسان آميزش و معاشرت دارد و نديم و شريك و همنشين اوست و مانند اينها (يعنى رفيق خانه و گرمابه و گلستان است ). مترجم .
٤٦٨ _ شورى (٤٢): ٤١ - ٤٣.
٤٦٩ _ نحل (١٦): ١٢٦.
٤٧٠ _ رهاورد خرد، ص ٢٥٧ - ٢٧٧.


۸