گلچين صدوق (برگزيده من لا يحضره الفقيه)

گلچين صدوق (برگزيده  من لا يحضره الفقيه)40%

گلچين صدوق (برگزيده  من لا يحضره الفقيه) نویسنده:
گروه: متون حدیثی

گلچين صدوق (برگزيده من لا يحضره الفقيه)
  • شروع
  • قبلی
  • 75 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4798 / دانلود: 2959
اندازه اندازه اندازه
گلچين صدوق (برگزيده  من لا يحضره الفقيه)

گلچين صدوق (برگزيده من لا يحضره الفقيه)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

گلچين صدوق (برگزيده من لا يحضره الفقيه)

نویسنده: شيخ صدوقرحمه‌الله

مترجم : محمد حسين صفا خواه

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

گلچين صدوق گزيده اى تربيتى اخلاقى عقديتى از كتاب من لا يحضره الفقيه تاليف شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى (متوفى ٣٨١ هجرى قمرى) است اين كتاب ، كه يكى از كتب چهار گانه اصلى و محورى فقه شيعه است ، مجموعه اى است نفيس كه در عين اختصار، يك دوره كامل از احكام دين بر مبناى مكتب اهل بيتعليه‌السلام ارائه كرده است

اين يادگار ارزشمند صدوق ، گوهرى بى بها است كه اين عالم گرانقدر و مخلص ، براى صيانت سنت صحيح نبوى از دستخوش تحريف تحريف گران ، به امت اسلام بخشيده است

من لا يحضره الفقيه ، در عين حال كه براى خواص ، مجموعه اى فقهى است ، نكته هاى اخلاقى ، تربيتى ، عقيدتى ، تاريخى و درسهاى زندگى فراوانى در بر دارد، كه آشنايى با آنها، براى عموم مردم ضرورت دارد.

از آنجا كه اين نكته ها و درسها و تذكرها، در لابلاى صفحات آن مجموعه پراكنده بود، گلچين صدوق به عنوان دسته گلى از ميان اين بوستان روح انگيز و معطر فراهم آمد، تا عموم طبقات ، به ويژه جوانان و نوجوانان را به كار آيد. و چراغى فرا راه زندگى آينده آنان روشن دارد.

تذكر چند نكته در مورد كتاب ، ضرورت دارد:

١ - احاديث ، بر مبناى سازندگى تربيتى آنها براى زندگى عموم طبقات معاصر به ويژه نسل جوان و آينده سازان اين مرز و بوم گزينش شده است

به همين دليل ، از انتخاب احاديث مشكل يا مفصل يا احاديثى كه به توضيح نياز دارد، خوددارى شد.

٢ - اين كتاب ، كتاب فتوايى شيخ صدوق بوده است لذا در اين گزينش دقت شد تا از ورود به بيان احكام فقهى خوددارى شود. و اگر هم اشاره به بيان حكم فقهى گرديده است مبنى بر آن بوده كه مطابق با حكم فقهى فقهاى معاصر باشد.

رحم الله امرى ء عرف قدره و لم يتعد طوره

٣ - براى حل مشكلات بعضى احاديث ، به منابع فراوان مراجعه شده ، كه حاصل تمام اين تلاشها، در ترجمه منعكس شده است به همين دليل ، ترجمه با وجود توجه دقيق به متن حديث با توضيحاتى همراه شده ، كه گاه در پرانتز و گاه در پاورقى بيان گرديده است

٤ - در ترجمه احاديث ، دقت شده تا ساده ترين زبان و بيان انتخاب گردد. به همين دليل ، هر حديث ، چند بار ترجمه شد، تا دقيق ترين و ساده ترين ترجمه ، عرضه شود.

با اين وجود، مدرك اصل حديث (بر اساس متن كتاب من لا يحضره الفقيه تصحيح و تحقيق استاد محقق جناب آقاى على اكبر غفارى ، چاپ جامعه مدرسين قم) بيان شد، تا خوانندگان پژوهنده و فاضل ، در صورت ضرورت به متن حديث دست يابند.

همين جا، از اين گروه خوانندگان انتظار مى رود كه چنانچه ترجمه اى دقيق تر و روان تر، براى احاديث ياد شده داشته باشند، از بيان نظرات خود دريغ ندارند.

٥ - براى آشنايى خوانندگان با سيره اخلاقى بزرگان شيعه ، گوشه اى از نكات آموزنده تربيتى ، علمى ، تاريخى از زندگانى شيخ صدوق ، به عنوان بخش ‍ اول اضافه گرديد.

٦ - بايد توجه داشت كه هدف مرحوم شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه ارائه يك مجموعه مختصر از فقه شيعه بوده است ، نه بيان داستانهاى انبياء و ائمهعليه‌السلام ، چنانچه خود نيز در اين كتاب به اين نكته تصريح نموده است لذا توقع داستان سرايى از اين كتاب نمى توان داشت طبيعتا اين گزيده نيز داعيه قصه گويى ندارد. به همين دليل ، وفادارى به دقت متن ، فداى عناصر داستان پردازى گرديد.

٧ - همانگونه كه در مقدمه كتاب قطره اى از دريا (گزيده الغدير مرحوم علامه امينى) گزيده نگارنده ، آمده است ، يكى از اهداف اين گزينش و نشر، آشنا ساختن جوان با متون اصلى مكتب انسان ساز تشيع مى باشد.

گلچين صدوق نيز، گامى ديگر در همين مسير به حساب مى آيد.

اميد است اين مجموعه مورد قبول مربى واقعى و امام و هادى امت ، امام زمان عج الله تعالى فرجه الشريف واقع شود و تلاشگران و خوانندگان آن از دعاى حضرتش بهره مند گردند.

والسلام على عباد الله الصالحين

تهران محمد حسين صفا خواه

ميلاد حضرت زهراعليها‌السلام ١٤١٨

آبانماه ١٣٧٦

بخش اول : برگى از كتاب زندگى شيخ صدوق

شيخ صدوق ، معروف به ابن بابويه قمى

شيخ صدوق محمد بن على بن الحسين ، معروف به ابن بابويه و شيخ صدوق يكى از ستارگان فروزان و چهره هاى درخشان علم تشيع است

اين محدث جليل و خدمتگزار مكتب مقدس اهل بيتعليه‌السلام ، در شهر مقدس قم در خانواده اى مذهبى و به دعاى امام زمانعليه‌السلام در حدود سال ٣٠٦ قمرى متولد شد.

پدر بزرگوارش ، ابوالحسن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى ، معروف به صدوق اول است وى در سفرى كه به عراق نمود، با سومين نايب از نواب اربعه امام زمانعليه‌السلام ، ابوالقاسم حسين بن روح ، ملاقات نموده است

شيخ صدوق ، در شهر قم به تحصيل پرداخت وى ابتدا نزد پدرش به فرا گرفتن معارف مشغول شد. و سپس در حوزه درس رئيس محدثين قم محمد بن حسن بن وليد حضور يافت ، و از برجسته ترين شاگردان او گرديد.

شيخ صدوق ، بيشتر ايام زندگيش را در شهر رى گذرانيد.

در اين زمان آل بويه در شهر رى حكومت مى كردند. و وزير دانشمندى چون صاحب بن عباد بر اين منطقه فرمان مى راند.

شيخ صدوق ، در شهر رى به فعاليتهاى علمى و خدمات مذهبى مشغول بود. و در ترويج مذهب حقه تشيع تلاش مى كرد.

وى از مكتب اهل بيتعليه‌السلام با قلم و بيان دفاع كرده و شبهات مطرح شده نسبت به ساحت مقدس اهل بيتعليه‌السلام را پاسخ مى داد.

همو، مدتى را نيز به عنوان مرجع شيعيان خراسان ، در نيشابور اقامت گزيده ، و در ترويج مذهب شيعه بسيار تلاش نمود. و در اين شهر به فكر تاليف كتاب كمال الدين افتاد و در شهر رى تاليف آن را به پايان رسانيد.

شيخ صدوق ، مسافرتهاى زيادى به بلاد شرق و غرب اسلامى انجام داد و با محدثين بزرگ ملاقات نمود. همچنين يكبار به بيت الله الحرام مشرف گشته و دو مرتبه نيز به زيارت مرقد مطهر حضرت رضاعليه‌السلام نائل گرديده است

شيخ بزرگوار، پس از فعاليتهاى پى گير و تلاشهاى خستگى ناپذير، سر انجام در سال ٣٨١ در شهر رى ديده از جهان فرو بست و عالم اسلام را متاثر نمود. آرامگاه او در رى به فاصله كوتاهى از مرقد حضرت عبد العظيم حسنىعليه‌السلام و در كنار باغ طغرل قرار دارد.

درباره شرح حال زندگى مرحوم شيخ صدوق بنگريد به :

١ - مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه ، على اكبر غفارى

٢ - مقدمه كتاب معانى الاخبار، ربانى شيرازى

٣ - مقدمه كامل و جامع كتاب خصال صدوق ، مرحوم كمره اى

٤ - مقدمه كتاب علل الشرايع ، سيد محمد صادق بحر العلوم

٥ - اختران فروزان رى و طهران ، شيخ محمد رازى

٦ - آثار تاريخى طهران ، سيد محمد تقى مصطفوى

٧ - مقدمه كتاب مصادقة الاخوان ، سعيد نفيسى

٨ - مقدمه كتاب مواعظ شيخ صدوق

٩ - قصص العلماء، تنكابنى

١٠ - تنقيح المقال ، مامقانى

١١- منتخب التواريخ ، خراسانى

١٢ - روضات الجنات ، خوانسارى

١٣ - فوائد الرضويه ، قمى

تولد شيخ صدوق ، به دعاى امام زمانعليه‌السلام

على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى پدر شيخ صدوق فرزندى نداشت لذا به حسين بن روح يكى از نواب اربعه امام زمانعليه‌السلام نامه اى نگاشته و از او درخواست كرد كه از امام زمانعليه‌السلام خواهش كند كه برايش دعا فرموده و از خداوند، طلب فرزندى براى او بنمايد.

پس از چندى ، جواب درخواست او آمد:

در مورد خواسته تو، برايت دعا كرديم

و در آينده نزديك دو فرزند پسر پر خير و بركت نصيب تو خواهد گرديد.

پس از مدتى ، خداوند عزوجل به دعاى حضرتش ، دو فرزند به وى عطا نمود. كه هر دو فرزند از اساطين تاريخ ستيهنده شيعى بودند. و هر كدام چراغ هدايت شيعيان گرديدند. و مشعل فروزان و اسطوره هاى مكتب تشيع قرار گرفتند.

يكى از آن دو فرزند، شيخ صدوق بود كه طلايه دار مكتب تشيع بود. و ديگرى برادر شيخ صدوق حسين بن على كه وى نيز از فقهاى اماميه و استاد سيد مرتضى و برادرش سيد رضى موسوى بوده است

شيخ صدوقرحمه‌الله نيز در طول زندگى خود همواره به عنوان شرف و افتخار، به چگونگى تولدش به دعاى امام زمانعليه‌السلام اشاره مى فرمود.

پدر شيخ صدوق

خاندان ارجمند شيخ صدوق در شهر مقدس قم يكى از مهمترين و والاترين خاندانهاى شيعه بوده اند. و همواره به بزرگى و عظمت ، مورد ستايش قرار گرفته اند. و عده فراوانى از دانشمندان و شخصيتهاى علمى از ميان آنان برخاسته و گروهى از نوادر علمى و دينى و حاملان حديث و فقه از آن خاندان شريف بوده اند.

ابوالحسن على بن الحسين پدر شيخ صدوق بزرگ شيعه و فقيه آنان در زمان خود، و مرجع ايشان در مسائل و احكام شرعى بود. با وجود آنكه در آن زمان بسيارى از علماء و محدثين در شهر قم حضور داشتند، مراجعه عموم شيعه به اين بزرگوار، عظمت او را نشان مى دهد.

وى در سال ٣٢٩ هجرى قمرى در گذشت اين سال را، سال تناثر نجوم ناميده اند. چرا كه(١) ، كه گروهى از علماى شيعه مانند: ثقة الاسلام كلينى ، و على بن محمد سيمرى (نايب خاص امام عصرعليه‌السلام ) نيز در چنين سالى در گذشته اند.

على بن بابويه ، در قم دفن شد. و مدفن او در جوار قبر حضرت معصومهعليه‌السلام ، محل مراجعه شيفتگان اهل بيتعليه‌السلام است

وى بيش از دويست كتاب نوشته ، كه در ميان آنها، كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة (درباره امامت ائمه اطهارعليه‌السلام )، و رساله اى در فقه كه براى فرزندش محمد بن على بن بابويه صدوق نوشته ، موجود است

شيخ صدوق ، در كتاب من لا يحضره الفقيه از اين رساله مطالب بسيار نقل كرده ، چنانكه در مقدمه كتاب خود نيز به اين مطلب تصريح دارد.

نامه اى كه امام حسن عسكرىعليه‌السلام ، خطاب به اين بزرگوار (پدر شيخ صدوق) نگاشته اند بر عظمت و جلالت او بهترين دليل است(٢)

آثار و خدمات شيخ صدوق

آثار و خدمات اين بزرگوار در ترويج دين و نشر اخبار اهل بيتعليه‌السلام و جمع آورى احاديث آنها بسيار است ، كه بعضى از تاليفات او را تا سيصد جلد دانسته اند. و كتب مشهور او عبارتند از:

١ - كتاب من لا يحضره الفقيه كه از كتب اربعه شيعه است و درباره اصول و فروع مذهب حقه اثنا عشريه است

٢ - كتاب توحيد

٣ - كتاب نبوة

٤ - اثبات الوصية

٥- مدينة العلم كه كتاب جامع و بزرگى بوده و تا زمان شهيد اول محمد بن مكى و سيد بن طاووس هنوز موجود بوده و آنها از آن استفاده مى كردند كه بعدها از ميان رفته است

٦ - علل الشرايع

٧ - معانى الاخبار

٨ - ثواب الاعمال

٩ - عقاب الاعمال

١٠ - المقنع در فقه

١١ - خصال

١٢ - مجالس يا امالى

١٣ - عيون اخبار الرضاعليه‌السلام

١٤ - اكمال الدين و اتمام النعمه كه به امر امام زمان ارواحنا فداه نوشته شده است

و صدها كتاب ديگر كه اغلب آنها از بين رفته اند.

انگيزش نگارش كتاب من لا يحضره الفقيه

شيخ صدوق ، در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه ، انگيزه تاليف كتاب خود را بيان داشته است كه در اين قسمت بخشى از آن را با اقتباس و تحرير مجدد مى آوريم :

در مسافرتى كه به سرزمين بلخ از قصبه ايلاق داشتم ، به لطف و خواست خداوند متعال با يكى از اولياء خدا و افراد متقى و كم نظير عصر خويش آشنا شدم و اين آشنايى را همواره باعث سرور و افتخار و سرا افرازى خود مى دانم

در آن ايام ، همنشينى و مجالست با او را بسيار مغتنم مى داشتم چرا كه همصحبتى با او احساس آرامش و شادمانى و فرح و نشاط خاصى را براى من فراهم مى نمود.

وى ، فردى عالم ، و متقى و متعهد، و پايبند به دين ، و از خانواده اى با شرافت و با اصالت ، و از نوادگان و سلاله خاندان نور و فضيلت ربوبى بود. و با اخلاق حميده و صفات كريمه خود، همچون : حياء و آرامش و وقار، عفت و تقوى ، و تواضع و فروتنى ، بر شايستگى خود افزوده بود.

او، ابو عبد الله محمد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسين بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام ، معروف به سيد نعمت بود.

سيد نعمت روزى به من چنين بيان داشت :

محمد بن زكرياى رازى طبيب ، براى كسانى كه در موقع احتياج به طبيب ، طبيب در دسترس ندارند؛ كتابى در علم طب نگاشته است و آن را من لا يحضره الطبيب نام نهاده است و آن كتاب در موضوع خود، با وجود حجم كم ، جامع و وافى و كافى و پر فايده است و همگان در حد نياز خود از آن بهره مند مى گردند.

وى در ادامه از من خواست كه من هم كتابى در موضوع فقه و شرايع و احكام به گونه اى جامع و كامل بنويسم تا مورد اطمينان و اعتماد مردم باشد، و همه آنچه را كه همگان در موضوعات فقهى ، و مقررات و قوانين شرع ، و حلال و حرام شريعت ، به آن احتياج دارند؛ در آن گرد آورى شود. تا مردم با مراجعه به آن بتوانند به دستورات آن عمل كنند. و همه كسانى كه آن را خوانده و به آن عمل مى كنند. و همه كسانى كه آن را خوانده و به آن عمل مى كنند و از آن نسخه بردارى مى كنند و به ديگران مى رسانند تا در اجر و ثواب آن نيز شريك باشند.

سيد نعمت اين كلام را در حالى بيان مى كرد كه خود، به تمامى كتابهاى كه تا آن زمان نوشته بودم و بالغ بر ٢٤٥ مجلد مى شد، آگاهى كامل داشت و از بيشتر آنها استنساخ نموده ، و يا خود وى احاديث آنها را از من شنيده بود و اجازه نقل كردن آنها را نيز از من گرفته بود.

اما با تمام اين احوال ، احساس ضرورت نگارش همچنين كتابى را در باب فقه (كتاب من لا يحضره الفقيه) مى كرد. و اين سخن را به من متذكر گرديد.

من نيز چون او را به خوبى مى شناختم و او را فردى صاحب نظر و شايسته مى دانستم ، و همچنين خود نيز احساس ضرورت نوشتن چنين كتابى را مى كردم و بعلاوه در خواست وى را در خصوص اين عمل ، مناسب ديدم ؛ پيشنهاد او را پذيرفتم ، و اين كتاب را حذف سندهاى احاديث نگاشتم

اگر چه ذكر رجال سند حديث از فوايد بسيارى دارد، لكن در اين كتاب بنا را بر اختصار و استفاده عموم مردم قرار دادم

زيرا در اين كتاب ، نخواستم مانند ديگر كتب خود و يا مانند بعضى از مصنفين ديگر باشم ، كه تمام احاديثى را كه از مشايخ خود شنيده اند، در كتابهاى خود آورده اند، نقل نمايم بلكه هدف از نگارش اين كتاب را، بر اين اساس قرار دادم كه آن دسته از رواياتى را نقل نمايم ، كه به صحت آنها و صحت صدور آنها از معصومينعليه‌السلام وثوق و اطمينان دارم و بتوانم به آنها حكم داده و فتوا دهم

و عقيده دارم كه اين احاديث ، و اين عمل ، حجت ميان من و پروردگار تبارك و تعالى مى باشد.(٣)

علت نگارش كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة

شيخ صدوق مى گويد:

مسافرتى به خراسان كردم و وارد نيشابور شدم و ديدم كه شيعيان آنجا در مورد غيبت حضرت مهدى عج الله تعالى فرجه الشريف به شك و شبهه افتاده و از طريق حق عدول نموده و به عقايد فاسد گرايش نموده اند.

براى ارشاد آنان كوشش بسيارى كردم و اخبارى كه از پيامبر و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين وارد شده بر ايشان نقل نمودم

هنگامى كه به قم بازگشتم ، شخصى از بخارا كه صاحب علم و فضل بود بر ما وارد شد. او جناب ابو سعيد محمد بن حسن بن محمد بن على بن احمد بن على قمى بود، من كه از قبل مشتاق ديدار او بودم ، از حضور او بسيار خوشحال شدم ، زيرا او صاحب راى محكم و فردى عالم بود و پدرم از جد او محمد بن على بن احمدقدس‌سره اسرار هم بسيار توصيف مى كرد و از فضل و علم و زهد و عبادت خود او نيز تعريف مى نمود.

روزى ابوسعيد گفت :

در بخارا، يكى از بزرگان فلاسفه و منطق ، در امر فصاحت حجت خدا و طول غيبت و انقطاع اخبار آن بزرگوار، صحبت كرد و مرا به تحير(٤) و تعجب انداخت

من اخبارى را كه پاسخگوى شبهات در مورد غيبت حضرت خاتم الاوصياء بود، ذكر نمودم و او با دانستن حقايق ، از شك و دودلى بيرون آمد. و به اين وسيله براى او تسكينى حاصل شد و خواهش كرد كه در اين موضوع كتابى بنويسم

براى اجابت خواهش وى ، با كمال ادب قبول كرده و وعده دادم : اگر خداوند توفيق بازگشت به وطن خود يعنى شهر رى را عنايت فرمود. كتابى را درباره پاسخگوئى به اين شبهات ، مى نويسم

شبى درباره اعتقادات و ايمان و آينده فرزندان خود فكر مى كردم كه بعد از من چه خواهند كرد و چه بر ايشان خواهد رسيد؛ در اين فكر بودم كه به خواب رفتم در عالم رويا ديدم در اطراف كعبه طواف مى كنم و در طواف هفتم ، حجر الاسود را استلام(٥) مى كردم و مى گفتم :

الهى امانتى اديتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لى بالموافاة

آنگاه آقايم امام عصر حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام را زيارت كردم كه در خانه كعبه ايستاده است نزديك آن بزرگوار آمدم و سلام كردم جواب دادند و فرمودند:

چرا كتابى درباره غيبت نمى نويسى تا آنچه قصد توست كفايت كند؟

عرض كردم : يا بن رسول الله ! كتابى درباره غيبت نوشته ام

فرمودند: به اين گونه نمى گويم ، بلكه امر مى نمايم ، كتابى در غيبت هاى انبياء بنويس

آنگاه بيدار شدم و شروع به تاليف كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة براى امتثال امر ولى اللهعليه‌السلام نمودم

دقت نظر شيخ صدوق (١)

مرحوم شيخ صدوق در نقل اخبار و احاديث ، دقت نظر بسيار زيادى داشته است اهتمام وى در تدوين اخبار و بيان آنها بر كسى پوشيده نيست نكته مهم اين است كه در نقل تمامى احاديث معصومينعليه‌السلام سعى بر آن داشته است كه كلامى از غير معصومعليه‌السلام ، در آنها وارد نشود. و همچنين مى كوشد كه آنچه نقل مى نمايد، اخبار صحيحى باشد كه بتواند به آنها استناد نموده و حكم دهد.

اين نكته ، در كتابهايى كه از او باقى است كاملا به چشم مى خورد و در جاى جاى اين كتابها به روشنى مشهود است و هر جا كه ، سخنى را از فردى غير معصوم و يا كلامى از جانب خود بيان مى كند، آن را به بيانى جدا ساخته ، يا به نحوى مشخص مى نمايد يك نمونه از كاربرد اين اصل چنين است :

مرحوم شيخ صدوقرحمهم‌الله ، پس از بيان الفاظى در باب زيارت حضرت صديقه كبرى ، فاطمه زهراعليها‌السلام مى نويسد:

در ميان اخبار، لفظى كه مخصوص زيارت حضرت صديقهعليها‌السلام باشد نيافتم لكن براى كسى كه كتاب مرا مى خواند، همان الفاظى را پسنديدم كه خود هنگام زيارت حضرتش مى خوانم(٦)

اين كلام مرحوم صدوق ، دقت نظر او را در رعايت مسائل شرعى و روايت اخبار و احاديث مى رساند.

همانگونه كه در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه خود تذكر داده است فقط اخبار و احاديثى را روايت نموده كه به آن فتوى داده است لذا در اين گونه موارد كه حديثى را نيافته و مطلبى را ذكر نموده ، به صراحت مى گويد كه :

اين كلام ، سخن امام معصومعليه‌السلام نيست

البته نكته اى كه بايد متذكر شد آن است كه :

مرحوم شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه ، داعيه استقصاء(٧) و روايت تمامى احاديث را نداشته است و همانگونه كه خود او بيان داشته است ، درباره حضرت صديقهعليها‌السلام به زيارت ماثوره اى دست نيافته است لكن در كتب روايى ديگر، از ناحيه امامان معصومعليه‌السلام زيارات مختلفى در اين باب نقل شده است از آن جمله :

زيارتى است كه ضمن صلوات چهارده معصومعليه‌السلام از امام حسن عسكرىعليه‌السلام نقل شده است

اين زيارت را علامه مجلسى در بحار الانوار جلد ٩٤ ، و محدث قمى در اواخر مفاتيح الجنان در باب زيارات جامعه آورده است

بزرگان شيعه نيز در كتب خود، بابى را به احاديث وارده پيرامون زيارات حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام اختصاص داده اند. از آن جمله :

١ - علامه مجلسى در بحار الانوار جلد ١٠٠، الى ٢٠٣، باب پنجم

٢ - شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه جلد ١٤، الى ٣٧٢، باب هفدهم (چاپ اسلاميه)

٣ - محدث نورى در مستدرك وسائل الشيعه جلد ١٠، الى ٢١١، باب چهاردهم (چاپ آل البيت بيروت)

دقت نظر شيخ صدوق (۲)

شيخ صدوق ذيل حديث ٢٢٧٩ (مربوط به داستان حضرت ابراهيمعليه‌السلام و ذبح او كه مختصرى از آن را آورده است) مى نويسد:

دوست ندارم اين كتاب را با ذكر قصه ها طول بدهم ، زيرا هدف من از نگارش اين كتاب ، بيان نكته هاى اخبار است و قصه ها را مشروحا در كتاب النبوة نقل كرده ام(٨)

همچنين ذيل حديث ٢٥٨٦ (مربوط به لبيك گفتن در حج و منشا آن) مى نويسد:

اين حديث ، طولانى است قسمت مورد نياز آن را در اينجا نقل كرديم و تمام آن را در كتاب ديگر خود تفسير القرآن روايت كرده ام(٩)

ذيل حديث ٥٤٠٨ (مربوط به وصيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر امامت ائمه هدىعليه‌السلام مى نويسد:

اخبار مسند صحيح ، در اين موضوع را در كتاب كمال الدين و تمام النعمة روايت كرده ام و از آن اخبار در اينجا چيزى نياوردم ، زيرا اين كتاب را فقط در موضوع فقه نوشته ام ، نه مطالب ديگر.(١٠)

از اين جملات نكاتى فهميده مى شود. از جمله اينكه :

١ اگر كتابهاى ديگر شيخ صدوق مانند تفسير و نبوت به دست ما مى رسيد، بسيارى از حقايق را در اختيار داشتيم كه متاسفانه حملات وحشيانه دشمنان دين و نابودى مراكز علمى شيعه ، ما را از آنها محروم ساخته است

٢ تلاش بى دريغ و بى وقفه و خالصانه علماى گرانقدر شيعه ، موجب حفظ همين مقدار كتابهاى موجود شده است و نقش همين كتابها در حفظ كيان عقيدتى شيعه از هجوم فرهنگى دشمنان ، بر كسى پوشيده نيست

٣ بديهى است كه اگر تمام آن كتابها موجود بود، براى مبارزه با بسيارى از تحريفات و اخبار جعلى ، حربه هاى بسيارى در دست بود.

از خداى عزيز حكيم خواستاريم با تعجيل در فرج امام منتقم موعودعليه‌السلام و على آبائه الطاهرين بنيانهاى دروغ و تهمت و افترا نسبت به دين را از ريشه بكند، و آن سرچشمه جوشان علوم الهى را اذن ظهور عنايت فرمايد.

ان شاء الله

انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا

دقت نظر شيخ صدوق (٣)

شيخ صدوق ، بعضى از اخبار مربوط به دجال و افراد معمرين را از كتب داستانى پيشينيان (و نه از كتابهاى حديثى) نقل كرده و در پى آن مى نويسد:

كسانى كه اهل عناد و لجاجت هستند، اين گونه اخبار را كه درباره دجال و غيبت و طول عمر و خروج او در آخر الزمان است ، قبول دارند و تصديق مى نمايند؛ اما امام زمانعليه‌السلام ، و غيبت طولانى آن بزرگوار، و ظهور آن حضرت ، و پر شدن زمين از قسط و عدل را كه اخبار نبوى و ائمه اطهارعليه‌السلام بر آن تاكيد دارد، تصديق نمى كنند. در حالى كه اين احاديث (حتى جزئيات زندگى آن حضرت) اسم و غيبت و نسب آن بزرگوار را به روشنى بيان داشته اند.

آنها (اهل عناد و لجاجت) اراده كرده اند كه نور خدا را خاموش كنند، و سخنان ائمهعليه‌السلام را باطل نمايند، اما خداوند ابا دارد، حتى اگر مشركان كراهت داشته باشند، مى خواهد كه نور خود را كامل كند.

مهمترين نكته اى كه در مورد شوون حضرت مهدىعليه‌السلام به آن اشكال و آن را انكار مى كنند، اين است كه مى گويند:

اين احاديث پيرامون طول عمر امام زمانعليه‌السلام به ما نرسيده است !

به همين گونه ، سخنان كسانى كه انكار نبوت پيامبر ماصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى نمايند. يعنى ملحدين ، براهمه ، يهود، نصارى ، مجوس كه مى گويند:

صحت معجزات و دلائل نبوت پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى ما قابل قبول نيست و به بطلان نبوت آن حضرت اعتقاد پيدا كردند. امروز نيز عده زيادى از اين طوايف گويند:

عقول ما نمى پذيرد كه شخصى بيش از حد معمول عمر كند، و عمر طولانى داشته باشد. و طعنه مى زنند كه :

چگونه عمر امام شما بيشتر از عمر افراد ديگر مى باشد؟!

پاسخى كه به اينان داده مى شود همان پاسخى است ، كه به منكران نبوت مى دهيم و آن اين است كه :

دجال را در حالى كه عمرى بسيار طولانى تر از افراد ديگر دارد و در غيبت زندگى مى كند، و ابليس لعين را كه عمرى طولانى دارد، تصديق مى كنيد. اما امام زمانعليه‌السلام با آن همه نصوص فراوان كه درباره غيبت و طول عمر و ظهور آن بزرگوار، و قيام او به امر خداى عزوجل كه از اهل بيتعليه‌السلام به ما رسيده است ؛ شك نموده و حضرتش را تصديق نمى كنيد.(١١)

شيخ صدوق ، همچنين پس از نقل حكايت بلوهر و بوذاسف گويد:

اين حكايت و حكايات ديگر شبيه به آن ، درباره معمرين كه ذكر گرديد به آن جهت نيست كه از طريق اينگونه اخبار، به غيبت امام زمانعليه‌السلام ، اعتقاد پيدا كرده و ايمان آوريم

زيرا ما، تنها از طريق اخبار صحيحى كه از نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه هدىعليه‌السلام به ما رسيده است ؛ به غيبت امام عصرعليه‌السلام اعتقاد نموده و ايمان آورده ايم ، همانگونه كه به دين اسلام و احكام و شرايع آن اعتقاد داريم

اما در احاديث ، مى بينيم كه براى بسيارى از پيامبران و رسولان الهىعليه‌السلام ، و بعضى از حجتهاى پس از آنان ، و بعضى از پادشاهان صالح ، ايام غيبتى وجود داشته است ، و درباره غيبت آنها هيچ يك از مخالفين شك و شبهه اى ندارند و منكر آن نيستند.

اما شگفت اينجاست كه پيرامون امام عصرعليه‌السلام روايات صحيح و فراوانى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه اطهارعليه‌السلام نقل شده است كه درباره غيبت طولانى حضرتش ، و قساوت قلبها در اين ايام غيبت ، و ياس از ظهورش در دلها، و بالاخره ظهور حضرتش پس از ياس ، و روشن شدن زمين به نورش و جايگزينى عدل به جاى ظلم دلالت دارد. با اين حال عده اى اين اخبار را انكار مى كنند!

و هيچ فردى با اقرار به حكايات تاريخى ، اين گونه احاديث و نظاير آن را تكذيب نمى كند، مگر اينكه قصد خاموش كردن نور الهى و تباه كردن دين خدا را داشته باشد.

اما خداوند نور خود را كامل مى گرداند. و كلمه خود را علو مى بخشد. و حق را ظاهر و باطل را ابطال مى فرمايد، حتى اگر كافران و تكذيب كنندگان از اين امر كه خدا آن را از زبان بهترين پيامبرش به عالميان مژده داده است كراهت داشته باشند.

اما هدف از نقل اين حكايت و نظاير آن ، اين است كه :

تمام مخالفين و موافقين ، به اين گونه حكايات تمايل دارند، و اگر در اين كتاب ، به چنين مطالب و حكاياتى دست يافتند، به ديگر احاديث صحيح نيز كه در كتاب آمده مشتاق مى گردند.

به عبارتى ديگر، مردم در مورد امر وجود امام زمانعليه‌السلام يا منكرند، يا بى تفاوت ، يا شكاكند و يا مقر به آن هستند.

اما كسانى كه به اين امر والاى الهى اقرار دارند، با اينگونه اخبار، بصيرتشان افزون مى گردد.

اما كسانى كه منكر غيبتند، حجت خدا بر آنها تمام مى گردد.

و كسانى كه در آن شك دارند، اين ترديد آنان را به بحث و جستجوى بيشتر درباره امام زمانعليه‌السلام و غيبت او ترغيب مى كند.

كه اميد مى رود، با اين جستجو هدايت گردند.

چون بحث و جستجو درباره مطلبى صحيح ، موجب تاكيد آن مى شود. مانند طلايى كه هر بار داخل آتش شود، خلوص و مرغوبيت آن بيشتر مى گردد و شفاف تر مى شود.

(١٢)

سفرهاى علمى شيخ صدوق

شيخ صدوق ، در شهر قم به دنيا آمد. و در آنجا رشد كرد. و نزد استادان آن ديار، به فراگيرى علوم آل محمدعليه‌السلام پرداخت

در آن روزگار شهر قم به خاطر اساتيد بزرگوارى كه در آن شهر ساكن بودند، شهره مردمان خود بود. و مردم براى استفاده از بزرگان آن سامان به آن جا مسافرت مى كردند. و از علماى آن ديار استفاده مى نمودند. و گاه براى رهبرى و هدايت اهالى شهر خود نيز، از آن اساتيد دعوت مى كردند و از ايشان تقاضاى سكونت در شهر خود را مى نمودند. مردم رى نيز به همين منظور، متوجه آن سامان گشته و به سراغ انديشمندان شهر قم رفتند. و به راهنمائى ايشان نزد شيخ صدوق آمدند و از او دعوت كردند تا براى مرجعيت و هدايت اهالى شهر رى در آنجا سكنى گزيند. شيخ صدوق نيز دعوت ايشان را اجابت كرد، و به شهر رى مسافرت نمود، و در آنجا اقامت گزيد.

شيخ صدوق ، سفرهاى فراوان علمى به شهرهاى مختلف داشت ، كه با توجه به سختى مسافرت در آن روز و روزگار، اهميت و شخصيت و اهتمام ايشان را به تعليم و تعلم علوم آل محمدعليه‌السلام نشان مى دهد. از جمله سفرهاى او، كه در كتابهاى خود، به آن اشاره مى كند، مى توان از اين سفرها نام برد:

١ - خراسان

در خاتمه كتاب عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، از سفر خود به زيارت حضرت رضاعليه‌السلام در ماه رجب سال ٣٥٢ هجرى قمرى ياد كرده است تكه قبل و بعد از آن به ديدار ركن الدوله وزير آل بويه نيز رفته است

در ماه ذى الحجه سال ٣٦٧ هجرى قمرى نيز مشهد الرضاعليه‌السلام سفر كرده است كه مجلس روز غدير سال ٣٦٧ را در آن شهر، با عظمت فوق العاده اى برگزار نموده است چنانچه در مجلس ٢٦ از امالى خود نيز به آن اشاره دارد.

پس از آن به رى بازگشته است و مجلس ٢٧ امالى را در اول محرم ٣٦٨ هجرى قمرى در رى بر پا داشته است

بار ديگر، در شعبان سال ٣٦٨ هجرى قمرى در مسير خود به ماوراء النهر، به زيارت مشهد مقدس رفته ، و در اين شهر، چهار مجلس بيان حديث داشته است (مجلس ٩٤ تا ٩٧، شب ١٧ تا ١٩ شعبان ٣٦٨).

٢ - استر آباد و گرگان

در اين دو شهر، تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام (١٣) را از محمد بن قاسم ، مفسر استر آبادى روايت كرده است و با قاسم بن محمد استر آبادى ، عبدوس بن على جرجانى ، و محمد بن على استر آبادى نيز ديدار نموده است

٣ - نيشابور

در شعبان سال ٣٥٢ هجرى قمرى يعنى در اولين سفر وى به مشهد مقدس ، در مسير بازگشت به رى وارد اين شهر شد. و مدتى در آنجا اقامت گزيد. و مورد مراجعه مردم بود، كه در مقدمه كتاب اكمال الدين از آن خبر مى دهد.

٤ - مرو رود

شهرى در نزديكى مرو شاه جهان در خراسان ، كه در ضمن سفر خراسان به آن شهر وارد شد.

٥ - سرخس

در راه خود به خراسان به اين شهر نيز وارد شد.

٦ - سمرقند

از مهمترين شهرهاى ماوراء النهر، كه در سال ٣٦٨ از آن شهر ديدار كرد.

٧ - بلخ

به اين شهر نيز در سال ٣٦٨ وارد شد.

٨ - ايلاق

از شهرهاى ماوراء النهر، كه شيخ صدوق در سال ٣٦٨ به آن شهر رسيد، و مدتى در آنجا اقامت گزيد.

در همين شهر، با شريف ابو عبد الله محمد بن حسن موسوى ، مشهور به سيد نعمت ملاقات كرد. و همين ملاقاتها به تاليف كتاب من لا يحضره الفقيه منتهى شد. شريف نعمت در همين سفر، ٢٤٥ كتاب از تاليفات صدوق را استنساخ نمود، و از شيخ صدوق اجازه نقل روايات آن را گرفت

نكته مهم اين است كه در اين سال ، تنها چهار سال از وفات محمد بن زكرياى رازى گذشته است (وفات رازى در سال ٣٦٤ بوده است). و تاليف من لا يحضره الفقيه در سال ٣٦٨، نشان مى دهد كه شيخ صدوق ، تا چه اندازه به نيازهاى شيعيان آن روز وقوف داشته است

٩ - فرغانه

از شهرهاى بلخ ، كه در ضمن بلخ به آن رسيد.

١٠ - همدان

، در راه سفر حج به آن وارد شد.

١١ - بغداد

اين شهر، كه در قرن چهارم مركز علما و فقها و محدثان بوده است ، در سال ٣٥٢ هجرى پذيراى شيخ صدوق گرديد. وى در حالى كه در سنين ميانسالى در اين شهر، در جمع محدثان كهنسال حضور يافت ، و براى آنان حديث گفت

يك بار ديگر نيز در سال ٣٥٥، در راه بازگشت از سفر حج ، در اين شهر، به افاضه علمى پرداخت

از جمله كسانى كه در اين شهر، از شيخ صدوق بهره علمى بردند، اين افراد هستند:

ابو محمد حسن بن يحيى حسينى علوى ، ابوالحسن على بن ثابت دواليبى

در اين شهر، همچنين از مشايخ از جمله محمد بن عمر حافظ و ابراهيم بن هارون هيبتى روايت كرد.

١٢ - كوفه

شيخ صدوق در راه سفر حج وارد كوفه شد.

در مسجد جامع كوفه ، از محمد بن بكران نقاش ، احمد بن ابراهيم فامى ، حسن بن محمد هاشمى ، ابوالحسن على بن عيسى و جمعى ديگر حديث روايت كرد.

در حرم مطهر امير المومنينعليه‌السلام ، از محمد به على كوفى ؛ در خانه ابوالحسن على بن حسين همدانى از او، و در مواضع ديگر شهر كوفه از ابوذر يحيى بن زيد بزاز و حسن بن محمد سكونى مزكى حديث شنيد.

١٣ - و ١٤ مكه و مدينه

به حج مشرف شد.

١٥ - فيد

مكانى ميان مكه و مدينه است ، كه پس از بازگشت از مكه ، نزد ابوعلى احمد بن ابى جعفر بيهقى رفت و از او حديث شنيد.

چنانكه گفته شد، اهميت اين سفرها زمانى معلوم مى شود كه به مشقت مسافر در آن زمان توجه گردد.(١٤)

وفات شيخ صدوق

شيخ صدوق در سال ٣٨١ هجرى ، پس از يك عمر، افتخار خدمتگذارى مكتب اهل بيت عصمت و طهارتعليه‌السلام ، در حدود سن هفتاد سالگى چشم از جهان فروبست(١٥)

آرامگاه وى در شهر رى ، نزديك مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنىرضي‌الله‌عنه كنار باغ طغرل ، در باغچه اى مصفا قرار گرفته است آرامگاه وى ، داراى بقعه و بارگاهى است كه در عين سادگى ، از شكوهى روحانى برخوردار است(١٦) و مردم به زيارت آنجا مى روند و بدان تبرك مى جويند. و به واسطه آن بزرگوار، حوائج خود اگر از خداوند عزوجل درخواست مى نمايند.

و مكرر ديده شده است ، به خاطر مقام و منزلت وى نزد خداوند و اهل بيتعليه‌السلام ، زائرين قبر مطهرش ، از فيض زيارت او و بركات قبر شريفش ‍ بهره مند گرديده اند. و حوائج خود را از خداوند گرفته اند. و چه بسيار بيمارانى كه در بارگاه ملكوتى او شفا يافته اند. و گرفتارانى كه به عنايت خداوند، از ايشان دستگيرى شده است و حكايات و داستانهائى بسيار در اين باره نقل شده است

بسيارى از مردم به منظور پناه بردن به خدمتگزارى از آستان مقدس اهل بيتعليه‌السلام و ايمن شدن از عذاب الهى ، اموات خود را اطراف مرقد مطهر او دفن نموده اند. و بدين گونه قبرستان وسيعى در اطراف مرقد مطهر او پديد آمده است كه علما و زهاد بسيارى نيز در اين قبرستان مدفونند. از جمله آنان :

١ شيخ محمد حسين زاهد تهرانىرحمهم‌الله كه در تهران به تقوا و زهد و پارسائى ، مشهور و زبانزد همگان بود و به اين صفت سر آمد روزگار خويش بود. و هنوز شاگردان متقى و پارساى وى در تهران و ديگر شهرستانها در قيد حيات به سر مى برند.(١٧)

٢ - ميرزا ابوالحسن حكيم متخلص به جلوهرحمهم‌الله ، عالم زاهد با تقوا، كه مجلس درسش مرجع خاص و عام بوده است(١٨)

٣ - ميرزا لطفعلى نصيرى ، ملقب به صدر الافاضلرحمهم‌الله دانشمندى فاضل و از مشاهير علم و تقوى در قرن چهاردهم هجرى و از بزرگان عالم تشيع بوده است(١٩)

٤ - ميرزا طاهر تنكابنىرحمه‌الله ، از علماى معروف تهران بوده است(٢٠)

٥ - سيد محمد تنكابنىرحمه‌الله (صاحب كتاب ايضاح الفوائد)، را از مشاهير دانشمندان علماى اسلامى به شمار مى رود. و مراتب قداست و زهد و تقواى وى زبانزد خاص و عام مى باشد.(٢١)

٦ - مرحوم شيخ رجبعلى نكو گويان معروف به خياط، كه از اوتاد و اتقياء و از سالكين الى الله زمان خود بود.رحمه‌الله (٢٢)

براى آشنائى بيشتر با بزرگانى كه در آرامگاه مرحوم شيخ صدوق مدفونند. بنگريد به :

تذكرة المقابر فى احوال المفاخر (اختران فروزان رى و تهران / ٤٠٠ نگاشته مورخ معاصر شيخ محمد شريف رازى

بزرگان و علماى بسيارى نيز سفارش به زيارت قبر آن بزرگوار نموده اند. از آن جمله :

محدث جليل مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان ذيل زيارت حضرت عبد العظيم حسنى مى فرمايد:

مخفى نماند كه در صحن امامزاده حمزهعليه‌السلام ، قبر شيخ جليل سعيد، قدوة المفسرين ، جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على خزاعى (ابوالفتح رازى) صاحب تفسير معروف است ، بايد آن جناب را زيارت نمود. و همچنين از زيارت جناب شيخ صدوق ، رئيس المحدثين معروف به ابن بابويه كه در نزديكى شهر رى (بلد شاهزاده عبد العظيم) است ، غفلت نبايد نمود.(٢٣)

مرحوم محدث قمى ، مشابه همين بيان را در كتاب هديه الزائرين (چاپ سنگى / ٣٥٠) نيز بيان كرده است

قبر مرحوم شيخ صدوققدس‌سره به واسطه ويرانى شهر رى ، به دست چنگيزيان و مغولان و خوارزميان و تيموريان و همچنين سيلهاى مهيب و سخت ، چندين مرتبه خراب و ويران شده است و ساليانى چند در زير توده هاى خاك ، پنهان گرديده و مردم از فيض زيارت او، و بركات قبر شريفش بى بهره بودند.(٢٤)

سرداب قبر مطهر مرحوم شيخ صدوق ، در زمان يكى از سلاطين قاجار چنانچه ماجراى آن به تفصيل خواهد آمد مكشوف گرديد، و پيكر مطهرش ‍ پديدار شده و سردابى كه بدن مبارك وى در آنجا قرار داشت ، بازسازى شد و بارگاه او نيز تجديد بنا گرديد.(٢٥) آشكار شدن آرامگاه شيخ صدوق و پديدار شدن جسد اوآرامگاه شيخ صدوق ، همانگونه كه گذشت ، درگذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگهاى خوارزميان و تيموريان ، و همچنين به علت حوادث مختلف چندين مرتبه خراب و ويران شد. و سالها در زير توده هاى خاك پنهان گرديده بود.

در حدود سال ١٢٣٨ هجرى قمرى ، در زمان يكى از سلاطين قاجار، سيل عظيمى آمد و تمام اراضى مزروعى و باغات اطراف شهر رى را آب فرا گرفت و بعضى از مناطق را تخريب نمود. كه در اين حادثه ، واقعه عجيبى نيز اتفاق افتاد. و بعد از ساليانى طولانى قبر مطهر شيخ صدوق منكشف شده و بدن شريف وى تازه و معطر و كاملا سالم و بدون هيچگونه تغيير و عيب و نقصى هويدا گرديد. كه تفصيل اين واقعه را، بسيارى از بزرگان در كتب خود، مانند: خوانسارى در كتاب روضات ، تنكابنى در كتاب قصص العلماء مامقانى در كتاب تنقيح المقال ، خراسانى در كتاب منتخب التواريخ ، قمى در كتاب فوائد الرضويه ، و رازى در كتاب اختران فروزان رى و تهران و همچنين در مقدمه كتب مرحوم صدوق ، از جمله كتاب كمال الدين صدوق و مقدمه كتاب خصال صدوق نقل نموده اند.

علامه مامقانى در كتاب تنقيح المقال اين واقعه را از عالم جليل القدر سيد ابراهيم لواسانى تهرانىقدس‌سره نقل نموده است

محمد شريف رازى صاحب كتاب اختران فروزان رى و تهران ، شرح اين واقعه را مستقيما از دو عالم بزرگوار زير، نقل نموده است

اول : مرحوم آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى به نقل از پدر بزرگوارشان علامه متتبع حاج سيد محمود مرعشى نجفى كه خود شاهد ماجرا بوده و بدن شريف شيخ صدوق را زيارت و دست ايشان را بوسيده بود.

دوم : مرحوم حجة الاسلام حاج مويد العلماء آل آقا به نقل از جدش آية الله حاج آقا محمد فرزند آية الله العظمى آقا محمد على آل آقا كرمانشاهى كه ايشانى نيز خود شاهد ماجرا بوده و هنگام بازسازى قبر مطهر شيخ صدوق نظارت داشته است

اما شرح واقعه چنين است :

باغ مستوفى ، در اطراف شهر رى ، يكى از باغاتى بود كه در آنجا زراعت ، مى كردند. اتفاقا سيل عظيمى آمد و تمامى اراضى مزروعى را آب فراگرفت ، و بسيارى از مكانها را تخريب نمود.

بر اثر آب باران ، حفره و شكافى عميق ، در باغ مستوفى نيز پديد آمد. هنگامى كه به اصلاح و مرمت اين قسمت مشغول بودند، سردابى(٢٦) ظاهر شد كه آب قسمتى از آن را تخريب كرده بود.

وقتى كه برا بازرسى و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدى را مشاهده كردند كه تمام اعضاء بدن آن سالم و كاملاتر و تازه به نظر مى رسيد، و هيچگونه عيب و نقصى در آن ديده نمى شد، و با صورتى نيكو آرميده بود! و هنوز اثر خضاب كردن(٢٧) بر ناخنهايش مشهود بود! و ناخنهاى يك دست را گرفته و ناخن دست ديگر را نگرفته بود. و محاسن شريفش روى سينه اش ‍ ريخته بود. و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنين به نظر مى آمد تازه از حمام بيرون آمده است .و فقط رشته هاى نخ پوسيده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روى خاك ريخته بود!اين خبر در شهر روى و تهران ، به سرعت دهان به دهان گشت ؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان ، سريعا گروهى از علماء و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بين ايشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهى ، و مرحوم ميرزا ابوالحسن جلوه ، حكيم گرانمايه آن روزگار، و مرحوم آية الله ملا محمد رستم آبادى ، و مرحوم علامه سيد محمود مرعشى نجفى حضور داشتند؛ انتخاب و براى بررسى وضعيت در منطقه حضور پيدا كردند، و وارد سرداب شدند و پس از تاييد اصل قضيه ، براى شناسايى جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند.

با تفحص و بررسى هاى انجام شده در سرداب ، متوجه لوح و سنگ قبرى مى شوند كه بر روى آن چنين نوشته شده است :

هذا المرقد العالم الكامل المحدث ، ثقة الامحدثين ، صدوق الطاليفه ، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى .پس از بررسى هاى كامل و پيدا شدن اين سنگ نبشته ، و تاييد علماء و امينان مردم ، در صحت و شناسايى جسد مطهر شيخ صدوق ، جاى هيچگونه ترديدى باقى نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازى كنند و در آن را بستند، و حفره پديد آمده را نيز مرمت كردند. و بنايى مناسب بر آن ساختند و به بهترين وجه تزيين و آيينه كارى نمودند.

مرحوم آية الله مرعشى نجفى كلامى را نيز در ادامه بيان مى دارند كه :

مرحوم پدرم ، علامه سيد محمد مرعشى نجفى مى فرمودند:

من دست آن بزرگوار را بوسيدم و ديدم كه تقريبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شيخ صدوق مى گذرد، دست ايشان ، بسيار نرم و لطيف بوده و حتى در خاطرم هست كه ناخن يكى (يك دست) را گرفته و ناخن ديگرى (دست ديگر) را نگرفته بود.

و چنين احتمال مى دادند:

چون ايشان بسيار به عمل كردن به احاديث و فرامين اهل بيتعليه‌السلام مقيد بودند كه ايشان فرموده اند:ناخن گرفتن در روز پنجشنبه و جمعه ، مستحب است .آن بزرگوار، ناخن يك دستش را روز پنجشنبه گرفته است و ناخن گرفتن دست ديگر را براى روز جمعه قرار داده است ، كه روز پنجشنبه ناخن يكدست را گرفته و عمر او به روز جمعه نرسيده كه ناخن دست ديگر را بگيرد.و يا ممكن است :

در بين ناخن گرفتن ، اجلش رسيده و عمر شريفش تمام شده است و نتوانسته ناخن گرفتن دستهايش را به آخر برساند.(٢٨)

و العلم عند الله

مصادر كتاب شريف من لايحضره الفقيه و معرفى برخى از مولفين آنها

مصادر كتاب من لا يحضره الفقيه تمامى آنها از كتبى است كه مورد اعتماد بزرگان شيعه مى باشد. و از اصول مشهورى است كه همه انديشمندان اسلامى آن را تاييد نموده اند. چرا كه صاحبان آنها يا اصحاب ائمهعليه‌السلام بوده اند. چرا كه صاحبان آنها يا اصحاب ائمهعليه‌السلام بوده اند ، كه از مكتب حاملان وحى ، علم آموخته اند. و احاديث را مستقيما از آنها نقل كرده اند. و يا از شاگردان اصحاب كبار ائمهعليه‌السلام بوده اند، كه در هر دو صورت صاحبان كتاب رجال ، آنها را جزء معتمدين تاريخ و موثقين روايان حديث بر شمرده اند. و احكام (مذهب جعفرى) را از آنها گرفته اند. مانند:

١ - كتاب حريز بن عبد الله سجستانى :

وى اهل كوفه بوده و مورد وثوق بوده است ، و چون براى تجارت به سيستان بسيار سفر مى كرده و در نهايت نيز آنجا اقامت گزيده است ؛ به سجستانى سيستانى معروف مى باشد.

وى داراى كتابهائى است كه همه از اصول بشمار مى رود.

حريز بن عبد الله در سيستان به دست خواج كشته شده است

٢ - كتاب عبيد الله بن على حلبى :

وى ثقه و صحيح الحديث است اهل كوفه بوده ولى چون بسيار با پدر و برادرش به تجارت به حلب مسافرت مى كرده ، به حلبى معروف شده است او داراى كتابى است كه آن را به امام صادقعليه‌السلام عرضه داشته و حضرت او را تحسين فرمود و كتابش را تصديق كرده اند و فرموده اند:

در ميان اصحاب كسى مانند اين كتاب ، تاليف نكرده است

٣ - كتابهاى على بن مهزيار اهوازى :

وى ، ظاهرا غير از على بن مهزيار مدفون در اهواز است ، چرا كه آن بزرگوار كه در اهواز مدفون است ، اوايل زمان غيبت حضرت مهدى عج الله را درك كرده و به خدمت حضرتش رسيد است

على بن مهزيار، از اصحاب امام رضا و حضرت جواد و حضرت هادىعليه‌السلام بوده است و بسيار جليل القدر و مورد وثوق همگان مى باشد. وى داراى ٣٣ كتاب است كه همه آنها از اصول چهار صد گانه به شمار مى روند. على بن مهزيار در زمان حضرت هادى يا امام حسن عسكرىعليه‌السلام از دنيا رفته است

٤ - كتابهاى حسين بن سعيد:

حسين بن سعيد از اهالى كوفه بوده و از اصحاب حضرت رضا و امام جواد و امام هادىعليه‌السلام به شمار مى رود. در اواسط عمر بار برادرش حسن به اهواز رفته است و سپس به تنهائى به قم مسافرت كرده و در منزل حسن بن ابان وارد شده و در همان ديار نيز از دنيا رفته است

وى داراى ٣٠ مجلد كتاب است كه كتب او در ميان اصحاب چنان معروف است كه كتب ديگران را به آن قياس مى كنند.

٥ - كتاب نوادر تاليف احمد بن محمد بن عيسى : احمد بن محمد بن عيسى ، از جمله اشعريانى است كه از مدينه به كوفه هجرت كرده اند و در آنجا احاديث و اخبار ائمهعليه‌السلام را ترويج مى نمودند. جمعى از ميان ايشان ، به قم مسافرت كرده و در آنجا اقامت گزيدند. و به نشر اخبار و احاديث معصومينعليه‌السلام پرداختند. احمد بن محمد بن عيسى يك تن از معروفين آنها به شمار مى رود كه صاحب اجازه و استاد بيشتر محدثين قم مى باشد. مانند:

محمد بن يحيى عطار؛ و محمد بن حسن صفار، و على بن ابراهيم و بسيارى ديگر از علماى شهر قم

احمد بن محمد اشعرى ، زمان امام هشتم و نهم و دهمعليه‌السلام را درك كرده و حضرت رضاعليه‌السلام را ملاقات نموده است و كتابهاى بسيارى نيز نوشته كه شيخ طوسى پاره اى از آنها، از جمله كتاب نوادر را در كتاب الفهرست نامبرده است و گويد:

اين كتاب فصل بندى و باب باب نبوده و ابوسليمان داود بن كوره قمى آن كتاب را فصل بندى كرده است و محمد بن حسن بن وليد از آن كتاب فصل بندى شده ، به اجازه محمد بن يحيى حديث نقل مى كند.

٦ - كتاب نوادر الحكمة نگاشته محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى :

محمد بن احمد بن يحيى ابوجعفر اشعرى ثقه و جليل القدر است

٧ - كتاب الرحمة تاليف سعد بن عبد الله :

سعد بن عبد الله اشعرى ، ثقه و جليل القدر است و داراى چندين كتاب معتبر و مورد وثوق و اطمينان مى باشد. و گويند خدمت امام عسكرىعليه‌السلام نيز رسيده است وى در سال ٣٠٠ يا ٢٩٩ هجرى قمرى در روز چهارشنبه ٢٧ شوال ، وفات يافته است

٨ - كتاب جامع ، تاليف محمد بن الحسن بن الوليد:

محمد بن حسن بن وليد، استاد شيخ صدوق است و جلالت قدرش ‍ مستغنى از بيان مى باشد.

وى داراى دو كتاب معتبر است يكى به نام جامع ، و ديگرى به نام تفسير؛ كه كتاب جامع او از اصول و كتب مرجع به شمار مى رفته اس

٩ - كتاب نوادر اثر محمد بن ابى عمير.

محمد بن ابى عمير پارساترين و خدا ترس ترين مردم عصر خويش بوده است و حضرت موسى بن جعفر و امام على بن موسى و امام محمد بن علىعليه‌السلام را درك كرده و در راه مذهبش سختى و مصيبت بسيار ديده است

گويند در زمان هارون ، منصب قضاى بغداد را به او پيشنهاد كردند، وى نپذيرفت ؛ از او خواستند كه شيعيان را به نام و نشان معرفى كند، امتناع ورزيد. او را به تازيانه بستند و چندين بار زدند و تمام اموالش را مصادره كردند و بالاخره در زمان مامون به زندانش افكندند. و مدت چهار سال در زندان بود.

تاليفاتش را كه ٩٤ مجلد بود، يكى از خواهرانش به نام سعيده يا آمنه جمع كرده و در غرفه اى نهاد. در اين مدت ، باران بيش از نيمى از آنها را ضايع و تباه ساخت چون از زندان خلاص شد، حديث را از حفظ يا از نسخه هائى كه مردم از روى كتابهاى او پيش از تلف شدن نوشته بودند نقل مى كرد.

از اينرو علماى حديث ، مراسيل او را در حكم مسانيد مى دانند.

گويند: سندى بن شاهك ، به امر هارون او را به جهت شيعه بودنش صد و بيست تازيانه زد و حكم زندانش را صادر كرد و محمد بن ابى عمير يكصد و بيست هزار درهم نقد، به زندانبان پرداخت كرده و از زندان خلاص شد.

و نيز گويند: هنگامى نيز او را براى معرفى شيعيان ، تازيانه زدند. هنگامى كه شماره تازيانه ها به يكصد رسيد، طاقت او تمام گشت و چيزى نمانده بود كه نام بعضى از ايشان را بر زبان جارى سازد، كه ناگهان صداى محمد بن يونس بن عبد الرحمن را شنيد كه مى گفت :

يا محمد! اذكر موقفك بين يدى الله

اى محمد! موقف خود را در قيامت در پيشگاه خداوند بياد بياور كه چه جواب خواهى گفت ؟

لذا اسم كسى را نبرد.

شيخ صدوق از استادش از على بن ابراهيم ، و او از پدرش نقل كرده كه ابن ابى عمير بزاز بود و از مردى ده هزار درهم طلب داشت چون اموال ابن ابى عمير مصادره شده بود، فقير و بينوا گرديد. آن مرد كه به او مديون بود خانه خود را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براى ابن ابى عمير آورد و گفت :

اين طلبى است كه از من داشتى اكنون از من بگير.

ابن ابى عمير پرسيد:

اين مال را از كجا به دست آورده اى ؟ آيا ارث به تو رسيده يا كسى به تو بخشيده است ؟

گفت : هيچكدام

پرسيد: پس از كجا است ؟

گفت : خانه اى داشتم كه محل سكونت خود و عيالم بود؛ چون وضع شما را اين چنين ديدم ، آن را براى اداى دينم فروختم ، تا كمكى به شما باشد.

ابن ابى عمير گفت : ذريح محاربى از امام صادقعليه‌السلام براى من حديثى نقل كرد كه فرمود:

لا يخرج الرجل عن مسقط راسه بالدين

يعنى : انسان به جهت پس گرفتن قرض ، كسى را از محل سكونت خود، خارج نمى سازد. گفت : اين مال را بگير و من احتياج به چنين پولى ندارم با آنكه بخدا سوگند فعلا محتاج به يك درهم مى باشم ، اما از اين پولها يك درهم هم قبول نخواهم كرد. وفات وى در سال ٢١٧ هجرى قمرى بوده است

١٠ - كتاب احمد بن ابى عبد الله برقى بنام محاسن :

احمد بن ابى عبد الله محمد بن خالد برقى ، اهل كوفه بوده است پدرش ‍ محمد بن خالد نيز از اصحاب حضرت رضاعليه‌السلام مى باشد. برقى منسوب به برقه رود قم مى باشد كه در پنج فرسخى قم واقع شده است و داراى هواى خوب و مطلوبى است پدرش از مهاجرينى است كه از عراق به ايران سفر كرده و در آنجا (برقه رود) ساكن شده است و احمد فرزندش ‍ از محدثين معروف قم به شمار مى رود و مورد وثوق همگان مى باشد.

١١ - رساله عمليه اى كه پدر شيخ صدوق براى فرزندش شيخ صدوق نگاشته است

شيخ صدوق خود نيز در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه پس از نام بردن بعضى از مصادر كتاب خود درباره بقيه مصادر كتاب ، چنين نگاشته است :

كتب ديگر از اصول و نوشته هائى كه طريق روايت متن از آنها در فهرست كتبى كه اجازه روايت آن را از مشايخ حديثم و نيز از گذشتگانم به من رسيده معروف است و تمام كوشش خود را در اين راه بكار بردم در حاليكه از خدايم يارى خواسته و بدو توكل جسته ، و از او پوزش تقصير و كوتاهى در عمل طلبيده ، و اين موفقيت جز از جانب او نيست و بر او توكل مى كنم ، و به سويش باز مى گردم ، و او تنها مرا كافى است و والاترين و بهترين كسى است كه كار بدو سپرده شود.(٢٩)

بخش دوم : حكايات و روايت تربيتى برگزيده از كتاب من لا يحضره الفقيه

ياد خدا

حضرت موسىعليه‌السلام ، مشغول مناجات و راز و نياز با خداوند، عرض ‍ كرد:

بارالها! آيا تو از من دور هستى كه من تو را با صداى بلند بخوانم ؛ و يا نزديكى ، تا با تو آرام و پنهانى سخن بگويم ؟!

خداوند عزوجل فرمود: من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند.

حضرت موسىعليه‌السلام عرض كرد: من در حالتهاى قرار مى گيرم كه به ياد تو هستم ولى شرم مى كنم تو را ياد كنم (نام تو را ببرم)

خداوند فرمود: اى موسى ! مرا در همه حالتها ياد كن (نام مرا هميشه بر زبان بياور).(٣٠)

اندرز ابوذر، توشه راه

ابوذر در كنار كعبه بپا خاست و گفت : من جندب بن سكن هستم(٣١) مردم گرد او آمدند و او گفت : هنگامى كه براى شما سفرى پيش مى آيد، با خود توشه اى بر مى دارد. پس براى سفر روز قيامت ، توشه اى برگيريد.

آيا در اين سفر، به چيزى نياز نداريد؟

گفتند: ما را راهنمايى كن

جناب ابوذر فرمود:

صم يوما شديد الحر للنشور. وحج حجة لعظائم الامور. و صل ركعتين فى سواد الليل لوحشة القبور. كلمة خير تقولها، و كلمة شر تسكت عنهااو صدقة منك على مسكين ، لعلك تنجو بها يا مسكين من يوم عسير. اجعل الدنيا درهمين : درهما انفقته على عيالك ، و درهما قدمته لاخرتك ، و الثالث يضر و لا ينفع ، لاترده اجعل الدنيا كلمتين : كلمة فى طلب الحلال ، و كلمة للاخرة ، و الثالثة تضر و لا تنفع ، لا تردها. در يك روز گرم ، به ياد روز حشر، روزه بگيريد و براى كارهاى سخت(٣٢)

و براى تاريكى و وحشت قبر، در تاريكى شب ، دو ركعت نماز بگذاريد.

توشه اين راه ، كلمه خيرى است كه بيان مى كنى ، و كلمه شرى است كه از گفتنش خود را باز مى دارى

يا صدقه اى كه به مسكينى محتاج بخشى ، تا از مشكلات آن روز دشوار (قيامت) نجات يابى اى بشر محتاج !! دنيا را در دو درهم خلاصه كن يك درهم ، براى خانواده ات نگاه دار. و درهم ديگر را براى آخرتت پيش ‍ فرست و بدان كه ، درهم سوم ، تنها برايت زيان دارد، نه سود و هيچگاه به آن نياز پيدا نخواهى كرد.

دنيا را در دو كلمه خلاصه كن يك كلمه ، براى طلب حلال و كلمه ديگر، براى آخرت و كلمه سوم ، زيان دارد و سود ندارد. و به آن نياز نخواهى يافت جناب ابوذر، سپس چنين افزود:

قتلنى هم يوم لا ادركه

حسرت روزى كه به آن نرسيده ام ، مرا كشت(٣٣)

اندرز لقمان به فرزندش

لقمان حكيم به پسرش فرمود:

فرزند عزيزم ، دنيا دريايى عميق و ژرف است ؛ و افرادى بسيار زياد در اين دريا هلاك شده اند. پس به ياد داشته باش كه :

كشتى خود را در اين درياى ژرف ، ايمان به خدا قرار دهى و بادبانش را، توكل به خدا نصب نمائى و توشه خود را در آن ، تقواى خدا عزوجل قرار دهى

اگر از اين دريا نجات يافتى ، به كمك رحمت الهى رسته اى و اگر هلاك شدى به سبب گناهان خودت به مهلكه افتاده اى(٣٤)

آداب سفر

حماد بن عيسى گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: لقمان به پسرش فرمود:

هنگامى كه همراه با گروهى سفر مى كنى ، در كار خود و كار آنها با همسفرانت بسيار مشورت كن

در برابر آنها، بسيار تبسم كن

درباره توشه سفر، كريمانه عمل كن

زمانى كه تو را فراخواندند، پاسخگو باش اگر از تو يارى خواستند، كمكشان كن زياد نماز بخوان و سكوت اختيار كن اگر از تو در كلام حقى گواهى خواستند، گواهى ده هنگامى كه از تو مشورت خواستند، فكرت را به كار بينداز با تعمق و بينش ‍ پاسخ ده چون هر كس شرط اخلاص را بكار نبرد، خداوند، تدبير را از او سلب مى كند. اگر ديدى همسفران پياده مى روند، تو نيز با ايشان پياده راه برو. چون ديدى آنان به كارى مشغولند، تو نيز با آنان مشغول شو. چون صدقه اى دادند، تو نيز (در صدقه دادن با ايشان) شركت كن به سخن كسى كه از تو بزرگتر است گوش فرا ده چون تو را به كارى امر كنند موافقت كن چرا كه عدم موافقت برانجام امور، نشانه عجز است اگر در مقصد ترديد داريد، بايستيد و مشورت كنيد. اگر يك نفر تنها را ديديد از او سوال نكنيد چون ممكن است او جاسوس ‍ دزدان و يا شيطان باشد.(٣٥)

هنگامى كه وقت نماز شد، آن را به هيچ بهانه اى تاخير مينداز. زيرا نماز، دينى است كه بايد پرداخته گردد.

نماز را به جماعت بگزار، اگر چه بر سر نيزه باشى !

زمانى كه به مقصد رسيدى ، پيش از آماده شدن خودت ، مركبت را آماده كن در جايى فرود آى كه خاكش نرمتر و گياهانش بيشتر است(٣٦)

فضيلت امت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

آن هنگام كه خداوند عزوجل حضرت موسىعليه‌السلام را مبعوث فرمود، و او را به عنوان راز دار خود برگزيد. دريا را برايش شكافت ، بنى اسرائيل را نجات داد و تورات را به حضرتش عطا فرمود.

حضرت موسىعليه‌السلام ، آن هنگام كه ، مقام قرب خود را در پيشگاه حضرت جل و علا درك نمود، عرضه داشت :

خداوندا! به من كرامتى بخشيدى ، كه به هيچ يك از بندگانت قبل از من نبخشيده اى

خداى جل و جلاله فرمود:

اى موسى ! آيا نمى دانى كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نزد من ، از همگى آفريدگانم برتر است ؟

حضرت موسىعليه‌السلام عرض نمود: خدايا! حال كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پيشگاه حضرتت از تمام آفريدگانت گرامى تر است ؛ آيا در ميان خاندان پيامبران ، گرامى تر از خاندان من وجود دارد؟

خداى عزوجل فرمود:

اى موسى ! آيا ندانستى كه ارزش خاندان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ديگر خاندان پيامبران ، مانند ارزش و برترى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر تمام پيامبران مى باشد؟

موسىعليه‌السلام عرض كرد: خدايا! پس اگر آل محمدعليه‌السلام چنين هستند. آيا درميان امتهاى پيامبران ، امتى هست كه نزد تو، برتر از امت من باشد كه بر سر آنان امت من ابر را سايه بان گردانيدى من و سلوى غذاى بهشتى بر آنان نازل فرمودى و دريا را برايشان شكافتى ؟

خداوند عزوجل فرمود: اى موسى ! آيا ندانستى كه فضل امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر تمام امتها، مانند فضل اوست بر جميع آفريدگان من

سپس حضرت موسىعليه‌السلام فرمود: خدايا! اى كاش ، من ايشان را مى ديدم

خداوند عزوجل وحى فرستاد كه :

اى موسى ! تو آنها را نخواهى ديد، زيرا كه اين زمان ، زمان ظهور آنها نيست اما به زودى ايشان را در بهشت و جنات عدن و فردوس ، در حضور محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى بينى كه در ميان نعمتهاى آن مى گردند؛ و از خيرات آن متنعم هستند.

آيا دوست دارى كلامشان را به گوش تو برسانم ؟

موسى عرض كرد: بلى اى معبود من !

آنگاه خداى عزوجل فرمود:

در پيشگاه من در كمال ادب بايست ، مانند ايستادن بنده ذليل در پيشگاه پادشاه جليل

حضرت موسىعليه‌السلام چنين كرد.

در اين حال خداى ما عزوجل ندا داد كه : اى امت محمد!

همگى ايشان ...، پاسخ گفتند:

لبيك ، اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، ان الحمد و النعمة لك و الملك ، لا شريك لك لبيك

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: خداوند اين اجابت را شعار حج قرار داد.(٣٧)


3

4

5