قلمرو دین

قلمرو دین0%

قلمرو دین نویسنده:
گروه: اصول دین

قلمرو دین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه
گروه: مشاهدات: 15674
دانلود: 2110

توضیحات:

قلمرو دین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15674 / دانلود: 2110
اندازه اندازه اندازه
قلمرو دین

قلمرو دین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قلمرو دین

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است

پيش گفتار

يكى از مباحث چالش برانگيز روزگار ما، بحث قلمرو دين است. پرسش اساسى در اين حوزه ى فكرى اين است كه آيا اسلام، آخرين و كامل ترين دين الهى و آسمانى، به همه ى مسائل انسانى، اعم از دنيوى و اخروى، فردى و اجتماعى، و مادى و معنوى پرداخته است يا خير؟ و آيا دخالت دين در اين عرصه ها، حداقلى است يا حداكثرى؟

البته واژه هاى حداقلى و حداكثرى، چندان واضح و روشن نيستند و پاسخ دقيق را براى ما به ارمغان نمى آورند; براين اساس، بايد اين عرصه ها را مسئله محور بررسى نماييم، و وجود و عدم پاسخ هاى آن مسائل را در دين جستوجو كنيم. اين پژوهش، تنها به گستره ى شريعت در عرصه ى خداشناسى، نبوت شناسى، معادشناسى، فقه و حقوق و اخلاق اختصاص دارد و به عرصه هاى ديگرى، چون: انسان شناسى، اقتصاد، نظام تربيتى، مديريت، جامعه شناسى، هنر و غيره نمى پردازد. [الف]

در نوشتار حاضر، از چند سبك تحقيق استفاده شده است:

در فصل دوم، سوم و چهارم (قلمرو دين در عرصه ى خداشناسى، نبوت شناسى و معادشناسى) عمدتاً با روش نقلى قرآنى پژوهش شده است و مسائل گوناگون اعتقادى، مانند: چگونگى شناخت خداوند، خداشناسى فطرى، خداشناسى عقلى، عوامل گرايش به شرك، توحيد و مراتب آن، صفات الهى، عدل الهى، شبهات مربوط به شرور، افعال الهى، قضا و قدر الهى، ضرورت بعثت پيامبران، شبهات منكران، اوصاف پيامبران، حقيقت وحى، امكان و انواع و مشخصات وحى، تعريف و تعابير معاد، امكان و وقوع معاد، شبهات منكران، آثار معاد، منازل آخرت و ثواب و عقاب اخروى، با استمداد از آيات قرآن، و تا حدودى از روايات، تبيين و بررسى شده اند و به ندرت به ديدگاه هاى متكلمان و حكيمان نيز اشاره شده است; البته مسائل كلامى منحصر در اين سه عرصه نيست. مى توان مسائل مربوط به امامت و مسائل جديد كلامى را از منظر قرآن و سنت بررسى كرد، ولى ما در اين نوشتار تنها به اين سه مسئله پرداخته ايم; زيرا امّهات اصول دين اند.

ولى سبك تحقيق در فصل پنجم و ششم (قلمرو دين در عرصه ى فقه و حقوق و اخلاق) شبهه محور است; تقريباً بسيارى از شبهاتى كه در اين عرصه درجامعه ى ما مطرح بوده، مورد توجه و تحليل قرار گرفته است; و به خاطر وسعت مباحث و مسائل اخلاقى و فقهى به تك تك آنها از منظر قرآن و روايات پرداخته نشده است.

در پايان بر خود لازم مى دانم از همه ى عزيزانى كه در شكوفايى اين اثر مرا يارى كردند تشكر نمايم; بهويژه از همسر عزيزم كه با بازخوانى و كشف كاستى هاى آن مرا مرهون خود ساخت. از همكارانم در مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه، كارشناسان، ارزيابان، حروف نگاران، ويراستاران، نمونه خوانان و ديگر دوستان; خصوصاً از مدير محترم مركز مديريت و مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى عليمه ى قم، جناب حجة الاسلام و المسلمين سيد هاشم حسينى بوشهرى سپاس گزارم.

حوزه ى علميه ى قم

عبدالحسين خسروپناه

٢٧/٦/٨١ مصادف با ١٠ رجب ١٤٢٣

سال روز ميلاد با سعادت امام محمد تقىعليه‌السلام

كليات مباحث مقدماتى قبل از ورود به بحث اصلى، يعنى گستره ى شريعت در عرصه ى اركان دين (خداشناسى، نبوت شناسى و معادشناسى) طرح پاره اى از مباحث مقدماتى ضرورت دارد:

١. مراد ما از دين و شريعت در اين نوشتار، معناى لغوى يا معانى مورد نظر متفكران غربى، كه با روى كرد جامعه شناسانه يا روان شناسانه، تنها به برخى از كاركردهاى دين اشاره كرده اند، نيست; و هم چنين، نمى توان معناى جامعى از دين را در نظر گرفت كه تمام اديان موجود، از جمله آيين هاى بشرى و دين هاى الهىِ تحريف شده را نيز شامل شود; اين اديان تفاوت ماهوى عميقى دارند و تعريف جامع و مانع براى همه ى آنها ممكن نيست.

پس در اين نوشتار، مقصود نگارنده از دين، اسلام است; يعنى مراد ما از قلمرو دين دامنه ى مرزهاى مسائلى است كه در اسلام بدان پرداخته شده است.

٢. با تبيين واژگان فوق، محور اصلى تحقيق روشن مى گردد; و آن اين است كه آيا اسلام، به عنوان دين جامع و كامل و آخرين دين الهى، به عرصه هاى خداشناسى، نبوت شناسى، معادشناسى، فقه و حقوق و اخلاق پرداخته است؟ دامنه و قلمرو آن چقدر است؟ آيا اسلام در باب خداشناسى، نبوت، معاد، سعادت و شقاوت اخروى، احكام فقهى و حقوقى و احكام اخلاقى، به نحو اقلّى عمل كرده است يا به نحو اكثرى؟ آيا به پرسش هاى مربوط به اين عرصه ها، به طور كامل و جامع پاسخ داده است يا خير؟

٣. پيش از پرداختن به پرسش هاى فوق بايد مشخص گردد كه آيا بايد با روش درون متنى به اين پرسش ها پاسخ داد يا برون متنى؟ به عبارت ديگر، آيا مراجعه به كتاب و سنت در اين مورد كفايت مى كند يا رجوع به منابعى مانند عقل و تجربه و تاريخ و وجدان هم ضرورت دارد؟ دين پژوهان مسلمان و غير مسلمان به اين پرسش مبنايى و روش شناختى پاسخ هاى گوناگونى داده اند كه مجال تفصيل آن در اين نوشتار نيست.[١]

دين پژوهان اسلامى متجدّد ـ برخلاف دين پژوهان سنتى متصلّب و دين پژوهان متجدد غرب زده ـ معتقدند كه جمله ى قرآن و سنت و عقل و وجدان و تاريخ و تجربه مى توانند در بحث قلمرو دين در عرصه هاى گوناگون، ما را يارى كنند; اما از آن رو كه موضوع اين نوشتار، قلمرو دين در عرصه ى اركان دين است، مهم ترين منابع تحقيق ما عبارت اند از: قرآن، سنت و عقل; هر چند تجربه و تاريخ نيز تا حدودى به تعيين قلمرو دين در عرصه ى اخلاق و فقه مدد مى رسانند. پس، روشى كه مى تواند به پرسش قلمرو دين در عرصه هاى مبدأ، معاد، نبوت، اخلاق، و فقه پاسخ دهد، قرآن و سنت و عقل است; بنابراين، گروهى از متجددان معاصر كه به طرد عقل و استدلال و برهان حكم رانده و دين را تنها به كتاب و سنت محدود نموده اند، راه را از آغاز منحرف ساخته و به نتايج نادرستى دست يافته اند.

شايان ذكر است كه مراد از عقل، نيروى ادراكى انسان است كه به داده ها و آموزه ها و معلومات قطعى و يقينى دست مى يابد. پس، در اين گونه مباحث، با عقل ظنى و غير يقينى، يا عقل تجربى كارى نيست; زيرا عقل ظنى و غير يقينى، يا عقل تجربى، نمى تواند در حوزه ى مباحثى چون مبدأ و معاد وارد شود و پرسش هاى اين عرصه را پاسخ دهد.

آن نمى دانست عقل پاى سست

كه سبو دايم زجو نايد درست

عقل تو از بس كه باشد خيره سر

هست عذرت از گناه تو بتر

آن كه او افراشت سقف آسمان

تو چه دانى كردن او را امتحان

اى ندانسته تو شر و خير را

امتحان خود را كن آنگه غير را

(مثنوى، دفتر چهارم)

عقل تجربى و ظنى، عقل جزئى است و محدوده ى آن بيش از ظواهر، آن هم به طور ناقص، نيست.

٤. براى بهره گيرى از روش عقلى، به كارگيرى قواعد منطقى لازم است. رعايت شرايط برهان، آدمى را از دام مغالطه مى رهاند و از خطابى سخن گفتن و يا شعرى نگاشتن بر حذر مى دارد; بنابراين، استدلال هاى عقلى بايد در قالب قياس هاى اقترانى يا استثنايى و در اَشكال نتيجه بخش انجام پذيرد.[٢] هم چنين استفاده ى صحيح و بهينه از كتاب و سنت به شرايط و قواعد و روش ها و رهيافت هايى مبتنى است; از جمله:

ـ توجه به مفاهيم و معانى كلمات در زمان نزول;

ـ علم به گونه هاى مختلف زبان قرآن، اعم از شناختارى و غير شناختارى;

ـ پرهيز از تأثيرپذيرى از تئورى علمى و فلسفى در فهم مفردات قرآن;

ـ در نظر گرفتن قواعد ادبيات عرب;

ـ در نظر گرفتن قراين معيّنه و صارفه و لفظى و معنوى و، به طور كلى، قراين پيوسته و ناپيوسته ى لفظى و غير لفظى;

ـ توجه به ويژگى هاى گوينده، مخاطب و موضوع سخن;

ـ عنايت داشتن به الفاظ مشترك، ايجاز، اضمار، مجاز، كنايه، متشابه و ...;

ـ بهره بردن از روايات مفسر آيات;

ـ در نظر گرفتن انواع دلالت هاى مطابقى و التزامى.

اگر اين ضوابط و شرايط ـ كه به تفصيل در كتاب هاى علوم قرآنى و تفسيرى بيان شده اند[٣] ـ رعايت نگردند، مفسّر قرآن و سنت گرفتارِ تفسير به رأى مى شود و، به جاى كشف مراد خداوند، به تطبيق مراد خود بر آيات مى پردازد. از اين مطلب روشن مى گردد كه روش هرمنوتيك فلسفى در فهم متون دينى رهزن بوده، تنها تفسير به رأى رابه ارمغان مى آورد.[٤]

خلاصه آن كه، فهم قرآن و سنت امكان پذير است و خداوند سبحان و پيشوايان دين، با زبان بشرى با ما سخن گفته و با گفته هاى خود در صدد هدايت انسان ها بوده اند; پس بايد به گونه اى سخن بگويند كه انسان ها مراد آنها را بفهمند.

در ضمن، زبان قرآن، معنا دار و واقع نماست، هر چند از كنايه و استعاره نيز در آن استفاده شده است; بنابراين براى كشف مقصود الهى رعايت قواعد امرى ضرورى است.

٥. روى كردهاى گوناگونى در مغرب زمين و جهان اسلام نسبت به مسئله ى قلمرو دين وجود دارد كه تفصيل آن در كتاب گستره ى شريعت آمده است; ولى در باب قلمرو دين در عرصه ى اركان دين، يعنى خداشناسى، نبوت شناسى، معادشناسى و اخلاق و فقه و حقوق، دو ديدگاه كلى وجود دارد:

ديدگاه نخست: روى كردِ حداكثرى

اكثر متفكران اسلامى بر اين باورند كه دين در باب خداشناسى، معاد، نبوت، اخلاق و حقوق، حداكثرى عمل كرده است; بر اين اساس، دين اسلام به تمام پرسش هاى مربوط به اين حوزه ها پاسخ داده است كه با روش مراجعه به قرآن و سنت و بهره گيرى از عقل مى توان به آن دست يافت. نگارنده نيز با اين ديدگاه هم عقيده است; لذا در سرتاسر اين نوشتار به اثبات آن پرداخته است.

ديدگاه دوم: روى كرد حداقلى

برخى از نويسندگان بر اين عقيده اند كه دين در باب جهان بينى و عقايد و اخلاق و فقه، حداقلى عمل كرده است; نمى توان اثبات كرد كه دين در بارهى ذات و صفات خداوند، حداكثر ممكن را گفته و يا تمام پرسش هاى مربوط به معاد، قيامت، سعادت و شقاوت اخروى را پاسخ داده است; هم چنين احكام اخلاقى نيز اقلى بيان شده است; زيرا بيش تر ارزش هاى بيان شده در دين، ارزش هاى خادم هستند كه تغييرپذير و تابع زندگى بشرند و تنها يك درصد ارزش هاى مخدوم و ثابت در دين يافت مى شود. وضعيت احكام فقهى و حقوقى دينى نيز همين گونه است.[٥]

نگارنده، به تفصيل در بحث قلمرو دين در عرصه ى عقايد و اخلاق و فقه، به تبيين و تحليل و نقد و بررسى اين ديدگاه خواهد پرداخت; ولى اشاره به چند نكته ضرورى است; نخست آن كه، بسيارى از نويسندگانى كه به دين اقلّى معتقدند، منابع دين را به قرآن و سنت اختصاص مى دهند; در حالى كه اگر مانند ساير دين پژوهان اسلامى، عقل را به عنوان منبع دينى معرفى مى كردند، لااقل در عرصه ى عقايد به دين اقلّى قايل نمى شدند.

دوّم اين كه، تعيين اقلّى يا اكثرى دين، دقيقاً به اهداف دين بستگى دارد. برخى گمان كرده اند، هدف دين، پاسخ دادن به تمام نيازهاى بشرى است، و چون كتاب و سنت اين هدف را، به طور كامل، تأمين نمى كند، پس دين اسلام حداقلى است. يعنى با يك انتظار حداكثرى از دين اسلام، قلمرو حداقلى را نتيجه گرفته اند; در حالى كه اگر از ابتدا به انتظار اعتدالى معترف مى شدند، قلمرو اعتدالى را نيز استنتاج مى كردند; يعنى اگر هدف دين، تأمين هدايت و سعادت آدمى باشد، دين اسلام تمام وسايل و احكام و معارف مورد نياز آن را معرفى و ارائه كرده است; پس دين اسلام حداقلى نيست; البته در تأمين اين هدف، يا مستقيماً مطالب خود را بيان نموده و يا روش هاى تحصيل آن را به مخاطبان عرضه كرده است.

٦. آموزه هاى اعتقادى، هم چون ريشه ى درخت آدمى است كه اعمال و رفتار و كردار او از آن سرچشمه مى گيرد. اين آموزه ها يكى از مهم ترين نيازهاى دينى بشرند و منابع دين نيز بيش از امور ديگر به آن پرداخته است. قرآن مجيد مملو از آيات اعتقادى (خداشناسى، راهنماشناسى و معادشناسى) است. قبل از شروع بحث قلمرو دين در عرصه ى عقايد، بايد دانش عقايد (علم كلام) را تعريف كنيم، تا روشن شود كه آيا گستره ى متون و منابع دينى، در اين عرصه، حداقلى است يا حد اكثرى؟ و آيا به تمام مسائل اعتقادى پرداخته است يا خير؟.متكلمان اسلامى علم كلام را به شيوه هاى مختلف تعريف كرده اند; از جمله: تعريف به موضوع، غايت، روش و اسلوب فكرى، فايده و ...; پس شناخت موضوع، غايت و فايده، و روش و اسلوب علم كلام به تعريف اين دانش كمك مى كند.موضوع علم كلام مقصود از موضوع، محور اصلى اى است كه محمولات مسائل علم بر آن حمل مى شوند. متكلمان اسلامى درباره ى تبيين موضوع علم كلام، ديدگاه هاى متفاوتى داشته اند.الف) موجود بما هو موجود برخى از متكلمان، موضوع علم كلام را ـ همانند موضوع فلسفه ـ هستى، از حيث هستى بودن دانسته اند.[٦]

هر چند پاره اى از طرف داران اين ديدگاه براى تمايز اين دو دانش، قيد «على سبيل قانون الاسلام» را به موضوع علم كلام افزوده اند.[٧] متكلمان اشعرى در برابر اين روى كرد به چالش افتاده و نقدها و دفاعيه هايى را مطرح نموده اند.[٨]

ب) ذات خداوند عده اى از متكلمان، موضوع علم كلام را ذات خداوند دانسته اند; بر اين اساس، در اين دانش از صفات ثبوتيه و سلبيه و افعال الهى بحث مى شود.[٩]

ج) ذات خداوند و ممكنات شمس الدين محمد سمرقندى، از متكلمان اهل سنت، وجود خداوند و ممكنات را موضوع علم كلام معرفى كرده است.[١٠]

د) عقايد دينى بعضى از متكلمان موضوع علم كلام را اوضاع شريعت، يا عقايد دينى، يا عقايد ايمانيه دانسته اند.[١١]

شايد با توجه به تنوع موضوعات در علم كلام، نتوان موضوع مشخصى را به اين دانش نسبت داد; زيرا ذات، صفات و افعال حق تعالى موضوع مسائل اين علم اند و دانش كلام نيز به اثبات ويژگى هاى آنها مى پردازد.

غايت علم كلام علم كلام، ثمره ها و غايت هاى علمى و عملى فراوانى دارد; از جمله:

١ - دين پژوهى

يكى از مهم ترين فوايد علم كلام، ايجاد معرفت تحقيقى و دين پژوهى عالمانه نسبت به مسائل اعتقادى است كه آدمى را از مرز تقليد به منزل تحقيق وارد مى سازد.

٢.- دفاع از حريم عقايد

علم كلام، اين توانايى را به مؤمنان مى دهد كه در برابر شبهات، از اعتقادات دينى دفاع نمايند.

٣ - هدايت گرى

بى شك، با پيدايش معرفت يقينى و مستدل نسبت به گزاره هاى اعتقادى و توانايى دفاع از آنها و پاسخ به شبهات دينى، بُعد هدايت و ارشاد آدمى نيز تقويت مى گردد.

با توجه به فوايد و غايت هاى سه گانه، نقش پاس دارى از سنگرهاى اعتقادى و جايگاه علم كلام و منزلت متكلمان اسلامى روشن مى شود. به همين دليل، پيشوايان دين اسلام به اين امر اهتمام ورزيده و بزرگانى چون هشام بن حكم و مؤمن الطاق را تشويق و حتى خود پيشوايان معصوم، به صورت مباشر، به اين وظيفه ى مهم پرداخته اند.

وظايف و روش علم كلام متكلمان چند وظيفه ى مهم را به عهده دارند و در هر يك به روش خاصى عمل مى نمايند; از جمله:

١. استخراج گزاره هاى اعتقادى از منابع دينى (به روش درون دينى);

٢. تنظيم گزاره هاى اعتقادى و تبويب آنها;

٣. تبيين مفاهيم گزاره هاى اعتقادى (به روش درون دينى و مراجعه به منابع لغت);

٤. اثبات مدعيات گزاره هاى اعتقادى (به روش عقلى، تجربى، شهودى و نقلى، مانند برهان امكان و وجوب و برهان نظم و...);

٥. پاسخ به شبهات منكران و معاندان.

تعريف علم كلام متكلمان تعاريف گوناگونى براى اين دانش ارائه نموده اند. برخى از محققان، علم كلام را به غايت آن و وظايف متكلمان تعريف كرده اند و آن را متكفّل احتجاج و اقامه ى دلايل عقلى بر عقايد دينى و ردّ بدعت گذاران و منحرفان معرفى نموده اند.[١٢]

ابن ميثم بحرانى علم كلام را علم اصول عقايد تبيين نموده است.[١٣] به اعتقاد مؤلف مواقف، دانش كلام علمى است كه توانايى اثبات عقايد دينى را به انسان عطا مى كند.[١٤] شبيه اين تعريف را محقق لاهيجى آورده است.[١٥] شارحمقاصدنيز علم كلام را علم به قواعد شرعى اعتقادى از طريق دلايل يقينى دانسته است.[١٦]

استاد مطهرى(ره)، در تعريف علم كلام مى فرمايد:

علم كلام علمى است كه درباره ى عقايد اسلامى، يعنى آنچه از نظر اسلام بايد بدان معتقد بود و اعمال داشت، بحث مى كند; به اين نحو كه آنها را توضيح مى دهد و دربارهى آنها استدلال و از آنها دفاع مى نمايد.[١٧]

تعريف برگزيده از علم كلام با استمداد از رسالت متكلمان و اهداف و موضوعات و روش هاى اين دانش و با الهام از تعريف استاد مطهرى عبارت است از: دانشى كه به استنباط، تنظيم، تبيين و اثبات گزاره هاى اعتقادى، براساس شيوه هاى مختلف استدلال مى پردازد و به اعتراض ها و شبهات مخالفان پاسخ مى دهد.[١٨]

چند نكته درباره ى علم كلام ١. استعمال واژه ى كلام براى اين دانش، در قرن دوّم رواج يافته، ولى محتواى دانش كلام، از آغاز رسالت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطرح بوده است.[١٩] اصولا تبيين گزاره هاى اعتقادى و دفاع از شبهات، وظيفه ى پيامبر است كه به ساير پيشوايان و عالمان دين منتقل شده است.

٢. دلايل مختلفى براى علت نام گذارى علم اعتقادات به كلام ذكر شده است; از جمله اين كه يكى از چالش هاى رايج در مسائل اعتقادى، در عصر آغازين اسلام، مسئله ى حدوث و قدم كلام الهى بوده است; لذا نام كلام را براين دانش نهادند.[٢٠]

وجوه ديگرى، مانند آغاز شدن ابواب اين علم با عبارت «الكلام فى كذا» يا توانايى بر مناظره در عقايد دينى و... نيز براى وجه تسميهى اين دانش بيان شده است.[٢١]

٣. دانش كلام بسيار متحول و پوياست. مهم ترين عامل بالندگى آن، موضوعات متنوع و متعددى است كه از علوم ديگر مى گيرد و به همين دليل نيز، مصرف كنندگى اين دانش بر توليد كنندگى آن غلبه دارد. رشد و بالندگى در علوم تجربى و عقلى و شهودى، موجب بروز پرسش ها و شبهات نوينى شده است و متكلمان اسلامى بايد در دفاع از حريم اسلام، پاسخ مناسبى به آنها ارائه نمايند; و همين امر سبب طرح مسائل جديدى در عرصه ى كلام گرديده است.در اعصار گذشته، مسائلى مانند جواز و امتناع نسخ، خلافت و امامت، اراده ى الهى و شرور، عدل الهى، حكمت الهى، قضا و قدر الهى، جبر و اختيار، صفات بارى تعالى، حدوث و قدم قرآن، حقيقت ايمان، برزخ و معاد، رابطه ى اعمال دنيوى با سعادت اخروى و مطرح بوده است، اما حال با پرسش هاى جديدى، مانند رابطه ى عقل و دين، رابطه ى علم و دين، رابطه ى اخلاق و دين، رابطه ى دين و دموكراسى، رابطه ى دين و آزادى، نسبى گرايى معرفت دينى، قرائت هاى مختلف از دين، پلوراليسم دينى، سكولاريزم، كاركردهاى دين، زبان دين، تجربهى دينى و غيره روبه رو هستيم.[٢٢]

از اين مطالب روشن مى گردد كه در واقع، كلام جديد، دانشى در مقابل كلام قديم نيست، بلكه ادامه ى همان دانش است كه با پرسش ها و روش هاى جديدى روبه رو شده است; البته مدل هاى مختلفى از كلام در غرب وجود دارد كه هيچ سنخيّتى با كلام اسلامى ندارد.[٢٣]

_________________________

[الف] نويسنده در كتابگستره ى شريعتبه اين مسائل پرداخته است.

[١] براى اطلاع بيش تر ر.ك: كلام جديد، گفتار «روش شناسى دين پژوهى» و انتظارات بشر از دين، فصل «روش شناسى انتظار بشر از دين». در اين دو كتاب، ديد گاه هاى مختلفِ ظاهرگرايان، اهل حديث، اخباريون، فلاسفه، ايمان گرايان، تجربه گرايان و تبيين و تحليل شده است.

[٢] شرايط و موانع قياس هاى منطقى در كتاب هاى منطق بيان شده است.

[٣] ر.ك: على اكبر بابايى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، زير نظر محمود رجبى.

[٤] ر.ك: گستره ى شريعت ، گفتار سوم، «پيش فرض هاى گستره ى شريعت».

[٥] ر.ك: عبدالكريم سروش، «دين اقلى و اكثرى»، بسط تجربه ى نبوى.

[٦] سعدالدين تفتازانى، شرح المقاصد، ج ١، ص ٧٦.

[٧] فياض لاهيجى، شوارق الالهام، ص ٨.

[٨] قاضى عضدالدين ايجى، المواقف فى علم الكلام، ص ٧ـ٨، شرح المقاصد، ج ١، ص ١٧٨ـ١٧٩.

[٩] المواقف فى علم الكلام، ص ٧.

[١٠] شرح المقاصد، ج ١، ص ١٨٠، و شوارق الالهام، ص ٩.

[١١] فياض لاهيجى، گوهر مراد، ص ٤٢، و ابن خلدون، مقدمه، ص ٤٦٦.

[١٢] مقدمه ابن خلدون، ص ٤٥٨.

[١٣] قواعد المرام، مقدمه ى كتاب ص ٦.

[١٤] المواقف، ص ٧.

[١٥] شوارق الالهام، ص ٥.

[١٦] شرح المقاصد، ج ١، ص ١٦٥.

[١٧] مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى (كلام)، ص ٩.

[١٨] براى توضيح بيش تر ر.ك: عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، ص ١١.

[١٩] اصول كافى، ج ١، ص ٥٩، توحيد صدوق، باب ٣٧، ص ٢٧١، ح ١.

[٢٠] شهرستانى، ملل و نحل، ج ١، ص ٣٠; المواقف، ص ٩; شرح المقاصد، ج ١، ص ١٦٤; مقدمه ى ابن خلدون، ص ٤٦٥.

[٢١] ر.ك: على ربانى، در آمدى بر علم كلام، ص ٧١ـ٧٣.

[٢٢] كلام جديد، ص ٢١ـ٢٢.

[٢٣] براى اطلاع بيش تر به ديدگاه برگزيده ى مؤلف در تفاوت كلام قديم و جديد ر.ك: كلام جديد، ص ١٩ـ٢٠.