قلمرو دین

قلمرو دین0%

قلمرو دین نویسنده:
گروه: اصول دین

قلمرو دین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه
گروه: مشاهدات: 15673
دانلود: 2110

توضیحات:

قلمرو دین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15673 / دانلود: 2110
اندازه اندازه اندازه
قلمرو دین

قلمرو دین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

معادشناسى منازل آخرت

عالم آخرت داراى منازل و مراحل گوناگونى است كه به ترتيب به آنها اشاره مى كنيم:

الف) منزل مرگ پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

( الموتُ اَوَّلُ مَنْزِل مِنْ مَنازِلِ الاخرةِ و آخِرُ مَنزل من مَنازِلِ الدّنيا ) ;[٦٧] مرگ اولين منزل از منازل آخرت و آخرين منزل از منازل دنياست.

پس مرگ و موت سر آغاز حيات جديد آدمى است، خداوند سبحان در آيات متعددى از موت انسان ها خبر داده است; مثلا مى فرمايد:

( و كُنْتُمْ اَمْواتاً فَاَحْياكُمْ ) ;[٦٨] در حالى كه شما مردگان بوديد او شما را زنده كرد.

( ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ) ;[٦٩] سپس شما بعد از آن مرده خواهيد بود.

براى روشن شدن اين منزل بايد به مطالب ذيل توجه كرد:

١ - برخى حقيقت مرگ را فنا و نيستى مى دانند; از اين رو بيمناك اند; ولى خداوند حقيقت مرگ را با عنوان وفات و مشتقات آن معرفى مى كند. وفات يعنى قبض كردن و دريافت روح انسان توسط خداوند يا ملائكه; براى نمونه، خداوند مى فرمايد:

( اللهُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حينَ مَوْتِها ) ;[٧٠] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند.

در ضمن، اين قبض روح اختصاص به مرگ ندارد، هنگام خواب نيز انسان قبض روح مى شود; از اين رو در ادامه ى همين آيه آمده است:

َالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَل مُسَمّىً ) ;[٧١] نيز (خداوند) ارواح كسانى كه در خواب نمرده اند (را مى گيرد) سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده است نگه مى دارد و ارواح كسانى را كه نمرده اند باز مى گرداند، تا سرآمد معينى.

مولا امير مؤمنان علىعليه‌السلام نيز حقيقت مرگ را بقا معرفى مى كند و مى فرمايد:

( يا اَيُّهَا النّاسُ أنّا و اِيّاكُمْ خُلْقِنا لِلْبَقاءِ لا لِلْفَناءِ لكِنَّكُمْ مِن دار الى دار تَنقلُونَ ) [٧٢] ; اى مردم ما و شما براى بقا آفريده شده ايم، نه براى فنا و نابودى; لكن شما از سرايى به سراى ديگر منتقل مى شويد.

٢ - مطلب ديگرى كه در اين منزل بايد روشن شود اين است كه مرگ يك سنت همگانى است، همه ى موجودات خواهند مرد و هيچ كس در اين عالم جاودان نيست:

( إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ) [٧٣] ; به درستى كه تو خواهى مرد و ايشان هم خواهند مرد.

( كُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ ) [٧٤] ; هر كسى مزه ى مرگ را مى چشد.

( وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَر مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ) [٧٥] ; ما براى هيچ كس قبل از تو حيات جاويدان در دنيا قرار نداديم، پس اگر تو بميرى، آيا آنان جاودان خواهند بود.

٣. نكته ى ديگر درباره ى گيرنده ى جان است. قرآن كريم اين مرحله را در آيات جداگانه اى به خداوند، ملك الموت و ساير فرشتگان اسناد مى دهد:

( اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها ) [٧٦] ; خدا جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد.

( قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ) [٧٧] ; بگو: فرشته ى مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى ستاند.

( حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَيُفَرِّطُونَ ) [٧٨] ; تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما او را مى گيرند.

با اين كه طبق اين آيات قابض هاى ارواح متعددند، اما اين آيات با هم چالش و تعارضى ندارند; زيرا فاعل هاى مرگ و قبض ارواح در طول هم اند، خداوند به ملك الموت و او هم به ساير ملائكه دستور اين كار را مى دهند و چنين كارى به هر سه فاعل استناد پيدا مى كند. شايد برخى از نفوس به طور مستقيم توسط خداوند و برخى توسط ملك الموت و عده اى توسط ساير ملائكه قبض شوند، گر چه از نظر توحيد افعالى همه ى افعال به خداوند نيز استناد دارند.

٤ - مطلب بسيار ارزشمند ديگرى كه از قرآن استفاده مى شود اين است كه مأموران الهى جان همه ى مردم را به يك شكل نمى گيرند; جان پاره اى از انسان ها آسان و پاره اى سخت گرفته مى شود و اين سختى و آسانى به كفر و ايمان آنها بستگى دارد; براى نمونه درباره ى مؤمنان و كافران آمده است:

( الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ ) [٧٩] ; كسانى كه ملائكه با خوشى جانشان را مى گيرند و به ايشان سلام مى كنند و مى گويند: وارد بهشت شويد، به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد.

( وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ) [٨٠] ; هنگامى كه فرشتگان، روح كافران را مى گيرند به روى و پشت آنان مى زنند و (مى گويند) بچشيد عذاب سوزان را.

٥ - عموم انسان ها از مرگ وحشت دارند و حاضر به از دست دادن زندگى دنيوى خود نيستند. اين افراد يا به علت نداشتن شناخت كافى و داشتن تفسير غلط از مرگ ـ كه آن را فنا و نابودى مى دانند ـ و يا در اثر آلودگى به گناه و اعمال غير صالح، وحشت زده و هراسناك اند; خداوند درباره ى يهوديان دنيا پرست مى فرمايد:

( قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ ا لاْخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ) [٨١] ; به يهوديان بگو اگر در اين پندار كه بهشت به شما اختصاص دارد راست گو هستيد، پس مرگ را آرزو كنيد; ولى آنان به خاطر اعمالى كه انجام داده اند، هرگز مرگ را آرزو نمى كنند و خدا به وضع ظالمان آگاه است.

گروهى از مردم به خاطر دل بستگى به دنيا از مرگ هراس دارند:

( وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاة ) [٨٢] ; آنها را حريص ترين مردم بر زندگى پست مادى مى يابى.

امام حسن مجتبىعليه‌السلام به شخصى كه از او پرسيد چرا ما مرگ را دوست نداريم، پاسخ داد:

زيرا شما آخرت را ويران و خانه ى دنيا را آباد نموديد، پس انتقال از خانه ى آباد به خانهى ويران براى شما ناخوش است.[٨٣]

٦. هدف خداوند از مرگ و حيات، آزمودن ما انسان هاست و آزمايش هاى الهى جملگى وسيله اى براى پرورش و هدايت انسان ها به سوى قرب پروردگارند:

( تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيء قَدِيرٌ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ ) [٨٤] ; پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست و بر همه چيز تواناست، كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مى كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است.

٧ - نكته ى ديگرى كه از قرآن استفاده مى شود اين است كه توبه و ندامت در حال مرگ سودى ندارد; زيرا توبه و ندامت زمانى مايه ى رشد آدمى و زوال معاصى است، كه انسان به انجام گناه قادر باشد.

( وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ) [٨٥] ; توبه ى كسانى كه مدت ها اعمال بد را انجام مى دهند و آن گاه كه مرگ يكى از آنان فرا رسد، گويد: الان من توبه كردم، پذيرفته نيست; آنان اند كه برايشان عذابى دردناك آماده كرده ايم.

( حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ) [٨٦] ; آن گاه كه مرگ يكى از اين بدكاران فرا رسد گويد: پروردگارا، مرا به دنيا بازگردان تا اعمال صالحى را كه ترك كرده ام، انجام دهم; نه چنين است، اين سخنى است كه او گوينده ى آن است و پيشاپيش آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.

( حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ءَآلئنَ آنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ) ;[٨٧] وقتى كه غرق ما او را فرا گرفت، گفت: ايمان آوردم كه خدايى جز خدايى كه بنى اسراييل به آن ايمان آورده اند، نيست و من الآن مسلمان شدم; در حالى كه در گذشته مخالفت مى كردى و از مفسدان بودى.

٨ - يكى از واجبات الهى در هنگام رسيدن علايم مرگ، نوشتن وصيت نامه است كه در قرآن به آن تصريح شده است:

( كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ ) [٨٨] ; بر شما نوشته شده است كه هنگام رسيدن مرگ وصيت نماييد، اگر مالى از شما به جا مانده است.

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْل مِنكُمْ ) [٨٩] ; اى افراد با ايمان، آن گاه كه مرگ يكى از شما فرا رسد، به هنگام وصيت بايد دو نفر عادل از شما حضور يابند و آن را گواهى كنند.

٩ - در قرآن كريم علاوه بر مرگ طبيعى انسان ها، به مرگ جوامع نيز اشاره شده است. مرگ جوامع به معناى مرگ فرهنگ و تمدن و نابودى كامل آنهاست:

( َلِكُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ ) [٩٠] ; براى هر امتى پايانى است، پس آن گاه كه اجلشان سر رسد، لحظه اى تقدم و تأخر پيدا نمى كند.

( وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْم وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ) [٩١] ; هرگز پروردگار تو ظالمانه ملتى را نابود نمى كند، در حالى كه اهلش در راه صلاح باشند.

١٠. مقدمات و سكرات مرگ، آغاز و شروع مرگ است; اين حالت در اثر جدايى از دنيا و علايق آن پديد مى آيد. خداوند سبحان در اين باره مى فرمايد:

( وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ ) [٩٢] ; و سكرات مرگ به حق فرا مى رسد; اين همان چيزى است كه از آن مى گريختى.

يكى از نمونه هاى سكرات موت در آيه ى ذيل بيان شده است:

( كَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِي * وَقِيلَ مَنْ رَاق وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذ الْمَسَاقُ ) ;[٩٣] چنين نيست; او هرگز ايمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش رسد و گفته شود، آيا كسى هست اين را نجات دهد و يقين به فراق از دنيا پيدا مى كند و ساق پاها به هم مى پيچد، در آن روز مسير همه به سوى پروردگارت خواهد بود.

ب) منزل قبر و برزخ دومين منزلى كه ميت پا به آن مى گذارد، عالم برزخ و قبر است; و منظور از قبر، قبر خاكى مادى نيست، بلكه منظور، عالم بعد از مرگ و قبل از قيامت است; از اين رو كسانى كه به دلايلى قبر خاكى ندارند، از قبر برزخى برخوردارند; قرآن كريم هم به قبر خاكى و هم به برزخ و هم به قبرى كه عالم ارواح و اموات مى باشد اشاره كرده است; اما آياتى كه به قبور خاكى و مادى اشاره دارند، عبارت اند از:

( ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ) ;[٩٤] سپس او را ميراند و وارد قبر كرد.

( وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ ) ;[٩٥] خداوند كسانى را كه در قبرها هستند، برمى انگيزد.

اما آياتى كه به عالم برزخ، يعنى عالم ميان دنيا و آخرت اشاره دارند عبارت اند از:

( حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ) [٩٦] ; وقتى كه مرگ به سراغ يكى از آنان آمد گفت: پروردگارا مرا برگردان تا اعمال صالحى را كه ترك گفته ام، انجام دهم; چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى گويد و پشت سر آنها برزخى است تا روزى كه بر انگيخته شوند.

آياتى كه آثار روحى و روانى، مانند شادى، حزن و اندوه و رزق و روزى و نعمت و نقمت الهى را كه همگى حاكى از آثار حيات اند بيان مى كنند، بر وجود چنين عالمى دلالت دارند، مانند:

( عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ) ;[٩٧] نزد پرودگارشان روزى داده مى شوند. آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحال اند; و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند خوش وقت اند; كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت.

( قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوج مِن سَبِيل ) [٩٨] ; (كافران) گفتند: پروردگارا، دو بار ما را ميراندى و دو بار زنده كردى; پس ما به گناهان خود معترفيم; پس آيا راهى از آتش دوزخ وجود دارد؟

دو اِماته، يكى در همين جهان است و ديگرى اماته اى است كه پس از حيات برزخى به هنگام نفخ صور تحقق مى پذيرد; و اما دو احيا عبارت است از: احياى پس از مرگ دنيوى كه حيات برزخى را به دنبال دارد و ديگرى احيايى كه با دومين نفخ صور، در قيامت انجام مى پذيرد.

عالم برزخ همانند عالم دنيا و قيامت داراى ويژگى هاى خاصى است، يكى از آنها سؤال قبر است كه در روايات فراوانى به آن اشاره شده است. ائمه ى اطهار در اين زمينه فرموده اند:

در برزخ دو فرشته به نام نكير و منكر ظاهر مى شوند و پرسش هايى در عالم برزخ در باب پروردگار، پيامبر، دين، كتاب، امام، عمر انسان، مال و ثروت و راه كسب و مصرف آنها مطرح مى كنند.[٩٩]

در برخى روايات آمده است كه اين پرسش ها از دو گروه پرسيده نمى شود: نخست، كسانى كه ايمان محض دارند و دوم، افرادى كه كافر محض باشند.[١٠٠]

دومين ويژگى عالم برزخ فشار قبر است و احاديث فراوانى در آن باب وارد شده است. در روايت آمده است كه حتى برخى از مؤمنان نيز فشار قبر دارند كه كفاره ى ضايع كردن نعمت ها از ناحيهى آنها به حساب مى آيد. با وجود اين، فشار قبر از مؤمنان مطلق و خالص سلب شده است.[١٠١]

ج) منزل قيامت وقتى قيامت فرا مى رسد، نظام اين جهان دگرگون مى شود و جهان ديگرى بر پا مى گردد; روز رستاخيز به تعبير قرآن كه مى فرمايد: اشراطُ الساعة داراى علايم و نشانه هايى است. رخ دادهايى مانند زلزله، انشقاق، انفطار و غيره كه باعث به هم خوردن نظام آفرينش مى گردد; كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

در زمين زلزله ى عظيمى پديد مى آيد و آنچه در اندرون آن است بيرون مى ريزد و اجزاى آن متلاشى مى گردند و درياها شكافته مى شود و كوه ها به حركت در مى آيند و در هم كوبيده مى شوند و مانند تل شنى مى گردند و سپس به صورت پشم حلاجى شده در مى آيند و آن گاه در فضا پراكنده مى شوند و از سلسله كوه هاى سر به آسمان كشيده جز سرابى باقى نمى ماند. ماه و خورشيد و ستارگان عظيمى، كه بعضى از آنها ميليون ها بار از خورشيد ما بزرگ تر و پرفروغ ترند، به تيرگى و خاموشى مى گرايند و نظم حركت آنها به هم مى خورد; از جمله، ماه و خورشيد به هم مى پيوندند و آسمانى كه هم چون سقف محفوظ و محكمى اين جهان را احاطه كرده است، متزلزل مى شود و مى شكافد و از هم مى درد و طومار آن در هم مى پيچد; و اجرام آسمانى به صورت فلز مذابى در مى آيد و فضاى جهان پر از دود و ابر مى شود. در چنين اوضاع و احوالى است كه شيپور مرگ نواخته مى شود و همه ى موجوداتِ زنده مى ميرند و در جهان طبيعت اثرى از حيات نمى ماند و وحشت و اضطراب بر جان ها سايه مى افكند، مگر كسانى كه از حقايق و اسرار هستى آگاه اند و دل هايشان غرق معرفت و محبت الهى است; سپس جهان ديگرى كه قابليت بقا و ابديت داشته باشد، بر پا مى شود و صحنه ى گيتى با نور الهى روشن مى گردد و شيپور حيات به صدا در مى آيد و همه ى انسان ها در يك لحظه زنده مى شوند و سراسيمه و هراسان، همانند ملخ ها و پروانگانى كه در هوا منتشر مى شوند، با سرعت به سوى محضر الهى روانه مى گردند و همگى در صحنه ى عظيمى فراهم مى آيند و غالباً مى پندارند كه توقفشان در عالم برزخ به اندازه ى يك ساعت يا يك روز و يا چند روز بوده است. در آن عالم، حقايق آشكار مى شود و حكومت و سلطنت الهى ظهور تام مى يابد و چنان هيبتى بر خلايق سايه مى افكند كه هيچ كس را ياراى بلند سخن گفتن نيست و هر كسى به فكر سرنوشت خويش است و حتى فرزندان از پدر و مادر، و خويشان و نزديكان از يكديگر فرار مى كنند و اساساً رشته ى نسب ها و سبب ها كنده مى شود و دوستى هايى كه بر پايهى منافع و معيارهاى دنيوى و شيطانى است تبديل به دشمنى مى گردد و حسرت و پشيمانى از تقصيرهاى گذشته دل ها را فرا مى گيرد.[١٠٢] /[١٠٣]

اينك به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

( فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا ) ;[١٠٤] آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان بر پا شود، در حالى كه نشانه هاى آن آمده است.

( اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ) [١٠٥] ; قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.

( فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَان مُبِين ) [١٠٦] ; منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد.

( يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ ) [١٠٧] ; روزى كه زمين و كوه ها به لرزه در مى آيند.

( وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ) [١٠٨] ; آن زمان كه درياها منفجر گردد.

( يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ) [١٠٩] ; اى مردم از پروردگارتان بترسيد و پرهيزگارى پيشه كنيد كه زلزله ى رستاخيز عظيم است.

( إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ) [١١٠] ; در آن هنگام كه طومار خورشيد در هم پيچيده شود و ستارگان تاريك گردند.

( وَانشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذ وَاهِيَةٌ ) [١١١] ; و آسمان از هم شكافته مى شود و سست مى گردد و فرو مى ريزد.

( يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ) [١١٢] ; روزى كه اين زمين و آسمان ها به زمين و آسمان هاى ديگرى تبديل مى شوند و انسان ها در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى گردند.

( يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ ) [١١٣] ; روزى كه زمين از روى آنها شكافته مى شود و به سرعت از قبرها خارج مى شوند. اين جمع كردن بر ما آسان است.

د) نفخ صور يكى ديگر از منازل آخرت، منزل نفخ صور است كه در دو مرحله انجام مى پذيرد: يكى قبل از نشانه هاى رستاخيز و اشراط الساعة، و ديگرى بعد از وقوع حوادث قيامت. نفخ صور در قرآن با تعابير گوناگونى، مانند صيحه، صاخه، ناقور، زجره، راجفه و رادفه بيان شده است و اينك با برخى از آيات در مورد اين منزل آشنا مى شويم:

( وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ ) ;[١١٤] و در صور دميده مى شود، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين است، بيهوش در مى افتد، مگر كسى كه خدا بخواهد; سپس بار ديگر دميده مى شود و به ناگاه آنان بر پاى ايستاده، مى نگرند.

( مَا يَنظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ ) ;[١١٥] آنان تنها منتظر يك صيحه اند; و در حالى كه جز يك فرياد مرگ بار را انتظار نخواهند كشيد و هنگامى كه سرگرم جدال اند، غافل گيرشان كند; آن گاه نه توانايى وصيتى دارند و نه مى توانند به سوى كسان خود برگردند.

( فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ و َأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ) ;[١١٦] پس چون فرياد گوش خراش در رسد، روزى كه آدمى از برادرش و از مادرش و از همسرش و فرزندانش مى گريزد، در آن روز هر كس از آنان را كارى است كه او را به خودش مشغول مى دارد.

( فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ ) ;[١١٧] ولى در حقيقت باز گشت به يك فرياد است و بس و به ناگاه آنان در زمينِ هموار خواهند بود.

( فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ فُذلِكَ يَوْمَئِذ يَوْمٌ عَسِيرٌ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِير ) ;[١١٨] پس، چون در صور دميده مى شود، آن روز چه روز ناگوارى است و بر كافران آسان نيست.

( يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ ) ;[١١٩] آن روز كه لرزنده بلرزد و از پى آن لرزه اى دگر افتد.

نكته ى قابل توجه اين است كه، نفخ در لغت به معناى دميدن، و صور شاخى است كه به عنوان شيپور از آن استفاده مى كنند و ظاهراً منظور قرآن از نفخ صور، همان صداى هولناكى است كه قبل از بر پايى قيامت موجب مرگ همه ى جان داران و بار ديگر در محشر موجب زنده شدنشان مى شود.

هـ) حساب رسى بندگان حساب رسى، يكى ديگر از منازلى است كه آدميان در آخرت بايد از آن عبور كنند و به خاطر اهميتش، يكى از نام هاى قيامت يوم الحساب است.[١٢٠]

مولا امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

وَاليَومُ عَمَلٌ و لا حِسابٌ غداً حِسابٌ و لا عَمَلٌ; دنيا، سراى عمل است، نه حساب; و آخرت، منزلگاه حساب است، نه عمل.[١٢١]

حقيقت حساب، محكمه، محاسبه و بررسى اعمال بندگان، همان برپايى عدل و حكمت الهى براى همگان است; به گونه اى كه جاى هيچ شك و ترديد و اعتراضى براى كسى باقى نمى ماند، گرچه خود حق تعالى نسبت به همه ى امور عالِم و آگاه است و براى ايجاد احكام قيامت نيازى به حساب رسى ندارد.

در برخى از آيات، خداوند خود را حساب رس بندگان معرفى مى كند:

( فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ ) ;[١٢٢] پس، همانا بر تو اى پيامبر، وظيفهى ابلاغ احكام الهى، و بر ما رسيدگى حساب آنان است.

( إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ) ;[١٢٣] حساب آنان جز بر خدا بر عهدهى كسى نيست، اگر درك مى كرديد.

در آيات ديگرى نفس هر كسى را براى حساب رسى كافى مى داند:

( وَكُلَّ إِنسَان أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً ) ;[١٢٤] و كارنامهى هر انسانى را به گردن او بسته ايم و روز قيامت براى او نامه اى كه آن را گشاده مى بيند، بيرون مى آوريم. نامه ات را بخوان، كافى است كه امروز خودت حساب رس خود باشى.

پس چگونگى حساب رسى خدا اين گونه است كه او اعمال هر انسانى را در برابر ديدگانش قرار مى دهد تا خودش از اعمال ريز و درشت خود با خبر گردد.

اعمال مورد سؤال بحث مهم در حساب رسى بندگان، بحث از اعمالى است كه مورد سؤال قرار مى گيرند. آيات مربوط به اين بحث دو دسته اند: دسته ى اول، آياتى كه تمام كارها و اعمال آدميان را متعلَق سؤال و حساب رسى معرفى مى كنند; مانند:

( وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ) ;[١٢٥] و هر آينه شما دربارهى كارهايى كه انجام داده ايد، مورد سؤال قرار مى گيريد.

( ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ) ;[١٢٦] آن گاه باز گشت شما به سوى خداست و او شما را به كارهايى كه انجام داده ايد آگاه مى سازد و او به سينه ها آگاه است.

دسته ى دوم، آياتى كه برخى از اعمال را متعلق سؤال و حساب رسى شمرده اند; مانند:

(ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعِيمِ );[١٢٧] آن گاه هر آينه در روز قيامت از شما در مورد نعمت هاى الهى سؤال مى شود.

( وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ) [١٢٨] ; و فرشتگانى را كه خود، بندگان رحمان اند، مادينه]و دختران او[پنداشتند; آيا در خلقت آنان حضور داشتند؟ شهادت هاى آنان نوشته خواهد شد و مورد سؤال قرار مى گيرند.

( وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ ) [١٢٩] ; و از آنچه به ايشان روزى داديم نصيبى براى آن]خدايانى[كه نمى دانند]چيست[مى نهند; سوگند به خدا قطعاً درباره ى افتراهاى شما سؤال خواهد شد.

اين آيه با سه تأكيد قسم، لام و نون مؤكّد، موارد افترا را متعلق سؤال قرار داده و اين نشانهى اهميت مسائل اجتماعى است. روايات فراوانى [١٣٠] از پيشوايان دين نقل شده است كه در آنها عمر انسان، دوران جوانى، كيفيت جمع آورى و مصرف ثروت، قرآن و عترت، نماز و غيره مورد سؤال قرار مى گيرند.

مطلب ديگر آن است كه: آيا همه ى انسان ها مورد سؤال و حساب قرار مى گيرند يا اين كه برخى بدون محاسبه كيفر و پاداش مى بينند؟ آيات در اين مورد به چند دسته تقسيم مى شوند:

١ - همه ى كسانى كه پيامبران به سوى آنان ارسال شده اند، مورد سؤال و حساب قرار مى گيرند:

( فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ ) ;[١٣١] پس هر آينه كسانى كه پيامبران به سوى آنان فرستاده شده اند و نيز از خود فرستاده شدگان سؤال خواهيم كرد.

٢. ستمگران مورد سؤال قرار مى گيرند:

( احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ ) ;[١٣٢] ظالمان و يارانشان و آنچه را كه غير خدا پرستش مى كردند، محشور مى شوند; پس آنها را به راه دوزخ راه نمايى و بازداشت كنيد; زيرا آنان مورد سؤال واقع مى شوند.

٣ - صابران بدون حساب به پاداش مى رسند:

( قُلْ يَاعِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَاب ) ;[١٣٣] بگو اى بندگانى كه ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه كنيد. براى كسانى كه در دنيا احسان مى نمايند، نيكويى خواهد بود; و زمين خداوند گسترده است. همانا صابران بدون حساب، پاداش كافى خواهند داشت.

نكته ى ديگر آن است كه به هنگام حساب رسى و برپايى محكمه ى عدل الهى، چهار عنصر مهم وجود دارد كه عبارت اند از: كتاب و نامه ى اعمال; ميزان; شاهدان; تجسم اعمال.

نامهى عمل در قرآن اين عنصر در قرآن به صور مختلف بيان شده است. نويسندگان نامه ى اعمال و قرار گرفتن نامه ى عمل به دست راست يا چپ صاحبان آن و مطالب ديگرى از اين قبيل، در اين آيات مطرح شده است. به آيات ذيل توجه مى كنيم:

١ - پرونده ى اعمال انسان ها

( إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْء أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَام مُبِين ) ;[١٣٤] ما مردگان را زنده مى كنيم و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مى نگاريم و همه چيز را در امام مبين (لوح محفوظ و كتاب) احصا كرده ايم.

٢ - ناطق بودن نامه ى اعمال

( وَتَرَى كُلَّ أُمَّة جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّة تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ هذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) ;[١٣٥] در آن روز هر امتى را مى بينى بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود; اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد; ما آنچه را انجام مى داديد، مى نوشتيم.

٣ - ثبت همه ى اعمال ريز و درشت در كتاب

( وَكُلُّ شَيْء فَعَلوُهُ فِي الزُّبُرِ وَكُلُّ صَغِير وَكَبِير مُسْتَطَرٌ ) ;[١٣٦] و هر كارى را كه انجام دادند، در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر كار كوچك و بزرگى نوشته مى شود.

٤ - كاتبان نامه ى عمل

( إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَـمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ ) ;[١٣٧] به ياد بياوريد هنگامى را كه دو فرشتهى راست و چپ كه ملازم انسان اند، اعمال او را دريافت مى دارند، هيچ سخنى را تلفظ نمى كند، مگر اين كه نزد او فرشته اى مراقب و آماده حضور دارد.

٥ - صاحبان نامه ى عمل

( فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ... وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ) ;[١٣٨] و اما كسى كه نامهى عملش به دست راست داده مى شود، مى گويد: نامه ى عمل مرا بگيريد و بخوانيد; اما كسى كه نامه ى عملش به دست چپ او داده مى شود، مى گويد: اى كاش هرگز نامه ى عملم به من داده نمى شد و نمى دانستم حساب من چيست.

٦ - سختى و آسانى حساب رسى

( فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً * وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً * وَ أَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً * وَ يَصْلى سَعِيراً ) ;[١٣٩] اما كسى كه نامهى اعمالش به دست راستش داده مى شود، به زودى حساب آسانى براى او مى شود و خوشحال به اهلش باز مى گردد و اما كسى كه نامه ى اعمالش پشت سرش داده مى شود، به زودى فريادش بلند مى شود، در حالى كه در شعله اى سوزان مى سوزد.

ميزان در هنگام حساب رسى، اعمال انسان ها توزين مى شود، تا بر اساس آن محكمه ى عدل الهى تحقق يابد; اما چنين نيست كه در روز رستاخيز ترازويى همانند ترازوهاى دنيا نصب كنند و اعمال نيك و بد را با آن بسنجند، بلكه اعمال انسان ها، هم به لحاظ كميت و هم كيفيت، بر اساس اوامر و نواهى الهى، توزين مى گردد. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

( وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ ) ;[١٤٠] در روز قيامت ترازوهاى عدالت را قرار مى دهيم; پس به هيچ كس ستم نمى شود و اگر به اندازهى سنگينى دانه ى خردل كارى انجام داده باشد آن را مى آوريم و كافى است كه ما حساب رس بندگانيم.

( فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ) ;[١٤١] كسانى كه ترازوهاى اعمال آنان سنگين باشد، رستگارند و كسانى كه ترازوهاى اعمال آنان سبك باشد، زيانكارند و در جهنم جاودانه خواهند بود.

( فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَة رَاضِيَة وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُمُّهُ هَاوِيَة ٌ) ;[١٤٢] كسانى كه ميزانشان سنگين باشد، در زندگى رضايت بخش اند، اما افراد سبك ميزان جايگاهشان دوزخ است.

( وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ ) ;[١٤٣] سنجش در آن روز، حق است، آنان كه ميزان اعمالشان سنگين است رستگارند و آنان كه ميزان عملشان سبك باشد، به خاطر اين كه آيات ما را انكار مى كردند، زيانكارند.

شاهدان دادگاه عدل الهى، همانند هر دادگاه عدل ديگرى، داراى شاهدان و گواهانى است كه از اعمال انسان خبر مى دهند. قرآن روز قيامت را( يَوْمَ يَقُومُ الاَشْهادُ ) [١٤٤] معرفى مى كند. شاهدان و گواهان روز رستاخيز به دو گروه خارجى و داخلى تقسيم مى شوند: شاهدان خارجى عبارت اند از: خداوند سبحان، پيامبران الهى، پيامبر اسلام، امت وسط، فرشتگان، زمينى كه حوادث در آن انجام گرفته و نامهى اعمال; و شاهدان داخلى عبارت اند از: اعضا و پوست بدن. و اينك به آيات مربوط به اين بحث توجه مى كنيم:

( إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ ) ;[١٤٥] خداوند در روز قيامت ميان آنان داورى مى كند، خدا بر همه چيز گواه است.

( وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ) ;[١٤٦] شما را امت برگزيده قرار داديم، تا بر مردم شاهد و گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما شاهد و گواه است.

( و انّ عليكم لحافظين كِرَاماً كَاتِبِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ) ;[١٤٧] براى شما نگهبانانى گمارده شده است; نويسندگانى گران قدر، آنچه را كه انجام مى دهيد مى دانند.

( يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ) ;[١٤٨] زمين از حوادثى كه در آن رخ داده است خبر مى دهد; زيرا پروردگارش به آن وحى نموده است.

اگر كسى بر سخن گفتن و شهادت زمين شك دارد، بداند كه خداوند مى فرمايد:

( وَإِن مِن شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) ;[١٤٩] و موجودى نيست جز آن كه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست و ليكن شما تسبيح آنها را نمى فهميد.

( وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُـجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ ) ;[١٥٠] و كتاب اعمال در برابر مجرمان قرار گرفته و آنان از ديدن آن ترسان مى شوند.

( يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) ;[١٥١] روزى كه زبان و دست و پاى آنان به كارهايى كه انجام داده اند، گواهى مى دهد.

( وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْء وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) ;[١٥٢] و روزى كه دشمنان خدا به سوى آتش محشور مى شوند و مى ايستند، تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان، به آنچه مى كرده اند، بر ضدّشان گواهى مى دهند، و به پوست]بدن[خود اعتراض مى كنند كه چرا به ضرر ما شهادت داديد؟ آنها جواب مى دهند: خدايى كه هر موجودى را به سخن آورد ما را به سخن درآورده است و اوست كه شما را بار اول در دنيا آفريده و به سوى او بازگشته ايد.