قلمرو دین

قلمرو دین0%

قلمرو دین نویسنده:
گروه: اصول دین

قلمرو دین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه
گروه: مشاهدات: 15669
دانلود: 2110

توضیحات:

قلمرو دین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15669 / دانلود: 2110
اندازه اندازه اندازه
قلمرو دین

قلمرو دین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

برهان نظم

گسترده ترين برهانى كه در قرآن، براى اثبات وجود خداوند مورد استفاده قرار گرفته، برهان نظم است كه آيات فراوانى به آن دلالت دارند. اين برهان، كه از نظر منطقى پايگاه نسبتاً مورد اعتمادى دارد و احتمال نبودن خدا را به صفر نزديك مى كند، براى عموم مردم مفيد و قابل فهم و استفاده است و از طريق آيات آفاتى و جهان شمولى و آيات انفسى و جان شمولى مورد استشهاد قرار مى گيرد.

اين برهان از دو مقدمه، (صغرا و كبرى) تشكيل شده و شكل اول منطقى را ترتيب داده است. صغرى از نظم و انسجام و هدفمندى جهان هستى سخن به ميان مى آورد و كبرى نيز از دلالت نظم دقيق جهان بر وجود ناظم عالم و قادر، و نفى تصادف حكايت مى كند و از اين طريق، وجود خالق و عالم و قادر الهى ثابت مى گردد. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَاب ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ) ;[٤٨] و از نشانه هاى الهى اين است كه خداوند، شما را از خاك آفريده، سپس شما را انتشار داده و پراكنده ساخته است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٤٩] از آيه هاى او اين است كه براى شما از خودتان همسرانى آفريده است، تا به وسيله ى آنها آرام گيريد و ميان شما دوستى و رحمت پديد آورد، در اين امور نشانه هايى براى گروه انديشمند است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِلْعَالِمِينَ ) ;[٥٠] از آيه هاى الهى، آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هاى شماست; و در اين مطالب نشانه هايى براى جهانيان است.

( وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِن فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَات لِقَوْم يَسْمَعُونَ ) ;[٥١] از آيه هاى او خوابيدن شما در شب و روز و فعاليت و روزى طلبى شما از فضل اوست، در اين امور، نشانه هايى است براى قومى كه گوش مى سپارند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٢] از آيه هاى الهى اين است كه برق را براى بيم و اميد به شما نشان مى دهد و آبى از آسمان نازل مى كند; آن گاه زمين مرده را احيا مى سازد. در اين امور نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ) ;[٥٣] از نشانه هاى خداوند اين است كه آسمان و زمين به دستور او پايدارند; آن گاه كه شما را از زمين بخواند، شما از قبرها بيرون مى آييد.

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِى فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَآء فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّة وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَيَات لِقَوْم يَعْقِلُونَ ) ;[٥٤] در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و حركت كشتى ها در دريا به سود مردم و بارانى كه از آسمان ها نازل مى شود، آن گاه زمين هاى مرده را احيا مى سازد و انواع جنبندگان كه در روى زمين پراكنده اند و چرخش بادها و ابرهايى كه در ميان آسمان ها و زمين به كار گرفته شده اند، نشانه هايى است براى قوم خردمند.

( وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) ;[٥٥]

اوست كه زمين را كشش داد و در آن، كوه ها و جوى ها را قرار داد و از همه ى ميوه ها جفت آفريد; شب و روز را به هم مى پوشاند، در اين امور نشانه هايى است براى قوم انديشمند.

( هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَ لَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَميعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَ لَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ) ;[٥٦] او (خداوند) همان كسى كه با نصرتش تو و مؤمنان را تقويت كرد و در ميان دل هاى آنها الفت ايجاد كرد. اگر آنچه را كه روى زمين است، انفاق مى كردى تا در ميان دل هاى آنها الفت بيفكنى، نمى توانستى; ولى خداوند در ميان آنها الفت نهاد، او توانا و حكيم است.

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْميتِ وَيُخْرِجُ الْميتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٥٧] بگو، چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد و يا چه كسى مالك گوش و چشم هاست؟ و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى سازد و چه كسى امور را تدبير مينمايد؟ سپس به زودى مى گوييد: خدا; پس بگو: چرا تقوا پيشه نمى كنيد؟

توحيد

توحيد به عنوان مهم ترين اصل از اصول دين اسلام، بلكه اديان ابراهيمى شمرده مى شود. توحيد در لغت به معناى يكى دانستن، و در اصطلاح اهل كلام، يگانه دانستن و يكتا شمردن حق تعالى است; و داراى مراتب و درجاتى است كه عبارت اند از:

الف) توحيد ذاتى .اين مرتبه از توحيد به دو مرتبه ى توحيد واحدى و توحيد احدى تقسيم مى شود; توحيد واحدى، يعنى توحيد در وجوب وجود و ضرورى دانستن يك وجود و نفى هرگونه شرك و شبيه و نظير; و توحيد احدى، يعنى نفى هرگونه تركيب عقلى خارجى و وهمى از خداوند و اثبات بساطت بارى تعالى.

ب) توحيد صفاتى .يعنى، صفات خداوند عين ذات اوست; پس كسانى كه به نفى صفات از خداوند پرداخته، يا صفات كمال را زايد بر ذات اقدس الله دانسته و در نهايت، صفت را از ذات سلب نموده اند، به خطا رفته و به انحراف اعتقادى دچار شده اند.

ج) توحيد در خالقيت .يعنى، آفريننده اى جز الله، وجود ندارد.

د) توحيد در ربوبيت .يعنى، بعد از اثبات وحدت خالق، ربوبيت تكوينى جهان آفرينش فقط از آن خداست و هيچ موجودى، در اداره ى جهان، شريك او نيست.

هـ) توحيد در مالكيت و حاكميت و قانون گذارى .نه تنها توحيد در ربوبيت تكوينى كه توحيد در ربوبيت تشريعى و مقام تقنين نيز به خداوند اختصاص دارد; يعنى خداوند به لحاظ خالقيت موجودات و قدرت و سلطنتى كه دارد، حاكم و مالك همه ى انسان ها و جهان است و اگر كسى بخواهد بر كرسى فرمان روايى بنشيند، بايد به اذن الهى بر اين منصب قدم بگذارد; از اين رو، هيچ شخصى در قانون گذارى و حكم رانى استقلال ندارد.

و) توحيد در الوهيت و معبوديت .توحيد عبادى به اين معناست كه كسى جز حق تعالى سزاوار پرستش نيست و معبودى جز ذات اقدس الله متصور نمى باشد; زيرا او در خالقيت و تدبير يكتاى بى همتاست.

ز) توحيد در حاكميت .يعنى، تنها خداوند است كه بر جان و مال مردم حكومت و ولايت دارد و هيچ كس جز اوچنين ولايتى را ندارد.

ح) توحيد در اطاعت .يعنى، تنها خداوند مستقلا و بالذات واجب الاطاعة است و ديگران به اذن و فرمان الهى شأنيت اطاعت را پيدا مى كنند.

قبل از بررسى و مطالعه ى آيات در باب مراتب گوناگون توحيد، به عوامل گرايش به شرك از ديدگاه قرآن مى پردازيم.

عوامل گرايش به شرك

شرك در قرآن، هم به معناى شريك قرار دادن براى خداوند به كار رفته است و هم به معناى نفى حق تعالى و پذيرفتن موجود ديگرى به عنوان اله. خداى سبحان، در قرآن، عواملى چون ظن و وهم گرايى، حس گرايى، منفعت طلبى و تقليدگرايى را منشأ گرايش مشركان به شرك معرفى مى كند. به آياتى در اين زمينه توجه مى كنيم:

الف) عامل ظن و وهم گرايى

( وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ) ;[٥٨] و هر كس معبود ديگرى با خداوند بخواند، هيچ برهانى بر آن ندارد; پس حساب او نزد پروردگارش است; به درستى كه كافران رستگار نمى شوند.

( وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمينَ مِن نَّصِير ) ;[٥٩] و آنان چيزهايى غير خداوند را مى پرستند كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده است و آنها نيز علم به آنان ندارند; و براى ظالمان ياورى نيست.

( أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ ) ;[٦٠] آگاه باشيد كه تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، از آنِ خدا مى باشند و آنها كه غير خدا را همتاى او مى خوانند، فقط از گمان و پندار پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ ميگويند.

ب) عامل حس گرايى

( وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِله غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَإِنِّي لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ) ;[٦١] فرعون گفت: اى جمعيت، من خدايى جز خودم براى شما نمى شناسم، اى هامان، آتشى بر گِل بيفروز و برج هاى بلندى براى من ترتيب ده، تا از خداى موسى خبر گيرم; و من گمان مى كنم، او از دروغ گويان است.

( هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظُلَل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ) ;[٦٢] آيا اينان انتظار دارند كه خداوند و ملائكه در سايه هاى ابر به سوى آنان بيايند؟ و همه چيز انجام شده است و همه ى امور به سوى خداوند باز مى گردند.

ج) منفعت طلبى

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ ) [٦٣] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد يارى شوند.

( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً ) [٦٤] آنها غير از خدا معبوداتى را برگزيده اند، شايد عزت يابند.

( أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ) ;[٦٥] آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خداست و كسانى كه به غير از خدا دوستانى را برگرفته اند و مى گويند ما اين ها را نمى پرستيم، مگر براى اين كه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند بين آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند; خداوند دروغ گويان و كافران را هرگز هدايت نمى كند.

د) تقليد گرايى

( بَلْ قَالُوآ إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ * وَكَذلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَة مِن نَذِير إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّة وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ ) ;[٦٦] بلكه گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان هدايت شديم; و انذار كننده اى پيش از تو در هيچ شهرى نفرستاديم، مگر اين كه ثروتمندان گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم.

( قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ ) ;[٦٧] فرعونيان به موسى گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف گردانى و بزرگى در روى زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمى آوريم.

( وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَات قَالُوا مَا هذَا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ ) ;[٦٨] هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنان خوانده مى شود، مى گويند: او فقط مردى است كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش مى كردند، باز دارد.

توحيد ذاتى

برخى بر اين پندارند كه وحدت الهى به معناى وحدت عددى است و توحيد ذات يعنى خداوند يكى است و دو تا نيست. حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه اين معنا را نفى كرده، فرمودند:

(واحدٌ لا بالعَدِدِ); وحدت خداوند وحدت عددى نيست.

توحيد ذاتى دو معناى صحيح دارد: نخست اين كه، خداوند شبيه و نظير و مانندى ندارد; دوم آن كه، خداوند بسيط است و جزء ندارد; به عبارت ديگر، حق تعالى يك فرد از مفهوم كلى واجب الوجود كه رقيب و فرد ديگرى نداشته باشد (كلى منحصر به فرد) نيست، بلكه تصور فرد ديگر براى آن محال است. در فلسفه، اين نوع از وحدت را وحدت حقه مى نامند; در برابر وحدت عددى، جنسى، نوعى و مانند اين ها.و اما براهين اثبات توحيد ذاتى حق تعالى عبارت اند از:

الف) برهان وحدت هماهنگى عالم :اگر دو تدبير و اراده در عالم هستى حاكم باشد، فساد و بى نظمى در عالم يافت مى شود; پس نبودن فساد در عالم، دليل بر وحدت ذات بارى تعالى است. شايان ذكر است كه، گر چه اين برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى كند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نيز نايل آمد.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٦٩] اگر در آسمان و زمين خدايانى جز الله بود، فساد مى يافتند (و نظم جهان به هم مى ريخت) خداوندِ پروردگار عرش، منزه است از توصيفى كه مى كنند.

( مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَد وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِله إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِله بِمَا خَلَقَ وَلَعَلى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٧٠] خداوند فرزندى انتخاب نكرد و معبود ديگرى با او نيست; اگر چنين بود، هر آينه، هر يك از خدايان به تدبير مخلوقات خود مى پرداختند و بعضى بر بعضى ديگر تفوّق مى يافتند. خداوند از آنچه آنها توصيف مى كنند منزّه است.

ب) برهان وحدت انبيا :اگر ذات واجب الوجود بيش از يكى بود، هر آينه مى بايست خدايان ديگر نيز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدايت كنند; ولى در هيچ جاى عالم چنين اتفاقى نيفتاده است.

( قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَاب مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَة مِنْ عِلْم إِن كُنتُمْ صَادِقِين َ) ;[٧١] بگو آن معبودان را كه جز خدا پرستش مى كنيد، نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند; آيا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ يك كتاب آسمانى پيش از اين، يا يك اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد، اگر راست ميگوييد.

( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ;[٧٢] ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست; پس تنها مرا بپرستيد.

ج) برهان نفى شبيه و مثل و نظير :اگر خداى ديگرى را فرض كنيم، بايد مثل ذات واجب الوجود باشد; و چون خداوند، به لحاظ كمال نامحدود و هم چنين، مركب نبودن از ما به الاشتراك و ما به الامتياز، شبيه و نظيرى ندارد، پس فرض خداى ديگر ممتنع است.

( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَد ) ;[٧٣] بگو خداوند، يكتا و يگانه است; خداوندى كه همه ى نيازمندان به او محتاج اند، نه زاده و نه زاده شده; و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است.

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) ;[٧٤] همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.

د) برهان بى نيازى خداوند :آياتى در قرآن كريم وجود دارد كه بر بى نيازى خداوند دلالت مى كنند; مانند( وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ ) [٧٥] و نفى نيازمندى به معناى نفى تركيب از خداوند است; زيرا موجود مركب، به اجزاى خود محتاج است; پس اين دسته از آيات مى توانند توحيد ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات كنند.

توحيد صفاتى

توحيد صفاتى نوعى توحيد نظرى و اعتقادى است كه به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناى عينيت صفات ذاتيه و كماليه با ذات، و با يكديگر است; زيرا در باب ارتباط صفات كمال با ذات الهى چند احتمال وجود دارد:

الف) سلب صفات كمال از ذات، كه عقلا و نقلا باطل است;

ب) مغايرت صفات با ذات، كه مستلزم كثرت و تركيب ذات بارى تعالى و سلب صفات از خود ذات و نيازمندى به غير است;

ج) عينيت صفات با ذات، كه مدعاى ماست.

شايان ذكر است كه اين ادعا از جمع برخى از آيات به دست مى آيد; يعنى آياتى كه به صفات الهى، مانند علم قدرت و غيره اشاره دارند، آن صفات را براى خداوند ثابت مى كنند و اما آياتى كه بر بى نيازى خداوند و نفى مِثليّت از او دلالت دارند، عينيّت صفات با ذات را ثابت مى كنند; زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمندىِ ذات بارى تعالى در كمال خود به آن صفات زايده و هم چنين شباهت حق تعالى با موجوداتِ ممكن لازم مى آيد; در حالى كه خداى سبحان در قرآن مى فرمايد:( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ اللهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَميدُ ) . توجه به اين نكته هم لازم است كه توحيد صفاتى از كلمات ائمه ى اطهارعليهم‌السلام هم به خوبى استفاده مى شود.

توحيد در خالقيت

متكلمان، توحيد افعالى را به دو قسم توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيت تقسيم كرده اند كه هر دو از اقسام توحيد نظرى است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد. برخى از آيات مربوط به توحيد در خالقيت[٧٦] عبارت اند از:

( ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيل ٌ) ;[٧٧] خداوند پروردگار شماست; هيچ موجودى جز او نيست; او آفريدگار همه چيز است; پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبّر همه ى موجودات است.

( هَلْ مِنْ خَالِق غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) ;[٧٨] آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست; با اين حال، چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد؟

( وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ) ;[٧٩] خداوند، شما و آنچه را انجام مى دهيد، آفريده است.

نكته ى قابل توجه در اين بحث اين است كه پذيرفتن توحيد در خالقيت به معناى نفى عليت از ساير موجودات نيست; زيرا در آيه ى ٩٦ سوره صافات، كلمه ى( تَعَملوُنَ ) آمده است; يعنى خداوند عمل بت سازى را به بت پرستان نسبت داده است و با استعمال فعل( خَلَقَ ) روشن مى شود كه فاعليت حق تعالى در طول فاعليت آنها قرار دارد; پس رابطه ى خدا با عوامل ديگر، به صورت طولى است نه عرضى. در نتيجه، توحيد افعالى و توحيد خالقيتى كه از قرآن استفاده مى شود، نه با ديدگاه معتزله سازگار است كه مطلقاً تأثير الهى را از افعال بشر نفى كردند و به تفويض روى آوردند و نه با ديدگاه اشاعره (نظريه ى كسب) سازش دارد كه به جبر مى انجامد. معتزله براى اثبات عدل الهى و نفى انتساب قبايح و افعال زشت به خداوند، به تفويض گرايش يافتند و اشاعره نيز براى اثبات توحيد افعالى، به نوعى جبرگرايى، دچار شدند; در حالى كه اگر ما بخواهيم بدون گرفتار شدن در تفويض و جبر، توحيد افعالى و عدل الهى را بپذيريم، تنها بايد طريقت و مسلك شيعه را در پيش گيريم و به روى كرد «الامر بين الامرين» رو بياوريم و بگوييم: خداوند اراده كرده است كه آدميان، با اراده ى خود، به افعال يا ترك افعال بپردازند; از اين باب، افعال انسان به اراده ى الهى انتساب دارد و توحيد افعالى تثبيت مى شود، بدون اين كه بر عدل الهى خدشه اى وارد شود; و از طرفى، جبر نيز لازم نمى آيد.

توحيد در ربوبيت از آيات قرآن به روشنى استفاده مى شود كه علاوه بر توحيد در خالقيت، كه مورد اتفاق اغلب ملل و نحل است، توحيد در ربوبيت نيز براى حق تعالى ثابت مى گردد. برخى از اين آيات عبارت اند از:

( قُلْ مَن يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) ;[٨٠] بگو، كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ كيست كه مالك گوش ها و ديدگان است؟ كيست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى كند؟ كيست كه امر آفرينش را تدبير و اداره مى كند؟ مى گويند: خدا، بگو: پس چرا متقى و پرهيزگار نيستيد؟( إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ ) ;[٨١] پروردگار شما خدايى است كه آسمان و زمين را در شش روز (دوره) آفريد; سپس به عرش قدرت مستولى گرديد; امور آفرينش را تدبير مى كند، هيچ شفيعى و واسطه اى در جهان نيست، مگر اين كه با اذن او انجام وظيفه مى كند. اين است پروردگار شما; او را بپرستيد. چرا يادآور نميشويد؟

( قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء ) ;[٨٢] بگو آيا ربى جز خدا طلب كنم او پروردگار و رب همه چيز است.

( قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ ) ;[٨٣] گفت: پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريده است.

( لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ) ;[٨٤] اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند!

اين آيه براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت نيز قابل استشهاد است; زيرا اگر حق تعالى شريكى در اين دو امر داشته باشد، اختلاف و فساد در آسمان و زمين لازم مى آيد; پس نظم و هماهنگى در آفرينش، بر وحدت خالق و مدبّر دلالت مى كند; به عبارت ديگر، در صورت تعدد خالق و مدبّر، ذات آنها با هم متفاوت خواهد بود و تعدد ذات، مستلزم تعدد آثار است; و اگر كسى توافق ميان دو الله مفوّض را در باب تدبير فرض نمايد، در واقع خدا را با انسان هايى قياس كرده كه افعالشان تابع قوانين عقلى است; در حالى كه خداوند بر همه ى امور حاكم است و هيچ حكم و قانون ديگرى نيست.

__________________________

پاورقي ها

[١] يونس: ٦١.

[٢] بسط تجربه نبوى، ص ١٠١ـ١٠٢.

[٣] فيض كاشانى محجة البيضاء، ج ١، ص ١٣١.

[٤] غاشيه: ٢١ و ٢٢.

[٥] يس: ٦٠.

[٦] عنكبوت: ٦٥.

[٧] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[٨] روم: ٣٠.

[٩] شمس: ٧ و ٨.

[١٠] نحل: ٥٣ و ٥٤.

[١١] يس: ٦٠.

[١٢] روم: ٣٠.

[١٣] آل عمران: ١٩.

[١٤] آل عمران: ٨٥.

[١٥] مائده: ٤٨.

[١٦] مائده: ٤٨.

[١٧] روم: ٣٠.

[١٨] انشقاق: ٦.

[١٩] شمس: ٧و٨.

[٢٠] روم: ٣٠.

[٢١] يونس: ٦٤.

[٢٢] فتح: ٤.

[٢٣] روم: ٣٠.

[٢٤] غاشيه: ٢١.

[٢٥] ر.ك: صدوق، توحيد و معانى الاخبار; طبرسى، احتجاج و فيض كاشانى، محجة البيضاء.

[٢٦] انعام: ٧٥ ـ ٧٩.

[٢٧] اعراف: ١٧٢ و ١٧٣.

[٢٨] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٤٦ و مرآة العقول، ج ٧، ص ٣٨.

[٢٩] المنار، ج ٩، ص ٣٨٧.

[٣٠] منشور جاويد، ج ٢، ص ٧٢.

[٣١] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٤.

[٣٢] تفسير البرهان، ج ٢، ص ٤٩.

[٣٣] راغب اصفهانى، مفردات ص ٧٣٤.

[٣٤] التفسير الكبير، ج ١٥، ص ٥٠.

[٣٥] پيام قرآن، ج ٣، ص ١١٥.

[٣٦] روض الجنان و روح الجنان، ج ٩، ص ٥٩٦.

[٣٧] معارف قرآن، ص ٣٨ـ ٤٤، با تلخيص.

[٣٨] ر.ك: الاشارات و التنبيهات، ج ٣، ص ٦٧ و آشتيانى، تعليقه بر منظومه، ص ٤٨٨ ـ ٤٩٨.

[٣٩] فصّلت: ٥٣.

[٤٠] الميزان، ج ١٧، ص ٤٠٥.

[٤١] التفسير الكبير، ج ٢٧، ص ١٤٠.

[٤٢] الجامع لاحكام القرآن، ج ١٥، ص ٣٧٥.

[٤٣] مجمع البيان، ج ٩، ص ٣٠.

[٤٤] آل عمران ١٨.

[٤٥] طور: ٣٥ و ٣٦.

[٤٦] فاطر: ١٥.

[٤٧] محمد: ٣٨.

[٤٨] روم: ٢٠.

[٤٩] روم: ٢١.

[٥٠] روم: ٢٢.

[٥١] روم: ٢٣.

[٥٢] روم: ٢٤.

[٥٣] روم: ٢٥.

[٥٤] بقره: ١٦٤.

[٥٥] رعد: ٣.

[٥٦] انفال: ٦٢ و ٦٣.

[٥٧] يونس: ٣١.

[٥٨] مؤمنون: ١١٧.

[٥٩] حج: ٧١.

[٦٠] يونس: ٦٦.

[٦١] قصص: ٣٨.

[٦٢] بقره: ٢١٠.

[٦٣] يس: ٧٤.

[٦٤] مريم: ٨١.

[٦٥] زمر: ٣.

[٦٦] زخرف: ٢٢ و ٢٣.

[٦٧] يونس: ٧٨.

[٦٨] سباء: ٤٣.

[٦٩] انبيا: ٢٢.

[٧٠] مؤمنون: ٩١.

[٧١] احقاف: ٤.

[٧٢] انبيا: ٢٥.

[٧٣] سوره ى توحيد.

[٧٤] شورى: ١١.

[٧٥] فاطر: ١٥.

[٧٦] آيات ديگر عبارت اند از: زمر: ٦٢; غافر: ٦٢; حشر: ٢٤; انعام: ١٠١; فاطر: ٣; اعراف: ٥٤; فرقان: ٢; طه: ٥٠; و .

[٧٧] انعام: ١٠٢.

[٧٨] فاطر: ٣.

[٧٩] صافات: ٩٦.

[٨٠] يونس: ٣١.

[٨١] يونس: ٣.

[٨٢] انعام: ١٦٤.

[٨٣] انبيا: ٥٦.

[٨٤] انبيا: ٢٢.