منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)0%

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه) نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفى دلشاد تهرانى
گروه: مشاهدات: 10829
دانلود: 2125

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10829 / دانلود: 2125
اندازه اندازه اندازه
منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حقيقت انسان

انسان واجد حقيقتى است ملكوتى و موهبتى شگفت از استعدادهاى بى نهايت كه مى تواند با تربيت خود را شكوفا نمايد و والاترين جلوه حق گردد.

تو شمشيرى ز كام خود برون آ /

برون آ از نيام خود برون آ

نقاب از ممكنات خويش برگير /

مه و خورشيد و انجم را به بر گير

شب خود روشن از نور يقين كن /

يد بيضاء برون از آستين كن(٥٣)

كسى كو ديده را بر دل گشود است /

شرارى كشت و پروينى درود است

شرارى جسته اى گير از درونم /

كه من مانند رومى(٥٤) گرم خونم

و گر نه آتش از تهذيب نو گير /

برون خود بيفروز اندرون مير(٥٥)

رمز جاودانگى و بى نهايت طلبى و بى مرزى آدمى و برترى او بر همه موجودات و آفرينش همه چيز براى او،(٥٦) به سبب حقيقت اوست امير مؤ منان علىعليه‌السلام درباره انسان و مراتب و وجود جامع او چنين فرموده است :

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْاءَرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها، تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَ لا طَها بِالْبَلَّهِ حَتّى لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذاتَ اءحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ اءعضاءٍ وَ فُصُولٍ. اءجْمَدَها حَتّى اسْتَمْسَكَتْ، وَ اءَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَ اءَجَلٍ مَعْلُومٍ. ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ اِنْسانا ذا اءَذْهانٍ يُجِيلُها، وَ فِكْرٍ يَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحِ يَخْتَدِمُها، وَ اءَدَواتٍ يُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْاءَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَلْوانِ وَالْاءَجْناسِ، مَعْجُونا بِطِينَهِ الاَلْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْاءَشْباهِ الْمُؤ تَلِفَهِ، وَالاَضْدادِ الْمُتَعادِيَهِ وَالاَخْلاطِ الْمُتَبايِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبِلَّهِ وَالْجُمُودِ، وَالْمَساءَةِ وَالسُّرُورِ وَاسْتَاءْدَى اللّهُ سُبْحانَهُ الْمَلائِكَهَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ الَيْهِمْ، فِى الاَذْعانِ بِالسُّجودِ لَهُ وَالْخُشُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ. فَقالَ سُبْحانَهُ : (اِسْجِدُوا لِآدَم فَسَجَدوا الا اِبْليسَ)(٥٧) اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّهُ وَ غَلَبَتْ عَلَيهِ الشِّقْوَهُ وَ تَعَزَّزَ بِخَلْقَهِ النّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصالِ(٥٨)

پس پاك خداى با عظمت ، از زمين گونه گون طبيعت خاكى فراهم كرد، از زمين نرم و ناهموار و از شيرين آن از نمكزار. بر آن خاك ، آب ريخت تا پاك شد، و با ترى محبتش بياميخت تا چسبناك شد. پس صورتى از آن پديد آورد، با اندامهاى بايسته ، و عضوهاى جدا و به يكديگر پيوسته آن را بخشكانيد تا يك لخت شد و زمانى اش بداشت تا سخت شد، چنانكه اگر بادى بدان مى وزيد بانگش به گوش مى رسيد. پس ، از دم خود در آن دميد تا به صورت انسانى گرديد : خداوند ذهنها، كه آن ذهنها را به كار گيرد، و انديشه اى كه تصرف او را پذيرد.

با دست و پايى در خدمت او و اعضايى در اختيار و قدرت او. با دانشى كه بدان حق را از باطل جدا كردن داند، و مزه ها و بويها و رنگها و ديگر چيزها را شناختن تواند. با طبيعت هاى متضاد و سركش و سرشتهاى با هم خوش ، گرم با سرد در آميخته و ترى بر خشكى ريخته - و حيرت همه را برانگيخته پس ، از فرشتگان خواست تا آنچه در عهده دارند ادا كنند و عهدى را كه پذيرفته اند وفا كنند. سجده او را از بن دندان بپذيرند، خود را خوار و او را بزرگ گيرند؛ و فرمود : "آدم را سجده كنيد اى فرشتگان ! فرشتگان به سجده افتادند جز شيطان" كه ديده معرفتش از رشك تيره شد و بدبختى بر او چيره ، خلقت آتش را ارجمند شمرد و بزرگ مقدار و آفريده از خاك را پست و خوار.

انسان موجودى است واجد همه استعدادها كه مى تواند معلَم به همه اسماى حسناى الهى و صفات علياى ربوبى شود،(٥٩) و اين انسان شايستگى آن را دارد كه مسجود فرشتگان قرار گيرد، زيرا دايره وجود او از همه موجودات گسترده تر و استعدادهايش از همه برتر است

الحذر اى مؤ منان كاين درشماست /

در شما بس عالم بى منتهاست

جمله هفتاد و دو ملت در تو است /

وه كه آن روزى بر آرداز تودست(٦٠)

انسان استعداد همه گونه شدن را دارد، و چگونه شدنش به خواست و تربيت اوست انسان آفريده شده است تا جلوه گر حق باشد و خليفه خدا در زمين باشد،(٦١) و اسماى حسناى الهى را در خود ظاهر نمايد و به اين سبب است كه همه چيز براى او آفريده شده است و خداوند همه چيز را مسخر او قرار داده است

و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه (٦٢)

و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را كه از سوى اوست براى شما رام ساخت

انسان بايد از غفلت نسبت به حقيقت خود برون آيد و بدين مرتبه شگفت وجود خود توجه نمايد و استعدادهاى خويش را در جهت خليفة اللهى شكوفا سازد.

لب ببند وغوردريايى نگر /

بحرراحق كردمحكوم بشر(٦٣)

اين شاءن آدمى است كه او را مسجود فرشتگان ساخت و فرمان خداوند بر سجده به آدمعليه‌السلام جارى شد و فقط ابليس از اين فرمان سر باز زد و به آدمعليه‌السلام كه به سبب حقيقتش - يعنى مرتبه خليفة اللهى و معلَم بودن به همه اسماى الهى - شايسته سجده بود، سر فرود نياورد.

چون كه آدم را خداوند مجيد /

در زمين بهر خلافت آفريد

حكم فرمان آمد از رب ودود /

تا ملايك جمله آرندش سجود

از پس فرمان ملايك اجمعين /

سر نهادند از اطاعت بر زمين

كى خدا محكوم فرمان توايم /

آنچه گويى آن كنيم آن توايم

گشته جمله پس به فرمان جليل /

خدمت اولاد آدم را كفيل

زان ميان شيطان كه خاكش بر دهن /

گفت نايد سجده آدم ز من

من از آن خاكى نسب بالاترم /

او ز خاك پست و من از آذرم

من همه نور و ضياء آن تيره رو /

پس چرا من سجده آرم نزد او

من ز نارم نار نورانى بود /

او ز خاك و خاك ظلمانى بود

خاك بر فرق وى و بر نور او /

اى تفو بر او و چشم كور او

نى ز آتش هر چه زايد خوش بود /

دود دوده دوده آتش بود

گر نبودى ديده آن كور كور /

ديدى از آدم همه اشراق نور

گر نبودى كور ديدى جان او /

جان ظلمت سوز نور افشان او

جان آن ديدى كه نور مطلق است /

زاده قدس است و پرورد حق است

جسم خاكى نيست آدم اى پسر /

جان قدسى آدم است و بوالبشر

نيست آدم غير جان در پيكرش /

نيست غير از جامه اى اندر برش

چون بيندازد ز خود آن جامه دور /

گردد از نورش خجل تابنده هور

جان اگر از چهره بردارد حجاب /

در حجاب آرد رخ خويش آفتاب

جان اگر بى پرده در گلخن رود /

گلخن آن دم رشك صد گلشن شود

گر كند جان جلوه در كون و مكان /

بر وى آيد تنگ پهناى جهان

اندر اين نُه قبه اورا جاى نيست /

عرصه گردون ورا گنجاى نيست

جان اگر يك بانگ بر ابلق زند /

بر فراز نه فلك بيدق زند

بال و پر بگشايد از سيمرغ جان /

آشيان گيرد به قاف لامكان

لامكانى برتر از فهم شما /

برتر از افلاك و از وهم شما

لامكانى اندر آن كون و مكان /

هم شده پيدا و هم گشته نهان

هر چه گويم شرح جان را اى عمو /

چون به خويش آيم خجل باشم ازو

ديده شيطان بسى بى نور بود /

لاجرم از ديدن جان كور بود

كور بود و جان آدم را نديد /

پس ز امر اسجدوا گردن كشيد(٦٤)

امير مؤ منان علىعليه‌السلام درباره اين شاءن انسان كه اصل گوهر آدمى است و شيطان بر آن ديده پوشيد و خود را به خوارى كشيد، و زان پس همه تلاشش در اين جهت است كه اين حقيقت جلوه نيابد و آدمى به لباس ‍ تربيت حقيقى ملبس نشود، فرموده است :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمىً وَ حَرَما عَلَى غَيْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلالِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُبِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ : (إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اءَجْمَعُونَ إِلاّإِبْلِيسَ)(٦٥) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِاءَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ اءَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. اءَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُورا، وَ اءَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيرا؟! وَ لَوْ اءَرَادَ سُبْحانَهُ اءَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْاءَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ، وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْاءَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْاءَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ. وَ لَكِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ اءَصْلَهُ تَمْيِيزا بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْيا لِلاِسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَادا لِلْخُيَلاَءِ مِنْهُمْ.(٦٦)

سپاس خداى را كه لباس عزت و بزرگى در پوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد. آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود. آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مى سزيد. و آن كس ‍ را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزت و بزرگى را در پرورد.

پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان ، گفت : "همانا مى آفرينم آدمى از گل ، پس چون آن را آراست و درست كردم ، و از روح خود در آن دميدم ، بيفتيد براى او سجده كنان پس سجده كردند فرشتگان همگى ، جز شيطان ." كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - پيشواى متعصبان است ، و پيشرو مستكبران ، پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن بر آورد. نمى بيند چگونه خدايش به خاطر بزرگمنشى كوچكش ساخت ، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند؛ و اگر خدا مى خواست آدم را از نورى بيافريند كه فروغ آن ديده ها را بربايد، و زيبايى آن بر خردها غالب آيد، با بويى خوش چنانكه نفسها را تازه نمايد، چنين مى كرد؛ و اگر چنين مى كرد، گردنها برابر او خم بود و كار آزمايش بر فرشتگان آسان هم ، ليكن خداى سبحان آفريدگان خود را به پاره اى از آنچه اصل آن را نمى دانند تا مى آزمايد تا فرمانبردار از نافرمان پديد آيد و تا بزرگمنشى را از آنان بزدايد، و تكبر را از ايشان دور نمايد.

انسان به حقيقتش والاترين گوهر هستى است و هر انسانى اين استعداد را دارد كه همه اسماى حسناى الهى را در خود جلوه گر سازد، چنانكه در ديوان امام علىعليه‌السلام آمده است :

اءتزعم اءنك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاءكبر

و اءنت الكتاب المبين الذى باءحرفه يظهر المضمر(٦٧)

آيا گمان مى كنى كه تو جسمى خرد و كوچكى ؟ در حالى كه در تو جهان بزرگ نهفته است ،

و تو آن كتاب آشكار خداوندى كه با حروفش پنهانيها آشكار مى شود.

تربيت حقيقى ، تربيتى است كه انسان را بدين سوى رهنمون شود و زمينه شكوفايى استعدادهاى انسان را در جهت كمال مطلق فراهم نمايد.

اهداف تربيت

با توجه به حقيقت انسان اين پرسش مطرح است كه چنين موجودى به كدام سمت بايد برود تا تربيتى متناسب حقيقتش براى او حاصل شود و اهداف تربيت انسان چگونه اهدافى بايد باشد. بى گمان تعيين اهداف تربيت و حفظ آن اهداف در مسير تربيت از اساسى ترين مسائل يك نظام تربيتى است ، زيرا همه ساختار يك نظام تربيت با توجه به اهداف آن شكل مى گيرد و سامان مى يابد و فراموشى هدف موجب فراموشى راه تربيت مى شود و بايد پيوستگى ساختار تربيت با اهداف آن مدام لحاظ شود و به هيچ وجه در اين پيوستگى خلل راه نيابد. البته سازمان اهداف تربيت بايد به گونه اى باشد كه هم به حقيقت انسان توجه نمايد و هم به واقعيتهاى وجود انسان ؛ و در آن مراتب مختلف وجود آدمى و وجوه گوناگون انسان و گرايشها و نيازهاى مختلف آدمى مورد توجه قرار گيرد. با عنايت به چنين امرى است كه در نظام تربيتى مورد بحث غايتى براى تربيت آدمى مطرح است و در جهت سير به سوى آن ، اهداف كلى و براى تحقق اهداف كلى ، اهدافى جزيى سامان يافته است هدف غايى تربيت اتصاف به همه اسما و صفات الهى و رسيدن به مقام خليفه اللهى است و براى سير به سوى چنين مرتبه اى لازم است اهدافى كلى سامان يابد، يعنى اصلاح رابطه انسان با خدا، اصلاح رابطه انسان با خودش ، اصلاح رابطه انسان با طبيعت و اصلاح رابطه انسان با تاريخ ؛ و به منظور تحقق اين اصلاحات كلى ، اهدافى جزيى در نظر گرفته شود كه آداب و احكام نظام دين تحقق بخش آن است و ميان اين اهداف جزيى و اهداف كلى و هدف غايى رابطه اى طولى برقرار است و هر گامى در تحقق اهداف جزيى ، حركتى در دستيابى به اهداف كلى و فراهم شدن زمينه جلوه يافتن هدف غايى است بدين ترتيب انگيزه و شوق سير به سوى غايت تربيت ايجاد مى شود و اين امكان براى همه انسانها فراهم مى گردد كه بتوانند در مسير تربيت حقيقى گام بردارند و استعدادهاى بى حد خود را در جهت كمال مطلق شكوفا كنند؛ و نيز همه چيز در اين جهت رنگ تربيتى به خود مى گيرد. مباحث نهج البلاغه در اين باره متنوع و گسترده است و مباحثى از اهداف تربيت هنگام بحث از بعثت پيامبران و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مطرح شده و مباحثى از آن در سفارشهاى تربيتى امام علىعليه‌السلام و جهت دادنهاى آن حضرت به مردمان و مشخص كردن كمالات انسان