منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)0%

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه) نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفى دلشاد تهرانى
گروه: مشاهدات: 10791
دانلود: 2110

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10791 / دانلود: 2110
اندازه اندازه اندازه
منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

وارستگى و بندگى اميرمؤ منان

علىعليه‌السلام در خطبه اى كه به بيان غايت بعثت پرداخته چنين فرموده است :

فبعث الله محمداصلى‌الله‌عليه‌وآله بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته ، و من طاعه الشيطان الى طاعته(٦٨)

پس خداوند، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پيروى شيطان برهاند، و به اطاعت خدا كشاند.

مقصد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله اين بوده است كه عبوديت و اطاعت حق را فراهم سازد و انسانهايى تربيت نمايد كه همه وجودشان در عبوديت حق قرار گيرد و بالطبع به ربوبيت برسند و جلوه حق شوند و خليفه خدا. غايت تربيت متناسب با مرتبه حقيقت انسان يعنى مرتبه خليفه اللهى و اتصاف به همه اسماى حسناى الهى و كمالات علياى ربوبى است اين غايتى است كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد و به فراموشى سپرده شود. انسان به ميزانى كه از بندگى بتها - بتهاى عينى و ذهنى و بيرونى و درونى - بيرون مى رود و بندگى خدا را در وجوه مختلف زندگى خود جلوه گر مى سازد، به مراتبى از ربوبيت واصل مى شود و كمالات انسانى او جلوه مى كند. انسان با آزاد شدن از بندگى غير خدا، به انسانيت مى رسد و تربيت حقيقى در اين بستر شكل مى گيرد. امام علىعليه‌السلام در نامه تربيتى خود به امام مجتبىعليه‌السلام بدو چنين سفارش كرده است :

و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.(٦٩)

بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت آفريده است

عمده تلاش انبياى الهى اين بوده است كه انسان را به آزادى برسانند و انسانها را از بندگى غير خدا، از جهالت و ضلالت ، از خوارى و ذلت ، از اسارت حيوانيت برهانند و به زندگى انسانى و بصيرت و هدايت و بندگى خدا برسانند. اميرمؤ منان علىعليه‌السلام درباره اهداف خود چنين فرموده است :

و لقد اءحسنت جواركم ، و اءحطت بجهدى من ورائكم و اءعتقتكم من ربق الذل ، و خلق الضيم(٧٠)

با شما به نيكويى به سر بردم ، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانى تان كردم ، و از بندهاى خوارى و يوغ زبونى آزادتان ساختم ، و از زنجيرهاى ستم و بيداد رهايتان نمودم

حكمت آموزى ، خردورزى ، لطافت وجودى اميرمؤ منان علىعليه‌السلام درباره رسالت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين فرموده است :

طبيب دوار بطبه ، قد اءحكم مراهمه ، و اءحمى مواسمه ، يضع ذلك حيث الحاجه اليه ، من قلوب عمى ، و آذان صم ، و اءلسنه بكم ؛ متتبع بدوائه مواضع الغفله ، و مواطن الحيره ؛ لم يستضيئوا باءضواء الحكمة ؛ و لم يقدحوا بزناد العلوم الثاقبه ؛ فهم فى ذلك كالانعام السائمه ، و الصخور القاسيه(٧١)

طبيبى كه بر سر بيماران گردان است ، و مرهم او بيمارى را بهترين درمان و (آنجا كه دارو سودى ندهد) داغ او سوزان آن را به هنگام حاجت بر دلهايى نهد كه (از ديدن حقيقت) نابيناست ، و گوشهايى كه ناشنواست و زبانهايى كه ناگوياست با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است و (از هجوم شبهت) در حيرت : كسانى كه از چراغ دانش بهره اى نيندوختند، و آتشزنه علوم را براى روشنى جان نيفروختند. پس آنان چون چارپايانند كه سرگرم چرايند، يا خرسنگهاى سخت كه گياهى نرويانند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است تا چراغ حكمت را در جان انسانها برافروزد و آنان را به حكمت نظرى و حكمت عملى ، به ايمان و عمل صالح ملبس سازد و وجودشان را نورانى نمايد. خداى متعال پيامبرانش را پى در پى فرستاد تا اين راه را بر مردمان بگشايند و آنان را به سوى تربيتى حقيقى راه نمايد. به بيان اميرمؤ منان علىعليه‌السلام :

و اصطفى سبحانه من ولده اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و على تبليغ الرساله اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه ، و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشياطين عن معرفته ، و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم اءنبياءه ، ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم منسى نعمه ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول ، و يروهم آيات المقدره(٧٢)

خداى سبحان از فرزندان آدمعليه‌السلام پيامبرانى برگزيد، و هر يك به زبان وحى پيمان او را شنيد، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد در نورديدند، حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش ‍ خدا بريدند. پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق فطرت بگزارند، و نعمت فراموش كرده او را به ياد آرند. يا حجت و تبليغ ، چراغ معرفتشان را بيفروزند تا به آيتهاى خدا چشم دوزند.

اگر انسان به معرفت برسد و بصيرت يابد و حق پيمان فطرت بگذارد و خرد نورانى خود را به كار گيرد، جز خدا را بندگى نخواهد كرد و جز به كمالات انسانى تن نخواهد داد.

آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد

گوهرى داشت ولى نذر قبا و جم كرد

يعنى در خوى غلامى ز سگان خوارتر است

من نديدم كه سگى پيش ‍ سگى سرخم كرد(٧٣)

انسان گرانبهاترين گوهر وجود را داراست و نبايد آن را به خوارى كشاند، بلكه بايد آن را به بار بنشاند و استعدادهاى شگفت خود را در جهت كمال مطلق شكوفا سازد و چنان شود كه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام در توصيفش بيان كرده است :

قد اءحيا عقله ، و اءمات نفسه ، حتى دق جليله ، و لطف غليظه ، و برق له لامع كثير البرق ، فاءبان له الطريق ، و سلك به السبيل ، و تدافعته الابواب الى باب السلامه ، و دار الاقامه ، و ثبتت رجلاه بطماءنينه بدنه فى قرار الامن و الراحه ، بما استعمل قلبه ، و اءرضى ربه(٧٤)

همانا خرد خود را زنده گرداند، و نفس خويش را ميراند، چندان كه درشت او نزار شد و ستبرى اش زار. نورى سخت رخشان براى او بدرخشيد و راه را براى او روشن گردانيد، و او را در راه درست راند، از درى به درى برد تا به در سلامت كشاند و خانه اقامت ، و دو پاى او در قرارگاه ايمنى و آسايش ‍ استوار گرديد به آرامشى كه در بدنش پديدار گرديد، بدانچه دل خود را در آن به كار برد، و پروردگار خويش را راضى گرداند.

انسان تربيت يافته انسانى است با عقل احيا شده ، انسانى عقلانى ، مظهر عقل ؛ كه آنچه انسان را به عاقبت نيك و بهشت موعود واصل مى كند، عقل است تربيت بايد در اين سمت و سو باشد و خرد مردمان را زنده گرداند و نفسانيتها را بميراند، چنانكه سختيها و درشتيهاى وجود به لطافت و رحمت تبديل گردد. تربيتى كه غلظتهاى وجود را افزون مى سازد، خشونت آدمى را دامن مى زند، خلاف حقيقت آدمى گام برمى دارد. تا انسان از غلظتهاى وجود و گران بارهاى دنيا پاك و سبك نشود، نمى تواند به سوى مقصد تربيت سير نمايد. چه زيبا فرا خوانده است ، اميرمؤ منان علىعليه‌السلام : فان الغايه اءمامكم ، و ان وراءكم الساعه تحدوكم تخففوا تلحقوا.(٧٥)

منزلگاه آخرين پيشاپيش شماست ، و مرگ سرودخوانان در پس سبكبار باشيد تا زودتر برسيد.

آخرت گرايى با جهتگيرى آخرتى در همه امور است كه استعدادهاى نورانى انسان شكوفا مى شود و راه را درست و به سلامت طى مى كند و به سلامت نفس و نزاهت وجود و رضايت حق دست مى يابد. اين مقصد چنان جايگاهى در تربيت انسان دارد كه پيشواى موحدان ، علىعليه‌السلام درباره اش چنين فرموده است :

ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باءعظم اءجرا ممن قدر فعف ، لكاد العفيف اءن يكون ملكا من الملائكه(٧٦)

مزد جهادگر كشته در راه خدا، بيشتر نيست از انسان پارسا كه (معصيت كردن) تواند، ليكن پارسا ماند، و چنان است كه گويى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.

انسان قوس صعودى را در تربيت طى مى كند و بايد اين قوس را در جهت حقيقت ملكوتى خود طى مى نمايد. امام علىعليه‌السلام در نامه تربيتى خود به فرزندش امام مجتبىعليه‌السلام فرموده است :

و اعلم اءنك انما خلقت للآخره لا للدنيا.(٧٧)

بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده اى نه براى اين جهان

اين جهان مدرسه تربيت و شدن انسان است تا با همه امورش رابطه اى آخرتى برقرار نمايد و مقصدش آن جهان باشد. اميرمؤ منان علىعليه‌السلام همگان را بدين مقصد فرا خوانده و فرموده است :

فكونوا من اءبناء الآخره ، و لا تكونوا من اءبناء الدنيا، فان كل ولد سيلحق باءمه يوم القيامة(٧٨)

از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد، كه روز رستاخيز هر فرزند به مادر خود پيوندد.

هر چه مقصود آدمى قرار گيرد، انسان بدان ميل مى كند و بدان متصف مى شود و امامعليه‌السلام از مردمان مى خواهد كه آخرت را مقصود گيرند، و "ام" خود قرار دهند و دنيا را "ام" نگيرند.

"ام" (مادر) را از آن روى "ام" خوانده اند كه مقصود طفل است ، قصد اوست ،(٧٩) و هر كس هر چه را "ام" بگيرد، خلق و خوى آن را به جان مى گيرد و صورتى از آن مى شود. چنين است كه امام علىعليه‌السلام مردمان را به مقصدى والا در تربيت فرا خوانده و اينكه با هر امرى از امور اين عالم نسبتى آخرتى برقرار نمايند و فرزند آخرت باشند.

پرواپيشگى و پرهيزگارى پيشواى متقيان ، علىعليه‌السلام در خطبه اى تربيتى بدين سمت و سو فرا خوانده و چنين فرموده است :

فاتقوا الله عباد الله ، و بادروا آجالكم باعمالكم ، و ابتاعوا ما يبقى لكم بما يزول عنكم ، و ترحلوا فقد جد بكم ، و استعدوا للموت فقد اءظلكم ، و كونوا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا؛ فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى ، و ما بين اءحدكم و بين الجنه اءو النار الا الموت اءن ينزل به و ان غايه تنقصها اللحظه ، و تهدمها الساعه ، لجديره بقصر المده و ان غائبا يحدوه الجديدان : الليل و النهار، لحرى بسرعه الاوبه و ان قادما يقدم بالفوز اءو الشقوه لمستحق لافضل العده فتزودوا فى الدنيا، من الدنيا، ما تحزرون به اءنفسكم غدا. فاتقى عبد ربه ، نصح نفسه ، و قدم توبته ، و غلب شهوته ، فان اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشيطان موكل به ، يزين له المعصيه ليركبها، و يمنيه التوبه ليسوفها، اذا هجمت منيه عليه اءغفل ما يكون عنها. فيالها حسره على كل ذى غفله اءن يكون عمره عليه حجه ، و اءن توديه اءيامه الى الشقوه ! نسال الله سبحانه اءن يجعلنا و اياكم ممن لا تبطره نعمه ، و لا تقصر به عن طاعه ربه غايه ، و لا تحل به بعد الموت ندامه و لا كآبه(٨٠)

بندگان خدا! از خدا پروا گيريد، و با عملهاى نيك بر اجلهاى خود پيشى گيريد و (در تجارتگاه دنيا) با آنچه از دست شما مى رود كالايى بخريد كه براى شما باقى بماند. بار بربنديد كه (شما را در اين خانه نمى گذارند و) پى در پى به رفتن از آن وا مى دارند. آماده مرگ باشيد - كه آينده است - و سايه خود بر شما افكنده است چون مردمى باشيد كه بانگ بر آنان زدند و بيدار گشتند، دنيا را ناپايدار ديدند و از سر آن گذشتند؛ آخرت جاويدان را گرفتند و جهان فانى را هشتند. چه خداى سبحان شما را به بازيچه نيافريد، و به خود وانگذاشت ميان شما تا بهشت يا دوزخ (فاصله اندكى است) جز رسيدن مرگ نيست مدت زمانى كه چشم بر هم زدنى كوتاهش سازد، و آمدن ساعت مرگ بيخ و بن آن را براندازد. چه كوتاه مدتى است ؛ و غايبى (مرگ) كه گذشت شب و روز آن را مى خواند، سزاوار است شتابان باز آيد، و پيكى را كه مژده رستگارى يا پيام نگونبختى و خوارى همراه دارد، نيك پذيره شدن شايد. پس در زندگى اين جهانى چندان توشه برداريد كه نفس ‍ (شخصيت حقيقى كه بر اثر علم و عمل تكوين مى يابد) خود را فردا بدان نگاه داريد. پس ، بنده بايد پرواى پروردگار دارد، و خيرخواه خود باشد و پيش از رسيدن مرگ توبه آرد. بر شهوت چيره شود - و رهايش نگذارد - چه مرگ بر او پوشيده نيست و آرزوى دراز را فريبنده ؛ و شيطان بر او نگهبان - و هر لحظه گمراهى اش را خواهان گناه را در ديده او مى آرايد، تا خويش ‍ را بدان بيالايد، كه : بكن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا! تا آنكه مرگ او سر بر آرد، و او در غفلت خود را از انديشه آن فارغ دارد. دريغا و پشيمانيا! بر آن در غفلت به سر برده روزگار تباه ، و عمر وى بر اين تباهى و غفلت گواه از خداى سبحان خواهانيم كه ما و شما را از كسانى بدارد كه نعمت ، آنان را به راه سركشى در نيارد، و هيچ چيز از طاعت پروردگارشان مشغول ندارد، و پس از مرگ اندوه و پشيمانى به آنان روى نيارد.

اميرمؤ منان علىعليه‌السلام پرواپيشگى - در همه امور - را از اهداف مهم تربيت آدمى دانسته و سخت بر آن تاكيد نموده است آن حضرت در ضمن خطبه اى چنين فرموده است :

اءوصيكم عباد الله بتقوى الله و طاعته ، فانها النجاه غدا و المنجاه اءبدا.(٨١)

بندگان خدا! شما را به پرواى الهى و فرمانبردارى او سفارش مى كنم ، كه نجات فردا در آن است ، و مايه رهايى جاودان است

هيچ چيز چون پرواپيشگى نگهدار آدمى و راهبر او به سوى تعالى نيست ، به طورى كه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام آن را در راءس نظام تربيتى معرفى كرده و فرموده است :

"التقى رييس الاخلاق ."(٨٢)

پرواپيشگى سر خُلقهاست

آنچه آدميان را به كمال مطلوبشان مى رساند، در سايه پرواپيشگى و پرهيزگارى به دست مى آيد و هيچ چيز مانند آن يارى رساننده مردمان در شكوفايى استعدادهايشان در جهت كمال مطلق نيست پيشواى پرهيزگاران ، علىعليه‌السلام در ضمن خطبه اى درباره اين حقيقت چنين فرموده است :

و اءوصاكم بالتقوى ، و جعلها منتهى رضاه ، و حاجته من خلقه(٨٣)

خداوند به پرهيزگارى تان سفارش كرده ، و آن را نهايت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده

محكمترين دستاويز تربيتى براى سير به سوى غايت تربيت ، پرواپيشگى است ، چنانكه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام آن را اين گونه معرفى كرده است :

فاعتصموا بتقوى الله ، فان لها وثيقا عروته ، و معقلا منيعا ذروته(٨٤)

به تقواى الهى چنگ در زنيد كه ريسمانى است با دستاويز استوار؛ و پناه جايى ، ستيغ آن بلند و نگاهدار.

آنچه آدمى را در عرصه هاى گوناگون فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى و اقتصادى چون دژى استوار، نگاه مى دارد و زمينه وصول به غايت تربيت را فراهم مى نمايد، پرواپيشگى است ، به بيان پيشواى پرهيزگاران ، علىعليه‌السلام :

عباد الله ! اءوصيكم بتقوى الله ، فانها خلق الله عليكم ، و الموجبه على الله حقكم و اءن تستعينوا عليها بالله ، و تستعينوا بها على الله : فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنه ، و فى غد الطريق الى الجنه(٨٥)

بندگان خدا! شما را سفارش مى كنم به پرهيزگارى و تقواى الهى كه پرهيزگارى حق خداست بر شما، و موجب حق شما شود بر خدا؛ و اينكه از خدا يارى خواهيد در پرهيزگارى ، و از پرهيزگارى يارى بجوييد در گزاردن حق حضرت بارى ، كه پرهيزگارى امروز سپر و پناهگاه است ، و فردا بهشت را راه است

پرواپيشگى كليد تمام درهاى نيكبختى آدمى است ؛ زيرا انسان را به پرواى الهى وامى دارد كه بدان به درستى در پندار و گفتار و كردار دست مى يابد و از هر انحرافى دور مى ماند و در همه امور به عدالت سير مى كند و اين بهترين هدف در زندگى آدمى است از اين رو پرواپيشگى كليد گشايش ‍ درهاى رحمت و بركت الهى به روى آدميان است پرواپيشگى زمينه كسب كمالات و موجب نجات انسان است از هر آنچه مايه هلاكت اوست ؛ و از اين رو بهترين ذخيره رستاخيز است پرواپيشگى سبب آزادى از انواع بردگيها و اسارتهاى دنيايى است ، زيرا انسان را از سلطه پليديها آزاد مى سازد و از تسلط صفات شيطانى نجات مى دهد. بنابراين با پرواپيشگى است كه جوينده كمالات حقيقى به مقصد خويش مى رسد.(٨٦)

امام علىعليه‌السلام پرواپيشگى را به عنوان بهترين مقصد تربيت چنين توصيف مى كند :

فان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيره معاد، و عتق من كل ملكه ، و نجاه من كل هلكه بها ينجح الطالب ، و ينجو الهارب ، و تنال الرغائب(٨٧)

همانا تقواى الهى كليد درستكارى و رستگارى و اندوخته روز بازپسين و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است بدان حاجت خواهنده روا است ، بدان گريزنده در امان ، و خواسته ها در دسترس خواهان

پرهيزكارى مركبى است كه بدان مى توان راه حق را به سلامت طى كرد. به بيان اميرمؤ منان علىعليه‌السلام تقوا صاحب خود را به سلامت به سعادت ابدى مى رساند، همانند مركبى رام كه سوار خود را به مقصد مى رساند.(٨٨)

اءلا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اءهلها و اءعطوا اءزمتها فاءوردتهم الجنه(٨٩)

هان اى مردم ! پرهيزكارى مركبهايى را مانَد رام ، سواران بر آنها عنان به دست و آرام مى رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند.

اميرمؤ منان علىعليه‌السلام بيش از هر چيز به تقوا و ترس از خدا سفارش كرده است كه غايت تربيت بدين توشه به دست آيد. آن حضرت در ضمن خطبه اى چنين فرموده است :

اءوصيكم عباد الله بتقوى الله التى هى الزاد و بها المعاد : زاد مبلغ ، و معاذ منجح(٩٠)

بندگان خدا! شما را وصيت مى كنم به تقوا، و ترس از خدا، كه توشه راه است ؛ و در معاد - شما را - پناه است توشه اى كه به منزل مى رساند، و پناهگاهى كه ايمن گرداند.

روايت شده است كه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام هنگام بازگشت از صفين به كوفه چون به گورستان بيرون كوفه رسيد، بر سر آن گورها ايستاد و سخنانى فرمود.(٩١)

شريف رضى اين سخن امامعليه‌السلام را كه بهترين توشه تربيتى را معرفى كرده چنين آورده است :

يا اهل الديار الموحشه ، و المحال المقفره ، القبور المظلمه ؛ يا اهل التربه ، يا اهل الغربه ، يا اهل الوحده ، يا اهل الوحشه ، اءنتم لنا فرط سابق ، و نحن لكم تبع لاحق اءما الدور فقد سكنت ، و اءما الازواج فقد نكحت ، و اما الاموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم (ثم التفت الى اءصحابه فقال : ) اءما لو اءذن لهم فى الكلام لاءخبروكم اءن خير الزاد التقوى(٩٢)

اى آرميدگان خانه هاى هراسناك ، و محلهاى تهى و گورهاى تاريك ؛ و اى غنودگان در خاك ! اى بى كسان ، اى تنها خفتگان ! اى وحشت زدگان ! شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شماييم و به شما رسندگان اما، خانه ها، در آنها آرميدند؛ اما همسران ، ديگرانى را به همسرى گزيدند؛ اما مالها، بخش ‍ گرديدند. خبر ما جز اين نيست ، خبرى كه نزد شماست چيست ؟ (سپس به ياران خود نگريست و فرمود : ) اگر آنان را رخصت مى دادند كه سخن گويند، شما را خبر مى دادند كه بهترين توشه ها پرهيزكارى است

آنان كه بدين بهترين توشه تربيتى دست يابند، درهاى وصول به مقاصد تربيت حقيقى به رويشان گشوده شود، چنانكه پيشواى پرهيزكاران ، علىعليه‌السلام در توصيفشان فرموده است :

فَالْمُتَّقُونَ فِيها هُمْ اءَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّواضُعُ، غَضُّوا اءَبْصارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفُوا اءَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ اءَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخاءِ، وَ لَوْ لا الْاءَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اءَرْواحُهُمْ فِي اءَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقا إِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفا مِنَ الْعِقابِ، عَظُمَ الْخالِقُ فِي اءَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِي اءَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَاءْمُونَةٌ، وَ اءَجْسادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَ اءَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ(٩٣)

پرهيزكاران خداوندان فضيلتند در اين جهان : گفتارشان صواب است و ميانه روى شان شعار، و فروتنند در رفتار و گفتار. ديده هايشان را از آنچه خدا بر آن حرام كرده پوشيده اند، و گوشهايشان را به دانشى كه آنان را سودمند است بداشته و آن را نيوشيده در سختى چنان به سر مى برند كه گويى كه به آسايش اندرند. و اگر نه اين است كه زندگى شان را مدتى است كه بايد گذارند، جانهايشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمى ماند، از شوق رسيدن به پاداش - آن جهان - يا از بيم ماندن و گناه كردن - در اين جهان -. آفريدگار در انديشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در ديده هايشان خرد نمود. بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده اند و در آسايش ‍ آن به سر مى برند، و دوزخ چنان كه آن را ديده اند، و در عذابش اندرند. دلهايشان اندوهگين است و مردم از گزندشان ايمن تن هايشان نزار، نيازهايشان اندك ، و پارسا به جان و تن

صَبَرُوا اءَيَّاما قَصِيرَةً اءَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَوِيلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ، اءَرادَتْهُمُ الدُّنْيا فَلَمْ يُرِيدُوها، وَ اءَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اءَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. اءَمَّا اللَّيْلَ فَصافُّونَ اءَقْدامَهُمْ تالِينَ لِاءَجْزاءِ الْقُرْآنِ، يُرَتِّلُونَها تَرْتِيلاً، يُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ، وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ، فَإِذا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْها طَمَعا، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْها شَوْقا، وَ ظَنُّوا اءَنَّها نُصْبَ اءَعْيُنِهِمْ، وَ إِذا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَخْوِيفٌ اءَصْغَوْا إِلَيْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اءَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَها فِي اءُصُولِ آذانِهِمْ، فَهُمْ حانُونَ عَلَى اءَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجَباهِهِمْ وَ اءَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ اءَطْرافِ اءَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعالى فِي فَكاكِ رِقابِهِمْ. وَ اءَمَّا النَّهارَ فَحُلَماءُ عُلَماءُ اءَبْرارٌ اءَتْقِيَاءُ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِداحِ، يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ، وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اءَمْرٌ عَظِيمٌ، لا يَرْضَوْنَ مِنْ اءَعْمالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَ لا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ، فَهُمْ لِاءَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ اءَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ، إِذا زُكِّيَ اءَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مِمَّا يُقالُ لَهُ، فَيَقُولُ : اءَنَا اءَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي ، وَ رَبِّي اءَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي ؛ اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِي اءَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لِي ما لا يَعْلَمُونَ.(٩٤)

روزى چند را با شكيبايى به سر بردند كه آسايشى دراز مدت را برايشان به دنبال آورد؛ تجارتى سودمند بود كه پروردگارشان براى آنان فراهم كرد. دنيا آنان را خواست و آنان دنيا را نطلبيدند، اسيرشان كرد و به بهاى جان ، خود را از بند آن خريدند. اما شب هنگام ! رست برپايند، و قرآن را جزء جزء با تاءمل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن اندوه داروى درد خود را به دست مى آرند. و اگر به آيه اى گذشتند كه تشويقى در آن است ، به طمع بيارمند و جانهايشان چنان از شوق برآيد كه گويى ديده هايشان بدان نگران است ، و اگر آيه اى را خواندند كه در آن بيم دادنى است ، گوش دلهاى خويش بدان نهند، آن سان كه پندارى بانگ بر آمدن و فرو شدن آتش دوزخ را مى شنوند. با ركوع پشتهاى خود را خمانيده اند و با سجود پيشانيها و پنجه ها و زانوها و كناره هاى پا را بر زمين گسترانيده ، از خدا مى خواهند گردنهايشان را بگشايد - و از آتش رهايشان نمايد. و اما در روز، دانشمندانند خويشتندار، نيكوكارانند پرهيزكار، ترس آنان را چون تير پيراسته تراشيده كرده است و نزار. چون كسى بدانها نگرد، پندارد بيمارند، اما آنان را بيمارى نيست ، و گويد خردهايشان آشفته است - اما آن پريشانى را سببى ديگر است موجب آشفتگى شان كارى است بزرگ از كردار اندك خود خرسندى ندارند، و طاعتهاى فراوان را بسيار نشمارند. پس آنان خود را متهم شمارند و از كرده هاى خويش بيم دارند. اگر يكى از ايشان را بستايند، از آنچه - درباره او - گويند بترسد، و گويد : من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من مرا از خودم بهتر مى شناسد. بار خدايا! مرا مگير بدانچه بر زبان مى آرند، و بهتر از آنم كن كه مى پندارند، و بر من ببخشاى آن را كه نمى دانند.

فَمِنْ عَلامَةِ اءَحَدِهِمْ : اءَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَ حَزْما فِي لِينٍ وَ إِيمَانا فِي يَقِينٍ، وَ حِرْصا فِي عِلْمٍ، وَ عِلْما فِي حِلْمٍ، وَ قَصْدا فِي غِنًى ، وَ خُشُوعا فِي عِبادَةٍ، وَ تَجَمُّلاً فِي فاقَةٍ، وَ صَبْرا فِي شِدَّةٍ، وَ طَلَبا فِي حَلالٍ، وَ نَشاطا فِي هُدىً، وَ تَحَرُّجا عَنْ طَمَعٍ، يَعْمَلُ الْاءَعْمالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ، يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ، يَبِيتُ حَذِرا، وَ يُصْبِحُ فَرِحا : حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحا بِما اءَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ، إِن اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِها سُؤْلَها فِيما تُحِبُّ، قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيما لا يَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فِيما لا يَبْقَى ، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَرِيبا اءَمَلُهُ، قَلِيلاً زَلَلُهُ، خاشِعا قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُورا اءَكْلُهُ، سَهْلاً اءَمْرُهُ، حَرِيزا دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَكْظُوما غَيْظُهُ، الْخَيْرُ مِنْهُ مَاءْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَاءْمُونٌ، إِنْ كانَ فِي الْغافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ إِنْ كانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغافِلِينَ، يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِيدا فُحْشُهُ، لَيِّنا قَوْلُهُ، غَائِبا مُنْكَرُهُ، حاضِرا مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَيْرُهُ، مُدْبِرا شَرُّهُ، فِي الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخاءِ شَكُورٌ، لا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَ لا يَاءْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ، يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اءَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، لا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لا يَنْسَى ما ذُكِّرَ، وَ لا يُنابِزُ بِالْاءَلْقابِ، وَ لا يُضارُّ بِالْجارِ، وَ لا يَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لا يَدْخُلُ فِي الْباطِلِ وَ لا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَناءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي راحَةٍ، اءَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ، وَ اءَراحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ، بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ، لَيْسَ تَباعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ، وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ.(٩٥)

و از نشانه هاى هر يك از آنان اين است كه در كار نيرومندش بينى و پايدار، نرمخوى هشيار، و در ايمان استوار، و در طلب دانش حريص و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى ميانه روش بينى ، و در عبادت فروتن ، و به درويشى نكوحالى نمودن ، و در سختى شكيبايى كردن ، و جستجو كردن آنچه رواست ، و شاد بودن به رفتن راه است ، و دورى گزيدن از طمع - كه خواركننده انسانهاست كارهاى نيك مى كند و در هراس است ، روز را به شب مى رساند و در بند سپاس است بامداد مى كند ذكرگويان ، شب را به سر مى برد ترسان ، و روز مى كند شادمان ترسان از غفلتى كه ورزيده و شادمان از بخشش و آمرزشى كه بدو رسيده اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است فرمان وى نبرد، او نيز در آنچه نفس او دوست دارد، اطاعتش ‍ نكند. روشنى ديده اش در چيزى است كه ماندگار است و ناخواهان چيزى است كه ناپايدار است

بردبارى را با دانش در مى آميزد و گفتار را با كردار. او را بينى كه آرزويش ‍ اندك است و لغزشهايش كم ، دلش آرميده است و جانش خرسند و ناخواهان ، خوراكش اندك است و كارش آسان ، دينش استوار - و مصون از دستبرد شيطان شهوتش مرده ، خشمش فرو خورده ، نيكى از او بيوسان(٩٦)، و همگان از گزندش در امان اگر در جمع بيخبران است - به زبان خاموش و دل او به ياد خداست - پس او را در شمار ذكرگويان آرند، و اگر در جمع يادآوران باشد، از بيخبرانش به حساب نيارند. بر آن كه بر او ستم كند ببخشايد، و بر آن كه وى را محروم سازد عطا فرمايد، و با آن كه از او ببرد پيوند نمايد. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وى كار زشت نبينند، و كار نيكويش آشكار. نيكى او همه را رسيده ، و بدى وى را كس نديده به هنگام دشواريها بردبار است و در ناخوشايندها پايدار، و در خوشى ها سپاسگزار. بر آن كه دشمن دارد ستم نكند، و درباره آن كه دوست دارد گناه نورزد. پيش از آنكه بر او گواهى دهند حق را بپذيرد. آنچه را بدو سپارند تباه نكند و نگهبانى آن را به عهده گيرد. آنچه را به ياد او آرند از ياد نبرد، و مردمان را با لقبهاى زشت ياد نكند، و همسايگان را آزار ندهد، و به مصيبتهاى ديگران شاد نشود. و در كار بيهوده در نيايد و از - راه حق بيرون نرود. اگر خاموشى بُوَد خاموشى اندوهگينش ننمايد، و اگر بخندد آواز او بر نيايد. و اگر بر وى ستم كنند شكيبايى پيش گيرد، تا خدا انتقام او را گيرد. نفس او از او در زحمت است و مردم از وى در راحت خود را براى آخرتش به رنج انداخته ، و مردمان را از - گزند - خويش آسوده ساخته از آن كه دورى كند به خاطر بى رغبتى به دنياست و پرهيزكارى ، و بدان كه نزديك شود از روى نرمى است و آمرزگارى نه دورى گزيدنش از روى خويشتن بينى است و بزرگى فروختن ، و نه نزديكى وى به مكر است و فريفتن

بنابراين پرواپيشگى و پرهيزكارى كه از مهمترين و اصلى ترين اهداف تربيتى است ، خود منشاء وصول به بسيارى از مقاصدى است كه در تربيت فطرى دنبال مى شود و فضايل و كمالات اساسى را در انسان جلوه مى دهد و مناسبات و روابط اجتماعى ، اقتصادى و سياسى را به سامانى مطلوب مى رساند.

البته تمام اهداف تربيتى به فطرت آدمى محقق مى شود و آنچه زمينه سير به سوى حقيقت انسان را فراهم مى سازد فطرت اوست

شناخت فطرت خداى متعال همه موجودات را به آفرينشى مخصوص داشته است كه به سبب آن آفرينش به سوى مطلوب خويش سير كنند و به كمال حقيقى خود برسند.

"فطر الخلائق بقدرته ." (٩٧)

به قدرتش خلايق را بيافريد و مفطور به فطرتى ساخت