ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم5%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 61918 / دانلود: 11161
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ترجمه ‏غررالحكم ‏و دررالكلم - جلد اوّل

تأليف : محمد تميمى آمدى

ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

بسمه تعالى

پيشگفتار

بعد الحمد و الصلاة، چنين گويد بنده عاصى سيد هاشم بن السيد حسين الحسينى المحلاتى : اين حقير از حدود سى سال پيش كه توفيق تأليف و جمع آورى روايات مختلف را در تأليفات خود پيدا كردم، پيوسته نياز به كتاب نفيس غرر الحكم پيدا مى‏كردم، و متأسفانه تنظيم كتاب به گونه‏اى بود كه پيدا كردن حديث در باره موضوعات مختلف اخلاقى و غيره بسيار دشوار بود، يعنى مؤلف عاليقدر و بزرگوار رضوان اللَّه عليه آن را از روى حروف اول حديث تنظيم كرده، و از اين رو بسيار اتفاق مى‏افتاد كه براى يافتن يك حديث در باره موضوعاتى چون حسد و تكبر و حرص، و يا در مدح ايثار و توكل و امثال آن مجبور مى‏شدم تمامى كتاب را ورق بزنم، تا اين كه اوايل پيروزى انقلاب با خبر شدم كه چاپ هفت جلدى كتاب با شرح محققانه مرحوم علّامه آقا جمال خوانسارى (ره) و تصحيح و مقدمه استاد فقيد سيد جلال الدين محدث ارموى چاپ شده كه پس از تهيه مجلدات مزبور متوجه شدم كه تا حدودى اين نقيصه را مرحوم محدث با تنظيم فهرستى به ترتيب موضوعات در جلد جداگانه‏اى كه به صورت جلد هفتم كتاب در آمده بر طرف ساخته، و اين حقير در تأليفات بعدى خود مانند چهل حديث و غيره از اين فهرست استفاده بسيارى بردم،

فللّه درّه و عليه اجره.

ولى با اين حال فهرست مزبور نيز خالى از نقص و ايراد نبود مانند اين كه : ١- در كلمات طولانى امامعليه‌السلام تنها به نقل قسمت اول آن اكتفا كرده و با گذاردن چند نقطه و ذكر شماره جلد و صفحه اكتفا كرده و دنباله حديث را نياورده.

٢- كلمات با حروف ريز و بدون اعراب نقل شده.

٣- بسيارى از احاديث مربوطه از قلم افتاده و ذكر نشده و يا تكرار شده.

٤- بسيارى از حديثهايى كه در بابهاى فهرست ذكر شده، مربوط به آن باب نبوده و ذكر آنها در بابهاى ديگر مناسب و يا لازم بوده كه از اين جهت غفلت شده.

٥- بسيارى از بابها از قلم افتاده و حديثهاى آن بدون باب و عنوان ذكر شده و به هم ريختگى‏هاى ديگرى كه ما تلاش فراوانى در رفع آنها كرديم.

و البته فهرست مزبور چون به دست شاگردان آن مرحوم تنظيم شده است اين گونه اشكالات و نقصها چندان دور از انتظار نبوده، گذشته از اين كه در تنظيم فهرست بيش از اين هم كه روايات را بصورت اجمالى و بدون اعراب نقل كنند انتظارى نمى‏رفت.

و اما شرح و ترجمه مرحوم علامه بزرگوار آقا جمال خوانسارى قدّس سرّه با اين كه بسيار علمى و محققانه نوشته شده و حكايت از تبحّر و احاطه وسيع اين عالم جليل القدر به علوم و معارف عاليه اسلامى دارد، و نسبت به ترجمه‏ها و شرحهاى ديگرى كه بر آن نگاشته‏اند جامع‏تر و كامل‏تر و شايد قابل مقايسه نيست، ولى با اين حال اين شرح و ترجمه نيز خالى از اشكال نبود كه مهم‏ترين آن قلم سنگين و بكار بردن واژه‏ها و اصطلاحاتى بود كه براى نسل امروز قدرى نا مأنوس مى‏نمود، و مقيّد بودن آن مرحوم به ترجمه تحت اللفظى كلمات و احاديث كتاب، كه فهم آن براى عوام مردم و آنها كه با ادبيات عرب و پارسى نا آشنا هستند كار بسيار مشكل و دشوارى بود.

از اين رو اين جانب از دو سال پيش در صدد بودم اگر فرصتى بدست آمد و خداى‏ عز و جل توفيقى عنايت كرد، و اجل مهلت داد، فهرست مزبور را تكميل كرده و نقصهاى آن را در حدّ وسع و توان بر طرف نموده، و پس از اعراب گذارى با قلمى روان و ساده آن را ترجمه نموده و در اختيار هم‏ميهنان عزيز قرار دهم، شايد از اين رهگذر عنايتى از سوى صاحب اين سخنان دربار، و بيان كننده اين كلمات آموزنده و انسان ساز : سرور اوليا و سيد اوصياء حضرت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه الصلاة وعليه‌السلام به اين رو سياه گنهكار بشود، و در روز وا نفساى قيامت وسيله‏اى براى جلب شفاعت آن بزرگوار از اين حقير بى‏مقدار باشد.

متأسفانه مشاغل گوناگون از يك طرف، ضعف قواى بدنى و عوارض سنّى و بيمارى از سوى ديگر، اين فرصت را به دست نمى‏داد، و گاهى هم كه به فكر شروع كار مى‏افتادم دور نمايى بس دشوار و راهى پر نشيب و فراز و طولانى در برابر ديدگانم مجسم مى‏شد كه موجب انصراف مى‏گشت.

تا اين كه ايام نوروز سال ١٣٧٧ و تعطيلات نوروزى پيش آمد، و فرصت خوبى براى شروع كار پيدا شد و با تكيه بر الطاف الهى و توفيقات ربّانى كه همواره شامل حال اين رو سياه بوده دست به كار شدم و به راستى عنايات و توفيقات الهى «من حيث لا احتسب» به كمك و يارى آمد، و خيلى زودتر از آنچه فكر مى‏كردم توفيق انجام آن را يافتم و تمامى كتاب در مدتى كوتاه‏تر از چهار ماه ترجمه و اعراب گذارى و آماده چاپ گرديد كه خداى سبحان را بر اين توفيق بزرگ سپاسگزارى مى‏كنم.

و اينك چند جمله در باره كتاب و مؤلف بزرگوار آن.

شرح حال كوتاهى از مؤلف

مؤلف كتاب غرر الحكم، عالم بزرگوار و محدث عالى مقام، قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى ملقب به سيد ناصح الدين از علماء قرن پنجم هجرى و متوفاى سال ٥١٠ هجرى قمرى است، و مرحوم ابن شهر آشوب‏ متوفاى سال ٥٨٨ از ايشان اجازه نقل روايت داشته، و معاصر سيد رضى، و سيد مرتضى و شيخ طوسى بوده است.

و «آمد» چنانچه از قاموس و تقويم البلدان نقل شده، شهرى است ميان دجله و فرات.

بزرگانى همچون ابن شهر آشوب و علامه مجلسى (ره) و محدث نورى و صاحب كتاب روضات الجنات و محدث قمى (ره)، مؤلف بزرگوار را ستوده، و كتاب او را از كتب معتبره دانسته و در كتابهاى مرحوم مجلسى و محدث نورى و ديگران روايات زيادى را از اين كتاب نقل كرده‏اند. كه از آن جمله از معاصرين مرحوم خيابانى در كتاب ريحانة الادب در باره آن بزرگوار چنين گويد : «آمدى، عبد الواحد بن محمّد بن محفوظ بن عبد الواحد تميمى آمدى، عالم فاضل محدّث قاضى شيعى امامى مكنّى به ابو الفتح و ملقّب به سيّد ناصح الدين مؤلّف كتاب غرر الحكم و درر الكلم در كلمات حكميّه مرتضويّه علويّه كه آقا جمال خوانسارى سالف الترجمه شرحش كرده، و ابن شهر آشوب متوفّى در سال ٥٨٨ ه. در روايت كتاب مذكور از مؤلّفش اجازه داشته، و در بحار الانوار نيز از آن كتاب روايت كرده، و به خود آمدى و كتاب مذكور او كه در بمبئى و قاهره و مصر چاپ شده اعتماد مى‏نمايد، و آمدى در سال پانصد و دهم هجرت (٥١٠ هجرى قمرى) وفات يافت و بعضى كه او را از عامّه پنداشته‏اند به خطا رفته‏اند».

و اما در مورد كتاب غرر الحكم

مؤلف بزرگوار در اين كتاب قريب يازده هزار حديث از سخنان كوتاه و كلمات قصار امير المؤمنينعليه‌السلام را گرد آورى كرده و به راستى زحمت فراوانى در اين راه كشيده و اين كلمات را كه به گفته ارباب تراجم بيش از چهار هزار بيت- در اصطلاح گذشتگان - مى‏باشد از روى كتابهاى بسيارى جمع آورى و گرد آورده، و در آغاز و خطبه كتاب چنين فرموده : «شكر و سپاس معبودى را كه سزاست كه به همراهى توفيق ما را به جادّه طريق معرفت خويش رهنما گرديده، و به سبب آراستگى ما به زيور توحيد او ما را بر همه بندگان ديگر مزيّت بخشيده، حمد مى‏كنم او را بر نعماى جداگانه و آلاى توامانش، حمدى كه قاصر باشد از وصول به نهايت آن انديشه‏هاى جهانيان، و عاجز ماند از شمردن آحاد آن دريافتهاى عالميان.

و گواهى مى‏دهم كه نيست معبودى مگر خدا، تنهاست، نيست انبازى از براى او، مثل گواهى كسى كه گويا باشد به راستى زبانش، و پر باشد از اعتقاد به حق، دل اخلاص نشانش.

و گواهى مى‏دهم كه حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برگزيده اوست از ميان ساير عباد، و رسول دعوت كننده به راه راستى و سداد، فرستاده است او را به رسالت در حالتى كه همگى امّتان پيرو مذاهب باطله بودند و تابع يكديگر در گمراهى‏ها.

پس به راهنمايى پيغمبر خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شناسانيد به ايشان راههاى واضح دين را، و روشن كرد از براى ايشان پلّه‏هاى يقين را، تا اين كه روشن گشت حق و درخشان گرديد، و هلاك شد باطل و كشته شد.

درود و رحمت الهى باد بر آن حضرت و بر آل و اهل بيت او كه برگزيدگان نيكوكارند، و بر صحابه او كه برگزيده شدگان نيكوكردارند، رحمتى كه منقطع‏ نشود در اوقات شب و ساعات روز.

بعد از حمد و صلاة : گفته است اسراف كننده بر نفس خود محتاج به رحمت ربّانى عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد آمدى تميمى- خوشنود باد از او خدا- پس به درستى كه باعث بر تخصيص فوايد اين كتاب و تعليق آنها و جمع كلمات آن و تنميق آنها، چيزى است كه شاد گشته به آن ابو عثمان جاحظ از خود و شمرده آن را، و نوشته آن را در دفتر خود و تحديد كرده آن را، كه آن عبارت از صد كلمه حكمت است كه به اعتبار تازگى مضامين و معانى رميده از اسماع و جامع انواع انتفاعند كه آنها را جمع و ضبط كرده از حضرت امير المؤمنين عليّ بن ابى طالبعليه‌السلام ، پس با خود گفتم كه خدايا به فريادرس مرا... تعجّب است از اين مرد كه علامه زمان و يگانه امثال و اقران بوده است با وجود تقدّم در فنون علم و برآمدگى بر ذروه مراتب به فهم، و نزديكى او به صدر اوّل و بخش گرفتن او در فضيلت به سهم افزونتر و بهره بزرگتر، چگونه نابينا گشته از بدر منير و راضى شده از بسيار به اندك و آيا هست آنچه او ذكر كرده از جمله كلمات حكمت آيات آن حضرت مگر بعضى از كلّى، و اندكى از جلّى، و شبنمى از باران بسيار بزرگ قطره‏اى، و به درستى كه من با وجود گرفتگى دل و كوتاهى مرتبه از رتبه كمال، و اعتراف به- عجز از دريافت غايت رتبه افاضل از صدرهاى پيشينيان و قصور از جريان در ميدان ايشان، و كم وزنى نسبت به اوزان آن سنجيده روشان، جمع كردم اندكى از حكمتهاى قصيره آن حضرت، و قليلى از سخنان بزرگ منزلت آن والا رتبت را، كه لال و بى‏زبانند ارباب بلاغت از معارضه آن، و نوميدند اهل حكمت از آوردن مثل و مانند آن.

و خدا داناست كه نيستم من در اين باب مگر مانند كسى كه از دريا به كف آب بر گيرد، و مثل شخصى كه معترف به تقصير باشد، هر چند مبالغه در وصف آن نمايد، و چگونه چنين نباشد و حال آنكه آن حضرت- بر او باد درود- بود

جرعه نوش از سرچشمه علم نبوى، و جمع كننده ميان هر دو پهلوى خود علم الهى را، چنانكه خود او مى‏فرمايد و قول او حق، و سخن او راست است به طريقى كه رسانيده‏اند پيشوايان نقل «إنّ بين جنبىّ لعلما جمّا لو اصبت له حملة»، يعنى به درستى كه در ميان دو پهلوى من جا گرفته علم بسيارى كاشكى مى‏يافتم از براى او حاملان چند را كه تاب حمل و توانايى تحمّل آن را داشته باشند، و به تحقيق كه من به جهت اختصار انداخته‏ام سندهاى آنچه را جمع كرده‏ام و مرتّب ساخته‏ام به ترتيب حروف معجم سخنان آن را، و گردانيده‏ام آنچه را موافق بودند با يكديگر از اواخر حكمتهاى آن حضرت، و مطابق بودند با هم از خاتمه‏هاى كلمات آن والا رتبت مسجّع همراه يكديگر، به جهت آنكه كلام سجع انتظام جا كننده‏تر است در گوشها، و گران قدرتر است در دلها و خاطرها، به جهت آنكه نفوس خواهان منظوم سخنان، و دورى گزين از منثور آنانند، تا اين كه آسان باشد حفظ و ضبط آن بر خواننده آن، و شيرين باشد لفظش در مذاق ناظر در آن و فراگيرنده از درّهاى آن، با آنكه قطع و اختصار كرده‏ام اكثر آنها را، از بيم كلفت درازى در حالتى كه اكتفا كرده‏ام به آنچه در آن است شفا از اندوه، و بى‏نيازى از براى خداوند عقل و ادب، و نام كرده‏ام اين كتاب را «غرر الحكم و درر الحكم» در حالتى كه اميدوارم از جناب اقدس الهى حسن ثواب را، و پناه جوينده‏ام به حضرت ايزدى از هر عيبى، و نيست توفيق مگر به خداوند عالميان، و بر اوست توكّل من و به سوى اوست بازگشت من»

و مرحوم محدث ارموى پس از تحقيق بسيارى در مقدّمه كتاب در باره آن چنين گويد : «از ملاحظه اين مقدّمه تا حدّى روشن شد كه كتاب شريف غرر الحكم و درر الكلم چه‏ اندازه ارزش و اهميّت دارد، زيرا معلوم شد كه آن مجموعه‏اى از كلمات طيّبات امير المؤمنين علىعليه‌السلام است، و گرد آورنده و تضمين كننده صحّت آن ابو الفتح عبد الواحدى آمدى است، و شارح آن جمال الدّين محمّد خوانسارى است، كه از شمّه‏اى از مناقب هر يك از آن دو نفر در اين مقدّمه ياد شد، و اين وصف خود در معرّفى آن كافى است زيرا «ما وراء عبّادان قرية» يعنى بالاتر از اين وصفى در اين مورد نمى‏توان ياد كرد.

نظر به اين اهمّيّت، علماى اسلام از قديم الايّام تا كنون مقام آن را محفوظ داشته و استفاده از آن را مورد علاقه و پيشنهاد همّت و مطمح نظر خود گردانيده، و خلفا عن سلف يعنى پدر بر پدر و نيا بر نيا، نسخ اين كتاب را فراهم مى‏كرده و در دسترس استفاده خود قرار مى‏داده‏اند. بزرگترين شاهد براى اين مطلب ملاحظه كثرت نسخ آن است زيرا چون به كتابخانه‏هاى عمومى و خصوصى جهان و مخصوصا بلاد اسلام كه از حوادث روزگار و دستبرد تلف ايّام سالم مانده و به نسل كنونى رسيده است نظر مى‏كنيم مى‏بينيم در غالب آنها چند نسخه و يا لا اقلّ يك نسخه از آن وجود دارد، و به عبارت ديگر چون مقايسه نسخ كتاب با همديگر مى‏كنيم مى‏بينيم اين كتاب جزء دسته‏اى از كتب قرار مى‏گيرد كه مسلمانان به آنها ابراز علاقه زيادى كرده و در هر عصرى براى تكثير نسخ آنها و ابقاى آنها از پيش آمدهاى بد و آفات گوناگون، وسائلى فراهم مى‏كرده‏اند، دليل بر اين مطلب وجود نسخ عتيقه و قديمه اين كتاب شريف است كه به طور وفور در بلاد اسلامى مشاهده مى‏شود، و غالب اين نسخ داراى مزيّتهايى از جهت تصحيح و ترجمه و تذهيب و داشتن جلدهاى قيمتى قابل ارزش بلكه داشتن قاب چوبين و غيره مى‏باشد، و اين خود كشف از كثرت علاقه و فرط محبّت و ابراز قدر دانى مسلمين نسبت به آن مى‏كند و هو المقصود».

و نيز ايشان از قول دكتر حسن مينوچهر نقل كرده كه گويد :

«نسخ متعدّد خطّى از اين كتاب در كتابخانه‏هاى معتبر تركيّه و انگلستان و فرانسه و هندوستان در آستانه قدس رضوى و مجلس شوراى ملّى و مدرسه عالى سپهسالار موجود است كه در صورت تمايل با مراجعه به فهرست كتابخانه‏ها و بخصوص بروكلمن خصوصيّات هر نسخه معلوم خواهد شد».

و اينك چند تذكر

١- هر چه در پاورقى از شارح (ره) نقل شده، منظور همان عالم جليل القدر و علامه محقق عالى مقام مرحوم آقا جمال خوانسارى رضوان اللَّه عليه است، كه مرحوم محدث ارموى در مقدمه شرح غرر الحكم در باره‏اش چنين گويد : «جمال الدّين محمّد خوانسارى شارح كتاب حاضر يكى از علماى نامى و دانشمندان معروف جامعه شيعه است كه در نشر معارف حقّه و ترويج مذهب تشيّع قدمهاى بزرگى برداشته و خدمات بر جسته بسيار درخشانى را انجام داده و آثار گرانبهاى جاودانى از خود در صفحه روزگار باقى و پايدار گذاشته است.

٢- در آغاز كلمات و سخنان امامعليه‌السلام دو نوع شماره گذارى شده، كه يكى مربوط به شماره‏هاى همان بابى است كه روايات آن ذكر گرديده، و ديگر مربوط به شماره مسلسل كلمات است، و در پايان روايت نيز شماره جلد و صفحه شرح غرر الحكم مرحوم آقا جمال خوانسارى، براى كسانى كه بخواهند به اصل حديث مراجعه كنند ذكر گرديده است.

٣- غرر الحكم همان گونه كه قبلا اشاره شد چاپهاى متعددى دارد، زيرا بارها در ايران، بمبئى، صيدا، مصر و سوريه به چاپ رسيده، كه به نظر ما همين چاپ هفت جلدى كه از روى چند نسخه مقابله و تصحيح شده صحيح‏تر به نظر رسيد و همان را متن كار و اصل قرار داديم، و اگر روايتى در جاى ديگرى مانند نهج البلاغه نيز نقل شده بود با آنها نيز تطبيق و مقابله كرديم.

٤- از نظر تنظيم موضوعى، ما همان فهرست كتاب را كه جلد هفتم چاپ دانشگاه با شرح مرحوم آقا جمال خوانسارى و كار مرحوم محدث ارموى و شاگردان ايشان بود، معيار كار و اصل قرار داديم، و البته همان گونه كه در آغاز پيش گفتار گفته شد، ما سعى كرديم نواقص كار را بر طرف كرده و آن را تكميل كنيم، و به همين منظور به وسيله برخى از فضلا مجددا تمامى احاديث كتاب را فيش‏بردارى كرده و هر چه از قلم افتاده بود كه بالغ بر پانصد حديث بود ضميمه كرده و هر چند حديثى را كه افتاده بود در باب خود اضافه كرديم، و آنها را كه اشتباها جا به جا شده بود، به بابهاى مربوطه بدان برديم، و همه را معرب كرديم، اميد است كه توانسته باشيم يك كار كاملى را از اين نظر انجام داده باشيم.

٥- اين فهرست به ترتيب حروف عربى و موضوعات و واژه‏هاى عربى تنظيم شده كه البته ترجمه هر واژه، به فارسى در زير آن ذكر شده و در فهرستى هم كه در آغاز كتاب آورده‏ايم، ترجمه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى قرار داده شده كه براى فارسى زبانان قابل استفاده باشد.

در پايان به اطلاع خوانندگان محترم مى‏رسانيم كه با تمام كارهايى كه ما انجام داديم ولى با اين حال مدّعى نيستيم كه كار ما نيز عيب و نقصى ندارد، و شايد ديگران نيز بيايند و نواقص كار ما را بر طرف كنند، و از خواننده محترم نيز درخواست مى‏كنيم اگر تذكرى داشتند به وسيله ناشر به ما اطلاع دهند.

و الحمد للَّه اولا و آخرا ٢٢ ربيع الثاني ١٤١٩ قمرى برابر با ٢٤ مرداد ماه ١٣٧٧ شمسى تهران - سيد هاشم رسولى محلّاتى

حرف «الألف»

باب الابل (شتر)

١ ١- اطلبوا الخير فى اخفاف الابل طاردة و واردة. ٢ ٢٥٥ خير و بركت را در پاهاى شتر بجوييد آن گاه كه مى‏رود و آن گاه كه باز مى‏گردد.

باب الايثار

(از خود باز گرفتن و به ديگران دادن) ٢ ١- الايثار فضيلة. ١ ٣٩ ايثار (برگزيدن ديگران بر خود) فضيلت و برترى است.

٣ ٢- الايثار اشرف الاحسان. ١ ١٠٧ ايثار شريف‏ترين نيكوكارى است.

٤ ٣- الايثار شيمة الابرار. ١ ١٥٩ ايثار خوى نيكان است.

٥ ٤- الايثار غاية الاحسان. ١ ٢١٥ ايثار نهايت نيكوكارى است.

٦ ٥- الايثار أشرف الكرم. ١ ٢٢٨ ايثار شريف‏ترين بزرگوارى است.

٧ ٦- الايثار أعلى الاحسان. ١ ٢٣٥ ايثار والاترين نيكوكارى است.

٨ ٧- الايثار اعلى المكارم. ١ ٢٤٢ ايثار والاترين صفات انسانى است.

٩ ٨- الايثار أفضل عبادة و أجلّ سيادة. ١ ٣٠٠ ايثار برترين عبادت و بزرگترين آقايى است.

١٠ ٩- الايثار اعلى مراتب الكرم و

افضل الشّيم. ١ ٣٧٢ ايثار برترين مرتبه‏هاى بزرگوارى و بالاترين خلق و خوى انسانى است.

١١ ١٠- الايثار أحسن الاحسان و أعلى مراتب الايمان. ٢ ٣١ ايثار بهترين نيكوكارى‏ها و والاترين مرتبه‏هاى ايمان است.

١٢ ١١- الايثار سجيّة الأبرار و شيمة الاخيار. ٢ ١٦٤ ايثار شيوه نيكان و خلق و خوى برگزيدگان است.

١٣ ١٢- ايّاك و الاستيثار بما للنّاس فيه اسوة، و التّغابى عمّا وضح للنّاظرين فانّه مأخوذ منك لغيرك. ٢ ٣١٧ سخت بپرهيز از اين كه آنچه را مردم در آن يكسان بهره دارند براى خود برگزينى، و اين كه خود را از آنچه براى هر بيننده آشكار گرديده به غفلت وا دارى و به خود اختصاص دهى، كه آن از تو گرفته و به ديگرى داده خواهد شد.

١٤ ١٣- افضل السّخاء الايثار. ٢ ٣٧٨ برترين جود و بخشش ايثار است.

١٥ ١٤- احسن الكرم الايثار. ٢ ٣٨٢ نيكوترين بزرگوارى ايثار است.

١٦ ١٥- بالايثار يسترقّ الاحرار. ٣ ١٩٩ با كمند ايثار، آزادگان به بردگى در آيند.

١٧ ١٦- بالايثار يستحقّ اسم الكرم.

٣ ٢١٦ به وسيله ايثار آدمى شايسته نام بزرگوارى است.

١٨ ١٧- بالايثار على نفسك تملك الرّقاب. ٣ ٢٢٧ به وسيله ايثار و برگزيدن ديگران بر خود آنان را فرمانبر خويش گردان.

١٩ ١٨- خير المكارم الايثار. ٣ ٤٢١ بهترين صفات انسانى ايثار است.

٢٠ ١٩- عند الايثار على النّفس تتبيّن جواهر الكرماء. ٤ ٣٢٦ در هنگام ايثار ديگران بر خويشتن گوهر مردمان بزرگوار آشكار گردد.

٢١ ٢٠- غاية المكارم الايثار. ٤ ٣٧١

نهايت بزرگوارى‏ها ايثار است.

٢٢ ٢١- كفى بالايثار مكرمة. ٤ ٥٧٨ براى بزرگوارى انسان ايثار بس است (و براى رسيدن به بزرگى كافى است كه خوى ايثار در آدمى پديد آيد).

٢٣ ٢٢- من آثر على نفسه بالغ في المروّة. ٥ ٢٥٥ كسى كه ديگران را بر خود برگزيند به كمال جوانمردى رسيده است.

٢٤ ٢٣- من آثر على نفسه استحقّ اسم الفضيلة. ٥ ٣٨٠ كسى كه ديگرى را بر خود مقدّم دارد شايسته نام فضيلت و برترى است.

٢٥ ٢٤- من آثرك بنشبه فقد اختارك على نفسه. ٥ ٤٦٠ كسى كه در مال خود بر تو ايثار كند تو را بر خويش برگزيده (و شايسته نام ايثارگرى است).

٢٦ ٢٥- من أفضل الاختيار التّحلّى بالايثار. ٦ ٤٤ از برترين انتخابها آن است كه آدمى خود را به زيور ايثار بيارايد.

٢٧ ٢٦- من أحسن الاحسان الايثار.

٦ ٣٤ از نيكوترين احسانها ايثار است.

٢٨ ٢٧- لا تكمل المكارم إلّا بالعفاف و الايثار. ٦ ٣٩٦ بزرگوارى كامل نگردد جز به پاكدامنى و ايثار.

٢٩ ٢٨- أعلى مراتب الكرم الإيثار.

٢ ٣٩٢ والاترين مرتبه‏هاى كرم و بزرگوارى ايثار است.

٣٠ ٢٩- خير النّاس من كان في عسره مؤثرا صبورا. ٣ ٤٣٥ بهترين مردم كسى است كه در تنگدستى ايثارگر و پر شكيب باشد.

باب الاثم (گناه)

٣١ ١- من لوازم الورع التّنزّه عن الآثام. ٦ ٢٦ از لوازم پارسائى پاكدامنى از گناهان‏

است.

٣٢ ٢- ما ظفر من ظفر الاثم به. ٦ ٦١ پيروز نيست آن كس كه گناه بر او چيره گشته است.

٣٣ ٣- نيل الجنّة بالتّنزّه عن المآثم.

٦ ١٧٠ به دست آوردن بهشت با پاكدامنى از گناهان است.

٣٤ ٤- لا تصرّ على ما يعقب الاثم.

٦ ٢٧٥ پا فشارى مكن بر چيزى كه گناه را به دنبال دارد. ٣٥ ٥- لا ورع كتجنّب الآثام. ٦ ٣٦٤ هيچ پارسايى همچون پرهيز از گناهان نيست.

٣٦ ٦- لا مروّة كالتّنزّه عن المآثم. ٦ ٣٧٧ هيچ جوانمردى مانند پاكدامنى از گناهان نيست.

باب الاجل (مرگ، زمان)

٣٧ ١- الرّحيل وشيك. ١ ٤٥ كوچ از دنيا نزديك و شتابان است.

٣٨ ٢- الاجل يصرع. ١ ٤٥ مرگ آدمى را در اندازد.

٣٩ ٣- الاجل جنّة. ١ ٤٨ مدت مقرّر عمر، سپرى است كه انسان را نگه مى‏دارد.

٤٠ ٤- الاجل حصن حصين. ١ ١٣٣ مدت عمر مقرّر، دژى استوار و محكم است.

٤١ ٥- الآجال تقطع الآمال. ١ ١٥٣ فرا رسيدن زمان مرگ، آرزوها را قطع كند (و ميان آدمى و آرزوهايش جدايى افكند).

٤٢ ٦- الاجل يفضح الامل. ١ ١٦٧ با رسيدن مرگ آرزو رسوا شود.

٤٣ ٧- الاجل حصاد الامل. ١ ١٦٧ مرگ، درو كننده آرزو است.

٤٤ ٨- الا و انّكم في ايّام امل من ورائه‏

اجل، فمن عمل في ايّام امله قبل حضور اجله نفعه عمله و لم يضرره اجله. ٢ ٣٣٥ آگاه باشيد كه شما در روزهاى آرزويى بسر مى‏بريد كه پيامد آن مرگ است، و هر آن كس كه در روزهاى آرزو و پيش از رسيدن مرگش كارى انجام دهد، آن كار سودش دهد و مرگش زيانى به او نرساند.

٤٥ ٩- أقرب شي‏ء الاجل. ٢ ٣٨٣ نزديك‏ترين چيزها مرگ است.

٤٦ ١٠- اصدق شي‏ء الاجل. ٢ ٣٧١ درست‏ترين و راست‏ترين چيزها مرگ است (كه هيچ ترديدى در آمدن آن نيست).

٤٧ ١١- انّ اولياء اللّه تعالى كلّ مستقرب اجله مكذّب امله، كثير عمله قليل زلله. ٢ ٥٤٥ به راستى كه دوستان خداى تعالى آنهايى هستند كه مرگ خود را نزديك و آرزوى خود را دروغ بدانند، آنكه كار و عملش بسيار و لغزشش اندك باشد.

٤٨ ١٢- انّ المرء يشرف على امله فيقطعه حضور اجله، فسبحان اللَّه لا امل يدرك و لا مؤمّل يترك. ٢ ٥٥٤ به راستى كه آدمى نزديك شود به رسيدن به آرزوى خود كه ناگهان مرگش فرا مى‏رسد و او را از رسيدن به آرزو جدا مى‏كند، منزّه است خدا كه در اين صورت نه به آرزويى رسيده و نه آرزومندى به جاى مانده.

٤٩ ١٣- إذا بلغتم نهاية الآمال فاذكروا بغتات الآجال. ٣ ١٢٠ هر گاه به پايان آرزوها رسيديد، مرگ‏هايى را به ياد آوريد كه ناگهان در رسند.

٥٠ ١٤- إذا حضرت الآجال افتضحت الآمال. ٣ ١٢٠ هنگامى كه مرگ‏ها فرا رسند آرزوها رسوا شوند.

٥١ ١٥- آفة الامل الاجل. ٣ ١١٢ آفت آرزو، مرگ است.

٥٢ ١٦- آفة الآمال حضور الآجال.

٣ ١١٠آفت آرزوها، فرا رسيدن مرگ‏ها است.

٥٣ ١٧- جعل اللَّه لكلّ شي‏ء قدرا و لكلّ قدرا اجلا. ٣ ٣٦٩ خداوند براى هر چيزى اندازه‏اى و براى هر اندازه‏اى نيز زمانى را مقرّر فرموده.

٥٤ ١٨- صدق الأجل يفصح كذب الأمل. ٤ ٢١٥ راستى و درستى مرگ و قطعى بودن آن دروغ بودن آرزو را آشكار سازد.

٥٥ ١٩- عند حضور الاجال تظهر خيبة الامال. ٤ ٣٢٢ در هنگام فرا رسيدن مرگ‏ها زيانبار بودن آرزوها نمايان گردد.

٥٦ ٢٠- عند هجوم الاجال تفتضح الأمانى و الآمال. ٤ ٣٢٢ هنگام شبيخون مرگ‏ها، آرزوها رسوا شود.

٥٧ ٢١- في كلّ لحظة اجل. ٤ ٣٩٦ در هر لحظه‏اى أجلى است (كه ممكن است در همان لحظه اجل فرا رسد).

٥٨ ٢٢- قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال.

٤ ٤٨٠ ياد مرگ از دلهاتان رخت بر بسته، و آرزوهاى دروغين نزد شما جاى گرفته.

٥٩ ٢٣- كلّ مؤجّل يتعلّل بالتّسويف.

٤ ٥٤٠. اهل دنيا هر چيز مدّت دارى را به امروز و فردا كردن بهانه جويى كنند و به تأخير اندازند. ٦٠ ٢٤- كلّ آت قريب. ٤ ٥٣٠ هر آينده‏اى (مانند مرگ) نزديك است.

٦١ ٢٥- كم من مسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الاجل. ٤ ٥٥٢ چه بسيار انسانى كه براى انجام عمل امروز و فردا كند تا ناگهان مرگ بر او شبيخون زند.

٦٢ ٢٦- كفى بالاجل حارسا. ٤ ٥٧٤

مدت مقرّر عمر براى نگهبانى آدمى بس است (كه تا سر نرسد آدمى از دنيا نرود).

٦٣ ٢٧- لكلّ اجل كتاب. ٥ ١٠ هر أجل و مدتى را (از مرگ و غير آن) نوشته‏اى است (كه قلم تقدير بر آن رقم خورده).

٦٤ ٢٨- لكلّ اجل حضور. ٥ ١٢ هر مرگى را حضورى است، و سرانجام روزى فرا رسد.

٦٥ ٢٩- من راقب اجله قصّر أمله. ٥ ١٩٣ كسى كه نگران مرگش باشد آرزويش را كوتاه گرداند.

٦٦ ٣٠- لكلّ احد سائق من اجله يحدوه. ٥ ٢٠ أجل و مرگ هر يك از انسانها راننده‏اى است كه او را به سوى مرگ مى‏راند و به جلو مى‏برد.

٦٧ ٣١- لو ظهرت الاجال لافتضحت الامال. ٥ ١١٢ اگر مرگ‏ها آشكار گردد آرزوها رسوا شود.

٦٨ ٣٢- لو فكّرتم في قرب الاجل و حضوره لامرّ عندكم حلو العيش و سروره. ٥ ١١٤ اگر در نزديكى مرگ و فرا رسيدن آن انديشه مى‏كرديد قطعا شيرينى زندگى و خوشى آن در كام شما تلخ مى‏شد.

٦٩ ٣٣- لو رأيتم الأجل و مسيره لأبغضتم الأمل و غروره. ٥ ١١٤ اگر سر رسيد مرگ و مسيرش را ببينيد آرزو و فريبكارى آن را دشمن و مبغوض مى‏داريد.

٧٠ ٣٤- من استقصر بقاءه و اجله قصر رجاءه و امله. ٥ ٣٧٥ كسى كه ماندن در دنيا و أجل خود را كوتاه بداند، اميد و آرزويش كوتاه شود.

٧١ ٣٥- من الاجال انقضاء الساعات.

٦ ٩ گذشتن ساعتها از فرا رسيدن زمان مرگ خبر دهد.

٧٢ ٣٦- ما اقرب الاجل من الامل. ٦ ٥٧ چقدر نزديك است زمان فرا رسيدن مرگ به آرزو.

٧٣ ٣٧- ما اقطع الاجل للامل. ٦ ٥٨ چه برنده است أجل براى اميد و آرزو (كه با رسيدن آن آرزوها قطع گردد).

٧٤ ٣٨- ما أنزل الموت منزله من عدّ غدا من اجله. ٦ ٨٨ در جايگاه خود فرود نياورده مرگ را كسى كه فردا را از عمر خود بشمار آورد.

٧٥ ٣٩- ما عسى ان يكون بقاء من له يوم لا يعدوه، و طالب حثيث من أجله يحدوه. ٦ ١١١ چه اميدى به ماندن دارد كسى كه بالاخره روزى را در پيش دارد كه از آن نگذرد، و مرگش در آن روز فرا رسد، و خواهان شتابانى از اجل خود را از پى دارد كه او را دنبال كند.

٧٦ ٤٠- نعم الدّواء الاجل. ٦ ١٦٠ فرا رسيدن مرگ داروى خوبى است.

٧٧ ٤١- نفس المرء خطاه الى اجله.

٦ ١٧٠ نفسهاى آدمى گامهايى است كه به سوى مرگ بر مى‏دارد.

٧٨ ٤٢- لا جنّة اوقى من الأجل. ٦ ٣٧٧ سپرى، نگه دارنده‏تر از اجل و مدت مقرر نيست.

٧٩ ٤٣- لا شي‏ء اصدق من الاجل.

٦ ٣٨٢ چيزى از رسيدن مرگ راست‏تر نيست.

٨٠ ٤٤- رحم اللَّه امرأ بادر الاجل، و احسن العمل لدار اقامته و محلّ كرامته. ٤ ٤٣ خدا رحمت كند كسى را كه پيشى گيرد بر اجل، و نيكو كند عمل خود را براى سراى جاويدان و جايگاه كرامت خويش.

٨١ ٤٥- رحم اللَّه امرء قصّر الامل، و بادر الاجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل. ٤ ٤٣ خدا رحمت كند كسى را كه آرزو را كوتاه كند و بر اجل خويش پيشى گيرد، و فرصت را مغتنم شمرد، و از عمل توشه‏

برگيرد.

٨٢ ٤٦- سابقوا الاجل فانّ النّاس يوشك ان ينقطع بهم الامل فيرهقهم الاجل.

٤ ١٥١ پيشى گيريد بر مرگ كه به راستى نزديك است كه اميد از مردم بريده شود، و مرگ ايشان را دريابد.

٨٣ ٤٧- كلّما قاربت أجلا فأحسن عملا.

٤ ٦١٨ به هر اندازه به مدّتى نزديك شوى به همان نسبت عملى نيكو انجام ده.

٨٤ ٤٨- من دنا منه أجله لم تعنه حيله. ٥ ٣٧٦ كسى كه مرگش نزديك شود، چاره و حيله‏هايش او را يارى نكند (و به كارش نيايد).

٨٥ ٤٩- مع السّاعات تفنى الآجال.

٦ ١٢١ با گذشت ساعتها عمرها فانى گردد.

٨٦ ٥٠- جعل اللَّه لكلّ عمل ثوابا، و لكلّ شي‏ء حسابا، و لكلّ اجل كتابا. ٣ ٣٧٠ خداوند براى هر عملى، پاداشى و براى هر چيز، حسابى و براى هر اجلى و مرگى نوشته‏اى قرار داده است.

باب التّأخير (پس انداختن كار)

٨٧ ١- تأخير الشّرّ افادة خير. ٣ ٣١٥ پس انداختن كار بد، خير و خوبى را سود دهد (زيرا چه بسا سبب شود كه آن كار بد انجام نشود).

٨٨ ٢- ليس من عادة الكرام تأخير الإنعام. ٥ ٨١ رسم بزرگان نيست كه انعام و بخشش را به تأخير اندازند.

٨٩ ٣- من كمال الحلم تأخير العقوبة.

٦ ٢٤ به عقب انداختن كيفر نشانه كمال حلم و بردبارى است.

٩٠ ٤- لا تؤخّر انالة المحتاج الى غد فانّك لا تدرى ما يعرض لك و له في غد. ٦ ٣١٥ عطا كردن به نيازمند را به فردا مينداز و

همين امروز انجام ده چون نمى‏دانى فردا بر سر تو و او چه خواهد آمد و چه بسا موفق به اين كار نشوى.

باب الآخرة و الترغيب اليها

(سراى جاويدان و ترغيب بدان) ٩١ ١- الآخرة فوز السّعداء. ١ ١٨٣ آخرت، سراى رستگارى نيك بختان است.

٩٢ ٢- اشتغالك باصلاح معادك ينجيك من عذاب النّار. ١ ٣٨٥ سرگرمى تو به اصلاح روز واپسين خود، تو را از عذاب دوزخ رهايى بخشد.

٩٣ ٣- الرّابح من باع العاجلة بالآجلة.

١ ٣٨٦ سود برنده در بازار دنيا آن كسى است كه دنياى حاضر را به آخرتى كه به دنبال آيد بفروشد.

٩٤ ٤- المال و البنون زينة الحياة الدّنيا و العمل الصّالح حرث الآخرة.

٢ ٦٢ دارايى و پسران، زيور زندگى دنيا است، و كار شايسته نيز كشت و زراعت آخرت مى‏باشد.

٩٥ ٥- احوال الدّنيا تتبع الاتّفاق و احوال الآخرة تتبع الاستحقاق. ٢ ١١٦ دگرگونى‏هاى دنيا بر حسب اتفاق است و از روى شايستگى و استحقاق نيست، ولى احوال آخرت به شايستگى افراد و انسانها بستگى دارد.

٩٦ ٦- الحازم من لم يشغله غرور دنياه عن العمل لاخراه. ٢ ١٠٤ دور انديش كسى است كه دنيا از عمل براى آخرت او سرگرمش نكند.

٩٧ ٧- الآخرة دار مستقرّكم فجهّزوا اليها ما يبقى لكم. ٢ ١٢١ سراى آخرت خانه ماندنى شما است پس آنچه را برايتان ماندنى است براى آنجا تهيّه كنيد.

٩٨ ٨- اجعل همّك و جدّك لآخرتك.

٢ ١٧٩ همه اندوه و تلاش خود را براى آخرت خود قرار ده.

٩٩ ٩- اجعل همّك لمعادك تصلح.

٢ ١٨٣ اندوه خود را براى روز واپسينت قرار ده تا اصلاح شوى.

١٠٠ ١٠- استفرغ جهدك لمعادك تصلح مثواك، و لا تبع آخرتك بدنياك. ٢ ٢١٢ تلاش خود را براى روز واپسين خود فارغ و مخصوص گردان تا جايگاهت اصلاح شود، و آخرت خود را به دنيا مفروش.

١٠١ ١١- اجعل همّك لآخرتك و حزنك على نفسك، فكم من حزين وفد به حزنه على سرور الابد و كم من مهموم أدرك امله. ٢ ٢٣٠ اندوه خود را براى آخرتت و دلتنگى را براى نفس خود قرار ده، كه چه بسا غمگينى كه دلتنگى‏اش او را به شادمانى جاويدان در آورد، و چه بسا اندوهگينى كه اميد خود را دريابد.

١٠٢ ١٢- اعرضوا عن كلّ عمل بكم غنى عنه، و اشغلوا أنفسكم من أمر الآخرة بما لا بدّ لكم

منه. ٢ ٢٦٣ رو بگردانيد از هر كارى كه بى‏نياز از آنيد (مانند بسيارى از كارهاى دنيا) و سرگرم كنيد خود را به كار آخرت يعنى بدانچه چاره‏اى از آن كار نداريد و در آخرت بدان نيازمنديد.

١٠٣ ١٣- احذروا يوما تفحص فيه الأعمال و تكثر فيه الزّلزال و تشيب فيه الاطفال. ٢ ٢٨٥ بر حذر باشيد از روزى كه از كردارها و اعمال در آن روز بازجويى و جستجو شود، و لرزش زمين در آن بسيار باشد، و كودكان در آن روز پير شوند. ١٠٤ ١٤- ايّاك ان تخدع عن دار القرار و محلّ الطيّبين الاخيار و الاولياء الابرار، الّتى نطق القرآن بوصفها و اثنى على اهلها، و دلّك اللَّه سبحانه عليها و دعاك اليها. ٢ ٣٢٠ زنهار بپرهيز از فريب خوردن از بهشت يعنى خانه قرار و آرامش، و جايگاه‏

پاكيزگان برگزيده و دوستان نيكوكارى كه قرآن به وصف آن گويا شده، و ساكنان و اهل آن را ستايش نموده، و خداى سبحان تو را بدان راهنمايى كرده، و به سوى آن خوانده است.

١٠٥ ١٥- ألا متزوّد لآخرته قبل ازوف رحلته. ٢ ٣٢٩ آيا توشه گيرنده‏اى براى آخرت خود نيست پيش از آنكه كوچ كردنش نزديك شده باشد ١٠٦ ١٦- اغنى النّاس في الآخرة أفقرهم في الدّنيا. ٢ ٤٤٢ بى‏نيازترين مردم در آخرت آن كسى است كه در دنيا از ديگران نيازمندتر و فقيرتر باشد.

١٠٧ ١٧- اوفر النّاس حظّا من الآخرة اقلّهم حظّا من الدّنيا. ٢ ٤٤٢ افزون‏ترين انسانها در بهره روز واپسين، آن كسى است كه در دنيا بهره‏اش از ديگران كمتر بوده.

١٠٨ ١٨- انّ من الشّقاء افساد المعاد.

٢ ٤٩١ به راستى كه تباه كردن معاد نشانه بدبختى است.

تتمة باب الآخرة و الترغيب اليها

١٠٩ ١٩- انّ اليوم عمل و لا حساب، و غدا حساب و لا عمل.

٢ ٥٠٣ به راستى كه امروز روز عمل و كار است و باز پرسى و حسابى نيست ولى فرداى قيامت روز باز پرسى است و عملى در كار نيست.

١١٠ ٢٠- انّ ما تقدّم من خير يكن لك ذخره و ما تؤخرّه يكن لغيرك خيره.

٢ ٥٢٦ به راستى كه هر كار خيرى را از پيش فرستى اندوخته آن براى تو خواهد بود.

و آنچه را پس انداز كنى خير آن براى ديگرى خواهد بود.

١١١ ٢١- انّ الدّنيا ماضية بكم على سنن و أنتم و الاخرة في قرن.

٢ ٥٣٢ به راستى كه دنيا با شما به راه و روش مخصوص خود عمل خواهد كرد ولى شما با آخرت به يك رشته به هم بسته شده‏ايد.

١١٢ ٢٢- انّ امامك طريقا ذا مسافة بعيدة و مشقّة شديدة و لا غنى بك من حسن الارتياد و قدر بلاغك من الزّاد.

٢ ٥٣٦ به راستى كه در پيش روى تو راهى بس دور و دراز و پر مشقّت است، و چاره‏اى ندارى از اين كه نيك در طلب بكوشى و به اندازه‏اى توشه برگيرى كه تو را به منزل برساند.

١١٣ ٢٣- انّ امامك عقبة كؤودا المخفّ فيها احسن حالا من المثقل، و المبطئ عليها اقبح امرا من المسرع، انّ مهبطها بك لا محالة على جنّة او نار.

٢ ٥٦٨ به راستى كه در پيش رويت گردنه‏اى است سخت و صعب العبور، كه سبكبار در آنجا خوشحال‏تر است از گرانبار، و كندرو در آنجا وضعش رقّت بارتر است از تندرو، و به راستى كه به ناچار (در پايان) بر بهشت فرود آيى يا بر دوزخ.

١١٤ ٢٤- انّ الغاية القيامة و كفى بذلك واعظا لمن عقل، و معتبرا لمن جهل، و بعد ذلك ما تعلمون من هول المطّلع و روعات الفزع و استكاك الاسماع و اختلاف الاضلاع و ضيق الارماس و شدّة الابلاس.

٢ ٦٠٠ به راستى كه سرانجام قيامت است، و آن براى خردورزان پند دهنده، و براى نادانان وسيله عبرت خوبى است، و پس از آن فرا رسد آنچه را كه بدان آگاهى داريد از ترس از قيامت، و دهشتهاى بيم آور، و كر شدن گوشها، و در هم فرو رفتن استخوانها، و تنگى قبرها، و شدّت غم و اندوه.

١١٥ ٢٥- انّ الدّنيا و الآخرة عدوّان متفاوتان و سبيلان مختلفان، فمن احبّ الدّنيا و توالاها ابغض الآخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بينهما، فكلّما قرب من واحد بعد من الآخر، و هما بعد ضرّتان.

٢ ٦٥٦به راستى كه دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه جداگانه‏اند، كسى كه دنيا را دوست دارد و بدان عشق ورزد، آخرت را دشمن مى‏دارد و بدان عداوت مى‏ورزد، و اين دو همچون مشرق و مغربند و آدمى همچون كسى كه ميان آن دو راه مى‏رود، كه هر زمان به يكى نزديك شود از ديگرى دور گردد، و از اينها گذشته اين دو همچو دو «هوو» هستند (كه به طور معمول با يكديگر در يك جا جمع نشوند).

١١٦ ٢٦- ان رغبتم في الفوز و كرامة الآخرة فخذوا في الفناء للبقاء.

٣ ٢٢ اگر به رستگارى و بزرگوارى آخرت ميل و رغبت داريد، در اين سراى فانى توشه‏اى براى سراى جاويدان برگيريد.

١١٧ ٢٧- انّك في سبيل من كان قبلك فاجعل جدّك لآخرتك و لا تكثرت بعمل الدّنيا.

٣ ٤٩ به راستى كه تو در راهى هستى كه پيشينيان بوده‏اند، پس تلاش خود را در راه آخرت خود قرار ده و به كار دنيا اهميّتى مده.

١١٨ ٢٨- انّك مخلوق للآخرة فاعمل لها.

٣ ٥٧ به راستى تو براى آخرت آفريده شده‏اى پس براى آن كار كن.

١١٩ ٢٩- انّك ان عملت للآخرة فاز قدحك.

٣ ٥٨ به راستى تو اگر براى آخرت كار كنى تيرت به نشانه خورده (و در كار خود توفيق يافته‏اى).

١٢٠ ٣٠- انّكم الى الآخرة صائرون و على اللَّه معرضون.

٣ ٥٩ به راستى كه شما به سوى آخرت خواهيد رفت و در پيشگاه خداوند قرار خواهيد گرفت.

١٢١ ٣١- خير الاستعداد ما اصلح به المعاد.

٣ ٤٣١ بهترين آمادگى‏ها آن است كه انسان به وسيله آن، معاد خود را اصلاح كند.

١٢٢ ٣٢- حلاوة الآخرة تذهب مضاضة شقاء الدّنيا.

٣ ٣٩٨ شيرينى آخرت، درد بدبختى دنيا را از

بين مى‏برد.

١٢٣ ٣٣- دار البقاء محلّ الصّدّيقين و موطن الابرار و الصّالحين. ٤ ١٥ سراى جاويدان جايگاه راستگويان و ميهن نيكان و شايستگان است.

١٢٤ ٣٤- حصّلوا الآخرة بترك الدّنيا و لا تحصّلوا بترك الدّين الدّنيا.

٣ ٤٠٧ آخرت را با ترك دنيا به چنگ آوريد و دنيا را با ترك دين به دست نياوريد.

١٢٥ ٣٥- ذكر الاخرة دواء و شفاء.

٤ ٣٠ ياد آخرت دارو و درمان است.

١٢٦ ٣٦- شيمة ذوى الالباب و النّهى الإقبال على دار البقاء و الاعراض عن دار الفناء، و التّولّه بجنّة المأوى.

٤ ١٩٢ شيوه برگزيدگان و خردمندان رو آوردن به سراى ماندنى، و رو گرداندن از دنياى فانى، و شيفتگى و شيدايى به بهشت جاويدان است.

١٢٧ ٣٧- طوبى لمن ذكر المعاد فأحسن.

٤ ٢٤٨ خوشا به حال كسى كه روز واپسين را به ياد آورد و (براى آن) كار نيك انجام دهد.

١٢٨ ٣٨- طلب الجمع بين الدّنيا و الآخرة من خداع النّفس.

٤ ٢٥١ آرمان جمع كردن ميان دنيا و آخرت از فريبها و نيرنگهاى نفس است (و جمع ميان دنيا و آخرت ممكن نيست).

١٢٩ ٣٩- طالب الآخرة يدرك منها امله و يأتيه من الدّنيا ما قدّر له.

٤ ٢٥٥ كسى كه در طلب آخرت باشد به خواسته خويش مى‏رسد، و از دنيا نيز آنچه برايش مقدّر گشته به او خواهد رسيد.

١٣٠ ٤٠- عليك بالجدّ و الاجتهاد في إصلاح المعاد.

٤ ٢٩٥ بر تو باد به تلاش و كوشش در راه اصلاح و رو به راه كردن معاد و روز واپسين.

١٣١ ٤١- عجبت لمن انكر النشأة الاخرى و هو يرى النّشأة الاولى.

٤ ٣٣٦ در شگفتم از كسى كه زنده شدن در آخرت را انكار كند، در صورتى كه زنده شدن در دنيا را به چشم خود مى‏بيند.

١٣٢ ٤٢- عزيمة الكيّس و جدّه، لاصلاح المعاد و الاستكثار من الزّاد.

٤ ٣٦٥ انسان زيرك، عزم و تصميم خود را در راه اصلاح معاد و تهيّه توشه بسيار براى آن روز بكار مى‏بندد.

١٣٣ ٤٣- غاية الآخرة البقاء.

٤ ٣٧٠ سرانجام آخرت، پايندگى است.

١٣٤ ٤٤- في الآخرة حساب و لا عمل.

٤ ٤٠٣ در آخرت حسابرسى است و عملى در كار نيست.

١٣٥ ٤٥- قدّموا بعضا يكن لكم، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم.

٤ ٥١٤ برخى (از اموال خود) را از پيش فرستيد كه به سود شما باشد، (و به كارتان آيد) و همه را به جاى نگذاريد كه به زيان شما است.

١٣٦ ٤٦- كلّ شي‏ء من الآخرة عيانه اعظم من سماعه.

٤ ٥٤١ هر چيزى از (نعمتها و عذابهاى) آخرت ديدنش بزرگتر از شنيدن آن است (بر عكس دنيا).

١٣٧ ٤٧- كونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدّنيا، فانّ كلّ ولد سيلحق بأمّه يوم القيامة.

٤ ٦١٧ از پسران و فرزندان آخرت باشيد و از پسران دنيا نباشيد كه به راستى هر فرزندى در روز قيامت به مادرش بپيوندد.

١٣٨ ٤٨- كن في الدّنيا ببدنك و في الآخرة بقلبك و عملك.

٤ ٦٠٦ با بدن و جسم خود در دنيا باش ولى با دل و عمل در آخرت باش (يعنى با اين كه در دنيا هستى همه توجّه و كار تو براى آخرت باشد). ١٣٩ ٤٩- من عمل للمعاد ظفر بالسّداد.

٥ ٢١٥ كسى كه براى معاد و روز جزا كار كند به راه درست و پايدار دست يافته است.

١٤٠ ٥٠- من عمر آخرته بلغ آماله.

٥ ٢٧٧ كسى كه آخرت خود را آباد كند به آرمانهاى خود رسيده است.

١٤١ ٥١- من ابتاع آخرته بدنياه ربحهما.

٥ ٢٥٧ كسى كه بخرد آخرتش را به وسيله دنياى خود، از هر دو سود برده است.

١٤٢ ٥٢- من باع آخرته بدنياه خسرهما. ٥ ٢٥٧ كسى كه بفروشد آخرتش را به دنياى خود، از هر دو زيان كرده است.

١٤٣ ٥٣- من عمر دار اقامته فهو العاقل.

٥ ٢٦٩ كسى كه سراى پايدار خود را آباد كند به راستى خردمند و عاقل است.

١٤٤ ٥٤- من ايقن بالآخرة اعرض عن الدّنيا.

٥ ٢٩١ كسى كه يقين به آخرت دارد از دنيا روى بگرداند.

١٤٥ ٥٥- من اصلح المعاد ظفر بالسّداد.

٥ ٢٨١ كسى كه معاد خود را اصلاح كند به راه درست دست يافته است.

١٤٦ ٥٦- من ايقن بالآخرة لم يحرص على الدّنيا.

٥ ٢٦٠ كسى كه يقين به روز جزا دارد بر دنيا حرص نورزد.

١٤٧ ٥٧- من حرص على الآخرة ملك.

٥ ٢٩٤ كسى كه براى رسيدن به آخرت حرص ورزد مالك آن گردد (و بدان برسد).

١٤٨ ٥٨- لكلّ شي‏ء من الآخرة خلود و بقاء.

٥ ١٧ آخرت چنان است كه هر چيزش ابدى و جاويدان است.

١٤٩ ٥٩- ليس عن الآخرة عوض و ليست الدّنيا للنّفس بثمن. ٥ ٨٥ آخرت را جايگزينى نيست و دنيا بهاى جان نيست (كه آدمى خود را به دنيا بفروشد).

١٥٠ ٦٠- ليس بمؤمن من لم يهتمّ باصلاح معاده. ٥ ٩٢ مؤمن نيست كسى كه در باره اصلاح معاد خود اهتمام نورزد (و تلاش ننمايد).

١٥١ ٦١- من رغب في نعيم الاخرة قنع‏ بيسير الدّنيا. ٥ ٣٠٩ كسى كه از نعمتهاى آخرت روى بگرداند به دنياى اندك قانع شود.

١٥٢ ٦٢- من اخسر ممّن تعوّض عن الآخرة بالدّنيا. ٥ ٣٠٩ چه كسى زيانبارتر از آن كسى است كه آخرت را به دنيا جايگزين كرده.

١٥٣ ٦٣- من جعل كلّ همّه لآخرته ظفر بالمأمول. ٥ ٣١٠ كسى كه همه اندوه (و فكر) خود را در باره آخرت خويش بكار بندد به خواسته خويش دست يابد.

١٥٤ ٦٤- من سعى لدار اقامته خلص عمله و كثر وجله. ٥ ٣٢٩ كسى كه تلاش و كوشش خود را براى سراى پايدار خود به كار گيرد، عمل او پاك و خالص، و ترس و واهمه‏اش بسيار گردد.

١٥٥ ٦٥- من ايقن بالاخرة سلا عن الدّنيا.

٥ ٣٤٢ كسى كه يقين به آخرت دارد از دنيا جدا و كنده شود.

١٥٦ ٦٦- من اكثر من ذكر الاخرة قلّت معصيته. ٥ ٣٦٥ كسى كه زياد به ياد آخرت باشد نافرمانى و گناهش اندك شود.

١٥٧ ٦٧- من دعاك الى الدّار الباقية و اعانك على العمل لها فهو الصّديق الشّفيق. ٥ ٣٦٦ دوست دلسوز تو كسى است كه تو را به سراى جاويدان دعوت كرده و در باره عمل براى آنجا تو را كمك كند.

١٥٨ ٦٨- من اصلح امر آخرته اصلح اللَّه له امر دنياه. ٥ ٣٨٣ كسى كه كار آخرت خود را اصلاح كند خداوند كار دنياى او را رو به راه و اصلاح كند.

١٥٩ ٦٩- من كانت الاخرة همّته بلغ من الخير غاية امنيّته. ٥ ٣٩٣ كسى كه همّت و اراده‏اش آخرت باشد (نه دنيا) به انتهاى خواسته خويش از خير و خوبى رسيده است.

١٦٠ ٧٠- من لم يعمل للاخرة لم ينل‏

امله. ٥ ٤١٦ كسى كه براى آخرت كار نكند به آرمان و آرزوى خود نخواهد رسيد.

١٦١ ٧١- مرارة الدّنيا حلاوة الاخرة.

٦ ١٣٠ تلخى دنيا، شيرينى آخرت را به دنبال دارد.

١٦٢ ٧٢- ما زاد فى الدّنيا نقص في الاخرة. ٦ ٨٥ هر چه در دنيا افزون گردد در آخرت كاسته شود.

١٦٣ ٧٣- ما اخسر من ليس له في الاخرة نصيب. ٦ ٨٦ چه زيانكار است كسى كه در آخرت بهره و نصيبى ندارد.

١٦٤ ٧٤- ما المغرور الّذى ظفر من الدّنيا بادنى سهمته، كالآخر الّذى ظفر من الآخرة باعلى همّته. ٦ ١٠٦ يكسان نيست آن فريب خورده‏اى كه از دنيا به پست‏ترين بهره خود رسيده، با آن (شخص سعادتمند) ديگرى كه از آخرت به والاترين همّت (و آرمان) خود دست يافته است.

١٦٥ ٧٥- نال المنى من عمل لدار البقاء.

٦ ١٦٩ به آرمان خويش رسيده آن كس كه براى سراى پايدار كار كرده است.

١٦٦ ٧٦- همّ المؤمن لاخرته و كلّ جدّه لمنقلبه. ٦ ٢٠٩ انسان با ايمان اندوهش در باره آخرت خويش، و همه تلاش و كوشش در راه بازگشتگاه او است.

١٦٧ ٧٧- لا تبيعوا الاخرة بالدّنيا و لا تستبدلوا الفناء بالبقاء. ٦ ٣٠٣ آخرت را به دنيا نفروشيد و خانه فانى شدنى را به سراى جاويدان مبادله نكنيد.

١٦٨ ٧٨- لا يشغلنّك عن العمل للآخرة شغل، فانّ المدّة قصيرة. ٦ ٢٨٩ مبادا سرگرم كننده‏اى تو را از كار و عمل براى آخرت سرگرم سازد كه زمان كوتاه است ١٦٩ ٧٩- لا تلتمس الدّنيا بعمل الآخرة

و لا تؤثر العاجلة على الآجلة، فانّ ذلك شيمة المنافقين و سجيّة المارقين.

٦ ٣٣٣ با انجام كارهاى آخرت (و عبادات) در جستجوى دنيا مباش و دنياى حاضر زود گذر را جايگزين آخرت پايدار مكن، كه اين كار شيوه منافقان و خلق و خوى مارقان (و خارج شدگان از دين) است.

١٧٠ ٨٠- لا تجتمع الاخرة و الدّنيا. ٦ ٣٧٠ دنيا و آخرت در كنار هم جمع نشوند.

١٧١ ٨١- لا يجتمع الفناء و البقاء. ٦ ٣٧٠ فناء و بقاء (دنياى نابود شدنى و آخرت ماندنى) با هم جمع نشوند.

١٧٢ ٨٢- لا يدرك احد ما يريد من الآخرة الّا بترك ما يشتهى من الدّنيا. ٦ ٤١١ هيچ كس به خواسته و آرمان خود از آخرت نرسد، مگر به اين كه خواسته خود را از دنيا واگذارد.

١٧٣ ٨٣- ينبغي للعاقل ان يقدّم لاخرته و يعمر دار اقامته. ٦ ٤٤٢ شايسته انسان عاقل و خردمند است كه براى آخرت خود چيزى از پيش فرستد، و سراى ماندنى خود را آباد نمايد.

١٧٤ ٨٤- لا يترك النّاس شيئا من دنياهم لاصلاح آخرتهم الّا عوّضهم اللَّه سبحانه خيرا منه. ٦ ٤١٣ مردمان چيزى از دنياى خود را بخاطر اصلاح آخرتشان وا نگذارند، جز آنكه خداى سبحان بهتر از آن را براى آنها جايگزين كند.

١٧٥ ٨٥- ينبغي لمن عرف دار الفناء ان يعمل لدار البقاء. ٦ ٤٤١ شايسته است براى آن كس كه سراى فانى را بشناسد، كه براى سراى پايدار كار كند.

١٧٦ ٨٦- ينبغي لمن ايقن ببقاء الآخرة و دوامها ان يعمل لها. ٦ ٤٤٢ شايسته است براى آن كس كه يقين به پايدارى آخرت دارد كه براى آن كار كند.

١٧٧ ٨٧- انّ الغاية امامكم و انّ السّاعة ورائكم تحدوكم. ٢ ٥٢٧ به راستى كه سرانجام كار پيش روى شما است، و به راستى كه قيامت پشت‏

سر شما است كه شما را به جلو مى‏راند. ١٧٨ ٨٨- عليك بالآخرة تأتك الدّنيا صاغرة. ٤ ٢٨٤ بر تو باد به آخرت (و عمل براى آنجا) زيرا دنيا زبونانه نزد تو خواهد آمد. ١٧٩ ٨٩- غرض المؤمن إصلاح المعاد.

٤ ٣٨٧ هدف مؤمن اصلاح معاد و روز واپسين است.

١٨٠ ٩٠- من وفّق لرشادة تزوّد لمعاده.

٥ ٢١٨ كسى كه موفق به پيدا كردن راه راست خود گردد، براى معاد خويش توشه برگيرد.

١٨١ ٩١- من أيقن بالمعاد استكثر من الزّاد. ٥ ٢٨١ كسى كه يقين به معاد دارد توشه بسيار برگيرد.

١٨٢ ٩٢- من سرّه الفساد ساءه المعاد.

٥ ٢٨١ كسى كه فساد و تباهى او را شاد گرداند، معاد و روز واپسين او را بدحال كند.

١٨٣ ٩٣- إنّ المرء على ما قدّم قادم و على ما خلّف نادم. ٢ ٥٢٧ به راستى كه آدمى بر آنچه از پيش فرستاده در آيد، و بر آنچه بر جاى نهاده پشيمان است.

١٨٤ ٩٤- إن كنتم للنّعيم طالبين فأعتقوا أنفسكم من دار الشّقاء. ٣ ٢٢ اگر به راستى طالب و جوياى نعمتهاى الهى هستيد جانهاى خود را از سراى بدبختى آزاد كنيد.

١٨٥ ٩٥- إنّكم مدينون بما قدّمتم و مرتهنون بما أسلفتم. ٣ ٦٠ به راستى شما پاداش داده خواهيد شد بدانچه از پيش فرستاده‏ايد، و در گرو كارهايى هستيد كه جلوتر انجام داده‏ايد.

١٨٦ ٩٦- اجعل جدّك لاعداد الجواب ليوم المسألة و الحساب. ٢ ٢٢٣ تلاش و كوشش خود را در راه آماده كردن پاسخ براى روز باز پرسى و حساب قرار ده.

١٨٧ ٩٧- أسهروا عيونكم، و ضمّروا بطونكم، و خذوا من اجسادكم تجودوا بها على أنفسكم. ٢ ٢٤٣ ديدگانتان را بيدار نگهداريد، و شكمهاتان را لاغر كنيد، و از بدنهاى خود بگيريد تا آن را به جانهاى خود ببخشيد. (يعنى ظاهر بدن را ضعيف و لاغر كنيد تا روح و جان تقويت شود).

١٨٨ ٩٨- اعملوا و أنتم في آونة البقاء و الصّحف منشورة و التّوبة مبسوطة، و المدبر يدعى و المسى‏ء يرجى، قبل ان يخمد العمل و ينقطع المهل و تنقضى المدّة و يسدّ باب التّوبة.

٢ ٢٦٨ عمل كنيد اكنون كه در دوران زندگى در دنيا هستيد، و نامه‏هاى اعمال گشوده، و توبه گسترده، آنكه پشت كرده دعوتش به بازگشت كنند، و آنكه گنه كرده اميدوارش كنند، پيش از آنكه عمل خاموش شود، و مهلت بريده شود، و دوران سر آيد و باب توبه بسته شود.

١٨٩ ٩٩- ارغبوا فيما وعد اللَّه المتّقين فانّ أصدق الوعد ميعاده. ٢ ٢٤٧ رغبت كنيد در آنچه خداوند به پرهيزكاران وعده داده كه به حقيقت راست‏ترين وعده‏ها وعده او است.

١٩٠ ١٠٠- استحقّوا من اللَّه ما اعدّ لكم بالتّنجّز لصدق ميعاده، و الحذر من هول معاده. ٢ ٢٤٨ خود را سزاوار و شايسته گردانيد در پيشگاه خداوند بدانچه آماده كرده براى شما به خاطر اين كه وعده‏اش راست شود، و دورى از دهشت روز بازگشت و معاد.

١٩١ ١٠١- اسعوا في فكاك رقابكم قبل ان تغلق رهائنها. ٢ ٢٤٩ تلاش و كوشش كنيد در رهانيدن گردنهاتان (و آزاد كردن جانتان از دوزخ) پيش از آنكه گروهاى آن بسته شود (يعنى بديهاتان كه در گرو اعمال شماست از اين جهان به جهان ديگر برود).

١٩٢ ١٠٢- ارتد لنفسك قبل يوم نزولك، و وطّى‏ء المنزل قبل حلولك. ٢ ٢٠١ از براى خود منزلگاهى را پيش از فرودآمدنت انتخاب كن و قبل از ورود به جايگاهت آن را آماده ساز.

١٩٣ ١٠٣- الحذر الحذر ايّها المستمع و الجدّ الجدّ ايّها الغافل و لا ينبّئك مثل خبير. ٢ ٢٧٩ زنهار، زنهار اى شنونده، تلاش، تلاش، اى بى‏خبر هيچ كس جز شخص آگاه، تو را از حقايق با خبر نمى‏سازد ١٩٤ ١٠٤- الا عامل لنفسه قبل يوم بؤسه. ٢ ٣٢٩ هان آيا كسى نيست كه پيش از رسيدن روز سختى براى آن كار كند ١٩٥ ١٠٥- الا و قد امرتم بالظّعن و دللتم على الزّاد فتزوّدوا من الدّنيا ما تحوزون به انفسكم غدا. ٢ ٣٣٩ آگاه باشيد كه به راستى فرمان كوچ كردن شما صادر شده، و به زاد و توشه راهنمايى شده‏ايد، از اين دنيا توشه‏اى برگيريد كه فرداى قيامت خود را بدان حفظ كنيد.

١٩٦ ١٠٦- الا فاعملوا عباد اللَّه و الخناق مهمل و الرّوح مرسل، في قنية الارشاد و راحة الاجساد و مهل البقيّة و انف المشيّة و انظار التّوبة و انفساح الحوبة، قبل الضّنك و المضيق و الرّدع و الزّهوق، قبل قدوم الغائب المنتظر و اخذة العزيز المقتدر. ٢ ٣٤٨ هان اى بندگان خدا كار كنيد تا ريسمانهاى مرگ بر گلوى شما نيفتاده، و روح شما آزاد است براى بدست آوردن كمالات، و بدنها آسوده است، و مهلت داريد، و جاى تصميم و مهلت توبه و بازگشت از گناه باقى است، و پيش از آنكه در شدت تنگناى وحشت و ترس و اضمحلال و نابودى قرار گيريد، و قبل از آنكه مرگى كه در انتظار شما است فرا رسد، و دست قدرت عزيز قدرتمند شما را دريابد. ١٩٧ ١٠٧- انّ النّفس الّتى تجهد في اقتناء الرّغائب الباقية، لتدرك طلبها و تسعد في منقلبها. ٢ ٥٣٧ به راستى آن جانى كه تلاش مى‏كند براى كسب چيزهاى مرغوب ماندنى، بدانها مى‏رسد و در بازگشتگاه خود نيكبخت‏

مى‏گردد.

١٩٨ ١٠٨- انّ لكم نهاية فانتهوا الى نهايتكم، و انّ لكم علما فانتهوا بعلمكم. ٢ ٥٢٨ به راستى كه شما را سرانجامى است پس برسيد به سرانجامتان، و به راستى كه شما را راهنمايى است پس برسيد به راهنماى خود.

١٩٩ ١٠٩- اين تتيه بكم الغياهب و تختدعكم الكواذب. ٢ ٣٦٢ كجا (و چرا) تاريكيهاى گمراهى شما را سرگردان مى‏كند، و دروغها شما را فريب مى‏دهد.

٢٠٠ ١١٠- انّكم الى الاهتمام بما يصحبكم الى الآخرة احوج منكم الى كلّ ما يصحبكم من الدّنيا. ٣ ٦٢ به راستى كه شما به همت گماردن بدانچه بايد در آخرت همراه شما باشد، از همه آنچه در دنيا همراه شما است نيازمندتر هستيد.

٢٠١ ١١١- انّكم الى عمارة دار البقاء أحوج منكم الى عمارة دار الفناء.

٣ ٦٣ به راستى كه شما به آباد كردن سراى ماندنى و پايدار از آباد كردن سراى ناپايدار نيازمندتر هستيد.

٢٠٢ ١١٢- انّكم انّما خلقتم للآخرة لا للدّنيا، و للبقاء لا للفناء. ٣ ٦٦ به راستى كه شما براى آخرت آفريده شده‏ايد نه براى دنيا، و براى ماندن خلق شده‏ايد نه براى فانى شدن.

٢٠٣ ١١٣- انّكم ان رغبتم الى اللَّه غنمتم و نجوتم، و ان رغبتم الى الدّنيا خسرتم و هلكتم. ٣ ٦٨ به راستى كه شما اگر به سوى خدا راغب شديد غنيمت برده و نجات يافته‏ايد، و اگر به دنيا رغبت كرديد زيان كرده و هلاك گشته‏ايد.

٢٠٤ ١١٤- انّما خلقتم للبقاء لا للفناء و انّكم في دار بلغة و منزل قلعة. ٣ ٧٥ جز اين نيست كه شما براى ماندن آفريده شده‏ايد نه براى فانى شدن، و شما در خانه عاريت و منزلگاهى هستيد كه بايد توشه از آن برگيريد و از آن كوچ كنيد.

٢٠٥ ١١٥- انّما المرء مجزىّ بما أسلف و قادم على ما قدّم. ٣ ٨٥ جز اين نيست كه آدمى كيفر شود بدانچه انجام داده، و در آيد بر آنچه از پيش تهيه كرده.

٢٠٦ ١١٦- انّما حظّ أحدكم من الارض ذات الطّول و العرض، قيد قدّه متعفّرا على خدّه. ٣ ٨٦ جز اين نيست كه بهره هر يك از شما از زمين با اين طول و عرض جز به اندازه قامت او نيست كه در روى خاك بر گونه‏اش غلطيده باشد.

٢٠٧ ١١٧- تخفّفوا فانّ الغاية أمامكم و السّاعة من ورائكم تحدوكم. ٣ ٢٩١ سبكبار شويد كه سرانجام كار پيش روى شما است، و قيامت از پشت سر، شما را به پيش مى‏راند.

٢٠٨ ١١٨- انّما الدّنيا دار ممرّ و الآخرة دار مستقرّ، فخذوا من ممرّكم لمستقرّكم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم. ٣ ٨٧ جز اين نيست كه دنيا خانه گذر است و آخرت خانه پا برجا، از اين خانه گذرا براى آن خانه پا برجا توشه برگيريد، و پرده‏هاى خود را نزد كسى كه اسرار درونى شما را مى‏داند، ندريد.

٢٠٩ ١١٩- اذا أعرضت عن دار الفناء و توّلّهت بدار البقاء فقد فاز قدحك، و فتحت لك ابواب النّجاح و ظفرت بالفلاح. ٣ ١٧٦ هر گاه از خانه فانى دنيا روى بگردانى و به خانه ماندنى آخرت شيفته گردى، بدانكه در اين مسابقه برنده شده‏اى و درهاى رستگارى بر تو گشوده شده و به فلاح دست يافته‏اى.

٢١٠ ١٢٠- بادروا قبل قدوم الغائب المنتظر. ٣ ٢٤٣ پيشى گيريد قبل آمدن پنهان از نظرى كه چشم به راهش هستيد (يعنى مرگ).

٢١١ ١٢١- بادروا قبل أخذة العزيز المقتدر. ٣ ٢٤٤ پيشى گيريد پيش از اين كه خداى عزيزقدرتمند شما را برگيرد.

٢١٢ ١٢٢- بادروا قبل الضّنك و المضيق.

٣ ٢٤٤ پيشى گيريد قبل از سختى و تنگى راه.

٢١٣ ١٢٣- بادروا قبل الرّوع و الزّهوق.

٣ ٢٤٤ پيشى گيريد قبل از ترسيدن و بيرون رفتن جان.

٢١٤ ١٢٤- بادروا في مهل البقيّة و انف المشيّة و انتظار التّوبة و انفساح الحوبة. ٣ ٢٤٤ پيشى گيريد در مهلت باقيمانده و زمان تصميم گيرى و انتظار توبه و بازگشت از گناه.

٢١٥ ١٢٥- بادروا و الابدان صحيحة و الالسن مطلقة و التّوبة مسموعة و الاعمال مقبولة. ٣ ٢٤٥ پيشى گيريد در حالى كه بدنها سالم و زبانها باز، و توبه قابل پذيرش، و عملها مورد قبول است.

٢١٦ ١٢٦- بادروا آجالكم بأعمالكم و ابتاعوا ما يبقى لكم بما يزول عنكم.

٣ ٢٤٦ پيشى گيريد با عمرهاى خويش به عملهاتان، و بخريد آنچه را از عمرتان باقى مانده به وسيله آنچه از دست شما مى‏رود.

٢١٧ ١٢٧- بادروا الموت و غمراته و مهّدوا له قبل حلوله و اعدّوا له قبل نزوله. ٣ ٢٤٧ پيشى گيريد بر مرگ و سختى‏هاى آن، و آماده كنيد خود را براى آن پيش از رسيدنش، و آماده شويد براى مرگ پيش از فرود آمدنش.

٢١٨ ١٢٨- بادروا في فينة الارشاد و راحة الأجساد و مهل البقيّة و انف المشيّة. ٣ ٢٤٧ پيشى گيريد در هنگام راهنمايى و آسودگى بدنها، و مهلت باقيمانده و هنگام تصميم گيرى.

٢١٩ ١٢٩- بادروا أعمالكم و سابقوا آجالكم، فانّكم مدينون بما أسلفتم‏

و مجازون بما قدّمتم، و مطالبون بما خلّفتم. ٣ ٢٤٨ پيشى گيريد به انجام اعمال خود و سبقت گيريد بر مرگ‏هاى خود كه به راستى شما كيفر داده مى‏شويد به آنچه از پيش انجام داده‏ايد، و پاداش داده خواهيد شد به آنچه فرستاده‏ايد، و باز خواست شويد از آنچه به جاى گذارده‏ايد.

٢٢٠ ١٣٠- بادروا الامل و سابقوا هجوم الاجل فانّ النّاس يوشك ان ينقطع بهم الامل فيرهقهم الاجل. ٣ ٢٤٨ پيشى گيريد بر آرزو و سبقت گيريد بر هجوم أجل، كه به راستى مردم به بريده شدن آرزوها و فرا گرفتن اجلها نزديكند.

٢٢١ ١٣١- بادر غناك قبل فقرك، و حياتك قبل موتك. ٣ ٢٤٩ شتاب كن به بهره گرفتن از توانگرى خود پيش از فقر و ندارى، و از زندگى خود پيش از رسيدن مرگ.

٢٢٢ ١٣٢- بئس الاختيار التّعوّض بما يفنى عمّا يبقى. ٣ ٢٥٨ چه بد انتخابى است عوض گرفتن چيزى را كه فانى شود از آنچه به جاى مى‏ماند.

٢٢٣ ١٣٣- بيعوا ما يفنى بما يبقى و تعوّضوا بنعيم الآخرة عن شقاء الدّنيا. ٣ ٢٦٩ بفروشيد آنچه را فانى شود به چيزى كه به جاى مى‏ماند، و عوض بگيريد نعمتهاى آخرت را از سختى و بيچارگى دنيا.

٢٢٤ ١٣٤- تزوّدوا من ايّام الفناء للبقاء فقد دللتم على الزّاد و امرتم بالظّعن و حثثتم على المسير. ٣ ٢٩٤ توشه برگيريد از روزهاى فانى براى سراى پايدار، كه به راستى شما راهنمايى شده‏ايد بر توشه، و فرمان كوچ كردن در باره شما صادر شده، و به رفتن از اين جهان برانگيخته شده‏ايد.

٢٢٥ ١٣٥- تيسّر لسفرك و شم برق النّجاة و ارحل مطايا التّشمير. ٣ ٢٩٤ آسان شو براى سفر خود، و ديده خود را به جرقه برق نجات و رستگارى بدوز، و بار و بنه سفر را محكم بر پشت مركب خود ببند.

٢٢٦ ١٣٦- تزوّدوا من الدّنيا ما تحوزون به أنفسكم غدا و خذوا من الفناء للبقاء. ٣ ٣٠٠ توشه برگيريد از دنيا به چيزى كه فرداى قيامت خود را بدان حفظ كنيد، و از سراى فانى براى سراى باقى ساز و برگى تهيه كنيد.

٢٢٧ ١٣٧- تنفّسوا قبل ضيق الخناق و انقادوا قبل عنف السّياق. ٣ ٣٠٢ پيش از آنكه مرگ گلويتان را بفشارد آسوده نفس بكشيد (و كار كنيد)، و پيش از سختى جان كندن فرمان بريد.

٢٢٨ ١٣٨- توقّ سخط من لا ينجيك الّا طاعته، و لا يرديك الّا معصيته، و لا يسعك الّا رحمته، و التجى‏ء اليه و توكّل عليه. ٣ ٣١٠ بپرهيز از خشم كسى كه نجات ندهد تو را مگر فرمانبرداريش، و نابودت نكند مگر نافرمانيش، و تو را فرا نگيرد جز رحمت او، و به او پناه بر، و بر او توكل كن.

٢٢٩ ١٣٩- ثواب الآخرة ينسى مشقّة الدّنيا. ٣ ٣٤٨ پاداش آخرت به فراموشى سپارد سختى دنيا را.

٢٣٠ ١٤٠- ثوبوا من الغفلة، و تنبّهوا من الرّقدة، و تأهّبوا للنّقلة، و تزوّدوا للرّحلة. ٣ ٣٤٩ از بى‏خبرى باز گرديد، و از خواب (غفلت) بيدار شويد، و براى جا به جا شدن آماده شويد، و براى رفتن توشه برگيريد.

٢٣١ ١٤١- ثوب العمل يخلّدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى. ٣ ٣٥٠ جامه عمل (صالح) تو را پاينده مى‏دارد و كهنه نشود، و تو را باقى دارد و فانى نشود.

٢٣٢ ١٤٢- ثابروا على اغتنام عمل لا يفنى ثوابه. ٣ ٣٥١ مداومت كنيد بر غنيمت بردن عملى كه پاداشش از ميان نرود.

٢٣٣ ١٤٣- ثابروا على الاعمال الموجبة لكم الخلاص من النّار و الفوز بالجنّة.

٣ ٣٥١مداومت كنيد بر اعمالى كه سبب رهايى شما از دوزخ و رستگارى به بهشت گردد.

٢٣٤ ١٤٤- خذ ممّا لا يبقى لك و لا تبقى له، لما لا تفارقه و لا يفارقك. ٣ ٤٦٤ توشه بر گير از آنچه براى تو مى‏ماند ولى تو براى آن نخواهى ماند، براى آنچه از آن جدا نخواهى شد و آن نيز از تو جدا نگردد.

٢٣٥ ١٤٥- خذوا من أجسادكم تجودوا بها على أنفسكم، و اسعوا في فكاك رقابكم قبل ان تغلق رهائنها. ٣ ٤٥٠ برگيريد از بدنهاتان و بخشش كنيد آنها را به جانهاى خود، و تلاش كنيد در آزاد كردن گردنهاى خود پيش از آنكه گروهاى آن بسته شود. ٢٣٦ ١٤٦- خذوا مهل الايّام، و حوطوا قواصى الاسلام، و بادروا هجوم الحمام. ٣ ٤٤٨ مهلت هاى روزگار را برگيريد (و از آن استفاده كنيد) و سر حدّات اسلام را نگهبانى كنيد، و بر رسيدن ناگهانى مرگ سبقت جوييد.

٢٣٧ ١٤٧- خذ ممّا لا يبقى لك لما يبقى لك و لا يفارقك. ٣ ٤٤٠ توشه برگير از آنچه براى تو به جاى نماند، براى آنچه برايت بماند و از تو جدا نشود.

٢٣٨ ١٤٨- حقّ على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزّاد. ٣ ٤١١ بر شخص عاقل لازم و حقّ است كه براى معاد خود كار كند و توشه بسيار برگيرد.

٢٣٩ ١٤٩- رحم اللَّه امرء اغتنم المهل و بادر العمل و اكمش من وجل. ٤ ٤٣ خدا رحمت كند آنكه مهلت را غنيمت شمرده، و مبادرت به عمل جسته، و از ترس (براى تلاش و كار) دامن به كمر زده است.

٢٤٠ ١٥٠- رحم اللَّه امرء بادر الاجل و اكذب الامل و أخلص العمل. ٤ ٤٤

خدا رحمت كند كسى را كه بر اجل پيشى گيرد، و آرزو را دروغگو داند و عمل خود را خالص گرداند.

٢٤١ ١٥١- رحم اللَّه امرء أخذ من حياة لموت، و من فناء لبقاء، و من ذاهب لدائم. ٤ ٤٦ خدا رحمت كند كسى را كه توشه برگيرد از زندگى براى مرگ، و از فنا براى بقا، و از لذت رفتنى براى نعمت ماندنى و ابدى.

٢٤٢ ١٥٢- دعاكم ربّكم سبحانه فنفرتم و ولّيتم، و دعاكم الشّيطان فاستجبتم و أقبلتم. ٤ ٢٥ پروردگارتان شما را خواند، ولى شما رميده و پشت كرديد، اما شيطان شما را خواند او را اجابت كرده و به سويش روى آورديد.

٢٤٣ ١٥٣- سابقوا الاجل و احسنوا العمل تسعدوا بالمهل. ٤ ١٥٢ سبقت گيريد بر اجل و نيكو گردانيد عمل را تا در سبقت به كار خير نيكبخت شويد.

٢٤٤ ١٥٤- طوبى لمن سعى في فكاك نفسه قبل ضيق الانفاس و شدّة الابلاس.

٤ ٢٤١ خوشا به حال كسى كه تلاش مى‏كند در آزادى خويش، پيش از تنگى نفسها و سختى سرگردانى‏ها (در هنگام مرگ).

٢٤٥ ١٥٥- دعاكم اللَّه سبحانه الى دار البقاء و قرارة الخلود و النّعماء و مجاورة الانبياء و السّعداء، فعصيتم و اعرضتم، و دعتكم الدّنيا الى قرارة الشّقاء و محلّ الفناء و انواع البلاء و العناء، فأطعتم و بادرتم و اسرعتم.

٤ ٢٥ خداى سبحان شما را به سراى ماندنى و قرارگاه ابدى، و نعمت، و همسايگى پيامبران و نيكبختان خواند، امّا شما نافرمانى كرده و روى گردانديد، ولى دنيا شما را به قرارگاه بدبختى و جايگاه فانى و انواع بلا و گرفتارى دعوت كرد، و شما اطاعتش كرده و پيشى گرفته و به سويش شتافتيد.

٢٤٦ ١٥٦- ذر ما قلّ لما كثر، و ما ضاق لما اتّسع. ٤ ٣٣

واگذار اندك را براى بسيار، و اين جهان تنگ را براى آخرت وسيع و پهناور.

٢٤٧ ١٥٧- سارعوا الى الطّاعات و سابقوا الى فعل الصّالحات، فان قصّرتم فايّاكم و ان تقصّروا عن اداء الفرائض. ٤ ١٤٩ بشتابيد به سوى طاعتهاى پروردگار، و پيشى گيريد به انجام كارهاى شايسته، و اگر در اين باره كوتاهى كنيد سخت بپرهيزيد از اين كه در انجام واجبات كوتاهى كنيد.

٢٤٨ ١٥٨- شغل من الجنّة و النّار أمامه.

٤ ١٨٦ (به دنيا) سرگرم شده كسى كه بهشت و دوزخ را در پيش رو دارد.

٢٤٩ ١٥٩- شوّقوا أنفسكم الى نعيم الجنّة تحبّوا الموت و تمقتوا الحياة.

٤ ١٨٧ آرزومند كنيد جانهاى خود را به سوى نعمت بهشت، تا مرگ را دوست بداريد و زندگى را دشمن داريد.

٢٥٠ ١٦٠- طوبى لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزّاد. ٤ ٢٤١ خوشا به حال كسى كه به ياد معاد و رستاخيز افتاده و توشه خود را براى آن روز بسيار كرده است.

٢٥١ ١٦١- طوبى لمن بادر الاجل و اغتنم المهل و تزوّد من العمل. ٤ ٢٤٧ خوشا به حال كسى كه بر اجل خويش پيشى گرفته، و مهلتها را غنيمت شمرده، و از عمل توشه برگرفته است.

٢٥٢ ١٦٢- طوبى لمن خاف العقاب و عمل للحساب، و صاحب العفاف و قنع بالكفاف، و رضى عن اللَّه سبحانه.

٤ ٢٤٧ خوشا به حال كسى كه از عقاب الهى بترسد و براى حساب و باز پرسى كار كند، و با پاكدامنى همراه شود، و به كفاف زندگى قناعت كند و از خداى سبحان راضى باشد.

٢٥٣ ١٦٣- عليك بحسن التّأهّب و الاستعداد و الاستكثار من الزّاد.

٤ ٢٩٥بر تو باد كه به خوبى براى آخرت آماده شده و توشه بسيار برگيرى.

٢٥٤ ١٦٤- عجبت لغفلة ذوى الالباب عن حسن الارتياد و الاستعداد للمعاد.

٤ ٣٣٩ در شگفتم از بى‏خبرى خردمندان از اين كه براى روز رستاخيز طلب نيكو كنند و خود را آماده نمايند.

٢٥٥ ١٦٥- عجبت لمن عرف ربّه كيف لا يسعى لدار البقاء. ٤ ٣٤٠ در شگفتم از كسى كه پروردگار خود را شناخته چگونه براى سراى ماندنى كوشش نمى‏كند.

٢٥٦ ١٦٦- عجبت لمن عرف انّه منتقل عن دنياه كيف لا يحسن التّزوّد لاخراه. ٤ ٣٤٣ در شگفتم از كسى كه مى‏داند از دنيا نقل مكان مى‏كند، چگونه براى آخرت خويش توشه نيكو بر نگيرد.

٢٥٧ ١٦٧- في العمل لدار البقاء ادراك الفلاح. ٤ ٣٩٤ رسيدن به رستگارى در اين است كه براى سراى ماندنى آخرت كار كنند.

٢٥٨ ١٦٨- من اغبن ممّن باع البقاء بالفناء. ٥ ٣٠٩ چه كسى مغبون‏تر و فريب خورده‏تر است از آنكه سراى باقى را به خانه فانى فروخته است ٢٥٩ ١٦٩- من رغب فيما عند اللَّه كثر سجوده و ركوعه. ٥ ٤٥٠ كسى كه علاقه‏مند باشد بدانچه در پيشگاه خدا است، سجده و ركوعش بسيار باشد.

٢٦٠ ١٧٠- فليصدق رائد أهله و ليحضر عقله و ليكن من أبناء الآخرة، فمنها قدم و اليها ينقلب. ٤ ٤١٨ بايد ديده‏بان جمعيت به افراد خود راست گويد و عقل خود را حاضر كند، و بايد از فرزندان آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و بدانجا باز خواهد گشت.

٢٦١ ١٧١- ما قدّمت اليوم تقدم عليه غدا، فامهد لقدمك و قدّم ليومك.

٦ ٨٢ آنچه را امروز از پيش فرستى فرداى قيامت بر آن درخواهى آمد، پس جايى را براى جاى پاى خويش آماده كن، و (چيزى را) براى روز (وا نفساى) خود از پيش فرست.

٢٦٢ ١٧٢- ما آنسك ايّها الانسان بهلكة نفسك أما من دائك بلول ام ليس لك من نومتك يقظة، أما ترحم من نفسك ما ترحم من غيرك. ٦ ١٠٣ اى انسان چه چيز تو را به هلاكت نفس خويش علاقه‏مند كرده آيا درد تو را بهبود نخواهد بود آيا خواب تو را بيدارى نيست آيا همان گونه كه بر ديگران رحم مى‏كنى بر خويشتن رحم نمى‏كنى

٢٦٣ ١٧٣- ما صبّرك ايّها المبتلى على دائك و جلّدك على مصائبك و عزّاك عن البكاء على نفسك. ٦ ١٠٤ چه چيز تو را اين گونه بر درد خويش شكيبا كرده، اى گرفتار بلا و چه دلير كرده بر مصيبتهايت، و تسلّى داده تو را از گريه بر خويش

٢٦٤ ١٧٤- ما المغبوط الّذى فاز من دار البقاء ببغيته كالمغبون الّذى فاته النّعيم بسوء اختياره و شقاوته. ٦ ١٠٦ آن كسى كه در سراى جاويدان به آرمان خويش رسيده و مورد غبطه و آرزوى ديگران است، همانند آن مغبونى نيست كه در اثر انتخاب بد و بدبختى خود نعمتهاى ابدى را از دست داده است.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34