ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 53648
دانلود: 9380


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 53648 / دانلود: 9380
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الذّلة (خوارى و پستى)

٣٢٩٤ ١- الجوع خير من ذلّ الخضوع.

٢ ٤٣ گرسنگى بهتر از خوارى خضوع و فروتنى (در برابر مردمان) است.

٣٢٩٥ ٢- الذّلّ بعد العزل يوازى عزّ الولاية. ٢ ١٤٢ خوارى پس از عزل (از مقام و منصب) برابر (و مقابل) است با عزت ولايت (و مقام). ٣٢٩٦ ٣- النّاس من خوف الذّلّ متعجّلوا الذّلّ. ٢ ١٥٦ مردم براى ترس از خوارى شتاب كننده هستند به سوى خوارى. ٣٢٩٧ ٤- انّما النّبل التّبرّى عن المخازى. ٣ ٧٧ بزرگوارى و فضيلت فقط در بيزارى جستن از خواريها است.

٣٢٩٨ ٥- آفة الحلم الذّلّ. ٣ ١٠٥ آفت حلم و بردبارى خوارى است.

٣٢٩٩ ٦- ذلّ فى نفسك و عزّ في دينك و صن آخرتك و ابذل دنياك. ٤ ٣٥ در نزد خويش خوار باش، و در دين خود عزيز باش، آخرت خويش را نگه دار، و دنياى خود را بذل كن.

٣٣٠٠ ٧- رغبتك فى زاهد فيك ذلّ. ٤ ٨٤ رغبت و علاقه تو به كسى كه نسبت به تو بى ميل و بى‏اعتناست خوارى است.

٣٣٠١ ٨- رضى بالذّلّ من كشف ضرّه لغيره. ٤ ٩٣ به خوارى تن داده كسى كه آشكار كند بدى حال خود را براى ديگران.

٣٣٠٢ ٩- ساعة ذلّ لا تفى بعزّ الدّهر.

٤ ١٣٣ ساعتى خوارى، با عزت دوران روزگار برابرى نكند.

٣٣٠٣ ١٠- من قلّ ذلّ. ٥ ١٣٧ كسى كه كم باشد خوار گردد. ٣٣٠٤ ١١- طوبى لمن ذلّ في نفسه و عزّ بطاعته و غنى بقناعته. ٤ ٢٤٤ خوشا به حال كسى كه در پيش خود خوار، و به وسيله طاعت پروردگار عزيز، و به وسيله قناعت توانگر و بى‏نياز است.

٣٣٠٥ ١٢- قد يذلّ المتجبّر. ٤ ٤٦٧ گاهى است كه آدم گردنكش خوار گردد.

٣٣٠٦ ١٣- كلّ عزيز غير اللَّه سبحانه ذليل. ٤ ٥٣٥ هر عزيزى جز خداى سبحان (در حقيقت) خوار است (اگر چه در ظاهر عزيز باشد).

٣٣٠٧ ١٤- كم من ذى عزّة ردّته الدّنيا ذليلا. ٤ ٥٥١ چه بسيار عزتمندى كه دنيا او را به خوارى باز گرداند.

٣٣٠٨ ١٥- من يطلب العزّ بغير حقّ يذلّ.

٥ ٣٠٧كسى كه به نا حقّ عزّت طلب كند خوار گردد.

٣٣٠٩ ١٦- من استنجد ذليلا ذلّ. ٥ ١٨٦ كسى كه از شخص خوار، يارى طلبد خوار گردد.

٣٣١٠ ١٧- من تعزّز باللَّه لم يذلّه سلطان.

٥ ٢١٤ كسى كه به وسيله خداوند عزّت يابد هيچ پادشاهى نتواند او را خوار گرداند.

٣٣١١ ١٨- من اعتزّ بغير اللَّه ذلّ. ٥ ٢٤٣ كسى كه به جز خداى تعالى عزت جويد خوار گردد.

٣٣١٢ ١٩- من تذلّل لابناء الدّنيا تعرّى من لباس التّقوى. ٥ ٣٨٦ كسى كه در برابر فرزندان دنيا (و دنيا داران) خوارى كند از جامه تقوى برهنه گردد.

٣٣١٣ ٢٠- مقاسات الاقلال و لا ملاقاة الاذلال. ٦ ١٣١ تحمل رنج درويشى و ندارى، و نه ديدار ذلّت و خوارى.

باب الذّم و المذموم (نكوهش، نكوهيده)

٣٣١٤ ١- اذا ذممت فاقتصر. ٣ ١١٦ هر گاه كسى را مذمت كردى كوتاه كن و به اندكى اكتفا كن (و از حدّ نگذران).

٣٣١٥ ٢- من لم يدع و هو محمود يدع و هو مذموم. ٥ ٢٤٩ كسى كه وانگذارد در حالى كه ستوده و ممدوح است، واگذارد در حالى كه نكوهيده است. ٣٣١٦ ٣- لا تذمّ ابدا عواقب الاحسان.

٦ ٣٩٢ سرانجام احسان و نيكى هيچ گاه مورد نكوهش نخواهد بود.

٣٣١٧ ٤- يقول فى الدّنيا بقول الزّاهدين، و يعمل فيها بعمل الرّاغبين.

يظهر شيمة المحسنين، و يبطن عمل المسيئين.

يكره الموت لكثرة ذنوبه، و لا يتركها

باب الذنب و العصيان (گناه، نافرمانى)

فى حياته.

يسلف الذّنب و يسوّف بالتّوبة.

يحبّ الصّالحين و لا يعمل أعمالهم، و يبغض المسيئين و هو منهم.

يقول : لم أعمل فأتعنّى، بل أجلس فأتمنّى.

يبادر دائبا ما يفنى، و يدع أبدا ما يبقى.

يعجز عن شكر ما أوتى، و يبتغى الزّيادة فيما بقى.

يرشد غيره و يغوى نفسه، و ينهى النّاس بما لا ينتهى، و يأمرهم بما لا يأتي.

يتكلّف من النّاس ما لم يؤمر، و يضيّع من نفسه ما هو أكثر.

يأمر النّاس و لا يأتمر، و يحذّرهم و لا يحذر.

يرجوا ثواب ما لم يعمل، و يأمن عقاب جرم متيقّن.

يستميل وجوه النّاس بتديّنه، و يبطن ضدّ ما يعلن.

يعرف لنفسه على غيره، و لا يعرف عليها لغيره.

يخاف على غيره بأكثر من ذنبه، و يرجو لنفسه أكثر من عمله.

يرجو اللَّه فى الكبير و يرجو العباد فى الصّغير، فيعطى العبد ما لا يعطى الرّبّ.

يخاف العبيد فى الرّبّ، و لا يخاف فى العبيد الرّبّ. ٦ ٤٨٧- ٤٨١ (در باره كسى كه مورد مذمّت آن حضرت بوده فرموده است : ) در باره دنيا همچون زاهدان سخن مى‏گويد، ولى در عمل همچون راغبان به دنيا عمل مى‏كند.

تظاهر به شيوه نيكوكاران مى‏كند، ولى عمل بدكاران را به دل مى‏گيرد.

به خاطر گناهان بسيارش مرگ را خوش ندارد، ولى در زمان زندگى از گناه دست برندارد.

گناه را جلو مى‏اندازد، ولى توبه را به تأخير مى‏اندازد.

مردمان صالح و شايسته را دوست مى‏دارد، ولى عمل آنها را انجام نمى‏دهد،

بدكاران را دشمن مى‏دارد با اين كه خود در زمره آنها است.

با خود گويد : چرا كار كنم و خود را به رنج اندازم، بلكه مى‏نشينم و آرزو مى‏كنم (و دلم را به آرزو خوش مى‏كنم) پيوسته مبادرت به كارى مى‏كند كه فانى شود و آنچه را ماندنى است يك سره وا مى‏گذارد.

از شكر و سپاس گزارى آنچه به او داده شده عاجز و ناتوان است، ولى باز هم زياده بر آن را مى‏طلبد.

ديگران را ارشاد مى‏كند، ولى خود را گمراه مى‏سازد، مردم را از چيزى باز مى‏دارد كه خود از آن دست بر ندارد، و به چيزى دستورشان مى‏دهد كه خود انجام نمى‏دهد.

به مردم تكليف مى‏كند انجام كارى را كه بدان مأمور نيستند.

و خود وا مى‏گذارد آنچه را بيشتر مورد دستور بوده (و واجب بوده است).

به مردم دستور مى‏دهد و خود عمل نمى‏كند، و آنها را بر حذر مى‏دارد و پرهيز مى‏دهد، ولى خود پرهيز نمى‏كند.

براى كارى كه نكرده است اميد پاداش دارد و از گناه قطعى خود را ايمن مى‏داند.

انظار مردم را با اظهار دين دارى به خود جلب مى‏كند، ولى در دل با آنچه را آشكار كند مخالفت دارد.

اگر حقى به گردن ديگران داشته باشد، آن را مى‏شناسد، ولى حقى را كه ديگران بر او دارند نمى‏شناسد.

بر ديگران ترس بيش از گناهى را كه كرده‏اند دارد، و براى خود اميد پاداش بيش از آنچه انجام داده است دارد.

در خواسته‏هاى بزرگ به خدا اميد دارد، ولى در چيزهاى كوچك به بندگان خدا، و با اين حال آنچه را به بنده خدا مى‏دهد به خدا نمى‏دهد.

نسبت به خدا (و كارهاى مربوط به خداوند) از بندگان مى‏ترسد، ولى نسبت به بندگان (و تجاوز به آنها و حقوق آنها) از خدا نمى‏ترسد.

٣٣١٨ ٥- يحبّ ان يطاع و يعصى و يستوفى و لا يوفى يحبّ ان يوصف بالسّخاء و لا يعطى و يقتضى و لا يقتضى. ٦ ٤٧٣ (و در معرّفى همين گونه افراد و خصوصيات آنها فرموده : ) دوست مى‏دارد كه فرمانش برند ولى خود فرمان نبرد، و مى‏خواهد كه حق خود را به طور كامل بگيرد ولى حق ديگران را ندهد، خوش دارد كه او را به سخاوت بستايند ولى چيزى به كسى‏

ندهد، و از مردم طلب خود را مطالبه كند ولى ديگران از او حق خود را طلب نكنند.

٣٣١٩ ٦- ان سقم فهو نادم على ترك العمل و ان صحّ امن مغترّا فاخّر العمل.

ان دعى الى حرث الدّنيا عمل و ان دعى الى حرث الآخرة كسل.

ان استغنى بطر و فتن.

ان افتقر قنط و وهن.

ان احسن اليه جحد و ان احسن تطاول و امتنّ.

ان عرضت له معصية واقعها بالاتّكال على التّوبة.

ان عزم على التّوبة سوّفها و اصرّ على الحوبة.

ان عوفى ظنّ ان قد تاب.

ان ابتلى ظنّ و ارتاب.

ان مرض اخلص و اناب.

ان صحّ نسى و عاد و اجترى على مظالم العباد.

ان امن افتنن لاهيا بالعاجلة فنسى الآخرة و غفل عن المعاد. ٣ ١٥- ١٣ (و در همين باره فرموده) : اگر بيمار شود پشيمان شود از اين كه چرا عمل نكرده، و اگر بهبود يابد از روى فريب خوردگى ايمن شود و عمل را به تأخير اندازد.

اگر به زراعت و كسب و كار دنيا او را بخوانند، كار كند، و اگر به زراعت آخرت او را دعوت كنند تنبلى و سستى كند.

اگر خود را توانگر و بى‏نياز ببيند سرمست گشته و به فتنه دچار شود.

اگر نيازمند و فقير گردد نوميد شده و ناتوان شود.

اگر به او احسانى كنند انكار كند، و اگر او به كسى احسان كند سربلندى كرده ومنّت گذارد.

اگر نافرمانى خدا و معصيتى براى او روى دهد با اعتماد و تكيه بر توبه انجامش دهد.

و اگر تصميم بر توبه گيرد آن را به تأخير اندازد و بر گناه اصرار ورزد.

اگر تندرست شود چنين پندارد كه توبه كرده (و توبه‏اش پذيرفته شده).

و اگر به بلايى گرفتار شود بد گمان شده و به ترديد دچار شود.

اگر بيمار شود اخلاص ورزد و به سوى خدا باز گردد.

و اگر تندرست شود فراموش كرده و به كارهاى گذشته خود باز گردد و بر ستمكارى نسبت به بندگان خدا دلير شود. اگر ايمن شود به فتنه در افتاده و سرگرم به دنياى زود گذر گشته و آخرت را فراموش كند و از معاد و روز رستاخيز غافل شود.

٣٣٢٠ ٧- تغلبه نفسه على ما يظنّ و لا يغلبها على ما يستيقن قد جعل هواه اميره و اطاعه فى سائر اموره. ٣ ٣٠٧ (و نيز در همين باره فرموده : ) غلبه كند بر او نفس بر آنچه گمان بدان دارد، و غالب نشود او را بر آنچه يقين بدان دارد، هوا و هوس خود را بر خويشتن فرمانروا ساخته و در همه كارها از او فرمانبردارى كند.

٣٣٢١ ٨- هو بالقول مدلّ و من العمل مقلّ و على النّاس طاعن و لنفسه مداهن، هو فى مهلة من اللَّه يهوى مع الغافلين و يغدو مع المذنبين، بلا سبيل قاصد و لا امام قائد و لا علم مبين و لا دين متين هو يخشى الموت و لا يخاف الفوت. ٦ ٢١٠ (و نيز در همين باره در جاى ديگر فرموده : ) او در گفتار دلير و گستاخ ولى عمل او كم، به مردم طعنه زند، ولى در باره خود فريبكارى و چرب زبانى كند، در مهلتى كه خدا به او داده زندگى مى‏كند ولى آن را با غافلان سپرى مى‏كند، و با گنهكاران روز خود را آغاز كند، بدون راهى كه در نظر گيرد و نه پيشوايى كه او را به راه برد، و نه علم آشكارى، و نه دين استوارى، از مرگ مى‏ترسد ولى از فوت وقت گرانبها و از دست رفتن طاعات الهى نمى‏ترسد.

٣٣٢٢ ٩- ماتحا فى غرب هواه كادحا

سعيا لدنياه. ٦ ١٤٥ (و نيز فرموده : ) هوا و هوس را از اعماق وجود خويش بيرون مى‏كشد، و براى رسيدن به خواسته‏هاى دنياى خود تلاش مى‏كند.

٣٣٢٣ ١٠- لسانه كالشّهد و لكن قلبه سجن للحقد. ٥ ١٢٥ (و در همين باره در جاى ديگر فرموده : ) زبان او مانند عسل است، ولى قلبش زندانى براى كينه و عقد است.

٣٣٢٤ ١١- ربّ قاعد عمّا يسرّه. ٤ ٧٠ بسا مردمى كه آسوده و بى‏خيال از تلاش براى چيزى كه شادمانشان كند آرميده‏اند.

٣٣٢٥ ١٢- لا ازدجار لمن لا اقلاع له.

٦ ٤٠١ ترس و وحشتى نيست براى كسى كه دل از چيزى نمى‏كند.

٣٣٢٦ ١٣- لا يحتسب رزّيّة و لا يخشع تقيّة لا يعرف باب الهدى فيتّبعه و لا باب الرّدى فيصدّ عنه. ٦ ٤٢٩ نه مصيبتى را به حساب آورد، و از آن پروا دارد و نه پرهيزى دارد كه پروايى داشته باشد، راه پيروى هدايت را نمى‏شناسد تا پيرويش كند و نه جاى هلاكت را كه از آن روى بگرداند. ٣٣٢٧ ١٤- لا مرحبا بوجوه لا ترى الّا عند كلّ سوء. ٦ ٤٣٠ خوشى مباد بر چهره‏هايى كه جز به هنگام بدى‏ها ديده نشود. ٣٣٢٨ ١٥- جعل خوفه من العباد نقدا و من خالقهم ضمانا و وعدا. ٣ ٣٧١ ترس از بندگان خدا را نقد و حاضر مى‏شمارد، و ترس از خداى خالق را ضمانت و وعده مى‏پندارد.

باب الذنب و العصيان (گناه، نافرمانى)

٣٣٢٩ ١- المعصية حين. ١ ٣٦ نافرمانى هلاكت و نابودى است.

٣٣٣٠ ٢- المعصية همّة الارجاس. ١ ١٦٢ نافرمانى و گناه همّت و آرمان ناپاكان است. ٣٣٣١ ٣- المعصية تفريط العجزة. ١ ١٦٤ نافرمانى خدا، كوتاهى كردن ناتوانان است. ٣٣٣٢ ٤- المعصية تمنع الاجابة. ١ ٢٠١ نافرمانى خدا از اجابت دعا جلوگيرى كند.

٣٣٣٣ ٥- العقاب ثمار السّيّئات. ١ ٢٢٩ عقاب الهى ميوه بديهاست.

٣٣٣٤ ٦- المقرّ بالذّنوب تائب. ١ ٢٦٦ كسى كه به گناهان خود اقرار كند توبه كننده است.

٣٣٣٥ ٧- المذنب على بصيرة غير مستحقّ للعفو. ١ ٣٩١ كسى كه از روى بصيرت و بينايى گناه كند شايسته و مستحق عفو و گذشت الهى نيست.

٣٣٣٦ ٨- المذنب عن غير علم برى‏ء من الذّنب. ٢ ٣٣ كسى كه از روى نادانى گناه كند از گناه پاك است.

٣٣٣٧ ٩- المعصية تجتلب العقوبة.

١ ٢٦٨ نافرمانى خدا عقوبت الهى را به دنبال آورد.

٣٣٣٨ ١٠- المغبون من باع جنّة علية بمعصية دنيّة. ١ ٣٥٦ فريب خورده كسى است كه بهشت والا را به گناهى پست و بى‏ارزش بفروشد.

٣٣٣٩ ١١- التّنزّه عن المعاصي عبادة التّوّابين. ٢ ٤١ پاكى جستن از گناهان عبادت توبه كنندگان است.

٣٣٤٠ ١٢- الذّنوب الدّاء و الدّواء.

الاستغفار و الشّفاء ان لا تعود. ٢ ٧٢ گناهان بيمارى است، و داروى آن استغفار و آمرزش خواهى است، و بهبود از بيمارى به اين است كه به گناه باز نگردى.

٣٣٤١ ١٣- التّهجّم على المعاصى يوجب عقاب النّار. ٢ ١٤٣ يورش بردن به گناهان عقاب دوزخ را در پى دارد.

٣٣٤٢ ١٤- اذكروا عند المعاصى ذهاب اللّذّات و بقاء التّبعات. ٢ ٢٤٥ در هنگام انجام گناهان، ياد آوريد از ميان رفتن لذّتها و ماندن پى آمدها را.

٣٣٤٣ ١٥- احذروا الذّنوب المورطة و العيوب المسخطة. ٢ ٢٨٣ بر حذر باشيد از گناهانى كه انسان را به ورطه نابودى اندازد، و عيبهايى كه موجب خشم الهى گردد.

٣٣٤٤ ١٦- إيّاك أن تسلف المعصية و تسوّف بالتوبة فتعظم لك العقوبة.

٢ ٣٠٨ بپرهيز از اين كه گناه را پيش اندازى و توبه را به تأخير اندازى كه عقوبت و عذاب تو بزرگ گردد.

٣٣٤٥ ١٧- ايّاك أن تستسهل ركوب المعاصى، فانّها تكسوك فى الدّنيا ذلّة و تكسبك فى الآخرة سخط اللَّه.

٢ ٣١٦ سخت بپرهيز از اين كه ارتكاب گناهان را آسان بشمارى، زيرا گناهان در دنيا جامه خوارى بر اندامت بپوشاند، و در آخرت خشم الهى را براى تو، به بار آورد.

٣٣٤٦ ١٨- ايّاك أن يفقدك ربّك عند طاعته أو يراك عند معصيته فيمقتك.

٢ ٣٠٤ بپرهيز از اين كه پروردگارت تو را در جايگاه اطاعت نيابد، يا اين كه تو را در هنگام معصيت و نافرمانى ببيند و بر تو خشم گيرد.

٣٣٤٧ ١٩- ايّاك و المعصية فانّ اللّئيم من باع جنّة المأوى بمعصية دنيّة من معاصى الدّنيا. ٢ ٣٠٧

بپرهيز از گناه كه به راستى انسان پست كسى است كه بفروشد بهشت برين را به نافرمانى و گناهى پست از گناهان دنيا.

٣٣٤٨ ٢٠- الا و انّ الخطايا خيل شمس حمل عليها أهلها و خلعت لجمها فاوردتهم النّار. ٢ ٣٣٤ آگاه باشيد كه خطاها و گناهان همچون مركب‏هاى سركشى هستند كه گنهكاران را بر خود سوار كرده و لجامهاشان را گسيخته، و همچنان بروند تا آنها را به دوزخ در آورند.

٣٣٤٩ ٢١- اقلّ ما يلزمكم للَّه تعالى أن لا تستعينوا بنعمه على معاصيه. ٢ ٤٦٩ كمتر چيزى كه در برابر خداى تعالى بدان ملزم هستيد آن است كه به وسيله نعمتهاى او بر نافرمانيهايش كمك نجوييد.

٣٣٥٠ ٢٢- انّ اللَّه سبحانه ليبغض الوقح المتجرّى على المعاصى. ٢ ٥٠١ به راستى كه خداى سبحان مبغوض دارد هر بى‏شرم دلير و بى‏باك در نافرمانيها و گناهان را.

٣٣٥١ ٢٣- انّ عدوّ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من عصى اللَّه و ان قربت قرابته.

٢ ٥٠٥ به راستى كه دشمن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى است كه نافرمانى خدا كند اگر چه خويشاوندى‏اش (با آن حضرت) نزديك باشد.

٣٣٥٢ ٢٤- انّ حلم اللَّه تعالى على المعاصى جرّاك، و بهلكة نفسك أغراك. ٢ ٥٠٩ به راستى كه بردبارى خداى تعالى تو را بر گناهان دلير ساخته، و به هلاكت نفس خويش برانگيخته است.

٣٣٥٣ ٢٥- آفة الطّاعة العصيان. ٣ ٩٨ آفت اطاعت حق تعالى نافرمانى است.

٣٣٥٤ ٢٦- اذا قلّت الطّاعات كثرت السّيّئات. ٣ ١٢٧ هنگامى كه فرمانبردارى و اطاعت اندك شود گناهان بسيار گردد.

٣٣٥٥ ٢٧- اذا ضعفت فاضعف عن معاصى اللَّه. ٣ ١٤١ هنگامى كه ناتوان و ضعيف شدى از نا فرمانيهاى خدا ناتوان شو (نه از اطاعت او).

٣٣٥٦ ٢٨- بالمعصية تكون الشّقاء.

٣ ٢١٥ بدبختى، به خاطر نافرمانى و گناه است.

٣٣٥٧ ٢٩- بالمعصية تؤصد النّار للغاوين. ٣ ٢٣٠ به واسطه نافرمانى خداست كه دوزخ براى گمراهان بسته شود (كه راه گريزى براى آنها بجاى نماند).

٣٣٥٨ ٣٠- بئس القلادة قلادة الآثام.

٣ ٢٥٢ چه بد گردنبندى است گردن بند گناهان.

٣٣٥٩ ٣١- بئس العمل المعصية. ٣ ٢٥٤ بد كارى است نافرمانى و گناه.

٣٣٦٠ ٣٢- توقّ معاصى اللَّه تفلح. ٣ ٢٧٦ از نافرمانيها و گناهان خوددارى كن تا رستگار شوى.

٣٣٦١ ٣٣- توقّوا المعاصى و احبسوا أنفسكم عنها، فانّ الشّقىّ من اطلق فيها عنانه. ٣ ٢٨٦ از گناهان بپرهيزيد و خويشتن را نگهداريد كه به راستى بدبخت كسى است كه لگام خود را در مورد گناهان بگسلد و رها كند.

٣٣٦٢ ٣٤- ترك الذّنب شديد و أشدّ منه ترك الجنّة. ٣ ٢٩٥ ترك گناه سخت است ولى سخت‏تر از آن ترك بهشت است.

٣٣٦٣ ٣٥- تعالى اللَّه من قوىّ ما احلمه و تواضعت من ضعيف ما أجرك على معاصيه. ٣ ٣٠١ چه والاست شأن خداوند نيرومند وه كه چه بردبار است و چه فروتن و افتاده است بنده ناتوان و چه دلير كرده او را بر نافرمانيهاى خدا ٣٣٦٤ ٣٦- حاصل المعاصى التّلف. ٣ ٤٠٧ دستاورد گناهان نابودى است.

٣٣٦٥ ٣٧- رحم اللَّه عبدا راقب ذنبه‏ و خاف ربّه. ٤ ٤٢ خدا رحمت كند بنده‏اى را كه مراقب گناهان خود باشد و از پروردگار خود بترسد.

٣٣٦٦ ٣٨- ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه اعلام المذنب به. ٤ ٧٣ چه بسا گناهى كه مقدار عقوبت و كيفر آن همان اعلام نمودن گنهكار بدان گناه باشد. ٣٣٦٧ ٣٩- ربّ كبير من ذنبك تستصغره.

٤ ٧٤ چه بسا گناه بزرگى را كه انجام داده‏اى و آن را كوچك مى‏شمارى.

٣٣٦٨ ٤٠- راكب المعصية مثواه النّار.

٤ ٨٤ مرتكب گناه و نافرمانى جايگاهش دوزخ است.

٣٣٦٩ ٤١- طهّروا قلوبكم من درن السّيّئات تضاعف لكم الحسنات.

٤ ٢٥٧ دلهیاتان را از چركى بديها و گناهان پاك كنيد تا حسنات و كارهاى نيك شما دو برابر شود.

٣٣٧٠ ٤٢- طاعة المعصية سجيّة الهلكى. ٤ ٢٥٧ پيروى از گناه و نافرمانى خوى هلاك شدگان است.

٣٣٧١ ٤٣- ظلم نفسه من عصى اللَّه و أطاع الشّيطان. ٤ ٢٧٦ به خويشتن ستم كرده كسى كه نافرمانى خدا كرده و پيروى شيطان نموده است.

٣٣٧٢ ٤٤- عجبت لمن يحتمي الطّعام لأذيّته، كيف لا يحتمي الذّنب لاليم عقوبته. ٤ ٣٣٧ در شگفتم از كسى كه پرهيز كند از غذا به خاطر آزارش، چگونه پرهيز نكند از گناه به خاطر شكنجه دردناكش ٣٣٧٣ ٤٥- غالبوا أنفسكم على ترك المعاصي تسهل عليكم مقادتها الى الطّاعات. ٤ ٣٨٢ چيره شويد بر نفسهاى خود به واگذاردن نافرمانيها، تا آسان شود بر شما كشيدن آنها به سوى فرمانبردارى‏ها.

٣٣٧٤ ٤٦- فى كلّ سيّئة عقوبة. ٤ ٣٩٧ در هر گناهى كيفرى است.

٣٣٧٥ ٤٧- لكلّ سيّئة عقاب. ٥ ١١ براى هر گناهى عقاب و كيفرى است.

٣٣٧٦ ٤٨- قرين المعاصى رهين السّيّئات. ٤ ٥٠٣ كسى كه با نافرمانيها قرين و همراه است در گرو بديهاست.

٣٣٧٧ ٤٩- كلّ عاص متأثّم. ٤ ٥٢٧ هر نافرمانى سر انجام پشيمان شود.

٣٣٧٨ ٥٠- كيف لا يوقظك بيات نقم اللَّه و قد تورّطت بمعاصيه مدارج سطواته. ٤ ٥٦٧ چگونه است كه بيدار نمى‏كند تو را شبيخون عذابها و انتقامهاى خدا با اين كه به خاطر گناهان و نافرمانى‏هاى او در گرداب راههاى قهر او در افتاده‏اى ٣٣٧٩ ٥١- من عصى اللَّه ذلّ قدره. ٥ ١٧١ كسى كه نافرمانى خدا كند قدر و ارزشش پست و خوار گردد.

٣٣٨٠ ٥٢- من لم يرتدع يجهل. ٥ ٢٤٥ كسى كه از گناهان باز نايستد نادانى كند.

٣٣٨١ ٥٣- للمجترئ على المعاصى نقم من عذاب اللَّه سبحانه. ٥ ٣٢ براى كسى كه بر نافرمانيهاى خدا دليرى كند كيفرهايى است از عذاب خداى سبحان.

٣٣٨٢ ٥٤- لو لم يتواعد اللَّه سبحانه لوجب أن لا يعصى شكرا لنعمته.

٥ ١١٦ اگر خداى سبحان تهديد هم نمى‏كرد باز هم واجب بود كه نافرمانى‏اش نكنند به خاطر سپاسگزارى از نعمتهايش.

٣٣٨٣ ٥٥- من كثرة فكره فى المعاصى دعته اليها. ٥ ٣٢١ كسى كه انديشه و فكر گناه در او بسيار باشد (تدريجا) او را به گناه كشاند.

٣٣٨٤ ٥٦- من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية. ٥ ٣٥٧ كسى كه جانش نزد او گرامى باشد با گناه و معصيت آن را خوار و پست كند.

٣٣٨٥ ٥٧- ما كلّ مذنب يعاقب. ٦ ٥٢ هر گناهكارى چنان نيست كه كيفر شود.

٣٣٨٦ ٥٨- ما زالت عنكم نعمة و لا غضارة عيش الّا بذنوب اجترحتموها و ما اللَّه بظلّام للعبيد. ٦ ٨٨ هيچ نعمتى و هيچ فراخى و وسعتى در زندگى از شما گرفته نشود جز به خاطر گناهانى كه انجام دهيد و گر نه خداوند نسبت به بندگان خود ستمكار نيست.

٣٣٨٧ ٥٩- ما أخلق من عرف ربّه أن يعترف بذنبه. ٦ ٩٢ چه سزاوار است كسى كه پروردگار خود را شناخته كه اعتراف كند به گناه خود (چون چنين كسى مى‏داند كه چيزى بر خدا پنهان نيست).

٣٣٨٨ ٦٠- هيهات ما تناكرتم الّا لما قبلكم من الخطايا و الذّنوب. ٦ ٢٠١ دريغا كه شما خود را به نادانى و ناشناختى نزده‏ايد جز به خاطر خطاكاريها و گناهانى كه انجام داده‏ايد.

٣٣٨٩ ٦١- ويح المعاصى ما أجهله و عن حظّه ما اعدله. ٦ ٢٢٩ واى بر گنهكار نافرمان كه چه چيز او را بى‏خبر و نادان كرده و چه چيز او را از بهره‏اش باز گردانده است ٣٣٩٠ ٦٢- ويل لمن بلى بعصيان و حرمان و خذلان. ٦ ٢٣١ واى به حال كسى كه به نافرمانى خدا و محروميت و خوارى گرفتار گشته است.

٣٣٩١ ٦٣- لا تعرّض لمعاصى اللَّه سبحانه و اعمل بطاعته يكن لك ذخرا. ٦ ٢٩٩ خود را به نافرمانى خداى سبحان آلوده نكن، و از او فرمانبردارى و اطاعت كن تا اندوخته‏اى برايت باشد.

٣٣٩٢ ٦٤- لا تهتكوا أستاركم عند من يعلم أسراركم. ٦ ٢٧٧ پرده‏هاى خويش را با گناه ندريد در پيشگاه خداوندى كه از اسرار درونى شما آگاه است.

٣٣٩٣ ٦٥- لا يرعوى الباقون اجتزاما.

٦ ٣٧٤ ماندگان (در اين جهان با مشاهده مرگ گذشتگان) دست از گناه و جرم بر نمى‏دارند.

٣٣٩٤ ٦٦- لا توازى لذّة المعصية فضوح الآخرة و اليم العقوبات. ٦ ٤٢٣ برابرى نكند لذّت گناه با رسوايى آخرت و عذاب دردناك دوزخ.

٣٣٩٥ ٦٧- لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق. ٦ ٤١٥ پيروى و اطاعت مخلوق خدا روا نيست (و جايز نيست) در آنجا كه نافرمانى خالق باشد.

٣٣٩٦ ٦٨- لا تفى لذّة المعصية بعقاب النّار. ٦ ٤٠٥ برابرى نكند لذت گناه به كيفر دوزخ.

٣٣٩٧ ٦٩- لا خير فى الدّنيا الّا لاحد رجلين : رجل اذنب ذنوبا فهو يتداركها بالتّوبة، و رجل يجاهد نفسه على طاعة اللَّه سبحانه. ٦ ٤٢٧ خير و خوبى در دنيا نيست مگر براى يكى از دو مرد (و دو گروه) يكى مردى كه گناهانى بكند سپس با توبه جبران كند، و ديگر مردى كه در راه اطاعت و فرمانبردارى خدا با نفس خود پيكار و مبارزه كند.

٣٣٩٨ ٧٠- اجتناب السّيّئات أولى من اكتساب الحسنات. ١ ٣٩٣ پرهيز كردن از گناهان بهتر است از به دست آوردن حسنات و نيكيها. ٣٣٩٩ ٧١- اتّقوا معاصى الخلوات فانّ الشّاهد هو الحاكم. ٢ ٢٥٠ بپرهيزيد از انجام گناهان در خلوتها كه شاهد بر آن، همان خدايى است كه حاكم و قاضى است.

٣٤٠٠ ٧٢- ان كنتم لا محالة متنزّهين فتنزّهوا عن معاصى القلوب. ٣ ٢١ اگر مى‏خواهيد به ناچار پرهيزكار (و كناره‏گيرى كنى از آلودگيهاى پرهيز كنيد) از گناهان دلها پرهيز كنيد

٣٤٠١ ٧٣- ان كنتم لا محالة متطهّرين فتطهّروا من دنس العيوب و الذّنوب.

٣ ٢١ اگر به ناچار در راه تطهير و پاك كردن خود هستيد، بياييد خود را از چركى عيبها و گناهان پاك كنيد. ٣٤٠٢ ٧٤- انّك ان اجتنبت السّيّئات نلت رفيع الدّرجات. ٣ ٥٥ به راستى كه تو اگر از گناهان اجتناب و پرهيز كنى به درجه‏هاى والا نايل گردى.

٣٤٠٣ ٧٥- انّك لن تلج الجنّة حتّى تزدجر عن غيّك و تنتهى و ترتدع عن معاصيك و ترعوى. ٣ ٥٣ به راستى كه تو به بهشت وارد نخواهى شد تا وقتى كه از گمراهى خود باز ايستى، و از نافرمانى‏ها و گناهان كناره گيرى كنى.

٣٤٠٤ ٧٦- انّما الكرم التّنزّه عن المعاصى. ٣ ٧٧ به راستى كه كرامت و بزرگوارى خويشتن دارى و پرهيز از گناهان است.

٣٤٠٥ ٧٧- ان تنزّهوا عن المعاصى يحببكم اللَّه. ٣ ٢٥ اگر از گناهان پرهيز و پروا داشته باشيد خدايتان دوست دارد.

٣٤٠٦ ٧٨- رحم اللَّه امرء ألجم نفسه عن معاصى اللَّه بلجامها و قادها الى طاعة اللَّه بزمامها. ٤ ٤٥ خدا رحمت كند كسى را كه بر نفس خود از نافرمانيهاى خداوند دهنه زده، و لجام آن را به سوى طاعت خداوند رهبرى نموده است.

٣٤٠٧ ٧٩- من سلم من المعاصى عمله بلغ من الآخرة امله. ٥ ٣٧٧ كسى كه عملش از نافرمانى‏ها و گناهان سالم و پاك باشد از آخرت به آرمانهاى خويش برسد.

٣٤٠٨ ٨٠- من العصمة تعذّر المعاصى.

٦ ٢٣- از نگهدارى و لطف خداست فراهم نشدن انجام گناهان.

٣٤٠٩ ٨١- متّقى المعصية كفاعل البرّ.

٦ ١٣٠ پرهيز كننده از گناه همچون كسى است كه كار نيكى انجام داده است.

باب الاصرار على الذنب (اصرار بر گناه)

٣٤١٠ ١- الاصرار يوجب النّار. ١ ١١٨ اصرار بر گناه موجب آتش دوزخ گردد.

٣٤١١ ٢- الاصرار شيمة الفجّار. ١ ٩٤ اصرار بر گناه خوى تبهكاران است.

٣٤١٢ ٣- الاصرار شرّ الآراء. ١ ٢٠٤ اصرار بدترين رأى‏هاست. ٣٤١٣ ٤- الاصرار أعظم حوبة. ١ ٢٢١ اصرار بر گناه بزرگترين گناه است.

٣٤١٤ ٥- الاصرار سجيّة الهلكى. ١ ٢٢٦ اصرار، خوى نابود شدگان است.

٣٤١٥ ٦- الاصرار يجلب النّقمة. ١ ٢٦٧ اصرار، عذاب و انتقام الهى را جلب كند.

٣٤١٦ ٧- المعاودة الى الذّنب اصرار.

١ ٣١٨ بازگشت به گناه اصرار بر گناه است.

٣٤١٧ ٨- الاصرار أعظم حوبة و أسرع عقوبة. ١ ٣٨٧ اصرار بر گناه بزرگترين گناه و سبب سريعترين كيفر الهى است.

٣٤١٨ ٩- ايّاك و الاصرار فانّه من اكبر الكبائر و أعظم الجرائم. ٢ ٢٩٨ سخت بپرهيز از اصرار بر گناه زيرا آن بزرگترين گناهان بزرگ، و عظيم‏ترين بزهكارى است.

٣٤١٩ ١٠- أعظم الذّنوب عند اللَّه ذنب أصرّ عليه عامله. ٢ ٤٢٥ بزرگترين گناهان نزد خداوند گناهانى است كه انجام دهنده‏اش بر آن اصرار ورزد.پ

٣٤٢٠ ١١- أعظم الذّنوب ذنب اصرّ عليه صاحبه. ٢ ٤٥٣ بزرگترين گناهان گناهى است كه صاحبش بر آن اصرار ورزد.

٣٤٢١ ١٢- عجبت لمن علم شدّة انتقام اللَّه منه و هو مقيم على الاصرار. ٤ ٣٣٨ در شگفتم از كسى كه سختى انتقام خدا را از خود مى‏داند، ولى در اصرار بر گناه پايدار است.

٣٤٢٢ ١٣- من أصرّ على ذنبه اجترى على سخط ربّه. ٥ ٣٦٤ كسى كه بر گناه خود اصرار ورزد بر خشم پروردگار خويش دلير گشته است.

٣٤٢٣ ١٤- من كثرت معصيته وجبت اهانته. ٥ ٤٤٤ كسى كه نافرمانى و گناهش زياد شد اهانت و پستى‏اش واجب و مسلّم گشته است.

٣٤٢٤ ١٥- من الغرّة باللَّه سبحانه أن يصرّ المرء على المعصية و يتمنّى المغفرة.

٦ ٣٧ از فريبكاريهاى شخص نسبت به خداى سبحان اين است كه بر گناه و نافرمانى او اصرار ورزد و آرزوى مغفرت و آمرزش خدا را نيز داشته باشد.

٣٤٢٥ ٦- لا وزر اعظم من الاصرار.

٦ ٣٨٣ گناهى بزرگتر از اصرار بر گناه نيست.

باب استصغار الذنب (كوچك شمردن گناه)

٣٤٢٦ ١- أعظم الذّنوب عند اللَّه سبحانه ذنب صغر عند صاحبه. ٢ ٤٢٧ بزرگترين گناهان در پيشگاه خداى سبحان گناهى است كه نزد صاحب آن كوچك باشد.

٣٤٢٧ ٢- أشدّ الذّنوب عند اللَّه سبحانه ذنب استهان به راكبه. ٢ ٤٢٧ سخت‏ترين گناهان نزد خداى سبحان گناهى است كه انجام دهنده‏اش آن را سبك بشمارد.

٣٤٢٨ ٣- تهوين الذّنب أعظم من ركوب الذّنب. ٣ ٢٨٣ سبك شمردن گناه بزرگتر است ازارتكاب آن.

٣٤٢٩ ٤- لا تحقّرنّ صغائر الآثام فإنّها الموبقات، و من أحاطت به محقّراته أهلكته. ٦ ٣٣٥ زنهار كوچك مشماريد گناهان صغير را كه آنها هلاكت به بار آورد، و كسى كه گناهان كوچك او را احاطه كرده نابودش كند.

باب المجاهرة بالذنب (آشكار گناه كردن)

٣٤٣٠ ١- مجاهرة اللَّه سبحانه بالمعاصى تعجّل النّقم. ٦ ١٣٣ آشكار كردن نافرمانى‏هاى خداى سبحان در عذابها شتاب كند.

٣٤٣١ ٢- المعلن بالمعصية مجاهر.

١ ١٤١ كسى كه آشكار گناه كند با آواز بلند نافرمانى خدا كرده است.

باب التبجح بالذنب (خوشحالى به گناه)

٣٤٣٢ ١- التّبجّح بالمعاصى أقبح من ركوبها. ٢ ١١٩ شاد بودن به گناهان زشت‏تر از ارتكاب آن است.

٣٤٣٣ ٢- من تلذّذ بمعاصى اللَّه أورثه اللَّه ذلّا. ٥ ٣٧٥ كسى كه به نافرمانى‏هاى خدا كامجويى كند و لذت برد، خداوند خوارى را براى او بر جاى نهد.

٣٤٣٤ ٣- حلاوة المعصية يفسدها أليم العقوبة. ٣ ٣٩٩ شيرينى گناه را درد و شكنجه كيفر آن، تباه كند.

باب الاذاعة (فاش كردن اسرار)

٣٤٣٥ ١- الاذاعة خيانة. ١ ٣٩ افشا كردن خيانت است. ٣٤٣٦ ٢- الاذاعة شيمة الاغيار. ١ ٢٧١ افشاگرى خوى بيگانگان است.

٣٤٣٧ ٣- اذاعة سرّ أودعته غدر. ١ ٣٠٦ فاش كردن سرّى كه به تو سپرده‏اند خيانت است.

٣٤٣٨ ٤- اقبح الغدر اذاعة السّرّ. ٢ ٣٩٩ زشت‏ترين خيانتها فاش كردن راز ديگران است.

٣٤٣٩ ٥- من اقبح الغدر اذاعة السّرّ.

٦ ١٢ از زشت‏ترين بى‏وفايى‏ها فاش كردن راز است.

٣٤٤٠ ٦- مذيع الفاحشة كفاعلها. ٦ ١٢٥ كسى كه كار زشتى را فاش كند همانند كسى است كه آن را انجام داده است.

٣٤٤١ ٧- لا تثق بمن يذيع سرّك. ٦ ٢٧١ اطمينان مكن به كسى كه رازت را فاش كند.

٣٤٤٢ ٨- حديث كلّ مجلس يطوى مع بساطه. ٣ ٤١٤ سخن و گفتگوى هر محفلى با جمع شدن بساط آن محفل در هم پيچيده شود (و هم چون رازى است كه نبايد بازگو شود).

٣٤٤٣ ٩- ما لمت احدا على اذاعة سرّى إذا كنت به اضيق. ٦ ١٤٢ هيچ كس را بر فاش كردن راز خود سرزنش نكنم هنگامى كه خود در نگهدارى آن تنگ حوصله باشم.

٣٤٤٤ ١٠- لا تكونوا مساييح و لا مذاييع.

٦ ٣٤٠ از كسانى نباشيد كه به دنبال سخن چينى و افشاگرى گام بر مى‏دارند.

حرف «الراء»

باب الرياسة (سر كردگى)

٣٤٤٥ ١- الرّياسة عطب. ١ ٥٩ رياست هلاكت و نابودى است.

٣٤٤٦ ٢- آلة الرّياسة سعة الصّدر. ١ ٣٢٩ ابزار رياست، فراخى سينه (و پر حوصلگى) است.

٣٤٤٧ ٣- آفة العلماء حبّ الرّياسة. ٣ ١٠٣ آفت دانشمندان دوستى رياست است.

٣٤٤٨ ٤- من بذل معروفة استحقّ الرّياسة. ٥ ٢٠٩ كسى كه كار نيك و احسان خود را بذل و بخشش كند شايسته رياست و سركردگى است.

٣٤٤٩ ٥- من سما الى الرّياسة صبر على مضض السّياسة. ٥ ٣١٥ كسى كه بالا رود و به رياست رسد بايد بر رنج و درد سياست (اداره مملكت و رعيت دارى) صبر كند.

٣٤٥٠ ٦- من قصر عن السّياسة صغر عن الرّياسة. ٥ ٣١٦ كسى كه از سياست كوتاه آيد كوچك است از مرتبه رياست.

باب الرؤيا (خواب ديدن)

٣٤٥١ ١- المستثقل النّائم تكذّبه أحلامه. ١ ٣٦١ كسى كه با حال سنگينى (و سيرى) بخوابد خوابهايش او را دروغگو گرداند (يعنى اعتبارى ندارد).

٣٤٥٢ ٢- الرّؤيا الصّالحة احدى البّشارتين. ٢ ١٢ خوابهاى شايسته و راست يكى از دو مژده است.

٣٤٥٣ ٣- قد تصدق الاحلام. ٤ ٤٧٠ گاه است كه خوابها راست در آيد.