ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 53794
دانلود: 9427


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 53794 / دانلود: 9427
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الشبهة

٤٢٩٤ ١- ايّاك و الوقوع فى الشّبهات و الولوع بالشّهوات، فانّهما يقتادانك الى الوقوع فى الحرام و ركوب كثير من الآثام. ٢ ٣١٤ بپرهيز از افتادن در چيزهاى شبهه‏ناك و حريص بودن به خواسته‏هاى نفسانى، كه آنها مى‏كشانند تو را به افتادن در حرام و ارتكاب بسيارى از گناهان.

٤٢٩٥ ٢- انّ الامور اذا تشابهت اعتبر آخرها باوّلها. ٢ ٥٠٧ به راستى كه كارها وقتى مشابه و همانند يكديگر بود پند گرفته شود پايان آن به آغاز آن.

٤٢٩٦ ٣- انّ من صرّحت له العبر عمّا بين يديه من المثلات، حجزه التّقوى عن تقحّم الشّبهات. ٢ ٥٩٦ به راستى كسى كه آشكار كند براى او پندهايى كه (از گذشتگان) پيش رو دارد (و از آنها عبرت گيرد) تقوى و پرهيزكارى او را باز دارد از افتادن در شبهه‏ها.

٤٢٩٧ ٤- انّما سمّيت الشّبهة شبهة لانّها تشبه الحقّ، فامّا اولياء اللَّه فضياؤهم فيها اليقين، و دليلهم سمت الهدى، و امّا أعداء اللَّه فدعاهم اليها الضّلال و دليلهم العمى. ٣ ٩٣.

شبهه را شبهه ناميدند براى آنكه با حقّ مشابه و همانند است، اما اولياء الهى، روشنى بخش آنها در شبهه ناكها يقين است (و تا يقين نكنند دست بدان نزنند) و

راهنماى ايشان آهنگ هدايت يافتن راه راست است، و اما دشمنان خدا را گمراهى به سوى شبهه دعوت كرده و راهنماى ايشان كورى (باطن) است.

٤٢٩٨ ٥- طوبى لمن لم تغمّ عليه مشتبهات الامور. ٤ ٢٤٦ خوشا به حال كسى كه پوشيده نشود بر او كارهاى شبهه ناك (و حق را از باطل تشخيص دهد).

٤٢٩٩ ٦- لكلّ ناكث شبهة. ٥ ١٤ هر پيمان شكنى را شبهه‏اى است (كه به خاطر آن پيمان بشكند).

٤٣٠٠ ٧- ليصدق تحرّيك فى الشّبهات فانّ من وقع فيها ارتبك. ٥ ٥٣ بايد راست و درست باشد بررسى و تحقيق تو در باره شبهات، كه به راستى هر كس در آنها افتد نابود شود.

٤٣٠١ ٨- نزّهوا اديانكم عن الشّبهات و صونوا انفسكم عن مواقع الرّيب الموبقات. ٦ ١٧٤ آيينهاى خود را از شبهات پاك كنيد، و خويشتن را نگهداريد از افتادن در جايگاههاى شبهه و ترديدهاى نابود كننده.

باب الأشتر (مالك اشتر)

٤٣٠٢ ١- لو كان جبلا لكان فندا، لا يرتقيه الحافر و لا يوفى عليه الطّائر.

٥ ١١٩ اگر كوهى بود تك و تنها بود، و اگر سنگى بود بسيار سخت و محكم بود، و هيچ پرنده‏اى به اوج پرواز او راه نمى‏يافت.

٤٣٠٣ ٢- هو سيف اللَّه لا ينبو عن الضّرب و لا كليل الحدّ و لا تستهويه بدعة و لا تتيه به غواية. ٦ ٢١٠ او شمشير خدا بود كه از زدن مانده نمى‏شد، و نه تيزى آن كند مى‏شد، و نه بدعتى او را سرگشته مى‏كرد، و نه گمراهى و ضلالتى او را از راه به در مى‏برد.

باب الشتم (دشنام، ناسزا)

٤٣٠٤ ١- من سافه شتم. ٥ ١٤٣ كسى كه سبكسرى كند دشنامش دهند.

٤٣٠٥ ٢- من بلّغك شتمك فقد شتمك.

٥ ٤٥١ كسى كه دشنام تو را (كه ديگرى در غياب به تو داده است) به تو رساند تو را دشنام داده است.

باب الشجاعة (پر دلى و دلاورى)

٤٣٠٦ ١- الشّجاعة زين، الجبن شين.

١ ٣٤ شجاعت زيور است، و بزدلى ننگ و عار است.

٤٣٠٧ ٢- الشّجاعة عزّ حاضر، و الجبن ذلّ ظاهر. ١ ١٥٢ شجاعت عزّتى است حاضر و آماده، و بزدلى خوارى، و ذلّتى است آشكار.

٤٣٠٨ ٣- الشّجاعة نصرة حاضرة و فضيلة ظاهرة. ٢ ٣٠ شجاعت يارى و نصرتى است حاضر و فضيلتى است آشكار.

٤٣٠٩ ٤- الشّجاعة احد العزّين. ٢ ٢٣ شجاعت يكى از دو بخش عزّت است.

٤٣١٠ ٥- ثمرة الشّجاعة الغيرة. ٣ ٣٢٨ ميوه شجاعت غيرت است.

٤٣١١ ٦- على قدر الحميّة تكون الشّجاعة. ٤ ٣١٢ به اندازه غيرت است، شجاعت انسان.

٤٣١٢ ٧- لو تميّزت الاشياء لكان الصّدق مع الشّجاعة و كان الجبن مع الكذب. ٥ ١١٨ اگر چيزها از يكديگر جدا و متمايز شود، راستى با شجاعت، و بزدلى با دروغ خواهد بود.

٤٣١٣ ٨- معالجة النّزال تظهر شجاعة الابطال. ٦ ١٣١ ورزيدگى پيادگان (در جنگ) آشكار سازد شجاعت دلاوران را.

باب الشدائد (سختى‏ها، گرفتارى‏ها)

٤٣١٤ ١- اعترم بالشّدّة حين لا يغنى عنك الّا الشّدّة. ٢ ٢٠٥ آهنگ سختى و تند خويى كن آنجا كه بى‏نياز نكند تو را (و به كارت نيايد) جز سختى و تندى.

٤٣١٥ ٢- عند تعاقب الشّدائد تظهر فضائل الانسان. ٤ ٣٢٠

در هنگام پياپى آمدن سختى‏ها آشكار گردد فضيلتهاى انسان.

٤٣١٦ ٣- عند نزول الشّدائد يجرّب حفاظ الاخوان. ٤ ٣٢١ در هنگام فرود آمدن سختى‏ها آزموده شود نگهدارى برادران.

٤٣١٧ ٤- عند الشّدائد تذهب الاحقاد.

٤ ٣٢٣ در هنگام سختى‏ها كينه‏ها برود.

٤٣١٨ ٥- كن فى الشّدائد صبورا و فى الزّلال وقورا. ٤ ٦٠٢ در سختى‏ها بسيار شكيبا باش و در پيش آمدهاى ناگوار كه مردان را بلرزاند پر وقار و پا برجا.

٤٣١٩ ٦- للشّدائد تدّخر الرّجال. ٥ ٢٩ مردان بزرگ را براى سختى‏ها اندوخته و ذخيره كنند.

٤٣٢٠ ٧- من لم يتعرّض للنّوائب تعرّضت له النّوائب. ٥ ٢٤٧ كسى كه متعرّض مصيبتها نشود، مصيبتها متعرض او شوند.

باب الشرّ (بدى)

٤٣٢١ ١- الشّرّ وقاحة. ١ ١٣ شرّ و بدى بى‏شرمى است.

٤٣٢٢ ٢- الشّرّ ندامة. ١ ٦٤ شرّ و بدى پشيمانى آورد.

٤٣٢٣ ٣- الشّرّ يكبوا براكبه. ١ ١١٥ مركب شرّ و بدى سوار خود را به سر اندازد.

٤٣٢٤ ٤- الشّرّ اقبح الابواب. ١ ١٣٤ بدى و شرّ زشت‏ترين درهاست.

٤٣٢٥ ٥- الشّرّ منطق و بىّ. ١ ١٣٥ بدى گفتار است «و با» آور و ناگوار.

٤٣٢٦ ٦- الشّرّ عنوان العطب. ١ ١٤٢ بدى سر آغاز نابودى است.

٤٣٢٧ ٧- الشّرّ حمّال الآثام. ١ ١٧١

بدى بردارنده گناهان است.

٤٣٢٨ ٨- الشّرّ يزرى و يردى. ١ ٢١٨ بدى آدمى را زشت و عيبناك و نابود كند.

٤٣٢٩ ٩- الشّرّ يعاقب عليه و يخزى.

١ ٢٢٩ بدى مورد مؤاخذه و عقاب و رسوايى (دنيا و آخرت) است.

٤٣٣٠ ١١- الغالب بالشّرّ مغلوب. ١ ٢٧٢ كسى كه به وسيله بدى غالب شود در حقيقت مغلوب است.

٤٣٣١ ١١- استقباح الشّرّ يحدو على تجنبّه. ١ ٣٦٧ بد شمردن كار بد، مى‏راند و مى‏كشاند انسان را به دورى كردن از آن.

٤٣٣٢ ١٢- الشّرّ مركب الحرص، و الهوى مركب الفتنة. ٢ ٧٠ بدى، مركب حرص است، و هوا و هوس مركب فتنه و آشوب.

٤٣٣٣ ١٣- الشّرير لا يظنّ باحد خيرا لانّه لا يراه الّا بطبع نفسه. ٢ ٧٦ آدم بدكار در باره هيچكس گمان خير ندارد، چون نبيند كسى را جز به خصلت و سرشت خويش. ٤٣٣٤ ١٤- الخلال المنتجة الشّرّ : الكذب و البخل و الفجور و الجهل. ٢ ١٠٩ خصلتهايى كه از آنها شرّ و بدى به بار آيد عبارتند از : دروغ، بخل ستم، نادانى.

٤٣٣٥ ١٥- الشّرّ كامن فى طبيعة كلّ احد فان غلبة صاحبه بطن، و ان لم يغلبه ظهر. ٢ ١٦١ بدى در وجود و سرشت هر كسى نهفته است كه اگر صاحب آن خصلت بر آن غلبه كرد پنهان شود، و اگر بر آن غالب نشد آشكار شود.

٤٣٣٦ ١٦- الشّرّ اقبح الابواب و فاعله شرّ الاصحاب. ٢ ١٥٢ بدى بدترين درهاست، و بد كار نيز بدترين همراهان و ياران است.

٤٣٣٧ ١٧- احذر الشّرير عند اقبال‏

الدّولة لئلّا يزيلها عنك، و عند ادبارها لئلّا يعين عليك. ٢ ٢٧٣ در هنگام رو آوردن دولت و دارايى از آدم شرير بد ذات بپرهيز كه مبادا دولت را از تو زائل كند، و در هنگام پشت كردن و ادبار آن نيز از او بپرهيز، مبادا در از دست رفتن دولت تو به زيان تو عمل كند. ٤٣٣٨ ١٨- اجتنبوا الشّرّ فانّ شرّا من الشّرّ فاعله. ٢ ٢٥٤ از شرّ و بدى دورى كنيد كه بدتر از كار بد انجام دهنده آن است.

٤٣٣٩ ١٩- احصد الشّرّ من صدر غيرك بقلعه من صدرك. ٢ ١٨٠ درو كن بدى را از سينه ديگران به درو كردن آن از سينه خويش (زيرا كسى كه آهنگ بدى با ديگران در دل نداشته باشد، ديگران نيز قصد بدى او را ندارند).

٤٣٤٠ ٢٠- امح الشّرّ من قلبك تتزكّ نفسك و يتقبّل عملك. ٢ ١٨١ محو و نابود كن بدى را از دل خود تا نفس تو پاك گردد، و عمل تو مقبول و پذيرفته شود.

٤٣٤١ ٢١- ايّاك ان تغترّ بغلطة شرّير بالخير. ٢ ٣٢٧ بپرهيز از اين كه فريب خورى از اين كه به اشتباه آدم بد ذات شريرى كار نيكى انجام دهد.

٤٣٤٢ ٢٢- ايّاك ان تستوحش من غلطة خيّر بالشّرّ. ٢ ٣٢٧ بپرهيز از اين كه وحشت كنى از اين كه انسان نيكو كارى دست به كار بدى زند.

٤٣٤٣ ٢٣- ايّاك و معاشرة الاشرار فانّهم كالنّار مباشرتها آن مى‏سوزاند.

٤٣٤٤ ٢٤ ايّاك و معاشرة الاشرار فانّهم كالنّار مباشرتها تحرق. ٢ ٢٨٩ بپرهيز از معاشرت و آميزش با بدان، كه آنها همانند آتش هستند كه مباشرت آن مى‏سوزاند.

٤٣٤٤ ٢٤- ايّاك و مصاحبة الاشرار فانّهم يمنّون عليك بالسّلامة منهم.

٢ ٢٩١ بپرهيز از مصاحبت و همدمى با اشرار كه‏ اينان بر تو منّت گذارند بر اين كه تو از شرّ آنها سالم و در امان هستى. ٤٣٤٥ ٢٥- ايّاك و ملابسة الشّرّ فانّك تنيله نفسك قبل عدوّك، و تهلك به دينك قبل ايصاله الى غيرك. ٢ ٣٠٩ بپرهيز از پوشيدن جامه شرّ و بدى كه به راستى تو مى‏رسانى آن را به خويشتن پيش از رساندن به دشمن خود، و دين خود را بدان نابود و هلاك كرده‏اى پيش از آنكه شرّى را به ديگرى برسانى.

٤٣٤٦ ٢٦- اشدّ شي‏ء عقابا الشّرّ. ٢ ٣٨٥ سخت‏ترين چيزها از نظر عقاب و كيفر شرّ و بدى است.

٤٣٤٧ ٢٧- انّ هذه الطّبائع متباينة و خيرها ابعدها من الشّرّ. ٢ ٥٠٤ خصلتها و طبيعتهاى آدمى جداى از يكديگرند، و بهترين آنها آن است كه از شرّ و بدى دورتر باشد.

٤٣٤٨ ٢٨- انّ فى الشّرّ لوقاحة. ٢ ٤٨٧ به راستى كه در بدى بى‏شرمى است (يعنى بدى سبب بى‏شرمى مى‏شود).

٤٣٤٩ ٢٩- اذا رأيتم الشّرّ فابعدوا عنه.

٣ ١٢٦ هر گاه شرّ و بدى را ديديد از آن دورى كنيد.

٤٣٥٠ ٣٠- بئس الذّخر فعل الشّرّ. ٣ ٢٥٤ بد ذخيره و اندوخته‏اى است كار بد.

٤٣٥١ ٣١- ربّ شرّ فاجأك من حيث لا تحتسبه. ٤ ٧٨ چه بسا شرّ و بدى كه ناگهانى تو را در رسد از جايى كه گمان آن را نداشته‏اى.

٤٣٥٢ ٣٢- زيادة الشّرّ دنائة و مذلّة.

٤ ١١٦ زيادى شرّ و بدى، پستى و وسيله خوارى است.

٤٣٥٣ ٣٣- شرّ النّاس من لا يبالي أن يراه النّاس مسيئا. ٤ ١٦٩ بدترين مردم كسى است كه پروايى ندارد از اين كه مردم او را بد كاره بدانند

٤٣٥٤ ٣٤- شرّ النّاس من يخشى النّاس فى ربّه و لا يخشى ربّه في النّاس.

٤ ١٧٦ بدترين مردمان كسى است كه از مردم در مورد پروردگار خويش مى‏ترسد (و براى خوشنودى مردم نافرمانى خدا كند) ولى از پروردگار خود در مورد مردمان ترسى ندارد.

٤٣٥٥ ٣٥- شرّ النّاس من يبتغي الغوائل للنّاس. ٤ ١٧٦ بدترين مردم كسى است كه براى مردم مصيبت خواهد و در راه ناراحت كردن مردم گام بردارد.

٤٣٥٦ ٣٦- ظفر بالشّرّ من ركبه. ٤ ٢٧٤ پيروز شود به شرّ و بدى هر كس سوار بر آن شود. ٤٣٥٧ ٣٧- فاعل الشّرّ شرّ منه. ٤ ٤١٢ انجام دهنده كار بد، بدتر از خود بدى است.

٤٣٥٨ ٣٨- فعل الشّرّ مسبّة. ٤ ٤١٣ كار شرّ و بد، وسيله دشنام به انسان گردد.

٤٣٥٩ ٣٩- كلّ غالب بالشّرّ مغلوب. ٤ ٥٢٩ هر كس كه به وسيله شر و بدى غالب گردد در حقيقت مغلوب است.

٤٣٦٠ ٤٠- من فعل الشّرّ فعلى نفسه اعتدى. ٥ ٢٤٣ كسى كه كار بدى بكند بر خويشتن ستم كرده است.

٤٣٦١ ٤١- من ترك الشّرّ فتحت عليه ابواب الخير. ٥ ٢٧٦ كسى كه بدى را واگذارد، درهاى خير بر او گشوده شود.

٤٣٦٢ ٤٢- لن تتحقّق الخير حتّى تتبرّأ من الشّرّ. ٥ ٦٧ خير و خوبى را پا بر جا نكنى تا يكسره از شرّ و بدى بيزارى جويى.

٤٣٦٣ ٤٣- ليس بشرّ من الشّرّ الّا عقابه.

٥ ٨١ چيزى بدتر از بدى نيست مگر عقاب و كيفر آن.

٤٣٦٤ ٤٤- ليس شي‏ء افسد للامور و لا ابلغ فى هلاك الجمهور من الشّرّ. ٥ ٨٥ براى تباه كردن كارها و نابود كردن توده مردم، چيزى بدتر از شرّ و بدى نيست.

٤٣٦٥ ٤٥- من اسّس اساس الشّرّ اسّسه على نفسه. ٥ ٣٤٣ كسى كه اساس بدى را پى‏ريزى كند به زيان خودش پى‏ريزى كرده است.

٤٣٦٦ ٤٦- من أثار كامن الشّرّ كان فيه عطبه. ٥ ٣٤٩ كسى كه بشوراند بدى نهفته را نابودى خود در آن است.

٤٣٦٧ ٤٧- من اضمر الشّرّ لغيره فقد بدأ به نفسه. ٥ ٣٥٦ كسى كه تصميم شرّى را براى ديگرى در دل بگيرد به خويشتن آغاز كرده (و زيانش به خود او رسد).

٤٣٦٨ ٤٨- من عرّى من الشّرّ قلبه سلم له دينه و صدق يقينه. ٥ ٣٧٨ كسى كه دلش را از بدى برهنه كند، دين او سالم و يقين او راست و درست باشد.

٤٣٦٩ ٤٩- شرّ الاشرار من يتبجّح بالشّرّ. ٤ ١٧٤ بدترين اشرار و بدان، كسى است كه به بدى و بدى كردن شاد شود.

٤٣٧٠ ٥٠- شرّ النّاس من لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه. ٤ ١٧٥ بدترين مردم كسى است كه اميد خيرى از او نرود، و از شرّ او نيز كسى ايمن نباشد.

٤٣٧١ ٥١- طالب الخير بعمل الشّرّ فاسد العقل و الحسّ. ٤ ٢٥١ كسى كه كار نيكى را با انجام دادن عمل شرّى بجويد، عقل و احساسش فاسد و تباه است.

٤٣٧٢ ٥٢- من لم يعرف مضرّة الشّرّ لم يقدر على الامتناع منه. ٥ ٤١٩ كسى كه زيان كار بد را نشناسد و نداند، قادر بر خويشتن دارى از آن نخواهد بود. ٤٣٧٣ ٥٣- من كفّ شرّه فارج خيره.

٥ ٤٦٥ كسى كه شر و بدى خود را باز دارد اميد خير و خوبى از او داشته باش.

٤٣٧٤ ٥٤- من كره الشّرّ عصم. ٥ ٤٦٦ كسى كه شرّ را ناخوش دارد نگه داشته شود.

٤٣٧٥ ٥٥- من اعظم مصائب الاخيار حاجتهم الى مداراة الاشرار. ٦ ٤٧ از بزرگترين مصيبتهاى نيكان، نياز آنها به مدارا كردن با اشرار و بدان است.

٤٣٧٦ ٥٦- ما امن عذاب اللَّه من لم يأمن النّاس شرّه. ٦ ٧٩ ايمن نيست از عذاب خداوند كسى كه مردم از شرّش در امان نباشند.

٤٣٧٧ ٥٧- متّقى الشّرّ كفاعل الخير.

٦ ١٣٠ پرهيز كننده از بدى، همانند كسى است كه كار خير انجام دهد.

٤٣٧٨ ٥٨- مفتاح الخير التّبرّى من الشّرّ.

٦ ١٣٣ كليد خير و نيكى بيزارى جستن از شرّ و بدى است.

٤٣٧٩ ٥٩- لا يأمن مجالسوا الاشرار غوائل البلاء. ٦ ٤١١ هم نشينان با بدان و اشرار از گرفتارى‏هاى سخت در امان نيستند.

٤٣٨٠ ٦٠- لا ينجو من اللَّه سبحانه من لا ينجو النّاس من شرّه. ٦ ٤٢٨ رهايى نيابد از عذاب خداى سبحان كسى كه مردم از شرّ او رهايى و آسايش ندارند.

٤٣٨١ ٦١- ينبغي لمن عرف الاشرار أن يعتزلهم. ٦ ٤٤٣ براى كسى كه اشرار و بدان را بشناسد، سزاوار و شايسته است كه از آنها كناره جويد.

باب الشريعة (دين و آئين)

٤٣٨٢ ١- الشّريعة صلاح البريّة. ١ ١٨٣ شريعت براى صلاح و مصلحت بندگان خدا است.

٤٣٨٣ ٢- ذد عن شرائع الدّين و حط

ثغور المسلمين، و احرز دينك و امانتك بانصافك من نفسك، و العمل بالعدل فى رعيّتك. ٤ ٣٦ از شرائع و مقرّرات دين دفاع كن، و سرحدّات مسلمانان را نگهدارى كن، و دين و امانت خود را با انصاف دادن از خويش و به وسيله دادگسترى در ميان رعيّت خود حفظ كن.

باب الشرف

٤٣٨٤ ١- الشّرف مزيّة. ١ ١١ شرافت و بلندى مرتبه، برترى و فضيلتى است.

٤٣٨٥ ٢- الشّريف من شرفت خلاله.

١ ١٩١ شريف كسى است كه خصلتهاى او شريف و بلند باشد.

٤٣٨٦ ٣- الشّرف اصطناع العشيرة.

١ ٢٣٨ شرافت احسان كردن به عشيره و فاميل است.

٤٣٨٧ ٤- النّفس الشّريفة لا تثقل عليها المئونات. ٢ ١ بر نفسهاى شريف سنگين نيست خرجها (كه در راه كمك به مستمندان و احسان وصله رحم و امثال اينها مى‏كنند).

٤٣٨٨ ٥- ذو الشّرف لا تبطره منزلة نالها و ان عظمت، كالجبل الّذى لا تزعزعه الرّياح و الدّنىّ تبطره ادنى منزلة كالكلأ الّذى يحرّكه مرّ النّسيم.

٤ ٣٧ شخص شرافتمند را سر مست و ياغى نمى‏كند منزلت و مقامى كه به او برسد اگر چه مقام بزرگى باشد، همانند كوهى كه بادها آن را نلرزاند، ولى آدم پست را ياغى و سرمست كند پست‏ترين منزلتى كه به او رسد همانند گياهى كه ورزش نسيم آن را به حركت و جنبش در آورد.

٤٣٨٩ ٦- شرف الرّجل نزاهته، و جماله مروءته. ٤ ١٨٠ شرف مرد پاكيزگى او و زيبايى‏اش مردانگى او است.

٤٣٩٠ ٧- على قدر شرف النّفس تكون‏

المروءة. ٤ ٣١٢ به مقدار شرافت نفس است جوانمردى.

٤٣٩١ ٨- من شرفت نفسه كثرت عواطفه. ٥ ٢٤٠ كسى كه نفس او شريف باشد عواطف و مهر و شفقت او بسيار شود.

٤٣٩٢ ٩- من شرفت نفسه نزّهها عن دنائة المطالب. ٥ ٣٣٥ كسى كه نفس او شريف و بزرگ باشد آن را از پستى مطالب پاكيزه سازد.

٤٣٩٣ ١٠- من كمال الشّرف الاخذ بجامع الفضل. ٦ ٢٩ فرا گرفتن مجموعه فضيلت از كمال شرافت و بزرگى است.

٤٣٩٤ ١١- ما جار شريف. ٦ ٧٥ انسان شرافتمند به كسى ستم نكند.

٤٣٩٥ ١٢- لا يكمل الشّرف الّا بالسّخاء و التّواضع. ٦ ٤٠٩ كامل نشود شرافت انسان مگر به وجود و بخشندگى و فروتنى.

باب الشرك

٤٣٩٦ ١- الاشراك كفر. ١ ٤٣ شرك ورزيدن كفر و ناسپاسى است.

٤٣٩٧ ٢- اضرّ شي‏ء الشّرك. ٢ ٣٧٥ زيانبارترين چيزها، شرك به خداست.

٤٣٩٨ ٣- آفة الايمان الشّرك. ٣ ٩٧ آفت ايمان، شرك است.

٤٣٩٩ ٤- سبب الهلاك الشّرك. ٤ ١٢٥ سبب نابودى انسان شرك است.

٤٤٠٠ ٥- من ارتاب بالايمان اشرك.

٥ ٣٠٣ هر كس در باره ايمان خود شك و ترديد داشته باشد مشرك شده است.

باب الشركة

٤٤٠١ ١- الشّركة فى الملك تؤدّى الى الاضطراب. ٢ ٨٦ شركت در پادشاهى به اضطراب و آشفتگى انجامد.

٤٤٠٢ ٢- الشّركة فى الرّأى تؤدّى الى الصّواب. ٢ ٨٧ شركت در رأى و انديشه (و مشورت كردن) به درستى و صواب انجامد.

باب الشطط (تجاوز)

٤٤٠٣ ١- من كثر شططه كثر سخطه.

٥ ٢٢٥ كسى كه تجاوزش بسيار شد خشمش بسيار شود.

باب الشيطان

٤٤٠٤ ١- احذروا عدوّا نفذ فى الصّدور خفيّا، و نفث فى الآذان نجيّا. ٢ ٢٨٣ حذر كنيد از دشمنى كه در سينه‏ها به طور پنهانى نفوذ و رخنه كرده، و در گوشها به صورت رازگويى بدمد.

٤٤٠٥ ٢- احذروا عدوّ اللَّه ابليس ان يعديكم بدائه او يستفزّكم بخيله و رجله، فقد فوّق لكم سهم الوعيد و رماكم من مكان قريب. ٢ ٢٨٤ بر حذر باشيد از دشمن خدا شيطان كه شما را به بيمارى خود (تكبّر يا حسد) دچار كند، يا شما را به وسيله سواران و پيادگان لشكر خود برانگيزاند، كه به راستى تير تهديد را براى شما در كمان گذارده، و از جايى نزديك به سوى شما پرتاب كرده.

٤٤٠٦ ٣- جعلهم مرمى نبله و موطأ قدمه و مأخذه يده. ٣ ٣٧٣ شيطان اينان را، هدف تير و لگد مال پاى و دستگيره دست خود قرارشان داده.

٤٤٠٧ ٤- جعلوا الشّيطان لامرهم مالكا و جعلهم له اشراكا، ففرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم، فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم، و ركب بهم الزّلل و زيّن لهم الخطل، فعل من شركة الشّيطان فى سلطانه و نطق بالباطل على لسانه. ٣ ٣٧٨ شيطان را مالك خويشتن كرده، و او نيز آنان را دام خويش گردانده، در سينه‏هاشان جوجه كرده، و آنها را در دامنشان پرورش داده، و در نتيجه با چشم آنها مى‏نگرد، و با زبان آنان سخن گويد، و به وسيله آنها بر مركب لغزش سوار شده، و كردار ناپسند را در نظرشان جلوه داده، كردار كسى كه شيطان در پادشاهى او شريك گشته و سخن باطل را بر زبانش گذارده است.

٤٤٠٨ ٥- صافّوا الشّيطان بالمجاهدة و اغلبوه بالمخالفة، تزكوا انفسكم و تعلو عند اللَّه درجاتكم. ٤ ٢١٧ صف زنيد در برابر شيطان براى پيكار و بر او پيروز شويد به مخالفت با او، تا اين كه پاك شود نفسهاى شما و بلند گردد در پيشگاه خداوند درجات شما.

٤٤٠٩ ٦- غرور الشّيطان يسوّل و يطمع.

٤ ٣٧٨ فريب شيطان آدمى را گمراه كند و به طمع اندازد.

٤٤١٠ ٧- ليس لابليس وهق اعظم من الغضب و النّساء. ٥ ٨٣ كمندى براى شيطان بزرگتر از خشم كردن و زنان نيست.

٤٤١١ ٨- هم لمّة الشّيطان و حمّة النيران اولئك حزب الشّيطان الا انّ حزب الشّيطان هم الخاسرون. ٦ ١٩٥ آنها (يعنى منافقان) دار و دسته شيطان و شراره‏هاى آتش دوزخند، آنان حزب و گروه شيطانند، و آگاه باشيد كه گروه شيطان زيانكاران هستند.

٤٤١٢ ٩- لا تجعلنّ للشّيطان فى عملك نصيبا و لا على نفسك سبيلا. ٦ ٢٨٦ زنهار كه براى شيطان در عمل خويش بهره‏اى قرار ندهى، و نه از براى او بر خود راهى باز كنى.

باب الاشتغال (سرگرم شدن)

٤٤١٣ ١- اشتغال النّفس بما لا يصحبها بعد الموت من اكثر الوهن. ٢ ١٠٣ سرگرم شدن نفس انسانى به چيزى كه پس از مرگ با او همراه نباشد، از بيشترين ضعف و ناتوانى است.

٤٤١٤ ٢- كن مشغولا بما انت عنه مسئول. ٤ ٦٠١ مشغول و سرگرم باش بدانچه تو از آن باز خواست شوى.

٤٤١٥ ٣- من تشاغل بالزّمان شغله

٥ ١٨٤ كسى كه به روزگار سرگرم شود (و از) سعادت و كمال خود بى خبر ماند) روزگار نيز او را سرگرم سازد. (و هر روز براى او سرگرمى تازه‏اى پيش آورد، و در اين ميان اجل فرا رسد و تهى دست از اين جهان برود).

باب الشفاعة

٤٤١٦ ١- الشّفيع جناح الطّالب. ١ ١٠٢ شفيع (و واسطه) پر و بال جوينده است (كه براى پيشرفت كار كمكش كند).

٤٤١٧ ٢- استجيبوا لانبياء اللَّه و سلّموا لامرهم و اعملوا بطاعتهم تدخلوا فى شفاعتهم. ٢ ٢٤٦ اجابت كنيد پيامبران الهى را و در برابر دستور و فرمانشان تسليم باشيد و به پيروى از ايشان عمل كنيد تا در شفاعتشان داخل شويد.

باب الشفقة (مهربانى)

٤٤١٨ ١- انّ المؤمنين مشفقون. ٢ ٤٩٦ به راستى مؤمنان مهربانند.

باب المشقة (رنج و سختى)

٤٤١٩ ١- الثّواب بالمشقّة. ١ ٢٢ پاداش نيك را، به اندازه تحمل دشوارى دهند.

٤٤٢٠ ٢- ثواب العمل على قدر المشقّة فيه. ٣ ٣٤٧ پاداش عمل به اندازه سختى و دشوارى است كه در آن كشيده شده.

باب الشقاء (بدبختى، سختى و تنگى)

٤٤٢١ ١- الدّنيا دار الاشقياء. ١ ١١٩ دنيا خانه بدبختان است. ٤٤٢٢ ٢- سبب الشّقاء حبّ الدّنيا. ٤ ١٢١ سبب بدبختى انسان، محبّت و علاقه به دنياست.

٤٤٢٣ ٣- فى الدّنيا رغبة الاشقياء. ٤ ٤٠٦ در باره دنياست ميل و رغبت بدبختان.

٤٤٢٤ ٤- كلّ شقاء الى رخاء. ٤ ٥٢٨ هر سختى به سوى فراخى و گشايش‏

مى‏رود. ٤٤٢٥ ٥- كم من شقىّ حضره اجله و هو مجدّ فى الطّلب. ٤ ٥٥٤ چه بسيار بدبختى كه مرگش فرا رسيده ولى او سخت در طلب دنياست.

٤٤٢٦ ٦- من الشّقاء افساد المعاد. ٦ ١٤ از بدبختى است تباه كردن معاد (و روز واپسين).

٤٤٢٧ ٧- من علامة الشّقاء الاسائة الى الاخيار. ٦ ٢٠ از نشانه‏هاى بدبختى است، بد رفتارى و آزار به نيكان.

٤٤٢٨ ٨- من الشّقاء ان يصون المرء دنياه بدينه. ٦ ٢٧ از بدبختى است كه آدمى دنياى خود را به وسيله دينش حفظ كند.

٤٤٢٩ ٩- من حقّ اللّبيب ان يعدّ سوء عمله و قبح سيرته من شقاوة جدّه و نحسه. ٦ ٢٥ از حقّ انسان خردمند (كه شايسته او) است آن است كه بدى عمل و زشتى رويّه و طريقه خود را از بدبختى كوشش و نحوست آن بداند (و در رفع آن تلاش كند).

باب الشّكر (سپاسگزارى)

٤٤٣٠ ١- الشّكر زيادة. ١ ١٨ شكر، موجب فزونى است.

٤٤٣١ ٢- الشّكر مفروض. ١ ٤٣ شكر، واجب شده است.

٤٤٣٢ ٣- الشّكر مغنم. ١ ٥٩ شكر نعمت، غنيمتى است.

٤٤٣٣ ٤- الشّكر يدوم النّعم. ١ ١٠٣ شكر، نعمت را پايدار كند.

٤٤٣٤ ٥- الشّكر حصن النّعم. ١ ١٢٧ شكر و سپاسگزارى، حصار و دژ محكم حفظ نعمتهاست.

٤٤٣٥ ٦- الشّكر زينة للنّعماء. ١ ١٩٥ شكر، زيور نعمتهاست.

٤٤٣٦ ٧- النّعم تدوم بالشّكر. ١ ٢٧٣ نعمتها به وسيله شكر پايدار ماند.

٤٤٣٧ ٨- الشّكر ترجمان النّيّة و لسان الطّويّة. ١ ٣٤٣ شكر ترجمان نيّت قلبى، و زبان درونى دل انسانى است.

٤٤٣٨ ٩- الشّكر زينة الرّخاء و حصن النّعماء. ١ ٣٥٦ شكر، زيور دوران فراخى و توسعه، و قلعه محكم حفظ نعمتهاست.

٤٤٣٩ ١٠- الشّكر مأخوذ على اهل النّعم.

١ ٣٩٦ شكر، پيمانى است كه بر اهل نعمت گرفته شده (و واجب است بر آنها).

٤٤٤٠ ١١- الشّكر احد الجزائين. ٢ ٢٧ شكر، يكى از دو بخش پاداش است.

٤٤٤١ ١٢- المعروف غلّ لا يفكّه الّا شكر او مكافاة. ٢ ٤٤ كار نيك زنجيرى است (بسته به گردن كسى كه به او نيكى شده) و باز نكند آن را جز سپاسگزارى يا پاداش آن (و معامله به مثل).

٤٤٤٢ ١٣- المؤمن بين نعمة و خطيئة لا يصلحهما الّا الشّكر و الاستغفار. ٢ ٤٤ مؤمن ميان دو چيز است يكى نعمت (كه خدا به او مى‏دهد) و ديگرى خطا (و گناهى كه احيانا از او سر مى‏زند) و اصلاح نكند اين دو را مگر سپاسگزارى (در برابر نعمت) و استغفار (در برابر گناه).

٤٤٤٣ ١٤- الشّكر على النّعمة جزاء لماضيها و اجتلاب لآتيها. ٢ ١١٩ شكر بر نعمت، پاداشى است براى گذشته آن، و وسيله جذب و ادامه آن در آينده است.

٤٤٤٤ ١٥- النّعمة موصولة بالشّكر و الشّكر موصول بالمزيد، و هما

مقرونان فى قرن، فلن ينقطع المزيد من اللَّه سبحانه حتّى ينقطع الشّكر من الشّاكر. ٢ ١٣٤ نعمت پيوند خورده به شكر، و شكر نيز پيوند خورده به افزونى، و اين دو بسته به يكديگرند در شاخى (همانند ريسمان پيوسته‏اى كه به شاخ مى‏بندد) و افزونى نعمت از سوى خداى سبحان بريده نشود تا وقتى كه شكر از سوى شكر گزار بريده شود (كه در آن وقت افزونى نعمت هم قطع مى‏شود).

٤٤٤٥ ١٦- الشّكر اعظم قدرا من المعروف لانّ الشّكر يبقى و المعروف يفنى. ٢ ١٥٧ شكر و سپاسگزارى ارزشمندتر است از كار نيك، زيرا شكر به جاى مى‏ماند و كار نيك از ميان مى‏رود.

٤٤٤٦ ١٧- اكثر النّظر الى من فضّلت عليه فانّ ذلك من ابواب الشّكر. ٢ ٢٠٢ بسيار كن نظر و نگاه خود را به كسى كه بر او افزونى و برترى دارى (و زير دست تو هستند)، كه به راستى اين كار از درهاى سپاسگزارى و شكر نعمت است.

٤٤٤٧ ١٨- احسنوا جوار نعم الدّين و الدّنيا بالشّكر لمن دلّ عليها. ٢ ٢٤٩ نيكو كنيد همسايگى نعمتهاى دين و دنيا را به سپاسگزارى از كسى كه راهنمايى كرده بر آنها.

٤٤٤٨ ١٩- اغتنموا الشّكر فادنى نفعه الزّيادة. ٢ ٢٥٥ فرصت شماريد و غنيمت دانيد شكر و سپاسگزارى را كه كمترين سود آن فزونى نعمت است.

٤٤٤٩ ٢٠- اشكر تزد. ٢ ١٧٤ شكر نعمت كن تا نعمتت افزون شود. ٤٤٥٠ ٢١- استدم الشّكر تدم عليك النّعمة. ٢ ١٧٧ شكر نعمت را ادامه ده و پايدار كن تا نعمت بر تو پايدار بماند.

٤٤٥١ ٢٢- اشتغل بشكر النّعمة عن التّطرّب بها. ٢ ١٨٦

سرگرم شود به شكر نعمت به جاى شادمانى كردن بدان.

٤٤٥٢ ٢٣- اشكر من انعم عليك و انعم على من شكرك، فانّه لا زوال للنّعمة اذا شكرت و لا بقاء لها اذا كفرت.

٢ ٢١٦ شكر كن از كسى كه به تو نعمت داده و انعام كرده، و انعام كن و ببخشاى بر كسى كه از تو سپاسگزارى كند، كه به راستى نعمت هنگامى كه شكر گزارى شود زوال ندارد، و چون كفران و ناسپاسى شود دوام ندارد.

٤٤٥٣ ٢٤- احسن السّمعة شكر ينشر.

٢ ٤٠١ بهترين آوازه نيك و نيكنامى، سپاسگزارى و شكرى است كه پراكنده شود. ٤٤٥٤ ٢٥- احسن شكر النّعم الانعام بها.

٢ ٤٠٧ بهترين سپاسگزارى و شكر نعمت، بخشودن آن نعمت به ديگرى است.

٤٤٥٥ ٢٦- احقّ من شكرت من لا يمنع مزيدك. ٢ ٤١٢ شايسته‏ترين كسى كه بايد سپاسش گويى، كسى است كه فزونى نعمت را از تو دريغ ندارد.

٤٤٥٦ ٢٧- احسن النّاس حالا فى النّعم من استدام حاضرها بالشّكر و ارتجع فائتها بالصّبر. ٢ ٤٥٧ بهترين مردم در مورد نعمتهاى الهى كسى است كه نعمت موجود را به‏وسيله شكر، مستدام و پايدار بدارد، و نعمت از دست رفته را به وسيله بردبارى و صبر بازگرداند.

٤٤٥٧ ٢٨- اوّل ما يجب عليكم للَّه سبحانه شكر اياديه و ابتغاء مراضيه.

٢ ٤٦٨نخستين چيزى كه از جانب خداى سبحان بر شما واجب و لازم است شكر نعمتهاى او، و طلب كردن و جستجو نمودن خوشنودى‏هاى او است.

٤٤٥٨ ٢٩- ابلغ ما تستمدّ به النّعمة الشّكر، و اعظم ما تمحّص به المحنة الصّبر. ٢ ٤٧٥ رساترين چيزى كه نعمت بدان ادامه مى‏يابد شكر و سپاسگزارى است، و بزرگترين چيزى كه رنج و محنت را بزدايد صبر و بردبارى است.

٤٤٥٩ ٣٠- احقّ النّاس بزيادة النّعمة اشكرهم لما اعطى منها. ٢ ٤٧٥ شايسته‏ترين مردم به فزونى نعمت، كسى است كه شكر و سپاسگزارى‏اش نسبت به آنچه به او عطا شده بيشتر باشد.

٤٤٦٠ ٣١- احبّ النّاس الى اللَّه سبحانه العامل فيما انعم به عليه بالشّكر و ابغضهم اليه العامل فى نعمه بكفرها. ٢ ٤٧٦ محبوب‏ترين مردم در پيشگاه خداى سبحان كسى است كه در مورد آنچه به او انعام فرموده سپاسگزارى و شكر كند، و مبغوض‏ترين آنان در نزد او كسى است كه در مورد نعمتهاى او كفران و ناسپاسى كند.

٤٤٦١ ٣٢- انّ للَّه تعالى فى كلّ نعمة حقّا من الشّكر، فمن ادّاها زاده منها و من قصّر عنه خاطر بزوال نعمته. ٢ ٥٦٣ به راستى كه خداى تعالى را در هر نعمتى كه داده است حقّى است از شكر و سپاسگزارى ، كه هر كه آن را پرداخت و ادا كرد خداوند بر آن بيفزايد، و هر كس كوتاهى كرد خود را به مخاطره زوال نعمت افكنده است.

٤٤٦٢ ٣٣- انّما ينبغي لاهل العصمة و المصنوع اليهم فى السّلامة، ان يرحموا اهل المعصية و الذّنوب، و ان يكون الشّكر على معافاتهم هو الغالب عليهم و الحاجز لهم. ٣ ٨٩ به راستى كه شايسته است براى اهل عصمت، و آنها كه خداوند سلامت و تندرستى را به ايشان ارزانى داشته كه بر اهل معصيت و گناه ترحّم كنند، و اين كه سپاسگزارى به تندرستى بر زندگى آنها غالب باشد، و پرده و مانعى باشد براى آنها. ٤٤٦٣ ٣٤- اذا انعمت بالنّعمة فقد قضيت شكرها. ٣ ١٢٣ هر گاه نعمت را به ديگرى بخشيدى شكر آن را به جاى آورده‏اى.

٤٤٦٤ ٣٥- اذا قصرت يدك عن المكافاة فاطل لسانك بالشّكر. ٣ ١٣٧ هر گاه دستت كوتاه است از پاداش دادن به نعمت (و توانايى مكافات و پاداش نعمت كسى را ندارى) زبانت را به سپاس او دراز كن.

٤٤٦٥ ٣٦- اذا نزلت بك النّعمة فاجعل قراها الشّكر. ٣ ١٣٨ هر گاه نعمت بر تو فرود آمد، پذيرايى آن را شكر و سپاس آن قرار ده.

٤٤٦٦ ٣٧- اذا وصلت اليكم اطراف النّعم فلا تنفّروا اقصاها بقلّة الشّكر.

٣ ١٦٣ هنگامى كه كناره‏هاى نعمت به شما رسيد، دنباله آن را با كمى شكر گزارى از خود فرارى ندهيد (و دور نسازيد).

٤٤٦٧ ٣٨- اذا اعطيت فاشكر. ٣ ١١٤ هنگامى كه عطايى به تو رسيد شكرانه آن را به جاى آور.

٤٤٦٨ ٣٩- بالشّكر تدوم النّعم. ٣ ١٩٨ به وسيله شكر است كه نعمتها پايدار ماند.

٤٤٦٩ ٤٠- بالشّكر تستجلب الزّيادة.

٣ ٢٠١ به وسيله شكر افزونى نعمت جلب شود.

٤٤٧٠ ٤١- ثمرة الشّكر زيادة النّعم.

٣ ٣٢٨ ميوه شكر افزونى نعمت‏هاست.

٤٤٧١ ٤٢- حسن الشّكر يوجب الزّيادة.

٣ ٣٨٢ شكر نيكو، موجب افزونى نعمت گردد.

٤٤٧٢ ٤٣- ان اتاكم اللَّه بنعمة فاشكروا. ٣ ١ اگر خداوند به شما نعمتى داد سپاسگزارى كنيد.

٤٤٧٣ ٤٤- خير النّاس من اذا اعطى شكر و اذا ابتلى صبروا و اذا ظلم غفر. ٣ ٤٣٣ بهترين مردم كسى است كه چون نعمتى به او عطا شد شكر و سپاسگزارى كند، و چون به بلا دچار شد صبر و بردبارى كند، و چون ستمى به او شد درگذرد.

٤٤٧٤ ٤٥- خير الشّكر ما كان كافلا بالمزيد. ٣ ٤٣١ بهترين شكرها آن شكرى است كه ضامن فزونى باشد. ٤٤٧٥ ٤٦- خير الاعمال ما اكتسب شكرا. ٣ ٤٢٢ بهترين عملها آن است كه شكر و سپاسى را كسب كند.

٤٤٧٦ ٤٧- حقّ اللَّه سبحانه عليكم فى اليسر البرّ و الشّكر، و فى العسر الرّضاء و الصّبر. ٣ ٤٠٨ حقّى كه خداى سبحان بر شما دارد آن است كه در دارايى و آسايش نيكى و سپاسگزارى كنيد، و در سختى و فشار زندگى خوشنود و راضى و بردبار باشيد.

٤٤٧٧ ٤٨- دوام الشّكر عنوان درك الزّيادة. ٤ ٢٢ دائم و پيوسته بودن شكر، سر آغاز دريافت فزونى نعمت است.