ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 53647
دانلود: 9378


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 53647 / دانلود: 9378
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الشكوى (گله و درد دل)

٤٤٧٨ ٤٩- ربّ كادح لمن لا يشكره. ٤ ٥٩ چه بسا تلاشگرى كه تلاش كند براى كسى كه سپاسش نگويد (و شكر تلاشش را نگذارد). ٤٤٧٩ ٥٠- ربّ جامع لمن لا يشكره.

٤ ٧١ چه بسا گرد آورنده مال (و به جاى گذارنده آن) براى كسى كه سپاس آن ندارد.

٤٤٨٠ ٥١- زوال النّعم بمنع حقوق اللَّه منها و التّقصير فى شكرها. ٤ ١١٠ زائل شدن نعمتها به جلوگيرى از پرداخت حقوق خدا از آنها، و كوتاهى كردن در شكر آنها است.

٤٤٨١ ٥٢- زيادة الشّكر و صلّة الرّحم تزيد ان النّعم و تفسحان فى الاجل.

٤ ١١٢ شكر بسيار وصله رحم نعمتها را افزون و عمرها را طولانى كند.

٤٤٨٢ ٥٣- سبب المزيد الشّكر. ٤ ١٢٥ سبب افزونى نعمت شكرانه آن است.

٤٤٨٣ ٥٤- شكر الهك بطول الثّناء.

٤ ١٥٨ سپاسگزارى و شكر پروردگار به آن است كه مدح و ثناى او را طولانى كنى.

٤٤٨٤ ٥٥- شكر من فوقك بصدق الولاء. ٤ ١٥٨ سپاسگزارى از كسى كه بالاتر و ما فوق تو است به اين است كه در دوستى او صداقت و راستى داشته باشى.

٤٤٨٥ ٥٦- شكر النّعم عصمة من النّقم.

٤ ١٥٩ شكر نعمتها انسان را از عقابها و انتقامهاى الهى نگه دارد.

٤٤٨٦ ٥٧- شكر الاله يدرّ النّعم. ٤ ١٥٩ شكرانه پروردگار، نعمتها را ريزان و فراوان كند.

٤٤٨٧ ٥٨- شكر النّعمة يقضى بمزيدها

و يوجب تجديدها. ٤ ١٥٩ شكر نعمت حكم مى‏كند به افزونى آن و موجب تجديد و تازه شدن آن را گردد.

٤٤٨٨ ٥٩- شكر النّعمة امان من تحويلها و كفيل بتأييدها. ٤ ١٥٩ شكر نعمت ايمنى بخش است از دگرگونى آن، و پايندگى آن را ضمانت مى‏كند.

٤٤٨٩ ٦٠- شكر نعمة سالفة يقضى بتجدّد نعم مستأنفة. ٤ ١٦٠ شكر نعمت گذشته حكم مى‏كند به تجديد نعمتهاى تازه‏اى در آينده.

٤٤٩٠ ٦١- شكر النّعم يضاعفها و يزيدها. ٤ ١٦٠ شكر نعمتهاى آنها را دو چندان كند و افزون گرداند.

٤٤٩١ ٦٢- شكر النّعم يوجب مزيدها و كفرها برهان جحودها. ٤ ١٦٠ شكر نعمتها، موجب افزونى آنها گردد، و كفران آنها نشانه و دليل بر كم شدن و از بين رفتن آنهاست.

٤٤٩٢ ٦٣- شكر النّعمة امان من حلول النّقمة. ٤ ١٦٠ شكر نعمت، از فرود آمدن عذاب و نقمت الهى ايمنى دهد.

٤٤٩٣ ٦٤- شكرك للرّاضى عنك يزيده رضى و وفاء. ٤ ١٦١ شكر و سپاسگزارى تو از كسى كه از تو خوشنود است، خوشنودى و وفادارى او را نسبت به تو افزون كند.

٤٤٩٤ ٦٥- شكرك للسّاخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطّفا. ٤ ١٦١ سپاسگزارى تو از كسى كه بر تو خشمگين است موجب اصلاح و مهربانى او گردد.

٤٤٩٥ ٦٦- شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ اشدّه، و رزقت برّه. ٤ ١٦١ (و در حضور آن حضرت كسى به مردى كه خداوند به- او پسرى داده بود گفت : «قدم اين يكّه سوار دلاور بر تو مبارك باد» امامعليه‌السلام به او فرمود اين گونه مگو، لكن بگو : ) سپاس بخشنده را بگذار، و قدم بخشوده شده بر تو مبارك باد، اميدوارم‏ اين مولود بزرگ شود و از نيكوئيهايش بهره‏گيرى ٤٤٩٦ ٦٧- شكر الاحسان من اثنى على مسديه و ذكر بالجميل موليه. ٤ ١٦٢ احسان و نيكى را كسى سپاسگزارى كرده كه احسان كننده را ستايش كند، و صاحب آن را به نيكى ياد كند.

٤٤٩٧ ٦٨- شرّ النّاس من لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة. ٤ ١٧٠ بدترين مردم كسى است كه شكر نعمت به جاى نياورد، و رعايت حرمت ديگران نكند.

٤٤٩٨ ٦٩- عليك بالشّكر فى السّرّاء و الضّرّاء. ٤ ٢٨٦ بر تو باد به شكرگزارى در خوشى و ناخوشى.

٤٤٩٩ ٧٠- عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدان النّعمة و يزيلان المحنة. ٤ ٣٠٤ بر شما باد به دوام و پيوستگى شكر و ملازم بودن صبر و بردبارى، زيرا اين دو، نعمت را افزون و محنت و رنج را زائل كنند.

٤٥٠٠ ٧١- فى الرّخاء تكون فضيلة الشّكر. ٤ ٣٩٩ فضيلت و برترى شكر در فراخى زندگى است. (كه آدمى طغيان نكند و سپاس نعمت خداى را به جاى آورد).

٤٥٠١ ٧٢- فى شكر النّعم دوامها. ٤ ٤٠١ در شكر و سپاسگزارى نعمتها پايندگى و دوام آنهاست.

٤٥٠٢ ٧٣- فى الشّكر تكون الزّيادة.

٤٥٠٣ ٧٤- فى كلّ برّ شكر. ٤ ٤٠٦ در هر نيكى شكرى است (جداگانه).

٤٥٠٤ ٧٥- قد اوجب الدّهر شكره على من بلغ سؤله. ٤ ٤٧٨ روزگار شكر خويش را واجب كرده بر كسى كه به خواسته‏اش برسد.

٤٥٠٥ ٧٦- قلّة الشّكر تزهّد فى اصطناع‏

المعروف. ٤ ٥٠١ كمى شكر و سپاسگزارى، موجب بى‏رغبتى و بى‏اعتنايى در انجام كار نيك شود.

٤٥٠٦ ٧٧- قيّدوا قوادم النّعم بالشّكر، فما كلّ شارد بمردود. ٤ ٥١٧ در بند كنيد پيش در آمدهاى نعمتها را به وسيله شكر كه هر گريخته‏اى باز نگردد. ٤٥٠٧ ٧٨- كفى بالشّكر زيادة. ٤ ٥٧٧ براى فزونى نعمت شكرانه آن كافى است.

٤٥٠٨ ٧٩- كافل المزيد الشّكر. ٤ ٦٣٢ ضامن و كفيل فزونى نعمت شكرانه آن است.

٤٥٠٩ ٨٠- كن فى السّرّا عبدا شكورا و فى الضّرّاء عبدا صبورا. ٤ ٦٠٢ در خوشى و فراخى زندگى بنده‏اى باش پر سپاس و شكرگزار، و در سختى و ناخوشى بنده‏اى باش پر صبر و بردبار.

٤٥١٠ ٨١- من شكر دامت نعمته. ٥ ١٧٦ كسى كه شكر كند، نعمتش دوام يابد.

٤٥١١ ٨٢- من كثر شكره تضاعفت نعمه. ٥ ٢٠٠ كسى كه شكر و سپاسگزارى‏اش بسيار باشد نعمتهايش دو چندان گردد.

٤٥١٢ ٨٣- من شكر استحقّ الزّيادة.

٥ ١٥٤ كسى كه شكر گزارد سزاوار فزونى نعمت گردد.

٤٥١٣ ٨٤- من منع برّا منع شكرا. ٥ ٢٢٨ كسى كه از كار نيكى جلوگيرى كند از سپاس و شكرى خود را بى‏بهره كرده است.

٤٥١٤ ٨٥- من لم يشكر النّعمة عوقب بزوالها. ٥ ٢٤٧ كسى كه شكر نعمت را به جاى نياورد كيفر شود به زوال آن نعمت.

٤٥١٥ ٨٦- من شكر على الاسائة سخر

به. ٥ ٢٧٣ كسى را كه به كار بد شكرگزارى كنند در حقيقت او را مسخره و ريشخند كرده‏اند.

٤٥١٦ ٨٧- من الهم الشّكر لم يعدم الزّيادة. ٥ ٢٣٧ كسى كه شكر نعمت به او الهام شد (و به دلش افتاد و انجام داد) از فزونى نعمت محروم نشود.

٤٥١٧ ٨٨- من انعم عليه فشكر كمن ابتلى فصبر. ٥ ٢٩٧ كسى كه به او نعمتى داده شد و شكر آن را به جاى آورد همانند كسى است كه گرفتار بلا شده و صبر كرده است. ٤٥١٨ ٨٩- من ادام الشّكر استدام البرّ.

٥ ٢٧٦ كسى كه به سپاسگزارى و شكر ادامه دهد، نيكى را ادامه داده است. ٤٥١٩ ٩٠- ليكن الشّكر شاغلا لك على معافاتك ممّا ابتلى به غيرك. ٥ ٤٨ بايد (پيوسته) شكر و سپاس سرگرمت كند كه خود را از بلاهايى كه ديگران بدان گرفتارند تندرست مى‏بينى. ٤٥٢٠ ٩١- لن يقدر أحد أن يحصّن النّعم بمثل شكرها. ٥ ٦٨ هيچ گاه كسى قدرت ندارد كه نعمتها را همانند شكر آنها نگه دارى كند (كه شكر بهترين نگه دار نعمتها و بيمه كننده آنهاست).

٤٥٢١ ٩٢- لن يستطيع أحد أن يشكر النّعم بمثل الانعام بها. ٥ ٦٩ هرگز كسى نتواند نعمتها را همانند انعام و بخشيدن آنها به ديگران شكر كند.

٤٥٢٢ ٩٣- لن يقدر أحد أن يستديم النّعم بمثل شكرها و لا يزينها بمثل بذلها.

٥ ٧٠ هرگز كسى قدرت ندارد نعمتها را پايدار كند، همانند شكر آنها، و آراسته گرداند آنها را بمانند بذل و بخشش آنها.

٤٥٢٣ ٩٤- من شكر المعروف فقد قضى‏

حقّه. ٥ ٣٠٦ كسى كه كار نيك را سپاسگزارى كرد حقّ آن را ادا كرده است.

٤٥٢٤ ٩٥- من شكرك من غير صنيعة فلا تأمن ذمّه من غير قطيعة. ٥ ٣٢٢ كسى كه تو را بى‏آنكه به او نيكى كرده باشى سپاسگزارى كند، ايمن نباش از نكوهش و مذمّت او بى آنكه از او بريده باشى و آزادى به او رسانده باشى. ٤٥٢٥ ٩٦- من شكر من انعم عليه فقد كافاه. ٥ ٣٢٧ كسى كه سپاسگزارى كند از كسى كه به او نعمتى داده، پاداش آن را به جاى آورده است.

٤٥٢٦ ٩٧- من لم يشكر الانعام فليعدّ من الانعام. ٥ ٣٤٢ كسى كه از نعمت بخشى و احسان ديگران سپاس گزارى نكند بايد او را از چهار پايان به شمار آورد.

٤٥٢٧ ٩٨- من شكر على غير احسان ذمّ على غير اسائة. ٥ ٣٤٩ كسى كه بدون سابقه احسان و نيكى شكر و سپاس گويد، بدون سابقه بدى هم نكوهش كند.

٤٥٢٨ ٩٩- من بذل لك جهد عنايته فابذل له جهد شكرك. ٥ ٣٦٠ كسى كه بذل كند به تو نهايت اهتمام و عنايت خود را، تو نيز نهايت سپاسگزارى خود را به او بذل كن.

٤٥٢٩ ١٠٠- من حاط النّعم بالشّكر حيط بالمزيد. ٥ ٣٦٧ كسى كه نگه دارد نعمتها را به وسيله شكر، نگاه داشته شود به فزونى نعمت.

٤٥٣٠ ١٠١- من جعل الحمد ختام النّعمة جعله اللَّه سبحانه مفتاح المزيد. ٥ ٣٩٢ كسى كه حمد و ستايش خداوند را پايان نعمت خود قرار دهد، خداوند همان حمد او را كليد فزونى نعمت او گرداند.

٤٥٣١ ١٠٢- ما حصّنت النّعم بمثل الشّكر.

٦ ٥٩ نگهدارى شده است نعمتها به چيزى همانند شكر و سپاسگزارى.

٤٥٣٢ ١٠٣- من لم يحط النّعم بالشّكر لها فقد عرّضها لزوالها. ٥ ٤١٣ كسى كه فرانگيرد نعمتها را به شكر و سپاسگزارى، آنها را در معرض زوال و نابودى قرار داده است.

٤٥٣٣ ١٠٤- من لم يشكر الاحسان لم يعده الحرمان. ٥ ٤١٦ كسى كه شكر احسان نكند محروميت از او نگذرد (و گرفتار محروميّت و بى‏بهره ماندن از نعمت گردد).

٤٥٣٤ ١٠٥- من شكر اللَّه زاده. ٥ ٤٤٥ كسى كه شكر خدا كند خداوند نعمتش افزون كند.

٤٥٣٥ ١٠٦- من شكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل ان يظهر على لسانه. ٥ ٤٤٥ كسى كه به دل شكر نعمت گزارد شايسته فزونى نعمت گردد پيش از آنكه بر زبان آرد.

٤٥٣٦ ١٠٧- من كثر شكره كثر خيره. ٥ ٤٤٦ كسى كه شكرش بسيار گردد، خير و نيكى‏اش زياد گردد.

٤٥٣٧ ١٠٨- من قلّ شكره زال خيره.

٥ ٤٤٦ كسى كه شكرش كم شود، خيرش زائل شود.

٤٥٣٨ ١٠٩- من اوتى نعمة فقد استعبد بها حتّى يعتقه القيام بشكرها. ٥ ٤٤٧ كسى كه نعمتى به او داده شد تحت بردگى در آمده تا به وسيله اداى شكر آن، خود را آزاد كند.

٤٥٣٩ ١١٠- من شكر اللَّه سبحانه وجب عليه شكر ثان و اذ وفّقه لشكره و هو شكر الشّكر. ٥ ٤٤٨ كسى كه خداى سبحان را شكر گزارد، بر او شكر ديگرى نيز واجب گردد، يعنى شكر توفيقى كه براى شكرگزارى يافته كه اين شكر شكر است.

٤٥٤٠ ١١١- من شكر اليك معروفك فقد سألك. ٥ ٤٥٢ كسى كه از احسان تو نزدت شكر گزارى‏ كند از تو درخواست كرده (يعنى همين شكر را دستاويز سؤال خود كرده است).

٤٥٤١ ١١٢- من لم يشكر النّعمة منع الزّيادة. ٥ ٤٥٩ كسى كه شكر نعمت نكند از فزونى نعمت جلوگيرى شود.

٤٥٤٢ ١١٣- من حمد اللَّه اغناه. ٥ ٤٤٥ كسى كه خداى را حمد و ستايش كند خداوند بى‏نيازش كند.

٤٥٤٣ ١١٤- ما نال المجد من عداه الحمد. ٦ ٦٥ به مجد و شوكت نرسد كسى كه حمد و ستايش از او بگذرد (يعنى با احسان به مردم نتواند ستايش آنان را به خود جلب كند).

٤٥٤٤ ١١٥- ما حرست النّعم بمثل الشّكر.

٦ ٦٩ نعمتهاى به چيزى همانند شكر، حراست و نگهبانى نشود.

٤٥٤٥ ١١٦- ما كان اللَّه سبحانه ليفتح على احد باب الشّكر و يغلق عليه باب المزيد. ٦ ٨٨ شيوه خداى سبحان اين نيست كه در شكر را به روى كسى باز كند، و در افزونى نعمت را بر او ببندد. ٤٥٤٦ ١١٧- مع الشّكر تدوم النّعمة.

٦ ١٢٠ با سپاسگزارى و شكر است كه نعمت دوام يابد.

٤٥٤٧ ١١٨- نعمة لا تشكر كسيّئة لا تغفر.

٦ ١٧٠ نعمتى كه شكر گزارى نشود همانند گناهى است كه آمرزيده نشود.

٤٥٤٨ ١١٩- مصيبة يرجى خيرها خير من نعمة لا يؤدّى شكرها. ٦ ١٤٦ مصيبتى كه اميد خير در آن مى‏رود بهتر است از نعمتى كه شكر آن گزارده نشود.

٤٥٤٩ ١٢٠- لا تنسوا عند النّعمة شكركم.

٦ ٢٧٦ در هنگام رسيدن نعمت وظيفه شكرگزارى خود را فراموش نكنيد.

٤٥٥٠ ١٢١- لا تحاط النّعم الّا بالشّكر.

٦ ٣٧٦ نگه داشته نشود نعمتها مگر به وسيله شكر.

٤٥٥١ ١٢٢- لا يحوز الشّكر إلّا من بذل ماله. ٦ ٣٩٧ فراهم نكند سپاس (مردم) را مگر كسى كه بذل و بخشش كند مال خود را.

٤٥٥٢ ١٢٣- لا يحمد حامد الّا ربّه. ٦ ٢٦٠ ستايش نكند ستايشگرى جز پروردگار خود را.

باب الشك

٤٥٥٣ ١- الشّكّ ارتياب. ١ ٣٢ شك و ترديد موجب اضطراب و نا آرامى است.

٤٥٥٤ ٢- الشّكّ كفر. ١ ٣٧ شك و ترديد (در دين) كفر است.

٤٥٥٥ ٣- الشّكّ يفسد الدّين. ١ ١٨٤ شك، دين را تباه كند.

٤٥٥٦ ٤- الشّكّ يحبط الايمان. ١ ١٨٩ شك، ايمان را باطل و بى‏ثمر گرداند.

٤٥٥٧ ٥- الشّكّ ثمرة الجهل. ١ ١٨٩ شك، ميوه جهل و نادانى است.

٤٥٥٨ ٦- الشّاكّ لا يقين له. ١ ٢٥٢ انسان شك دار يقين ندارد.

٤٥٥٩ ٧- الشّكّ يطفى‏ء نور القلب. ١ ٣٢٥ شك، نور دل را خاموش كند.

٤٥٦٠ ٨- الشّكّ يفسد اليقين و يبطل الدّين. ٢ ٧٣ شك، يقين را تباه كند و دين را باطل گرداند.

٤٥٦١ ٩- ايّاك و الشّكّ فانّه يفسد الدّين و يبطل اليقين. ٢ ٢٨٧ بپرهيز از شك و ترديد زيرا شك دين را فاسد و يقين را باطل گرداند.

٤٥٦٢ ١٠- اعلم النّاس من لم يزل الشّكّ يقينه. ٢ ٤٣٩

داناترين مردم كسى است كه شك و ترديد، يقين او را باطل نگرداند.

٤٥٦٣ ١١- اهلك شي‏ء الشّكّ و الارتياب و املك شي‏ء الورع و الاجتناب. ٢ ٤٦٦ نابود كننده‏ترين چيزها شك و ترديد است، و نگهدارنده‏ترين چيزها پارسايى و پرهيز از گناه است.

٤٥٦٤ ١٢- آفة اليقين الشّكّ. ٣ ٩٨ آفت، يقين شك و ترديد است.

٤٥٦٥ ١٣- بدوام الشّكّ يحدث الشّرك.

٣ ٢٢٠ با ادامه شك و ترديد شرك پديد آيد.

٤٥٦٦ ١٤- ثمرة الشّكّ الحيرة. ٣ ٣٢٧ ميوه شك سرگردانى است.

٤٥٦٧ ١٥- سبب الحيرة الشّكّ. ٤ ١٢٥ سبب سرگردانى، شك و ترديد است.

٤٥٦٨ ١٦- شرّ الامور أكثرها شكّا. ٤ ١٧٢ بدترين كارها آن است كه شك و ترديد آن بيشتر باشد.

٤٥٦٩ ١٧- شرّ الايمان ما دخله الشّكّ.

٤ ١٧٣ بدترين ايمان آن است كه شك در آن وارد شود.

٤٥٧٠ ١٨- شرّ القلوب الشّاكّ فى ايمانه.

٤ ١٧٧ بدترين دلها آن است كه در ايمان خود شك داشته باشد.

٤٥٧١ ١٩- صن ايمانك من الشّكّ فانّ الشّكّ يفسد الايمان كما يفسد الملح العسل. ٤ ٢٠٠ ايمان خود را از شك نگه دار كه به راستى شك ايمان را تباه كند همان گونه كه نمك عسل را فاسد گرداند.

٤٥٧٢ ٢٠- لن يضلّ المرء حتّى يغلب شكّه يقينه. ٥ ٧١ هيچ گاه گمراه نشود كسى، مگر زمانى كه شك و ترديد بر يقين او غالب آيد.

٤٥٧٣ ٢١- من يتردّد يزدد شكّا. ٥ ٢٠٤ كسى كه ترديد كند شك او افزون گردد.

٤٥٧٤ ٢٢- من كثر شكّه فسد دينه. ٥ ٢٠٥ كسى كه شك او زياد شد دين او تباه‏ شود.

٤٥٧٥ ٢٣- من أخيب ممّن تعدّى اليقين الى الشّكّ و الحيرة. ٥ ٢٢٣ چه كسى نوميدتر و يا زيانكارتر است از آنكه تجاوز كند و بگذرد از يقين به سوى شك و سرگردانى (يعنى بگذرد از آخرت يقينى به سوى دنياى سرگردانى و پر از ترديد).

٤٥٧٦ ٢٤- من عمى عمّا بين يديه غرس الشّك بين جنبيه. ٥ ٣٨٢ كسى كه كور باشد از (ديدن) آنچه پيش روى او است، بكارد درخت شك را ميان دو پهلوى خود (و در دل خويش).

٤٥٧٧ ٢٥- من شقاء المرء ان يفسد الشّكّ يقينه. ٦ ٢٧ از بدبختى انسان است كه شك و ترديد يقينش را تباه كند.

٤٥٧٨ ٢٦- ما آمن باللَّه من سكن الشّكّ قلبه. ٦ ٦٦ ايمان به خدا نياورد كسى كه شك در دلش سكنى گزيده است.

٤٥٧٩ ٢٧- لا تجعلوا يقينكم شكّا و لا علمكم جهلا. ٦ ٣٠٤ يقين خود را به شك و علم خود را به جهل تبديل نكنيد (يعنى يقين و علم خود را به آخرت و مبدأ و معاد از ميان نبريد).

٤٥٨٠ ٢٨- يسير الظّنّ شكّ. ٦ ٤٥٤ گمان اندك، شك و ترديد است. ٤٥٨١ ٢٩- يسير الشّكّ يفسد اليقين.

٦ ٤٥٥ شك اندك نيز يقين را تباه سازد.

٤٥٨٢ ٣٠- يفسد اليقين الشّكّ و غلبته الهوى. ٦ ٤٧٢ يقين را، شكّ و چيره شدن هواى نفس تباه مى‏كند.

باب الشكوى (گله و درد دل)

٤٥٨٣ ١- اجعل شكواك الى من يقدر على غناك. ٢ ٢٣٧ شكايت و درد دل خود را به نزد كسى ببر كه قدرت بر بى‏نياز كردن و توانگرى تو دارد.

٤٥٨٤ ٢- ابلغ الشّكوى ما نطق به ظاهر البلوى. ٢ ٤٦٢ رساترين شكوه‏ها آن است كه گويا باشد بدان ظاهر بلا و گرفتارى. ٤٥٨٥ ٣- ليس بحكيم من شكى ضرّه الى غير رحيم. ٥ ٧٦ حكيم و فرزانه نيست كسى كه شكوه خويش نزد كسى جز خداى رحيم ببرد.

٤٥٨٦ ٤- من اصبح يشكو مصيبة نزلت به فانّما يشكو ربّه. ٥ ٣١٥ كسى كه شب خود را به روز در آورد و از مصيبتى كه بر او وارد شده شكايت كند، جز اين نيست كه از پروردگار خويش شكوه كرده است.

٤٥٨٧ ٥- من شكا ضرّه الى مؤمن فكانّما شكا الى اللَّه سبحانه. ٥ ٣٧٠ كسى كه شكوه سختى زندگى خود را نزد مؤمنى ببرد، گويا به درگاه خداى سبحان شكوه كرده است.

٤٥٨٨ ٧- من شكا ضرّه الى غير مؤمن فكانّما شكا اللَّه سبحانه. ٥ ٣٧٠ شكى كه شكوه سختى حال خود را به نزد غير مؤمنى ببرد، گويا از خداى سبحان شكوه كرده است.

باب الشماتة (سرزنش كردن)

٤٥٨٩ ١- من شمت بزلّة غيره شمت غيره بزلّته. ٥ ٤٤٦ كسى كه ديگرى را به خاطر لغزشش شماتت و سرزنش كند، ديگران او را به لغزشش شماتت كنند.

باب المشاورة (رايزنى، كنكاش كردن)

٤٥٩٠ ١- المشاورة استظهار. ١ ٥٢ مشاوره و رايزنى در كارها، پشت گرمى و موجب خاطر جمعى است.

٤٥٩١ ٢- الاستشاره عين الهداية.

١ ٢٥٦ مشورت كردن عين هدايت و رسيدن به راه راست است.

٤٥٩٢ ٣- المستشير متحصّن من السّقط. ١ ٣١٦ مشورت كننده نگهدارى شده است از خطا و اشتباه. ٤٥٩٣ ٤- المستشير على طرف النّجاح.

١ ٣١٩ مشورت كننده در راه رستگارى و مشرف بر آن است.

٤٥٩٤ ٥- المشورة تجلب لك صواب غيرك. ١ ٣٩٠ مشورت كردن، جلب كند و بكشاند به سوى تو رأى درست و صحيح ديگران را.

٤٥٩٥ ٦- المشاورة راحة لك و تعب لغيرك. ٢ ٦٦ مشورت كردن راحتى و آسايشى است براى تو، و رنج و تعبى است براى ديگران (كه طرف مشورت تو هستند).

٤٥٩٦ ٧- استشر اعدائك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواضع مقاصدهم. ٢ ٢٣٣ با دشمنان خود مشورت كن تا از رأى آنها اندازه دشمنى آنها و جايگاه اهداف آنها را بشناسى.

٤٥٩٧ ٨- استشر عدوّك العاقل و احذر رأى صديقك الجاهل. ٢ ٢٣٦ با دشمن عاقل و داناى خود مشورت كن، و از رأى دوست نادان خود دورى كن.

٤٥٩٨ ٩- افضل النّاس رأيا من لا يستغنى عن رأى مشير. ٢ ٤٢٩ برترين مردم در رأى و انديشه كسى است كه از رأى و انديشه طرف مشورت خود خويشتن را بى‏نياز نداند.

٤٥٩٩ ١٠- افضل من شاورت ذو التّجارب و شرّ من قارنت ذو المعائب. ٢ ٤٥٦ برترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه داراى تجربه‏ها (ى زياد) باشد و بدترين كسى كه با او قرين و همراه شوى كسى است كه داراى عيبهاى بسيار باشد.

٤٦٠٠ ١١- انّما حضّ على المشاورة لانّ‏

رأى المشير صرف و رأى المستشير مشوب بالهوى. ٣ ٩٢ اين كه مردم به مشورت تشويق شده‏اند، بدان جهت است كه رأى طرف مشورت انسان خالص و پاك است، ولى رأى مشورت كننده آميخته است به خواهش و هواى نفس.

٤٦٠١ ١٢- آفة المشاورة انتقاض الآراء.

٣ ١٠٢ آفت مشاوره و كنكاش، شكستن رأى‏ها است (يعنى گاهى روى هواهاى نفسانى رأيهاى يكديگر را مى‏شكنند).

٤٦٠٢ ١٣- اذا عزمت فاستشر. ٣ ١١٦ هر گاه اراده و قصد كارى را كردى مشورت كن. ٤٦٠٣ ١٤- اذا انكرت من عقلك شيئا فاقتد برأى عاقل يزيل ما انكرته.

٣ ١٨٥ هر گاه نشناسى از عقل خود چيزى را (و به شناخت صواب و صحيح راهى نداشته باشى) پيروى كن از رأى عاقل و دانايى كه نادانى تو را بر طرف كند.

٤٦٠٤ ١٥- جهل المشير هلاك المستشير.

٣ ٣٦٧ نادانى طرف مشورت نابودى مشورت كننده را به دنبال دارد. (پس با هر كس نادان گر چه نبايد مشورت كرد).

٤٦٠٥ ١٦- جماع الخير فى المشاورة.

و الاخذ بقول النّصيح. ٣ ٣٦٨ مجموعه خير و خوبى در مشورت كردن و عمل كردن به گفتار نصيحت كننده خير خواه است.

٤٦٠٦ ١٧- حقّ على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء، و يضمّ الى علمه علوم الحكماء. ٣ ٤٠٨ بر شخص عاقل و خردمند لازم است كه بيفزايد به رأى و انديشه خود، رأى عاقلان و خردمندان را، و ضميمه كند به علم و دانش خود دانش فرزانگان و حكيمان را.

٤٦٠٧ ١٨- خير من شاورت ذووا النّهى و العلم و أولو التّجارب و الحزم.

٣ ٤٢٨ بهترين كسى كه با آنها مشورت كنى خردمندان و دانشمندان و تجربه‏دارندگان و دور انديشان هستند.

٤٦٠٨ ١٩- خوافى الآراء تكشفها المشاورة. ٣ ٤٦٦ رأى‏ها پنهان را، مشاوره و مشورت كردن، آشكار و هويدا كند.

٤٦٠٩ ٢٠- مشاورة الجاهل المشفق خطر. ٦ ١٤٦ مشورت كردن با نادان دلسوز، خطر آفرين است. ٤٦١٠ ٢١- مشاورة الحازم المشفق ظفر. ٦ ١٤٦ مشورت كردن با دور انديش دلسوز پيروزى آفرين است.

٤٦١١ ٢٢- شاور قبل ان تعزم و فكّر قبل ان تقدم. ٤ ١٧٩ مشورت كن پيش از آنكه تصميم بگيرى و انديشه كن پيش از آنكه اقدام به كارى كنى.

٤٦١٢ ٢٣- شاور ذوى العقول تأمن الزّلل و النّدم. ٤ ١٧٩ با خردمندان مشورت كن تا از لغزش و پشيمانى در امان باشى.

٤٦١٣ ٢٤- شاور فى امورك الّذين يخشون اللَّه ترشد. ٤ ١٧٩ مشورت كن در كارهاى خويش با كسانى كه از خداوند ترس و واهمه دارند تا راهنمايى شوى.

٤٦١٤ ٢٥- صلاح الرّأى بنصح المستشير. ٤ ١٩٤ صلاح و خوبى رأى و انديشه به خلوص مشورت كننده بستگى دارد.

٤٦١٥ ٢٦- ظلم المستشير ظلم و خيانة ٤ ٢٧٢

ستم كردن به مشورت كننده ظلم و خيانت است. ٤٦١٦ ٢٧- عليك بالمشاورة فانّها نتيجة الحزم. ٤ ٢٨٥ بر تو باد به مشاوره كه آن نتيجه و محصول دور انديشى است.

٤٦١٧ ٢٨- على المشير الاجتهاد فى الرّأى، و ليس عليه ضمان النّجح.

٤ ٣١٦ بر طرف مشورت است كه تلاش خود را در درستى رأى بكند، ولى او ضامن موفقيت و پيروزى نيست.

٤٦١٨ ٢٩- فى الاستشارة عين الهداية.

٤ ٤٠٨ در مشورت كردن عين هدايت و راه يابى است.

٤٦١٩ ٣٠- قد خاطر من استغنى برأيه.

٤ ٤٧٣ كسى كه بى‏نيازى جويد به رأى و انديشه خود (و با ديگران مشورت نكند) خود را به مخاطره اندازد.

٤٦٢٠ ٣١- كفى بالمشاورة ظهيرا. ٤ ٥٧١ مشاوره براى پشتوانه كار كافى است.

٤٦٢١ ٣٢- من ضلّ مشيره بطل تدبيره.

٥ ١٨٧ كسى كه طرف مشورت او گمراه شود تدبيرش باطل و بيهوده گردد.

٤٦٢٢ ٣٣- من استغنى بعقله ضلّ. ٥ ١٦٩ كسى كه به عقل خود بى‏نيازى جويد و اكتفا كند گمراه شود.

٤٦٢٣ ٣٤- من خالف المشورة ارتبك.

٥ ١٥٣ كسى كه با مشورت مخالفت كند راه چاره بر او بسته و در كار خود گير كند.

٤٦٢٤ ٣٥- من قنع برأيه فقد هلك.

٥ ١٥٨كسى كه به رأى خود بسنده و قناعت كند نابود گردد.

٤٦٢٥ ٣٦- من استشار العاقل ملك.

٥ ١٨٥ كسى كه با شخص عاقل و دانا مشاوره كند بر كار خود مالك و مسلّط شود.

٤٦٢٦ ٣٧- من نصح مستشيره صلح تدبيره. ٥ ٢١٦ كسى كه با مشورت كننده خود خالص و بى‏غل و غش باشد، تدبير او شايسته خواهد بود.

٤٦٢٧ ٣٨- من غشّ مستشيره سلب تدبيره. ٥ ٢١٧ كسى كه با مشورت كننده‏اش ناخالص باشد، تدبيرش ربوده و سلب شود (و خداى تعالى به كيفر اين كار تدبيرش را بگيرد).

٤٦٢٨ ٣٩- من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول. ٥ ٣٣٦ كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند به نور عقلها و خردها روشنى يابد.

٤٦٢٩ ٤٠- من شاور ذوى النّهى و الالباب فاز بالنّجح و الصّواب.

٥ ٣٣٧ كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند، به رستگارى و درستى رسد.

٤٦٣٠ ٤١- من شاور الرّجال شاركها فى عقولها. ٥ ٣٤٠ كسى كه با مردان مشاوره كند در عقلهاى آنان شريك گشته است.

٤٦٣١ ٤٢- من استشار ذوى النّهى و الالباب فاز بالحزم و السّداد. ٥ ٣٩٦ كسى كه با عاقلان و خردمندان مشورت كند به دور انديشى و محكم كارى دست يافته است.

٤٦٣٢ ٤٣- من لزم المشاورة لم يعدم عند الصّواب مادحا و عند الخطأ عاذرا. ٥ ٤٠٦ كسى كه با مشاوره ملازم باشد در صورت موفقيت ستايش مردم را از دست نداده، و در صورت خطا عذر آنها را (به دست آورده كه او را معذور دارند).

٤٦٣٣ ٤٤- ما ضلّ من استشار. ٦ ٥٠ گمراه نشود كسى كه (در كارها) مشورت كند.

٤٦٣٤ ٤٥- ما استنبط الصّواب بمثل المشاورة. ٦ ٦٤ راه درست و صواب به دست نيايد به چيزى مانند مشورت كردن.

٤٦٣٥ ٤٦- نعم المظاهرة المشاورة.

٦ ١٥٧ خوب كمك كارى است مشورت كردن.

٤٦٣٦ ٤٧- نعم الاستظهار المشاورة.

٦ ١٦٤ خوب پشتيبانى است مشورت كردن با يكديگر.

٤٦٣٧ ٤٨- لا تشاور عدوّك و استره خبرك. ٦ ٢٦٩ با دشمن خويش مشورت نكن، و خبر خود را از او پوشيده دار.

٤٦٣٨ ٤٩- لا تشاورنّ فى امرك من يجهل. ٦ ٢٧٠ حتما در كار خويش با نادان مشورت نكن.

٤٦٣٩ ٥٠- لا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا فيعدل بك عن القصد و يعدك الفقر.

٦ ٣٠٨ حتما در مشورت خود شخص بخيل را وارد نكن كه تو را از راه صحيح بگرداند، و به فقر و ندارى تهديدت كند.

٤٦٤٠ ٥١- لا تشركنّ فى مشورتك حريصا يهوّن عليك الشّرّ و يزيّن لك الشّره. ٦ ٣١٠ حتما انسان حريص و آزمند را در مشورت خويش شريك و سهيم نكن كه كار بد را در نظرت آسان و حرص و آز را براى تو آرايش دهد.

٤٦٤١ ٥٢- لا تستشير الكذّاب فانّه‏

كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. ٦ ٣١٠ با شخصى كه بسيار دروغ گويد مشورت نكن كه همانند سراب است، دور را براى تو نزديك، و نزديك را در نظر تو دور جلوه دهد.

٤٦٤٢ ٥٣- لا يستغنى العاقل عن المشاورة. ٦ ٣٨٩ شخص عاقل از مشورت كردن بى‏نياز نخواهد بود.

٤٦٤٣ ٥٤- لا مظاهرة اوثق من مشاورة.

٦ ٣٨٩ هيچ يارى و كمك رسانى مطمئن‏تر از مشورت كردن نيست.

باب الشوق

٤٦٤٤ ١- الشّوق شيمة الموقنين. ١ ١٧٤ شوق، شيوه و خوى مردمان با يقين است.

٤٦٤٥ ٢- من اشتاق سلا. ٥ ١٥١ كسى كه مشتاق شود (دنيا و هر چه در آن است را) فراموش كند.

٤٦٤٦ ٣- من اشتاق أدلج. ٥ ٤٥٧ كسى كه مشتاق است شبانه حركت كند (و سحر خيز باشد).

٤٦٤٧ ٤- الشّوق خلصان العارفين. ١ ٢١٤ اشتياق، دوست برگزيده و صميمى عارفان است.

باب الشهرة

٤٦٤٨ ١- حسن الشّهرة حصن القدرة.

٣ ٣٨٣ شهرت و آوازه نيكو حصار و قلعه قدرت و توانايى است.

٤٦٤٩ ٢- حبّ النّباهة رأس كلّ بليّة. ٣ ٣٩٥ دوست داشتن شهرت اساس، و سر هر بلا و گرفتارى است.