ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 53774
دانلود: 9423


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 53774 / دانلود: 9423
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الائمة عليهم السلام (پيشوايان)

٧١١ ١- اشدّ النّاس عمى، من عمى عن حبّنا و فضلنا و ناصبنا

العداوة بلا ذنب سبق منّا اليه، إلّا انّا دعوناه الى الحقّ و دعاه سوانا إلى الفتنة و الدّنيا، فآثروها و نصبوا العداوة لنا. ٢ ٤٦١ كورترين مردم كسى است كه نابينا شده از دوستى ما و برترى و فضيلت ما و دشمنى با ما را آشكار كرده بى آنكه جرم و گناهى از ما به او رسيده باشد، جز آنكه ما او را به سوى حق دعوت كرده و ديگران او را به سوى فتنه و دنيا خوانده‏اند، و اينان دنيا را برگزيده و پرچم دشمنى ما را برافراشته‏اند.

٧١٢ ٢- اسعد النّاس من عرف فضلنا، و تقرّب إلى اللَّه بنا، و اخلص حبّنا، و عمل بما اليه ندبنا، و انتهى عمّا عنه نهينا، فذاك منّا و هو فى دار المقامة معنا. ٢ ٤٦١ نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه فضيلت و برترى ما را شناخته و به وسيله ما به خداوند تقرّب جسته، و دوستى و محبّت ما را پاك و خالص داشته، و آنچه را ما بدان ترغيب كرده انجام دهد، و از آنچه ما از آن نهى كرده‏ايم باز ايستد، پس چنين كسى از ما است و در سراى ماندنى در كنار ما است.

٧١٣ ٣- أحسن الحسنات حبّنا، و اسوء السّيّئات بغضنا. ٢ ٤٨٠ بهترين حسنات (و كارهاى نيك) محبّت و دوستى ما است، و بدترين بديها بغض و دشمنى ما است.

٧١٤ ٤- أولى النّاس بنا من والانا و عادى من عادانا. ٢ ٤٨٣ شايسته‏ترين و نزديك‏ترين مردم به ما كسى است كه ما را دوست بدارد، و آنها كه ما را دشمن مى‏دارند، دشمن بدارد.

٧١٥ ٥- انّ امرنا صعب مستصعب خشن مخشوشن، سرّ مستسرّ مقنّع، لا يحمله الّا ملك مقرّب او نبىّ مرسل او مؤمن امتحن اللَّه سبحانه قلبه للايمان. ٢ ٥٥٠ به راستى كه كار (شناسايى و معرفت) ما كارى بس دشوار و سخت و خشن و پوشيده و نهانى است كه پرده بر آن آويخته، بر نمى‏دارد (و نمى‏پذيرد) آن را مگر فرشته‏اى مقرّب يا پيامبرى مرسل يا مؤمنى كه خداوند دلش را با ايمان آزموده باشد.

٧١٦ ٦- انّ اللَّه تعالى اطلع الى الارض فاختارنا و اختار لنا شيعة، ينصروننا و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون انفسهم و اموالهم فينا، فأولئك منّا و الينا و هم معنا فى الجنان. ٢ ٥٤٩ به راستى كه خداى تعالى توجّهى به سوى زمين فرمود، و ما را برگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ياريمان كنند، و در خوشى ما خوشى كنند و در اندوه ما اندوهگين شوند، و از بذل جان و مال خويش در راه ما دريغ نورزند، اينها از ما هستند و بازگشتشان به سوى ما است و در بهشت (برين) با ما هستند.

٧١٧ ٧- انّ امرنا صعب مستصعب لا يحتمله الّا عبد امتحن اللَّه قلبه للايمان و لا يعى حديثنا الّا صدور امينة و احلام رزينة. ٢ ٥٤٥ به راستى كه كار ما سخت و دشوار است كه بر نمى‏دارد (و نمى‏پذيرد) آن را مگر بنده‏اى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده، و حفظ نمى‏كند حديث ما را مگر سينه‏هاى امين و استوار و عقلها و خردهاى آرام و با وقار.

٧١٨ ٨- اين الّذين زعموا انّهم هم الرّاسخون فى العلم دوننا، كذبا و بغيا علينا و حسدا لنا، ان رفعنا اللَّه سبحانه و وضعهم، و اعطانا و حرمهم، و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعطى الهدى و يستجلى العمى لا بهم. ٢ ٣٦٥ كجايند كسانى كه پنداشتند آنهايند «راسخان در علم» (ثابت گامان در دانش) نه ما، از روى دروغ و گردنكشى و رشك بر ما، به خاطر آنكه خداى سبحان ما را رفعت و بلندى داده و آنها را پست كرده، و به ما عطا كرده و آنها را محروم نموده و در (مقام قرب و منزلت خويش) ما را در آورده و آنها را بيرون كرده، درخواست بخشيدن هدايت، و بر طرف كردن كورى و ضلالت (از خداى تعالى) به وسيله ما است نه آنها.

٧١٩ ٩- الا و انّا اهل البيت ابواب الحكم و انوار الظّلم و ضياء الامم. ٢ ٣٤١ هان (بدانيد) كه ما خاندان درهاى حكمت و نورهاى تاريكى‏ها و روشنى امّتها هستيم.

٧٢٠ ١٠- و ليس منّا أهل البيت إمام إلّا و هو عالم بأهل ولايته و ذلك لقول اللَّه تعالى «إنّما أنت منذر و لكلّ قوم هاد». ٣ ٣١ امام و پيشوايى از ما خاندان نيست جز آنكه او دانا و عالم است به كسانى كه بر آنها ولايت دارد، و اين به خاطر گفتار خداى تعالى است كه فرموده «براستى كه تو بيم دهنده هستى و هر قومى را راهنمايى است» ٧٢١ ١١- أنا و أهل بيتى أمان لأهل الأرض، كما أنّ النّجوم أمان لأهل السّماء. ٣ ٤١ من و خاندانم وسيله امن و امان براى زمينيان هستيم همان گونه كه ستارگان وسيله امن براى آسمانيان هستند.

٧٧٢ ١٢- لا يقاس بآل محمّد صلوات اللَّه عليهم من هذه الامّة أحد، و لا يستوى بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا. ٦ ٤٣٢ هيچ كس از افراد اين امّت به خاندان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقايسه و سنجيده نشود، و آنان كه ريزه خوار نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود.

٧٢٣ ١٣- لا تزلّوا عن الحقّ و أهله، فانّه من استبدل بنا أهل البيت هلك و فاتته الدّنيا و الآخرة. ٦ ٣٣٧ از راه حق و اهل حق منحرف نشويد كه به راستى كسى كه به جاى ما خاندان ديگرى را جايگزين كند نابود گشته و دنيا و آخرت از چنگ او بيرون رفته است.

٧٢٤ ١٤- نحن اقمنا عمود الحقّ و هزمنا جيوش الباطل. ٦ ١٧٣ ما بوديم كه ستون حق را بر پا داشته و سپاهيان باطل را منه د م ساختيم.

٧٢٥ ١٥- نحن دعاة الحقّ، و أئمّة الخلق، و ألسنة الصّدق، من أطاعنا ملك، و من عصانا هلك. ٦ ١٨٥ ماييم خوانندگان به حق و پيشوايان خلق و زبانهاى راستگو، كسى كه از ما پيروى كند مالك (سعادت و نيكبختى) گردد و هر كس نافرمانى ما كند نابود گردد.

٧٢٦ ١٦- نحن باب حطّة و هو باب السّلام، من دخله سلم و نجا، و من تخلّف عنه هلك. ٦ ١٨٦ ماييم «باب حطّه» و آن دروازه سلامتى است كه هر كس در آن در آيد به سلامت مانده و نجات يابد و هر كس از ورود در آن تخلّف كند نابود گردد.

٧٢٧ ١٧- هم دعائم الاسلام، و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحقّ فى نصابه، و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه من منبته، عقلوا الدّين عقل وعاية و رعاية، لا عقل سماع و رواية.

هم موضع سرّ رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حماة أمره، و عيبة علمه، و موئل حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه.

هم كرائم الايمان، و كنوز الرّحمن، ان قالوا صدقوا، و ان صمتوا لم يسبقوا.

هم كنوز الايمان، و معادن الاحسان، إن حكموا اعدلوا، و إن حاجّوا خصموا.

هم أساس الدّين، و عماد اليقين، إليهم يفى‏ء الغالى، و بهم يلحق التّالى.

هم مصابيح الظّلم و ينابيع الحكم و معادن العلم و مواطن الحلم.

هم عيش العلم، و موت الجهل، يخبركم حلمهم عن علمهم، و صمتهم عن منطقهم، لا يخالفون الحقّ و لا يختلفون فيه، فهو بينهم صامت ناطق، و شاهد صادق. ٦ ٢١٩- ٢١٥ آنهايند ستونهاى اسلام و پناهگاه نگهدارى مردم، به وسيله اينان حق در جايگاه نصاب خود باز گرديد، و باطل از جايى كه بود رانده گشت، و زبانش از بن بركنده شد، دين را توأم با فراگيرى و به كار بستن دريافتند، نه دريافت شنيدن و نقل كردن تنها. اينان (يعنى امامان دين) جايگاه راز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پشتيبانان فرمان او و صندوقچه علم او و بازگشتگاه حكم او، و پناهگاه كتابهاى او و كوههاى دين هستند. آنان عضوهاى گرامى ايمان و گنجينه‏هاى خداى رحمان هستند، كه چون سخن گويند به راستى سخن گويند و اگر خاموش شوند كسى برايشان پيشى نگيرد.

آنهايند گنجينه‏هاى ايمان، و كانهاى احسان، اگر حكم كنند به عدالت حكم كنند، و اگر حجّت و دليل آورند بر خصم غالب آيند.

آنها پايه‏هاى دين و تكيه‏گاه يقين هستند كه به سوى ايشان باز گردد آنكه غلوّ كرده (و در باره ايشان از حدّ گذرانده) و به ايشان بپيوندد آن كس كه (عقب مانده) و از دنبال رسد. آنها چراغهاى تاريكى‏ها، و سرچشمه‏هاى حكمت، و كانهاى علم و دانش، و آوردگاههاى حلم و بردبارى هستند.

آنها زندگى علم و دانش، و مرگ جهل و نادانى هستند، كه حلم و بردبارى‏شان شما را از علمشان خبر دهد، و سكوتشان شما را از منطقشان آگاهى دهد، آنان نه با حق مخالفت كنند و نه در آن اختلاف دارند، و حقّ در ميان آنها خاموشى است گويا، و گواهى است راستگو.

٧٢٨ ١٨- نحن شجرة النّبوّة، و محطّ الرّسالة، و مختلف الملائكة، و ينابيع الحكم، و معادن العلم، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرّحمة، و عدوّنا و مبغضينا ينتظر السّطوة. ٦ ١٨٧ ماييم درخت نبوت و فرودگاه رسالت، و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و چشمه‏هاى حكمت، و كانهاى علم و دانش، ياور و دوست ما چشم به راه رحمت است، و دشمن ما و آنانكه بغض ما را در دل دارند، چشم به راه قهر و خشم خدا هستند.

٧٢٩ ١٩- نحن الشّعار و الأصحاب، و السّدنة و الأبواب، و لا يؤتى البيوت الّا من أبوابها، و من أتاها من غير أبوابها كان سارقا لا تعدوه العقوبة.

٦ ١٨٩ ماييم جامه زيرين (يعنى نزديكان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ياران، و خادمان خانه و درها، و به خانه‏ها جز از درهاى آن دريايند، و هر كس از غير درهاى خانه‏ها در آيد دزدى است كه كيفرش او را دريابد.

٧٣٠ ٢٠- نحن أمناء اللَّه على عباده، و مقيموا الحقّ فى بلاده، بنا ينجو الموالى و بنا يهلك المعادى. ٦ ١٨٧ ماييم امينهاى خداوند بر بندگانش، و بر پا كنندگان حق در شهرهايش، به وسيله كه دوستان نجات يابند و به وسيله ما دشمنان نابود شوند.

٧٣١ ٢١- نحن النّمرقة الوسطى بها يلحق التّالى و اليها يرجع الغالى. ٦ ١٨٦.

ماييم بالش ميانه كه عقب مانده بدان ملحق شود، و غلوّ كننده به سوى آن باز گردد. ٧٣٢ ٢٢- من تولّانا فليلبس للمحن‏ اهابا. ٥ ٤٢٧ كسى كه ما را دوست مى‏دارد بايد براى (تحمل) محنتها پوستى بپوشد. ٧٣٣ ٢٣- من اطاع امامه فقد اطاع ربّه.

٥ ٣٥٢ كسى كه از امام خود اطاعت كند از پروردگارش اطاعت كرده است.

٧٣٤ ٢٤- لبغضنا امواج من سخط اللَّه سبحانه. ٥ ٣٢ دشمنى و بغض ما امواجى از خشم خداى سبحان را به همراه دارد.

٧٣٥ ٢٥- من أحبّنا بقلبه، و أعاننا بلسانه، و لم يقاتل معنا بيده، فهو معنا فى الجنّة دون درجتنا. ٥ ٢٣٧ كسى كه ما را به دل دوست بدارد و با زبان هم ما را يارى دهد و با دست (و بدن) با ما كار زار نكند او در بهشت با ما است اما از درجه ما پست‏تر است.

٧٣٦ ٢٦- لنا على النّاس حقّ الطّاعة و الولاية، و لهم من اللَّه سبحانه حسن الجزاء. ٥ ١٢٩ ما را بر مردم حق اطاعت و سرپرستى است، و در برابر، آنها نيز بر خداى سبحان حق پاداش نيك دارند.

٧٣٧ ٢٧- لنا حقّ ان اعطيناه و الّا ركبنا اعجاز الابل و ان طال السّرى. ٥ ١٢٧ ما را حقّى است اگر آن را به ما دادند، و گر نه سوار شويم بر ترك شتر اگر چه به درازا كشد شبگير و شب روى. ٧٣٨ ٢٨- من ركب غير سفينتنا غرق. ٥ ١٨٤ كسى كه به غير از كشتى ما سوار شود غرق شود. ٧٣٩ ٢٩- من اتّبع امرنا سبق. ٥ ١٨٤ كسى كه پيروى كند دستور ما را پيشى جسته است.

٧٤٠ ٣٠- من تخلّف عنّا محق. ٥ ١٨٤ كسى كه از ما تخلّف ورزد نابود گردد.

٧٤١ ٣١- من تمسّك بنا لحق. ٥ ١٨٤ كسى كه به ما تمسّك جويد به ما پيوسته است.

٧٤٢ ٣٢- على الإمام ان يعلّم اهل ولايته حدود الاسلام و الايمان. ٤ ٣١٨ بر امام است كه حدود اسلام و ايمان را به اهل مملكت (و آنها كه تحت سرپرستى او هستند) بياموزد.

٧٤٣ ٣٣- عليكم بطاعة أئمّتكم فانّهم الشّهداء عليكم اليوم، و الشّفعاء لكم عند اللَّه غدا. ٤ ٣٠٩ بر شما باد به فرمانبردارى از امامانتان كه به راستى آنها گواهانند بر شما امروز، و شفيعان شمايند در پيشگاه خداوند در فرداى قيامت.

٧٤٤ ٣٤- عليكم بحبّ آل نبيّكم، فانّه حقّ اللَّه عليكم و الموجب على اللَّه حقّكم، الا ترون الى قول اللَّه تعالى «قل لا أسألكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى». ٤ ٣٠٧ بر شما باد به دوستى خاندان پيامبرتان كه به راستى اين حق خداست بر شما و لازم كند بر خدا حق شما را، مگر نمى‏بينيد گفتار خداى تعالى را كه فرموده : «بگو از شما مزدى درخواست نكنم جز دوستى نزديكان خود را» ٧٤٥ ٣٥- هم اسراء ايمان لم يفكّهم منه زيغ و لا عدول. ٥٦ ١٩٣ اينان در بند ايمانند كه هيچ انحراف و كجى آنها را از اين بند رها نكند.

٧٤٦ ٣٦- طريقتنا القصد و سنّتنا الرّشد.

٤ ٢٥٤ طريقه ما ميانه روى و سنّت و روش ما رشد (راهنمايى به راه راست) است.

٧٤٧ ٣٧- شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاة. ٤ ١٨٧ گردابهاى فتنه را به وسيله كشتى‏هاى نجات درهم بشكنيد.

٧٤٨ ٣٨- بنا فتح اللَّه و بنا يختم و بنا يمحو ما يشاء و يثبت.

و بنا يدفع اللَّه الزّمان الكلب.

و بنا ينزّل اللَّه الغيث. ٣ ٢٧٢- ٢٧١ به وسيله ما خداوند آغاز كرده و به ما پايان دهد، و به سبب ما محور مى‏كند آنچه را بخواهد و اثبات مى‏كند.

و به وسيله ما خداوند روزگار گزنده را برطرف كند.

و به وسيله ما خداوند باران فرستد.

٧٤٩ ٣٩- بنا اهتديتم فى الظّلماء و بنا تسنّمتم العليا.

و بنا انفجرتم عن السّرار. ٣ ٢٧١ به وسيله ما از تاريكى هدايت شديد، و به كمك ما به اوج ترقى گام نهاديد.

و به وسيله ما از شب تاريك به در شديد.

٧٥٠ ٤٠- انّما الائمّة قوّام اللَّه على خلقه و عرفاؤه على عباده، و لا يدخل الجنّة إلّا من عرفهم و عرفوه، و لا يدخل النّار إلّا من أنكرهم و أنكروه. ٣ ٩٤ همانا امامان تدبير كنندگان خدايند بر مردمان، و كارگزاران اويند بر بندگان، داخل بهشت نشود كسى مگر آنكه آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند، و به دوزخ نرود مگر كسى كه آنها را انكار كند و آنان نيز او را انكار كنند.

٧٥١ ٤١- الامامة نظام الامّة. ١ ٢٧٤ امامت، نظام امّت است.

٧٥٢ ٤٢- يحتاج الإمام إلى قلب عقول، و لسان قؤول، و جنان على اقامة الحقّ صؤول. ٦ ٤٧٢ امام نياز دارد به قلبى كه بسيار دريابد و زبانى سخنور، و دلى كه براى بر پا داشتن حق، حمله‏ور و دلير باشد.

٧٥٣ ٤٣- لتعطفنّ علينا الدّنيا بعد شماسها عطف الضّروس على ولدها.

٥ ٤٣ همانا دنيا پس از- چموشى بر ما مهربانى خواهد كرد، همانند شتر شير ده نسبت به‏ بچه خود.

٧٥٤ ٤٤- و انّا لامراء الكلام فينا تشبّثت فروعه و علينا تهدّلت اغصانه. ٢ ٣٣٦ به راستى كه ما فرمانروايان سخن هستيم، فروع آن در ميان ما پراكنده شده و شاخه‏هاى آن بر ما سايه افكنده است.

٧٥٥ ١٨٤- فيا عجبا و مالى لا اعجب من خطأ هذه الامّة على اختلاف حججها فى دياناتها، لا يقتصّون اثر نبىّ، و لا يقتدون بعمل وصىّ، و لا يؤمنون بغيب، و لا يعفّون عن عيب، يعملون فى الشّبهات، و يسيرون فى الشّهوات، المعروف فيهم ما عرفوا، و المنكر عندهم ما انكروا، مفزعهم فى المعضلات الى انفسهم، و تعويلهم فى المبهمات على آرائهم كانّ كلّا منهم امام نفسه، قد اخذ فيما يرى بغير وثيقات بيّنات و لا اسباب محكمات. ٤ ٤٤٥ شگفتا، چرا تعجب نكنم از خطا و اشتباه اين گروههاى پراكنده با اين دلايل مختلفى كه بر مذهب خود دارند، نه گام به جاى گام پيغمبرى مى‏نهند، و نه از عمل وصى پيغمبرى پيروى مى‏كنند. نه به غيب ايمان مى‏آوردند، و نه خود را از عيب بر كنار مى‏دارند. به شبهات عمل مى‏كنند، و در گرداب شهوت غوطه ورند، نيكى در نظرشان همان است كه خود نيك مى‏شمارند، و منكر و زشتى آن است كه خود منكر بشمارند. در حل مشكلات به خود پناه مى‏برند، و در مبهمات تنها به رأى خويش تكيه مى‏نمايند. گويا هر كدام امام خويشند، كه به دستگيره‏هاى مطمئن و اسباب محكمى كه خود مى‏انديشند و خود ساخته‏اند چنگ زده‏اند.

باب الامن (امنيّت)

٧٥٦ ١- لا نعمة أهنأ من الامن. ٦ ٤٣٥ نعمتى گواراتر از امنيّت نيست.

٧٥٧ ٢- لا تغترّنّ بالأمن فانّك مأخوذ من مأمنك. ٦ ٢٩١ زنهار كه فريفته نشوى به امنيّت، كه به راستى تو از همان مكان امن خود ربوده‏ خواهى شد. ٧٥٨ ٣- من مأمنه يؤتى الحذر. ٦ ١٢ شخص حذر كننده از همان مكان امن خود، به او آسيب رسد. ٧٥٩ ٤- من آمن خائفا من مخوفة، آمنه اللَّه سبحانه من عقابه. ٥ ٣٨٨ كسى كه ايمن گرداند ترسناكى را از آنچه مى‏ترسد، خداى سبحان او را از عقاب خود در امان دارد.

٧٦٠ ٥- رفاهيّة العيش فى الأمن. ٤ ١٠٠ خوشى و فراخى زندگى در امنيّت است.

٧٦١ ٦- ربّما اتيت من مأمنك. ٤ ٨٣ چه بسا كه از همان مكان امن به سراغت آيند (و آسيبت رسانند).

٧٦٢ ٧- ربّ أمن انقلب خوفا. ٤ ٥٩ چه بسا امنيّتى كه به ترس باز گردد.

٧٦٣ ٨- ربّ آمن وجل. ٤ ٥٥ چه بسيار شخصى كه در امان است ولى ترسان و بيمناك است.

٧٦٤ ٩- الامن اغترار. ١ ٥٠ ايمنى موجب فريب خوردن است.

باب الايمان

٧٦٥ ١- الايمان شهاب لا يخبوا. ١ ٢٣٥ ايمان آتشى است افروخته (و چراغى است فروزنده) كه خاموش نشود.

٧٦٦ ٢- النّجاة مع الايمان. ١ ٢٢٤ نجات و رستگارى قرين و همراه ايمان است.

٧٦٧ ٣- الايمان اعلى غاية. ١ ٢١٣ ايمان برترين هدفهاست.

٧٦٨ ٤- الايمان شفيع منجح. ١ ١٤٨ايمان شفاعت كننده‏اى است پيروز.

٧٦٩ ٥- الايمان واضح الولائج. ١ ١٢٥ ايمان چنان راهى است كه درونش آشكار است (و يا شايستگى آن براى اعتماد، واضح و آشكار است). ٧٧٠ ٦- المرء بايمانه. ١ ٦٢ انسان در گرو ايمان او است.

٧٧١ ٧- الايمان امان. ١ ٢٦ ايمان امان و امنيت است.

٧٧٢ ٨- الايمان افضل الامانتين. ٢ ٢٤ ايمان بهترين امانت از دو امانت است (كه به انسان سپرده شده). ٧٧٣ ٩- الايمان قول باللّسان و عمل بالاركان. ٢ ٤٠ ايمان گفتن به زبان است و عمل به وسيله اركان و اعضاى بدن. ٧٧٤ ١٠- الايمان شجرة اصلها اليقين و فرعها التّقى و نورها الحياء و ثمرها السّخاء. ٢ ٤٧ ايمان درختى است كه ريشه‏اش يقين، و شاخه‏اش تقواى الهى و شكوفه‏اش شرم و حياء، و ميوه‏اش سخاوت و بخشش است.

٧٧٥ ١١- ان آمنت باللَّه أمن منقلبك. ٣ ١٧ اگر به خدا ايمان آورى بازگشت گاهت امن است.

٧٧٦ ١٢- بالايمان تكون النّجاة. ٣ ٢٠٣ نجات و رستگارى به وسيله ايمان است.

٧٧٧ ١٣- بالايمان يستدلّ على الصّالحات. ٣ ٢٠٤ به وسيله ايمان آدمى بر كارهاى شايسته راهنمايى شود.

٧٧٨ ١٤- ثمرة الايمان الفوز عند اللَّه.

٣ ٣٢٢ميوه ايمان رستگارى در پيشگاه خداوند است.

٧٧٩ ١٥- ثمرة الايمان الرّغبة فى دار البقاء. ٣ ٣٣٤ ثمره و ميوه ايمان، علاقه به سراى ماندنى (و عالم پس از مرگ) است.

٧٨٠ ١٦- ثلاث من كنّ فيه استكمل الايمان، من اذا رضى لم يخرجه رضاه الى باطل، و اذا غضب لم يخرجه غضبه عن حقّ، و اذا قدر لم يأخذ ما ليس له. ٣ ٣٣٨ سه چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ايمان خود را كامل كرده : كسى كه چون در خوشى و خوشحالى باشد خوشى او را به باطل نكشاند (و سركشى نكند) و چون خشم كرد حالت خشم او را از حقّ بيرون نبرد (و به ناحق چيزى نگويد و كارى نكند) و چون به قدرت رسيد به چيزى كه از آن او نيست، دستبرد نزند.

٧٨١ ١٧- ثلاث من كنّ فيه فقد اكمل الايمان، العدل فى الغضب و الرّضا، و القصد فى الفقر و الغنا، و اعتدال الخوف و الرّجاء. ٣ ٣٤٠ سه چيز است كه هر كه آنها را داشت ايمان خود را كامل كرده : مراعات عدالت در حال خشم و خوشى، ميانه روى در حال ندارى و دارايى، رعايت اعتدال در حال ترس و اميد.

٧٨٢ ١٨- ثلاث من كنوز الايمان : كتمان المصيبة و الصّدقة و المرض. ٣ ٣٤٠ سه چيز است كه از گنجينه‏هاى ايمان است : پوشاندن و كتمان مصيبت (پيش آمدهاى ناگوار) و كتمان صدقه، و كتمان بيمارى.

٧٨٣ ١٩- زين الايمان طهارة السّرائر و حسن العمل فى الظّاهر. ٤ ١١٧ زيور ايمان، پاكيزگى درون و عمل نيكو در آشكار است.

٧٨٤ ٢٠- شرف المؤمن ايمانه و عزّه بطاعته. ٤ ١٨٠ شرافت مؤمن ايمان او است، و عزّت و سر بلندى‏اش به اطاعت پروردگار است.

٧٨٥ ٢١- صدق الايمان و صنايع‏ الاحسان افضل الذّخائر. ٤ ١٩٩ صداقت در ايمان و كارهاى نيك و بخشش بهترين گنجينه است.

٧٨٦ ٢٢- فمن الايمان ما يكون ثابتا مستقرّا فى القلوب، و منه ما يكون عوارى بين القلوب و الصدور. ٤ ٤٣٣ ايمان دو گونه است : يكى ثابت و پا برجا در دلها، و ديگرى موقّت و عاريتى در ميان دلها و سينه‏ها.

٧٨٧ ٢٣- ما أنفع الموت لمن اشعر الايمان و التّقوى قلبه. ٦ ٩١ چه سودمند است مرگ براى كسى كه جامه ايمان و تقوا بر قلب خود پوشانده است.

٧٨٨ ٢٤- ما من شي‏ء يحصل به الأمان ابلغ من ايمان و احسان. ٦ ١١٢ هيچ چيزى در تحصيل امان و امنيّت (در روز جزا) مؤثّرتر از ايمان و احسان نيست.

٧٨٩ ٢٥- نجا من صدق ايمانه و هدى من حسن اسلامه. ٦ ١٨٤ نجات يافته كسى كه ايمانش راست و درست است، و هدايت شده آن كس كه اسلامش نيكو است.

٧٩٠ ٢٦- لا وسيلة انجح من الايمان.

٦ ٣٨٤ هيچ وسيله‏اى براى نجات و رستگارى سودمندتر از ايمان نيست.

٧٩١ ٢٧- لا شرف أعلى من الايمان.

٦ ٣٧٩ شرفى برتر از ايمان نيست.

٧٩٢ ٢٨- لا يفوز بالنّجاة الّا من قام بشرائط الايمان. ٦ ٣٩٨ به نجات و رستگارى نخواهد رسيد جز آن كس كه به شرايط ايمان عمل كند.

٧٩٣ ٢٩- يستدلّ على الايمان بكثرة التّقى و ملك الشّهوة و غلبة الهوى.

٦ ٤٥١ راهنماى وجود ايمان در انسان : تقواى بسيار، و در اختيار داشتن شهوت، و چيره شدن بر هواى نفس است.

٧٩٤ ٣٠- لا شي‏ء يذخره الانسان‏

كالايمان باللَّه و صنائع الاحسان.

٦ ٤٢٢ چيزى اندوخته نكند انسان كه از ايمان به خدا و انجام كارهاى نيك و احسان بهتر باشد.

٧٩٥ ٣١- يستدلّ على ايمان الرّجل بالتّسليم و لزوم الطّاعة. ٦ ٤٤٨ راهنماى ايمان مرد (و نشانه وجود ايمان در او) تسليم در برابر دستورات خدا، و ملازم بودن با فرمانبردارى و اطاعت حق است.

٧٩٦ ٣٢- لا نجاة لمن لا ايمان له. ٦ ٤٠٢ نجات و رهايى نيست براى كسى كه ايمان ندارد.

٧٩٧ ٣٣- لا يصدق ايمان عبد حتّى يكون بما فى يد اللَّه سبحانه اوثق منه بما في يده. ٦ ٤١٧ ايمان بنده‏اى درست و راست نيست مگر اين كه بدانچه نزد خداست اعتماد و اطمينان بيشترى داشته باشد تا بدانچه در دست خود او است.

٧٩٨ ٣٤- الايمان و العمل اخوان توأمان و رفيقان لا يفترقان لا يقبل اللَّه احدهما الّا بصاحبه. ٢ ١٣٦ ايمان و عمل برادرانى هستند دوقلو (و توأم با يكديگر) و دو رفيقى هستند كه هيچ گاه از هم جدا نشوند، و خداوند يكى را بدون ديگرى نمى‏پذيرد.

٧٩٩ ٣٥- اصل الايمان حسن التّسليم.

لأمر اللَّه. ٢ ٤١٦ ريشه ايمان آن است كه انسان بخوبى تسليم دستورات الهى باشد.

٨٠٠ ٣٦- انّ محلّ الايمان الجنان و سبيله الاذنان. ٢ ٥١١ به راستى كه جايگاه ايمان دل است و راه آن گوشها هستند.

٨٠١ ٣٧- أقرب النّاس من اللَّه سبحانه أحسنهم ايمانا. ٢ ٤٣٦ نزديك‏ترين مردم در پيشگاه خداى سبحان آن كسى است كه ايمانش بهتر و نيكوتر باشد.

٨٠٢ ٣٨- كسب الإيمان لزوم الحقّ و نصح الخلق. ٤ ٦٢٥

به دست آوردن ايمان به ملازمت با حق و خير خواهى خلق خداست.

٨٠٣ ٣٩- من لا ايمان له لا أمانة له. ٥ ٣٦٤ كسى كه ايمان ندارد، امانت ندارد.

٨٠٤ ٤٠- يحتاج الإسلام إلى الايمان.

٦ ٤٧٥ اسلام نياز به ايمان دارد.

٨٠٥ ٤١- يحتاج الايمان إلى الإيقان.

٦ ٤٧٥ ايمان نياز به يقين دارد.

٨٠٦ ٤٢- يحتاج الايمان إلى الإخلاص.

٦ ٤٧٥ ايمان نياز به اخلاص دارد.

٨٠٧ ٤٣- من صدّق اللَّه سبحانه نجا.

٥ ٤٣٩ كسى كه تصديق كند خداى سبحان را نجات يابد.

باب المؤمن

٨٠٨ ١- المؤمنون اعظم أحلاما. ١ ١٥٧ مؤمنان در عقل از ديگران بزرگترند.

٨٠٩ ٢- المؤمن كيّس عاقل. ١ ١٨٧ مؤمن زيرك و خردمند است.

٨١٠ ٣- المؤمن منزّه عن الزّيغ و الشّقاق. ١ ٣٢٦ مؤمن از انحراف و دشمنى پاك و پاكيزه است.

٨١١ ٤- المؤمنون خيراتهم مأمولة و شرورهم مأمونة. ١ ٣٥٦ مؤمنان چنانند كه (مردمان) به نيكى‏هاشان اميدوار، و از شرّ و بدى آنها در امان هستند.

٨١٢ ٥- المؤمن هيّن ليّن سهل مؤتمن.

١ ٣٧٩ مؤمن آسان گير، نرمخو، افتاده و مورد اعتماد مردم است.

٨١٣ ٦- المؤمن قليل الزّلل كثير العمل.

١ ٣٨٢ مؤمن كم لغزش و پر عمل است.

٨١٤ ٧- المؤمن يقظان ينتظر احدى‏

الحسنتين. ٢ ١٩ مؤمن بيدار است و چشم به راه يكى از دو "حسنه" (نيكى دنيا و نيكى آخرت) است.

٨١٥ ٨- المؤمن صدوق اللّسان بذول الاحسان. ٢ ٩ مؤمن زبانش سخت راستگو و در احسان پر بخشش است.

٨١٦ ٩- المؤمن سيرته القصد و سنّته الرّشد. ١ ٣٨٨ مؤمن سيره‏اش ميانه روى و شيوه‏اش رشد و هدايت است.

٨١٧ ١٠- المؤمن عفيف مقتنع متنزّه متورّع. ٢ ٣٥ مؤمن پاكدامن و قانع و خويشتن‏دار و پارسا است.

٨١٨ ١١- المؤمن عفيف فى الغنى متنزّه عن الدّنيا. ٢ ٣٨ مؤمن در توانگرى پاكدامن، و خويشتن دار از (زخارف) دنياست.

٨١٩ ١٢- المؤمن شاكر فى السّراء، صابر فى البلاء، خائف فى الرّخاء. ٢ ٣٧ مؤمن در فراخى زندگى سپاسگزار و در بلا و گرفتارى شكيبا، و در خوشى و فراخى زندگى ترسان است.

٨٢٠ ١٣- المؤمن حيىّ غنىّ موقن تقىّ.

٢ ٦٤ مؤمن شرمناك، بى‏نياز از خلق، يقين دارنده و پرهيزكار است.

٨٢١ ١٤- الدّنيا سجن المؤمن و الموت تحفته و الجنّة مأواه. ٢ ٦٦ دنيا زندان مؤمن است، و مرگ هديه و پيشكش او و بهشت منزلگاه است.

٨٢٢ ١٥- اذا صعدت روح المؤمن الى السّماء تعجّبت الملائكة و قالت : عجبا كيف نجا من دار فسد فيها خيارنا. ٣ ١٤٥ چون روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان متعجّب شوند و گويند : شگفتا چگونه نجات يافت از خانه‏اى كه بهترين ما در آن خانه تباه شد.

٨٢٣ ١٦- بشر المؤمن فى وجهه و حزنه فى قلبه.

اوسع شي‏ء صدرا.

و اذلّ شي‏ء نفسا.

يكره الرّفعة.

و يشنأ السّمعة.

طويل غمّه.

بعيد همّه.

كثير صمته.

مشغول وقته.

صبور شكور.

مغمور بفكرته.

ضنين بخلّته.

سهل الخليقة.

ليّن العريكة.

نفسه اصلب من الصّلد.

و هو اذلّ من العبد. ٣ ٢٧٣ شكفتگى مؤمن در روى او است و اندوهش در دل. سينه‏اش از هر چيز گشاده‏تر است.

از هر چيز خود را خوارتر داند.

بلندى رتبه را خوش ندارد.

و اسم و آوازه و خود نمايى را دشمن دارد.

اندوهش طولانى.

و همّتش دور و بلند.

خموشى او بسيار.

وقت او يكسره مشغول (به اصلاح خود و اطاعت پروردگار).

پر صبر و پر سپاس.

ژرف انديش.

به زودى با كسى پيوند دوستى نبندد.

نرمخو است. خوش برخورد است. جانش در ديندارى از سنگ خارا سخت‏تر است. و در برابر خداى تعالى و مؤمنان از برده خوارتر است.

٨٢٤ ١٧- من آمن أمن. ٥ ١٣٤

كسى كه ايمان آورد در امان است. (از عذاب الهى) ٨٢٥ ١٨- للمؤمن ثلاث ساعات : ساعة يناجى فيها ربّه، و ساعة يحاسب فيها نفسه، و ساعة يخلّى بين نفسه و لذّتها فيما يحلّ و يجمل.

للمؤمن ثلاث علامات : الصدق و اليقين و قصر الأمل.

للمتّقى ثلاث علامات : اخلاص العمل و قصر الامل و اغتنام المهل.

٥ ٤٧- ٤٦ براى مؤمن سه ساعت است : ساعتى كه در آن با پروردگار خويش راز مى‏گويد، و ساعتى كه در آن از نفس خويش حسابرسى مى‏كند، و ساعتى كه ميان نفس و ميان لذتهاى حلال و نيكوى آن را آزاد مى‏گذارد.

مؤمن سه نشانه دارد : راستى، يقين، آرزوى كوتاه.

براى انسان با تقوا سه نشانه است : اخلاص عمل، كوتاهى آرزو، غنيمت شمردن فرصتها.

٨٢٦ ١٩- مثل المؤمن كالاترجة طيّب طعمها و ريحها. ٦ ١٥٣ مؤمن همچون ترنج است كه مزه و بويش پاكيزه است.

٨٢٧ ٢٠- لا يلفى المؤمن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا. ٦ ٤١٤ يافت نشود مؤمن، كه حسود يا كينه توز يا بخيل باشد. ٨٢٨ ٢١- لا يكون الرّجل مؤمنا حتّى لا يبالى بماذا سدّ فورة جوعه، و لا باىّ ثوبيه ابتذل. ٦ ٤٠٧ كسى مؤمن نخواهد بود تا آن گاه كه پروا نداشته باشد كه با چه خوراكى شدّت گرسنگى خود را برطرف كند، و كداميك از دو جامه خود را كهنه كرده (و كدام را نگهدارى نكرده) است.

٨٢٩ ٢٢- المؤمن غرّ كريم مأمون على نفسه حذر محزون. ٢ ٧٥ مؤمن ساده لوحى بزرگوار، و مورد اعتماد خويش و محتاط و اندوهگين است.

٨٣٠ ٢٣- المؤمن قريب امره بعيد همّه كثير صمته خالص عمله. ٢ ٩٢ مؤمن كارش نزديك، اندوهش دور، خموشى‏اش بسيار و عملش خالص و پاك است.

٨٣١ ٢٤- المؤمن الدّنيا مضماره، و العمل همّته، و الموت تحفته، و الجنّة سبقته.

٢ ٨٧ مؤمن، دنيا ميدان تمرين (و مشق) او است، و عمل، همّت او، و مرگ پيشكش و سوغات او، و بهشت جايزه بزرگ او است.

٨٣٢ ٢٥- المؤمن نفسه أصلب من الصّلد و هو أذلّ من العبد. ٢ ١٢٤ مؤمن جانش از سنگ سخت محكم‏تر است و در همان حال از برده افتاده‏تر است.

٨٣٣ ٢٦- المؤمن اذا نظر اعتبر و اذا سكت تفكّر، و اذا تكلّم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر. ٢ ١٢٧ مؤمن چون به چيزى بنگرد پند گيرد و چون خموش باشد تفكّر و انديشه كند، و چون لب بگشايد به ياد خدا باشد، و چون چيزى به او عطا شود شكر گزارد، و چون گرفتار بلا شود صبر كند.

٨٣٤ ٢٧- المؤمن اذا وعظ ازدجر، و اذا حذّر حذر، و اذا عبّر اعتبر، و اذا ذكّر ذكر، و اذا ظلم غفر. ٢ ١٢٧ مؤمن چون موعظه شود اندرز پذيرد، و چون بيمش دهند بترسد، و چون پندش دهند پند گيرد، و چون (مبدأ و معاد و معارف ديگر را) به يادش آرند ياد آور شود، و چون ستمى به او رسد در گذرد.

٨٣٥ ٢٨- المؤمن امين على نفسه مغالب لهواه و حسّه. ٢ ١٦٤ مؤمن بر خود امين است (و از كردار خود اطمينان دارد) بر هوا و هوس و احساس خود چيره و غالب است.

٨٣٦ ٢٩- العقل خليل المؤمن، و العلم وزيره، و الصّبر امير جنوده، و العمل قيّمه. ٢ ١٣٥

عقل و خرد، دوست صميمى مؤمن، و علم و دانش، وزير و كمك كارش، و صبر و شكيبايى، فرمانده لشكريانش، و عمل، زمامدار او است.

٨٣٧ ٣٩٠- المؤمن من وقى دينه بدنياه و الفاجر من وقى دنياه بدينه. ٢ ١٥٤ مؤمن كسى است كه دين خود را به وسيله دنيا نگه دارد، و فاجر و تبهكار كسى است كه دنيايش را به دين خود نگهدارى كند.

٨٣٨ ٣١- المؤمن دأبه زهادته و همّه ديانته، و عزّه قناعته، و جدّه لآخرته، قد كثرت حسناته و علت درجاته و شارف خلاصه و نجاته. ٢ ١٣٨ مؤمن چنان است كه روش او زهد او است، و تمام همّتش ديندارى او است، و عزّتش در قناعت او است، و همه كوشش او براى آخرت است، حسنات و كارهاى نيكش بسيار، درجاتش عالى و والاست و بر رهايى و رستگارى خود (از اين جهان) اشراف پيدا كرده است.

٨٣٩ ٣٢- آمن تأمن. ٢ ١٧٤ ايمان بياور تا امان يابى.

٨٤٠ ٣٣- انّ المؤمن ليستحيى اذا مضى له عمل فى غير ما عقد عليه ايمانه.

٢ ٥٠٨ به راستى مؤمن شرم مى‏كند هر گاه از او عملى سر زند كه با پيمان ايمانى او بيگانه است.

٨٤١ ٣٤- انّ بشر المؤمن فى وجهه و قوّته فى دينه و حزنه فى قلبه. ٢ ٥٠٥ به راستى كه شكفتگى (و خوشرويى) مؤمن در چهره او است، و نيرو و توانش در دين، و اندوهش در دل او است.

٨٤٢ ٣٥- افضل المؤمنين ايمانا من كان للَّه اخذه و عطاه و سخطه و رضاه.

٢ ٤٥٦ برترين مؤمنان در ايمان كسى است كه گرفتن و دادن، و خشم و رضاى او، همه براى خدا باشد.

٨٤٣ ٣٦- المؤمن حذر من ذنوبه أبدا يخاف البلاء و يرجو رحمة ربّه. ٢ ٤٦ مؤمن پيوسته از گناهان خويش بيمناك‏

است، از بلا و گرفتارى مى‏ترسد، و به رحمت پروردگار خويش اميدوار است.

٨٤٤ ٣٧- المؤمنون لأنفسهم متّهمون، و من فارط زللهم وجلون، و للدّنيا عائفون، و الى الآخرة مشتاقون، و الى الطّاعات مسارعون. ٢ ١٤٦ مؤمنان نفسهاى خويش را متّهم سازند، و از گذشته لغزشهاى خويش ترسانند، و دنيا را ناخوش دارند، و به آخرت مشتاق‏اند و به سوى فرمانبردارى پروردگار شتابان هستند.

٨٤٥ ٣٨- لا يشبع المؤمن و أخوه جائع.

٦ ٣٨٨ مؤمن غذاى سير نمى‏خورد در صورتى كه برادرش گرسنه باشد.