صفای باطن در پرتو رمضان

صفای باطن در پرتو رمضان0%

صفای باطن در پرتو رمضان نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

صفای باطن در پرتو رمضان

نویسنده: سید محمد شفیعی
گروه:

مشاهدات: 12054
دانلود: 2103

صفای باطن در پرتو رمضان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12054 / دانلود: 2103
اندازه اندازه اندازه
صفای باطن در پرتو رمضان

صفای باطن در پرتو رمضان

نویسنده:
فارسی

كتابى كه پیش روى دارید سرشار از مفاهیم و آموزه هاى ارجمند الهى و حاصل تلاش پژوهشگرانه جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى سید محمد شفیعى است كه به همت و تلاش پژوهشكده فرهنگ و معارف وابسته به نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها به زیور طبع آراسته شده و امید است كه بتواند ره توشه اى قرار گیرد براى عزیزانى كه خواستار مائده هاى خوشگوار و شیرین معنوى هستند.

پی نوشت ها:

۱- جمهورى اسلامى، ش ۱۳، سال ۱۳۷۷ - كلام يكى از حكما در باب فلس.

۲- تفسير ابولفتوح رازى ذيل آيه كتب عليكم الصيام.

۳- مجمع البحرين، ماده رمض.

۴- بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۳۵۶.

۵- همان، ج ۹۶، ص ۳۴۶.

۶- وسايل الشيعه، ج ۷، ابواب احكام شهر رمضان، ص ۲۲۵.

۷- ر.ك: طبرسى، جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۰۳.

۸- ر.ك: طبرسى، جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۰۳.

۹- بقره: ۱۸۳.

۱۰- ر.ك: حر عامل، وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۱۷۲.

۱۱- ر.ك: حر عامل، وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۳۲۲.

۱۲- مريم: ۲۸.

۱۳- مريم: ۲۹.

۱۴- بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۳۵۱.

۱۵- گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب: ترجمه فخر داعى، باب سنت هاى عرب، ص ۶۵۴.

۱۶- تفسير الصافى، فيض كاشانى در ذيل آيه ۲۸۵ بقره و وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۲۲۴.

۱۷- نورالثقلين: ج ۱ ص ۱۶۳.

۱۸- بقره ۱۸۳.

۱۹- ر.ك: فخر رازى، تفسير كبير، ج ۵، ص ۷۵.

۲۰- جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۰۶: وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۸۱.

۲۱- بقره: ۱۸۷.

۲۲- كشاف، ج ۱، ص ۲۲۸.

۲۳- ابن ادريس، السرائر، ج ۱، صص ۳۶۴-۳۱۵.

۲۴- طبرسى، مجمع البيان، ج ۱، ص ۱۱۲؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۰۶.

۲۵- ر.ك: طبرسى، جوامع الجامع، ج ۱ ص ۱۰۳.

۲۶- ر.ك: فخر رازى، تفسير كبير، ج ۵، ص ۷۴.

۲۷- سرائر، ج ۱، ص ۳۶۵-۳۶۹.

۲۸- ر.ك: معجم فروغ اللغة، ص ۳۲۵، طبع انتشارات اسلامى.

۲۹- بقره: ۳۵.

۳۰- وسائل الشيعة: ج ۱۷، صفحات ۸۱، ۴۳، ۲۲۰.

۳۱- همان، ج ۱۵، ص ۱۸۴.

۳۲- ارشاد القلوب، ديلمى، فصل زنا، ص ۷۱.

۳۳- ر.ك: صدوق معانى الاخبار، ص ۳۱۵.

۳۴- ر.ك: امام خمينىرحمه‌الله ، جهاد اكبر يا جهاد با نفس، ص ۴۶.

۳۵- ر.ك: حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۷، باب الصوم، ص ۲۹۵.

۳۶- اركان الاسلام، ص ۷.

۳۷- همان، ص ۲۹۱ و ۱۹۵.

۳۸- همان، ص ۲۹۱ و ۱۹۵.

۳۹- وسائل الشيعه، ج ۴ ص ۱۷۴.

۴۰- وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۶.

۴۱- بحار، ج ۹۶، ص ۲۹۱.

۴۲- حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۷، صص ۲۶۵ و ۳۴۸.

۴۳- الفردوس الاءعلى، ج ۱، صص ۹۸ و ۳۰۲.

۴۴- ر.ك: روضة المتقين، ج ۳، ص ۲۶.

۴۵- ر.ك: وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۲۹۶.

۴۶- امالى طوسى، ج ۲، ص ۱۳۶.

۴۷- ر.ك: فخر رازى، تفسير كبير، ج ۵، ص ۷۶.

۴۸- خيابانى، وقايع الاءيام، ص ۱۲۶.

۴۹- ر.ك: كنزل العمال، ج ۸ ح ۲۳۶۴۳.

۵۰- كافى، ج ۴، ص ۱۵۰.

۵۱- ر.ك: فخر رازى تفسير كبير، ج ۱، ص ۲۳.

۵۲- مائده: ۲۷.

۵۳- حجرات: ۱۳.

۵۴- مصباح الشريعه، فصل تقوى.

۵۵- روضة الواعظين، فتال نيشابورى، ص ۳۱۶: شفيعى مازندرانى، تزكيه النفس، ج ۱، بخش تقوى، ج ۲، ص ۲۹۷.

۵۶- مصباح الشريعة: مبحث صوم؛ تزكية النفس، ج ۳، بخش روزه.

۵۷- علامه طباطبائى، نهاية الحكمة، مرحله ۶، فصل ۱۵؛ خواجه نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى.

۵۸- تفسير الصافى: جلد ۱، ذيل آيه؛ مصباح الشريعة، مبحث روزه.

۵۹- امام خمينى رحمة الله، چهل حديث، حديث اول، ص ۱۳؛ تفسير القرآن، صدر المتاءلهين شيرازى، ج ۱، ص ۴۲۸، طبع انتشارات بيدار، قم.

۶۰- كيفر سنگ اندازى در امر ازدواج جوانان

سه تن از تجار مسافر در نجف اشرف به محضر علامه امينى قدس سره رسيدند و گفتند ما راهى سفر مكه هستيم ولى مى خواهيم دوباره به اينجا بازگرديم و به سفر تجارى خود بپردازيم. سرمايه تجارى ما پيش شما وديعت بماند تا باز گرديم. علامه فرمود: پيش محسن امين محله برويد و امانت را به او بسپاريد و به او اعتماد كنيد. او مردى امين و مورد وثوق ماست آنان طبق نظر او عمل كردند. پس از بازگشت از سفر حج پرچم سياهى را بالاى خانه محسن يافتند. معلوم شد كه محسن امين از دنيا رفته است. آنان به وصى او مراجعه كردند و مساءله را در ميان نهادند. وصى به محل نگهدارى امانات رفت و امانت ها را آورد، ولى امانت يكى از سه نفر را نياورد و گفت: در آن اطاق فقط همين دو امانت وجود داشت، آنان آشفته خاطر به ديدن علامه شتافتند و قضيه را بازگفتند. علامه گفت: نيمه شب روى قبر او برويد و سه بار بگوييد؛ محسن امين، او سر از قبر به در مى آورد و پاسخ شما را مى دهد. دو تن از آنان گفتند: ما هراسناكيم كه نيمه شب به قبرستان وادى السلام نجف برويم. فرد امانت باخته از علامه خواست تا با هم وادى السلام بروند، علامه پذيرفت و همگان نيمه شب كنار قبر محسن امين رفتند. او سه بار صدا زد: محسن امين! ناگهان قبر او شكافته شد. امين با بدنى شعله ور در آتش، از قبر بيرون آمد و گفت: امانت سومى در فلان جاست علامه حيرت زده پرسيد: چرا اين چنين مورد شكنجه مى باشى، جرم تو چيست؟ امين سكوت كرد و فقط پاسخ داد: قصاب محل، قصاب محل امين اين جمله را گفت و ناپديد شد. آنان متحيرانه فردا به سراغ قصاب محل رفتند و گفتند: آيا با محسن امين مساءله اى دارى؟ او با ساطور به طرف آنان حمله كرد و گفت: خداى قبر او را پر از آتش كن. آنان پرسيدند: چه شده است كه اين گونه از او ياد مى كنى؟ قصاب پاسخ داد: چهار سال پيش خواستگار خوبى براى دخترم آمده بود كه جهت تحقيق پيش امين به عنوان مطلع محل رفتند. او كه دختر مرا براى پسر خود در نظر داشت به آنان گفت: من او را نمى شناسم؛ در حالى كه خوب مى شناخت. خواستگار از نمى شناسم او احساس كرد كه دختر مورد تحقيق در آن محله بدنام است، لذا منصرف شد. البته خود امين هم براى پسرش به پيش نيامد و نمى شناسم او تاءثير منفى در محله عليه دختر من به راه انداخت و چهار سال است كه دختر نجيب، عفيف، مؤ منه و پاكدامن من به خاطر آن جمله مورد سوء ظن محله قرار گرفته است. آنان زمينه جلب رضايت قصاب را فراهم آورند و علامه امينىرحمه‌الله آن دختر را براى پسر يكى از اين سه تن عقد بست و رضايت او براى محسن امين جلب شد.

۶۱- ر.ك: صدوق، معانى الاخبار، باب معنى الكفو، ص ۲۳۹.

۶۲- ر.ك: كانت، تعليم و تربيت، ص ۷۸-۷۹.

۶۳- ر.ك: ورام، مجموعه، ج ۱، ص ۳۰۳، فيض القدير، ج ۵، ص ۱۲۰.

۶۴- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۳۱۱.

۶۵- روضة المتقين، ج ۳، ص ۲۶.

۶۶- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۹۸.

۶۷- سفينة البحار، كلمه صوم.

۶۸- اءمالى صدوق، ص ۵۹، ج ۱.

۶۹- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۹۸.

۷۰- همان، ص ۳۰۳.

۷۱- شيخ بهائى، كليات، صص ۸۶-۸۷.

۷۲- ميزان الحكمه، باب الحكم.

۷۳- سفينة النجاة، ماده حسن.

۷۴- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۹۲.

۷۵- مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۳۲۴.

۷۶- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۹۲.

۷۷- روضة المتقين، ج ۳، ص ۲۲۷.

۷۸- سفينة البحار، ماده بيت.

۷۹- نقش روزه در درمان بيماريها، ص ۲۶.

۸۰- ر.ك: جامع السعادات، ج ۲، صص ۸-۵.

۸۱- معراج السعادة، صص ۲۳۷-۲۳۵.

۸۲- من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۷۳؛ پرورش روح، ج ۲، ص ۲۹۷ و ر.ك: تزكية النفس، فصل انفاق.

۸۳- صدوق، علل الشرايع، ص ۳۷۸، باب ۱۰۸ و ر.ك: شفيعى مازندرانى، تزكية النفس، ج ۳، مبحث الصوم.

۸۴- وسايل الشيعه، ج ۱۰، ص ۹، طبع آل البيت.

۸۵- مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۶۵.

۸۶- بحار الانوار، ج ۹۶، ص ۳۴۱.

۸۷- طبرانى، المعجم الكبير، ج ۱۲، ص ۸۴، حديث ۱۲۵۵ و ج ۱۱، ص ۸۲، حديث ۱۱۱۱۵.

۸۸- ورام، ج ۱، ص ۳۰۳: فيض الغدير، ج ۵، ص ۱۲۰.

۸۹- وسايل الشيعه، ج ۱۰، ح ۱۳۷۱۶.

۹۰- تفسير كبير، ج ۱۹، ص ۵۱.

۹۱- سليمان غاوجى، اركان الاسلام، ص ۱۶.

۹۲- راغب، مفردات، ماده صبر.

۹۳- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۳۱۱.

۹۴- صحيفه نور، ج ۱۵، ص ۲۱۹.

۹۵- همان، ص ۲۵۶.

۹۶- همان، ص ۱۷۷.

۹۷- همان ج ۷، ص ۲۱۱.

۹۸- شرح نهج البلاغه، بحرانى، ج ۱، ص ۸۰.

۹۹- بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۲۹۵، ح ۱۸ و ج ۸۱ ص ۲۲۷. تفسير العياشى ذيل آيه ۱۴۲ نساء.

۱۰۰- ر.ك: شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۳۱۹.

۱۰۱- غررالحكم، شماره ۵۸۷۳.

۱۰۲- همان، شماره ۵۸۷۴.

۱۰۳- ورام، مجموعه، باب ما يحمد من الجاه.

۱۰۴- حكايت مرحوم سپهسالار: در احوالات سپهسالار نوشته اند: كسى او را زير ناودان طلا در كنار كعبه ديده بود كه مى گفت: اى خدا! دنياى مرا آباد كن، آخرت، با من. شنونده از اين تقاضا تعجب كرده بود. ولى آنگاه كه به ديدن ساختمان مدرسه سپهسالار رفت مدرسه عالى شهيد مطهرى امروز، از همت و توفيق بانى آن تعجب كرد، سؤ ال كرد بانى آن كيست؟ پيرمردى را به او نشان دادند، وقتى نزديك او رفت با كمال تعجب ديد همان آدمى است كه در كنار كعبه، زير ناودان طلا مى گفت: خدايا! دنيايم را آباد گردان، آخرت، با من.

گوهرشاد خاتون: از جمله زنان با همت گوهر شاد خاتون، همسر شاهرخ يكى از پادشاهان تيمورى است كه با احداث مسجد گوهرشاد در كنار قبر امام هشتم، نام خود را جاودانه كرد.

۱۰۵- حلية الابرار، بحرانى، ج ۱، صص ۲۱۹، ۳۴۵.

۱۰۶- وسايل الشيعة: ج ۱۱، ص ۱۴۴، ح ۱۴۴۷۸.

۱۰۷- دار السلام، ج ۴، ص ۲۱۲.

۱۰۸- المواعظ العددية، الخماسيات، ص ۱۰۳.

۱۰۹- بحار الاءنوار، ج ۴۵، ص ۸.

۱۱۰- ر.ك: حر عاملى، وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۱.

۱۱۱- ر.ك: طبرسى، جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۰۳.

۱۱۲- وقايع الاءيام، خيابانى، صيام، ص ۴۳۱.

۱۱۳- بنى اسرائيل: ۲۲-۲۵.

۱۱۴- جوامع الجامع، ذيل آيات فوق.

۱۱۵- جوامع الجامع، ذيل آيات فوق.

۱۱۶- اسراء ۲۴.

۱۱۷- بقره: ۸۳.

۱۱۸- روضة المتقين، ج ۱۲، ص ۲۴۹.

۱۱۹- بحار الاءنوار، ج ۷۴، ص ۷۴.

۱۲۰- بحار الاءنوار، ج ۷۵، ص ۲۷۵.

۱۲۱- مواعظ العددية، ص ۶۳، ثلاثيات.

۱۲۲- بحار الاءنوار، ج ۷۴ ص ۶۱.

۱۲۳- وسايل الشيعه، ج ۱۵، ص ۲۳۷.

۱۲۴- بحار الاءنوار، ج ۱۴، ص ۴۸۷.

۱۲۵- كنزالعمال، ج ۱۶، احاديث ۴۵۴۷۷، ۴۵۴۸۳، ۴۵۴۷۷، ۴۵۵۲۱، ۴۵۴۷۹، ۴۵۵۴۳، ۴۵۴۹۸.

۱۲۶- جامع احاديث الشيعه، ج ۲۱، ص ۴۱۳ و ۴۳۹.

۱۲۷- وسائل الشيعه، كتاب النكاح، ج ۱۵، ص ۲۳۷.

۱۲۸- جامع احاديث الشيعه، ج ۲۱، ص ۴۶۶.

۱۲۹- كحل البصر، ص ۱۷۴.

۱۳۰- بحار الاءنوار، ج ۷۱، ص ۱۹۶، طبع احياء التراث العربى.

۱۳۱- بقره ۸۳؛ نساء: ۳۶؛ انعام: ۱۵۱؛ اسراء: ۲۳.

۱۳۲- المخصص لا بن سيده: ج ۴. السفر ۱۳، ص ۱۷۳، دار الافاق الجديدة، بيروت: المناقب لا بن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۲۶..

۱۳۳- جامع اءحاديث الشيعة: ج ۲۱، ص ۴۴۶.

۱۳۴- خيابانى، وقايع الاءيام، صيام، ص ۴۳۱.

۱۳۵- عوالى اللثالى: ج ۱، ص ۲۵۲، ح ۷.

۱۳۶- بحار الاءنوار: ج ۷۳، ص ۳۷۳، ح ۷ و ج ۷۴، ص ۷۴، ح ۶۴.

۱۳۷- اسراء: ۲۳.

۱۳۸- توبه: ۱۰۵.

۱۳۹- ر.ك: زبدة البيان، ج ۲، صص ۴۸۶-۴۸۷، طبع كنگره بزرگداشت مقدس اردبيلى.

۱۴۰- همان.

۱۴۱- عنكبوت: ۸.

۱۴۲- بحار الاءنوار: ج ۹۶، ص ۳۵۶.

۱۴۳- اصول كافى، ج ۶، ص ۱۵۷.

۱۴۴- مجلسى، بحار الاءنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۳۲.

۱۴۵- بحار الاءنوار، ج ۷۴، ص ۴۱۴.

۱۴۶- خيابانى، وقايع الايام، صيام، ص ۴۳۱؟

۱۴۷- ر.ك: رضى الدين طبرسى، مكارم الاخلاق، ج ۲، ص ۳۶۸.

۱۴۸- همان.

۱۴۹- ر.ك: رى شهرى، ميزان الحكمه، ج ۴، ص ۲۸۷.

۱۵۰- ر.ك: حاكم، مستدرك، ج ۴، ص ۱۹۰، ۱۹۲، ۱۹۳، چاپ بيروت، دارالكتب العلميه.

۱۵۱- همان.

۱۵۲- همان.

۱۵۳- احقاق الحق، ج ۱۹، ص ۱۲۲.

۱۵۴- نهج البلاغه، حكمت شماره.

۱۵۵- مستدرك، ج ۴، ص ۱۹۳.

۱۵۶- مستدرك، ج ۴، ص ۱۹۳.

۱۵۷- الخصال: ص ۵۴۴. ح ۲۰، وسايل الشيعة: ج ۵، ص ۲۰۲، ح ۶۳۳۱.

۱۵۸- بحار الاءنوار: ج ۷، ص ۲۱۴، ح ۱۱۶ و ج ۷۶، ص ۳۶۱، ح ۳۰.

۱۵۹- همان.

۱۶۰- سفينة البحار، جور.

۱۶۱- سفينة البحار، جور.

۱۶۲- تحف العقول، فصل امام هفتم.

۱۶۳- ر.ك: نراقى، جامع السادات، ج ۲، ص ۳۱۸.

۱۶۴- ر.ك: رساله مراجع، ج ۱، ص ۸۳۹، مسائل ۱۵۹۹ - ۱۶۰۰، ۱۶۰۱ - ۱۶۰۲.

۱۶۵- غررالحلكم، ج ۵، ص ۷۴.

۱۶۶- ميزان الحكمه، ج ۸، ص ۳۴۰.

۱۶۷- ميزان الحكمه، ج ۸، ص ۳۴۰.

۱۶۸- همان.

۱۶۹- ر.ك: شفيعى، تزكية النفس، ج ۲، بخش كذب.

۱۷۰- همان.

۱۷۱- حر عاملى، وسايل الشيعه، ج ۲، ص ۶۳۲.

۱۷۲- سبزوارى،، جامع الاءخبار، فصل ۱۱.

۱۷۳- بهجة الآمال، ج ۳، ص ۲۳۴؛ فصص العلماء، ص ۳۵۹؛ شفيعى، ايده ها، عقيده ها، ص ۴۰۵.

۱۷۴- مريم: ۲۶.

۱۷۵- ر.ك: شفيعى، تزكية النفس، ج ۲، باب الكذب.

۱۷۶- نهج البلاغه: الحكمة ۲۵۶. ۱۷۷- بحار الاءنوار: ج ۷۰، ص ۲۴۷، ح ۲۰.

۱۷۸- قصار الجمل: ج ۱، ماده حسد.

۱۷۹- غررالحكم: ج ۴، ص ۵۳۱.

۱۸۰- بحارالاءنوار، ج ۷۷، ص ۲۴۹.

۱۸۱- بحارالاءنوار، ج ۷۷، ص ۲۴۹.

۱۸۲- بحار الاءنوار، ج ۷۷، ص ۲۴۹.

۱۸۳- بحار الاءنوار، ج ۶۹، ص ۳۲۱.

۱۸۴- اصول كافى، ج ۲، باب الغيبة.

۱۸۵- نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ص ۶-۶۷)آرى اتهام و تهمت زدن بسى بدتر است از غيبت كردن كه امام صادق (ع) فرمود: اذا اتهم المؤ من اخاه انماث الاءيمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء، وسايل الشيعه، ابواب احكام العشرة، ج ۱۲، ص ۳۰۲ چاپ آل البيت، حديث ۱۶۳۹۵.

۱۸۶- رضى الدين طبرسى، مشكات الاءنوار، فصل الغيبة، ص ۱۷۴.

۱۸۷- نهج البلاغه، حكمت، ۲۱۴.

۱۸۸- الحكم: ج ۲، ص ۶۵، ح ۱۷۶.

۱۸۹- بحار الاءنوار: ج ۷۵، ص ۲۵۸، ح ۵۳.

۱۹۰- اربعين امام خمينىرحمه‌الله ، ص ۳۰۸.

۱۹۱- ر.ك: وسايل الشيعه، ج ۱۲، ص ۳۰۲، ح ۱۶۳۵۹، باب ۱۶۱، ابواب احكام العشرة.

۱۹۲- اربعين امام خمينىرحمه‌الله ، ص ۳۰۸.

۱۹۳- وسايل الشيعه، ج ۱۲، چاپ آل البيت، ص ۶۲، اصول كافى، ج ۲، ص ۳۵۸.

۱۹۴- سبزوارى، جامع الاءخبار، فصل ۱۰۹، ص ۱۷۱.

۱۹۵- همان.

۱۹۶- مشكينى، قصار الجمل، ج ۲، ص ۱۰۷.

۱۹۷- كلينى، اصول كافى، ج ۴، ص ۷، باب الغيبة و البهتان.

۱۹۸- قصار الجمل، باب الغيبة، سفينة البحار، ماده غيبت.

۱۹۹- همان.

۲۰۰- الحكم: ج ۱، ص ۴۳، ح ۲۱۶.

۲۰۱- شيخ مفيد، امالى، مصنفات، ج ۱۳، ص ۱۷۱.

۲۰۲- ثواب الاءعمال، صص ۲۹۹ - ۳۰۳.

۲۰۳- سفينة البحار، ماده حق.

۲۰۴- سفينة البحار، ماده زوج.

۲۰۵- تزكية النفس، ج ۲، باب عيبجوئى.

۲۰۶- ميزان الحكمه، ج ۵، ص ۳۰۸.

۲۰۷- كافى، ج ۳، ص ۴۷؛ سفينة البحار، ماده عيب.

۲۰۸- همان.

۲۰۹- وسائل الشيعه، ج ۱۱، ص ۲۳۳.

۲۱۰- همان.

۲۱۱- همان.

۲۱۲- پرورش روح، ج ۲، بخش عيبجويى، تزكية النفس، ج ۲، ص ۵۱.

۲۱۳- تزكية النفس، ج ۲، بخش عيبجويى، تزكية النفس، ج ۲، ص ۵۱.

۲۱۴- جامع احاديث الشيعه، ج ۱۶، ص ۴۶.

۲۱۵- بحار الاءنوار، ج ۲، ص ۳۰۹، سفينة البحار، ماده طيب.

۲۱۶- مستدرك، ج ۲، ص ۳۰۹.

۲۱۷- مستدرك، ج ۲، ص ۳۰۹.

۲۱۸- ر.ك: تزكية النفس، مبحث كبر.

۲۱۹- ر.ك: تزكية النفس، مبحث كبر.

۲۲۰- صدوق، معالى الاءخبار، ص ۲۴۴.

۲۲۱- تزكية النفس، مبحث كبر.

۲۲۲- قصار الجمل، ماده كبر.

۲۲۳- الحكم: ج ۱، ص ۳۷۶، ح ۲۵۷.

۲۲۴- الحكم: ج ۲، ص ۲۲۰، ح ۹۸۷.

۲۲۵- نهج البلاغه: حكمت ۳۷۱.

۲۲۶- جامع الاءخبار، صدوق، فصل ۸۹، ص ۱۹۷.

۲۲۷- قصار الجمل، ماده كبر.

۲۲۸- كنز العمال، حرف الكاف، ماده كبر.

۲۲۹- ثواب الاءعمال، صدوق: ۲۹۹/۳۰۳.

۲۳۰- بقره: ۳۴.

۲۳۱- نحل: ۲۹.

۲۳۲- زمر: ۶۰.

۲۳۳- اعراف: ۳۶.

۲۳۴- نحل: ۲۳.

۲۳۵- المحجة البيضاء: ج ۶، ص ۲۲۲.

۲۳۶- اثنا عشرية، ص ۲۴.

۲۳۷- نهج البلاغه، حكمت ۲۳۴.

۲۳۸- نفس المهموم، شيخ عباس قمى، بخش ورود اهل بيت به مجلس عبيدالله در كوفه.

۲۳۹- سيره ابن هشام، واقعه احد.

۲۴۰- الكافى: ج ۲، ص ۳۱۲، ح ۱۷.

۲۴۱- غررالحكم: شماره ۹۴۶۷.

۲۴۲- همان، شماره ۸۸۹.

۲۴۳- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹.

۲۴۴- صدوق، معانى الاخبار، باب معنى الكبر، ص ۲۴۱ و باب معنى العجب ص ۲۴۳.

۲۴۵- مشكينى، مواعظ العدديه، باب سادس، فصل عاشر، ص ۱۸۹.

۲۴۶- نورالثقلين: ج ۴، ص ۶۳۰؛ تفسير الميزان: ج ۲۰، ص ۴۳۷.

۲۴۷- بحار الاءنوار، ج ۷۲، ص ۱۳۴.

۲۴۸- همان، ج ۹۶، ص ۳۴۱.

۲۴۹- ر.ك: العاملى النباظى، الصراط المستقيم، ج ۲، ص ۲۰، طبع مكنبة المرتضويه.

۲۵۰- بحار الاءنوار، علامه مجلسى، ج ۹۶، ص ۳۵۹.

۲۵۱- مستدرك سفينة البحار: ج ۶، ص ۱۸۴، ماده صحب.

۲۵۲- ر.ك: صدوق، معانى الاءخبار، ص ۲۵۲.

۲۵۳- ر.ك: صدوق، معانى الاءخبار، ص ۲۵۲.

۲۵۴- ر.ك: شيخ بهائى، الاءربعون، صصص ۷۸-۷۹. اين كتاب همراه ترجمه از سوى نشر نويد اسلام، سال ۷۳ انتشار يافته است.

۲۵۵- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۱۸؛ صدوق، معانى الاءخبار، باب معنى ربيع القرآن، ص ۲۲۸.

۲۵۶- بحار الاءنوار، ج ۹۶، ص ۳۴۱.

۲۵۷- ر.ك: مفاتيح الجنان.

۲۵۸- بقره ۱۸۵.

۲۵۹- علق: ۱.

۲۶۰- مجمع البيان، ج ۱، ص ۳۲.

۲۶۱- مجمع البيان، ج ۱، ص ۳۲.

۲۶۲- تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۱۹.

۲۶۳- حقائق هامة حول القرآن، صص ۸۳-۸۶.

۲۶۴- الميزان، ج ۱۲، ص ۱۲۰؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۲۱؛ الاءتقان، ج ۱، ص ۱۸۱.

۲۶۵- آلاءء الرحمن، ج ۱، ص ۱۸.

۲۶۶- وسايل الشيعه، ج ۱۸، باب سوم.

۲۶۷- نهج البلاغه، خطبه، ۱۷۹، فراز ۲۸.

۲۶۸- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، فراز ۱۳۶.

۲۶۹- نهج البلاغه، كلام ۴۷ فراز ۵.

۲۷۰- واقدى، المغازى، ج ۱، ص ۳۱۰ مبحث جنگ احد.

۲۷۱- بحار الاءنوار: ج ۵۲، ص ۳۳۹، ۸۵.

۲۷۲- وسايل الشيعه، ج ۴، ص ۸۵۴.

۲۷۳- بحار الاءنوار، ج ۸۹، ص ۲۰۴.

۲۷۴- همان، ج ۹۶، ص ۳۹۱.

۲۷۵- همان.

۲۷۶- ديل كارنگى، نگران نباش، زندگى كن، ترجمه ركسانا هدايتى، نمايشگاه كتاب، صصص ۲۶۳-۲۷۰.

۲۷۷- اصول كافى، ج ۲، باب الدعا، نقل از پرورش روح، ج ۱، دعا و نيايش؛ تزكية النفس، ج ۳، باب دعا.

۲۷۸- همان.

۲۷۹- غافر: ۶۰.

۲۸۰- اصول كافى، ج ۲، باب الدعا. به نقل از پرورش روح، ج ۱، بخش دعا و نيايش.

۲۸۱- همان.

۲۸۲- ر.ك: مشكينى، مواعظ العددية، ص ۳۰۴.

۲۸۳- علامه طبرسى، مجمع البيان، ج ۱۰، ذيل تفسير آيه (قل هو الله احد# الله الصمد...)

۲۸۴- ر.ك: شفيعى، تزكية النفس، ج ۱، باب الدعا.

۲۸۵- بحار الاءنوار، ج ۹۴، ص ۷۸، حديث ۲۱.

۲۸۶- جلاء الاءفهام، ابن فيم شافعى و كتب ديگر از جمله: مرآة العقول علامه مجلسى، ج ۱۲ روضة المتقين مجلسى، ج ۴، وسائل الشيعه شيخ حر عاملى و كنز العمال، ج ۱، و تزكية النفس، ج ۲.

۲۸۷- لثانى الاءخبار، تويسركانى، ج ۳، ص ۴۳۶.

۲۸۸- وسائل الشيعه، ج ۴، ص ۲۸.

۲۸۹- احقاق الحق، ج ۷، ص ۲۶۸.

۲۹۰- احقاق الحق، علامه شوشترى، ج ۷، ص ۲۶۸. ۲۹۱- سفينة البحار، ج ۲، ص ۴۹.

۲۹۲- وسائل الشيعه: ج ۴، ۱۱۸۲.

۲۹۳- علل الشرايع، ج ۱، ص ۴۳.

۲۹۴- سفينة البحار، ج ۱، ص ۴۴۶.

۲۹۵- وسائل الشيعه، ج ۴، ص ۱۲۱۶.

۲۹۶- ورام، مجموعه، ص ۳۰۹.

۲۹۷- صدوق، معانى الاءخبار، باب ذكر.

۲۹۸- ر.ك: راغب، مفردات، ماده سلم.

۲۹۹- غرر الحكم، شماره ۳۲۵۶.

۳۰۰- نهج البلاغه: حكمت شماره ۲۲۲.

۳۰۱- همان، شماره ۲۳۷۸.

۳۰۲- همان، شماره ۴۵۷۰.

۳۰۳- غرر الحكم، شماره ۹۱۴۹.

۳۰۴- اصـول كـافـى، ج ۱، ص ۲۳، و ج ۸، ص ۲۶۸؛ فـى المـحاسن، ص ۱۴۹، ـ الاءمالى، ص ۴۱۹، فى نحف العقول، ص ۳۷.

۳۰۵- امالى طوسى، ج ۲، ص ۱۳۵.

۳۰۶- نحف العقول، ص ۳۸ ـ فى الاءمالى، ص ۲۸۹.

۳۰۷- بحار الاءنورا: ج ۲۱ صص ۱۰۵-۱۰۶.

۳۰۸- تزكية النفس، ج ۱، بخش توبه.

۳۰۹- راغب، مفردات، ماده نوب.

۳۱۰- غررالحكم: شماره ۲۰۷۲.

۳۱۱- كنزالعمال: حديث ۱۰۱۷۴.

۳۱۲- غررالحكم، شماره ۱۳۵۵.

۳۱۳- مستدرك الوسائل: ج ۱۲، ص ۱۲۹، ح ۱۳۷۰۷.

۳۱۴- قدر: ۴.

۳۱۵- شرح الاصول الخمسه، ص ۷۹۰؛ شرح المقاصد، ج ۵، صص ۱۶۶ و ۱۶۷.

۳۱۶- كشف المراد، ص ۴۵۱.

۳۱۷- اصول كافى، مترجم، ج ۳، ص ۳۷۳ ح ۱۳.

۳۱۸- اصول كافى، ج ۳، ص ۳۷۳.

۳۱۹- عاقبت عابد بنى اسرائيل

امـام صـادق (ع) بـه يـكـى از يـاران خـود فـرمـود: عـابـدى در بـنـى اسـرائيل، دل از دنيا بريده و پيوسته به عبادت سرگرم بود. ابليس از فرط ناراحتى بانگى برآورد و همه دستياران و فرزندان خود را فرا خواند و براى گمراه كردن عابد، از آنـان كـمك و مشورت خواست. يكى گفت از راه زن او را گمراه كنيد. ابليس گفت: ابليس گـفـت: در او مـؤ ثـر نـيـسـت. ديـگـرى گـفـت: از طـريـق شـراب وارد عـمـل شـويـد. گـفت: او از اين راه نمى لغزد. سومى گفت: از راه عبادت وارد شويد. ابليس تـحـسـيـن كـرد و در نـتـيـجـه يـكـى از شـيـاطـيـن، در عـبـادتـگـاه عـابـد بـه عـبـادت مـشـغـول شـد، و حـتـى در زمانى كه عابد استراحت مى كرد، او همچنان سرگرم عبادت بود، عـابـد پـرسـيـد: چـگـونه به اين توانايى در عمل دست يافته اى؟ پاسخ داد: در پرتو اعـجـاز تـوبـه... گـنـاهـى كـردم، سـپـس جـهـت جـبـران آن بـه تـوبـه و عـمـل نـيـك روى آوردم، عـابـد گفت: پس مرا هم راهنمايى كن. ابليس گفت: در فلان شهر، فلان كوچه، فلان خانه، زن بدكارى است، و اين هم دو درهم خرج راه، بگير و برو، و بـه انـجـام عـمـل بـپـرداز و سـپـس ‍ تـوبـه كـن. زن نـابـكـار وقـتـى ديـد مردى با وقار، اهـل عـبـادت به سراغ او آمده پنداشت براى امر به معروف و نهى از منكر آمـده اسـت، ولى عـكـس آن را مـشـاهـده كرد. زن گفت: اى بنده خدا! راز آمدن خود را به اينجا بـگـو. عـابـد گـفـت: كـه... زن گفت: اى بنده خدا: ترك الذنب اءهون من طلب التوبة؛ گـنـاه نـكـردن آسـان تـر است از مرتكب شدن گناه به طمع انجام توبه: و ليس كل من طلب التوبة وجدها؛ اين چنين نيست كه هر كس طالب توبه باشد، تـوفـيـق آن را بـه دست مى آورد. و افزود: بازگرد و چون بازگردى او را نخواهى يـافـت. در آن صـورت، بـدان او ابـليس بوده. عابد بازگشت و كسى را نيافت. پس از چندى، آن زن از دنيا رفت. به موسى كليم، وححى رسيد كه فلان زن را به خاك بسپار و در تشييع جنازه و نماز و خاك سپارى او شركت كن كه ما او را مورد غفران و عفو خود قرار داديـم، زيـرا او عـبـد مـا را از گـنـاه مـنـصـرف كـرد، بـه خـاطـر ايـن عـمل، وقتى آن زن از دنيا رفت، كتيبه اى در سراسرى او از آسمان ظاهر شد كه در آن آمده بـود: انـهـا من اءهل الجنة، مردم تا سه روز آن زن را دفن نكردند تا آن كه موسى (ع) دخـالت كـرد. (ر.ك: جـزائرى، آثار الاءعمال، ج ۱، صص ۳۷-۳۸). ۳۲۰- نهج البلاغه، خطبه ۹۰.

۳۲۱- مجمع البحرين، ماده وكل.

۳۲۲- بقره: ۲۵۵، آل عمران: ۲.

۳۲۳- آل عمران: ۱۲۲.

۳۲۴- مائده: ۲۳ ـ توبه: ۵۱.

۳۲۵- طلاق: ۳.

۳۲۶- آل عمران: ۱۵۹.

۳۲۷- كتاب الاخلاق، ص ۱۶۴ و بحار الانوار، ج ۷۱، ۱۷۸.

۳۲۸- بحار الاءنوار، ج ۷۷، ص ۲۱.

۳۲۹- مشكاة الاءنوار، باب التوكل.

۳۳۰- همان.

۳۳۱- طلاق: ۳.

۳۳۲- مشكاة الاءنوار، فصل چهارم.

۳۳۳- جامع الاءخبار: ص ۳۲۱، ح ۹۰۴.

۳۳۴- جامع الاءخبار، ص ۳۲۲، ح ۹۰۷.

۳۳۵- كنز العمال: حديث شماره ۵۶۹۳، بحار الاءنوار: ج ۷۷، ص ۱۷۸، ح ۱۰.

۳۳۶- مشكاة الاءنوار، فصل چهارم.

۳۳۷- صدوق، معانى الاخبار، ص ۱۴۵.

۳۳۸- ر.ك: خـطـبـه پـيـامـبـر (ص) در آسـتـانـه حلول ماه رمضان در قسمت اوايل همين كتاب.

۳۳۹- صدوق، خصال، ج ۱،ص ۱۴۴.

۳۴۰- نهج الفصاحه، ص ۳۵۹.

۳۴۱- غررالحكم، شماره ۳۲۹، ۱۶۵۱.

۳۴۲- همان، شماره ۸۹۴۷.

۳۴۳- همان، شماره ۳۲۹.

۳۴۴- همان، شماره ۳۲۸.

۳۴۵- ر.ك: نهج البلاغه، حكمت، ۴۳۹.

۳۴۶- غررالحكم شماره ۱۵۱۶.

۳۴۷- همان شماره ۱۴۱۱.

۳۴۸- بحارالانوار: ج ۱، ص ۱۳۰، ج ۱۶ و ج ۷۸ ص ۳۲۱ ج ۱۸.

۳۴۹- اءمالى طوسى، ص ۵۳۹.

۳۵۰- ر.ك: زهد اسلامى، ص ۳۷.

۳۵۱- فى ظلال نهج البلاغه، ج ۴، ص ۳۷.

۳۵۲- ر.ك: شـفـيـعـى، ايـده هـا و عـقـيـده هـا، مـبـحـث توسل.

۳۵۳- ر.ك: سمهودى، اخبار مدينه، ج ۱، صص ۱۰۰-۱۱۰.

۳۵۴- بقره، ۲۵۵.

۳۵۵- مائده، ۳۵.

۳۵۶- اصول كافى، ج ۱، ص ۲۸۵.

۳۵۷- ر.ك: ج ۲، ص ۳۳، تفسير صافى، فيض كاشانى.

۳۵۸- مائده: ۳۵.

۳۵۹- مائده: ۳۵.

۳۶۰- ر.ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۸.

۳۶۱- ر.ك: عدل الهى، علامه مطهرى، صص ۲۴۱-۲۴۸.

۳۶۲- الغدير، ج ۷، صص ۳۰۲-۳۰۰.

۳۶۳- ر.ك: ابن اثير، النهايه، ج ۲، ص ۳۳.

۳۶۴- صـحـيـح بـخـارى، ج ۱، ص ۱۵۹ و ج ۲، ص ۳۰۱ البكرى، من حياة الخليفة عمر بن خطاب، ص ۳۵۶.

۳۶۵- الاستيعاب، ج ۳، ص ۹۹، ر.ك: علامه امينى، الغدير، ج ۷، صص ۳۰۰-۳۰۲

۳۶۶- ر.ك: تـفـسـيـر الصـافـى، ج ۲، ص ۳۳، ذيل تفسير آيه: وابتغوا اليه الوسيلة.

۳۶۷- توسل به امام هشتم (ع)

آيـت الله مـعـرفـت يكى از اساتيد حوزه علميه قم در ضمن خاطرات مسافرت به مشهد، خود گـفـت: در فـرودگـاه مشهد پيرمرد حدود ۶۰ ساله اى با محبت خاصى به سوى من آمد و در هـمـان لحظه اول، بسيار صميمى با ما برخورد كرد، بعد معلوم شد كه يكى از مسافران تـهـران اسـت و مـهـمـتر آن كه در هواپيما، صندلى او در كنار من بود، او مردى بسيار خوش صـحـبـت و بـا ايـمـان بـود، مـن در حين پرواز، در ضمن گفتگوها گفتم ائمه معصومين عليه السـلام بـه يـاد شـيعيان و هواداران خود هستند و در صورت لزوم دست آنان را مى گيرند، هـنـگـامـى كه سخن من بدينجا رسيد، او گفت: كلام شما كاملا صادق است و شاهد بر صدق مـدعـاى شما داستانى است كه من دارم. از او خواستم تا داستان خود را بازگويد. او گفت: مـن در مـشـهـد زنـدگـى مـى كـردم، پـدرم از مـعـاريـف شـهـر بـود، مـن ۱۷ سـال داشـتـم و در آسـتـانـه عـروسـى مـن بود كه پدرم فوت كرد، و پس از چندى، صبح هـنـگـامـى كـه به مغازه رفتم، ديدم هر چه دارايى داشتم، همه را به سرقت بردند، تنها سـه قـرآن، دارايـى بـه عنوان وجه نقد باقى مانده بود، و آن را به كارگر مغازه دادم و گـفـتـم بـگـيـر و خـرج زنـدگـى خـود كـن و مـى بـيـنـى كـه زنـدگـى مـن مـخـتل شده است. وضعيت روحى من آشفته گشت به گونه اى كه همه درها و روزنه هاى اميد بـه رويم بسته شده بود و مشكلات زندگى روز به روز خود را بيشتر نشان مى داد. تا آن كه تصميم گرفتم كه خودكشى كنم و از اين راه خود را از مخمصه راحت نمايم.

آن چه ذهن مرا جلب كرده بود رها شدن از مخمصه از طريق انتحار بود، بالاءخره، تصميم گرفتم، خودكشى كنم.

سـاعـت دو بعد از ظهر، جهت خداحافظى با امام هشتم (ع) به حرم آمدم، كنار قبر آن حضرت نـشـسـتم، خداحافظى كردم و سپس براى عملى كردن تصميم خود حركت نمودم كه ناگهان مـسـاءله اى بـه خاطرم گذشت و آن توسل به امام هشتم (ع) بود. به قبر آن حضرت نگاه كـردم و گـفـتـم: اگـر هـزار تـومـان پـول با بركت به من قرض بدهى، اولااز خودكشى مـنـصـرف مى شوم و ثانيا، سال ديگر همين روز اين قرض را ادا خواهم كرد، كمى نشستم و بـه هـمـيـن مـسـاءله فـكـر مـى كـردم، نـاگـهـان ديـدم، مـردى نـاشـنـاس پـيـش آمد و گفت: اسماعيل مسگر تويى؟. گفتم: آرى. هزار تومان به من داد، و رو به حضرت كرد و چـيـزى گـفـت و رفـت هـزار تـومـان آن روز پـول كـلائى بـود. خـوشـحـال شـدم و از خـودكـشـى چـشـم پـوشـيـدم، از امـام (ع) تـشـكـر كـردم و بـه سوى مـنـزل حـركـت كـردم ولى ايـن مـسـاءله فـكـرم را بـه خـود مشغول كرد كه آن مرد چه كسى بود، او چه مى دانست كه در دلم چه مى گذرد، و من چگونه سـال بـعـد پول را به او برسانم؟ راه را كج كردم و به سوى خانه علامه نهاوندى كـه پـدرم مـريـدان ايـشـان بـود و در حرم نماز مى خواند، رفتم و جريان را برايش تـوضـيـح دادم. او گـفـت: ايـن مـبـلغ از آن تـوسـت، ولى طـبـق تـعـهـد، سـال آيـنـده، در تاريخ تعيين شده سر ميعاد مى روى، اگر آن مرد آمد تا مبلغ را بستاند، دست او را بگير و او را به امام هشتم سوگند بده تا خود را معرفى نمايد.

طـبـق راهـنـمـايـى عـلامـه نـهـاوندى ـ علامه نهاوندى همان كسى است كه هنگامى كه حـضـرت آيـت الله بروجردى در تابستان به مشهد تشريف فرما شده بود او جايگاه نماز خـود را در اخـتـيـار آن حـضـرت قـرار داد. هـمان سال وقتى از مكه به زيارت كربلا و نجف مـشـرف شد، مرجع تقليد آن روز، حضرت سيد ابوالحسن اصفهانى جايگاه نماز خود را در اخـتـيـار او نـهـاد. وقـتى كه علامه نهاوندى در جاى او به نماز ايستاد، ندايى به گوشش رسـيـد كـه مـسـاءله بـه خـاطر احترامى است كه در حق فرزند ما بروجردى روا داشته اى. عـمل كردم، هزار تومان با بركت امام (ع) زندگى مرا كاملا رونق بخشيد، عروسى كردم، مـغـازه را بـه راه انـداخـتـم و بـر مـشـكـلات غـالب آمـدم، سـر سـال فـرا رسيد، با هزار تومان در جيب، كنار قبر مطهر امام (ع) و در جاى قبلى، حاضر شـدم هـمان مرد طبق وعده پيش من آمد و گفت: هزار تومان قرضى را به ما رد كن. من دست او را گـرفـتـم و وى را بـه امـام هـشتم (ع) سوگند دادم كه: تو كيستى و چگونه در جريان تـصـميم و توسل و تقاضاى من قرار گرفتى؟ او خود را معرفى كرد، معلوم شد يكى از تـجـار مـشـهد و از آشنايان پدرم است. او گفت: من علاوه بر اداى واجبات مالى و پاكسازى امـوالم، سـالانـه مـبـلغـى را هـم بـه وام دادن اخـتـصـاص مـى دهـم، تـا از پـاداش الهـى آن برخوردار شوم. اين بار اين مبلغ به هزار تومان رسيده بود و كسى را نيافتم كه به او وام، بـدهـم. حضرت ثمن الائمه (ع) خواستم تا كسى را بفرستد. آن روز بعد از صرف نـهـار، در عالم رؤ يا ديدم در كنار جوى بزرگى كه از بسط بالا به طرف بسط پايين رد مـى شـود، مـشـغـول وضـو هـسـتـم. امـام هـشـتـم (ع) بـا جلال و عظمت خاصى كنار من آمد و تو را در همين جا به من نشان داد و فرمود: هزار تومان را بـه اسـماعيل مسگر بده. من پس از بيدارى برخاستم و آمدم شما را در اينجا ديدم و مبلغ را دادم، ولى هنگامى كه از شما جدا شدم، در دلم خطور كرد كه چرا از قرض گيرنده نـشـانـى نگرفتم، با خود گفتم ضامن او معتبر است؛ پاى امام (ع) در كار است. امروز هم كه خوابيده بودم، امام (ع) را در عالم رؤ يا ديدار كردم، به من فرمود: سيد على اكبر برو طلب خود را وصول كن و آمدم و شما را ديدار كردم.

توسل به اميرالمؤ منين (ع)

امـيـرالمـؤ منين (ع) در كنار رسول خدا (ص)، مشغول خوردن خرما بود، هسته هاى آن را كنار سـلمـان جـمع مى كرد، سلمان به احترام گفت: تو ۳۰ ساله اى، با من ۳۰۰ ساله شوخى مـى كـنـى؟ حضرت امير گفت: تو سالخورده اى، من سالخورده نيستم، ولى از كجا معلوم كـه مـن از تـو بزرگتر نباشم؟ يادت هست در دشت ارژن، پس از جمع آورى هيزم، لباس خـود را از تـن بـيـرون كـردى و داخـل آب شـدى، در آن هنگام شيرى سر رسيد و پس از آب خـوردن، روى لبـاس هـاى تـو دراز كـشيد، و تو در ميان آن مانده بودى؟ از پيران شنيده بودى كه چنانچه در بيابان دچار مشكل شدى بگويى يا فارس الحجاز اءدركنى سواره اى سر رسيد و به تو گفت: يا روز بهان اءخرج من الماء شير فرار كرد، و تو نجات يافتى، و آن گاه دسته گلى چيدى و به آن كه تو را نجات داد، دادى. يا سلمان انا ذلك الفارس. آن كس منم.

تذكر:

الف: تـوسـل مـسـاءله اى اسـت كـه در هـمـه ادوار گـذشته نيز مطرح بوده است؛ تـوسـل حـضـرت آدم (ع) بـه خـمـسه طيبه چنانكه قرآن مى فرمايد فتلقى آدم من ربه كلمات...، توسل سلمان، پيش از تشرف به دين مقدس اسلام چنانكه در سطور فوق بيان گرديد.

ب: تـوسـل در هـمـه دنـيـا و در مـيان ملل مختلف، مطرح است، و اختصاص به پيروان انبيا نـدارد، حـتـى هـنـدوهـا و پـيـروان اديـان خـرفـى نـيـز بـه نـوعـى توسل دارند.

يـكـى از عـرفـا، اخـيـرا كـه بـه مـحضر مبارك امام زمان (عج) ـ ارواحنا لتراب مقدمه فدا ـ مشرف گرديده است، مشاهده مى كند كه نامه هاى فراوانى در كنار آن حضرت است و امام (ع) دارد يـكـى يـكـى آنـهـا را بـررسى مى كند، آن عارف مى پرسد: اين نامه ها از سوى چه كـسـانـى هـسـتـنـد؟ امـام زمـان (عـج) پـاسـخ مى دهد: حاجت هايى كه از طرف مردم به عنوان تـوسـل پيش اولياء الله و امام زادگان ابراز گرديده اند، و آنان گاهى به من ارجاع مى دهـنـد و مـن آنها را ارزيابى مى كنم و پاسخ مى دهم. امام (ع) همچنان كه نامه را بررسى مى كرد، بعضى از آنها را مى بوسيد. عارف عرض مى كند چرا بعضى از آنها را مـى بـوسـى؟ امـام (ع) پـاسـخ مـى دهد اين نامه از سوى عمويم عباس قمر بنى هاشم. به من ارجاع داده شده است.

۳۶۸- ر.ك: مراجعه شود به قسمت اوايل همين كتاب.

۳۶۹- وسايل الشيعة: ج ۱۲، ص ۵۹، ح ۱۵۶۴۲.

۳۷۰- من لا يحضره الفقيه: ج ۲ ص ۵۹، اءمالى مفيد، مجلس ۶۶، ص ۳۰۱.

۳۷۱- ثواب الاءعمال، ج ۱، ص ۱۷۱، ج ۱۸.

۳۷۲- التكوير ۸.

۳۷۳- كـنـزالعـمـال: حـديـث شـمـاره ۶۹۱۴؛ كـافـى، ج ۲، ص ۱۵۱، ح ۹، تـحـف العقول، ص ۵۷.

۳۷۴- كـنـزالعـمـال: حـديـث شـمـاره ۶۹۱۴، كـافـى، ج ۲، ص ۱۵۱، ح ۹، تـحـف العقول: ص ۵۷.

۳۷۵- خيابانى، وقايع الاءيام صيام، ص ۴۳۱.

۳۷۶- سفينة البحار: ج ۱، ص ۳۳۰، ماده رحم.

۳۷۷- القدر: ۵.

۳۷۸- مستدرك الوسايل: ج ۱۳، ص ۲۰۳، ح ۱.

۳۷۹- گناهان كبيره، ج ۱، ص ۱۵۷.

۳۸۰- همان.

۳۸۱- تحف العقول: ص ۳۷۶.

۳۸۲- اصول كافى: ج ۲، ص ۳۴۶، ح ۲.

۳۸۳- كافى: ج ۲، ص ۱۵۱، ح ۵؛ اطائب الكلم، فى بيان صلة الرحم: ص ۳۰.

۳۸۴- روضة المتقين، ج ۱۰، ص ۱۵۵.

۳۸۵- كنزاالعمال، ج ۳، ص ۷۵.

۳۸۶- نهج البلاغه، نامه شماره ۴۷.

۳۸۷- نهج البلاغه، خطبه ۱۱۱.

۳۸۸- بقره: ۴۴.

۳۸۹- انفال: ۴۱.

۳۹۰- بحار الاءنوار، ج ۱۲، ص ۸۵.

۳۹۱- شرايع الاسلام، علامه حلى، ص ۱۳۷، باب امر به معروف و نهى از منكر.

۳۹۲- گفتار عاشورا، آيتى، ص ۸.

۳۹۳- گفتار عاشورا، آيتى، ص ۸.

۳۹۴- ر.ك: رازى، تفسير ابوالفتوح، ج ۲، ص ۱۶۶.

۳۹۵- آل عمران: ۱۱۰.

۳۹۶- زمـخـشـرى، كـشـاف، ج ۱، ص ۴۰۰، ذيل تفسير آيه ۱۱۰ سوره آل عمران.

۳۹۷- ر.ك: تـفـسـيـر صـافـى؛ ج ۱، ص ۳۴۲، ذيل آيه ۱۱۰ آل عمران.

۳۹۸- انوار البهيه، ص ۷۶،

۳۹۹- كشف الغمة، ج ۲، ص ۳۲.

۴۰۰- وسايل الشيعه، ج ۱۱، ص ۵۸۱.

۴۰۱- پرورش روح، ج ۲، ص ۱۴۱.

۴۰۲- مقدس اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج ۲، ص ۵۱.

۴۰۳- گره گشايى سه خليفه زاده

امـام حـسـيـن (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر در مسجدالنبى نشسته بـودنـد، عـربـى از در وارد شـد و پـيـش عـبـدالله بـن عـمـر رفـت و گـفـت مـن يـك ديـه كـامـل بـدهـكـارم، دسـتـم كـوتـاست و دست به دامان شما دراز كردم. عبدالله بن عمر دسـتـور تـا دويـسـت درهـم بـه او بـدهـد. عـرب نـاراحـت شـد و گـفـت يـك ديـه كامل بدهكارم و دويست درهم دردى را دوا نمى كند و سپس رو كرد به عبدالرحمن بن ابوبكر و از او درخواست كرد. او هم دستور داد سيصد درهم به عرب پرداخت شود، عرب نپذيرفت و سپس خدمت امام حسين (ع) رسيد و اظهار حاجت كرد.

دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر

كه كريم است و رحيم است و رئوف است و ودود

كرمش نامتنهاى، نعمش بى پايان

هيچ خواهنده ازين در نرود بى مقصود

امـام (ع) فـرمـود: كـه مـن تـصـديـق مـى كـنـم تـو حـاجـتـمـنـد واقـعـى هـسـتـى، اما سه سؤ ال مى كنم، هر كدام را كه پاسخ داديد، ثلث ديه را خواهم پرداخت. مرد عرب از يـك نـظـر خـوشـحـال و از طـرف ديـگـر نـاراحـت شـد، و گـفـت: يـابـن رسـول الله! آيـا مـن مـى تـوانـم سـئوالات هـمـچـون شما را پاسخ گويم. امام حسين (ع) فـرمـود: مـا بـر اسـاس قـدرت فـكـرى مـخـاطـب خـود سـؤ ال مـى كـنيم، آنگاه پرسيد: افضل ترين اعمال در پيشگاه خداوند چيست؟ عرب مكثى كرد و گـفـت: بـرتـريـن عـمـل ايـمـان بـه خـداسـت. امـام (ع) او را تـحـسـين كرد و سپس پرسيد: عـامـل نـجـات انـسـانـهـا از هـلاكـت هـا چـيـسـت؟ عـرب فـكـرى كـرد و گـفـت: اعـتـمـاد و تـوكـل بـه خـدا. امـام (ع) فـرمود: احسن و پرسيد: زينت آدمى چيست؟ عرب پاسخ داد: زينت انـسـان، دانـشى است كه صاحب آن حليم و خويشتن دار باشد. امام (ع) پرسيد: اگر كسى عـلم بـا حـلم نـدارد، بـراى او چـه چـيـزى زيـنـت بـه حساب مى آيد؟ عرب فورا پاسخ داد: ثـروتـى كـه صـاحـبـش داراى انـصـاف بـاشـد. امـام (ع) مـجـددا سـؤ ال كرد اگر كسى نه علم با حلم دارد و نه ثروت با مروت، براى او چه چيزى زينت به حساب مى آيد؟ مرد گفت: فقرى كه همواره با صبر و بردبارى باشد.

وقـتـى مـرد عـرب ايـن پـاسـخ ‌هـا را داد، امـام (ع) خـيـلى خـوشـحـال شـد و بـسـتـه اى پـول بـه وى داد تـا ديـه خود را پرداخت نمايد و عرب خيلى خـوشـنـود شـد. راوى مـى گـويـد: امـام (ع) نـگـاهـى بـه مـرد عـرب كـرد و فـرمـود: ايـن پول براى پرداخت ديه كافى است، سپس امام انگشترى را از انگشت خود درآورد و به وى داد و فـرمـود: ايـن را بـفـروش و قـيـمـت آن را براى زن و بچه ات صرف كن. ۴۰۴- كافى: ج ۲، ص ۱۶۳، ح ۱.

۴۰۵- گره گشايى امام زمان (عج)

يـكـى از عـلمـا از آيـت الله العـظـيـمـى آقـا ضـيـاء الديـن نقل كرد كه مردى از قطيف عازم زيارت امام هشتم (ع) در مشهدالرضا شد، و در بين راه مـورد دسـتبرد اشرار مهاجم قرار گرفت. او در آن شدت درماندگى به امام زمان (عج) متوسل گرديد، ناگهان ديد كه مردى با جمالى ملكوتى و ربانى در كنار او حاضر شد، مبالغى را به او تعارف كرد و فرمود: خود را به سامراء برسان و پيش نماينده مـا مـيـرزاى شـيرازى برو، و بگو از مبالغ ما كه در پيش شماست به تو بدهد تا بروى زيارت مشهد، و بازگردى به وطن. آن مرد مى گويد: من به اين مرد ربانى گفتم: ميرزا چـگـونـه حـرف مـرا بـاور خـواهـد كـرد؟ امـام (ع) فـرمـود: بـگـو بـه آن نـشـانى كه شما امـسـال تـابـستان به همراه آقاى كنى علامه كنى كه حرم حضرت زينب (س) را در شام با عـبـاى خـود جـاروب كـرديـد من در آنجا حاضر بودم... ميرزا با شنيدن اين نشانه از شوق بـرخـاسـت، چـشـم و سـر و دسـت مـرد عـرب را بـوسـيـد، و مشكل مالى او را حل كرد. ۴۰۶- ر.ك: مفاتيح الجنان، دعاى افتتاح.

۴۰۷- همان.

۴۰۸- انبياء: ۱۰۵.

۴۰۹- ر.ك: زمخشرى، كشاف، ج ۳، ص ۱۳۸.

۴۱۰- ر.ك: فخر رازى، تفسير كبير، ج ۲۲، ص ۲۳۸.

۴۱۱- ر.ك: شيخ طوسى، تبيان، ج ۷، ص ۲۸۴، چاپ جديد.

۴۱۲- همان.

۴۱۳- سفينة البحار، ماه نظر.

۴۱۴- علامه شوشترى، احقاق الحق، ج ۱۳، ص ۳۴۵.

۴۱۵- مستدرك، سفينة البحار، ماده صحب.

۴۱۶- رخرف: ۲۸.

۴۱۷- ر.ك: صدوق، معانى الاءخبار، ص ۱۳۲.

۴۱۸- قصص الاءنبياء، ص ۵.

۴۱۹- ر.ك: صدوق، معانى الاءخبار،ص ۷۹.

۴۲۰- زمر: ۴۴.

۴۲۱- بقره: ۲۵۵.

۴۲۲- سباء: ۲۳.

۴۲۳- مستدرك: ج ۳، ص ۶۶۹، چاپ دارلكتب العلمية ـ بيروت.

۴۲۴- مستدرك، ج ۱، ص ۷۵۳.

در نـهـج البـلاغـه مـى خـوانـيـم: و اعـلمـوا انـه شـافـصـع مـشـفـع و قـائل مـصـدق و انـه مـن شفع له القرآن يوم القيامة شفع، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶، فراز دهم.

۴۲۵- لثالى الاءخبار، ج ۴، ص ۲۱۶.

۴۲۶- امـالى طـوسـى، ص ۱۶؛ حـاكـم، مـسـتـدرك، ج ۱، ص ۱۳۹، درالكتب العلمية ـ بيروت.

۴۲۷- خصال، ص ۱۵۶.

۴۲۸- بحارالاءنوار، ج ۸، ص ۴۲، ح ۳۲.

۴۲۹- غزالى، احياء علوم الدين، ج ۴، ص ۵۲۶.

۴۳۰- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.

۴۳۱- انبياء: ۲۸.

۴۳۲- بحارالاءنوار، ج ۷۵، صص ۲۲۰-۲۲۱.

۴۳۳- غررالحكم، ص ۱۳۳.

۴۳۴- مجمع البحرين، ج ۴، ص ۳۵۳.

۴۳۵- مريم: ۸۷.

۴۳۶- شبر، حق اليقين، ج ۲، ص ۱۳۹، باب الاعتقاد فى الشفاعة.

۴۳۷- مدثر: ۴۸.

۴۳۸- كشاف، ج ۴، ص ۵۵.

۴۳۹- ر.ك: قرطبى، التذكره، صص ۳۹۴-۳۹۵.

۴۴۰- همان.

۴۴۱- حسن زاده آملى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص ۶۲۹.

۴۴۲- ر.ك: عـلامـه شـهـيـد مـطـهـرى، عـدل الهـى، فصل شفاعت.

۴۴۳- ر.ك: غزالى، احياء علوم الدين، ص ۴۲۸.

۴۴۴- ر.ك: مجلسى، اعتقادات، ص ۱۴۳، اين كتاب همراه مناهج الحق و النجاة در قم ـ مركز نشر آثار شيعه انتشار يافته است.

۴۴۵- ر.ك: اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۸.

۴۴۶- ر.ك: علامه مطهرى، عدل الهى، ص ۲۴۱-۲۲۸؛ مجموعه آثار علامه مطهرى،ج ۱، ص ۲۴۱.

۴۴۷- حجرات: ۱۰.

۴۴۸- بحارالاءنوار: ج ۷۴، ص ۲۸۶، ح ۱۱.

۴۴۹- بحارالاءنوار: ج ۷۴ ص ۲۲۱، ج ۲.

۴۵۰- اءعراف: ۱۵۸.

۴۵۱- حج: ۱.

۴۵۲- فاطر: ۳.

۴۵۳- يونس، ۵۷.

۴۵۴- اءعراف ۱۸۹.

۴۵۵- حجرات: ۱۳.

۴۵۶- اءنفال: ۷۵، اءحزاب: ۶.

۴۵۷- ر.ك: بحار... سيره ابن هشام...

۴۵۸- حجرات: ۱۰.

۴۵۹- سفينة البحار، ج ۱، ص ۱۲.

۴۶۰- اءمالى طوسى: ص ۲۷۷ ح ۳۹۹ و ص ۲۵۳ ح ۴۵۳ و ص ۵۵۸ ح ۱۱۷۱.

۴۶۱- بحارالاءنوار، ج ۷۴، ص ۲۷۴.

۴۶۲- غررالحكم، باب الكاف.

۴۶۳- مفاتيح الجنان.

۴۶۴- بحارالاءنوار، ج ۷۰، ص ۲۵، ح ۲۷.

۴۶۵- همان، ج ۶۸، ص ۶۳، ح ۱۱۴.

۴۶۶- همان: ج ۲۷، ص ۷۸، ح ۱۲.

۴۶۷- مفاتيح الجنان.

۴۶۸- بحارالاءنوار: ج ۳، ص ۷، ص ۱۶.

۴۶۹- سعدى.

۴۷۰- صافات: ۲۴.

۴۷۱- فـيـض كـاشـانـى، تـفـسـيـر الصـافـى، ذيـل آيه فوق؛ شفيعى مازندرانى، تزكية النفس، ج ۳، مبحث العم؛ به مبحث امام شناسى در همين كتاب مراجعه شود.

۴۷۲- قرطبى، الجامع الاحكام القرآن، ج ۱۵، ص ۷۴.

۴۷۳- الوسى، روح المعانى، ج ۲۳، ص ۸۰.

۴۷۴- اعيان الشيعه، ج ۱، ص ۱۰۱.

۴۷۵- مناقب، ابن شهر آشوب، فصل امام هشتم.

۴۷۶- موسى خسروى، زندگانى امام هشتم، صص ۲۱۳-۲۱۴.

۴۷۷- مفاتيح الجنان.

۴۷۸- مفاتيح الجنان.

۴۷۹- مفاتيح الجنان.

۴۸۰- مفاتيح الجنان.

۴۸۱- مفاتيح الجنان.

۴۸۲- مفاتيح الجنان.

۴۸۳- مجموعه ورام، ص ۲۳.

۴۸۴- غـيـاث الديـن مـنـصـور، مـقامات العارفين، ص ۱۱۶؛ فصلنامه انديشه دينى، دانشگاه شيراز، سال ۷۸، دوره اول، شماره دوم.

۴۸۵- مفاتيح الجنان.

۴۸۶- غررالحكم، حرف الاءلف.

۴۸۷- غررالحكم، حرف الاءلف.

۴۸۸- عدة الداعى، ج ۱، ص ۵۱، ابن فهد.

۴۸۹- غررالحكم، حرف الذال.

۴۹۰- همان.

۴۹۱- همان.

۴۹۲- همان.

۴۹۳- همان.

۴۹۴- همان.

۴۹۵- همان، باب لا.

۴۹۶- همان.

۴۹۷- همان.

۴۹۸- بحارالاءنوار: ج ۶۳، ص ۳۳۳، ح ۱۷۷.

۴۹۹- همان، ج ۷۰، ص ۵۹، ح ۳۹.

۵۰۰- غررالحكم، حرف الراء.

۵۰۱- همان، حرف الاءلف.

۵۰۲- همان، حرف الميم.

۵۰۳- همان، حرف الميم.

۵۰۴- همان، حرف الميم.

۵۰۵- عدة الداعى، ج ۱، ص ۱۴۹.

۵۰۶- همان، حرف الخاء.

۵۰۷- همان، حرف الخاء.

۵۰۸- عدة الداعى ابن فهد، ج ۱، ص ۱۵۱.

۵۰۹- نهج البلاغه، نامه ۵۳ صبحى صالح.

۵۱۰- ر.ك: مفردات، راغب، ماده صبر.

۵۱۱- ر.ك: مفردات، راغب، ماده صبر.

۵۱۲- كلينى، اصول كافى، ج ۲، باب الصبر.

۵۱۳- كلينى، اصول كافى، ج ۲، باب الصبر.

۵۱۴- كلينى، اصول كافى، ج ۲، باب الصبر.

۵۱۵- تحف العقول، ص ۱۴۲ و ۳۲۸.

۵۱۶- تحف العقول، ص ۱۴۲ و ۳۲۸.

۵۱۷- قصار الجمل، باب الزوجه.

۵۱۸- غررالحكم، حرف الميم.

۵۱۹- وسايل الشيعه، ج ۱۱، ص ۶.

۵۲۰- وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۵۸.

۵۲۱- صدوق، كمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۱.

۵۲۲- ر.ك: وسـائل الشـيـعه، ج ۵، ص ۶۷؛ بحارالاءنوار، ج ۹، ص ۱۶۰؛ ينابيع المودة، ص ۴۸۶ ـ ر.ك: اكمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۱.

۵۲۳- كنزالعمال، ج ۸، ص ۴۰۸۷۹۷.

۵۲۴- كنزالعمال، ج ۸، ح ۴۰۸۷۹۷.

۵۲۵- وسايل الشيعه، ج ۷، صص ۲۵۹-۲۶۱.

۵۲۶- ر.ك: تزكية النفس، ج ۲، ص ۳۰۹.

۵۲۷- شب قدر، باقرى بيدهندى، ص ۷۰.

۵۲۸- كنزالعمال: ج ۱۶، ح ۴۵۵۲۷.

۵۲۹- قـال ابـوجـعـفر: هى فى كل سنة فى شهر رمضان فى العشر الاءواخر. (بحارالاءنوار، ج ۹۷، ص ۱۹).

۵۳۰- اءخـبـرنـى عـن ليـلة القـدر كـانـت اءو تـكـون فـى كـل عـام؟ فـقـال له اءبـوعبدالله (ع): لو رفعت ليلة القدر لرفع القرآن. بحار، ج ۹۷، ص ۱۷؛ وسايل الشيعه، ج ۷، ص ۲۶۰.

۵۳۱- فـقـآل رسـول الله (ص): هـؤ لاء الاءربعة: مدمن الخمر و العاق لوالديه و القاطع الرحم و المشاحن. (بحارالاءنوار، ج ۹۶، ص ۳۳.

۵۳۲- ر.ك: وسايل الشيعه، ج ۷، صص ۲۵۶، ۲۵۷، ۲۶۲، ۲۶۳.

۵۳۳- وسايل الشيعه، ج ۷، صص ۲۵۶ و ۲۵۷ و ۲۶۲ و ۲۶۳.

۵۳۴- همان.

۵۳۵- همان.

۵۳۶- در المـنـثـور، ج ۶، ص ۳۷۱؛ التـاج، ج ۲، ص ۷۹؛ فيض القدير، ج ۲، ص ۱۵۸.

۵۳۷- اصول كافى، ج ۱، ص ۲۵۸.

۵۳۸- امام خمينى، آداب الصلاة، فصل ليلة القدر.

۵۳۹- تفسير نورالثقلين، تفسير سوره قدر، ج ۵.

۵۴۰- محجة البيضاء: ج ۲، ص ۱۲۴.

۵۴۱- سمعت رسول الله يقول لاءصحابه: آمنوا بليلة القدر انها تكون لعلى بن اءبـى طـالب و ولده الاءخـد عـشـر مـن بـعـده (ر.ك: صـدوق، اكمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۱).