چهره های درخشان سامرا

چهره های درخشان سامرا0%

چهره های درخشان سامرا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسن عسکری علیه السلام

چهره های درخشان سامرا

نویسنده: علی ربانی خلخالی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17396
دانلود: 2782

توضیحات:

چهره های درخشان سامرا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 25 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17396 / دانلود: 2782
اندازه اندازه اندازه
چهره های درخشان سامرا

چهره های درخشان سامرا

نویسنده:
فارسی

ديرهاى سامرّا

روزگارى سامرّا شهر شاهان بود و كوى كاخ ‌ها و قصرهاى سر به فلك كشيده، چنان كه نزديك به ده خليفه از خلفاى بنى عباس و صدها وليعهد و اميرالامراء و قاضى القضات و... و... روز و روزگارى سامرّا را بهشت خويش دانسته و قصرها و عشرتكده ها براى خويش ساخته بودند، اما امروز از هشت خليفه عباسى و صدها امير و وزير و قاضى و حاكم كه در زير خاك هاى سامرّا دفن شده بودند اثرى نيست، تاريخ خاكشان را نيز به باد فنا داده است و امروز جز بدنامى و نفرت نصيبى از جهان ندارند.

پيشتر، قبل از ظهور دين مبين اسلام، سرزمين سامرّا نزد پيروان حضرت عيسى مسيح مقدس بود و جاى جاى آن ديار، با معابد و كنشت ها و صومعه ها، از نور معنويت روشن و پررونق بود كه امروزه جزء آثار باستانى سامرّا محسوب مى شود.

نويسنده موسوعة العتبات المقدسة، در فصل اول از كتابش (ج 12، ويژه سامرّا) از هر يك به تفصيل و تطويل سخن رانده است كه ما تنها به نام آنها اشاره مى كنيم و مى گذريم:

34 - دير سامرّا.

35 - دير مرمارى.

36 - دير سوسى.

37 - دير باشهرا.

38 - دير عبدون.

39 - دير عبّاغى.

40 - دير العذارى.

41 - دير العلث.

42 - دير عمر نصر.

4 - دير مرماجرجس.(202)

سامرّا پيش از مهاجرت ميرزاى بزرگ شيرازى رحمة الله

آن روزها با وجود آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام و با آن همه پيشينه تاريخى و... سرزمين سامرّا به بوته فراموشى سپرده شده بود و تنها به عنوان يك شهر تاريخى و كهن، اسمى از آن مطرح بود و بس.

شهرى كه روزگارى سه امام معصومعليهم‌السلام را در بر داشت و اسمش زينت بخش محافل محدثان و فقيهان بزرگ گشته و شهرتش زمين و زمان را در نورديده بود، آن روزها جز نام از آن خبرى نبود، سرزمينى كه در گذشته درخشان خود با نام «ناحيه مقدسه» اسمش ورد زبان ها بود و كوچه عسكرش كوى دلدادگان و آزادگان، و كعبه كمال جويان و حقيقت طلبان گرديده بود و هميشه چشم ها از هر سوى و ديار به آنجا دوخته و همه منتظر كه تاز چه خبر يا حديث و روايتى از آن شهر بزرگ خواهد رسيد و...

با وجود اين همه پيشينه پاك و تابناك، آن روزها از سامرّاى قديم صحبتى در ميان نبود و ديگر سامرّا را كسى ناحيه مقدسه نمى خواند، بلكه شهرى در دست اغيار اسير بود. حريم مقدس عسكريينعليهما‌السلام خراب آباد گدايان و سيه بختان شده بود، چنان كه گداى سامرّا در زبان ها مثل گشت و مشكل مى شد كسى يافت كه از اين همه غربت و غم، قصه اى در دل نداشته باشد. غبار اين غربت چشم هاى شيعيان را آزار مى داد تا اين كه سيد جليلى از فقيهان نامدار، قيام كرد و با هجرت خويش از نجف به سامرّا شهر را دوباره احيا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتى عسكريينعليهما‌السلام زدود و ديده ديده وران را معطوف آن آستان مقدس ساخت و به پاس اين بزرگداشت چه توفيق هاى بزرگى كه خدا رفيقش ساخت، چنان كه نام ميرزاى بزرگ شيرازى جاودانه شد و يادش تا ابد زنده و پايدار ماند.

هر آن كه جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حديث دوست نگويم مگربه حضرت دوست

كه آشنا سخن نگه دارد(203)

ميرزاى بزرگ كه به حق مجدد مذهب ناميده شده است و هميشه دل به سوى حضرت دوست داشت و خود را جز غلام خانه زاد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نمى دانست. ديار دلدار را خانه خويش ساخت، در حقيقت او نبود كه به سوى سامرّا مى شتافت، بلكه دل پاك و ضمير روشن و آيينه زلال درونش بود كه او را به كوى دلبر مى كشيد و برخلاف كوته نظرانى كه اين كار را براى او ضايع كردن خويش مى دانستند. او فكرى ديگر و عشقى برتر و بالاتر از اين حرف ها داشت.

آنهايى كه در دايره تنگ و تاريك مقام جويى و رياست طلبى بودند نمى توانستند اين هجرت ميرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگويند: آقا چرا نجف را ترك مى كنيد اينجا باشيد براى شما بهتر است، حوزه نجف بزرگ است و شما را بزرگ مى كند، چرا حوزه به اين بزرگى را ترك مى كنيد و سامرّا مى رويد، شهرى كه بيشتر مردمش سنى مذهب اند و از اين قبيل مقوله ها.

اما ميرزاى بزرگ، كه دلش با مهر مهدى (روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) مهد نور و فضيلت، خانه خير و خلوص بود، در سر سوداى عشق داشت و بس. و نمى توانست آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام و ناحيه مقدسه را در غربت ببيند و آرام نشيند، تنها به راه افتاد و ديار دوست را در پيش گرفت و رفت. رفت كه معتكف ديار دلبر گردد و در سايه اين اعتكاف، اشتياق دل را به وصالش برساند تا بتواند در سايه سار الطاف حضرت عسكريينعليهما‌السلام و مولا امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فلك را سقف بشكافد و طرحى نو را دراندازد.

در خصوص سامرّاى پيش از ميرزا قدس سره و تاءثير اين هجرت در ساختار اجتماعى و فرهنگى آن شهر، چنين مى نويسد:

ورود ميرزا به ديار عسكريينعليهما‌السلام ، به آن حيات علمى و فرهنگى بخشيد و روح تازه اى در كالبد اين شهر غريب و مظلوم، دميد قبل از آن، سامرّا در انحصار اهل سنت بود. ميدانى بود براى رقابت عشاير و تعصبات قبايل. شيعه و زوّار امامان امنيت نداشتند و جوار حضرت امام هادى و امام حسن عسكرىعليهما‌السلام با فرهنگ شيعى و علوم آن بيگانه بود. آمدن ميرزا سبب شد كه اين شهر از الطاف الهى بهره مند شود و جويبارى عظيم، از نهر جارى حوزه و ميراث عظيم آن، در اين شهر جريان يابد. طلاب گروه گروه از اقطار عالم اسلام براى كسب دانش به سرزمين مقدس عسكريينعليهما‌السلام سرازير شدند. محافل علمى و مدارس آيات در آن بر پا شد تا جايى كه به گفته مرحوم حرزالدين:

«هجرت به سامرّا در ايام ميرزا، در عرض هجرت به نجف معمول شد و تدريس دروس مقدمات و علوم عالى، علاوه بر درس ميرزا، فراوان شد».

به تعبير تذكره نويس و مورخ بزرگ شيعى، مرحوم سيد محسن امين:

( انتقل المركز العلمى اليها على عهد الميرزا سيد محمد حسن الشيرازى. )

در ايام ميرزا مركز علمى به سامرّا انتقال يافت، در نتيجه، سامرّا به پرورش گاه بزرگان علم و ادب و حديث و فلسفه تبديل شد.

( فقد كانت سامرّاء يومئذ مركزا علميّا ربى العباقرة و زعماء العلم و خرّج النوابغ و اءساطين الدين. )

سامرّا به مركزى علمى و فرهنگى تبديل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش را تربيت كرده و نوابغ و استوانه هاى دين از آن فارغ التحصيل شدند.(204)

علل هجرت ميرزا به سامرّا

نكند جاذبه عشق اگر كوتاهى

مى توان بار دو عالم به تن تنها برد

در اين كه چرا مجدد شيرازى از نجف به سامرّا هجرت كرد؟ سخن زياد است و مى توان گفت، ميرزاى بزرگ از اين هجرت اهداف چندى را در نظر داشت از آن جمله است:

1 - اسكان شيعه در سامرّا، با توجه به اين كه سامرّا، مدفن عسكريينعليهما‌السلام و منزل آن بزرگواران مى باشد و خيلى چيزها كه مورد علاقه و احترام شيعه است در آن جا قرار دارد، مرحوم ميرزا سعى كرد كه شيعيان در آن مكان، اسكان بيابند.

2 - تبليغ تشيّع در نواحى عراق.

3 - تقريب بين شيعه و سنى.(205)

4 - اجتناب از رياست و مرجعيت، در اين خصوص مى نويسد:

«او آنقدر از رياست و زعامت پرهيز داشت كه بارها سوگند ياد مى كرد كه هيچ گاه به فكرم خطور نمى كرد كه روزى مرجع دينى مردم باشم، حتى يكى از علل هجرت او از نجف به سامرّا را دورى از نجف و از رياست و مرجعيت ذكر كرده اند. »(206)

5 - عشق اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام ، بويژه به حضرت عسكريينعليهما‌السلام و مهر مهدى صلوات الله عليه دل ميرزا را به سوى سامرّا معطوف داشته و وى را به آن ديار كشيد.

فتواى بزرگى كه از سامرّا صادر شد

ناصرالدين شاه قاجار در سال 1306 ق براى سومين بار رهسپار اروپا گشت تا هر چه بيشتر و بهتر مشغول عيش و نوش هاى شاهانه گردد و در همين سفر تفريحى بود كه امتياز انحصار خريد و فروش توتون و تنباكوى ايران و صدور آن به خارج را براى مدت 50 سال به شركت انگليسى رژى داد، پس از آن كه در اين سفر گفت و گوهاى مقدماتى اين قرارداد كه به نام قرار داد «رژى» معروف است در لندن انجام گرفت، در 28 رجب 1308 ق در تهران به امضاى ناصرالدين شاه رسيد.

اين قرارداد ننگين ماهيتا استعمارى و به زيان ملت و دولت ايران بود و انگلستان اهداف چندى را از اين كار تعقيب مى كرد از آن جمله:

1 - اعزام مبلّغان فرهنگ منحط فرنگ در لباس كاركنان كمپانى، چنان كه نوشته اند:

«در مدتى اندك، بيش از دويست هزار فرنگى به عنوان كارگزاران اين شركت به ايران اسلامى هجوم آوردند و گروه گروه در شهرها و ولايات ايران مستقر شدند. »(207)

2 - استخدام مسلمانان در اين شركت براى استثمار و استعمار هر چه بيشتر آنها.

3 - ترويج فحشا و در نهايت استعمار و استثمار يك ملت و در يك كلمه، اشغال غيرمستقيم ايران.

قضيه چنان خفت بار و رسواكننده بود كه مردم بويژه علماى كشور را به قيام واداشت علماى تبريز، ضمن تلگرافى به شاه نوشتند:

«با كمال حيرت مشاهده مى كنيم كه پادشاه كافّه مسلمين را مثل اسيران به كفار مى فروشند... مسلمانان مرگ را بر زير دست شدن كفار ترجيح مى دهند.»(208)

و در تلگرافى ديگر نوشتند:

«42 سال است سلطنت مى كنى، محض طمع، مملكت خودت را قطعه قطعه به فرنگى فروخته اى، خود دانى، اما ما اهالى آذربايجان خودمان را به فرنگى نمى فروشيم».(209)

علماى شهرهاى ديگر نيز سعى كردند تا شاه را از اين قرارداد ننگ آور منصرف و او را وادار به لغو آن كنند، اما شاه كه جز به عيش و نوش خويش فكر نمى كرد رقمى به اين هشدارها ننهاد.

چنان بود كه روحانيون و علماى آگاه و بيدار، يكى پس از ديگرى به هر طريقى كه ممكن بود حوزه سامرّا را - كه آن روز خانه اميد و پناهگاه مسلمانان بود - به يارى طلبيدند، تا اين كه در نهايت امر، آيت الله سيد محمدحسن شيرازى معروف به ميرزاى بزرگ و زعيم حوزه سامرّا و مرجع بزرگ آن روز، فتواى بسيار بزرگ خودش را در تحريم تنباكو صادر كرد و با اين كار خداپسندانه، تمام رشته هاى استعمارگران و خودفروختگان را پنبه كرد...

در خصوص خاستگاه آن حماسه بزرگ كه بحق حماسه فتوا ناميده شده و در مورد شاءن صدور فتواى تحريم، آيت الله سيد رضى شيرازى يكى از نوادگان ميرزاى بزرگ، از فرزند مرحوم آيت الله نايينى، آقا ميرزا على آقاى نائينى نقل مى كند كه ايشان گفت:

«از پدرم (مرحوم نائينى) شنيدم: در جريان دخانيه، بين ميرزاى شيرازى و ناصرالدين شاه، مكاتبات بسيارى شد. رفت و آمدهايى هم بود.

مرحوم ميرزا، شبها با عده اى از شاگردان، جلوس داشت، در يكى از شبها، به آن عده از شاگردانش گفت: در جلسه آينده، هر كدام از شما، صورت تلگرافى مبنى بر تحريم تنباكو بنويسيد و بياوريد. در جلسه بعد، هر كدام از افراد شركت كننده نوشته اى آورده بوديم، خوانديم و خدمت ميرزا تقديم كرديم، ميرزا پس از آن كه تمام نوشته ها را گرفت، صورت تلگرافى را خودش بيرون آورد و خواند:

«اليوم، استعمال تنباكو و دخانيات، در حكم محاربه با امام زمانعليه‌السلام است».

و فرمود:

«اين تلگراف از ناحيه مقدسه شرف صدور يافته است. اينگونه فرمودند كه صادر كنيم».(210)

نظام آموزشى در حوزه سامرّا

حوزه سامرّا كه نقطه عطفى در تاريخ حوزه هاى علمى تشيع شمرده مى شود، در سايه مديريت صحيح ميرزاى بزرگ شيرازى و به دست ياران مخلص و مصممش چون بزرگ محدث قرن اخير ميرزا حسين نورى در اندك زمانى چنان پيشرفت كرد كه توانست تحولات شگرفى را در تاريخ تشيع باعث شود، حتى حوزه هزار ساله نجف اشرف را نيز تحت شعاع قرار دهد و نيروهاى مستعد را گروه گروه وادار به مهاجرت از نجف به سامرّا كند.

در خصوص «نظام آموزشى مكتب سامرّا» مقاله متقن و مفيدى با قلم سليس و روان و با همان عنوان مذكور منتشر شده است كه ما تنها به فهرست آن اشاره مى كنيم:

1 - نظم:

«بر محيط تحصيلى سامرّا نظمى خاص حاكم بود، آرامش تحصيلى براى همه كسانى كه طالب تحصيل بودند فراهم بود، هيچ كس مانع آرامش و آسايش ديگرى نبود، در حسينيه مرحوم ميرزا، سه سرداب آماده بود؛ يكى براى كسانى كه خواستار استراحت و تجديد قوا بودند، ديگرى براى اهل مطالعه و سومى براى صحبت و مذاكره و هيچ يك نسبت به ديگرى تعدّى نمى كرد».

2 - مهربانى و عطوفت به شاگردان.

3 - آزادانديشى و استعدادپرورى.

4 - توجه به نظر شاگردان و ايجاد فضاى باز براى تبادل افكار.

5 - انصاف در بحث.

6 - طرح مباحث اساسى.

7 - استادپرورى و رشد شاگردان.

8 - تشويق به تقرير و پژوهش.

9- احياى روحيه استنباط و پرهيز از تطويل هاى بى ثمر.

10 - ترويج علوم ديگر و پرهيز از فقه و اصول زدگى صرف.

در حوزه سامرّا تنها فقه و اصول نبود كه تدريس مى شد بلكه به علوم ديگرى چون تفسير، كلام و عقايد، حديث شناسى، تاريخ و توجه به ادعيه و روايت و... به جد مطرح بود.

رسالت قلم در حوزه سامرّا

روزگار شكوفايى حوزه سامرّا مصادف بود با دورانى كه در ايران و عراق، خيلى از نويسندگان خائن و قلم به دستان ملحد، قداست قلم را شكسته، بى هيچ ملاحظه اى مشغول تاخت و تاز در حريم مقدس قلم و نويسندگى بودند، فرنگ رفتگانى كه خود را به كلى باخته و تبليغ فرهنگ بيگانگان را يكى از نويسندگان در ترسيم سيماى آن عصر مى نويسد:

«در آن عصر، كتب گمراه كننده و الحادى به عراق و ساير ممالك اسلامى هجوم آورد، استعمارگران انگليسى بعد از اشغال عراق، به منظور گمراه كردن جوانان، به ايجاد مدارس مبادرت ورزيدند، كتاب هاى گمراه كننده با هدف ترويج ماديت گسترش يافت، تا آن جا كه جوانان اسلام بى خبر مانده و دينشان را از ناحيه اسلام اسمى پدر و مادر مى شناختند. »(211)

در برابر اين تهاجم، مكتب سامرّا به نويسندگان نيك نظر ارج و بها داد، چنان كه موسس حوزه سامرّا ميرزا مجدد، محدث نورى را كه خطى خوب و خوانا و در دو زبان عربى و فارسى قلمى محكم و توانا داشت، منشى و ملازم نزديك خود ساخت، وى نيز بخوبى از عهده اين كار سترگ و سنگين برآمد.

ميان ميرزاى بزرگ و ميرزا حسين نورى، رابطه تنگاتنگى برقرار بود، علاوه بر پيوند استاد، شاگردى، صميميت خاصى بين اين دو بزرگوار حاكم بود تا آنجا كه ميرزاى بزرگ و به تبعيت از او، فرزندان و يارانش، محدث نورى را، «حاجى آقا» خطاب مى كردند.

محدث نورى كه بزرگترين محدث اخير شيعى شمرده مى شود، بيشتر كتاب هايش را، زير نظر مستقيم ميرزاى بزرگ و برخى را با تفريظ ايشان، در حوزه سامرّا نوشته است، مثل:

1 - دارالسلام در دو جلد، تا، 1292 ق.

2 - معالم العبر، در تاريخ 1296 ق.

3 - فيض القدسى، در حيات سراسر تلاش علامه مجلسى كه بهترين و معتبرترين كتاب در زندگى علامه مجلسى محسوب مى شود، در تاريخ 1302 ق.

4 - بدر مشعشع كه با تفريظ ميرزا چاپ شده است، تا 1308 ق.

5 - جنّة الماءوى.

6 - نجم الثاقب كه به پيشنهاد ميرزا، به زبان فارسى در سال 1303 ق در سامرّا نوشته شده است.

يكى از نويسندگان درباره نقش بزرگ و كارساز حوزه سامرّا در مورد قلم و ارباب قلم مى نويسد:

«اگر بگوييم بعد از غيبت كبرى، يعنى دوران مرحوم شيخ صدوق و طوسى و مفيد، اين دوران، مهمترين نقش را در معرفى تشيع و مكتب اهل بيتعليهم‌السلام داشته است، گزاف نگفته ايم. نويسندگان و خطيبانى همچون مرحوم سيد حسن صدر، سيد محسن امين، شرف الدين عاملى، كاشف الغطاء، محمد جواد بلاغى، شيخ محسن شراره، آقابزرگ تهرانى، علامه امينى، محمدرضا مظفر، كاشانى و... از فارغ التحصيلان مكتب سامرّا بودند كه توانستند جلو تهاجمات فرهنگى دشمنى را سد كنند و در جبهه اى وسيع، به پهنه عالم اسلام، بر دستاوردهاى دشمنان اسلام و اهل بيتعليهم‌السلام يورش ببرند و رشته هاى آنان را پنبه كنند».(212)

شعر و شاعران در حوزه سامرّا

نويسنده مقاله ويژه نامه ميرزا در مجله حوزه، پس از آن كه در تجليل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امامان معصومعليهم‌السلام از شاعران متعهد و به تبع آن عالمان بزرگ شيعى در طول تاريخ، سخن مى گويد، مى رسد به «ادبيات و شعر در مكتب سامرّا» و در ادامه، مكتب سامرّا را ادامه خط امامان اهل بيتعليهم‌السلام مى داند و از سيد محسن امين عاملى نقل مى كند كه:

ميرزا، در جهت هنر شعر نيز صاحب نظر بود، شعر مى گفت و شاعران را دوست مى داشت.( كان اديبا يحبّ الشعر و انشاده ) (213) به شاعران متعهد اهميت مى داد.

از اين روى، شاعران از هر سو آهنگ سامرّا كردند و بازار ادب و شعر در عصر وى، رواج يافت و قصايد بلند ادبى سروده شد.

وى از «نقباء البشر» اين گونه نقل مى كند:

«ميرزا، شعر را دوست داشت و بر آن جايزه مى داد، از اين روى شعراى عرب و عجم، از هر سو، آهنگش كردند و بازار ادب در عصر وى رواج يافت. و ميرزا به اكرام شاعران شهرت يافت. »(214)

سپس مى نويسد:

«مرحوم شيخ حسن كبّه، از علماى بزرگ و شاعران تواناى بغداد، در نزد ميرزا همان جايگاهى را داشت كه مرحوم شيخ محمد كاظم ازرى نزد بحرالعلوم داشت».

علامه امينى رحمة الله مى نويسد:

«شاعر تواناى شيعه، سيد حيدر حلى، بر ميرزاى شيرازى وارد مى شد و شعر مى سرود، يك بار شعرى خواند، ميرزا خواست بيست ليره عثمانى به او صله بدهد، اين را با پسرعمويش، حاج ميرزا اسماعيل شيرازى، در ميان گذاشت.

وى گفت: اين مبلغ كم است، سيد حيدر، شاعر اهل بيتعليهم‌السلام است، او از دعبل و حميرى و مانند ايشان، برتر است، ائمهعليهم‌السلام به آن شاعران، كيسه هاى زر و هميانهاى پر، صله مى داده اند.

ميرزا پرسيد: چقدر مناسب است؟

وى گفت: سزاوار است كه شما به دست خويش صد ليره به شاعر مرحمت كنيد.

اين بود كه ميرزا به ديدار سيد حيدر حلى رفت و با احترام بسيار صد ليره عثمانى به او صله داد».

علامه امينى رحمة الله سپس اضافه مى كند:

«و دست شاعر اهل بيتعليهم‌السلام را بوسيد، اين مطلب را گروهى از كسانى كه آن عصر طلايى را درك كرده اند، نقل كردند، از جمله: فرزند صالح ميرزا، ميرزا على آقا، كه در مجالس و محافل شعرى و تقدير از شاعران و طلب انشاء شعر، جانشين و نماينده پدر بود و پس از پدر نيز اين سيرت پسنديده را دنبال مى كرد».

مرحوم آقا بزرگ مى نويسد:

«ميرزا، در فوت مرحوم سيد حيدر حلى، سه روز دروس حوزه را تعطيل كرد».

نويسنده مقاله سپس اضافه مى كند:

«در آن عصر، گر چه مجالس شعرى و ادبى در نقاط مختلف عراق، چون بغداد و حله و نجف، وجود داشت، ولى تجليل از شعر و شركت در مجالس ادبى، از جانب مرجعى بزرگ، چون ميرزاى شيرازى، بسيار نادر بود، اهتمام ميرزا، موجب شد كه علما بيش از پيش به شعر روى آورند و طبع شعرى خود را تقويت كنند».

و در ادامه از علماى بزرگى نام مى برد كه طبع شعر داشته و از شاگردان ميرزاى بزرگ بودند و شاعران حوزه سامرّا محسوب مى شدند، بزرگمردانى چون:

1 - آيت الله سيد اسماعيل صدر، پسرعموى ميرزا و شاگرد وى، كه در عين فقاهت، اديبى سرآمد و شاعرى بزرگ بود و در مدح و مراثى اهل بيتعليهم‌السلام شعر بسيار سروده است.

2 - مرحوم آيت الله سيد محمدتقى شيرازى، كه به ادب و شعر اهميت مى داد.

3 - مولا رشيد دزفولى، از شاگردان ميرزا در نجف و سامرّا، وى، علاوه بر تبحر در علوم دينى، اديبى ماهر و شاعرى توانا بود، با نظمى روان شعر مى سرود، ديوانش به طبع رسيده است.

4 - شيخ عبدالله كرمانى، از شاگردان ميرزا، دو ديوان شعر از او به يادگار مانده است.

5 - سيد عدنان غريقى داراى دريايى از اشعار زيبا.

6 - شيخ عباس كاشف الغطاء وى از شاگردان ميرزا است و در شعر سهمى وافر داشت از ايشان، منظومه اى در شرح درايه، تألیف مرحوم بحرالعلوم به يادگار مانده و منظومه هايى در احكام كه مورد استقبال مردم قرار گرفت و عده اى به لحاظ سهولت، آنها را حفظ كرده اند.

7 - علامه سيد شرف الدين عاملى.

8 - كاشف الغطاء و...(215) .

شعراى سامرّا

علاوه بر بزرگانى كه ذكرشان پيش از اين رفت، شاعران بزرگ و نامور زيادى در تاريخ به نام شعراى سامرّا خوانده شده اند، مرحوم محلاتى يك جلد از تاريخ سامرّا را مخصوص شاعران سامرّا ساخته است كه سوگمندانه چاپ نشده و به صورت نسخه هاى خطى نگهدارى مى شود كه ما با همه تلاش به دست نياورديم، اما در جلد سوم كه چاپ شده است مى نويسد:

«شاعران امام هادىعليه‌السلام بسيارند كه از آنهاست: عوفى؛ ديلمى؛ محمد بن اسماعيل فرزند صالح صميرى، معروف به صميرى قمى؛ حبيب ابن اوس، مشهور به ابوتمّام طايى؛ ابوالغوث اسلم بن مهوز منبجى؛ داود بن قاسم، معروف به ابوهاشم جعفرى؛ يحيى بن عبدالله حمّانى كوفى؛ و شاعر معروف سوسى (م 243 ق) كه بدين زودى ترجمه آنان در ضمن شعراى سامرّا، به صورت تفصيلى مى آيد انشاءالله تعالى».(216)

و در جايى ديدم كه مرحوم محلاتى، بزرگ شاعر شيعى شيخ كاظم ازرى را از شاعران سامرّا شمرده و گفته است كه ترجمه وى را در جلد چهارم به تفصيل آورده ام.

شاعر بزرگى كه قصيده بس مشهورى دارد در مدح آل عدالتعليهم‌السلام ، اين قصيده بلند، ميان مردم با نام «ملحمه كبرى» و «قرآن الشعر» شهرت يافته است، قصيده اى كه مرحوم صاحب جواهر آرزو مى كرد اى كاش ثواب اين قصيده به جاى ثواب جواهرالكلام در نامه اعمال او نوشته مى شد!(217)

مورخ سامرّا

شيخ ذبيح الله عسكرى محلاتى (م 1310 ق محلات - 1364 ش تهران)، وى مدتى در حوزه نجف و زمانى در حوزه سامرّا مشغول تحصيل و تحقيق بوده، در درس خارج شخصيت هايى چون: آية الله نايينى، آية الله ضياءالدين عراقى، آية الله اصفهانى، آية الله حاج سيد حسن صدر شركت كرده و استفاده ها برده، و از بزرگانى چون: شيخ آقا بزرگ تهرانى و آية الله اصفهانى و آية الله نائينى و حاج سيد حسن صدر كاظمى، اجازه نامه روايتى داشته است، قلم او روان و فصيح و دائرة المعارف 6 جلدى «رياحين الشريعه» معروف ترين كتاب او به زبان فارسى است و در آن، شرح حال تمام زنان دانشمند شيعه كه در زمينه علم و ادب و مذهب در تاريخ اسلام نقشى داشته اند گرد آمده است.

كتاب تاريخ سامرّا

«ماءثر الكبراء فى تاريخ سامرّا» عنوان معروفترين كتاب مرحوم محلاتى، در زبان عربى است و جامع ترين و مفصل ترين كتابى كه تاكنون در تاريخ سامرّا نوشته شده است ما در اينجا تنها به فهرست برخى از مطالب اشاره مى كنيم و اين اشارت نيز فقط شامل آن سه جلدى است كه چاپ شده است، بدين ترتيب:

جلد اوّل

نام هاى سامرّا - آغاز ساخته شدن آن كه به زمان سام فرزند نوح نبى مى رسد، - تعيين درجه آن كه در اقليم چهارم با طول 3/2 69 و عرض

6/1 37 درجه واقع است، - نوسازى آن در زمان هارون الرشيد ( 139 ق) - بازسازى آن در زمان معتصم عباسى (218 - 227 ق) - و علت بيرون رفتن وى از بغداد با آنجا و پايتخت شدن آن براى عراق و امپراتورى عباسى، - نوسازى آن به روزگار الواثق بالله، (227 - 232 ق) - علت ويرانى آن، - عراق و علت نامگذارى و دلايل و فضيلت عراق، - آرامگاه بزرگان و مقدسان مذهب شيعه از آن ميان نرگس خاتون مادر امام زمان (عج الله تعالى فرجه الشريف) - مختصرى از تاريخ آل حمدان، - فضايل و بزرگواريهاى آل بويه، باورهاى شيعيان امام درباره سرداب سامرّا - مختصرى از تاريخ سلسله صفوى، مؤ لف از نگارش جلد اول كتاب در تاريخ 1350 فراغت يافته است.(218)

جلد دوّم

تاريخ برخى از تعميرات آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام ؛ عمارت سيزدهم، عمارت چهاردهم، تا عمارت شانزدهم، نامه سيد جلال همدانى به ميرزاى بزرگ در خصوص تحريم تنباكو، ميرزاى كبير و آثار او در سامرّا، حوزه سامرّا، آيت الله ميرزا محمدتقى شيرازى و استقلال عراق، برترى زيارت نامه ها، زيارت جامعه و شرح هايى كه بر آن نوشته شده، نقل كشف و كرامات در آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام ، آل سلماسى و حديث حياتشان، ذكر كسانى كه در سامرّا دفن شده اند و...

جلد سوّم

اين جلد مخصوص زندگانى امام على النقى الهادىعليه‌السلام است، اما مابقى تاريخ سامرّا كه چاپ نشده اند، فهرستشان احتمال دارد چنين باشد:

ج 4 - ويژه زندگانى امام حسن عسكرىعليه‌السلام .

ج 5 - مخصوص شاعران سامرّا كه مؤ لف در جايى از جلدهاى چاپ شده اشاراتى به اين مطالب كرده است.

اين مجموعه كه دائرة المعارفى است در تاريخ سامرّا در كل 12 جلد است كه تنها سه جلد آن چاپ شده، اميد كه فرزندان فاضل و محترم او اقدام به چاپ بقيه مجلدات اين اثر نفيس بكنند و با اين كار چشمه اى را كه در شرف خشكيدن است به فرات هميشه زلال و جوشان فرهنگ شيعه، وصل كنند، باشد كه تا ابد جارى و سارى باشد.(219)

ابرار سامرّا

از آن جا كه برخى از ابرار سامرّا، حديث حياتشان در سلسله «ديدار با ابرار» آمده است، ما تنها به ذكر اسم آن كتاب ها اكتفا كرده و طالبان تفصيل را به آنها ارجاع مى دهيم:

1 - ميرزاى شيرازى، احياگر قدرت فتوا.

2 - محدث نورى، روايت نور.

3 - ميرزا محمدتقى شيرازى، سروش استقلال.

4 - سيد ابوالحسن اصفهانى، شكوه مرجعيت.

5 - هبة الدين شهرستانى، ستاره سامرّا و...

اما ستارگان فروزانى كه در آسمان سامرّا درخشيده و هر يك جهانى را با نتايج تلاش و تكاپوهاى مستمر و طاقت فرساى خويش، روشن كرده اند، بسى بسيارند و اين نجم هاى نجابت و نور، و ستارگان فضيلت و تقوا، چون كهكشان بزرگ و گسترده اى هستند كه حتى تنها ذكر اجمالى از روايت رويش و حديث حياتشان هفتاد مَن كاغذ مى خواهد.

در اينجا به يادكردى گذرا از آن ها كه نام و يادشان در كنار تاريخ سامرّا و در سايه سار آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام ذكر مى شود بسنده مى كنيم و تنها از كبوتران حريم سامرّا كه، عمرى در گرد گنبد مطهر عسكريينعليهما‌السلام پر زدند و در نهايت نيز همچون پروانگان پاك باخته، در حول و حوش آن شمع هميشه فروزان (يعنى اطراف بارگاه ملكوتى سامرّا) پرپر شدند و به ديار حضرت دوست پر كشيدند و تا ابد در زير رواق قدسى سامرّا آرميدند، يادى به ميان مى آوريم.

البته اين يادكرد، تنها شامل كسانى است كه در قرن چهاردهم هجرى، دار فانى را وداع گفته و در آن ديار مقدس مدفون گشته اند، آن هم نه همه را، بلكه تنها بزرگانى كه در تاريخ سامرّا از آنها ياد شده است:

1- علامه فقيه آقا رضا همدانى (م ح 1250 همدان - 1322 سامرّا):

وى را كه با اوصافى چون، فقيه آگاه، عالم ربانى و... و.... ستوده اند، فرزند دانشور و ژرف انديش ملا آقا هادى بود، از همدان به نجف هجرت كرده و در آن جا حوزه درس شيخ اعظم مرتضى انصارى و ميرزاى بزرگ شيرازى را درك مى كند، هنگامى كه ميرزاى بزرگ احرام سفر به سوى سامرّا مى بندد علامه همدانى نيز چون ديگران به ميرزا مى پيوندد و مدت زمانى را در محضرت درس ميرزا حاضر و از افاضل شاگردان آن بزرگوار مى شود. تا اين كه خود حوزه مستقلى را كه در تدريس و تصنيف ممتاز بود، در آن ديار ترتيب مى دهد و خيل كثيرى از بزرگان بارز و علماى برجسته، مثل محمد سعيد حبوبى، شيخ مشكور حولارى، شيخ هادى آل كاشف الغطاء، شيخ مرتضى آل كاشف الغطاء، حاج شيخ على قمى نجفى و ديگران در حلقه درسش گرد مى آيند.

علامه سماوى، نويسنده و ناظم كتاب «وشايح السرّاء فى شاءن سامرّا» ضمن تجليل از آن فقيه صمدانى و عالم ربانى، ماده تاريخ وفاتش را چنين مى نويسد:

فقيه همدانى كه در عصر خويش از مراجع تقليد شمرده مى شد، آثار گران سنگى نيز از خود به وديعه نهاده است كه از آن ميان «مصباح الفقيه » در شرح شرايع معروف است و آثار ديگر عبارتند از:

1 - كتاب الطهاره،

2 - كتاب الصوم،

3 - كتاب الخمس،

4 - كتاب الزكاة،

5 - كتاب الرهن كه گفته مى شود در موضوع خود كم نظير است.

6 - حاشيه بر رسائل شيخ انصارى كه در سال 1318 ق چاپ شده است،

7 - كتاب البيع كه عبارت باشد از تقريرات درس استادش ميرزاى بزرگ.

8 - حاشيه بر رياض

9 - رساله اى در لباس مشكوك،

10 - رساله عمليه و...

اين فقيه فرهيخته، پس از آن كه به مرض سل مبتلا شد، پناه به آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام آورد و بعد از چند ماه بيتوته در سراى سامرّا، رحلت كرد و راه ابديت را در پيش گرفت.

پيكر پاكش را در جهت شرقى رواق مطهر ميان حجره اى كه محاذى با درب شرقى صحن شريف است در روبروى مرقد مقدس بانو حكيمه خاتونعليها‌السلام دفن كردند.(220)

2- شيخ محمد ابراهيم نورى كبير (م...؟ 1322 ق):

وى را براى تمايز از هم نام خود شيخ ابراهيم نورى صغير، كبير مى گفتند تا اين دو شاگرد بزرگ ميرزاى مجدد از هم شناخته شوند، نورى كبير را با الفاضى چون:

علامه، فقيه و مجتهد و... مى ستايند، وى كه پس از وفات ميرزا، تا آخر عمر معتكف ديار عسكريينعليهما‌السلام و يكى از مدرسين حوزه سامرّا بود، پس از عمرى تلاش و تكاپو، آفتاب عمرش در دامن آستان قدس عسكريينعليهما‌السلام غروب كرد و در رواق مطهر آستانه سامرّا به خاك سپرده شد.(221)

3- شيخ محمدحسين زرقانى شيرازى (م...؟ - 1300 ق):

وى كه او را با القابى چون: عالم، فاضل، ربانى و ديندار مى ستايند، از شاگردان ميرزاى كبير و علامه سيد محمد اصفهانى بود، سخت به دين پاى بند بود و در اين راه ملامت هيچ ملامتگرى او را از امر به معروف و نهى از منكر باز نمى داشت و مهر و قهرش با ديگران، در راه خدا و براى خدا بود و چنان زيست تا اين كه در سال 1300 ق از چشم ها پنهان شد، پس از آن كه ياران و شاگردانش به پرس و جو پرداختند، پيكرش را در ميان چاه حسينيه يافتند، به ناچار فراقش را فراروى ديدند تا در زاويه صحن شريف عسكريينعليهما‌السلام نزديك صندوق سرداب مطهر دفنش كردند.(222)

4- سيد حسين حسينى اصفهانى نجفى (م 1287 نجف - 1344 ق سامرّا):

اين بزرگوار كه زمانى مدير و مسؤ ول مدرسه صدر در نجف بود، بنا به وصيت خودش پس از ارتحال در سامرّا، در ساحت صحن شريف نزديك پايين پاى ضريح مطهر عسكريينعليهما‌السلام به خاك سپرده شد. وى كه ارتباط نزديكى با شيخ آقا بزرگ تهرانى داشته، تراجم و احوالش در نقباءالبشر آمده است كه حاكى از روحانيت خاصى است كه در وى بوده.(223)

5- آثار رضا حائرى معروف به كتابفروش (م ح 1300 ق):

وى از فضلايى بود كه در درس ميرزاى كبير حاضر مى شدند، در سامرّا از دنيا رفت و در زاويه صحن شريف نزديك صندوق سرداب مقدس دفن شد، پسرش سيد عبدالحميد نويسنده كتاب معروف و مطبوع «ذخيرة الدارين فى ترجمه اصحاب الحسين» است.(224)

6- سيد محمد شفيع موسوى كازرونى (م 1329 ق):

از شاگردان بزرگ ميرزاى بزرگ كه پسرش عالم فاضل سيد محمد مهدى نيز در سامرّا درگذشته و مدفون در رواق شريف عسكريينعليهما‌السلام است.(225)

7- سيد محمد شريف حسينى تويسركانى (م 1322 ق):

وى كه از فقهاى بزرگ و علماى ربانى شمرده مى شود پس از هفتاد سال تلاش و تحقيق در سامرّا درگذشت و در رواق شريف پايين پاى امام هادى و امام عسكرىعليهما‌السلام دفن شد، او داراى اجازه نامه هايى بود كه هر يك شاهد اجتهاد و ژرف انديشى اوست، اين اجازه ها از علماى بزرگى چون: علامه مولى على خليلى و سيد على آل بحرالعلوم و علامه شيخ محمدحسين كاظمى و آيت الله شيخ زين العابدين مازندارنى و آيت الله سيد حسين كوهكمرى صادر شده بودند، وى داراى تألیفات قطور و مفصلى در فقه و اصول و... نيز بوده است.(226)

8- شيخ محمود تهرانى (م 1304 ق):

از شاگردان ميرزاى بزرگ شيرازى و نويسنده كتاب هايى در فقه و اصول، از جمله كتاب الحج كه به صورت استدلالى و مبسوط و مفصل است.(227)

9- شيخ عبدالحميد لارى:

از شاگردان ميرزاى كبير كه در زمان حيات استاد، وفات يافت.(228)

10- ميرزا مهدى شيرازى (م 1308 ق):

اين بزرگوار كه در عصر خود از علماى اعلام و از شاگردان طراز اول ميرزاى كبير و خواهرزاده ميرزا محمدتقى شيرازى رهبر استقلال عراق و داماد ميرزا فضل الله فيروزآبادى شيرازى بود، داراى آثارى در فقه و اصول از جمله تقريرات بحث ميرزاى بزرگ در باب طهارت و صلوة و متاءجر و غيره مى باشد.

مدفن او، در رواق شريف، ميان دو درب حرم مطهر، جايى كه زوار براى خواندن اذن دخول، در آنجا مى ايستند واقع است البته زوارى كه از طرف قبله وارد حرم مقدس مى شوند.(229)

11- ميرزا محسن زنجانى (م 1321 ق):

از او با اوصافى چون: فقيه پارسا و اديب كامل نام برده اند، وى شاگرد ميرزاى بزرگ و علامه سيد محمد اصفهانى و آيت الله ميرزا محمدتقى شيرازى بود كه در يكى از حجره هاى صحن شريف سامرّا دفن شده است.(230)

12- ميرزا اسدالله شيرازى (م 1314 ق):

برادر ميرزاى كبير بود و چنان در علم طبابت و مداوا تبحر تام داشت كه او را افلاطون عصر مى ناميدند.

13- سيد حسين هندى:

در حق وى گفته شده:

اعجوبه روزگار و داراى مجمع كمالات و فضائل، قارى قرآن، شاعر، طبيب، اصولى و فقيه نيز بود، تا ميرزاى بزرگ زنده بود وى نيز در حوزه سامرّا اقامت داشت، پس از رحلت ميرزا در شهر كاظمين اقامت گزيد تا اين كه در زمان آيت الله محمدتقى شيرازى دوباره حوزه سامرّا رونق يافت و او نيز بار ديگر عزم سامرّا و در آنجا سراى خاكى را پشت سر گذاشته به سراى باقى شتافت.(231)

14- شيخ حسين بهبهانى حائرى (م 1310 ق):

عالمى پارسا و فاضلى متقى بود كه در زمان ميرزا، رحلت كرد و در سامرّا به خاك سپرده بود.(232)

كتابخانه هاى سامرّا

بى شك كتابخانه هاى بزرگ و زيادى در طول تاريخ در سامرّا بوده است ما تنها به چند كتابخانه عمومى و خصوصى فهرست وار اشاره مى كنيم:

1 - كتابخانه عمومى امام هادىعليه‌السلام «مكتبة الامام الهادى العامه».

2 - كتابخانه عمومى احمد راوى «مكتبة احمد الرّاوى العامّة».

3 - كتابخانه عمومى آيت الله سيد محمدحسن شيرازى «مكتبة المجدد الشيرازى العامّه».

4 - كتابخانه غلام حسين قزوينى حائرى «مكتبة غلام حسين القزوينى الحائرى».

5 - كتابخانه عبدالعلى اصفهانى «مكتبة عبدالعلى الاصفهانى».

6 - كتابخانه سيد جعفر شيرازى، «مكتبة السيد جعفر الشيرازى».

7 - كتابخانه شيرازى «مكتبة الشيرازى».

8 - كتابخانه آيت الله محمدتقى الشيرازى «مكتبة المحمدتقى الشيرازى».

9- كتابخانه محدث معروف حاجى نورى، اين كتابخانه كه گنجينه گرانبهايى بود مملو از كتاب هاى خطى و... از سامرّا به نجف انتقال يافت و پس از ارتحال محدث نورى پراكنده شد، چنان كه برخى از آنها را مرحوم آيت الله بروجردى از ورثه مرحوم نورى خريد و به كتابخانه مسجد اعظم قم اهداء كرد.

10 - كتابخانه ميرزا نجم الدين جعفر فرزند ميرزا محمد طهرانى.

11 - كتابخانه ميرزا محمد طهرانى عسكرى.

12 - كتابخانه هاشم معلم سامرّايى «مكتبة هاشم معلم السامرّائى».

13 - مكتبة العسكريينعليهما‌السلام .

14 - مكتبة المدرسة.

15 - مكتبة السيد المرعشى.

16 - مكتبة زعين ثورة العشرين.

17 - كتابخانه حسينيه كربلائيهاى مقيم سامرّا، «مكتبة حسينية الكربلائيّة».

18 - كتابخانه حسينيه آيت الله بروجردى «مكتبة حسينية الامام البروجردى».

19 - مكتبة العلامة الشيخ عبود و...(233) .

روزنه اى براى تحقيق و تفصيل

به جز كتاب ها و مقالاتى كه در اين بخش به آنها ارجاع داده شده، كتاب ها و مقالات زيادى موجود است كه مى تواند در تاريخ سامرّا مفيد افتد، ما در اين بخش تنها به آن دسته از كتاب ها و مقالات اشاره مى كنيم كه ذكرى از آنها در متن كتاب نيامده است، نخست از كتاب ها ذكرى به ميان خواهيم آورد و سپس از مقالات، به اين ترتيب كه اول عنوان مقاله، سپس مدرك و مرجع مقاله را مى آوريم.

كتابها

1 - باب الغيبة فى سامرّا، نوشته مصطفى الحضرى، بغداد، 1938 م / 1317 ش.

2 - تاريخ مدينة سامرّا در سه جلد شيخ يونس ابراهيم السامرّائى، بغداد، 1968 م / 1347 ش.

3 - الحياة السياسية و مظاهر الحضارة فى سامرّا خلال القرن الثالث الهجرى...؟

4 - مراقد الائمة والاولياء فى سامرّا، شيخ يونس ابراهيم السامرّائى، بغداد...؟

5 - عالم المكتبات، «مكتبات سامرّا قديمها و حديثها»...؟

6 - تاريخ عشاير سامرّا، شيخ يونس ابراهيم سامرّائى، طبعة دارالبصرى - بغداد، بى تا.

7 - حقيقة الاسماء و الالقاب فى سامرّا، يونس ابراهيم سامرّائى...؟

8 - رى سامرّا فى عهد الخلافة العباسيه، در دو جلد، دكتر احمد سوسة، مطبعة المعارف 1948 م و 1949 م 1327 و 1328 ش.

9 - حفريّات سامرّا، از منشورات مديرية الآثار القديمه، در چند جزء، 1940م /1319 ش.

10 - سامرّا، من منشورات مديرية الآثار العامّه.

11 - مجله سامرّا در شماره هاى مختلف.

12 - سامرّا و مشروع النهروان القديم، احمد سوسه، مجلة العراق الجديد، العدد السابع تموز 1962 م 1342 ش.

13 - تاريخ سامرّا، توفيق الفكيكى.(234)

14 - اعلام الورى فيما نسب الى سامرّا، ابراهيم سامرّائى، لندن، 1994 م.

مقالات به زبان عربى

1 - آثار سامرّا الخالية و سامرّا الحاليه، مجله لغة العرب، شماره اول، ص 81، 1911 م /1290 ش، بغداد.

2 - آثارنا: سامرّا، مجله رسالة الاسلام، سال 3، عدد 3 و 4، ص 214 - 218، 1969 م /1348 ش، بغداد.

3 - ببليو غرافيا عن سامرّا، مجله سومر، عدد 39، جزء 1 - 2، ص 322، 1983 م /1362 ش، بغداد.

4 - تخطيط مدينة سامرّا، مجله البحث العلمى، سال 14، عدد 27، ص 101.

5 - التنقيب و الصيانة فى سامرّا، مجله سومر، عدد 37، جزء 1 - 2.

6 - حول كتاب «الحياة السياسيّة و مظاهر الحضارة فى سامرّاء... »، مجلة الاقلام، سال 6، عدد 5، ص 165، 1970 م / 1349 ش، بغداد.

7 - دراسة حول صياغة الاسوار و المبانى الاسلاميّة فى سامرّا، مجله سومر، عدد 38، ج 1 - 2، ص 206 - 210، 1982 م /1361 ش.

8 - زخارف و طرز سامرّا، مجله كليّة الآداب، سال 13، ج 2، ص 1 - 39، 1951 م / 1330 ش، مصر، قاهره.

9 - سامرّا، مجلة الثقافة، سال اول، عدد 8، ص 28 - 31، 1939 م / 1318 ش، قاهره.

10 - سامرّا فى التاريخ و الآثار و الفنون، التّراث الشعبى، عدد 7، 8، ص 95 و 104، بغداد، 1984 م / 1363 ش.

11 - قصه سامرّا، مجلة الرسالة، سال 8، عدد 344، ص 203، 1940 م /1319 ش.

12 - صناديق مراقد الائمّة فى العراق، مجلة الموسم، عدد 2 - 3، سال اول، ص 595 و 602، 1989 م / 1368 ش / 1409 ق، چاپ هلند.

13 - وثائق العتبات المقدسة فى العراق، همان الموسم العدد الخامس، سال دوم، 1410 ق، ص 239 - 262.

14 - سامرّا فى المراجع العربيّة.

15 - سامرّا فى الشعر، (شعر عرب).

16 - سامرّا فى المراجع الغربيّة، اين سه مقاله در كتاب موسوعة العتبات المقدسه، ج 12، قسم سامرّا آمده است.

17 - سامرّاء مدينة الامامين العسكريينعليهما‌السلام ...، العراق بين الماضى و الحاضر و المستقبل، ص 507 - 535، مؤ سسة الدراسات الاسلامية، بيروت، بى تا.

18 -... الى سامرّا، لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث، ج 3، ص 8، تا ص 102، دكتر على الوردى، 1371 ش، قم، منشورات الرضى.

19 - اسماء الاعشاب و النباتات فى سامرّاء، يونس ابراهيم سامرّائى، مجلة التراث الشعبى، شماره 2 و 3، بغداد، 1970 م 1349 ش.

20 - محاولة الدجيل، سنوات الجمر، ج 1، ص 341، على المؤمن، چاپ اول، 1993 م / 1327 ش، دارالميسرة، لندن.

مقالات فارسى

1 - مصاحبه با آيت الله سيد رضى شيرازى، مجله حوزه، شماره 51 - 50، 1371 ش، ص 35 و 37 و 40.

2 - نگرشى به مكتب سامرّا، همان، ص 80 به بعد.

3 - روش فقهى مكتب سامرّا، همان، ص 101.

4 - بودجه حوزه سامرّا، همان، ص 111.

5 - مكتب سامرّا و تبليغ، همان، ص 117.

6 - مكتب سامرّا و امور اجتماعى و سياسى، همان، ص 134.

7 - تهذيب اخلاقى طلاب در مكتب سامرّا، همان، ص 299.

8 -...؟ (سامرّا) ميراث جاويدان، فصلنامه وقف.

9 - مرحوم مولانا سيد محسن جلالى (م 1230 سامرّا - 1396 - ق، نجف).

10 - تذكره علماى اماميه پاكستان، سيد حسين عارف نقوى، ترجمه محمد هاشم، آستان قدس رضوى، ص 249.

11 - رونق بخشيدن ميرزا به حوزه سامرّا و كارهاى خيريه وى در آن شهر، در كتاب «زندگانى و شخصيت شيخ انصارى» ص 235.

12 - حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله، شاگرد ميرزا، عيال ميرزا را از نجف به سامرّا بود، همان، ص 258.

13 - نامه سيد جمال الدين توسط حاج سيد على اكبر مجتهد فال اسيرى به سامرّا نوشته شد، شرح حال رجال ايران، ج 3، ص 338 و نيز همان ب ج 4، ص 1.

14 - شيعه در عراق؛ سامرّا، تاريخ شيعه، علامه محمدحسين مظفر، ترجمه سيدمحمدباقر حجتى، ص 175، چاپ اول 1368 ش، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران.(235)

سامرّا و نقش آن در آزادى ايران

اكنون براى آگاهى بيشتر در اين زمينه، در اين بخش متن دست نوشت يكى از شاگردان حضرت آيت الله العظمى حاج سيدمحمد شيرازى رحمة الله در مورد نقش حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى كبير در سامرّا به نقل از نوه برومند ايشان حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى رحمة الله بيان مى نماييم:

وى مى نويسد:

حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى كبير رحمة الله در سامرّا حوزه علميه قوى و نيرومندى اداره مى فرمودند و مرجعيت شيعه - بلكه جهان اسلام - را از سامرّا به عهده داشتند. از اين رو، علما، فقها، مراجع دينى و مردم ايران شكايت خود را درباره دخالت هاى استعمارى انگلستان در امور داخلى ايران كه زير پوشش كمپانى تنباكو صورت مى گرفت، به نزد حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى به سامرّا بردند.

ايشان با دريافت نامه هاى شكوائيه در فكر چاره جويى برآمده و تمام مقدمات لازم چاره انديشى را تدارك ديدند.

ايشان در كل حوزه هاى علمى و بالخصوص در حوزه علميه سامرّا حالت فوق العاده اعلام نموده و تقاضاى تشكيل فورى مجلس شوراى فقهاى مراجع فرمودند، مجلسى نيرومند و با عظمت از مراجع بزرگوار آن زمان و علماى درس ايشان و نيز اساتيد حوزه علميه سامرّا تشكيل يافت و با شركت معظم له مشغول به كار شد.

ايشان به فرمايش حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى به جز انجام ضرورات زندگى روزمره از قبيل اداى نماز و تدريس بقيه وقت خود را معطوف به حضور در مجلس قرار دادند و دو ماه مشغول تبادل فكر و نظرسنجى با بزرگان آن مجلس درباره رهايى كشور مسلمان و نجات مردم ايران بودند. بحث هاى فراوان، راه و روش هاى گوناگون در كيفيت و چگونگى مبارزه با دخالت هاى بى جا و استعمارگرانه انگلستان و پايان دادن به آن دخالت ها ارائه شد و ايشان بهترين آنها را انتخاب نموده و در عبارت ساده و رسا در يك خط چند كلمه اى كه عبارت از «اليوم هرگونه استعمال تنباكو محاربه با امام زمانعليه‌السلام است» بود، گزينش كردند.

مجلس شوراى فقهاى مراجع به خوبى كار خود را كرده نظرات همه مراجع به توافق رسيده، همه چيز آماده و همه حوزه هاى علمى منتظر اعلام بيانيه صادره و گزارش پيام حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى بودند.

ولى خود ميرزاى بزرگ در اعلام آن تعلل مى كردند، گويا منتظر تأئید و مهر قبولى از ولى نعمت خود و همه جهان بشريت امام زمان ارواحنا فداه بودند.

ايشان سحرگاهان به سرداب غيبت مشرف شده تا شايد شرفياب حضور حضرت شده و اجازه اعلام بيانيه را دريافت كنند.

گفته مى شود: آقاى فشاركى كه يكى از علماى درس ميرزاى شيرازى و از اساتيد مبرِّز حوزه علميه سامرّا كه از شركت كنندگان مجلس مزبور نيز بوده است؛ روزى اول صبح براى زيارت عسكريينعليهما‌السلام و سرداب غيبت مشرف مى شدند كه در راه به حضرت استاد آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى برخورد مى كنند. پس از سلام و عرض ارادت به محضر استاد اجازه سخنى خواسته و زبان به گله مى گشايد و از تاءخير اعلام بيانيه اظهار ناراحتى مى كنند.

حضرت استاد در جواب او مى گويد:

نگرانى و ناراحتى من از همه بيشتر و شديدتر است و منتظر تاييد و مهر قبولى نتيجه كار از ولى نعمت خود امام زمانعليه‌السلام بودم كه امروز شرفياب شده و اجازه آن بزرگوار دريافت شد.

آنگاه از شهر سامرّا پيام مرجعيت در قالب:

«اليوم هرگونه استعمال تنباكو محاربه با امام زمانعليه‌السلام است» به سراسر ايران و همه مردم آن كشور بزرگ ابلاغ شد و به دست همگان رسيد.

آن پيام نسبت به بيگانگان طمع كار مانند صاعقه سوزان بود، ريشه استعمارگران را سوزانده و آنان را مجبور به عقب نشينى كرد و نسبت به مردم مسلمان ايران مانند باران رحمتى بود كه همه جا را طراوت و خرّمى بخشيد، همه با طيب خاطر و افتخار از كشت، جمع آورى، خريد و فروش، استفاده و مصرف همه نوع تنباكو دست كشيدند، حتى داخل دربار و حرم سراى ناصرالدين شاه نيز چنين كردند، نه فقط قليان را تقديمش نكردند، بلكه هرچه به تنباكو ارتباط داشت شكسته و از بين بردند.

ناصرالدين شاه از اين پيشامد برآشفته شده و زبان به اعتراض مى گشايد.

خانم حرمسرا در جواب او مى گويد:

جناب آرام باش و خيلى از خود ناراحتى نشان مده، زيرا آن آقايى كه مرا بر تو حلال كرده، او هرگونه استعمال تنباكو را حرام نموده است.

بله، دورانديشى و اخلاص آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى و تلاش و كوشش مجلس شوراى فقها مراجع تواءم با عنايات خاصه امام زمانعليه‌السلام از شهر سامرّا به ثمر نشست، عقد ظالمانه انگليس ها گسست. كمپانى تنباكو جمع شد و مردم مسلمان ايران آزاد شدند.

سامرّا و دورانديشى ميرزاى بزرگ

سامرّا با تشكيل حوزه علميه تأسیس مدرسه دينى و قرار گرفتن حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى در رأس آن رونق گرفته و سيل شيفتگان علوم اهل بيتعليهم‌السلام رهسپار سامرّا شدند.

حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى قدس سره نقل فرمودند:

يكى از طالبان علم در آن زمان به سامرّا مشرف شده بودند، تاجرزاده اى بود كه بعد از تكميل درس خود، داماد ناصرالدين شاه شد، او در ايام تحصيل خود روزگاران سختى را در سامرّا به سر مى برد، زيرا از يك طرف سختى درس هاى حوزه و از طرفى فشار زندگى و فقر مادى در اثر كمى حقوق طلبه گى و از طرف ديگر ناآشنائى او به اين گونه فشارها و سختى ها همه با هم دست داده و او را سخت به اوضاع ناهموار طلبه گى آشفته و ناراحت كرده بود.

انتقاد و سرزنش او از حد تعادل عبور كرده و تجاوز نموده بود، به طورى كه وكلاى مالى حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى از دست او و انتقادات او خسته شده بودند و گزارش آن را مرتب خدمت ايشان برده و از ايشان مصرّانه تقاضا مى كردند كه حقوق او را قطع نموده و او را مورد خشم و غضب خود قرار دهند.

معظم له در جواب آنان را به مدارا و حوصله با او توصيه و سفارش نموده و از قطع حقوق او اكيدا برحذر مى داشتند. خود معظم له نيز با او به مهربانى و احترام برخورد مى كردند و سعى در فروكش آشفتگى و ناراحتى او داشتند.

اين آقاى تاجرزاده با اتمام درسهاى متعارف حوزه و مفتخر شدن به لباس اهل علم و روحانيت از سامرّا به ديار خود تهران برمى گردد و در اثر موقعيت اجتماعى او، دخترى از ناصرالدين شاه خواستگارى كرده و داماد ناصرالدين شاه مى شود.

زمان سپرى مى گردد و قصه تنباكو پيش مى آيد و تحريم استعمال تنباكو از سامرّا توسط آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى اعلام مى گردد.

ناصرالدين شاه كه مى بيند ممكن است اين فتوا به ضرر منافع متصوره خود واقع شود موقف مضاد در مقابل آن گرفته و سعى در خنثى كردن اثر فتوا و كم رنگ كردن آن مى كند.

در اين راستا توسط داماد خود خواستار تشكيل مجلسى مى شود كه همه علما و فقها و مراجع تهران در آن شركت داشته باشند. مجلسى تشكيل مى گردد و همه علماى فقها و مراجع تهران دور هم جمع بودند كه ناصرالدين شاه وارد مى شود.

بعد از سلام و تعارف وقتى مجلس آرام و مستقر و آراسته شد، ناصرالدين شاه با طرح يك سوال همه علماى حاضر در مجلس را به چالش مى گيرد.

او با روآوردن به حاضرين و با زيركى خاص خود مى گويد:

آيا اين چنين روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده كه حضرت فرمودند:

( حلال محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله حلال الى يوم القيامة و حرام محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله حرام الى يوم القيامة. )

صحيح است يا نه.

وقتى سوال را جواب مثبت آمد، او اضافه كرد و با صراحت و وقاحت مام گفت: بنابراين، ميرزا محمدحسن شيرازى با فتواى تحريم خود در سامرّا مقابل فرمايش پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چه مى خواهد بگويد؟

حاضرين در مجلس همه در خاموشى فرورفته و منتظر ماندند كه صاحب مجلس و صاحب خانه كه داماد ناصرالدين شاه بوده و آنان همه ميهمان او هستند چه جواب و پاسخى را به شاه مى دهد، زيرا او به علاوه اين كه صاحب خانه است ميزبان مجلس و داماد روحانى ناصرالدين شاه نيز مى باشد و جواب را بايد او شروع كند.

پس از لحظاتى سنگين از سكوت و خاموشى، داماد روحانى ناصرالدين شاه خاموشى را شكست و رشته سخنى را در حالى كه به پدرزن خود ناصرالدين شاه را با سخنان خود نشانه رفت و گفت:

اعلا حضرتا! ما كه مى بينى خاموشيم و بيان موقف ننموديم به جهت اين است كه از جناب عالى توقع داريم به عنوان يك شاه مسلمان و پيرو مرجع تقليد موقف موافق و مناسب خود را نسبت به فتواى تحريم بيان و اعلام نماييد و چنانچه خواسته باشيد با آن مخالفت كرده و موقف مضاد و غيرمناسب داشته باشيد، اولين فردى كه به جنگ و ستيز با شما مى آيد ما هستيم.

ناصرالدين شاه كه ابدا اين توقع را نداشت كه از داماد روحانى وى اين گونه جواب بشنود با ناراحتى تمام و زمزمه زير لب كه تو را كمك خواستيم ولى دشمن ما درآمدى مجلس را ترك گفته و از خانه داماد روحانى خود شكست خورده و ماءيوسانه خارج گشت.

روحانى تاجرزاده كه زمانى منتقد سرسخت ميرزاى شيرازى بود و در اثر خوشرفتارى ميرزا با او شيفته او شده بود با موقف شجاعانه خود در مقابل نقشه تفرقه افكنى شاه از حصول يك شكاف عميق در وحدت كلمه مسلمانان جلوگيرى كرده و سبب شده كه فتواى تحريم به خوبى جاى خود را در بين مردم مسلمان ايران باز كند و سرتاسر كشور بزرگ ايران پياده گردد.

در آن سال كشاورزان تنباكو، محصولات خود را سوزاندند، تاجران تنباكو، تغيير شغل دادند و ديگر مردم از استفاده تنباكو به كلى دست كشيده و آن را رها كردند.

نتيجه اين وحدت همدلى و استادگى مقابل دسيسه تفرقه افكنى شاه اين بود كه وضعيت منجر به شكست كمپانى هاى انگليسى و سقوط آنها و پاشيدن پيمان استعمارى تنباكو و رهايى ايران شد.

يكى از علماى حاضر در آن مجلس كذايى ماجراى آن مجلس و موقف شجاعانه روحانى تاجرزاده و داماد ناصرالدين شاه را به تفصيل در نامه اى براى آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى گزارش كرده و به سامرّا مى فرستد. وقتى نامه به دست معظم له مى رسد و از كل ماجرا مطلع مى گردد، ايشان، آقايان وكلاى عالى خود را طلبيده و ماجرا را به عنوان يك شخص رمزى و بدون اين كه نام روحانى تاجرزاده و داماد ناصرالدين شاه را ببرد، براى آنان تشريح مى كنند.

از شنيدن ماجرا آقايان همه شگفت زده مى شوند و از موقف شجاعانه و مخلصانه جواب دهنده به شاه تقدير و تمجيد كرده و او را مستحق ستايش و تشكر مى دانند.

آن گاه معظم له به آقايان رو كرده مى گويد: مى دانيد جواب دهنده و صاحب موقف شجاعانه در اين ماجرا كيست؟

آقايان مى گويند: بفرماييد كيست؟ معظم له در جواب دست مى برند و نامه ارسالى را درآورده تقديم آنان كرده و مى فرمايند: خودتان نامه را بخوانيد و ببينيد صاحب جواب كيست.

آقايان نامه را گشوده و با اشتياق و شتاب آن را مطالعه مى نمايند. وقتى متوجه مى شوند كه جواب دهنده به شاه همان روحانى منتقد به ميرزاى شيرازى بوده - يعنى روحانى تاجرزاده و داماد شاه - بسيار تعجب مى كنند و به دورانديشى شيرازى اعتراف و اذعان مى نمايند.

ميرزاى شيرازى، سامرّا و معرفت كليدى آيات قرآن

سامرّا با قرار گرفتن مرجع بزرگ جهان تشيع فقيد دنياى و اسلام حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى در رأس حوزه علميه آن مقصد و ماءواى مقلدان و شيفتگان مرجعيت قرار گرفت. حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى قدس سره فرمودند:

از جمله آن شيفتگان و آرزومندان چهار تاجر ايرانى بودند كه براى ديدار مرجع خود و زيارت عتبات مقدسه عراق به سامرّا مشرف مى شوند، زيارت آنان مصادف با ماه هاى حج مى شود و آنان كه به حج مشرف نشده بودند از ميرزاى بزرگ استفاده درباره وجوب حج مى كنند و ايشان استطاعت و به وجوب حج بر آنان فتوا مى دهند.

آنان تصميم به انجام حج و رفتن به زيارت خانه خدا مى گيرند، ولى از آنجا كه آمادگى كامل براى حج نداشتند به جهت آن كه اموال زيادى همراه خود آورده بودند، از ميرزاى بزرگ خواهش مى كنند شخصى را معرفى كنند تا اموال خود را نزد او به امانت بسپارند و ره سپار مكه شوند.

ميرزاى بزرگ يكى از وكلاى مالى خود را به نام حاج جعفر جهت اين كار معرفى مى كنند.

آنان با راهنمايى ميرزاى بزرگ اموال خود را نزد حاج جعفر امانت گذاشته و به حج مشرف مى شوند، وقتى از سفر حج به سامرّا مراجعت مى كنند و به سراغ حاج جعفر براى استرداد امانت هاى خود مى روند باخبر مى شوند كه حاج جعفر از دنيا رفته، اما امانت هاى آنان را با مشخصات كامل يادداشت كرده و ثبت و ضبط نموده بود، جز امانت يكى از آنان كه يك جواهر گران قيمت و باارزش بوده خبر و اثرى از آن موجود نيست.

آن تاجر براى به دست آوردن امانت خود به حضرت آيت الله العظمى ميرزاى بزرگ مراجعه مى نمايد و كسب تكليف مى كنند.

ايشان آيه كريمه اى از قرآن مجيد را نوشته و به آن تاجر مى دهند و مى فرمايند: به نجف اشرف مشرف شو و اين آيه كريمه را در وادى السلام نجف بخوان و تكرار نما تا آن كه ملائكه موكل حاج جعفر را به ملاقات شما آورند و آن گاه از او امانت خود را مطالبه كن.

تاجر نوشته را از ميرزاى شيرازى گرفته و به نجف اشرف مشرف مى گردد و به وادى السلام رفته و آيه كريمه را مى خواند و تكرار مى نمايد، ولى خبرى از حاج جعفر نمى شود و دست خالى به سامرّا نزد ميرزاى بزرگ مراجعت نموده و ايشان را از نتيجه كار باخبر مى كند.

ميرزاى شيرازى با شنيدن گزارش اين تاجر پريشان حال شده و آيه كريمه( انا لله و انا اليه راجعون ) را بر زبان جارى كرده و تكرار مى نمايند. سپس به تاجر روى آورده و مى فرمايند حال كه ايشان را در وادى السلام ملاقات ننمودى، بايد به وادى برهوت رفت و آن جا ايشان را ملاقات كنى، وقتى او را ملاقات كردى و امانت خود را از او مطالبه نمودى در ضمن از او سوال مى كنى: چرا او را به وادى برهوت آوردند؟ زيرا وادى برهوت جاى گناه كاران است.

آن گاه ميرزاى بزرگ آيه كريمه اى را نوشته و به او مى دهند تا آن را در آن وادى بخواند و موفق به ديدار حاج جعفر بشوند، تاجر طبق راهنمائى ميرزاى شيرازى رفتار نموده و سرانجام در وادى برهوت با حاج جعفر در حالى كه غل و زنجير آتشين به دست و پاى او بود ملاقات مى كند.

ابتدا حاج جعفر از تاجر معذرت خواهى مى كند و اظهار مى دارد كه او يادداشت امانت او را فراموش كرده و امانت را در باغچه منزل خود پاى درختى كه در آن باغچه است پنهان نموده.

آنگاه تاجر پيام ميرزاى بزرگ را به او مى رساند و مى گويد كه ايشان فرمودند: از شما سوال كنم: چرا شما را به وادى برهوت آوردند؟

حاج جعفر پاسخ مى دهد: به جهت قصاب محلمان.

سپس اضافه مى كند: سلام مرا خدمت ميرزاى شيرازى ابلاغ كن و خواهش مرا به ايشان برسان كه قصاب محل را از من راضى گرداند.

ملاقات پايان مى گيرد و تاجر به سامرّا خدمت ميرزاى شيرازى رسيده و گزارش كار را به اطلاع ايشان مى رساند. ميرزاى بزرگ اول طبق آدرسى كه حاج جعفر داده بود مى گويند: امانت تاجر را از پاى درخت درآورده و به تاجر بدهند و تاجر به مال خود مى رسد.

دوم: شبانه رهسپار منزل قصاب محل مى شوند تا او را از حاج جعفر راضى و خوشنود نمايند. قصاب وقتى مواجه با آمدن آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى به منزل خود مى شود، قدوم ايشان را گرامى داشته و ارج مى گذارد و مفتخرانه زبان به خوش آمد مى گشايد، ولى همين كه ميرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى برد قصاب برآشفته مى شود و مى گويد: هيچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.

ميرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى برد، قصاب برآشفته مى شود، ولى مى گويد: هيچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.

ميرزاى شيرازى سبب را جويا مى شوند و از اصل قصه و جريان سوال مى كنند تا شايد بتوانند از ريشه مشكل را معالجه نمايند.

قصاب مى گويد: براى دخترم خواستگار مى آيد و از آنجا كه حاج جعفر همسايه مبرّز ما بود خواستگاران درباره نجابت و اصالت دخترمان از او سوال مى كنند او كه در سر مى پرورانده، يا فكر مى كرده و در نظر داشته كه دخترم را به عنوان زوجه براى فرزندش بگيرد جواب سربالايى به آنان مى دهد، تعريف و ستايش و در واقع حقيقت را بيان نمى كند و آنان از جواب سربالاى او از خواستگارى منصرف شده و فرزندش هم به رغم خواسته پدر خواهان ازدواج با دخترم نبوده و دخترم بالاخره تا به حال بى شوهر در خانه من باقى مانده است. لذا من هرگز از حاج جعفر راضى نمى شوم.

ميرزاى بزرگ جريان را كه مى شنوند و از آن با اطلاع مى گردند سر به زير انداخته و كمى درنگ كرده، سپس سر برداشته و روى به قصاب مى كنند و مى فرمايند: من دختر شما را همين الان به عنوان زوجه براى فرزندم فلان كه هنوز ازدواج نكرده با اجازه شما عقد مى كنم، آيا شما از حاج جعفر راضى مى شويد؟