ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم9%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 59856 / دانلود: 12409
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

باب الغصب

٧٥١٣ ١- الحجر الغصب فى الدّار رهن لخرابها. ٢ ٥٠ سنگ غصب در خانه گرو خرابى آن است (و سبب خرابى آن مى‏شود).

باب الغضب (خشم)

٧٥١٤ ١- الغضب مركب الطّيش. ١ ٢٠٣ خشم، مركب سوارى سبكى و سبكسرى است.

٧٥١٥ ٢- الغضب يثير الطّيش. ١ ٢٣٢ خشم، سبكسرى را برانگيزد.

٧٥١٦ ٣- الغضب نار القلوب. ١ ٢٣٨ خشم، آتش دلها است (كه زبانه آن جان را بسوزاند).

٧٥١٧ ٤- الغضب شرّ ان اطعته دمّر. ١ ٣٢٠ خشم بدى و شرّى است كه اگر فرمانش برى سرنگون كند.

٧٥١٨ ٥- الغضب عدوّ فلا تملّكه نفسك.

١ ٣٥٣ خشم، دشمن است، آن را بر خود مسلّط مگردان.

٧٥١٩ ٦- الغضب يفسد الالباب و يبعد من الصّواب. ١ ٣٥٧ خشم، خردمندان را فاسد كند و از راه راست و درست دور گرداند.

٧٥٢٠ ٧- الغضب يردى صاحبه و يبدى معايبه. ٢ ٣١ خشم صاحب خود را در اندازد، و عيبهايش را آشكار سازد.

٧٥٢١ ٨- الغضب نار موقدة، من كظمه اطفأها و من اطلقه كان اوّل محترق بها. ٢ ٤٧ خشم آتشى است افروخته، كه هر كس آن را فرو خورد خاموشش كرده، و هر كس رهايش كند خود نخستين طعمه‏اى خواهد بود كه بدان سوخته شود.

٧٥٢٢ ٩- العاقل من يملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب. ٢ ١١١ عاقل و خردمند كسى است كه مالك نفس خود باشد (و زمام آن را در دست گيرد) هنگامى كه خشم كند، و هنگامى كه رغبت و ميل كند، و هنگامى كه بترسد. (يعنى در همه اين حالتها بر نفس خويش مسلّط باشد).

٧٥٢٣ ١٠- الغضب يثير كوامن الحقد.

٢ ١٥٥ خشم كينه‏هاى پنهان را برانگيزد.

٧٥٢٤ ١١- اغتفر ما اغضبك لما ارضاك.

٢ ١٨١ در گذر از آنچه تو را به خشم آورد به خاطر آنچه تو را خوشنود سازد. ٧٥٢٥ ١٢- ابق لرضاك من غضبك و اذا طرت فقع شكيرا. ٢ ١٩٠ بجاى بگذار از خشم خود چيزى براى زمان خوشنوديت و هرگاه پرواز كردى با پرهاى كوچك فرود آى.

٧٥٢٦ ١٣- احترسوا من سورة الغضب و اعدّوا له ما تجاهدونه به من الكظم و الحلم. ٢ ٢٤٦ خود را نگهداريد از سوز و شدت خشم، و آماده سازيد براى آن چيزى را كه با آن بجنگيد، يعنى فرو خوردن خشم و بردبارى.

٧٥٢٧ ١٤- احذروا الغضب فانّه نار محرقة. ٢ ٢٧٣ بر حذر باشيد از خشم كه به راستى آن آتشى است سوزاننده.

٧٥٢٨ ١٥- ايّاك و الغضب فاوّله جنون و آخره ندم. ٢ ٢٨٨ زنهار بپرهيز از خشم كه آغازش ديوانگى و انجامش پشيمانى است.

٧٥٢٩ ١٦- افضل الملك ملك الغضب.

٢ ٣٨٠ برترين ملكها و داشتنى‏ها ملك خشم است (كه انسان مالك آن و اختياردار خشم خود باشد).

٧٥٣٠ ١٧- احضر النّاس جوابا من لم يغضب. ٢ ٣٩٠ حاضر جواب‏ترين مردم كسى است كه خشم نكند. ٧٥٣١ ١٨- اقدر النّاس على الصّواب من لم يغضب. ٢ ٤٠٨

توانمندترين مردم به راستى و درستى كسى است كه خشم نكند.

٧٥٣٢ ١٩- اشرف المروءة ملك الغضب و اماتة الشّهوة. ٢ ٤١٩ شريف‏ترين مردانگى مالك بودن و در اختيار داشتن خشم و ميراندن شهوت و خواسته دل است.

٧٥٣٣ ٢٠- اعظم النّاس سلطانا على نفسه من قمع غضبه و امات شهوته. ٢ ٤٥١ بزرگترين سلطنت را بر نفس خود كسى دارد كه خشم خود را سركوب كند و شهوتش را بميراند.

٧٥٣٤ ٢١- اعدى عدوّ للمرء غضبه و شهوته، فمن ملكهما علت درجته و بلغ غايته. ٢ ٤٥٤ دشمن‏ترين دشمنان انسان خشم و شهوت او است، و هر كس مالك و اختياردار آن دو بود درجه‏اش والا گردد، و به نهايت آرمان خود برسد.

٧٥٣٥ ٢٢- افضل سبب كفّ الغضب و التّنزّه عن مذلّة الطّلب. ٢ ٤٦٧ برترين وسيله (براى قرب به حق) نگه داشتن خشم، و پاكيزگى از خوارى درخواست از ديگران است.

٧٥٣٦ ٢٣- انّكم ان اطعتم سورة الغضب اوردتكم نهاية العطب. ٣ ٦٩ به راستى كه شما اگر از تندى خشم پيروى كنيد، شما را بر انتهاى هلاكت و نابودى در آورد.

٧٥٣٧ ٢٤- بكثرة الغضب يكون الطّيش.

٣ ٢١٨ سبكسرى و سبكى كردن به خاطر زيادى خشم است.

٧٥٣٨ ٢٥- بئس القرين الغضب يبدى المعايب و يدنى الشّرّ و يباعد الخير.

٣ ٢٥٧ خشم قرين و همراه بدى است براى انسان زيرا عيبها را آشكار كند، و شرّ و بدى را نزديك سازد، و خير و خوبى را دور گرداند.

٧٥٣٩ ٢٦- تجرّع غصص الحلم يطفى‏ء نار الغضب. ٣ ٢٨٢

فرو خوردن غصه‏هاى بردبارى، خشم الهى را خاموش مى‏كند.

٧٥٤٠ ٢٧- جهاد الغضب بالحلم برهان النّبل. ٣ ٣٦٩ پيكار كردن با خشم به وسيله بردبارى دليل زيركى و بزرگى است.

٧٥٤١ ٢٨- خير النّاس من ان اغضب حلم، و ان ظلم غفر، و ان اسيى‏ء اليه احسن.

٣ ٤٣٠ بهترين مردم كسى است كه اگر او را به خشم آورند حلم ورزد، و اگر به او ستم شود ببخشايد، و اگر به او بدى شود، در برابر بدى نيكى كند.

٧٥٤٢ ٢٩- داووا الغضب بالصّمت و الشّهوة بالعقل. ٤ ٢٤ خشم را با خاموشى، و شهوت را با عقل و خرد مداوا كنيد.

٧٥٤٣ ٣٠- رأس الفضائل ملك الغضب و اماتة الشّهوة. ٤ ٤٩ اساس فضائل و برتريها مالك شدن (و تسلّط) بر خشم و ميراندن شهوت است. ٧٥٤٤ ٣١- ردّ الغضب بالحلم ثمرة العلم. ٤ ٨٧ بازگرداندن خشم به وسيله بردبارى ميوه علم و دانايى است.

٧٥٤٥ ٣٢- سبب العطب طاعة الغضب.

٤ ١٢١ سبب هلاكت و نابودى، فرمانبردارى خشم است.

٧٥٤٦ ٣٣- ضرام نار الغضب يبعث على ركوب العطب. ٤ ٢٣٠ زبانه آتش خشم آدمى را بر ارتكاب اسباب هلاكت (يا سوار شدن بر مركب نابودى) برانگيزد.

٧٥٤٧ ٣٤- ضادّوا الغضب بالحلم. ٤ ٢٣٠ با بردبارى، خشم را برطرف كنيد.

٧٥٤٨ ٣٥- ضبط النّفس عند حادث الغضب يؤمن مواقع العطب. ٤ ٢٣٤ خويشتن‏دارى در وقت پديد آمدن خشم آدمى را از افتادن در جايگاه هلاكت ايمن سازد.

٧٥٤٩ ٣٦- طاعة الغضب ندم و عصيان.

٤ ٢٥٨ فرمانبردارى خشم، پشيمانى و عصيان به بار آورد.

٧٥٥٠ ٣٧- ظفر بالشّيطان من غلب غضبه. ٤ ٢٧٤ بر شيطان پيروز گشته كسى كه بر خشم خود غالب شود.

٧٥٥١ ٣٨- ظفر الشّيطان بمن ملكه غضبه. ٤ ٢٧٤ پيروز شود شيطان بر كسى كه خشمش بر او مالك و مسلط گردد.

٧٥٥٢ ٣٩- عند غلبة الغيظ و الغضب يختبر حلم الحلماء. ٤ ٣٢٦ در هنگام غالب شدن خشم و غضب، بردبارى بردباران آزمايش شود.

٧٥٥٣ ٤٠- عقوبة الغضوب و الحقود و الحسود تبدأ بانفسهم. ٤ ٣٦١ كيفر آدم خشمگين و كينه‏توز و حسود به خودشان آغاز شود (و نخست خودشان را در بر مى‏گيرد).

٧٥٥٤ ٤١- غير منتفع بالحكمة عقل معلول بالغضب و الشّهوة. ٤ ٣٨٠ سود نبرده است به حكمت و فرزانگى، آن عقلى كه بيمار خشم و شهوت باشد.

٧٥٥٥ ٤٢- فى الغضب العطب. ٤ ٤٠٥ هلاكت و نابودى در خشم است.

٧٥٥٦ ٤٣- فاز بالفضيلة من غلب غضبه و ملك نوازع شهوته. ٤ ٤٢٨ به فضيلت و برترى دست يافته كسى كه بر خشم خود غالب آيد، و برانگيزه‏هاى شهوت خود مالك و مسلّط گردد.

٧٥٥٧ ٤٤- قوّة الحلم عند الغضب افضل من القوّة على الانتقام. ٤ ٥١٥ قدرت و نيروى بردبارى در هنگام خشم، از قدرت و نيروى بر انتقام برتر است.

٧٥٥٨ ٤٥- كم من غيظ تجرّع مخافة ما هو اشدّ منه. ٤ ٥٥٥ بسا خشمى كه فرو خورده شود از ترس آنچه سخت‏تر از آن باشد (كه انتقام و لوازم آن باشد).

٧٥٥٩ ٤٦- كثرة الغضب تزرى بصاحبه و تبدى معايبه. ٤ ٥٩٢

خشم بسيار صاحب خود را عيب‏دار كند و معايب او را ظاهر سازد.

٧٥٦٠ ٤٧- كن بطى‏ء الغضب سريع الفى‏ء محبّا لقبول العذر. ٤ ٦٠٧ چنان باش كه در خشم كردن كند، و در بازگشت از آن سريع و شتابان باشى، و پذيرش عذر را دوست بدارى.

٧٥٦١ ٤٨- من كثر تغضّبه ملّ. ٥ ١٧١ كسى كه به خشم آمدنش بسيار باشد (و زياد به خشم آيد) ملول و دلتنگ باشد.

٧٥٦٢ ٤٩- من اطلق غضبه تعجّل حتفه.

٥ ١٩٤ كسى كه عنان خشم خود را رها كند مرگ او شتاب كند (و زود مرگش فرا رسد). ٧٥٦٣ ٥٠- من غلب عليه الغضب لم يأمن العطب. ٥ ٢٠١ كسى كه خشم بر او غلبه كند از هلاك شدن ايمن نيست.

٧٥٦٤ ٥١- من غلب عليه غضبه تعرّض لعطبه. ٥ ٢٣٦ كسى كه خشم بر او غلبه كند در معرض نابودى قرار گيرد.

٧٥٦٥ ٥٢- من عصى غضبه اطاع الحلم.

٥ ٢٤٤ كسى كه خشم را نافرمانى كند، بردبارى را فرمانبردارى كرده.

٧٥٦٦ ٥٣- من اطاع غضبه تعجّل تلفه.

٥ ٢٩٠ كسى كه خشم خود را فرمانبردارى كند در تلف شدن خود شتاب كرده است.

٧٥٦٧ ٥٤- من كثر غضبه لم يعرف رضاه.

٥ ٣١٩ كسى كه خشمش بسيار شد خوشنوديش شناخته نشود (يعنى اعتمادى بر خوشنودى او نيست و ممكن است لحظه‏اى بعد خشمگين شود).

٧٥٦٨ ٥٥- من غضب على من لا يقدر على مضرّته، طال حزنه و عذّب‏

نفسه. ٥ ٣٥٦ كسى كه خشم كند بر كسى كه قدرت زيان زدن بر او را ندارد، اندوهش طولانى گردد و خود را معذّب دارد.

٧٥٦٩ ٥٦- من احدّ سنان الغضب للّه سبحانه، قوى على اشدّاء الباطل.

٥ ٣٦١ كسى كه تيز كند نيزه خشم را به خاطر خداى سبحان (و براى جلب رضاى او) بر دفع نيرومندان باطل نيرومند شود (و خداوند او را در برابر آنها يارى دهد).

٧٥٧٠ ٥٧- من غلب عليه غضبه و شهوته فهو فى حيّز البهائم. ٥ ٣٦٢ كسى كه خشم و شهوتش بر او غالب آيد او در زمره بهائم و چهارپايان است (و نشايد كه نامش نهند آدمى).

٧٥٧١ ٥٨- من اغتاظ على من لا يقدر عليه مات بغيظه. ٥ ٤٣٨ كسى كه غضب و خشم كند بر كسى كه قدرت انتقام از او ندارد بميرد به خشم خود (و پيوسته خشمگين است تا بميرد).

٧٥٧٢ ٥٩- من طبائع الجهّال التّسرّع الى الغضب فى كلّ حال. ٦ ٢٨ شتاب كردن به خشم در هر حال از خصلتهاى نادانها است.

٧٥٧٣ ٦٠- لا يغلبنّ غضبك حلمك. ٦ ٢٧٤ زنهار كه خشم تو بر بردبارى‏ات غلبه نكند.

٧٥٧٤ ٦١- لا تفضحوا انفسكم لتشفوا غيظكم، و ان جهل عليكم جاهل فليسعه حلمكم. ٦ ٢٧٧ رسوا نكنيد خود را براى آنكه خشم خود را شفا دهيد (و انتقام بگيريد) و اگر جاهلى با شما جهالت و نادانى كند، بايد بردبارى شما او را فرا گيرد.

٧٥٧٥ ٦٢- لا تسرعنّ الى الغضب فيتسلّط عليك بالعادة. ٦ ٢٩٠ زنهار، شتاب مكن به سوى خشم كه در نتيجه مسلّط شود بر تو به صورت عادت (و تدريجا عادتى شود و بر تو مسلّط گردد).

٧٥٧٦ ٦٣- لا ادب مع غضب. ٦ ٣٦١ ادبى با خشم به جاى نماند. (چون خشم ادب را از بين مى‏برد، و خود نيز بر خلاف‏ ادب انسانى است).

٧٥٧٧ ٦٤- لا نسب اوضع من الغضب.

٦ ٣٧٨ نسبى براى انسان پست‏تر از خشم نيست.

٧٥٧٨ ٦٥- لا يقوم عزّ الغضب بذلّ الاعتذار. ٦ ٤٠٤ عزّت خشم در برابر خوارى عذرخواهى نايستد (و با آن برابرى نكند).

باب غضّ الطرف (چشم پوشى)

٧٥٧٩ ١- غضّ الطّرف عن محارم اللّه سبحانه افضل عبادة. ٤ ٣٨٧ چشم پوشى از محرمات خداى سبحان برترين عبادت است.

٧٥٨٠ ٢- رأس الورع غضّ الطّرف. ٤ ٥٠ اساس پارسايى چشم پوشى است.

٧٥٨١ ٣- غضّ الطّرف من المروّة. ٤ ٣٨٠ چشم پوشى از مردانگى است.

٧٥٨٢ ٤- غضّ الطّرف خير من كثير النّظر. ٤ ٣٨٠ چشم پوشيدن از بسيارى از نگاهها بهتر است.

٧٥٨٣ ٥- غضّ الطّرف من افضل الورع.

٤ ٣٨١ پوشيدن چشم، از برترين پارسايى است.

٧٥٨٤ ٦- غضّ الطّرف من كمال الظّرف.

٤ ٣٨١ چشم پوشى، از كمال زيركى و هوشيارى است.

٧٥٨٥ ٧- من غضّ طرفه قلّ اسفه و امن تلفه. ٥ ٤٥٠ كسى كه چشم خود را بپوشد دريغ و افسوسش كم شود، و از تلف شدن ايمن بماند.

٧٥٨٦ ٨- من غضّ طرفه اراح قلبه.

٥ ٤٤٩ كسى كه چشم خود را بپوشد دل خود را آسوده كرده است.

٧٥٨٧ ٩- من المروّة غضّ الطّرف و مشى القصد. ٦ ٢٢

از مردانگى است چشم پوشيدن، و ميانه راه رفتن (نه تند نه كند).

٧٥٨٨ ١٠- نعم الورع غضّ الطّرف. ٦ ١٦٢ پارسايى خوبى است چشم پوشيدن.

٧٥٨٩ ١١- نعم صارف الشّهوات غضّ الابصار. ٦ ١٦٤ چه خوب وسيله‏اى است چشم پوشيدن براى بازگرداندن شهوت.

٧٥٩٠ ١٢- لا مروّة كغضّ الطّرف. ٦ ٣٤٩ مردانگى و مروّتى همچون چشم پوشيدن نيست.

باب الغفران و الاستغفار (آمرزش و آمرزشخواهى)

٧٥٩١ ١- الاستغفار يمحو الاوزار. ١ ٩٤ آمرزشخواهى گناهان را محو مى‏كند.

٧٥٩٢ ٢- الاستغفار دواء الذّنوب. ١ ٢٢٨ آمرزشخواهى داروى گناهان است.

٧٥٩٣ ٣- الاستغفار اعظم جزاء و اسرع مثوبة. ١ ٣٨٨ آمرزشخواهى از نظر پاداش بزرگتر و از نظر ثواب سريع‏تر خواهد بود.

٧٥٩٤ ٤- العاقل من تغمّد الذّنوب بالغفران. ٢ ٢٩ عاقل كسى است كه گناهان را به آمرزش بپوشاند (يعنى خلاف كارى و گناهان ديگران را با آمرزش و گذشت بپوشاند).

٧٥٩٥ ٥- استغفر ترزق. ٢ ١٦٩ استغفار كن تا روزى به تو داده شود. ٧٥٩٦ ٦- اغتفر زلّة صديقك يزكّك عدوّك. ٢ ١٨٠ در گذر از لغزش دوست خود تا دشمنت تو را پاك بداند.

٧٥٩٧ ٧- افضل التّوسّل الاستغفار.

٢ ٣٧٨ برترين توسل (به درگاه خدا) استغفار و آمرزشخواهى است.

٧٥٩٨ ٨- انّ العبد بين نعمة و ذنب لا يصلحهما الّا الاستغفار و الشّكر.

٢ ٦١١ به راستى كه بنده خدا ميان نعمت و گناه است، و اصلاح نكند آن دو را مگر استغفار و شكرگزارى و سپاس. ٧٥٩٩ ٩- انّما الكيّس من اذا اساء استغفر و اذا اذنب ندم. ٣ ٨٥ جز اين نيست كه شخص زيرك كسى است كه اگر بدى كرد آمرزشخواهى كند، و اگر گناه كرد پشيمان شده و توبه كند.

٧٦٠٠ ١٠- اذا جنى عليك فاغتفر. ٣ ١١٧ هرگاه كسى نسبت به تو گناه و خلافى كرد، از او در گذر.

٧٦٠١ ١١- تغمّد الذّنوب بالغفران سيّما فى ذوى المروءة و الهيئات. ٣ ٣١٥ بپوشان گناهان را به آمرزش بويژه نسبت به مردمانى كه مردانگى و آبرو و حيثيّتى دارند.

٧٦٠٢ ١٢- حسن الاستغفار يمحّص الذّنوب. ٣ ٣٩٤ خوب آمرزش خواستن گناهان را پاك كند.

٧٦٠٣ ١٣- سلاح المذنب الاستغفار.

٤ ١٣٠ اسلحه گنهكار استغفار و آمرزشخواهى است.

٧٦٠٤ ١٤- عجبت لمن يقنط و معه النّجاة و هو الاستغفار. ٤ ٣٣٧ در شگفتم از كسى كه (از رحمت حق) نوميد گشته در صورتى كه وسيله نجات را با خود دارد، و آن استغفار و آمرزشخواهى است.

٧٦٠٥ ١٥- لو انّ النّاس حين عصوا انابوا و استغفروا لم يعذّبوا و لم يهلكوا.

٥ ١١٣ اگر به راستى مردم در وقتى كه نافرمانى خدا كنند باز گردند و استغفار كنند عذاب‏ نشوند و نابود نگردند.

٧٦٠٦ ١٦- من اعطى الاستغفار لم يحرم المغفرة. ٥ ٢٣٧ كسى كه استغفار و آمرزشخواهى به او عطا شده، از آمرزش خداوند محروم نشود.

٧٦٠٧ ١٧- من استغفر اللّه اصاب المغفرة.

٥ ٢٨٣ كسى كه از خدا آمرزش بخواهد به آمرزش دست يابد.

٧٦٠٨ ١٨- مع الانابة تكون المغفرة.

٦ ١٢٢ با بازگشت به درگاه خدا آمرزش خواهد بود.

٧٦٠٩ ١٩- معاجلة الذّنوب بالغفران من اخلاق الكرام. ٦ ١٤٩ شتاب كردن در بخشيدن خطاها و گناهان از اخلاق كريمان است.

٧٦١٠ ٢٠- نعم الوسيلة الاستغفار. ٦ ١٦٥ استغفار و آمرزشخواهى خوب وسيله‏اى است.

٧٦١١ ٢١- لا شفيع انجح من الاستغفار.

٦ ٣٨٣ شفيعى پيروزمندتر از استغفار و آمرزشخواهى نيست.

باب الغفلة (بى‏خبرى)

٧٦١٢ ١- الغفلة فقد. ١ ٣١ غفلت و بى‏دقّتى سبب فقدان و نيافتن حق است. ٧٦١٣ ٢- الغفلة غرور. ١ ٣٧ بى‏خبرى و غفلت فريب است.

٧٦١٤ ٣- الغفلة طرب. ١ ٥٨ غفلت سبب طرب و شادمانى (و در نتيجه سبب دورى از سعادت) گردد.

٧٦١٥ ٤- الغفلة اضرّ الاعداء. ١ ١٢٨ غفلت زيان بارترين دشمنان است.

٧٦١٦ ٥- الغفلة شيمة النّوكى. ١ ٢٢٥ غفلت و بى‏خبرى خوى بى عقلان است.

٧٦١٧ ٦- الغفلة ضدّ الحزم. ١ ٢٥٨ غفلت و بى‏خبرى دشمن دورانديشى و

احتياط است.

٧٦١٨ ٧- الغفلة ضلال النّفوس و عنوان النّحوس. ١ ٣٦٩ غفلت و بى‏خبرى، گمراهى نفوس و سرآغاز نحوستهاست.

٧٦١٩ ٨- الغفلة تكسب الاغترار و تدنى من البوار. ٢ ١٤٤ غفلت و بى‏خبرى، فريب خوردن به بار آرد، و به هلاكت و نابودى نزديك سازد.

٧٦٢٠ ٩- أفق ايّها السّامع من سكرتك و استيقظ من غفلتك و اختصر من عجلتك. ٢ ٢١٠ به هوش آى، اى شنونده از مستى خود، و از خواب غفلت خويش بيدار شو، و از شتاب خود (در رفتن به سوى دنيا و بدبختيهاى آن) كم كن.

٧٦٢١ ١٠- احذروا الغفلة فانّها من فساد الحسّ. ٢ ٢٧٢ از غفلت بپرهيزيد كه آن از تباهى و فساد حسّ و درك است.

٧٦٢٢ ١١- احذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الاعوان على طاعة اللّه. ٢ ٢٧٦ پرهيز كن از سكونت در منزلگاههاى غفلت و جفا، و جاهايى كه يارى دهندگان بر اطاعت خدا در آنجا اندك هستند.

٧٦٢٣ ١٢- ايّاك و الغفلة و الاغترار بالمهلة، فانّ الغفلة تفسد الاعمال، و الآجال تقطع الآمال. ٢ ٣١٢ بپرهيز از غفلت و بى‏خبرى و فريب خوردن به مهلت، كه به راستى غفلت و بى‏خبرى كارها را فاسد كند، و اجلها آرزوها را قطع مى‏كند.

٧٦٢٤ ١٣- دوام الغفلة يعمى البصيرة.

٤ ٢٢ غفلت دائمى بينايى را كور و نابينا گرداند.

٧٦٢٥ ١٤- بينكم و بين الموعظة حجاب من الغفلة و الغرّة. ٣ ٢٦٨ ميان شما و ميان پند و اندرز، پرده‏اى از بى‏خبرى و فريفتگى است.

٧٦٢٦ ١٥- سمع الاذن لا ينفع مع غفلة القلب. ٤ ١٤٢ شنيدن گوش با وجود غفلت و بى‏خبرى‏ دل سود ندهد.

٧٦٢٧ ١٦- ضادّوا الغفلة باليقظة. ٤ ٢٣٢ مخالفت كنيد غفلت را با بيدارى.

٧٦٢٨ ١٧- سكر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سكر الخمور. ٤ ١٥٥ از مستى غفلت و فريفتگى ديرتر از مستى شراب به هوش آيند.

٧٦٢٩ ١٨- فى السّكون الى الغفلة اغترار.

٤ ٣٩٥ در آرامش يافتن به غفلت و بى‏خبرى فريفتگى است.

٧٦٣٠ ١٩- فيا لها حسرة على ذى غفلة ان يكن عمره عليه حجّة و ان تؤدّيه ايّامه الى شقوة. ٤ ٤٢٥ اى واى بر انسان غافل و بى‏خبرى كه عمرش دليلى بر ضدّ او است، و روزگارش او را به بدبختى و شقاوت بكشاند.

٧٦٣١ ٢٠- فافق ايّها السّامع من غفلتك و اختصر من عجلتك، و اشدد ازرك و خذ حذرك، و اذكر قبرك فانّ عليه ممرّك. ٤ ٤٣٧ اى شنونده به هوش آى از بى‏خبرى و غفلت خود، و كم كن شتابت را، و پشت خود را محكم كن، و وسيله بيم خود را برگير و گور خود را ياد كن كه گذرگاه تو بر آن جاست.

٧٦٣٢ ٢١- كيف يهتدى الضّليل مع غفلة الدّليل. ٤ ٥٦٠ چگونه راه يابد كسى كه گمراه شده با وجود بى‏خبرى راهنما.

٧٦٣٣ ٢٢- كفى بالغفلة ضلالا. ٤ ٥٧٠ بى‏خبرى و غفلت براى گمراهى بس است (يعنى براى گمراه شدن انسان همان بى‏خبرى و غفلت كافى است).

٧٦٣٤ ٢٣- كفى بالرّجل غفلة ان يضيّع عمره فيما لا ينجيه. ٤ ٥٨٥ در بى‏خبرى مرد همين بس است كه عمر خود را تباه كند در چيزى كه او را نجات نمى‏دهد.

٧٦٣٥ ٢٤- من غفل جهل. ٥ ١٤٤ كسى كه غافل شود در جهل و نادانى‏

بماند.

٧٦٣٦ ٢٥- من طالت غفلته تعجّلت هلكته. ٥ ٢٧٢ كسى كه غفلتش طولانى شد، هلاكت او شتاب كند (و زود به هلاكت رسد).

٧٦٣٧ ٢٦- من غلبت عليه الغفلة مات قلبه. ٥ ٢٩٣ كسى كه غفلت بر او چيره شد، دلش بميرد.

٧٦٣٨ ٢٧- من غفل عن حوادث الايّام ايقظه الحمام. ٥ ٤٥٧ كسى كه از پيش‏آمدهاى روزگار غفلت كند مرگ او را بيدار كند.

٧٦٣٩ ٢٨- من دلائل الدّولة قلّة الغفلة.

٦ ٣٩ از نشانه‏هاى دولت دارى، كمى غفلت و بى‏خبرى است.

٧٦٤٠ ٢٩- ويل لمن غلبت عليه الغفلة فنسى الرّحلة و لم يستعدّ. ٦ ٢٢٧ واى بر حال كسى كه غفلت بر او غلبه كند، و كوچ كردن (از اين دنيا) را فراموش كند و خود را آماده نكند.

٧٦٤١ ٣٠- ويح ابن آدم ما اغفله و عن رشده ما اذهله. ٦ ٢٢٨ واى بر پسر آدم چه چيز او را بى‏خبر كرده و از رشد و صلاح چه چيز او را غافل نموده ٧٦٤٢ ٣١- لا عمل لغافل. ٦ ٣٤٨ آدم غافل را عملى نيست (يعنى عمل با غفلت عمل نيست).

٧٦٤٣ ٣٢- الغفلة ضلالة، العزّة جهالة.

١ ٥٤ غفلت سبب گمراهى، و فريب خوردن نشان نادانى است.

٧٦٤٤ ٣٣- الغفلة اضرّ الأعداء. ١ ٢٠٣ غفلت زيانبارترين دشمنان است.

باب التغافل (خود را به بى‏خبرى زدن)

٧٦٤٥ ١- الكريم يتغافل و ينخدع. ١ ١٢١ انسان كريم و بزرگوار خود را به غفلت و بى‏خبرى زند و فريب خورده نشان دهد.

٧٦٤٦ ٢- اشرف اخلاق الكريم تغافله‏

عمّا يعلم. ٢ ٤٥٠ شريف‏ترين خلقهاى كريم و بزرگوار تغافل او است از آنچه مى‏داند.

٧٦٤٧ ٣- تغافل يحمد امرك. ٣ ٣١٥ تغافل كن (و خود را به نادانى بزن) تا كارت ستوده گردد.

٧٦٤٨ ٤- من لم يتغافل و لا يغضّ عن كثير من الامور، تنغصّت عيشته.

٥ ٤٥٥ كسى كه تغافل نكند، و از بسيارى از كارها چشم پوشى نكند، زندگى او تيره و دشوار گردد.

٧٦٤٩ ٥- لا حلم كالتّغافل. ٦ ٣٥٦ هيچ بردبارى و حلمى همچون تغافل نيست.

باب الغلبة (پيروزى)

٧٦٥٠ ١- قد يغلب المغلوب. ٤ ٤٦٨ گاهى است كه مغلوب غالب شود.

٧٦٥١ ٢- لا تغالب من لا تقدر على دفعه. ٦ ٢٦٤ در صدد غالب شدن بر كسى مباش كه قادر بر دفع او نيستى.

باب الغلط

٧٦٥٢ ١- غلط الانسان فيمن ينبسط اليه احظر شي‏ء عليه. ٤ ٣٨٨ اشتباه كردن انسان در باره كسى كه خود را نزد او آشكار كرده خطرناك‏ترين چيزها براى او است.

باب الغل (كينه توزى)

٧٦٥٣ ١- بئس السّجيّة الغلول. ٣ ٢٥٢ كينه‏توزى بد خصلتى است.

٧٦٥٤ ٢- الغلّ بذر الشّرّ. ١ ١٤٦ كينه، تخم شرّ و بدى است.

٧٦٥٥ ٣- الغلّ داء القلوب. ١ ١٤٩ كينه، بيمارى دلها است.

٧٦٥٦ ٤- الغلّ يحبط الحسنات. ١ ١٦٨ كينه خوبيها را از بين مى‏برد.

٧٦٥٧ ٥- عند تصحيح الضّمائر يبدو غلّ السّرائر. ٤ ٣٢٢ در هنگام درست كردن درونها كينه نهان ها آشكار گردد.

باب الغلوّ (از حد گذشتن)

٧٦٥٨ ١- ايّاكم و الغلوّ فينا، قولوا انّا مربوبون و اعتقدوا فى فضلنا ما شئتم.

٢ ٣٢٤ بپرهيزيد از غلوّ (و گذشتن از حدّ) در باره ما، بگوييد كه ما پروريده شدگان و مخلوق خداييم، و معتقد شويد در فضيلت ما هر چه خواهيد.

باب الغم (اندوه)

٧٦٥٩ ١- الهمّ ينحل البدن. ١ ٩٩ اندوه بدن را نحيف و لاغر كند.

٧٦٦٠ ٢- الغمّ مرض النّفس. ١ ١٠١ اندوه بيمارى جان است.

٧٦٦١ ٣- الهمّ يذيب الجسد. ١ ٢٦٠ اندوه بدن را آب مى‏كند.

٧٦٦٢ ٤- الهمّ احد الهرمين. ٢ ١٨ اندوه يكى از دو پيرى است (كه آدم را پير كند).

٧٦٦٣ ٥- الغمّ يقبض النّفس و يطوى الانبساط. ٢ ١١٤ اندوه جان را به هم مى‏فشارد و گشاده‏رويى را در هم پيچد.

٧٦٦٤ ٦- من استدام الهمّ غلب عليه الحزن. ٥ ٢٢١ كسى كه اندوه و يا انديشه اندوهگين را ادامه دهد، حزن بر او غالب شود.

٧٦٦٥ ٧- من كثر همّه سقم بدنه. ٥ ٢٦٢ كسى كه اندوهش بسيار شد، بدنش بيمار گردد.

٧٦٦٦ ٨- من كثر غمّه تأبّد حزنه. ٥ ٢٦٢ كسى كه اندوهش بسيار شد حزن او هميشگى خواهد بود.

٧٦٦٧ ٩- لا تشعر قلبك الهمّ على ما فات فيشغلك عمّا هو آت. ٦ ٣٤٥ اندوه بر چيزى را كه از دست رفته شعار قلب خويش مگردان (و بر دل راه مده) كه تو را از آينده زندگى سرگرم ساخته و باز مى‏دارد.

باب الغنى (توانگرى)

٧٦٦٨ ١- الغنى يطغى. ١ ١٥

توانگرى سركشى و طغيان آورد. ٧٦٦٩ ٢- الغنى يسوّد غير السّيّد. ١ ١٢٦ توانگرى سيادت و آقايى آورد براى كسى كه در حقيقت آقا و بزرگ نيست.

٧٦٧٠ ٣- اظهار الغنى من الشّكر. ١ ٢٩٧ اظهار توانگرى از شكر و سپاس نعمت محسوب مى‏شود (يعنى توانگر نبايد گدا صفتى كند و اظهار فقر و ندارى نمايد).

٧٦٧١ ٤- الغنى و الفقر يكشفان جواهر الرّجال و اوصافها. ١ ٣٠٢ توانگرى و ندارى گوهرهاى نهفته مردان و اوصاف و خصلتهاشان را آشكار و هويدا كند.

٧٦٧٢ ٥- الغنى عن الملوك افضل ملك.

١ ٣٥١ بى‏نيازى از پادشاهان برترين پادشاهى است.

٧٦٧٣ ٦- الغنى فى الغربة وطن. ١ ٣٧٣ توانگرى در غربت نيز وطن است (و توانگر هر جا برود غريب نيست).

٧٦٧٤ ٧- الغنى باللّه أعظم الغنى. ٢ ٥٦ توانگرى و بى‏نيازى جستن به خداوند و توكل و اعتماد بر او (نه بر غير او) در كارها، بزرگترين توانگرى و بى‏نيازى است.

٧٦٧٥ ٨- الغنى بغير اللّه اعظم الفقر و الشّقاء. ٢ ٥٦ توانگرى به غير خدا بزرگترين نياز و بدبختى است.

٧٦٧٦ ٩- استغن عمّن شئت و كن نظيره.

٢ ١٨٤ بى‏نيازى بجوى از هر كه خواهى و همانند او باش.

٧٦٧٧ ١٠- اقبلوا على من اقبلت عليه الدّنيا فانّه اجدر بالغنى. ٢ ٢٥٣ رو آوريد بر كسى كه دنيا بر او روى آورده، كه او به توانگرى سزاوارتر است.

٧٦٧٨ ١١- استعيذوا باللّه من سكرة الغنى فانّ له سكرة بعيدة الافاقة. ٢ ٢٦٢ پناه ببريد به خداوند از مستى ثروت و توانگرى، كه آدمى از اين مستى خيلى دير به هوش آيد.

٧٦٧٩ ١٢- خير الغناء غناء النّفس. ٣ ٤٢٠ بهترين بى‏نيازيها بى‏نيازى نفس است.

٧٦٨٠ ١٣- ربّ غنىّ اذلّ من نقد. ٤ ٥٨ بسا ثروتمندى كه خوارتر است از گوسفند «نقد». ٧٦٨١ ١٤- ربّ غنىّ افقر من فقير. ٤ ٦٩ بسا توانگر و ثروتمندى كه فقيرتر از هر فقير و نيازمندى است.

٧٦٨٢ ١٥- ربّ غنىّ اورث الفقر الباقى.

٤ ٧٠ بسا توانگر و ثروتمندى كه فقرى ماندنى بر جاى نهد.

٧٦٨٣ ١٦- شيئان لا يعرف قدرهما الّا من سلبهما: الغنى و القدرة. ٤ ١٨٣ دو چيز است كه قدر آنها را نشناسد مگر كسى كه آنها را از دست داده است: ثروت و قدرت.

٧٦٨٤ ١٧- غنى المؤمن باللّه سبحانه. ٤ ٣٧٩ بى‏نيازى مؤمن به خداى سبحان است.

٧٦٨٥ ١٨- فوت الغنى غنيمة الاكياس و حسرة الحمقى. ٤ ٤١٣ از دست دادن ثروت براى زيركان غنيمت و براى احمقان حسرت است.

٧٦٨٦ ١٩- قليل من الاغنياء من يواسى و يسعف. ٤ ٤٩٩ اندكى از توانگران هستند كه مواسات كنند و نيازهاى ديگران را برآورند.

٧٦٨٧ ٢٠- كم من غنىّ يستغنى عنه. ٤ ٥٤٧ بسا توانگرى كه نيازى به او نباشد (چون نياز ديگران را بر نياورد و خير او به كسى نرسد). ٧٦٨٨ ٢١- من استغنى عن النّاس اغناه اللّه سبحانه. ٥ ٣٣٨ كسى كه از مردم بى‏نيازى جويد، خداى سبحان بى‏نيازش كند.

٧٦٨٩ ٢٢- من اعظمك لاكثارك استقلّك عند اقلالك. ٥ ٣٨٧ كسى كه در برابر تو به خاطر مال بسيار بزرگت داند، در وقت كم شدن مال و دارايى كوچكت شمارد.

٧٦٩٠ ٢٣- من استغنى كرم على اهله و من افتقر هان عليهم. ٥ ٣٨٨ كسى كه بى‏نياز و توانگر شود گرامى باشد بر اهل و خاندانش، و كسى كه نيازمند گردد خوار شود پيش آنها.

٧٦٩١ ٢٤- من الواجب على الغنىّ ان لا يضنّ على الفقير بماله. ٦ ٣٠ از جمله چيزهايى كه واجب و لازم است بر توانگر و ثروتمند آن است كه بخل نورزد به مال خويش بر فقير و نيازمند.

٧٦٩٢ ٢٥- لا تعدّنّ غنيّا من لم يرزق من ماله. ٦ ٢٨٧ توانگر و ثروتمند مشمار كسى را كه روزى نخورد كسى از مال و ثروت او (و به ديگران ندهد).

٧٦٩٣ ٢٦- لا تفرح بالغناء و الرّخاء، و لا تغتمّ بالفقر و البلاء، فانّ الذّهب يجرّب بالنّار، و المؤمن يجرّب بالبلاء. ٦ ٣٢٨ شادمان مباش به توانگرى و فراخى زندگى، و اندوهگين مباش به نيازمندى و بلا و گرفتارى، زيرا طلا آزموده شود به آتش، و مؤمن آزمايش شود به بلا و گرفتارى.

٧٦٩٤ ٢٧- لا وزر اعظم من وزر غنىّ منع المحتاج. ٦ ٣٩٥ گناهى بزرگتر نيست از گناه ثروتمندى‏ كه منع كند و باز دارد نيازمند محتاج را.

٧٦٩٥ ٢٨- من رغب فيك عند اقبالك زهد فيك عند ادبارك. ٥ ٣٨٨ كسى كه رغبت و ميل كند در تو در هنگام اقبال (دنيا به) تو، بى‏رغبت شود نسبت به تو در وقت ادبار تو.

٧٦٩٦ ٢٩- ما استغنيت عنه خير ممّا استغنيت به. ٦ ٧٨ آنچه از آن بى‏نياز باشى بهتر از آنى است كه بدان نيازمند باشى.

باب الاغاثة (به فرياد رسيدن)

٧٦٩٧ ١- افضل المعروف اغاثة الملهوف. ٢ ٣٩١ برترين نيكوييها به فرياد رسيدن ستم ديده درمانده است.

٧٦٩٨ ٢- باغاثة الملهوف يكون لك من عذاب اللّه حصن. ٣ ٢٣١ با فرياد رسى درمانده حصار و قلعه‏اى از عذاب خدا براى تو خواهد بود.

٧٦٩٩ ٣- من كفّارات الذّنوب العظام اغاثة الملهوف. ٦ ٢٩ از كفّاره‏هاى گناهان بزرگ دادرسى و به فرياد ستمديده درمانده رسيدن است.

٧٧٠٠ ٤- من افضل المعروف اغاثة الملهوف. ٦ ٣٣ از برترين نيكيها به فرياد ستمديده رسيدن است.

٧٧٠١ ٥- ما حصل الاجر بمثل اغاثة الملهوف. ٦ ٥٩ حاصل نشود و به دست نيايد پاداشى به مانند پاداش فرياد رسيدن به فرياد ستمديده.

باب الغي (گمراهى)

٧٧٠٢ ١- الغىّ اشر. ١ ٥٧ گمراهى سرمستى و سركشى آرد.

٧٧٠٣ ٢- اسوء شي‏ء عاقبة الغىّ. ٢ ٣٨٥ بدترين سرانجامها گمراهى است.

٧٧٠٤ ٣- انّ اسوأ المعاصى مغبَّة الغىّ.

٢ ٤٨٨ بدترين گناهان از نظر سرانجام و عاقبت، گمراهى است.

٧٧٠٥ ٤- ويل لمن تمادى فى غيّه و لم يفى‏ء الى الرّشد. ٦ ٢٢٧ واى بر كسى كه به نهايت رسد در گمراهى خود، و باز نگردد به سوى رشد و راه درست.

٧٧٠٦ ٥- لا ورع مع غىّ. ٦ ٣٥٧ با وجود گمراهى، پارسايى نخواهد بود.

باب الغيبة (بدگويى پشت سر)

٧٧٠٧ ١- سامع الغيبة أحد المغتابين.

٤ ١٣٤ شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده است.

٧٧٠٨ ٢- سامع الغيبة شريك المغتاب.

٤ ١٤٢ شنونده غيبت، شريك غيبت كننده است.

٧٧٠٩ ٣- الغيبة شرّ الافك. ١ ١٣٠ غيبت بدترين بهتان است.

٧٧١٠ ٤- الغيبة آية المنافق. ١ ٢٢٦ غيبت نشانه منافق است.

٧٧١١ ٥- الفاسق لا غيبة له. ١ ٢٥١ شخص فاسق و تبهكار غيبت ندارد.

٧٧١٢ ٦- الغيبة جهد العاجز. ١ ٢٦٨ غيبت كردن نهايت تلاش شخص عاجز و ناتوان است.

٧٧١٣ ٧- الغيبة قوت كلاب النّار. ١ ٢٩٨ غيبت قوت (و خوراك) سگان دوزخ است.

٧٧١٤ ٨- العاقل من صان لسانه عن الغيبة. ٢ ٩٠ عاقل كسى است كه زبانش را از غيبت نگاه دارد.

٧٧١٥ ٩- ايّاك و الغيبة فانّها تمقتك الى اللّه و النّاس و تحبط اجرك. ٢ ٢٨٧ زنهار بپرهيز از غيبت كه تو را نزد خداى تعالى و نزد مردم مبغوض گرداند، و پاداش تو را از بين مى‏برد.

٧٧١٦ ١٠- الام النّاس المغتاب. ٢ ٣٨١ پست‏ترين مردم غيبت كننده است.

٧٧١٧ ١١- أبغض الخلائق الى اللّه المغتاب. ٢ ٤٢٤ مبغوض‏ترين مردمان نزد خداى تعالى‏ غيبت كننده است.

٧٧١٨ ١٢- انّ ذكر الغيبة شرّ الافك. ٢ ٤٨٩ به راستى كه ياد كردن غيبت (و غيبت كسى را كردن) بدترين بهتان است.

٧٧١٩ ١٣- فعل الرّيبة عار و الولوع بالغيبة نار. ٤ ٤٢٨ انجام كارى كه موجب تهمت و بدگمانى باشد ننگ است، و حريص بودن به غيبت آتش و دوزخ است.

٧٧٢٠ ١٤- من اولع بالغيبة شتم. ٥ ٢٨٦ كسى كه حريص باشد به غيبت كردن ديگران، مردم دشنامش دهند و ناسزايش گويند.

٧٧٢١ ١٥- من اقبح اللّؤم غيبة الاخيار.

٦ ٢١ از زشت‏ترين پستى‏ها غيبت كردن از نيكان است.

٧٧٢٢ ١٦- لا تعوّد نفسك الغيبة فانّ معتادها عظيم الجرم. ٦ ٢٩٣ خود را به غيبت كردن عادت مده، كه معتاد به غيبت، گناه و جرمش بزرگ و عظيم است.

٧٧٢٣ ١٧- يسير الغيبة افك. ٦ ٤٥٥ اندكى از غيبت نيز بهتان است.

٧٧٢٤ ١٨- السّامع شريك القائل. ١ ١٤٠ شنونده غيبت شريك گوينده است.

٧٧٢٥ ١٩- السّامع للغيبة كالمغتاب. ١ ٣٠٧ شنونده غيبت همانند غيبت كننده است.

٧٧٢٦ ٢٠- مستمع الغيبة كقائلها. ٦ ١٢٥ شنونده غيبت مانند گوينده آن است.

٧٧٢٧ ٢١- لا تسرع الى النّاس بما يكرهون فيقولوا فيك ما لا يعلمون. ٦ ٢٩٦ شتاب نكن در رساندن خبرى به مردم كه آن را خوش ندارند كه در باره‏ات خواهند گفت آنچه را نمى‏دانند.

باب الغائب (دور از نظر)

٧٧٢٨ ١- ما كلّ غائب يئوب. ٦ ٥١ چنان نيست كه هر غايب و دور از نظرى بازگردد.

باب التغيير (دگرگون شدن)

٧٧٢٩ ١- المرء يتغيّر فى ثلاث: القرب‏

من الملوك، و الولايات، و الغناء من الفقر، فمن لم يتغيّر فى هذه فهو ذو عقل قويم و خلق مستقيم. ٢ ١٤٦ آدمى در سه چيز (و در سه جا) دگرگون شود: يكى در نزديك شدن به پادشاهان، و ديگرى در رسيدن به امارت و حكومت، و سوّم در توانگرى پس از فقر و ندارى، و كسى كه در اين سه جا دگرگون نشد و تغيير نكرد چنين كسى داراى عقلى درست و خصلتى پا برجا است.

شقاوت را برمی گزیند و در پی شهوات نفسانی می افتد و به راه شیاطین قدم می نهد و برای دستیابی به لذّات از هر حیله و مکری استفاده می کند و در منجلاب شهوات این دنیای پست، و زرق و برق آن غرق می شود و به خدا و ملائکه و کتب و رسولان او و روز قیامت کافر شده و منکر همه این ها می گردد و به قول قرآن به زمین می چسبد تا اینکه به حزب شیاطین ملحق گشته و روانه درکات دوزخ گردد.

انسان باید توجّه داشته باشد که هر حرکتی که از روی اختیار از او سر بزند، در روح و حقیقت و قلبش اثری به جای خواهد گذاشت، حال یا آن اثر سبب تقرُّب او به خدا و به روحانیّات می شود و یا اینکه باعث بُعد و دوری او از جوار حق تعالی می گردد، این امر حتّی در مباحات هم هست، هم اثری که در روح و قلب آدمی پدید می آید به منزله قدمی است که انسان در حرکت به سوی بهشت، و یا دوزخ برمی دارد، پس اگر این حرکت در همین هنگام از هر حرکت دیگری که بتوان تصوّر آن را نمود در حصول قرب به خداوند و رسیدن به روحانیّات مؤثرتر و کارسازتر و سریعتر باشد آن قدم بر راهی برداشته شده که نزدیکترین راه، و صراط مستقیم است، والاّ که اگر چنین نبود هر اندازه که این حرکت در حصول تقرّب به خدا ناقص و کند باشد راه دورتر، و فاصله اش از صراط مستقیم بیشتر خواهد بود. و حکمت الهی بر این قرار گرفته که هر عملی که از انسان سر می زند، و در قرب به خدا و بعد از او در دل اثری می گذارد برای آن تأثیری در توفیق و خذلان قرار داده است....

حال اگر به این مطالبی که بیان شد دقّت نموده باشی، برایت روشن خواهد شد که اطلاق کلمه »«صراط» بر صورت انسانیّت که عبارت از همان صفات انسانیّت باشد، و بر امام و بر هدایت او و بر شریعت، و بر پلی که بر دوزخ کشیده شده جملگی صحیح است، زیرا همه این ها که بیان شد راه بهشت و طریق عالم نور و وسیله تقرّب به خداست.

مطلب دیگر اینکه آن راه مستقیم حقیقی جز برای کسی که به خدا و به اسماء و صفات و افعال و فرشتگان و کتب و رسولان و شرایع او معرفت داشته باشد به گونه ای که هر حرکت و سکونی که از او سر می زند از روی علم و مطابق با آنچه که بدان حکم گردیده و به کم و کیف حکمت پروردگار حکیم در آن امر آگاه باشد و اخلاقش در حد اعتدال، و به دور از افراط و تفریط، و مزاجش معتدل ترین مزاجها باشد، چرا که مزاج را در افعال و اعمال انسان تأثیر بسزائی است، همانگونه که اخلاق در این زمینه مؤثر است، و با همه این ها توفیق و عصمت از جانب خداوند متعال او را یار و کمک کار باشد، تا اینکه حقیقتاً در نزدیکترین راه حرکت کند، امّا اینکه با همه این امور باز توفیق و عصمت را شرط نمودیم، بدین خاطر است که حوادث عالم نیز در این موارد تأثیراتی دارد، و آدمی بدون اینکه این دو صفت که توفیق، و عصمت باشد یار او گردد نمی تواند بر این راه ثابت و استوار باشد، و به همین خاطر است که ذات اقدس حق، معصومینعليهم‌السلام را به روح القدس مؤید نمود، بلکه چنانکه در بعضی از زیارات آمده است، بواسطه لطف و عنایتی که به آنها

دارد ریاضت دل های آنان را بوسیله خوف و رجاء خود به عهده دارد، این صراط مستقیم، بطور مطلق است.

امّا صراط مستقیم و راه راست برای هر مکلّفی، عبارت از نزدیک ترین راه برای او در بین راهها است، که با توجه به صفات ذاتی او، او را به مقام قرب حضرت حق آن هم مقامی که برای او دستیابی به آن ممکن است، برساند، و این امر بدین صورت است که جمیع حرکات اختیاری انسان، در هر مرتبه ای که هست، در رساندن او به رضای پروردگار، سودمندتر و کارسازتر باشد، حتّی اگر فرضاً اشتغال به نماز شبهای ماه رجب را از اشتغال به مطالعه کتب علمی برای خود نافع تر دید و یا بالعکس، و یا اینکه اگر دید چنانچه روزه مستحبی نگیرد بهتر می تواند به انجام عبادات بپردازد تا اینکه روزه بگیرد و بر اثر ضعف روزه از عبادات باز ماند، نزدیکترین راه، همان راهی است که برای تقرب به خدا و جلب رضایت او نافع تر تشخیص داده شود.

بلکه گاه می شود که ترک اعمال خیر به حال انسان نافع تر است، چنانکه در روایات آمده است که بنده یک یا دو شب از تهجّد و شب زنده داری محروم می گردد برای اینکه به خود عُجب نکند، بلکه روایت شده که گاهی مؤمن به بعضی از لغزشها مبتلا می شود تا از عُجب که گناهش به مراتب بیش از آن لغزش است در امان بماند. و خلاصه کلام آنکه صراط مستقیم برای هر کسی و در هر شرایطی و روزی، بلکه در هر نفسی و هر حرکت و سکونی همان کار و همان عمل و همان راهی است که بالنسبه به حال حاضر، و پس از آن، در سلوک طریق خیر و سعادت نافع تر و کارسازتر باشد، و تنها کسانی می توانند بدین گونه باشند که توفیق الهی رفیق راهشان گردد، والاّ که با این علوم اکتسابی نمی توان این بار را به منزل رسانید، همه این جوانب را مورد نظر قرار داد، و شاید اینکه گفته شده صراط از موی باریک تر است، با توجّه به همین مطلب است، و باز پس ازدانستن این مطلب که در هر شرایطی چه کاری نافع تر است، و بعد از اینکه خداوند انسان را بدین امر هدایت نمود، عمل به آن کاری بس دشوار است و لذا گفته شده که «صراط» از شمشیر تیزتر است.

و اما آن روایتی که از مولا علیعليه‌السلام رسیده که مراد از طلب هدایت در سوره حمد، ثبات بر هدایت پیشین است. این یا به این صورت است که مقصود از صراط مستقیم همان ایمان است چنانکه در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است، و با اینکه مقصود آن حضرت مختص به خود و امثال خود از معصومینعليهم‌السلام بوده است، چرا که آنان هستند که احوالشان نسبت به انواع هدایت ها و جهات آن، تفاوت نمی کند و مطلوب آنها این است که خداوند همانگونه که در گذشته آنها را هدایت نموده در آینده هم هدایت نماید. و معنای طلب ثبات در هدایت همین است.

و امّا اینکه در بعضی از اخبار آمده است که صراط مستقیم همان صورت انسانیّت است، به این معنا است که حرکت انسان به طرف کمالاتی که برای او است - که هر خیر و سعادتی که هست در همین کمالات نهفته است - یک حرکت کیفی، و حرکت جوهری است، امّا طریق و راه برای

این حرکت، عبارت است از همان مراتب کیف، و صورتهائی که در پی این حرکت در جوهر انسان پدید می آید عبارت از همان ملکات شریفه و انوار معارف ربانی است، بنابراین، سالک و رهرو، جوهر انسان، و مقصد، کمال او، و راه، تحصیل این ملکات و انوار معارف و علوم است، و در این حرکت، راه، در حین حرکت و سیر و با خود حرکت است که پیدا می شود نه قبل و بعد از آن، و نور معرفت عبارت از ظهور مراتب نفس و روح و عقل است، بنابراین، همین نور، به یک لحاظ راه، و به یک لحاظ مقصد، و به یک لحاظ سالک است.

امّا اینکه از حقیقت علی ابن ابی طالب و ائمهعليهم‌السلام تعبیر به صراط شده است بدین خاطر است که این ها نور الأنوار، و اصل هر نور، و نور خداوند در عالم هستی، می باشند. پس اینان در حقیقت همان صراط مستقیم خداوندی هستند، بدون اینکه نیاز به تجوّز و لفظ را به غیر معانیش استعمال نمودن باشد، اینان همان وجه اللّهی هستند که اولیاء خدا به آنان توجّه می کنند و همان جنب اللّهی هستند که مصیر و بازگشت بندگان به سوی آنها است، چنانکه در زیارت جامعه آمده است که: وایاب الخلق إلیکم: و بازگشت خلق به سوی شما است.

امّا اینکه صراط مستقیم به راه کسانی که نعمت بر آنها داده شده تفسیر شده است. ممکن است به خاطر ارشاد و راهنمائی بندگان به این حقیقت باشد که صراط مستقیم عبارت از طریق وسط، و به دور از افراط و تفریط در حق ولی، و حد میانه در اخلاق یا در حق غیر است، تا کسی چنین توهّم نکند

که مقصود از صراط مستقیم، صراط و راه و روش هر نفسی است به کمالی که لایق و شایسته شخص او است و ذات و لوازم ذاتش، به حکم اقتضاء اسماء خدای متعال آن را اقتضا می کند و مثلاً صراط مستقیم را به همان راهی که به خاطر ماهیت و صفات ذاتیش او را به پائین ترین درکات دوزخ می برد تفسیر نکند، گویا آیه( صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ) چنین می گوید: که ما را به صراط مستقیمی هدایت کن که دارای استقامت واقعی است و ما را به رضا و جوار قرب تو می رساند که آن همان راه کسانی است که بر آنها نعمت دادی از شیعیان امیرالمؤمنین، نه راه کسانی که استقامت آن، به آنچه که مقتضای ذات و صفات من است مرا می رساند و به عبارت دیگر مرا به راهی هدایت نما که مقتضای فضل و انعام تو است نه به آن راه که مقتضای عدل تو است و آن همان راه کسانی است که نعمت ولایت امیرالمؤمنین را بر آنها ارزانی داشتی.

( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ) یعنی غیر آن کسانی که مورد غضب واقع شدند و راه انکار در پیش گرفتند، و یا آن کسانی که بواسطه غلو گمراه گشتند.(۱)

اعتقاد به صراط

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «تصحیح الإعتقادات» خود در مورد اعتقاد بر صراط گوید:

_________________________________

۱- اسرار الصلوه، ص۳۹۶.

«عقیده ما در مورد صراط این است که آن حق است و آن پلی است بر روی جهنّم و همه انسان ها باید از آن عبور نمایند. خداوند متعال می فرماید:( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ) ؛(۱) و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن (جهنّم) وارد می شود؛ (این حکم) حتمی است که برای پروردگارت پایان یافته است».(۲)

در اخبار معصومینعليهم‌السلام نیز اعتقاد به صراط از جمله صفات شیعیان شمرده شده است:

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «صفات الشیعه» به اسناد از افضل بن شاذان از امام رضاعليه‌السلام روایت می کند که حضرت فرمود: «هر کس اقرار به رجعت و بازگشت مجدّد به این جهان داشته باشد، و به معراج رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سؤال در قبر و حوض کوثر و شفاعت و خلقت بهشت و دوزخ و صراط و میزان و برانگیختن و پاداش و حساب ایمان داشته باشد، او مؤمن حقیقی است و از شیعیان ما اهل بیت می باشد».(۳)

در دعاهای بسیاری که از ائمه معصومینعليهم‌السلام نیز نقل شده است، اشاره به حق بودن و حتمی بودن صراط آمده

______________________________

۱- سوره مریم، آیه۷۱. (نکته: با توجّه به تأیید کلام شیخ با استفاده از این آیه، شاید به نظر آید که مرحوم شیخرحمه‌الله جمله «واردها» در آیه را به معنی دخول و وارد شدن نمی دانند، بلکه آن را به معنی عبور و مرور بر آن می دانند). همچنانکه البهوتی، (متوفای ۱۰۵۱ قمری) عالم فقه حنبلی از اهل تسنن در کتاب «کشف القناع» خود قائل به این تفسیر است. (ر.ک: کشف القناع، ج۲، ص۱۸۸).

۲- نک: الاعتقادات، ص۷۰. و نیز ر.ک: تصحیح الإعتقادات الإمامیه، ص۱۰۸.

۳- ر.ک: صفات الشیعه، ص۵۱؛ و نیز: بحار، ج۶۶، ص۹، ح۱۱.

است، مانند زیارت آل یاسین که از ناحیه مقدّسه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به محمدبن عبدالله حمیری در مورد درخواست از توجّه به حضرت، آمده است: «و أشهد أنّ النّشر و البعث حق، و أن الصّراط حق، و المرصاد حق».(۱)

ابان بن عثمان گوید: مردی نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، مرا اندرزی ده.

امامعليه‌السلام فرمود:

فَقَالَعليه‌السلام : إِن کَانَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَد تَکَفَّلَ بِِالرِّزقِ فَاهتِمَامُکَ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الحِسابُِ حَقاً فَالجَمعُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللهِ فَالکَسَلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الخَلَفُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالبُخلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ العُقُوبُهُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالمَعصِیَهُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَوتُ حَقّاً فَالفَرَحُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ العَرضُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالمَکرِ لَماذِا؟! وَ إن کَانَ الشَّیطانُ عَدُوِاً فَالغَفلَهِ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَمَرُّ عَلَی الصِّراطِ حَقّاً فَالعُجبُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ کُلُّ شَیء بِقَضَاء وَ قَدَر فَالحُزنُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ الدُّنیا فَانِیَهً فَالًطُّمَانِیَنُهً إِلَیهَا لِماذَا؟!(۲)

«اگر خداوند تبارک و تعالی روزی آفریدگان را به عهده گرفته است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر

__________________________________

۱- ر.ک: بحار، ج۹۹، ص۸۱، ح۱.

۲- ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۴، ح۵۸۳۶؛ التوحید، ص۳۷۶، ج۲۱.

روزی آفریدگان تقسیم شده است، پس زیاده خواهی از برای چیست؟ اگر حسابرسی خدا حقیقت دارد، پس گرد آوردن و انباشتن مال از چه روست؟ اگر عوض دهی خداوند [برای کارهای نیک] حقیقت دارد، پس بخل ورزی ز چه روست؟ اگر کیفر دوزخ وجود دارد، پس گناه و نافرمانی ز چه روست؟ اگر مرگ حقیقت دارد، پس شادمانی ز چه روست؟ اگر هر کرداری به پیشگاه پروردگار عرضه می شود و هر کاری بر او نمایان است، پس نیرنگ و فریبا ز چه روست؟ اگر گذر از پل صراط حقیقت دارد، پس خود بزرگ بینی ز چه روست؟ اگر هر چیزی بر پایه قضا و قدر الهی است، پس اندوه ز چه روست؟ و اگر دنیا فنا ناپذیر است، پس اعتماد بر آن ز چه روست؟».

ویژگی های صراط

در اخبار بسیاری که از اهل بیتعليهم‌السلام رسیده است در وصف صراط فرموده اند: «بر روی جهنّم پُلی است [= صراط] که از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر است».(۱)

از این تعبیر استفاده می شود که جهنّم بین خلائق و بهشت قرار دارد و لذاست که همه باید از آن عبور نمایند.

_________________________________

۱- إن علی جهنّم جسراً أدقّ من الشَّعر و أحدّ من السیف. و فی روایه أخری: الصّراط أدقّ من الشّعر و من حدّ السّیف. (ر.ک: الکافی، ج۸، ص۳۱۲، ح۴۸۶؛ أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۲، ح۲۵۷؛ روضه الواعظین، ص۴۹۸؛ و از منابع اهل سنّت ر.ک: مسند احمد، ج۶، ص۱۱۰؛ کنزالعمال، ح۳۹۰۳۶).

برخی همانند برق می گذرند، برخی مانند اسب به تاخت می روند، برخی با سینه خیز می گذرند و بعضی هم در حالی می گذرند که خود را به آن آویخته اند و آتش مقداری از بدن آنها را گرفته است.

عدّه ای ویژگیهای ذکر شده در مورد صراط را نپذیرفته و گفته اند:(۱) «صحیح نیست که در مورد صراط گفته شود از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است، بلکه صحیح آن است که گفته شود، آن عریض و طولانی می باشد»، که البته این کلام از این نظر که فقط عریض بودن ملاک باشد، قابل اعتنا نیست، چرا که روایات معتبر و فراوانی از اهل بیتعليهم‌السلام در مورد ویژگی های ذکر شده در مورد صراط، آمده است که ظاهر و صریح آنها در آنچه گفته شد، آمده است.

ویژگی های ذکر شده برای صراط ]از مو باریک تر....] می تواند به خاطر این باشد که روز قیامت، شخص کافر و مجرم از شدّتی ترس و هولهای وحشتناک قیامت، نمی تواند قدمی پایدار و ثابت بر صراط گذارد، چرا که در صراط دنیا نیز قدمی ثابت انتخاب نکرد، هر روز رنگی تازه به خود گرفت و از مسیر دین دور شد.

آری، هر چه قدر انسان در این دنیا ثابت قدم باشد و بر فرائض الهی ثابت باشد و از محرّمات آن دوری کند، آنجا نیز ثابت قدم خواهد بود. چرا که آنجا آیینه ای از اعمال و رفتار این سرای می باشد.

___________________________________

۱- مانند قرافی که از علمای مالک مذهب اهل تسنن می باشد. (ر.ک: صالح عبد السمیع الآبی الأزهری (متوفای ۱۳۳۰ قمری)، الثمر الدانی، ص۱۸).

رابطه اعمال و رفتار انسان با صراط آخرت

امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در ضمن اشاره به اعمال و رفتار انسان و رابطه آن با صراط آخرت می فرماید:

«... پس اگر حساب خود را کشیدی، در موقف حساب گرفتاری نداری و از آن باکی برای تو نیست و همین طور سایر مهالک و مواقف آن عالم تابع اعمال این عالم است. مثلاً اگر در این عالم به راه راست نبوّت و طریق مستیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابیطالبعليه‌السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست، زیرا که حقیقت صراط صورت باطن ولایت است، چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است. و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم.» و در زیارت مبارکه جامعه است که أنتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم.

و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. و همین طور اگر اخلاق و ملکاتش عادلانه و نورانی باشد، از ظلمت ها و وحشت های قبر و برزخ و قیامت و از أهوال آن عوالم در امان است، و خوفی از آن نشآت برای او نیست. پس، در این مقام درد از خود ما اسیت و دوای آن نیز در خود ما است».(۱)

و در جایی دیگر از همین کتاب (چهل حدیث) در فصل مذمّت ریا می فرمایند:

____________________________________

۱- نک: چهل حدیث، ص۳۶۰.

«بسیار اتفاق افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند که کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حبّ نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.

منزل اوّل انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله لانسان، خصال خود انسان است. مرکوب این سفر پرخوف و خطر و این راه تاریک و باریک و صراط احدّ السیف (برّنده تر از شمشیر) و ادقّ از شعر (باریک تر از مو)، همّت مردانه است. نور این طریق مظلم، ایمان و خصال حمیده است. اگر سستی کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت، به رو در آتش افتد و با خاک مذلّت یکسان شده به پرتگاه هلاکت افتد. و کسی که از این صراط نتواند گذشت، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت.

ای عزیز، همّت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک خود را نجات ده. حضرت مولای متقیان و یگانه سالک راه و راهنمای حقیقی در مسجد فریاد می زد به طوری که همسایه های مسجد می شنیدند: تجهّزوا رحمکم الله،

فقد نودی فیکم بالرّحیل.(۱) هیچ تجهیزی سفر آخرت برای شما مفید نیفتد الاّ کمالات نفسانیه و تقوای قلب و اعمال صالحه و صفای باطن، بی عیب بودن و بیغش بودن.

فرضاً که اهل ایمان ناقص صوری باشی، باید از این غشها خالص شوی تا در زمره سُعدا و صالحین قرار گیری. رفع غش با آتش توبه و ندامت و گذشتن نفس را در کوره عتاب و ملازم و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانی و برگشت به سوی خداست. در این عالم خودت بکن، والاّ در کوره عذاب الهی و نار الله الموقده قلبت را ذوب کنند و خدا می داند چند قرن از قرنهای آخرت این اصلاح طول می کشد. پاک شدن در این عالم سهل و آسان است، تغییرات و تبدیلات در این نشئه خیلی زود واقع می شود، و امّا در آن عالم تغییر به طور دیگری است و زوال یک ملکه از ملکاتش قرن ها طول دارد. پس، ای برادر تا عمر و جوانی و قوّت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاه و شرفها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدمزاده ای، صفت شیطان را از خود دور کنم».(۲)

_________________________________

۱- نهج البلاغه، خطبه۲۰۴، ترجمه دکترشهیدی، ص۲۳۸: «آماده شوید و اسباب سفر خود را مهیا کنید، خدا شما را رحمت کند، همانا منادی مرگ ندای «ألرَّحیل» در میان شما داده، و کم کنید توقّف خود را بر دنیا و بیرون روید از دنیا در حالی که با خود داشته باشید زاد و توشه ای از اعمال صالحه، به درستی که در جلوی شما عقبه های «کَئود» یعنی جاهای بسیار دشوار و منزلهای هولناک است که باید از آنجاها عبور کنید و چاره ای نیست از آن».

۲- چهل حدیث، ص۴۸.

در برخی از روایات آمده است: «صراط،باریکتر از مو و برّنده تر از شمشیر است همانند سیره امیرالمؤمنینعليه‌السلام ».(۱) چرا که زندگی آن حضرت در نهایت دقت و به تعبیری دیگر از مو باریک تر بود. آن حضرتعليه‌السلام بیت المال را بین بزرگان از صحابه مانند سهل بن حنیف و دوستان فقیر خود به طور مساوی تقسیم می کرد. خشن ترین لباس ها را می پوشید که با فقرا یکسان باشد، نیمه شب ها برای یتیمان و بیوه زنان نان و خرما به دوش می کشید، هر روز جمعه مال خدا را بین مردم تقسیم می کرد سپس به بیت المال می آمد و در آن مکان نماز می خواند، در تقاضای برادرش عقیل از سهم بیت المال آتشی مقابل صورتش گرفت و اینچنین او را متنّبه کرد، برای خود پایین ترین طعام ها را در نظر می گرفت. در دادخواهی اش نزد قاضی، تقاضای عدالت بین خود و دشمنش را نمود. و موارد دیگر که نمونه های فراوان آن حکایت از سیره زیبا و دقیق حضرتعليه‌السلام دارد.

آری، سیره چنینی حضرتعليه‌السلام از مو باریک تر است، و عدالت او سرمشقی برای پیروان حضرتش خواهد بود. و لذاست که در روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام یکی از مصادیق صراط مستقیم، حضرتعليه‌السلام نام برده شده است.

__________________________________

۱- الصراط الممدود بین النار و الجنه کالشعره دقه، و کالسیف حده بسیره الامام أمیرالمؤمنینعليه‌السلام . (ر.ک: تصحیح الاعتقادات الإمامیه، پاورقی(۱)، ص۱۰۹؛ احمد رحمانی همدانی، الأمام علیعليه‌السلام ، ص۴۷۱).

گریه برای صراط

سیره و زندگی اهل بیتعليهم‌السلام فراوان است از ناله های جانسوز و گریه هایی که برای منزل های سخت و خطرناک قیامت می نمودند، که آن نیز به خاطر آن بود که می دانستند راهی که در پیش دارند چقدر مشکل و سخت است.

مفضل بن عمر از امام صادقعليه‌السلام روایت می کند که حضرتعليه‌السلام در مورد سیره امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمود:

أَنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالبِعليه‌السلام کَانَ اعبَدَ النَاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزهَدَهُم وَ أفضَلَهُم وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کَان إذَا ذَکَرَ المَوتَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ القَبرَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ المَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ العَرضَ عَلَی اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهقَهً بُِعشَی عَلَیهِ مِنهَا وَ کَانَ إذَا قَامَ فی صَلَاتِهِ تَرتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یَدَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَانَ إذَا ذَکَرَ الجَنَّهَ وَ النَّارَ اضطَِرَبَ اضطِرَابَ السَّلِیم وَ یَسألُ اللهَ الجَنَّهَ وَ یَعُوذِ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ ع لَا یَقرأُ مِن کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إلَّا قَالَ لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک....

«حسن بن علی بن ابیطالبعليه‌السلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین اهل زمانش بود، همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پاهای برهنه بود. همیشه چون یاد مرگ می کرد می گریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون یاد قیامت و نشور می کرد

می گریست و چون یاد گذشتن بر صراط می کرد می گریست و چون یاد ملاقات با خدا می کرد ناله ای می زد که از آن بیهوش می شد و چون به نماز می ایستاد برابر خدا لرزه بر اندامش می افتاد و چون یاد بهشت و دوزخ می افتاد چون مار گزیده پریشان می شد و از خدا بهشت می خواست و به او از دوزخ پناه می برد و همیشه آیه ای از قرآن نمی تواند که( یا أیُّهَا الَّذینَ آمنُوا ) داشت جز آنکه می گفت: لبیک اللّهم لبّیک.(۱)

و چه خوب سروده شاعر که:

إلهی لیت شعری کیف حالی

لدی المیزان أو عند الصراط

وحولی من خصومی کل شاک

إلیک صنوف ظلمی و اشتطاطی

«پروردگارا! کاش می دانستم کنار میزان و پل صراط حال من چگونه است و در آن هنگام که دشمنان و شاکیان اطراف منند و انواع ستم و یاوه گویی های من به حضور عرضه می شود».

شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجادعليه‌السلام برای تعلیم بوده و می خواسته اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا می گریستند و می دانستند راهی که در پیش دارند

_________________________________

۱- ر.ک: أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۴، ح۲۶۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰، ح۱۴۲۹۳.

پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است. مشکلات، سختیها، ناهمواریهای عبور از صراط، که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می باشد و از میان جهنّم می گذرد، خبر داشتند از عوالم قبر، برزخ، قیامت، و عقبات هولناک آن، آگاه بودند از این روی هیچ گاه آرام نداشتند همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می بردند.

شما برای این عقبات هولناک توانفرسا چه فکری کرده و چه راه نجاتی یافته اید؟ چه وقت می خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید؟ شما که اکنون جوانید، نیروی جوانی دارید، بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است، اگر به فکر تزکیه و ساختنش نباشید، هنگام پیری که ضعف، سستی، رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت، چگونه می توانید خود را بسازید و مهذّ کنید؟ هر نفسی که می کشید، هر قدمی که برمی دارید، و هر لحظه ای که از عمر شما می گذرد، اصلاح مشکلتر گردیده مککن است ظلمت و تباهی بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، مور منافی با سعادت انسان زیادتر شده، قدرت کمتر می گردد پس، به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موافق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوی شوید نمی توانید توبه کنید زیرا توبه با لفظ اتوب إلی الله تحقق نمی یابد بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است. پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال

غیبت و دروغ مرتکب شده، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند، حاصل نمی شود».(۱)

و سخن آخر این بخش، گزیده ای از نیایش های امام سجادعليه‌السلام که در آن حضرت، از خداوند متعال، تقاضای ثبات قدم بر صراط را، مسئلت می نمودند.

نیایش های امام سجّادعليه‌السلام

أللّهُِمَّ إنِّی أسالُکَ یا اللهُ یا وَاحِدُ، یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أحَد، یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ، یا قاضِیَ الحاجاتِ، یا مُنَفِّسَ الکُرُباتِ، یا وَلِیَّ الرَّغِباتِ، یا مُعطِیَ السُّؤلاتِ، یا کَافِیَ المِهِمَّاتِ اِکفِنی ما أَهَمَّنِی، وَ اقضِ دَینِی وَ طَهِّر قَلبی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ اکتُب لِی بَراءَهً مِنَ النَّارِ، وَ أماناً مِنَ العَذابِ، وَ جَوازاً عَلَی الصِّراطِ َو نَصِیباً مِنَ الجَنَّهِ، وَ أدخِلنِی مُدخَلَ صِدق، وَ ارزُقنِِی مَرافَقَهَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مِحَمَِد فِی جَنَِّاتِ الخُلدِ، وَ سُرُورِ الابَدِ فِی دارِ المُرُِوَّهِ بِمَنِّکَ وَ فَضلِکَ یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ. أللهّمَّ إنِّی أسالُکَ بِحَقِّ العَرشِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ بِحَقِّ الکُرسِیِّ وَ سِعَتِهِ، وَ بِحَقِّ القَلَم وَ جَریَّتِهِ، وَ بِحَقِّ اللَّوحِ وَ حِیاطَتِهِ، وَ بِحَقِّ المِیزانِ وَ حِدَّتِهِ، وَ بِحَقِّ الصَّراطِ وَ

_________________________________

۱- جهاد اکبر، ص۵۷.

دِقَّتِهِ، وَ بِحَقِّ جَبرَئیلَ وَ أمانَتِِهِ وَ بِحَقِّ میکائیلَ وَ طاعَتِهِ، وَ بِحَقِّ إسرافیلَ وَ نَفخَتِهِ، وَ بِحَقِّ عِزرائیلَ وَ صَولَتِهِ....

سَیِّدِی إن کُنتَ لا تَرحَمُ إلاَّ المُجِدِّینَ فِی طاعَتِکَ، فَإلَی مَن یَفزِعُ المُقَصِّرُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَقبَلُ إلاّ مِنَ المُجتَهدینَ، فَإلَی مَن یَلجَاٌ الخاطِئُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَکرِمُ إلا أهلُ الاحسانِ فَکَیفَ یَصنَعُ المُسیِئئون؟! وَ إن کانَ لا یَفُوزُ یَومَ الحَشرِ إلاَّ المُتَّقُونَ، فَبمَن یَستَغِیثُ المُذنِبُونَ؟! سَیِّدِی إن کانَ لا یَجُوزُ عَلَی الصِّراطِ إلاّ مَن أجَازَتَهُ بَراءَهُ عَمَلِهِ، فَأنَّی بِِالجَوازِ لِمَن لَم یَتُب إلیَکَ قَبلَ دُنُوِّ أجَلِهِ؟! وَ إن لَم تَجِد إلاّ عَلَی مَن عَمَرَ بِالزُّهدِ مَکنُونُ سَریرِتِهِ، فَمَن لِلمُضطَرٍّ الَّذی لَم یَرضَهُ بَینَ العالَمِینَ سَعیَ نَقِیِتهِ.

«خدایا اگر مهر و رحمت تو تنها شامل کوشایان در اطاعت و فرمانبرداریت گردد پس تقصیر کاران به که پناه برند؟ و اگر جز کوشش کنندگان در عبادت را نپذیری پس کوتاهی کنندگان به که التجا کنند؟ و اگر جز به نیکوکاران احسان نفرمائی پس گنهکاران بدکار چه کنند؟ و اگر بجز پرهیزکاران، شخص دیگری در روز رستاخیز به رستگاری و سعادت نرسد پس بزهکاران مجرم به که استغاثه کنند؟ معبودا! اگر از پل صراط جز آن کس که برات عبور اعمال نیکی دارد نگذرد، پس کسی که پیش از مرگ به درگاه تو توبه نکرده چگونه از آن عبور کند؟ خدایا اگر جز آنان که بوسیله زهد و پارسائی اندرون دل خویش را آباد کرده اند دیگری را مشمول جود و بخشش خویش قرار ندهی، پس آن بیچاره درمانده ای که کوشش در میان مردم جهان او را مورد پسند نکرده است به کجا رود؟».

فصل دوّم: موقف های صراط

عقبه های صراط

یکی از سختی های صراط، وجود عقبه ها و به تعبیر دیگر، وجود ایست و بازرسی هایی است که در آن وجود دارد.

کلام شیخ صدوقرحمه‌الله

شیخ صدوقرحمه‌الله در مورد عقبه های صراط گوید:

.«اعتقاد ما در عقباتی که در راه محشر است، آن است که هر عقبه ای از عقبات صراط اسم واجب و فرضی است از اوامر و نواهی الهی، پس انسان به هر عقبه ای برسد که مسمّی به اسم آن واجب است اگر تقصیر در آن واجب کرده است او را در آن عقبه هزار سال باز می دارند و طلب حقّ خدا در آن واجب از او می کنند، اگر بیرون آمد از آن از عهده آن به عمل صالحی که در پیش فرستاده باشد یا به رحمتی از خدا که او را دریابد، نجات می یابد، از آن و می رسد به عقبه دیگر، پس پیوسته او را از عقبه ای به عقبه دیگر می برند و نزد هر عقبه سؤال می کنند از آنچه او در صاحب اسم آن عقبه تقصیر کرده است، پس اگر از همه سلامت بیرون رفت منتهی می شود به

دار بقاء، پس حیاتی می یابد که هرگز مرگ در آن نمی باشد و ساکن می شود در جوار خدا با پیغمبران و حُجَج و صدّیقین و شُفَعا و صالحان از بندگان خدای تعالی، و اگر او را بر عقبه ای حبس کنند و طلب کنند از او حقّی را که تقصیر در آن کرده و نجات ندهد آن را عمل صالحی که پیش فرستاده باشد و در نیابد او را رحمتی از جانب حق تعالی، قدمش در آن عقبه می لغزد و در جهنّم فرو می رود.

پناه می بریم به خدای تعالی از آن و این عقبات همه بر صراط است و اسم یک عقبه از آنها «ولایت» است که همه خلایق را نزد آن عقبه باز می دارند و از ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ائمه بعد از اوعليهم‌السلام سؤال می کنند. اگر اتیان به آن کرده است از آن نجات می یابد و اگر نه، به سوی جهنّم فرو می رود، چنانکه حق تعالی فرموده است:( وَقِفُهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ ) (۱) نگاهشان دارید که از اینها سؤال باید بشود».

و اهمّ عقبات «مرصاد» است به معنی کمینگاه، اینست معنی قول الهی:( إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد ) (۲) بدرستی که پروردگار تو هر آینه در کمینگاه است». و حق تعالی می فرماید: به عزِّت و جلال خود سوگند یاد می کنم که از من نمی گذرد ظلم ظالمی.

و اسم یک عقبه، «رحم» است، و اسم دیگری، «امانت» است و اسم دیگری «نماز»، و به اسم هر فرض یا امر و نهی،

___________________________________

۱- سوره صافات، آیه۲۴.

۲- سوره فجر، آیه۱۳.

شقاوت را برمی گزیند و در پی شهوات نفسانی می افتد و به راه شیاطین قدم می نهد و برای دستیابی به لذّات از هر حیله و مکری استفاده می کند و در منجلاب شهوات این دنیای پست، و زرق و برق آن غرق می شود و به خدا و ملائکه و کتب و رسولان او و روز قیامت کافر شده و منکر همه این ها می گردد و به قول قرآن به زمین می چسبد تا اینکه به حزب شیاطین ملحق گشته و روانه درکات دوزخ گردد.

انسان باید توجّه داشته باشد که هر حرکتی که از روی اختیار از او سر بزند، در روح و حقیقت و قلبش اثری به جای خواهد گذاشت، حال یا آن اثر سبب تقرُّب او به خدا و به روحانیّات می شود و یا اینکه باعث بُعد و دوری او از جوار حق تعالی می گردد، این امر حتّی در مباحات هم هست، هم اثری که در روح و قلب آدمی پدید می آید به منزله قدمی است که انسان در حرکت به سوی بهشت، و یا دوزخ برمی دارد، پس اگر این حرکت در همین هنگام از هر حرکت دیگری که بتوان تصوّر آن را نمود در حصول قرب به خداوند و رسیدن به روحانیّات مؤثرتر و کارسازتر و سریعتر باشد آن قدم بر راهی برداشته شده که نزدیکترین راه، و صراط مستقیم است، والاّ که اگر چنین نبود هر اندازه که این حرکت در حصول تقرّب به خدا ناقص و کند باشد راه دورتر، و فاصله اش از صراط مستقیم بیشتر خواهد بود. و حکمت الهی بر این قرار گرفته که هر عملی که از انسان سر می زند، و در قرب به خدا و بعد از او در دل اثری می گذارد برای آن تأثیری در توفیق و خذلان قرار داده است....

حال اگر به این مطالبی که بیان شد دقّت نموده باشی، برایت روشن خواهد شد که اطلاق کلمه »«صراط» بر صورت انسانیّت که عبارت از همان صفات انسانیّت باشد، و بر امام و بر هدایت او و بر شریعت، و بر پلی که بر دوزخ کشیده شده جملگی صحیح است، زیرا همه این ها که بیان شد راه بهشت و طریق عالم نور و وسیله تقرّب به خداست.

مطلب دیگر اینکه آن راه مستقیم حقیقی جز برای کسی که به خدا و به اسماء و صفات و افعال و فرشتگان و کتب و رسولان و شرایع او معرفت داشته باشد به گونه ای که هر حرکت و سکونی که از او سر می زند از روی علم و مطابق با آنچه که بدان حکم گردیده و به کم و کیف حکمت پروردگار حکیم در آن امر آگاه باشد و اخلاقش در حد اعتدال، و به دور از افراط و تفریط، و مزاجش معتدل ترین مزاجها باشد، چرا که مزاج را در افعال و اعمال انسان تأثیر بسزائی است، همانگونه که اخلاق در این زمینه مؤثر است، و با همه این ها توفیق و عصمت از جانب خداوند متعال او را یار و کمک کار باشد، تا اینکه حقیقتاً در نزدیکترین راه حرکت کند، امّا اینکه با همه این امور باز توفیق و عصمت را شرط نمودیم، بدین خاطر است که حوادث عالم نیز در این موارد تأثیراتی دارد، و آدمی بدون اینکه این دو صفت که توفیق، و عصمت باشد یار او گردد نمی تواند بر این راه ثابت و استوار باشد، و به همین خاطر است که ذات اقدس حق، معصومینعليهم‌السلام را به روح القدس مؤید نمود، بلکه چنانکه در بعضی از زیارات آمده است، بواسطه لطف و عنایتی که به آنها

دارد ریاضت دل های آنان را بوسیله خوف و رجاء خود به عهده دارد، این صراط مستقیم، بطور مطلق است.

امّا صراط مستقیم و راه راست برای هر مکلّفی، عبارت از نزدیک ترین راه برای او در بین راهها است، که با توجه به صفات ذاتی او، او را به مقام قرب حضرت حق آن هم مقامی که برای او دستیابی به آن ممکن است، برساند، و این امر بدین صورت است که جمیع حرکات اختیاری انسان، در هر مرتبه ای که هست، در رساندن او به رضای پروردگار، سودمندتر و کارسازتر باشد، حتّی اگر فرضاً اشتغال به نماز شبهای ماه رجب را از اشتغال به مطالعه کتب علمی برای خود نافع تر دید و یا بالعکس، و یا اینکه اگر دید چنانچه روزه مستحبی نگیرد بهتر می تواند به انجام عبادات بپردازد تا اینکه روزه بگیرد و بر اثر ضعف روزه از عبادات باز ماند، نزدیکترین راه، همان راهی است که برای تقرب به خدا و جلب رضایت او نافع تر تشخیص داده شود.

بلکه گاه می شود که ترک اعمال خیر به حال انسان نافع تر است، چنانکه در روایات آمده است که بنده یک یا دو شب از تهجّد و شب زنده داری محروم می گردد برای اینکه به خود عُجب نکند، بلکه روایت شده که گاهی مؤمن به بعضی از لغزشها مبتلا می شود تا از عُجب که گناهش به مراتب بیش از آن لغزش است در امان بماند. و خلاصه کلام آنکه صراط مستقیم برای هر کسی و در هر شرایطی و روزی، بلکه در هر نفسی و هر حرکت و سکونی همان کار و همان عمل و همان راهی است که بالنسبه به حال حاضر، و پس از آن، در سلوک طریق خیر و سعادت نافع تر و کارسازتر باشد، و تنها کسانی می توانند بدین گونه باشند که توفیق الهی رفیق راهشان گردد، والاّ که با این علوم اکتسابی نمی توان این بار را به منزل رسانید، همه این جوانب را مورد نظر قرار داد، و شاید اینکه گفته شده صراط از موی باریک تر است، با توجّه به همین مطلب است، و باز پس ازدانستن این مطلب که در هر شرایطی چه کاری نافع تر است، و بعد از اینکه خداوند انسان را بدین امر هدایت نمود، عمل به آن کاری بس دشوار است و لذا گفته شده که «صراط» از شمشیر تیزتر است.

و اما آن روایتی که از مولا علیعليه‌السلام رسیده که مراد از طلب هدایت در سوره حمد، ثبات بر هدایت پیشین است. این یا به این صورت است که مقصود از صراط مستقیم همان ایمان است چنانکه در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است، و با اینکه مقصود آن حضرت مختص به خود و امثال خود از معصومینعليهم‌السلام بوده است، چرا که آنان هستند که احوالشان نسبت به انواع هدایت ها و جهات آن، تفاوت نمی کند و مطلوب آنها این است که خداوند همانگونه که در گذشته آنها را هدایت نموده در آینده هم هدایت نماید. و معنای طلب ثبات در هدایت همین است.

و امّا اینکه در بعضی از اخبار آمده است که صراط مستقیم همان صورت انسانیّت است، به این معنا است که حرکت انسان به طرف کمالاتی که برای او است - که هر خیر و سعادتی که هست در همین کمالات نهفته است - یک حرکت کیفی، و حرکت جوهری است، امّا طریق و راه برای

این حرکت، عبارت است از همان مراتب کیف، و صورتهائی که در پی این حرکت در جوهر انسان پدید می آید عبارت از همان ملکات شریفه و انوار معارف ربانی است، بنابراین، سالک و رهرو، جوهر انسان، و مقصد، کمال او، و راه، تحصیل این ملکات و انوار معارف و علوم است، و در این حرکت، راه، در حین حرکت و سیر و با خود حرکت است که پیدا می شود نه قبل و بعد از آن، و نور معرفت عبارت از ظهور مراتب نفس و روح و عقل است، بنابراین، همین نور، به یک لحاظ راه، و به یک لحاظ مقصد، و به یک لحاظ سالک است.

امّا اینکه از حقیقت علی ابن ابی طالب و ائمهعليهم‌السلام تعبیر به صراط شده است بدین خاطر است که این ها نور الأنوار، و اصل هر نور، و نور خداوند در عالم هستی، می باشند. پس اینان در حقیقت همان صراط مستقیم خداوندی هستند، بدون اینکه نیاز به تجوّز و لفظ را به غیر معانیش استعمال نمودن باشد، اینان همان وجه اللّهی هستند که اولیاء خدا به آنان توجّه می کنند و همان جنب اللّهی هستند که مصیر و بازگشت بندگان به سوی آنها است، چنانکه در زیارت جامعه آمده است که: وایاب الخلق إلیکم: و بازگشت خلق به سوی شما است.

امّا اینکه صراط مستقیم به راه کسانی که نعمت بر آنها داده شده تفسیر شده است. ممکن است به خاطر ارشاد و راهنمائی بندگان به این حقیقت باشد که صراط مستقیم عبارت از طریق وسط، و به دور از افراط و تفریط در حق ولی، و حد میانه در اخلاق یا در حق غیر است، تا کسی چنین توهّم نکند

که مقصود از صراط مستقیم، صراط و راه و روش هر نفسی است به کمالی که لایق و شایسته شخص او است و ذات و لوازم ذاتش، به حکم اقتضاء اسماء خدای متعال آن را اقتضا می کند و مثلاً صراط مستقیم را به همان راهی که به خاطر ماهیت و صفات ذاتیش او را به پائین ترین درکات دوزخ می برد تفسیر نکند، گویا آیه( صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ) چنین می گوید: که ما را به صراط مستقیمی هدایت کن که دارای استقامت واقعی است و ما را به رضا و جوار قرب تو می رساند که آن همان راه کسانی است که بر آنها نعمت دادی از شیعیان امیرالمؤمنین، نه راه کسانی که استقامت آن، به آنچه که مقتضای ذات و صفات من است مرا می رساند و به عبارت دیگر مرا به راهی هدایت نما که مقتضای فضل و انعام تو است نه به آن راه که مقتضای عدل تو است و آن همان راه کسانی است که نعمت ولایت امیرالمؤمنین را بر آنها ارزانی داشتی.

( غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ ) یعنی غیر آن کسانی که مورد غضب واقع شدند و راه انکار در پیش گرفتند، و یا آن کسانی که بواسطه غلو گمراه گشتند.(۱)

اعتقاد به صراط

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «تصحیح الإعتقادات» خود در مورد اعتقاد بر صراط گوید:

_________________________________

۱- اسرار الصلوه، ص۳۹۶.

«عقیده ما در مورد صراط این است که آن حق است و آن پلی است بر روی جهنّم و همه انسان ها باید از آن عبور نمایند. خداوند متعال می فرماید:( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ) ؛(۱) و هیچ کس از شما نیست مگر اینکه در آن (جهنّم) وارد می شود؛ (این حکم) حتمی است که برای پروردگارت پایان یافته است».(۲)

در اخبار معصومینعليهم‌السلام نیز اعتقاد به صراط از جمله صفات شیعیان شمرده شده است:

شیخ صدوقرحمه‌الله در کتاب «صفات الشیعه» به اسناد از افضل بن شاذان از امام رضاعليه‌السلام روایت می کند که حضرت فرمود: «هر کس اقرار به رجعت و بازگشت مجدّد به این جهان داشته باشد، و به معراج رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سؤال در قبر و حوض کوثر و شفاعت و خلقت بهشت و دوزخ و صراط و میزان و برانگیختن و پاداش و حساب ایمان داشته باشد، او مؤمن حقیقی است و از شیعیان ما اهل بیت می باشد».(۳)

در دعاهای بسیاری که از ائمه معصومینعليهم‌السلام نیز نقل شده است، اشاره به حق بودن و حتمی بودن صراط آمده

______________________________

۱- سوره مریم، آیه۷۱. (نکته: با توجّه به تأیید کلام شیخ با استفاده از این آیه، شاید به نظر آید که مرحوم شیخرحمه‌الله جمله «واردها» در آیه را به معنی دخول و وارد شدن نمی دانند، بلکه آن را به معنی عبور و مرور بر آن می دانند). همچنانکه البهوتی، (متوفای ۱۰۵۱ قمری) عالم فقه حنبلی از اهل تسنن در کتاب «کشف القناع» خود قائل به این تفسیر است. (ر.ک: کشف القناع، ج۲، ص۱۸۸).

۲- نک: الاعتقادات، ص۷۰. و نیز ر.ک: تصحیح الإعتقادات الإمامیه، ص۱۰۸.

۳- ر.ک: صفات الشیعه، ص۵۱؛ و نیز: بحار، ج۶۶، ص۹، ح۱۱.

است، مانند زیارت آل یاسین که از ناحیه مقدّسه حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا به محمدبن عبدالله حمیری در مورد درخواست از توجّه به حضرت، آمده است: «و أشهد أنّ النّشر و البعث حق، و أن الصّراط حق، و المرصاد حق».(۱)

ابان بن عثمان گوید: مردی نزد امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، مرا اندرزی ده.

امامعليه‌السلام فرمود:

فَقَالَعليه‌السلام : إِن کَانَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَد تَکَفَّلَ بِِالرِّزقِ فَاهتِمَامُکَ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الرِّزقُ مَقسُوماً فَالحِرصُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الحِسابُِ حَقاً فَالجَمعُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللهِ فَالکَسَلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ الخَلَفُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالبُخلُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ العُقُوبُهُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالمَعصِیَهُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَوتُ حَقّاً فَالفَرَحُ لِمَاذَا؟! وَ إِن کَانَ العَرضُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالمَکرِ لَماذِا؟! وَ إن کَانَ الشَّیطانُ عَدُوِاً فَالغَفلَهِ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ المَمَرُّ عَلَی الصِّراطِ حَقّاً فَالعُجبُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَ کُلُّ شَیء بِقَضَاء وَ قَدَر فَالحُزنُ لِماذَا؟! وَ إِن کَانَتِ الدُّنیا فَانِیَهً فَالًطُّمَانِیَنُهً إِلَیهَا لِماذَا؟!(۲)

«اگر خداوند تبارک و تعالی روزی آفریدگان را به عهده گرفته است، پس اندوه تو برای چیست؟ اگر

__________________________________

۱- ر.ک: بحار، ج۹۹، ص۸۱، ح۱.

۲- ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۴، ح۵۸۳۶؛ التوحید، ص۳۷۶، ج۲۱.

روزی آفریدگان تقسیم شده است، پس زیاده خواهی از برای چیست؟ اگر حسابرسی خدا حقیقت دارد، پس گرد آوردن و انباشتن مال از چه روست؟ اگر عوض دهی خداوند [برای کارهای نیک] حقیقت دارد، پس بخل ورزی ز چه روست؟ اگر کیفر دوزخ وجود دارد، پس گناه و نافرمانی ز چه روست؟ اگر مرگ حقیقت دارد، پس شادمانی ز چه روست؟ اگر هر کرداری به پیشگاه پروردگار عرضه می شود و هر کاری بر او نمایان است، پس نیرنگ و فریبا ز چه روست؟ اگر گذر از پل صراط حقیقت دارد، پس خود بزرگ بینی ز چه روست؟ اگر هر چیزی بر پایه قضا و قدر الهی است، پس اندوه ز چه روست؟ و اگر دنیا فنا ناپذیر است، پس اعتماد بر آن ز چه روست؟».

ویژگی های صراط

در اخبار بسیاری که از اهل بیتعليهم‌السلام رسیده است در وصف صراط فرموده اند: «بر روی جهنّم پُلی است [= صراط] که از مو باریک تر و از لبه شمشیر تیزتر است».(۱)

از این تعبیر استفاده می شود که جهنّم بین خلائق و بهشت قرار دارد و لذاست که همه باید از آن عبور نمایند.

_________________________________

۱- إن علی جهنّم جسراً أدقّ من الشَّعر و أحدّ من السیف. و فی روایه أخری: الصّراط أدقّ من الشّعر و من حدّ السّیف. (ر.ک: الکافی، ج۸، ص۳۱۲، ح۴۸۶؛ أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۲، ح۲۵۷؛ روضه الواعظین، ص۴۹۸؛ و از منابع اهل سنّت ر.ک: مسند احمد، ج۶، ص۱۱۰؛ کنزالعمال، ح۳۹۰۳۶).

برخی همانند برق می گذرند، برخی مانند اسب به تاخت می روند، برخی با سینه خیز می گذرند و بعضی هم در حالی می گذرند که خود را به آن آویخته اند و آتش مقداری از بدن آنها را گرفته است.

عدّه ای ویژگیهای ذکر شده در مورد صراط را نپذیرفته و گفته اند:(۱) «صحیح نیست که در مورد صراط گفته شود از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است، بلکه صحیح آن است که گفته شود، آن عریض و طولانی می باشد»، که البته این کلام از این نظر که فقط عریض بودن ملاک باشد، قابل اعتنا نیست، چرا که روایات معتبر و فراوانی از اهل بیتعليهم‌السلام در مورد ویژگی های ذکر شده در مورد صراط، آمده است که ظاهر و صریح آنها در آنچه گفته شد، آمده است.

ویژگی های ذکر شده برای صراط ]از مو باریک تر....] می تواند به خاطر این باشد که روز قیامت، شخص کافر و مجرم از شدّتی ترس و هولهای وحشتناک قیامت، نمی تواند قدمی پایدار و ثابت بر صراط گذارد، چرا که در صراط دنیا نیز قدمی ثابت انتخاب نکرد، هر روز رنگی تازه به خود گرفت و از مسیر دین دور شد.

آری، هر چه قدر انسان در این دنیا ثابت قدم باشد و بر فرائض الهی ثابت باشد و از محرّمات آن دوری کند، آنجا نیز ثابت قدم خواهد بود. چرا که آنجا آیینه ای از اعمال و رفتار این سرای می باشد.

___________________________________

۱- مانند قرافی که از علمای مالک مذهب اهل تسنن می باشد. (ر.ک: صالح عبد السمیع الآبی الأزهری (متوفای ۱۳۳۰ قمری)، الثمر الدانی، ص۱۸).

رابطه اعمال و رفتار انسان با صراط آخرت

امام خمینی در کتاب «چهل حدیث» خود در ضمن اشاره به اعمال و رفتار انسان و رابطه آن با صراط آخرت می فرماید:

«... پس اگر حساب خود را کشیدی، در موقف حساب گرفتاری نداری و از آن باکی برای تو نیست و همین طور سایر مهالک و مواقف آن عالم تابع اعمال این عالم است. مثلاً اگر در این عالم به راه راست نبوّت و طریق مستیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابیطالبعليه‌السلام اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست، زیرا که حقیقت صراط صورت باطن ولایت است، چنانچه در احادیث وارد است که امیرالمؤمنین صراط است. و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم.» و در زیارت مبارکه جامعه است که أنتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم.

و هر کس در این صراط به استقامت حرکت کند و پای قلبش نلرزد، در آن صراط نیز پایش نمی لغزد و چون برق خاطف از آن بگذرد. و همین طور اگر اخلاق و ملکاتش عادلانه و نورانی باشد، از ظلمت ها و وحشت های قبر و برزخ و قیامت و از أهوال آن عوالم در امان است، و خوفی از آن نشآت برای او نیست. پس، در این مقام درد از خود ما اسیت و دوای آن نیز در خود ما است».(۱)

و در جایی دیگر از همین کتاب (چهل حدیث) در فصل مذمّت ریا می فرمایند:

____________________________________

۱- نک: چهل حدیث، ص۳۶۰.

«بسیار اتفاق افتد که شخص ریاکار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند که کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حبّ نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.

منزل اوّل انسانیت «یقظه» است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن اینکه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله لانسان، خصال خود انسان است. مرکوب این سفر پرخوف و خطر و این راه تاریک و باریک و صراط احدّ السیف (برّنده تر از شمشیر) و ادقّ از شعر (باریک تر از مو)، همّت مردانه است. نور این طریق مظلم، ایمان و خصال حمیده است. اگر سستی کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت، به رو در آتش افتد و با خاک مذلّت یکسان شده به پرتگاه هلاکت افتد. و کسی که از این صراط نتواند گذشت، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت.

ای عزیز، همّت کن و پرده جهل و نادانی را پاره کن و از این ورطه هولناک خود را نجات ده. حضرت مولای متقیان و یگانه سالک راه و راهنمای حقیقی در مسجد فریاد می زد به طوری که همسایه های مسجد می شنیدند: تجهّزوا رحمکم الله،

فقد نودی فیکم بالرّحیل.(۱) هیچ تجهیزی سفر آخرت برای شما مفید نیفتد الاّ کمالات نفسانیه و تقوای قلب و اعمال صالحه و صفای باطن، بی عیب بودن و بیغش بودن.

فرضاً که اهل ایمان ناقص صوری باشی، باید از این غشها خالص شوی تا در زمره سُعدا و صالحین قرار گیری. رفع غش با آتش توبه و ندامت و گذشتن نفس را در کوره عتاب و ملازم و ذوب کردن آن را به آتش پشیمانی و برگشت به سوی خداست. در این عالم خودت بکن، والاّ در کوره عذاب الهی و نار الله الموقده قلبت را ذوب کنند و خدا می داند چند قرن از قرنهای آخرت این اصلاح طول می کشد. پاک شدن در این عالم سهل و آسان است، تغییرات و تبدیلات در این نشئه خیلی زود واقع می شود، و امّا در آن عالم تغییر به طور دیگری است و زوال یک ملکه از ملکاتش قرن ها طول دارد. پس، ای برادر تا عمر و جوانی و قوّت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاه و شرفها مکن، این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدمزاده ای، صفت شیطان را از خود دور کنم».(۲)

_________________________________

۱- نهج البلاغه، خطبه۲۰۴، ترجمه دکترشهیدی، ص۲۳۸: «آماده شوید و اسباب سفر خود را مهیا کنید، خدا شما را رحمت کند، همانا منادی مرگ ندای «ألرَّحیل» در میان شما داده، و کم کنید توقّف خود را بر دنیا و بیرون روید از دنیا در حالی که با خود داشته باشید زاد و توشه ای از اعمال صالحه، به درستی که در جلوی شما عقبه های «کَئود» یعنی جاهای بسیار دشوار و منزلهای هولناک است که باید از آنجاها عبور کنید و چاره ای نیست از آن».

۲- چهل حدیث، ص۴۸.

در برخی از روایات آمده است: «صراط،باریکتر از مو و برّنده تر از شمشیر است همانند سیره امیرالمؤمنینعليه‌السلام ».(۱) چرا که زندگی آن حضرت در نهایت دقت و به تعبیری دیگر از مو باریک تر بود. آن حضرتعليه‌السلام بیت المال را بین بزرگان از صحابه مانند سهل بن حنیف و دوستان فقیر خود به طور مساوی تقسیم می کرد. خشن ترین لباس ها را می پوشید که با فقرا یکسان باشد، نیمه شب ها برای یتیمان و بیوه زنان نان و خرما به دوش می کشید، هر روز جمعه مال خدا را بین مردم تقسیم می کرد سپس به بیت المال می آمد و در آن مکان نماز می خواند، در تقاضای برادرش عقیل از سهم بیت المال آتشی مقابل صورتش گرفت و اینچنین او را متنّبه کرد، برای خود پایین ترین طعام ها را در نظر می گرفت. در دادخواهی اش نزد قاضی، تقاضای عدالت بین خود و دشمنش را نمود. و موارد دیگر که نمونه های فراوان آن حکایت از سیره زیبا و دقیق حضرتعليه‌السلام دارد.

آری، سیره چنینی حضرتعليه‌السلام از مو باریک تر است، و عدالت او سرمشقی برای پیروان حضرتش خواهد بود. و لذاست که در روایات ائمه معصومینعليهم‌السلام یکی از مصادیق صراط مستقیم، حضرتعليه‌السلام نام برده شده است.

__________________________________

۱- الصراط الممدود بین النار و الجنه کالشعره دقه، و کالسیف حده بسیره الامام أمیرالمؤمنینعليه‌السلام . (ر.ک: تصحیح الاعتقادات الإمامیه، پاورقی(۱)، ص۱۰۹؛ احمد رحمانی همدانی، الأمام علیعليه‌السلام ، ص۴۷۱).

گریه برای صراط

سیره و زندگی اهل بیتعليهم‌السلام فراوان است از ناله های جانسوز و گریه هایی که برای منزل های سخت و خطرناک قیامت می نمودند، که آن نیز به خاطر آن بود که می دانستند راهی که در پیش دارند چقدر مشکل و سخت است.

مفضل بن عمر از امام صادقعليه‌السلام روایت می کند که حضرتعليه‌السلام در مورد سیره امام حسن مجتبیعليه‌السلام فرمود:

أَنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالبِعليه‌السلام کَانَ اعبَدَ النَاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزهَدَهُم وَ أفضَلَهُم وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کَان إذَا ذَکَرَ المَوتَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ القَبرَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ المَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَ إذَا ذَکَرَ العَرضَ عَلَی اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهقَهً بُِعشَی عَلَیهِ مِنهَا وَ کَانَ إذَا قَامَ فی صَلَاتِهِ تَرتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یَدَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَانَ إذَا ذَکَرَ الجَنَّهَ وَ النَّارَ اضطَِرَبَ اضطِرَابَ السَّلِیم وَ یَسألُ اللهَ الجَنَّهَ وَ یَعُوذِ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ ع لَا یَقرأُ مِن کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إلَّا قَالَ لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیک....

«حسن بن علی بن ابیطالبعليه‌السلام عابدترین و زاهدترین و با فضیلت ترین اهل زمانش بود، همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پاهای برهنه بود. همیشه چون یاد مرگ می کرد می گریست و چون یاد قبر می کرد می گریست و چون یاد قیامت و نشور می کرد

می گریست و چون یاد گذشتن بر صراط می کرد می گریست و چون یاد ملاقات با خدا می کرد ناله ای می زد که از آن بیهوش می شد و چون به نماز می ایستاد برابر خدا لرزه بر اندامش می افتاد و چون یاد بهشت و دوزخ می افتاد چون مار گزیده پریشان می شد و از خدا بهشت می خواست و به او از دوزخ پناه می برد و همیشه آیه ای از قرآن نمی تواند که( یا أیُّهَا الَّذینَ آمنُوا ) داشت جز آنکه می گفت: لبیک اللّهم لبّیک.(۱)

و چه خوب سروده شاعر که:

إلهی لیت شعری کیف حالی

لدی المیزان أو عند الصراط

وحولی من خصومی کل شاک

إلیک صنوف ظلمی و اشتطاطی

«پروردگارا! کاش می دانستم کنار میزان و پل صراط حال من چگونه است و در آن هنگام که دشمنان و شاکیان اطراف منند و انواع ستم و یاوه گویی های من به حضور عرضه می شود».

شما خیال می کنید که گریه های ائمه طاهرین و ناله های حضرت سجادعليه‌السلام برای تعلیم بوده و می خواسته اند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخی که داشتند از خوف خدا می گریستند و می دانستند راهی که در پیش دارند

_________________________________

۱- ر.ک: أمالی شیخ صدوق، ص۲۴۴، ح۲۶۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰، ح۱۴۲۹۳.

پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک است. مشکلات، سختیها، ناهمواریهای عبور از صراط، که یک طرف آن دنیا و طرف دیگرش آخرت می باشد و از میان جهنّم می گذرد، خبر داشتند از عوالم قبر، برزخ، قیامت، و عقبات هولناک آن، آگاه بودند از این روی هیچ گاه آرام نداشتند همواره از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه می بردند.

شما برای این عقبات هولناک توانفرسا چه فکری کرده و چه راه نجاتی یافته اید؟ چه وقت می خواهید در مقام اصلاح و تهذیب خود برآیید؟ شما که اکنون جوانید، نیروی جوانی دارید، بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است، اگر به فکر تزکیه و ساختنش نباشید، هنگام پیری که ضعف، سستی، رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت، چگونه می توانید خود را بسازید و مهذّ کنید؟ هر نفسی که می کشید، هر قدمی که برمی دارید، و هر لحظه ای که از عمر شما می گذرد، اصلاح مشکلتر گردیده مککن است ظلمت و تباهی بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، مور منافی با سعادت انسان زیادتر شده، قدرت کمتر می گردد پس، به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موافق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوی شوید نمی توانید توبه کنید زیرا توبه با لفظ اتوب إلی الله تحقق نمی یابد بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است. پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال

غیبت و دروغ مرتکب شده، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند، حاصل نمی شود».(۱)

و سخن آخر این بخش، گزیده ای از نیایش های امام سجادعليه‌السلام که در آن حضرت، از خداوند متعال، تقاضای ثبات قدم بر صراط را، مسئلت می نمودند.

نیایش های امام سجّادعليه‌السلام

أللّهُِمَّ إنِّی أسالُکَ یا اللهُ یا وَاحِدُ، یا أحَدُ یا صَمَدُ، یا مَن لَم یَلِد وَ لَم یُولَد وَ لَم یَکُن لَهُ کُفُواً أحَد، یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ، یا قاضِیَ الحاجاتِ، یا مُنَفِّسَ الکُرُباتِ، یا وَلِیَّ الرَّغِباتِ، یا مُعطِیَ السُّؤلاتِ، یا کَافِیَ المِهِمَّاتِ اِکفِنی ما أَهَمَّنِی، وَ اقضِ دَینِی وَ طَهِّر قَلبی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ اکتُب لِی بَراءَهً مِنَ النَّارِ، وَ أماناً مِنَ العَذابِ، وَ جَوازاً عَلَی الصِّراطِ َو نَصِیباً مِنَ الجَنَّهِ، وَ أدخِلنِی مُدخَلَ صِدق، وَ ارزُقنِِی مَرافَقَهَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مِحَمَِد فِی جَنَِّاتِ الخُلدِ، وَ سُرُورِ الابَدِ فِی دارِ المُرُِوَّهِ بِمَنِّکَ وَ فَضلِکَ یا ذَا الجَلالِ وَ الاکرامِ. أللهّمَّ إنِّی أسالُکَ بِحَقِّ العَرشِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ بِحَقِّ الکُرسِیِّ وَ سِعَتِهِ، وَ بِحَقِّ القَلَم وَ جَریَّتِهِ، وَ بِحَقِّ اللَّوحِ وَ حِیاطَتِهِ، وَ بِحَقِّ المِیزانِ وَ حِدَّتِهِ، وَ بِحَقِّ الصَّراطِ وَ

_________________________________

۱- جهاد اکبر، ص۵۷.

دِقَّتِهِ، وَ بِحَقِّ جَبرَئیلَ وَ أمانَتِِهِ وَ بِحَقِّ میکائیلَ وَ طاعَتِهِ، وَ بِحَقِّ إسرافیلَ وَ نَفخَتِهِ، وَ بِحَقِّ عِزرائیلَ وَ صَولَتِهِ....

سَیِّدِی إن کُنتَ لا تَرحَمُ إلاَّ المُجِدِّینَ فِی طاعَتِکَ، فَإلَی مَن یَفزِعُ المُقَصِّرُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَقبَلُ إلاّ مِنَ المُجتَهدینَ، فَإلَی مَن یَلجَاٌ الخاطِئُونَ؟! وَ إن کُنتَ لا تَکرِمُ إلا أهلُ الاحسانِ فَکَیفَ یَصنَعُ المُسیِئئون؟! وَ إن کانَ لا یَفُوزُ یَومَ الحَشرِ إلاَّ المُتَّقُونَ، فَبمَن یَستَغِیثُ المُذنِبُونَ؟! سَیِّدِی إن کانَ لا یَجُوزُ عَلَی الصِّراطِ إلاّ مَن أجَازَتَهُ بَراءَهُ عَمَلِهِ، فَأنَّی بِِالجَوازِ لِمَن لَم یَتُب إلیَکَ قَبلَ دُنُوِّ أجَلِهِ؟! وَ إن لَم تَجِد إلاّ عَلَی مَن عَمَرَ بِالزُّهدِ مَکنُونُ سَریرِتِهِ، فَمَن لِلمُضطَرٍّ الَّذی لَم یَرضَهُ بَینَ العالَمِینَ سَعیَ نَقِیِتهِ.

«خدایا اگر مهر و رحمت تو تنها شامل کوشایان در اطاعت و فرمانبرداریت گردد پس تقصیر کاران به که پناه برند؟ و اگر جز کوشش کنندگان در عبادت را نپذیری پس کوتاهی کنندگان به که التجا کنند؟ و اگر جز به نیکوکاران احسان نفرمائی پس گنهکاران بدکار چه کنند؟ و اگر بجز پرهیزکاران، شخص دیگری در روز رستاخیز به رستگاری و سعادت نرسد پس بزهکاران مجرم به که استغاثه کنند؟ معبودا! اگر از پل صراط جز آن کس که برات عبور اعمال نیکی دارد نگذرد، پس کسی که پیش از مرگ به درگاه تو توبه نکرده چگونه از آن عبور کند؟ خدایا اگر جز آنان که بوسیله زهد و پارسائی اندرون دل خویش را آباد کرده اند دیگری را مشمول جود و بخشش خویش قرار ندهی، پس آن بیچاره درمانده ای که کوشش در میان مردم جهان او را مورد پسند نکرده است به کجا رود؟».

فصل دوّم: موقف های صراط

عقبه های صراط

یکی از سختی های صراط، وجود عقبه ها و به تعبیر دیگر، وجود ایست و بازرسی هایی است که در آن وجود دارد.

کلام شیخ صدوقرحمه‌الله

شیخ صدوقرحمه‌الله در مورد عقبه های صراط گوید:

.«اعتقاد ما در عقباتی که در راه محشر است، آن است که هر عقبه ای از عقبات صراط اسم واجب و فرضی است از اوامر و نواهی الهی، پس انسان به هر عقبه ای برسد که مسمّی به اسم آن واجب است اگر تقصیر در آن واجب کرده است او را در آن عقبه هزار سال باز می دارند و طلب حقّ خدا در آن واجب از او می کنند، اگر بیرون آمد از آن از عهده آن به عمل صالحی که در پیش فرستاده باشد یا به رحمتی از خدا که او را دریابد، نجات می یابد، از آن و می رسد به عقبه دیگر، پس پیوسته او را از عقبه ای به عقبه دیگر می برند و نزد هر عقبه سؤال می کنند از آنچه او در صاحب اسم آن عقبه تقصیر کرده است، پس اگر از همه سلامت بیرون رفت منتهی می شود به

دار بقاء، پس حیاتی می یابد که هرگز مرگ در آن نمی باشد و ساکن می شود در جوار خدا با پیغمبران و حُجَج و صدّیقین و شُفَعا و صالحان از بندگان خدای تعالی، و اگر او را بر عقبه ای حبس کنند و طلب کنند از او حقّی را که تقصیر در آن کرده و نجات ندهد آن را عمل صالحی که پیش فرستاده باشد و در نیابد او را رحمتی از جانب حق تعالی، قدمش در آن عقبه می لغزد و در جهنّم فرو می رود.

پناه می بریم به خدای تعالی از آن و این عقبات همه بر صراط است و اسم یک عقبه از آنها «ولایت» است که همه خلایق را نزد آن عقبه باز می دارند و از ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ائمه بعد از اوعليهم‌السلام سؤال می کنند. اگر اتیان به آن کرده است از آن نجات می یابد و اگر نه، به سوی جهنّم فرو می رود، چنانکه حق تعالی فرموده است:( وَقِفُهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ ) (۱) نگاهشان دارید که از اینها سؤال باید بشود».

و اهمّ عقبات «مرصاد» است به معنی کمینگاه، اینست معنی قول الهی:( إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد ) (۲) بدرستی که پروردگار تو هر آینه در کمینگاه است». و حق تعالی می فرماید: به عزِّت و جلال خود سوگند یاد می کنم که از من نمی گذرد ظلم ظالمی.

و اسم یک عقبه، «رحم» است، و اسم دیگری، «امانت» است و اسم دیگری «نماز»، و به اسم هر فرض یا امر و نهی،

___________________________________

۱- سوره صافات، آیه۲۴.

۲- سوره فجر، آیه۱۳.


5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33