ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52697
دانلود: 10645


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52697 / دانلود: 10645
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب القدر و القضا (سرنوشت)

٨٠٩٧ ١- القدر يغلب الحاذر. ١ ٢٤٢ سرنوشت بر شخص حذر كننده و ترسان غلبه كند.

٨٠٩٨ ٢- القدر يغلب الحذر. ١ ٢٥٧ قضا و قدر بر ترس غالب آيد.

٨٠٩٩ ٣- المقادير لا تدفع بالقوّة و المغالبة. ١ ٣٧١ مقدرات با قدرت و غلبه بسيار دفع نمى‏شود.

٨١٠٠ ٤- الامور بالتّقدير لا بالتّدبير.

٢ ٨٨ كارها به تقدير بسته است نه به تدبير.

٨١٠١ ٥- المقادير تجرى بخلاف‏

التّقدير و التّدبير. ٢ ١٦١ مقدّرات بر خلاف اندازه‏گيرى و تدبير انسانها جارى شود.

٨١٠٢ ٦- آفة المجد عوائق القضاء. ٣ ٩٩ آفت مجد و بزرگى، موانع قضا و قدر الهى است.

٨١٠٣ ٧- اذا نزل القدر بطل الحذر.

٣ ١٢٨ هنگامى كه قضا و قدر فرود آيد، بيم و پرهيز بى‏اثر گردد.

٨١٠٤ ٨- اذا حلّت المقادير بطلت التّدابير. ٣ ١٣٠ هنگامى كه مقدّرات در آيد تدبيرها باطل گردد.

٨١٠٥ ٩- اذا كان القدر لا يردّ فالاحتراس باطل. ٣ ١٣٩ هرگاه مقدّر حتمى خداوند برنگردد پس نگهدارى كردن بيهوده است.

٨١٠٦ ١٠- بتقدير اقسام اللّه للعباد قام وزن العالم و تمّت هذه الدّنيا لاهلها.

٣ ٢٣٠ به تقدير قسمتهاى خداوند بر بندگان است كه پا برجا شده شده سنجش اين جهان، و به اتمام رسيده اين دنيا براى اهل آن.

٨١٠٧ ١١- تذلّ الامور للمقادير حتّى يكون الحتف فى التّدبير. ٣ ٢٩٣ رام گردند كارها در برابر تقديرات (و تسليم آنها است) تا آنجا كه گاهى مرگ نيز در اثر تدبيرى است كه براى رفع آن انديشيده‏اند. ٨١٠٨ ١٢- طريق مظلم فلا تسلكوه و بحر عميق فلا تلجوه و سرّ اللّه سبحانه فلا تتكلّفوه. ٤ ٢٦١ راه (يعنى بررسى قضا و قدر، راه) تاريكى است در آن گام ننهيد، و درياى ژرفى است در آن وارد نشويد و از اسرار الهى است براى درك آن خود را به زحمت و رنج نيندازيد.

٨١٠٩ ١٣- كلّما ازداد عقل الرّجل قوى ايمانه بالقدر و استخفّ بالغير. ٤ ٦٢٠ هر اندازه عقل مرد افزون شود ايمانش به مقدّرات نيرومندتر شود، و دگرگونيها و حوادث زيانبار را سبك‏تر بشمارد.

٨١١٠ ١٤- لن يغلبك على ما قدّر لك غالب. ٥ ٦٩ هيچ كس نتواند بر آنچه براى تو مقدّر شده است بر تو غالب شود.

٨١١١ ١٥- من غالب الاقدار غلبته.

٥ ١٦١ هر كس در صدد غالب شدن بر مقدّرات برآيد مقدّرات بر او غالب شود.

٨١١٢ ١٦- من تسخّط بالمقدور حلّ به المحذور. ٥ ٢٩٨ كسى كه ناراضى باشد به آنچه مقدّر شده، محذورى كه بر مردم آيد بر او نيز فرود آيد.

٨١١٣ ١٧- من ايقن بالقدر لم يكترث بما نابه. ٥ ٤٠١ كسى كه يقين به قضا و قدر الهى دارد، پروايى از آنچه بر او در آيد ندارد.

٨١١٤ ١٨- من رضى بالقدر لم يكرثه الحذر. ٥ ٤٠١ كسى كه به قضا و قدر راضى باشد، انديشه و بيم او را نگران نسازد.

٨١١٥ ١٩- محن القدر تسبق الحذر.

٦ ١٢٣ محنتهاى قضا و قدر بر حذر كردن از آنها پيشى گيرد.

٨١١٦ ٢٠- نزول القدر يسبق الحذر.

٦ ١٧١ فرود آمدن قضا و قدر بر حذر كردن از آن پيشى گيرد.

٨١١٧ ٢١- نزول القدر يعمى البصر. ٦ ١٧١ فرود آمدن قضا و قدر چشم را نابينا گردد.

٨١١٨ ٢٢- نعم الطّارد للهمّ الاتّكال على القدر. ٦ ١٦٣ اعتماد كردن بر قضا و قدر براى برطرف كردن اندوه چيز خوبى است.

٨١١٩ ٢٣- شرّ الامور السّخط للقضاء.

٤ ١٧٧ بدترين كارها خشم كردن در برابر قضا و قدر الهى است.

٨١٢٠ ٢٤- قضاء متقن و علم مبرم. ٤ ٥٠٣ قضا و قدر الهى، حكمى است استوار، و علمى است محكم.

٨١٢١ ٢٥- كلّ شي‏ء فيه حيلة الّا القضاء.

٤ ٥٣٣ در هر چيزى حيله و چاره‏اى هست جز در قضا و قدر حتمى خداوند.

٨١٢٢ ٢٦- علامة رضى اللّه سبحانه عن العبد، رضاه بما قضى به سبحانه، له و عليه. ٤ ٣٦٦ نشانه رضايت و خوشنودى خداى سبحان از بنده، خوشنود بودن آن بنده است بدانچه خدا براى او مقدر فرموده، چه به سودش باشد و چه بر زيان او.

٨١٢٣ ٢٧- من لم يرض بالقضاء دخل الكفر دينه. ٥ ٤٠٨ كسى كه راضى به قضا و قدر خدا نباشد كفر در دين او داخل شود.

٨١٢٤ ٢٨- يجرى القضاء بالمقادير على خلاف الاختيار و التّدبير. ٦ ٤٧٨ قضا و قدر الهى بر طبق مقدرات، و بر خلاف اختيار و تدبير بندگان جارى گردد.

باب القرآن

٨١٢٥ ١- اهل القرآن اهل اللّه و خاصّته.

١ ٣٨٢ اهل قرآن اهل خدا و خاصّان درگاه اويند.

٨١٢٦ ٢- القرآن افضل الهدايتين. ٢ ٢٣ قرآن برترين هدايت از دو هدايت انسانها است.

٨١٢٧ ٣- احسنوا تلاوة القرآن فانّه انفع القصص، و استشفوا به فانّه شفاء الصّدور. ٢ ٢٥٧ نيكو كنيد تلاوت قرآن را كه آن سودمندترين داستانها است، و بدان شفا جوئيد كه آن شفاى سينه‏ها است.

٨١٢٨ ٤- اتّبعوا النّور الّذى لا يطفأ

و الوجه الّذى لا يبلى، و استسلموا و سلّموا لامره، فانّكم لن تضلّوا مع التّسليم. ٢ ٢٥٧ پيروى كنيد نورى را كه خاموش نشود، و چهره‏اى را كه كهنه نشود، و فرمانبردار باشيد و تسليم دستور آن باشيد كه با تسليم بودن هيچ گاه گمراه نشويد.

٨١٢٩ ٥- افضل الذّكر القرآن، به تشرح الصّدور و تستنير السّرائر. ٢ ٤٥٠ برترين ذكرها قرآن است كه به وسيله آن سينه‏ها گشوده شود، و درونها روشنى گيرد.

٨١٣٠ ٦- انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق، لا تفنى عجايبه و لا تنقضى غرائبه، و لا تكشف الظّلمات الّا به.

٢ ٥٦٢ به راستى كه قرآن ظاهرش زيبا و شگفت‏انگيز، و درونش ژرف و عميق، شگفتيهايش فانى نشود، و اسرار نهفته‏اش پايان نپذيرد، تاريكيهاى جهل و نادانى جز بدان برطرف نخواهد شد.

٨١٣١ ٧- انّ هذا القرآن هو النّاصح الّذى لا يغشّ، و الهادى الّذى لا يضلّ، و المحدّث الّذى لا يكذب.

٢ ٥٦٩ به راستى كه اين قرآن همان ناصح خيرخواهى است كه ناخالصى ندارد، و راهنمايى است كه گمراه نكند، و داستان سرايى است كه دروغ نگويد.

٨١٣٢ ٨- اذا دعاك القرآن الى خلّة جميلة فخذ نفسك بامثالها. ٣ ١٧٧ هرگاه قرآن تو را به سوى خوى زيبايى بخواند، تو نفس خود را به نمونه‏هاى آن وادار كن. ٨١٣٣ ٩- تدبّروا آيات القرآن و اعتبروا به فانّه ابلغ العبر. ٣ ٢٨٤ در آيات قرآن تدبّر كنيد و بدانها پند گيريد كه آنها رساترين پندها است.

٨١٣٤ ١٠- تعلّموا القرآن فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور. ٣ ٣٠٣

قرآن را ياد بگيريد كه به راستى قرآن بهار دلها است (و دل را شكفته سازد) و به نور آن شفا جوييد كه به راستى شفاى سينه‏ها است.

٨١٣٥ ١١- تمسّك بحبل القرآن و انتصحه و حلّل حلاله و حرّم حرامه و اعمل بعزائمه و احكامه. ٣ ٣١٣ به قرآن چنگ بزن و نصيحتش را بپذير، و حلالش را حلال و حرامش را حرام گردان و به واجبات و احكام آن عمل كن.

٨١٣٦ ١٢- جمال القرآن البقرة و آل عمران. ٣ ٣٦٣ جمال و زيبايى قرآن، سوره بقره و آل عمران است.

٨١٣٧ ١٣- سلوا اللّه الايمان و اعملوا بموجب القرآن. ٤ ١٥٥ از خداوند ايمان بخواهيد، و به موجب قرآن عمل كنيد.

٨١٣٨ ١٤- شافع مشفّع و قائل مصدّق.

٤ ١٩٠ (قرآن) شفاعت كننده‏اى است كه شفاعتش پذيرفته است، و گوينده‏اى است كه گفتارش تصديق شده. ٨١٣٩ ١٥- ظاهر القرآن انيق و باطنه عميق. ٤ ٢٧٨ ظاهر قرآن زيبا، و درونش ژرف است.

٨١٤٠ ١٦- عليكم بهذا القرآن احلّوا حلاله و حرّموا حرامه، و اعملوا بمحكمه و ردّوا متشابهه الى عالمه فانّه شاهد عليكم و افضل ما به توسّلتم. ٤ ٣٠٢ بر شما باد به اين قرآن، حلالش را حلال گردانيد، و حرامش را حرام، به محكم آن عمل كنيد، و متشابه را به عالم و داننده‏اش بازگردانيد، كه به راستى قرآن گواهى است بر شما و برترين چيزى است كه بدان توسّل جوييد.

٨١٤١ ١٧- فى القرآن نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم. ٤ ٤٠٩ خبر و گزارش آنچه پيش از شما و آنچه پس از شما است و حكم آنچه اكنون درميان شما است همه در قرآن است.

٨١٤٢ ١٨- كم من ضلالة زخرفت بآية من كتاب اللّه، كما يزخرف الدّرهم النّحاس بالفضّة المموّهة. ٤ ٥٥٥ بسا گمراهى و ضلالتى كه آن را به آيه‏اى از كتاب خدا بيارايند همان گونه كه درهم مس را به نقره‏اى كه روكش شود بيارايند.

٨١٤٣ ١٩- كفى بالقرآن داعيا. ٤ ٥٧٣ قرآن براى خواندن و دعوت مردم كافى است.

٨١٤٤ ٢٠- ليكن سميرك القرآن. ٥ ٥١ بايد داستان سراى شب تو قرآن باشد.

٨١٤٥ ٢١- لن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذى نبذه. ٥ ٧٠ هرگز نمى‏توانيد پيمان قرآن را بگيريد (و بدان وفادار باشيد) تا وقتى كه بشناسيد كسى كه آن را به دور افكنده. ٨١٤٦ ٢٢- ليس لاحد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن غنى. ٥ ٨٣ هيچ كس را پس از داشتن قرآن نيازى نباشد، و هيچ كس را پيش از قرآن ثروت و بى‏نيازى نباشد. ٨١٤٧ ٢٣- لقاح الايمان تلاوة القرآن.

٥ ١٣١ بارور شدن ايمان به تلاوت و خواندن قرآن است.

٨١٤٨ ٢٤- من أنس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الاخوان. ٥ ٣٦٩ كسى كه به خواندن و تلاوت قرآن انس گيرد، جدايى برادران و دوستان او را به وحشت نيندازد.

٨١٤٩ ٢٥- من اتّخذ قول اللّه دليلا هدى الى الّتى هى اقوم. ٥ ٣٧٤ كسى كه گفتار خدا را راهنماى خويش گيرد، به استوارترين راه هدايت شود.

٨١٥٠ ٢٦- من شفع له القرآن يوم القيمة

شفّع فيه، و من محل به صدّق عليه.

٥ ٤٣١ كسى كه قرآن براى او در روز قيامت شفاعت كند، شفاعتش پذيرفته شود، و كسى كه قرآن از او شكايت كند، شكايتش تصديق گردد.

٨١٥١ ٢٧- ما آمن بما حرّمه القرآن من استحلّه. ٦ ٨٩ كسى كه حرام قرآن را حلال بداند، به حرام قرآن ايمان ندارد.

٨١٥٢ ٢٨- ما جالس احد هذا القرآن الّا قام بزيادة او نقصان، زيادة فى هدى او نقصان فى عمى. ٦ ١٠٣ هيچ كس هم نشين قرآن نگردد مگر اين كه با فزونى يا كمى برخيزد، فزونى در هدايت، يا كمى در گمراهى.

٨١٥٣ ٢٩- نور لمن استضاء به، و شاهد لمن خاصم به، و فلج لمن حاجّ به و علم لمن وعى، و حكم لمن قضى.

٦ ١٨٢ قرآن نور و روشنايى است براى كسى كه بدان روشنايى خواهد، و گواه است براى كسى كه با او به ستيز برخيزد، و پيروزى است براى كسى كه بدان احتجاج كند، و دانش است براى كسى كه حفظ كند، و حكمى است براى كسى كه قضاوت كند.

٨١٥٤ ٣٠- هو الّذى لا تزيغ به الاهواء و لا تلتبس به الشّبه و الاراء. ٦ ٢٠٥ قرآن كتابى است كه هواها و خواهشها آن را كج نكند، و شبهه‏ها و رأيها بر آن مشتبه نشود.

٨١٥٥ ٣١- هو الفضل ليس بالهزل، هو النّاطق بسنّة العدل و الآمر بالفضل، هو حبل اللّه المتين و الذّكر الحكيم، هو وحى اللّه الامين و حبله المتين، و هو ربيع القلوب و ينابيع العلم، و هو الصّراط المستقيم، هو هدى لمن ائتمّ به و زينة لمن تحلّى به، و عصمة لمن اعتصم به، و حبل لمن تمسّك به.

٦ ٢٠٧ قرآن «فصل» و جدا كننده است و شوخى و بيهوده نيست، گوياى به روش و سنّت عدالت و دستور دهنده به فضيلت است، ريسمان استوار الهى، و ذكر حكيم او است، قرآن وحى امين خدا و ريسمان محكم او است، بهار دلها و چشمه‏هاى علم و دانش است، قرآن راه راست، و راهنماى كسى است كه بدان اقتدا كند، و زيورى است براى كسى كه خود را بدان بيارايد، و نگهدارنده است براى كسى كه بدان چنگ زند، و ريسمان محكمى است براى كسى كه بدان تمسّك جويد.

٨١٥٦ ٣٢- لا تستشفينّ بغير القرآن فانّه من كلّ داء شاف. ٦ ٢٩٨ زنهار كه جز به قرآن به چيز ديگرى شفا و بهبودى نجوييد، زيرا قرآن براى هر دردى شفا و درمان است.

٨١٥٧ ٣٣- لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تنجلى الشّبهات الّا به.

٦ ٤٠٨ (قرآن كتابى است كه) شگفتيهايش فانى نگردد، و اسرار نهفته‏اش پايان نپذيرد، و شبهه‏ها جز بدان گشوده نشود.

باب الاقرار (اعتراف)

٨١٥٨ ١- الاعتراف شفيع الجانى. ٢ ١٦٤ اعتراف به گناه شفاعت كننده گنهكار است.

٨١٥٩ ٢- ربّ جرم اغنى عن الاعتذار عنه الاقرار به. ٤ ٧٤ بسا جرم و گناهى كه اقرار و اعتراف بدان بى‏نياز سازد از عذرخواهى آن.

٨١٦٠ ٣- شافع المذنب اقراره و توبته اعتذاره. ٤ ١٨٠ شفاعت كننده گناهكار اقرار و اعتراف او است، و توبه‏اش عذرخواهى او است.

٨١٦١ ٤- عاص يقرّ بذنبه خير من مطيع يفتخر بعمله. ٤ ٣٦٣ نافرمان و گنهكارى كه اقرار به گناه خود كند بهتر است از فرمانبردارى كه به كار و عمل خود افتخار كند.

٨١٦٢ ٥- من اعترف بالجريرة استحقّ المغفرة. ٥ ٤٦٨ كسى كه اعتراف به گناه كند سزاوار آمرزش است.

٨١٦٣ ٦- ما اخلق من عرف ربّه ان يعترف بذنبه. ٦ ٩٢

چه قدر سزاوار است كسى كه پروردگار خود را شناخته كه به گناه خود اعتراف كند.

٨١٦٤ ٧- نعم شافع المذنب الاقرار.

٦ ١٦٦ اقرار و اعتراف براى گنهكار شفيع خوبى است.

٨١٦٥ ٨- لا اعتذار أمحى للذّنب من الاقرار. ٦ ٣٨٥ هيچ عذرخواهى براى محو گناه، بهتر از اقرار و اعتراف نيست.

باب القرض (وام)

٨١٦٦ ١- اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه فى يوم عسرتك.

٢ ٢٠٠ غنيمت بشمار كسى را كه در حال توانگرى از تو وام خواهد، كه پرداخت آن را در روز تنگدستى تو قرار دهد.

٨١٦٧ ٢- من اقرض اللّه جزاه. ٥ ٢٢٠ كسى كه به خدا قرض دهد، پاداشش دهد.

باب القساوة (سنگدلى)

٨١٦٨ ١- ضادّوا القسوة بالرّقّة. ٤ ٢٣٢ با بى‏رحمى و سنگدلى مخالفت كنيد به وسيله دل نازكى.

٨١٦٩ ٢- من اعظم الشّقاوة القساوة.

٦ ٣٣ از بزرگترين بدبختى‏ها سنگدلى است.

٨١٧٠ ٣- لا لؤم اشدّ من القسوة. ٦ ٣٩٣ هيچ پستى سخت‏تر از سنگدلى نيست.

باب القصد (ميانه‏روى)

٨١٧١ ١- عليك بالقصد فى الامور فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل. ٤ ٢٩١ بر تو باد به ميانه‏روى در كارها كه هر كس از ميانه‏روى عدول كند، ستم كرده و هر كس آن را برگيرد عدل ورزد.

٨١٧٢ ٢- عليك بالقصد فانّه اعون شي‏ء على حسن العيش، و لن يهلك امرء حتّى يؤثر شهوته على دينه. ٤ ٢٩٧ بر تو باد به ميانه‏روى كه آن كمك كارترين چيزها است بر زندگى‏ نيكو، و هيچ كس هلاك و نابود نشود مگر وقتى كه اختيار كند شهوت و خواسته‏اش را بر دين و آيين خود.

٨١٧٣ ٣- ليكن مركبك القصد و مطلبك الرّشد. ٥ ١٢٥ بايد مركب تو ميانه‏روى، و آرمان تو راه راست باشد.

٨١٧٤ ٤- من اراد السّلامة فعليه بالقصد. ٥ ٢٢٦ كسى كه سلامت خواهد بايد ميانه‏رو باشد.

٨١٧٥ ٥- الاقتصاد ينمى القليل. ١ ٩٢ ميانه‏روى چيز اندك را افزايش دهد.

٨١٧٦ ٦- الاقتصاد ينمى اليسير. ١ ١٣٩ ميانه‏روى كم را افزايش دهد.

٨١٧٧ ٧- الاقتصاد نصف المئونة. ١ ١٥١ ميانه‏روى نيمى از خرج است (و نيمى از خرج را كم كند).

٨١٧٨ ٨- انّ منع المقتصد احسن من عطاء المبذّر. ٢ ٤٩٣ به راستى كه خوددارى كردن انسان ميانه‏رو، از عطا و بخشش اسراف‏كار بهتر است.

٨١٧٩ ٩- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه الاقتصاد و حسن التّدبير و جنّبه سوء التّدبير و الاسراف. ٣ ١٧٥ هرگاه خداوند نسبت به بنده‏اى خير و خوبى خواهد ميانه‏روى و تدبير خوب را به او الهام فرمايد، و از بد تدبيرى و اسراف كارى او را پرهيز دهد.

٨١٨٠ ١٠- اذا رغبت فى صلاح نفسك فعليك بالاقتصاد و القنوع و التّقلّل.

٣ ١٩٢ هرگاه مايل به اصلاح خود بودى بر تو باد به ميانه‏روى و قناعت و كم كردن زياده‏روى‏ها.

٨١٨١ ١١- حسن التّقدير مع الكفاف خير من السّعى فى الاسراف. ٣ ٣٨٧ اندازه‏گيرى نيكو با كفاف زندگى، بهتر است از تلاش در اسراف كارى.

٨١٨٢ ١٢- كلّ ما زاد على الاقتصاد

اسراف. ٤ ٥٤٠ هر آنچه افزون باشد بر ميانه‏روى، اسراف و زياده‏روى است.

٨١٨٣ ١٣- كفى بالمرء كيسا ان يقتصد فى مآربه و يجمل فى مطالبه. ٤ ٥٨٢ در زيركى انسان همين بس كه در خواسته‏هاى خود ميانه‏روى را مراعات كند، و در مطالب و مقاصد خويش اعتدال را به كار بندد.

٨١٨٤ ١٤- لن يهلك من اقتصد. ٥ ٧٠ هرگز هلاك نشود كسى كه ميانه‏روى كند.

٨١٨٥ ١٥- ليس فى اقتصاد تلف. ٥ ٨٦ در ميانه‏روى تلف شدن نخواهد بود.

٨١٨٦ ١٦- من لم يحسن الاقتصاد اهلكه الاسراف. ٥ ٢٥٠ كسى كه به خوبى ميانه‏روى نكند، اسراف او را هلاك گرداند.

٨١٨٧ ١٧- من اقتصد خفّت عليه المؤن.

٥ ٢٧٤ كسى كه ميانه‏روى كند خرجهاى زندگى بر او سبك گردد.

٨١٨٨ ١٨- من اقتصد فى الغنى و الفقر فقد استعدّ لنوائب الدّهر. ٥ ٤٣١ كسى كه در حال دارايى و ندارى ميانه‏روى كند به راستى براى سختى‏هاى روزگار آماده شده است.

٨١٨٩ ١٩- من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له، و جبر الاقتصاد فقره و خلله. ٥ ٤٥٨ كسى كه با ميانه‏روى مصاحب و همدم باشد، همدمى ثروت و توانگرى براى او دوام يابد، و همين ميانه‏روى، جبران ندارى و كمبودهاى زندگى او را بنمايد.

٨١٩٠ ٢٠- من الاقتصاد سخاء بغير سرف و مروّة من غير تلف. ٦ ٤١ از نمونه‏هاى ميانه‏روى سخاوتى است كه اسراف در آن نباشد و جوانمردى كه سبب تلف شدن نگردد.

٨١٩١ ٢١- من المروّة ان تقتصد فلا تسرف، و تعد فلا تخلف. ٦ ٤٢ از جوانمردى است كه ميانه‏روى كنى و اسراف نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده نكنى.

٨١٩٢ ٢٢- لا هلاك مع اقتصاد. ٦ ٣٦٢ با ميانه‏روى هلاكتى نيست.

٨١٩٣ ٢٣- خذ القصد في الأمور فمن اخذ القصد خفّت عليه المؤن. ٣ ٤٤٠ در هر كارى ميانه‏روى كن، كه هر كس ميانه‏روى كند خرجها بر او سبك باشد.

٨١٩٤ ٢٤- ابق يبق عليك. ٢ ١٧٦ برجادار (ديگران را) تا تو را برجا دارند.

باب التقصير (كوتاهى كردن)

٨١٩٥ ١- التّفريط مصيبة القادر. ١ ٢٤٢ كوتاهى كردن، مصيبت و اندوه شخص توانا و قادر است (در قيامت).

٨١٩٦ ٢- التّقصير فى العمل لمن وثق بالثّواب عليه غبن. ٢ ١٠٣ كوتاهى در عمل براى كسى كه اعتماد بر پاداش آن دارد، زيان بزرگى است.

٨١٩٧ ٣- ثمرة التّفريط ملامة. ٣ ٣٢٥ ميوه كوتاهى كردن سرزنش است.

٨١٩٨ ٤- لسان المقصّر قصير. ٥ ١٢٤ زبان آدم تقصيركار كوتاه است.

٨١٩٩ ٥- من قصّر عاب. ٥ ١٤٧ كسى كه كوتاهى كند عيبناك شود.

٨٢٠٠ ٦- من قصّر فى ايّام امله قبل حضور اجله، فقد خسر عمره و ضرّه اجله. ٥ ٣٩٥ كسى كه كوتاهى كند در دوران آرزوى خود، و پيش از رسيدن مرگ، عمرش را تباه كرده و مرگ براى او زيانبار است.

٨٢٠١ ٧- من قصّر فى العمل ابتلاه اللّه سبحانه بالهمّ، و لا حاجة للّه فيمن ليس له فى نفسه و ماله نصيب. ٥ ٤٢٤ كسى كه در عمل كوتاهى كند خداى سبحان او را به اندوه دچار سازد، و خدا را نيازى نيست به كسى كه در مال و جانش بهره‏اى نباشد. ٨٢٠٢ ٨- من قصّر عن فعل الخير خسر

و ندم. ٥ ٤٧٢ كسى كه از انجام كار خير كوتاهى كند، زيان كرده و پشيمان شود.

باب القضاء (داورى و قضاوت)

٨٢٠٣ ١- افظع شي‏ء ظلم القضاة. ٢ ٤٠٠ رسواترين چيزها ستم قاضيان شرع است.

٨٢٠٤ ٢- افضل الخلق اقضاهم بالحقّ و احبّهم الى اللّه سبحانه اقولهم للصّدق. ٢ ٤٦٧ برترين مردم كسى است كه بهتر قضاوت به حق كند، و محبوب‏ترين آنها به درگاه خداى سبحان كسى است كه راستگوتر از ديگران باشد.

٨٢٠٥ ٣- شرّ القضاة من جارت اقضيته.

٤ ١٧١ بدترين قاضيان كسى است كه قضاوتهايش ظلم و زور باشد.

٨٢٠٦ ٤- ليس من العدل القضاء على الثّقة بالظّنّ. ٥ ٨٤ از عدالت نيست قضاوت كردن بر مبناى گمان و اعتماد كردن بر آن.

٨٢٠٧ ٥- من جارت اقضيته زالت قدرته. ٥ ١٩٣ كسى كه قضاوتهايش از روى ظلم و زور باشد قدرت و توانش زائل گردد.

٨٢٠٨ ٦- من رضى بالقضاء طابت عيشته. ٥ ٢٩٤ كسى كه به مقدرات راضى باشد زندگى خوشى دارد.

باب التقاطع (بريدن از يكديگر)

٨٢٠٩ ١- ايّاكم و التّدابر و التّقاطع و ترك الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر.

٢ ٣٢٢ بپرهيزيد از پشت كردن و بريدن از يكديگر، و ترك امر به معروف و نهى از منكر.

باب الاقتفاء (پيروى كردن)

٨٢١٠ ١- ما اعظم فوز من اقتفى أثر النّبيّين. ٦ ٧١ چه بزرگ است رستگارى كسى كه راه پيامبران را پيروى كند.

باب القلب (دل)

٨٢١١ ١- الرّجل بجنانه. ١ ٦١ شخصيت مرد به دل و قلب او است.

٨٢١٢ ٢- القلب خازن اللّسان. ١ ٦٧ دل خزينه‏دار زبان است (و زبان بايد از دل دستور بگيرد).

٨٢١٣ ٣- الصّدر رقيب البدن. ١ ١١٠ سينه نگهبان بدن است.

٨٢١٤ ٤- القلب مصحف الفكر. ١ ٢٧٣ دل كتاب و دفتر فكر و انديشه است.

٨٢١٥ ٥- كيف يقدر على اعمال الرّضا القلب المتولّه بالدّنيا. ٤ ٥٦٢ چگونه قدرت دارد بر به كار بردن رضا (و خوشنودى به قسمت) آن دلى كه شيفته به دنيا است.

٨٢١٦ ٦- من مات قلبه دخل النّار.

٥ ٢٦٩ كسى كه دلش بميرد داخل دوزخ شود.

٨٢١٧ ٧- انتباه العيون لا ينفع مع غفلة القلوب. ٢ ٦٨ بيدارى چشمها با وجود غفلت و بى‏خبرى دلها سودى نبخشد.

٨٢١٨ ٨- المرء باصغريه: بقلبه و لسانه، ان قاتل قاتل بجنان، و ان نطق نطق ببيان. ٢ ١٣٣ شخصيت آدمى به دو چيز كوچك او است، يعنى دل و زبان، اگر بجنگد مى‏جنگد با دل (و قدرت و نيروى دل) و اگر سخن گويد (و زبان آور باشد) سخن گويد به زبان (پس همه شخصيت او به اين دو قطعه كوچك گوشتى بازگردد).

٨٢١٩ ٩- اخرجوا الدّنيا من قلوبكم قبل ان تخرج منها اجسادكم، ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم. ٢ ٢٤٤ دنيا را از دلهاتان بيرون كنيد پيش از آنكه بدنهاتان از آن بيرون رود، زيرا در اين دنيا آزمايش شويد و براى جاى ديگرى آفريده شده‏ايد.

٨٢٢٠ ١٠- اين القلوب الّتى وهبت للّه و عوقدت على طاعة اللّه. ٢ ٣٦٣ كجايند دلهايى كه خود را به خدا بخشيده و بر اطاعت خداوند پيمان بسته بودند

٨٢٢١ ١١- ابعد البعد تنائى القلوب. ٢ ٤٠٥ دورترين دوريها، دورى دلها از يكديگر است.

٨٢٢٢ ١٢- اقرب القرب مودّات القلوب.

٢ ٤٠٥ نزديك‏ترين نزديكى دوستى دلها است.

٨٢٢٣ ١٣- افضل القلوب قلب حشى بالفهم. ٢ ٤١٤ بهترين دلها، دلى است كه از فهم و درك پر شده باشد.

٨٢٢٤ ١٤- اصل صلاح القلب اشتغاله بذكر اللّه. ٢ ٤١٥ ريشه اصلاح دل سرگرم شدن آن به ياد خدا است.

٨٢٢٥ ١٥- انّ للقلوب خواطر سوء و العقول تزجر عنها. ٢ ٥٠٠ دلها را خاطره‏ها و انديشه‏هاى بدى است و عقلها آنها را از آن انديشه‏ها بازمى‏دارند.

٨٢٢٦ ١٦- انّ هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها للخير. ٢ ٥٠٤ به راستى كه اين دلها ظرفهايى است و بهترين آنها دلى است كه ظرفيت بيشترى براى خير و خوبى داشته باشد.

٨٢٢٧ ١٧- انّ هذه القلوب تملّ كما تملّ الابدان، فابتغوا لها طرائف الحكم.

٢ ٥٤٤ به راستى كه اين دلها خسته و ملول مى‏شوند، همان گونه كه بدنها خسته مى‏شوند، پس براى آنها (و رفع خستگى آنها) تازه‏هاى حكمت را بجوييد.

٨٢٢٨ ١٨- انّ للقلوب شهوة و كراهة و اقبالا و ادبارا، فأتوها من اقبالها و شهوتها فانّ القلب اذا اكره عمى.

٢ ٦٠٢ به راستى كه دلها را حالتهايى است: حالت ميل و حالت بى‏ميلى و كراهت، و رو آوردن و پشت كردن، پس شما در حالت ميل و رو آوردن به سراغ آنها برويد (و از آنها بهره گيريد) زيرا دل اگر مجبور گردد كور شود (و آن گونه كه بايد كار را انجام ندهد).

٨٢٢٩ ١٩- انّ للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا

اقبلت فاحملوها على النّوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض.

٢ ٦٠٣ به راستى كه دلها را رو آوردنى است و پشت كردنى، هرگاه روى آورد وادارش كنيد به نوافل و كارهاى مستحبّى، و هنگامى كه پشت كرد (و نشاط لازم را نداشت) به واجبات اكتفا كنيد.

٨٢٣٠ ٢٠- اذا احبّ اللّه عبدا رزقه قلبا سليما و خلقا قويما. ٣ ١٦٧ هنگامى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، دلى سالم و خلقى درست روزى او كند.

٨٢٣١ ٢١- تكاد ضمائر القلوب تطّلع على سرائر العيوب. ٣ ٢٨١ نزديك است درون دلها بر عيبهاى پوشيده و پنهان آگاه شوند. ٨٢٣٢ ٢٢- حزن القلوب يمحّص الذّنوب.

٣ ٤١٦ اندوه دلها (به پشيمانى و توبه) گناهان را پاك مى‏كند.

٨٢٣٣ ٢٣- شرّ ما القى فى القلوب الغلول. ٤ ١٦٧ بدترين چيزى كه در دلها مى‏افتد خيانت است.

٨٢٣٤ ٢٤- طوبى للمنكسرة قلوبهم من اجل اللّه. ٤ ٢٣٨ خوشا به حال كسانى كه دلهاشان بخاطر خدا شكسته شده.

٨٢٣٥ ٢٥- عظم الجسد و طوله لا ينفع اذا كان القلب خاويا. ٤ ٣٥٤ بزرگى جسم و درازى آن سود نبخشد زمانى كه دل (از عقل و شعور و معرفت) تهى باشد.

٨٢٣٦ ٢٦- فاسمعوا ايّها النّاس وعوا و احضروا آذان قلوبكم تفهموا. ٤ ٤٣١ پس بشنويد اى مردم و حفظ كنيد و حاضر كنيد گوشهاى دلتان را تا بفهميد.

٨٢٣٧ ٢٧- فالصّورة صورة انسان و القلب قلب حيوان. ٤ ٤٣٦ چهره، چهره انسان است ولى دل، دل حيوان. ٨٢٣٨ ٢٨- قد قادتكم ازمّة الحين و استغلقت على قلوبكم اقفال الرّين.

٤ ٤٨١ به حقيقت كه مهارهاى مرگ شما را كشيده، و قفلهاى چركين بر دلهاى شما خورده.

٨٢٣٩ ٢٩- قلوب الرّجال وحشيّة فمن تالّفها اقبلت عليه. ٤ ٥٠٧ دلهاى مردمان، وحشى است و هر كس كه با آنها الفت گيرد به سوى او روى آورند.

٨٢٤٠ ٣٠- قلوب العباد الطّاهرة مواضع نظر اللّه سبحانه، فمن طهّر قلبه نظر اليه. ٤ ٥٠٧ دلهاى پاك بندگان خدا جايگاه نظر خداى سبحان است، پس هر كه دل خود را پاك گرداند، خداوند بدان دل نظر افكند.

٨٢٤١ ٣١- لقد علّق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب ما فيه و ذلك القلب و له موادّ من الحكمة و اضداد من خلافها. ٥ ٥٥ در درون سينه انسان تكّه گوشتى آويخته است كه شگفت‏ترين اعضاى بدن است و آن قلب است، و شگفتى آن به اين خاطر است كه موادّى از حكمت و چيزهايى از ضدّ آن در آن جمع شده است.

٨٢٤٢ ٣٢- وقر قلب لم يكن له اذن واعية. ٦ ٢٣٥ كر شده است دلى كه براى او گوشى نگهدارنده نباشد.

٨٢٤٣ ٣٣- لا يصدر عن القلب السّليم الّا المعنى المستقيم. ٦ ٤٢٥ از دل سالم جز معنى درست و راست برنيايد.

٨٢٤٤ ٣٤- لا خير فى قلب لا يخشع و عين لا تدمع و علم لا ينفع. ٦ ٤٣٦

در دلى كه خاشع نباشد، و چشمى كه اشك نريزد، و علم و دانشى كه سودى نبخشد خيرى نيست.