ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52676
دانلود: 10641


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52676 / دانلود: 10641
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الاستقامة (پايدارى)

٨٥٧٣ ١- الاستقامة سلامة. ١ ٦٤ استقامت و پايدارى (در راه راست) سلامت است.

٨٥٧٤ ٢- افضل السّعادة استقامة الدّين. ٢ ٣٧٥ برترين نيكبختى‏ها راستى و درستى دين و آيين است.

٨٥٧٥ ٣- قد يستقيم المعوجّ. ٤ ٤٦٤ گاه است كه چيز كج راست و درست شود.

٨٥٧٦ ٤- عليك بمنهج الاستقامة فانّه يكسبك الكرامة و يكفيك الملامة.

٤ ٢٩٤ بر تو باد به پيمودن راه روشن و راست، زيرا اين كار براى تو كرامت و بزرگوارى كسب كند، و از سرزنش ديگران تو را كفايت كند.

٨٥٧٧ ٥- كيف يستقيم من لم يستقم دينه. ٤ ٥٦٤ چگونه مى‏تواند راست و درست باشد كسى كه دين و آيينش راست و درست نيست.

٨٥٧٨ ٦- من طلب السّلامة لزم الاستقامة. ٥ ٢١٥ كسى كه در جستجوى سلامت است ملازم استقامت باشد.

٨٥٧٩ ٧- من لزم الاستقامة لم يعدم السّلامة. ٥ ٢٣١ هر كسى با استقامت ملازم باشد، سلامت را از دست ندهد.

٨٥٨٠ ٨- من رغب فى السّلامة الزم نفسه الاستقامة. ٥ ٣٠٧ كسى كه رغبت كند در سلامت خويش، بايد خود را به استقامت (و پيمودن راه راست) ملزم سازد.

٨٥٨١ ٩- لا مسلك اسلم من الاستقامة.

٦ ٣٨١ طريقه و مسلكى سالم‏تر از استقامت و پيمودن راه راست و درست نيست.

٨٥٨٢ ١٠- لا سبيل اشرف من الاستقامة.

٦ ٣٦٦ راهى شريف‏تر از استقامت نيست.

حرف «الكاف»

باب الكبر (خود بزرگ بينى)

٨٥٨٣ ١- التّكبّر يضع الرّفيع. ١ ٨٢ تكبر، انسان بلند مرتبه را پست مى‏گرداند.

٨٥٨٤ ٢- التّكبّر يظهر الرّذيلة. ١ ١٤١ تكبر فرومايگى (تكبر كننده) را آشكار مى‏سازد.

٨٥٨٥ ٣- الكبر شرّ العيوب. ١ ١٤٩ تكبر بدترين عيبها است.

٨٥٨٦ ٤- التّكبّر عين الحماقة. ١ ٢٢٤ تكبر كردن (بر مردم) عين حماقت و كم عقلى است (چون نزد خدا و خلق مذموم و منفور است).

٨٥٨٧ ٥- التّكبّر فى الولاية ذلّ فى العزل. ١ ٢٤٨

تكبر كردن در دوران حكومت و زمامدارى، موجب خوارى در دوران عزل است.

٨٥٨٨ ٦- التّعزّز بالتّكبّر ذلّ. ١ ٢٤٨ عزّت گرفتن به وسيله تكبر، خوارى و پستى است.

٨٥٨٩ ٧- التّكبّر بالدّنيا قلّ. ١ ٢٤٩ تكبر كردن به خاطر دنيا از كمى (شخصيت و بصيرت آدمى) است.

٨٥٩٠ ٨- التّكبّر اسّ التّلف. ١ ٢٦٣ تكبر كردن اساس و پايه تلف شدن است.

٨٥٩١ ٩- الكبر مصيدة ابليس العظمى.

١ ٢٩٤ تكبر، دام بزرگ شيطان است.

٨٥٩٢ ١٠- الكبر خليقة مردية من تكثّر بها قلّ. ٢ ٩٢ تكبر، خوى نابود كننده‏اى است كه هر كه بدان فزونى جويد كوچك شود.

٨٥٩٣ ١١- الكبر يساور القلوب مساورة السّموم القاتلة. ٢ ١١٠ تكبر تسلّط يابد بر دلها همچون تسلط زهرهاى كشنده.

٨٥٩٤ ١٢- الاستطالة لسان الغواية و الجهالة. ٢ ١٦٣ سر بزرگى كردن بر مردم زبان گوياى گمراهى و نادانى (در انسان) است.

٨٥٩٥ ١٣- استعيذوا باللّه من لواقح الكبر كما تستعيذون به من طوارق الدّهر و استعدّوا لمجاهدته حسب الطّاقة.

٢ ٢٦٢ پناه ببريد به خدا از چيزهايى كه تكبر را بارور كند، چنانچه پناه مى‏بريد از حوادث ناگوار روزگار، و مهيّا كنيد خود را براى پيكار با تكبّر به مقدار طاقت و توان خود.

٨٥٩٦ ١٤- احذر الكبر فانّه رأس الطّغيان و معصية الرّحمان. ٢ ٢٧٩ بپرهيز از تكبر كه به راستى اساس طغيان و سركشى و (اساس) نافرمانى خداى رحمان است.

٨٥٩٧ ١٥- احذروا منافخ الكبر و غلبة

الحميّة و تعصّب الجاهليّة. ٢ ٢٨٥ بپرهيزيد از آنچه تكبر را در دل و روح شما مى‏دمد، و از غلبه كردن حميّت و تعصبهاى جاهليت.

٨٥٩٨ ١٦- ايّاك و الكبر فانّه اعظم الذّنوب و الأم العيوب و هو حلية ابليس. ٢ ٢٩٣ بر تو باد از اين كه پرهيز كنى از تكبر زيرا آن بزرگترين گناهان، و پست‏ترين عيبها و زيور شيطان است.

٨٥٩٩ ١٧- اقبح الخلق التّكبّر. ٢ ٣٧٩ زشت‏ترين خلق و خويها تكبر است.

٨٦٠٠ ١٨- اكثر النّاس حمقا الفقير المتكبّر. ٢ ٤٣١ در ميان مردم بيشترين حماقتها را فقير متكبّر دارد.

٨٦٠١ ١٩- اعظم الحماقة الاختيال فى الفاقة. ٢ ٤٤٨ بزرگترين حماقتها سر بزرگى كردن و فخر فروشى در حال تنگدستى و ندارى است.

٨٦٠٢ ٢٠- الكبر داع الى التّقحم فى الذّنوب. ٢ ٣ تكبر انسان را به افتادن در گناهان بخواند.

٨٦٠٣ ٢١- انّك ان تكبّرت وضعك اللّه.

٣ ٥٥ به راستى اگر تكبر كنى خداوند تو را پست گرداند.

٨٦٠٤ ٢٢- اكثر النّاس ضعة من تعاظم فى نفسه. ٢ ٤٣٥ بيشترين خوارى را كسى براى خود فراهم كند كه خود را بزرگ داند.

٨٦٠٥ ٢٣- آفة الشّرف الكبر. ٣ ٩٨ آفت شرافت و بزرگى تكبر است.

٨٦٠٦ ٢٤- اذا تفقّه الوضيع ترفّع. ٣ ١٣٣ هرگاه شخص افتاده و پست مرتبه فقيه شود (و علم فقه بياموزد) بلند مرتبه گردد. ٨٦٠٧ ٢٥- بالتّكبّر يكون المقت. ٣ ٢١٤

به وسيله تكبر، خشم (خدا و خلق) پديد آيد.

٨٦٠٨ ٢٦- بكثرة التّكبّر يكون التّلف.

٣ ٢٢٥ به وسيله تكبر بسيار، آدمى تلف شود.

٨٦٠٩ ٢٧- تكبّر المرء يضعه. ٣ ٢٧٨ تكبر انسانى او را پست و خوار گرداند.

٨٦١٠ ٢٨- تكبّر الدّنىّ يدعو الى اهانته.

٣ ٣١٩ تكبر انسان پست مردم را به اهانت كردن به او مى‏خواند.

٨٦١١ ٢٩- ثمرة الكبر المسبّة. ٣ ٣٢٧ ميوه تكبر، دشنام مردم است.

٨٦١٢ ٣٠- شرّ الخلائق الكبر. ٤ ١٧٣ بدترين خصلتها تكبر است.

٨٦١٣ ٣١- شرّ آفات العقل الكبر. ٤ ١٧٨ بدترين آفتهاى عقل و خرد، تكبر است.

٨٦١٤ ٣٢- عجبت لمتكبّر كان امس نطفة و هو فى غد جيفة. ٤ ٣٣٨ در شگفتم از شخص تكبر كننده كه ديروز نطفه‏اى بوده و فردا هم مردارى است (پس تكبر براى چيست) ٨٦١٥ ٣٣- فاللّه اللّه عباد اللّه ان تتردّوا رداء الكبر، فانّ الكبر مصيدة ابليس العظمى الّتى يساور بها القلوب مساورة السّموم القاتلة. ٤ ٤٣٨ خدا را خدا را در نظر بگيريد اى بندگان خدا از اين كه جامه تكبر در برگيريد، زيرا تكبر دام بزرگ شيطان است، كه به وسيله آن بر دلها مسلّط شود همانند مسلّط شدن زهرهاى كشنده بر بدن انسان.

٨٦١٦ ٣٤- كلّ متكبّر حقير. ٤ ٥٢٦ هر تكبر كننده‏اى كوچك و خوار است.

٨٦١٧ ٣٥- كفى بالتّكبّر تلفا. ٤ ٥٧٢ براى تلف شدن آدمى همان تكبر كافى است.

٨٦١٨ ٣٦- كفى بالتّكبّر ضعة. ٤ ٥٧٨ براى پستى انسان همان تكبر كافى است.

٨٦١٩ ٣٧- ليس لمتكبّر صديق. ٥ ٧٥ آدم متكبّر براى خود دوستى ندارد.

٨٦٢٠ ٣٨- لو رخّص اللّه سبحانه فى الكبر لاحد من الخلق لرخّص فيه لانبيائه لكنّه كرّه اليهم التّكبّر و رضى لهم التّواضع. ٥ ١١٩ اگر خداى سبحان رخصت مى‏داد (و اجازه مى‏فرمود) به احدى از خلق خود براى تكبر كردن، اين رخصت را به پيامبران خود مى‏داد، اما خداوند تكبر را براى آنها خوش نداشته، و تواضع و فروتنى را براى ايشان خوش داشته است.

٨٦٢١ ٣٩- من تكبّر حقّر. ٥ ١٤٠ كسى كه تكبر كند كوچك شود.

٨٦٢٢ ٤٠- من تكبّر مقت. ٥ ١٥٤ كسى كه تكبر كند مورد دشمنى (خدا و خلق او) قرار گيرد.

٨٦٢٣ ٤١- من تكبّر فى سلطانه صغّره.

٥ ١٥٦ كسى كه در سلطنت خود تكبر كند، سلطنت را كوچك كرده است (چون باعث تنفر مردم از او و سلطنت او گردد).

٨٦٢٤ ٤٢- من اقبح الكبر تكبّر الرّجل على ذوى رحمه و أبناء جنسه. ٦ ٢٨ از زشت‏ترين تكبر كردنها آن است كه آدمى به خويشان و هم جنسان خود تكبر كند.

٨٦٢٥ ٤٣- من لبس الكبر و السّرف خلع الفضل و الشّرف. ٥ ٣٥٨ كسى كه جامه تكبر و اسراف كارى به تن كند خلعت زيباى فضيلت و شرف را از تن بيرون كرده است.

٨٦٢٦ ٤٤- من كان متكبّرا لم يعدم التّلف.

٥ ٢٣٤ كسى كه متكبّر باشد از تلف شدن در امان نيست.

٨٦٢٧ ٤٥- من تكبّر على النّاس ذلّ.

٥ ٢٠٢ كسى كه بر مردم تكبر كند خوار گردد.

٨٦٢٨ ٤٦- ما تكبّر الّا وضيع. ٦ ٥٣ تكبر نكند مگر آدم پست و فرومايه.

٨٦٢٩ ٤٧- ما اجتلب المقت بمثل الكبر.

٦ ٥٩ چيزى همچون تكبر، دشمنى (مردم) را به‏ سوى انسان جلب نمى‏كند.

٨٦٣٠ ٤٨- لا تستطل على من لا تسترق.

٦ ٢٦١ سر بزرگى مكن بر كسى كه اختيار بردگى او را ندارى.

٨٦٣١ ٤٩- لا ثناء مع كبر. ٦ ٣٦٠ با وجود تكبر، مدح و ثنايى برجا نخواهد ماند.

٨٦٣٢ ٥٠- لا يتعلّم من يتكبّر. ٦ ٣٧٣ علم نياموزد (و دانا نشود) كسى كه تكبر كند.

٨٦٣٣ ٥١- لا خلق اقبح من الكبر. ٦ ٣٨٣ خلق و خويى زشت‏تر از تكبر نيست.

٨٦٣٤ ٥٢- لا ينبغي لمن عرف اللّه ان يتعاظم. ٦ ٣٩٦ شايسته نيست براى كسى كه خدا را شناخته كه سر بزرگى كند.

٨٦٣٥ ٥٣- لا يتكبّر الّا وضيع خامل. ٦ ٤٠٧ تكبر نكند مگر آدم فرومايه گمنام.

٨٦٣٦ ٥٤- لا خير فى شيمة كبر و تجبّر و فخر. ٦ ٤٣١ در تكبر و گردنكشى و فخر فروشى خيرى نيست.

٨٦٣٧ ٥٥- ايّاك و مساماة اللّه سبحانه فى عظمته فانّ اللّه تعالى يذلّ كلّ جبّار و يهين كلّ مختال. ٢ ٣١١ زنهار بپرهيز از فخر كردن با خداى سبحان در باره بزرگى و عظمت او، كه به راستى خداوند، خوار گرداند هر گردنكشى را و ذليل كند هر تكبر كننده‏اى را.

باب الكتاب

٨٦٣٨ ١- الكتاب ترجمان النّيّة. ١ ٨٠ كتاب و نوشته (انسان) ترجمه و بازگو كننده نهان و درون (او) است.

٨٦٣٩ ٢- الكتب بساتين العلماء. ١ ٢٤٥ كتابها، باغها و بوستانهاى علما و دانشمندان است.

٨٦٤٠ ٣- الكتاب احد المحدّثين. ٢ ١٤ كتاب يكى از دو داستان سرا و حديث كننده است.

٨٦٤١ ٤- من تسلّى بالكتب لم تفته سلوة. ٥ ٢٣٣ كسى كه خود را به كتابها تسلّى دهد (و دلخوش كند) هيچ تسلّى و دلخوشى دادنى از دست او نرود (و نيازى به تسلّى دادن در چيز ديگر ندارد).

٨٦٤٢ ٥- نعم المحدّث الكتاب. ٦ ١٦٧ كتاب حديث كننده خوبى است.

باب الكتابة (نامه‏نگارى)

٨٦٤٣ ١- الخطّ لسان اليد. ١ ١٨٦ خط زبان دست است.

٨٦٤٤ ٢- الق دواتك، و اطل جلفة قلمك و فرّق بين سطورك، و قرمط بين حروفك، فانّ ذلك اجدر بصباحة الخطّ. ٢ ٢٣٢ ليقه‏اى در دوات خود بگذار، و سر قلم خود را دراز كن و ميان سطرها را جدا كن، و حرفها را نزديك هم بنويس كه اينها به زيبايى خط سزاوارتر است.

٨٦٤٥ ٣- افتح برية قلمك، و اسمك شحمته، و ايمن قطّتك يجد خطّك.

٢ ٢٣٤ تراشيده قلم خود را باز كن، و پرّه آن را ستبر و پرگوشت بگير (و نازك مكن كه به زودى بشكند) و قطّ آن را با دست راست انجام ده تا خط تو نيكو شود.

٨٦٤٦ ٤- عقول الفضلاء فى اطراف‏

اقلامها. ٤ ٣٦٥ عقلهاى مردمان فاضل در كناره‏هاى قلم ايشان نمودار گردد.

٨٦٤٧ ٥- اذا كتبت كتابا فاعد فيه النظر قبل ختمه فانّما تختم على عقلك.

٣ ١٩٠ هرگاه نامه‏اى را نوشتى پيش از مهر كردن و بستن آن نگاه ديگرى بدان بنما، زيرا بر عقل خود مهر مى‏زنى و مى‏بندى (يعنى پس از نوشتن نامه مجددا آن را از نظر خود بگذران كه نامه ترجمان عقل انسان است).

٨٦٤٨ ٦- كتاب الرّجل عنوان عقله و برهان فضله. ٤ ٦٣٥ نامه مرد، نشان دهنده عقل و دليل بر فضل و برترى او است.

٨٦٤٩ ٧- كتاب المرء معيار فضله و مسبار نبله. ٤ ٦٣٥ نامه انسان معيار فضل و برترى او، و وسيله‏اى براى سنجش زيركى و بزرگى او است.

باب الكتمان

٨٦٥٠ ١- أنجح الامور ما احاط به الكتمان. ٢ ٤٥٨ پيروزمندترين كارها آن است كه پنهان كارى و كتمان آن را فراگيرد.

باب الكثير و القليل (زياد و كم)

٨٦٥١ ١- النّاجون من النّار قليل لغلبة الهوى و الضّلال. ٢ ٣٣ آنها كه از دوزخ نجات يابند، اندكند به خاطر غالب شدن هواى نفس و گمراهى.

٨٦٥٢ ٢- العلماء غرباء لكثرة الجهّال.

٢ ٣٣ علما و دانشمندان به خاطر بسيارى نادانان غريب هستند.

٨٦٥٣ ٣- تأتينا اشياء نستكثرها اذاجمعناها و نستقلّها اذا قسمناها. ٣ ٢٩٥ براى ما چيزهايى پيش مى‏آيد، كه چون آنها را جمع كنيم زياد به حساب آيد، ولى هنگامى كه آنها را تقسيم كنيم كم مى‏شماريم آنها را. ٨٦٥٤ ٤- ربّ يسير انمى من كثير. ٤ ٧٥ بسا اندكى كه رشد و نموّ آن بيش از چيز بسيار باشد.

٨٦٥٥ ٥- قد كثر القبيح حتّى قلّ الحياء منه. ٤ ٤٩٢ به حقيقت كه كار زشت آن قدر زياد شده كه شرم از آن كم شده است.

٨٦٥٦ ٦- قليل لك خير من كثير لغيرك.

٤ ٤٩٩ چيز كمى كه از آن خودت باشد بهتر است از چيز بسيارى كه از ديگرى باشد.

٨٦٥٧ ٧- قليل يفتقر اليه خير من كثير يستغنى عنه. ٤ ٥٠٠ اندكى (از دنيا) كه مورد نياز باشد (و رفع نياز بكند) بهتر است از مال زيادى كه بدان نيازى نباشد (و جز وزر و وبال و گرفتارى سودى نداشته باشد).

٨٦٥٨ ٨- قليل تحمد مغبّته خير من كثير تضرّ عاقبته. ٤ ٥٠٠ چيز اندكى كه عاقبت آن ستوده باشد، بهتر است از مال زيادى كه سرانجام آن زيان بزند.

٨٦٥٩ ٩- قليل يخفّ عليك عمله، خير من كثير تستثقلّ حمله. ٤ ٥٠١ كار اندكى كه انجام آن سبك و آسان باشد، بهتر است از كار بسيارى كه حمل آن بر تو سنگين باشد.

٨٦٦٠ ١٠- قليل ينجى خير من كثير يردى.

٤ ٥٠٢ چيز اندكى كه انسان را رستگار كند بهتر است از چيز زيادى كه نابودى به بار آورد.

٨٦٦١ ١١- لكلّ كثرة قلّة. ٥ ١٣ هر زيادى را كمى هست.

٨٦٦٢ ١٢- من اكثر من شي‏ء عرف به.

٥ ١٧٨ كسى كه كارى را بسيار كند، بدان كار شناخته شود.

٨٦٦٣ ١٣- ما اقلّ الثّقة المؤتمن و اكثر الخوّان. ٦ ٩٦ چه قدر كم هستند انسانهاى مورد وثوق و امين، و چه بسيارند خيانتكاران.

٨٦٦٤ ١٤- قليل يكفي خير من كثير يطغي. ٤ ٥٠٢ اندكى كه كفايت كند بهتر است از زيادى كه سركشى آورد.

٨٦٦٥ ١٥- من كثر لهوه قلّ عقله. ٥ ٢٩٢ كسى كه بازيهاى سرگرم كننده‏اش بسيار باشد عقلش كم شود.

٨٦٦٦ ١٦- يسير يكفي خير من كثير يطغي.

٦ ٤٥٧ اندكى از مال دنيا كه كفايت كند بهتر است از بسيارى كه سركشى آورد.

باب الكذب (دروغ)

٨٦٦٧ ١- الكذب يردى. ١ ١٥ دروغ هلاك كند.

٨٦٦٨ ٢- الكاذب مهان ذليل. ١ ٩٣ آدم دروغگو پست و خوار است.

٨٦٦٩ ٣- الكذب عيب فاضح. ١ ١٤٧ دروغ عيبى است رسوا كننده.

٨٦٧٠ ٤- الكذب مجانب الايمان. ١ ١٧٩ دروغ با ايمان بيگانه است.

٨٦٧١ ٥- الكذب مهانة و خيانة. ١ ١٧٩ دروغ‏گويى خوارى و خيانت است.

٨٦٧٢ ٦- الكذب يزري بالانسان. ١ ١٩٢ دروغ، آدمى را عيبناك كند.

٨٦٧٣ ٧- الكذب يوجب الوقيعة. ١ ١٩٣ دروغ، موجب بدگويى مردم (در باره دروغگو) مى‏شود.

٨٦٧٤ ٨- الكذب شين الاخلاق. ١ ٢٣٩ دروغ، موجب زشتى و عيب اخلاق انسانى است.

٨٦٧٥ ٩- الكذب فساد كلّ شي‏ء. ١ ٢٨١ دروغ، باعث فساد هر چيزى است.

٨٦٧٦ ١٠- الكذب يرديك و ان امنته.

١ ٢٩١ دروغ، تو را هلاك كند اگر چه از آن ايمن باشى.

٨٦٧٧ ١١- الكذب يؤدّى الى النّفاق.

١ ٣١٠ دروغ، آدمى را به نفاق و دورويى بكشاند (چون گاهى ناچار است گفته خود را تكذيب كند).

٨٦٧٨ ١٢- الكاذب على شفا مهواة و مهانة. ١ ٣٢٦ دروغگو بر لبه پرتگاه هلاكت و خوارى است.

٨٦٧٩ ١٣- الكذب شين اللّسان. ١ ٣٣٩ دروغ زشتى و عيب زبان است.

٨٦٨٠ ١٤- الكذب و الخيانة ليسا من اخلاق الكرام. ١ ٣٨٩ دروغ و خيانت از خلق و خوى مردمان گرامى و بزرگوار نيست.

٨٦٨١ ١٥- الكذب زوال المنطق عن الوضع الالهىّ. ١ ٤٠٠ دروغ زائل شدن گفتار است از وضع الهى (و سنّت آفرينش).

٨٦٨٢ ١٦- الكذب يردى مصاحبه و ينجى مجانبه. ٢ ٩ دروغ مصاحب و همراه خود را هلاك كند، و كسى را كه از آن دورى كند نجات دهد.

٨٦٨٣ ١٧- الكذب فى العاجلة عار، و فى الآجلة عذاب النّار. ٢ ٣١ دروغ در اين جهان موجب ننگ و عار، و در آخرت سبب عذاب دوزخ است.

٨٦٨٤ ١٨- الكذّاب متّهم فى قوله و ان قويت حجّته و صدقت لهجته. ٢ ٦٤ آدم دروغگو در گفتار خود متّهم است اگر چه دليلش محكم و سخنش راست باشد.

٨٦٨٥ ١٩- الكذّاب و الميّت سواء، فانّ فضيلة الحىّ على الميّت الثّقة به فاذا لم يوثق بكلامه بطلت حياته. ٢ ١٣٩ آدمى كه بسيار دروغ مى‏گويد با آدم مرده يكسان است، زيرا فضيلت و برترى زنده بر مرده، اعتماد به او است، و

هنگامى كه اعتمادى به گفتار او نباشد زندگى او باطل و بى‏ثمر خواهد بود.

٨٦٨٦ ٢٠- ايّاك و مصادقة الكذّاب فانّه يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. ٢ ٢٩٢ زنهار بپرهيز از دوستى كردن با دروغگو، زيرا براى تو دور را نزديك، و نزديك را دور مى‏سازد.

٨٦٨٧ ٢١- اقبح الخلائق الكذب. ٢ ٣٧٢ زشت‏ترين خصلتها دروغ است.

٨٦٨٨ ٢٢- اكثر شي‏ء الكذب و الخيانة.

٢ ٤٣٢ بيشترين چيزها دروغ و خيانت است.

٨٦٨٩ ٢٣- ابعد النّاس من الصّلاح الكذوب و ذو الوجه الوقاح. ٢ ٤٧٠ دورترين مردم از اصلاح، آدم دروغگو و پر رو است.

٨٦٩٠ ٢٤- آفة النّقل كذب الرّواية. ٣ ١٠٧ آفت نقل كردن روايت، دروغ است.

٨٦٩١ ٢٥- آفة الحديث الكذب. ٣ ١٠٩ آفت حديث، دروغ است.

٨٦٩٢ ٢٦- بالكذب يتزيّن اهل النّفاق.

٣ ٢٠٧ به وسيله دروغ منافقان خود را زينت دهند.

٨٦٩٣ ٢٧- بئس المنطق الكذب. ٣ ٢٥٦ بد گفتارى است دروغ.

٨٦٩٤ ٢٨- ثمرة الكذب المهانة فى الدّنيا و العذاب فى الآخرة. ٣ ٣٣٢ ميوه دروغ، خوارى در دنيا و عذاب در آخرت است.

٨٦٩٥ ٢٩- جانبوا الكذب فانّه مجانب الايمان. ٣ ٣٦١ از دروغ كناره گيريد كه دروغ با ايمان بيگانه است.

٨٦٩٦ ٣٠- شرّ الاخلاق الكذب و النّفاق.

٤ ١٦٦ بدترين خلقها دروغ و نفاق است.

٨٦٩٧ ٣١- شرّ الرّوايات اكثرها افكا.

٤ ١٧٢

بدترين روايتها آن است كه دروغش بيشتر باشد.

٨٦٩٨ ٣٢- شرّ الشّيم الكذب. ٤ ١٧٤ بدترين خصلتها دروغگويى است.

٨٦٩٩ ٣٣- علّة الكذب شرّ علّة، و زلّة المتوقّى أشدّ زلّة. ٤ ٣٥٩ بيمارى دروغ بدترين بيمارى است، و لغزش خويشتن‏دار (يا متظاهر به تقوا و خويشتن‏دارى از گناه) بدترين لغزشها است.

٨٧٠٠ ٣٤- عاقبة الكذب ملامة و ندامة.

٤ ٣٦٣ سرانجام دروغ، سرزنش و پشيمانى است.

٨٧٠١ ٣٥- فساد البهاء الكذب. ٤ ٤١٨ فساد زيبايى و نيكويى، دروغ است (چون دروغ مخالف زيبايى است).

٨٧٠٢ ٣٦- قد كثر الكذب حتّى قلّ من يوثق به. ٤ ٤٩٢ به حقيقت كه دروغ زياد شده تا آنجا كه آدم مورد اعتماد و وثوق كم شده.

٨٧٠٣ ٣٧- كفاك موبّخا على الكذب علمك بانّك كاذب. ٤ ٥٨٦ براى توبيخ و سرزنش دروغ تو همين بس كه بدانى كه دروغگو هستى.

٨٧٠٤ ٣٨- كثرة الكذب توجب الوقيعة.

٤ ٥٨٩ دروغ بسيار موجب بدگويى مردم شود.

٨٧٠٥ ٣٩- كثرة كذب المرء تذهب بهاءه.

٤ ٥٩١ دروغ بسيار، زيبايى و درخشندگى آدمى را از بين مى‏برد.

٨٧٠٦ ٤٠- كثرة الكذب تفسد الدّين و تعظم الوزر. ٤ ٥٩٧ دروغ بسيار، دين را تباه و گناه را بزرگ گرداند.

٨٧٠٧ ٤١- كذب السّفير يولّد الفساد و يفوّت المراد و يبطل الحزم و ينقض العزم. ٤ ٦٣٥ دروغ نماينده و پيام‏آور، فساد توليد كند، و هدف را از دست بدهد، و دور انديشى را باطل كند، و قصد و تصميم را بشكند وخراب كند.

٨٧٠٨ ٤٢- ليس الكذب من خلائق الاسلام. ٥ ٧٤ دروغ از اخلاق اسلام نيست.

٨٧٠٩ ٤٣- ليس لكذوب امانة و لا لفجور صيانة. ٥ ٨٥ آدم دروغگو امانت ندارد، و آدم گنهكار خويشتن‏دار نيست.

٨٧١٠ ٤٤- من كذب افسد مروّته. ٥ ١٦٥ كسى كه دروغ گويد مردانگى خود را تباه سازد.

٨٧١١ ٤٥- من كثر كذبه لم يصدّق. ٥ ١٩٥ كسى كه دروغش زياد باشد مردم راستگويش ندانند.

٨٧١٢ ٤٦- من عرف بالكذب لم يقبل صدقه. ٥ ٢٠٩ كسى كه به دروغ شناخته شد سخن راست او هم پذيرفته نشود.

٨٧١٣ ٤٧- من كثر كذبه قلّ بهاؤه. ٥ ٢٢١ كسى كه دروغش زياد شد، زيبايى و درخشندگيش كم شود.

٨٧١٤ ٤٨- من عرف بالكذب قلّت الثّقة به. ٥ ٣٩٠ كسى كه به دروغ شناخته شد، اعتماد و وثوق به او كم شود.

٨٧١٥ ٤٩- من تجنّب الكذب صدّقت اقواله. ٥ ٤٦١ كسى كه از دروغ پرهيز كند گفتارش تصديق شود.

٨٧١٦ ٥٠- ما كذب عاقل و لا زنى مؤمن.

٦ ٦٥ شخص عاقل دروغ نگويد، و انسان مؤمن زنا نكند.

٨٧١٧ ٥١- ما اقبح الكذب بذوى الفضل.

٦ ٧٠ چه زشت است دروغ از مردمان با فضيلت.

٨٧١٨ ٥٢- نكد العلم الكذب و نكد الجدّ اللّعب. ٦ ١٨٥ نقص علم دروغ است، و نقص كار جدّى شوخى و بازى است.

٨٧١٩ ٥٣- لا حياء لكذّاب. ٦ ٣٤٧ آدم دروغگو شرم ندارد.

٨٧٢٠ ٥٤- لا يجتمع الكذب و المروّة.

٦ ٣٧٢ دروغ و مردانگى جمع نشوند.

٨٧٢١ ٥٥- لا شيمة اقبح من الكذب. ٦ ٣٨٠ خصلتى زشت‏تر از دروغ نيست.

٨٧٢٢ ٥٦- لا خير فى قول الافّاكين. ٦ ٣٩٢ خيرى در سخن دروغگويان نيست.

٨٧٢٣ ٥٧- لا خير فى علم الكذّابين. ٦ ٣٩٢ خيرى در علم و دانش دروغگويان نيست.

٨٧٢٤ ٥٨- لا خير فى الكذّابين و لا فى العلماء الافّاكين. ٦ ٤٢٧ خيرى نيست در دروغگويان و نه در دانشمندانى كه مردم را از حق بگردانند (يا دانشمندان دروغگو).

٨٧٢٥ ٥٩- قد يكذب الرّجل على نفسه عند شدّة البلاء. ٤ ٤٨٣ گاه است كه مرد به زيان خود در هنگام سختى بلا و گرفتارى دروغ گويد.

٨٧٢٦ ٦٠- يكتسب الكاذب بكذبه ثلاثا، سخط اللّه عليه، و استهانة النّاس به، و مقت الملائكة له. ٦ ٤٨٠ دست آورد آدم دروغگو بخاطر دروغى كه گفته، سه چيز است: خشم خداوند، خوار شمردن مردم به او و خشم فرشتگان نسبت به او.

٨٧٢٧ ٦١- الكذب رذيلة. ١ ٣٠ دروغ پستى است.

٨٧٢٨ ٦٢- أقبح شي‏ء الافك. ٢ ٣٧٦ زشت‏ترين چيزها تهمت است.