ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52495
دانلود: 10577


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52495 / دانلود: 10577
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الكرم و المكارم (جوانمردى و صفات عالى)

٨٧٢٩ ١- أحسن الاخلاق ما حملك على المكارم. ٢ ٤٦٢ بهترين اخلاق آن است كه تو را به كارهاى نيك وادارد.

٨٧٣٠ ٢- انّ مكرمة صنعتها الى احد من النّاس، انّما اكرمت بها عرضك فلا تطلب من غيرك شكر ما صنعت الى نفسك. ٢ ٥٤٢

زينت داده‏اى، پس سپاسگزارى و شكر احسانى را كه به خود كرده‏اى از ديگرى مجوى.

٨٧٣١ ٣- تبادروا المكارم و سارعوا الى تحمّل المغارم واسعوا فى حاجة من هو نائم، يحسن لكم فى الدّارين الجزاء و تنالوا من اللّه عظيم الحباء.

٣ ٣١١ مبادرت كنيد به سوى كارهاى نيك، و بشتابيد به سوى عهده گرفتن قرضهاى مردم (كه از اداى آن ناتوان هستند)، و بكوشيد در برآوردن حاجت كسى كه بى‏خبر است (از كوشش شما در اين باره) تا نيكو شود در دو سرا پاداش شما و از سوى خداوند به پاداش بزرگ نائل شويد.

٨٧٣٢ ٤- ثابروا على اقتناء المكارم و تحمّلوا اعباء المغارم تحرزوا قصبات المغانم. ٣ ٣٥٢ مداومت كنيد بر كسب كارهاى نيك، و به عهده گيريد بار قرضهاى مردم را، تا گوهاى سبقت را از ديگران برباييد.

٨٧٣٣ ٥- خير الاموال ما اعان على المكارم. ٣ ٤٢٨ بهترين مالها آن مالى است كه به كارهاى خير كمك دهد.

٨٧٣٤ ٦- روحوا فى المكارم، و ادّلجوا فى حاجة من هو نائم. ٤ ٨٧ كار روزانه خود را با انجام كارهاى نيك به پايان بريد، و كار شبانه خود را با كوشش در قضاى حاجت كسى كه در خواب است و از تلاش شما بى‏خبر است به سر بريد.

٨٧٣٥ ٧- عليك بمكارم الخلال و اصطناع الرّجال، فانّهما يقيان مصارع السّوء و يوجبان الجلالة.

٤ ٢٩٢ بر تو باد به خصلتهاى نيكو و احسان كردن به مردمان، كه اين دو انسان را از افتادن در گرفتاريهاى بد نگه دارند، و موجب بزرگى و جلالت مقام گردند.

٨٧٣٦ ٨- عوّد نفسك فعل المكارم و تحمّل اعباء المغارم، تشرف نفسك و تعمر آخرتك و يكثر حامدك. ٤ ٣٢٩

عادت بده نفس خود را به انجام كارهاى نيك و بر عهده گرفتن تاوانها و قرضهاى مردم، تا اين كه نفس تو شريف گردد و آخرتت آباد گشته، و ستايش كنندگان (و دعاگويان) تو بسيار گردد.

٨٧٣٧ ٩- من افضل المكارم تحمّل المغارم و اقراء الضّيوف. ٦ ٢٩ از برترين كارها به عهده گرفتن تاوانها و بدهى‏هاى مردم و پذيرايى مهمانها است.

٨٧٣٨ ١٠- الكرم فضل. ١ ١٢ كرم و بزرگوارى فضيلتى است.

٨٧٣٩ ١١- الكريم ابلج، اللّئيم ملهوج.

١ ١٤ شخص كريم گشاده و درخشنده است، و آدم لئيم و پست، خام و نپخته است.

٨٧٤٠ ١٢- الكرم معدن الخير. ١ ١٥٢ كرم و بزرگوارى معدن خير و خوبى است.

٨٧٤١ ١٣- الكرام أصبر أنفسا. ١ ١٥٦ انسانهاى كريم از نظر نفس و جان بردبارتر و مقاوم‏تر هستند. ٨٧٤٢ ١٤- الكريم يجمل الملكة. ١ ١٨٧ شخص كريم مالكيت خود را نكو مى‏كند (يعنى در آنچه مالك آن است نيكو عمل مى‏كند).

٨٧٤٣ ١٥- الكرم افضل السّؤدد. ١ ١٩٧ كرم و بزرگوارى برترين سيادت و آقايى است.

٨٧٤٤ ١٦- الكرم افضل الشّيم. ١ ٢٢٨ كرم و بزرگوارى برترين خصلتها است.

٨٧٤٥ ١٧- الكرم برى‏ء من الحسد. ١ ٢٣٤ كرم و بزرگوارى از رشك و حسد بيزار است.

٨٧٤٦ ١٨- التّكرّم مع الامتنان لؤم. ١ ٢٣٧ كرم كردن و احسان با منّت گذارى پستى و ياموجب ملامت و سرزنش است.

٨٧٤٧ ١٩- الكرم احتمال الجريرة. ١ ٢٣٨

كرم و بزرگوارى به تحمّل تقصير و گناه ديگران (و انتقام نگرفتن از آنها) است.

٨٧٤٨ ٢٠- الكرم حسن الاصطبار. ١ ٢٧٧ بزرگوارى و كرم به نيكويى صبر و شكيبايى است.

٨٧٤٩ ٢١- الكريم يشكر القليل، و اللّئيم يكفر الجزيل. ١ ٣٢١ شخص كريم و بزرگوار اندك را سپاسگزارى كند، ولى آدم پست و لئيم زياد را نيز ناسپاسى و كفران كند.

٨٧٥٠ ٢٢- الكريم من بذل احسانه. ١ ٣٣٠ كريم كسى است كه احسان خود را به ديگران بذل كند.

٨٧٥١ ٢٣- الكرم تحمّل أعباء المغارم.

١ ٣٤٢ كرم و بزرگوارى در به عهده گرفتن بارهاى سنگين تاوانها و قرضها است.

٨٧٥٢ ٢٤- الكرم ايثار العرض على المال. ١ ٣٤٩ كرم و بزرگوارى به اين است كه انسان عرض و آبروى خود را بر مال ترجيح دهد (و مال را فداى آبرو كند نه بالعكس).

٨٧٥٣ ٢٥- الكريم من سبق نواله سؤاله.

١ ٣٦٥ شخص كريم كسى است كه عطا و بخشش او پيش افتد بر سؤال كردن از او (يعنى پيش از درخواست و سؤال عطا كند).

٨٧٥٤ ٢٦- الكرم أعطف من الرّحم. ١ ٣٧٢ كرم و بزرگوارى از رحم (و پيوند خويشى و خويشاوندى) مهربانتر است.

٨٧٥٥ ٢٧- الكرم ملك اللّسان و بذل الاحسان. ١ ٣٧٨ كرم و بزرگوارى به مالك بودن زبان و بذل احسان است.

٨٧٥٦ ٢٨- الكرم نتيجة علوّ الهمّة. ١ ٣٨٣ كرم، نتيجه و محصول بلندى همت است.

٨٧٥٧ ٢٩- الكريم اذا وعد وفى و اذا توعّد عفى. ١ ٣٩٤ شخص كريم كسى است كه چون وعده دهد وفا كند، و چون تهديدى كند درگذرد.

٨٧٥٨ ٣٠- الكريم اذا أيسر أسعف و اذا أعسر خفّف. ١ ٣٩٥ انسان كريم كسى است كه چون دستش (از نظر مالى) باز شد، حاجت مردم روا كند و چون تنگدست باشد عطا را سبك و كمتر كند (و يكسره ترك نكند).

٨٧٥٩ ٣١- النّفس الكريمة لا تؤثّر فيها النّكبات. ٢ ١ كسى كه داراى نفس كريمى باشد، حوادث ناگوار و نكبت‏بار در او اثر نگذارد.

٨٧٦٠ ٣٢- الكريم من تجنّب المحارم و تنزّه عن العيوب. ٢ ٤ كريم كسى است كه از حرامها اجتناب ورزد، و از عيبها پاكى جويد.

٨٧٦١ ٣٣- الكرم حسن السّجيّة و اجتناب الدّنيّة. ٢ ٢٩ كرم و بزرگوارى نيكويى خلق و پرهيز از پستى است.

٨٧٦٢ ٣٤- الكرم بذل الجود و انجاز الموعود. ٢ ٤١ بزرگوارى و كرم بذل احسان و جود، و وفاى به وعده است.

٨٧٦٣ ٣٥- الكريم يزدجر عمّا يفتخر به اللّئيم. ٢ ٤٤ شخص كريم پرهيز كند از آنچه شخص لئيم و پست بدان افتخار مى‏ورزد.

٨٧٦٤ ٣٦- الكريم يجفو اذا عنّف و يلين اذا استعطف. ٢ ٥٧ شخص كريم جفا كند هر گاه به زور از او چيزى بخواهند (و ندهد) ولى نرمى كند هرگاه با عطوفت و مهر از او بخواهند. ٨٧٦٥ ٣٧- الكرم ايثار عذوبة الثّناء على حبّ المال. ٢ ٦٢ كرم و بزرگوارى به ايثار و اختيار كردن گوارايى مدح و ثنا بر دوستى مال و دارايى است. ٨٧٦٦ ٣٨- الكريم اذا قدر صفح و اذا

ملك سمح و اذا سئل أنجح. ٢ ٦٧ شخص كريم چنان است كه چون قدرت (بر انتقام) يافت چشم‏پوشى كند، و چون مالك چيزى شد بخشش كند، و چون از او چيزى بخواهند بپردازد.

٨٧٦٧ ٣٩- الكريم يأبى العار و يكرم الجار. ٢ ١٠٧ آدم كريم از عار و ننگ خويشتن‏دارى كند، و همسايه را گرامى دارد و اكرام كند.

٨٧٦٨ ٤٠- الكريم يرى مكارم افعاله دينا عليه يقضيه. ٢ ١١٥ شخص كريم كارهاى نيك خود را به صورت وامى بر عهده خود مى‏داند كه خود را موظف به پرداخت آن مى‏داند.

٨٧٦٩ ٤١- الكريم يرفع نفسه فى كلّ ما اسداه عن حسن المجازاة. ٢ ١١٦ انسان كريم در هر احسانى كه به ديگران كرده از چشم داشت به پاداش نيكوى آن خود را برتر مى‏داند.

٨٧٧٠ ٤٢- الكريم اذا احتاج اليك اعفاك و اذا احتجت اليه كفاك. ٢ ١٢٥ شخص كريم چنان است كه اگر به تو نيازمند شد تو را معاف دارد (و اظهار نياز نكند) و اگر تو به او نيازمند شدى تو را كفايت كند (و نيازت را برطرف كند).

٨٧٧١ ٤٣- الكريم يعفو مع القدرة و يعدل فى الامرة، و يكفّ اسائته و يبذل احسانه. ٢ ١٢٦ شخص كريم با داشتن قدرت و توان عفو كند، و در فرمانروايى عدالت كند، و بدى خود را از ديگران باز دارد، و احسان و بخشش خويش را بذل كند.

٨٧٧٢ ٤٤- الكرامة تفسد من اللّئيم بقدر ما تصلح من الكريم. ٢ ١٢٩ بزرگوارى و احسان از شخص پست تباهى به بار آورد، به همان اندازه‏اى كه از شخص كريم و بزرگوار شايستگى و صلاح به بار آورد.

٨٧٧٣ ٤٥- احذر الكريم اذا اهنته و الحليم اذا جرحته و الشّجاع اذا اوجعته. ٢ ٢٧٨ از شخص كريم و بزرگوار پرهيز كن هرگاه به او اهانت كنى، و از حليم و بردبار هرگاه دل او را ريش و مجروح سازى، و از شجاع و دلير، هرگاه او را دردناك گردانى.

٨٧٧٤ ٤٦- الكريم عند اللّه محبور مثاب و عند النّاس محبوب مهاب. ٢ ١٥١ شخص كريم و بزرگوار در پيشگاه خدا شادمان بوده و پاداش دارد، و نزد مردم نيز محبوب و داراى هيبت و شكوه است.

٨٧٧٥ ٤٧- الكريم من صان عرضه بماله و اللّئيم من صان ماله بعرضه. ٢ ١٥٤ كريم و بزرگوار كسى است كه آبروى خود را به وسيله مال نگه دارد، و آدم پست و لئيم كسى است (كه بالعكس) مال خود را با آبرويش حفظ كند.

٨٧٧٦ ٤٨- احذروا صولة الكريم اذا جاع و اشر اللّئيم اذا شبع. ٢ ٢٨١ بترسيد از حمله و سطوت شخص كريم، هرگاه گرسنه شود، و از سرمستى و خوشحالى آدم پست، هر گاه سير شود.

٨٧٧٧ ٤٩- احذروا سطوة الكريم اذا وضع و سورة اللّئيم اذا رفع. ٢ ٢٨٢ بپرهيزيد از سطوت شخص كريم هرگاه پست گردد، و از تندى و خشم آدم پست هر گاه به بلندى رسد.

٨٧٧٨ ٥٠- انّما الكرم بذل الرّغائب و اسعاف الطّالب. ٣ ٨٤ جز اين نيست كه كرم و بزرگوارى عبارت است از دادن عطاها و بخششها و برآوردن حاجت درخواست كننده.

٨٧٧٩ ٥١- دولة الكريم تظهر مناقبه. ٤ ٩ دولت شخص كريم مناقب و كارهاى پسنديده او را آشكار كند.

٨٧٨٠ ٥٢- دار الوفاء لا تخلو من كريم و لا يستقرّ بها لئيم. ٤ ١١ خانه وفا (و آنجا كه مركز وفا و وفادارى است) از شخص كريم خالى نيست، و شخص پست و لئيم در آن جايگير نشود.

٨٧٨١ ٥٣- ذو الكرم جميل الشّيم مسد للنّعم وصول للرّحم. ٤ ٣٧ كسى كه كرم و بزرگوارى دارد، خصلتهايش زيبا، احسان كننده نعمتها، و پيوند دهنده خويشاوندى است.

٨٧٨٢ ٥٤- سنّة الكرام ترادف الانعام.

٤ ١٢٧ شيوه كريمان و بزرگواران پى در پى آوردن نعمت بخشى و احسان است.

٨٧٨٣ ٥٥- ظفر الكريم ينجى. ٤ ٢٧٣ پيروز شدن كريم نجات بخش است (چون گذشت كند). ٨٧٨٤ ٥٦- ظفر الكرام عفو و احسان.

٤ ٢٧٣ پيروزى مردمان كريم، گذشت و احسان است.

٨٧٨٥ ٥٧- ظلّ الكرام رغد هنى‏ء. ٤ ٢٧٧ سايه (بزرگوارى و كرم) كريمان، پهناور و گواراست.

٨٧٨٦ ٥٨- عليكم فى قضاء حوائجكم بكرام الانفس و الاصول، تنجح لكم عندهم من غير مطال و لا منّ. ٤ ٣٠٣ بر شما باد كه براى برآورده شدن حاجتهاى خود نزد كسانى برويد كه نفسها و ريشه‏هاى بزرگوارى و كرم دارند، كه بدون تأخير و منّتى حاجتهاى شما نزد ايشان برآورده گردد.

٨٧٨٧ ٥٩- عادة الكرام حسن الصّنيعة.

٤ ٣٣٢ عادت و شيوه كريمان احسان نيكو است.

٨٧٨٨ ٦٠- عقوبة الكرام احسن من عفو اللّئام. ٤ ٣٦١ كيفر دادن كريمان بهتر از گذشت لئيمان (و فرومايگان) است.

٨٧٨٩ ٦١- فاقة الكريم احسن من غناء اللّئيم. ٤ ٤٣١ ندارى شخص كريم بهتر از توانگرى انسان لئيم و پست است.

٨٧٩٠ ٦٢- قضاء اللّوازم من افضل المكارم. ٤ ٥١٣ به جاى آوردن واجبات از برترين كارهاى نيك است.

٨٧٩١ ٦٣- كن من الكريم على حذر ان اهنته، و من اللّئيم ان اكرمته، و من‏

الحليم ان احرجته. ٤ ٦١٣ برحذر باش (و پرهيز كن) از شخص كريم اگر به او اهانت كردى، و از شخص پست و فرومايه اگر به او اكرام كرده و گراميش بدارى، و از انسان حليم و بردبار اگر او را تحت فشار قرار دهى و بسيار آزارش كنى.

٨٧٩٢ ٦٤- لكلّ شي‏ء فضيلة و فضيلة الكرام اصطناع الرّجال. ٥ ١٨ هر چيزى را فضيلتى است، و فضيلت و برترى كريمان احسان كردن به مردان است.

٨٧٩٣ ٦٥- للكرام فضيلة المبادرة الى فعل المعروف و اسداء الصّنائع. ٥ ٣٨ فضيلت پيشى جستن به كار نيك و احسان كردن، از آن كريمان است.

٨٧٩٤ ٦٦- لقد اتعبك من اكرمك ان كنت كريما و لقد أراحك من اهانك ان كنت حليما. ٥ ٣٩ تو را به رنج و تعب اندازد كسى كه به تو اكرام كند و گراميت دارد اگر تو خود كريم باشى، و تو را آسوده سازد كسى كه به تو اهانت كند و خوار گرداند اگر تو حليم و بردبار باشى.

٨٧٩٥ ٦٧- لانا اشدّ اغتباطا بمعرفة الكريم من امساكى على الجوهر النّفيس الغالى الثّمن. ٥ ٥٢ به راستى كه من از آشنايى و شناخت شخص كريم شادمان‏تر مى‏شوم تا از به دست آوردن گوهر نفيس گرانبها.

٨٧٩٦ ٦٨- ليس من شيم الكرام تعجيل الانتقام. ٥ ٨١ شتاب در انتقام از شيوه و خصلت كريمان نيست.

٨٧٩٧ ٦٩- لزوم الكريم على الهوان خير من صحبة اللّئيم على الاحسان. ٥ ١٣١ تحمل خوارى در ملازمت كريم، بهتر است از احسانى كه در كنار لئيم و با همدمى او باشد.

٨٧٩٨ ٧٠- لذّة الكرام فى الاطعام و لذّة اللّئام فى الطّعام. ٥ ١٣٢ لذّت كريمان در خوراندن به ديگران است و لذّت لئيمان و فرومايگان در خوردن‏است.

٨٧٩٩ ٧١- من كرم خلقه اتّسع رزقه.

٥ ٢١١ كسى كه خلق و خويش كريم و گرامى باشد روزيش فراخ گردد.

٨٨٠٠ ٧٢- من لم تقوّمه الكرامة قوّمته الاهانة. ٥ ٢٤٩ كسى كه راست نگرداند او را كرامت و احسان، راست گرداند او را اهانت كردن و خوارى.

٨٨٠١ ٧٣- من لم تعرف الكرم من طبعه فلا ترجه. ٥ ٤١١ كسى را كه از طبع و خويش، كرم و بزرگوارى سراغ ندارى اميدى به او مبند.

٨٨٠٢ ٧٤- من كرمت نفسه قلّ شقاقه و خلافه. ٥ ٤٣٢ كسى كه نفس او گرامى و بزرگوار باشد، جدايى و ناسازگاريش با مردم كم باشد.

٨٨٠٣ ٧٥- من لم تصلحه الكرامة اصلحته الاهانة. ٥ ٤٣٧ كسى كه كرامت و بزرگوارى اصلاحش نكند، اهانت و خوار كردن او را اصلاح كند.

٨٨٠٤ ٧٦- من زاده اللّه كرامة فحقيق به ان يزيد النّاس اكراما. ٥ ٤٤٧ كسى را كه خداوند بر كرامت و بزرگواريش افزوده، سزاوار است كه بزرگوارى خود را بر مردم بيفزايد.

٨٨٠٥ ٧٧- من كرمت نفسه صغرت الدّنيا فى عينه. ٥ ٤٥١ كسى كه نفس او نزدش گرامى است دنيا در نظرش كوچك است.

٨٨٠٦ ٧٨- من اقعدته نكاية الايّام اقامته معونة الكرام. ٥ ٤٥٨ كسى كه زمين گير كرده باشد او را حوادث ناگوار روزگار، كمكهاى كريمان و بزرگواران بلندش كند.

٨٨٠٧ ٧٩- من كرم محتده حسن مشهده.

٥ ٤٧٤ كسى كه اصل و ريشه‏اش كريم و بزرگوار باشد، محضرش نيكو است.

٨٨٠٨ ٨٠- من الكرام تكون الرّحمة. ٦ ١١ مهر و رحمت از كرامت و بزرگوارى سرچشمه گيرد.

٨٨٠٩ ٨١- من شرف الاعراق كرم الاخلاق. ٦ ١٧ بزرگوارى اخلاق از شرافت و بلندى ريشه و نژاد ناشى مى‏شود.

٨٨١٠ ٨٢- من الكرم اتمام النّعم. ٦ ١٣ كامل كردن نعمت از نشانه‏هاى كرم و بزرگوارى است.

٨٨١١ ٨٣- ما اوحش كريم. ٦ ٧٥ آدم كريم هيچ‏گاه وحشت زده نشود.

٨٨١٢ ٨٤- ما فرار الكرام من الحمام كفرارهم من البخل و مقارنة اللّئام.

٦ ١٠٩ مردمان كريم و بزرگوار بدانگونه كه از بخل و همراه شدن با فرومايگان مى‏گريزند، آن گونه از مرگ نمى‏گريزند.

٨٨١٣ ٨٥- منع الكريم احسن من إعطاء اللّئيم. ٦ ١٢٥ منع كريم و ندادن او بهتر است از عطاى لئيم و احسانش.

٨٨١٤ ٨٦- معاداة الكريم اسلم من مصادقة اللّئيم. ٦ ١٢٥ دشمنى كردن با كريم بهتر است از دوستى كردن با لئيم.

٨٨١٥ ٨٧- منزع الكريم ابدا الى شيم آبائه. ٦ ١٢٨ علاقه و شوق شخص كريم پيوسته به طرف خوى پدران او است.

٨٨١٦ ٨٨- مسرّة الكرام فى بذل العطاء و مسرّة اللّئام فى سوء الجزاء. ٦ ١٣٣ شادمانى كريمان در بذل و بخشش عطا و احسان است، و شادمانى لئيمان و فرومايگان در بد كيفر دادن به مردمان است.

٨٨١٧ ٨٩- نظام الكرم موالاة الاحسان و مواساة الاخوان. ٦ ١٨٤ نظام و روش كرم و بزرگوارى پى در پى كردن احسان و مواسات با برادران است.

٨٨١٨ ٩٠- وعد الكريم نقد و تعجيل.

٦ ٢٢٢ وعده كريم نقد و زودرس است.

٨٨١٩ ٩١- لا تزكو الّا عند الكرام الصّنائع. ٦ ٣٨٨ احسانها پاكيزه نشود مگر وقتى كه نزد كريمان برود (و به آنها احسان شود).

٨٨٢٠ ٩٢- لا ينتصف الكريم من اللّئيم.

٦ ٣٩٥ انتقام نگيرد كريم و بزرگوار از لئيم و پست.

٨٨٢١ ٩٣- يستدلّ على كرم الرّجل بحسن بشره و بذل برّه. ٦ ٤٥٠ راهنمايى شود بر كرم و بزرگوارى مرد به شكفتگى رو، و بذل احسان و بخشش او. ٨٨٢٢ ٩٤- من ربّاه الهوان أبطرته الكرامة. ٥ ٤٣٧ كسى كه پستى و خوارى او را تربيت كرده باشد كرامت و بزرگوارى به سركشى و مستى‏اش وادارد.

٨٨٢٣ ٩٥- إنّ كرامتك لا تتّسع لجميع الخلق فتوخّ بها أفاضل الخلق. ٢ ٦٠٦ به راستى كه بزرگوارى و كرامت تو همه مردم را فرا گيرد، پس در ميان آنها برترين خلق خدا را انتخاب كن.

٨٨٢٤ ٩٦- إذا لم تنفع الكرامة فالإهانة أحزم، و اذا لم ينجع السّوط فالسّيف احسم. ٣ ١٨٨ هرگاه بزرگوارى سود ندهد، خوار گرداندن به دور انديشى نزديك‏تر است، و هرگاه تازيانه سود نرساند، شمشير برنده‏تر است.

٨٨٢٥ ٩٧- استكثر من المحامد فانّ المذامّ قلّ من ينجو منها. ٢ ٢٣٨ صفات ستوده خود را بسيار كن، زيرا صفات نكوهيده چندان است كه به ندرت كسى از آنها نجات يابد.

باب المكاره

٨٨٢٦ ١- المكارم بالمكاره. ١ ٢١ مكارم و اخلاق پسنديده و نيكو با سختيها (و تحمّل ناخوشيها) به دست آيد.

٨٨٢٧ ٢- بالمكاره تنال الجنّة. ٣ ٢٠٣

با تحمل سختى‏ها و ناخوشى‏ها بهشت به دست آيد.

باب الكسل (تنبلى، كاهلى)

٨٨٢٨ ١- الفشل منقصة. ١ ٤٩ كاهلى و سستى موجب نقص است.

٨٨٢٩ ٢- آفة النّجح الكسل. ٣ ١١٢ آفت پيروزى، كسالت و بى‏حالى است.

٨٨٣٠ ٣- بالعمل يحصل الثّواب لا بالكسل. ٣ ٢٢٨ با عمل تحصيل شود ثواب (و پاداش نيك) نه با كسالت و كاهلى.

٨٨٣١ ٤- تأخير العمل عنوان الكسل.

٣ ٢٧٨ تأخير عمل و كار نيك نشانه كسالت و تنبلى است.

٨٨٣٢ ٥- من تقاعس اعتاق. ٥ ١٥١ كسى كه در انجام كار تأخير كند و آن را به عقب اندازد (چنان است كه) جلوگيرى كرده است.

٨٨٣٣ ٦- من دام كسله خاب امله. ٥ ١٨٧ كسى كه كسالت و بى‏حاليش ادامه پيدا كند، آرزويش به نوميدى گرايد.

٨٨٣٤ ٧- لا تتّكل فى امورك على كسلان. ٦ ٢٧٠ در كارهاى خود به آدم كسل و بى‏حال اعتماد نكن.

باب الكشف (آشكار كردن)

٨٨٣٥ ١- انّ للنّاس عيوبا فلا تكشف ما غاب عنك، فانّ اللّه سبحانه يحلم عليها، و استر العورة ما استطعت يستر اللّه سبحانه ما تحبّ ستره. ٢ ٥٢٦ به راستى كه مردم را عيبهايى است، پس آشكار مكن آنچه را از تو پنهان است كه به راستى خداى سبحان بر آنها حلم ورزيده و بردبارى كرده (تو نيز چنين كن)، و بپوشان عورت را (چيزهايى كه بايد پوشيده باشد) تا مى‏توانى (يعنى پوشيده‏هاى مردم را)، كه خداى سبحان بپوشاند از تو آنچه را كه پوشيدنش را دوست مى‏دارى.

٨٨٣٦ ٢- من كشف ضرّه للنّاس عذّب نفسه. ٥ ٣١٧

كسى كه بدحالى و گرفتارى خود را براى مردم آشكار كند، خود را معذّب ساخته (و دچار ناراحتى كرده است).

٨٨٣٧ ٣- من كشف حجاب اخيه انكشف عورات بيته. ٥ ٣٧١ كسى كه بدرد پرده برادر خود را، پوشيده‏هاى خانه‏اش گشوده شود.

باب الكظم (فرو خوردن خشم)

٨٨٣٨ ١- الكظم ثمرة الحلم. ١ ١٩٧ فرو خوردن خشم، ميوه بردبارى است.

٨٨٣٩ ٢- الكاظم من امات أضغانه.

١ ٢٨١ فرو برنده خشم در حقيقت كسى است كه كينه‏هاى خود را نيز بميراند (و در صدد انتقام نباشد).

٨٨٤٠ ٣- المؤمن غريزته النّصح و سجيّته الكظم. ١ ٣٤٤ انسان مؤمن خصلتش خيرخواهى (يا خلوص) با مردم، و شيوه‏اش فرو بردن خشم است.

٨٨٤١ ٤- اكظم الغيظ تزدد حلما. ٢ ١٧٧ خشمت را فرو بر، بردباريت افزون گردد.

٨٨٤٢ ٥- اكظم الغيظ عند الغضب و تجاوز مع الدّولة تكن لك العاقبة.

٢ ١٩٧ خشم خود را در هنگام غضب فرو خور، و با وجود داشتن دولت و قدرت بر انتقام از گناه و خطاى مردم در گذر، تا سرانجام نيك از آن تو باشد.

٨٨٤٣ ٦- افضل النّاس من كظم غيظه و حلم عن قدرة. ٢ ٤١٩ برترين مردم كسى است كه خشم خود را فرو برد، و از روى قدرت و با داشتن نيرو بر انتقام، حلم ورزد.

٨٨٤٤ ٧- بالكظم يكون الحلم. ٣ ٢٠٧ بردبارى با فرو خوردن خشم است.

٨٨٤٥ ٨- رأس الحلم الكظم. ٤ ٤٩ اساس بردبارى، فرو خوردن خشم است.

٨٨٤٦ ٩- طوبى لمن كظم غيظه و لم يطلقه، و عصى امر نفسه فلم يهلكه.

٤ ٢٤١

خوشا به حال كسى كه خشم خود را فرو خورد و آزادش نگذارد، و نافرمانى كند دستور نفس خود را كه نابودش نكند.

٨٨٤٧ ١٠- من كظم غيظه كمل حلمه.

٥ ١٨٠ كسى كه خشم خود را فرو خورد، بردباريش كامل گردد.

باب المكافاة (پاداش، جبران)

٨٨٤٨ ١- المكافاة عتق. ١ ٢٤ پاداش دادن خوبى موجب آزادى است.

(يعنى تا پاداش نيكى كسى را نداده، برده او است و با دادن پاداش آزاد شود) ٨٨٤٩ ٢- اطل يدك فى مكافاة من احسن اليك، فان لم تقدر فلا اقلّ من ان تشكره. ٢ ٢٠٤ دست خود را دراز كن در دادن پاداش به كسى كه به تو احسان كرده (و درصدد انجام آن باش) و اگر توان اين كار را ندارى لااقلّ از او سپاسگزارى كن.

٨٨٥٠ ٣- شرّ النّاس من كافى على الجميل بالقبيح، و خير النّاس من كافى على القبيح بالجميل. ٤ ١٧٨ بدترين مردم كسى است كه كيفر دهد در برابر زيبايى به زشتى، و بهترين مردم كسى است كه (بالعكس) زشتى را به زيبايى مكافات كند.

٨٨٥١ ٤- عادة اللّئام المكافاة بالقبيح عن الاحسان. ٤ ٣٣١ عادت فرومايگان و لئيمان كيفر دادن به زشتى در برابر احسان و نيكى است.

٨٨٥٢ ٥- من عامل بالغىّ كوفى به.

٥ ٣٠١ كسى كه (با مردم) به سركشى و سربلندى معامله كند، به همان گونه پاداش شود.

٨٨٥٣ ٦- من كافأ الاحسان بالاساءة فقد برى‏ء من المروّة. ٥ ٣٤٤ كسى كه جزا دهد احسان را به بدى، از مردانگى بيزارى جسته است.

٨٨٥٤ ٧- من همّ ان يكافى على معروف فقد كافى. ٥ ٣٥٦ كسى كه تصميم بگيرد كه نيكى را تلافى كند، با همان تصميم تلافى كرده (اگر چه‏ قدرت و توان آن را نداشته باشد).

٨٨٥٥ ٨- من حفر لاخيه بئرا أوقعه اللّه فى بئره. ٥ ٣٦٥ كسى كه براى برادرش چاهى بكند، خداوند او را در همان چاه اندازد.

٨٨٥٦ ٩- من حفر لاخيه المؤمن بئرا أوقع فيها. ٥ ٣٦٩ كسى كه براى برادر مؤمن خود چاهى بكند در آن بيفتد.

٨٨٥٧ ١٠- من كمال الايمان مكافاة المسى‏ء بالاحسان. ٦ ٤٠ از كمال ايمان پاداش دادن بدى را به نيكى است.

باب الاكفاء (همسران، هم‏رديفان)

٨٨٥٨ ١- من سوء الاختيار مغالبة الاكفاء و معاداة الرّجال. ٦ ٢٨ از انتخابهاى بد زندگى غلبه جستن بر امثال خويشتن، و دشمنى كردن با مردان است.

٨٨٥٩ ٢- من سوء الاختيار مغالبة الاكفاء، و مكاشفة الاعداء، و مناواة من يقدر على الضّرّاء. ٦ ٤٣ از انتخاب بد است غلبه جستن بر امثال و آشكار نمودن دشمنى به دشمنان، و دشمنى كردن با كسى است كه قدرت بر رساندن زيان دارد.

باب الكفر (ناسپاسى، بى‏دينى)

٨٨٦٠ ١- الكفر خذلان. ١ ٢٦ كفر سبب خوارى است.

٨٨٦١ ٢- الكفر مغرم. ١ ٥٩ ناسپاسى (نعمت) سبب نقصان (آن) گردد.

٨٨٦٢ ٣- الكافر فاجر جاهل. ١ ١٨٧ كافر، گنهكار و نادان است.

٨٨٦٣ ٤- الكفر يمحاه الايمان. ١ ٢١٨ ايمان، كفر را محو و نابود مى‏كند.

٨٨٦٤ ٥- الكافر خبّ ضبّ جاف خائن.

١ ٣٧٩ كافر، فريبكار، كجرو، سنگدل و خيانت‏كار است.

٨٨٦٥ ٦- الدّنيا جنّة الكافر و الموت مشخصه و النّار مثواه. ٢ ٦٧ دنيا بهشت كافر است، و مرگ بر كننده او است (كه او را از دنيا مى‏كند) و دوزخ جايگاه او است.

٨٨٦٦ ٧- الكافر خبّ لئيم خؤن مغرور بجهله مغبون. ٢ ٧٥ كافر فريبكارى است پست و خيانتكار، به نادانى خود مغرور، و در زندگى مغبون است.

٨٨٦٧ ٨- الكافر الدّنيا جنّته، و العاجلة همّته، و الموت شقاوته و النّار غايته.

٢ ٨٨ دنيا بهشت كافر است، و زندگى اين جهان همّت و اندوه او، و مرگ، بدبختى او، و دوزخ سرانجامش مى‏باشد.

٨٨٦٨ ٩- سبب زوال النّعم الكفران.

٤ ١٢١ سبب زوال نعمت، كفران و ناسپاسى است.

٨٨٦٩ ١٠- سبب تحوّل النّعم الكفر. ٤ ١٢٦ سبب دگرگون شدن نعمتها كفران و ناسپاسى است.

٨٨٧٠ ١١- ضادّوا الكفر بالايمان. ٤ ٢٣٢ به وسيله ايمان با كفر مخالفت كنيد.

٨٨٧١ ١٢- ما كفر الكافر حتّى جهل. ٦ ٧٠ كفر نورزيد كافر تا اين كه جاهل و نادان شد (و منشأ كفر او نادانى اوست).

٨٨٧٢ ١٣- همّ الكافر لدنياه و سعيه لعاجلته و غايته شهوته. ٦ ٢١٣ همّت و اندوه كافر براى دنيا است و سعى و كوشش او در راه همين سراى ناپايدار و هدف نهايى او هم شهوت او است.

٨٨٧٣ ١٤- النّعم يسلبها الكفران. ١ ٢١٦ كفران و ناسپاسى، نعمتها را سلب مى‏كند.

٨٨٧٤ ١٥- انّ اهل النّار كلّ كفور مكور.

٢ ٤٩٢ به راستى كه دوزخيان همه آنهايى هستند كه بسيار كفران كننده و بسيار فريبكارند.

٨٨٧٥ ١٦- انّ كفر النّعمة لؤم و مصاحبة

الجاهل شوم. ٢ ٤٩٨ به راستى كه كفران نعمت پستى است و همدمى با جاهل و نادان شوم و ناميمون است.

٨٨٧٦ ١٧- آفة النّعم الكفران. ٣ ٩٨ آفت نعمتها كفران و ناسپاسى است.

٨٨٧٧ ١٨- فى كفر النّعم زوالها. ٤ ٤٠١ زوال نعمتها در كفران و ناسپاسى آنها است.

٨٨٧٨ ١٩- كفر النّعمة مزيلها و شكرها مستديمها. ٤ ٦٢٧ كفران نعمت موجب زوال آن است و سپاسگزارى آن سبب دوام آن مى‏باشد.

٨٨٧٩ ٢٠- كفران النّعم يزلّ القدم و يسلب النّعم. ٤ ٦٣٠ كفران و ناسپاسى احسان موجب محروميت و بى‏بهرگى از آن خواهد شد.

٨٨٨٠ ٢١- كفر النّعمة لؤم و صحبة الاحمق شؤم. ٤ ٦٣٠ كفران نعمت پستى، و مصاحبت احمق، شوم است.

٨٨٨١ ٢٢- كفران الاحسان يوجب الحرمان. ٤ ٦٣٢ ناسپاسى احسان سبب محروميت از آن گردد.

٨٨٨٢ ٢٣- كفر النّعمة مزيلها. ٤ ٦٣١ كفران نعمت زائل كننده آن است.

٨٨٨٣ ٢٤- كفر النّعمة مجلبة لحلول النّقم. ٤ ٦٣٤ كفران نعمت وسيله فرود آمدن انتقامهاى الهى است.

٨٨٨٤ ٢٥- كافر النّعمة مذموم عند الخالق و الخلائق. ٤ ٦٣٦ ناسپاسى نعمت، هم نزد خداوند و هم نزد مردم نكوهيده و مذموم است.

٨٨٨٥ ٢٦- ليس من التّوفيق كفران النّعم.

٥ ٨٠ كفران نعمت از بى‏توفيقى است.

٨٨٨٦ ٢٧- من استعان بالنّعمة على المعصية فهو الكفور. ٥ ٢٩٨ كفران كننده نعمت كسى است كه از نعمت خداوند براى انجام نافرمانى و گناه كمك‏ بگيرد.

٨٨٨٧ ٢٨- من كفر حسن الصّنيعة استوجب قبح القطيعة. ٥ ٣٢٣ كسى كه كفران كند نيكى احسان را، سزاوار زشتى قطع رابطه و بريدن از او گردد.

٨٨٨٨ ٢٩- من انعم على الكفور طال غيظه. ٥ ٤٣٨ كسى كه انعام كند به آدم ناسپاس، خشمش طولانى شود (و پيوسته از او ناراحت و خشمگين است).

٨٨٨٩ ٣٠- من كفر النّعم حلّت به النّقم.

٥ ٤٧٣ كسى كه نعمتها را كفران كند، انتقامها بر او فرود آيد.

٨٨٩٠ ٣١- لا نعمة مع كفر. ٦ ٣٥٢ با بودن ناسپاسى نعمتى نخواهد ماند.

٨٨٩١ ٣٢- لا معروف اضيع من اصطناع الكفور. ٦ ٣٩٩ احسانى، بى‏فايده‏تر از احسان و نيكى به كفران كننده نيست.

٨٨٩٢ ٣٣- كافر النّعمة كافر فضل اللّه.

٤ ٦٣٤ ناسپاسى نعمت الهى، ناسپاسى به فضل و كرم خدا است.

باب الكف و الكفاف (باز ايستادن، كفايت كردن)

٨٨٩٣ ١- انّ الكفّ عند حيرة الضّلال خير من ركوب الاهوال. ٢ ٥٢٢ به راستى كه باز ايستادن در هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر است از ارتكاب (يا سوار شدن بر) هولها و دهشتها.

٨٨٩٤ ٢- من اقتنع بالكفاف أدّاه الى العفاف. ٥ ٣٥٧ كسى كه قناعت كند به كفاف زندگى، بكشاند او را به پاكدامنى.

٨٨٩٥ ٣- من اقتصر على الكفاف تعجّل الرّاحة و تبوّأ خفض الدّعة. ٥ ٣٨٥ كسى كه اكتفا كند به كفاف زندگى، در آسايش شتاب كرده در راحتى زندگى فرود آمده.

٨٨٩٦ ٤- احسن الفعل الكفّ عن‏

القبيح. ٢ ٤٣٨ بهترين كارها خوددارى كردن از كار زشت است.

باب الاكتفاء (بسنده كردن)

٨٨٩٧ ١- الحىّ لا يكتفى. ١ ١٦٨ آدم زنده به چيزى اكتفا نكند (و پيوسته طالب فزونى است).

٨٨٩٨ ٢- النّاس رجلان طالب لا يجد و واجد لا يكتفى. ١ ٣٩٥ مردم دو گروهند، يكى آنكه مى‏جويد و نمى‏يابد، و ديگرى آنكه يافته ولى اكتفا نمى‏كند (پس همگى در حال طلب هستند).

٨٨٩٩ ٣- خذ من قليل الدّنيا ما يكفيك ودع من كثيرها ما يطغيك. ٣ ٤٤١ از دنيا همان را بگير كه تو را كفايت كند و واگذار زيادى را كه تو را به سركشى و طغيان وادارد.

٨٩٠٠ ٤- كلّ مقتصر عليه كاف. ٤ ٥٤٠ به هر مقدار كه بدان اكتفا شود براى زندگى كافى است.

٨٩٠١ ٥- لم يتحلّ بالقناعة من لم يكتف بيسير ما وجد. ٥ ٩٨ به زيور قناعت خود را نياراسته آن كس كه به همان مقدار اندكى كه يافته اكتفا نكند.

٨٩٠٢ ٦- من اكتفى باليسير استغنى عن الكثير. ٥ ٣٨٠ كسى كه به اندك اكتفا كند، بى‏نياز گردد از بسيار.

باب الكفاية (كاردانى)

٨٩٠٣ ١- من حسنت كفايته احبّه سلطانه. ٥ ٣٠١ كسى كه كفايت و كاردانى او نيكو باشد پادشاه و سلطان او را دوست دارد.

٨٩٠٤ ٢- من رفع بلا كفاية وضع بلا جناية. ٥ ٣٣٢ كسى كه بدون كاردانى بلند مرتبه گردد بدون جرم و گناهى از رتبه بيفتد.

٨٩٠٥ ٣- من احسن الكفاية استحقّ الولاية. ٥ ٣٤٩ كسى كه كاردانيش نيكو باشد سزاوار حكومت و ولايت است.

باب التكلف (كار افزون بر حاجت)

٨٩٠٦ ١- التّكلّف من اخلاق المنافقين.

١ ٣٠٨ تكلّف از خصلتهاى منافقان است.

٨٩٠٧ ٢- اطّراح الكلف اشرف قنية.

١ ٣١٧ به دور انداختن تكلّفهاى زندگى شريف‏ترين اندوخته است.

٨٩٠٨ ٣- الحازم من اطّرح المؤن و الكلف. ١ ٣٦٦ دور انديش كسى است كه خرجهاى افزون و تكلّفها را به يك سو افكند.

٨٩٠٩ ٤- اهنى‏ء العيش اطّراح الكلف.

٢ ٣٩٢ گواراترين زندگى در دور انداختن تكلّفها است.

٨٩١٠ ٥- شرّ اصدقائك من تتكلّف له.

٤ ١٧٠ بدترين دوستان تو كسى است كه بخاطر او دچار تكلّف و مشقت شوى.

٨٩١١ ٦- شرّ الالفة اطّراح الكلفة. ٤ ١٨٩ بدترين الفتها آن است كه انسان را به رنج و كلفت اندازد.

باب الكمال

٨٩١٢ ١- لن تدرك الكمال حتّى ترقى عن النّقص. ٥ ٦٦ هرگز به كمال نخواهى رسيد تا از نقص برترى گيرى.

٨٩١٣ ٢- الكمال فى ثلاث: الصّبر على النّوائب، و التّورّع فى المطالب و اسعاف الطّالب. ٢ ٤٥ كمال در سه چيز است: بردبارى بر مصيبتها، پارسايى در خواستنى‏ها، برآوردن حاجت درخواست كننده.

٨٩١٤ ٣- من كمال الانسان و وفور فضله استشعاره بنفسه النّقصان. ٦ ٤٥ از كمال انسان و فضل افزون او است كه نقصان و كمبود را همچون جامه‏اى زيرين پيوسته بر تن خود لمس كند (و هميشه خود را ناقص بداند و درصدد كمال بيشترى باشد).