ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم9%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 59798 / دانلود: 12400
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الطاعة

٥٥٨٢ ١- من كثرت طاعته كثرت كرامته. ٥ ٤٤٤ كسى كه فرمانبردارى‏اش بسيار شد، كرامت و عزّت او بسيار گردد.

٥٥٨٣ ٢- ثلاث مهلكات، طاعة النّساء، و طّاعة الغضب، و طاعة الشّهوة.

٣ ٣٣٧ سه چيز است كه نابود كننده است: فرمانبردارى زنان، و فرمانبردارى خشم، فرمانبردارى خواهش و شهوت.

٥٥٨٤ ٣- الطّاعة حرز. ١ ٣٣ فرمانبردارى و اطاعت حق، نگهبان است.

٥٥٨٥ ٤- الطّاعة تنجى، المعصية تردى.

١ ٣٣ فرمانبردارى رهايى بخشد، نافرمانى به هلاكت اندازد.

٥٥٨٦ ٥- الطّاعة اجابة. ١ ٤٢ فرمانبردارى اجابت و امتثال فرمان خدا است.

٥٥٨٧ ٦- الطّاعة أحرز عتاد. ١ ١٣٢ فرمانبردارى حق تعالى محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٥٨٨ ٧- الطّاعة غنيمة الاكياس. ١ ١٣٦ فرمانبردارى خداوند غنيمت زيركان است.

٥٥٨٩ ٨- الطّاعة متجر رابح. ١ ١٥٥ فرمانبردارى تجارتى است سودمند.

٥٥٩٠ ٩- الطّاعة همّة الاكياس. ١ ١٦٢ فرمانبردارى همّت و هدف زيركان است.

٥٥٩١ ١٠- الطّاعة أقوى حرز. ١ ١٦٣ فرمانبردارى خدا محكم‏ترين نگهبان است.

٥٥٩٢ ١١- الطّاعة ابقى عزّ. ١ ١٩٠ فرمانبردارى خدا ماندنى‏ترين عزّت است.

٥٥٩٣ ١٢- الطّاعة عزّ المعسر. ١ ٢٦٥ فرمانبردارى خداوند، عزّت انسان پريشان حال است.

٥٥٩٤ ١٣- الطّاعة تستدرّ المثوبة. ١ ٢٦٨ فرمانبردارى ريزان گرداند پاداش نيك پروردگار را.

٥٥٩٥ ١٤- الطّاعة تعظيم الإمامة. ١ ٢٧٥ فرمانبردارى خداوند بزرگداشت مقام امامت است.

٥٥٩٦ ١٥- الطّاعة تطفئ غضب الرّبّ.

١ ٣٢٦ فرمانبردارى، خشم پروردگار را فرو نشاند.

٥٥٩٧ ١٦- العزيز من اعتزّ بالطّاعة. ١ ٣٣٥ عزيز حقيقى كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند عزّت يافته است.

٥٥٩٨ ١٧- اخو العزّ من تحلّى بالطّاعة.

١ ٣٤٧برادر، عزّت (و قرين آن) كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند زيور گرفته است.

٥٥٩٩ ١٨- العمل بطاعة اللَّه أربح. ١ ٣٤٩ عمل به فرمانبردارى خداوند سودمندتر است.

٥٦٠٠ ١٩- الطّاعة للَّه اقوى سبب. ١ ٣٦٩ فرمانبردارى خداوند محكم‏ترين وسيله است.

٥٦٠١ ٢٠- العمل بطاعة اللّه اربح، و لسان الصّدق ازين و انجح. ٢ ٦٧ عمل به فرمانبردارى خدا سودمندتر، و زبان راستگو آراسته‏تر و پيروزمندتر است.

٥٦٠٢ ٢١- الطّاعة جنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول. ٢ ٦٩ فرمانبردارى سپر رعيّت و عدل و داد سپر دولتهاست. ٥٦٠٣ ٢٢- المؤمن على الطّاعات حريص و عن المحارم عفيف. ٢ ١٠٧ مؤمن چنان است كه بر اطاعتها حريص، و از محرمات پاكدامن و عفيف است.

٥٦٠٤ ٢٣- الطّاعة و فعل البرّ هما المتجر الرّابح. ٢ ١٥٣ فرمانبردارى خداوند و كار نيك اين هر دو تجارتى است سودمند.

٥٦٠٥ ٢٤- اطع تغنم. ٢ ١٦٨ فرمانبردارى كن تا غنيمت يابى.

٥٦٠٦ ٢٥- اطع تربح. ٢ ١٧١ اطاعت خدا كن تا سود برى.

٥٦٠٧ ٢٦- اكرم نفسك ما اعانتك على طاعة اللّه. ٢ ١٨٧ گرامى بدار نفس خود را تا زمانى كه يارى دهد تو را بر فرمانبردارى خداوند.

٥٦٠٨ ٢٧- اتّق اللّه بطاعته و اطع اللّه بتقواه. ٢ ٢٠١ تقواى الهى داشته باش به وسيله فرمانبردارى او، و فرمانبردارى خدا كن به وسيله تقواى او.

٥٦٠٩ ٢٨- اطيعوا اللّه حسب ما امركم به و رسله. ٢ ٢٤٠ فرمانبردارى خدا كن بدانگونه كه او و پيامبرانش به تو دستور داده‏اند.

٥٦١٠ ٢٩- اطع اللّه فى جمل امورك فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء، و الزم الورع. ٢ ٢١١ فرمانبردارى خدا كن در همه كارهاى خود كه به راستى فرمانبردارى خداوند از هر چيز برتر است، و ملازم ورع و پارسايى باش.

٥٦١١ ٣٠- اطع اللّه سبحانه فى كلّ حال و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه طرفة عين و الزم الاستغفار. ٢ ٢٢٤ فرمانبردار خداى سبحان باش در هر حال، و دلت را از ترس و اميد او به اندازه چشم بر هم زدنى خالى مكن، و ملازم استغفار و آمرزشخواهى باش.

٥٦١٢ ٣١- اشغلوا انفسكم بالطّاعة و ألسنتكم بالذّكر و قلوبكم بالرّضا فيما احببتم و كرهتم. ٢ ٢٤٣ جانهاى خود را مشغول كنيد به فرمانبردارى خدا، و زبانهاتان را به ذكر خدا و دلهاتان را به خوشنودى از مقدرات خداوند در آنچه دوست داريد و ناخوش داريد.

٥٦١٣ ٣٢- استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. ٢ ٢٤٩ نعمت‏هاى خدا را بر خويشتن تمام و كامل كنيد به وسيله صبر بر طاعت و فرمانبردارى خدا، و نگهدارى آنچه را كه كتاب خدا نگهدارى آن را از شما خواسته است.

٥٦١٤ ٣٣- اعقل النّاس اطوعهم للّه سبحانه. ٢ ٤٢٨ عاقل‏ترين مردم فرمانبردارترين آنهاست از خداى سبحان.

٥٦١٥ ٣٤- اعقلكم اطوعكم. ٢ ٣٦٩ عاقل‏ترين شما فرمانبردارترين شما است.

٥٦١٦ ٣٥- اشرف الاعمال الطّاعة. ٢ ٣٨٣ شريف‏ترين عملها فرمانبردارى خدا

است.

٥٦١٧ ٣٦- انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه. ٢ ٤٢٤ خيرخواه‏ترين مردم براى نفس خويش فرمانبردارترين آنها است براى پروردگار خويش.

٥٦١٨ ٣٧- اجدر النّاس برحمة اللّه اقومهم بالطّاعة. ٢ ٤٣٦ شايسته‏ترين مردم به رحمت خدا پايدارترين آنها است در فرمانبردارى خدا.

٥٦١٩ ٣٨- احبّ العباد الى اللَّه اطوعهم له. ٢ ٤٣١ محبوب‏ترين بندگان در پيشگاه خداوند فرمانبردارترين آنهاست از وى.

٥٦٢٠ ٣٩- احقّ من تطيعه من لا تجد منه بدّا، و لا تستطيع لامره ردّا. ٢ ٤٤٤ شايسته‏ترين كسى كه بايد فرمانش را ببرى كسى است كه از او چاره‏اى ندارى، و ردّ فرمان او نتوانى (يعنى خداوند متعال).

٥٦٢١ ٤٠- احقّ من اطعته من امرك بالتّقى و نهاك عن الهوى. ٢ ٤٤٦ شايسته‏ترين كسى كه بايد اطاعتش كنى، كسى است كه تو را دستور به تقوا داده و از پيروى هواى نفس باز داشته است.

٥٦٢٢ ٤١- انّ اسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض. ٢ ٤٩٠ به راستى كه نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه او را از نفس و درون خويش براى اطاعت خداوند درخواستى باشد.

٥٦٢٣ ٤٢- انّ المغبون من غبن عمره، و انّ المغبوط من انفذ عمره فى طاعة اللّه.

٢ ٥٢٥ به راستى كه مغبون كسى است كه در مورد عمر خويش مغبون باشد، و «مغبوط» يعنى كسى كه مورد غبطه و آرزوى ديگران است، كسى است كه عمر خويش را در راه اطاعت و فرمانبردارى خداوند به پايان رسانده است.

٥٦٢٤ ٤٣- انّ اللّه سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة.

٢ ٥٣٢به راستى كه خداى سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده، در آنجا كه ناتوانان (در عمل) تقصير در اطاعت كنند.

٥٦٢٥ ٤٤- انّ ولىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته.

٢ ٥٠٥ به راستى كه دوستدار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه فرمانبردارى خدا كند، اگر چه نسب او با آن حضرت دور باشد.

٥٦٢٦ ٤٥- انّ من بذل نفسه فى طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة و صفقته رابحة غانمة. ٢ ٥٦٥ به راستى آن كسى كه نفس خويش را در راه فرمانبردارى خدا و پيامبرش بذل كرده و بخشيده، داراى نفسى رستگار و سالم است، و تجارتى سودمند و پر غنيمت كرده است.

٥٦٢٧ ٤٦- ان كنت حريصا على طلب المضمون لك، فكن حريصا على اداء المفروض عليك. ٣ ٦ اگر حريص هستى بر جستن آنچه رسيدنش براى تو ضمانت شده است، (يعنى رزق و روزى تو) پس حريص نيز باش براى انجام آنچه بر تو واجب شده است.

٥٦٢٨ ٤٧- انّك ان اطعت اللّه نجاك و اصلح مثواك. ٣ ٥٦ به راستى تو اگر اطاعت خدا كنى نجات دهد تو را و جايگاهت را اصلاح كند.

٥٦٢٩ ٤٨- آفة الرّعيّة مخالفة الطّاعة.

٣ ١٠٤ آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى كردن (از والى و زمامدار) است.

٥٦٣٠ ٤٩- اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة. ٣ ١٣٥ هرگاه در طلب عزّت بودى، آن را به وسيله فرمانبردارى خدا بجوى.

٥٦٣١ ٥٠- اذا قويت فاقو على طاعة اللَّه سبحانه. ٣ ١٤٠ هرگاه نيرومند شدى نيروى خود را در راه فرمانبردارى خداى سبحان صرف كن.

٥٦٣٢ ٥١- اذا اخذت نفسك بطاعة اللَّه اكرمتها، و ان ابتذلتها فى معاصيه اهنتها. ٣ ١٤٣ هرگاه به كار گرفتى نفس خود را در راه فرمانبردارى خدا، گرامى‏اش داشته‏اى، و اگر به پستى و خوارى نافرمانى‏هاى خدا واداشتى آن را پست و سبك كرده‏اى.

٥٦٣٣ ٥٢- بالطّاعة يكون الاقبال. ٣ ٢١٣ اقبال و بخت بلند، به فرمانبردارى خدا است.

٥٦٣٤ ٥٣- بالطّاعة يكون الفوز. ٣ ٢١٤ رستگارى به اطاعت خداست.

٥٦٣٥ ٥٤- بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقين.

٣ ٢٣٠ نزديك شدن بهشت به پرهيزكاران، به فرمانبردارى خداست.

٥٦٣٦ ٥٥- بحسن الطّاعة يعرف الاخيار.

٣ ٢٣٦ به خوب فرمانبردارى كردن، نيكان شناخته شوند.

٥٦٣٧ ٥٦- بادر الطّاعة تسعد. ٣ ٢٤١ به فرمانبردارى خدا مبادرت كن تا نيكبخت شوى.

٥٦٣٨ ٥٧- توسّل بطاعة اللّه تنجح. ٣ ٢٧٦ به فرمانبردارى خدا توسل جوى تا پيروز شوى.

٥٦٣٩ ٥٨- تمسّك بطاعة اللَّه يزلفك. ٣ ٢٧٧ به فرمانبردارى خدا تمسّك جوى تا تو را به خدا نزديك كند.

٥٦٤٠ ٥٩- ثمرة الطّاعة الجنّة. ٣ ٣٢٦ ميوه اطاعت و فرمانبردارى خدا، بهشت است.

٥٦٤١ ٦٠- ثواب اللَّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. ٣ ٣٤٨ پاداش نيك خدا از آن فرمانبرداران است و كيفر و عقاب او از آن نافرمانان.

٥٦٤٢ ٦١- ثابروا على الطّاعات و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم. ٣ ٣٥٢

مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد به سوى انجام كارهاى نيك، و دورى گزينيد از بدى‏ها، و پيشى گيريد به سوى انجام كارهاى نيك، و از ارتكاب محرمات الهى اجتناب كنيد.

٥٦٤٣ ٦٢- جوار اللَّه مبذول لمن اطاعه و تجنّب مخالفته. ٣ ٣٦٠ همسايگى رحمت و عنايت خداى تعالى در اختيار كسى است كه او را فرمانبردارى كرده و از مخالفت با او دورى كند.

٥٦٤٤ ٦٣- جمال العبد الطّاعة. ٣ ٣٦٣ زيبايى بنده به اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٤٥ ٦٤- دوام الطّاعات و فعل الخيرات و المبادرة الى المكرمات من كمال الايمان و افضل الاحسان.

٤ ٢٠ دوام فرمانبردارى حق، و انجام كارهاى نيك، و پيشى گرفتن به خصلتهاى گرامى از كمال ايمان و از برترين احسانهاست.

٥٦٤٦ ٦٥- ذلّل نفسك بالطّاعة و حلّها بالقناعة، و خفّض فى الطّلب و اجمل فى المكتسب. ٤ ٣٩ نفس خويش را به وسيله فرمانبردارى رام گردان، و به قناعت بياراى، و در طلب روزى آسان بگير، و در كسب و كار ميانه‏رو باش (و حرص نزن).

٥٦٤٧ ٦٦- درك الخيرات بلزوم الطّاعات. ٤ ٢٣ دريافت و درك خيرات و نيكى‏ها به ملازمت انجام طاعات الهى است.

٥٦٤٨ ٦٧- راكب الطّاعة مقيله الجنّة.

٤ ٨٥ كسى كه بر مركب اطاعت حق سوار است خوابگاه او بهشت است.

٥٦٤٩ ٦٨- زكاة الصّحّة السّعى فى طاعة اللَّه. ٤ ١٠٦ زكات سلامتى، تلاش و كوشش در طاعت الهى است.

٥٦٥٠ ٦٩- زر فى اللَّه اهل طاعته و خذ الهداية من اهل ولايته. ٤ ١١٣ فرمانبرداران را در راه خدا ديدار كن، و

هدايت و راهنمايى را از اهل ولايت خدا فرا گير.

٥٦٥١ ٧٠- صابروا انفسكم على فعل الطّاعات، و صونوها عن دنس السّيّئات، تجدوا حلاوة الايمان.

٤ ٢٢٤ به شكيبايى و صبر واداريد نفسهاى خود را براى انجام طاعتهاى الهى، و نگه داريد آنها را از چركى بديها تا حلاوت و شيرينى ايمان را بيابيد.

٥٦٥٢ ٧١- طوبى لمن حافظ على طاعة ربّه. ٤ ٢٣٨ خوشا به حال كسى كه بر طاعت پروردگار خود محافظت و نگهبانى دارد.

٥٦٥٣ ٧٢- طوبى لمن وفّق لطاعته و بكى على خطيئته. ٤ ٢٤٠ خوشا به حال كسى كه موفق به طاعت پروردگار گشته، و بر گناه خويش گريسته است.

٥٦٥٤ ٧٣- طوبى لمن وفّق لطاعته و حسنت خليقته و احرز امر آخرته.

٤ ٢٤٤ خوشا به حال كسى كه موفق به فرمانبردارى پروردگار گشته، و خلق و خوى خويش را نيكو كرده، و كار آخرت خود را فراهم كرده است.

٥٦٥٥ ٧٤- طوبى لعين هجرت فى طاعة اللَّه غمضها. ٤ ٢٤٨ خوشا به حال ديده و چشمى كه در راه اطاعت خدا پوشيدن و بستن خود را ترك كرده است.

٥٦٥٦ ٧٥- طاعة اللَّه سبحانه لا يحوزها الّا من بذل الجدّ و استفرغ الجهد. ٤ ٢٥٤ فرمانبردارى خداى سبحان را درنيابد مگر آن كس كه بذل كند تلاش خود را و به كار برد كوشش خود را.

٥٦٥٧ ٧٦- طاعة اللَّه مفتاح كلّ سداد و صلاح كلّ فساد. ٤ ٢٥٥ فرمانبردارى خداوند كليد هر كار درست و اصلاح كننده هر كار فاسد و تباهى است.

٥٦٥٨ ٧٧- طاعة اللَّه سبحانه اعلى عماد و اقوى عتاد. ٤ ٢٥٥

طاعت خداى سبحان بلندترين ستون و محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٦٥٩ ٧٨- ظلّ اللَّه سبحانه فى الآخرة مبذول لمن اطاعه فى الدّنيا. ٤ ٢٧٦ سايه لطف و عنايت خداى سبحان در آخرت عطا گردد به كسى كه در دنيا از او فرمانبردارى نموده است.

٥٦٦٠ ٧٩- عليك بطاعة من لا تعذر بجهالته. ٤ ٢٩٠ بر تو باد به اطاعت و فرمانبردارى كسى كه معذور نيستى در نادانى شناخت او. ٥٦٦١ ٨٠- عليك بطاعة اللَّه سبحانه فانّ طاعة اللَّه فاضلة على كلّ شي‏ء. ٤ ٢٩٣ بر تو باد به فرمانبردارى خداى سبحان كه به راستى فرمانبردارى خداوند افزون است بر هر چيز.

٥٦٦٢ ٨١- على قدر العقل تكون الطّاعة.

٤ ٣١٢ به اندازه عقل است اطاعت پروردگار.

٥٦٦٣ ٨٢- غاية العبادة الطّاعة. ٤ ٣٧١ نهايت عبادت اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٦٤ ٨٣- فى الطّاعة كنوز الارباح.

٤ ٣٩٤ در اطاعت حق تعالى است گنجهاى سود.

٥٦٦٥ ٨٤- فضائل الطّاعات تنيل رفيع المقامات. ٤ ٤٢٧ افزونى‏هاى (پاداش) طاعتها مى‏رساند انسان را به جايگاههاى بلند.

٥٦٦٦ ٨٥- كلّ مطيع مكرّم. ٤ ٥٢٧ هر فرمانبردارى مورد اكرام و گرامى است.

٥٦٦٧ ٨٦- كن مطيعا للَّه سبحانه و بذكره آنسا، و تمثّل فى حال تولّيك عنه اقباله عليك، يدعوك الى عفوه و يتغمّدك بفضله. ٤ ٦١٥ فرمانبردار خداى سبحان باش و به ياد او انس گير، و مجسّم كن در حال پشت كردن از او صورت روى آوردن خدا را به‏

سوى تو، كه تو را به گذشت خويش مى‏خواند و به فضل خويش مى‏پوشاند.

٥٦٦٨ ٨٧- لو لم يرغّب اللَّه سبحانه فى طاعته، لوجب ان يطاع رجاء رحمته.

٥ ١١٧ اگر خداى سبحان مردم را به فرمانبردارى خويش ترغيب و تشويق نمى‏كرد، باز هم واجب بود اطاعت او به خاطر اميد به مهر و رحمتش.

٥٦٦٩ ٨٨- من اطاع ربّه ملك. ٥ ١٤٦ كسى كه پروردگار خود را اطاعت كند مالك سعادت و نيكبختى گردد.

٥٦٧٠ ٨٩- من يطع اللَّه يفز. ٥ ١٤٦ كسى كه اطاعت خدا كند رستگار شود.

٥٦٧١ ٩٠- من اطاع اللَّه استنصر. ٥ ١٦٦ كسى كه اطاعت خدا كند از خدا يارى جسته است.

٥٦٧٢ ٩١- من اطاع اللَّه جلّ امره. ٥ ١٧٠ كسى كه اطاعت خدا كند كارش بالا گيرد و بزرگ شود.

٥٦٧٣ ٩٢- من اطاع امرك اجلّ قدرك.

٥ ٢٢٦ كسى كه دستور تو را اطاعت كند قدر و ارزش تو را بزرگ گردانده است.

٥٦٧٤ ٩٣- من عمل بطاعة اللَّه كان مرضيّا. ٥ ٢٦٦ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مورد خوشنودى پروردگار است.

٥٦٧٥ ٩٤- من اطاع اللَّه علا امره. ٥ ٢٨٠ كسى كه از خدا اطاعت كند كارش بلند گردد.

٥٦٧٦ ٩٥- من عمل بطاعة اللَّه ملك. ٥ ٢٨٢ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مالك گردد (سعادت و آخرت را).

٥٦٧٧ ٩٦- من اطاع اللَّه لم يشق ابدا.

٥ ٢٨٣ كسى كه از خدا اطاعت كند هيچ‏گاه بدبخت نشود.

٥٦٧٨ ٩٧- من تقرّب الى اللَّه بالطّاعة أحسن له الحباء. ٥ ٢٨٨ كسى كه تقرّب و نزديكى جويد به درگاه خدا به وسيله اطاعت او، خداوند بخشش‏

و عطاى او را نيكو كند.

٥٦٧٩ ٩٨- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ و قوى. ٥ ٢٩١ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند عزيز و نيرومند گردد.

٥٦٨٠ ٩٩- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ نصره. ٥ ٢٩٩ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند، نيرومند باشد يارى‏اش (از طرف خداوند).

٥٦٨١ ١٠٠- من اهمل العمل بطاعة اللَّه ظلم نفسه. ٥ ٣١٦ كسى كه در عمل كردن به طاعت خداوند اهمال كارى و سهل‏انگارى كند به خويشتن ستم كرده است.

٥٦٨٢ ١٠١- من صبر على طاعة اللَّه عوّضه اللَّه سبحانه خيرا ممّا صبر عليه. ٥ ٣٣١ كسى كه صبر و شكيبايى كند بر فرمانبردارى خداوند، خداى سبحان عوض دهد او را بهتر از آنچه بر آن صبر و شكيبايى ورزيده است.

٥٦٨٣ ١٠٢- من اتّخذ طاعة اللَّه سبيلا فاز بالّتى هى اعظم. ٥ ٣٧٤ كسى كه فرمانبردارى خداى را فرا راه خود برگيرد، و انتخاب كند، به بزرگترين نيكبختى رسيده و سعادت يافته است.

٥٦٨٤ ١٠٣- من اتّخذ طاعة اللَّه بضاعة، اتته الارباح من غير تجارة. ٥ ٣٨٥ كسى كه طاعت خدا را سرمايه خويش گرداند، سودها بدون تجارت به نزدش آيد.

٥٦٨٥ ١٠٤- من سرّه الغنى بلا مال و العزّ بلا سلطان، و الكثرة بلا عشيرة، فليخرج من ذلّ معصية اللَّه الى عزّ طاعته، فانّه واجد ذلك كلّه. ٥ ٣٩٠ كسى كه توانگرى و بى‏نيازى خواهد بدون مال و ثروت، و عزّت خواهد بدون سلطنت و پادشاهى، و زيادى و فزونى افراد وابسته به خود را خواهد بدون داشتن عشيره و فاميل، بايد از خوارى نافرمانى خدا به در آيد، به سوى عزّت فرمانبردارى او، كه با اين كار، همه آنها را يافته است.

٥٦٨٦ ١٠٥- من اطاع اللَّه سبحانه لم يضرّه من اسخط من النّاس. ٥ ٤٠٠ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند زيانش نرساند كسى كه او را در اين راه خشمگين كرده است.

٥٦٨٧ ١٠٦- من عمل بطاعة اللَّه سبحانه لم يفته غنم و لم يغلبه خصم. ٥ ٤٠٥ كسى كه عمل كند به طاعت خداى سبحان، هيچ سود و نفعى از او فوت نشود، و هيچ دشمنى بر او چيره نگردد.

٥٦٨٨ ١٠٧- من بادر الى مراضى اللَّه سبحانه و تأخّر عن معاصيه، فقد اكمل الطّاعة. ٥ ٤٣١ كسى كه پيشى گيرد بدانچه موجب خوشنودى خداى سبحان است و از نافرمانى‏هاى خدا واپس رود، به حقيقت كه فرمانبردارى را به كمال رسانده است.

٥٦٨٩ ١٠٨- من اطاع اللَّه اجتباه. ٥ ٤٤٥ كسى كه از خدا اطاعت كند، خدا او را برگزيند.

٥٦٩٠ ١٠٩- من كرم النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٢٩ از بزرگوارى نفس است عمل به طاعت خداوند.

٥٦٩١ ١١٠- من المروّة طاعة اللَّه و حسن التّقدير. ٦ ٢٢ از جوانمردى است فرمانبردارى خدا و خوب اندازه‏گيرى كردن زندگى.

٥٦٩٢ ١١١- من افضل الاعمال اكتساب الطّاعات. ٦ ٣٣ از برترين عملها به دست آوردن طاعتهاى الهى است.

٥٦٩٣ ١١٢- من تقوى النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٤٤ از پرهيزكارى نفس است عمل به طاعت الهى.

٥٦٩٤ ١١٣- ما تزيّن متزيّن بمثل طاعة اللَّه. ٦ ٥٧ هيچ آراسته به زيورى خود را نياراسته به چيزى همانند فرمانبردارى خدا.

٥٦٩٥ ١١٤- ما من شي‏ء من طاعة اللَّه سبحانه يأتي الّا فى كره. ٦ ٩٩

هيچ چيزى از طاعت خداى سبحان نيست كه بيايد بر انسان جز از روى ناخوشنودى. ٥٦٩٦ ١١٥- ملاك كلّ خير طاعة اللَّه سبحانه. ٦ ١٢٠ ملاك و معيار هر كار نيك و خيرى اطاعت و فرمانبردارى خداى سبحان است (يعنى انجام دادن آن به خاطر فرمان خدا).

٥٦٩٧ ١١٦- ملازمة الطّاعة خير عتاد.

٦ ١٣٥ ملازمت با فرمانبردارى خدا بهترين تكيه‏گاه است.

٥٦٩٨ ١١٧- نعم الوسيلة الطّاعة. ٦ ١٦٦ فرمانبردارى خدا خوب وسيله‏اى است.

٥٦٩٩ ١١٨- نعم الطّاعة الانقياد و الخضوع. ٦ ١٦٧ خوب طاعتى است انقياد (گردن نهادن) و خضوع و فروتنى در پيشگاه خداوند.

٥٧٠٠ ١١٩- نال الفوز من وفّق للطّاعة.

٦ ١٨٢ به رستگارى رسيده كسى كه موفق به اطاعت حق گرديده است.

٥٧٠١ ١٢٠- نظام المروّة فى مجاهدة اخيك على طاعة اللَّه سبحانه و صدّه عن معاصيه، و ان يكثر على ذلك ملامه. ٦ ١٨٤ نظام و رشته پيوند مردى و مردانگى در اين است كه با برادر خود در راه طاعت خداى سبحان پيكار كنى، و او را از نافرمانى‏هاى خداوند بازدارى، و او را در اين باره بسيار سرزنش كنى.

٥٧٠٢ ١٢١- هدى من اطاع ربّه و خاف ذنبه. ٦ ١٩٣ به هدايت و راه راست رسيده كسى كه اطاعت پروردگار خود كند و از گناه خويش بترسد.

٥٧٠٣ ١٢٢- وقّوا انفسكم من عذاب اللَّه بالمبادرة الى طاعة اللَّه. ٦ ٢٣٥ نگاه داريد خود را از عذاب خداوند به وسيله پيشى جستن به سوى طاعت خداوند.

٥٧٠٤ ١٢٣- لا تعتذر من امر اطعت اللَّه سبحانه فيه فكفى بذلك منقبة. ٦ ٣٠٥ هيچ گاه از كارى كه در آن فرمانبردارى خداى سبحان را انجام داده‏اى عذرخواهى نكن كه همين كار در منقبت و مباهات تو كافى است.

٥٧٠٥ ١٢٤- لا عزّ كالطّاعة. ٦ ٣٤٩ عزتى همچون فرمانبردارى خدا نيست.

٥٧٠٦ ١٢٥- لا رأى لمن لا يطاع. ٦ ٣٩٣ كسى را كه فرمانش نبرند رأى و انديشه ندارد.

٥٧٠٧ ١٢٦- لا عزّ الّا بالطّاعة. ٦ ٣٩٣ عزتى نيست جز به اطاعت خداوند.

٥٧٠٨ ١٢٧- لا ينجع تدبير من لا يطاع.

٦ ٤١٤ سود ندهد تدبير كسى كه فرمانش نبرند.

٥٧٠٩ ١٢٨- لا يسعد امرء الّا بطاعة اللَّه سبحانه و لا يشقى امرء الّا بمعصية اللَّه. ٦ ٤١٧ نيكبخت نشود كسى مگر به وسيله اطاعت خداى سبحان، و بدبخت نشود كسى مگر به نافرمانى خداوند.

٥٧١٠ ١٢٩- ينبغي للعاقل ان لا يخلو فى كلّ حالة عن طاعة ربّه و مجاهدة نفسه. ٦ ٤٤٠ براى شخص خردمند و عاقل شايسته است كه بيكار نباشد در هر حالى از اطاعت پروردگار خود و پيكار كردن با نفس خويش.

٥٧١١ ١٣٠- ينبغي للمؤمن ان يلزم الطّاعة و يلتحف الورع و القناعة. ٦ ٤٤٠ براى مؤمن شايسته است كه ملازم فرمانبردارى خدا باشد، و بپوشد جامه پرهيزكارى و قناعت را.

٥٧١٢ ١٣١- لا تطيعوا الادعياء الّذين شربتم بصفوكم كدرهم و خططتم بصحّتكم مرضهم و ادخلتم فى حقّكم‏

باطلهم. ٦ ٢٧٩ از «ادعياء» همانها كه معلوم نيست پدرشان كيست و جامه اسلام را به تن پوشيده‏اند و نفاق و دورويى را پيشه كرده‏اند اطاعت نكنيد، از آنها كه جام پاك قلبتان را در اختيار آب تيره نفاقشان قرار داده‏ايد، از آنها كه تندرستى خويش را با بيمارى آنها آميخته‏ايد (و ايمان خالص خويش را به انفاق آنها مخلوط ساخته‏ايد) و باطلشان را در حق خود راه داده‏ايد.

باب الطاقة (توانايى)

٥٧١٣ ١- من كلّفك ما لا تطيق فقد افتاك فى عصيانه. ٥ ٤٥٢ كسى كه به تو تكليف كند چيزى را كه توان و طاقت آن را ندارى، فتوى و دستور نافرمانى خويش را به تو داده و صادر كرده است.

باب الطيش (سبكى)

٥٧١٤ ١- الطّيش ينكّد العيش. ١ ٢٠٠ سبكى و سبكسرى (در هنگام خشم يا غير آن) زندگى را سخت و دشوار سازد.

حرف «الظاء»

باب الظفر (پيروزى)

٥٧١٥ ١- الظّفر شافع المذنب. ١ ٧٥ پيروز شدن بر گنهكار شفيع و واسطه او است. ٥٧١٦ ٢- لا تبطرنّ بالظّفر فانّك لا تأمن ظفر الزّمان بك. ٦ ٢٩١ سرمست پيروزى مشو كه از پيروز شدن زمانه بر تو در امان نخواهى بود.

٥٧١٧ ٣- كفى بالظّفر شافعا للمذنب.

٤ ٥٧٩ پيروز شدن براى شفاعت گنهكار كافى است.

٥٧١٨ ٤- من تأيّد فى الأمور ظفر ببغيته.

٥ ٣١٥ هر كس در كارها (از طرف خداوند) تأييد و يارى شود به هدف و آرمان خود خواهد رسيد.

29 مقام رضا و استقامت على عليه‌السلام  

ابوموسى ضریر مى گوید: امام كاظم عليه‌السلام فرمود: من به پدرم امام صادق عليه‌السلام گفتم: (مگر امیر مؤمنان على عليه‌السلام نویسنده وصیت، و پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیكته كننده آن، و جبرییل و فرشتگان مقرب، گواه بر آن نبودند؟! ).

امام صادق: آرى همان گونه بود كه گفتى، ولى هنگام رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیتى از جانب خداوند در طومارى مهر كرده از آسمان به زمین آمد، آن طومار را جبرییل همراه فرشتگان امین الهى نزد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند، جبرییل به آن حضرت عرض كرد: (اى محمد! بفرما هركس در حضورت هست بیرون رود، جز وصى تو على عليه‌السلام كه بماند و او طومار وصیت را از ما بگیرد، و ما را گواه بگیرد، و خودش ضامن (اجراى) آن گردد.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همه حاضران در خانه بیرون رفتند، جز على عليه‌السلام ، كه در خانه ماند، و فاطمه عليها‌السلام در بین در و پرده بود.

در این هنگام، جبرییل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین گفت:

  (اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند، و مى فرماید، این همان طومار است كه (در شب معراج) با تو پیمان بستم و خودم گواه بودم و فرشتگان را گواه گرفتم، با اینكه تنها گواهى خودم كافى است اى محمد! )

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه (بر اثر سنگینى وحى) لرزه بر اندام بود، به جبرییل فرمود: (پروردگار من، خودش سلام (سالم از هر نقص و عیب) است و سلام از جانب او است، و به سوى او باز مى گردد، خداوند راست فرموده و مرحمت فرموده است، آن طومار را به من بده).

جبرییل آن را به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داد، و عرض كرد: آن را به على عليه‌السلام تحویل بده، و آن را بخوان، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با على عليه‌السلام آن را كلمه به كلمه خواند.

آن گاه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام فرمود: (این پیمانى است كه پروردگار با من بسته و امانت او بر من است، من آنرا رساندم و خیرخواهى كردم و ادا نمودم).

على عليه‌السلام و جبرییل و میكاییل گواهى دادند، و على عليه‌السلام ضمانت اجراى آن، و وفا به مضمون آن را به عهده گرفت تا در روز قیامت، جریان را به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دهد.

سپس طبق دستور پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آنچه در طومار مذكور نوشته شده بود آگاه شدند، و ضامن اجراى آن گشتند، سپس ‍ آن طومار با چند مهر طلاى دست نخورده، مهر گردید و به على عليه‌السلام تحویل داده شد...

امام كاظم عليه‌السلام فرمود: در آن طومار آسمانى، سنت هاى خدا و پیامبرش، و حوادثى در رابطه با ستم به امیرالمؤمنان عليه‌السلام كه بعد از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رخ مى دهد، جمله به جمله نوشته شده بود، آن گاه امام كاظم عليه‌السلام در تاءیید گفتارش، این آیه (12 سوره یس) را خواند:

انا نحن نحیى الموت و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شیى احصیناه فى امام مبین.

  (ما مردگان را زنده مى كنیم، و آنچه را از پیش فرستاده اند، و تمام آثار آنها را مى نویسیم و همه چیز را در كتاب آشكار (یا در وجود امام على عليه‌السلام احصا و ثبت كرده ایم).

سپس امام كاظم عليه‌السلام افزود: سوگند به خدا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام و فاطمه عليها‌السلام فرمود: (مگر نه این است كه: آنچه به شما وصیت كردم و اجراى آن را به شما دستور دادم، فهمیدید و پذیرفتید؟ ).

آنها عرض كردند: (آرى پذیرفتم، و در برابر حوادث ناگوارى كه بر ما وارد مى گردد صبر و استقامت خواهیم نمود).

جالب اینكه: در ذیل این ماجرا آمده: على عليه‌السلام فرمود: سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، من از شخص جبرییل شنیدم كه به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفت: (اى محمد! به على عليه‌السلام بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسولش است دریده مى شود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگین مى گردد).

تا این سخن را از امین وحى شنیدم، فریادى زدم و به رو به زمین افتادم و گفتم: (آرى راضى به رضاى الهى هستم، اگر چه همه این ناگوارى ها رخ دهد، همه نیش ها را در راه اسلام، نوش خواهم كرد! ) (32)

به این ترتیب، على عليه‌السلام از همه حوادث آینده خبر داشت، و با كمال استقامت، خود را براى حفظ اسلام، آماده ساخت، و رگبار تیرهاى تلخ حوادث را به جان خرید، و آگاهانه خود را سپر اسلام نمود.

__________________________

32- باب ان الائمة لا یفعلوا شیئا... حدیث 4، ص 281، ج 1. (باتلخیص كامل).

30 دعوت كردن على عليه‌السلام به صبر

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر بیمارى به حضرت امیر عليه‌السلام خطاب كرده و گفت: یا على! عایشه و حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من، و عایشه با لشكریانش بر تو خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنها در عداوت با تو مثل یكدیگر خواهند بود، یا على در آن وقت چه خواهى كرد؟

حضرت امیر عليه‌السلام گفت: یا رسول الله! اگر چنین كنند اول از كتاب خدا حجت بر ایشان تمام كنم، اگر قبول نكنند سنت تو را و آن چه در بیان وجوب اطاعت من و لزوم حق من فرموده اى بر ایشان حجت خواهم كرد، اگر قبول نكنند خدا را و تو را بر ایشان گواه خواهم گرفت و با ایشان قتال خواهم كرد. حضرت فرمود: یا على! قتال كن و شتر عایشه را پى كن و پروا مكن، پس گفت: خداوندا تو گواه باش.

پس فرمود: یا على! چون چنین كنند، ایشان را طلاق بگو و از من بیگانه گردان كه هر دو بیگانه اند از من در دنیا و عقبى، و پدرهاى ایشان شریكند با ایشان در عمل ایشان. پس گفت: یا على! صبر كن بر ستم ظالمان، به درستى كه كفر و ارتداد و نفاق رو خواهد آورد به سوى مردم با خلافت ابوبكر، و عمر از او بدتر و ستمكارتر خواهد بود، و همچنین سوم ایشان عثمان، چون او كشته شود براى تو جمع خواهند شد گروهى از شیعیان كه با ایشان جهاد خواهى كرد با ناكثان و قاسطان و مارقان، نفرین و لعنت كن بر ایشان كه ایشان و شیعیان و دوستان ایشان احزاب كفر و نفاقند. (33) چون شب شد باز على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام را طلبید و فرمود كه در خانه را بستند كه كسى به غیر ایشان نیاید.

__________________________

33- بحارالانوار، 22/488.

31 وصیت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن شبى كه رحلت فرمودند به على عليه‌السلام فرمود: یا على! كاغذ و دواتى حاضر كن، آن گاه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیتش را دیكته كرد تا به این موضع رسید كه فرمود: یا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو یا على اول دوازده امامى، خداوند تو را در آسمانش على و مرتضى و امیرالمؤمنین، و صدیق اكبر، و فاروق اعظم، و ماءمون مهدى نامیده، پس این اسامى براى كسى غیر از تو شایسته نیست یا على! تو وصى منى بر اهل بیت من، و زنده و مرده شان، بر زن هاى من، هر یك از همسرانم را باقى گذاشتى فرداى قیامت مرا ندیده و من او را نخواهم دید، و تو پس از من خلیفه من بر امتم مى باشى، هرگاه زمان وفاتت رسید این وصیت را به فرزندم حسن بر وصول (نیكوكار و بسیار پیوند كننده بین دوست و دشمن یا نسبت به خویشاوندان) تسلیم كن. (34)

__________________________

34- اثبات الهداة، ج 2، ص 465 464.

32 وصیت پیامبر به على عليه‌السلام  

سید ابن طاووس از حضرت امام موسى عليه‌السلام روایت كرده است كه: امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام وفات مرا طلبید و خانه را خلوت كرد، جبرییل و میكاییل عليه‌السلام در آن جا بودند، من صداى ایشان را مى شنیدم و ایشان را نمى دیدم.

پس حضرت رسول نامه وصیت الهى را از جبرییل گرفت به من داد و امر كرد كه مهر را برگرفتم و همه را خواندم، پس گفت: اینك جبرییل این را از جانب خداوند جلیل براى تو آورده است، چون خواندم همه را موافق یافتم به آنچه كه حضرت مرا وصیت كرده بود، در آن حالت حضرت رسالت بر سینه من تكیه داده بود، پس فرمود كه: بیا برابر من، و جبرییل آن حضرت رابه سینه خود چسبانید، و میكاییل در جانب راست وى نشست.

حضرت فرمود: یا على كف دستهاى خود را بر یكدیگر بچسبان، و گفت: از تو عهد مى گیرم در حضور دو امین پروردگار عالمیان جبرییل و میكاییل، تو را سوگند مى دهم به حق این دو بزرگوار كه آن چه در وصیت نامه نوشته است به عمل آورى و قبول نمایى همه را با شكیبایى و پرهیزگارى بر سنت و طریقت من، نه بر طریقت و بدعت ابوبكر و عمر، و بگیر آن چه خدا تو را عطا كرده است با دل قوى و نیت درست. پس دست مبارك خود را در میان دو دست من داخل كرد، چنان یافتم كه در میان دست من چیزى ریخته شد، پس گفت: یا على ریختم در میان دو دست تو علم و حكمت را، بر تو مخفى نخواهد بود هیچ مساءله اى و حكم و قضایى كه بر تو وارد شود، چون هنگام وفات تو شود تو نیز با وصى خود چنین كن. (35)

__________________________

35- بحارالانوار، 22/478.

پس حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: منقطع وصیت با بركت حضرت رسالت چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت عهد و پیمان محمد بن عبدالله است، به امر الهى به سوى وصایت پناه على بن ابى طالب امیرمؤمنان، در آخر وصیت نوشته بود كه گواه شدند جبرییل و میكاییل و اسرافیل بر آن چه وصیت نمود محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى على بن ابى طالب عليه‌السلام قبض نمود على وصیت را، ضامن شد كه عمل نماید به آن چه در آن نوشته است به نحوى كه ضامن شدند یوشع بن نون براى موسى بن عمران، و شمعون بن حمون براى عیسى بن مریم عليه‌السلام ، چنان چه ضامن شدند اوصیاى پیش از ایشان براى پیغمبران به آن كه محمد بهترین پیغمبران است و على بهترین اوصیاى ایشان است، و محمد على را ولى امر خلافت گردانید و عهد نمود كه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود، نه از براى على و نه از براى دیگرى، خداگواه است بر همه كس. (36)

__________________________

36- بحارالانوار، 22/481.

پس حضرت صادق عليه‌السلام گفت: چون وصیتهاى حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تمام شد گفت: یا على جواب خود را مهیا كن كه فرداى قیامت نزد حق تعالى ادا كنى، به درستى كه من در قیامت بر تو حجت خواهم گرفت به حلال و حرام و محكم و متشابه كلام خدا، به نحوى كه فرستاده است به آن چه من تو را امر كرده ام از فرایض و احكام، و امر به نیكى ها و نهى از بدى ها، و اقامه حدود خدا، پس چه جواب خواهى گفت یا على؟ حضرت امیر عليه‌السلام گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، امیدوارم به كرامتى و منزلتى كه تو را نزد خدا هست و منت ها كه خدا بر تو دارد كه، مرا یارى كند پروردگار من بر آن چه فرمودى، ثابت بدارد مرا بر سنت و طریقه تو، پس ‍ تو را نزد خدا ملاقات نمایم تقصیر و تفریط نكرده باشم، و خجلت بر جبین مبین تو ظاهر نگردانم، فداى روى تو باد روى من و روى هاى پدران و مادران من، بلكه خواهى یافت مرا پدر و مادرم فداى تو باد متابعت كننده وصیت، و طریقه سنت تو را تا زنده ام، چنان خواهى یافت هر یك از امامان فرزندان مرا.

پس حضرت امیر عليه‌السلام فرمود: چون سخن به این جا كشید، نایره حسرت در كانون سینه ام مشتعل گردید، خود را بر سینه او افكندم، و رو به روى حق جویش گذاشتم و فغان بركشیدم كه واحسرتاه، زهى وحشت و تنهایى بعد از چون تو انیسى، پدر و مادرم فداى تو باد، زهى حسرت و وحشت بر دختر بزرگوار و فرزندان بى قرار تو، یك لحظه بى لقاى غم زادى تو آرام ندارد، زهى غم جان گداز و اندوه دور و دراز بر مفارقت چون تو یار دمسازى كه بعد از تو خبرهاى آسمان از خانه ما منقطع خواهد شد، نه از جبرییل خبرى و نه از میكاییل اثرى خواهم یافت.

پس آن جناب متوجه حضرت رب الارباب گردید و مدهوش شد و زوجات مكرمات و خواتین معظمات به حجره طاهره درآمدند، صدا به نوحه و شیون بلند كردند، مهاجران و انصار از بیرون در ناله وامحمدا و واسیدا به آسمان رسانیدند.

پس آن حضرت دیده مبارك گشود، حضرت امیر عليه‌السلام را طلب نمود، چون داخل شد آن سرور را بر سینه انور خود چسبانید و گفت: اى برادرم خدا تو را بفهماند و توفیق تو را زیاده گرداند و تو را بلند آوازه سازد.

اى برادر! چون من از دنیا رحلت كنم امت غدار به كار من نپردازند، پیش ‍ از غسل و دفن من مشغول غصب خلافت گردند، تو از پى ایشان مرو، طلب حق خود مكن تا ایشان به طلب تو آیند زیرا كه مثل تو در این امت مثل كعبه است كه آن در جاى خود ثابت است و بر مردم لازم است كه از اطراف جهان به سوى آن روند، تویى علم هدایت و نور دین و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خداوندى كه مرا به راستى به سوى خلق فرستاده است سوگند یاد مى كنم كه امانت و وجوب متابعت تو را به همه رسانیده ام، اقرار و بیعت گرفتم و همگى به ظاهر اظهار انقیاد كردند، مى دانم كه وفا به آنها نخواهند كرد. چون به عالم بقا رحلت كنم، از غسل و نماز و دفن من فارغ شوى. در خانه خود بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است جمع كن، آن چه تو را به آن امر كرده ام به جاآور و از ملامت خلق پروا مكن و بر جور امت صبر كن تا به نزد آیى. (37)

__________________________

37- بحارالانوار، 22/482.

33 سنت دیرینه  

امیرمؤمنان فرمودند: هنگامى كه وصیت نامه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مطالعه كردم دیدم در بخشى از آن چنین نوشته شده است:

  (اى على! جز تو كسى در كار غسل و كفن و دفن من شركت نجوید).

به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدایت، آیا انجام دادن آن به تنهایى برایم ممكن است؟!

فرمود: دستور جبرییل است كه (بى شك) از جانب پروردگار آورده است.

پرسیدم: در صورت عجز آیا از كسى كمك بخواهم؟

فرمود: جبرییل گفته است كه: (سنت دیرینه الهى چنان بوده است كه پیامبران را جز جانشینان آنان، غسل نمى داده اند. اكنون نیز باید تداوم این سنت به دست على عليه‌السلام انجام یابد... ).

براى انجام دادن غسل من، محتاج به یارى كسى نخواهى شد، چه این كه تو را نیكو یاوران و نیكو برادرانى است!

پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت آنها چه كسانى هستند؟

فرمود: (جبرییل، میكاییل، اسرافیل، ملك الموت و اسماعیل و فرشته اى كه امور آسمان دنیا به او واگذار شده است).

در این هنگام به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم كه یاورانى كه امین پروردگارند به كمكم خواهد فرستاد. (38)

__________________________

38- مشاهدات امیرمؤمنان (ع)، ج 2، 37.

34 پیامبر در حال ارتحال  

بیمارى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت یافت و آثار ارتحال ظاهر شد و على عليه‌السلام در آن هنگام حضور داشت چون نزدیك شد روح مقدسش به آشیان جنان پرواز نماید به على عليه‌السلام فرمود: یا على سر مرا در میان دامان خود بگذار كه امر خدا در رسیده چون جان من از كالبد بیرون خرامد، آن را به دست خود بگیر و به صورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كار غسل من بپرداز و به عنوان نخستین كس بر من نماز بگذار و تا مرا در میان قبر پنهان ننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه. (39)

__________________________

39- الارشاد، ص 173 172.

35 آخرین كلمات  

امیرمؤمنان عليه‌السلام فرمودند: بیمارى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت مى گرفت و خطر لحظه به لحظه زندگى او را تهدید مى كرد.

چیزى نگذشت كه فریاد فاطمه عليها‌السلام بلند شد و مرا به داخل فرا خواند. (سراسیمه) وارد شدم، دیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار است و لحظات پایانى عمر خود را سپرى مى كند. با مشاهده آن صحنه به سختى گریستم و خوددارى از گریه به هیچ وجه ممكن نبود.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: على! گریه براى چیست؟ اینك زمان گریستن نیست، كه لحظه فراق و جدایى بین ما فرا رسیده است. برادر! تو را به خدا مى سپارم. پروردگارم مرا به سراى جاوید فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خویش را برایم برگزیده است. (من از این بابت اندوهى به دل ندارم بلكه) گریه و اندوه بى پایان من بر تو و فاطمه عليها‌السلام است. و (گویا مى بینم) پس از من او را به شهادت مى رسانند و مردم در ظلم و تعدى بر شما همدل و هماهنگ گردند!

شما را به خدا سپردم و از او خواستم كه شما را در حفظ و پناه خود بپذیرد او نیز پذیرفت و شما همچنان ودیعه من، نزد پروردگار خواهید بود . (40)

__________________________

40- بحارالانوار، ج 22، ص 490.

بخش سوم: غسل و تدفین پیامبر

36 ملایكه تسلیت دهنده على عليه‌السلام

حضرت صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عالم بقا رحلت نمود، جبرییل و ملایكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرت نازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى دیده امیرالمؤمنین عليه‌السلام را منور گردانید كه ایشان را از منتهاى آسمانها تا زمین مى دید، و ایشان یارى آن حضرت مى نمودند در غسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر شریفش را حفر مى كردند، و به خدا سوگند كه كسى به غیر از ملایكه قبر آن حضرت را نكند، تا آن كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام آن حضرت را به قبر برد، ایشان با آن حضرت داخل قبر شدند، و رسول خدا را در قبر گذاشتند. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ملایكه با سخن آمد، و حق تعالى گوش ‍ امیرالمؤمنین را شنوایى آن سخنان داد، و شنید كه حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملایكه را سفارش على عليه‌السلام مى كند، پس حضرت گریان شد و شنید كه ملایكه در جواب گفتند: ما در خدمت و كمك كردن و یارى و خیر خواهى او تقصیر نخواهیم كرد، و اوست صاحب و امام و پیشواى ما بعد از تو، پیوسته به نزد او خواهیم آمد ولیكن او به غیر این مرتبه ما را نخواهد دید و صداى ما را خواهد شنید.

چون امیرالمؤمنین عليه‌السلام به عالم قدس رحلت نمود، جبرییل و ملایكه و روح باز بر حسن و حسین عليه‌السلام نازل شدند، و ایشان ملایكه را دیدند، و واقع شد آن چه در وفات حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقع شده بود، و دیدند كه حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملایكه را در غسل و كفن و دفن امیرالمؤمنین عليه‌السلام یارى مى دهد. (41)

__________________________

41- تاریخ چهارده معصوم، ص 138 137.

37 آگاهى به همه حوداث  

على عليه‌السلام فرمود كه پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرموده بود، كه براى غسل او از چاه ( (غرس) آب تهیه كنم، آن هم به مقدار هفت مشك، و نیز فرموده بود: چون كار غسل پایان گرفت هر كه را در منزل بود، بیرون بكن و آنگاه نزدیك جنازه من بیا و دهان خود را بر دهان من بگذار و از هر چه مى خواهى پرسش كن، از رخدادها و حوادثى كه تا روز قیامت در پیش ‍ است (كه همه را به تو خواهم گفت).

من نیز چنان كردم و او هم از هر چه كه دانستنى بود پرده برداشت و از حوادث آینده تا لحظه برپایى قیامت آنچه كه مربوط به فتنه ها و آشوب ها بود آگاهم كرد. اكنون هیچ گروهى نیست جز آن كه پیروان حق آنها را از باطلشان مى شناسم. (42)

__________________________

42- بحار، ج 22، ص 517؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 192.

38 فرشتگان یارى دهنده على عليه‌السلام

على عليه‌السلام فرمودند: پیامبر گرامى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى جان به جان آفرین تسلیم كرد كه سر بر سینه من داشت. او در دست هایم جان سپرد، دستم را (به منظور تیمّن و تبرّك) بر چهره خویش كشیدم.

این، من بودم كه او را غسل دادم و فرشتگان یاریم كردند.

فقدان رسول گرامى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در و دیوار را به شیون آورد و آشنا و بیگانه را به ماتم نشاند. فرشتگان دسته دسته در رفت و آمد بودند. و گوش من حتى براى لحظه اى از سر و صداى وردها و دعاهاى آنها آسوده نبود. و این وضع همچنان تا لحظه اى كه آن حضرت را به خاك سپردم ادامه داشت. پس آیا چه كسى سزاوارتر از من به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات و ممات است؟! (43)

__________________________

43- نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 188.

39 خضر نبى  

امام على عليه‌السلام فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آماده مى شدم، همین كه بدن پاك و پاكیزه آن جناب را بر سكو نهادم، صدایى از گوشه اتاق به گوشم رسید كه گفت: (على! محمد را غسل مده، بدن پاك و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد).

از سخن او در دلم گمانى پیدا شد (اما به زودى بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: واى بر تو، تو كه هستى؟ پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را بر غسل و شستشوى خود فرمان داده است و تو از آن نهى مى كنى؟!

در همین حال آواز دیگرى با صدایى بلندتر شنیده شد كه گفت:

  (على! او را بشوى و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشك و حسدى كه بر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد، خوش ندارد كه وى با غسل و طهارت پاى بر بساط پرودرگار خویش بگذارد).

گفتم: اى صاحب صدا! از این كه او را به من معرفى كردى، خدا به تو پاداش نیك دهد، اما تو كیستى؟

گفت: من خضر نبى هستم كه براى تشییع جنازه پیغمبر خاتم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده ام. (44)

__________________________

44- مشاهدات امیرمؤمنان (ع)، ج 2، ص 55.

40 سخنان على عليه‌السلام هنگام غسل پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

على عليه‌السلام هنگام شستن پیكر پاك رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین گفت:

  (پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته اى برید كه در مرگ جز تو كس ‍ چنان ندید. پایان یافتن دعوت پیغمبران و بریدن خبرهاى آسمان. مرگت مصیبت زدگان را به شكیبایى وا داشت، و همگان را در سوگى یكسان گذاشت. و اگر نه این است كه به شكیبایى امر فرمودى و از بى تابى نهى نمودى، اشك دیده را با گریستن بر تو به پایان مى رساندیم و درد همچنان بى درمان مى ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان. و این زارى و بى قرارى در فقدان تو اندك است، لیكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و خاطر خود نگاه دار. ) (45)

ابوبكر به خلافت گزیده شد. دنیا طلبان على را واگذاردند، و از گرد او پراكنده شدند. در آن روز تنها كسى كه مى توانست به دفاع از سنت رسول برخیزد، دختر پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و تنها جایى كه داد خواست در آنجا مطرح مى شد مسجد مسلمانان.

__________________________

45- نهج البلاغه، گفتار 235.

41 غسل دهنده پیامبر

هنگامى كه على عليه‌السلام خواست بدن پاك رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل بدهد، فضل بن عباس را به كمك خود خوانده، نخست چشم هاى فضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت بریزد. على عليه‌السلام پیراهن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تا به ناف باز كرد و به غسل و حنوط و تكفین او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ریخت.

وقتى كه على عليه‌السلام از غسل و كفن او فارغ شد على عليه‌السلام نخست تنهایى بر بدن آن حضرت نماز گزارد.

42 كیفیت نماز بر جنازه پیامبر

مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع یافته بودند، در مسجد گرد آمده و در خصوص این كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا باید دفن شود گفتگو مى كردند. در این هنگام على عليه‌السلام وارد شده فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات و ممات امام ما بوده و هست، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكه به كسى اقتدا كنند بر بدن طیب او نماز بگزارند و بدانند خداى متعال هیچ پیغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرماید مگر این كه آن جا را براى قبر او تعیین مى فرماید و من او را در همان خانه اش كه قبض روح شده دفن مى كنم. مسلمانان این سخن را پذیرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند. (46)

__________________________

46- الارشاد، ص 174.

43 غسل پیامبر

عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گوید: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات یافت كار غسل او را امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام به دست گرفت و عباس و پسرش فضل نیز با آن حضرت بودند، چون على عليه‌السلام از غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراغت یافت، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار زد و گفت: (پدر و مادرم فدایت، پاكیزه بدرود حیات گفتى، با مرگ تو چیزى از ما بریده شد كه با مرگ هیچ یك از انبیاى گذشته بریده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است، مصیبت تو از طرفى به اندازه اى بزرگ است كه با این مصیبت ویژه ات تسلى بخش مصیبت هر كس دیگرى هستى، و از طرفى نیز بر تمامى مردم سایه افكنده است به طورى كه همه در این غم شریك اند، و اگر به صبر و پایدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكیبایى نهى نفرموده بودى هر آینه اشك دیده مان را در این راه با گریه فراوان مى خشكاندیم (ولكن آن چه كه همیشه بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آن درد و مرض هر دو درد مرگ اند، و البته این غم و غصه در راه مصیبت تو بسى اندك است)، پدر و مادرم فدایت ما را به نزد خدایت یاد آر و ما را وجهه همت خوددار). سپس خود را به روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسید و كفن را به رویش ‍ كشید. (47)

__________________________

47- امالى شیخ مفید، ص 115 114.

44 كیفیت غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سلیم گفت: از براء بن عازب شنیدم كه مى گفت: بنى هاشم را چه در حیات پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و چه بعد از وفات آن حضرت شدیدا دوست مى داشتم.

هنگامى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفت به على عليه‌السلام وصیت كرد كه غسلش را غیر او بر عهده نگیرد، و براى احدى غیر او سزاوار نیست عورتش را ببنید، و هیچ كس عورت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نمى بیند، مگر آن كه بیناییش از بین مى رود.

على عليه‌السلام عرض كرد: یا رسول اللّه، چه كسى مرا در غسل تو كمك مى كند؟

فرمود: جبرییل با گروهى از ملایكه.

و چنین شد كه على عليه‌السلام آن حضرت را غسل مى داد، و فضل بن عباس ‍ عليه‌السلام با چشمان بسته آب مى ریخت، و ملایكه بدن حضرت را آن طور كه على عليه‌السلام مى خواست مى گردانیدند. على عليه‌السلام خواست پیراهن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از تنش بیرون آورد، كه منادى اى به او ندا داد: (اى على، پیراهن پیامبرت را بیرون میاور). لذا دستش را از زیر پیراهن داخل كرد و او را غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگام كفن كردن و حنوط پیراهن را بیرون آورد.

45 نماز بر جنازه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

روزى عباس خدمت حضرت على عليه‌السلام رسید و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شریف حضرت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در قبرستان بقیع دفن كنند و ابوبكر نیز بر او نماز گزارد، چون حضرت على عليه‌السلام متوجه شد كه آن منافقان، اراده نفاق دارند، از خانه بیرون آمد و فرمود: ایها الناس، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال حیات و ممات، امام است و خود ایشان فرمودند كه: من در بقیع دفن مى شوم. و چون ایشان در (اهل مدینه) غصب خلافت به خواست خود رسیده بودند لذا در این جهت با على عليه‌السلام موافقت نمودند و گفتند: آنچه را كه مى دانى عمل كن. سپس حضرت در جلو جمعیت ایستاد و بر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز خواند. پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفر داخل بقعه شریف مى شوند و على عليه‌السلام این آیه را تلاوت مى كرد: (ان الله و مالئكته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) سپس صحابه نیز آیه را مى خواندند و بر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل محمد صلوات مى فرستادند و از بقعه بیرون مى آمدند، تا این كه همه اهل مدینه بر آن حضرت صلوات فرستادند. (48)

__________________________

48- حیروة القلوب، ج 2، باب 64، ص 9755.

46 كیفیت غسل و نماز پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سلمان مى گوید: نزد على عليه‌السلام آمدم در حالى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل مى داد. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام وصیت كرده بود كه كسى غیر او غسلش ‍ را بر عهده نگیرد. وقتى عرض كرد: یا رسول اللّه، چه كسى مرا در غسل تو كمك خواهد كرد؟

فرمود: جبرییل.

على عليه‌السلام هیچ عضوى (از اعضاى حضرت) را اراده نمى كرد مگر آن كه برایش گردانیده مى شد.

وقتى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل و حنوط نمود و كفن كرد من و ابوذر و مقداد و حضرت زهرا عليها‌السلام و امام حسن عليه‌السلام و امام حسین عليه‌السلام را به داخل خانه برد، و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت نماز خواندیم. عایشه نیز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا كه خداوند چشم او را گرفته بود.

سپس ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار را به داخل مى آورد. آنان وارد مى شدند و دعا مى كردند و خارج مى شدند، تا آنكه هیچ كس از حاضرین از مهاجرین و انصار باقى نماندند مگر آن كه بر آن حضرت نماز خواندند. (49)

__________________________

49- اسرار آل محمد، ص 218 و 219.

29 مقام رضا و استقامت على عليه‌السلام  

ابوموسى ضریر مى گوید: امام كاظم عليه‌السلام فرمود: من به پدرم امام صادق عليه‌السلام گفتم: (مگر امیر مؤمنان على عليه‌السلام نویسنده وصیت، و پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دیكته كننده آن، و جبرییل و فرشتگان مقرب، گواه بر آن نبودند؟! ).

امام صادق: آرى همان گونه بود كه گفتى، ولى هنگام رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیتى از جانب خداوند در طومارى مهر كرده از آسمان به زمین آمد، آن طومار را جبرییل همراه فرشتگان امین الهى نزد پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند، جبرییل به آن حضرت عرض كرد: (اى محمد! بفرما هركس در حضورت هست بیرون رود، جز وصى تو على عليه‌السلام كه بماند و او طومار وصیت را از ما بگیرد، و ما را گواه بگیرد، و خودش ضامن (اجراى) آن گردد.

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همه حاضران در خانه بیرون رفتند، جز على عليه‌السلام ، كه در خانه ماند، و فاطمه عليها‌السلام در بین در و پرده بود.

در این هنگام، جبرییل به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین گفت:

  (اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند، و مى فرماید، این همان طومار است كه (در شب معراج) با تو پیمان بستم و خودم گواه بودم و فرشتگان را گواه گرفتم، با اینكه تنها گواهى خودم كافى است اى محمد! )

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه (بر اثر سنگینى وحى) لرزه بر اندام بود، به جبرییل فرمود: (پروردگار من، خودش سلام (سالم از هر نقص و عیب) است و سلام از جانب او است، و به سوى او باز مى گردد، خداوند راست فرموده و مرحمت فرموده است، آن طومار را به من بده).

جبرییل آن را به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داد، و عرض كرد: آن را به على عليه‌السلام تحویل بده، و آن را بخوان، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با على عليه‌السلام آن را كلمه به كلمه خواند.

آن گاه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام فرمود: (این پیمانى است كه پروردگار با من بسته و امانت او بر من است، من آنرا رساندم و خیرخواهى كردم و ادا نمودم).

على عليه‌السلام و جبرییل و میكاییل گواهى دادند، و على عليه‌السلام ضمانت اجراى آن، و وفا به مضمون آن را به عهده گرفت تا در روز قیامت، جریان را به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دهد.

سپس طبق دستور پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام از آنچه در طومار مذكور نوشته شده بود آگاه شدند، و ضامن اجراى آن گشتند، سپس ‍ آن طومار با چند مهر طلاى دست نخورده، مهر گردید و به على عليه‌السلام تحویل داده شد...

امام كاظم عليه‌السلام فرمود: در آن طومار آسمانى، سنت هاى خدا و پیامبرش، و حوادثى در رابطه با ستم به امیرالمؤمنان عليه‌السلام كه بعد از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رخ مى دهد، جمله به جمله نوشته شده بود، آن گاه امام كاظم عليه‌السلام در تاءیید گفتارش، این آیه (12 سوره یس) را خواند:

انا نحن نحیى الموت و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شیى احصیناه فى امام مبین.

  (ما مردگان را زنده مى كنیم، و آنچه را از پیش فرستاده اند، و تمام آثار آنها را مى نویسیم و همه چیز را در كتاب آشكار (یا در وجود امام على عليه‌السلام احصا و ثبت كرده ایم).

سپس امام كاظم عليه‌السلام افزود: سوگند به خدا پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام و فاطمه عليها‌السلام فرمود: (مگر نه این است كه: آنچه به شما وصیت كردم و اجراى آن را به شما دستور دادم، فهمیدید و پذیرفتید؟ ).

آنها عرض كردند: (آرى پذیرفتم، و در برابر حوادث ناگوارى كه بر ما وارد مى گردد صبر و استقامت خواهیم نمود).

جالب اینكه: در ذیل این ماجرا آمده: على عليه‌السلام فرمود: سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، من از شخص جبرییل شنیدم كه به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفت: (اى محمد! به على عليه‌السلام بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسولش است دریده مى شود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگین مى گردد).

تا این سخن را از امین وحى شنیدم، فریادى زدم و به رو به زمین افتادم و گفتم: (آرى راضى به رضاى الهى هستم، اگر چه همه این ناگوارى ها رخ دهد، همه نیش ها را در راه اسلام، نوش خواهم كرد! ) (32)

به این ترتیب، على عليه‌السلام از همه حوادث آینده خبر داشت، و با كمال استقامت، خود را براى حفظ اسلام، آماده ساخت، و رگبار تیرهاى تلخ حوادث را به جان خرید، و آگاهانه خود را سپر اسلام نمود.

__________________________

32- باب ان الائمة لا یفعلوا شیئا... حدیث 4، ص 281، ج 1. (باتلخیص كامل).

30 دعوت كردن على عليه‌السلام به صبر

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر بیمارى به حضرت امیر عليه‌السلام خطاب كرده و گفت: یا على! عایشه و حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من، و عایشه با لشكریانش بر تو خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنها در عداوت با تو مثل یكدیگر خواهند بود، یا على در آن وقت چه خواهى كرد؟

حضرت امیر عليه‌السلام گفت: یا رسول الله! اگر چنین كنند اول از كتاب خدا حجت بر ایشان تمام كنم، اگر قبول نكنند سنت تو را و آن چه در بیان وجوب اطاعت من و لزوم حق من فرموده اى بر ایشان حجت خواهم كرد، اگر قبول نكنند خدا را و تو را بر ایشان گواه خواهم گرفت و با ایشان قتال خواهم كرد. حضرت فرمود: یا على! قتال كن و شتر عایشه را پى كن و پروا مكن، پس گفت: خداوندا تو گواه باش.

پس فرمود: یا على! چون چنین كنند، ایشان را طلاق بگو و از من بیگانه گردان كه هر دو بیگانه اند از من در دنیا و عقبى، و پدرهاى ایشان شریكند با ایشان در عمل ایشان. پس گفت: یا على! صبر كن بر ستم ظالمان، به درستى كه كفر و ارتداد و نفاق رو خواهد آورد به سوى مردم با خلافت ابوبكر، و عمر از او بدتر و ستمكارتر خواهد بود، و همچنین سوم ایشان عثمان، چون او كشته شود براى تو جمع خواهند شد گروهى از شیعیان كه با ایشان جهاد خواهى كرد با ناكثان و قاسطان و مارقان، نفرین و لعنت كن بر ایشان كه ایشان و شیعیان و دوستان ایشان احزاب كفر و نفاقند. (33) چون شب شد باز على و فاطمه و حسن و حسین عليه‌السلام را طلبید و فرمود كه در خانه را بستند كه كسى به غیر ایشان نیاید.

__________________________

33- بحارالانوار، 22/488.

31 وصیت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام  

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن شبى كه رحلت فرمودند به على عليه‌السلام فرمود: یا على! كاغذ و دواتى حاضر كن، آن گاه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیتش را دیكته كرد تا به این موضع رسید كه فرمود: یا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو یا على اول دوازده امامى، خداوند تو را در آسمانش على و مرتضى و امیرالمؤمنین، و صدیق اكبر، و فاروق اعظم، و ماءمون مهدى نامیده، پس این اسامى براى كسى غیر از تو شایسته نیست یا على! تو وصى منى بر اهل بیت من، و زنده و مرده شان، بر زن هاى من، هر یك از همسرانم را باقى گذاشتى فرداى قیامت مرا ندیده و من او را نخواهم دید، و تو پس از من خلیفه من بر امتم مى باشى، هرگاه زمان وفاتت رسید این وصیت را به فرزندم حسن بر وصول (نیكوكار و بسیار پیوند كننده بین دوست و دشمن یا نسبت به خویشاوندان) تسلیم كن. (34)

__________________________

34- اثبات الهداة، ج 2، ص 465 464.

32 وصیت پیامبر به على عليه‌السلام  

سید ابن طاووس از حضرت امام موسى عليه‌السلام روایت كرده است كه: امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هنگام وفات مرا طلبید و خانه را خلوت كرد، جبرییل و میكاییل عليه‌السلام در آن جا بودند، من صداى ایشان را مى شنیدم و ایشان را نمى دیدم.

پس حضرت رسول نامه وصیت الهى را از جبرییل گرفت به من داد و امر كرد كه مهر را برگرفتم و همه را خواندم، پس گفت: اینك جبرییل این را از جانب خداوند جلیل براى تو آورده است، چون خواندم همه را موافق یافتم به آنچه كه حضرت مرا وصیت كرده بود، در آن حالت حضرت رسالت بر سینه من تكیه داده بود، پس فرمود كه: بیا برابر من، و جبرییل آن حضرت رابه سینه خود چسبانید، و میكاییل در جانب راست وى نشست.

حضرت فرمود: یا على كف دستهاى خود را بر یكدیگر بچسبان، و گفت: از تو عهد مى گیرم در حضور دو امین پروردگار عالمیان جبرییل و میكاییل، تو را سوگند مى دهم به حق این دو بزرگوار كه آن چه در وصیت نامه نوشته است به عمل آورى و قبول نمایى همه را با شكیبایى و پرهیزگارى بر سنت و طریقت من، نه بر طریقت و بدعت ابوبكر و عمر، و بگیر آن چه خدا تو را عطا كرده است با دل قوى و نیت درست. پس دست مبارك خود را در میان دو دست من داخل كرد، چنان یافتم كه در میان دست من چیزى ریخته شد، پس گفت: یا على ریختم در میان دو دست تو علم و حكمت را، بر تو مخفى نخواهد بود هیچ مساءله اى و حكم و قضایى كه بر تو وارد شود، چون هنگام وفات تو شود تو نیز با وصى خود چنین كن. (35)

__________________________

35- بحارالانوار، 22/478.

پس حضرت امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمود: منقطع وصیت با بركت حضرت رسالت چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت عهد و پیمان محمد بن عبدالله است، به امر الهى به سوى وصایت پناه على بن ابى طالب امیرمؤمنان، در آخر وصیت نوشته بود كه گواه شدند جبرییل و میكاییل و اسرافیل بر آن چه وصیت نمود محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى على بن ابى طالب عليه‌السلام قبض نمود على وصیت را، ضامن شد كه عمل نماید به آن چه در آن نوشته است به نحوى كه ضامن شدند یوشع بن نون براى موسى بن عمران، و شمعون بن حمون براى عیسى بن مریم عليه‌السلام ، چنان چه ضامن شدند اوصیاى پیش از ایشان براى پیغمبران به آن كه محمد بهترین پیغمبران است و على بهترین اوصیاى ایشان است، و محمد على را ولى امر خلافت گردانید و عهد نمود كه بعد از من پیغمبرى نخواهد بود، نه از براى على و نه از براى دیگرى، خداگواه است بر همه كس. (36)

__________________________

36- بحارالانوار، 22/481.

پس حضرت صادق عليه‌السلام گفت: چون وصیتهاى حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تمام شد گفت: یا على جواب خود را مهیا كن كه فرداى قیامت نزد حق تعالى ادا كنى، به درستى كه من در قیامت بر تو حجت خواهم گرفت به حلال و حرام و محكم و متشابه كلام خدا، به نحوى كه فرستاده است به آن چه من تو را امر كرده ام از فرایض و احكام، و امر به نیكى ها و نهى از بدى ها، و اقامه حدود خدا، پس چه جواب خواهى گفت یا على؟ حضرت امیر عليه‌السلام گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، امیدوارم به كرامتى و منزلتى كه تو را نزد خدا هست و منت ها كه خدا بر تو دارد كه، مرا یارى كند پروردگار من بر آن چه فرمودى، ثابت بدارد مرا بر سنت و طریقه تو، پس ‍ تو را نزد خدا ملاقات نمایم تقصیر و تفریط نكرده باشم، و خجلت بر جبین مبین تو ظاهر نگردانم، فداى روى تو باد روى من و روى هاى پدران و مادران من، بلكه خواهى یافت مرا پدر و مادرم فداى تو باد متابعت كننده وصیت، و طریقه سنت تو را تا زنده ام، چنان خواهى یافت هر یك از امامان فرزندان مرا.

پس حضرت امیر عليه‌السلام فرمود: چون سخن به این جا كشید، نایره حسرت در كانون سینه ام مشتعل گردید، خود را بر سینه او افكندم، و رو به روى حق جویش گذاشتم و فغان بركشیدم كه واحسرتاه، زهى وحشت و تنهایى بعد از چون تو انیسى، پدر و مادرم فداى تو باد، زهى حسرت و وحشت بر دختر بزرگوار و فرزندان بى قرار تو، یك لحظه بى لقاى غم زادى تو آرام ندارد، زهى غم جان گداز و اندوه دور و دراز بر مفارقت چون تو یار دمسازى كه بعد از تو خبرهاى آسمان از خانه ما منقطع خواهد شد، نه از جبرییل خبرى و نه از میكاییل اثرى خواهم یافت.

پس آن جناب متوجه حضرت رب الارباب گردید و مدهوش شد و زوجات مكرمات و خواتین معظمات به حجره طاهره درآمدند، صدا به نوحه و شیون بلند كردند، مهاجران و انصار از بیرون در ناله وامحمدا و واسیدا به آسمان رسانیدند.

پس آن حضرت دیده مبارك گشود، حضرت امیر عليه‌السلام را طلب نمود، چون داخل شد آن سرور را بر سینه انور خود چسبانید و گفت: اى برادرم خدا تو را بفهماند و توفیق تو را زیاده گرداند و تو را بلند آوازه سازد.

اى برادر! چون من از دنیا رحلت كنم امت غدار به كار من نپردازند، پیش ‍ از غسل و دفن من مشغول غصب خلافت گردند، تو از پى ایشان مرو، طلب حق خود مكن تا ایشان به طلب تو آیند زیرا كه مثل تو در این امت مثل كعبه است كه آن در جاى خود ثابت است و بر مردم لازم است كه از اطراف جهان به سوى آن روند، تویى علم هدایت و نور دین و روشنى آسمان و زمین.

اى برادر! به حق آن خداوندى كه مرا به راستى به سوى خلق فرستاده است سوگند یاد مى كنم كه امانت و وجوب متابعت تو را به همه رسانیده ام، اقرار و بیعت گرفتم و همگى به ظاهر اظهار انقیاد كردند، مى دانم كه وفا به آنها نخواهند كرد. چون به عالم بقا رحلت كنم، از غسل و نماز و دفن من فارغ شوى. در خانه خود بنشین و قرآن را به ترتیبى كه خدا فرستاده است جمع كن، آن چه تو را به آن امر كرده ام به جاآور و از ملامت خلق پروا مكن و بر جور امت صبر كن تا به نزد آیى. (37)

__________________________

37- بحارالانوار، 22/482.

33 سنت دیرینه  

امیرمؤمنان فرمودند: هنگامى كه وصیت نامه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مطالعه كردم دیدم در بخشى از آن چنین نوشته شده است:

  (اى على! جز تو كسى در كار غسل و كفن و دفن من شركت نجوید).

به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدایت، آیا انجام دادن آن به تنهایى برایم ممكن است؟!

فرمود: دستور جبرییل است كه (بى شك) از جانب پروردگار آورده است.

پرسیدم: در صورت عجز آیا از كسى كمك بخواهم؟

فرمود: جبرییل گفته است كه: (سنت دیرینه الهى چنان بوده است كه پیامبران را جز جانشینان آنان، غسل نمى داده اند. اكنون نیز باید تداوم این سنت به دست على عليه‌السلام انجام یابد... ).

براى انجام دادن غسل من، محتاج به یارى كسى نخواهى شد، چه این كه تو را نیكو یاوران و نیكو برادرانى است!

پرسیدم: پدر و مادرم به فدایت آنها چه كسانى هستند؟

فرمود: (جبرییل، میكاییل، اسرافیل، ملك الموت و اسماعیل و فرشته اى كه امور آسمان دنیا به او واگذار شده است).

در این هنگام به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم كه یاورانى كه امین پروردگارند به كمكم خواهد فرستاد. (38)

__________________________

38- مشاهدات امیرمؤمنان (ع)، ج 2، 37.

34 پیامبر در حال ارتحال  

بیمارى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت یافت و آثار ارتحال ظاهر شد و على عليه‌السلام در آن هنگام حضور داشت چون نزدیك شد روح مقدسش به آشیان جنان پرواز نماید به على عليه‌السلام فرمود: یا على سر مرا در میان دامان خود بگذار كه امر خدا در رسیده چون جان من از كالبد بیرون خرامد، آن را به دست خود بگیر و به صورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كار غسل من بپرداز و به عنوان نخستین كس بر من نماز بگذار و تا مرا در میان قبر پنهان ننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه. (39)

__________________________

39- الارشاد، ص 173 172.

35 آخرین كلمات  

امیرمؤمنان عليه‌السلام فرمودند: بیمارى رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت مى گرفت و خطر لحظه به لحظه زندگى او را تهدید مى كرد.

چیزى نگذشت كه فریاد فاطمه عليها‌السلام بلند شد و مرا به داخل فرا خواند. (سراسیمه) وارد شدم، دیدم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار است و لحظات پایانى عمر خود را سپرى مى كند. با مشاهده آن صحنه به سختى گریستم و خوددارى از گریه به هیچ وجه ممكن نبود.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: على! گریه براى چیست؟ اینك زمان گریستن نیست، كه لحظه فراق و جدایى بین ما فرا رسیده است. برادر! تو را به خدا مى سپارم. پروردگارم مرا به سراى جاوید فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خویش را برایم برگزیده است. (من از این بابت اندوهى به دل ندارم بلكه) گریه و اندوه بى پایان من بر تو و فاطمه عليها‌السلام است. و (گویا مى بینم) پس از من او را به شهادت مى رسانند و مردم در ظلم و تعدى بر شما همدل و هماهنگ گردند!

شما را به خدا سپردم و از او خواستم كه شما را در حفظ و پناه خود بپذیرد او نیز پذیرفت و شما همچنان ودیعه من، نزد پروردگار خواهید بود . (40)

__________________________

40- بحارالانوار، ج 22، ص 490.

بخش سوم: غسل و تدفین پیامبر

36 ملایكه تسلیت دهنده على عليه‌السلام

حضرت صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عالم بقا رحلت نمود، جبرییل و ملایكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرت نازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى دیده امیرالمؤمنین عليه‌السلام را منور گردانید كه ایشان را از منتهاى آسمانها تا زمین مى دید، و ایشان یارى آن حضرت مى نمودند در غسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر شریفش را حفر مى كردند، و به خدا سوگند كه كسى به غیر از ملایكه قبر آن حضرت را نكند، تا آن كه امیرالمؤمنین عليه‌السلام آن حضرت را به قبر برد، ایشان با آن حضرت داخل قبر شدند، و رسول خدا را در قبر گذاشتند. پس حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ملایكه با سخن آمد، و حق تعالى گوش ‍ امیرالمؤمنین را شنوایى آن سخنان داد، و شنید كه حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملایكه را سفارش على عليه‌السلام مى كند، پس حضرت گریان شد و شنید كه ملایكه در جواب گفتند: ما در خدمت و كمك كردن و یارى و خیر خواهى او تقصیر نخواهیم كرد، و اوست صاحب و امام و پیشواى ما بعد از تو، پیوسته به نزد او خواهیم آمد ولیكن او به غیر این مرتبه ما را نخواهد دید و صداى ما را خواهد شنید.

چون امیرالمؤمنین عليه‌السلام به عالم قدس رحلت نمود، جبرییل و ملایكه و روح باز بر حسن و حسین عليه‌السلام نازل شدند، و ایشان ملایكه را دیدند، و واقع شد آن چه در وفات حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقع شده بود، و دیدند كه حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملایكه را در غسل و كفن و دفن امیرالمؤمنین عليه‌السلام یارى مى دهد. (41)

__________________________

41- تاریخ چهارده معصوم، ص 138 137.

37 آگاهى به همه حوداث  

على عليه‌السلام فرمود كه پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرموده بود، كه براى غسل او از چاه ( (غرس) آب تهیه كنم، آن هم به مقدار هفت مشك، و نیز فرموده بود: چون كار غسل پایان گرفت هر كه را در منزل بود، بیرون بكن و آنگاه نزدیك جنازه من بیا و دهان خود را بر دهان من بگذار و از هر چه مى خواهى پرسش كن، از رخدادها و حوادثى كه تا روز قیامت در پیش ‍ است (كه همه را به تو خواهم گفت).

من نیز چنان كردم و او هم از هر چه كه دانستنى بود پرده برداشت و از حوادث آینده تا لحظه برپایى قیامت آنچه كه مربوط به فتنه ها و آشوب ها بود آگاهم كرد. اكنون هیچ گروهى نیست جز آن كه پیروان حق آنها را از باطلشان مى شناسم. (42)

__________________________

42- بحار، ج 22، ص 517؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 192.

38 فرشتگان یارى دهنده على عليه‌السلام

على عليه‌السلام فرمودند: پیامبر گرامى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى جان به جان آفرین تسلیم كرد كه سر بر سینه من داشت. او در دست هایم جان سپرد، دستم را (به منظور تیمّن و تبرّك) بر چهره خویش كشیدم.

این، من بودم كه او را غسل دادم و فرشتگان یاریم كردند.

فقدان رسول گرامى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در و دیوار را به شیون آورد و آشنا و بیگانه را به ماتم نشاند. فرشتگان دسته دسته در رفت و آمد بودند. و گوش من حتى براى لحظه اى از سر و صداى وردها و دعاهاى آنها آسوده نبود. و این وضع همچنان تا لحظه اى كه آن حضرت را به خاك سپردم ادامه داشت. پس آیا چه كسى سزاوارتر از من به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات و ممات است؟! (43)

__________________________

43- نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 188.

39 خضر نبى  

امام على عليه‌السلام فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آماده مى شدم، همین كه بدن پاك و پاكیزه آن جناب را بر سكو نهادم، صدایى از گوشه اتاق به گوشم رسید كه گفت: (على! محمد را غسل مده، بدن پاك و مطهر او احتیاج به غسل و شستشو ندارد).

از سخن او در دلم گمانى پیدا شد (اما به زودى بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم: واى بر تو، تو كه هستى؟ پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را بر غسل و شستشوى خود فرمان داده است و تو از آن نهى مى كنى؟!

در همین حال آواز دیگرى با صدایى بلندتر شنیده شد كه گفت:

  (على! او را بشوى و غسل ده، بانگ نخستین از شیطان بود. او به سبب رشك و حسدى كه بر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد، خوش ندارد كه وى با غسل و طهارت پاى بر بساط پرودرگار خویش بگذارد).

گفتم: اى صاحب صدا! از این كه او را به من معرفى كردى، خدا به تو پاداش نیك دهد، اما تو كیستى؟

گفت: من خضر نبى هستم كه براى تشییع جنازه پیغمبر خاتم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده ام. (44)

__________________________

44- مشاهدات امیرمؤمنان (ع)، ج 2، ص 55.

40 سخنان على عليه‌السلام هنگام غسل پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

على عليه‌السلام هنگام شستن پیكر پاك رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین گفت:

  (پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته اى برید كه در مرگ جز تو كس ‍ چنان ندید. پایان یافتن دعوت پیغمبران و بریدن خبرهاى آسمان. مرگت مصیبت زدگان را به شكیبایى وا داشت، و همگان را در سوگى یكسان گذاشت. و اگر نه این است كه به شكیبایى امر فرمودى و از بى تابى نهى نمودى، اشك دیده را با گریستن بر تو به پایان مى رساندیم و درد همچنان بى درمان مى ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان. و این زارى و بى قرارى در فقدان تو اندك است، لیكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و خاطر خود نگاه دار. ) (45)

ابوبكر به خلافت گزیده شد. دنیا طلبان على را واگذاردند، و از گرد او پراكنده شدند. در آن روز تنها كسى كه مى توانست به دفاع از سنت رسول برخیزد، دختر پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و تنها جایى كه داد خواست در آنجا مطرح مى شد مسجد مسلمانان.

__________________________

45- نهج البلاغه، گفتار 235.

41 غسل دهنده پیامبر

هنگامى كه على عليه‌السلام خواست بدن پاك رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل بدهد، فضل بن عباس را به كمك خود خوانده، نخست چشم هاى فضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت بریزد. على عليه‌السلام پیراهن رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تا به ناف باز كرد و به غسل و حنوط و تكفین او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ریخت.

وقتى كه على عليه‌السلام از غسل و كفن او فارغ شد على عليه‌السلام نخست تنهایى بر بدن آن حضرت نماز گزارد.

42 كیفیت نماز بر جنازه پیامبر

مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع یافته بودند، در مسجد گرد آمده و در خصوص این كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا باید دفن شود گفتگو مى كردند. در این هنگام على عليه‌السلام وارد شده فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حیات و ممات امام ما بوده و هست، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكه به كسى اقتدا كنند بر بدن طیب او نماز بگزارند و بدانند خداى متعال هیچ پیغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرماید مگر این كه آن جا را براى قبر او تعیین مى فرماید و من او را در همان خانه اش كه قبض روح شده دفن مى كنم. مسلمانان این سخن را پذیرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند. (46)

__________________________

46- الارشاد، ص 174.

43 غسل پیامبر

عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گوید: چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات یافت كار غسل او را امیرالمؤمنین على بن ابى طالب عليه‌السلام به دست گرفت و عباس و پسرش فضل نیز با آن حضرت بودند، چون على عليه‌السلام از غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراغت یافت، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار زد و گفت: (پدر و مادرم فدایت، پاكیزه بدرود حیات گفتى، با مرگ تو چیزى از ما بریده شد كه با مرگ هیچ یك از انبیاى گذشته بریده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است، مصیبت تو از طرفى به اندازه اى بزرگ است كه با این مصیبت ویژه ات تسلى بخش مصیبت هر كس دیگرى هستى، و از طرفى نیز بر تمامى مردم سایه افكنده است به طورى كه همه در این غم شریك اند، و اگر به صبر و پایدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكیبایى نهى نفرموده بودى هر آینه اشك دیده مان را در این راه با گریه فراوان مى خشكاندیم (ولكن آن چه كه همیشه بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آن درد و مرض هر دو درد مرگ اند، و البته این غم و غصه در راه مصیبت تو بسى اندك است)، پدر و مادرم فدایت ما را به نزد خدایت یاد آر و ما را وجهه همت خوددار). سپس خود را به روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسید و كفن را به رویش ‍ كشید. (47)

__________________________

47- امالى شیخ مفید، ص 115 114.

44 كیفیت غسل پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سلیم گفت: از براء بن عازب شنیدم كه مى گفت: بنى هاشم را چه در حیات پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و چه بعد از وفات آن حضرت شدیدا دوست مى داشتم.

هنگامى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنیا رفت به على عليه‌السلام وصیت كرد كه غسلش را غیر او بر عهده نگیرد، و براى احدى غیر او سزاوار نیست عورتش را ببنید، و هیچ كس عورت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نمى بیند، مگر آن كه بیناییش از بین مى رود.

على عليه‌السلام عرض كرد: یا رسول اللّه، چه كسى مرا در غسل تو كمك مى كند؟

فرمود: جبرییل با گروهى از ملایكه.

و چنین شد كه على عليه‌السلام آن حضرت را غسل مى داد، و فضل بن عباس ‍ عليه‌السلام با چشمان بسته آب مى ریخت، و ملایكه بدن حضرت را آن طور كه على عليه‌السلام مى خواست مى گردانیدند. على عليه‌السلام خواست پیراهن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از تنش بیرون آورد، كه منادى اى به او ندا داد: (اى على، پیراهن پیامبرت را بیرون میاور). لذا دستش را از زیر پیراهن داخل كرد و او را غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگام كفن كردن و حنوط پیراهن را بیرون آورد.

45 نماز بر جنازه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

روزى عباس خدمت حضرت على عليه‌السلام رسید و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شریف حضرت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در قبرستان بقیع دفن كنند و ابوبكر نیز بر او نماز گزارد، چون حضرت على عليه‌السلام متوجه شد كه آن منافقان، اراده نفاق دارند، از خانه بیرون آمد و فرمود: ایها الناس، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال حیات و ممات، امام است و خود ایشان فرمودند كه: من در بقیع دفن مى شوم. و چون ایشان در (اهل مدینه) غصب خلافت به خواست خود رسیده بودند لذا در این جهت با على عليه‌السلام موافقت نمودند و گفتند: آنچه را كه مى دانى عمل كن. سپس حضرت در جلو جمعیت ایستاد و بر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز خواند. پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفر داخل بقعه شریف مى شوند و على عليه‌السلام این آیه را تلاوت مى كرد: (ان الله و مالئكته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) سپس صحابه نیز آیه را مى خواندند و بر محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل محمد صلوات مى فرستادند و از بقعه بیرون مى آمدند، تا این كه همه اهل مدینه بر آن حضرت صلوات فرستادند. (48)

__________________________

48- حیروة القلوب، ج 2، باب 64، ص 9755.

46 كیفیت غسل و نماز پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

سلمان مى گوید: نزد على عليه‌السلام آمدم در حالى كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل مى داد. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام وصیت كرده بود كه كسى غیر او غسلش ‍ را بر عهده نگیرد. وقتى عرض كرد: یا رسول اللّه، چه كسى مرا در غسل تو كمك خواهد كرد؟

فرمود: جبرییل.

على عليه‌السلام هیچ عضوى (از اعضاى حضرت) را اراده نمى كرد مگر آن كه برایش گردانیده مى شد.

وقتى پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل و حنوط نمود و كفن كرد من و ابوذر و مقداد و حضرت زهرا عليها‌السلام و امام حسن عليه‌السلام و امام حسین عليه‌السلام را به داخل خانه برد، و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت نماز خواندیم. عایشه نیز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا كه خداوند چشم او را گرفته بود.

سپس ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار را به داخل مى آورد. آنان وارد مى شدند و دعا مى كردند و خارج مى شدند، تا آنكه هیچ كس از حاضرین از مهاجرین و انصار باقى نماندند مگر آن كه بر آن حضرت نماز خواندند. (49)

__________________________

49- اسرار آل محمد، ص 218 و 219.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33