ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52693
دانلود: 10644


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52693 / دانلود: 10644
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب النصيحة (خيرخواهى، اندرز)

٩٥٩١ ١- النّصح يثمر المحبّة. ١ ١٦١ خلوص (يا خيرخواهى) محبت و دوستى به بار آورد.

٩٥٩٢ ٢- النّصيحة تثمر الودّ. ١ ٢١٢ خيرخواهى (يا خلوص) دوستى به بار آورد.

٩٥٩٣ ٣- النّصيحة من اخلاق الكرام.

١ ٣٤٢ نصيحت از خصلتهاى مردمان بزرگوار است.

٩٥٩٤ ٤- امحض اخاك النّصيحة حسنة كانت او قبيحة. ٢ ٢٢٤ خالص گردان نصيحت برادرت را خواه زيبا باشد (طرز ادا و گفتن آن) خواه زشت.

٩٥٩٥ ٥- اسمعوا النّصيحة ممّن اهداها اليكم و اعقلوها على انفسكم. ٢ ٢٤٢ بشنويد (و به جان بسپاريد) نصيحت را از كسى كه آن را به شما هديه مى‏كند، و آن را بر خود ببنديد و به كار گيريد.

٩٥٩٦ ٦- ابذل لصديقك نصحك‏ و لمعارفك معونتك و لكافّة النّاس بشرك. ٢ ٢٣٥ به دوست صميمى خود نصيحت را و به آشنايان خود ياريت را و به عموم مردم گشاده‏رويى خود را بذل كن.

٩٥٩٧ ٧- اشفق النّاس عليك اعونهم لك على صلاح نفسك و أنصحهم لك فى دينك. ٢ ٤٨٦ مهربان‏ترين مردم نسبت به تو كسى است كه تو را بر اصلاح نفس خويش بيشتر يارى دهد، و در دين تو خيرخواه‏تر از ديگران نسبت به تو باشد.

٩٥٩٨ ٨- انّ انصح النّاس انصحهم لنفسه و اطوعهم لربّه. ٢ ٥٣١ به راستى كه خيرخواه‏ترين مردم كسى است كه خيرخواهيش براى خود بيشتر، و فرمانبرداريش از پروردگار خود زيادتر باشد.

٩٥٩٩ ٩- ربّ ناصح من الدّنيا عندك متّهم. ٤ ٧٦ بسا نصيحت كننده‏اى نسبت به دنيا كه خود نزد تو متّهم (به دوستى دنيا) است.

٩٦٠٠ ١٠- طوبى لمن اطاع ناصحا يهديه و تجنّب غاويا يرديه. ٤ ٢٣٩ خوشا به حال كسى كه فرمان برد از خيرخواهى كه راهنمايى‏اش كند، و بپرهيزد از گمراه كننده‏اى كه به هلاكتش اندازد.

٩٦٠١ ١١- قد يغشّ المستنصح. ٤ ٤٦٣ گاهى است كه غشّ كند با انسان، كسى كه از او خيرخواهى خالصانه خواهند.

٩٦٠٢ ١٢- قد يستفيد الظّنّة النّاصح.

٤ ٤٦٣ گاهى است كه آدم خيرخواه (در مقابل خيرخواهى و نصيحت) بدگمانى را بهره مى‏برد (يعنى روى صفا و خلوص نصيحتى كرده ولى متّهم به غرض ورزى و امثال آن مى‏شود، چون موجب ناراحتى طرف مى‏گردد).

٩٦٠٣ ١٣- قد ينصح غير النّاصح. ٤ ٤٦٣ گاهى است كه نصيحت و خيرخواهى كند كسى كه خلوص ندارد.

٩٦٠٤ ١٤- قد نصحتم فانتصحوا، و بصّرتم فابصروا، و ارشدتم‏

فاسترشدوا. ٤ ٤٧٩ به تحقيق كه نصيحت و اندرز شديد پس بپذيريد، و بينايتان كردند پس بنگريد، و ارشادتان كردند، پس ارشاد شويد.

٩٦٠٥ ١٥- ربّما نصح غير النّاصح. ٤ ٧٩ چه بسا نصيحت كند كسى كه ناصح و خيرخواه نيست.

٩٦٠٦ ١٦- كيف ينتفع بالنّصيحة من يلتذّ بالفضيحة. ٤ ٥٦٧ چگونه سود مى‏برد از نصيحت كسى كه از رسوايى لذّت مى‏برد (و پروايى ندارد).

٩٦٠٧ ١٧- ليكن احبّ النّاس اليك المشفق النّاصح. ٥ ٥١ بايد محبوب‏ترين انسانها نزد تو كسى باشد كه مهربان و خيرخواه است.

٩٦٠٨ ١٨- من خالف النّصح هلك. ٥ ١٥٣ كسى كه با اندرز و خيرخواهى مخالفت كند، هلاك شود.

٩٦٠٩ ١٩- من بصّرك عيبك فقد نصحك.

٥ ١٥٧ كسى كه تو را به عيب خود بينا كند، خيرخواهى تو كرده است.

٩٦١٠ ٢٠- من نصحك فقد انجدك. ٥ ١٥٨ كسى كه تو را نصيحت كند ياريت كرده است.

٩٦١١ ٢١- من استنصحك فلا تغشّه. ٥ ١٧١ كسى كه از تو خيرخواهى جويد با او غش مكن (و صادقانه او را نصيحت كن).

٩٦١٢ ٢٢- من نصحك اشفق عليك. ٥ ١٩٠ كسى كه تو را نصيحت كند با تو مهربانى كرده (و خير تو را خواسته است).

٩٦١٣ ٢٣- من استغشّ النّصيح استحسن القبيح. ٥ ٢٢٨ كسى كه نصيحت كننده را غشّ‏دار بشمارد (و او را خالص در نصيحت نداند) زشت را نيكو شمرده است. ٩٦١٤ ٢٤- من قبل النّصيحة امن من الفضيحة. ٥ ٢٧٧ كسى كه نصيحت را بپذيرد از رسوايى در امان بماند.

٩٦١٥ ٢٥- من عصى نصيحه نصر ضدّه.

٥ ٢٧٩ كسى كه از نصيحت كننده خود نافرمانى كند (و سخنش را نپذيرد) دشمن خود را يارى كرده است.

٩٦١٦ ٢٦- من امرك باصلاح نفسك فهو احقّ من تطيعه. ٥ ٣٢٢ كسى كه تو را به اصلاح كردن خود دستور دهد، او سزاوارترين كسى است كه بايد فرمانش ببرى.

٩٦١٧ ٢٧- من اقبل على النّصيح اعرض عن القبيح. ٥ ٣٤٦ كسى كه بر نصيحت كننده رو آورد، از زشتى و عمل قبيح رو گردانده است.

٩٦١٨ ٢٨- من استغشّ النّصيح غشيه القبيح. ٥ ٣٤٧ كسى كه نصيحت كننده (خود را) را غشّ دار بشمارد، زشتى او را فرا گيرد.

٩٦١٩ ٢٩- من اعرض عن نصيحة النّاصح احرق بمكيدة الكاشح. ٥ ٣٥٠ كسى كه از خيرخواهى نصيحت كننده خود روى بگرداند، به مكر و حيله دشمن خود بسوزد.

٩٦٢٠ ٣٠- من تاجرك بالنّصح فقد اجزل لك الرّبح. ٥ ٣٥٠ كسى كه به وسيله نصيحت با تو معامله و سودا كند (و نصيحتى را به تو فروشد) سود و بهره بزرگى به تو رسانده است.

٩٦٢١ ٣١- من نصح نفسه كان جديرا بنصح غيره. ٥ ٤٢٩ كسى كه خود را نصيحت كند، شايسته نصيحت كردن ديگرى نيز هست.

٩٦٢٢ ٣٢- من تاجرك فى النّصح كان شريكك فى الرّبح. ٥ ٤٣٢ كسى كه به وسيله نصيحت، با تو معامله و تجارت كند در سود و بهره آن با تو شريك خواهد بود.

٩٦٢٣ ٣٣- من لم ينصحك فى صداقته فلا تعذره. ٥ ٤٥٥

كسى كه در دوستى با تو خالص و با صفا نبود او را معذور مدار (و در اين كار عذرش را نپذير).

٩٦٢٤ ٣٤- من احسن النّصيحة الابانة عن القبيحة. ٦ ٢٠ از بهترين نصيحت‏ها، پرده برداشتن از زشتى‏ها است.

٩٦٢٥ ٣٥- من اكبر التّوفيق الاخذ بالنّصيحة. ٦ ٢٠ از بزرگترين توفيقها فرا گرفتن (و پذيرفتن) نصيحت و خيرخواهى است.

٩٦٢٦ ٣٦- من احسن الدّين النّصح. ٦ ٣٣ از بهترين بخشهاى دين خالص بودن در نصيحت و خيرخواهى است.

٩٦٢٧ ٣٧- من علامات الادبار سوء الظّنّ بالنّصيح. ٦ ٣٨ از نشانه‏هاى ادبار (و برگشت بخت انسانى) بدگمانى نسبت به نصيحت كننده است.

٩٦٢٨ ٣٨- ما اخلص المودّة من لم ينصح. ٦ ٧٥ دوستى را خالص نكرده (و خلوص در دوستى ندارد) كسى كه خيرخواهى نكند.

٩٦٢٩ ٣٩- مرارة النّصح انفع من حلاوة الغشّ. ٦ ١٣١ تلخى نصيحت خالصانه از شيرينى دو رنگى و غشّ سودمندتر است.

٩٦٣٠ ٤٠- مناصحك مشفق عليك، محسن اليك، ناظر فى عواقبك، مستدرك فوارطك، ففى طاعته رشادك و فى مخالفته فسادك. ٦ ١٣٩ نصيحت كننده تو دلسوز تو است، به تو احسان مى‏كند، سرانجام كار تو را مى‏نگرد، جبران تقصيرهاى تو را در نظر دارد، و از اين رو صلاح و رشد تو در اطاعت و فرمانبردارى او است، و تباهى و فساد تو در نافرمانى او خواهد بود.

٩٦٣١ ٤١- نصحك بين الملأ تقريع.

٦ ١٧٢ نصيحت كردن تو در انظار ديگران سرزنش محسوب شود (و بايد نصيحت را دور از انظار كرد كه باعث سرشكستگى طرف نشود).

٩٦٣٢ ٤٢- لا تردّن على النّصيح و لا تستغشّنّ المشير. ٦ ٢٨٧ گفتار نصيحت كننده را ردّ نكن، و طرف مشورت خود را غشّ‏دار و دو رنگ مشمار.

٩٦٣٣ ٤٣- لا اخلاص كالنّصح. ٦ ٣٥٧ اخلاصى همانند نصيحت نيست.

٩٦٣٤ ٤٤- لا عداوة مع نصح. ٦ ٣٦٠ با خيرخواهى و نصيحت، دشمنى نيست.

٩٦٣٥ ٤٥- لا شفيق كالودود النّاصح.

٦ ٣٦٤ هيچ دوستى مانند دوست مهربان نصيحت كننده نيست.

٩٦٣٦ ٤٦- لا واعظ أبلغ من النّصح. ٦ ٣٧٨ اندرز دهنده‏اى رساتر و گوياتر از نصيحت نيست.

٩٦٣٧ ٤٧- لا خير فى قوم ليسوا بناصحين و لا يحبّون النّاصحين. ٦ ٤٢٧ خير و خوبى نيست در مردمى كه نه خود نصيحت كننده هستند و نه نصيحت كننده را دوست مى‏دارند.

٩٦٣٨ ٤٨- يا أيّها النّاس اقبلوا النّصيحة ممّن نصحكم، و تلقّوها بالطّاعة ممّن حملها اليكم، و اعلموا أن اللّه سبحانه لم يمدح من القلوب الّا أوعاها للحكمة، و من النّاس الّا أسرعهم إلى الحقّ إجابة، و اعلموا أنّ الجهاد الأكبر جهاد النّفس، فاشتغلوا بجهاد أنفسكم تسعدوا، و ارفضوا القال و القيل تسلموا، و أكثروا ذكر اللّه تغنموا، و كونوا عباد اللّه إخوانا، تسعدوا لديه بالنّعيم المقيم. ٦ ٤٦٩ اى مردم بپذيريد نصيحت از كسى كه شما را نصيحت كند و با فرمانبردارى از كسى كه آن را براى شما آورده پذيراى آن باشيد، و بدانيد كه خداى سبحان تنها دلهايى را ستايش فرموده كه حكمت و فرزانگى را بهتر نگه دارند، و از مردم تنها كسانى را مدح فرموده كه زودتر از ديگران حق را اجابت كنند، و بدانيد كه جهاد اكبر جهاد با نفس است پس سرگرمى خود را جهاد با نفسهاتان قرار دهيد تا سعادتمند شويد، و گفتگوهاى جنجال آميز را به يك سو نهيد تا سالم‏ بمانيد، ياد خدا بسيار كنيد تا غنيمت يابيد و اى بندگان خدا با يكديگر برادر باشيد تا در پيشگاه خدا با رسيدن به نعمت پايدار نيكبخت گرديد.

باب النصرة (يارى)

٩٦٣٩ ١- انصر اللّه بقلبك و لسانك و يدك فانّ اللّه سبحانه قد تكفّل بنصرة من ينصره. ٢ ٢٠٣ خدا را با دل و زبان و دست خود يارى كن، كه به راستى خداى سبحان به عهده گرفته كه يارى كند كسى را كه ياريش مى‏كند.

٩٦٤٠ ٢- احسن العدل نصرة المظلوم.

٢ ٣٩٤ بهترين عدالت يارى دادن ستمديده است.

٩٦٤١ ٣- من انتصر باعداء اللّه استحقّ الخذلان. ٥ ٣٢٥ كسى كه از دشمنان خدا يارى طلبد شايسته خوارى است.

٩٦٤٢ ٤- من نام عن نصرة وليّه انتبه بوطأة عدوّه. ٥ ٣٤٤ كسى كه از يارى دوست خود دست بدارد و خود را به بى‏خبرى زند، دشمن او با پايمال كردنش او را متنبّه و آگاه كند.

٩٦٤٣ ٥- من انتصر باللّه عزّ نصره. ٥ ٣٥٢ كسى كه به خدا يارى و كمك جويد پيروز گردد.

٩٦٤٤ ٦- من استظهر باللّه اعجز قهره.

٥ ٣٥٢ كسى كه به خدا پشت‏گرمى جويد قهر و غلبه او (دشمن را) عاجز كند.

٩٦٤٥ ٧- لا ينتصر المظلوم بلا ناصر.

٦ ٣٩٤ انتقام نمى‏تواند بگيرد ستمديده‏اى كه ياور ندارد.

باب الانصاف

٩٦٤٦ ١- الانصاف راحة. ١ ١٣ انصاف سبب آسايش مردم است.

٩٦٤٧ ٢- المنصف كريم. ١ ٢٤

شخص با انصاف و دادگر كريم و بزرگوار است.

٩٦٤٨ ٣- الانصاف عنوان النّبل. ١ ٦٨ انصاف سرلوحه زيركى و بزرگى است.

٩٦٤٩ ٤- الانصاف شيمة الاشراف.

١ ١٥٢ انصاف، شيوه مردمان شريف است.

٩٦٥٠ ٥- الانصاف افضل الفضائل.

١ ٢٠٣ انصاف برترين فضيلتها است.

٩٦٥١ ٦- الانصاف زين الامرة. ١ ٢٣٠ انصاف زيور فرمانروايى و حكومت است.

٩٦٥٢ ٧- الانصاف افضل الشّيم. ١ ٢٣٩ انصاف برترين خصلتها است.

٩٦٥٣ ٨- الانصاف يستديم المحبّة.

١ ٢٦٩ انصاف محبت را پايدار مى‏كند.

٩٦٥٤ ٩- الانصاف يألف القلوب. ١ ٢٩٤ انصاف موجب الفت دلها گردد.

٩٦٥٥ ١٠- المؤمن ينصف من لا ينصفه.

١ ٣٧٠ شخص مؤمن انصاف مى‏كند به كسى كه با او به انصاف عمل نكند.

٩٦٥٦ ١١- الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الايتلاف. ٢ ٣٠ انصاف خلاف و دشمنى مردم را بردارد و سبب الفت ايشان گردد.

٩٦٥٧ ١٢- الانصاف من النّفس كالعدل فى الامرة. ٢ ٨٩ انصاف دادن از خود (يعنى به انصاف عمل كردن) همانند عدالت در فرمانروايى و حكومت است.

٩٦٥٨ ١٣- المنصف كثير الاولياء و الاودّاء. ٢ ١٤٣ شخص با انصاف و دادگر، ياور و دوست بسيار دارد.

٩٦٥٩ ١٤- انصف النّاس من نفسك و اهلك و خاصّتك و من لك فيه هوى‏ و اعدل فى العدوّ و الصّديق. ٢ ٢١٠ انصاف بده از خود با خاندانت و نزديكانت و هر كس كه مورد علاقه تو است، و نسبت به دوست و دشمن به عدالت رفتار كن.

٩٦٦٠ ١٥- انصف من نفسك قبل ان ينتصف منك، فانّ ذلك اجلّ لقدرك و اجدر برضا ربّك. ٢ ٢٣١ انصاف بده از خود (يعنى خودت به انصاف عمل كن) پيش از آنكه ديگران از تو انصاف كشند (و داد خود را بستانند) كه اين كار ارزش تو را بزرگتر كند و به خشنودى پروردگار سزاوارتر است.

٩٦٦١ ١٦- اجور السّيرة ان تنتصف من النّاس و لا تعاملهم به. ٢ ٤٣٣ ستمكارترين سيره و روش آن است كه از مردم انصاف بخواهى ولى خود بدان گونه با مردم عمل نكنى.

٩٦٦٢ ١٧- اعدل النّاس من انصف من ظلمه. ٢ ٤٣٥ عادل‏ترين مردم كسى است كه به انصاف عمل كند نسبت به كسى كه به او ستم كرده است (و حق او را بدهد).

٩٦٦٣ ١٨- اعدل النّاس من انصف عن قوّة، و اعظمهم حلما من حلم عن قدرة. ٢ ٤٤٧ عادل‏ترين مردم كسى است كه با داشتن قدرت (بر ستم) به انصاف رفتار كند، و بزرگترين آنان از نظر حلم و بردبارى كسى است كه با داشتن قدرت و توانايى (بر انتقام) حلم و بردبارى ورزد.

٩٦٦٤ ١٩- انصف النّاس من انصف من نفسه من غير حاكم عليه. ٢ ٤٧٤ با انصاف‏ترين مردم كسى است كه بى‏آنكه حاكمى بر او حكم كند، خود به انصاف عمل كند.

٩٦٦٥ ٢٠- انّ اعظم المثوبة مثوبة الانصاف. ٢ ٤٨٨ به راستى كه بزرگترين پاداشهاى نيك پاداش عدل و انصاف است.

٩٦٦٦ ٢١- انّ افضل الايمان انصاف الرّجل من نفسه. ٢ ٥٠٢ به راستى كه برترين ايمانها انصاف مرد از خويش است.

٩٦٦٧ ٢٢- انّ من فضل الرّجل ان ينصف من نفسه و يحسن الى من اساء اليه.

٢ ٥١٦ به راستى كه از فضيلت و برترى مرد است كه از خود انصاف داشته باشد و به كسى كه به او بدى كرده نيكى كند.

٩٦٦٨ ٢٣- انّك ان انصفت من نفسك ازلفك اللّه. ٣ ٥٥ به راستى كه اگر انصاف از خويش داشته باشى خداوند تو را به مقام قرب خود نزديك گرداند.

٩٦٦٩ ٢٤- بالنّصفة تدوم الوصلة. ٣ ٢٠٠ به وسيله انصاف، پيوند دوستى پايدار بماند.

٩٦٧٠ ٢٥- ثلاثة لا ينتصفون من ثلاثة ابدا: العاقل من الاحمق، و البرّ من الفاجر، و الكريم من اللّئيم. ٣ ٣٤١ سه گروهند كه هيچ گاه از سه گروه ديگر انتقام نگيرند: عاقل و دانا از احمق، نيكوكار از بدكار، بزرگوار از پست و لئيم.

٩٦٧١ ٢٦- زكاة القدرة الانصاف.

٤ ١٠٥ زكات قدرت و توانايى، انصاف است.

٩٦٧٢ ٢٧- على الانصاف ترسخ المودّة.

٤ ٣١٥ بر پايه انصاف است كه دوستى ريشه‏دار گردد.

٩٦٧٣ ٢٨- عامل سائر النّاس بالانصاف و عامل المؤمنين بالايثار. ٤ ٣٦٦ با ديگر مردمان با انصاف و عدالت معامله كن، و با مؤمنان با ايثار و از خودگذشتگى عمل كن.

٩٦٧٤ ٢٩- غاية الانصاف ان ينصف المرء نفسه. ٤ ٣٧٢ نهايت مرحله انصاف آن است كه انسان از خود انصاف داشته باشد.

٩٦٧٥ ٣٠- من انصف انصف. ٥ ١٤٤ كسى كه با انصاف رفتار كند، ديگران نيز با او به انصاف رفتار كنند.

٩٦٧٦ ٣١- من عدم انصافه لم يصحب.

٥ ٢٣٠ كسى كه انصاف نداشته باشد كسى با او مصاحبت نكند.

٩٦٧٧ ٣٢- من منع الانصاف سلبه اللّه الامكان. ٥ ٢٨٦ كسى كه از انصاف دادن خوددارى كند خداوند امكان و قدرت او را برگيرد.

٩٦٧٨ ٣٣- من كثر انصافه تشاهدت النّفوس بتعديله. ٥ ٢٨٩ كسى كه انصافش بسيار شد، مردمان به عدالت او گواهى دهند.

٩٦٧٩ ٣٤- من تحلّى بالانصاف بلغ مراتب الاشراف. ٥ ٣٥٧ كسى كه به انصاف آراسته گردد، به مرتبه‏هاى اشراف و بزرگان رسيده است.

٩٦٨٠ ٣٥- من لم ينصف المظلوم من الظّالم سلبه اللّه قدرته. ٥ ٤١٠ قدرتمندى كه حق مظلوم را از ظالم نگيرد، خداوند قدرت او را برگيرد.

٩٦٨١ ٣٦- مع الانصاف تدوم الاخوّة.

٦ ١٢٠ با انصاف است كه برادرى پابرجا بماند.

٩٦٨٢ ٣٧- لا تقاولنّ الّا منصفا، و لا ترشدنّ الّا مسترشدا. ٦ ٢٩٢ گفتگو مكن مگر با آدم با انصاف، و ارشاد مكن مگر كسى را كه ارشاد بخواهد (و پذيراى آن باشد).

٩٦٨٣ ٣٨- لا تعامل من لا تقدر على الانتصاف منه. ٦ ٢٦٥ معامله نكن با كسى كه قدرت گرفتن حق خود را از او ندارى.

٩٦٨٤ ٣٩- لا تدوم على عدم الانصاف المودّة. ٦ ٤١٢ با نبودن انصاف، دوستى پايدار نماند.

باب النظر (نگاه كردن)

٩٦٨٥ ١- العين رائد الفتن. ١ ٩٩ چشم، ديده‏بان فتنه و آشوب است (يعنى چشم با نگاه خود فتنه را خبردار كند).

٩٦٨٦ ٢- العين بريد القلب. ١ ١٠٠

چشم، پيك دل است.

٩٦٨٧ ٣- العيون طلائع القلوب. ١ ١١٠ چشمها ديده‏بان دلهايند.

٩٦٨٨ ٤- اللّحظ رائد الفتن. ١ ٢٦٢ گوشه چشم نشان دادن، راهنماى فتنه‏ها است.

٩٦٨٩ ٥- العيون مصائد الشّيطان. ١ ٢٣٥ چشمها دامهاى شيطانند.

٩٦٩٠ ٦- الا انّ ابصر الابصار من نفذ فى الخير طرفه. ٢ ٣٣٠ آگاه باشيد كه بيناترين ديده‏ها ديده كسى است كه نگاهش در كار خير نفوذ كند (و راه يابد).

٩٦٩١ ٧- انّ النّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله ان ينظر عمله عليه ام له، فان كان له مضى فيه و ان كان عليه وقف عنه. ٢ ٥٥٦ به راستى كسى كه با ديده دل بنگرد، و با چشم سر عمل كند، آغاز عمل او آن است كه به عمل خود بنگرد كه آيا به سود او است يا به زيان او، اگر به سود او است ادامه دهد، و اگر به زيان او است باز ايستد.

٩٦٩٢ ٨- انّ ابصار هذه الفحول طوامح و هو سبب هبابها، فاذا نظر أحدكم الى امرأة فاعجبته فليمسّ اهله فانّما هى امرأة بامراة. ٢ ٦٠٤ به راستى كه چشمان اين مردان به سختى دنبال مى‏كنند و اين سبب هيجان و تحريك است، پس هرگاه يكى از شما نگاهش به زنى افتاد و از او خوشش آمد با همسر خود آميزش كند، زيرا اين زنى است همچون آن زن. ٩٦٩٣ ٩- ذهاب النّظر خير من النّظر الى ما يوجب الفتنة. ٤ ٣٢

كور شدن چشم بهتر است از نگاه كردن بدانچه سبب فتنه گردد.

٩٦٩٤ ١٠- ربّ صبابة غرست من لحظة.

٤ ٦٧ بسا شوق بسيار و عشقى كه از نگاهى در دل كاشته شود.

٩٦٩٥ ١١- عمى البصر خير من كثير من النّظر. ٤ ٣٥٤ كورى چشم از بسيارى از نگاهها بهتر است.

٩٦٩٦ ١٢- فى كلّ نظرة عبرة. ٤ ٣٩٦ در هر نگاهى پند و عبرتى است.

٩٦٩٧ ١٣- فاقد البصر فاسد النّظر. ٤ ٤١٦ كسى كه بصيرت و بينايى ندارد فكر و انديشه‏اش فاسد است.

٩٦٩٨ ١٤- كم من صبابة اكتسبت من لحظة. ٤ ٥٤٩ بسا عشق سوزانى كه از نگاهى پديد آيد.

٩٦٩٩ ١٥- كم من نظرة جلبت حسرة.

٤ ٥٤٩ بسا نگاهى كه حسرت و افسوسى به بار آورد.

٩٧٠٠ ١٦- لحظ الانسان رائد قلبه. ٥ ١٢٧ نگاه انسان پيك دل او است (كه دل را تحريك مى‏كند). ٩٧٠١ ١٧- من اطلق طرفه كثر اسفه.

٥ ١٩٥ كسى كه چشم خود را رها كند (و آزاد بگذارد) حسرتش بسيار شود.

٩٧٠٢ ١٨- من أطلق طرفه جلب حتفه.

٥ ٤٥٠ كسى كه چشم خود را رها كند مرگ خود را (به سوى خود) جلب كرده است.

٩٧٠٣ ١٩- من اطلق طرفه اجتلب حتفه.

٥ ٤٦٠ كسى كه چشم خود را آزاد بگذارد مرگ خود را (به سوى خود) جلب كرده است.

باب الانظار

٩٧٠٤ ١- كلّ معاجل يسأل الانظار.

٤ ٥٤٠ هر آن كس كه مدّتش سر رسيده باز درخواست مهلت مى‏كند.

باب النعمة

٩٧٠٥ ١- انعم تحمد. ٢ ١٧٤ انعام كن (و بخشش داشته باش) تا ستايشت كنند.

٩٧٠٦ ٢- انعم تشكر و ارهب تحذر و لا تمازح فتحقر. ٢ ١٩٣ انعام كن تا سپاست گزارند، و بترس از خدا تا برحذر شوى از گناه، و شوخى مكن كه سبك و كوچك شوى.

٩٧٠٧ ٣- استصلح كلّ نعمة انعمها اللّه عليك، و لا تضع نعمة من نعم اللّه عندك. ٢ ٢١٣ به اصلاح و شايستگى در آور هر نعمتى را كه خداوند به تو عنايت فرموده، و هيچ يك از نعمتهاى خداوند را كه نزد تو است ضايع و تباه مكن. ٩٧٠٨ ٤- ولير عليك اثر ما انعم اللّه سبحانه به عليك. ٢ ٢١٣ بايد اثر نعمتى را كه خداى سبحان به تو عنايت فرموده است در تو ديده شود.

٩٧٠٩ ٥- احذروا نفار النّعم فما كلّ شارد بمردود. ٢ ٢٨٢ بپرهيزيد از گريختن نعمتها كه هر گريخته‏اى بازنگردد.

٩٧١٠ ٦- الا و انّ من النّعم سعة المال و افضل من سعة المال صحّة البدن و افضل من صحّة البدن تقوى القلب.

٢ ٣٣٧ آگاه باشيد كه از نعمتهاى الهى است فراخى در مال، و برتر از فراخى مال‏ سلامتى بدن است، و بهتر از سلامتى بدن پرهيزكارى دل است.

٩٧١١ ٧- افضل الكرم اتمام النّعم. ٢ ٣٩٥ برترين بزرگوارى كامل كردن و اتمام نعمت است.

٩٧١٢ ٨- اجمل افعال ذوى القدرة الانعام. ٢ ٣٩٩ زيباترين كار قدرتمندان، نعمت بخشى است.

٩٧١٣ ٩- اقلّ ما يجب للمنعم ان لا يعصى بنعمته. ٢ ٤٥٣ كمتر چيزى كه در برابر نعمت دهنده لازم است، اين است كه با نعمت او نافرمانى نشود.

٩٧١٤ ١٠- اولى النّاس بالانعام من كثرت نعم اللّه عليه. ٢ ٤٨٥ شايسته‏ترين مردم به احسان كردن كسى است كه نعمتهاى خداوند بر او فراوان باشد.

٩٧١٥ ١١- انّ من النّعمة تعذّر المعاصى.

٢ ٤٩٠ به راستى كه از نعمتهاى الهى قدرت نداشتن بر انجام گناهان است. ٩٧١٦ ١٢- انّ للّه سبحانه فى السّرّاء نعمة الافضال، و فى الضّرّاء نعمة التّطهير. ٢ ٥٣٧ به راستى خداى سبحان را در فراخى زندگى نعمت بخشيدن است، و در سختى و فشار زندگى نعمت تطهير و پاك كردن.

٩٧١٧ ١٣- انّما يعرف قدر النّعم بمقاساة ضدّها. ٣ ٨٠ جز اين نيست كه قدر نعمتها با رنج كشيدن اضداد آنها شناخته شود (چنانچه در بيمارى قدر سلامت شناخته شود). ٩٧١٨ ١٤- اذا رأيت ربّك يتابع عليك النّعم فاحذره. ٣ ١٤٢ هرگاه ديدى خداوند نعمتهاى خود را پى در پى به تو مى‏دهد از او بترس (چون ممكن است استدراج الهى باشد، كه در باب خود گذشت).

٩٧١٩ ١٥- اذا أراد اللّه سبحانه ازالة نعمة عن عبد، كان اوّل ما يغيّر عنه عقله و اشدّ شي‏ء عليه فقده. ٣ ١٧٠ هنگامى كه خداى سبحان اراده فرمايد نعمتى را از بنده‏اى بگيرد، نخستين چيزى را كه از او دگرگون كند عقل او است، و چيزى بر او سخت‏تر از نيافتن عقل نيست.

٩٧٢٠ ١٦- عند تظاهر النّعم يكثر الحسّاد. ٤ ٣٢٣ در هنگام پى در پى آمدن نعمتها حسودان بسيار شوند.

٩٧٢١ ١٧- فى كلّ نعمة اجر. ٤ ٤٠٧ در هر نعمتى (كه به ديگرى بدهيد) پاداشى است.

٩٧٢٢ ١٨- كم من مبتلى بالنّعماء. ٤ ٥٥١ چه بسا افرادى كه به وسيله نعمتها به آزمايش الهى دچار شوند.

٩٧٢٣ ١٩- كم من مغبوط بنعمته، و هو فى الآخرة من الهالكين. ٤ ٥٥٨ بسا كسانى كه به خاطر نعمتى كه دارند مورد آرزو و غبطه ديگران هستند ولى در آخرت از هلاك شدگانند.

٩٧٢٤ ٢٠- من بسط يده بالانعام حصّن نعمته من الانصرام. ٥ ٣٤١ كسى كه دست خود را به نعمت بخشيدن بگشايد، نعمت خود را از بريده شدن و زوال نگه دارد.

٩٧٢٥ ٢١- من كثرت نعم اللّه عليه كثرت حوائج النّاس اليه، فان قام فيها بما أوجب اللّه سبحانه عليه فقد عرّضها للدّوام، و ان منع ما أوجب اللّه سبحانه فيها فقد عرّضها للزّوال. ٥ ٣٦١ كسى كه نعمت خدا بر او بسيار شد، نيازهاى مردم نيز به سوى او بسيار گردد، و در اين حال اگر قيام كند در آن نعمت بدانچه خدا بر او واجب فرموده آن را در معرض دوام و پايندگى قرار داده، و اگر اين كار را نكند آن را در معرض زوال در آورده است.

٩٧٢٦ ٢٢- من اوسع اللّه عليه نعمة وجب عليه ان يوسّع النّاس‏

انعاما. ٥ ٤٤٦ كسى كه خداوند نعمت را بر او توسعه دهد، بر او لازم است كه احسان به مردم را توسعه دهد.

٩٧٢٧ ٢٣- ما اعظم نعم اللّه سبحانه فى الدّنيا و ما اصغرها فى نعم الآخرة.

٦ ٧٧ چه بزرگ است نعمتهاى خداى سبحان در دنيا، و چه كوچك است آنها در جنب نعمتهاى آخرت.

٩٧٢٨ ٢٤- ما اقرب النّعيم من البؤس.

٦ ٨٦ چه نزديك است خوشى و فراخى به تنگدستى. ٩٧٢٩ ٢٥- ما انعم اللّه سبحانه على عبد نعمة فظلم فيها الّا كان حقيقا ان يزيلها عنه. ٦ ١١٥ خداوند نعمتى را به بنده عنايت نفرموده كه آن بنده در آن نعمت ستم كند، جز آنكه سزاوار زوال آن نعمت از سوى خداوند گردد.

٩٧٣٠ ٢٦- نعم اللّه سبحانه اكثر من ان تشكر الّا ما اعان اللّه عليه، و ذنوب ابن آدم اكثر من ان تغفر الّا ما عفا اللّه عنه. ٦ ١٧٦ نعمتهاى خداى سبحان بيشتر از آن است كه سپاسگزارى شود مگر آنكه خداوند در اين باره يارى كند، و گناهان آدمى‏زاده نيز زياده از آن است كه آمرزيده شود، مگر آنكه خداوند آنها را ببخشايد.

٩٧٣١ ٢٧- لا تكونوا لنعم اللّه عليكم اضدادا. ٦ ٢٧٥ چنان نباشيد كه در مورد نعمتهاى خدا با يكديگر دشمن شويد.

٩٧٣٢ ٢٨- لا تضع نعمة من نعم اللّه سبحانه عندك و لير عليك اثر ما انعم اللّه به عليك. ٦ ٣١٣ تباه نكن نعمتى از نعمتهاى خداى سبحان را كه نزد تو است، و بايد نشان نعمتى كه خدا به تو داده است در تو مشاهده گردد.

٩٧٣٣ ٢٩- يابن آدم اذا رأيت اللّه سبحانه يتابع عليك نعمة فاحذره، و حصّن النّعم بشكرها. ٦ ٤٦٠ اى فرزند آدم هرگاه ديدى خداى سبحان نعمت خود را پى در پى به تو مى‏دهد از او بترس، و نعمتها را به وسيله شكر و سپاسگزارى نگه دار.

٩٧٣٤ ٣٠- من تمام الكرم إتمام النّعم.

٦ ٣٤ از تمامى كرم و بزرگوارى تمام كردن و كامل نمودن نعمتها است. ٩٧٣٥ ٣١- إنّ للّه سبحانه عبادا يختصّهم بالنّعم لمنافع العباد، يقرّها فى أيديهم ما بذلوها، فإذا منعوها نزعها منهم و حوّلها إلى غيرهم. ٢ ٥١٠ به راستى كه خداى سبحان بندگانى كه مخصوص كند آنها را به نعمتها به خاطر سود بندگان، تا زمانى كه آن را بذل كنند در دستشان نگه دارد، و چون از بخشش خوددارى كنند از آنها باز ستاند، و در دست ديگران قرار دهد.