ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم6%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 59814 / دانلود: 12403
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الظلم (ستم)

٥٧١٩ ١- الظّالم لئيم. ١ ٢٤ ستمكار پست است.

٥٧٢٠ ٢- الظّلم عقاب. ١ ٥٢ ستم عقوبت است (يا موجب عقوبت و عذاب است).

٥٧٢١ ٣- ظلم نفسه من رضى بدار الفناء عوضا عن دار البقاء. ٤ ٢٧٧ به خويشتن ستم كرده كسى كه راضى و خوشنود گشته است به سراى فانى به جاى سراى باقى و پايدار.

٥٧٢٢ ٤- ظلم اليتامى و الايامى، ينزل النّقم و يسلب النّعم اهلها. ٤ ٢٨١ ستم كردن بر يتيمان و بيوه‏زنان عقوبتهاى الهى را فرود آورد و نعمتها را از اهل آن بربايد.

٥٧٢٣ ٥- يوم المظلوم على الظّالم أشدّ من يوم الظّالم على المظلوم. ٦ ٤٧٧ روز ستمديده (روز قيامت) بر ستمگر سخت‏تر است از روز ستمگر بر ستمديده (كه دنيا باشد).

٥٧٢٤ ٦- الظّالم ملوم. ١ ٣٦ ستمگر نكوهيده است.

٥٧٢٥ ٧- البغى يسلب النّعمة. ١ ١٠٣ ستم و زور، نعمت را مى‏ربايد.

٥٧٢٦ ٨- الظّلم يجلب النّقمة. ١ ١٠٣ ستم عذاب و انتقام الهى را جلب كند.

٥٧٢٧ ٩- الظّلم وخيم العاقبة. ١ ١١٧ ستم سرانجامى وخيم و سخت به دنبال دارد.

٥٧٢٨ ١٠- البغى يزيل النّعم. ١ ١٣١ ستم نعمت را زائل كند.

٥٧٢٩ ١١- الظّالم ينتظر العقوبة. ١ ١٦١ ستمگر چشم به راه عذاب و عقوبت است.

٥٧٣٠ ١٢- المظلوم ينتظر المثوبة. ١ ١٦١ مظلوم و ستم رسيده چشم به راه پاداش‏ و ثواب الهى است.

٥٧٣١ ١٣- الظّلم يطرد النّعم. ١ ١٨٦ ستم نعمتها را دور گرداند.

٥٧٣٢ ١٤- البغى يجلب النّقم. ١ ١٨٧ سركشى و ظلم، انتقامهاى الهى را جلب كند.

٥٧٣٣ ١٥- الظّلم يوجب النّار. ١ ٢٠١ ستم موجب دوزخ گردد.

٥٧٣٤ ١٦- البغى يوجب الدّمار. ١ ٢٠١ تجاوز و ستم موجب نابودى گردد.

٥٧٣٥ ١٧- الظّلم الام الرّذائل. ١ ٢٠٢ ستم پست‏ترين صفات نكوهيده است.

٥٧٣٦ ١٨- الظّلم بوار الرّعيّة. ١ ٢٠٣ ستم نابودى رعيّت است.

٥٧٣٧ ١٩- القدرة يزيلها العدوان. ١ ٢١٦ ستم و دشمنى كردن، قدرت را از بين مى‏برد.

٥٧٣٨ ٢٠- الظّلم تبعات موبقات. ١ ٢٢٠ ستم پى‏آمدهايى نابود كننده به دنبال دارد.

٥٧٣٩ ٢١- البغى أعجل عقوبة. ١ ٢٢٢ تجاوز و ظلم شتابان‏ترين عقوبتها را در پى دارد.

٥٧٤٠ ٢٢- الظّلم يدمّر الدّيار. ١ ٢٦٧ ستم شهرها را واژگون كند.

٥٧٤١ ٢٣- الظّلم يردى صاحبه. ١ ٢٧٧ ستم صاحب خود را نابود كند.

٥٧٤٢ ٢٤- البغى سائق الى الحين. ١ ٣٠٣ ستم مى‏راند آدمى را به سوى مرگ.

٥٧٤٣ ٢٥- البغى اعجل شي‏ء عقوبة.

١ ٣٢٠ تجاوز و ستم شتابان‏ترين عقوبت را به دنبال دارد.

٥٧٤٤ ٢٦- المتجبّر الظّالم توبقه آثامه.

١ ٣٦١ آدم گردنكش ستمكار همان گناهانش او را به هلاكت اندازد.

٥٧٤٥ ٢٧- الظّلم جرم لا ينسى. ١ ٣٦٣ ستم گناهى است كه فراموش نشود.

٥٧٤٦ ٢٨- المؤمن لا يظلم و لا يتأثّم.

١ ٣٦٤ شخص مؤمن ستم نكند و به گناه نيز دچار نشود.

٥٧٤٧ ٢٩- البغى يصرع الرّجال و يدنى الآجال. ١ ٣٨٧ زورگويى و ستم مردان را بر زمين افكند و مرگ‏ها را نزديك كند.

٥٧٤٨ ٣٠- الظّالم طاغ ينتظر احدى النّقمتين. ٢ ١٨ ستمكار سركشى است كه چشم به راه يكى از دو عذاب الهى است (دنيايى و آخرتى).

٥٧٤٩ ٣١- الظّلم فى الدّنيا بوار، و فى الآخرة دمار. ٢ ٣١ ستم در دنيا نيستى است و در آخرت نابودى.

٥٧٥٠ ٣٢- الظّلم يزلّ القدم و يسلب النّعم و يهلك الامم. ٢ ٣٦ ستم گامها را بلغزاند، و نعمتها را بربايد، و امّتها و ملّتها را نابود گرداند.

٥٧٥١ ٣٣- المتعدّى كثير الاضداد و الاعداء. ٢ ١٤٢ آدم زورگو مخالفان و دشمنان بسيارى دارد.

٥٧٥٢ ٣٤- اذكر عند الظّلم عدل اللَّه فيك و عند القدرة قدرة اللَّه عليك. ٢ ١٩٣ در هنگام ظلم و ستم به ياد آور عدالت و دادگسترى خداى را در خود، و در هنگام قدرت و توانايى قدرت خداوند را بر خويش متذكر شو.

٥٧٥٣ ٣٥- اتّقوا دعوة المظلوم فانّه يسأل اللَّه حقّه و اللَّه سبحانه اكرم من ان يسئل حقّا الّا اجاب. ٢ ٢٤٦ از نفرين و دعاى مظلوم بپرهيزيد، كه او حق خويش از خدا مى‏خواهد، و خداى سبحان كريم‏تر از آن است كه حقى را از او بخواهند جز آنكه اجابت كند و پاسخ دهد.

٥٧٥٤ ٣٦- اتّقوا البغى فانّه يجلب النّقم و يسلب النّعم و يوجب الغير. ٢ ٢٥٠ از زور و ظلم بپرهيزيد كه انتقامها را به سوى خود جلب كند، و نعمتها را سلب كند، و دگرگونى‏ها را موجب گردد.

٥٧٥٥ ٣٧- ابعدوا عن الظّلم فانّه اعظم الجرائم و اكبر المآثم. ٢ ٢٥١ از ستم دورى كنيد، كه عظيم‏ترين جرمها و بزرگترين گناهان است.

٥٧٥٦ ٣٨- ايّاك و الظّلم فمن ظلم كرهت ايّامه. ٢ ٢٨٩ بر تو باد كه از ستم بگريزى كه هر كه ستم كند روزگارش به بدحالى سپرى شود.

٥٧٥٧ ٣٩- ايّاك و الظّلم فانّه يزول عمّن تظلمه و يبقى عليك. ٢ ٢٩٠ بپرهيز از اين كه ستم كنى، كه در اين صورت از كسى كه بر او ستم كنى بگذرد ولى پى آمد آن بر تو به جاى ماند.

٥٧٥٨ ٤٠- ايّاك و البغى فانّه يعجّل الصّرعة و يحلّ بالعامل به العبر. ٢ ٢٩٤ بپرهيز از ستم كردن كه به راستى ستم شتاب كند در افكندن انسان، و فرود آورد به ستمكار اندوهها و پند گرفتن‏هاى ديگران را.

٥٧٥٩ ٤١- ايّاك و الظّلم فانّه اكبر المعاصى و انّ الظّالم لمعاقب يوم القيامة بظلمه. ٢ ٢٩٦ بپرهيز از ستم كه بزرگترين گناهان است و انسان ستمكار در روز قيامت به ستم خويش معذّب و تحت پيگرد خواهد بود.

٥٧٦٠ ٤٢- ايّاك و البغى فانّ الباغى يعجّل اللَّه له النّقمة و يحلّ به المثلات. ٢ ٣١٣ بپرهيز از ستم كه به راستى شخص ستمگر چنان است كه خداوند در عقوبت او شتاب كند، و عذابهاى عبرت‏انگيز را بر او فرود آورد.

٥٧٦١ ٤٣- ايّاكم و صرعات البغى و فضحات الغدر و اثارة كامن الشّرّ المذمّم. ٢ ٣٢٣ بپرهيزيد از در افتادنهاى ستم، و رسوايى‏هاى بى‏وفايى، و برانگيختن بديهاى پنهان و نكوهيده (در نفس شما).

٥٧٦٢ ٤٤- الا و انّ الظّلم ثلاثة فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب، فامّا الظّلم الّذى لا يغفر فالشّرك باللَّه لقوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ‏

لِمَنْ يَشاءُ و امّا الظّلم الّذى يغفر فظلم المرء لنفسه عند بعض الهنات، و امّا الظّلم الّذى لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا، العقاب هنالك شديد ليس جرحا بالمدى و لا ضربا بالسّياط، و لكنّه ما يستصغر ذلك معه. ٢ ٣٤٥ به راستى كه ستم سه گونه است: ستمى كه آمرزيده نشود، و ستمى كه رها نشود، و ستمى كه آمرزيده شود و بازخواست نشود، اما ستمى كه آمرزيده نشود شرك به خداست، زيرا خداى تعالى فرموده: «به راستى كه خدا نبخشايد كه به او شرك ورزند و بيامرزد جز اين را از هر كه بخواهد» و اما آن ستمى كه آمرزيده شود، ستمى است كه انسان به خويشتن كند نسبت به برخى از خصلتهاى زشت، و اما ستمى كه رها نشود، ستمى است كه برخى از بندگان خدا به برخى ديگر كنند كه عقاب الهى در اينجا سخت است، و چنان نيست كه زخمى باشد به وسيله كاردها و يا زدنى باشد به تازيانه‏ها، بلكه آن عقابى است كه اينها در برابر آن بسيار كوچك شمرده شود.

٥٧٦٣ ٤٥- اخسركم اظلمكم. ٢ ٣٧٠ زيانكارترين شما ستمكارترين شما است.

٥٧٦٤ ٤٦- اقبح الشّيم العدوان. ٢ ٣٧٥ زشت‏ترين خصلتها زورگويى و دشمنى كردن است.

٥٧٦٥ ٤٧- اعجل شي‏ء صرعة البغى.

٢ ٣٨٥ شتابان‏ترين چيزها، از نظر زمين خوردن و افتادن، ظلم و ستم است.

٥٧٦٦ ٤٨- اقبح السّير الظّلم. ٢ ٣٨٥ زشت‏ترين سيره و روش‏ها ستم است.

٥٧٦٧ ٤٩- الام البغى عند القدرة. ٢ ٣٩٣ زشت‏ترين ستم‏ها در هنگام داشتن قدرت است.

٥٧٦٨ ٥٠- انفذ السّهام دعوة المظلوم.

٢ ٣٩٥ نافذترين و كارگرترين تيرها، دعا و نفرين ستمديده و مظلوم است.

٥٧٦٩ ٥١- افحش البغى، البغى على‏

الالّاف. ٢ ٣٩٩ زشت‏ترين ستمها، ستم بر الفت دارندگان با انسان است.

٥٧٧٠ ٥٢- اقبح الظّلم منعك حقوق اللَّه.

٢ ٤٢١ زشت‏ترين ظلمها جلوگيرى كردن تو از حقوق الهى است.

٥٧٧١ ٥٣- ابلغ ما تستجلب به النّقمة البغى و كفر النّعمة. ٢ ٤٧٦ رساترين چيزى كه عذاب را به سوى انسان جلب كند، ستم و كفران نعمت است.

٥٧٧٢ ٥٤- اسرع المعاصى عقوبة ان تبغى على من لا يبغى عليك. ٢ ٤٢٨ سريع‏ترين گناهان از نظر كيفر و عقاب اين است كه ستم كنى بر كسى كه به تو ستم نمى‏كند.

٥٧٧٣ ٥٥- اجور النّاس من ظلم من انصفه. ٢ ٤٣٦ ستمكارترين مردم كسى است كه ظلم كند بر كسى كه با او به انصاف عمل كند.

٥٧٧٤ ٥٦- انّ اعجل العقوبة عقوبة البغى. ٢ ٤٨٨ به راستى كه شتابان‏ترين عقابها و كيفرها، كيفر ظلم و تجاوز است.

٥٧٧٥ ٥٧- انّ اسرع الشّرّ عقابا الظّلم.

٢ ٤٨٨ به راستى كه سريع‏ترين بدى‏ها از نظر عقاب و كيفر، ظلم و ستم است.

٥٧٧٦ ٥٨- انّ السّباع همّها العدوان على غيرها. ٢ ٤٩٥ به راستى كه درندگان، همّ و اندوهشان زورگويى بر ديگران است.

٥٧٧٧ ٥٩- انّ القبح فى الظّلم بقدر الحسن فى العدل. ٢ ٥٠٢ به راستى كه زشتى در ظلم و ستم به اندازه خوبى در عدالت و دادگسترى است.

٥٧٧٨ ٦٠- انّ دعوة المظلوم مجابة عند اللَّه سبحانه لانّه يطلب حقّه، و اللَّه تعالى اعدل ان يمنع ذا حقّ حقّه. ٢ ٥٢٣ به راستى كه نفرين و دعاى ستمديده در پيشگاه خداى سبحان به اجابت رسد، زيرا او حق خويش را مى‏خواهد، و خداى تعالى عادل‏تر از اين است كه مانع حقّ حقدارى بشود.

٥٧٧٩ ٦١- اذا حدتك القدرة على ظلم النّاس فاذكر قدرة اللَّه سبحانه على عقوبتك و ذهاب ما آتيت اليهم عنهم و بقاءه عليك. ٣ ١٦٥ هر گاه وادارد تو را قدرت و توانايى بر ستم كردن مردم، يادآور قدرت و توانايى خداى سبحان را كه بر كيفر تو دارد، و از ميان رفتن ستمى را كه بر ايشان كرده‏اى از ستمديدگان، و ماندن پى‏آمد آن بر دوش تو.

٥٧٨٠ ٦٢- آفة الاقتدار البغى و العتوّ.

٣ ١١٣ آفت اقتدار و توانايى، ظلم و سركشى است.

٥٧٨١ ٦٣- بالظّلم تزول النّعم. ٣ ٢٠٩ به واسطه ظلم است كه نعمتها زوال پذيرد.

٥٧٨٢ ٦٤- بالبغى تجلب النّقم. ٣ ٢٠٩ به واسطه زورگويى و تجاوز است كه عذابها جلب گردد.

٥٧٨٣ ٦٥- بئس الظّلم ظلم المستسلم.

٣ ٢٥٥ چه بد ستمى است ستم بر كسى كه تسليم و فرمانبردار است.

٥٧٨٤ ٦٦- دعوا طاعة البغى و العناد و اسلكوا سبيل الطّاعة و الانقياد تسعدوا فى المعاد. ٤ ١٢ پيروى ظلم و دشمنى را رها كنيد و راه اطاعت و فرمانبردارى را در پيش گيريد تا در روز رستاخيز نيكبخت شويد.

٥٧٨٥ ٦٧- دوام الظّلم يسلب النّعم و يجلب النّقم. ٤ ٢١ پايدارى و ادامه ظلم نعمت را بربايد، و عذابها را به سوى انسان بكشاند.

٥٧٨٦ ٦٨- راكب الظّلم يدركه البوار.

٤ ٨٥ كسى كه بر مركب ظلم و ستم سوار شده است نيستى و نابودى او را دريابد.

٥٧٨٧ ٦٩- راكب الظّلم يكبو به مركبه.

٤ ٨٥ مركب ظلم، سوار خود را به سر بر زمين زند.

٥٧٨٨ ٧٠- شرّ النّاس من يظلم النّاس.

٤ ١٦٤ بدترين مردم كسى است كه به مردم ظلم كند.

٥٧٨٩ ٧١- شرّ النّاس من يعين على المظلوم. ٤ ١٧٥ بدترين مردم كسى است كه به زيان مظلوم به ظالم كمك كند.

٥٧٩٠ ٧٢- شيئان لا تسلم عاقبتهما: الظّلم و الشّرّ. ٤ ١٨٤ دو چيز است كه سرانجامشان سالم نباشد يكى ظلم و ستم، و ديگرى شرّ و بدى.

٥٧٩١ ٧٣- ظلم الحقّ من نصر الباطل.

٤ ٢٧٣ به حق ظلم كرده كسى كه باطل را يارى داده است.

٥٧٩٢ ٧٤- ظلم الضّعيف افحش الظّلم.

٤ ٢٧٥ ستم بر ناتوان، زشت‏ترين ستمهاست.

٥٧٩٣ ٧٥- ظلم المستسلم اعظم الجرم.

٤ ٢٧٥ ستم بر كسى كه تسليم و فرمانبردار است بزرگترين جرمها و گناهان است.

٥٧٩٤ ٧٦- ظلم العباد يفسد المعاد. ٤ ٢٧٦ ستم بر بندگان خدا، معاد انسان را تباه سازد.

٥٧٩٥ ٧٧- ظاهر اللَّه سبحانه بالعناد من ظلم العباد. ٤ ٢٧٦ آشكارا به دشمنى خداى سبحان برخاسته كسى كه به بندگان خدا ستم كند.

٥٧٩٦ ٧٨- ظلم المرء فى الدّنيا عنوان شقائه فى الآخرة. ٤ ٢٧٦ ستم انسان در دنيا نشانه و نمودار بدبختى او است در آخرت.

٥٧٩٧ ٧٩- ظالم النّاس يوم القيمة منكوب بظلمه، معذّب محروب.

٤ ٢٨٠ستم كننده بر مردم در روز قيامت به خاطر ستمش در رنج و نكبت و عذاب دچار گشته و تهيدست خواهد بود.

٥٧٩٨ ٨٠- ظلم المرء يوبقه و يصرعه.

٤ ٢٨٠ ستم انسان او را هلاك كرده و در اندازد.

٥٧٩٩ ٨١- ظلامة المظلومين يمهلها اللَّه سبحانه و لا يهملها. ٤ ٢٨٠ رسيدگى به حقوق ستمديدگان را خداى تعالى مهلت مى‏دهد ولى رها نمى‏كند.

٥٨٠٠ ٨٢- فى احتقاب المظالم زوال القدرة. ٤ ٤٠٧ در اندوختن حقوق ستمديدگان، زوال قدرت نهفته است.

٥٨٠١ ٨٣- فى مظالم العباد احتقاب الآثام. ٤ ٤٠٩ در ستم به حقوق بندگان خدا، اندوختن گناهان است.

٥٨٠٢ ٨٤- قد ينصر المظلوم. ٤ ٤٦٧ محققا ستمديده يارى شود.

٥٨٠٣ ٨٥- كم من نعمة سلبها ظلم. ٤ ٥٤٧ چه بسا نعمتى را كه ظلم و ستم از ميان برده است.

٥٨٠٤ ٨٦- كفى بالظّلم طاردا للنّعمة و جالبا للنّقمة. ٤ ٥٨٣ ستم را همين بس كه پس زننده نعمت و جلب كننده عذاب و نقمت است.

٥٨٠٥ ٨٧- كفى بالبغى سالبا للنّعمة.

٤ ٥٨٣ تجاوز و ظلم را همين بس كه رباينده نعمت است.

٥٨٠٦ ٨٨- كن للمظلوم عونا و للظّالم خصما. ٤ ٦٠٣ ياور مظلوم و دشمن ظالم باش.

٥٨٠٧ ٨٩- لكلّ ظالم عقوبة لا تعدوه و صرعة لا تخطوه. ٥ ٢١ هر ستمكارى را كيفرى است كه از آن نگذرد و افتادنى است كه از او خطا نكند.

٥٨٠٨ ٩٠- للباغى صرعة. ٥ ٢٦

ستمكار را افتادنى است.

٥٨٠٩ ٩١- للظّالم انتقام. ٥ ٢٧ ظالم را انتقامى است الهى.

٥٨١٠ ٩٢- للظّالم بكفّه عضّة. ٥ ٢٩ ستمكار را (در قيامت و بلكه در دنيا نيز) دست به دندان گزيدنى است.

٥٨١١ ٩٣- للظّالم من الرّجال ثلاث علامات: يظلم من فوقه بالمعصية و من دونه بالغلبة، و يظاهر القوم الظّلمة. ٥ ٤٥ ستمكار از مردان را سه نشانه است: ستم كند به ما فوق خود به نافرمانى كردن، و به زيردست خود به چيره شدن و زور گفتن، و يارى دهد ستمگران ديگر را.

٥٨١٢ ٩٤- ليس شي‏ء ادعى الى زوال نعمة و تعجيل نقمة من اقامة على ظلم. ٥ ٨٩ چيزى مؤثّرتر براى زوال نعمت و شتابان كردن عذاب از برپا داشتن ظلم و ستم نيست.

٥٨١٣ ٩٥- من ظلم ظلم. ٥ ١٤٤ كسى كه ستم كند به او ستم كنند.

٥٨١٤ ٩٦- من بغى كسر. ٥ ١٤٤ كسى كه تجاوز كند، شكسته شود.

٥٨١٥ ٩٧- من ظلم افسد امره. ٥ ١٥٤ كسى كه ظلم كند كارش تباه گردد.

٥٨١٦ ٩٨- من ظلم رعيّته نصر اضداده.

٥ ١٦٨ كسى كه به رعيت خود ظلم كند دشمنان و مخالفان خود را يارى داده است. ٥٨١٧ ٩٩- من ظلم دمّر عليه ظلمه. ٥ ١٧٤ كسى كه ظلم كند ستمش او را نابود كند.

٥٨١٨ ١٠٠- من بغى عجّلت هلكته. ٥ ١٧٤ كسى كه تجاوز و ظلم كند نابودى‏اش به سوى او بشتابد.

٥٨١٩ ١٠١- من ظلم عظمت صرعته. ٥ ١٧٤ كسى كه ظلم كند افتادنش بزرگ باشد.

٥٨٢٠ ١٠٢- من ظلم اوبقه ظلمه. ٥ ١٧٦ كسى كه ظلم كند ستمش او را به هلاكت اندازد.

٥٨٢١ ١٠٣- من ظلم قصم عمره. ٥ ١٩٣ كسى كه ظلم كند عمر او شكسته و كوتاه شود.

٥٨٢٢ ١٠٤- من اشفق على نفسه لم يظلم غيره. ٥ ٢٣١ كسى كه بر جان خود بترسد به ديگران ظلم نكند.

٥٨٢٣ ١٠٥- من ظلم عباد اللَّه كان اللَّه خصمه دون عباده. ٥ ٢٥٩ كسى كه به بندگان خدا ظلم كند خدا خصم او است نه بندگان او.

٥٨٢٤ ١٠٦- من كثر تعدّيه كثرت اعاديه.

٥ ٢٧١ كسى كه تعدّى و تجاوزش زياد شد، دشمنانش زياد گردند.

٥٨٢٥ ١٠٧- من كثر ظلمه كثرت ندامته.

٥ ٢٨٤ كسى كه ستمش زياد شد پشيمانى‏اش زياد گردد. ٥٨٢٦ ١٠٨- من سلّ سيف العدوان قتل به.

٥ ٣٠١ كسى كه شمشير دشمنى و ستمكارى را به روى مردم بكشد خود بدان كشته شود. ٥٨٢٧ ١٠٩- من ظلم نفسه كان لغيره أظلم. ٥ ٣٣٠ كسى كه به خويشتن ستم كند نسبت به ديگران ستمكارتر خواهد بود.

٥٨٢٨ ١١٠- من ظلم العباد كان اللَّه خصمه.

٥ ٣٣٧ كسى كه به بندگان ظلم كند، خداوند خصم او خواهد بود.

٥٨٢٩ ١١١- من سلّ سيف البغى غمد فى راسه. ٥ ٣٤٣ كسى كه شمشير ستم به روى مردم بكشد در سرش غلاف شود.

٥٨٣٠ ١١٢- من ظلم قصم عمره و دمّر عليه ظلمه. ٥ ٣٤٨ كسى كه ظلم كند عمرش شكسته شود و ستمش او را به نابودى كشاند.

٥٨٣١ ١١٣- من ركب محجّة الظّلم كرهت ايّامه. ٥ ٣٥٨ كسى كه در طريق آشكار ظلم سوار شود روزگارى ناخوشايند دارد.

٥٨٣٢ ١١٤- من لم ينصف المظلوم من الظّالم عظمت آثامه. ٥ ٣٥٨ كسى كه (با وجود توان و قدرت) حق ستمديده را از ستمگر نگيرد، گناهانش بزرگ است.

٥٨٣٣ ١١٥- من عامل رعيّته بالظّلم ازال اللَّه ملكه و عجّل بواره و هلكه. ٥ ٣٥٨ كسى كه با رعيت خود با ظلم و ستم رفتار كند خداوند سلطنتش را زائل و در نابودى و هلاكتش تعجيل كند.

٥٨٣٤ ١١٦- من سلّ سيف العدوان سلب عزّ السّلطان. ٥ ٣٧٣ كسى كه شمشير دشمنى از نيام بكشد عزّت و شوكت سلطنت از او گرفته شود.

٥٨٣٥ ١١٧- من اعان على مسلم فقد برى‏ء من الاسلام. ٥ ٤٦٩ كسى كه به زيان مسلمانى به ديگرى كمك كند از اسلام بيزارى جسته است.

٥٨٣٦ ١١٨- من افحش الظّلم ظلم الكرام.

٦ ١٤ از زشت‏ترين ستمها ستم به كريمان و مردمان بلند مرتبه است.

٥٨٣٧ ١١٩- ما اقرب النّقمة من الظّلوم.

٦ ٦٤ چقدر نزديك است عذاب به شخص ستمكار.

٥٨٣٨ ١٢٠- ما اقرب النّصرة من المظلوم. ٦ ٦٤ چه نزديك است نصرت و يارى به ستمديده و مظلوم.

٥٨٣٩ ١٢١- ما اعظم عقاب الباغى. ٦ ٦٤

چه بزرگ است كيفر ستمكار.

٥٨٤٠ ١٢٢- ما اعظم وزر من ظلم و اعتدى و تجبّر و طغى. ٦ ٧٢ چه بزرگ است گناه كسى كه ستم و تعدى و تجاوز نمايد و گردنكشى و سركشى كند.

٥٨٤١ ١٢٣- ما اقرب النّقمة من اهل البغى و العدوان. ٦ ١١٥ چه نزديك است عذاب به متجاوزان و زورگويان.

٥٨٤٢ ١٢٤- ما اقرب النّقمة من اهل الظّلم و العدوان. ٦ ١٤٧ چه نزديك است عذاب به ستمكاران و زورگويان.

٥٨٤٣ ١٢٥- هيهات ان ينجو الظّالم من اليم عذاب اللَّه و عظيم سطواته. ٦ ٢٠٤ هيهات كه ستمكار رهايى يابد از عذاب دردناك خدا و كيفرهاى بزرگش ٥٨٤٤ ١٢٦- و لئن امهل اللَّه تعالى الظّالم فلن يفوته اخذه و هو له بالمرصاد على مجاز طريقه و موضع الشّجا من مجاز ريقه. ٦ ٢٤٢ و سوگند به خدا اگر خداى تعالى مهلت دهد ستمگر را، اما هرگز گرفتن او از خدا فوت نشود (و حتما او را خواهد گرفت) و خدا در كمين او در راهش، و در گلوگاه او يعنى جايگاه گذشتن آب دهانش است.

٥٨٤٥ ١٢٧- ويل للباغين من احكم الحاكمين و عالم ضمائر المضمرين.

٦ ٢٣١ واى به حال ستمگران از خداوندى كه حاكم‏ترين حاكمان، و دانا به نهان پنهان كنندگان است.

٥٨٤٦ ١٢٨- لا ترخّصوا لانفسكم ان تذهب بكم فى مذاهب الظّلمة. ٦ ٢٧٨ به نفسهاى خود رخصت ندهيد كه شما را به راههاى ستمگران ببرند.

٥٨٤٧ ١٢٩- لا تبسطنّ يدك على من لا يقدر على دفعها عنه. ٦ ٢٨٨ دست خود را باز مكن بر سر كسى كه قدرت دفع آن را ندارد.

٥٨٤٨ ١٣٠- لا تظلمنّ من لا يجد ناصرا الّا اللَّه. ٦ ٢٨٩ زنهار ستم نكن بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد.

٥٨٤٩ ١٣١- لا يكبرنّ عليك ظلم من ظلمك فانّه يسعى فى مضرّته و نفعك، و ما جزاء من يسرّك ان تسوءه. ٦ ٣١١ نبايد بزرگ آيد بر تو ستم كسى كه بر تو ستم كرده، زيرا او در راه زيان خود و سود تو تلاش مى‏كند، و پاداش كسى كه تو را شادمان كند اين نيست كه او را بد حال كنى.

٥٨٥٠ ١٣٢- لا سواة كالظّلم. ٦ ٣٥٥ هيچ بدى همچون ستم كردن نيست.

٥٨٥١ ١٣٣- لا ظفر مع بغى. ٦ ٣٥٧ با ظلم و ستم پيروزى نيست.

٥٨٥٢ ١٣٤- لا يؤمن بالمعاد من لا يتحرّج عن ظلم العباد. ٦ ٤١٦ ايمان به معاد و روز جزا ندارد كسى كه باكى از ظلم بندگان خدا ندارد.

٥٨٥٣ ١٣٥- الجور عسوف. ١ ١١ ستم، انسان را از راه به در كند.

٥٨٥٤ ١٣٦- الجور تبعات. ١ ٥٥ ستم پى‏آمدهاى بد دارد.

٥٨٥٥ ١٣٧- الجور مضادّ العدل. ١ ٦٩ روى گرداندن از حق با عدالت جمع نشود و با هم ضدّيت دارد.

٥٨٥٦ ١٣٨- الجور ممحاة. ١ ٦٥ ستم، نابود كننده است.

٥٨٥٧ ١٣٩- الجور احد المدمّرين. ٢ ٢٢ ستم يكى از دو نابود كننده است (يعنى يكى ستم و ديگرى اسباب ديگر نابودى). ٥٨٥٨ ١٤٠- رأس الجهل الجور. ٤ ٥٠ اساس جهالت و نادانى ستم است.

٥٨٥٩ ١٤١- احذر الحيف و الجور فانّ الحيف يدعو الى السّيف، و الجور يعود بالجلاء و يعجّل العقوبة

و الانتقام. ٢ ٢٢٥ از كجروى و ستمكارى بپرهيز، كه كجروى كار را به جنگ كشاند و ستمگرى مردم را به سوى جلاى وطن و فرار مردم از منطقه مى‏برد، و در عقوبت و انتقام شتاب كند.

٥٨٦٠ ١٤٢- ايّاك و الجور فانّ الجائر لا يريح رائحة الجنّة. ٢ ٢٩٧ بر تو باد به پرهيز از جور و ستم كه شخص ستمگر بوى بهشت را نشنود.

٥٨٦١ ١٤٣- اقبح شي‏ء جور الولاة. ٢ ٤٠٠ زشت‏ترين چيزها، ستم زمامداران است.

٥٨٦٢ ١٤٤- الجائر ممقوت مذموم و ان لم يصل من جوره الى ذامّه شي‏ء و العادل ضدّ ذلك. ٢ ٧٨ انسان ستمكار مورد خشم و مذمّت مردم است اگر چه از ستم او به كسى كه او را مذمت مى‏كند چيزى نرسد، و عادل به عكس اين است.

٥٨٦٣ ١٤٥- اجور النّاس من عدّ جوره عدلا منه. ٢ ٤٧٤ ستمكارترين مردم كسى است كه ستم خود را عدالت به حساب آورد.

٥٨٦٤ ١٤٦- بئس السّياسة الجور. ٣ ٢٥٤ ستمكارى، بد سياستى است.

٥٨٦٥ ١٤٧- دولة الجائر من الممكنات.

٤ ١٠ دولت ستمكار از ممكنات است. ٥٨٦٦ ١٤٨- زمان الجائر شرّ الازمنة.

٤ ١١٥ دوران ستمكار بدترين دورانها است.

٥٨٦٧ ١٤٩- شرّ اخلاق النّفوس الجور. ٤ ١٧٨ بدترين اخلاق مردم ستمكارى است.

٥٨٦٨ ١٥٠- طاعة الجور توجب الهلك‏

و تأتى على الملك. ٤ ٢٥٨ فرمانبردارى از ستم، موجب هلاكت گردد و پادشاهى را نابود گرداند.

٥٨٦٩ ١٥١- فى الجور الطّغيان. ٤ ٤٠١ در ستمكارى طغيان و سركشى است.

٥٨٧٠ ١٥٢- فى الجور هلاك الرّعيّة. ٤ ٤٠٢ نابودى رعيّت در ستمكارى است.

٥٨٧١ ١٥٣- من جار اهلكه جوره. ٥ ١٧٤ كسى كه ستم كند همان ستمش او را نابود سازد.

٥٨٧٢ ١٥٤- من جار ملكه عظم هلكه.

٥ ٢١٣ كسى كه ستم كند بدانچه در اختيار دارد نابودى‏اش بزرگ گردد.

٥٨٧٣ ١٥٥- من جارت ولايته زالت دولته. ٥ ٢٨٠ كسى كه ستم كند ولايت و سلطنت او، دولت و حكومت او زائل شود.

٥٨٧٤ ١٥٦- من جار قصم عمره. ٥ ١٥٤ كسى كه ستم كند (شيشه) عمرش را شكسته (و كوتاه كند). ٥٨٧٥ ١٥٧- من عمل بالجور عجّل اللَّه هلكه. ٥ ٣٥٥ كسى كه به ستم عمل كند خداى تعالى در نابودى‏اش شتاب كند.

٥٨٧٦ ١٥٨- من جار ملكه تمنّى النّاس هلكه. ٥ ٣٥٩ كسى كه در پادشاهى خود ستم كند مردمان نابودى‏اش را آرزو كنند.

٥٨٧٧ ١٥٩- ويل لمن ساءت سيرته و جارت ملكته و تجبّر و اعتدى. ٦ ٢٢٧ واى بر كسى كه بد باشد سيره و روش او، و ستم كند بر آنها كه تحت اختيارش هستند و سركشى و تجاوز كند.

٥٨٧٨ ١٦٠- لا تطمع العظماء فى حيفك.

٦ ٢٧٤ بزرگان قوم را در ستم خود به طمع نينداز.

٥٨٧٩ ١٦١- لا خير فى حكم جائر. ٦ ٣٩١ خيرى در حكم زورگو نيست.

٥٨٨٠ ١٦٢- لا جور افظع من جور حاكم.

٦ ٣٨٥ ستمى مصيبت بارتر از ستم حاكم و فرمانروا نيست.

٥٨٨١ ١٦٣- لا يؤمن اللَّه عذابه من لا يأمن النّاس جوره. ٦ ٤٢٨ از عذاب خدا در امان نيست كسى كه مردم از ستم او در امان نيستند.

٥٨٨٢ ١٦٤- من حمد على الظّلم مكر به.

٥ ٢٧٣ كسى كه بر ستمى كه كرده ستايش شود (در حقيقت) او را فريب داده شده است (و به او دروغ گويند).

٥٨٨٣ ١٦٥- من لوازم العدل التّناهى عن الظّلم. ٦ ٢٦ از لوازم عدالت و دادگسترى دست كشيدن از ظلم و بيدادگرى است.

باب الظن (گمان)

٥٨٨٤ ١- الظّنّ ارتياب. ١ ٥٣ گمان نوعى ترديد و اضطراب است.

٥٨٨٥ ٢- الظّنّ الصّواب من شيم اولى الالباب. ١ ٣٦٥ گمان درست از خصلتهاى خردمندان است.

٥٨٨٦ ٣- الظّنّ يخطى‏ء و اليقين يصيب و لا يخطى‏ء. ١ ٣٧٠ گمان خطا مى‏كند ولى يقين به راه درست مى‏رود و خطا نمى‏كند.

٥٨٨٧ ٤- الظّنّ الصّواب احد الرّأيين.

٢ ١٢ گمان درست يكى از دو رأى و انديشه است.

٥٨٨٨ ٥- اتّقوا ظنون المؤمنين فانّ اللَّه سبحانه اجرى الحقّ على ألسنتهم.

٢ ٢٤٦ بپرهيزيد از گمانهاى مردمان با ايمان، زيرا خداى سبحان حق را بر زبان آنان جارى سازد.

٥٨٨٩ ٦- ايّاك ان تغلبك نفسك على ما

تظنّ و لا تغلبها على ما تستيقن فانّ ذلك من اعظم الشّرّ. ٢ ٣٠٧ بپرهيز از اين كه بر تو غالب شود نفس تو بر آنچه گمان به آن دارى، و غالب نشود بر تو بدانچه يقين بدان دارى كه اين از بزرگترين بديهاست. ٥٨٩٠ ٧- ربّما ادرك الظّنّ بالصّواب.

٤ ٨١ بسا باشد كه گمان به درستى رسد.

٥٨٩١ ٨- ظنّ المؤمن كهانة. ٤ ٢٧٢ گمان مؤمن نوعى كهانت است. ٥٨٩٢ ٩- ظنّ الرّجل على قدر عقله.

٤ ٢٧٢ گمان مرد به اندازه عقل و خرد او است.

٥٨٩٣ ١٠- ظنّ الانسان ميزان عقله، و فعله اصدق شاهد على اصله. ٤ ٢٧٢ گمان انسان ترازوى عقل او است، و كار او راستگوترين شاهد بر اصل و ريشه او است.

٥٨٩٤ ١١- ظنّ العاقل اصحّ من يقين الجاهل. ٤ ٢٧٣ گمان شخص عاقل درست‏تر از يقين آدم جاهل و نادان است.

باب حسن الظن (خوش گمانى)

٥٨٩٥ ١- افضل الورع حسن الظّنّ. ٢ ٤٠٣ برترين پارسايى خوش گمانى (به خداى تعالى) است.

٥٨٩٦ ٢- اذا استولى الصّلاح على الزّمان و اهله ثمّ اساء الظّنّ رجل برجل لم يظهر منه خزية، فقد ظلم و اعتدى. ٣ ١٨٢ هرگاه چيره شود صلاح و نيكى بر روزگار و مردم آن، و پس از آن مردى بر مرد ديگر گمان بدى ببرد با اين كه چيز بدى از او آشكار نشده، به او ظلم و ستم كرده است.

٥٨٩٧ ٣- حسن ظنّ العبد باللَّه سبحانه على قدر رجائه له. ٣ ٣٨٧ خوش گمانى بنده به خداى سبحان به مقدار اميدى است كه به خدا دارد.

٥٨٩٨ ٤- حسن الظّنّ راحة القلب و سلامة الدّين. ٣ ٣٨٤ خوش گمانى به خدا آسودگى دل و سلامت دين است.

٥٨٩٩ ٥- حسن الظّنّ يخفّف الهمّ و ينجى من تقلّد الاثم. ٣ ٣٨٥ خوش گمانى به خدا اندوه را تخفيف دهد و انسان را از گردن گير شدن گناه نجات دهد.

٥٩٠٠ ٦- حسن الظّنّ من احسن الشّيم و افضل القسم. ٣ ٣٨٦ خوش گمانى به خدا از بهترين خصلتها و برترين بهره‏هاست.

٥٩٠١ ٧- حسن الظّنّ من افضل السّجايا و اجزل العطايا. ٣ ٣٨٨ خوش گمانى به خدا از برترين خويها و بزرگترين بخششهاى الهى است.

٥٩٠٢ ٨- حسن الظّنّ ان تخلص العمل و ترجو من اللَّه ان يعفو عن الزّلل.

٣ ٣٨٨ خوش گمانى به خدا اين است كه عمل را پاك و خالص گردانى، و از خداوند اميد آن داشته باشى كه از لغزشهايت بگذرد.

٥٩٠٣ ٩- حسن الظّنّ ينجى من تقلّد الاثم. ٣ ٣٩٠ خوش گمانى انسان را از گردن‏گير شدن گناه نجات دهد.

٥٩٠٤ ١٠- لم يعقل مواعظ الزّمان من سكن الى حسن الظّنّ بالايّام. ٥ ٩٧ پندهاى زمانه را در نيافته كسى كه آسايش يافته به خوش گمانى به روزگار.

٥٩٠٥ ١١- من حسن ظنّه اهمل. ٥ ١٣٦ كسى كه به خدا گمانش (به مردم) نيكو باشد سهل گيرد.

٥٩٠٦ ١٢- من حسن ظنّه حسنت نيّته.

٥ ١٦٢ كسى كه گمانش نيكو باشد، نيّت و انديشه‏اش نيز نيكو باشد.

٥٩٠٧ ١٣- من ظنّ بك خيرا فصدّق ظنّه.

٥ ٢١٩ كسى كه به تو گمان خير داشت، گمانش را راست گردان.

٥٩٠٨ ١٤- من حسن ظنّه فاز بالجنّة.

٥ ٢٩٨ كسى كه به خدا خوش گمان باشد به بهشت كامياب گردد.

٥٩٠٩ ١٥- من حسن ظنّه بالنّاس حاز منهم المحبّة. ٥ ٣٧٩ كسى كه گمانش به مردم نيكو باشد، دوستى و محبت آنها را دريافت كند.

٥٩١٠ ١٦- من لم يحسن ظنّه استوحش من كلّ احد. ٥ ٤٤٢ كسى كه بدگمان باشد از هر كس وحشت كند.

٥٩١١ ١٧- لا يحسن عبد الظّنّ باللَّه سبحانه الّا كان اللَّه سبحانه عند حسن ظنّه به. ٦ ٤٠٧ هيچ بنده‏اى گمان خود را به خدا نيكو نكند جز آنكه خداى سبحان نزد همان گمان نيكوى او باشد (و به همان گونه كه گمان دارد خداوند با او معامله كند).

باب سوء الظن (بد گمانى)

٥٩١٢ ١- ايّاك ان تسى‏ء الظّنّ فانّ سوء الظّنّ يفسد العبادة و يعظّم الوزر.

٢ ٣٠٨ بپرهيز از اين كه بدگمان شوى (به خدا) كه بدگمانى عبادت را تباه سازد و گناه را بزرگ كند.

٥٩١٣ ٢- الجبن و الحرص و البخل غرائز سوء يجمعها سوء الظّنّ باللَّه سبحانه. ٢ ٦٠ ترس و حرص و بخل غريزه‏ها و سرشتهاى بدى است كه جامع همه آنها بدگمانى به خداى سبحان است.

٥٩١٤ ٣- آفة الدّين سوء الظّنّ. ٣ ١٠١ آفت دين بدگمانى است.

٥٩١٥ ٤- اذا ظهرت الرّيبة ساءت الظّنون. ٣ ١٣٦ هر گاه شك و ترديد آشكار گرديد گمانها بد شود.

٥٩١٦ ٥- اذا استولى الفساد على الزّمان و اهله ثمّ احسن الظّنّ رجل برجل فقد غرّر. ٣ ١٨٣ هنگامى كه فساد و تباهى بر روزگار و مردم آن چيره شد، و پس از آن مردى بر مرد ديگر خوش گمان بود، خود را در معرض نابودى قرار داده است.

٥٩١٧ ٦- سوء الظّنّ بالمحسن شرّ الاثم و اقبح الظّلم. ٤ ١٣٢ بدگمانى به شخص نيكوكار بدترين گناه و زشت‏ترين ظلم و ستم است.

٥٩١٨ ٧- سوء الظّنّ بمن لا يخون من اللّؤم. ٤ ١٣٢ بدگمانى به كسى كه خيانت نمى‏كند از پستى است.

٥٩١٩ ٨- سوء الظّنّ يفسد الامور و يبعث على الشّرور. ٤ ١٣٢ بدگمانى كارها را تباه كند و انسان را بر شرور و بديها برانگيزد.

٥٩٢٠ ٩- سوء الظّنّ يردى مصاحبه و ينجى مجانبه. ٤ ١٤٥ بدگمانى نابود گرداند همراه خود را و نجات دهد كسى كه از آن دورى گزيند.

٥٩٢١ ١٠- شرّ النّاس من لا يثق باحد لسوء ظنّه، و لا يثق به احد لسوء فعله.

٤ ١٧٨ بدترين مردم كسى است كه به هيچ كس اعتماد و وثوق ندارد به خاطر بدگمانى، و هيچ كس نيز به او اعتماد ندارد به خاطر بدكردارى او.

٥٩٢٢ ١١- من ساء ظنّه تامّل. ٥ ١٣٦ كسى كه بدگمان باشد در كارها درنگ كند.

٥٩٢٣ ١٢- من ساء ظنّه ساء همه. ٥ ١٩٧ كسى كه بدگمان باشد بدخيال نيز باشد.

٥٩٢٤ ١٣- من ساء ظنّه ساءت طويّته.

٥ ١٦٢ كسى كه بد باشد گمان او، بد باشد درون و باطن او.

٥٩٢٥ ١٤- من كذّب سوء الظّنّ باخيه كان ذا عقد صحيح و قلب مستريح. ٥ ٣٥٣ هر كس تكذيب كند و دروغ انگارد

بدگمانى به برادرش را، داراى پيمانى درست و دلى آسوده است.

٥٩٢٦ ١٥- من ساءت ظنونه اعتقد الخيانة بمن لا يخونه. ٥ ٣٧٨ كسى كه گمانهاى بد داشته باشد، اعتقاد خيانت دارد به كسى كه به او خيانت نكند.

٥٩٢٧ ١٦- من ساء ظنّه بمن لا يخون، حسن ظنّه بما لا يكون. ٥ ٣٧٨ كسى كه گمانش بد باشد به كسى كه خيانت نكند، خوش گمان شود به كسى كه چنان نباشد (يعنى خيانت كار باشد).

٥٩٢٨ ١٧- من غلب عليه سوء الظّنّ لم يترك بينه و بين خليل صلحا. ٥ ٤٠٦ كسى كه بدگمانى بر او غالب شود، صلح و سازشى ميان او و دوستى از او به جاى نخواهد ماند.

٥٩٢٩ ١٨- و اللّه لا يعذّب اللّه سبحانه مؤمنا بعد الايمان الّا بسوء ظنّه و سوء خلقه. ٦ ٢٤٤ به خدا سوگند خداى سبحان هيچ مؤمنى را پس از ايمان عذاب نكند، جز به خاطر بدگمانى و بدخلقى او.

٥٩٣٠ ١٩- لا تظنّنّ بكلمة بدرت من احد سوء و انت تجد لها فى الخير محتملا.

٦ ٢٨٦ گمان بد مبر به سخنى كه از كسى سر زند، در جايى كه تو احتمال خيرى در آن سخن مى‏يابى.

٥٩٣١ ٢٠- لا دين لمسي‏ء الظّنّ. ٦ ٣٥٨ بدگمان (به خداى تعالى) دين ندارد.

٥٩٣٢ ٢١- لا ايمان مع سوء ظنّ. ٦ ٣٦٢ ايمانى نيست با بدگمانى به خداى تعالى.

باب الاستظهار (پشت گرمى و كمك گيرى)

٥٩٣٣ ١- افضل العدد الاستظهار. ٢ ٣٧٨ برترين نيروى ذخيره و اندوخته، پشت‏گرمى (به خداى تعالى با انجام اطاعت و فرمانبردارى او) است.

٥٩٣٤ ٢- نعم الحزم الاستظهار. ٦ ١٦٤ دور انديشى، پشت گرمى خوبى است.

٥٩٣٥ ٣- قد يصاب المستظهر. ٤ ٤٦٥ گاه است كه احتياط كار (بر خلاف عادت)

دچار حادثه شود.

باب حسن الظاهر

٥٩٣٦ ١- صلاح الظّواهر عنوان صحّة الضّمائر. ٤ ١٩٦ صلاح ظاهر مردمان، نشانه و نمودار درستى درونهاى آنهاست.

باب الطاعة

٥٥٨٢ ١- من كثرت طاعته كثرت كرامته. ٥ ٤٤٤ كسى كه فرمانبردارى‏اش بسيار شد، كرامت و عزّت او بسيار گردد.

٥٥٨٣ ٢- ثلاث مهلكات، طاعة النّساء، و طّاعة الغضب، و طاعة الشّهوة.

٣ ٣٣٧ سه چيز است كه نابود كننده است: فرمانبردارى زنان، و فرمانبردارى خشم، فرمانبردارى خواهش و شهوت.

٥٥٨٤ ٣- الطّاعة حرز. ١ ٣٣ فرمانبردارى و اطاعت حق، نگهبان است.

٥٥٨٥ ٤- الطّاعة تنجى، المعصية تردى.

١ ٣٣ فرمانبردارى رهايى بخشد، نافرمانى به هلاكت اندازد.

٥٥٨٦ ٥- الطّاعة اجابة. ١ ٤٢ فرمانبردارى اجابت و امتثال فرمان خدا است.

٥٥٨٧ ٦- الطّاعة أحرز عتاد. ١ ١٣٢ فرمانبردارى حق تعالى محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٥٨٨ ٧- الطّاعة غنيمة الاكياس. ١ ١٣٦ فرمانبردارى خداوند غنيمت زيركان است.

٥٥٨٩ ٨- الطّاعة متجر رابح. ١ ١٥٥ فرمانبردارى تجارتى است سودمند.

٥٥٩٠ ٩- الطّاعة همّة الاكياس. ١ ١٦٢ فرمانبردارى همّت و هدف زيركان است.

٥٥٩١ ١٠- الطّاعة أقوى حرز. ١ ١٦٣ فرمانبردارى خدا محكم‏ترين نگهبان است.

٥٥٩٢ ١١- الطّاعة ابقى عزّ. ١ ١٩٠ فرمانبردارى خدا ماندنى‏ترين عزّت است.

٥٥٩٣ ١٢- الطّاعة عزّ المعسر. ١ ٢٦٥ فرمانبردارى خداوند، عزّت انسان پريشان حال است.

٥٥٩٤ ١٣- الطّاعة تستدرّ المثوبة. ١ ٢٦٨ فرمانبردارى ريزان گرداند پاداش نيك پروردگار را.

٥٥٩٥ ١٤- الطّاعة تعظيم الإمامة. ١ ٢٧٥ فرمانبردارى خداوند بزرگداشت مقام امامت است.

٥٥٩٦ ١٥- الطّاعة تطفئ غضب الرّبّ.

١ ٣٢٦ فرمانبردارى، خشم پروردگار را فرو نشاند.

٥٥٩٧ ١٦- العزيز من اعتزّ بالطّاعة. ١ ٣٣٥ عزيز حقيقى كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند عزّت يافته است.

٥٥٩٨ ١٧- اخو العزّ من تحلّى بالطّاعة.

١ ٣٤٧برادر، عزّت (و قرين آن) كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند زيور گرفته است.

٥٥٩٩ ١٨- العمل بطاعة اللَّه أربح. ١ ٣٤٩ عمل به فرمانبردارى خداوند سودمندتر است.

٥٦٠٠ ١٩- الطّاعة للَّه اقوى سبب. ١ ٣٦٩ فرمانبردارى خداوند محكم‏ترين وسيله است.

٥٦٠١ ٢٠- العمل بطاعة اللّه اربح، و لسان الصّدق ازين و انجح. ٢ ٦٧ عمل به فرمانبردارى خدا سودمندتر، و زبان راستگو آراسته‏تر و پيروزمندتر است.

٥٦٠٢ ٢١- الطّاعة جنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول. ٢ ٦٩ فرمانبردارى سپر رعيّت و عدل و داد سپر دولتهاست. ٥٦٠٣ ٢٢- المؤمن على الطّاعات حريص و عن المحارم عفيف. ٢ ١٠٧ مؤمن چنان است كه بر اطاعتها حريص، و از محرمات پاكدامن و عفيف است.

٥٦٠٤ ٢٣- الطّاعة و فعل البرّ هما المتجر الرّابح. ٢ ١٥٣ فرمانبردارى خداوند و كار نيك اين هر دو تجارتى است سودمند.

٥٦٠٥ ٢٤- اطع تغنم. ٢ ١٦٨ فرمانبردارى كن تا غنيمت يابى.

٥٦٠٦ ٢٥- اطع تربح. ٢ ١٧١ اطاعت خدا كن تا سود برى.

٥٦٠٧ ٢٦- اكرم نفسك ما اعانتك على طاعة اللّه. ٢ ١٨٧ گرامى بدار نفس خود را تا زمانى كه يارى دهد تو را بر فرمانبردارى خداوند.

٥٦٠٨ ٢٧- اتّق اللّه بطاعته و اطع اللّه بتقواه. ٢ ٢٠١ تقواى الهى داشته باش به وسيله فرمانبردارى او، و فرمانبردارى خدا كن به وسيله تقواى او.

٥٦٠٩ ٢٨- اطيعوا اللّه حسب ما امركم به و رسله. ٢ ٢٤٠ فرمانبردارى خدا كن بدانگونه كه او و پيامبرانش به تو دستور داده‏اند.

٥٦١٠ ٢٩- اطع اللّه فى جمل امورك فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء، و الزم الورع. ٢ ٢١١ فرمانبردارى خدا كن در همه كارهاى خود كه به راستى فرمانبردارى خداوند از هر چيز برتر است، و ملازم ورع و پارسايى باش.

٥٦١١ ٣٠- اطع اللّه سبحانه فى كلّ حال و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه طرفة عين و الزم الاستغفار. ٢ ٢٢٤ فرمانبردار خداى سبحان باش در هر حال، و دلت را از ترس و اميد او به اندازه چشم بر هم زدنى خالى مكن، و ملازم استغفار و آمرزشخواهى باش.

٥٦١٢ ٣١- اشغلوا انفسكم بالطّاعة و ألسنتكم بالذّكر و قلوبكم بالرّضا فيما احببتم و كرهتم. ٢ ٢٤٣ جانهاى خود را مشغول كنيد به فرمانبردارى خدا، و زبانهاتان را به ذكر خدا و دلهاتان را به خوشنودى از مقدرات خداوند در آنچه دوست داريد و ناخوش داريد.

٥٦١٣ ٣٢- استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. ٢ ٢٤٩ نعمت‏هاى خدا را بر خويشتن تمام و كامل كنيد به وسيله صبر بر طاعت و فرمانبردارى خدا، و نگهدارى آنچه را كه كتاب خدا نگهدارى آن را از شما خواسته است.

٥٦١٤ ٣٣- اعقل النّاس اطوعهم للّه سبحانه. ٢ ٤٢٨ عاقل‏ترين مردم فرمانبردارترين آنهاست از خداى سبحان.

٥٦١٥ ٣٤- اعقلكم اطوعكم. ٢ ٣٦٩ عاقل‏ترين شما فرمانبردارترين شما است.

٥٦١٦ ٣٥- اشرف الاعمال الطّاعة. ٢ ٣٨٣ شريف‏ترين عملها فرمانبردارى خدا

است.

٥٦١٧ ٣٦- انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه. ٢ ٤٢٤ خيرخواه‏ترين مردم براى نفس خويش فرمانبردارترين آنها است براى پروردگار خويش.

٥٦١٨ ٣٧- اجدر النّاس برحمة اللّه اقومهم بالطّاعة. ٢ ٤٣٦ شايسته‏ترين مردم به رحمت خدا پايدارترين آنها است در فرمانبردارى خدا.

٥٦١٩ ٣٨- احبّ العباد الى اللَّه اطوعهم له. ٢ ٤٣١ محبوب‏ترين بندگان در پيشگاه خداوند فرمانبردارترين آنهاست از وى.

٥٦٢٠ ٣٩- احقّ من تطيعه من لا تجد منه بدّا، و لا تستطيع لامره ردّا. ٢ ٤٤٤ شايسته‏ترين كسى كه بايد فرمانش را ببرى كسى است كه از او چاره‏اى ندارى، و ردّ فرمان او نتوانى (يعنى خداوند متعال).

٥٦٢١ ٤٠- احقّ من اطعته من امرك بالتّقى و نهاك عن الهوى. ٢ ٤٤٦ شايسته‏ترين كسى كه بايد اطاعتش كنى، كسى است كه تو را دستور به تقوا داده و از پيروى هواى نفس باز داشته است.

٥٦٢٢ ٤١- انّ اسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض. ٢ ٤٩٠ به راستى كه نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه او را از نفس و درون خويش براى اطاعت خداوند درخواستى باشد.

٥٦٢٣ ٤٢- انّ المغبون من غبن عمره، و انّ المغبوط من انفذ عمره فى طاعة اللّه.

٢ ٥٢٥ به راستى كه مغبون كسى است كه در مورد عمر خويش مغبون باشد، و «مغبوط» يعنى كسى كه مورد غبطه و آرزوى ديگران است، كسى است كه عمر خويش را در راه اطاعت و فرمانبردارى خداوند به پايان رسانده است.

٥٦٢٤ ٤٣- انّ اللّه سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة.

٢ ٥٣٢به راستى كه خداى سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده، در آنجا كه ناتوانان (در عمل) تقصير در اطاعت كنند.

٥٦٢٥ ٤٤- انّ ولىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته.

٢ ٥٠٥ به راستى كه دوستدار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه فرمانبردارى خدا كند، اگر چه نسب او با آن حضرت دور باشد.

٥٦٢٦ ٤٥- انّ من بذل نفسه فى طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة و صفقته رابحة غانمة. ٢ ٥٦٥ به راستى آن كسى كه نفس خويش را در راه فرمانبردارى خدا و پيامبرش بذل كرده و بخشيده، داراى نفسى رستگار و سالم است، و تجارتى سودمند و پر غنيمت كرده است.

٥٦٢٧ ٤٦- ان كنت حريصا على طلب المضمون لك، فكن حريصا على اداء المفروض عليك. ٣ ٦ اگر حريص هستى بر جستن آنچه رسيدنش براى تو ضمانت شده است، (يعنى رزق و روزى تو) پس حريص نيز باش براى انجام آنچه بر تو واجب شده است.

٥٦٢٨ ٤٧- انّك ان اطعت اللّه نجاك و اصلح مثواك. ٣ ٥٦ به راستى تو اگر اطاعت خدا كنى نجات دهد تو را و جايگاهت را اصلاح كند.

٥٦٢٩ ٤٨- آفة الرّعيّة مخالفة الطّاعة.

٣ ١٠٤ آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى كردن (از والى و زمامدار) است.

٥٦٣٠ ٤٩- اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة. ٣ ١٣٥ هرگاه در طلب عزّت بودى، آن را به وسيله فرمانبردارى خدا بجوى.

٥٦٣١ ٥٠- اذا قويت فاقو على طاعة اللَّه سبحانه. ٣ ١٤٠ هرگاه نيرومند شدى نيروى خود را در راه فرمانبردارى خداى سبحان صرف كن.

٥٦٣٢ ٥١- اذا اخذت نفسك بطاعة اللَّه اكرمتها، و ان ابتذلتها فى معاصيه اهنتها. ٣ ١٤٣ هرگاه به كار گرفتى نفس خود را در راه فرمانبردارى خدا، گرامى‏اش داشته‏اى، و اگر به پستى و خوارى نافرمانى‏هاى خدا واداشتى آن را پست و سبك كرده‏اى.

٥٦٣٣ ٥٢- بالطّاعة يكون الاقبال. ٣ ٢١٣ اقبال و بخت بلند، به فرمانبردارى خدا است.

٥٦٣٤ ٥٣- بالطّاعة يكون الفوز. ٣ ٢١٤ رستگارى به اطاعت خداست.

٥٦٣٥ ٥٤- بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقين.

٣ ٢٣٠ نزديك شدن بهشت به پرهيزكاران، به فرمانبردارى خداست.

٥٦٣٦ ٥٥- بحسن الطّاعة يعرف الاخيار.

٣ ٢٣٦ به خوب فرمانبردارى كردن، نيكان شناخته شوند.

٥٦٣٧ ٥٦- بادر الطّاعة تسعد. ٣ ٢٤١ به فرمانبردارى خدا مبادرت كن تا نيكبخت شوى.

٥٦٣٨ ٥٧- توسّل بطاعة اللّه تنجح. ٣ ٢٧٦ به فرمانبردارى خدا توسل جوى تا پيروز شوى.

٥٦٣٩ ٥٨- تمسّك بطاعة اللَّه يزلفك. ٣ ٢٧٧ به فرمانبردارى خدا تمسّك جوى تا تو را به خدا نزديك كند.

٥٦٤٠ ٥٩- ثمرة الطّاعة الجنّة. ٣ ٣٢٦ ميوه اطاعت و فرمانبردارى خدا، بهشت است.

٥٦٤١ ٦٠- ثواب اللَّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. ٣ ٣٤٨ پاداش نيك خدا از آن فرمانبرداران است و كيفر و عقاب او از آن نافرمانان.

٥٦٤٢ ٦١- ثابروا على الطّاعات و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم. ٣ ٣٥٢

مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد به سوى انجام كارهاى نيك، و دورى گزينيد از بدى‏ها، و پيشى گيريد به سوى انجام كارهاى نيك، و از ارتكاب محرمات الهى اجتناب كنيد.

٥٦٤٣ ٦٢- جوار اللَّه مبذول لمن اطاعه و تجنّب مخالفته. ٣ ٣٦٠ همسايگى رحمت و عنايت خداى تعالى در اختيار كسى است كه او را فرمانبردارى كرده و از مخالفت با او دورى كند.

٥٦٤٤ ٦٣- جمال العبد الطّاعة. ٣ ٣٦٣ زيبايى بنده به اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٤٥ ٦٤- دوام الطّاعات و فعل الخيرات و المبادرة الى المكرمات من كمال الايمان و افضل الاحسان.

٤ ٢٠ دوام فرمانبردارى حق، و انجام كارهاى نيك، و پيشى گرفتن به خصلتهاى گرامى از كمال ايمان و از برترين احسانهاست.

٥٦٤٦ ٦٥- ذلّل نفسك بالطّاعة و حلّها بالقناعة، و خفّض فى الطّلب و اجمل فى المكتسب. ٤ ٣٩ نفس خويش را به وسيله فرمانبردارى رام گردان، و به قناعت بياراى، و در طلب روزى آسان بگير، و در كسب و كار ميانه‏رو باش (و حرص نزن).

٥٦٤٧ ٦٦- درك الخيرات بلزوم الطّاعات. ٤ ٢٣ دريافت و درك خيرات و نيكى‏ها به ملازمت انجام طاعات الهى است.

٥٦٤٨ ٦٧- راكب الطّاعة مقيله الجنّة.

٤ ٨٥ كسى كه بر مركب اطاعت حق سوار است خوابگاه او بهشت است.

٥٦٤٩ ٦٨- زكاة الصّحّة السّعى فى طاعة اللَّه. ٤ ١٠٦ زكات سلامتى، تلاش و كوشش در طاعت الهى است.

٥٦٥٠ ٦٩- زر فى اللَّه اهل طاعته و خذ الهداية من اهل ولايته. ٤ ١١٣ فرمانبرداران را در راه خدا ديدار كن، و

هدايت و راهنمايى را از اهل ولايت خدا فرا گير.

٥٦٥١ ٧٠- صابروا انفسكم على فعل الطّاعات، و صونوها عن دنس السّيّئات، تجدوا حلاوة الايمان.

٤ ٢٢٤ به شكيبايى و صبر واداريد نفسهاى خود را براى انجام طاعتهاى الهى، و نگه داريد آنها را از چركى بديها تا حلاوت و شيرينى ايمان را بيابيد.

٥٦٥٢ ٧١- طوبى لمن حافظ على طاعة ربّه. ٤ ٢٣٨ خوشا به حال كسى كه بر طاعت پروردگار خود محافظت و نگهبانى دارد.

٥٦٥٣ ٧٢- طوبى لمن وفّق لطاعته و بكى على خطيئته. ٤ ٢٤٠ خوشا به حال كسى كه موفق به طاعت پروردگار گشته، و بر گناه خويش گريسته است.

٥٦٥٤ ٧٣- طوبى لمن وفّق لطاعته و حسنت خليقته و احرز امر آخرته.

٤ ٢٤٤ خوشا به حال كسى كه موفق به فرمانبردارى پروردگار گشته، و خلق و خوى خويش را نيكو كرده، و كار آخرت خود را فراهم كرده است.

٥٦٥٥ ٧٤- طوبى لعين هجرت فى طاعة اللَّه غمضها. ٤ ٢٤٨ خوشا به حال ديده و چشمى كه در راه اطاعت خدا پوشيدن و بستن خود را ترك كرده است.

٥٦٥٦ ٧٥- طاعة اللَّه سبحانه لا يحوزها الّا من بذل الجدّ و استفرغ الجهد. ٤ ٢٥٤ فرمانبردارى خداى سبحان را درنيابد مگر آن كس كه بذل كند تلاش خود را و به كار برد كوشش خود را.

٥٦٥٧ ٧٦- طاعة اللَّه مفتاح كلّ سداد و صلاح كلّ فساد. ٤ ٢٥٥ فرمانبردارى خداوند كليد هر كار درست و اصلاح كننده هر كار فاسد و تباهى است.

٥٦٥٨ ٧٧- طاعة اللَّه سبحانه اعلى عماد و اقوى عتاد. ٤ ٢٥٥

طاعت خداى سبحان بلندترين ستون و محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٦٥٩ ٧٨- ظلّ اللَّه سبحانه فى الآخرة مبذول لمن اطاعه فى الدّنيا. ٤ ٢٧٦ سايه لطف و عنايت خداى سبحان در آخرت عطا گردد به كسى كه در دنيا از او فرمانبردارى نموده است.

٥٦٦٠ ٧٩- عليك بطاعة من لا تعذر بجهالته. ٤ ٢٩٠ بر تو باد به اطاعت و فرمانبردارى كسى كه معذور نيستى در نادانى شناخت او. ٥٦٦١ ٨٠- عليك بطاعة اللَّه سبحانه فانّ طاعة اللَّه فاضلة على كلّ شي‏ء. ٤ ٢٩٣ بر تو باد به فرمانبردارى خداى سبحان كه به راستى فرمانبردارى خداوند افزون است بر هر چيز.

٥٦٦٢ ٨١- على قدر العقل تكون الطّاعة.

٤ ٣١٢ به اندازه عقل است اطاعت پروردگار.

٥٦٦٣ ٨٢- غاية العبادة الطّاعة. ٤ ٣٧١ نهايت عبادت اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٦٤ ٨٣- فى الطّاعة كنوز الارباح.

٤ ٣٩٤ در اطاعت حق تعالى است گنجهاى سود.

٥٦٦٥ ٨٤- فضائل الطّاعات تنيل رفيع المقامات. ٤ ٤٢٧ افزونى‏هاى (پاداش) طاعتها مى‏رساند انسان را به جايگاههاى بلند.

٥٦٦٦ ٨٥- كلّ مطيع مكرّم. ٤ ٥٢٧ هر فرمانبردارى مورد اكرام و گرامى است.

٥٦٦٧ ٨٦- كن مطيعا للَّه سبحانه و بذكره آنسا، و تمثّل فى حال تولّيك عنه اقباله عليك، يدعوك الى عفوه و يتغمّدك بفضله. ٤ ٦١٥ فرمانبردار خداى سبحان باش و به ياد او انس گير، و مجسّم كن در حال پشت كردن از او صورت روى آوردن خدا را به‏

سوى تو، كه تو را به گذشت خويش مى‏خواند و به فضل خويش مى‏پوشاند.

٥٦٦٨ ٨٧- لو لم يرغّب اللَّه سبحانه فى طاعته، لوجب ان يطاع رجاء رحمته.

٥ ١١٧ اگر خداى سبحان مردم را به فرمانبردارى خويش ترغيب و تشويق نمى‏كرد، باز هم واجب بود اطاعت او به خاطر اميد به مهر و رحمتش.

٥٦٦٩ ٨٨- من اطاع ربّه ملك. ٥ ١٤٦ كسى كه پروردگار خود را اطاعت كند مالك سعادت و نيكبختى گردد.

٥٦٧٠ ٨٩- من يطع اللَّه يفز. ٥ ١٤٦ كسى كه اطاعت خدا كند رستگار شود.

٥٦٧١ ٩٠- من اطاع اللَّه استنصر. ٥ ١٦٦ كسى كه اطاعت خدا كند از خدا يارى جسته است.

٥٦٧٢ ٩١- من اطاع اللَّه جلّ امره. ٥ ١٧٠ كسى كه اطاعت خدا كند كارش بالا گيرد و بزرگ شود.

٥٦٧٣ ٩٢- من اطاع امرك اجلّ قدرك.

٥ ٢٢٦ كسى كه دستور تو را اطاعت كند قدر و ارزش تو را بزرگ گردانده است.

٥٦٧٤ ٩٣- من عمل بطاعة اللَّه كان مرضيّا. ٥ ٢٦٦ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مورد خوشنودى پروردگار است.

٥٦٧٥ ٩٤- من اطاع اللَّه علا امره. ٥ ٢٨٠ كسى كه از خدا اطاعت كند كارش بلند گردد.

٥٦٧٦ ٩٥- من عمل بطاعة اللَّه ملك. ٥ ٢٨٢ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مالك گردد (سعادت و آخرت را).

٥٦٧٧ ٩٦- من اطاع اللَّه لم يشق ابدا.

٥ ٢٨٣ كسى كه از خدا اطاعت كند هيچ‏گاه بدبخت نشود.

٥٦٧٨ ٩٧- من تقرّب الى اللَّه بالطّاعة أحسن له الحباء. ٥ ٢٨٨ كسى كه تقرّب و نزديكى جويد به درگاه خدا به وسيله اطاعت او، خداوند بخشش‏

و عطاى او را نيكو كند.

٥٦٧٩ ٩٨- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ و قوى. ٥ ٢٩١ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند عزيز و نيرومند گردد.

٥٦٨٠ ٩٩- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ نصره. ٥ ٢٩٩ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند، نيرومند باشد يارى‏اش (از طرف خداوند).

٥٦٨١ ١٠٠- من اهمل العمل بطاعة اللَّه ظلم نفسه. ٥ ٣١٦ كسى كه در عمل كردن به طاعت خداوند اهمال كارى و سهل‏انگارى كند به خويشتن ستم كرده است.

٥٦٨٢ ١٠١- من صبر على طاعة اللَّه عوّضه اللَّه سبحانه خيرا ممّا صبر عليه. ٥ ٣٣١ كسى كه صبر و شكيبايى كند بر فرمانبردارى خداوند، خداى سبحان عوض دهد او را بهتر از آنچه بر آن صبر و شكيبايى ورزيده است.

٥٦٨٣ ١٠٢- من اتّخذ طاعة اللَّه سبيلا فاز بالّتى هى اعظم. ٥ ٣٧٤ كسى كه فرمانبردارى خداى را فرا راه خود برگيرد، و انتخاب كند، به بزرگترين نيكبختى رسيده و سعادت يافته است.

٥٦٨٤ ١٠٣- من اتّخذ طاعة اللَّه بضاعة، اتته الارباح من غير تجارة. ٥ ٣٨٥ كسى كه طاعت خدا را سرمايه خويش گرداند، سودها بدون تجارت به نزدش آيد.

٥٦٨٥ ١٠٤- من سرّه الغنى بلا مال و العزّ بلا سلطان، و الكثرة بلا عشيرة، فليخرج من ذلّ معصية اللَّه الى عزّ طاعته، فانّه واجد ذلك كلّه. ٥ ٣٩٠ كسى كه توانگرى و بى‏نيازى خواهد بدون مال و ثروت، و عزّت خواهد بدون سلطنت و پادشاهى، و زيادى و فزونى افراد وابسته به خود را خواهد بدون داشتن عشيره و فاميل، بايد از خوارى نافرمانى خدا به در آيد، به سوى عزّت فرمانبردارى او، كه با اين كار، همه آنها را يافته است.

٥٦٨٦ ١٠٥- من اطاع اللَّه سبحانه لم يضرّه من اسخط من النّاس. ٥ ٤٠٠ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند زيانش نرساند كسى كه او را در اين راه خشمگين كرده است.

٥٦٨٧ ١٠٦- من عمل بطاعة اللَّه سبحانه لم يفته غنم و لم يغلبه خصم. ٥ ٤٠٥ كسى كه عمل كند به طاعت خداى سبحان، هيچ سود و نفعى از او فوت نشود، و هيچ دشمنى بر او چيره نگردد.

٥٦٨٨ ١٠٧- من بادر الى مراضى اللَّه سبحانه و تأخّر عن معاصيه، فقد اكمل الطّاعة. ٥ ٤٣١ كسى كه پيشى گيرد بدانچه موجب خوشنودى خداى سبحان است و از نافرمانى‏هاى خدا واپس رود، به حقيقت كه فرمانبردارى را به كمال رسانده است.

٥٦٨٩ ١٠٨- من اطاع اللَّه اجتباه. ٥ ٤٤٥ كسى كه از خدا اطاعت كند، خدا او را برگزيند.

٥٦٩٠ ١٠٩- من كرم النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٢٩ از بزرگوارى نفس است عمل به طاعت خداوند.

٥٦٩١ ١١٠- من المروّة طاعة اللَّه و حسن التّقدير. ٦ ٢٢ از جوانمردى است فرمانبردارى خدا و خوب اندازه‏گيرى كردن زندگى.

٥٦٩٢ ١١١- من افضل الاعمال اكتساب الطّاعات. ٦ ٣٣ از برترين عملها به دست آوردن طاعتهاى الهى است.

٥٦٩٣ ١١٢- من تقوى النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٤٤ از پرهيزكارى نفس است عمل به طاعت الهى.

٥٦٩٤ ١١٣- ما تزيّن متزيّن بمثل طاعة اللَّه. ٦ ٥٧ هيچ آراسته به زيورى خود را نياراسته به چيزى همانند فرمانبردارى خدا.

٥٦٩٥ ١١٤- ما من شي‏ء من طاعة اللَّه سبحانه يأتي الّا فى كره. ٦ ٩٩

هيچ چيزى از طاعت خداى سبحان نيست كه بيايد بر انسان جز از روى ناخوشنودى. ٥٦٩٦ ١١٥- ملاك كلّ خير طاعة اللَّه سبحانه. ٦ ١٢٠ ملاك و معيار هر كار نيك و خيرى اطاعت و فرمانبردارى خداى سبحان است (يعنى انجام دادن آن به خاطر فرمان خدا).

٥٦٩٧ ١١٦- ملازمة الطّاعة خير عتاد.

٦ ١٣٥ ملازمت با فرمانبردارى خدا بهترين تكيه‏گاه است.

٥٦٩٨ ١١٧- نعم الوسيلة الطّاعة. ٦ ١٦٦ فرمانبردارى خدا خوب وسيله‏اى است.

٥٦٩٩ ١١٨- نعم الطّاعة الانقياد و الخضوع. ٦ ١٦٧ خوب طاعتى است انقياد (گردن نهادن) و خضوع و فروتنى در پيشگاه خداوند.

٥٧٠٠ ١١٩- نال الفوز من وفّق للطّاعة.

٦ ١٨٢ به رستگارى رسيده كسى كه موفق به اطاعت حق گرديده است.

٥٧٠١ ١٢٠- نظام المروّة فى مجاهدة اخيك على طاعة اللَّه سبحانه و صدّه عن معاصيه، و ان يكثر على ذلك ملامه. ٦ ١٨٤ نظام و رشته پيوند مردى و مردانگى در اين است كه با برادر خود در راه طاعت خداى سبحان پيكار كنى، و او را از نافرمانى‏هاى خداوند بازدارى، و او را در اين باره بسيار سرزنش كنى.

٥٧٠٢ ١٢١- هدى من اطاع ربّه و خاف ذنبه. ٦ ١٩٣ به هدايت و راه راست رسيده كسى كه اطاعت پروردگار خود كند و از گناه خويش بترسد.

٥٧٠٣ ١٢٢- وقّوا انفسكم من عذاب اللَّه بالمبادرة الى طاعة اللَّه. ٦ ٢٣٥ نگاه داريد خود را از عذاب خداوند به وسيله پيشى جستن به سوى طاعت خداوند.

٥٧٠٤ ١٢٣- لا تعتذر من امر اطعت اللَّه سبحانه فيه فكفى بذلك منقبة. ٦ ٣٠٥ هيچ گاه از كارى كه در آن فرمانبردارى خداى سبحان را انجام داده‏اى عذرخواهى نكن كه همين كار در منقبت و مباهات تو كافى است.

٥٧٠٥ ١٢٤- لا عزّ كالطّاعة. ٦ ٣٤٩ عزتى همچون فرمانبردارى خدا نيست.

٥٧٠٦ ١٢٥- لا رأى لمن لا يطاع. ٦ ٣٩٣ كسى را كه فرمانش نبرند رأى و انديشه ندارد.

٥٧٠٧ ١٢٦- لا عزّ الّا بالطّاعة. ٦ ٣٩٣ عزتى نيست جز به اطاعت خداوند.

٥٧٠٨ ١٢٧- لا ينجع تدبير من لا يطاع.

٦ ٤١٤ سود ندهد تدبير كسى كه فرمانش نبرند.

٥٧٠٩ ١٢٨- لا يسعد امرء الّا بطاعة اللَّه سبحانه و لا يشقى امرء الّا بمعصية اللَّه. ٦ ٤١٧ نيكبخت نشود كسى مگر به وسيله اطاعت خداى سبحان، و بدبخت نشود كسى مگر به نافرمانى خداوند.

٥٧١٠ ١٢٩- ينبغي للعاقل ان لا يخلو فى كلّ حالة عن طاعة ربّه و مجاهدة نفسه. ٦ ٤٤٠ براى شخص خردمند و عاقل شايسته است كه بيكار نباشد در هر حالى از اطاعت پروردگار خود و پيكار كردن با نفس خويش.

٥٧١١ ١٣٠- ينبغي للمؤمن ان يلزم الطّاعة و يلتحف الورع و القناعة. ٦ ٤٤٠ براى مؤمن شايسته است كه ملازم فرمانبردارى خدا باشد، و بپوشد جامه پرهيزكارى و قناعت را.

٥٧١٢ ١٣١- لا تطيعوا الادعياء الّذين شربتم بصفوكم كدرهم و خططتم بصحّتكم مرضهم و ادخلتم فى حقّكم‏

باطلهم. ٦ ٢٧٩ از «ادعياء» همانها كه معلوم نيست پدرشان كيست و جامه اسلام را به تن پوشيده‏اند و نفاق و دورويى را پيشه كرده‏اند اطاعت نكنيد، از آنها كه جام پاك قلبتان را در اختيار آب تيره نفاقشان قرار داده‏ايد، از آنها كه تندرستى خويش را با بيمارى آنها آميخته‏ايد (و ايمان خالص خويش را به انفاق آنها مخلوط ساخته‏ايد) و باطلشان را در حق خود راه داده‏ايد.

باب الطاقة (توانايى)

٥٧١٣ ١- من كلّفك ما لا تطيق فقد افتاك فى عصيانه. ٥ ٤٥٢ كسى كه به تو تكليف كند چيزى را كه توان و طاقت آن را ندارى، فتوى و دستور نافرمانى خويش را به تو داده و صادر كرده است.

باب الطيش (سبكى)

٥٧١٤ ١- الطّيش ينكّد العيش. ١ ٢٠٠ سبكى و سبكسرى (در هنگام خشم يا غير آن) زندگى را سخت و دشوار سازد.

حرف «الظاء»

باب الظفر (پيروزى)

٥٧١٥ ١- الظّفر شافع المذنب. ١ ٧٥ پيروز شدن بر گنهكار شفيع و واسطه او است. ٥٧١٦ ٢- لا تبطرنّ بالظّفر فانّك لا تأمن ظفر الزّمان بك. ٦ ٢٩١ سرمست پيروزى مشو كه از پيروز شدن زمانه بر تو در امان نخواهى بود.

٥٧١٧ ٣- كفى بالظّفر شافعا للمذنب.

٤ ٥٧٩ پيروز شدن براى شفاعت گنهكار كافى است.

٥٧١٨ ٤- من تأيّد فى الأمور ظفر ببغيته.

٥ ٣١٥ هر كس در كارها (از طرف خداوند) تأييد و يارى شود به هدف و آرمان خود خواهد رسيد.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33