ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52483
دانلود: 10570


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52483 / دانلود: 10570
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب اليقين

١٠٨٢٦ ١- اليقين عبادة. ١ ١٧ يقين داشتن عبادت و بندگى است.

١٠٨٢٧ ٢- اليقين نور. ١ ٢٦ يقين نور و روشنايى است.

١٠٨٢٨ ٣- اليقين عنوان الايمان. ١ ٩٦ يقين سرلوحه ايمان است.

١٠٨٢٩ ٤- اليقين افضل الزّهادة. ١ ١٠٥ يقين برترين زهد ورزيدن است.

١٠٨٣٠ ٥- اليقين عماد الايمان. ١ ١٠٧ يقين، ستون و تكيه‏گاه ايمان است.

١٠٨٣١ ٦- اليقين جلباب الاكياس. ١ ١٥٧ يقين، جامه تن زيركان است.

١٠٨٣٢ ٧- اليقين يرفع الشّكّ. ١ ٢٠٦ يقين، شك و ترديد را يكسره زائل كند.

١٠٨٣٣ ٨- اليقين يثمر الزّهد. ١ ٢١١ يقين ميوه زهد دنيا را به بار آورد.

١٠٨٣٤ ٩- اليقين رأس الدّين. ١ ٢١٤يقين اساس دين است.

١٠٨٣٥ ١٠- اليقين أفضل عبادة. ١ ٢١٥ يقين برترين عبادتها است.

١٠٨٣٦ ١١- المغبوط من قوى يقينه. ١ ٣٣٩ كسى مورد غبطه و آرزوى ديگران خواهد بود كه يقينش قوى باشد.

١٠٨٣٧ ١٢- الموقن اشدّ النّاس حزنا على نفسه. ٢ ١١٠ كسى كه يقين دارد از همه مردم اندوهش بر خود (و نگرانى‏اش از حال خود در آخرت) بيشتر و سخت‏تر است.

١٠٨٣٨ ١٣- ايقن تفلح. ٢ ١٧١ يقين داشته باش تا رستگار شوى.

١٠٨٣٩ ١٤- اين الموقنون الّذين خلعوا سرابيل الهوى و قطعوا عنهم علائق الدّنيا. ٢ ٣٦٤ كجايند يقين دارندگانى كه جامه‏هاى هوا و هوس را از تن به دور كرده و علاقه‏هاى دنيا را از خود جدا كرده و بريده‏اند ١٠٨٤٠ ١٥- افضل الدّين اليقين. ٢ ٣٧٥ برترين دين يقين است.

١٠٨٤١ ١٦- افضل الايمان حسن الايقان.

٢ ٣٩٧ برترين ايمان، يقين نيكو است.

١٠٨٤٢ ١٧- اصل الصّبر حسن اليقين باللّه. ٢ ٤١٥ ريشه و اساس صبر و بردبارى، يقين نيكو داشتن به خداى تعالى است.

١٠٨٤٣ ١٨- اصل الزّهد اليقين و ثمرته السّعادة. ٢ ٤١٨ اصل و ريشه زهد، يقين است، و ميوه‏اش نيكبختى است.

١٠٨٤٤ ١٩- افضل الايمان حسن الايقان و افضل الشّرف بذل الاحسان. ٢ ٤٦٦ برترين ايمان يقين نيكو داشتن، و برترين شرافتها بذل احسان و بخشش است.

١٠٨٤٥ ٢٠- انّ الدّين لشجرة اصلها اليقين باللّه و ثمرها الموالاة فى اللّه و المعاداة فى اللّه سبحانه. ٢ ٥٤١ به راستى كه دين، درختى است كه‏ ريشه‏اش يقين، و ميوه و ثمره‏اش دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست.

١٠٨٤٦ ٢١- باليقين تتمّ العبادة. ٣ ٢٠١ به وسيله يقين، عبادت كامل گردد.

١٠٨٤٧ ٢٢- ثمرة اليقين الزّهادة. ٣ ٣٢٤ ميوه يقين، زهد ورزيدن در دنياست.

١٠٨٤٨ ٢٣- ثمرة الدّين قوّة اليقين. ٣ ٣٣١ ميوه دين، قوّت يقين است.

١٠٨٤٩ ٢٤- ثبات الدّين بقوّة اليقين. ٣ ٣٥٠ پابرجا بودن دين، به نيرومند بودن يقين است.

١٠٨٥٠ ٢٥- حسن الدّين من قوّة اليقين.

٣ ٣٨٣ نيكويى دين، از نيرومندى و قوت يقين سرچشمه گيرد.

١٠٨٥١ ٢٦- خير الامور ما اسفر عن اليقين. ٣ ٤٢٤ بهترين كارها آن است كه از يقين پرده بردارد (يعنى نشانه داشتن يقين باشد مانند توكل و صبر و امثال آنها).

١٠٨٥٢ ٢٧- ذلّل قلبك باليقين، و قرّره بالفناء، و بصّره فجائع الدّنيا. ٤ ٣٣ دل خود را به وسيله يقين رام گردان، و به ياد آورى فنا و نيستى اين جهان آرام، و به مصيبتهاى دنيا بينايش گردان.

١٠٨٥٣ ٢٨- رأس الدّين صدق اليقين.

٤ ٤٨ اساس دين، يقين راست و درست است.

١٠٨٥٤ ٢٩- سبب الاخلاص اليقين. ٤ ١٢٥ سبب اخلاص، يقين است.

١٠٨٥٥ ٣٠- سلاح الموقن الصّبر على البلاء و الشّكر فى الرّخاء. ٤ ١٢٩ اسلحه و ساز و برگ كسى كه يقين دارد شكيبايى در هنگام بلا و سپاسگزارى در هنگام فراخى نعمت است.

١٠٨٥٦ ٣١- صلاح الدّين بحسن اليقين.

٤ ١٩٧ صلاح و شايستگى دين، به نيكويى يقين است.

١٠٨٥٧ ٣٢- طوبى لمن بوشر قلبه ببرد اليقين. ٤ ٢٤٥

خوشا به حال كسى كه دل او مباشر خوشى و خنكى يقين است.

١٠٨٥٨ ٣٣- عليك بلزوم اليقين و تجنّب الشّكّ، فليس للمرء شي‏ء اهلك لدينه من غلبة الشّكّ على يقينه. ٤ ٢٩٧ بر تو باد به ملازمت يقين و دورى جستن از شك و ترديد، زيرا براى نابودى دين چيزى نابود كننده‏تر از اين نيست كه شك بر يقين او غلبه كند.

١٠٨٥٩ ٣٤- عليكم بلزوم اليقين و التّقوى فانّهما يبلّغانكم جنّة المأوى. ٤ ٣٠٥ بر شما باد به ملازمت يقين و پرهيزكارى كه اين دو، شما را به بهشت برين «جنّة المأوى» مى‏رسانند.

١٠٨٦٠ ٣٥- على قدر الدّين تكون قوّة اليقين. ٤ ٣١٣ قوت و نيروى يقين به اندازه دين خواهد بود.

١٠٨٦١ ٣٦- قوّوا ايمانكم باليقين فانّه أفضل الدّين. ٤ ٥١٢ ايمان خود را با يقين تقويت كنيد، كه به راستى يقين برترين مرتبه دين است.

١٠٨٦٢ ٣٧- غاية الايمان الايقان. ٤ ٣٦٨ نهايت مرتبه ايمان، يقين داشتن است.

١٠٨٦٣ ٣٨- كلّ ما خلا اليقين ظنّ و شكوك. ٤ ٥٣٦ هر آنچه يقين نباشد گمان و شك خواهد بود.

١٠٨٦٤ ٣٩- كيف يرضى بالقضاء من لم يصدق يقينه. ٤ ٥٦٣ چگونه راضى به قضا و قدر الهى است كسى كه يقين او راست و صادق نباشد.

١٠٨٦٥ ٤٠- كن موقنا تكن قويّا. ٤ ٦٠٠ يقين داشته باش تا قوى و نيرومند باشى.

١٠٨٦٦ ٤١- كفى باليقين عبادة. ٤ ٥٧٦ براى انجام عبادت همان يقين كافى است.

١٠٨٦٧ ٤٢- لو صحّ يقينك لما استبدلت الفانى بالباقى، و لا بعت السّنىّ بالدّنىّ. ٥ ١١٤ اگر حقيقتا يقين تو درست باشد هيچ گاه دنياى فانى را به سراى پايدار آخرت تبديل نخواهى كرد، و جايگاه والاى بهشت را به لذتهاى پست دنيا نخواهى‏ فروخت.

١٠٨٦٨ ٤٣- من ايقن افلح. ٥ ١٤٧ كسى كه يقين دارد رستگار شده است.

١٠٨٦٩ ٤٤- من ايقن ينج. ٥ ١٤٩ كسى كه يقين دارد نجات يابد.

١٠٨٧٠ ٤٥- من حسن يقينه يرج. ٥ ١٤٩ كسى كه يقين او نيكو باشد اميدوار است.

١٠٨٧١ ٤٦- من يؤمن يزدد يقينا. ٥ ٢٠٣ كسى كه ايمان داشته باشد بر يقين او افزوده گردد.

١٠٨٧٢ ٤٧- من يستيقن يعمل جاهدا.

٥ ٢٠٣ كسى كه يقين دارد، تلاشگرانه كار كند.

١٠٨٧٣ ٤٨- من قوى يقينه لم يرتب.

٥ ٢٣٠ كسى كه يقينش قوى باشد شك و ترديد نكند.

١٠٨٧٤ ٤٩- من حسن يقينه حسنت عبادته. ٥ ٢٩٤ كسى كه يقينش نيكو باشد عبادتش نيكو گردد.

١٠٨٧٥ ٥٠- من صدق يقينه لم يرتب.

٥ ٢٩٧ كسى كه يقينش راست و درست باشد ترديد نكند.

١٠٨٧٦ ٥١- من لم يوقن بالجزاء أفسد الشّك يقينه. ٥ ٤٠٨ كسى كه يقين به پاداش و كيفر ندارد، شك و ترديد يقينش را تباه كند.

١٠٨٧٧ ٥٢- من لم يوقن قلبه لم يطعه عمله. ٥ ٤١٥ كسى كه دلش يقين ندارد، عمل و كردارش از او فرمانبردارى نكند.

١٠٨٧٨ ٥٣- من ايقن رجا. ٥ ٤٦٦ كسى كه يقين دارد، اميدوار است.

١٠٨٧٩ ٥٤- ما اعظم سعادة من بوشر قلبه ببرد اليقين. ٦ ٧١ چه سعادت بزرگى دارد كسى كه دلش با خوشى و خنكى يقين مباشر و همراه است.

١٠٨٨٠ ٥٥- ما غدر من أيقن بالمرجع.

٦ ٧٧ پيمان شكنى نكند كسى كه يقين به بازگشت دارد.

١٠٨٨١ ٥٦- ملاك الايمان حسن الايقان.

٦ ١١٨ ملاك ايمان، داشتن يقين نيكو است.

١٠٨٨٢ ٥٧- نوم على يقين خير من صلاة فى شكّ. ٦ ١٧٠ خوابيدن با يقين بهتر است از نماز خواندن با شك و ترديد.

١٠٨٨٣ ٥٨- نعم الطّارد للشّكّ اليقين.

٦ ١٥٨ براى طرد كردن شك، يقين چيز خوبى است.

١٠٨٨٤ ٥٩- هلك من باع اليقين بالشّكّ و الحقّ بالباطل و الآجل بالعاجل.

٦ ١٩٨ هلاك شده كسى كه يقين را به شك، و حق را به باطل، و دنياى زودگذر را به آخرت پايدار فروخته است.

١٠٨٨٥ ٦٠- هجم بهم العلم على حقيقة الايمان و باشروا روح اليقين فاستسهلوا ما استوعر المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدّنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى، أولئك خلفاء اللّه فى أرضه، و الدّعاة الى دينه آه آه شوقا الى رؤيتهم. ٦ ٢١٤ علم و دانش با حقيقت ايمان بدانها روى آورد و روح يقين را لمس كردند، و آنچه دنيا پرستان هوسباز دشوار مى‏شمردند بر آنها آسان شد، آنان به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته و در دنيا با بدنهايى زندگى مى‏كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند دارد، اينان جانشينان خدايند در روى زمين و دعوت كنندگان مردم هستند به سوى خداوند، هاى هاى كه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم ١٠٨٨٦ ٦١- لا ايمان لمن لا يقين له.

٦ ٤٠٢ ايمان ندارد كسى كه يقين ندارد.

١٠٨٨٧ ٦٢- يستدلّ على اليقين بقصر الأمل و اخلاص العمل و الزّهد فى الدّنيا. ٦ ٤٥٢ راهنمايى شود بر وجود يقين به كوتاه كردن آرزو، و اخلاص عمل و زهد و بى‏رغبتى در دنيا.

١٠٨٨٨ ٦٣- اليقين جلباب الاكياس. ١ ٢١٥ يقين جامه زيركان است.

باب اليمين (سوگند)

١٠٨٨٩ ١- اسرع شي‏ء عقوبة اليمين الفاجرة. ٢ ٤٠٧ سريع‏ترين عملها از نظر كيفر، سوگند دروغ است.

١٠٨٩٠ ٢- كيف يسلم من عذاب اللّه المتسرّع الى اليمين الفاجرة. ٤ ٥٦٢ چگونه سالم بماند از عذاب و كيفر خدا كسى كه به قسم دروغ شتاب كند.

١٠٨٩١ ٣- للاحمق مع كلّ قول يمين. ٥ ٣٠ آدم احمق براى هر سخنى سوگندى مى‏خورد.

١٠٨٩٢ ٤- من مهانة الكذّاب جوده باليمين بغير مستحلف. ٦ ٢١ از پستى آدم دروغگو است كه بى‏آنكه او را سوگند دهند، سخاوتمندانه سوگند مى‏خورد.

١٠٨٩٣ ٥- لا تعوّد نفسك اليمين فانّ الحلّاف لا يسلم من الاثم. ٦ ٢٩٣ خودت را به سوگند عادت مده كه آدمى كه زياد قسم مى‏خورد از گناه ايمن نيست.

باب الايام (روزگار)

١٠٨٩٤ ١- الايّام توضح السّرائر الكامنة. ١ ٣٤٥ روزگار رازهاى پوشيده را آشكار مى‏كند.

١٠٨٩٥ ٢- الايّام صحائف آجالكم فخلّدوها أحسن أعمالكم. ٢ ١٢٠ روزها نامه‏هاى عمر شماست پس آنها را به بهترين عملهاى خود جاويدان كنيد.

١٠٨٩٦ ٣- اللّيل و النّهار دائبان فى طىّ الباقين و محو آثار الماضين. ٢ ١٦٧ شب و روز در تلاشند براى در نورديدن ماندگان، و محو آثار گذشتگان.

١٠٨٩٧ ٤- انّ ليلك و نهارك لا يستوعبان لجميع حاجاتك، فاقسمها بين عملك و راحتك. ٢ ٦٠٦ به راستى كه شب و روز تو، در برگيرنده همه خواسته‏هاى تو نيستند، پس تقسيم كن آنها را ميانه كار و آسايش خود (بخشى را براى كار و بخشى را به استراحت خود اختصاص بده).

١٠٨٩٨ ٥- فاز من اصلح عمل يومه و استدرك فوارط أمسه. ٤ ٤١٤ رستگار شد كسى كه كار امروز خود را اصلاح كرده، و كوتاهى كردن هاى ديروز خود را جبران نموده است.

١٠٨٩٩ ٦- كلّ يوم يسوق الى غده. ٤ ٥٣٣ هر روز انسان را به سوى فردا سوق مى‏دهد و به پيش مى‏برد.

متفرقات

١٠٩٠٠ ١- كلّ شي‏ء يستطاع الّا نقل الطّباع. ٤ ٥٤١ هر چيزى را مى‏توان انجام داد مگر جابجا كردن خصلتها.

١٠٩٠١ ٢- الاغتراب احد الشّتاتين. ٢ ١٤ به غربت افتادن (و از وطن به دور بودن) يكى از دو پراكندگى (زندگى) است.

١٠٩٠٢ ٣- اين تضلّ عقولكم و تزيغ نفوسكم أ تستبدلون الكذب بالصّدق و تعتاضون الباطل بالحقّ. ٢ ٣٦٣ به كجا گمراه مى‏شود عقلهاى شما، و منحرف مى‏شود جانهاى شما، آيا دروغ را به راستى تبديل مى‏كنيد، و يا باطل را به جاى حق مى‏گيريد ١٠٩٠٣ ٤- ما اقرب السّعود من النّحوس.

٦ ٨٦ چه نزديك است نيكبختيها به نحوستها.

١٠٩٠٤ ٥- بقدر علوّ الرّفعة تكون نكاية الوقعة. ٣ ٢٣٢ به اندازه بلندى مقام است زخم و رنج‏ پيش‏آمدها (كه به همان مقدار اثر مى‏كند).

١٠٩٠٥ ٦- حسن السّراح احد الرّاحتين.

٣ ٣٩٢ به نيكويى رها كردن حاجتمند، يكى از دو راحتى و آسايش او است.

١٠٩٠٦ ٧- ثيابك على غيرك أبقى لك منها عليك. ٣ ٣٤٧ جامه تو بر تن ديگرى ماندگارتر است تا بر تن خودت (زيرا پاداش آن هميشه خواهد ماند، ولى بر تن خودت مندرس و پاره شده و از بين مى‏رود).

١٠٩٠٧ ١- اجمل ادلال من ادلّ عليك و اقبل عذر من اعتذر اليك و احسن الى من اساء اليك. ٢ ٢١٢ كسى كه به تو كرشمه كند، كرشمه‏اش را بپذير و كسى كه از تو عذر خواهد، عذرش بپذير، و كسى كه به تو بدى كرد به او نيكى كن.

١٠٩٠٨ ٨- تعزّ عن الشّى‏ء اذا منعته بقلّة ما يصحبك اذا اوتيته. ٣ ٣١٠ هرگاه چيزى به تو نرسيد خود را دلدارى ده به اين كه اگر به من مى‏رسيد زمان اندكى با من همراه بود.

١٠٩٠٩ ٩- ربّما شرق شارق بالماء قبل ريّه. ٤ ٨٠ چه بسا كه گلوگير شود انسان به آشاميدنى پيش از سيرابيش (و با همان مرگش فرا رسد).

١٠٩١٠ ١٠- ربّما تجهّمت الامور. ٤ ٨٣ چه بسا كارها كه به ناخوشى سر رسند (و هميشه امور بر وفق مراد نباشد).

١٠٩١١ ١١- بئس السّعى التّفرقة بين الأليفين. ٣ ٢٥٦ چه بد كوشش و تلاشى است كوشش در راه جدايى انداختن ميان دو همدم و دوست.

١٠٩١٢ ١٢- ربّ ذى ابّهة احقر من كلّ حقير. ٤ ٦٩ بسا انسانهاى ابهّت‏دارى كه از هر پستى پست‏ترند.

١٠٩١٣ ١٣- قد تتجهّم المطالب. ٤ ٤٦١ گاه است كه مطلبها با روى ناخوشى در آيد.

١٠٩١٤ ١٤- قد تعمّ الامور. ٤ ٤٦٦ گاه است كه كارها همگانى شود.

١٠٩١٥ ١٥- قد ينبو الحسام. ٤ ٤٦٩ گاه است كه شمشير برنده كند شود.

١٠٩١٦ ١٦- المستسلم موقّى. ١ ٤٧ كسى كه فرمانبردار و مطيع (دستورات حق) باشد از عذاب الهى نگهدارى شده است.

١٠٩١٧ ١٧- كلّ ممتنع صعب مناله و مرامه. ٤ ٥٣٤ هر كار (يا مطلبى) كه امتناع و خوددارى كند، رسيدن و طلب كردن آن دشوار است. ١٠٩١٨ ١٨- ليس كلّ غائب يئوب. ٥ ٧٧ هر غايب دور از نظرى بازنگردد.

١٠٩١٩ ١٩- النّاس بخير ما تفاوتوا. ١ ٧٨ وضع مردم به خير و خوبى است تا زمانى كه تفاوت ميان آنها برقرار باشد.

١٠٩٢٠ ٢٠- في الغيب العجب. ٤ ٤٠٥ در آنچه از نظرها پنهان است شگفتى است. ١٠٩٢١ ٢١- قد أضاء الصّبح لذي عينين.

٤ ٤٧٢ به حقيقت كه بامداد روشن شده براى بينا.

١٠٩٢٢ ٢٢- من أبرم سئم. ٥ ٤٦١ كسى كه پافشارى كند (در سؤال) مردم از او دلگير شوند.

١٠٩٢٣ ٢٣- من وجد موردا عذبا يرتوى منه فلم يغتنمه يوشك ان يظمأ و

يطلبه فلا يجده. ٥ ٢٢٧ كسى كه بيابد آبشخور گوارايى كه از آن سيراب شود و آن را غنيمت نشمارد، بيم آن است كه تشنه شود و آن را بجويد و ديگر نيابد.

١٠٩٢٤ ٢٤- قد صرتم بعد الهجرة أعرابا و بعد الموالاة احزابا. ٤ ٤٧٧ شما پس از هجرت دوباره به حالت عربى خود بازگشته و پس از دوستى حزبهاى پراكنده شده‏ايد ١٠٩٢٥ ٢٥- كلّ معتمد على نفسه ملقى.

٤ ٥٢٦ كسى كه بر خود تكيه كند در افتاده.

١٠٩٢٦ ٢٦- كلّ آت فكأن قد كان. ٤ ٥٣١ هر آينده‏اى چنان است كه گويا آمده است.

١٠٩٢٧ ٢٧- إيّاك و القحّة فإنّها تحدوك على ركوب القبائح و التهجّم على السّيّئات. ٢ ٣١٢ از بى‏شرمى پرهيز كن كه تو را به ارتكاب زشتى‏ها و در آمدن بر گناهان بكشاند.

١٠٩٢٨ ٢٨- أقبح العيّ الضّجر. ٢ ٣٨٢ زشت‏ترين ناتوانيها دلتنگى است.

١٠٩٢٩ ٢٩- ينام الرّجل على الثّكل و لا ينام على الظّلم. ٦ ٤٧٦ مرد در برابر داغ فرزند مى‏تواند بخوابد ولى در برابر ستم خواب ندارد.

١٠٩٣٠ ٣٠- لقاح الخواطر المذاكرة. ٥ ١٢٦ بارور شدن خاطرات به گفتگو است (و براى بارور شدن آنها بايد پيوسته در باره خاطرات علمى با ديگران گفتگو كرد).

١٠٩٣١ ٣١- قد طلع طالع و لمع لامع و لاح لائح و اعتدل مائل. ٤ ٢٨٢ به راستى كه طالع طلوع كرد، و درخشنده درخشيد، و هويدا آشكار شد، و كجى راست شد. ١٠٩٣٢ ٣٢- صور عارية عن الموادّ عالية عن القوّة و الاستعداد.

تجلّى لها فاشرقت. و طالعها فتلألأت. و القى فى هويّتها مثاله، فأظهر عنها افعاله.

و خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكّاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها.

و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السّبع الشّداد. ٤ ٢٢٠- ٢١٨ صورتهايى هستند برهنه از مادّه، و برتر از نيرو و استعداد. حق تعالى بر آنها تجلّى كرد، و آنها درخشيدند، و بر آنها اشراف يافت پس درخشان شدند.

و در هويّت آنها مثال و شباهت خود بينداخت. و در نتيجه افعال خود را از آنها آشكار كرد. و انسان را بيافريد كه داراى نفس ناطقه است كه ديگران را به علم و عمل پاكيزه گرداند و به راستى مشابه با گوهرهاى آغاز علتهاى خويش گردند. و اگر مزاج آن معتدل باشد و از اضداد خويش جدا گردد با هفت آسمان سخت مشاركت كرده است.

بحمد اللّه و منّه ترجمه كتاب شريف غرر الحكم و درر الكلم آمدى رضوان اللّه تعالى عليه در تاريخ پنجم ماه ربيع المولود سال ١٤١٩ ه. ق. برابر با ٩ ٤ ٧٧ به قلم اين بنده ناتوان پايان يافت و توفيق بزرگى بود كه خداى سبحان بر اين بنده ناتوان منّت نهاد. و از دوستانى كه در تهيه و تنظيم اين كتاب نفيس و مجموعه ارزشمند با ما همكارى صميمانه‏اى داشته‏اند، بخصوص آقايان قادر پريز و مجيد جاويدى تشكر و قدردانى نموده، توفيق آنان را از خداى منّان درخواست دارم.

و الحمد للّه اولا و آخرا تهران- سيد هاشم رسولى محلاتى