ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم6%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 59827 / دانلود: 12404
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب المعروف (نيكى و احسان)

٦٣١٥ ١- المعروف سيادة. ١ ١٧ نيكى و احسان، سيادت و آقايى است.

٦٣١٦ ٢- المعروف رقّ. ١ ٢٤ احسان و نيكى بردگى است. ٦٣١٧ ٣- المعروف حسب. ١ ٣٠

نيكى، حسب است (يعنى همچون حسب سرمايه شرف و افتخار انسان است).

٦٣١٨ ٤- المعروف قروض. ١ ٤٢ كارهاى نيك، قرضها و وامهايى است (كه انسان مى‏دهد و عوض آن را در دنيا و آخرت مى‏گيرد).

٦٣١٩ ٥- المعروف فضل، الكرم نبل.

١ ٥٤ كار نيك فضيلت و برترى است، و كرم و بزرگوارى دليل هوشيارى و زيركى است.

٦٣٢٠ ٦- المعروف كنز. ١ ٥٨ كار نيك گنجى (و اندوخته‏اى) است.

٦٣٢١ ٧- المعروف زكاة النّعم. ١ ١٢٨ كار نيك زكات نعمتهاى الهى است.

٦٣٢٢ ٨- المعروف افضل المغانم.

١ ١٤٠ كار نيك برترين غنيمتهاست.

٦٣٢٣ ٩- المعروف اشرف سيادة. ١ ٢١٥ كار نيك شريف‏ترين سيادت‏ها و آقايى‏ها است.

٦٣٢٤ ١٠- المعروف ذخيرة الابد. ١ ٢٤١ كار نيك، اندوخته هميشگى است.

٦٣٢٥ ١١- المعروف انمى زرع و افضل كنز. ١ ٣٥١ نيكى به مردم، رشد يافته‏ترين كشت و برترين گنج است.

٦٣٢٦ ١٢- المعروف كنز فانظر عند من تودعه. ١ ٣٩٧ كار نيك گنجى است، بنگر تا نزد چه كسى به وديعت مى‏سپارى.

٦٣٢٧ ١٣- المعروف أفضل الكنزين.

٢ ٢٦ كار نيك بهترين گنجها از (ميان) دو گنج (دنيا و آخرت) است.

٦٣٢٨ ١٤- اكمال المعروف احسن من ابتدائه. ٢ ٧٥ كامل كردن كار نيك، بهتر از آغاز آن است. ٦٣٢٩ ١٥- المعروف لا يتمّ الّا بثلاث:

بتصغيره و تعجيله و ستره، فانّك اذا صغّرته فقد عظّمته، و اذا عجّلته فقد هنّأته، و اذا سترته فقد تمّمته. ٢ ١٤٧ كار نيك كامل نشود مگر به سه چيز: به كوچك شمردن آن، و شتاب در آن، و پوشاندن آن، زيرا هنگامى كه تو آن را كوچك شمردى بزرگش كرده‏اى (براى كسى كه به او احسان شده) و هنگامى كه شتاب كردى، گوارايش كرده‏اى، و چون پوشاندى آن را تمام كرده و به كمال رسانده‏اى.

٦٣٣٠ ١٦- ابذل معروفك و كفّ اذاك.

٢ ١٧٥ احسان خود را به مردم بذل كن، و آزار خود را از آنها بازدار.

٦٣٣١ ١٧- احى معروفك باماتته. ٢ ١٧٨ زنده‏دار احسان خود را به ميراندن آن (يعنى به اين كه هيچ گاه از آن ياد نكنى كه همين سبب زنده ماندنش مى‏شود).

٦٣٣٢ ١٨- افعل المعروف ما امكن و ازجر المسى‏ء بفعل المحسن.

٢ ١٨٣ كار نيك را انجام ده تا جايى كه ممكن است، و گنهكار را با كار نيك خود از عمل بدش بازدار.

٦٣٣٣ ١٩- ابذل معروفك للنّاس كافّة فانّ فضيلة فعل المعروف لا يعدلها عند اللّه سبحانه شي‏ء. ٢ ٢٣٦ احسان خود را به تمامى مردم بذل كن، زيرا فضيلت و برترى كار نيك بدان مرتبه است كه، چيز ديگرى در پيشگاه خداى سبحان با آن برابرى نكند.

٦٣٣٤ ٢٠- احيوا المعروف باماتته فانّ المنّة تهدم الصّنيعة. ٢ ٢٥١ زنده كنيد كار نيك را به ميراندن آن (و ياد نكردن آن) زيرا منّت گذاردن، كار نيك را ويران كند. ٦٣٣٥ ٢١- اجلّ المعروف ما صنع الى اهله. ٢ ٤٠٨ بزرگترين احسان آن است كه به اهل آن برسد.

٦٣٣٦ ٢٢- انّ باهل المعروف من الحاجة الى اصطناعه، اكثر ممّا باهل الرّغبة اليهم منه. ٢ ٥٢٩ به راستى نياز كسانى كه داراى نعمت هستند به احسان كردن، بيشتر است از نياز حاجتمندان احسان به سوى آنها.

٦٣٣٧ ٢٣- اذا صنع اليك معروفا فانشره. ٣ ١١٦ هرگاه به تو احسانى شد، ذكر و ياد آن را پراكنده كن و بگستران.

٦٣٣٨ ٢٤- اذا صنعت معروفا فاستره.

٣ ١١٥ هرگاه احسانى كردى آن را بپوشان.

٦٣٣٩ ٢٥- بفعل المعروف يستدام الشّكر. ٣ ٢٠٥ با انجام دادن كار نيك، سپاسگزارى و شكر خدا پايدار و مستدام بماند.

٦٣٤٠ ٢٦- تضييع المعروف وضعه فى غير عروف. ٣ ٢٧٧ تباه كردن احسان به نهادن و دادن آن است به كسى كه آن را نشناسد.

٦٣٤١ ٢٧- جمال المعروف اتمامه. ٣ ٣٦٣ زيبايى احسان به اتمام آن است.

٦٣٤٢ ٢٨- خير المعروف ما اصيب به الابرار. ٣ ٤٢٦ بهترين احسان، احسانى است كه به نيكان برسد.

٦٣٤٣ ٢٩- ذو المعروف محمود العادة.

٤ ٣٧ احسان كننده عادتش ستوده است (نزد خدا و خلق خدا).

٦٣٤٤ ٣٠- ربّ المعروف احسن من ابتدائه. ٤ ٩٦ پرورش دادن و ادامه احسان، بهتر از آغاز آن است.

٦٣٤٥ ٣١- زكاة النّعم اصطناع المعروف. ٤ ١٠٦ زكات نعمتها احسان كردن است.

٦٣٤٦ ٣٢- زد فى اصطناع المعروف و اكثر من اسداء الاحسان، فانّه ابقى ذخرا و اجمل ذكرا. ٤ ١١٥

بيفزاى در احسان كردن، و بسيار كن نيكى به مردم را، زيرا پايدارترين ذخيره و زيباترين يادگار است.

٦٣٤٧ ٣٣- صاحب المعروف لا يعثر، و اذا عثر وجد متّكأ. ٤ ٢٠١ كسى كه كار نيك و احسان كند نلغزد، و اگر هم بلغزد تكيه‏گاهى دارد.

٦٣٤٨ ٣٤- صنائع المعروف تقى مصارع الهوان. ٤ ٢٠٤ انجام كارهاى نيك انسان را از افتادن در پستى‏ها نگه مى‏دارد.

٦٣٤٩ ٣٥- صنائع المعروف تدرّ النّعماء و تدفع البلاء. ٤ ٢٠٥ انجام كارهاى نيك نعمتها را ريزان، و بلا را دفع كند.

٦٣٥٠ ٣٦- ظلم المعروف من وضعه فى غير اهله. ٤ ٢٧٦ ستم كرده به احسان و نيكى، كسى كه آن را در جايى بنهد كه شايستگى آن را ندارد.

٦٣٥١ ٣٧- عليكم بصنائع المعروف فانّها نعم الزّاد الى المعاد. ٤ ٣٠٦ بر شما باد به انجام كارهاى نيك كه به راستى توشه خوبى براى روز معاد است.

٦٣٥٢ ٣٨- فى كلّ معروف احسان. ٤ ٤٠٣ در هر كار نيكى احسانى است. ٦٣٥٣ ٣٩- فى كلّ شي‏ء يذمّ السّرف الّا فى صنائع المعروف و المبالغة فى الطّاعة. ٤ ٤١١ در هر چيزى اسراف و زياده‏روى مذموم است مگر در كارهاى خير و نيكو، و نيز در مبالغه در راه اطاعت حق تعالى.

٦٣٥٤ ٤٠- فعل المعروف و اغاثة الملهوف و اقراء الضّيوف آلة السّيادة. ٤ ٤٣٠ انجام كار نيك، و به فرياد رسيدن درماندگان، و پذيرايى كردن مهمانان،

آلت سيادت و وسيله رسيدن به آقايى است.

٦٣٥٥ ٤١- كلّ معروف احسان. ٤ ٥٣٠ هر كار نيكى احسان است.

٦٣٥٦ ٤٢- كلّ نعمة انيل منها المعروف فانّها مأمونة السّلب محصّنة من الغير. ٤ ٥٤٣ هر نعمتى كه برسد از آن احسانى به ديگران، آن نعمت از ربوده شدن و زوال ايمن است، و از دگرگونيها محفوظ خواهد ماند.

٦٣٥٧ ٤٣- كثرة اصطناع المعروف تزيد فى العمر و تنشر الذّكر. ٤ ٥٩٤ بسيار انجام دادن كار نيك، عمر را زياد كند، و نام و آوازه را بگستراند.

٦٣٥٨ ٤٤- من صنع العارفة الجميلة حاز المحمدة الجزيلة. ٥ ٢٢٢ كسى كه كار نيك كند، ستايش بزرگ را براى خويش گرد آورده است.

٦٣٥٩ ٤٥- من كثرت عوارفه كثرت معارفه. ٥ ٢٤٠ كسى كه كار نيك او زياد باشد، آشنايان او زياد باشند.

٦٣٦٠ ٤٦- من صنع معروفا نال اجرا و شكرا. ٥ ٢٢٩ كسى كه كار نيكى بكند به پاداش و سپاسى نايل گردد.

٦٣٦١ ٤٧- من كثرت عوارفه ابان عن كثرة نبله. ٥ ٢٩١ كسى كه كار نيكش زياد باشد از فزونى مرتبه او پرده برداشته است.

٦٣٦٢ ٤٨- من بذل معروفه كثر الرّاغب اليه. ٥ ٣٠٦ كسى كه بذل احسان كند، رغبت كنندگان به سويش بسيار شوند.

٦٣٦٣ ٤٩- من اسدى معروفا الى غير اهله ظلم معروفه. ٥ ٣١٨ كسى كه احسانى را به آدم ناشايسته‏اى بكند، به احسان خويش ستم كرده است.

٦٣٦٤ ٥٠- من بذل معروفه مالت اليه القلوب. ٥ ٣٣٧

كسى كه بذل احسان كند، دلها به سويش متمايل گردد.

٦٣٦٥ ٥١- من قبل معروفا فقد ملك مسديه اليه رقّه. ٥ ٣٨٩ كسى كه احسانى را بپذيرد، احسان كننده به او، مالك بردگى او شده است.

٦٣٦٦ ٥٢- من قبل معروفك فقد اوجب عليك حقّه. ٥ ٣٨٩ كسى كه احسان تو را بپذيرد حقّى را از خود بر تو واجب كرده است (كه شايسته اجر و ثواب الهى گرديده‏اى).

٦٣٦٧ ٥٣- من لم يربّ معروفه فقد ضيّعه. ٥ ٤٤٧ كسى كه احسان خود را (با ادامه دادن به آن) پرورش ندهد آن را ضايع و تباه ساخته است.

٦٣٦٨ ٥٤- من قبل معروفك فقد باعك عزّته و مروءته. ٥ ٤٥٣ كسى كه احسان تو را بپذيرد عزّت و مردانگى خود را به تو فروخته است.

٦٣٦٩ ٥٥- من قبل معروفك فقد اذلّ لك جلالته و عزّته. ٥ ٤٥٣ كسى كه احسان تو را بپذيرد بزرگى و عزّت خود را براى تو خوار و پست گردانيده است.

٦٣٧٠ ٥٦- من لم يربّ معروفه فكانّه لم يصنعه. ٥ ٤٥٤ كسى كه پرورش ندهد احسان خود را (با ادامه دادن آن) گويا چنين احسانى نكرده است.

٦٣٧١ ٥٧- من الكرم اصطناع المعروف و بذل الرّفد. ٦ ٢٢ از بزرگوارى است انجام كار نيك، و بذل عطا و احسان.

٦٣٧٢ ٥٨- من احسن المكارم بثّ المعروف. ٦ ٣٣ از بهترين مكارم و بزرگواريهاست پهن كردن و توسعه دادن احسان.

٦٣٧٣ ٥٩- من سعادة المرء ان يضع معروفه عند اهله. ٦ ٣٦ از خوشبختى انسان است كه احسان خود را نزد اهل آن (كه شايستگى آن را دارند) بگذارد.

٦٣٧٤ ٦٠- مربّة المعروف احسن من ابتدائه. ٦ ١٢٨ پرورش دادن كار نيك بهتر از آغاز كردن آن است.

٦٣٧٥ ٦١- نعم المرء المعروف. ٦ ١٥٧ كار نيك (اگر به صورت مردى در آيد) مرد خوبى است.

٦٣٧٦ ٦٢- نعم الذّخر المعروف. ٦ ١٥٨ اندوخته خوبى است كار نيك و احسان به مردم.

٦٣٧٧ ٦٣- واضع معروفه عند غير مستحقّه مضيّع له. ٦ ٢٤١ كسى كه بنهد احسان خود را نزد كسى كه شايسته آن نيست آن را ضايع و تباه كرده است.

٦٣٧٨ ٦٤- لا تضعنّ معروفك عند غير عروف. ٦ ٢٦٣ احسان خود را نزد كسى كه شناختى بدان ندارد مگذار.

٦٣٧٩ ٦٥- لا يزهدنّك فى اصطناع المعروف قلّة من يشكره، فقد يشكرك عليه من لا ينتفع بشى‏ء منه، و قد يدرك من شكر الشّاكر اكثر ممّا اضاع الكافر. ٦ ٣٢٤ بى‏رغبت نكند تو را در انجام كار نيك و احسان، كمى سپاسگزارانش، زيرا سپاس گزارد تو را بر انجام آن، كسى كه هيچ سودى از آن بدو نرسد (يعنى خداى سبحان)، و به راستى ثمره‏اى كه از سپاس آن سپاسگزار به دست آيد بيشتر از ناسپاسى آن ناسپاس است.

٦٣٨٠ ٦٦- لا تمنعنّ المعروف و ان لم تجد عروفا. ٦ ٢٧٣ از كار خير و احسان ممانعت مكن اگر چه شناسايى براى آن نيابى.

٦٣٨١ ٦٧- لا تمتنعنّ من فعل المعروف و الاحسان فتسلب الامكان. ٦ ٢٩٠ زنهار منع مكن از كار خير و احسان كه امكان اين كار از تو ربوده خواهد شد.

٦٣٨٢ ٦٨- لا تكمل المروّة الّا باحتمال جنايات المعروف. ٦ ٤٢٤ جوانمردى كامل نشود مگر با تحمّل پى‏آمدهاى دشوار كار نيك.

٦٣٨٣ ٦٩- لا خير فى المعروف الى غير عروف. ٦ ٤٢٧ خيرى نيست در احسان به غير شناساى آن.

باب الأعراف

٦٣٨٤ ١- الموقنون و المخلصون و المؤثرون من رجال الاعراف. ٢ ٩٤ يقين داران و مخلصان و ايثارگران از مردان اعراف هستند.

باب العشرة و المعاشرة (آميزش)

٦٣٨٥ ١- بحسن العشرة تدوم المودّة.

٣ ٢٠١ با آميزش و معاشرت نيكو دوستى دوام يابد.

٦٣٨٦ ٢- بحسن العشرة تأنس الرّفاق.

٣ ٢١٠ با آميزش و معاشرت نيكو رفيقان مأنوس شوند.

٦٣٨٧ ٣- بحسن العشرة تدوم الوصلة.

٣ ٢٢٠ با آميزش نيكو پيوند دوستى دوام يابد.

٦٣٨٨ ٤- حسن العشرة يستديم المودّة.

٣ ٣٨٣ آميزش نيكو، دوستى را مستدام دارد.

٦٣٨٩ ٥- من حسنت عشرته كثر اخوانه.

٥ ٢٨٥ كسى كه آميزش و معاشرتش نيكو باشد برادرانش بسيار گردند.

٦٣٩٠ ٦- خوافى الاخلاق تكشفها المعاشرة. ٣ ٤٦٦ پنهان هاى اخلاقى هر كس را معاشرت و آميزش آشكار كند.

٦٣٩١ ٧- عاشر اهل الفضل تسعد و تنبل.

٤ ٣٥٦ با اهل فضل و برترى معاشرت كن تا نيكبخت و بزرگوار گردى.

٦٣٩٢ ٨- معاشرة ذوى الفضائل حيوة

القلوب. ٦ ١٢٦ معاشرت با صاحبان فضيلت، زندگى و حيات دلهاست.

٦٣٩٣ ٩- لا تصحب الّا عاقلا تقيّا و لا تعاشر الّا عالما زكيّا، و لا تودع سرّك الّا مؤمنا وفيّا. ٦ ٣٢٩ مصاحبت و همدمى نكن مگر با خردمندى با تقوا، و معاشرت و آميزش نكن مگر با دانشمندى پاك، و سرّ خود به وديعت مگذار مگر نزد مؤمنى با وفا.

٦٣٩٤ ١٠- من اسرع الى النّاس بما يكرهون قالوا فيه ما لا يعلمون. ٥ ٣٧٩ كسى كه شتاب كند در رساندن خبرهاى ناخوش به مردم، در باره‏اش خواهند گفت آنچه را نمى‏دانند.

باب العزّ (ارجمندى)

٦٣٩٥ ١- العزّ مع اليأس. ١ ١٢٠ عزّت با نوميدى از خلق است.

٦٣٩٦ ٢- من اعتزّ بغير اللّه اهلكه العزّ.

٥ ٢٥٣ هر كس عزّت گيرد به غير از خداى تعالى آن عزّت او را به هلاكت و نابودى كشاند.

٦٣٩٧ ٣- العزّ ادراك الانتصار. ١ ٢٧٨ عزّت و پيروزى در اين است كه انسان دسترسى به قدرت انتقام پيدا كند (اگر چه انتقام نگيرد).

باب العزلة (گوشه‏گيرى)

٦٣٩٨ ١- يبتلى مخالط النّاس بقرين السّوء و مداجاة العدوّ. ٦ ٤٧٤ آميزش كننده با مردم گرفتار شود به هم نشين بد، و به ظاهر سازى و مدارا كردن با دشمن.

٦٣٩٩ ٢- السّلامة فى التّفرّد. ١ ٨٦ سلامت در تنهايى است.

٦٤٠٠ ٣- الانفراد راحة المتعبّدين.

١ ١٧٤ تنهايى، آسايش كسانى است كه بسيار عبادت كنند.

٦٤٠١ ٤- العزلة حسن التّقوى. ١ ٢٨٠ عزلت و گوشه‏گيرى زيبايى پرهيزكارى است.

٦٤٠٢ ٥- العزلة افضل شيم الاكياس.

١ ٣٧١ گوشه‏گيرى برترين خصلت زيركان است.

٦٤٠٣ ٦- الوصلة باللّه فى الانقطاع عن النّاس. ٢ ٣٩ پيوند با خدا در بريدن از مردم است.

٦٤٠٤ ٧- انّ فى الخمول لراحة. ٢ ٤٨٧ به راستى كه در گمنامى آسودگى است.

٦٤٠٥ ٨- سلامة الدّين فى اعتزال النّاس. ٤ ١٤٠ سلامت دين در كناره‏گيرى از مردم است.

٦٤٠٦ ٩- فى اعتزال أبناء الدّنيا جماع الصّلاح. ٤ ٤٠٦ مجموعه صلاح و نيكى در كناره‏گيرى از فرزندان دنيا (و دنيا طلبان) است.

٦٤٠٧ ١٠- من اعتزل سلم. ٥ ١٣٥ كسى كه از مردم كناره‏گيرى كند، سالم ماند.

٦٤٠٨ ١١- من اختبر اعتزل. ٥ ١٣٦ كسى كه مردم را بيازمايد گوشه‏گيرى كند.

٦٤٠٩ ١٢- من اعتزل حسنت زهادته.

٥ ١٦٥ كسى كه گوشه‏گيرى كند بى‏رغبتى و زهد او نيكو شود.

٦٤١٠ ١٣- من عرف النّاس تفرّد. ٥ ١٧٣ كسى كه مردم را بشناسد تنهايى گيرد.

٦٤١١ ١٤- من اعتزل سلم ورعه. ٥ ٢٠١ كسى كه كناره‏گيرى كند، پارسايى‏اش سالم ماند.

٦٤١٢ ١٥- من اعتزل النّاس سلم من شرّهم. ٥ ٢٣٨ كسى كه از مردم كناره‏گيرى كند از شرّ آنها سالم ماند.

٦٤١٣ ١٦- من انفرد كفى الاحزان. ٥ ٢٠٤ كسى كه تنها باشد از اندوهها كفايت شده و فارغ باشد.

٦٤١٤ ١٧- من انفرد عن النّاس صان‏

دينه. ٥ ٢٦٢ كسى كه از مردم تنها شود (و گوشه گيرد) دين خود را نگهدارى كند.

٦٤١٥ ١٨- من انفرد عن النّاس انس باللّه سبحانه. ٥ ٣٣٨ كسى كه از مردم جدا شود، به خداى سبحان انس و الفت گيرد.

٦٤١٦ ١٩- مداومة الوحدة اسلم من خلطة النّاس. ٦ ١٣١ مداومت تنهايى سالم‏تر است از آميزش با مردم.

٦٤١٧ ٢٠- نعم العبادة العزلة. ٦ ١٥٧ خوب عبادتى است گوشه‏گيرى و عزلت.

٦٤١٨ ٢١- وحدة المرء خير له من قرين السّوء. ٦ ٢٤٣ تنهايى انسان بهتر است براى او از همراه بد.

باب العزم (آهنگ، تصميم)

٦٤١٩ ١- اصل العزم الحزم و ثمرته الظّفر. ٢ ٤١٧ ريشه عزم دور انديشى و احتياط، و ميوه‏اش پيروزى و ظفر است.

٦٤٢٠ ٢- تداو من داء الفترة فى قلبك بعزيمة، و من كرى الغفلة فى ناظرك بيقظة. ٣ ٣١٣ مداوا كن درد سستى را در دل خويش به تصميم و عزم، و از چرت و پينكى در چشم، خود به بيدارى.

٦٤٢١ ٣- ضادّوا التّوانى بالعزم. ٤ ٢٣٣ مخالفت كنيد سستى را با عزم و تصميم.

٦٤٢٢ ٤- على قدر الرّأى تكون العزيمة.

٤ ٣١٠ به اندازه رأى و انديشه است عزيمت و تصميم (كه اگر قوى باشد تصميم هم قوى است).

٦٤٢٣ ٥- عزيمة الخير تطفئ نار الشّرّ.

٤ ٣٥٤ تصميم خير و نيكى آتش شرّ و بدى را خاموش سازد.

٦٤٢٤ ٦- من ساء عزمه رجع عليه سهمه. ٥ ٢٧٢

كسى كه انديشه و تصميمش بد باشد تيرش به سوى خود او بازگردد (و بدى تصميمش عايد خود او گردد).

٦٤٢٥ ٧- من الحزم قوّة العزم. ٦ ١٢ قوت تصميم از دورانديشى است.

٦٤٢٦ ٨- من الحزم صحّة العزم. ٦ ٣٦ درستى عزم و تصميم از دورانديشى است.

٦٤٢٧ ٩- لا تجتمع عزيمة و وليمة. ٦ ٣٧١ تصميم‏گيرى با وليمه (و ميهمانى و سورچرانى) جمع نمى‏شود.

باب التعصّب (جانبدارى)

٦٤٢٨ ١- ان كنتم لا محالة متعصّبين فتعصّبوا لنصرة الحقّ و اغاثة الملهوف. ٣ ٢٠ اگر به ناچار تعصب كشنده هستيد، پس تعصب بكشيد براى يارى حق و فريادرسى از درمانده بيچاره.

باب العصمة (نگهدارى)

٦٤٢٩ ١- النّاس منقوصون مدخولون الّا من عصم اللّه سبحانه، سائلهم متعنّت و مجيبهم متكلّف، تكاد افضلهم رأيا ان يردّه عن فضل رأيه الرّضا و السّخط، و يكاد اصلبهم عودا تنكأه اللّحظة، و تستحيله الكلمة الواحدة.

٢ ١٤٨ مردم همگى دچار عيب و نقص گشته، مگر كسى كه خداى سبحان نگاهش داشته، پرسش كنندگانشان بهانه‏جو، و پاسخ دهندگانشان توجيه‏گر و ناحساب گو، تا جايى كه برترين آنها از نظر فكر و انديشه به خاطر حبّ و بغض از رأى خود بازگردد، و با استقامت‏ترين آنها با يك نگاه و با يك كلمه دگرگون شود.

٦٤٣٠ ٢- اعتصم فى احوالك كلّها باللّه فانّك تعتصم منه سبحانه بمانع عزيز.

٢ ٢٠٦ در همه حالات خويش به خداوند چنگ زن كه به راستى با اين كار خود چنگ مى‏زنى به خداى سبحان به مانعى محكم و غالب.

٦٤٣١ ٣- من اعتصم باللّه نجّاه. ٥ ١٧١ كسى كه به خدا چنگ زند خداوند او را نجات دهد.

٦٤٣٢ ٤- من اعتصم باللّه لم يضرّه شيطان. ٥ ٢١٤ كسى كه به خدا چنگ زند، هيچ شيطانى زيانش نرساند.

٦٤٣٣ ٥- من اعتصم باللّه عزّ مطلبه.

٥ ٢٧٣ كسى كه به خدا چنگ زند، خواسته‏اش پيروز شود.

٦٤٣٤ ٦- من الهم العصمة امن الزّلل.

٥ ٣٠٠ كسى كه نگهدارى از گناه در دلش الهام شود، از لغزش ايمن گردد.

٦٤٣٥ ٧- لا حكمة الّا بعصمة. ٦ ٤٣٦ حكمت و فرزانگى نيست مگر به عصمت و نگهدارى از گناهان.

باب العطاء (بخشش)

٦٤٣٦ ١- يحتاج ذو النّائل الى السّائل.

٦ ٤٧٥ بخشنده نيازمند است به درخواست كننده.

٦٤٣٧ ٢- العطيّة بعد المنع اجمل من المنع بعد العطيّة. ٢ ٥٤ عطا كردن پس از منع و جلوگيرى كردن، زيباتر است از منع پس از عطا كردن.

٦٤٣٨ ٣- اعط تستطع. ٢ ١٧٣ بخشش و عطا كن تا توانا گردى.

٦٤٣٩ ٤- ابدأ بالعطيّة من لم يسئلك و ابذل معروفك لمن طلبه، و ايّاك ان تردّ السّائل. ٢ ٢٠٣ آغاز كن به عطا و بخشش به كسى كه از تو درخواست نكرده، و احسان و نيكى خود را بذل كن به كسى كه از تو درخواست كرده، و بپرهيز از اين كه درخواست كننده وسائلى را بازگردانى.

٦٤٤٠ ٥- اعط ما تعطيه معجّلا مهنّأ و ان منعت فليكن فى اجمال و اعذار.

٢ ٢٢٥ عطا كن آنچه را عطا مى‏كنى با شتاب و گوارايى، و اگر نمى‏دهى منع تو توأم با نيكويى و عذرخواهى باشد.

٦٤٤١ ٦- ابدأ السّائل بالنّوال قبل السّؤال، فانّك ان احوجته الى‏

سؤالك اخذت من حرّ وجهه افضل ممّا اعطيته. ٢ ٢٣١ آغاز كن درخواست كننده را به بخشش پيش از درخواست او، زيرا اگر او را ناچار و نيازمند به سؤال و درخواست كردى، مى‏گيرى از آبروى او بيشتر از آنچه به او مى‏دهى.

٦٤٤٢ ٧- اولى النّاس بالنّوال اغناهم عن السّؤال. ٢ ٤١٠ شايسته‏ترين مردم به بخشش، آن كسى است كه از سؤال كردن بى‏نياز است.

(يعنى حاضر به سؤال نيست).

٦٤٤٣ ٨- افضل النّوال ما وصل قبل السّؤال. ٢ ٤١١ برترين بخشش آن است كه پيش از سؤال و درخواست به نيازمند برسد.

٦٤٤٤ ٩- اقبح افعال الكريم منع عطائه. ٢ ٤٢٠ زشت‏ترين كارهاى شخص كريم، خوددارى كردن از عطا و بخشش است.

٦٤٤٥ ١٠- احلى النّوال بذل بغير سؤال.

٢ ٤٢٧ شيرين‏ترين بخششها بذل كردن آن است، پيش از سؤال و درخواست.

٦٤٤٦ ١١- افضل العطيّة ما كان قبل مذلّة السّؤال. ٢ ٤٢٧ برترين عطا و بخشش آن است كه پيش از خوارى و ذلّت سؤال باشد.

٦٤٤٧ ١٢- انّ اعطاء هذا المال قنية و انّ امساكه فتنة. ٢ ٤٨٩ به راستى كه بخشيدن اين مال ذخيره‏اى است (براى روز جزا) و به راستى كه نگه داشتنش فتنه و گرفتارى است.

٦٤٤٨ ١٣- انّ قدر السّؤال اكثر من قيمة النّوال، فلا تستكثروا ما اعطيتموه فانّه لن يوازى قدر السّؤال. ٢ ٥٢٢ به راستى كه اندازه و ارزش سؤال بيشتر است از اندازه و ارزش بخشش، پس زياد نشماريد آنچه را مى‏بخشيد، زيرا كه آن برابرى نمى‏كند با اندازه سؤال. (چون سائل با سؤال آبروى خود را فروخته) ٦٤٤٩ ١٤- انّ من اعطى من حرمه و وصل‏

من قطعه و عفى عمّن ظلمه كان له من اللّه سبحانه الظّهير و النّصير. ٢ ٥٣٨ به راستى كسى كه عطا كند بدانكه محرومش ساخته، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و درگذرد از كسى كه به او ستم كرده، اين پاداش را از خداى سبحان دارد كه پشتيبان و ياور او خواهد بود.

٦٤٥٠ ١٥- انّ المسكين رسول اللّه فمن اعطاه فقد اعطى اللّه و من منعه منع اللّه سبحانه. ٢ ٥٤٠ به راستى كه درمانده‏اى كه سؤال كند پيك و فرستاده خدا است كه هر كس به او عطا و بخشش كند به خداوند عطا كرده، و هر كه خوددارى از بخشش كند از عطاى به خداى سبحان منع و خوددارى كرده است.

٦٤٥١ ١٦- انّما المجد ان تعطى فى الغرم و تعفو عن الجرم. ٣ ٨٣ جز اين نيست كه مجد و بزرگوارى به اين است كه عطا كنى در «غرم» و درگذرى از جرم.

٦٤٥٢ ١٧- اذا اعطيت فاوجز. ٣ ١١٦ هر گاه عطا مى‏كنى در دادن آن شتاب كن.

٦٤٥٣ ١٨- بذل اليد بالعطيّة اجمل منقبة و افضل سجيّة. ٣ ٢٦٦ بخشنده بودن دست به عطا و بخشش زيباترين منقبت و برترين خصلت است.

٦٤٥٤ ١٩- بسط اليد بالعطاء يجزل الاجر و يضاعف الجزاء. ٣ ٢٧٠ گشودن دست به عطا و بخشش، اجر آدمى را بزرگ و پاداش را دو چندان كند.

٦٤٥٥ ٢٠- تمام السّؤدد ابتداء الصّنائع.

٣ ٢٨٠ همه سيادت و آقايى به آغاز كردن احسانها است.

٦٤٥٦ ٢١- خير العطاء ما كان عن غير طلب. ٣ ٤٣٨ بهترين عطا و بخشش آن است كه بدون سؤال و درخواست باشد.

٦٤٥٧ ٢٢- شكر من دونك بسيب العطاء. ٤ ١٥٨ سپاسگزارى كسى كه پست‏تر و پايين‏تر از تو است، به روان كردن عطا و بخشش به سوى او است.

٦٤٥٨ ٢٣- ظلم السّخاء من منع العطاء.

٤ ٢٧٦ به جود و سخاوت ستم كرده كسى كه از عطا و بخشش جلوگيرى كند (يعنى او هم از جمله ستمكاران به خصلت نيكى از خصلتها است).

٦٤٥٩ ٢٤- قد يهنأ العطاء للانجاز. ٤ ٤٧٤ گاه است كه عطا به خاطر «انجاز» يعنى سر وعده دادن و به تأخير نينداختن، گوارا مى‏شود.

٦٤٦٠ ٢٥- كفى بالميسور رفدا. ٤ ٥٧٢ كافى است براى رسيدن به فضيلت و پاداش عطا، پرداخت همان كه ميسّر و مقدور باشد (اگر چه كم باشد).

٦٤٦١ ٢٦- من منع العطاء منع الثّناء.

٥ ١٥٣ كسى كه از بخشش جلوگيرى و منع كند، از ثنا و مدح مردم جلوگيرى كرده است.

٦٤٦٢ ٢٧- من يعط باليد القصيرة يعط باليد الطّويلة. ٥ ٢٢٢ كسى كه با دست كوتاه جود و بخشش كند، با دست بلند خداوند، پاداش آن به او داده خواهد شد.

٦٤٦٣ ٢٨- من لم يعط قاعدا لم يعط قائما. ٥ ٢٤٨ كسى كه در هنگام نشستن و آسايش (و توانگرى) بخشش نكند، چيزى به او عطا نشود در هنگام ايستادن، و زمان تلاش و كوشش (براى روزى).

٦٤٦٤ ٢٩- من لم يعط قاعدا منع قائما.

٥ ٢٤٨ كسى كه در حال آسايش عطا نكند، در حال سختى و تلاش به او عطا نشود.

٦٤٦٥ ٣٠- من قبل عطائك فقد اعانك على الكرم. ٥ ٣١٣ كسى كه عطاى تو را بپذيرد، تو را در كرم و بزرگوارى كمك و اعانت كرده است.

٦٤٦٦ ٣١- من اكمل الافضال بذل النّوال‏

قبل السّؤال. ٥ ٣١٧ از كامل‏ترين بخششها بخشش و عطاى پيش از سؤال و درخواست سائل است. ٦٤٦٧ ٣٢- من اعطى فى غير الحقوق قصّر عن الحقوق. ٥ ٣١٩ كسى كه عطا كند چيزى را در غير از جايى كه حق آن است كوتاهى كرده از حقوقى كه به گردن دارد.

٦٤٦٨ ٣٣- من بذل النّوال قبل السّؤال فهو الكريم المحبوب. ٥ ٣٣٨ كسى كه پيش از سؤال بذل و بخشش كند بزرگوارى است محبوب و دوست داشتنى.

٦٤٦٩ ٣٤- من بدأ بالعطيّة من غير طلب و اكمل المعروف من غير امتنان، فقد اكمل الاحسان. ٥ ٤٢٦ كسى كه آغاز كند به عطا و بخشش بدون درخواست، و كامل كند نيكى را بدون منّت‏گذارى، احسان را كامل كرده است.

٦٤٧٠ ٣٥- إنّكم إلى إجراء ما أعطيتم أشدّ حاجة من السّائل إلى ما أخذ منكم. ٣ ٦٣ به راستى كه شما به پاداش آنچه عطا مى‏كنيد سخت نيازمندتريد از نياز سائل به آنچه از شما گرفته است.

٦٤٧١ ٣٦- من سمحت نفسه بالعطاء استعبد أبناء الدّنيا. ٥ ٤٤١ هر كس جود كند نفس او به عطا و بخشش، فرزندان دنيا و مردم را به بردگى گرفته است.

٦٤٧٢ ٣٧- لا تستكثرنّ العطاء و ان كثر فانّ حسن الثّناء اكثر منه. ٦ ٢٦٩ عطا و بخشش را زياد مشمار اگر چه زياد باشد، زيرا ارزش و قيمت مدح و ثناى مردم بزرگتر از آن است.

٦٤٧٣ ٣٨- لا تستعظمنّ النّوال و ان عظم فانّ قدر السّؤال اعظم منه. ٦ ٢٦٩ بزرگ مشمار عطا و بخشش را اگر چه بزرگ باشد، زيرا قدر و منزلت سؤال و درخواست از آن بزرگتر است.

٦٤٧٤ ٣٩- لا تستحى من اعطاء القليل فانّ الحرمان اقلّ منه. ٦ ٢٨٣ شرم نكن از عطاى اندك، زيرا (هر چه كم باشد) محروم كردن كمتر است از آن.

٦٤٧٥ ٤٠- لا تستكثرنّ الكثير من نوالك فانّك اكثر منه. ٦ ٢٨٣ زنهار كه زياد مشمارى عطاى بسيار خود را، زيرا تو خود بيشتر از آن هستى (و شرافت و مقام انسانى زيادتر از اينها است).

٦٤٧٦ ٤١- لا يستحقّ اسم الكرم الّا من بدأ بنواله قبل سؤاله. ٦ ٣٩٧ شايسته نام كرم و بزرگوارى نيست مگر كسى كه عطاى خود را پيش از سؤال و درخواست آغاز كند.

٦٤٧٧ ٤٢- يسير العطاء خير من التّعلّل بالاعتذار. ٦ ٤٥٧ عطا و بخشش اندك (هر چه باشد) بهتر است از بهانه‏جويى و عذرتراشى براى ندادن.

باب العفّة (پاكدامنى)

٦٤٧٨ ١- العفاف زهادة. ١ ١٨ پاكدامنى همان زهد و بى‏رغبتى است (كه سبب پاكدامنى شود).

٦٤٧٩ ٢- العفّة افضل الفتوّة. ١ ١٤٢ پاكدامنى برترين مرتبه جوانمردى است.

٦٤٨٠ ٣- العفاف افضل شيمة. ١ ١٥١ پاكدامنى برترين خصلتهاست.

٦٤٨١ ٤- العفّة شيمة الاكياس. ١ ١٩٠ پاكدامنى خوى زيركان است.

٦٤٨٢ ٥- العفّة رأس كلّ خير. ١ ٣٠٦ پاكدامنى اساس هر خير و خوبى است.

٦٤٨٣ ٦- العفاف اشرف الاشراف. ١ ٣٩٠ پاكدامنى شريف‏ترين كارهاى شريف است.

٦٤٨٤ ٧- الحرفة مع العفّة خير من الغنى مع الفجور. ٢ ٩٤ كار و پيشه با پاكدامنى بهتر است از توانگرى با گناه و نافرمانى.

٦٤٨٥ ٨- العفاف يصون النّفس و ينزّهها عن الدّنايا. ٢ ١٠٦ پاكدامنى نفس انسانى را نگه دارد و از پستى‏ها پاك گرداند.

٦٤٨٦ ٩- العفّة تضعّف الشّهوة. ٢ ١٥٢ پاكدامنى شهوت را ناتوان سازد.

٦٤٨٧ ١٠- افضل العبادة عفّة البطن و الفرج. ٢ ٤٠٦ بهترين عبادتها پاكدامنى و عفت شكم و عورت است.

٦٤٨٨ ١١- افضل الملوك اعفّهم نفسا.

٢ ٤٠٠ برترين پادشاهان كسى است كه عفّت نفس او از ديگران بيشتر باشد.

٦٤٨٩ ١٢- انّ اللّه سبحانه يحبّ المتعفّف الحيّى التّقىّ الرّاضى. ٢ ٥٠١ به راستى كه خداى سبحان دوست مى‏دارد انسان با حيا و پرهيزكار و خوشنود (از قضا و قدر الهى) را.

٦٤٩٠ ١٣- اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه و فرجه. ٣ ١٦٧ هرگاه خداوند نسبت به بنده‏اى خير و خوبى خواهد، شكم و عورتش را عفيف گرداند.

٦٤٩١ ١٤- اذا اراد اللّه بعبد خيرا اعفّ بطنه عن الطّعام و فرجه عن الحرام.

٣ ١٦٧ هرگاه خداوند خير بنده‏اى را خواهد شكمش را از خوراك حرام، و عورتش را از عمل حرام نگه دارد.

٦٤٩٢ ١٥- بالعفاف تزكو الاعمال. ٣ ٢١١ به وسيله عفاف و پاكدامنى است كه كارها پاك و پاكيزه گردد.

٦٤٩٣ ١٦- تاج الرّجل عفافه و زينه انصافه. ٣ ٢٨٤ تاج و افسر مرد عفت او است، و زيور او انصاف او است.

٦٤٩٤ ١٧- ثمرة العفّة الصّيانة. ٣ ٣٢٣ ميوه عفت، نگهدارى (از محرّمات) است.

٦٤٩٥ ١٨- حسن العفاف من شيم الاشراف. ٣ ٣٨٧ پاكدامنى نيكو، از روشها و خصلتهاى مردمان شريف است.

٦٤٩٦ ١٩- حسن العفاف و الرّضا بالكفاف من دعائم الايمان. ٣ ٣٨٩ پاكدامنى نيكو و راضى بودن به كفاف زندگى، از ستونهاى ايمان است.

٦٤٩٧ ٢٠- حلّوا انفسكم بالعفاف و تجنّبوا التّبذير و الاسراف. ٣ ٤١٨ بياراييد نفسهاى خود را به پاكدامنى، و بپرهيزيد از ولخرجى و اسرافكارى.

٦٤٩٨ ٢١- دليل غيرة الرّجل عفّته. ٤ ٨ نشانه غيرت مرد، عفّت او است.

٦٤٩٩ ٢٢- زكاة الجمال العفاف. ٤ ١٠٥ زكات زيبايى، عفّت است.

٦٥٠٠ ٢٣- سبب القناعة العفاف. ٤ ١٢٣ سبب قناعت، عفّت است.

٦٥٠١ ٢٤- طوبى لمن تحلّى بالعفاف و رضى بالكفاف. ٤ ٢٤٢ خوشا به حال كسى كه بيارايد خود را به عفّت و پاكدامنى، و راضى و خوشنود باشد به مقدار كفاف زندگى.

٦٥٠٢ ٢٥- عليك بالعفّة فانّها نعم القرين.

٤ ٢٨٨ بر تو باد به عفّت كه به راستى قرين و همراه خوبى است.

٦٥٠٣ ٢٦- عليك بالعفاف و القنوع فمن اخذ به خفّت عليه المؤن. ٤ ٢٩٢ بر تو باد به عفت و قناعت كه هر كس آن را فراگيرد خرجها و هزينه‏هاى زندگى بر او سبك شود.

٦٥٠٤ ٢٧- عليك بالعفاف فانّه افضل شيم الاشراف. ٤ ٢٩٣ بر تو باد به عفت كه به راستى شريف‏ترين خصلتهاى مردمان شريف است.

٦٥٠٥ ٢٨- عليكم بلزوم العفّة و الامانة فانّهما اشرف ما اسررتم، و احسن ما اعلنتم، و أفضل ما ادّخرتم. ٤ ٣٠٢ بر شما باد به ملازمت عفت و امانت كه اين دو، شريف‏ترين چيزهايى است كه در نهان داريد، و بهترين چيزى است كه آشكار كنيد، و برترين چيزى است كه بيندوزيد.

٦٥٠٦ ٢٩- كما تشتهى عفّ. ٤ ٦٢٣

همان گونه كه ميل و خواهش دارى (به سعادت و نجات روز قيامت) عفيف باش.

٦٥٠٧ ٣٠- لم يتحلّ بالعفّة من اشتهى ما لا يجد. ٥ ٩٨ نياراسته خود را به عفت كسى كه خواهش و ميل دارد به چيزى كه آن را نيابد.

٦٥٠٨ ٣١- من عقل عفّ. ٥ ١٣٥ كسى كه عاقل باشد (و خرد خود را به كار اندازد) عفت ورزد.

٦٥٠٩ ٣٢- من عفّ خفّ وزره و عظم عند اللّه قدره. ٥ ٣٢٨ كسى كه پاكدامنى ورزد بار گناه او سبك شود و در پيشگاه خداوند قدر و منزلت او بزرگ گردد.

٦٥١٠ ٣٣- من عفّت اطرافه حسنت اوصافه. ٥ ٤٣٢ كسى كه جوانب (اعضا و جوارح) او عفيف باشد اوصاف او نيكو باشد.

٦٥١١ ٣٤- من اتحف العفّة و القناعة حالفه العزّ. ٥ ٤٦٢ كسى كه ارمغان عفت و قناعت به او عطا شود، عزّت و بزرگى با او هم سوگند شود.

٦٥١٢ ٣٥- ما دون الشّره عفاف. ٦ ٥٣ در كنار غلبه حرص، عفافى نيست.

٦٥١٣ ٣٦- لا فاقة مع العفاف. ٦ ٣٦٣ با بودن عفاف و پاكدامنى فقر و نيازى به جاى نماند.

باب الطاعة

٥٥٨٢ ١- من كثرت طاعته كثرت كرامته. ٥ ٤٤٤ كسى كه فرمانبردارى‏اش بسيار شد، كرامت و عزّت او بسيار گردد.

٥٥٨٣ ٢- ثلاث مهلكات، طاعة النّساء، و طّاعة الغضب، و طاعة الشّهوة.

٣ ٣٣٧ سه چيز است كه نابود كننده است: فرمانبردارى زنان، و فرمانبردارى خشم، فرمانبردارى خواهش و شهوت.

٥٥٨٤ ٣- الطّاعة حرز. ١ ٣٣ فرمانبردارى و اطاعت حق، نگهبان است.

٥٥٨٥ ٤- الطّاعة تنجى، المعصية تردى.

١ ٣٣ فرمانبردارى رهايى بخشد، نافرمانى به هلاكت اندازد.

٥٥٨٦ ٥- الطّاعة اجابة. ١ ٤٢ فرمانبردارى اجابت و امتثال فرمان خدا است.

٥٥٨٧ ٦- الطّاعة أحرز عتاد. ١ ١٣٢ فرمانبردارى حق تعالى محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٥٨٨ ٧- الطّاعة غنيمة الاكياس. ١ ١٣٦ فرمانبردارى خداوند غنيمت زيركان است.

٥٥٨٩ ٨- الطّاعة متجر رابح. ١ ١٥٥ فرمانبردارى تجارتى است سودمند.

٥٥٩٠ ٩- الطّاعة همّة الاكياس. ١ ١٦٢ فرمانبردارى همّت و هدف زيركان است.

٥٥٩١ ١٠- الطّاعة أقوى حرز. ١ ١٦٣ فرمانبردارى خدا محكم‏ترين نگهبان است.

٥٥٩٢ ١١- الطّاعة ابقى عزّ. ١ ١٩٠ فرمانبردارى خدا ماندنى‏ترين عزّت است.

٥٥٩٣ ١٢- الطّاعة عزّ المعسر. ١ ٢٦٥ فرمانبردارى خداوند، عزّت انسان پريشان حال است.

٥٥٩٤ ١٣- الطّاعة تستدرّ المثوبة. ١ ٢٦٨ فرمانبردارى ريزان گرداند پاداش نيك پروردگار را.

٥٥٩٥ ١٤- الطّاعة تعظيم الإمامة. ١ ٢٧٥ فرمانبردارى خداوند بزرگداشت مقام امامت است.

٥٥٩٦ ١٥- الطّاعة تطفئ غضب الرّبّ.

١ ٣٢٦ فرمانبردارى، خشم پروردگار را فرو نشاند.

٥٥٩٧ ١٦- العزيز من اعتزّ بالطّاعة. ١ ٣٣٥ عزيز حقيقى كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند عزّت يافته است.

٥٥٩٨ ١٧- اخو العزّ من تحلّى بالطّاعة.

١ ٣٤٧برادر، عزّت (و قرين آن) كسى است كه به وسيله فرمانبردارى خداوند زيور گرفته است.

٥٥٩٩ ١٨- العمل بطاعة اللَّه أربح. ١ ٣٤٩ عمل به فرمانبردارى خداوند سودمندتر است.

٥٦٠٠ ١٩- الطّاعة للَّه اقوى سبب. ١ ٣٦٩ فرمانبردارى خداوند محكم‏ترين وسيله است.

٥٦٠١ ٢٠- العمل بطاعة اللّه اربح، و لسان الصّدق ازين و انجح. ٢ ٦٧ عمل به فرمانبردارى خدا سودمندتر، و زبان راستگو آراسته‏تر و پيروزمندتر است.

٥٦٠٢ ٢١- الطّاعة جنّة الرّعيّة و العدل جنّة الدّول. ٢ ٦٩ فرمانبردارى سپر رعيّت و عدل و داد سپر دولتهاست. ٥٦٠٣ ٢٢- المؤمن على الطّاعات حريص و عن المحارم عفيف. ٢ ١٠٧ مؤمن چنان است كه بر اطاعتها حريص، و از محرمات پاكدامن و عفيف است.

٥٦٠٤ ٢٣- الطّاعة و فعل البرّ هما المتجر الرّابح. ٢ ١٥٣ فرمانبردارى خداوند و كار نيك اين هر دو تجارتى است سودمند.

٥٦٠٥ ٢٤- اطع تغنم. ٢ ١٦٨ فرمانبردارى كن تا غنيمت يابى.

٥٦٠٦ ٢٥- اطع تربح. ٢ ١٧١ اطاعت خدا كن تا سود برى.

٥٦٠٧ ٢٦- اكرم نفسك ما اعانتك على طاعة اللّه. ٢ ١٨٧ گرامى بدار نفس خود را تا زمانى كه يارى دهد تو را بر فرمانبردارى خداوند.

٥٦٠٨ ٢٧- اتّق اللّه بطاعته و اطع اللّه بتقواه. ٢ ٢٠١ تقواى الهى داشته باش به وسيله فرمانبردارى او، و فرمانبردارى خدا كن به وسيله تقواى او.

٥٦٠٩ ٢٨- اطيعوا اللّه حسب ما امركم به و رسله. ٢ ٢٤٠ فرمانبردارى خدا كن بدانگونه كه او و پيامبرانش به تو دستور داده‏اند.

٥٦١٠ ٢٩- اطع اللّه فى جمل امورك فانّ طاعة اللّه فاضلة على كلّ شي‏ء، و الزم الورع. ٢ ٢١١ فرمانبردارى خدا كن در همه كارهاى خود كه به راستى فرمانبردارى خداوند از هر چيز برتر است، و ملازم ورع و پارسايى باش.

٥٦١١ ٣٠- اطع اللّه سبحانه فى كلّ حال و لا تخل قلبك من خوفه و رجائه طرفة عين و الزم الاستغفار. ٢ ٢٢٤ فرمانبردار خداى سبحان باش در هر حال، و دلت را از ترس و اميد او به اندازه چشم بر هم زدنى خالى مكن، و ملازم استغفار و آمرزشخواهى باش.

٥٦١٢ ٣١- اشغلوا انفسكم بالطّاعة و ألسنتكم بالذّكر و قلوبكم بالرّضا فيما احببتم و كرهتم. ٢ ٢٤٣ جانهاى خود را مشغول كنيد به فرمانبردارى خدا، و زبانهاتان را به ذكر خدا و دلهاتان را به خوشنودى از مقدرات خداوند در آنچه دوست داريد و ناخوش داريد.

٥٦١٣ ٣٢- استتمّوا نعم اللّه عليكم بالصّبر على طاعته، و المحافظة على ما استحفظكم من كتابه. ٢ ٢٤٩ نعمت‏هاى خدا را بر خويشتن تمام و كامل كنيد به وسيله صبر بر طاعت و فرمانبردارى خدا، و نگهدارى آنچه را كه كتاب خدا نگهدارى آن را از شما خواسته است.

٥٦١٤ ٣٣- اعقل النّاس اطوعهم للّه سبحانه. ٢ ٤٢٨ عاقل‏ترين مردم فرمانبردارترين آنهاست از خداى سبحان.

٥٦١٥ ٣٤- اعقلكم اطوعكم. ٢ ٣٦٩ عاقل‏ترين شما فرمانبردارترين شما است.

٥٦١٦ ٣٥- اشرف الاعمال الطّاعة. ٢ ٣٨٣ شريف‏ترين عملها فرمانبردارى خدا

است.

٥٦١٧ ٣٦- انصح النّاس لنفسه اطوعهم لربّه. ٢ ٤٢٤ خيرخواه‏ترين مردم براى نفس خويش فرمانبردارترين آنها است براى پروردگار خويش.

٥٦١٨ ٣٧- اجدر النّاس برحمة اللّه اقومهم بالطّاعة. ٢ ٤٣٦ شايسته‏ترين مردم به رحمت خدا پايدارترين آنها است در فرمانبردارى خدا.

٥٦١٩ ٣٨- احبّ العباد الى اللَّه اطوعهم له. ٢ ٤٣١ محبوب‏ترين بندگان در پيشگاه خداوند فرمانبردارترين آنهاست از وى.

٥٦٢٠ ٣٩- احقّ من تطيعه من لا تجد منه بدّا، و لا تستطيع لامره ردّا. ٢ ٤٤٤ شايسته‏ترين كسى كه بايد فرمانش را ببرى كسى است كه از او چاره‏اى ندارى، و ردّ فرمان او نتوانى (يعنى خداوند متعال).

٥٦٢١ ٤٠- احقّ من اطعته من امرك بالتّقى و نهاك عن الهوى. ٢ ٤٤٦ شايسته‏ترين كسى كه بايد اطاعتش كنى، كسى است كه تو را دستور به تقوا داده و از پيروى هواى نفس باز داشته است.

٥٦٢٢ ٤١- انّ اسعد النّاس من كان له من نفسه بطاعة اللّه متقاض. ٢ ٤٩٠ به راستى كه نيكبخت‏ترين مردم كسى است كه او را از نفس و درون خويش براى اطاعت خداوند درخواستى باشد.

٥٦٢٣ ٤٢- انّ المغبون من غبن عمره، و انّ المغبوط من انفذ عمره فى طاعة اللّه.

٢ ٥٢٥ به راستى كه مغبون كسى است كه در مورد عمر خويش مغبون باشد، و «مغبوط» يعنى كسى كه مورد غبطه و آرزوى ديگران است، كسى است كه عمر خويش را در راه اطاعت و فرمانبردارى خداوند به پايان رسانده است.

٥٦٢٤ ٤٣- انّ اللّه سبحانه جعل الطّاعة غنيمة الاكياس عند تفريط العجزة.

٢ ٥٣٢به راستى كه خداى سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده، در آنجا كه ناتوانان (در عمل) تقصير در اطاعت كنند.

٥٦٢٥ ٤٤- انّ ولىّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله من اطاع اللّه و ان بعدت لحمته.

٢ ٥٠٥ به راستى كه دوستدار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كسى است كه فرمانبردارى خدا كند، اگر چه نسب او با آن حضرت دور باشد.

٥٦٢٦ ٤٥- انّ من بذل نفسه فى طاعة اللّه و رسوله كانت نفسه ناجية سالمة و صفقته رابحة غانمة. ٢ ٥٦٥ به راستى آن كسى كه نفس خويش را در راه فرمانبردارى خدا و پيامبرش بذل كرده و بخشيده، داراى نفسى رستگار و سالم است، و تجارتى سودمند و پر غنيمت كرده است.

٥٦٢٧ ٤٦- ان كنت حريصا على طلب المضمون لك، فكن حريصا على اداء المفروض عليك. ٣ ٦ اگر حريص هستى بر جستن آنچه رسيدنش براى تو ضمانت شده است، (يعنى رزق و روزى تو) پس حريص نيز باش براى انجام آنچه بر تو واجب شده است.

٥٦٢٨ ٤٧- انّك ان اطعت اللّه نجاك و اصلح مثواك. ٣ ٥٦ به راستى تو اگر اطاعت خدا كنى نجات دهد تو را و جايگاهت را اصلاح كند.

٥٦٢٩ ٤٨- آفة الرّعيّة مخالفة الطّاعة.

٣ ١٠٤ آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى كردن (از والى و زمامدار) است.

٥٦٣٠ ٤٩- اذا طلبت العزّ فاطلبه بالطّاعة. ٣ ١٣٥ هرگاه در طلب عزّت بودى، آن را به وسيله فرمانبردارى خدا بجوى.

٥٦٣١ ٥٠- اذا قويت فاقو على طاعة اللَّه سبحانه. ٣ ١٤٠ هرگاه نيرومند شدى نيروى خود را در راه فرمانبردارى خداى سبحان صرف كن.

٥٦٣٢ ٥١- اذا اخذت نفسك بطاعة اللَّه اكرمتها، و ان ابتذلتها فى معاصيه اهنتها. ٣ ١٤٣ هرگاه به كار گرفتى نفس خود را در راه فرمانبردارى خدا، گرامى‏اش داشته‏اى، و اگر به پستى و خوارى نافرمانى‏هاى خدا واداشتى آن را پست و سبك كرده‏اى.

٥٦٣٣ ٥٢- بالطّاعة يكون الاقبال. ٣ ٢١٣ اقبال و بخت بلند، به فرمانبردارى خدا است.

٥٦٣٤ ٥٣- بالطّاعة يكون الفوز. ٣ ٢١٤ رستگارى به اطاعت خداست.

٥٦٣٥ ٥٤- بالطّاعة تزلف الجنّة للمتّقين.

٣ ٢٣٠ نزديك شدن بهشت به پرهيزكاران، به فرمانبردارى خداست.

٥٦٣٦ ٥٥- بحسن الطّاعة يعرف الاخيار.

٣ ٢٣٦ به خوب فرمانبردارى كردن، نيكان شناخته شوند.

٥٦٣٧ ٥٦- بادر الطّاعة تسعد. ٣ ٢٤١ به فرمانبردارى خدا مبادرت كن تا نيكبخت شوى.

٥٦٣٨ ٥٧- توسّل بطاعة اللّه تنجح. ٣ ٢٧٦ به فرمانبردارى خدا توسل جوى تا پيروز شوى.

٥٦٣٩ ٥٨- تمسّك بطاعة اللَّه يزلفك. ٣ ٢٧٧ به فرمانبردارى خدا تمسّك جوى تا تو را به خدا نزديك كند.

٥٦٤٠ ٥٩- ثمرة الطّاعة الجنّة. ٣ ٣٢٦ ميوه اطاعت و فرمانبردارى خدا، بهشت است.

٥٦٤١ ٦٠- ثواب اللَّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. ٣ ٣٤٨ پاداش نيك خدا از آن فرمانبرداران است و كيفر و عقاب او از آن نافرمانان.

٥٦٤٢ ٦١- ثابروا على الطّاعات و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم. ٣ ٣٥٢

مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد به سوى انجام كارهاى نيك، و دورى گزينيد از بدى‏ها، و پيشى گيريد به سوى انجام كارهاى نيك، و از ارتكاب محرمات الهى اجتناب كنيد.

٥٦٤٣ ٦٢- جوار اللَّه مبذول لمن اطاعه و تجنّب مخالفته. ٣ ٣٦٠ همسايگى رحمت و عنايت خداى تعالى در اختيار كسى است كه او را فرمانبردارى كرده و از مخالفت با او دورى كند.

٥٦٤٤ ٦٣- جمال العبد الطّاعة. ٣ ٣٦٣ زيبايى بنده به اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٤٥ ٦٤- دوام الطّاعات و فعل الخيرات و المبادرة الى المكرمات من كمال الايمان و افضل الاحسان.

٤ ٢٠ دوام فرمانبردارى حق، و انجام كارهاى نيك، و پيشى گرفتن به خصلتهاى گرامى از كمال ايمان و از برترين احسانهاست.

٥٦٤٦ ٦٥- ذلّل نفسك بالطّاعة و حلّها بالقناعة، و خفّض فى الطّلب و اجمل فى المكتسب. ٤ ٣٩ نفس خويش را به وسيله فرمانبردارى رام گردان، و به قناعت بياراى، و در طلب روزى آسان بگير، و در كسب و كار ميانه‏رو باش (و حرص نزن).

٥٦٤٧ ٦٦- درك الخيرات بلزوم الطّاعات. ٤ ٢٣ دريافت و درك خيرات و نيكى‏ها به ملازمت انجام طاعات الهى است.

٥٦٤٨ ٦٧- راكب الطّاعة مقيله الجنّة.

٤ ٨٥ كسى كه بر مركب اطاعت حق سوار است خوابگاه او بهشت است.

٥٦٤٩ ٦٨- زكاة الصّحّة السّعى فى طاعة اللَّه. ٤ ١٠٦ زكات سلامتى، تلاش و كوشش در طاعت الهى است.

٥٦٥٠ ٦٩- زر فى اللَّه اهل طاعته و خذ الهداية من اهل ولايته. ٤ ١١٣ فرمانبرداران را در راه خدا ديدار كن، و

هدايت و راهنمايى را از اهل ولايت خدا فرا گير.

٥٦٥١ ٧٠- صابروا انفسكم على فعل الطّاعات، و صونوها عن دنس السّيّئات، تجدوا حلاوة الايمان.

٤ ٢٢٤ به شكيبايى و صبر واداريد نفسهاى خود را براى انجام طاعتهاى الهى، و نگه داريد آنها را از چركى بديها تا حلاوت و شيرينى ايمان را بيابيد.

٥٦٥٢ ٧١- طوبى لمن حافظ على طاعة ربّه. ٤ ٢٣٨ خوشا به حال كسى كه بر طاعت پروردگار خود محافظت و نگهبانى دارد.

٥٦٥٣ ٧٢- طوبى لمن وفّق لطاعته و بكى على خطيئته. ٤ ٢٤٠ خوشا به حال كسى كه موفق به طاعت پروردگار گشته، و بر گناه خويش گريسته است.

٥٦٥٤ ٧٣- طوبى لمن وفّق لطاعته و حسنت خليقته و احرز امر آخرته.

٤ ٢٤٤ خوشا به حال كسى كه موفق به فرمانبردارى پروردگار گشته، و خلق و خوى خويش را نيكو كرده، و كار آخرت خود را فراهم كرده است.

٥٦٥٥ ٧٤- طوبى لعين هجرت فى طاعة اللَّه غمضها. ٤ ٢٤٨ خوشا به حال ديده و چشمى كه در راه اطاعت خدا پوشيدن و بستن خود را ترك كرده است.

٥٦٥٦ ٧٥- طاعة اللَّه سبحانه لا يحوزها الّا من بذل الجدّ و استفرغ الجهد. ٤ ٢٥٤ فرمانبردارى خداى سبحان را درنيابد مگر آن كس كه بذل كند تلاش خود را و به كار برد كوشش خود را.

٥٦٥٧ ٧٦- طاعة اللَّه مفتاح كلّ سداد و صلاح كلّ فساد. ٤ ٢٥٥ فرمانبردارى خداوند كليد هر كار درست و اصلاح كننده هر كار فاسد و تباهى است.

٥٦٥٨ ٧٧- طاعة اللَّه سبحانه اعلى عماد و اقوى عتاد. ٤ ٢٥٥

طاعت خداى سبحان بلندترين ستون و محكم‏ترين تكيه‏گاه است.

٥٦٥٩ ٧٨- ظلّ اللَّه سبحانه فى الآخرة مبذول لمن اطاعه فى الدّنيا. ٤ ٢٧٦ سايه لطف و عنايت خداى سبحان در آخرت عطا گردد به كسى كه در دنيا از او فرمانبردارى نموده است.

٥٦٦٠ ٧٩- عليك بطاعة من لا تعذر بجهالته. ٤ ٢٩٠ بر تو باد به اطاعت و فرمانبردارى كسى كه معذور نيستى در نادانى شناخت او. ٥٦٦١ ٨٠- عليك بطاعة اللَّه سبحانه فانّ طاعة اللَّه فاضلة على كلّ شي‏ء. ٤ ٢٩٣ بر تو باد به فرمانبردارى خداى سبحان كه به راستى فرمانبردارى خداوند افزون است بر هر چيز.

٥٦٦٢ ٨١- على قدر العقل تكون الطّاعة.

٤ ٣١٢ به اندازه عقل است اطاعت پروردگار.

٥٦٦٣ ٨٢- غاية العبادة الطّاعة. ٤ ٣٧١ نهايت عبادت اطاعت و فرمانبردارى است.

٥٦٦٤ ٨٣- فى الطّاعة كنوز الارباح.

٤ ٣٩٤ در اطاعت حق تعالى است گنجهاى سود.

٥٦٦٥ ٨٤- فضائل الطّاعات تنيل رفيع المقامات. ٤ ٤٢٧ افزونى‏هاى (پاداش) طاعتها مى‏رساند انسان را به جايگاههاى بلند.

٥٦٦٦ ٨٥- كلّ مطيع مكرّم. ٤ ٥٢٧ هر فرمانبردارى مورد اكرام و گرامى است.

٥٦٦٧ ٨٦- كن مطيعا للَّه سبحانه و بذكره آنسا، و تمثّل فى حال تولّيك عنه اقباله عليك، يدعوك الى عفوه و يتغمّدك بفضله. ٤ ٦١٥ فرمانبردار خداى سبحان باش و به ياد او انس گير، و مجسّم كن در حال پشت كردن از او صورت روى آوردن خدا را به‏

سوى تو، كه تو را به گذشت خويش مى‏خواند و به فضل خويش مى‏پوشاند.

٥٦٦٨ ٨٧- لو لم يرغّب اللَّه سبحانه فى طاعته، لوجب ان يطاع رجاء رحمته.

٥ ١١٧ اگر خداى سبحان مردم را به فرمانبردارى خويش ترغيب و تشويق نمى‏كرد، باز هم واجب بود اطاعت او به خاطر اميد به مهر و رحمتش.

٥٦٦٩ ٨٨- من اطاع ربّه ملك. ٥ ١٤٦ كسى كه پروردگار خود را اطاعت كند مالك سعادت و نيكبختى گردد.

٥٦٧٠ ٨٩- من يطع اللَّه يفز. ٥ ١٤٦ كسى كه اطاعت خدا كند رستگار شود.

٥٦٧١ ٩٠- من اطاع اللَّه استنصر. ٥ ١٦٦ كسى كه اطاعت خدا كند از خدا يارى جسته است.

٥٦٧٢ ٩١- من اطاع اللَّه جلّ امره. ٥ ١٧٠ كسى كه اطاعت خدا كند كارش بالا گيرد و بزرگ شود.

٥٦٧٣ ٩٢- من اطاع امرك اجلّ قدرك.

٥ ٢٢٦ كسى كه دستور تو را اطاعت كند قدر و ارزش تو را بزرگ گردانده است.

٥٦٧٤ ٩٣- من عمل بطاعة اللَّه كان مرضيّا. ٥ ٢٦٦ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مورد خوشنودى پروردگار است.

٥٦٧٥ ٩٤- من اطاع اللَّه علا امره. ٥ ٢٨٠ كسى كه از خدا اطاعت كند كارش بلند گردد.

٥٦٧٦ ٩٥- من عمل بطاعة اللَّه ملك. ٥ ٢٨٢ كسى كه عمل كند به طاعت خداوند مالك گردد (سعادت و آخرت را).

٥٦٧٧ ٩٦- من اطاع اللَّه لم يشق ابدا.

٥ ٢٨٣ كسى كه از خدا اطاعت كند هيچ‏گاه بدبخت نشود.

٥٦٧٨ ٩٧- من تقرّب الى اللَّه بالطّاعة أحسن له الحباء. ٥ ٢٨٨ كسى كه تقرّب و نزديكى جويد به درگاه خدا به وسيله اطاعت او، خداوند بخشش‏

و عطاى او را نيكو كند.

٥٦٧٩ ٩٨- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ و قوى. ٥ ٢٩١ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند عزيز و نيرومند گردد.

٥٦٨٠ ٩٩- من اطاع اللَّه سبحانه عزّ نصره. ٥ ٢٩٩ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند، نيرومند باشد يارى‏اش (از طرف خداوند).

٥٦٨١ ١٠٠- من اهمل العمل بطاعة اللَّه ظلم نفسه. ٥ ٣١٦ كسى كه در عمل كردن به طاعت خداوند اهمال كارى و سهل‏انگارى كند به خويشتن ستم كرده است.

٥٦٨٢ ١٠١- من صبر على طاعة اللَّه عوّضه اللَّه سبحانه خيرا ممّا صبر عليه. ٥ ٣٣١ كسى كه صبر و شكيبايى كند بر فرمانبردارى خداوند، خداى سبحان عوض دهد او را بهتر از آنچه بر آن صبر و شكيبايى ورزيده است.

٥٦٨٣ ١٠٢- من اتّخذ طاعة اللَّه سبيلا فاز بالّتى هى اعظم. ٥ ٣٧٤ كسى كه فرمانبردارى خداى را فرا راه خود برگيرد، و انتخاب كند، به بزرگترين نيكبختى رسيده و سعادت يافته است.

٥٦٨٤ ١٠٣- من اتّخذ طاعة اللَّه بضاعة، اتته الارباح من غير تجارة. ٥ ٣٨٥ كسى كه طاعت خدا را سرمايه خويش گرداند، سودها بدون تجارت به نزدش آيد.

٥٦٨٥ ١٠٤- من سرّه الغنى بلا مال و العزّ بلا سلطان، و الكثرة بلا عشيرة، فليخرج من ذلّ معصية اللَّه الى عزّ طاعته، فانّه واجد ذلك كلّه. ٥ ٣٩٠ كسى كه توانگرى و بى‏نيازى خواهد بدون مال و ثروت، و عزّت خواهد بدون سلطنت و پادشاهى، و زيادى و فزونى افراد وابسته به خود را خواهد بدون داشتن عشيره و فاميل، بايد از خوارى نافرمانى خدا به در آيد، به سوى عزّت فرمانبردارى او، كه با اين كار، همه آنها را يافته است.

٥٦٨٦ ١٠٥- من اطاع اللَّه سبحانه لم يضرّه من اسخط من النّاس. ٥ ٤٠٠ كسى كه از خداى سبحان اطاعت كند زيانش نرساند كسى كه او را در اين راه خشمگين كرده است.

٥٦٨٧ ١٠٦- من عمل بطاعة اللَّه سبحانه لم يفته غنم و لم يغلبه خصم. ٥ ٤٠٥ كسى كه عمل كند به طاعت خداى سبحان، هيچ سود و نفعى از او فوت نشود، و هيچ دشمنى بر او چيره نگردد.

٥٦٨٨ ١٠٧- من بادر الى مراضى اللَّه سبحانه و تأخّر عن معاصيه، فقد اكمل الطّاعة. ٥ ٤٣١ كسى كه پيشى گيرد بدانچه موجب خوشنودى خداى سبحان است و از نافرمانى‏هاى خدا واپس رود، به حقيقت كه فرمانبردارى را به كمال رسانده است.

٥٦٨٩ ١٠٨- من اطاع اللَّه اجتباه. ٥ ٤٤٥ كسى كه از خدا اطاعت كند، خدا او را برگزيند.

٥٦٩٠ ١٠٩- من كرم النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٢٩ از بزرگوارى نفس است عمل به طاعت خداوند.

٥٦٩١ ١١٠- من المروّة طاعة اللَّه و حسن التّقدير. ٦ ٢٢ از جوانمردى است فرمانبردارى خدا و خوب اندازه‏گيرى كردن زندگى.

٥٦٩٢ ١١١- من افضل الاعمال اكتساب الطّاعات. ٦ ٣٣ از برترين عملها به دست آوردن طاعتهاى الهى است.

٥٦٩٣ ١١٢- من تقوى النّفس العمل بالطّاعة. ٦ ٤٤ از پرهيزكارى نفس است عمل به طاعت الهى.

٥٦٩٤ ١١٣- ما تزيّن متزيّن بمثل طاعة اللَّه. ٦ ٥٧ هيچ آراسته به زيورى خود را نياراسته به چيزى همانند فرمانبردارى خدا.

٥٦٩٥ ١١٤- ما من شي‏ء من طاعة اللَّه سبحانه يأتي الّا فى كره. ٦ ٩٩

هيچ چيزى از طاعت خداى سبحان نيست كه بيايد بر انسان جز از روى ناخوشنودى. ٥٦٩٦ ١١٥- ملاك كلّ خير طاعة اللَّه سبحانه. ٦ ١٢٠ ملاك و معيار هر كار نيك و خيرى اطاعت و فرمانبردارى خداى سبحان است (يعنى انجام دادن آن به خاطر فرمان خدا).

٥٦٩٧ ١١٦- ملازمة الطّاعة خير عتاد.

٦ ١٣٥ ملازمت با فرمانبردارى خدا بهترين تكيه‏گاه است.

٥٦٩٨ ١١٧- نعم الوسيلة الطّاعة. ٦ ١٦٦ فرمانبردارى خدا خوب وسيله‏اى است.

٥٦٩٩ ١١٨- نعم الطّاعة الانقياد و الخضوع. ٦ ١٦٧ خوب طاعتى است انقياد (گردن نهادن) و خضوع و فروتنى در پيشگاه خداوند.

٥٧٠٠ ١١٩- نال الفوز من وفّق للطّاعة.

٦ ١٨٢ به رستگارى رسيده كسى كه موفق به اطاعت حق گرديده است.

٥٧٠١ ١٢٠- نظام المروّة فى مجاهدة اخيك على طاعة اللَّه سبحانه و صدّه عن معاصيه، و ان يكثر على ذلك ملامه. ٦ ١٨٤ نظام و رشته پيوند مردى و مردانگى در اين است كه با برادر خود در راه طاعت خداى سبحان پيكار كنى، و او را از نافرمانى‏هاى خداوند بازدارى، و او را در اين باره بسيار سرزنش كنى.

٥٧٠٢ ١٢١- هدى من اطاع ربّه و خاف ذنبه. ٦ ١٩٣ به هدايت و راه راست رسيده كسى كه اطاعت پروردگار خود كند و از گناه خويش بترسد.

٥٧٠٣ ١٢٢- وقّوا انفسكم من عذاب اللَّه بالمبادرة الى طاعة اللَّه. ٦ ٢٣٥ نگاه داريد خود را از عذاب خداوند به وسيله پيشى جستن به سوى طاعت خداوند.

٥٧٠٤ ١٢٣- لا تعتذر من امر اطعت اللَّه سبحانه فيه فكفى بذلك منقبة. ٦ ٣٠٥ هيچ گاه از كارى كه در آن فرمانبردارى خداى سبحان را انجام داده‏اى عذرخواهى نكن كه همين كار در منقبت و مباهات تو كافى است.

٥٧٠٥ ١٢٤- لا عزّ كالطّاعة. ٦ ٣٤٩ عزتى همچون فرمانبردارى خدا نيست.

٥٧٠٦ ١٢٥- لا رأى لمن لا يطاع. ٦ ٣٩٣ كسى را كه فرمانش نبرند رأى و انديشه ندارد.

٥٧٠٧ ١٢٦- لا عزّ الّا بالطّاعة. ٦ ٣٩٣ عزتى نيست جز به اطاعت خداوند.

٥٧٠٨ ١٢٧- لا ينجع تدبير من لا يطاع.

٦ ٤١٤ سود ندهد تدبير كسى كه فرمانش نبرند.

٥٧٠٩ ١٢٨- لا يسعد امرء الّا بطاعة اللَّه سبحانه و لا يشقى امرء الّا بمعصية اللَّه. ٦ ٤١٧ نيكبخت نشود كسى مگر به وسيله اطاعت خداى سبحان، و بدبخت نشود كسى مگر به نافرمانى خداوند.

٥٧١٠ ١٢٩- ينبغي للعاقل ان لا يخلو فى كلّ حالة عن طاعة ربّه و مجاهدة نفسه. ٦ ٤٤٠ براى شخص خردمند و عاقل شايسته است كه بيكار نباشد در هر حالى از اطاعت پروردگار خود و پيكار كردن با نفس خويش.

٥٧١١ ١٣٠- ينبغي للمؤمن ان يلزم الطّاعة و يلتحف الورع و القناعة. ٦ ٤٤٠ براى مؤمن شايسته است كه ملازم فرمانبردارى خدا باشد، و بپوشد جامه پرهيزكارى و قناعت را.

٥٧١٢ ١٣١- لا تطيعوا الادعياء الّذين شربتم بصفوكم كدرهم و خططتم بصحّتكم مرضهم و ادخلتم فى حقّكم‏

باطلهم. ٦ ٢٧٩ از «ادعياء» همانها كه معلوم نيست پدرشان كيست و جامه اسلام را به تن پوشيده‏اند و نفاق و دورويى را پيشه كرده‏اند اطاعت نكنيد، از آنها كه جام پاك قلبتان را در اختيار آب تيره نفاقشان قرار داده‏ايد، از آنها كه تندرستى خويش را با بيمارى آنها آميخته‏ايد (و ايمان خالص خويش را به انفاق آنها مخلوط ساخته‏ايد) و باطلشان را در حق خود راه داده‏ايد.

باب الطاقة (توانايى)

٥٧١٣ ١- من كلّفك ما لا تطيق فقد افتاك فى عصيانه. ٥ ٤٥٢ كسى كه به تو تكليف كند چيزى را كه توان و طاقت آن را ندارى، فتوى و دستور نافرمانى خويش را به تو داده و صادر كرده است.

باب الطيش (سبكى)

٥٧١٤ ١- الطّيش ينكّد العيش. ١ ٢٠٠ سبكى و سبكسرى (در هنگام خشم يا غير آن) زندگى را سخت و دشوار سازد.

حرف «الظاء»

باب الظفر (پيروزى)

٥٧١٥ ١- الظّفر شافع المذنب. ١ ٧٥ پيروز شدن بر گنهكار شفيع و واسطه او است. ٥٧١٦ ٢- لا تبطرنّ بالظّفر فانّك لا تأمن ظفر الزّمان بك. ٦ ٢٩١ سرمست پيروزى مشو كه از پيروز شدن زمانه بر تو در امان نخواهى بود.

٥٧١٧ ٣- كفى بالظّفر شافعا للمذنب.

٤ ٥٧٩ پيروز شدن براى شفاعت گنهكار كافى است.

٥٧١٨ ٤- من تأيّد فى الأمور ظفر ببغيته.

٥ ٣١٥ هر كس در كارها (از طرف خداوند) تأييد و يارى شود به هدف و آرمان خود خواهد رسيد.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33