ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 52568
دانلود: 10623


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52568 / دانلود: 10623
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب العفو (گذشت)

٦٥١٤ ١- يستثمر العفو بالإقرار أكثر ممّا يستثمر بالاعتذار. ٦ ٤٧٤ عفو و گذشت با اقرار بيشتر ميوه دهد، از آنچه به عذرخواهى ميوه مى‏دهد. ٦٥١٥ ٢- يعجبني من الرّجل أن يعفو عمّن ظلمه، و يصل من قطعه، و يعطى من حرمه، و يقابل الاساءة بالاحسان. ٦ ٤٧٨

خوشحال و فرحناك مى‏سازد مرا مردى كه بگذرد از كسى كه به او ستم كرده، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و برابر كند و پاداش دهد بدى را به نيكى و احسان.

٦٥١٦ ٣- العفو احسن الاحسان. ١ ٦٧ گذشت، نيكوترين احسانهاست.

٦٥١٧ ٤- العفو زكاة الظّفر. ١ ٩٧ گذشت، زكات پيروزى است.

٦٥١٨ ٥- العفو عنوان النّبل. ١ ١٣٤ گذشت، عنوان و نمايانگر بزرگى است.

٦٥١٩ ٦- العفو تاج المكارم. ١ ١٤٠ گذشت، تاج بزرگواريهاست.

٦٥٢٠ ٧- العفو افضل الاحسان. ١ ١٥٤ گذشت، برترين نيكوييهاست.

٦٥٢١ ٨- الصّفح احسن الشّيم. ١ ١٧٢ چشم پوشى و ناديده گرفتن نيكوترين خصلتهاست.

٦٥٢٢ ٩- العفو زين القدرة. ١ ١٩٨ گذشت، زيور قدرت و توانايى است.

٦٥٢٣ ١٠- العفو يوجب المجد. ١ ١٩٨ گذشت، موجب مجد و بزرگى است.

٦٥٢٤ ١١- العفو زكاة القدرة. ١ ٢٣٠ گذشت، زكات توانايى است.

٦٥٢٦ ١٣- العفو احسن الانتصار. ١ ٢٧٧ گذشت، بهترين يارگيرى است.

٦٥٢٦ ١٣- العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه. ١ ٣٩٨ گذشت با قدرت و توانايى، سپرى است از عذاب خداى سبحان.

٦٥٢٧ ١٤- المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام. ٢ ٤ پيشى جستن به گذشت از خلق و خوى مردمان كريم و بزرگوار است.

٦٥٢٨ ١٥- العفو اعظم الفضيلتين. ٢ ١٩ گذشت، بزرگترين فضيلتهاست.

٦٥٢٩ ١٦- الصّفح ان يعفو الرّجل عمّا يجنى عليه و يحلم عمّا يغيظه. ٢ ٦٩

چشم پوشى به اين است كه انسان از جنايتى كه در باره او شده بگذرد، و از آنچه او را به خشم آورد شكيبايى ورزد.

٦٥٣٠ ١٧- اعف تنصر. ٢ ١٧٠ در گذر تا يارى‏ات كنند.

٦٥٣١ ١٨- اقل تقل. ٢ ١٧٢ ببخشاى تا بر تو ببخشايند.

٦٥٣٢ ١٩- اقل العثرة و ادرإ الحدّ و تجاوز عمّا لم يصرّح لك به. ٢ ١٩٧ از لغزش در گذر، و حدّ را (تا آنجا كه مقدور است) دفع كن، و بگذر از آنچه در باره آن علنى چيزى به تو نگفته‏اند. (و محملى ندارد) ٦٥٣٣ ٢٠- اعط النّاس من عفوك و صفحك مثل ما تحبّ ان يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم. ٢ ٢٠٠ گذشت و چشم پوشى تو نسبت به مردم همان گونه باشد كه دوست دارى خداى سبحان بر تو ببخشايد، و بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى پشيمان مشو.

٦٥٣٤ ٢١- احسن الجود عفو بعد مقدرة.

٢ ٣٩٣ بهترين بخشندگى گذشتى است كه پس از رسيدن به قدرت باشد.

٦٥٣٥ ٢٢- احسن افعال المقتدر العفو.

٢ ٣٩٩ بهترين كارهاى شخص قدرتمند، گذشت است.

٦٥٣٦ ٢٣- اولى النّاس بالعفو اقدرهم على العقوبة. ٢ ٤١٠ شايسته‏ترين مردم به گذشت كردن آن كسى است كه از ديگران قدرتمندتر است بر كيفر كردن.

٦٥٣٧ ٢٤- احقّ النّاس بالاسعاف طالب العفو. ٢ ٤١١ شايسته‏ترين مردم به دستگيرى و كمك كردن به او، آن كسى است كه درخواست عفو و گذشت دارد.

٦٥٣٨ ٢٥- احسن من استيفاء حقّك العفو عنه. ٢ ٤٢٣ بهتر از استيفاى حق خود و به دست آوردن آن، اين است كه از آن بگذرى.

٦٥٣٩ ٢٦- احسن المكارم عفو المقتدر وجود المفتقر. ٢ ٤٣٢ بهترين مكارم (و صفات والاى انسانى) گذشت شخص توانا، و جود و بخشش شخص نيازمند است.

٦٥٤٠ ٢٧- احسن العفو ما كان عن قدرة.

٢ ٤٣٥ بهترين گذشت آن است كه از روى توانايى و قدرت بر انتقام باشد.

٦٥٤١ ٢٨- بالعفو تستنزل الرّحمة. ٣ ٢٣٣ به وسيله گذشت و عفو درخواست فرود آمدن رحمت حق شود.

٦٥٤٢ ٢٩- تجاوز عن الزّلل و اقل العثرات ترفع لك الدّرجات. ٣ ٣١٤ از لغزشهاى ديگران در گذر و خطاها را ببخشاى تا درجه‏هايت (در پيش خداوند) بالا رود.

٦٥٤٣ ٣٠- خذ العفو من النّاس و لا تبلغ من احد مكروهه. ٣ ٤٦١ فراگير شيوه گذشت از مردم را، و دست‏اندازى نكن به هيچ كس بدانچه ناخوش آيند اوست.

٦٥٤٤ ٣١- شرّ النّاس من لا يعفو عن الزّلة و لا يستر العورة. ٤ ١٧٥ بدترين مردم كسى است كه از لغزش نگذرد، و آنچه را بايد از ديگران بپوشاند، نپوشاند.

٦٥٤٥ ٣٢- شيئان لا يوزن ثوابهما: العفو و العدل. ٤ ١٨٤ دو چيز است كه پاداش و ثواب آن به وزن و اندازه درنيايد: گذشت و عدالت.

٦٥٤٦ ٣٣- عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو. ٤ ٣٢٤ در هنگام كمال قدرت و توانايى، فضيلت و برترى عفو و گذشت آشكار شود.

٦٥٤٧ ٣٤- قلّة العفو اقبح العيوب و التّسرّع الى الانتقام اعظم الذّنوب.

٤ ٥٠٥ كم گذشتى زشت‏ترين عيبهاست، و شتاب كردن در انتقام، بزرگترين گناهان است.

٦٥٤٨ ٣٥- كن جميل العفو اذا قدرت عاملا بالعدل اذا ملكت. ٤ ٦٠٦

چنان باش كه چون قدرت يافتى گذشتت زيبا باشد، و چون به پادشاهى رسيدى به عدالت رفتار كنى.

٦٥٤٩ ٣٦- كن عفوّا فى قدرتك، جوادا فى عسرتك مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل. ٤ ٦١١ پرگذشت باش در حال قدرت و توانايى، بخشنده باش در حال عسرت و تنگدستى، ايثار كننده باش در حال نيازمندى، تا فضيلت و برترى تو كامل گردد.

٦٥٥٠ ٣٧- كم من طامع بالصّفح عنه.

٤ ٥٥٠ بسا طمع كارى كه طمع او به خاطر چشم پوشى از او است. (كه سبب مى‏شود تا دوباره طمع در نافرمانى و گناه كند) ٦٥٥١ ٣٨- من عفى عن الجرائم فقد اخذ بجوامع الفضل. ٥ ٣٠٧ كسى كه از جرمها و گناهان درگذرد مجموعه فضيلت را در بر گرفته است.

٦٥٥٢ ٣٩- من لم يحسن العفو اساء بالانتقام. ٥ ٤٠٧ كسى كه احسان به عفو و گذشت نكند به وسيله انتقام بدى كند (يعنى ترك آن كار نيك، موجب اين كار بد مى‏شود).

٦٥٥٣ ٤٠- من الكرم ان تتجاوز عن الاساءة اليك. ٦ ٣٩ از كرم و بزرگوارى است كه درگذرى از كسى كه به تو بدى كرده.

٦٥٥٤ ٤١- ما احسن العفو مع الاقتدار.

٦ ٦٨ چه نيكو است گذشت، با داشتن قدرت و توانايى بر انتقام.

٦٥٥٥ ٤٢- ما عفا عن الذّنب من قرّع به.

٦ ٧٢ عفو و گذشت از گناه نكرده، كسى كه سرزنش و سركوفت بزند به آن. (يعنى سركوفت زدن ارزش عفو را از ميان مى‏برد) ٦٥٥٦ ٤٣- لا تند منّ على عفو، و لا تبهجنّ بعقوبة. ٦ ٢٩٩ زنهار كه پشيمان نشوى بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى، و زنهار كه شادمان نشوى‏ بر كيفر دادنى كه انجام داده‏اى.

٦٥٥٧ ٤٤- لا حلم كالصّفح. ٦ ٣٥٢ هيچ بردبارى همچون چشم پوشى و گذشت نيست.

٦٥٥٨ ٤٥- لا شي‏ء أحسن من عفو قادر.

٦ ٣٩٢ چيزى بهتر از گذشت شخص قدرتمند (كه قدرت بر انتقام دارد) نيست.

٦٥٥٩ ٤٦- لا يقابل مسى‏ء قطّ بافضل من العفو عنه. ٦ ٤٢٧ مقابله و معامله نشود گنهكارى هرگز به چيزى برتر از گذشت از او.

باب العافية (تندرستى)

٦٥٦٠ ١- العافية أهنأ النّعم. ١ ٢٤٠ تندرستى گواراترين نعمتهاست.

٦٥٦١ ٢- العافية افضل اللّباسين. ٢ ٢١ تندرستى برترين جامه‏هاست.

٦٥٦٢ ٣- العوافى اذا دامت جهلت و اذا فقدت عرفت. ٢ ٧٨ تندرستى‏ها هنگامى كه پايدار باشد (قدر و ارزش آن) مجهول باشد، و چون از دست رفت شناخته شود.

٦٥٦٣ ٤- انّ العافية فى الدّين و الدّنيا لنعمة جليلة و موهبة جزيلة. ٢ ٦٦٧ به راستى كه تندرستى و عافيت در دين و دنيا، هر آينه نعمتى است بزرگ و موهبتى است سترگ.

٦٥٦٤ ٥- بالعافية توجد لذّة الحيوة.

٣ ٢٠٣ به وسيله تندرستى است كه لذّت زندگى يافت شود.

٦٥٦٥ ٦- ثوب العافية اهنأ الملابس.

٣ ٣٤٦ جامه تندرستى و عافيت، گواراترين جامه‏هاست.

٦٥٦٦ ٧- دوام العافية اهنأ عطيّة و افضل قسم. ٤ ٢١ پايدار ماندن تندرستى گواراترين عطاى الهى و برترين قسمتها و بهره‏هاست.

٦٥٦٧ ٨- كلّ عافية الى بلاء. ٤ ٥٢٨ هر عافيت و تندرستى به سوى بلايى پيش‏ مى‏رود. (و اعتبارى ندارد) ٦٥٦٨ ٩- لا عيش أهنأ من العافية. ٦ ٣٩٤ زندگى‏اى گواراتر از تندرستى نيست.

٦٥٦٩ ١٠- لا لباس افضل من العافية. ٦ ٤٣٤ جامه‏اى برتر از تندرستى نيست.

باب العاقبة (سرانجام، پايان)

٦٥٧٠ ١- الا و إنّ من تورّط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب. ٢ ٣٣٧ آگاه باشيد به راستى هر كس در افتد در كارها بدون انديشه و فكر در عواقب آن، به حقيقت خود را در معرض مصيبتهاى گران و سنگين در آورده.

٦٥٧١ ٢- اعقل النّاس انظرهم فى العواقب. ٢ ٤٨٤ عاقل‏ترين مردم كسى است كه در عواقب كارها بيشتر انديشه و تأمّل كند.

٦٥٧٢ ٣- اذا هممت بامر فاجتنب ذميم العواقب فيه. ٣ ١٦٩ هرگاه قصد كارى كنى بپرهيز از عواقب نكوهيده‏اى كه در آن است.

٦٥٧٣ ٤- بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. ٣ ٢٣٩ با نگرش و دقّت در سرانجامهاى كار است كه آدمى از هلاكتها ايمنى يابد.

٦٥٧٤ ٥- راقب العواقب تنج من المعاطب. ٤ ٩٩ مراقب و نگران سرانجامهاى كار باش تا از محلهاى سقوط نجات يابى.

٦٥٧٥ ٦- طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. ٤ ٢٥٢ پيروى كردن از چيزهايى كه مى‏خوانند انسان را به بدى، تباه كند سرانجام كارها را.

٦٥٧٦ ٧- فى العواقب شاف او مريح.

٤ ٤٠٦ در سرانجامها (ى بيمارى‏ها) شفا دهنده‏اى است يا آسوده كننده‏اى.

٦٥٧٧ ٨- كلّ مخلوق يجرى الى ما لا يدرى. ٤ ٥٣٦ هر آفريده شده‏اى روان است به سوى سرانجامى كه خود نمى‏داند.

٦٥٧٨ ٩- لكلّ امر مآل. ٥ ١٦ هر چيزى را سرانجامى است.

٦٥٧٩ ١٠- لكلّ امر عاقبة حلوة او مرّة.

٥ ١٧ هر چيزى را سرانجامى است شيرين يا تلخ.

٦٥٨٠ ١١- من انتظر العواقب سلم. ٥ ١٦٧ كسى كه چشم به راه پايانه كار است (و ملاحظه عاقبت كار را مى‏كند) سالم ماند.

٦٥٨١ ١٢- من نظر فى العواقب سلم.

٥ ١٨٨ كسى كه نگاه در سرانجامها مى‏كند سالم ماند.

٦٥٨٢ ١٣- من نظر فى العواقب سلم من النّوائب. ٥ ٢١٤ كسى كه نظر به عواقب كار مى‏كند از پيش‏آمدهاى ناگوار سالم ماند.

٦٥٨٣ ١٤- من راقب العواقب امن المعاطب. ٥ ٢٤٨ كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از جايگاههاى سقوط در امان ماند.

٦٥٨٤ ١٥- من فكّر فى العواقب امن المعاطب. ٥ ٣١٦ كسى كه در عواقب كار فكر و انديشه كند از افتادن در محلهاى سقوط ايمن باشد.

٦٥٨٥ ١٦- من راقب العواقب سلم من النّوائب. ٥ ٣٤٦ كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از پيش آمدهاى ناگوار به سلامت ماند.

٦٥٨٦ ١٧- ملاك الامور حسن الخواتم.

٦ ١١٩ ملاك و معيار كارها، خوبى سرانجام آن است.

٦٥٨٧ ١٨- مكروه تحمد عاقبته، خير من محبوب تذمّ مغبّته. ٦ ١٢٢ چيز ناخوشايندى كه سرانجامش پسنديده باشد، بهتر است از آنچه محبوب باشد ولى سرانجام آن مذموم و نكوهيده‏ است.

٦٥٨٨ ١٩- لا عاقبة اسلم من عواقب السّلم. ٦ ٣٨٥ سرانجامى سالم‏تر از سرانجام آشتى و رفاقت نيست.

باب العقوبة (كيفر)

٦٥٨٩ ١- ايّاك و التّسرّع الى العقوبة فانّه ممقتة عند اللّه و مقرّب من الغير. ٢ ٢٩٤ زنهار بپرهيز از شتاب كردن به سوى كيفر دادن كه به راستى اين كار مورد خشم خداى متعال و نزديك كننده دگرگونيهاى (نعمتهاى الهى) است.

٦٥٩٠ ٢- انّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه زيادة لعباده عن نقمته.

٢ ٥١٧ به راستى كه خداى سبحان عقاب و كيفر را بر نافرمانيهايش مقرّر فرمود براى آنكه بندگانش را از خشم و انتقامش باز دارد.

٦٥٩١ ٣- من عاقب المذنب فسد فضله.

٥ ٢٠٩ كسى كه گنهكار را كيفر كند فضل و برترى او فاسد و تباه گشته است.

٦٥٩٢ ٤- من عاقب بالذّنب فلا فضل له.

٥ ٤٣٩ كسى كه در برابر گناه كيفر دهد فضيلتى ندارد.

٦٥٩٣ ٥- لا تعاجل الذّنب بالعقوبة و اترك بينهما للعفو موضعا تحرز به الاجر و المثوبة. ٦ ٣٠٦ شتاب نكن گناه را به كيفر دادن و ميان آن دو، جايى براى گذشت و عفو بگذار كه به وسيله آن پاداش نيك و ثوابى را به دست آورى.

٦٥٩٤ ٦- التّقريع أحد العقوبتين. ٢ ٢٧ سرزنش و سركوفت زدن يكى از دو كيفر و عقوبت است.