اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده0%

اسلام و جامعه شناسی خانواده نویسنده:
گروه: کتابخانه جامعه و اجتماع

اسلام و جامعه شناسی خانواده

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين بستان (نجفى)
گروه: مشاهدات: 20431
دانلود: 3757

توضیحات:

اسلام و جامعه شناسی خانواده
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20431 / دانلود: 3757
اندازه اندازه اندازه
اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جنس كودك

پژوهش هاى انجام گرفته معمولا اين فرضيه را تاييد كرده اند كه آسيب پذيرى پسرها از طلاق در همه مقاطع سنى بيش از دخترهاست با در نظر گرفتن اين نكته كه اين پژوهش ها اغلب بر روى كودكان تحت حضانت مادر صورت گرفته ، يافته ها نشان داده اند كه دختر بچه ها حدود دو سال پس از طلاق ، ارتباطات خوبى با بزرگسالان و همسالان برقرار مى كنند؛ همدلى ، حساسيت روان شناختى و استقلال بيشترى از خود نشان مى دهند؛ از بازى كردن بيشتر لذت مى برند؛ دوستان بيشترى دارند و گرايششان به استفاده از حمايت دوستان خود، بيشتر است ؛ اما پسر بچه ها در همان زمان ، فشارهاى روانى بيشترى را متحمل مى شوند و اشتياق شديدترى به پدر خود نشان مى دهند، ضمن آنكه ذهن خود را به تخيلاتى درباره آشتى كردن پدر و مادر بيشتر مشغول مى كنند.

( Ibid :٤١٨)

پسرها همچنين رفتارهاى پرخاشگرانه بيشترى را به نمايش مى گذارند كه اين رفتارها در وهله نخست متوجه مادران است و در مراحل بعد به تدريج به خواهر و برادرها نيز گسترش مى يابد كه در شكل گيرى و كتك كارى بروز مى كند. پس از طلاق ، سطح پيشرفت ، هم براى پسرها و هم براى دخترها كاهش مى يابد؛ اما مشكلات تحصيلى براى پسرها بيش از دخترها پيش ‍ مى آيد.

( Berk , ١٩٩٤:٥٨٠).

ممكن است تفاوت واكنش پسرها و دخترها به طلاق والدين از اين واقعيت ناشى باشد كه مادران پس از طلاق ، سخت گيرى و انضباط كمترى نسبت به پسرها اعمال مى كنند. اين واقعيت نيز خود از آنجا نشاءت مى گيرد كه والدين روى كودكان همجنس خود كنترل بيشترى اعمال مى كنند تا جنس مخالف ؛ در نتيجه ، مادرها بيش از پدرها بر دخترها سخت مى گيرند و پدرها بيشتر نسبت به پسرها جدى و سخت گير هستند تا دخترها؛ از اين رو، عدم حضور پدر پس از طلاق به اين معنا است كه پسر مدل نقش و مهم ترين نظم دهنده رفتار خود را از دست مى دهد؛ اما دخترها از اين نظر كمبودى نداشته و مادران تقريبا مثل گذشته كنترل و انضباط خود را بر آنان اعمال مى كنند. از اين گذشته ، پسرها در مقايسه با دخترها از محبت و عطوفت كمترى برخوردار مى شوند، در حالى كه نياز آنان به محبت والدين و ديگر بزرگسالان مانند معلمان و مربيان از دخترها كمتر نيست منشاء اين امر نيز احتمالا برخى هنجارهاى فرهنگى است كه برآوردن نيازهاى عاطفى پسران ، مانند نوازش كردن آنان را مردود مى شمارند و اين امر را موجب « لوس ‍ شدن » آنها مى دانند. افزون بر اينها، پسرها بيشتر از دخترها مورد خشم ، انتقاد و سرزنش پدر و مادر قرار مى گيرند كه اين واقعيت نيز در كاهش اعتماد به نفس پسرها و افزايش رفتارهاى پرخاشگرانه در آنان موثر است

(تايبر، ١٣٧٢: ١٠٦ - ١٠٨)

جنسيت سرپرست كودك

از جمله عواملى كه بر واكنش كودك نسبت به طلاق والدين تاثير قابل توجهى دارد، جنسيت كسى است كه حضانت كودك را پس از طلاق بر عهده مى گيرد. بر حسب تحقيقات متعدد، كودكانى كه تحت حضانت همجنس خود از بين پدر و مادر قرار دارند، در مقايسه با كودكانى كه با غير همجنس خود زندگى مى كنند، وضعيت بهترى را از حيث شادمانى ، استقلال ، عزت نفس و رشد يافتگى نشان مى دهند.

( Santrock and Yussen , ١٩٨٩:٣٤٢)

بر پايه اين تحقيقات ، تعدادى از كارشناسان مسائل خانواده توصيه مى كنند تا حد امكان ، حضانت پسرها به پدرها و حضانت دخترها به مادرها سپرده شود.

سلامت روانى سرپرست كودك

پدر يا مادرى كه حضانت فرزند را بر عهده مى گيرد، چنانچه خودش با پيامدهاى طلاق بهتر سازگارى يافته باشد، بهتر مى تواند كودك را از كشمكش ها دور نگه دارد و با اعمال نوعى سرپرستى مقتدرانه ، از فشارهاى روانى وارد شده بر كودك بكاهد.

( Berk , ١٩٩٤:٥٧٨)

كشمكش بين والدين

ميزان كشمكش بين والدين چه پيش و چه پس از طلاق ، نقش مهمى را در انطباق پذيرى كودك ايفا مى كند. به طور خاص ، هر چه توافق والدين در مورد تنظيم برنامه هاى كودك و هماهنگى آنان در خصوص برنامه ديدارها بيشتر باشد، واكنش كودك مطلوب تر خواهد بود، ضمن آنكه تداوم روابط مثبت پدر و مادر پس از طلاق و به ويژه انجام دادن وظايف مالى از سوى پدر، انطباق فرزند را تا حد زيادى افزايش مى دهد.

( Gursec and Lytton , ١٩٨٨:٤٢٣-٤٢٤)

كيفيت روابط با فرزند

كيفيت و ميزان ارتباط كودك با هر يك از والدين نيز نقش مهمى در واكنش وى به طلاق دارد؛ براى مثال در سال اول پس از طلاق ، بسيارى از مادران دچار سرخوردگى شده و در خود فرو مى روند؛ در نتيجه ، نسبت به فرزند خود توجه و حمايت كمترى مبذول مى دارند و برنامه مناسبى براى تنظيم و كنترل رفتار فرزند ارائه نمى دهند. از اين گذشته ، اگر مادران سرپرست فرزند ناگزير باشند به كار خارج از منزل رو آورند، فرزندان افزون بر آنكه با پدران غير سرپرست خود چه بسا ارتباط مطلوبى ندارند، روابطشان با مادر نيز دچار اختلال مى شود كه اين امر احتمال بروز اختلالات رفتارى در آنان را افزايش مى دهد.

( Ibid :٤٢٤)

آگاهى هاى كودك در مورد طلاق والدين

متغير ديگرى كه بايد بر آن تاكيد كرد، ميزان آگاهى هاى كودك در مورد طلاق والدين و علل آن است بيش از سه چهارم كودكانى كه در يك پژوهش مورد مطالعه قرار گرفتند، تبيين هايى ناكافى از طلاق والدين دريافت كرده بودند و همين امر موجب گرديده بود كه تجربه هاى فراوانى از ترس و پسرفت داشته باشند. آنهايى كه كمترين اطلاعات در اختيارشان قرار داده شده بود و علل ستيزه هاى زناشويى برايشان واضح نبود، حتى پنج سال پس از جدايى والدين نيز با بيشترين مشكلات روبه رو بودند.

( Ibid )

حمايت هاى اجتماعى و دولتى

روابط مثبت كودكان طلاق با خويشاوندان ، هسمايگان ، معلمان و دوستان به دليل حمايت هاى مالى ، عاطفى و غيره كه كودكان از اين روابط دريافت مى دارند، تاثير انكارناپذيرى بر كاهش عوارض منفى طلاق بر جاى مى گذارند.

( Berk , ١٩٩٤:٥٧٨)

همچنين ، حمايت هايى كه دولت ها مى توانند در اختيار فرزندان طلاق قرار دهند، بدون شك ، در بهبود وضعيت آنان موثر است فراهم آوردن زمينه هاى اجتماعى و حقوقى لازم براى حفظ رابطه فرزندان با پدر و مادر، كوشش در جهت كاستن از نزاع هاى والدين ، حمايت هاى مادى و توجه هر چه بيشتر به نيازهاى روانى كودكان از راه تاسيس مراكز مشاوره براى فرزندان طلاق و مانند آن ، نمونه هايى از حمايت هاى دولتى مى باشد كه بايد از سوى مسئولان مربوط، مورد اهتمام قرار گيرد.

( Richards , ١٩٩٩:٢٦٩-٢٧٠)

24 -اسلام و جامعه شناسى خانواده

ديدگاه اسلام

در مورد ديدگاه اسلام درباره مسائلى كه تك سرپرستى براى فرزندان طلاق به همراه دارد، چند نكته را بايد خاطرنشان كرد: اولا، همان گونه كه پيشتر اشاره شد، اصولا تك سرپرستى الگويى نيست كه از ديدگاه اسلام قابل توصيه باشد و رواج اين الگو در جوامع غربى در واقع ، برخاسته از يك سرى ارزش هاى فردگرايانه و متناسب با اوضاع اقتصادى و فرهنگى آن جامعه هاست كه از منظر دينى مورد ارزيابى مثبتى قرار نمى گيرد. جايگاه والاى ازدواج در اسلام اقتضا دارد به جز در موارد ضرورى اصلا طلاقى رخ ندهد و اگر طلاق هم صورت بگيرد، پس از وقوع آن ، زمينه بازسازى خانواده هاى از هم گسيخته در قالب رجوع به همسر سابق يا ازدواج مجدد با همسرى جديد، به سرعت فراهم گردد. بديهى است ازدواج مجدد و تشكيل خانواده ناتنى مشكلات خاص خود را براى فرزندان در پى خواهد داشت ، اما دست كم به جهت تاثيرات مثبتى كه بر كاهش مشكلات مالى ، عاطفى و جنسى خود والدين و افزايش ‍ سلامت روانى آنان بر جاى مى گذارد، قابليت و توانايى آنان را در توجه به نيازهاى فرزندان ، رسيدگى به مشكلات ، حمايت ، مراقبت ، كنترل و نظارت بر رفتار آنها به نحو مطلوبى افزايش مى دهد.

نكته دوم آن است كه اسلام از نظر حقوقى ، تامين نيازهاى اقتصادى و مالى فرزندان طلاق را به گونه اى مناسب تضمين كرده است الگوى اسلامى حضانت فرزندان كه پيش از اين مورد بحث قرار گرفت ، مسئوليت هاى والدين و به ويژه پدر را در سرپرستى فرزندان به خوبى مشخص كرده است كه در نتيجه ، امكان سوء استفاده هاى قانونى و به ويژه فرار پدران از انجام وظايف پدرى آن گونه كه در كشورهاى غربى به چشم مى خورد، تا حد زياد از ميان مى رود. از اين گذشته ، فرزندان به طور كلى ، جزء افراد واجب النفقه پدر و جد پدرى و احيانا مادر محسوب شده اند و وقوع طلاق هيچ گونه تاثيرى در اين قاعده كلى ندارد؛ بنابراين ، به نظر نمى رسد در يك نظام اسلامى طلاق به خودى خود و بدون دخالت عوامل ديگر بتواند به مشكلات اقتصادى ويژه اى براى فرزندان منجر گردد.

سومين نكته در خور توجه آن است كه تناسب جنسيت كودك با جنسيت سرپرست وى كه مورد تاكيد تعدادى از صاحب نظران قرار گرفته ، در الگوى اسلامى حضانت مراعات گرديده است بر طبق نظر مشهور فقهاى شيعه ، حق حضانت دختر تا هفت سالگى به مادر تعلق دارد و اين به دليل نقش مهمى است كه مادر در رشد شخصيت دختر و تامين نيازهاى او ايفا مى كند؛ اما نسبت به پسر، بسيارى از فقها معتقدند حق حضانت وى فقط تا دو سالگى به مادرش تعلق دارد و پس از آن به پدر منتقل مى شود. البته بعضى فقها تفاوت بين دختر و پسر در مسئله حضانت را انكار كرده اند كه اين فتواى اخير با نظر آن دسته از روان شناسان كه براى عامل جنس ، نقش ‍ چندانى در واكنش كودك به طلاق قائل نيستند، همخوانى خواهد داشت به هر تقدير، تداوم حق مادر، مشروط به آن است كه وى به ازدواج مجدد اقدام نكند و اين شرط نيز احتمالا به اين سبب منظور شده كه قابليت مادر براى ايفاى نقش مادرى در قبال فرزندان ازدواج سابق پس از ازدواج مجدد، به شكل قابل ملاحظه اى كاهش مى يابد.

نكته چهارم در اين خصوص به نقش حمايتى خويشاوندان ، اجتماع بزرگ تر و در نهايت به دولت ارتباط مى يابد. بدون شك ، الگوى مطلوب روابط خويشاوندى و تاكيد بر هنجارهايى مانند همدردى (مواسات) اهل ايمان با يكديگر، نقش انكار ناپذيرى در كاهش ‍ مشكلات گوناگون پس از طلاق ، به ويژه براى فرزندان دارد؛ همان گونه كه دولت اسلامى نيز با ايفاى وظايف گسترده و نقش مهمى كه در قبال مردم و رفع مشكلات عام و خاص آنان بر عهده دارد، مى تواند فرزندان طلاق را از حمايت هاى اساسى خود بهره مند سازد.

اما پنجمين و شايد مهم ترين نكته ، رويكرد اخلاقى اسلام است كه در بحث الگوهاى حضانت نيز به آن اشاره شد. به طور كلى در ادبيات علوم اجتماعى ، عنصر اخلاق چه در مقام نظريه پردازى و چه در مقام ارائه رهنمود، جايگاه مناسب خود را كسب نكرده است ، ولى اهميت اين عنصر به حدى است كه گاهى صاحب نظران علوم اجتماعى ناگزير مى شوند هرچند به صورت غير مستقيم ، بر نقش ‍ منحصر به فرد آن تاكيد كنند. به طور خاص ، در بحث كنونى ملاحظه مى كنيم كه چگونه روان شناسان ، جامعه شناسان و مشاوران خانواده پس از توصيه هاى متنوعى كه براى كاهش مشكلات همسران و فرزندان طلاق ارائه مى دهند، با اين واقعيت انكارناپذير روبه رو مى شوند كه هيچ راه حل اساسى و قابل اطمينانى براى مشكلات ياد شده ، به جز توافق ، همدلى و همكارى زن و شوهر طلاق گرفته وجود ندارد و ناگفته پيداست كه تنها با برخوردارى دو زوج از سطح بالايى از پايبندى به موازين اخلاقى ، مى توان چنين انتظارى را از آنان داشت اسلام نيز به عنوان يك دين اخلاق مدار، اهتمام فراوانى به شكوفا كردن و پرورش وجدان اخلاقى آحاد جامعه از خود نشان داده است و تاكيدى كه در چندين آيه قرآن بر طلاق تواءم با نيكوكارى يا طلاق زيبا صورت گرفته ، يكى از شواهد اين مدعا است پايبندى عمومى به موازين اخلاقى ، گذشته از آنكه احتمال طلاق را تا حد بسيار زيادى كاهش مى دهد، به وضعيتى منجر مى گردد كه در آن ، اقدام به طلاق - در مواردى كه ضرورت اقتضا مى كند - به جاى آنكه نفرت انگيز و خصومت آميز باشد، مسالمت آميز و تا حدودى خالى از تنش خواهد بود.(١٠٢) در اين خصوص آن است كه فرزندانى كه در خانواده تك سرپرست بيشتر آسيب ديده اند، واكنش ‍ بهترى نسبت به خانواده ناتنى نشان مى دهند و آنانى كه در خانواده تك سرپرست وضعيت بهترى داشته اند، واكنش چندان مثبتى به ازدواج مجدد پدر يا مادر خود نشان نمى دهند. بر پايه اين فرضيه ، به دليل آنكه در جوامع غربى معمولا پسران پس از جدايى والدين ، مدل نقش (پدر) را از دست مى دهند، نسبت به جايگزين او، يعنى پدرخوانده ، واكنش بهترى بروز مى دهند؛ اما واكنش منفى دختران به اين دليل است كه آنها در خانواده تك سرپرست معمولا رابطه خوبى با مادران برقرار مى كنند و از اين رو، ورود پدرخوانده را تهديدى براى اين رابطه تلقى مى نمايند. به همين سان ، تاثير متغير سن ، اين گونه تبيين مى شود كه معمولا نوجوان ها در خانواده هاى تك سرپرست سازگارى بيشترى دارند و بهتر از كودكان خردسال به تقاضاهاى مادر در مورد كسب استقلال و اعتماد به نفس پاسخ مى دهند. در نتيجه ، ازدواج مجدد مادر استقلال آنها را تا حدودى از بين مى برد.

( Grusec and Lytton , ١٩٨٨:٤٢٩)

ديدگاه اسلام

در مباحث قبل اشاره شد كه اسلام در نظام اجتماعى مطلوب خود، ازدواج مجدد افراد طلاق گرفته را بر الگوى تك سرپرستى ترجيح مى دهد و از سوى ديگر، بخشى از پيامدهاى منفى طلاق را اجتناب ناپذير تلقى مى كند. از اينجا مى توان نتيجه گرفت كه در ارزيابى كلى قانون گذار اسلام ، ازدواج مجدد همسران طلاق گرفته پيامدهاى منفى كمترى براى آنان و فرزندانشان در مقايسه با الگوى تك سرپرستى دارد. مقايسه پيامدهاى طلاق براى فرزندان در فرض تك سرپرستى با پيامدهاى آن در فرض تشكيل خانواده ناتنى ، اين نتيجه گيرى را تاييد مى كند. مشكلات مالى خانواده هاى تك سرپرست به عنوان يكى از معضلات اين نوع خانواده ها، پس ‍ از ازدواج مجدد تا حد زيادى مرتفع مى گردد؛ همان گونه كه وجود جايگزين پدر در خانواده هاى ناتنى مشكل اختلال در فرايند جامعه پذيرى را تا حدودى كاهش مى دهد. البته اين در صورتى است كه حضانت فرزندان طلاق در دست مادر باشد، آن گونه كه در كشورهاى غربى رواج دارد؛ اما در الگوى اسلامى كه حضانت فرزندان را در نهايت بر عهده پدر قرار مى دهد، احتمال بروز اين مشكلات به مراتب كاهش مى يابد. از نظر مشكلات عاطفى نيز فرزندان خانواده هاى ناتنى در مجموع ، وضعيت بهترى نسبت به فرزندان خانواده هاى تك سرپرست دارند. كودكان خردسال خيلى زود با پدرخوانده يا مادرخوانده انس مى گيرند و غم جدايى از پدر يا مادر اصلى را فراموش مى كنند. كودكان بزرگ تر نيز گرچه به طور كامل از عوارض روانى طلاق رها نمى شوند؛ اما بسيارى از آنان پس از گذشت دو سال از ازدواج مجدد، با شرايط خانواده ناتنى انطباق مناسب را مى يابند.

اينها به معنى ناديده گرفتن مشكلات فرزند خوانده ها، به ويژه نوجوانان به طور خاص دختران نيست ؛ مشكلاتى كه اسلام براى كاهش ‍ آنها استفاده از روش هاى اخلاقى و تربيتى ، حمايت هاى خويشاوندى و محدوديت هايى در روابط جنسى را توصيه كرده است بدون شك ، تحقق عملى ارزش ها و راهبردهاى اسلامى به صورت همه جانبه ، موجب كاهش چشمگير بسيارى از مشكلات ياد شده خواهد گرديد.

چكيده تعريف طلاق

جايگاه حقوقى طلاق در گذشته و حال ، گزارشى از آمار طلاق در دوران معاصر و تبيين علل افزايش بى سابقه آن ، الگوهاى حضانت فرزندان پس از طلاق و پيامدهاى طلاق براى همسران و فرزندان به تفكيك موارد تجرد يا تك سرپرستى خانواده و موارد ازدواج مجدد و تشكيل خانواده ناتنى ، محورهايى بودند كه در اين فصل به بررسى آنها پرداخته شد.

از متون دينى اسلام مى توان چهارچوب جامعى استخراج كرد كه براى پيشگيرى از وقوع طلاق و كاهش عوارض آن ، موثرترين راهكارها را در اختيار مى گذارد. به نظر مى رسد اين چهارچوب اسلامى بيش از هر چيز بر محور اخلاق استوار است و در مرحله بعد، ضمانت هاى حقوقى و حمايت هاى اجتماعى براى كاهش عوارض طلاق در اين چهارچوب در نظر گرفته شده است پيامدهاى منفى طلاق تا حدودى جنبه طبيعى و اجتناب ناپذير دارند؛ اما اين چهارچوب اسلامى چنانچه از منظرى جامع نگريسته شود؛ يعنى با در نظر گرفتن مجموعه مصالح فردى و اجتماعى مورد توجه قرار گيرد، در مقايسه با نظام هاى حقوقى بديل ، موفق ترين و كم ضررترين راهكارها را ارائه داده است

نتيجه گيرى

خانواده مطلوب ، خانواده موجود جامعه شناسى دانشى است نظرى كه با استفاده از روش تجربى به توصيف و تبيين كنش ها و نهادهاى اجتماعى مى پردازد. نتايج كاربردى اين رشته علمى در سياست ها و راهبردهايى تجلى مى يابد كه به منظور بهبود اوضاع اجتماعى از سوى كارشناسان ارائه مى شوند. از سوى ديگر، اسلام در بردارنده برنامه جامعى در ابعاد گوناگون حيات بشر براى تامين سعادت فردى و اجتماعى است از آنجا كه اين برنامه صرفا معطوف به آخرت نيست ، و در مورد بسيارى از امور دنيوى نيز به دليل تاثيرگذارى آنها در سعادت اخروى انسان ، دستورالعمل هايى ارائه مى دهد، قهرا نقاط تلاقى بى شمارى بين اين برنامه جامع دينى و برنامه هاى مستفاد از علوم تجربى و به طور خاص ، جامعه شناسى پديد مى آيد؛ به اين ترتيب ، زمينه مناسبى براى مقايسه ديدگاه هاى علمى و ديدگاه اسلام و يا گفتگوى علم و دين به وجود مى آيد كه اين گفتگو نه به حوزه هاى الهيات بلكه به حوزه علوم تجربى تعلق دارد.

از اين گذشته ، امكان استخراج گزاره هاى فراوان از متون دينى كه از امور واقعى حكايت دارند و بالقوه فرضيه هايى آزمون پذير را در اختيار ما مى گذارند، زمينه ديگرى براى مقايسه ديدگاه هاى علم و دين فراهم مى كند. بر پايه اين مبناى نظرى ، در اين كتاب به بررسى تطبيقى ديدگاه هاى جامعه شناسى خانواده و ديدگاه اسلام در مورد جنبه هاى گوناگون نهاد خانواده و روابط خانوادگى پرداختيم در اين بحث پايانى در نظر داريم مجموعه مباحث اسلامى مطرح شده را به طور خلاصه و در قالب يك چهارچوب منسجم ارائه دهيم

در نظام ارزشى اسلام ، سعادت انسان به عنوان غايت آفرينش او، در بندگى و قرب به خداوند تجلى مى يابد؛ از اين رو، عبوديت و بندگى خدا هدف غايى در نظام مطلوب اسلام است كه اين هدف در خرده نظام هاى مطلوب اسلام (خانواده ، اقتصاد، سياست و...) نيز نمايان مى گردد. افزون بر آن ، هر يك از اين خرده نظام ها اهداف خاص خود را نيز دنبال مى كنند كه در راستاى تحقق آن هدف غايى مقرر گرديده اند. هدف غايى همچنين از يك سو در پاره اى مبانى ارزشى و از سوى ديگر در روش هايى كه اسلام براى نيل به اهداف مقرر معرفى كرده است ، بازتاب مى يابد. در ضمن ، پاره اى مفروضات هستى شناختى در نظامهاى مطلوب اسلام در نظر گرفته شده اند كه خود نيز در مبانى ارزشى و در روش ها تاثير گذارند. بر اين اساس ، به مدلى كلى مطابق شكل آتى دست مى يابيم كه مى تواند تمامى نكات ريز و درشت مطرح شده در اسلام درباره نظام هاى مطلوب را در خود جاى دهد.

(١٠٣) زمانى به طور كامل تحقق مى يابد كه افزون بر نظام خانواده ، ديگر نظام هاى اسلامى (اقتصاد، سياست و...) نيز به طور هماهنگ با يكديگر به اهداف خود دست يافته باشند.

با اين همه ، ميان اين نظام مطلوب و وضعيت موجود خانواده حتى در جامعه اى اسلامى مانند ايران ، فاصله قابل توجهى وجود دارد و در پاره اى موارد، حركت هايى در جهت مخالفت با جهت گيرى اسلام نيز مشاهده مى شود. در ناحيه مبانى ارزشى خانواده ، مسئله تمايزهاى جنسيتى امروزه با چالش هايى روبه رو است عده اى طرفدارى از حقوق زنان را در قالب نفى تمايزهاى جنسيتى در زمينه حقوق ، نقش ها و مسئوليت ها تعريف مى كنند و بر اين اساس ، در جهت حذف اين تمايزها مى كوشند. به نظر مى رسد جوامع غربى پيشگام در تحقق اين انديشه ، تجربه هاى آموزنده اى براى ساير جوامع اندوخته باشند كه اين تجربه ها تا حدودى مى تواند سرانجام اين مسير را به ويژه از حيث پيامدهاى منفى آن براى نهاد خانواده ، پيشاپيش مشخص كند.

در ناحيه روش ها نيز مشكلات متعددى وجود دارد. به نظر مى رسد تا رسيدن افراد جامعه به سطح اعتقادى و اخلاقى مطلوب ، راهى بس دراز در پيش است و تلاش هايى كه در جهت رشد دينى و اخلاقى جامعه صورت مى گيرد، به هيچ روى پاسخگوى نيازهاى موجود در اين زمينه نيست همچنين روند رو به رشد رفع محدوديت هاى ارتباط بين مردان و زنان و گسترش روابط آزاد جنسى ، تهديدى جدى براى نهاد خانواده است كه هيچ گونه چاره انديشى معقول و حساب شده اى در مورد آن مشاهده نمى شود. در مورد روش هاى ديگر مانند افزايش آگاهى هاى زناشويى ، تشويق واقع نگرى ، تقويت كاركردهاى خانواده در زمينه ارضاى نيازهاى جنسى و عاطفى ، تقويت عوامل كنترل اجتماعى و حكومتى و سياست هاى حمايت از خانواده نيز فراز و نشيب هايى به چشم مى خورد كه اميد مى رود در جهت رفع كاستى ها و پيش برد اين روش ها، سرمايه گذارى بيشترى از سوى دست اندركاران صورت گيرد.

ربنا لاتؤ اخذنا ان نسينا اءو اءخطاءنا ربنا ولا تحمل علينا اصرا كما حملته و على الذين من قبلنا ولا تحملنا ما لا طاقة لنا به ى و اعف عنا واغفرلنا و ارحمنا اءنت مولنا فانصرنا على القوم الكفرين