اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده23%

اسلام و جامعه شناسی خانواده نویسنده:
گروه: کتابخانه جامعه و اجتماع

اسلام و جامعه شناسی خانواده
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22734 / دانلود: 4782
اندازه اندازه اندازه
اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

(١٢) . پيشنهاد ازدواج

يكى از واقعيت هاى مربوط به همسرگزينى كه شايد گستره آن همه جوامع گذشته و حال را دربر بگيرد، اين است كه پيشنهاد ازدواج اغلب از سوى مردان صورت مى گيرد. منشاء اين امر چيست ؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت واقعيت تفاوت هاى جنسى طبيعى ، احتمال دخالت عوامل زيستى در اين امر را تا حد زيادى تقويت مى كند؛ زيرا ترديدى نيست كه تمايل به جنس مخالف در مردان و زنان به صورت يكسان بروز نمى كند، بلكه با دو نوع تمايل متفاوت - تمايل انگيزشى يا فعالانه و تمايل پذيرشى يا منفعلانه - روبه رو هستيم از سوى ديگر، توجيه اين تفاوت ها صرفا براساس عامل يادگيرى اجتماعى ، چندان قانع كننده به نظر نمى رسد؛ زيرا بررسى پديده جفت يابى در ميان حيوانات كه مشابهت قابل توجهى با مسئله همسرگزينى در بين انسانها دارد، اعتبار اين توجيه را با ترديد روبه رو مى سازد.

(العقاد؛ المراءة فى القرآن ١١)

استاد شهيد مطهرى در تحليلى كه دربر دارنده ادغام جنبه هاى زيستى و جنبه هاى روان شناختى است ، چنين اظهار مى دارد:

اينكه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از تقاضاى همسرى مى كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن طبيعت زن را گل ، و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است اين يكى از تدابير حكيمانه و شاهكارهاى خلقت است كه در غريزه مرد، نياز و طلب و در غريزه زن ، ناز و جلوه قرار داده است ضعف جسمانى زن را در مقابل نيرومندى جسمانى مرد، با اين وسيله جبران كرده است خلاف حيثيت زن است كه به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمل است كه از زنى خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگرى خواستگارى كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضايت خود را به همسرى با او اعلام كند، اما براى زن كه مى خواهد محبوب و معشوق باشد و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردى را به همسرى خود دعوت كند و احيانا جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگرى برود.

(مطهرى ؛ ١٣٦٩: ٤٧)

با اين همه ، نبايد نقش عوامل فرهنگى را در برجسته كردن و صراحت بخشيدن به تفاوت هاى زيستى - روانى و يا برعكس ، در كمرنگ كردن و پنهان نمودن اين تفاوت ها ناديده گرفت در فرهنگ هايى كه بر حيا و عفت زنان به عنوان يك هنجار عمومى ، بسيار تاكيد مى شود، كمتر احتمال دارد كه پيشنهاد ازدواج از سوى زنان مطرح شود. در مواردى نيز زن به طور غير مستقيم ، مردى را به سوى خود دعوت مى كند، نه اينكه به طور صريح و بى واسطه از او بخواهد كه با وى ازدواج كند. به نظر مى رسد در جوامع غربى معاصر كه از ارزش حيا و عفت در آنها به ميزان زيادى كاسته شده است و از سوى ديگر، بر خصلت مساوات جويانه ازدواج به طور فزاينده تاكيد مى شود، بسيارى از آداب و رسوم سنتى ازدواج اهميت خود را از دست داده اند، هرچند بررسى الگوهاى متداول همسرگزينى و حتى قرار ملاقاتهايى كه در خارج از چهارچوب زناشويى صورت مى گيرند، نشان مى دهد كه مردان نقش پيشين خود در خصوص پيشنهاد ازدواج و آغازگرى رابطه را همچنان حفظ كرده اند.

شايان ذكر است كه در متون دينى اسلام توصيه صريح و اكيدى در مورد اين رسم وارد نشده است ، همان گونه كه نسبت به زنان پيشنهاد دهنده ازدواج ، نكوهشى صورت نگرفته است در عين حال ، سيره بزرگان دين از تاييد رسم مزبور به عنوان يك اولويت ، حكايت دارد.

عقد ازدواج

عرف ، قانون و دين سه منبع مشروعيت روابط زناشويى اند. تقريبا در همه جوامع ، دين و عرف با مراسم و تشريفات خاص خود در امر ازدواج دخالت مى كنند و بدون آن دو، ازدواج معنا و اعتبار خود را از دست مى دهد. در جوامع معاصر افزون بر عرف و دين ، قانون نيز در امر ازدواج دخالت مى كند؛ در نتيجه افزون بر اجراى عقد شرعى ، اين ازدواج بايد در دفتر رسمى نيز ثبت شود و سند يا قباله ازدواج ، براى زن و شوهر صادر گردد. البته در جوامع دينى ، اين سند تنها مدرك رسميت ازدواج است ، نه عامل مشروعيت آن و از اين رو تنها جنبه مدنى دارد نه شرعى ؛ به همين دليل گاهى ، به ويژه در مناطق روستايى ، پسر و دختر قبل از رسيدن به سن قانونى از راه شرعى ازدواج مى كنند و پس از مدتى ازدواج آنان به صورت قانونى در آمده و رسمى مى شود

(فرجاد؛ ١٣٧٢: ٣٢)

نكته اى كه مناسب است به آن توجه شود، به دوره عقد؛ يعنى رسم ايجاد فاصله زمانى بين عقد و عروسى مربوط است در روايات اسلامى توصيه خاصى به فاصله گذارى ميان عقد و عروسى به چشم نمى خورد؛ اما به نظر مى رسد در اوضاع و شرايط كنونى چندين عامل باعث اهميت يافتن دوره عقد گرديده اند. از يك سو، با توجه به مشكلات اقتصادى جوامع اسلامى كه عموما در رديف كشورهاى توسعه نيافته يا در حال توسعه قرار دارند، درصد بالايى از زوج هاى جوان تا مدتى آمادگى لازم براى برگزارى جشن عروسى و آغاز زندگى جديد را ندارند؛ از اين رو آنان با اجراى عقد ازدواج كه هزينه كمترى دارد، به حكم شرع ، قانون و عرف ، همسر يكديگر شده ، ضمن آنكه از دغدغه جستجوى همسر مناسب و از فشارها و هيجانات جنسى آزار دهنده رهايى مى يابند، فرصتى براى تدارك مراسم عروسى و تهيه منزل و وسايل مورد نياز زندگى آينده خود به دست مى آورند.

از سوى ديگر، محدوديت هاى شرعى ، عرفى و قانونى ارتباط دختر و پسر پيش از ازدواج كه امكان آشنايى متقابل را تا حد زيادى كاهش مى دهد، دوره عقد را به دوره اى ضرورى براى افزايش شناخت دو زوج از ويژگى هاى اخلاقى و شخصيتى يكديگر تبديل كرده است اگرچه تصميم دو زوج به جدايى حتى در اين دوره نيز پيامدهاى ناگوارى براى دو طرف درپى دارد، در مقايسه با پيامدهاى بسيار منفى طلاق پس از تشكيل خانواده و به ويژه پس از بچه دار شدن ، بيشتر زوج هاى ناسازگار و خانواده هاى آنان طلاق در دوره عقد را ترجيح مى دهند و آن را قابل تحمل تر مى دانند.

جشن عروسى

عروسى كه در غالب فرهنگ ها نقطه اوج ازدواج است ، مراسمى را شامل مى شود كه زن و شوهر جديد طى آن به طور رسمى آغاز زندگى مشترك خود را به ديگران اعلام مى كنند. اين مراسم در همه جا بسيار شاد و بانشاط برگزار مى شود و افراد با پوشيدن جديدترين و فاخرترين لباسهاى خود در آن شركت مى كنند.

اهميت جشن عروسى در كاركردهاى اجتماعى آن ريشه دارد و تاكيد بر اهميت ازدواج به عنوان نقطه عطفى در زندگى زوج جوان ، تحكيم نسبى پيوند ازدواج ، فراهم كردن زمينه ابراز شادى ، تقويت پيوندهاى دوستى و خويشاوندى و اعلان عمومى ازدواج به منظور زدودن هرگونه شائبه عدم مشروعيت ، از مهم ترين اين كاركردها هستند. در اسلام نيز اين كاركردها و به ويژه كاركرد اخير مورد توجه خاص قرار گرفته ، در اين راستا به رسم هايى مانند اطعام عمومى (وليمه) توصيه شده است

(وسائل الشيعه ؛ ج ١٤: ٦٥)

مى توان چنين در نظر گرفت كه هرچه در جامعه اى معين ، روابط جنسى پيش از ازدواج با كنترل و محدوديت بيشترى روبه رو باشد، مراسم عروسى از جايگاه والاتر و اهميت بيشترى برخوردار خواهد بود. با وجود اين ، حتى در جوامع غربى معاصر كه آزادى جنسى بى سابقه اى فراهم شده و كمتر پسران و دخترانى يافت مى شوند كه نخستين تجربه جنسى آنها در چهارچوب ازدواج صورت گرفته باشد، و شمار زيادى از دختران در هنگام عروسى صاحب فرزند نيز هستند، جشن عروسى هنوز هم براى بسيارى از جوانان و به ويژه دختران از اهميت ويژه اى برخوردار است

( McRAE , ١٩٩٩:١٨١)

مراسم عروسى بنابر شرايط فرهنگى و اقليمى ، ممكن است در زمان هاى خاصى بيشتر و در اوقات ديگرى كمتر برگزار شود و در برخى زمان ها تقريبا هيچ برگزار نشود. بدين لحاظ، زمان در برگزارى و يا عدم برگزارى مراسم عروسى اهميت زيادى دارد؛ براى مثال در مناطق روستايى بر حسب شرايط طبيعى و اقتضائات شغلى مردم ، در فصل هاى گرم سال كه وقت كار و تلاش روستاييان است ، عروسى كمتر و در فصل هاى پاييز و زمستان كه زمان استراحت نسبى آنان است ، بيشتر برگزار مى شود. همچنين در يك كشور اسلامى شيعى مذهب مانند ايران ، بيشترين ازدواج ها و مناسبت هايى همچون سالروز بعثت يا ميلاد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، ائمه معصومينعليه‌السلام و فاطمه زهرا (س) و نيز ديگر مناسبت هاى شاد دينى يا ملى انجام مى گيرد؛ اما در ايام حزن و اندوه به ويژه ايام رحلت و شهادت اين بزرگواران ، ازدواج ها به پايين ترين حد خود مى رسند.

مهريه و جهيزيه

در بسيارى از فرهنگ ها، پيوند ازدواج ، سيستمى از مبادله اموال و كالاها را نيز به همراه دارد. مهريه كه بيشتر در فرهنگ هاى شرقى مانند چين ، ژاپن ، جوامع اسلامى و بسيارى از ملل آفريقا رواج دارد، مبلغى است كه داماد در هنگام ازدواج به عروس يا خانواده اش ‍ مى پردازد، يا بر عهده مى گيرد كه در زمان ديگرى بپردازد. در دوران باستان در برخى جوامع ، رسم مهريه به صورت كار و خدمت داماد براى خانواده عروس در طى يك مدت معين ، اعمال مى شده است در داستان ازدواج حضرت موسىعليه‌السلام با دختر حضرت شعيبعليه‌السلام كه قرآن كريم آن را نقل كرده ، به همين مطلب اشاره شده است

(قصص ، ٢٧)

ويژگى نظام حقوقى اسلام در مقايسه با ديگر نظام هاى حقوقى آن است كه ضمن پذيرش رسم مهريه ، عروس را مالك بى قيد و شرط مبلغ مذكور مى داند و براى خانواده عروس سهمى در مهريه قائل نيست ، هرچند در خانواده هاى بى بضاعت عملا پدر عروس ‍ سهم بيشترى از مهريه را به خود اختصاص مى داده است همچنين برخلاف سنت رايج بعضى جوامع آفريقايى كه خانواده عروس را ملزم مى ساخت در صورت ادامه ندادن دختر به زندگى با شوهر، مهريه را به شوهر مسترد نمايند، در نظام اسلامى تملك مهريه توسط زن قطعى تلقى مى شود و طلاق يا مرگ شوهر تاثيرى در اين جهت ندارد.

در تحليل هاى جامعه شناسان ، معمولا بر كاركردهاى اجتماعى مهريه مانند تضمين امنيت اقتصادى زن پس از طلاق يا مرگ شوهر، و نيز افزايش امنيت و ثبات ازدواج تاكيد مى شود؛ چرا كه در مواقع ضرورى مى تواند چونان اهرم فشارى عليه شوهر مورد استفاده قرار گيرد.

( Goode , ١٩٦٤: ٤٢-٤٣)

اين گونه تحليل ها از حقيقت بى بهره نيستند، ولى به نظر مى رسد تبيين ناقصى از مسئله مهريه ارائه شده است از بررسى آيات و روايات اسلامى كه در مورد ميزان مهريه وارد شده اند، چنين استفاده مى شود كه اسلام در امضاى رسم مهريه ، كاركردهاى اجتماعى ياد شده را اصل قرار نداده است ؛ چرا كه تحقق اين كاركرد بدون اختصاص مبلغ قابل توجهى از ثروت به زن امكان پذير نيست ، در حالى كه بالا بودن ميزان مهريه در تعدادى از روايات مورد نكوهش قرار گرفته و در برخى روايات حتى مهريه هايى مانند تعليم يك سوره قرآن به زن كه به طور قطع ، ارزش اقتصادى چندانى نداشته است ، مورد تاييد قرار گرفته است

(وسائل الشيعه ؛ ج ١٥: ٩ - ١٢)

بنابراين در تبيين موضوع مهريه و دست كم مهريه در اسلام ، بايد عوامل ديگرى را نيز مد نظر داشت استاد شهيد مطهرى در اين بحث نيز همانند بحث پيشنهاد ازدواج ، نقش عوامل فطرى و روان شناختى را برجسته مى نمايد. به تعبير وى :

مرد در مقابل غريزه (جنسى) از زن ناتوان تر است اين خصوصيت همواره به زن فرصت داد است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و برعكس ، مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نياز كند و براى جلب رضاى او اقدام كند. يكى از آن اقدامات اين بوده كه براى جلب رضاى او و به احترام موافقت او هديه اى نثار او مى كرده است زن به الهام فطرى دريافته است كه عزت و احترام او به اين است كه خو را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد و به اصطلاح ، شيرين بفروشد. همين ها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتوانى جسمى ، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند... و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد مى دهد، عطيه و پيشكشى از او به عنوان نشانه اى از صداقت او دريافت دارد.

(مطهرى ؛ ١٣٦٩: ٢٣٣)

با وجود اين ، بايد اذعان كرد كه تاثير عوامل فطرى و روان شناختى در شكل گيرى رسم مهريه نسبت به رسم خواستگارى ابهام بيشترى دارد و فقدان رسم مهريه در بسيارى از جوامع ، بر نقش محورى عوامل فرهنگى در شكل گيرى و تداوم اين رسم دلالت دارد.

رسم جهيزيه نيز مانند مهريه در بسيارى از جوامع رواج داشته و دارد. جهيزيه مبلغى پول ، دارايى و كالا، به ويژه لوازم خانگى است كه خانواده عروس به همراه وى به خانه داماد مى فرستند. در اينجا نيز در مورد دريافت كننده جهيزيه گاه با تفاوت هاى فرهنگى روبه رو هستيم در حالى كه در بيشتر فرهنگ ها، جهيزيه به طور مستقيم در اختيار عروس و داماد قرار مى گيرد، در برخى مناطق روستايى اروپا، جهيزيه در اختيار پدر داماد قرار مى گرفت و او نيز متقابلا بخشى از زمين خود را در اختيار پسر و عروسش قرار مى داد؛ ما خود جهيزيه معمولا براى ازدواج خواهر داماد مورد استفاده قرار مى گرفت

( Goode , ١٩٤:٤١)

در فرهنگ اروپايى كه رسم مهريه در آنها پذيرفته نشده است ، خانواده داماد در قبال جهيزيه عروس به طور سنتى مبلغى به عروس ‍ هديه مى داده اند. اين مبلغ ، به ويژه در دوره هاى پيشين ، امنيت اجتماعى زن را پس از مرگ شوهر تضمين مى كرده است ؛ زيرا در نظام فئودالى زنان پس از مرگ شوهر حقى نسبت به اموال و دارايى هاى او نداشتند، ضمن آنكه در اموال خانواده پدرى خود نيز سهمى نداشتند.

(٤٢ : Ibid )

امروز در الگوى رايج ازدواج غربى كه اغلب بر پايه عشق متقابل زوجين استوار است ، جهيزيه اهميت و ضرورت خود را از دست داده است ، هرچند مى تواند راه ازدواج را هموارتر سازد. برعكس ، در آن دسته از جوامع سنتى يا در حال توسعه كه اهتمام خاصى به اين رسم قائلند، هرچه جهيزيه بيشتر و گران بهاتر باشد، در ارتقاى موقعيت دختر در ميان خانواده و خويشاوندان داماد موثرتر است ؛ زيرا جهيزيه گران قيمت ، نشانه عزت و احترام عروس در نزد خانواده پدر و علامت شاءن و منزلت اقتصادى و اجتماعى بالاى آنان به شمار مى رود.

از ديدگاه اسلام ، رسم جهيزيه تا آنجا كه صرفا براى تقويت بنيه اقتصادى خانواده تازه تاسيس به كار رود، مورد تاييد است ، ولى متاءسفانه اين رسم و رسم مهريه ، مانند بسيارى از رسوم ديگر، به مرور زمان فلسفه اوليه خود را تا حدودى از دست داده اند و رسم هاى نادرستى مانند گرفتن شيربها از داماد توسط خانواده عروس نيز گاه مزيد بر علت مى شوند. امروزه مهريه و جهيزيه سنگين و ديگر هزينه هاى مربوط، در تعدادى از كشورها و از جمله ايران ، به يكى از موانع ازدواج و عاملى براى بالا رفتن سن ازدواج مبدل شده اند.

٨. الگوهاى خانواده

از آنجا كه نهاد خانواده در طول تاريخ و در فرهنگ هاى مختلف در شكل هاى گوناگونى تحقق يافته و نيز به جهت اينكه يك خانواده معين ممكن است در معرض حوادثى از قبيل فوت همسر يا طلاق و انتقال به وضعيت تك سرپرستى و يا توقف رابطه جنسى به دلايلى مانند نقص عضو يا بيمارى ، قرار گيرد، ارائه تعريفى جامع و جهان شمول از واژه خانواده دشوار مى نمايد و به همين دليل ، تعريف هاى ارائه شده معمولا با مشكل عدم جامعيت يا عدم مانعيت روبه رو هستند. از اين گذشته ، ارائه تعريف جامع بر اين پيش فرض استوار است كه خانواده را نهادى جهانى تلقى كنيم ، در حالى كه اتفاق نظرى در اين خصوص وجود ندارد و به باور عده اى از صاحب نظران ، واژه خانواده برخلاف واژه ازدواج با فرهنگ ها و جوامع اروپايى و آمريكايى و پيشينه تاريخى آنها ارتباط دارد؛ در نتيجه هرچند تعدادى از عالمان علوم اجتماعى ، خانواده را نهاد اجتماعى جهانى قلمداد كرده اند، گروهى ديگر اين واژه را براى اشاره به ويژگى متمايز حيات اجتماعى در بعضى فرهنگ ها و دوره هاى تاريخى به كار برده اند.

( kuper and Kuper , ١٩٨٥:٢٩٠)

با توجه به اينكه اعتبار يا عدم اعتبار برخى قيود در تعريف خانواده تا حدودى جنبه قراردادى پيدا مى كند، به نقل برخى از مهم ترين تعريف هاى ارائه شده از سوى صاحب نظران علوم اجتماعى ، بسنده مى كنيم

لوى :(١٤) « خانواده از گروهى از اشخاص تشكيل مى شود كه روابطشان با يكديگر بر پايه خويشاوندى همخونى استوار است »

(٧٦ :١٩٧٧ , Mitchell )

۴ -اسلام و جامعه شناسى خانواده

مك آيور:(١٦) « خانواده گروهى اجتماعى است يا اقامت گاه مشترك ، همكارى اقتصادى و توليد مثل »

( Lee and Newby , ١٩٩٥:٢٨٢)

برگس ولاك :(١٨) (ر.ك : فصل ٣؛ « توصيفى از توزيع قدرت در خانواده » .) در جوامع جديد، خانواده ها به سوى برابرى نسبى اقتدار زن و شوهر پيش مى روند، هرچند هنوز هيچ جامعه اى را نمى توان يافت كه زنان و مردان در خانواده ، چه رسد در جامعه ، از اقتدار واقعا برابرى برخوردار باشند. مثلا مطالعاتى كه در مورد خانواده هاى طبقه متوسط انگليسى انجام گرفته ، نشان مى دهد كه مردان در مورد منابع اقتصادى خانواده از قدرت بيشترى برخوردارند. بر حسب يكى از اين مطالعات ، تصميم هاى « بسيار مهم » ، مثلا درباره امور مالى ، تنها به وسيله شوهران گرفته مى شد و تصميم هاى « مهم » مثلا در مورد آموزش كودكان را غالبا هر دو مى گرفتند، ولى زن عملا در هيچ يك از اين دو مورد به تنهايى تصميم نمى گرفت زنان معمولا تنها مسئوليت تصميم هايى را به تنهايى عهده دار بودند كه زن و شوهر، آنها را كم اهميت و جزئى مى پنداشتند

(گيدنز؛ ١٣٧٤: ٤٢٦)

خانواده پدر مكان / مادر مكان

خانواده ها از نظر سكونت گاه به سه دسته تقسيم مى شوند. در تعدادى از جوامع ، خانواده تازه تاسيس ، همراه يا در نزديكى خانواده و خويشاوندان داماد زندگى مى كنند. اين نوع خانواده را "خانواده پدر مكان " ( patrilocal ) مى نامند. در جوامع ديگرى زوج جوان در نزديكى يا همراه والدين يا ديگر خويشاوندان زن زندگى مى كنند؛ اين نوع خانواده را "مادر مكان " ( matrilocal ) مى گويند. نوع ديگر خانواده آن است كه زوج جوان بنابر شرايط شغلى ، تحصيلى و يا ترجيح هاى شخصى ، درباره محل سكونت خود تصميم گيرى مى نمايند و معمولا در كنار بستگان زن يا شوهر زندگى نمى كنند. اين نوع خانواده را "نو مكان " ( neolocal ) مى نامند

(ترنر؛ ١٣٧٨: ٢٦٤ - ٢٦٥)

نو مكانى از لوازم الگوى خانواده هسته اى است كه در نتيجه گسترش زندگى شهرى و صنعتى به طور روزافزونى در حال رواج يافتن است

خانواده تك همسر / چند همسر

يكى از تقسيمات معروف خانواده ، به تعداد همسران در يك خانواده مربوط مى شود. الگويى از خانواده كه در آن تنها يك زن و يك شوهر با هم زندگى مى كنند، "تك همسرى " ( monogamy ) و الگويى كه در آن يك مرد يا يك زن با دو يا چند همسر زندگى مى كند، "چند همسرى " ( polygamy ) ناميده مى شود. در همه جوامع ، بيشتر مردان عملا بيش از يك همسر ندارند، و تقريبا همه زنان تنها با يك شوهر ازدواج مى كنند؛ زيرا تعداد زنان و مرد در همه جوامع تقريبا برابر است و در غير كمون هاى جنسى عملا امكان ندارد كه همه مردان بيش از يك زن بگيرند، و يا برعكس ، همه زنان بيش از يك شوهر داشته باشند؛ اما جوامع از اين جهت متفاوتند كه در بسيارى از آنها چند همسرى مجاز شمرده شده است ، در حالى كه تعدادى ديگر از جوامع تنها الگوى تك همسرى را به رسميت پذيرفته اند، هرچند در اين دسته نيز چند همسرى به طور غير رسمى يافت مى شود. جوامع بسيارى هستند كه به مردان اجازه مى دهند در آن واحد بيش از يك زن داشته باشند. به اين الگوى خانواده ، "چند زنى " يا تعدد زوجات ( polygyny ) مى گويند. اما به جز در برخى موارد نادر، در هيچ جامعه اى "چند شوهرى " ( polyandry ) پذيرفته نشده است ، يعنى زنان مجاز نيستند در آن واحد بيش از يك شوهر داشته باشند.

بر پايه يك پژوهش ميان فرهنگى كه در سال ١٩٥١ در ١٩٠ فرهنگ مختلف صورت گرفت ، مشخص گرديد كه از ١٨٥ فرهنگى كه مداركى از آنها به دست آمد، تنها در حدود ١٦% ، از جمله فرهنگ غربى ، رسما تك همسرى را پذيرفته بودند. در ٨٤% باقيمانده از فرهنگ هاى مورد مطالعه ، چند زنى تجويز و يا حتى تشويق مى شد و « چند شوهرى » تنها در يك يا دو جامعه پذيرفته شده بود.

( sabini , ١٩٩٥: ٣٨٩)

در ميان اديان ابراهيمى نيز آيين يهود و دين اسلام چند زنى را مجاز مى دانند، در حالى كه مسيحيت تنها ازدواج يك مرد با يك زن را مشروع مى داند. احتمالا اين واقعيت كه زن مى تواند اطمينان داشته باشد كه كودك تحت مراقبت وى واقعا فرزند او است ، اما مرد غالبا نمى تواند چنين اطمينانى داشته باشد، از دلايل مهم تساهل جامع نسبت به چند زنى و سخت گيرى آنها نسبت به چند شوهرى بوده است

منبع : اداره آمار آمريکا(اينترنت)

چندين عامل را در رواج اين الگوى ارتباط بين دو جنس دخيل دانسته اند. نخست ، آزادى بى سابقه جنسى است كه در دهه ١٩٦٠ به وقوع پيوست و تاثير چشمگير آن در گسترش همخانگى از دهه ١٩٨٠ به اين سو آشكار گرديد. در همين ارتباط بايد كاهش كنترل والدين بر رفتار جنسى فرزندان را مورد توجه قرار داد. جوانان امروزى در غرب فرزندان همان نسلى هستند كه در دهه ١٩٦٠ جريان موسوم به انقلاب جنسى را به راه انداختند، يا در آن حضور داشتند و به همين دليل ، نسبت به نسل هاى پيشين ، تمايل و نيز قدرت كمترى براى اعمال نظارت و كنترل بر فرزندان خود دارند. ايدئولوژى استقلال و عدم تعهد نيز نقشى اساسى در گسترش همخانگى ايفا كرده است نداشتن جنبه رسمى و قانونى باعث جذابيت همخانگى براى بسيارى از جوانان غربى شده ؛ زيرا ضمن آنكه امكان ارضاى جنسى غير متعهدانه را فراهم مى آورد، براى بسيارى از جوانان در حكم يك ازدواج آزمايشى است كه در صورت بروز نشانه هاى ناسازگارى بين دو زوج يا حتى مشخص شدن تفاوت علاقه هاى آنان ، به آسانى مى توان آن را به هم زد. از اينها گذشته ، عواملى مانند گسترش سكونت در منازل انفرادى به دلايل تحصيلى يا شغلى و مداراى بيشتر مالكان خانه هاى استيجارى در مورد اسكان زوج هاى همخانه در مقايسه با دهه هاى گذشته و همچنين افزايش ميزان طلاق كه به طور قهرى باعث نگرانى جوانان نسبت به موقعيت ازدواج مى گردد، در رواج همخانگى موثر بوده اند.

( Allan and Crow , ٢٠٠١: ٦٦-٦٨)

در حال حاضر در برخى كشورهاى غربى افرادى كه باهم زندگى مشترك بدون ازدواج دارند، از حقوقى همانند حقوق زوجهاى ازدواج كرده برخوردار شده اند و مى توانند در صورت بروز اختلافات در مورد دارايى و نفقه به دادگاه مراجعه كنند.

(گيدنز؛ ١٣٧٤: ٤٤٢)

ترديدى نيست كه الگوى همخانگى به دليل مخالفت با اصول مسلم همه اديان الهى ، از ديدگاه اسلامى نيز هيچ گونه مشروعيتى ندارد. اين الگو به هيچ روى براى بروز عواطف اصيل و عميق بين زن و مرد و پرورش صحيح فرزندان به عنوان اهداف مهم ازدواج ، زمينه مناسبى فراهم نمى آورد؛ چرا كه بى ثباتى و ناپايدارى از ويژگى هاى اصلى آن است از آنجا كه اين رابطه معمولا مدتى به طول مى انجامد، ميان زوجين الفتى از نوع الفت زناشويى به وجود مى آيد؛ الفتى كه همراه با انحصارطلبى نسبت به شريك مى باشد. اما از آنجا كه در اين نوع رابطه ، شريك جنسى مى توان هر زمان كه خواسته باشد بدون هيچ تعهدى به زندگى مشترك خاتمه دهد، هر دو طرف همواره در حالت اضطراب و نگرانى و احتمالا بدبينى نسبت به يكديگر به سر مى برند و از اين رو، احساس رضايت عاطفى در ميان آنان بسيار كمتر از احساس رضايت در ميان زن و شوهرهاست

( Cunningham and Antill , ١٩٩٥)

مى توان « ازدواج موقت » در اسلام را الگويى از ازدواج دانست كه ضمن قرار دادن ارتباط جنسى در چهارچوب مشروع دينى ، برخى كاركردهاى همخانگى را نيز ايفا مى كند. با توجه به اينكه ازدواج موقت در مقايسه با ازدواج دائم دربر دارنده تعهدات كمترى است ، اگر در شرايط خاصى زوج جوان به دلايل منطقى مايل باشند ضمن فراهم كردن امكان ارتباط جنسى مشروع ، از پذيرش ‍ تعهدات ازدواج دائم شانه خالى كنند، اين نوع ازدواج مى تواند راهگشا باشد.

كمون ها يا اجتماعات اشتراكى

از نيمه هاى قرن نوزدهم و اخيرا از دهه ١٩٦٠ تحت تاثير برخى ديدگاه هاى راديكال ، كمون ها ( communities ) به عنوان جايگزين خانواده به تدريج به صحنه آمدند و طرفدارانى را از ميان جوانان غربى به خود جذب كردند. اين اجتماعات اشتراكى مشتمل بر تعدادى از مردان و تعدادى از زنان بودند كه با يكديگر ارتباط جنسى مشترك داشتند و از ديدگاه ايدئولوگ ها، نوعى بازگشت به طبيعت و احياى مجدد كمون هاى اوليه ماقبل تاريخ تلقى مى شدند. نفى هرگونه سلطه و قدرت در روابط زن و مرد و نفى احساس مالكيت و رقابت از انگيزه هاى اصلى مخالفت اين گروه ها با نهاد خانواده و گرايش آنان به اين الگوى جديد بود. كيبوتص ها نيز در فلسطين اشغالى با انگيزه هايى مشابه و به عنوان جايگزينى براى الگوى خانواده خصوصى و مادر محور كه در جامعه سنتى يهود رواج داشت ، پديد آمدند.

اهميت و اعتبار اجتماعى كمون ها ديرى نپاييد؛ زيرا اين الگو در دست يابى به اهداف مورد نظر توفيق چندانى كسب نكرد. در دو دهه اخير، حركتى تدريجى به سمت پذيرش هنجارها و ويژگى هاى ساختارى خانواده سنتى در اين اجتماعات اشتراكى مشاهده مى شود.

( Lee and Newby , ١٩٩٥: ٢٩٢ همچنين ر.ك : سگالن ؛ ١٣٧٥: ٣٣٥)

زوج هاى همجنس باز

تقريبا در همه جوامع ، « همجنس بازى » ( homosexuality )يعنى برقرارى رابطه جنسى با فردى از جنس موافق ، امرى ناپسند و مستحق سرزنش تلقى مى شود و در بسيارى موارد، تنبيهات شديد بدنى و حتى احيانا كيفر مرگ براى كسانى كه مرتكب چنين عملى مى شوند، در نظر گرفته شده است ؛ براى مثال بر طبق شريعت اسلامى ، اگر مرد بالغ ، عاقل و مختار، مرتكب چنين عملى شود و اين عمل نزد قاضى اثبات گردد، آن شخص محكوم به مرگ است

(امام خمينى ؛ تحرير الوسيله ؛ ج ٢: ٤٦٩)

در بسيارى از كشورهاى اروپايى مانند بريتانيا نيز تا اوايل قرن نوزدهم مجازات چنين عملى مرگ بود و اين عمل تا همين دهه هاى اخير جرم و تبهكارى تلقى مى شد.

(گيدنز؛ ١٣٧٥: ٢٠٧ - ٢٠٨)

با اين همه ، همجنس خواهى در همه جوامع كم و بيش شيوع داشته و دارد و به ويژه در دهه هاى اخير در بسيارى از كشورهاى غربى وضعيتى به وجود آمده كه در طول تاريخ بشر كمتر سابقه داشته است در اين كشورها عده قابل توجهى از زنان و مردان ، زوج هايى همجنس خود انتخاب كرده ، رابطه اى نسبتا طولانى شبيه روابط زناشويى با آنان برقرار مى كنند. زوج هاى همجنس از جهت زيستى امكان توليد مثل را ندارند، ولى بسيارى از آنان فرزندان متولد از ازدواج هاى پيشين خود را به درون مناسبات همجنس خواهانه مى آورند و به اين ترتيب ، خانواه هايى متشكل از زوج هاى همجنس باز و فرزندان تاسيس مى كنند. در حال حاضر، برخى كشورهاى غربى و تعدادى از ايالت هاى آمريكا، ازدواج همجنس بازان را به رسميت شناخته ، آنان را از حقوقى نسبتا مشابه با حقوق مردان و زنان ازدواج كرده ، برخوردار كرده اند. با اين همه ، الگوى همجنس گرايى ، گذشته از عدم مشروعيت دينى ، از حيث جايگاه حقوقى نيز حتى در جوامعى مثل آمريكا به وضعيت مشخصى نرسيده است

( Curry, etal , ١٩٩٧: ٢٦٠)

چكيده در اين فصل

سه محور اصلى را دنبال كرديم در محور اول به موضوع ازدواج و برخى مباحث مربوط به آن (سن ازدواج و فاصله سنى همسران) پرداختيم در محور دوم ، مباحث راجع به همسرگزينى (قواعد همسرگزينى ، همسان همسرى و فرايند همسرگزينى تا ازدواج) را بررسى نموديم و در محور سوم مرورى بر الگوهاى خانواده (خانواده هسته اى يا گسترده ، خانواده پدر سالار يا مادر سالار، خانواده پدر مكان يا مادر مكان ، خانواده تك همسر يا چند همسر، خانواده تك سرپرست و خانواده ناتنى) و نيز الگوهاى جايگزينى خانواده (همخانگى ، كمون اشتراكى و همجنس گرايى) داشتيم ، ضمن آنكه به ديدگاه اسلام در هر مورد نيز اشاره شد.

۵ -اسلام و جامعه شناسى خانواده

به طور كلى ، اهميت و جايگاهى كه اسلام براى ازدواج و تشكيل خانواده قائل است ، باعث گرديده كه با همه عوامل و الگوهاى جايگزينى كه از نقش اجتماعى اين نهاد حياتى مى كاهند، يا به ثبات و استحكام آن آسيب مى رسانند، مخالفت كند و از سوى ديگر در جهت رفع مشكلات ازدواج به منظور تحقق هرچه بهتر اهداف مورد نظر از آن ، تلاش نمايد. مخالفت اسلام با امورى مانند بى بند و بارى در روابط جنسى ، برون همسرى دينى ، آداب و رسوم دست و پاگير و مخل به ازدواج ، همخانگى ، همجنس گرايى و ايجاد اجتماعات اشتراكى و از سوى ديگر تاكيد اسلام بر كاهش سن ازدواج ، قاعده محرميت ، درون همسرى دينى ، همسان همسرى بر مبناى ايمان و اخلاق و نظارت والدين بر همسرگزينى جوانان با حفظ آزادى انتخاب براى خود جوانان ، در همين راستا قابل تفسير است

۸ - راه هاى رشد اقتصاد

رشد اقتصادى در موارد زير امكان پذير است:

موارد چهارگانه اساسى در رشد اقتصادى

۱ - تجارت و بازرگانى

۲ - توليد و كشاورزى

۳ - رونق طرح هاى صنعتى

۴ - اقتصاد مردمى

در خطبه ها و بخصوص نامه ها و در برخى از حكمت ها به انواع كانال هاى توليد و جوانب گوناگون اقتصاد اشاره شده است.

الف - رونق تجارت

بازرگانى و تجارت، نقش عمده اى در شكوفايى اقتصاد يك جامعه دارد، به طورى كه بى ترديد مى توان گفت رابطه مستقيمى ميان پيشرفت اقتصادى و توسعه تجارت و بازرگانى است؛

به اين معنى كه هر جا فعاليت هاى تجارى رونق داشته باشد، پيشرفت اقتصادى هم زياد مى شود.

از همين روست كه تجارت در همه زمان ها، مظهر فعاليت هاى اقتصادى است. و تجار و بازرگانان صالح طبقه ارزشمند جامعه به حساب آمده اند.

همه دولت ها و حكومت ها با هر عقيده و مرامى به ناچار، به مسئله تجارت و بازرگانى، اهميت داده اند و بخش عمده اى از برنامه ريزى هاى خود را به اين امر اختصاص مى دهند، زيرا هرگاه فعاليت هاى تجارى، در كشورى دستخوش نابسامانى گردد، در تمامى اركان جامعه، أثر خواهد گذاشت و هرجا كه امر بازرگانى بى رونق شود، توليد نيز نزول مى كند و با اين نزول پايه هاى اقتصادى مملكت، فرو مى ريزد.

تأملى كوتاه در علل سقوط اقتصادى برخى از كشورهاى پيشرفته امروز و در روزگاران گذشته نشان مى دهد كه عوامل زير در فروپاشى اقتصاد آنان، بسيار مؤثر بوده است:

نبودن راه هاى تجارى و بازرگانى مناسب؛

نا امنى در راه ها؛

عدم قدرت مركزى براى برقرارى امنيت در كشور؛

عوارض سنگين گمركى و ماليت هاى نامعقول در راه ها و گذرگاه ها؛

پس از چندى كه حكومت مركزى در آن كشورها، قدرت يافت توانستند با اين آفت ها مبارزه كنند، و با رفع اين مشكلات و موانع، ميدان تجارت گسترش يافت و اقتصاد آن كشورها رو به شكوفايى گذاشت.(۱۳)

امام علىعليه‌السلام در عهدنامه مالك اشتر به تمامى اين مسائل اشاره فرموده است:

«ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، وأوص بهم خيراً: المقيم منهم والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنَّهم موادُّ المنافع، وأسباب المرافق، وجلاَّبها من المباعد والمطارح، في برك وبحرك، وسهلك وجبلك، وحيث لاَ يَلتَئم النَّاس لمَوَاضعهَا، وَلاَيَجتَرؤونَ عليها، فإنَّهم سلمٌ لاَ تخَاف بَائقَته، وَصلحٌ لاَ تخشَى غَائلَته .

وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ .

واعلم - مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة .

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله منع منْه

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مى باشند، از بيابان ها و درياها، و دشت ها و كوهستان ها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزه جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنه انگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى برى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم.

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن جلوگيرى مى كرد.»(۱۴)

ب - ارزش تجارت در اسلام

كسب و تجارت از مشاغل شريف و مورد توجه اسلام است.

زيرا تجارت وسيله اى براى تبادل مواد اوليه و توليدات صنعتى و محصولات كشاورزى و حيوانى است و اين تبادل مواد و آوردن اجناس از كشورى به كشور ديگر يا از شهرى به شهر نقش مهمى در رونق اقتصادى دارد، زيرا هر كس نمى توند به تنهايى هرچه را لازم دارد از منابع اصلى آن تهيه كند، از اين رو تجارت پايه اصلى زندگى بوده و نظام جامعه بر آن استوار است.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:

به تجارت بپردازيد زيرا شما را از مردم بى نياز مى كند.

همانا خداوند عزوجل شاغل امين را دوست دارد، مغبون، پسنديده نيست و پاداش نمى گيرد.(۱۵)

و با توجه به آيه:( رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ )

امام اضافه كرد كه:

قصه سرايان مى گويند: اين آيه در ستايش كسانى است كه تجارت نمى كنند. اين قصه سرايان دروغ گفته اند. زيرا اين آيه در شأن و ستايش كسى است كه اشتغال به تجارت ايشان را از اداء نماز در سر وقت باز نمى داشت. سپس حضرت فرمود: اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند.(۱۶)

فضيل بن يسار مى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم كه دست از تجارت كشيده و از آن خوددارى نموده ام.

حضرت فرمود: چرا؟ مگر عاجز از تجارتى؟ همين طور است كه اموال شما از دستتان مى رود. نه، تجارت را رها نكنيد و با تجارت از فضل خدا كمك بخواهيد.(۱۷)

همه مى دانند كه: پيامبر اسلامعليه‌السلام به تجارت و بازرگانى توجه داشته است كه حضرتش با عموى خود ابوطالب براى تجارت به شام مى رفت.

سپس عامل خديجه شد؛

و امانت دارى و خوش رفتارى او در تجارت مايه تعجب خديجه گرديد كه همين امر باعث شد خديجه ثروتمند به حضرت پيشنهاد ازدواج دهد و پس از آن كه حضرت مبعوث به رسالت شد، خديجه تمام ثروتش را در راه اسلام مصرف كند و باعث شكوفايى اسلام محمدى گردد.

ج - نقش تجار و صنعتگران

اميرالمؤمنينعليه‌السلام از موقعى كه به مقام خلافت رسيد و مردم با او بيعت كردند نسبت به تجار و پيشه وران و صنعت گران توجه خاصى نشان داد و بر كار آنها نظارت مى كرد و به استانداران خود سفارش آنان را مى نمود، زيرا مى دانست كه غفلت از ار تجار و صنعتگران باعث پريشانى كشور و امت اسلامى خواهد شد.

اين قضيه در عصر حاضر كه حكومت هاى پيشرفته دنيا از راه تجارت و صنعت، حكومت خود را استوار مى كنند و بر ساير ملل هم پنجه مى اندازند، اهميت بيشترى دارد.

لذا امام علىعليه‌السلام به اين امر مهم توجه كرده و از آفت هايى كه تجارت و صنعت را به خطر مى اندازد جلوگيرى مى فرمود، لذا خود شخصاً در كوچه و بازار حاضر مى شد، و با صداى بلند نقاط ضعف كار كسبه و پيشه وران را گوشزد مى كرد.

امام علىعليه‌السلام نسبت به آن تجار و صنعت گران سفارش مى كرد كه نوشت:

«ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، و أوص بهم خيراً: المقيم منهم والمضطرب بماله »

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند.»

سپس ادامه مى دهد كه:

«وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ .

واعلم -مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله منع منْه .

وليكن البيع بيعاً سمحاً: بموازين عدلٍ، وأسعارٍ لاَ تجحف بالفَريقَين م نَ البَائع والمبتاع.

فمن قارف حكرةً بعد نهيك إيَّاه فنكل به، وعاقبه في غير إسرافٍ.»(۱۸)

«اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن جلوگيرى مى كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى كه برفروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در كيفر او اسراف نكن.»

د - بازار در زمان حكومت امامعليه‌السلام

در عصر حاضر، تجارت محور سياست دولت هاى بزرگ است، زيرا امروزه نفت، طلا،محصولات كشاورزى، توليدات صنعتى و... به كشورهاى مختلف صادر مى شود و معمولاً تجار بزرگ با دولت هاى استعماگر در ارتباط بوده و تجارت را در انحصار خود در مى آورند و انسان ها و دولت ها را به بردگى و ذلت مى كشانند.

از اين رو علىعليه‌السلام در نامه اش به مالك به اين نكته توجه داشته است كه مى فرمايد: تجارت سالم، باعث آرامش و رضايت جامعه است.

و دستور مى دهد كه به امور بازرگانان توجه كند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگيرد،تا مسلمانان خود منبع اصيل تجارت باشند و بيگانگان از اين راه تسلطى بر جامعه اسلامى پيدا نكنند.

كه به مالك اشتر نوشت: «وتفقَّد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك »(۱۹)

«مالك! امور تجار و صنعت گران را شخصاً بررسى كن، چه آنان كه در شهر مشغول تجارتند، و چه آنان كه در اطراف زندگى مى كنند.»

ه - نكوهش از سودجويى

ابى جعفر فرازى مى گويد:

عائله امام صادقعليه‌السلام و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود، امامعليه‌السلام به فكر افتاد از طريق تجارت عايداتى به دست آورد.

هزار دينار سرمايه فراهم كرد و به غلام خويش به نام مصادف داد و فرمود:

اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش.

مصادف رفت و با آن پول متاعى كه قابل فروش در مصر باشد خريد و با كاروانى از تجار كه همان متاع را حمل كرده بودند به سوى مصر روانه شد.

همين كه به شهر مصر نزديك شدند، قافله اى از تجار كه از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد كردند. كاروان تجارى مدينه ضمن گفتگو با مستقبلين وضع و قيمت و كالاى حمل شده را جويا شدند.

معلوم شد متاعى كه مصادف و دوستانش حمل كرده اند بازار خوبى دارد و آن متاع در مصر كمياب است.

صاحبان متاع از بخت نيك خود مسرور گشتند و هم قسم شدند كه به سودى كمتر از صد در صد رضايت ندهند.

اتفاقاً اين متاع مورد نياز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قيمت كه هست آن را بخرند.

كاروان مدينه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساندند.

مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و با خوشحالى به محضر امام صادقعليه‌السلام شرفياب شد و دو كيسه را كه در هر كدام هزار دينار بود جلوى امامعليه‌السلام گذاشت و گفت:

يكى از دو كيسه سرمايه اى است كه شما به من داديد و ديگرى كه مساوى اصل سرمايه است سود خالصى است كه به دست آمده است.

امامعليه‌السلام فرمود:

اين سود خيلى زياد است! تو چه كردى كه اين همه سود را چگونه به دست آوردى؟

مصادف قضيه را براى امامعليه‌السلام نقل كرد كه:

چون مردم مصر از اين متاع نداشتند قسم خورديم كه به كمتر از صد در صد سود خالص نفروشيم و اين كار را كرديم.

امامعليه‌السلام فرمود:

سبحان اللَّه! شما سوگند خورديد كه در ميان مردم مسلمان بازار سياه درست كنيد؟

قسم خورديد به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟

نه، چنين تجارت و سودى را هرگز نمى خواهم.

سپس امامعليه‌السلام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود: اين سرمايه من.

و به آن يكى دست نزد و فرمود: من به آن كارى ندارم.

آنگاه فرمود: اى مصادف! شمشير زدن از كسب حلال، آسانتر است.(۲۰)

از اين گونه روايات استفاده مى شود كه وقتى مردم، نيازمند متاعى هستند، جايز نيست آن متاع در انحصار فردى يا گروهى قرار گرفته و سود كلانى از آن برده شود.

و - نظارت امام علىعليه‌السلام بر بازار

امام علىعليه‌السلام مردم را به تجارت، تشويق مى كرد تا از اين طريق، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.

جمله: «اتَّجروا بارك اللَّه لكم »

تجارت كنيد خداوند به شما بركت دهد.(۲۱)

از آن حضرت، مشهور است.

اما غير از تشويق، بر كار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعاليت هاى تجارى شان را در چهار جوب اسلام، قرار دهند.

۱ - مرحوم كلينى از جابر از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت مى فرمود:

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در كوفه در پيش روى مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مى آمد، در حالى كه تازيانه اى در دست داشت كه به آن سبيبه(۲۲) مى گفتند.

در بازارهاى كوفه از اين بازار به آن بازار مى گشت و در مقابل هر بازارى مى ايستاد و خطاب به آنان مى فرمود: اى كاسب ها! از خدا بترسيد.

تجار و كسبه وقتى صداى حضرت را مى شنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مى گذاشتند و از صميم قلب متوجه فرمايشات اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى شدند و با گوش خود مى شنيدند كه مى فرمايد:

طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان بركت دهيد، به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديك شوند و با بردبارى اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دورى كنيد، و از دورغ گويى بپرهيزيد و از ظلم و ستم كناره بگيريد.

با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور ربا نگرديد و در اندازه گيرى و ميزان كم نگذاريد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روى زمين قرار ندهيد.

به اين نحو به تمام بازارها يكى پس از ديگرى سركشى كرده و سپس برمى گشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مى نشست.(۲۳)

۲ - در كتاب غارات از ابن سعيد نقل كرده است كه اميرمؤمنانعليه‌السلام به بازار مى آمد و خطاب به بازاريان مى فرمود:

اى اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا كه قسم خوردن سرمايه را نابود كرده و بركت را از بين مى برد.

تاجر فاجر است مگر آن كسى كه حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.

و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مى آمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مى كرد.(۲۴)

۳ - در دعائم الاسلام از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت شده است كه:

آن حضرت در حالى كه تازيانه اى به دست مى گرفت در بازارها به راه مى افتاد و كسانى را كه در خريد و فروش مسلمين كم فروشى و يا تقلب مى كردند با آن تنبيه مى كرد.

اصبغ بن نباته مى گويد:

روزى به حضرت عرض كردم، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين كار را انجام مى دهم.

امام علىعليه‌السلام فرمود: اى اصبغ! اين چه نصيحت و خيرخواهى است؟

اصبغ مى گويد: حضرت بر مركب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يعنى شهبا سوار مى شدند و تمام بازارها را يكى پس از ديگرى زير پا مى گذاشتند.

روزى به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:

اى قصابان! در كار گوسفندان شتاب مكنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.

سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:

خوب و بد خرما را در معرض ديد مشترى قرار دهيد.

بعد بين ماهى فروش ها رفت و فرمود:

غير از ماهى حلال گوشت، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هايى كه در دريا مرده و موج آب، آنها را بيرون انداخته خوددارى كنيد.

سپس به محله كناسه (محلى است در كوفه) آمد كه در آن جا تجارتهاى مختلفى وجود داشت، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:

اى بازرگانان! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسم هايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خوددارى كنيد كه خداوند متعال كسى را كه به دورغ قسم خورده باشد، منزه و پاك نخواهد كرد.(۲۵)

۴ - مرحوم كلينى قدس سره نقل مى كند كه:

حضرت اميرعليه‌السلام به كنيزى برخورد كرد كه از قصابى گوشت مى خريد و مى گفت:

گوشت زيادتر بده.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به قصاب فرمود:

گوشت را زيادتر بده، زيرا بركت را بيشتر مى كند.(۲۶)

نظير اين حديث در كنزالعمال آمده كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمود:

زيادش كن، زيرا نيكوتر است براى فروش تو.(۲۷)

۵ - در حديث ديگرى آمده است كه:

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام داخل بازار شد، و فرمود:

اى جماعت گوشت فروش ها! هر كس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست.

مردى كه به آن حضرت، پشت كرده بود، گفت:

قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.

امامعليه‌السلام بر پشت او زد و فرمود:

اى گوشت فروش! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!

گفت: پروردگار عالم.

امام فرمود: خطا رفتى، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست.

آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤال نمود.

امامعليه‌السلام فرمود: تو به پروردگار خود، قسم نخورده اى.(۲۸)

۶ - كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مى كند كه گفت: از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت:

دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.

پشت سر او به راه افتادم.

او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مى آمد.

پرسيدم: اين مرد كيست؟

گفتند: على بن ابى طالب اميرالمؤمنينعليه‌السلام است.

حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروش ها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد:

بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مى كند

سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده اى را ديد كه گريه مى كند، پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

گفت: اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن را قبول نكرده و پس داد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خرما فروش فرمود:

خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد.

مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد.(۲۹)

۷ - مرحوم اربلى در كشف الغمه نظير حديث فوق را نقل كرده و در آخر حديث مى گويد:

اميرمؤمنانعليه‌السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود:

اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مى خواهم.

چون پيرمرد امام را شناخت، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت. باز او هم علىعليه‌السلام را شناخت.

حضرت از او هم پيراهن را نخريد.

امام وارد مغازه اى شد كه نوجوانى در آن جنس مى فروخت، از او پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد و آن را پوشيد.

در آن حال مى گفت: حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم.

شخصى آنجا حاضر بود سؤال كرد:

يا اميرالمؤمنين! اين كه خواندى از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدى؟.

فرمود:

از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مى كرد.

در اين هنگام پدر جوانك، صاحب مغازه آمد.

شخصى به صاحب مغازه گفت:

خبر دارى اميرالمؤمنينعليه‌السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟

پدر پسرك گفت: چرا دو درهم نگرفتى؟

بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى از مسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند.

عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! اين درهم را بگيريد.

حضرت امير فرمود:

شأن اين درهم چيست؟

مرد گفت:

پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد داده ايد.

امامعليه‌السلام فرمود:

«باعنى رضاى و أخذ رضاه »

«من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت»

امام يك درهم را از او نگرفت.(۳۰)

در منابع متعدد حديثى و تاريخى آورده اند كه:

علىعليه‌السلام به تنهايى در بازارها راه مى رفت و گمشدگان را راهنمايى مى كرد، به دنبال گمشدگان مى رفت و ناتوانان را دستگيرى مى كرد.

۸ - در خبر ديگرى آمده است كه:

آن حضرتعليه‌السلام باربر را در حمل بار، كمك مى كرد و بر فروشندگان مى گذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مى خواند:( تلك الدَّار الآخرة نجعلها للَّذين لايريدون علواً فى الْأرْض و لافساداً ) (۳۱)

«اين نعمت هاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزى ندارند.»

و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرتعليه‌السلام مى فرمود:

اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم، نازل گشته است.(۳۲)

۹ - روايت شده است كه:

آن حضرتعليه‌السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود:

اى خياط! مادران فرزند مرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه:

خداوند، خياط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامه اى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانت كرده برتن اوست) محشور مى كند.

از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه، نسبت به آنها مقدم است.

آنها را براى خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آورده اند) بدهى و در مقابل آن، جبران و پاداش بخواهى.(۳۳)

۱۰ - در حديث حبابه آمده است كه گفت:

حضرت علىعليه‌السلام را در بين مأموران انتظامى ديدم شلاقى در دست داشت و با آن، كسانى كه ماهى هاى بى فلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مى فروختند تنبيه مى كرد.(۳۴)

۱۱ - ابن حزم در المحلى از حبيش روايت كرده كه او گفت:

على بن ابى طالبعليه‌السلام خرمن هايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرا بخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مى بردم.(۳۵)

۱۲ - و نيز در همان كتاب از ابى الحكم نقل مى كند كه گفت:

گندم هاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود.(۳۶)

ز - نصب نگهبان بر بازار

علىعليه‌السلام در جاهايى كه خود حضور نداشت افرادى را براى نظارت بر كاركرد اقتصادى و تجارى بازاريان مى گمارد تا كسى نتواند به غش و حيله دست بزند.

چنان كه ابن عباس را به عنوان قاضى و ناظر به بصره گسيل داشت.(۳۷) و على بن اصمع را بر بارجاه(۳۸) گماشت.(۳۹)

و به رفاعة بن شداد، قاضى منصوب خود در اهواز نامه اى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار برداشته، شخص ديگرى را متولى بازار نمايد.(۴۰)

وجود اينگونه از واقعيت ها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار مى رساند.

امام علىعليه‌السلام عمرو بن اميه ضمرى را سرپرست نامه رسانان، و سلمان را بر سلمانى ها، و قنبر را بر دامداران و... منصوب كرد.(۴۱)

وظائف نگهبانان بازار

اول - وظايف متولى بازار

آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين به ويژه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و علىعليه‌السلام بر مى آيد متولى بازار، وظايف زير را بر عهده داشت:

جلوگيرى از احتكار؛

مراقبت و نظارت بر قيمت ها؛

مراقبت از دقيق بودن ترازوها؛

جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرف غير مجاز در آنها؛

تفتيش و بازرسى در مورد تقلب و فريب دادن در معامله؛

اجازه فعاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليت اقتصادى را دارند.

حل مشكلات بازار؛

راهنمايى گمشدگان؛

يارى ضعيفان و ناتوانان؛

نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان؛

رسيدگى بر امور تجار و حفظ حرمت آنان؛

برقرارى امنيت در راههاى تجارى؛

انفاق بر كسانى كه مواد غذائى وارد مى كنند.

جبران آنچه كه از بازرگانان، تلف مى شود. (امروزه به صورت بيمه مرسوم است.)

جلوگيرى از ورود اهل ذمه به حرفه صرافى؛

جلوگيرى از داد و ستد در مكان هاى غير مجاز و سد معبر؛

جلوگيرى از فروش اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار؛(۴۲)

دوم - نظارت بر رفتار متولى بازار

از اخبار و روايات مربوط به بازار اين مسئله روشن مى شود كه:

متولى بازار فقط مسئول برقرارى امنيت و آرامش نبوده است، بلكه اموال بازرگانان بازار هم، تحت نظر او بوده است،

از همين رو علىعليه‌السلام رفتار خود متوليان بازار را هم به شدت كنترل مى كرده است.

و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه چشم پوشى نمى كرد، چنان كه على بن اصمع را بر بارجاه گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.

اين مرد، آن قدر زيست كه زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج رو كرد و گفت:

- خانواده ام به من بدى كرده اند.

حجاج گفت: چگونه؟

اصمع گفت:

- چون نام على را بر من نهاده اند.

حجاج گفت: چه زيبا گفتى؟

آنگاه امارت محلى را به او واگذار كرد و گفت:

اگر مطلع شوم كه خيانتى كرده اى، آن اندازه از دستت را كه على باقى گذاشته، قطع مى كنم.(۴۳)

همچنين نحوه برخورد آن حضرتعليه‌السلام با ابن هرمه حكايت از نظارت دقيق آن بزگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است:

ابن هرمه، متولى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد، هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت اميرعليه‌السلام رسيد، فوراً نامه اى به اين مضمون براى رفاعة بن شداد حاكم اهواز نوشت:

وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فوراً (ابن هرمه) را از مسئوليت بازار، عزل مى كنى، به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن و همه را از اين كار با خبر نما تا اگر شكايتى دارند، بگويند. اين حكم را به همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار، نسبت به (ابن هرمه) نبايد غفلت و كوتاه شود و الا نزد خدا هلاك خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم، و تو را به خدا پناه مى دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.

اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت، حق او را از مال (ابن هرمه) بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن كس را مى زنى و زندانى مى كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.

اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از (ابن هرمه) را، مگر آن كه براى جانش، بيمناك باشى كه در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاق بر بدنش مى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق (ابن هرمه) را قطع كن.(۴۴)

ح - توجه به تجارت اهل ذمه

داد و ستد كالاها از روزگار پيشين تاكنون، محدود به داخل يك سرزمين و شهرها و مناطق يك كشور نبوده است بلكه مرزها را هم در مى نورديد و دامنه خود را در ديگر اقاليم نيز مى گستراند.

بازرگانان امين و سختكوش، براى تأمين نيازهاى گوناگون كشور خود راه هاى دور و دراز و پرخطر را در مى نورديدند و سينه درياها را مى شكافند تا كالاهايى را از جايى به جاى ديگر منتقل كنند.

در صدر اسلام نيز چنين تجارتى با خارجيان وجود داشت و حتى مسلمانان با كسانى كه در كيش مسلمانى هم نبودند، روابط تجارى داشتند.

در سيره علىعليه‌السلام هم مى بينيم كه آن حضرت (به پيروى از روش و سيره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ) به رونق اقتصادى غير مسلمانان هم كه در حوزه اسلام زندگى مى كردند، اهميت مى داد و تجارت و رابطه اقتصادى با آنان را منع نمى فرمود بلكه به كارگزاران خود هم دستور مى داد كه به امور اقتصادى و زراعتى و تجارتى آنان رسيدگى كنند، چنان كه آن حضرت براى يكى از كارگزاران خود به نام قرظة بن كعب انصارى نوشت:

مردانى از اهل ذمه، از حوزه فرماندارى تو گفته اند، در زمين هايشان نهرى داشته اند كه خشك و پرشده اشت و آنان را در آنجا ابادى است، پس تو در كار آنها بنگر و سپس آن نهر را اصلاح كن و آباد نما كه به جان خودم اگر آباد شوند، محبوبتر از آن است كه كوچ كنند و ناتوان گردند يا از انجام كارهايى كه به صلاح مملكت است بازمانند.(۴۵)

۸ - راه هاى رشد اقتصاد

رشد اقتصادى در موارد زير امكان پذير است:

موارد چهارگانه اساسى در رشد اقتصادى

۱ - تجارت و بازرگانى

۲ - توليد و كشاورزى

۳ - رونق طرح هاى صنعتى

۴ - اقتصاد مردمى

در خطبه ها و بخصوص نامه ها و در برخى از حكمت ها به انواع كانال هاى توليد و جوانب گوناگون اقتصاد اشاره شده است.

الف - رونق تجارت

بازرگانى و تجارت، نقش عمده اى در شكوفايى اقتصاد يك جامعه دارد، به طورى كه بى ترديد مى توان گفت رابطه مستقيمى ميان پيشرفت اقتصادى و توسعه تجارت و بازرگانى است؛

به اين معنى كه هر جا فعاليت هاى تجارى رونق داشته باشد، پيشرفت اقتصادى هم زياد مى شود.

از همين روست كه تجارت در همه زمان ها، مظهر فعاليت هاى اقتصادى است. و تجار و بازرگانان صالح طبقه ارزشمند جامعه به حساب آمده اند.

همه دولت ها و حكومت ها با هر عقيده و مرامى به ناچار، به مسئله تجارت و بازرگانى، اهميت داده اند و بخش عمده اى از برنامه ريزى هاى خود را به اين امر اختصاص مى دهند، زيرا هرگاه فعاليت هاى تجارى، در كشورى دستخوش نابسامانى گردد، در تمامى اركان جامعه، أثر خواهد گذاشت و هرجا كه امر بازرگانى بى رونق شود، توليد نيز نزول مى كند و با اين نزول پايه هاى اقتصادى مملكت، فرو مى ريزد.

تأملى كوتاه در علل سقوط اقتصادى برخى از كشورهاى پيشرفته امروز و در روزگاران گذشته نشان مى دهد كه عوامل زير در فروپاشى اقتصاد آنان، بسيار مؤثر بوده است:

نبودن راه هاى تجارى و بازرگانى مناسب؛

نا امنى در راه ها؛

عدم قدرت مركزى براى برقرارى امنيت در كشور؛

عوارض سنگين گمركى و ماليت هاى نامعقول در راه ها و گذرگاه ها؛

پس از چندى كه حكومت مركزى در آن كشورها، قدرت يافت توانستند با اين آفت ها مبارزه كنند، و با رفع اين مشكلات و موانع، ميدان تجارت گسترش يافت و اقتصاد آن كشورها رو به شكوفايى گذاشت.(۱۳)

امام علىعليه‌السلام در عهدنامه مالك اشتر به تمامى اين مسائل اشاره فرموده است:

«ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، وأوص بهم خيراً: المقيم منهم والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنَّهم موادُّ المنافع، وأسباب المرافق، وجلاَّبها من المباعد والمطارح، في برك وبحرك، وسهلك وجبلك، وحيث لاَ يَلتَئم النَّاس لمَوَاضعهَا، وَلاَيَجتَرؤونَ عليها، فإنَّهم سلمٌ لاَ تخَاف بَائقَته، وَصلحٌ لاَ تخشَى غَائلَته .

وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ .

واعلم - مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة .

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله منع منْه

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند، و بازرگانانى كه با نيروى جسمانى كار مى كنند، چرا كه آنان منابع اصلى منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آوردندگان وسايل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مى باشند، از بيابان ها و درياها، و دشت ها و كوهستان ها، جاهاى سختى كه مردم در آن اجتماع نمى كنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزه جويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند كه فتنه انگيزى ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهرى باشند كه تو به سر مى برى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم.

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن جلوگيرى مى كرد.»(۱۴)

ب - ارزش تجارت در اسلام

كسب و تجارت از مشاغل شريف و مورد توجه اسلام است.

زيرا تجارت وسيله اى براى تبادل مواد اوليه و توليدات صنعتى و محصولات كشاورزى و حيوانى است و اين تبادل مواد و آوردن اجناس از كشورى به كشور ديگر يا از شهرى به شهر نقش مهمى در رونق اقتصادى دارد، زيرا هر كس نمى توند به تنهايى هرچه را لازم دارد از منابع اصلى آن تهيه كند، از اين رو تجارت پايه اصلى زندگى بوده و نظام جامعه بر آن استوار است.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:

به تجارت بپردازيد زيرا شما را از مردم بى نياز مى كند.

همانا خداوند عزوجل شاغل امين را دوست دارد، مغبون، پسنديده نيست و پاداش نمى گيرد.(۱۵)

و با توجه به آيه:( رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ )

امام اضافه كرد كه:

قصه سرايان مى گويند: اين آيه در ستايش كسانى است كه تجارت نمى كنند. اين قصه سرايان دروغ گفته اند. زيرا اين آيه در شأن و ستايش كسى است كه اشتغال به تجارت ايشان را از اداء نماز در سر وقت باز نمى داشت. سپس حضرت فرمود: اينها از كسانى كه به نماز حاضر شوند و تجارت نكنند برترند.(۱۶)

فضيل بن يسار مى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم كه دست از تجارت كشيده و از آن خوددارى نموده ام.

حضرت فرمود: چرا؟ مگر عاجز از تجارتى؟ همين طور است كه اموال شما از دستتان مى رود. نه، تجارت را رها نكنيد و با تجارت از فضل خدا كمك بخواهيد.(۱۷)

همه مى دانند كه: پيامبر اسلامعليه‌السلام به تجارت و بازرگانى توجه داشته است كه حضرتش با عموى خود ابوطالب براى تجارت به شام مى رفت.

سپس عامل خديجه شد؛

و امانت دارى و خوش رفتارى او در تجارت مايه تعجب خديجه گرديد كه همين امر باعث شد خديجه ثروتمند به حضرت پيشنهاد ازدواج دهد و پس از آن كه حضرت مبعوث به رسالت شد، خديجه تمام ثروتش را در راه اسلام مصرف كند و باعث شكوفايى اسلام محمدى گردد.

ج - نقش تجار و صنعتگران

اميرالمؤمنينعليه‌السلام از موقعى كه به مقام خلافت رسيد و مردم با او بيعت كردند نسبت به تجار و پيشه وران و صنعت گران توجه خاصى نشان داد و بر كار آنها نظارت مى كرد و به استانداران خود سفارش آنان را مى نمود، زيرا مى دانست كه غفلت از ار تجار و صنعتگران باعث پريشانى كشور و امت اسلامى خواهد شد.

اين قضيه در عصر حاضر كه حكومت هاى پيشرفته دنيا از راه تجارت و صنعت، حكومت خود را استوار مى كنند و بر ساير ملل هم پنجه مى اندازند، اهميت بيشترى دارد.

لذا امام علىعليه‌السلام به اين امر مهم توجه كرده و از آفت هايى كه تجارت و صنعت را به خطر مى اندازد جلوگيرى مى فرمود، لذا خود شخصاً در كوچه و بازار حاضر مى شد، و با صداى بلند نقاط ضعف كار كسبه و پيشه وران را گوشزد مى كرد.

امام علىعليه‌السلام نسبت به آن تجار و صنعت گران سفارش مى كرد كه نوشت:

«ثمَّ استوص بالتُّجَّار وذوي الصناعات، و أوص بهم خيراً: المقيم منهم والمضطرب بماله »

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكارى سفارش كن، بازرگانانى كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مى باشند.»

سپس ادامه مى دهد كه:

«وتفقَّد أمورهم بحضرتك وفي حواشي بلاَدكَ .

واعلم -مع ذلك - أنَّ في كثيرٍ منهم ضيقاً فاحشاً، وشحاً قبيحاً، واحتكاراً للمنافع، وتحكُّماً في البياعات، وذلك باب مضرَّةٍ للعامَّة، وعيبٌ على الولاَة.

فامنع من الْإحْتكار، فإنَّ رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله منع منْه .

وليكن البيع بيعاً سمحاً: بموازين عدلٍ، وأسعارٍ لاَ تجحف بالفَريقَين م نَ البَائع والمبتاع.

فمن قارف حكرةً بعد نهيك إيَّاه فنكل به، وعاقبه في غير إسرافٍ.»(۱۸)

«اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كسانى كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند.

و كالا را به هر قيمتى كه مى خواهند مى فروشند، كه اين سودجويى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيرى كن، كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن جلوگيرى مى كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى كه برفروشنده و خريدار زيانى نرساند، كسى كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در كيفر او اسراف نكن.»

د - بازار در زمان حكومت امامعليه‌السلام

در عصر حاضر، تجارت محور سياست دولت هاى بزرگ است، زيرا امروزه نفت، طلا،محصولات كشاورزى، توليدات صنعتى و... به كشورهاى مختلف صادر مى شود و معمولاً تجار بزرگ با دولت هاى استعماگر در ارتباط بوده و تجارت را در انحصار خود در مى آورند و انسان ها و دولت ها را به بردگى و ذلت مى كشانند.

از اين رو علىعليه‌السلام در نامه اش به مالك به اين نكته توجه داشته است كه مى فرمايد: تجارت سالم، باعث آرامش و رضايت جامعه است.

و دستور مى دهد كه به امور بازرگانان توجه كند تا اموالشان در معرض تلف و سرقت قرار نگيرد،تا مسلمانان خود منبع اصيل تجارت باشند و بيگانگان از اين راه تسلطى بر جامعه اسلامى پيدا نكنند.

كه به مالك اشتر نوشت: «وتفقَّد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك »(۱۹)

«مالك! امور تجار و صنعت گران را شخصاً بررسى كن، چه آنان كه در شهر مشغول تجارتند، و چه آنان كه در اطراف زندگى مى كنند.»

ه - نكوهش از سودجويى

ابى جعفر فرازى مى گويد:

عائله امام صادقعليه‌السلام و هزينه زندگى آن حضرت زياد شده بود، امامعليه‌السلام به فكر افتاد از طريق تجارت عايداتى به دست آورد.

هزار دينار سرمايه فراهم كرد و به غلام خويش به نام مصادف داد و فرمود:

اين هزار دينار را بگير و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش.

مصادف رفت و با آن پول متاعى كه قابل فروش در مصر باشد خريد و با كاروانى از تجار كه همان متاع را حمل كرده بودند به سوى مصر روانه شد.

همين كه به شهر مصر نزديك شدند، قافله اى از تجار كه از مصر خارج شده بودند به آنها برخورد كردند. كاروان تجارى مدينه ضمن گفتگو با مستقبلين وضع و قيمت و كالاى حمل شده را جويا شدند.

معلوم شد متاعى كه مصادف و دوستانش حمل كرده اند بازار خوبى دارد و آن متاع در مصر كمياب است.

صاحبان متاع از بخت نيك خود مسرور گشتند و هم قسم شدند كه به سودى كمتر از صد در صد رضايت ندهند.

اتفاقاً اين متاع مورد نياز عموم مردم بود و ناچار بودند به هر قيمت كه هست آن را بخرند.

كاروان مدينه وارد مصر شد و متاع خود را به صد در صد سود به فروش رساندند.

مصادف با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت و با خوشحالى به محضر امام صادقعليه‌السلام شرفياب شد و دو كيسه را كه در هر كدام هزار دينار بود جلوى امامعليه‌السلام گذاشت و گفت:

يكى از دو كيسه سرمايه اى است كه شما به من داديد و ديگرى كه مساوى اصل سرمايه است سود خالصى است كه به دست آمده است.

امامعليه‌السلام فرمود:

اين سود خيلى زياد است! تو چه كردى كه اين همه سود را چگونه به دست آوردى؟

مصادف قضيه را براى امامعليه‌السلام نقل كرد كه:

چون مردم مصر از اين متاع نداشتند قسم خورديم كه به كمتر از صد در صد سود خالص نفروشيم و اين كار را كرديم.

امامعليه‌السلام فرمود:

سبحان اللَّه! شما سوگند خورديد كه در ميان مردم مسلمان بازار سياه درست كنيد؟

قسم خورديد به كمتر از سود خالص مساوى اصل سرمايه نفروشيد؟

نه، چنين تجارت و سودى را هرگز نمى خواهم.

سپس امامعليه‌السلام يكى از دو كيسه را برداشت و فرمود: اين سرمايه من.

و به آن يكى دست نزد و فرمود: من به آن كارى ندارم.

آنگاه فرمود: اى مصادف! شمشير زدن از كسب حلال، آسانتر است.(۲۰)

از اين گونه روايات استفاده مى شود كه وقتى مردم، نيازمند متاعى هستند، جايز نيست آن متاع در انحصار فردى يا گروهى قرار گرفته و سود كلانى از آن برده شود.

و - نظارت امام علىعليه‌السلام بر بازار

امام علىعليه‌السلام مردم را به تجارت، تشويق مى كرد تا از اين طريق، اقتصاد جامعه رونق بگيرد.

جمله: «اتَّجروا بارك اللَّه لكم »

تجارت كنيد خداوند به شما بركت دهد.(۲۱)

از آن حضرت، مشهور است.

اما غير از تشويق، بر كار آنان نظارت مستقيم هم داشت تا آداب و اخلاق تجارت را بياموزند و فعاليت هاى تجارى شان را در چهار جوب اسلام، قرار دهند.

۱ - مرحوم كلينى از جابر از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت مى فرمود:

اميرالمؤمنينعليه‌السلام در كوفه در پيش روى مردم هر روز صبح زود از خانه خود بيرون مى آمد، در حالى كه تازيانه اى در دست داشت كه به آن سبيبه(۲۲) مى گفتند.

در بازارهاى كوفه از اين بازار به آن بازار مى گشت و در مقابل هر بازارى مى ايستاد و خطاب به آنان مى فرمود: اى كاسب ها! از خدا بترسيد.

تجار و كسبه وقتى صداى حضرت را مى شنيدند هرچه در دستشان بود به زمين مى گذاشتند و از صميم قلب متوجه فرمايشات اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى شدند و با گوش خود مى شنيدند كه مى فرمايد:

طلب خير را بر همه چيز، مقدم بداريد، با آسان گرفتن معامله به اموالتان بركت دهيد، به خريداران گران ندهيد تا به شما نزديك شوند و با بردبارى اخلاق خود را زينت دهيد، و از قسم خوردن دورى كنيد، و از دورغ گويى بپرهيزيد و از ظلم و ستم كناره بگيريد.

با مظلومين و ستمديدگان با عدل و انصاف برخورد كنيد، دور ربا نگرديد و در اندازه گيرى و ميزان كم نگذاريد و اجناس مردم را بى ارزش و حقير نسازيد و خود را از مفسدين روى زمين قرار ندهيد.

به اين نحو به تمام بازارها يكى پس از ديگرى سركشى كرده و سپس برمى گشت و براى رسيدگى به مراجعات مردم آماده شده و در جايگاه خود مى نشست.(۲۳)

۲ - در كتاب غارات از ابن سعيد نقل كرده است كه اميرمؤمنانعليه‌السلام به بازار مى آمد و خطاب به بازاريان مى فرمود:

اى اهل بازار! از خدا بترسيد، قسم نخوريد، چرا كه قسم خوردن سرمايه را نابود كرده و بركت را از بين مى برد.

تاجر فاجر است مگر آن كسى كه حق بدهد و حق بگيرد. سلام بر شما باد.

و بعد از گذشت چند روز دوباره به بازار مى آمد و عين همان فرمايشات را به آنها گوشزد مى كرد.(۲۴)

۳ - در دعائم الاسلام از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت شده است كه:

آن حضرت در حالى كه تازيانه اى به دست مى گرفت در بازارها به راه مى افتاد و كسانى را كه در خريد و فروش مسلمين كم فروشى و يا تقلب مى كردند با آن تنبيه مى كرد.

اصبغ بن نباته مى گويد:

روزى به حضرت عرض كردم، شما در منزل بمانيد، من عوض شما اين كار را انجام مى دهم.

امام علىعليه‌السلام فرمود: اى اصبغ! اين چه نصيحت و خيرخواهى است؟

اصبغ مى گويد: حضرت بر مركب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يعنى شهبا سوار مى شدند و تمام بازارها را يكى پس از ديگرى زير پا مى گذاشتند.

روزى به بازار گوشت فروشان آمد و فرمود:

اى قصابان! در كار گوسفندان شتاب مكنيد و پس از ذبح بگذاريد روح از بدنشان بيرون رود مبادا بر گوشت بدميد.

سپس به بازار خرما فروشان رفت و فرمود:

خوب و بد خرما را در معرض ديد مشترى قرار دهيد.

بعد بين ماهى فروش ها رفت و فرمود:

غير از ماهى حلال گوشت، ماهى ديگرى نفروشيد، از فروش ماهى هايى كه در دريا مرده و موج آب، آنها را بيرون انداخته خوددارى كنيد.

سپس به محله كناسه (محلى است در كوفه) آمد كه در آن جا تجارتهاى مختلفى وجود داشت، خطاب به خريداران و فروشندگان فرمود:

اى بازرگانان! قسم خوردن در اين بازارها رايج شده قسم هايتان را با دادن صدقه در آميزيد، و از قسم خوردن خوددارى كنيد كه خداوند متعال كسى را كه به دورغ قسم خورده باشد، منزه و پاك نخواهد كرد.(۲۵)

۴ - مرحوم كلينى قدس سره نقل مى كند كه:

حضرت اميرعليه‌السلام به كنيزى برخورد كرد كه از قصابى گوشت مى خريد و مى گفت:

گوشت زيادتر بده.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به قصاب فرمود:

گوشت را زيادتر بده، زيرا بركت را بيشتر مى كند.(۲۶)

نظير اين حديث در كنزالعمال آمده كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمود:

زيادش كن، زيرا نيكوتر است براى فروش تو.(۲۷)

۵ - در حديث ديگرى آمده است كه:

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام داخل بازار شد، و فرمود:

اى جماعت گوشت فروش ها! هر كس از شما در گوشت گوسفند بدمد از ما نيست.

مردى كه به آن حضرت، پشت كرده بود، گفت:

قسم به كسى كه در پس هفت حجاب پوشيده شده است هرگز.

امامعليه‌السلام بر پشت او زد و فرمود:

اى گوشت فروش! چه كسى در پس هفت پرده پوشيده شده است؟!

گفت: پروردگار عالم.

امام فرمود: خطا رفتى، مادرت به عزايت بنشيند، بين خدا و خلق او حجابى نيست.

آن مرد درباره كفاره سوگندى كه ياد كرد، سؤال نمود.

امامعليه‌السلام فرمود: تو به پروردگار خود، قسم نخورده اى.(۲۸)

۶ - كتابى از مسند عبد بن حميد از مطرف نقل مى كند كه گفت: از مسجد كه بيرون آمدم مردى از پشت سرم با صداى بلند گفت:

دامن لباست را جمع كن تا لباست پاكيزه بماند و از بين نرود.

پشت سر او به راه افتادم.

او دامنى بر تن و ردايى بر دوش و شلاقى در دست داشت و به نظر از اعراب باديه نشين مى آمد.

پرسيدم: اين مرد كيست؟

گفتند: على بن ابى طالب اميرالمؤمنينعليه‌السلام است.

حضرت آمد تا اين كه به بازار شتر فروش ها رسيد، به آنها چنين خطاب كرد:

بفروشيد و قسم نخوريد، چون قسم خوردن سرمايه را از بين برده و بركت را نابود مى كند

سپس به ميان خرما فروشان رفت و در آن جا برده اى را ديد كه گريه مى كند، پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

گفت: اين مرد خرمايى را به يك درهم به من فروخت ولى آقايم آن را قبول نكرده و پس داد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خرما فروش فرمود:

خرما را بگير و درهمش را پس بده كه اين برده از خود اختيارى ندارد.

مرد خرما فروش اطاعت كرد و درهمش را پس داد.(۲۹)

۷ - مرحوم اربلى در كشف الغمه نظير حديث فوق را نقل كرده و در آخر حديث مى گويد:

اميرمؤمنانعليه‌السلام پس از آن به بازار كرباس فروشان آمد، به پيرمردى فرمود:

اى پيرمرد! يك پيراهن به سه درهم مى خواهم.

چون پيرمرد امام را شناخت، حضرت از او خريد نكرد و به سراغ فروشنده ديگرى رفت. باز او هم علىعليه‌السلام را شناخت.

حضرت از او هم پيراهن را نخريد.

امام وارد مغازه اى شد كه نوجوانى در آن جنس مى فروخت، از او پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد و آن را پوشيد.

در آن حال مى گفت: حمد و سپاس خداى را كه پوشاند مرا از پشم به طورى كه هم در نزد مردم جمال يافتم و هم عورتم را با آن پوشاندم.

شخصى آنجا حاضر بود سؤال كرد:

يا اميرالمؤمنين! اين كه خواندى از خودت روايت است يا از رسول خدا شنيدى؟.

فرمود:

از رسول خدا شنيدم كه موقع پوشيدن لباسش چنين حمدى را مى كرد.

در اين هنگام پدر جوانك، صاحب مغازه آمد.

شخصى به صاحب مغازه گفت:

خبر دارى اميرالمؤمنينعليه‌السلام از پسرت پيراهنى به سه درهم خريدارى كرد؟

پدر پسرك گفت: چرا دو درهم نگرفتى؟

بلافاصله يك درهم از پسر گرفت و خود را به امام رساند، در حالى كه امام با جمعى از مسلمانان جلوى باب رحبه نشسته بودند.

عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! اين درهم را بگيريد.

حضرت امير فرمود:

شأن اين درهم چيست؟

مرد گفت:

پيراهن شما دو درهم قيمت داشته و يك درهم زياد داده ايد.

امامعليه‌السلام فرمود:

«باعنى رضاى و أخذ رضاه »

«من با رضايت خريدم و او هم با رضايت فروخت»

امام يك درهم را از او نگرفت.(۳۰)

در منابع متعدد حديثى و تاريخى آورده اند كه:

علىعليه‌السلام به تنهايى در بازارها راه مى رفت و گمشدگان را راهنمايى مى كرد، به دنبال گمشدگان مى رفت و ناتوانان را دستگيرى مى كرد.

۸ - در خبر ديگرى آمده است كه:

آن حضرتعليه‌السلام باربر را در حمل بار، كمك مى كرد و بر فروشندگان مى گذشت و اين آيه قرآن را براى آنان مى خواند:( تلك الدَّار الآخرة نجعلها للَّذين لايريدون علواً فى الْأرْض و لافساداً ) (۳۱)

«اين نعمت هاى بهشت براى كسانى است كه در دنيا قصد برترى طلبى و فساد انگيزى ندارند.»

و در بعضى روايات آمده است كه آن حضرتعليه‌السلام مى فرمود:

اين آيه درباره حاكمان و توانمندان از مردم، نازل گشته است.(۳۲)

۹ - روايت شده است كه:

آن حضرتعليه‌السلام بالاى سر خياطى ايستاد و به او فرمود:

اى خياط! مادران فرزند مرده به عزايت بنشينند، محكم بدوز، درزها را خوب بگير و نزديك به هم سوزن بزن كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه:

خداوند، خياط خائن را در روز قيامت (در حالى كه جامه اى را كه در دنيا دوخته و در آن خيانت كرده برتن اوست) محشور مى كند.

از اضافات پارچه بپرهيز كه صاحب جامه، نسبت به آنها مقدم است.

آنها را براى خود نگه مدار تا بعداً آنها را به افراد صاحب نفوذ (كه پارچه كم آورده اند) بدهى و در مقابل آن، جبران و پاداش بخواهى.(۳۳)

۱۰ - در حديث حبابه آمده است كه گفت:

حضرت علىعليه‌السلام را در بين مأموران انتظامى ديدم شلاقى در دست داشت و با آن، كسانى كه ماهى هاى بى فلس و حرام و مارماهى و ماهى خاردار را مى فروختند تنبيه مى كرد.(۳۴)

۱۱ - ابن حزم در المحلى از حبيش روايت كرده كه او گفت:

على بن ابى طالبعليه‌السلام خرمن هايى را كه در عراق احتكار كرده بودم را فقرا بخشيد كه اگر آنها را در اختيار خود داشتيم به اندازه ماليات كوفه سود مى بردم.(۳۵)

۱۲ - و نيز در همان كتاب از ابى الحكم نقل مى كند كه گفت:

گندم هاى احتكار شده به ارزش صد هزار (دينار) بود.(۳۶)

ز - نصب نگهبان بر بازار

علىعليه‌السلام در جاهايى كه خود حضور نداشت افرادى را براى نظارت بر كاركرد اقتصادى و تجارى بازاريان مى گمارد تا كسى نتواند به غش و حيله دست بزند.

چنان كه ابن عباس را به عنوان قاضى و ناظر به بصره گسيل داشت.(۳۷) و على بن اصمع را بر بارجاه(۳۸) گماشت.(۳۹)

و به رفاعة بن شداد، قاضى منصوب خود در اهواز نامه اى نوشت و در آن امر نمود كه ابن هرمه را از بازار برداشته، شخص ديگرى را متولى بازار نمايد.(۴۰)

وجود اينگونه از واقعيت ها دقت و نظم آن حضرت را در نظارت بر بازار مى رساند.

امام علىعليه‌السلام عمرو بن اميه ضمرى را سرپرست نامه رسانان، و سلمان را بر سلمانى ها، و قنبر را بر دامداران و... منصوب كرد.(۴۱)

وظائف نگهبانان بازار

اول - وظايف متولى بازار

آنچه كه از مجموع روايات و سيره معصومين به ويژه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و علىعليه‌السلام بر مى آيد متولى بازار، وظايف زير را بر عهده داشت:

جلوگيرى از احتكار؛

مراقبت و نظارت بر قيمت ها؛

مراقبت از دقيق بودن ترازوها؛

جلوگيرى از تجاوز به حريم بازار و تصرف غير مجاز در آنها؛

تفتيش و بازرسى در مورد تقلب و فريب دادن در معامله؛

اجازه فعاليت به تاجرانى كه شرايط و اوصاف لازم براى فعاليت اقتصادى را دارند.

حل مشكلات بازار؛

راهنمايى گمشدگان؛

يارى ضعيفان و ناتوانان؛

نظارت بر ذبح حيوانات و كيفر تخلف كنندگان؛

رسيدگى بر امور تجار و حفظ حرمت آنان؛

برقرارى امنيت در راههاى تجارى؛

انفاق بر كسانى كه مواد غذائى وارد مى كنند.

جبران آنچه كه از بازرگانان، تلف مى شود. (امروزه به صورت بيمه مرسوم است.)

جلوگيرى از ورود اهل ذمه به حرفه صرافى؛

جلوگيرى از داد و ستد در مكان هاى غير مجاز و سد معبر؛

جلوگيرى از فروش اشياء ممنوعه، مانند: فروختن شراب و مردار؛(۴۲)

دوم - نظارت بر رفتار متولى بازار

از اخبار و روايات مربوط به بازار اين مسئله روشن مى شود كه:

متولى بازار فقط مسئول برقرارى امنيت و آرامش نبوده است، بلكه اموال بازرگانان بازار هم، تحت نظر او بوده است،

از همين رو علىعليه‌السلام رفتار خود متوليان بازار را هم به شدت كنترل مى كرده است.

و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه چشم پوشى نمى كرد، چنان كه على بن اصمع را بر بارجاه گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.

اين مرد، آن قدر زيست كه زمان حجاج را درك كرد، روزى به حجاج رو كرد و گفت:

- خانواده ام به من بدى كرده اند.

حجاج گفت: چگونه؟

اصمع گفت:

- چون نام على را بر من نهاده اند.

حجاج گفت: چه زيبا گفتى؟

آنگاه امارت محلى را به او واگذار كرد و گفت:

اگر مطلع شوم كه خيانتى كرده اى، آن اندازه از دستت را كه على باقى گذاشته، قطع مى كنم.(۴۳)

همچنين نحوه برخورد آن حضرتعليه‌السلام با ابن هرمه حكايت از نظارت دقيق آن بزگوار بر امر تجارت و بازار دارد، كه توضيح آن چنين است:

ابن هرمه، متولى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد، هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت اميرعليه‌السلام رسيد، فوراً نامه اى به اين مضمون براى رفاعة بن شداد حاكم اهواز نوشت:

وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فوراً (ابن هرمه) را از مسئوليت بازار، عزل مى كنى، به خاطر حقوق مردم، او را زندانى كن و همه را از اين كار با خبر نما تا اگر شكايتى دارند، بگويند. اين حكم را به همه كارمندان زير دستت، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار، نسبت به (ابن هرمه) نبايد غفلت و كوتاه شود و الا نزد خدا هلاك خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم، و تو را به خدا پناه مى دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى.

اى رفاعه! روزهاى جمعه، او را از زندان خارج كن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان، پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت، حق او را از مال (ابن هرمه) بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن كس را مى زنى و زندانى مى كنى تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود.

اى رفاعه! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از (ابن هرمه) را، مگر آن كه براى جانش، بيمناك باشى كه در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاق بر بدنش مى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق (ابن هرمه) را قطع كن.(۴۴)

ح - توجه به تجارت اهل ذمه

داد و ستد كالاها از روزگار پيشين تاكنون، محدود به داخل يك سرزمين و شهرها و مناطق يك كشور نبوده است بلكه مرزها را هم در مى نورديد و دامنه خود را در ديگر اقاليم نيز مى گستراند.

بازرگانان امين و سختكوش، براى تأمين نيازهاى گوناگون كشور خود راه هاى دور و دراز و پرخطر را در مى نورديدند و سينه درياها را مى شكافند تا كالاهايى را از جايى به جاى ديگر منتقل كنند.

در صدر اسلام نيز چنين تجارتى با خارجيان وجود داشت و حتى مسلمانان با كسانى كه در كيش مسلمانى هم نبودند، روابط تجارى داشتند.

در سيره علىعليه‌السلام هم مى بينيم كه آن حضرت (به پيروى از روش و سيره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ) به رونق اقتصادى غير مسلمانان هم كه در حوزه اسلام زندگى مى كردند، اهميت مى داد و تجارت و رابطه اقتصادى با آنان را منع نمى فرمود بلكه به كارگزاران خود هم دستور مى داد كه به امور اقتصادى و زراعتى و تجارتى آنان رسيدگى كنند، چنان كه آن حضرت براى يكى از كارگزاران خود به نام قرظة بن كعب انصارى نوشت:

مردانى از اهل ذمه، از حوزه فرماندارى تو گفته اند، در زمين هايشان نهرى داشته اند كه خشك و پرشده اشت و آنان را در آنجا ابادى است، پس تو در كار آنها بنگر و سپس آن نهر را اصلاح كن و آباد نما كه به جان خودم اگر آباد شوند، محبوبتر از آن است كه كوچ كنند و ناتوان گردند يا از انجام كارهايى كه به صلاح مملكت است بازمانند.(۴۵)


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13