اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده0%

اسلام و جامعه شناسی خانواده نویسنده:
گروه: کتابخانه جامعه و اجتماع

اسلام و جامعه شناسی خانواده

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين بستان (نجفى)
گروه: مشاهدات: 20435
دانلود: 3758

توضیحات:

اسلام و جامعه شناسی خانواده
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20435 / دانلود: 3758
اندازه اندازه اندازه
اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل دوم : كاركردهاى خانواده

مقدمه سخن

از كاركردهاى خانواده معمولا به مكتب ساختى - كاركردى ارتباط داده مى شود؛ چرا كه صاحب نظران اين مكتب بيش از همه در جهت توضيح و تبيين اين كاركردها كوشيده اند؛ اما اين بدان معنا نيست كه ديدگاهاى رقيب به اين موضوع توجهى نشان نداده اند و به طور خاص ، آنجا كه از كاركردهاى منفى(٢١) و كلارك تيبيتس

همچنين در فرانسه در حاليكه ميزان مواليد بين سالهاى ١٧٥٠ و ١٧٥٤ به ٤٠ در هزار بالغ مى شد، در سال ١٩٤١ تا ١/١٣ در هزار كاهش يافت و بين سالهاى ١٩٤٦ و ١٩٥٣ به ٣/٢٠ در هزار رسيد.

(سگالن ، ١٣٧٥: ١٨٥)

ولى هم زمان با كاهش ميزان مواليد در اغلب كشورهاى غربى در دهه هاى اخير، ميزان مواليد در فرانسه باز هم كاهش يافت و در سال ١٩٨٧ به حدود ١٤ در هزار رسيد.

(پرسا، ١٣٦٨: ٦٦)

سياست هاى كنترل جمعيت در كشورهاى جهان سوم نيز در دهه هاى اخير مورد توجه جدى قرار گرفته و اين امر موجب كاهش ‍ چشمگير رشد جمعيت در بسيارى از كشورها گرديده است در حال حاضر ٨٥% از كشورهاى در حال توسعه ، سياست هاى تنظيم خانواده را رسما پذيرفته ، يا عملا رويه هايى همگام با اين سياست ها اتخاذ كرده اند كه براى نمونه در ايران ، متوسط فرزندان يك زن از ٦ نفر در سال هاى دهه ١٣٤٠ به ٣ نفر در سال ١٣٧٥ كاهش يافته است

(امانى ، ١٣٧٧: ٨٤)

بدون شك ، فرايند صنعتى شدن كه كاركردهاى اقتصادى خانواده سنتى را دگرگون ساخت ، تاثير عمده اى بر كاهش ميزان توليد مثل ايفا كرده است ؛ اما عوامل ديگرى مانند بالا بودن هزينه هاى تشكيل و اداره خانواده كه به افزايش سن ازدواج و تاخير زمان بارورى انجاميده است ، گسترش وسايل و فنون جديد ضد باردارى ، بى ثباتى خانواده ها، ايدئولوژى هاى جديد راجع به خانواده و حيات زنان و تلاش زنان براى دست يابى به استقلال و آزادى بيشتر نيز در وقوع اين امر دخيل بوده اند، تا جايى كه امروزه در جهان غرب به شمار قابل توجهى از زوج هايى بر مى خوريم كه اصلا به داشتن فرزند مايل نيستند. بر طبق آمارها، در سال ١٩٩٥ خانواده هاى متشكل از زوج هاى بدون فرزند ٩/٢٨% از كل خانوارهاى آمريكايى را تشكيل مى داده اند.

( Shepard , ١٩٩٥:٣٠٣)

موضوع اشتغال زنان از امورى است كه پيوند نزديكى با كاهش توليد مثل دارد. پژوهش هاى انجام شده حكايت دارد كه زنان شاغل و زنانى كه براى ورود به نيروى كار برنامه ريزى مى كنند، انتظار فرزندان كمترى دارند و در واقع ، فرزندان كمترى نيز مى آورند؛ ديرتر ازدواج مى كنند و احتمال اينكه بدون فرزند بمانند، بيشتر است

( Wilkie , ١٩٩١:١٥١)

آنچه اهميت دارد، تبيين زاد و ولد كمتر زنان شاغل است ؛ اينكه آيا بارورى را متغير مستقل و اشتغال زنان را متغير وابسته در نظر بگيريم يا برعكس ، يا اينكه بين آنها رابطه علّى دو سويه قائل شويم و يا عوامل ديگرى مانند ميزان تحصيلات را در رتبه سابق مفروض بگيريم كه نسبت به هر دو متغير، جنبه علّى دارند، به تبيين هاى متعددى انجاميده است

( Ibid :١٥٢)

به نظر مى رسد به دليل كثرت و پيچيدگى عواملى كه بر تصميم گيرى هاى افراد تاثير مى گذارند، هيچ يك از تبيين هاى ياد شده به ارائه توصيف كاملى از واقعيات موفق نشده باشد؛ با اين همه ، نمى توان انكار كرد كه انگيزه هاى اشتغال براى بسيارى از زنان در اولويت قرار دارند و تصميم هاى شغلى اين دسته از زنان بر تعداد فرزندانى كه به دنيا مى آورند، تاثير مى گذارد.

ديدگاه هاى فمينيستى درباره كاركرد توليد مثل ، آراى متفاوت و احيانا متناقضى ابراز داشته اند كه در اينجا به دو موضوع از موضوع هاى مورد علاقه فمينيست ها در اين رابطه اشاره مى كنيم

موضوع نخست به مسئله تكنولوژى پيشرفته توليد مثل باز مى گردد. شولاميت فايرستون(٢٤) در اين خصوص مى گويد:

كشيش هاى قرون وسطى عادت داشتند اين پرسش را مطرح كنند كه اساسا چرا خداوند زن را خلق كرد؟ و نتيجه مى گرفتند كه زن ها براى توليد مثل لازم بودند. در حال حاضر، اختراع تكنولوژى هاى مولد مى تواند زنان را منسوخ (كند) و آزمايشگاه ها وسيله جديدى براى نشان دادن خشونت عليه زنان خواهد شد.

(فرنچ ، ١٣٧٣: ٣٣١ - ٣٣٢)

آدرين ريچ(٢٦) اشاره كرد. وى معتقد بود كه جدايى كودك از مادر در دوران كودكى در صورتى كه مدت طولانى باشد، باعث اضطراب در كودك خواهد شد و نتايجى مشابه غم از دست دادن يك عزيز را به بار خواهد آورد. اين تجربه مى تواند بر ساخت عاطفى آينده كودك تاثير بگذارد و توانايى وى در ايجاد روابط عاطفى با ثبات را كاهش دهد.

( Bilton, et al , ١٩٨١:٣٠٧)

6- اسلام و جامعه شناسى خانواده

در مقابل ، ديدگاهى وجود دارد كه با استناد به تحقيقات جديدتر، تاثيرهاى منفى اشتغال مادران بر كودكان را انكار مى كند. طرفداران اين ديدگاه اظهار مى كنند كه بين كودكان متعلق به مادران شاغل و كودكان ديگر تفاوت عمده اى ديده نشده است و در موارد خاصى نيز كه تفاوت هايى وجود داشته ، ريشه آنها را بايد در عوامل ديگرى مانند كيفيت مراقبت جايگزين (مانند نسبت تعداد مربيان به تعداد كودكان يك پرورشگاه) جستجو كرد، نه در اشتغال مادران افزون بر آن ، كودكان متعلق به مادران شاغل از نظر بيشتر مقياس هاى رشد، تفاوتى با ديگر كودكان نداشته اند و از نظر سازگارى اجتماعى حتى وضعيت بهترى را در مقايسه با كودكان ديگر نشان داده اند، ضمن آنكه نگرش مثبت ترى به اشتغال زنان دارند و نسبت به ديدگاه هاى سنتى كه به نقش هاى جنسيتى باز مى گردد، كمتر پايبندند.

( Wilkie , ١٩٩١:١٥٦)

ديدگاه سومى نيز مدعى وجود تفاوت بين اشتغال تمام وقت و اشتغال پاره وقت است براساس اين ديدگاه ، ساعات طولانى اشتغال مادر و گذراندن زمان اندكى با فرزندان ، به ويژه در دوره دبستان ، به پيامدهاى نامطلوب شناختى و اجتماعى منجر مى گردد؛ اما اشتغال پاره وقت ظاهرا براى كودكان در تمام سنين مزيت بخش است ، احتمالا به اين دليل كه به مادر اين امكان را مى دهد كه نيازهاى آنان را برآورده سازد.

( Berk , ١٩٩٤:٥٨٥)

از موضوع مراقبت كه بگذريم ، بايد به كاركرد حمايتى خانواده اشاره كنيم كه عبارت است از هميارى اعضاى خانواده در جهت غلبه بر مشكلات و پشتيبانى آنان از يكديگر در برابر خطرها و تهديدهاى گوناگون كاركرد حمايتى خانواده بيشتر با الگوى سنتى حيات خانواده و خويشاوندى و به ويژه ، شيوه هاى متداول آن در جوامع روستايى و قبيله اى سازگارى دارد، اما در جوامع صنعتى معاصر نيز على رغم آنكه بسيارى از نيازهايى كه در گذشته كمك اعضاى خانواده و خويشاوندان را ضرورى مى ساخت ، تقريبا يا كاملا از ميان رفته اند، با هم حمايت خويشاوندان در مواردى بسيار چاره ساز است با وجود ضعف نسبى پيوندهاى خويشاوندى در اين جوامع در مقايسه با دوران هاى گذشته « خويشاوندان هنوز هم نخستين كسانى هستند كه براى دريافت كمك - خواه مالى و خواه غير مالى - به آنها رو آورده مى شود »

(گوردون ، ١٣٧٣: ٢٤١).

طرفداران فمينيسم ، كاركرد مراقبتى خانواده را عمدتا از حيث نابرابرى جنسى نهفته در آن مورد توجه قرار داده اند. هرچند مردان در مقايسه با دوره هاى پيشين ، سهم بيشترى را در امر مراقبت از كودكان و سالمندان در خانواده به عهده گرفته اند؛ اما جنسيت همچنان عامل موثرى در كم و كيف ايفاى اين كاركرد به شمار مى آيد. تحقيقات نشان مى دهد كه حتى در دهه ١٩٨٠ ميزان درگيرى مستقيم و فعالانه مردان آمريكايى در امر تربيت كودكان يك سوم ميزان درگيرى مادران بوده است و حتى در مورد مادران شاغل ، مشاركت پدران تنها به ميزان اندكى افزايش داشته است از نظر كيفى نيز نوع مراقبت پدران و مادران متفاوت است و در حالى كه مادران فعاليت هاى مراقبتى خاص ، مانند غذا دادن ، حمام كردن و نظافت كودكان را بر عهده مى گيرند، پدران بيشتر به مراقبت هاى تفريحى و بازى با فرزندان خود مى پردازند.

( Santrock and Yussen , ١٩٨٩:٣٢٤-٣٢٥)

همچنين آمارهاى مربوط به مراقبت فرزندان بزرگسال از والدين سالمند از آن حكايت دارند كه دخترها سه برابر پسرها احتمال دارد كه به مراقبت از والدين اقدام كنند و در اغلب موارد، دخترها و عروس ها بار مراقبت از سالمندان را به دوش مى كشند.

( Zanden , ١٩٩٣:٢٩٨)

از نظر كيفى نيز دخترها معمولا مراقبت عملى و حمايت عاطفى را تامين مى كنند، در حالى كه پسرها اغلب نظارت و كمك مالى در اختيار مى گذارند و تنها زمانى به مراقبت مستقيم مى پردازند كه دخترى در دسترس ‍ نباشد.

( Perlmutter and Hall , ١٩٩٢:٣٧٥)

نويسندگان فمينيست مى پرسند: چرا بچه دارى وظيفه مادران به حساب مى آيد و چرا پدران در امر مراقبت از كودكان مسئوليتى بر عهده نمى گيرند؟ به گفته آنان اغلب وظايف والدين در قبال فرزندان در درون مفهوم « مادرى » گنجانده مى شوند و مفهوم « پدرى » صرفا از يارى و حمايتى كلى حكايت دارد؛ از اين رو، زنانى كه از زير بار مسئوليت مادرى شانه خالى مى كنند، در نهايت باید عذرخواهى يا احساس گناه و سرخوردگى كنند.

( Lott , ١٩٩٤:٣٧٥)

آن اوكلى با اسطوره دانستن مادرى در معناى فرهنگى رايج آن و با انكار كليه جنبه هاى زيستى مادرى ، اظهار مى دارد حقيقت مادرى چيزى جز ابراز محبت در يك رابطه گرم معطوف به مراقبت نيست وى همچنين در رد ادعاى نياز كودكان به مادران ، به شواهدى مانند سيستم هاى فرزند خواندگى ، مادرى اجتماعى (در پرورشگاه ها)، مادرى قراردادى ، شيردهى اشتراكى ، سپردن كودكان شيرخوار به دايه ها، تربيت در خانواده هاى گسترده توسط خويشاوندان و تربيت جمعى در كيبوتص هاى اسرائيل ، به عنوان تجاربى موفق ، استناد مى كند.

( Oakley , ١٩٧٦:٢٠٣)

تعدادى از روانكاوان فمينيست از جمله دينرشتاين(٢٨) از صاحب نظران اين جريان مى گويد:

مادرى كردن نقشى مشابه ديگر نقش ها نيست مادرى كردن فعاليتى پيچيده ، پر مايه ، دو پهلو، پر زحمت و لذت بخش است كه ابعاد زيست شناختى ، طبيعى ، اجتماعى ، نمادين و عاطفى دارد... تمايل به كم رنگ كردن تفاوت ها، بين مادرى كردن و اشتغال ، نه تنها اهميت روابط خصوصى ما را تا حد زيادى كاهش مى دهد، بلكه آنچه را مى توان و بايد براى تغيير امور به نفع زنان انجام داد، بيش از حد ساده مى نمايند.

( Ibid :٣٣)

شايان ذكر است كه برخى صاحب نظران فمينيست حتى بر نقش عوامل زيستى در تمايز نقش هاى پدرى و مادرى تاكيد كرده اند. آليس روسى(٣٠) - هرچند از منظرى ليبراليستى و فايده گرايانه - به همين موضوع توجه دارد؛ آنجا كه مى گويد:

اگر دنيا عدالتى داشت اصلا مطلوب نمى بود كه زنان براى رفع كمبودهاى مالى خانواده ، در خارج از خانه استخدام بشوند. در شرايط بى عدالتى هاى موجود، چون درآمدهاى مالى زنان ، ارزشمندى هاى آنها را در نظر شوهران حاكمشان بالا مى برد، استخدام آنها احتمالا به نفع آنهاست

(ميل ، ١٣٧٧: ٨٢)

جنسيت و مراقبت

در اين محور، به موضع اسلام نسبت به رابطه جنسيت و مراقبت اشاره اى خواهيم داشت ؛ موضوعى كه يكى از اصلى ترين علقه هاى فمينيستى به شمار مى آيد. ما در فصل سوم كتاب درباره ديدگاه اسلام درباره تقسيم كار جنسيتى ، با تفصيل بيشترى سخن خواهيم گفت ، ولى مناسب است در اينجا نيز به اين مطلب اشاره اى داشته باشيم كه تاكيد اسلام بر مراقبت زنانه و به ويژه بر نقش مادرى ، از يك سو بر تبيينى غايت شناختى مبتنى است كه بر محور كاركردهاى مثبت تفكيك وظايف زن و مرد دور مى زند و در نتيجه ، اسلام به اين موضوع به عنوان يك اولويت مهم و نه يك امر الزامى مى نگرد و از سوى ديگر برخاسته از پاره اى تفاوت هاى طبيعى است كه اسلام آنها را بين زن و مرد مفروض مى گيرد.

البته نمى توان منكر اين واقعيت شد كه مادران دشوارى هاى فراوانى را در طول دوره هاى باردارى ، زايمان ، شيردهى و تربيت كودكان متحمل مى شوند و اين امور محدوديت هايى را نيز به طور طبيعى بر آنان تحميل مى كند؛ در نتيجه ، ابتلاى زنان به عوارضى مانند آشفتگى روانى ، سرخوردگى و احساس پوچى يا از خود بيگانگى ، چندان دور از انتظار نيست و آنان تنها در صورتى از حدوث اين عوارض به طور كامل ايمن خواهند شد كه از ايمان و انگيزه هاى معنوى بالايى برخوردار باشند. از اين رو، اسلام با تاكيد بر ابعاد معنوى مادرى كوشيده است سلامت روانى و احساس رضايت و اميد را در مادران تقويت كند و افزون بر آن ، منزلت والاى مادران در اسلام و توصيه هاى وجوبى و استحبابى در باب احسان و نيكى به والدين و به ويژه مادران

(از جمله ر.ك : وسائل الشيعه ، ج ١٥، ٢٠٤ - ٢٠٨ و ٢١٦ - ٢١٨)

زمينه از خود بيگانگى مادران را تا حد زيادى از ميان برده است و رابطه تواءم با محبت و احترام متقابل بين والدين و فرزندان در بيشتر خانواده هاى مذهبى گواه اين مدعاست

ناگفته نماند كه موضع گيرى منفى تعدادى از فمينيست ها در قبال مادرى تا اندازه اى از ادعاهاى اغراق آميزى سرچشمه مى گيرد كه در فرهنگ غرب ، به ويژه در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، در مورد اهميت مراقبت و پرورش كودكان توسط مادران طبيعى ، صورت مى گرفت اسلام تربيت فرزندان به دست مادران طبيعى را يك اولويت دانسته ، بر آن تاكيد فراوان دارد،(٣٢) تاثيرهاى منفى اين شيوه ها بر شخصيت سالمندان و بيماران در درجه نخست و سست شدن انگيزه هاى فردى براى مراقبت و پرورش فرزندان در درجه بعد، مى تواند تا حدودى مخالفت اسلام با شيوه هايى از اين دست را مدلل سازد.

كاركرد حمايتى خانواده

در خصوص كاركرد حمايتى خانواده ، اسلام با ارائه مجموعه اى از دستورالعمل هاى وجوبى و استحبابى ، زمينه تحقق اين كاركرد را فراهم كرده است از يك سو والدين و فرزندان متقابلا به عنوان افراد واجب النفقه معرفى گرديده اند، بدين معنى كه تامين هزينه هاى زندگى فرزندان در صورت نيازمندى بر عهده پدر (يا جد پدرى) و با فقدان پدر بر عهده مادر، و تامين هزينه هاى زندگى والدين در صورت نيازمندى بر عهده فرزندان است و حتى اجبار و الزام قانونى در اين باره پيش بينى شده است

(ر.ك : وسائل الشيعه ، ج ١٥: ٢٣٧؛ همچنين ر.ك : الخويى ، ١٣٩٥، ج ٢: ٣٢٣)

از سوى ديگر، تاكيد فراوانى بر ارزش هايى مانند احسان ، تعاون بر كارهاى نيك و صله ارحام در معناى وسيع آنكه شامل كمك هاى مالى نيز مى شود و تدبيرهاى ويژه اى مانند قرار دادن ديه جنايات غير عمدى بر عهده خويشاوندان پدرى

(ر.ك : وسائل الشيعه ، ج ١٩: ٣٠١؛ همچنين ر.ك : امام خمينى ، تحرير الوسيله ، ج ٢: ٧٢٧)

ابعاد ديگر عنايت اسلام به كاركرد حمايتى خانواده را به نمايش مى گذارند. تحكيم هنجارهاى اسلامى ياد شده مى تواند آثار منفى زندگى شهرى جديد بر كاركرد حمايتى خانواده را تا حدودى خنثى سازد.

جامعه پذيرى

ديدگاه جامعه شناسى

جامعه پذيرى فرايندى است كه از راه آن ، افراد نگرش ها و كنش هاى مناسب هر فرد به عنوان عضوى از يك فرهنگ خاص را مى آموزند. در اينكه خانواده نقشى اساسى در اين فرايند ايفا مى كند، ترديدى نيست ، ولى با توجه به اينكه افزون بر خانواده ، عوامل ديگرى نيز در جامعه پذيرى كودكان سهيمند، بسته به ميزان دخالت هر يك از اين عوامل ، نقش خانواده در جامعه پذيرى در فرهنگ هاى متفاوت و در دوره هاى تاريخى متفاوت ، تغيير مى پذيرد. در بسيارى از جوامع ، جامعه پذيرى توسط خانواده تقريبا تمامى آنچه را كه كودك براى مبدل شدن به يك بزرگسال بايد بياموزد، شامل مى شود؛ اما در كمترين حد، خانواده زمينه آشنايى كودك را با زبان ، فراگيرى ارزش ها و روش هاى اصلى جامعه و شكل گيرى هويت او، فراهم مى آورد. به هر تقدير، آنچه مسلم است اين است كه خانواده نسبت به ديگر عوامل جامعه پذيرى از تقدم زمانى برخوردار است جامعه پذيرى كودك از اولين روزهاى زندگى آغاز مى گردد و حتى برنامه شيردهى به كودك - شيردهى منظم و طبق زمان بندى ، يا شيردهى در موقع درخواست كودك - بر روى شخصيت مطمئن يا غير مطمئن او تاثير مى گذارد.

( Cotgrove , ١٩٧٢:٦٢)

در مورد محتواى جامعه پذيرى توسط خانواده ، دو نكته قابل توجه است : نكته اول آن است كه با توجه به تشكيل جامعه از اجزاى مختلف و در بعضى موارد ناهمگون و به تعبير ديگر، با توجه به اينكه هر فرهنگى مشتمل بر مجموعه اى از خرده فرهنگ هاست كه چه بسا در پاره اى از ارزش هاى خود متعارض باشند، كاركرد مستقيم جامعه پذيرى در خانواده به دو كاركرد غير مستقيم ، يكى در سطح خرد (تعارض هنجارى) و ديگرى در سطح كلان (تداوم ناهمگونى و تكثر فرهنگى در جامعه)، منجر مى شود. در سطح خرد، جامعه پذيرى افراد در خانواده مى تواند باعث تعارض هنجارى در آنان گردد. اين امر گاهى به دليل تعارض ارزش هاى والدين با ارزش هايى كه ديگر عوامل جامعه پذيرى مانند مدرسه ، تلويزيون يا گروه همسالان ، به فرد القا مى كنند و گاه در نتيجه تعارض ‍ ارزش هاى والدين با يكديگر به سبب پيشينه هاى فرهنگى متفاوت ، بروز مى يابد. افراد، به ويژه نوجوانانى كه دچار تعارض هنجارى مى شوند، بسته به نوع خانواده اى كه در آن زندگى مى كنند، به گونه هاى مختلفى واكنش نشان مى دهند. در خانواده هايى كه از الگوى سلطه و اجبار پيروى مى كنند، رفتارهاى تصنعى و رياكارانه بيشتر به چشم مى خورند و در خانواده هاى دموكراتيك شاهد كشمكش ‍ مستمر فرزندان با پدر و مادر هستيم

اما اينكه در سطح كلان ، جامعه پذيرى به ناهمگونى و تكثر فرهنگى منجر مى شود، مطلبى است كه به استدلال نياز ندارد. در يك جامعه فرضى كه مثلا حكومت و نهادهاى وابسته به آن ، تنها عامل جامعه پذيرى انسان ها باشد، مجموعه واحدى از ارزش ها در ذهن همه افراد نفوذ خواهد كرد؛ اما در اوضاع و احوال واقعى به دليل تعلق خانواده ها به طبقات يا قشرهاى اجتماعى و يا گروه هاى دينى ، قومى ، نژادى و سياسى متفاوت ، ارزش ها، نگرش ها، و كنش هاى متفاوتى را به فرزندان خود منتقل مى سازند. البته بايد از سقوط در افراط گرايى مكتب تضاد بر حذر بود؛ چرا كه روى ديگر سكه ، تاثيرى است كه جامعه پذيرى بر تداوم يكپارچگى اجتماعى بر جا مى گذارد. به گفته پارسونز:

مهم ترين كاركرد خانواده ، فراهم كردن زمينه سرمايه گذارى هاى عاطفى ( cathexes ) و همانند سازى ( identification ) در جهت ادغام كودك در مجموعه نظام هاى اجتماعى است كه وى در آينده به عنوان يك بزرگسال در درون آنها عمل خواهد كرد. به طور خاص ، خانواده احتمالا عامل اوليه توسعه قابليت هاى كودك براى يكپارچگى با ديگران ، براى اعتماد كردن و مورد اعتماد واقع شدن ، براى اعمال نفوذ و پذيرش نفوذ مشروع است

( Parsons , ١٩٦٥:٤٤)

نكته دوم به مسئله يادگيرى نقش هاى جنسيتى باز مى گردد. شيوه هاى متفاوت تربيت كودكان دختر و پسر، باعث شكل گيرى شخصيت هاى متمايزى مى شود كه نگرش ها، احساسات و رفتارهاى متفاوتى را در طول زندگى از خود به نمايش مى گذارند. يادگيرى نقش هاى جنسيتى از سوى كودكان ، از دو راه عمده صورت مى گيرد: آموزش مستقيم كه در طى آن ، ديگران مهم ( significant others ) به ويژه والدين ، به كودك در قبال رفتارهاى متناسب با نقش هاى جنسيتى سنتى ، پاداش مى دهند و الگوسازى كه در طى آن كودكان ، ديگران مهم از جنس خود را در حال انجام رفتارى مشاهده مى كنند و سپس به تقليد آن رفتار مى پردازند.

( Kammeyer, et al , ١٩٩٠:٣٣٥-٣٣٦)

گذشته از اين دو راه ، شيوه هاى ديگرى نيز وجود دارند كه در شكل گيرى متمايز شخصيت دختر و پسر موثرند؛ براى مثال در بسيارى از خانواده ها « رسم بر اين است كه براى دختر بچه ها عروسك ، سرويس آشپزخانه كوچك ، وسايل خانه و چرخ خياطى كوچك بخرند، در حالى كه براى پسر بچه ها بازى هاى خانه سازى ، اسباب بازيهاى برقى يا ماشينى (خودرو، هواپيما، قطار) مى خرند. اين اسباب بازيها در پسرها استعدادهايى غير از توانايى انجام كارهاى خانگى را پرورش مى دهند »

(ميشل ، ١٣٧٦: ٣٥)

موضوع جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى در خانواده از محورهاى مهم مباحث فمينيسم بوده است و آنان معمولا اين امر را يكى از علت هاى اصلى نابرابرى هاى جنسى در سطح خانواده و اجتماع دانسته ، با آن مخالفت كرده اند؛ هرچند با توجه به كوشش هاى فراوانى كه در غرب در جهت حذف الگوهاى نقش جنسيتى صورت گرفته ، امروزه بسيارى از والدين نسبت به جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى كودكان خود، حساسيت و تعصب كمترى نشان مى دهند.

( Almquist, et al , ١٩٧٨:٣٤٥)

در خصوص تغييرات مرتبط با اين كاركرد، شايان ذكر است كه امروزه پيشرفت فناورى ارتباطات با پيدايش رسانه هاى تصويرى و الكترونيكى و توسعه نهادهاى جايگزين خانواده ، مانند پرورشگاه ها، كودكستان ها و مدارس ، كاركرد جامعه پذيرى خانواده را به شدت تحت تاثير قرار داده است با اين همه ، خانواده اهميت و نقش خود در جامعه پذيرى كودكان را تا حدود زيادى همچنان حفظ كرده است پارسونز اظهار عقيده مى كرد كه « خانواده هسته اى » مدرن (كه وى آن را مشخصه جوامع صنعتى و پيدايش آن را مقارن با كاهش كاركردهاى خانواده سنتى مى دانست) كاركرد جامعه پذيرى كودكان و تامين محيطى براى رشد شخصيت بزرگسالان را همچنان حفظ مى كند.

( Knuttila , ١٩٩٦:٢٦٦)

وى و ديگر صاحب نظران مكتب ساختى - كاركردى در مورد جايگاه و كاركردهاى خانواده هسته اى در جوامع صنعتى ، پا را از توصيف و تبيين واقعيات فراتر گذاشته ، با تاكيد بر اينكه جامعه پذيرى كودكان از سوى خانواده بهترين و كامل ترين مشكل جامعه پذيرى كودكان است ، رويكردى هنجارى را در پيش گرفته اند.

صاحب نظران ديگر، از جمله سوسياليست ها اين ديدگاه را مورد انتقاد قرار داده ، آن را مستلزم پيامدهاى نامطلوبى مانند محدود كردن فعاليت زنان به خانه دارى و تربيت فرزندان و در نتيجه ، ايجاد سدى در مقابل برابرى زن و مرد، فراهم نيامدن شرايط مناسب براى تربيت انسانى در خانواده هاى كوچك ، كشمكش هاى جنسى موجود در تربيت خانوادگى ، آموزش هاى محدود نيروهاى روشنگرانه و معنوى طفل و شيوه تربيتى مبتنى بر قبول سلطه ، دانسته اند.

(روزن باوم ، ١٣٦٧: ١٦٤)

آنان همچنين با ناديده گرفتن مبناى زيستى خانواده ، براى آن ويژگى اى اجتماعى - تاريخى قائل شده و به اين ترتيب ، در ثبات ساختارى و كاركردى خانواده مناقشه كرده اند؛ در نتيجه ، با باور آنان « بين تربيت اوليه كودكان كه منحصرا در خانواده انجام مى شود و مراكز دسته جمعى انواع بسيار ديگرى وجود دارد كه نه كسى بدان انديشيده و نه به توسط سازمان دهندگان تاكنون به اجرا درآمده است »

(روزن باوم ، ١٣٦٧: ١٨٣)

ديدگاه اسلام از منظر اسلامى

دو نكته را در خصوص كاركرد جامعه پذيرى خاطر نشان مى كنيم : نكته اول ، به نزاع كاركردگرايان و مخالفان آنها مربوط مى شود. به نظر مى رسد اين بحث تا حد زياد متاثر از عناصر ارزشى و ايدئولوژيك بوده است و بر اين اساس نمى توان در تجزيه و تحليل اين مسئله از ارزش هاى رايج در جوامع صنعتى چشم پوشيد؛ به تعبير ديگر، تعيين « بهترين و كامل ترين شكل جامعه پذيرى كودكان » بدون در نظر گرفتن يك نظام ارزشى خاص بى معناست و اختلافات نظام هاى ارزشى موجب مى شود تا به جاى تاكيد بر بهترين شيوه جامعه پذيرى ، از شيوه هاى متعددى سخن بگوييم كه هر كدام از آنها با يكى از نظام هاى ارزشى موجود، بيشترين تناسب را دارد. بر اين اساس ، پذيرش ارزش هايى مانند نفى مطلق سلطه در فرايند تربيت كودكان ، تشابه و تساوى جنسى كامل ، آزادى جنسى مطلق و حداكثر رفاه و آسايش فردى ، به نقد شيوه مرسوم جامعه پذيرى توسط خانواده مى انجامد؛ همان گونه كه در اظهارات بسيارى از سوسياليست ها و فمينيست ها ملاحظه مى كنيم در مقابل ، پذيرش نگرش هاى محافظه كارانه و هماهنگ با نظام سرمايه دارى كه در ديدگاه صاحب نظران كاركردى - ساختى به وضوح مشاهده مى كنيم ، جانبدارى از جامعه پذيرى در خانواده هسته اى را در پى داشته است ؛ در نتيجه ، براى تعيين بهترين شيوه جامعه پذيرى كودكان در اسلام ، بايد نظام ارزشى اسلام ، به طور عام ، و اهدافى كه اسلام از ازدواج و تشكيل خانواده دنبال مى كند، به طور خاص ، مورد توجه قرار گيرند.

در مجموع مى توان از آيات و روايات اسلامى چنين برداشت كرد كه تربيت در محيط خانواده به لحاظ استعدادهاى طبيعى و روانى والدين و احساس تعهد آنان در قبال فرزندان و نيز به لحاظ ديگر كاركردهاى مثبت فردى و اجتماعى خانواده كه مورد عنايت اسلامند، بر شيوه هاى ديگر جامعه پذيرى كودكان ، اولويت انكار ناپذيرى دارد، ولى اين به معناى نفى مطلق آن شيوه ها نيست ؛ چرا كه دست كم شيوه هايى مانند فرزند خواندگى يا تربيت در خانواده هاى گسترده ، در پاره اى از موارد مورد تاكيد اسلام قرار گرفته اند. به همين سان ، نظر اسلام در مورد جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى نيز در راستاى ارزش هاى اسلامى قابل فهم است عدم پذيرش ارزش هايى مانند آزادى جنسى مطلق و مشابهت جنسى مطلق از سوى اسلام ، به ويژه با توجه به تفاوت هاى طبيعى جنسى كه در ديدگاه اسلامى مفروض گرفته شده اند، نمى تواند با جامعه پذيرى يكسان دختر و پسر سازگارى داشته باشد، هرچند اين به معناى تفكيك كامل نقش هاى زن و مرد و نفى قلمروهاى مشترك نيست ؛ زيرا اسلام جنسيت را در بسيارى از فعاليت هاى زن و مرد و نفى قلمروهاى مشترك نيست ؛ زيرا اسلام جنسيت را در بسيارى از فعاليت هاى خانوادگى و اجتماعى شرط ندانسته است در فصل سوم نيز به اين موضوع خواهيم پرداخت

7 -اسلام و جامعه شناسى خانواده

در پايان ، خاطرنشان مى شود كه كاركرد آموزشى و تربيت دينى كه در بعضى متون جامعه شناسى يكى از كاركردهاى خانواده به شمار آمده

( Winch , ١٩٧١ and Schaefer , ١٩٨٩:٣٢٤)

مى تواند در ذل عنوان جامعه پذيرى گنجانده شود. اين كاركرد، به ويژه از منظر اسلامى ، از اهميت به سزايى برخوردار است و تاكيدى كه در روايات اسلامى بر آموزش ‍ قرآن كريم ، اعتقادات دينى و احكام شرعى ، به ويژه نماز، به كودكان و نوجوانان ديده مى شود

(ر.ك : وسائل الشيه ، ج ١٥: ١٨٢ و ١٩٤ - ١٩٦)

گوشه اى از اهتمام اسلام به اين موضوع سرنوشت ساز را نشان مى دهد. البته با توجه به تداخل كاركردى نهادهاى خانواده ، دين و آموزش و پرورش در جوامع معاصر، از نقش خانواده در آموزش دينى تا حدودى كاسته شده است و براى نمونه در ايران ، شاهد سرمايه گذارى فزاينده نهادهاى دين و آموزش و پرورش در اين زمينه و گسترش سريع موسسه هاى مذهبى و نشريه هاى دينى پس از انقلاب اسلامى بوده ايم