جوانان و روابط

جوانان و روابط22%

جوانان و روابط نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8928 / دانلود: 3138
اندازه اندازه اندازه
جوانان و روابط

جوانان و روابط

نویسنده:
فارسی

جوانان و روابط

نویسنده:ابوالقاسم مقيمى حاجى

شناسنامه کتاب :

نام کتاب : جوانان و روابط نام نويسنده : ابوالقاسم مقيمى حاجى ناشر : مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه ويراستاران : جواد شريفى، حميده انصارى چاپ اول، ١٣٨٠ تيراژ : ٣٠٠٠ نسخه شابك : ـ١ ـ ٢٧ ـ ٦٩١٨ ـ ٩٦٤

پيش گفتار در جامعه ى كنونى با پيشرفت علم و صنعت وفن آورى، روش زندگى به گونه اى ديگر تغيير يافته است. اجتماع كوچك روستا به شهر تبديل شده، شهرها وسيع تر و جهان به سوى دهكده ى بزرگ در حركت است. و انسان از زندگى فردى و وابسته به افراد محدود خارج گرديده و در ارتباطى فراگير با يك جامعه روبه رو است.

قلم سرنوشت در زندگى فردى و تحصيلات و شغل انسان امروزى، كه جزئى كوچك در اين خانواده ى بزرگ مى باشد، ارتباط با صدها نفر را رقم زده است.

هر انسانى كه در تكاپوى دست يابى به سعادت و خوش بختى است، بايد هزينه ى بسيارى در چگونگى روابط خود در زندگى فردى و اجتماعى صرف نمايد.

امروزه ارتباط زن و شوهر، پدر و مادر با فرزندان و ساير اعضاى خانواده با يك ديگر و ارتباط آن ها با افراد پيرامون خود، دست خوش تغييرات زيادى شده و آنچه بيش تر از همه به خصوص در جامعه ى اسلامى، قابل توجه است، ارتباط زن و مرد نامحرم و به ويژه دختر و پسر در زندگى روزمرّه ى كنونى است.

در اين وضعيت دختر و پسر، بى توجه و غافل از يك ديگر رشد نمى كنند، بلكه هر يك از ابتداى زندگى و تحصيلات از درون خانه و روابط فاميلى گرفته تا دانشگاه و محل كار با اين پديده ى جديد و ارتباط ناخواسته روبروست. و بديهى است طبيعت جوانى و جاذبه هاى ظاهرى بر التهاب و حسّاسيّت آن مى افزايد.

نكته ى اساسى در ارائه ى راه كارهاى مناسب و عملى براى سوق دادن جامعه به سوى تكامل و بالندگى است.

بحث روابط دختر و پسر در مجلات و روزنامه ها به بهانه هاى مختلفى مطرح شده كه در بيش تر موارد، تنها به طرح اين مسئله به عنوان يكى از دغدغه هاى ذهنى جوانان اكتفا شده است.

از آن جا كه اين بحث از حسّاسيّت ويژه اى برخوردار است و نگاهى دقيق و علمى را مى طلبد، زمانى مى توان به راه كارى صحيح و شيوه اى عقلانى دست يافت كه به همه ى يافته هاى علمى از قبيل معارف دينى و نظرات كارشناسان علوم تربيتى و علوم اجتماعى توجّه نمود و با منطقى درست و گويا با نسل جوان به گفتوگو نشست.

اين نسل با همه ى ويژگى و استعدادهايش نقش ارزنده اى در شكل گيرى جامعه ى انسانى دارد و رشد و بالندگى اجتماع در گرو چگونگى رشد و تعالى او است.

آنان خواستار آشنايى بيش تر با فرهنگ اصيل اسلامى بوده، به دنبال شناسايى حدود و احكام روابط زن و مردند و پرسش هاى گوناگونى درباره ى مسائل مربوط به ارتباط و دل بستگى ها و مانند آن دارند كه بايد با بيانى روشن و شيوا و نگاهى جامع و مستند و با بهره گيرى از مدل ارتباطى مناسب، به آن ها پاسخ گفت.

در اين مجموعه سعى شده با استفاده از آيات و روايات و متون دينى و با استناد به نظرات كارشناسان علوم تربيتى و علوم اجتماعى و با ارائه ى آمار و ارقام، به مسئله ى رابطه ى دختر و پسر پرداخته، دلايل ارتباط و اختلاط، راه كارهاى پيشنهادى، انواع روابط، همچون : رابطه ى عاشقانه، دوستى خيابانى، رفاقت هاى معمولى و ارتباط تلفنى و... را بررسى كنيم و آن را از زواياى مختلفى مورد ارزيابى قرار دهيم.

در پايان با سپاس از آن يگانه محبوب كه اين توفيق را نصيبم نمود، از همه ى عزيزانى كه در تهيّه و تنظيم اين كتاب بنده را يارى نمودند، صميمانه تشكر و قدردانى مى نمايم.

اميدوارم اين مجموعه گامى در جهت تحكيم هم انديشى و در راستاى ترويج و تبيين تعاليم تربيتى اسلام برداشته باشد و مورد قبول حضرت دوست و همه ى صاحبان انديشه قرار گيرد.

ابوالقاسم مقيمى حاجى

٢٦ / دى /١٣٨٠ l ١ / ذيقعده / ١٤٢٢

سالروز ميلاد حضرت فاطمه ى معصومه (س)

جوانان و روابط

پيش درآمد زن و مرد دو جنس متفاوتند كه نوع آدمى را تحقّق بخشيده و در حيات دنيوى، با برطرف كردن نيازهاى جسمى و روحى، مكمّل يك ديگر شده و آرامش و امنيت روحى را پديد آورده اند; قرآن از اين حقيقت به لباس تعبير كرده و زن و مرد را لباس يك ديگر معرفى نموده است; به همين دليل، نوعى كشش و جاذبه از سوى هر دو جنس، مشاهده و احساس مى شود.

اين نكته سبب شد تا روان شناسان و فيلسوفان و عالمان اخلاق درباره مكانيزم جذّاب جنس هاى مخالف، سخن بگويند و به اين مباحث بپردازند كه آيا جذب شدن دختر و پسر به يك ديگر برخلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبيعت اوّليه ى انسانى به شمار مى رود؟ آيا كشش دوستانه و تمايلات غريزى، تنها زاييده ى شهوت حيوانى و سركش است، يا به بُعد انسانى نيز ارتباط دارد؟ اگر اين جاذبه ها و كشش ها، طبيعى و زاييده ى بُعد انسانى است، پس چرا در اسلام روابط دختر و پسر محدود شده است؟ و آيا اين محدوديّت به ويژه در محيط جامعه و دانشگاه، در آينده ى جوانان، خسارت هاى جبران ناپذيرى را فراهم نمى آورد؟ آيا هر نوع ارتباط دختر و پسر، ارتباط آلوده است و نمى توان از ارتباط معمولى و پاك و دور از مسائل جنسى سخن گفت؟ و اصولاً ارتباط چرا و چگونه؟ آيا روابط دختر و پسر، همان احترام گذاشتن به عشق و محبّت است؟ آيا ارتباط براى شناخت قبل از ازدواج يا براى جلوگيرى از فساد، مؤثر است؟ اگر عشق زمينى، پيش درآمد عشق الهى است، پس چرا با آن مخالفت مى شود؟

برخى بر اين باورند كه تفكيك دختر و پسر در مدارس، آمادگى زندگى را منتفى مى سازد و يك مشت دختر افسرده و پسر عقده اى تحويل جامعه مى دهد، آيا اين خسارت ها واقعى است؟ پس چرا بسيارى از روان شناسان از خدشه دار شدن بهداشت روانى جوانان بى بندوبار و افزايش مفاسد و جرم و جنايت خبر داده اند؟ و يا سرانجام نگران كننده ى دوستى هاى تلفنى و ازدواج هاى خيابانى را گوشزد نموده اند؟

اينها نمونه اى از پرسش هايى است كه نسل معاصر را به خود مشغول ساخته و عالمان را وادار به پاسخ دادن كرده است; اما اسلام عزيز، هم در مورد مسائل جنسى و هم در زمينه ى ارتباط دختر و پسر، ديدگاه و راه حل دارد. نه حبس زنان در خانه را توصيه مى كند و نه روابط بى ضابطه و نامشروع را تجويز مى نمايد. حريم ها را با عشق و محبت سالم و شرعى، جمع نموده و بر آثار و فوايد و اهداف ازدواج تأكيد مى ورزد.

نوشتار حاضر كه به همت محقق محترم جناب آقاى ابوالقاسم مقيمى حاجى نگاشته شده است به چالش ها و چاره جويى هاى روابط جوانان پرداخته و پرسش هاى فوق را پاسخ داده است. اميدوارم اين پژوهش، راهنماى مفيدى براى نسل جوان و آگاه ما باشد و تا حدودى دغدغه هاى آنها را كاهش دهد. تا به راحتى بتوانند به زندگى سالم و معنوى دست يابند.

در پايان از تمام همكاران مركز كه در سامان دادن اين اثر تلاش نمودند تشكر مى نمايم، به ويژه از جناب آقاى طوسى، مدير محترم گروه مشاوره و تربيت و نيز آقايان كريمى، آل غفور، صدرالسادات، داعى نژاد و مخصوصاً جناب آقاى حجت الاسلام والمسلمين سيد هاشم حسينى بوشهرى، مدير محترم مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميّه.

عبدالحسين خسروپناه

جانشين مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه

٢١ جمادى الثانى ١٤٢٢ / بهمن ١٣٨٠

سالگشت پيروزى انقلاب اسلامى

زيربناى روابط

زندگى ارزش آن را دارد كه با چشم باز و دلى آگاه به آن نگاه كنى و اگر در پى «آب» هستى، گرفتار «سراب» نشوى.

دل بستن به انديشه هاى رؤيايى و زيستن در عالم خيال، شايسته ى عاقلان فرزانه نيست.

تو در پى خوش بختى هستى، همه ى آنان كه در اطراف تو زندگى مى كنند، دنبال سعادتند و مى خواهند خوب زندگى كنند؛ ولى خوش بختى چيست؟ خوب زيستن كدام است و خوب كيست؟

بعضى ها ندانسته، زندگى را به جهنّمى سوزان تبديل مى كنند كه هيزم آن خودشانند اين دوزخ هولناك گاهى از يك زاويه ى كوچك انحراف يا اشتباه آغاز مى شود.

زندگى هاى آلوده به هوس، خرمن خشكى است كه جرقّه ى بيگانگان در يك لحظه آن را آتش مى زند و خاكستر مى كند؛ اين جاست كه نگاه روشن و زاويه ى ديد صحيح، كارساز است.

ما دو بار عمر نمى كنيم كه در يكى تجربه بيندوزيم و در ديگرى به كار بريم. در همين يك نوبت بايد چنان زندگى كنيم كه به حسرت گذشته گرفتار نشويم.[١]

خداوند انسان را آميزه اى از ظرفيّت ها و استعداهاى مختلف آفريد و او براى رسيدن به كمال حقيقى و سعادت واقعى، بايد در جهت شكوفايى همه ى استعدادها گام بر دارد و به تمام جهات مادّى و معنوى زندگى بپردازد.

نكته ى مهم، شناخت صحيح نياز طبيعى انسان و درك درست آن است تا در ارائه ى راه حل ها به خطا نرويم.

مكانيزم جذابيّت جنس هاى مخالف نسبت به هم بر چه اساس است؟ آيا جاذبه ى دختر و پسر براى يك ديگر بر خلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبيعت اوّليه ى انسان به حساب مى آيد؟[٢] نياز طبيعى دختر و پسر به يك ديگر : در خلقت بشر، زن و مرد مكمّل نيازمندى هاى روحى و روانى يك ديگرند و هر يك بدون ديگرى احساس فقر و نياز نموده، به آرامش واقعى دست نمى يابد.

انسان به عنوان موجودى طبيعى و با داشتن بعد مادى و جسمانى، ناچار با جهان طبيعت در ارتباط حياتى و وابستگى متقابل است؛ به صورتى كه قطع اين وابستگى ها مساوى با نابودى او خواهد بود.

اگر انسان مى توانست بدون وابستگى به طبيعت و علايق مادى، به مقصود نهايى خويش در خلقت نايل شود، قطعاً پروردگار حكيم نيز او را به دامان طبيعت جسمانى نمى سپرد. خصوصيّات جسمانى، علايق روحى و روانى، جذّابيّت هاى متقابل بين طرفين (زن و مرد) به خصوص در سنين جوانى، از اين قاعده ى كلّى مستثنا نيست. البتّه هر كدام از دو طرف داراى جذّابيّت ها و ويژگى هايى است كه به طور اجمال بدان اشاره مى كنيم.

دختر بنا به لطف الهى، بعد از بلوغ به آرامش و تعادل روحى عميقى دست مى يابد و تجلّى گاه زيبايى هاى الهى مى شود. صورت معصوم و چشمان نكته سنج و اندام ظريفش و از اين مهم تر عفّت و حيا و افتادگى نگاهش، خرامان راه رفتن و وقار زيباى او و هر كلام و حركتش، سرشار از چنان جذّابيّت سحرآميزى است كه هر مرد خشن و بى احساسى را تحت تأثير قرار مى دهد.[٣]

زن شاه كار آفرينش و سرچشمه ى جوشان مهر و محبّت است و در ساختار وجودى خود، متمايل به مرد آفريده شده و به دنبال تكيه گاه محكمى است كه در فراز و نشيب زندگى يار و ياورش باشد. او طالب آن است كه توجّه مرد را به شخصيّت و موقعيّت عاطفى و ابعاد وجودى خود جلب نمايد. او در برخوردها و معاشرت هاى خويش با مردان، انگيزه ى جنسى نداشته و قصد اوّليه ى او بى عفّتى و لذّت جويى شهوانى نيست؛ بلكه خواستار كسى است كه از وجود پر رمز و رازش باخبر باشد[٤] و موقعيّت عميق عاطفى و روح فداكارى و صداقت او را پاس دارد و از روى صداقت و پاكى، نگاه و توجه مردان را نشانه ى احترام و ابراز محبّت خالصانه و توجه به ارزش هاى غير جنسى خويش مى پندارد. به همين جهت مردانى را مى پسندد كه ارج و منزلت او را درك كنند و با روح و روانش دمساز باشند.

زن به دنبال تقديس از جانب مرد و در آرزوى آن است كه تنها ملكه ى كاخ عشق و محبّتش باشد،[٥] و به قول ويل دورانت : «زن فقط وقتى زنده است كه معشوق باشد و توجّه كردن به او مايه ى حيات اوست.»[٦]

پسر نيز پس از بلوغ، به طور طبيعى سرشار از تمايلات غريزى است و نيازمند روابطى دوستانه و محبّت آميز بوده، بدون جنس مخالف، نه در مراقبت از تمايلات سركش و شهوانى خود تواناست و نه در رشد استعدادهاى اجتماعى موفّق است و در تنهايى، دچار فشار ذهنى شديد و بى حوصلگى است و در انجام كارها سريع خسته و بى انگيزه مى گردد.او در پى كسى است كه خلاء و كمبود و نقصان خويش را با وجودش كامل نمايد و تكيه گاه و مشوّقى را مى جويد كه در درون او حضور يابد و احساس تنهايى اش را از درون برطرف سازد. و با نرمى و لطافت، خشكى و خشونت زندگى را هنرمندانه از يادش ببرد.

مرد، نيازمند كسى است كه قلبش براى او بتپد و با گرمى نگاه و كلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملايمات زندگى اميد بخشد و با اتكا به عشق و محبّتش سردى ها و سختى هاى روزگار را پشت سر گذارده، هم چون آينه اى شفاف، خود را در او بازبيند تا شخصيّت و اخلاق خويش را به خوبى بنا نهد.[٧]

مرد فطرتاً طالب دخترى است كه مانند بنفشه، محبوب و سليم الطبع و ساده و عفيف و در عين حال داراى كمال لطف و دلبرى باشد.[٨]

در منظر پسر و دختر، هر چند وجود عزيز پدر و مادر بسيار ارزشمند است و مصاحبت با آنان و يا خواهر و برادرى مهربان، تسكين دهنده ى لحظات تنهايى است، اما نياز پسر و دختر مَحرميّتى بالاتر از اين ها مى طلبد. طبيعت زندگى شان اقتضا دارد كه آن دو مافوق نيازهاى جسمى و مادّى به هم بنگرند و رابطه ى خويش را بر مبناى عشق و محبّت راستين و جوشيده از نهاد و درون استوار سازند.

«ويل دورانت»، به نقل از كتاب مهمانى افلاطون از قول «آريستوفان» آورده است :

هر يك از ما، در جدايى فقط نيمه اى از انسان است و هميشه نگران آن نيم ديگر است[٩] .

اين نيازمندى ها كه در سرشت بشر نهاده شده، از اسرار حكمت الهى است. نكته ى اساسى، بسترسازى مناسب براى پاسخ گويى به آن بوده تا دختر و پسر در مسير زندگى تكاملى خويش، شادمانه و سرافراز از اين ميدان، گذشته و در فردايى روشن، خود را در كانونى گرم و سرشار از عشق و صفا ببينند.

چرا دختر و پسر را از سنّ كودكى جدا نمودند تا در سن جوانى در محيط جامعه و دانشگاه با حسّاسيتى دو چندان، به دنبال شناخت دنياى جنس مخالف و جبران كمبودهاى گذشته باشند؟[١٠] در پاسخ به اين پرسش توجّه به چند نكته ضرورى است :

١. براى روشن شدن درستى يا نادرستىِ جداسازى، بايد ديد بر اساس نظر روان شناسان و كارشناسان علوم تربيتى، نياز روحى ـ روانى كودك و نوجوان نسبت به جنس مخالف چگونه است. دختر و پسر پس از دوران كودكى از هم جدا شده، هركدام در دنياى متفاوت از ديگرى پاى به دوران نوجوانى مى نهد. در اين دوران، دختر و پسر نسبت به جنس مخالف هيچ گونه احساسى نداشته، يا داراى حسّاسيتِ منفى اند؛ بنابراين خواه باهم باشند يا بدون هم، در واقع جداى از يك ديگر رشد نموده و بعد از اين مرحله با بيدارى غرايز، به يك ديگر روى مى آورندو با دنياى ناشناخته اى روبه رو مى شوند. اين دنياى ناشناخته، سبب ناراحتى آن ها مى شود و با بيدارى بيش تر غرايز جنسى، حسّاسيّت و توجّه آن ها به يك ديگر بيش تر مى شود.

رفتار كودك در دوران پيش از دبستان، در برخورد با جنس مخالف و موافق، چندان متفاوت نيست؛ به عبارت ديگر، در اين دوره، كودك در برخورد با دختران و پسران هم سن خود، تقريباً يكسان رفتار مى كند. در حقيقت دوران پيش از دبستان را مى توان دوره ى يك رنگى و يگانگى دو جنس دانست. اين گونه برخورد، پس از پايان اين دوره ديگر تكرار نخواهد شد.

در دوره ى دبستان به تدريج رفتار دوگانه و مخالف خود نمايى مى كند. در اين دوره پسران و دختران از يك ديگر فاصله گرفته، نسبت به هم موضع مى گيرند. دختران معمولا با دختران به بازى و گفت و گو مشغول مى شوند و پسران نيز با پسران. اين فاصله گرفتن، گاه با پرخاش نسبت به هم و بدگويى و شكايت از يك ديگر، همراه مى شود. خواهران و برادرانى كه در يك خانه زندگى مى كنند، اين تعارض را به صورت جدال و قيل و قال و قهر و شكايت و... از خود بروز مى دهند. پسران (در آن سن) دختران را موش مى نامند كه مثل خرگوش هستند ولى خود را مثل شير و شمشير مى دانند؛ گاه دختران نيز همين كار را با پسران مى كنند. به اين ترتيب، اين دوره را بايد دوره ى تعارض در رفتار اجتماعى دو جنس، بدانيم.

در دوران پس از دبستان، به تدريج فاصله گرفتن دو جنس، آغاز مى شود. دختران و پسران در اين دوره به تدريج از هم دور مى شوند و گويى با يك ديگر قهرند. آن تعارض دوران دبستان نيز به تدريج از بين مى رود.

بيش تر نوجوانان در دوازده ـ سيزده سالگى، اين دورى و فاصله را نسبت به جنس مخالف، در درون خود احساس مى كنند.[١١]

غرايز جنسى بين شش تا دوازده سالگى متوقف مى ماند و پسران و دختران از اين لحاظ تفاوت چشم گيرى با هم ندارند.[١٢] سپس در دوران نوجوانى به يك ديگر تمايل پيدا مى كنند و اين تمايل براى هر دو جنس، ناراحت كننده است؛ زيرا تحوّلى است كه با خواسته ى قبلى هركدام مخالف است.[١٣]

امّا سال هاى نوجوانى، سال هاى بيدارى غريزه است. اين غريزه، انسان را به سوى جنس مخالف سوق مى هد. در چنين اوضاعى اگر تعارض بين گرايش و عدم گرايش به طرف جنس مخالف، شدّت بگيرد، نوجوان دچار آشفتگى مى شود و دست به رفتارهاى متعارض مى زند. اگر عوامل محرّك غريزه ى جنسىِ نوجوان را تا حدامكان كنترل كنيم، به گونه اى كه اين غريزه بيدارى خود را به تدريج و بسيار آرام آغاز كند، مى توانيم اميدوار باشيم كه دورى روحى نوجوان از جنس مخالف، فرصتى خواهد بود براى پختگى بيش تر و شناخت دقيق تر از جنس مخالف. به اين لحاظ است كه كنترل و كاستن عوامل تحريك كننده ى جنسى، از ضروريات تربيتى در دوره ى نوجوانى است. و با بيدارى تدريجى، نوجوان فرصتى مى يابد تا آشفتگى هاى خود را در اين مدت كه در ابعاد مختلف با آن روبه روست، تا حدّى تعادل بخشد و در اواخر نوجوانى گرايشى انسانى به طرف جنس مخالف در خود احساس خواهد كرد. اين احساس، مقدّمه ى خوبى براى ازدواج و تشكيل خانواده است.[١٤]

در نتيجه، طبق نظر كارشناسان، دختر و پسر از كودكى، براساس ساختار روحى - روانى با جنس موافق رشد نموده، احساس نياز به جنس مخالف ندارند و اين دورى مى تواند زمينه اى مناسب براى شناخت صحيح شود. [١٥] و اختلاط بى حدّ و مرز و تعجيل در روابط و تحريك زودرس، نوجوان را كه بايد با آرامش و فراغت به دنبال پايه ريزى انديشه و آينده و هوّيت خود باشد، دچار آشفتگى هاى روحى و ذهنى نموده، غرق در اضطراب و التهاب مى نمايد و از دست يابى به اهداف بلند باز مى دارد.

البتّه لازم است، جوانان و نوجوانان شناخت درستى نسبت به جنس مخالف داشته، از تصوّرات تخيّلى اجتناب كنند و از جنس مخالف، موجودى ماورايى و فرشته اى آسمانى و نسازند.

هر يك از دختران و پسران بايد بدانند كه جنس مخالف، هم چون خود آنان، داراى ويژگى هاى مثبت و منفى گوناگونى است، و در عين برخوردارى از توانمندى ها، داراى ضعف ها و ناتوانى هايى نيز مى باشد و براى خود سليقه ها و خصوصيات اخلاقى خوب و يا بدى دارد. و همانند خواهران و برادرانشان، انسانى معمولى است و به اندازه ى كافى وقت دارند تا يك ديگر را بشناسند.

اين نوع شناخت، به همراه كنترل عوامل محرّكِ جنسى، التهاب و هيجان را در سن جوانى به حدّ متعادل رسانده، جوان را به سوى پاسخ گويى صحيح و انتخاب راه درست و فرد مناسب براى عشق و زندگى رهنمون مى سازد.

٢. جدا سازى دختر و پسر در مدارس و مراكز علمى، تنها در ايران مرسوم نيست، بلكه از ديرباز تا كنون در بسيارى از كشورهاى شرق و غرب متداول بوده است و امروزه در ميان انديشمندان علوم تربيتى داراى موافقان و طرفداران بسيارى است كه در مباحث بعدى بدان خواهيم پرداخت.

٣. نكته ى ديگر آن كه اگر اختلاط از سنين كودكى و نوجوانى، سبب كاهش التهاب و حسّاسيّت در جوانى مى شود و شناخت معقولى را ايجاد مى كند، چرا در جوامع غربى كه آزادى مطلق دارند، باز دختر و پسر با دو صد حسّاسيّت و هيجان جنسى، غرق در شهواتند و على رغم معاشرت هاى آزاد و ديدن انواع فيلم ها و مجلاّت و اين عطش هولناك سيراب نشده است؟

در ارتباط دختر و پسر، قائل به ارتباطى آلوده نيستيم، بلكه مقصود ما ارتباط و رفاقت معمولى و پاك و به دور از مسائل جنسى است. چرا از اين گونه روابط جلوگيرى مى شود؟[١٦] در اسلام صحبت كردن و برخورد عادى زن و مرد، جايز است و آنان مى توانند فارغ از دغدغه هاى شهوانى، به كار و فعّاليت و تحصيل بپردازند؛ اما فعّاليتِ مختلط در همه ى مراكز و مجامع امرِ پسنديده اى نيست؛ به ويژه براى جوانان كه آميزه اى از غرايز مختلفند. زيرا قدرت كشش و نيروهاى تحريكى تمايلات انسان، يكسان و مساوى نيستند. انگيزه ى بعضى از تمايلات، بسيار قوى و نيرومند است و قدرت كشش پاره اى از خواهش ها متوسط و يا ضعيف است.

در جوانى، غرايز جنسى و احساسات و شيفتگى به جذّابيّت هاى ظاهرى، در حدّ زيادى خودنمايى كرده، حاكم بر دوستى ها و تصميم گيرى هاى جوانان است. «موريس دبس» گويد :

دير يا زود غريزه ى جنسى، مخصوصاً در نزد پسران، تا سر حدّ وجدان نفوذ كرده و تحريكات شهوانى هم چون تصادم امواج به ساحل، شروع به مبارزه مى نمايد. عمل اين غريزه آن قدر قوى است كه در واقع، مركز تحريكاتِ مستقيم براى تمامِ آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد. تأثير غيرمستقيم آن خيلى بيش از اين ها است. وجود آن به كلّى زندگى قلبى و تظاهرات محبّت آميز انسان را تحت تأثير خود قرار مى دهد تا جاييكه در سن هفده ـ هجده سالگى، مالكِ اصلى ]حسّاسيّت انسان [مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبّت آميز انسان از غريزه ى جنسى سرچشمه مى گيرد.[١٧]

بديهى است در ايّام جوانى، شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سايه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعابى ديگر مى بخشد. در اين ميان، چنان التهاب و هيجان به اوج مى رسد كه آهنگ صدا و رفتار و حركات را تحت تأثير قرار داده و حتى تصوّر رفاقت و هم سخن شدن و حسِّ گرماى وجود ديگرى، قلب را به تپش مضاعف وا مى دارد و تأثير پذيرى و تحريك را دو چندان مى نمايد. «ويل دورانت» پس از بيان تحريك پذيرى جوانان در برخورد با جنس مخالف مى گويد :

در اين سن، جوان در برابر هزارها محّرك كه قبلا آن ها را حس نمى كرد، حسّاس مى گردد. بعضى از صداها اين حسّاسيّت جوانى را بر مى انگيزد بعضى از عطرها ]آن را [ تحريك مى كند.[١٨]

و در جاى ديگرِ كتاب خود، درباره ى حكومت شهوت در طول عمر، مى نويسد :

رسم بر اين است كه طغيان شهوت را به دوره ى جوانى منتسب سازند؛ ولى در حقيقت تا نيرويى در بدن هست، شهوت نيز پاى بر جاى است.[١٩]

«كارِن هورناى»، على رغم ردّ صريح اين نظريه ى فرويد كه پشت سر هر گونه محبّتى يك انگيزه ى شهوى و عقده ى جنسى وجود دارد، مى نويسد :

ارتباط زيادى بين محبّت و تمايلاتِ جنسى ملاحظه مى كنيم؛ مثلا بسيارى از تمايلات و كشش هاى جنسى، اوّلش با مهربانى و دوستى صاف و ساده شروع مى شود؛ گاهى هم شخص ممكن است داراى تمايلات جنسى باشد، ولى خودش آن را با تمايل به مهرورزى اشتباه كند. چنان كه كشش هاى جنسى هم ممكن است انگيزه ى احساسات محبّت آميز باشد يا كم كم مبدّل به احساسات محبّت آميز گردد؛ با وجودى كه اين تغيير و تبديلات حاكى از آن است كه ارتباط نزديكى بين تمايلات جنسى و احساسات محبّت آميز وجود دارد (هر چند اين ها دو نوع احساس متفاوت مى باشند.)[٢٠]

باتوجّه به نياز و كششِ درونى دختر و پسر، به ضميمه ى شرايط ويژه ى بلوغ و بيدارى غرايز جنسى و تحريك پذيرى جوانان، بايد اعتراف نمود گسترش و عادى سازى روابط، بسترى مناسب براى كشيده شدن جوانان به سوى لذايذ شهوانى و زمينه ساز روابط جنسى است كه در صفحات آينده با آثار و تبعات آن آشنا مى شويم.

در گزارشى كه «جاناتان راس»، روزنامه نگار انگليسى، به دنبال تحقيقاتى روان شناسانه منتشر كرده، نگرانى خويش را از خشونتِ جنسى ابراز داشته است. وى با ارائه ى آمار، اظهار مى كند كه بيش تر مردان غربى، نسبت به زنانى كه با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند، (از قبيل : هم كار و هم كلاس و...) در آرزوىِ آميزشِ همراه با خشونت شديد، تا حدّ قتل، مى باشند.[٢١]

حال با كمى تأمّل و واقع بينى در خود و محيط اطراف، به خوبى در مى يابيم كه بسيارى از دلايل و بهانه هاى مختلفى كه در توجيه روابط ذكر مى شود، برخاسته از همين نياز درونى است و از آن جا كه شرايط مناسبى براى پاسخ گويى صحيح و طبيعى وجود ندارد، سبب به وجود آمدن روابط خيابانى و آشنايى هاى تلفنى مى شود.

در اين جا مسئوليّت سنگينى بر دوش خانواده ها و مسئولين جامعه است. جوان در سنّ جوانى و در اوج شور و احساسات خود نيازمند روابطى محبّت آميز و سرشار از عشق و صفاست و از عمقِ جان خويش اين نياز را احساس كرده، با تمام وجود نداى طلب آن را مى شنود و در پى راهى براى پاسخ به آن است. و اگر راهى صحيح و ساده نيابد، خواسته يا ناخواسته به راه هاى ديگر كشيده مى شود.

اگر خانواده ها با راهنمايى و فراهم نمودن شرايط مقدّماتى به كمك آن ها نشتابند و مسئولين اقتصادى و فرهنگى جامعه، به دنبال چاره جويى و بر طرف نمودن موانعِ موجود برنخيزند، ديگر نمى توان انتظار زيادى از جوانان داشت و تنها آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

در نتيجه، براى آرامش و كنترل غرايز در افراد، رعايت نكات ذيل لازم است :

الف. ارضاىِ تمام غرايز موجود در انسان در حدّ حاجتِ طبيعى به طور معقول و مطلوب؛[٢٢]

ب. جلوگيرى از تحريكِ غرايز؛ به خصوص غريزه ى جنسى؛[٢٣]

ج. گسترش ميدان فعّاليت اجتماعى و سياسى و فرهنگى و ورزشى.

از آن جا كه با اعتراف به حسّاسيت و تمايلات غريزى، توجيهى براى عادى سازىِ روابط و تطهير آن باقى نمى ماند، ديده مى شود در برخى مطبوعات بدون ارائه ى مستندِ علمى، اين اصل و نقش آن را انكار كرده و روابطِ موجود را عارى از دغدغه هاى جوانى دانسته، آن را بدون تبعات منفى معرفى مى كنند!

اما روى سخن ما با جوانان فهيم ايرانى است : در شرايط فعلى جامعه چه بايد بكنيم و چه راهى را بايد انتخاب نماييم تا به سعادت و خوش بختى واقعى دست يابيم؟ در بخش هاى آينده دلايل روابط و پيامدهاى آن را بررسى مى كنيم.

--------------------------------------------

پي نوشت ها :

[١]. جواد محدثى، نگاه تا نگاه، ص ٥، با كمى تصرف.

[٢]. از پرسش هاى رسيده به مركز.

[٣]. هيئت تحريريه ى مؤسسه ى در راه حق، جوانان و ازداوج، ص ٣ و ٤.

[٤]. ويل دورانت، لذات فلسفه ترجمه ى عباس زرياب، ص ١٣٤.

[٥]. شهيد مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص ١٤٨.

[٦]. ويل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص ١٢٢.

[٧]. مجتبى هاشمى ركاوندى، مقدمه بر روان شناسى زن، ص ٧٩.

[٨]. راوريزان مادرن، زن در عصر جديد، ص ١٥٢. ر.ك : (مقدمه اى بر روان شناسى زن) همان، ص ١٣٥.

[٩]. ويل دورانت، لذات فلسفه، همان، ص ١٢٢.

[١٠]. ايران جوان، ش ١٣٥، ص ٣٥.

و ش ٨٠، بهمن ٧٧.

[١١]. دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط دختر و پسر در ايران، ص ٧٢ و ٧٣؛ على اكبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، ص ٤٧٣.

[١٢]. موريس دبس، بلوغ، ص ٤٧، به نقل از روان شناسى نوجوانان و جوانان، ص ١١٣.

[١٣]. على اكبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، همان.

[١٤]. دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط دختر و پسر، ص ٧٢ و ٧٣؛ هم چنين، على اكبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، ص ٤٧٣.

[١٥].دكتر على اصغر احمدى، همان، ص ٧٢ و ٧٣. هم چنين، على اكبر شعارى نژاد، همان، ص ٤٧٣.

[١٦]. ايران جوان، ش ١٦٥، ص ٤١؛ و روزنامه ى نوروز : آتش و پنبه نيستيم. ١ / ٥ / ٨٠

[١٧]. چه مى دانم از بلوغ، ص ٤٦، به نقل از گفتار فلسفى، جوان، ص ٣٠٧.

[١٨]. لذات فلسفه، ١١٥ و ١٢٥.

[١٩]. همان، ٩٥ و ٩٦.

[٢٠]. كارون هورناى، عصبانى هاى عصر ما، ترجمه ابراهيم خواجه نورى، ص ١٩١.

[٢١]. دكتر ثريا مكنون و مريم صانع پور، بررسى تاريخ منزلت زن از ديدگاه اسلام، ص ٢١١.

[٢٢]. شهيد مرتضى مطهرى، مسئله ى حجاب، ص ١١٢.

[٢٣]. همان.

ارتباط، چرا و چگونه؟

در چند سال اخير، در مجلّه ها و مقالات بسيارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون : كاهش حسّاسيت ها[١]، شناخت قبل از ازدواج[٢] يا پيشرفت فرد و جامعه [٣] و يا براى جلوگيرى از فساد![٤] موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.

عدّه اى اين گونه روابط را از زاويه ى عشق و عاشقى، پسنديده مى دانند[٥] و برخى، جلوگيرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و يا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند.

اما همان طور كه در صفحات پيشين ذكر شد، جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبيعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به يك ديگر مى يابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گويى به اين نياز است. در اين بخش دلايلى را كه براى توجيه روابط آزاد و يا به عنوان عامل محدود كننده ذكر مى شود، مطرح نموده، با كمك خرد و وجدان به قضاوت مى نشينيم.

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد

١. احترام به عشق آيا عشق، اين گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟[٦]

عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هيچ چيز زيبا نيست. بگذاريد دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند. [٧] زيباترين و تعالى بخش ترين جنبه ى هستى انسان، عشق است؛ ولى حاكميّت در ايران، به تصوير كشيدن رابطه ى عاشقانه بين دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند.[٨]

عشقِ اصيل و حقيقى، والاترين تجربه اى است كه يك انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنين عشقى است كه شكوفايى نهايى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمير خود و يا هستى را ممكن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مايه ى نشاط روحى و عميق ترين ارتباط قلبى و محكم ترين تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زيباترين زندگى را به تصوير مى كشند. عشق مافوق نيازهاى جسمى و مادّى است؛ زيرا نياز مادّى و شهوانى، چيزى جز يك نياز موقّتِ بدنى نيست كه به مجرّد تخليه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پايان مى رسد؛ اما شور عشق هميشه باقى است. ميان عشق و هوس و شهوت فرق بسيار است. بنابراين به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از اين موهبت الهى، ترويج روابط آزاد پسنديده نيست.

به اعتراف دانشمندان اروپايى، در جوامع آزاد كه جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاكم است، عشق، اوّلين قربانى است.[٩] در اين صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبديل شده، جز مدّعيان دروغين، كسى يافت نمى شود؛ زيرا پسرى كه هر روز با دخترى مى گردد و هر دم كه نگاه مى كند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بيند، ديگر تنوّع طلبى در او حاكم شده و از عشق و انتظار به دور است.

به راستى آيا جوانى كه هميشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟!

عاشق كسى است كه در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراك، بلكه از غريزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خويش نيز غافل مى شود و جز ياد معشوق به كسى نمى انديشد؛ اما جوانى كه در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در كوى و خيابان و... دل به عشق بازىِ اين و آن سپرده است، آيا چيزى جز شهوت و هوس مى داند؟!

«موريس مترلينگ» مى گويد :

عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درك آن تابع شرايطى است كه تا آن شرايط جور نشود امكان آن وجود ندارد بعضى آن را منحرف مى كنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمايند و هيچ از حقيقت آن برخوردار نمى شوند. [١٠]

بدون ترديد گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشيد و تجربه هايى را برايشان ميسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تكرار اين صحنه ها هوس جانشين عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جايى و سيرى ناپذير جايگزين دلدادگى و تعهّد مى شود.

هر كه خود را رايگان و ارزان به اين و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قيمت انسان بى خبر است. هر كسى هم كه زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض كند، معلوم است كه عشق را به بازى گرفته يا خودش بازيچه ى هوس شده است. بازى گر و بازيچه بودن، هر دو، مايه ى شرمندگى است. بايد درباره ى مرز ميان عشق و هوس بيش تر انديشيد.[١١]

عشقى كه نه عشق جاودانى است

بازيچه ى شهوت جوانى است عشق

آيينه ى بلند نور است

شهوت ز حساب عشق دور است

[١٢]

«كارون هورناى» در بيان فرق ميان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى كه ناشى از احتياج به جلب محبّت و براى كمبودهاى روحى است مى گويد :

فرق بين عشق، و نياز به جلب محبّت، آن است كه در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چيز مقدم است؛ در حالى كه در نياز عصبى به جلب محبّت، همواره نياز به رفع تشويش درونى مقدم است. بسيارى از اين نوع روابط بين انسان ها گر چه اساسش سود جويانه است، مع ذالك ماسك عشق و دل بستگى به چهره مى زنند به همين جهت يكى از مشخّصات عشقِ حقيقى، پايدار بودن احساس محبّت مى باشد.[١٣]

بنابراين عشقِ جنسى و هوس پرستى كه به قول «ويل دورانت»[١٤] آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پايان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مايه ى پايدارى روابط انسانى؛ به ويژه زندگى زناشويى باشد.

جوانان پرظرفيّت، با نامه ى «فدايت شوم» و «برايت مى ميرم» و «اگر تو نباشى من هيچم»، خود را نمى بازند. پشت اين نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فريبا، درّه هاى هولناك و شب تيره و بدبختى هول انگيزى نهفته است. فقط كافى است نورافكنى بيندازيم و عمق اين تيرگى هاى وحشتناك اما به ظاهر زيبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگريم.

آيا اين سخن درست است كه : براى دوام و پايدارى عشق بايد قبل از ازدواج آن را تمرين نمود و آموزش ديد و تنها راه آن، گسترش روابط دختر و پسر است؟

در همين زمينه يكى از روان شناسان مى گويد :

وقتى راجع به آموزش صحبت مى كنيم، بايد بگوييم كه هر آدمى در تجربه ى اوّلش شايد به تمام نكته هاى مثبت نرسد؛ زيرا از پختگى لازم برخوردار نيست. افراد ممكن است تجربه هاى عشقى داشته باشند و اشتباه كنند؛ زيرا شايد سوژه ى عشقشان را اشتباه انتخاب كرده اند. شايد اشتباه از خودشان باشد اگر عشق اول بچه گانه يا اشتباه بود، عشق بعدى بايد باعث شادى و رضايت شود، نه اين كه از دفعه ى قبل بدتر باشد. خيلى از عشق ها تمرين عشق است؛ بنابراين هر عشقى الزاماً نبايد به ازدواج منتهى شود.[١٥]

با توجه به مطالب پيش گفته بسى روشن است كه ترويج روابط دختر و پسر، عشق و محبّت راستين و شادى بخش را به وجود نمى آورد.

عشقى را مى توان خود شكوفايى، تبلور اراده، ابراز هويّت و حالتى از تكامل ناميد كه برخاسته از علاقه و تعهّدِ عميق باشد؛ نه اين كه در پس جذّابيت هاى ظاهرى و زيبايى هاى جسمانى به وجود آيد. اين روان شناس در ادامه ى اظهار نظرهايش اذعان مى دارد :

اگر تنها يك شور جنسى باشد و اراده و تعهّد در آن نقش نداشته باشد، تبديل به دوست داشتن هاى متعدّد و بدون فايده مى شود.[١٦]

چگونه از تجربه هاى عشقىِ متعدّد و ناكام كه به سبب بى تعهّدى و يا كم رنگ شدن جذّابيت هاى ظاهرى، رها شده اند، عشقى عميق و برخاسته از تعهّد به وجود مى آيد؟ از كجا معلوم، سرنوشت اين عشق نيز همانند عشق هاى قبلى نباشد؟ پس به كدام عشق مى توان اعتماد نمود؟

ايشان مى گويند :

اين حالت (پيدايش عشق و دوستى) معمولا زمان بلوغ كه هنگام بيدار شدن جسم است، بيش تر اتفاق مى افتد. و در رابطه با ترديد (در عشق) مى توانم معيارهاى جهانى را بگويم؛ سبك هاى شورانگيز يا بازى گوشانه كه تعهّد كمترى در آن ها ديده مى شود؛ بر خلاف تصور عمومى، در پسرها بيش تر است. يكى از دلايل ترديد در پسرها اين است كه آن ها بيش تر جذب جذّابيت هاى ظاهرى مى شوند و وقتى جذّابيت ها كم رنگ تر شوند، با مشكل مواجه مى شوند.[١٧]

با اعتراف به اين كه در اين نوع عشق ها جذّابيت هاى ظاهرى و غريزه ى جنسى، نقش مهمّى ايفا مى كند، چگونه مى توان آن را سنگ بناى زندگى قرار داده، جوانان را به اين وادى سوق داد و آن ها را به تجربه هاى عشقى تشويق نمود كه جز هيجان هاى بى اساس و فشارهاى روحى و روانى ارمغانى به بار نمى آورد.

اگر پسر يا دخترى گرفتارِ نظر بازى و تنوّع طلبى شود، هيچ گاه طعم شيرين آرامش و شادى و رضايت را در زندگى نخواهد چشيد.

آنچه مهم و ضرورى است، تبيين راه هاى شناختِ صحيح از طرف مقابل براى رسيدن به تفاهم و همسانى هر چه بيش تر و بررسى تعهّد و عوامل مؤثّر در تداوم آن است.

بدون ترديد، آنچه بعد از همسانى هاى لازم مى تواند در مقابل وسوسه هاى هوس انگيز، تعهّد عميق ايجاد كند، ايمان و صداقت و معنويات است كه مورد غفلت قرار گرفته است.

دوام علاقه و دوستى ميان اشخاص، به معرفت و صداقت و دورى از منافع فردى و گذشت و رها نمودن كبر و غرور باز مى گردد؛ كه مطمئن ترين راه دست يابى به اين فضايل اخلاقى، تمسّك به معنويت و معرفت است.

«عشق؛ علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه مى كند، وجودش را توسعه داده و كانون هستى اش را عوض مى كند و به همين جهت، عشق و محبت، يك عامل بزرگ اخلاقى و تربيتى است؛ مشروط بر اين كه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده قرار گردد.»[١٨]

نكته ى ديگرى كه در تداوم عشق نقش مؤثّرى دارد، شناخت دقيق افراد از روحيات و علايق يك ديگر است كه در بخش هاى آينده بدان خواهيم پرداخت.

مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمينى» پيش درآمد «عشق الهى» است؟[١٩] پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگيرى شده، از آن منع مى شود؟!

دكتر سروش در لزوم ترويج عشق زمينى مى گويند :

«اين جا در عشق زمينى، سكوى پرش هست.»[٢٠]

اين كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پيش درآمد «عشق حقيقى» است، به اين معنا نيست كه اين عشق هاى نامشروع ميان دختر و پسرِ نامحرم و بيگانه مقدمه ى عشق حقيقى است.

عشق حقيقى، رسيدن به كمال و وصول به معشوق حقيقى و ازلى است. و بديهى است با غوطهور شدن در هوى و هوس و شهوت حيوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقيقى دست يافت.

آنچه مقدّمه و پل عشق حقيقى به حساب مى آيد، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حيوانى.»

در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقيقى و مجازى تقسيم كرده اند و عشق مجازى را به «عفيف و حيوانى»؛ عشق عفيف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بيش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد. رقّتى ايجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنيايى بيزار مى گرداند.

عشق حيوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جويى بوده، بيش ترين عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمايل و حسن و زيبايى معشوق است و جذّابيت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. اين عشق ناشى از استيلاى نفس امّاره بوده، بيش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است.[٢١]

عشقى كه گويند پل عشق حقيقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود)؛ زيرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پيمودن راهى كه مورد قبول او نيست، به اين مقام دست يابد.

پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پيش درآمد عشق حقيقى است كه با وصال تغيير مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقايص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نمايد و به فرموده ى «خواجه نصير» :

در عشق عفيف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنيايى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضايت اوست. اگر چنين عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقيقى برايش آسان تر از ديگران است؛ زيرا نيازى به اعراض و دل كندن از ساير تعلّقات ندارد[٢٢].

در توضيح فرق ميان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بيان استاد «شهيد مطهرى» مدد مى جوييم :

عشق، اوج علاقه و احساس است، و اين احساس ها دو نوعند كه يكى آثار نيك و سازنده دارد و ديگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصاً از شهوت جنسى است و افزايش و كاهش آن، بستگى زيادى به فعّاليت فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از يك طرف و اشباع و افراز از طرف ديگر، كاهش مى يابد و منتفى مى گردد.

جوانى كه از ديدن رويى زيبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظريف به خود مى پيچد، بايد بداند چيزى جز جريان مادّى و حيوانى در كار نيست. اين گونه عشق ها به سرعت مى آيد و به سرعت مى رود؛ قابل اعتماد و توصيه نيست؛ خطرناك است؛ فضيلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد؛ يعنى خود اين نيرو انسان را به سوى هيچ فضيلتى سوق نمى دهد؛ اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نيروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسليم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد.[٢٣] انسان آن گاه كه تحت تأثير شهوات خويش است، از خود بيرون نرفته است. شخص يا شىء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى انديشد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بديهى است كه چنين حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذيب نمايد.

از اين جاست كه امام صادق(عليهم‌السلام) مى فرمايد :

دل هايى كه از ياد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمينى و باطل مى شوند.[٢٤]

اما نوع ديگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقيقت و ماهيت، با شهوت مغاير است، كه آن را عاطفه و رحمت مى ناميم و انسان تحت تأثيرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مى كند و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند؛ اين گونه عواطف، صفا و صميميت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد[٢٥]

اين نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نيكى بر آن مترتّب است؛ چون : تلاشِ خستگى ناپذير در راه هدف، تلطيف عواطف، تكميل نفس و پرورش روح، تمركز نيروها و از بين بردن حصار خود پرستى.[٢٦]

اين نوع عشق، پايدار است و با وصال، تيزتر و تندتر مى شود؛ بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آيد.[٢٧]

«موريس مترلينگ» نيز در تأييد ناپايدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقيقى مى گويد :

شما با ديدن يك روى دل آرام، فريفته ى صاحب آن صورت مى شويد. گر چه اين عشق ممكن است به عشق حقيقى مبدّل شود، اما غالباً اين عشق با وصل معشوق پايان مى يابد؛ چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقيقتى در لفاف اين مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است؛ زيرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد؛ اما حقيقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقيقت و براى رسيدن به آن يافت شد، تا ابد ادامه پيدا مى كند؛ هر قدر دايره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصيب شما مى شود بزرگ تراست.[٢٨]

نكته اى كه در پايان بايد تذكر داد اين است كه عرفا كه مى گويند : عشق مجازى تبديل به عشق حقيقى، يعنى عشق به ذات احدّيت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمينه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق، با همه ى فوايدى كه در شرايط خاص احياناً به وجود مى آورد، قابل توصيه نيست و از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نيروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصيبت، قابل توصيه نبوده، نمى توان به اين بهانه براى ديگران مصيبت ايجاد نمود.

«راسل» در اين جا سخن با ارزشى دارد و مى گويد :

رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهايى است. كسى كه خود را كاملا سَعادتمند مى بيند، جهدى براى سعادت بيش تر نمى كند؛ اما گمان نمى كنم اين امر بتواند بهانه اى باشد كه ديگران را رنج بدهيم تا به راه مفيدى قدم نهند.[٢٩]

حال بايد ديد در ميان اين همه مدّعيان عشق و دوستى، آيا عشقى عفيف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پيدا مى شود يا اوّلين چيزى كه در عشقِ رايج يافت مى شود، حيرت و شيفتگى از خط و خال است و بس. چه بسيار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثير جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شيفته و واله طرف مقابل خود شدند؛ اما همين كه در طول زندگى با خصوصيات اخلاقىِ هم، آشناتر گرديدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از ميان رفته و اساس زندگى از هم پاشيده شده و يا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل يك ديگر شده است.


3

4

5

6

7

8

9