135 نور فاطمه در قرآن

135 نور فاطمه در قرآن0%

135 نور فاطمه در قرآن نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی
صفحات: 11

135 نور فاطمه در قرآن

نویسنده: علی اکبر صاحبی فرد
گروه:

صفحات: 11
مشاهدات: 3513
دانلود: 255

توضیحات:

135 نور فاطمه در قرآن
  • مقدمه

  • فصل اول : سوره هايى كه مى تواند درباره ى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) باشد

  • 11 - 1 - آيات سوره ضحى

  • 19 - 12 - آيات سوره انشراح

  • نزول آيه «و لسوف يعطيك » براى حضرت زهرا (عليها السلام):

  • سوره ى ضحى و حضرت زهرا (عليها السلام):

  • علل قطع وحى :

  • جايگاه نزول سوره هاى ضحى ، انشراح و كوثر:

  • چه چيزى جز وجود حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) مى تواند سبب رضايترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شود؟

  • 41 - 20 - آيات سوره انسان

  • داستان اطعام و نزول آيات :

  • نكات مهم در ذيل آيات سوره ى هل اتى :

  • 47 - 42 - آيات سوره قدر

  • سوره ى قدر و حضرت فاطمه (عليها السلام):

  • مناسبت نزول شب قدر:

  • نتيجه

  • 51 - 48 - آيات سوره كوثر

  • نكاتى چند در ذيل سوره ى كوثر:

  • فصل دوم : آيات الفضايل درباره ى حضرت ام الفضائل (عليها السلام)

  • مقدمات تولد حضرت فاطمه (عليها السلام) 51 - آيه لعلك ترضى

  • نكاتى چند در اطراف آيه :

  • مقدمات ميلاد حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام):

  • فاطمه (عليها السلام) در مباهله كنندگان : 52 - آيه مباهله

  • چند نكته در آيه ى مباهله :

  • نظر اهل تسنن درباره ى اهل مباهله :

  • مقام حضرت فاطمه (عليها السلام) در آيه از ديدگاه علماى اهل تسنن :

  • فاطمه (عليها السلام) در آيه ى تطهير: 53 - آيه تطهير

  • اهل البيت چه كسانى هستند؟

  • خانه ى فاطمه (عليها السلام) و سلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):

  • دو نكته :

  • سلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام): 54 - آيه دعوت به نماز

  • خداوند براى فاطمه (عليها السلام) حق قرار داده است : 56 - 55 - آيات آت ذاالقربى حقه

  • چند نكته در ارتباط با آيه :

  • ذى القربى چه كسانى هستند؟

  • پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه حق فاطمه (عليها السلام) را داد؟

  • چرا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فدك را به حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيد و ديگران آن را غصب كردند؟

  • فدك مظهر حكومت :

  • خدا به مردم فرمان به دادن حق فاطمه (عليها السلام) مى دهد: 57 - آيه ايتاء ذى القربى

  • چند نكته در آيه :

  • چند روايت مناسب با نكات فوق :

  • فاطمه (عليها السلام) در خمس سهم دارد: 58 - آيه خمس

  • اشاره به نكاتى چند:

  • فاطمه (عليها السلام) در فى سهم دارد: 59 - آيه فى ء

  • چند نكته پيرامون آيه ى فى ء به جز نكات مشترك با آيه ى خمس :

  • «فى ء» كرامت الهى است :

  • محبت فاطمه (عليها السلام) اجر رسالت است : 60 - آيه ذى القربى

  • تساوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و فاطمه (عليها السلام) در چند امر:

  • سود محبت فاطمه (عليها السلام) براى خود انسان است : 61 - آيه اجر رسالت

  • نكاتى چند در ذيل آيه :

  • انسان بدون محبت فاطمه (عليها السلام) به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان ندارد:

  • سود محبت فاطمه (عليها السلام) در روايات :

  • گذشت حضرت زهرا (عليها السلام): 62 - آيه ايثار

  • اما اصل داستان :

  • فاطمه (عليها السلام) يكى از دو درياست : 65 - 63 - آيات دو دريا

  • آدم با نام فاطمه (عليها السلام) توبه مى كند: 66 - آيه كلمات آدم (عليه السلام)

  • فاطمه (عليها السلام) در كلمات :

  • فاطمه (عليها السلام) در شجره : 70 - 67 - آيات شجره ممنوعه

  • نكاتى چند از آيات فوق :

  • شجره ى ممنوعه چه درختى بود؟

  • مراتب بهشت و مرتبه ى آدم و حواء (عليهما السلام) و تجاوز از حدشان :

  • روايتى از امام رضا (عليه السلام):

  • فاطمه در كلمات : 71 - آيه كلمات ابراهيم (عليه السلام)

  • چند نكته پيرامون آيه :

  • تفسير امام صادق (عليه السلام) از كلمات :

  • روزى فاطمه (عليها السلام): 72 - آيه هو من عندالله

  • فاطمه (عليها السلام) و شب زنده دارى : 74 - 73 - آيات استغفار در سحر

  • خلقت نور فاطمه (عليها السلام): 75 - آيه خلقت انسان از آب

  • مرحوم مظفر در دلائل الصدق مى نويسد:

  • فاطمه (عليها السلام) روشنايى چشم : 76 - آيه روشنى چشمان

  • نكته : تفسير به ترترين مصداق

  • خداى مولاى فاطمه (عليها السلام): 77 - آيه مولى

  • چند نكته :

  • ولايت خدا براى فاطمه (عليها السلام) و بستگانش :

  • ايذاى على و فاطمه (عليها السلام) ايذاى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است : 79 - 78 - آيات ايذا

  • نكاتى قابل توجه :

  • روايات چه مى گويند؟

  • چه كسانى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را رنجاندند؟

  • فاطمه (عليها السلام) در درجه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): 87 - 80 - آيات الحاق ذريه

  • چند نكته :

  • فاطمه (عليها السلام) ستاره ى درخشان : 88 - آيه نور

  • فاطمه (عليها السلام) در آيه ى نور:

  • تفسيرى ديگرى از آيه نور:

  • چگونه تفسيرهاى متفاوت از يك آيه مى شود؟

  • خانه فاطمه (عليها السلام): 89 - آيه بيوت

  • چند نكته از نكات متعدد آيه :

  • خانه على و فاطمه (عليهما السلام):

  • قتاده در محضر امام صادق (عليه السلام):

  • فاطمه (عليها السلام) از ياد خدا باز نمى ماند: 90 - آيه رجال و شخصيت ها

  • همه ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را رها كردند به جز فاطمه (عليها السلام) و اندى :

  • دفع عذاب از بركت حضور فاطمه (عليها السلام):

  • فاطمه (عليها السلام) با ديگران فرق دارد: 91 - آيه خواندن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

  • چند نكته :

  • فاطمه (عليها السلام) دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را شاد مى كند:

  • فاطمه (عليها السلام) شاخه ى شجره ى طيبه : 93 - 92 - آيات شجره طيبه

  • نكاتى درباره ى شجره ى طيبه :

  • واقعيت شجرى طيبه :

  • فاطمه (عليها السلام) محبوب ترين : 94 - آيه تخت

  • فاطمه (عليها السلام) از مقربان است : 95 - آيه مقربان

  • بهشت فاطمه (عليها السلام): 98 - 99 - آيات متقين

  • عبور فاطمه (عليها السلام) در محشر: 99 - آيه حفظ آبرو

  • چند نكته :

  • آبروى فاطمه (عليها السلام) در محشر:

  • پاداش فاطمه (عليها السلام) به خاطر صبرش : 100 - آيه درستكاران

  • چند نكته :

  • چهره ى خندان و درخشان فاطمه (عليها السلام) در قيامت : 102 - 103 - آيات چهره هاى روشن

  • فاطمه (عليها السلام) در شب معراج : 103 - آيه معراج

  • فاطمه (عليها السلام) زهره است : 104 - آيه ستارگان

  • فاطمه (عليها السلام) وسيله ى قرب الهى : 105 - آيه وسيله 1

  • تذكر:

  • اما روايت :

  • فاطمه (عليها السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): 106 - آيه وسيله 2

  • نكته :

  • ديگرن با فاطمه (عليها السلام) برابر نيستند: 107 - آيه عدم استواء

  • حرمت حضرت فاطمه (عليها السلام) نزد خداوند: 108 - آيه وارثان كتاب

  • امام (عليه السلام) چگونه تفسير مى كند؟

  • جلوه ى فاطمه (عليها السلام): 109 - آيه چادر

  • چند نكته درباره ى آيات حجاب :

  • جلباب چادر است :

  • چگونه فاطمه (عليها السلام) پاره تن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شد؟ نزديك ترين لحظه زن به خدا:

  • حضور اهل بيت (عليهم السلام) و حضرت زهرا (عليها السلام) لب مرگ : 110 - آيه ارجعى

  • على و فاطمه (عليها السلام) در كنار محتضر: 111 - آيه بلغت الحلقوم

  • داستانى شنيدنى از مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتى :

  • مناجات فاطمه (عليها السلام) در هجرت : 112 - آيه اولواالباب

  • على (عليه السلام) از فاطمه (عليها السلام):

  • فاطمه (عليها السلام) از صالحان است : 113 - آيه رفيقان خوب

  • چند نكته :

  • تفسير رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از آيه :

  • راه فاطمه (عليها السلام) بهترين راه : 114 - آيه دريافت كنندگان نعمت

  • نكته :

  • پيروى از فاطمه (عليها السلام) قبول هدايت است : 115 - آيه فقد اهتدوا

  • چند نكته :

  • تفسير امام (عليه السلام) از آيه :

  • خداوند به فاطمه (عليها السلام) سوگند مى خورد: 116 - آيه شفع

  • نكاتى چند درباره ى قسم :

  • روايتى ديگر:

  • فصل سوم : آياتى كه در شاءن اهل بيت (عليهم السلام) است و حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) از برترين مصاديق آنهاست .

  • فاطمه زهرا (عليها السلام) انتخاب شده است : 118 - 117 - آيات اصطفاء

  • آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آل ابراهيم (عليهم السلام) هستند:

  • فاطمه (عليها السلام) محدثه است : 120 - 119 - آيات سخن ملائكه

  • چند نكته :

  • برترى حضرت فاطمه (عليها السلام) برتمام زنان

  • مصحف فاطمه (عليها السلام)، (نكته ى قابل توجه):

  • رسول خدا به امر خدا به فاطمه (عليها السلام) سلام مى كند: 121 - آيه اسلام

  • خداوند خود به فاطمه (عليها السلام) سلام مى فرستد: 122 - آيه سلام برآل ياسين

  • نكته اى لطيف :

  • يك پرسش و پاسخ :

  • در جواب مى گوييم ؛

  • حضرت رضا (عليه السلام) در اين باره چه مى فرمايد؟

  • چرا خداوند پيامبرش را ياسين ناميد؟

  • درود و سلام بر فاطمه (عليها السلام): 123 - آيه صلوات

  • نكته :

  • محبت فاطمه (عليها السلام) دعاى مستجاب ابراهيم خليل (عليه السلام) است : 124 - آيه ذريتى

  • چند نكته ى قابل توجه از آيه :

  • رعايت حرمت فاطمه و ذريه اش (عليهم السلام) شرط قبولى اعمال :

  • سوال از محبت فاطمه (عليها السلام) در قيامت : 126 - 125 - آيات سوال

  • چند نكته :

  • بزرگان و تفسير آيه :

  • حساب و كتاب شيعه با فاطمه (عليها السلام) است : 128 - 127 - آيات بازگشت و حساب

  • نكته ى ضرورى :

  • محبت فاطمه (عليها السلام) نشان ايمان : 129 - آيه محبت

  • چند نكته :

  • دو روايت :

  • نكته :

  • نجات از عقبه ى قيامت از بركت حضرت فاطمه (عليها السلام): 130 - آيه عقبه

  • بهتر از دنيا و آنچه در اوست :

  • نكته :

  • فاطمه (عليها السلام) اهل ذكر است : 131 - آيه اهل ذكر

  • چند نكته پيرامون آيه :

  • در محضر روايات :

  • فاطمه (عليها السلام) ذكر است و اعراض از او كورى را به دنبال دارد: 132 - آيه ذكر

  • پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر است :

  • پرسش :

  • پاسخ :

  • امام (عليه السلام) چگونه تفسير مى كند؟

  • ثمره ى ولايت خاندان حضرت فاطمه (عليها السلام): 133 - آيه من اهتدى

  • مهتدين و پذيرفتگان هدايت كيانند؟

  • در روايات چه معنايى آمده است ؟

  • محبت فاطمه (عليها السلام) و خاندان حسنه است : 135 - 134 - آيات حسنه

  • دو روايت از كتاب اهل سنت

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3513 / دانلود: 255
اندازه اندازه اندازه
135 نور فاطمه در قرآن

135 نور فاطمه در قرآن

نویسنده:
فارسی
135 نور فاطمه در قرآن


١٣٥ نور فاطمه در قرآن

علي اکبر صاحبي فرد


مقدمه بسم الله الرحمن الرحيم
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): انما فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما اذاها (١)
الحمد لله الذى هدانا لهذا وما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله وصلى الله على جميع الانبياء والمرسلين سيما على افضهم وخاتمهم وعلى اوصيائه وآله سيما على بنته وبضعته التى هى منه كما قال (صلى الله عليه و آله و سلم).
بعد از طبع و نشر كتاب مبارك «١١٠ على (عليه السلام) در قرآن» و تشرف به مدينه منوره در فاطميه اول ، در آستانه فاطمه دوم در تابستان ١٣٨٣ در فكر كار تحقيقى جديدى بودم كه يك باره الهامى الهى ذهنم را به خود مشغول كرد و راه پربركت و نورانى بررسى و جمع آورى آيات مربوط به حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام اله عليها به رويم باز شده . ارائه ى راه و مطالب و انتخابش را به خود حضرات معصومين (عليهم السلام) واگذار كرده و آنان كريمانه در ظرف دل و سپس بر قلم ، آنچه را از معارف نورانى قرآنى كه اراده فرمودند، جلوه نمودند وگرنه ما كجا و سخن گفتن از كوثر رسول صلى الله عليهما و آلهما، آن عصمة الله الكبرى كه ما از شناختن آن بضعه ى رسول و حوراءالانسيه عاجزيم ، چه رسد كه بخواهيم او را معرفى كنيم و اين خداى عزوجل است كه با زبان وحى و با تفسير رسول و اهل بيت (عليهم السلام) او را معرفى مى كند.
در اين مجموعه سعى شده تا از منظر قرآن ، نظاره گر جلوهاى بزرگ محور امامت و ولايت باشيم و به امواج زيباى درياى بى كران «مرج البحرين يلتقيان» بنشينم . اميد آن كه مورد پذيرش فرزند دلبندش حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا و ارواح من سواه بفداه قرار گيرد و قدمى در گسترش ‍ فرهنگ قرآنى و زهرايى و به تعبير امام راحل عزيز، اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله باشد. و ان شاء الله ذخيره براى «يوم لا ينفع مال ولابنون» (٢)
باشد و مصداق كسانى نباشيم كه در قيامت مى گويند (يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا) (٣)
به يقين خوانندگان گرامى به لطف حضرت حق با نكات بديع و زيبايى از قرآن كريم درباره ى اين شخصيت بى بديل خلقت آشنا خواهند شد. ان شاء الله
گرچه در اين مجموعه در صدد جمع آورى و تحقيق درباره ى آنچه درباره ى حضرت زهرا سلام الله عليها در منابع قرآنى شيعه و سنى آمده است ، مى باشم وى روشن است كه تمام آنچه درباره ى بى بى دو عالم آمده مجموعه اى بس عظيم خواهد بود و اين حقير قصد ارائه ى يك مجموعه ى موجز را دارم و لذا در هر بخشى به نمونه هايى اشاره كرده تا قابل استفاده براى همگان و راهى فراروى پژوهشگران براى تحقيق و بررسى بيشتر باشد.
اين كتاب داراى يك مقدمه و سه فصل است . در فصل اول سوره هايى را كه مى توان درباره ى حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام) دانست مورد بررسى قرر گرفته و در فصل دوم ، آياتى مورد توجه قرار مى گيرد كه به روشنى بر فضيلت آن حضرت دلالت دارد يا در رواياتى كه در ذيل آن آيات رسيده نام مبارك آن گواهى تابناك مورد تصريح واقع شده و در فصل سوم ، آياتى بررسى مى شود كه آن حضرت (عليها السلام) از برترين مصاديق آنهاست .
در ضمن همراه با ذكر آيات ، گاهى نكات كه از آيات به ذهن مى رسيده و در اثبات مطلب كمك كرده آمده است . همچنين از رواياتى كه جنبه تفسيرى براى آيات داشته و نقشى در فهم بيشتر آنان داشته استفاده شده است .
روشن است كه اين نوشتار خالى از نقس نيست . بى ترديد نقطه نظرات اصلاحى علماء و فضلاء و قرآن پژوهان و ارادتمندان به ساحت اهل بيت (عليهم السلام) در كم شدن معايب موثر خواهد بود و موجب مزيد امتنان است .
الحمدلله اولا و آخرا
جمادى الثانى ١٤٢٥
مرداد ماه ١٣٨٣
على اكبر صاحبى فرد

فصل اول : سوره هايى كه مى تواند درباره ى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) باشد
١١- ١ - آيات سوره ضحى بسم الله الرحمن الرحيم
والضحىَ واليل اذا سجىَ ما ودعك ربك وما قلىَ وللاءخرة خير لك من الاءولىَ و لسوف يعطيك ربك فترضىَ اءلم يجدك يتيما فئاوىَ ووجدك ظالا فهدىَ ووجدك عائلا فاءغنىَ فاءما اليتيم فلا تقهرَ واما اسائل فلا تنهرَ واما بنعمة ربك فحدثَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
سوگند به چاشتگاه (روز) # و به شب گاهى كه تيرگى افكند # فرو نگذاشت تو را پروردگارت و نه خشمگين شد # و همانا انجام بهتر است تو را از آغاز # و هر آينه به زودى مى دهد تو را پروردگارت تا خشنود شوى # آيا نيافت تو را يتيمى پس جاى داد # و يافت تو را راه گم كرده اى پس ‍ رهبرى كرد # و يافت گرانبارى (عيالمند) پس بى نياز كرد # اما يتيم را پس ‍ خشم نياور # و اما بينوا پس نران (نهيب نزن) # و اما به نعمت پروردگار خويش پس زبان گشاى .

١٩- ١٢ - آيات سوره انشراح بسم الله الرحمن الرحيم
اءلم نشرح لك صدركَ ووضعنا عنك وزركَ الذى اءنقض ظهركَ ورفعنا لك ذكركَ فان مع العسر يسراَ ان مع العسر يسراَ فاذا فرغت فانصبَ والى ربك فارغبَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا فراخ نگردانيديم برايت سينه ات را # و نهاديم از تو يارت را # آن را كه بشكست پشت تو را # و بلند ساختيم برايت نامت (سخنت) را # پس ‍ همانا با سختى گشايشى است # همانا با سختى گشايشى است # پس ‍ هرگاه كه فراغت يافتى به عبادت بكوش # و به سوى پروردگار خويش ‍ بگراى .

نزول آيه «و لسوف يعطيك» براى حضرت زهرا (عليها السلام): در تفسير الدرالمنثور جلال الدين سيوطى از جابربن عبدالله روايت مى كند و همچنين در تفسير كشف الاسرار آمده است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه (عليها السلام) وارد شد در حالى كه بر سر آن حضرت چادرى از پشم شتر بود و (او) با دست خويش (گندم يا جو) آسياب مى كرد و فرزندش را شير مى داد. چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) او را به اين حال ديد گريست و فرمود: دخترم عجله كن (به تحمل) تلخى هاى دنيا به شيرينى آخرت . پس خداوند اين آيه را نازل كرد «ولسوف يعطيك ربك فترضى» به زودى خداوند به تو عطا كند تا تو را خشنود سازد. (٤)
علامه طباطبايى (رحمة الله عليه) بعد از نقل روايت فوق مى نويسد:
«احتمال دارد كه آيات سوره ابتدا نازل شده است و بعدا اين آيه تنها نازل شده باشد و به آن آيات ملحق شده باشد و احتمال دارد كه اين آيه دو مرتبه به صورت يك آيه تنها نازل شده باشد.» (٥)

سوره ى ضحى و حضرت زهرا (عليها السلام): به نظر مى رسد اگر مجموعه ى سوره نيز يك بار نازل شده باشد اشاره به فضيلتى بس عظيم درباره ى حضرت زهرا (عليها السلام) داشته باشد و مجموعه ى آيات قبل و بعد و حتى آيات سوره ى انشراح كه بعد از سوره ى ضحى است ، مى تواند در اين راستا باشد؛ زيرا آنچه از خود آيات سوره و از تفسير و تاريخ به دست مى آيد اين است كه مدتى وحى قطع شده بود و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در انتظار نزول فرشته الهى بود و اين موضوع دستاويزى براى مشركين براى طعن به آن حضرت شد و چه بسا در ميان مسلمانان نيز كسانى بودند كه سخنان مشركين را تكرار مى كردند.

علل قطع وحى : مفسرين علت هاى مختلفى را براى تاءخير وحى و نزول سوره ى ضحى ذكر كرده اند. شايد جامع ترين سخن ، كلام مرحوم امين الاسلام طبرسى (رحمه الله) باشد كه مى گويد:
«ابن عباس گفت : رسال وحى از آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) پانزده روز قطع شد مشركان گفتند كه خداى محمد او را رها و طرد كرده است . اگر (او پيامبر خدا بود و) امرش از خداى متعال بود پشت سر هم بر او وحى نازل مى شد. آنگاه اين سوره نازل شد.
و گفته شد كه مدت زمان حبس وحى ١٢ روز بود و مقاتل آمده كه مدت زمان حبس وحى ٤٠ روز بود و مسلمانان گفتند: اى رسول خدا! چرا وحى بر شما نازل نمى شود؟ حضرت فرمود: چگونه وحى نازل شود در حالى كه دست هايتان را نظيف نمى كنيد و ناخن هاى خود را نمى گيريد؟!...
و گفته شده است كه چون يهود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى ذى القرنين و اصحاب كهف و روح پرسش كردند فرمود: به شما فردا خبر مى دهم (و پاسخ سوال هاى شما را فردا مى دهم) ولى ان شاءالله نفرمود. سپس وحى براى مدتى قطع شد آن گاه دشمنان فرصت را براى سرزنش (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم » غنيمت شمردند و گفته شده كه حضرت سنگى در دست داشت آن را پرتاب كرد و از آنچه به او مى رسد شكوه كرد. پس دو يا سه شب وحى بر او نشد. پس ام جميل زن ابى لهب گفت : اى محمد شيطانت تو را ترك كرده و دو يا سه شب است كه تو را به خود نزديك نمى كند پس سوره نازل شد. (٦)
نكته :
آنچه از مجموعه ى مطالب شاءن نزول سوره استفاده مى شود اين است كه قطع وحى به هر علتى باشد، بسيار بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سنگين بود و دل حضرت به خاطر نيامدن جبرييل (عليه السلام) و تزلزل مسلمانان و سرزنش دشمنان ، گرفته بود و خداوند براى تسلاى دل آن حضرت ضمن طرد سخنان بى جاى مشركان و دشمنان ، به آن حضرت وعده مى دهد كه به زودى به او چيزى را عطا خواهد فرمود كه نه تنها ناراحتى ها و نگرانى هايش مرتفع خواهد شد، بلكه رضايت آن حضرت را جذب خواهد كرد و براى آرام بخشى بيشتر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نعمت هايى را كه به او از دوران طفوليت تا دوران بعثت مرحمت فرموده ، در بقيه ى سوره و در سوره ى انشراح بر مى شمارد و در شمارش ‍ نعمت ها و وعده به اعطاى چيزى كه موجب رضايت اوست ، پنج دستور نيز به او مى دهد.
عطيه ى خداوند به رسولش كه موجب رضايت اوست چيست ؟
در قرآن جمعا ١٣ مورد كلمه ى عطا با مشتقات آن به كار رفته است كه ٨ مورد آن درباره ى عطاى الهى است و از اين ٨ مورد ٣ مورد آن به صورت فعل آمده است يكى فعل مضارع كه در سوره ضحى است و دو فعل ماضى . يكى در سوره ى طه (٧) و ديگرى در سوره ى كوثر. (٨)
به نظر مى رسد فرق بين هبه و عطا زياد است . ابن منظور در لسان العرب مى نويسد: «العطاء للرجل السمع» (٩) ، «عطا بخششى است براى مردم كريم و دست و دلباز» .
مى توان گفت : عطا، بخششى است از فرد كريم و تا آن جايى كه طرف مقابل قابليت گرفتن دارد فرد كريم به او عطا مى كند. شاهد اين مطلب آيه ى ٥٠ سوره ى طه مى باشد كه از قول حضرت موسى (عليه السلام) نقل مى كند كه گفت :قال ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ، «پروردگار ما آنى است كه به هر چيزى خلقت شايسته خويش را عطا فرمود آن گاه آن را هدايت كرد.»
عطيه رضايت بخش ، فاطمه ى زهرا (عليها السلام) است :
گرچه در آيه از عطاى رضايت بخش نامى برده نشده است ولى مضامين و شاءن نزول آيات و اضافه ى كلمه ى «ربك» دلالت دارد كه انتظار و چشمداشت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين بود كه سختى ها نتيجه دهد و رسالت او تا پايان خلقت انسان ها در قرون متمادى ادامه داشته باشد و در صحنه ى قيامت آن حضرت سرافراز باشد و نتيجه ى زحمات خويش ‍ را مشاهده كند و چيزى كه مى تواند جامع همه اين امور باشد، خير كثيرى است كه دين آن حضرت را در دنيا ابلاغ و حفظ كند و شفاعت كبرى در دست او باشد و در كنارش بالاترين بهره ى عواطف انسانى را از او ببرد. در روايات اين عطاى رضايت بخش به شفاعت تفسير شده است كه همان طور كه اين مطلب در مجمع و ساير تفاسير نظير برهان ، صافى ، الدرالمنثور، الميزان ، البيضاوى ، عدة الابرار و... در ذيل آيه آمده است .
ولى به نظر مى رسد اين اشاره به بخشى از آن عطاى بزرگ الهى است و چيزى كه قرة عين الرسول است و چشم او را روشن مى كند و دين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آن وسيله و از طريق او ابلاغ و حفظ مى شود و در روز قيامت ، امت آن حضرت از بركت شفاعت او به بهشت مى رسند، پاره ى تن او، روشن بخش چشم او، ميوه دلش حضرت ام ابيها صديقه كبرى ، شفيعه روز محشر، همسر ولايت و مادر امامت فاطمه زهراسلام الله عليها و على ابيها و امها و بعلها و بنيهاست .
در حقيقت خداوند به وعده اى كه حبيبش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) داد، عمل كرد. نه اين كه در آخرت به آن عمل خواهد كرد و امت با شفاعت او نجات خواهند يافت ؛ بلكه خداوند با دادن كوثر فاطمى سلام الله عليها به اين وعده عمل كرد و به آن حضرت نيز خبر داد كه ما به وعده ى خود عمل كرديم و كوثر را به تو داديم تو هم به شكرانه اش نماز شكر بگذار و شتر قربانى كن كه بدگوى تو «ابتر» است . عالم سنى شيخ ‌اسماعيل حقى بروسوى (آلوسى) در تفسير روح المعانى درباره آيه ى شريفه ى «ورفعنا لك ذكرك» مى گويند: «آن بدان جهت است كه خداوند نسلى به او داده است كه با گذشت زمان همچنان باقى هستند. بنگر چه قدر از اهل بيت كشته شدند باز جهان از آنان پر است . (١٠)
گذشته از اين كه سود شفاعت در صحنه محشر عمدتا متوجه امت است نه آن حضرت و در حقيقت اين امت هستند كه با چنين امتيازى راضى مى شوند.
دليل هاى ديگر:
بررسى نزول آيات سوره ى ضحى و سوره ى كوثر و زمان تولد حضرت صديقه ى كبرى - (سلام الله عليها) - و برخوردهاى پر معناى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) با نور چشمش و ميوه ى دلش ، خود نشان بر حقانيت اين سخن است . طبق ترتيب نزول سور، سوره ى ضحى قبل از سوره ى كوثر نازل شده است و خداوند در سوره ى ضحى مى فرمايد:ولسوف يعطيك ربك فترضىحتما به زودى پروردگارت به تو عطايى مى كند كه تو راضى شوى و در سوره ى كوثر كه بعد از نزول چند سوره ى ديگر بر حضرت نازل مى شود مى فرمايد:بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثرقابل توجه است كه در هر دو آيه ، سخن از عطاى الهى است يك جا مى گويد: بخششى به تو مى كنيم كه رضايت بخش ‍ تو باشد و در جاى ديگر مى فرمايد: ما به تو كوثر داديم پس نماز شكر بگذار و شتر قربانى كن ؛ زيرا عطا بزرگ است و يك الحمدلله گفتن يا سجده شكر به جا آوردن و انفاق اجمالى و حتى كشتن گوسفند كافى نيست .
در پايان به علت آن اشاره مى كند و مى فرمايد «ان شانئك هوالابتر» ؛ زيرا تو با اين كوثر در دنيا و آخرت مستدام هستى .

جايگاه نزول سوره هاى ضحى ، انشراح و كوثر: مرحوم امين الاسلام طبرسى در كتاب تفسيرش با سند خويش از ابن عباس ‍ نقل مى كند كه گفت :
«اولين چيزى كه در مكه نازل شد «اقرء باسم ربك» بود، پس ‍ سوره ى «ن والقلم» ، بعد «المزمل» ، بعد از آن ا «لمدثر» ، سپس «تبت» ، بعد «اذا الشمس كورت» ، آن گاه «سبح اسم ربك الاعلى» ، بعد از آن «والليل اذا يغشى» ، سپس «والفجر» بعد «والضحى» ، بعد «الم نشرح» ، سپس «والعصر» ، بعد از آن «والعاديات» آن گاه «انا اعطيناك الكوثر» ، سپس «الهيكم التكاثر» و... بود... .»
همچنين وى از سعيدبن مسيب از على بن ابى طالب (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود: «از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از ثواب قرآن پرسيدم پس آن حضرت مرا به ترتيب نزول سوره هايى كه از آسمان نازل شده بود خبر داد پس اولين سوره نازل شده به مكه فاتحه الكتاب است پس ‍ اقرء باسم ربك ، سپس ن .... آن گاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «همه سوره هاى قرآن ١١٤ سوره و مجموع آيات آن ٦٢٣٦ آيه و همه حروف قرآن ٣٢١٢٥٠ حرف است . در آموزش قرآن به جز سعادتمندان گرايشى ندارد و به جز اولياى خداى رحمن ديگرى تعهد قرائت آن را ندارند.» (١١)
همچنين دكتر محمد حسين على الصغير از قول زركشى ترتيب نزول سوره ها را اين گونه نقل مى كند:
«اولين چيزى كه از قرآن در مكه نازل شد: «اقرء باسم ربك» ، بعد «ن والقلم» ، سپس «يا ايها المزمل» ، «يا ايها المدثر» ، «تبت يدا ابى لهب» ، «اذا الشمس كورت» ، «سبح اسم ربك الاعلى» ، «واليل اذا يغشى» ، «والفجر» ، «والضحى» ، «الم نشرح» ، «والعصر» ، «والعاديات» ، «انا اعطيناك الكوثر» ، سپس «الهاكم التكاثر» ... . (١٢)
در قرآن هاى چاپ مصر و بيروت نيز كه در اوايل سوره ها ترتيب نزول دارد ترتيب نزول را به گونه ذيل ذكر مى كنند: علق ، قلم ، مزمل ، مدثر، فاتحه مسد، تكوير، اعلى ، ليل ، فجر، ضحى ، شرح ، عصر، عاديات ، كوثر، تكاثر.
آنچه از مجموع بررسى ها به طور قطع به دست مى آيد اين كه سوره ى كوثر بعد از ضحى نازل شده است و مى تواند وعده خداوند به رسولش به وسيله سوره ى كوثر تحقق يافته باشد.
يك اشكال :
ممكن است گفته شود: در ادبيات عرب آمده كه حرف «سين» چون بر سر فعل مضارع در آيد به معناى آينده ى نزديك خواهد بود و «سوف» براى آينده دور و چون در سوره ى ضحى سوف به كار رفته معلوم مى شود اين عطاى الهى به رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) مربوط به قيامت است ؛ زيرا قيامت آينده ى دور است . پس به مناسبت كلمه ى سوف ، آن عطايى كه خداوند به رسولش عطا مى كند در روز قيامت است و همان طور كه در روايات آمده شفاعت امت در صحنه ى محشر همان عطاى الهى به رسولش است كه موجب خشنودى اوست .
پاسخ
گرچه مطلبى كه در بالا ذكر شد مطلب صحيحى است ولى نبايد فراموش ‍ كرد كه قرآن تابع ادبيات عرب نيست و بايد مطالب دقيق و صحيح را از قرآن فراگرفت و ادبيات عرب و ساير نقطه نظرات را بر قرآن عرضه داشت ، آن گونه كه در روايات هم آمده است كه سخنان منسوب به اهل بيت (عليهم السلام) را به قرآن عرضه كنيم .
به طور حتم در قرآن موادى يافت مى شود كه «سوف» به كار رفته و مراد از آن آينده ى نزديك است شاهد اين سخن داستان يوسف (عليه السلام) در قرآن است . برادران يوسف چون به نزد يوسف رسيدند و يوسف را شناختند و شرمنده به نزد پدر بازگشتند به خطاى خود اقرار كردند و از پدر طلب عفو و استغفار كردند. پدر به آنان وعده داد كه برايشان استغفار مى كند در سوره ى يوسف مى خوانيم :قالوا ياءبانا استغفر لنا ذنوبنآ انا كنا خطئينَ قال : سوف اءستغفر لكم ربى انه هو الغفور الرحيمَ (١٣) «گفتند اى پدر ما، آمرزش خواه براى گناهان ما، كه خطاكار بوديم # گفت به زودى آمرزش مى خواهم براى شما از پروردگار خود كه آمرزنده ى مهربان است .»
در روايت آمده است كه از حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سوال شد چرا حضرت يعقوب استغفار براى فرزندان را تاخير انداخت ؟ فرمود: «تا سحر تاخير انداخت ؛ زيرا دعاى سحر مستجاب است . (١٤) بنابراين در قرآن كلمه ى «سوف» براى آينده ى نزديك به كار برده شده است .

چه چيزى جز وجود حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) مى تواند سبب رضايترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شود؟
آيا چيزى جامع تر از دخت گرامى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هست تا بتواند كوثر و قرة عين الرسول باشد و عطايى از طرف خدا باشد كه رضايت بخش آن حضرت باشد؟
در اين جا مناسب است پاره اى از ويژگى هاى حضرت ام ابيها فاطمه ى اطهر (عليها السلام) آورده شود تا معلوم شود هديه ى خاص خداوند كه رضايت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را به همراه دارد و كوثر الهى براى آن حضرت است جز حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) چيز ديگرى نمى تواند باشد.
١ - نوارنيت و خلقت حضرت فاطمه (عليها السلام):
جابر مى گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : چرا فاطمة الزهرا به زهرا ناميده شده است ؟ فرمود؛ زيرا خداوند عزوجل او را از نور عظمت خويش آفريد. پس چون او جلوه كرد آسمان ها و زمين به نورش روشن شدند و ديدگان ملائكه (از شدت نور) بسته شد آن گاه به سجده افتادند و گفتند: اى خدا و سرور ما اين چه نورى است ؟ پس خداوند به آنان وحى كرد، اين نور از نور من است و من آن را در آسمانم جاى دادم . از عظمت خويش او را آفريدم : او را از صلب پيامبرى از پيامبرانم كه بر همه ى پيامبران او را برترى داده ام ، خارج مى كنم ... . (١٥)
٢ - فاطمه (عليها السلام) قلب رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و پاره تن حضرت :
مجاهد مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمد در حالى كه دست فاطمه (عليها السلام) را در دست داشت و فرمود: هر كس ‍ اين را مى شناسد كه مى شناسد و هر كس نمى شناسد (پس بداند) او فاطمه بنت محمد و پاره ى تن من و قلب من است كه بين دو پهلويم جاى دارد هر كس او را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است . (١٦)
مسلم در صحيح و ابى داود و ترمزى در سنن خويش روايت مى كنند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر منبر فرمود: همانا دخترم (فاطمه) پاره ى تن من است هر كه او را رنجور گرداند مرا رنجور كرده و هر كه او را بيازارد مرا آزرده است . (١٧)
٣ - نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از اوست و بقايى دين از بركت آنان :
در ادامه ى حديث جابر از حضرت صادق (عليه السلام) آمده است كه خداوند به ملائكه فرمود: «و من از آن نور (فاطمه (عليها السلام » بيرون مى آورم امامانى كه امر مرا به پا مى دارند و به حق من هدايتگر هستند و آنان را خليفه هاى خويش در زمين بعد از پايان وحيم قرار مى دهم . (١٨)
بخارى در صحيح خود از عايشه نقل مى كند كه گفت : «به هيچ يك از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رشك نبردم و حسادت نورزيدم مگر خديجه با اين كه او را نديدم . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) زياد او را ياد مى كرد و چه بسيار گوسفند ذبح مى كند سپس آنها را قطعه قطعه مى كرد و براى دوستان خديجه مى فرستاد و چه بسا من به او مى گفتم : گويا در دنيا زنى جز خديجه نبوده است !!! پس او مى فرمود: همين طور است همين طور است و فرزند من از اوست !!» (١٩)
٤ - شفاعت گهنكاران ، مهريه فاطمه (عليها السلام):
چون پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را به عقد اميرالمومنين (عليه السلام) در آورد و مهريه او را درهمى كه از فروش زره ى حضرت على (عليه السلام) به دست آمده بود قرار داد؛ حضرت زهرا (عليها السلام) خطاب به پدرش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: اى رسول خدا! دختران مردم در ازدواج ، مهريه ى خويش را درهم قرار مى دهند. (اگر مهريه من هم درهم باشد) پس بين من و آنان چه فرقى است ؟ از شما مى خواهم كه درهم ها را بردارى (و من مهريه ام را مى بخشم) و از خدا بخواهى كه مهريه ام شفاعت گهنكاران امت باشد. (٢٠) جبرييل نازل شد و با خود پارچه اى از حرير آورد كه در آن نوشته شده بود «خداوند مهر فاطمه (سلام الله عليها) را شفاعت گهنكاران قرار داد» حضرت زهرا (سلام الله عليها) هنگام احتضار وصيت كرد آن پارچه را روى سينه اش در زير كفن بگذارد و فرمود: روز قيامت آن را به دست مى گيرم و از امت پدرم شفاعت مى كنم . (٢١)
٥ - حضرت زهرا (عليها السلام) تمام خاصه هاى انبيا را داراست :
شايد در ميان انسان هاى عادى ، جامع ترين بيان را در معرفى حضرت زهرا (عليها السلام) فرزند عزيزش حضرت امام خمينى (قدس سره) داشته باشد او در آستانه تولد آن بانو مى گويد:

۱
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



... تمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى يك انسان متصور است در فاطم لله . زهرا (عليها السلام) جلوه كرده و بوده است . يك زن معمولى نبوده است ، يك زن روحانى ، يك زن ملكوتى ، يك انسان به تمام معنا انسان ، تمام نسخه انسانيت ، تمام حقيقت زن ، تمام حقيقت انسان ، او زن معمولى نيست ، او موجود ملكوتى است كه در عالم به صورت انسان ظاهر شده است ، بلكه موجود الهى جبروتى در صورت يك زن ظاهر شده است .
تمام هويت هاى كمالى كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد تمام در اين زن است . و فردا همچو زنى متولد مى شود كه تمام خاصه هاى انبياء در اوست . زنى كه اگر مرد بود، نبى بود زنى كه اگر مرد بود جاى رسول الله بود... . (٢٢)
در جايى ديگر مى فرمايد: ... زنى كه افتخار خاندان وحى و چون خورشيدى بر تارك اسلام عزيز مى درخشيد، زنى كه فضائل او همطراز فضايل بى نهايت پيغمبر اكرم و خاندان عصمت و طهارت بود. زنى كه هر كسى با هر بينش درباره او گفتارى دارد و از عهده اش بر نيامده كه احاديثى كه از خاندان وحى رسيده به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه اى نتوان گنجاند و ديگران هر چه گفته اند به مقدار فهم خود بوده نه به مقدار مرتبت او...» (٢٣)
به جاست كه به مناسبت جمله ى آخر فرمايش امام (رحمه الله) يادآور شويم كه نويسنده ى كتاب «فاطمه (عليها السلام) در آيينه ى كتاب» در اين كتاب نام بيش از ١٦٠٠ كتاب را ذكر مى كند كه به بيش از ٢٥ زبان درباره ى حضرت زهرا (عليها السلام) تاءليف شده است و وى كتاب خود را به اين موضوع اختصاص داده است .
كوتاه سخن اين كه : با توجه به ويژگى هاى خاص حضرت صديقه كبرى (عليها السلام) و شواهد در آيات سوره هاى ضحى و انشراح و كوثر كه به بخشى از آنان اشاره شد مى توان با اطمينان گفت : آن چيزى كه موجب رضاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است و عطيه ى الهى اى كه خداوند به پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم) وعده داده و مرحمت فرموده است ، وجود مقدس حضرت صديقه ى اطهر فاطمه ى كبرى عليها افضل صلوة المصلين است .
ان شاءالله بعضى از مطالب ديگر در ذيل سوره كوثر بيان خواهد شد.

٤١- ٢٠ - آيات سوره انسان بسم الله الرحمن الرحيم
هل اءتى على الانسن حين من الدهر لم يكن شيا مذكوراَ انا خلقنا الانسن من نطفة اءمشاج نبتليه فجعلنه سميعا بصيراَ انا هدينه السبيل اما شاكرا واما كفوراَ انا اءعتدنا للكفرين سلسلا و اءغللا و سعيراَ ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافوراَ عينا يشرب بها عباد الله يفجر ونها تفجيراَ يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيراَ ويطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما واءسيراَ انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزآء ولا شكوراَ انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريراَ فوقيهم الله شر ذلك اليوم ولقيهم نضرة وسروراَ و جزاهم بما صبروا جنة و حريراَ متكئين فيها على الاءرائك لا يرون فيها شمسا ولا زمهريراَ و دانية عليهم ظللها و ذللت قطوفها تذليلاَ و يطاف عليهم بانبة من فضة واءكواب كانت قواريراَ قواريرا من فضة قدروها تقديراَ ويسقون فيها كاءساكان مزاجها زنجيلاَ عينا فيها تسمى سلسبيلاَ ويطوف عليهم ولدان مخلدون اذا راءيتهم حسبتم لؤ لؤ ا منثوراَ واذا راءيت ثم راءيت نعيما وملكا كبيراَ عليهم ثياب سندس خضر واستبرق وحلوا اءساور من فضة و سقهم ربهم شرابا طهوراَ ان هذا كان لكم جزآء وكان سعيكم مشكوراَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا گذشت بر انسان زمانى از روزگار # كه نبود چيزى ياد كردنى # ما آفريديم انسان را از چكه ى آبى به هم آميخته كه مى آزموديمش # پس ‍ گردانيديمش شنوايى بينا # همانا رهبريش كرديم به راه چه سپاسگزار باشد و يا ناسپاس # همانا ما آماده ساختيم براى كافران زنجيرهايى وبندهايى و آتشى سوزان # همانا نيكان مى آشامند # از جامى كه آميزه ى آن كافور است # چشمه اى كه مى نوشند از آن بندگان خدا بشكافندش شكافتنى # وفا مى كنند به نذر و مى ترسند از روزى كه بدى آن فراگير است # و مى خورانند خوراك را با دوست داشتنش به بينوايى و يتيمى و برده اى # همانا مى خورانيم شما را براى رضاى خدا نمى خواهيم از شما پاداشى و نه سپاسى # همانا مى ترسيم از پروردگار خويش از روزى دژم و سهمگين # پس نگه داشتشان خدا از بدى آن روز و بديشان ارزانى داشت خرمى و شادمانى # و پاداششان داد بدان به آنچه شكيبايى كردند بهشتى و حريرى تكيه كنند در آن بر بالين ها # نبينند در آن آفتابى و نه سرمايى # و نزديك است بديشان سايه هايش و رام گرديدند ميوه هايش رام شدنى # و گردش ‍ داده شود بر ايشان جام هايى از نقره و پياله هايى (صراحى هايى) از آبگينه # آبگينه هايى از سيم كه پرداختندش پرداختنى # و نوشانيده شوند در آن جامى كه آميزه ى آن زنجبيل باشد # چشمه اى در آن كه ناميده شود سلسبيل # و گردش كنند بر ايشان پسرانى جاودانى گاهى كه بنگريشان پنداريشان مرواريدهاى پوشيده # و گاهى كه بنگرى آن جا بينى نعمت هايى و پادشاهى بزرگ برايشان (فراز ايشان) است # جامه هاى سندس سبز و ديباى نازك و ستبر است و زينتى شده اند با دستبندهايى از سيم و نوشانيدشان خدايشان نوشيدنى پاك كننده # همانا اين شما را پاداشى است و كوشش شما سپاس داشته است .
شيعه و سنى روايت كرده اند كه سوره ى دهر در شاءن حضرات معصومين على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) و كنيزشان فضه نازل شده است بعضى تمام آيات سوره را (مجموع ٣١ آيه) در اين رابطه مى دانند و بعضى ديگر ١٨ آيه از اين سوره (از آيه ٥ تا پايان آيه ٢٢) را درباره آنان مى دانند.
زمخشرى در كشاف (٢٤) ، قندوزى حنفى در ينابيع المودة (٢٥) آلوسى در روح المعانى بنابر روايت عطا از ابن عباس (٢٦) بيضاوى در انوارالتنزيل (٢٧) وابو جعفر اسكافى در رساله اش در رد بر جاحظ (٢٨) معتقد هستند كه تمام سوره درباره ى حضرات نامبرده (عليهم السلام) نازل شده است . نظام الدين قمى نيشابورى در تفسيرش بر حاشيه تفسير طبرى مى گويد: واحدى در كتاب بسيط و زمخشرى در كشاف و همين طور اماميه اتفاق دارد كه اين سوره به خصوص اين آيات (هيجده گانه) درباره اهل بيت النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شده است . پس داستان اطعام را ذكر مى كند و مى گويد: و روايت شده كه سائل در شب ها جبرييل بود كه به اذن خداى سبحان مى خواست آن ها را بيازمايد. (٢٩)

داستان اطعام و نزول آيات : حسن بن مهران از مسلمة بن خالد و او از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت از پدرشان (عليه السلام) نقل مى كند. همين طور مجاهد از ابن عباس نقل مى كند كه گفتند: «حسن و حسين (عليهما السلام) بيمار شدند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اتفاق دو نفر به ديدارشان آمد. يكى از آن دو گفت : اى اباالحسن اگر براى دو پسرت نذرى مى كردى تا خداوند آنان را شفا دهد (خوب بود). حضرت فرمود: به شكرانه ى آن براى خداى عزوجل سه روز روزه مى گيرم . فاطمه (عليها السلام) نيز چنين فرمود و بچه ها نيز گفتند: ما نيز سه روز روزه مى گيريم . كنيز آنان ، فضه نيز چنين گفت .
خداوند سلامتى را به آنان مرحمت كرد. آنان روزه بودند در حالى كه غذايى نداشتند. على (عليه السلام) به نزد همسايه ى يهودى خود شمعون كه پشم ريسى داشت رفت و به او گفت : آيا ممكن است مقدارى از پشم به من بدهى تا دختر محمد آن را براى شما بريسد و در مقابل آن ٣ صاع از جو به ما بدهى ؟ گفت : آرى . حضرت پشم و جو را گرفت و به فاطمه (عليها السلام) داد. حضرت آن را پذيرفت . آن گاه ٣/١ از پشم را ريسيد. سپس يك صاع از جو را برداشت و آرد كرد و آرد را خمير ساخت و پنج قرص نان پخت براى هر كدام يك قرص نان .
على (عليه السلام) نماز مغرب را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خواند و به منزل آمد سپس سفره را انداخت و پنج نفر كنار سفره نشستند. اولين لقمه اى را كه على (عليه السلام) برداشت ، ناگهان فقيرى در كنار درب ايستاد و گفت : سلام بر شما اى اهل بيت محمد؛ من نيازمندى از نيازمندان مسلمانانم . به من از آنچه مى خوريد غذا دهيد. خداوند بر سفره هاى بهشت شما را طعام كند.
على (عليه السلام) لقمه را نهاد و (اشعارى سرود و فاطمه (عليها السلام) پاسخ او را با شعر داد كه ترجمه اش چنين است) فرمود: فاطمه ! اى صاحب بزرگى و يقين ! اى دختر بهترين مردم ! آيا مى بينى نيازمند مسكين را؟ كه با ناله به كنار درب منزل آمده است ؟ به خدا شكوه مى كند و اظهار فقر مى كند. به ما از گرسنگى و ناراحتى شكوه مى كند. هر فردى در گرو عمل خويش ‍ است . هر كه كار خوب انجام دهد بهترِ آن را درك مى كند. وعده گاهش ‍ بهشت راحت است . خداوند آن را بر افراد بخيل حرام كرده است . فرد بخيل روز قيامت با غم مى ايستد. و آن گاه در جنهم سقوط مى كند. نوشيدنى آن حميم و غسلين است .
فاطمه (عليها السلام) رو به او كرد و گفت : اى پسر عمو! دستورت به سمع و طاعت اجراست . هيچ گونه ملامت و ناراحتى نيست . تو سرشار از پختگى و علم و فضيلتى . اميدوارم كه چون گرسنه اى را سير كردم . به نيكان و جمع پاكان (در روز قيامت) ملحق شوم . و افراد را به شفاعت وارد بهشت كنيم . (آن گاه طبق بعضى از روايات نان خود و على را برداشت و حسنين (عليهما السلام) نان خود را دادند و فضه نيز به آنان اقتدا كرد و) نان هاى داخل سفره را به مسكين داده و آنان گرسنه شب را سپرى كردند و به جز قدرى آب چيزى نخوردند.
روز بعد براى بار دوم حضرت فاطمه (عليها السلام) ثلث دوم پشم را ريسيد و يك صاع ديگر از جو را برداشت و آن را آرد و سپس خمير كرد و پنج قرص نان پخت ، براى هر نفر يك قرص نان و على نماز مغرب را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خواند و به منزل آمد. پس چون سفره پهن شد و پنج نفر نشستند و على (عليه السلام) اولين لقمه را كه گرفت ؛ ناگاه يتيمى از ايتام مسلمانان در كنار درب منزل گفت : السلام عليك اهل بيت محمد من يتيمى از يتيمان مسلمانانم . از آنچه مى خوريد به من بخورانيد خداوند برمائده هاى بهشتى شما را اطعام كند.
على (عليه السلام) دست از لقمه برداشت و چنين فرمود: فاطمه ، اى دختر آقاى بزرگ ! دختر پيامبرى كه بخيل نيست . خداوند براى ما اين يتيم را آورده . هر كس امروز رحم كند خداوند بر او رحم مى كند. وعده گاهش در بهشت نعمت است . خداوند آن را بر فرد پست حرام كرده است . و صاحب بخيل روز قيامت با مذمت مى ايستد. و در آتش جهنم سقوط مى كند. نوشيدنى او صديد و حميم است .
فاطمه (عليها السلام) رو به او كرد و گفت : به زودى به او غذاى مى دهم و باكى ندارم . و او را بر خانواده ام مقدم مى دارم . شب كردند در حالى كه گرسنه هستند. كوچك ترين آنان در قتال كشته مى شود. در كربلا با حيله و تزوير كشته مى شود. بر قاتلش ويل و وبال باد. آتش او را به پايين ترين مرحله مى برد. گرفتارى و بلايش زياد باد.
پس همه آنچه سهمشان در سفره بود دادند و گرسنه خوابيدند و به جز آب پاك چيزى نخوردند و باز فردا را به حالت روزه سپرى كردند و فاطمه (عليها السلام) ثلث سوم از پشم را ريسيد و صاع باقى مانده ى از جو را آرد و خمير كرد و پنج قرص نان تهيه كرد؛ بارى هر نفر يك قرص نان و على (عليه السلام) بعد از نماز مغرب با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به منزل آمد و سفره را پهن كرده و پنج نفر نشستند. پس اولين لقمه را كه على (عليه السلام) برداشت اسيرى از اسراى مشركين كنار درب ايستاد و گفت : «السلام عليكم يا اهل بيت محمد، ما را به اسارت مى گيريد و ما را مى بنديد و غذايى به ما نمى دهيد؟» على (عليه السلام) لقمه را از دست نهاد و گفت :
فاطمه ! اى دختر پيامبر احمد! دخت پيامبر سيد و سرور. آمده است اسيرى كه هدايت نشده است ؛ در بند و اسارت است . از گرسنگى به ما شكايت مى كند. هر كه امروز اطعام كند آن را فردا مى يابد؛ در نزد خداى على واحد يكتا. هر كه هر چه بكارد درو مى كند. به او بده او را محروم نگردان .
فاطمه (عليها السلام) رو به آن حضرت كرد و گفت : باقى نمانده از آنچه بوده (از آذوقه) مگر همين صاع . با دو كف دست و بازويم آن را آرد كردم . به خدا سوگند فرزندانم گرسنه اند. خدايا نگذار ضايع شوند. پدرشان در كار خير پيشتاز است . دست و دلباز است ، كريم مقتدر است . و من بر سر ندارم از سرپوشى جز عبايى (چادرى) كهنه كه خود بافته ام . كه از فراوانى وصله از بين رفته است . آن گاه همه ى آنچه در سفره بود برداشتند و به او دادند و گرسنه خوابيدند در حالى كه هيچ نداشتند.
در حديث شعيب از ابن عباس آمده است : على ، حسن و حسين (عليهم السلام) را به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آورد در حالى كه آنان مانند جوجه از شدت گرسنگى مرتعش و لرزان بودند. چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آنان را ديد فرمود: اى اباالحسن چه مى بينم ؟! بر من سخت است آنچه را مى بينم . برويم به نزد دخترم فاطمه . چون بر نزد فاطمه رسيدند ديدند او در محرابش است و از شدت گرسنگى شكم به پشت چسبيده و چشمهايش فرو رفته است . چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) او را ديد در آغوش كشيد. گفت : واغوثاه بالله ؟ آيا شما سه روز است كه در اين وضعيت به سر مى بريد؟ جبرييل نازل شد و گفت : اى محمد بگير تهيئت و شاد باش الهى را در اهل بيت خود بگيرد. پيامبر فرمود: چه بگيريم اى جبرييل ؟ گفت :هل اتى على الانسان حين من الدهر... ان هذا كان لكم جزاء وكان سعيكم مشكورا. (٣٠)
اين شاءن نزول و داستان را بسيارى از مفسرين از جمله مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان (٣١) و على بن ابراهيم قمى در تفسيرش (٣٢) مرحوم فيض در صافى (٣٣) علامه طباطبايى در الميزان (٣٤) محمد جواد مغنيه در الكاشف (٣٥) و بزرگان اهل تسنن چون بيضاوى در انوارالتنزيل (٣٦) فخر رازى در تفسيرش (٣٧) آلوسى در روح المعانى (٣٨) زمخشرى در كاشف (٣٩) بدون ذكر اشعار و به طور اختصار آورده اند و ميبدى اشعار را تا جمله حضرت زهرا (عليها السلام) كه فرمود:اصغرهم يقتل فى القتال ، «كوچك ترين آنها را در قتال كشته مى شود.» آورده است . (٤٠) سيوطى نيز در الدرالمنثور از ابن عباس روايت مى كند آيه يطعمون ... درباره على بن ابى طالب و فاطمه بنت رسول الله نازل شد. (٤١)
ما نيز تعداد ٢٢ آيه ى اين سوره را درباره آنان ذكر كرديم .

نكات مهم در ذيل آيات سوره ى هل اتى : ١ - مائده آسمانى براى اهل بيت (عليهم السلام) و خاصيت آن :
در روايت حضرت باقر (عليه السلام) آمده است :
چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آنان را گرسنه ديد، جبرييل با سينى بزرگى از طلا كه اطراف آن با دُر و ياقوت مرصع شده بود، فرود آمد و آن ظرف پر از آبگوشت و گوشت بود و بوى مشك و كافور از آن برمى خواست سپس نشستند و خوردند تا سير شدند و حتى يك لقمه از آن كم نشد. حسين (عليه السلام) در حالى كه قطعه اى از آن گوشت در دستش ‍ بود از خانه بيرون آمد. زن يهودى با صداى بلند گفت : اى اهل بيت گرسنگى از كجا اين را آورده ايد؟ به من هم بده حسين دستش را دراز كرد تا به او بدهد؛ جبرييل آمد و از دستش گرفت و سينى به آسمان بازگشت . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر حسين نمى خواست به آن زن از آن غذاى سينى اطعام كند آن سينى در اهل بيتم تا روز قيامت باقى مى ماند و يك لقمه از آن كم نمى شد و نازل شد، يوفون بالنذر. (٤٢)
٢ - زمان نزول سوره :
از امام پنجم (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «صدقه ى آنان در شب ٢٥ ذى الحجه بود و هل اتى در روز ٢٥ ذى الحجة نازل شد. (٤٣)
٣ - سوال كنندگان چه كسانى بودند؟
گنجى شافعى از ابن صلاح نقل مى كند كه گفت :
«آنان كه (به صورت مسكين و يتيم و اسير) سوال كردند ملائكه از طرف رب العالمين بودند و آن امتحانى از خداى عزوجل براى اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود.
و شنيدم در مكه از شيخ حرم بشير تبريزى در درس تفسير (كه گفت): سائل اول جبرييل بود و سائل دوم ميكاييل و سائل سوم اسرافيل (عليهم السلام) بود.» (٤٤)
٤ - احترام حضرت زهرا (سلام الله عليها) در اين سوره :
علامه طباطبائى (رحمه الله) مى گويد:
«بدان كه خداوند متعال در اين سوره از نعمت هاى بهشت ، زنان بهشتى كه حورالعين باشد ذكر نكرد با اين كه از مهم ترين نعمت هايى است كه خداوند در نزد وصف نعمت هاى بهشت در ساير جاها ذكر مى كند و ممكن است اين گونه برداشت كرد كه در ميان اين ابرارى كه آيات در شاءن آنان نازل شده است زنان قرار داشته است (و خداوند به حرمت او از سخن از زنان بهشتى به ميان نياورده است .) (٤٥)
٥ - تمام اين سوره مربوط به اصحاب كساء (عليهم السلام) است :
آخرين آيه ى سوره ى دهر چنين استيدخل من يشآء فى رحمته والظالمين اءعدلهم عذابا اءليما «هر كه را بخواهد در رحمت خويش ‍ وارد مى كند و براى ستمگران عذاب درد آورى آماده كرده است .»
در تفسير فرات از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: قول خداوند كه مى فرمايد: يدخل من يشاء فى رحمته ابوجعفر (امام باقر) (عليه السلام) فرمود: ولاية على بن ابى طالب (عليهم السلام) (٤٦)
بنابراين مى توان اين روايت نيز به مجموعه سخنان قبل ضميمه كرد و استنباط كرد كه مجموعه سوره درباره ى اصحاب كساء (عليهم السلام) است .
٦ - ايراد بر نزول سوره درباره اهل بيت (عليهم السلام):
گر چه بعضى از متعصبين اهل سنت نظير ابن حزم (٤٧) وابن تيميه (٤٨) منكر اختصاص اين سوره به اهل بيت (عليهم السلام) شده اند؛ ولى به قول مرحوم علامه ى مجلسى (رحمه الله) اجماع مفسرين و محدثين بر نزول اين سوره بر اصحاب كساء (عليهم السلام) است . (٤٩) مرحوم علامه ى امينى از بيش از ٣٠ تن از بزرگان اهل تسنن روايت مى كند كه سوره ى «هل اتى» در شاءن على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است از جمله آنان حافظ ابومحمد عاصمى است كه كتابى به نام «زين الفتى فى تفسير هل اتى» در ٢ جلد بزرگ به اين اختصاص داده است . (٥٠)
٧ - سخن آلوسى در پاسخ به ايراد:
آلوسى بغدادى از مفسرين بزرگ اهل تسنن بعد از نقل شاءن نزول از ابن عباس مطالب قابل توجه ى دارد كه قسمت هايى از آن را ذكر مى كنيم او مى نويسد: در روايت عطا آمده است كه جو، مزد آبيارى نخلستان بوده ... ابن مردويه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت : قول خداى سبحان «ويطعمون ... الخ» نازل شد در على كرم الله تعالى وجهه و فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و عليهما و سلم و قصه را ذكر نكرده و خبر مشهور بين مردم است .
آن گاه آلوسى مى نويسد: «امر در اين كه اين سوره مكى است يا مدنى جدا اختلاف در آن است پس نمى توان به صورت قطع آن را مكى دانست ... پس احتمال اصل نزول در امير (المومنين على (عليه السلام) و) كرم الله تعالى وجهه و فاطمه رضى الله تعالى عنها قائم است و نمى توان به صورت يقينى در نفى يا اثبات آن سخن گفت ؛ زيرا روايات تعارض دارند و با قيل و قال و سروصدا نمى توان مرجح درست كرد... و حتى بنابر عدم نزول در شاءن آن ها (حضرت على (عليه السلام) و فاطمه سلام الله عليها) چيزى از مقام آنان كسر نمى شود؛ زيرا بودن آنان در جمع ابرار امرى روشن است بلكه دخولشان سزاوارتر است ؛ زيرا آنان ، آنان هستند (يعنى آن دو همچون على و فاطمه (عليهما السلام) همان ابرار هستند) و كسى چه مى تواند درباره ى آن دو بگويد؛ جز اين كه على مولاى مومنين و وصى نبى است و فاطمه بضعه احمدى و جزو محمدى است .
و اما حسنان ، پس روح و ريحان و سرور جوانان بهشت هستند و اين سخن سخن بيهوده اى نيست . بلكه هر كس جز اين بگويد آن ستم است . بعد شعرى را مى سرايد كه ترجمه اش چنين است :
من بنده حق هستم نه بنده هوى . خداوند لعنت كند هوى (و هوس) را در كسى كه لعن كرده است .»
نكته لطيف در كلام آلوسى :
آلوسى در ادامه مى نويسد «و از نكات لطيف بنابر قول نزول سوره درباره ى آنان ، اين كه خداوند در اين سوره حورالعين را ذكر نكرده و تنها تصريح به غلامان مخلد بهشتى كرد تا حرمت بتول و قرة عين الرسول را رعايت كند... .» (٥١)
٨ - اشكال ديگر و پاسخ آن و كلام لطيف مرحوم مظفر:
بعضى از افرادى كه براى هر يك از فضايل اهل بيت (عليهم السلام) ايرادى مى تواشند گفته اند:
«آيا جايز است انسان در انفاق به ديگران به اين حد برسد كه خود و خانواده اش را مشرف بر هلاكت و نابودى كند در حالى كه خداوند در قرآن مى فرمايد:ويساءلونك ماذا ينفقون قل العفو (٥٢) «مى پرسند چه چيز انفاق كنيم بگو عفو را» (٥٣) و عفو آنچه از نفقه ى خانواده اضافه تر است مى باشد. (٥٤)
جواب اين اشكال اين است كه اولا، حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) غذاى افراد خانواده را به ديگران انفاق نكرد، بلكه غذاى خود را داد و ديگران به آن حضرت اقتدا كردند و غذاى خود را «لوجه الله» به مسكين و يتيم و اسير اطعام كردند.
ثانيا؛ عفو زيادى از مخارج عيال نيست بلكه همان طور كه مرحوم مظفر متذكر مى شود «عفو مال» با ارزش ترين و پاكيزه ترين اموال است نه زيادى آن . خداوند در قرآن ، افرادى كه مال خوب و دوست داشتنى خود را انفاق مى كنند مى ستايد و مى فرمايد:لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (٥٥) «هرگز به نيكى نمى رسيد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.»
ثالثا؛ قرآن كسانى را كه از آنچه خود بدان نيازمند هستند و به ديگران مى دهد مى ستايد و كار آنان را ايثار مى نامد و مى فرمايد:ويؤ ثرون على اءنفسهم ولو كان بهم خصاصة (٥٦) «ديگران را بر خود مقدم مى دارند و ايثار مى كنند گرچه به آن خود نيازمند باشند.» آيا كار اهل كساء (عليهم السلام) كه خداوند در سوره ى «هل اتى» مورد تمجيد قرار داده است ايثار نيست ؟! به نظر بعضى از حضرات گويا به خداوند ايراد است كه چرا اين كار را مجاز مى داند؟!!
مرحوم مظفر بعد از ذكر اشكال و ذكر بعضى از جواب هاى فوق بيانى دارند كه ملخص آن چنين است : «تعجب است از اين گروه كه تمام همت خود را بر محو فضيلت هاى آل رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) با اوهام بى اعتبار و تصورات فاسد به كار گرفته اند ولى درباره ى آنچه از فضيلت هايى كه براى ديگران ذكر مى كنند ذره اى توجه نمى كنند، گرچه دروغ و بهتان آن آشكار باشد. چگونه فضل بن روزبهان اشكال به جواز صدقه ى اهل بيت (عليهم السلام) مى كند؟ در حالى كه در بحث حلول ذكر مى كند كه ابا يزيد بسطامى براى خودسازى يك سال نوشيدن آب را ترك كرد و آن را برايش منقبت مى شمارد. اى كاش مى دانستم چگونه براى اهل بيت (عليهم السلام) صدقه دادن و ايثار ديگران برخود براى به دست آوردن ثواب جايز نباشد با اين كه ديگران از آثار درخواست كردند؛ ولى ننوشيدن آب آن هم به مدت يك سال كه محال است ، بدون درخواست احدى و بدون وجود ايثار و بدون رسيدن كارى از سيدالمرسلين و انبياى پيشين و نبودش در كتاب و سنت جايز است و براى او منقبت به شمار مى آورد؟!!! (٥٧)
٩ - نگاهى كوتاه به سوره ى دهر (هل اتى):
الف) ابتداى سوره بعد از اشاره به خلقت و هدايت انسان به اختيار او در انتخاب راه اشاره مى كند و شاكر بودنش و بى راهه رفتن و ناسپاسى او را متذكر مى شود و نتيجه اين انتخاب را متذكر مى شود.


۲
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



ب) ارايه ى راه به انسان به وسيله ذكر داستان اصحاب كساء (عليهم السلام) در انجام كار «خالصا لوجه الله» است و در آيه ٢٩ مى فرمايد:ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا «بى شك اين يادآورى است پس هر كه بخواهد راهى را به سوى خدايش اتخاذ كند.»
ج) در اين سوره به دو چشمه اشاره مى كنيد يكى چشمه اى كه به وسيله خود عباد الله آبش فوران مى كند.عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيراديگرى چشمه سلسبيل .عينا فيها تسمى سلسبيلا
ه‍) ويژگى هاى اصحاب كساء (عليهم السلام) كه در اين سوره مورد توجه قرار گرفته است ؛
١) آنان را به عنوان ابرار و عبادالله معرفى كرده است .ان الابرار... عينا يشرب بها عباد الله ...
٢) وفاء به نذر (يوفون بالنذر)
٣) ترس از روزى (قيامتى) كه شرش سيطره دارد و همه را فرا مى گيرد.يخافون يوما كان شره مستطيرا
٤) اصل ترس آنان از خداوند است و به آن تصريح مى كنند كه ما از خداوند خوف داريم . (انا نخاف من ربنا)
٥) اطعام غذا با توجه به محبت و علاقه و نياز به آن .ويطعمون الطعام على حبه
٦) در انفاق و دادن غذاى خود انتظار مزد و بلكه انتظار تشكر نداشتند، بلكه تنها آن كار «لوجه الله» بود.انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزآء ولا شكورا
٧) گرسنه ماندن و انفاق كردن نياز به صبر دارد و چنين صبرى بهشت را به دنبال دارد.وجزاهم بما صبروا جنة وحريرا
٨) بهشت ابرار همراه با نعمت هايى چون تكيه بر تخت ها و نديدن سرما و گرما و درهم بودن سايه درختان و در دسترس بودن ميوه درختان و خدمتگزاران با ظروف نقره اى و بلورين و چرخيدن نوجوانان بهشتى به اطراف آنان همچو گوهرهاى پراكنده و بالاخره مل و سلطنت بزرگى است .
٩) براندام ابرار، جامه هايى از حرير نازك سبز رنگ و ديبايى ضخيم و دستبندهايى از نقره است و خدايشان با شراب طهور از آنان پذيرايى مى كند.
١٠) مجموعه ى از نعمت هايى بهشتى كه در اين سوره آمده است (اعم از چشمه سارها و جوانان بهشتى و ميوه ها و تخت ها و جامه ها و ظروف و ملك كبير و شراب ناب كه پروردگارشان آنان را سقايت مى كند) به عنوان پاداش اصحاب كساء (عليهم السلام) است .ان هذا كان لكم جزآء وكان سعيكم مشكورا
١١) امكان طى طريق به اندازه ى توانايى هر كس و رسيدن به كمالات فوق در مراحل پايين تر براى پيروان ابرار وجود دارد، همچنان كه مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع در روايتى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند (٥٨) پس هر كس بتواند در مسير آنان حركت كنند از آن نعمت هايى بزرگ بهره خواهد برد و در دعاى ندبه مى خوانيم :فكانوا هم السبيل اليك والمسلك الى رضوانك «پس آنان راه به سوى تو و مسيرى به رضوان و بهشت تو هستند.» (٥٩)
عالم شافعى محب الدين طبرى در كتاب «ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى» مى گويد: عبدالعزيز به سند خود از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) (روايت مى كند كه) فرمود: من و اهل بيتم درختى در بهشت هستيم و شاخه هايش در دنياست پس هر كس به ما تمسك بجويد راهى به سوى خدايش برگزيده استفمن تمسك بنا اتخذ الى ربه سبيلا. (٦٠)

٤٧- ٤٢ - آيات سوره قدر بسم الله الرحمن الرحيم
انا اءنزلنه فى ليلة القدرَ و ما اءدريك ما ليلة القدرَ ليلة القدر خير من اءلف شهرَ تنزل الملئكة والروح فيها باذن ربهم من كل اءمرَ سلم هى حتى مطلع الفجرَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
همانا فرستاديمش در شب قدر # و چه دانستى تو كه چيست شب قدر # شب قدر بهتر است از هزار ماه # فرود آيند فرشتگان و روح در آن به دسترو پروردگارشان براى هر كارى # سلامى است آن تا بر آمدن بامداد.#

سوره ى قدر و حضرت فاطمه (عليها السلام): در حديث معراج از حضرت امام باقر (عليه السلام) آمده است كه فرمود: چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به معراج برده شد و خداوند سبحان به او اذان و اقامه و نماز را آموخت چون حضرت خواست نماز بخواند خداوند به او دستور داد تا در ركعت اول سوره حمد و توحيد را بخواند و به او فرمود:
اين (سوره توحيد) نسبت من است و در ركعت دوم دستور داد تا سوره هاى حمد و قدر را بخواند و فرمود اى محمد اين (سوره قدر) نسبت تو و اهل بيت تو تا روز قيامت است . (٦١)
در روايت حمران از امام صادق (عليه السلام) است كه آن حضرت فرمود: اما قول خداوند «ليلة القدر خير من اءلف شهر» ، يعنى فاطمه (عليها السلام) و قول خداوند (كه مى فرمايد): «تنزل الملئكة والروح» مقصود از ملائكه در اين جا اهل ايمانى هستند كه مالك علم آل محمد (عليهم السلام) هستند و مقصود از «الروح» روح القدس است و آن در فاصله (عليها السلام) است .
«من كل اءمر سلم» (يعنى خداوند) مى فرمايد: از هر امرى (به حضرت فاطمه (عليها السلام » تسليم شده است «حتى مطلع الفجر» ، يعنى تا اين كه قائم (عليه السلام) قيام كند. (٦٢)

مناسبت نزول شب قدر: عمير بن متوكل بن هارون از پدرش نقل مى كند كه گفت :
«يحيى بن زيدبن على (عليه السلام) را در حالى كه متوجه خراسان بود، ديدم . به او سلام كردم . به من گفت : از كجا مى آيى ؟ گفتم : از حج . از من درباره ى خانواده اش و پسران عمويش كه در مدينه هستند، پرسيد، ولى سوالى درباره جعفربن محمد امام صادق (عليه السلام) نپرسيد. من درباره ى آن حضرت و بستگانش به او خبر دادم و گفتم كه آنان درباره ى (كشته شدن) پدرش زيدبن على الحسين (عليه السلام) محزون هستند. يحيى به من گفت : عمويم محمدبن على (امام باقر (عليه السلام » پدرم را ارشاد كرد كه خروج نكند و برايش معلوم كرد كه اگر خروج كند و از مدينه جدا شود پايانش چه خواهد شد. (بعد به من گفت) آيا پسر عمويم جعفربن محمد (عليه السلام) را ملاقات كردى ؟ گفتم : آرى . گفت : آيا چيزى درباره من از او شنيدى ؟ گفتم : آرى .
گفت : چه چيز درباره ام (سرنوشتم) بيان كرد؟ گفتم : فدايت شوم دوست ندارم آنچه شنيده ام برايت نقل كنم گفت : آيا مرا به مرگ مى ترسانى ؟ بگو آنچه را شنيده اى . گفتم : شنيدم كه مى فرمود: تو كشته مى شوى و به دار آويخته مى شوى ؛ همان طور كه پدرت كشته شد و به دار آويخته شد. چهره اش تغيير كرد و اين آيه را تلاوت كرد:يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب ، «خداوند آنچه را بخواهد محو مى كند و آنچه را بخواهد باقى مى گذارد (تحقق مى بخشد) و در نزد او ام الكتاب است» . اى متوكل ! خداوند عزوجل اين امر را به وسيله ى ما تاءييد كرد و براى ما علم و شمشير را قرار داد و اين دو تنها براى ما جمع است و پسر عموهاى ما تنها داراى علم هستند (آنها دست به قيام نمى زنند ولى ما قيام مى كنيم .) گفتم : فدايت شوم مى بينم مردم به پسر عمويت جعفر (امام صادق (عليه السلام » بيشتر گرايش دارند تا به شما و پدرت .
گفت : عمويم محمد بن على و پسرش جعفر (عليهما السلام) مردم را به زندگى دعوت مى كنند و ما مردم را به مرگ دعوت مى كنيم . گفتم : اى پسر رسول خدا آيا آنان اعلم هستند يا شما؟ پس مقدارى سر را به زير انداخت و سپس سر را بلند كرد و گفت : همه ما معلوماتى را داريم مگر اين كه آنان تمام آنچه را ما مى دانيم ، مى دانند ولى ما تمام آنچه را آنان مى دانند، نمى دانيم .
پس به من گفت : چيزى از پسر عمويم (امام صادق (عليه السلام » نوشته اى ؟ گفتم ، آرى . گفت به من نشان بده . من هم بخش هايى از علم را به او نشان دادم و نيز دعايى كه امام صادق (عليه السلام) فرموده و نوشته بودم به او نشان دادم و حضرت به من فرموده بود كه اين دعا را پدرش محمد على (عليه السلام) بر او املا كرده است و به او فرموده است كه از دعاى پدرش على بن الحسين (عليه السلام) از دعاء صحيفه كامله (سجاديه) است .
يحيى در آن نگاه كرد و تا آخرش را ديد. به من گفت : اجازه مى دهى از آن رونويسى كنم ؟ گفتم : يابن رسول الله ! آيا از من درباره ى چيزى كه از خود شماست ، اجازه مى گيرى ؟ گفت : بى شك به تو مى دهم كتابى را از دعاى كامل كه از پدرم از پدرش (امام سجاد (عليه السلام » حفظ كرده و پدرم به من سفارش به حفظ آن و بازداشتن آن از نااهلش كرده است ... سپس ‍ كيسه اى از چرم را (از جوانى كه همراهش بود) گرفت و از آن صحيفه اى كه بسته بود و بر آن مهر خورده بود بيرون آورد و چون نگاهش به مهر خورد آن را بوسيد و گريست و آن را شكست و قفل را باز كرد و صحيفه را گشود و بر چشمانش نهاد و بر صورتش كشيد و گفت : به خدا سوگند اى متوكل ! اگر سخن پسر عمويم (امام صادق (عليه السلام » را نمى گفتى كه من كشته مى شوم و به دار آويخته مى شوم ، هرگز اين صحيفه را به تو نمى دادم ؛ زيرا بر آن بخل داشتم ؛ ولى مى دانم سخن او حق است ، از پدرانش گرفته و به زودى آن اتفاق خواهد افتاد و من مى ترسم كه مثل اين دانش به دست بنى اميه بيفتد. پس آنان آن را كتمان كنند و براى خويش در گنجينه هايشان ذخيره كنند.
پس بگير اين كتاب (صحيفه سجاديه را و آن را مخفى كن و منتظر بمان تا ببينى چه مى شود. پس وقتى قضاى الهى درباره ى من و اين قوم اتفاق افتاد اين امانت من در نزد تو باشد تا آن را به دو پسر عمويم محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن (عليهما السلام) برسان ؛ زيرا آنان اهل قيام (شمشير) بعد از من هستند.
متوكل مى گويد: صحيفه را گرفتم . پس چون يحيى بن زيد كشته شد به مدينه رفتم و امام صادق (عليه السلام) را ملاقات كردم و داستان يحيى را برايش ‍ تعريف كردم . حضرت گريست و لطفش نسبت به او شدت يافت و فرمود خداوند رحمت كند پسر عمويم را و او را به پدران و اجدادش ملحق سازد... آن صحيفه كجاست ؟ گفتم : اين جاست .
حضرت آن را گشود و فرمود: به خدا سوگند! اين دست خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين (عليهما السلام) است .
آن گاه به پسرش اسماعيل فرمود: اسماعيل برخيز بياور دعايى كه دستور دادم آن را حفظ كنى و نگهدارى نمايى .
اسماعيل برخاست و صحيفه اى چون صحيفه اى كه يحيى بن زيد به من داده بود آورد. حضرت آن را بوسيده و بر چشم نهاد و فرمود: اين خط پدرم و املاى جديم (عليهما السلام) در مقابل چشمان من است . گفتم : يابن رسول الله اجازه مى دهى اين دو را با هم مقايسه كنم ؟ حضرت اجازه داد و فرمود: چون تو را اهل آن ديدم اجازه دادم . چون در آن نگريستم هر دو را يكسان بدون يك حرف كم و زياد ديدم اجازه دادم ... آن گاه حضرت خبر از خروج محمد و ابراهيم فرزندان عبدالله بن الحسن بن حسن داد و اين كه آن دو نيز مانند يحيى كشته خواهند شد. پس حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمود: اى متوكل ! يحيى به تو چه گفت ؟ گفت عمويم محمد بن على و پسرش جعفر مردم را به زندگانى دعوت مى كنند و ما مردم را به مرگ ؟
گفتم : آرى ! خداوند شما را سلامت قرار دهد پسر عمويت يحيى به من چنين چيزى را گفت . حضرت فرمود: خداوند يحيى را رحمت كند. پدرم از جدش على (عليه السلام) حديث كرد كه رسول خدا را در حالى كه بالاى منبرش بود چرتى فراگرفت . در عالم خواب ديد كه مردانى چون بوزينه ها از منبرش بالا مى روند و مردم را به قهقهرى (قبل از اسلام) باز مى گردانند.
پيامبر خدا برخاست و نشست در حالى كه اندوه از چهره اش نمايان بود جبرييل (عليه السلام) آمد و اين آيه را آورد.
وما جعلنا الرؤ يا التى اريناك الا... ظغيانا كبيرا «و ما آن خوابى كه به تو نشان داديم تنها از براى آزمايش مردم و درخت نفرين شده در قرآن قرار داديم و ما آنان را مى ترسانيم ولى طغيان و سركشى بزرگ آنان زياد مى شود.» يعنى (منظور از اين گروه و درخت نفرين شده همان) بنى اميه است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى جبرييل آيا در دوران و زمان من خواهند بود؟ گفت نه لكن ١٠ سال سنگ آسياب اسلام در اين محل هجرتت (مدينه) بر مدار (صحيح) خود قرار دارد. (آن گاه انحراف ايجاد مى شود) سپس در سال ٣٥ از هجرت به محور خود باز مى گردد (دوران حكومت حضرت على (عليه السلام » و تا پنج سال بر اين محور مى ماند. بعد از آن محور گمراهى و ضلالت برپا خواهد بود. سپس ‍ پادشاهى فراعنه است .
آن گاه خداوند در اين باره نازل كرد:انا اءنزلنه فى ليلة ... ليلة القدر خير من اءلف شهر «شب قدر برتر از هزار ماهى است كه بنى اميه قدرت را به دست دارند كه شب قدرى در آن نيست .» پس خداوند عزوجل پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم) را مطلع ساخت كه بنى اميه مالك سلطنت و حكومت اين امت در طول اين مدت (١٠٠٠ ماه حدود ٨٣ سال) خواهند بود. تا اين كه خداوند اذن به نابودى آنان بدهد و آنان در طول اين مدت شعارشان دشمنى با اهل بيت و كينه ى ما است و خداوند خبر داده به پيامبرش كه چه چيز به اهل بيت محمد و خاندان دوستان آنان و شيعيانشان در طول ايام و ملكشان خواهد رسيد... . (٦٣)

نتيجه بنابراين در برابر حكومت هزار ماهه ى بنى اميه چيزى كه خداوند به رسولش ارزانى داشته و آن حضرت را به وسيله آن تسلى داده است آن ليلة القدر است و حضرت صادق (عليه السلام) ليلة القدر را به فاطمه (عليها السلام) تفسير كرده است پس تمام آنچه در اين سوره از فضايل آمده است مربوط به حضرت زهرا (عليها السلام) است حتى آنچه براى امامان (عليه السلام) از فضايل در اين سوره مى توان يافت به واسطه حضرت صديقه اطهر (عليها السلام) است .

٥١- ٤٨ - آيات سوره كوثر بسم الله الرحمن الرحيم
انا اءعطينك الكوثرَ فصل لربك وانحرَ ان شانئك هو الابترَ
به نام خداوند بخشنده مهربان
همانا ارزانى داشتيمت كوثر را # پس نمازگزار براى پروردگار خويش و قربانى كن # همانا بدخواه تو دنباله بريده است . #
مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع درباره ى كوثر مى نويسد: «كوثر بر وزن فوعل آن چيزى است كه شانيت و زمينه كثرت در آن باشد و كوثر، خير فراوان است .» (٦٤)
درباره ى كوثر معناهاى فراوانى ذكر كرده اند. مرحوم علامه ى طباطبايى (رحمه الله)، ضمن بيان ١٤ معنى براى آن از بعضى نقل مى كند كه تا ٢٦ معنى براى كوثر ذكر كرده اند. (٦٥) از جمله آن معانى نهرى در بهشت ، حوض پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در بهشت يا محشر، علماى امت آن حضرت ، قرآن و فضيلت هاى آن ، نبوت ، مقام محمود، علم و حكمت و... است .
لكن به قرينه ى آيه ى آخر سوره كه مى فرمايد:ان شانئك هو الابتر، «بدگوى تو ابتر و مقطوع النسل است .» معلوم مى شود اين كوثر مربوط به نسل و اولاد آن حضرت است و به قول مرحوم علامه طباطبايى (رحمه الله) مراد از كوثر تنها كثرت ذريه و فرزندان آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) است يا مراد از آن خير كثير است و فراوانى ذريه در ضمن خير كثير اراده شده است ؛ زيرا اگر اين معنا مراد و مقصود نبود وجود آيه ى پايانىان شانئك هو الابتربدون فايده بود. (٦٦)
پيامبران بزرگى چون ابراهيم و زكريا (عليهما السلام) در سن پيرى با گريه و زارى و دعا و اشك از خداوند مهربان فرزند خواستند تا به آنان فرزند عطا فرمود؛ همان طور كه در سوره هاى مريم و آل عمران و هود و ذاريات سرگذشتشان بيان شده است ؛ ولى خداوند به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بدون تضرع و طلب و دعا، فرزندانى عطا فرمود، آن هم به وسيله ى يك دختر، (دخترى كه در جامعه ى جاهل عرب دختر، فرزند بلكه انسان محسوب نمى شد). آن هم دخترى كه در آغاز جوانى زندگى را بدرود گفت .
خداوند آن قدر اولاد فراوان به او عنايت فرمود و محبت نسبت به حبيبش ‍ را به جايى رسانيد كه جوابگويى دشمنان او را خود به عهده گرفت .
امروز در روى زمين نمى توان كسى را يافت كه به اندازه ى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، فرزند معلوم و مشخصى داشته باشد قطع نظر از كسانى كه فرزند مجهول آن حضرت هستند و اجدادشان در دوره ى خلفاى ستم ، سيادت خود را مخفى كردند و حتى بر فرزندانشان اين امر مشتبه شد و حتى بعضى ذكر كرده اند كه در حدود ٣٠ سال قبل يكى از وعاظ معروف در سن حدود ٥٥ سالگى بر حسب مدارك معتبر، سيادتش ‍ را اثبات و اعلام كرد و عمامه مشكى بر سرگذاشت . (٦٧)
ضمن اين كه كشتار بى رحمانه از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در دوران خلفاى جور اموى و عباسى را نبايد فراموش كرد كه از جمله ى آن حادثه دلخراش كربلا است كه در آن جا مردى جز على بن الحسين (عليه السلام) باقى نگذاشتند، با تمام اين قضايا خداوند به نسل نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين بركتى عطا فرمود.
و از اين بالاتر وجود شخصيت هاى عظيم القدر امامان معصوم (عليهم السلام) و گسترش فضايل و پاكى ها به وسيله ى آنان و بقاى اسلام از بركت مجاهدت هاى آنان است كه نبايد فراموش كرد.
امام فخر رازى از علماى متعصب اهل تسنن در كتاب تفسير خود در اين باره مى گويد: «وقول سوم (در معناى) كوثر، فرزندان اوست . گفته اند: چون سوره بر رد كسى نازل شد كه به آن حضرت (عليه السلام) عيب گرفت كه فرزند ندارد. پس معناى كوثر اين است كه خداوند به او نسلى را عطا مى كند كه با گذشت زمان باقى مى مانند. پس ببين چقدر از اهل بيت كشته شدند باز جهان از آنان پر است و كسى از بنى اميه در دنيا كه مورد توجه قرار گيرد احدى باقى نمانده است آن گاه بنگر كه چه اندازه از بزرگان از علما در ميان آنان چون باقر و صادق و كاظم و رضا (عليهم السلام) و نفس زكيه و امثال آنان وجود دارد. (٦٨)

نكاتى چند در ذيل سوره ى كوثر: ١ - خداوند به پيامبر عزيزش (صلى الله عليه و آله و سلم) كوثر و خير فراوان عطا مى كند. ولى مردم تكاثرى هستند و تكاثر از باب تفاعل به معناى فزون طلبى و زياده خواهى است . يعنى خداوند به پيامبرش خير كثير عطا مى كند، گرچه ابتدا به ظاهر كم است . يك دختر است ولى بركت فراوان از جهت كميت و كيفيت در او و نسلش قرار مى دهد ولى ديگران تكاثرى هستند و مرتب فزون طلبى مى كنند و اين فزون طلبى تا مرگ آنان را بازى مى دهد و از آنان جدا نمى شود همان طور كه خداوند مى فرمايد:بسم الله الرحمن الرحيم الهيكم التكاثر حتى زرتم المقابر... «شما را فزون طلبى سرگرم كرد تا مقابر را زيارت كرديد.» كنايه از اين كه تا لب مرگ سرگرم به اين فزون طلبى شديد و اين فزون طلبى در مال و مقام و مدرك و غير آن مى باشد كه امروزه از بلاهاى رايج ميان مردم است . البته چيزى چون علم مى تواند براى انسان خير كثير و كوثر و منبع فضايل باشد.
٢ - كوثر و خير كثير از ناحيه ى خدا و عطيه ى الهى است ؛ ولى فزون طلبى از ناحيه خداوند نيست لذا درباره كوثر مى فرمايد:انا اعطيناك الكوثر «ما به تو كوثر عطا كرديم .» در ضمن ، داشتن كوثر فضيلت است و بر عكس نه تنها تكاثر و زياده خواهى ارزش و فضيلت نيست ، بلكه رذيلت و پستى است كه موجب سقوط انسان مى شود بدين جهت خداوند فرمود: «الهيكم الكتاثر» ، «فزون طلبى شما را به بازى گرفت .» و همچنين آنچه بد است زيادى خواهى است و گرنه اصل زيادى و فراوانى بد نيست ؛ زيرا زيادى نيز از نعمت هاى الهى است .
٣ - هر چه نعمت بزرگ تر باشد شكر آن نيز بايد افزون باشد. گاهى نعمتى متوسط است انسان الحمدلله مى گويد و گاهى بزرگ است براى آن سجده شكر به جا مى آورد. ولى نعمت كوثر الهى براى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) از همه اين ها بالاتر است ، و لذا خداوند نمى فرمايد «فاسجد لربك» ، «سجده شكر به جا آور» بلكه مى فرمايد: «فصل لربك» ، «پس براى خدايت نماز (شكر) به جا آور.» و اين نعمت آن قدر بزرگ است كه نه تنها سجده شكر بلكه نماز شكر نيز كفايت نمى كند بلكه بايد در كنار نماز شكر، قربانى هم داشته باشد و قربانى در برابر نعمت متوسط، مثل كشتن مرغ و خروس است و براى نعمت بزرگ ، گوسفند قربانى كردن است ولى براى كوثر بى نظيرى كه خداوند به رسولش ‍ مرحمت فرموده است در كنار نماز شكر، بايد قربانى داشته باشد آن هم نه قربانى گوسفند و گاو بلكه قربانى شتر و لذا فرمود: «فصل لربك وانحر» ، «پس (به شكرانه اين خير كثير فاطمى (عليها السلام » نماز (شكر) بخوان و شتر را نحر كن و قربانى نما.»
٤ - در اين سوره كه كوچك ترين سوره هاى قرانى است بزرگترين نعمت ها آمده است و براى شناسايى بزرگى و عظمت آن چندين راه را ارائه فرموده است از آن جمله :
الف) نفرمود: انى اعطيتك الكوثر به صورت متكلم وحده نفرمود بلكه به صورت متكلم مع الغير و فرمود: «انا اعطيناك الكوثر» ، «بى شك ما به تو كوثر عطا فرموديم .» تا عظمت و فضيلت آن عطيه را برساند.
ب) خداوند كلمه ى عطا را به كار برد و اين كلمه را در قرآن فقط در چند مورد خاص آمده است . همان طور كه بحث آن در ضمن آيات سوره ى ضحى گذشت .
ج) كلمه ى كوثر كه به معناى خير كثير است . خداوند فقط يك بار در قرآن به كار برد و آن را به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) اطلاق كرد. و آيا مى توان همتايى براى حضرت زهرا (عليها السلام) در مجموعه خلقت يافت ؟ خداوند على اعلى بر برترين خلقش بهترين عطيه را مرحمت فرمود.
د) از دستورى كه خداوند براى شكرگزارى اين عطيه به رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) مى دهد نيز مى توان پى به عظمت آن برد؛ زيرا اين نعمت با بقيه ى نعمت ها تفاوت دارد و نياز به نماز شكر و قربانى كردن شتر دارد و بدون نماز شكر و قربانى كردن شتر كه بالاترين مراتب شكرگزارى است حق اين نعمت ادا نشده است . در حقيقت شكر اين نعمت دو مرحله دارد يك مرحله مربوط به خداست كه نماز است ديگرى مربوط به خلق خدا كه قربانى كردن شتر براى آنان است .
ه‍) پايان سوره نيز مى تواند نشان دهنده ى عظمت اين هديه ى الهى باشد؛ زيرا بدگوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه عاص بن وائل پدر عمروبن عاص بود بعد از مرگ پس آن حضرت او را ابتر ناميد؛ زيرا مى گفت : نسل او قطع شده است پس ابتر است (٦٩) و خداوند خبر داد كه نسل تو ادامه دارد و بدگوى تو ابتر و مقطوع النسل است .
و) اين سوره اخبار از آينده است مبنى بر قطع شدن نسل عاص بن وائل با داشتن فرزند و نوه و بقاء و كثرت نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم).
ز) در ذيل بحث سوره ى قدر از حضرت صادق (عليها السلام) حديثى نقل شد كه آن حضرت شب قدرى را كه برتر از هزار ماه است به فاطمه زهرا (عليها السلام) تفسير كردند. مى توان گفت : فاطمه زهرا (عليها السلام) آن كوثر و خير كثيرى است كه شب قدر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است و همان طور كه در شب قدر همه امور تقدير مى گردد در فاطمه زهرا (عليها السلام) نيز همه خيرات براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تقدير مى گردد و شايد سرو راز نهاده شده در فاطمه (عليها السلام) آن گونه كه در دعا آمده كهاللهم انى اساءلك بحق فاطمة وابيها وبعلها وبنيها والسر المستودع فيهاهمان تقدير خيرات در حضرت زهرا (عليها السلام) باشد.
زيرا تمام آنچه امت مرحومه دارد از علماى ربانى دارند و آنچه از اعمال صالح و معارف الهى بر قلم و بيان علما جارى شده و به آن عمل شده از سفره پر بركت ائمه اهل بيت (عليهم السلام) است و آنان آنچه دارند از دامن پربركت خير كثير و كوثر عظيم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)، يعنى حضرت زهراى اطهر (عليها السلام) است .
خدايا! ما را چه رسد كه بتوانيم كوثر رسول را بشناسيم چه رسد كه بخواهيم او را به ديگران بشناسانيم !!! بى جهت نيست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد:ان الله يغضب لغضب فاطمه ويرضا لرضاها (٧٠) «خداوند با خشم فاطمه خشمناك مى شود و با رضاى فاطمه خشنود مى شود.»


۳
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



و يا فرمود:فاطمة بضعة منى من سرها سرنى ومن ساءها فقد ساءنى فاطمة اعز الناس على (٧١) «فاطمه پاره تن من است هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده است و هر كس او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است فاطمه عزيزترين مردم نزد من است .»

فصل دوم : آيات الفضايل درباره ى حضرت ام الفضائل (عليها السلام)
مقدمات تولد حضرت فاطمه (عليها السلام) (٧٢) ٥١ - آيه لعلك ترضى فاصبر على ما يقولون وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن ءاناء اليل فسبح واطراف النهار لعلك ترضى (٧٣)
«پس بر آنچه مى گويند صبر كن و قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروبش ‍ تسبيح بگو (خدايت را) منزه بشمار شايد راضى و خشنود شوى .»

نكاتى چند در اطراف آيه : ١) معلوم مى شود كه مشركان با سخنان خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى رنجانيدند و اين كار به طور قطع مربوط به گذشت زمانى قابل توجه از زمان بعثت است . (فاصبر على ما يقولون).
٢) ممكن است از جمله امورى كه موجب رنجش خاطر آن حضرت شده ، موضوع مرگ فرزندان آن حضرت و او را ابتر ناميدن و مسئله قطع وحى و سخنان مشركان و يا بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان باشد (فاصبر على ما يقولون)
٣) صبر و خدا را منزه دانستن و عيب ها را متوجه او ندانستن و او را در هر حال تحميد كردن راه رسيدن به خشنودى است . (فاصبر ... سبح ... ترضى)
٤) خداوند رد سوره ى ضحى وعده داده كه خداوند پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم) را در آينده راضى مى كند (فلسوف يعطيك ربك فترضى )
در آيه ى مورد بحث راه رسيدن به عطيه ى الهى كه موجب خرسندى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است را بيان مى فرمايد (فاصبر ... ترضى)
٥) در بحث هاى سوره هاى ضحى و كوثر معلوم شد عطيه ى الهى وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) است . پس براى رسيدن به اين هديه اى الهى ، صبر و ذكر خدا و مناجات و تسبيح و تحميد الهى ، لازم است .
٦) چگونگى ميلاد حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) معنى آيه را روشن تر مى كند.

مقدمات ميلاد حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام): مرحوم علامه ى مجلسى در حياة القلوب از صاحب كتاب عدد، كيفيت حمل حضرت خديجه (عليها السلام)، به آن حضرت را نقل كرده است . او مى نويسد:
«روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در با اميرالمومنين ، عمار ياسر، منذر بن ضحضاح ، حمزه ، عباس ، ابوبكر و عمر. ناگاه جبرييل (عليه السلام) نازل شد به صورت اصلى خود وبال هاى خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر كرد. ندا كرد آن حضرت را كه : يا محمد! خداوند على اعلا تو سلام مى رساند و امر مى نمايد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى اختيار كنى .
پس آن حضرت چهل روز به خانه خديجه نرفت و روزها روزه مى داشت و شب ها تا صبح عبادت مى كرد و عمار را به سوى خديجه فرستاد و گفت : او را بگو كه اى خديجه ، نيامدن من به سوى تو از كراهت و عداوت نيست و ليكن پروردگار من چنين امر كرده است كه تقديرات خود را جارى سازد و گمان مبر در حق خود مگر نيكى و بدرستى كه حق تعالى هر روز چند مرتبه با ملائكه خود به تو مباهات مى كند. بايد كه هر شب در خانه خود را ببندى و در رختخواب خود بخوبى و من در خانه فاطمه بنت اسد مى باشد تا مدت وعده ى الهى مقتضى گردد.
حضرت خديجه هر روز چند نوبت از مفارقت آن حضرت مى گريست و چون چهل روز تمام شد. جبرييل بر آن حضرت نازل شد و گفت : يا محمد! خداوند على اعلا سلام مى رساند و مى فرمايد كه مهيا شو براى تحف و كرامت من . پس ناگاه ميكاييل نازل شد و طبقى آورد و دستمالى از سندس ‍ بهشت بر روى آن پوشيده بودند و در پيش آن حضرت گذاشت و گفت : پروردگار تو مى فرمايد كه امشب به اين طعام افطار كن . و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) گفت كه هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مرا امر مى كرد كه در را مى گشودم كه هر كه خواهد بيايد و با آن حضرت افطار نمايد. در آن شب امر فرمود كه به در خانه بنشين و مگذار كسى داخل شود كه اين طعام بر غير من حرام است .
پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود و در ميان آن طبق از ميوه هاى بهشت يك خوشه (خرما و يك خوشه ى) انگور و جامى از آب بهشت . پس ‍ از آن ميوه ها آن قدر تناول فرمود كه سير شد و از آب آشاميد كه تا سيراب شد و جبرييل از ابريق بهشت ، آب بر دست مباركش ريخت و ميكاييل دستش را شست و اسرافيل دستش را از دستمال بهشت پاك كرد و طعام باقى مانده با ظرف ها به آسمان رفت و حضرت برخاست كه مشغول نماز شود. جبرييل گفت كه در اين وقت ، نماز جايز نيست (٧٤) بايد كه الحال به منزل خديجه روى و با او مقاربت نماى كه حق تعالى مى خواهد كه در اين شب از نسل تو ذريه طيبه خلق نمايد.
پس آن حضرت متوجه خانه خديجه شد و خديجه گفت كه من با تنهايى الفت گرفته بودم و چون شب مى شد درها را مى بستم و پرده ها را مى آويختم و نماز خود را مى كردم و در جامه خواب خود مى خوابيدم و چراغ را خاموش مى كردم در آن شب ميان خواب و بيدارى بودم كه صداى در خانه را شنيدم ، پرسيدم : كيست كه مى كوبد درى را كه به غير از محمد ديگرى را روا نيست كوبيدن آن ؟ حضرت فرمود كه : منم محمد! چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنيدم از جا جستم و در را گشودم و پيوسته عادت آن حضرت ، آن بود كه چون اراده خوابيدن مى نمود آب مى طلبيد و وضو تجديد مى كرد و دو ركعت نماز به جا مى آورد و داخل رختخواب مى شد و در آن شب مبارك سحر، هيچ از اين اين ها نكرد و تا داخل شد دست مرا گرفته به رختخواب برد و چون از مواقعه فارغ شد من نور فاطمه را در شكم خود يافتم . (٧٥)

فاطمه (عليها السلام) در مباهله كنندگان : ٥٢ - آيه مباهله فمن حآجك فيه من بعد ما جآءك من العلم فقل تعالوا ندع اءبنآءنا واءبنآءكم ونساءنا ونساءءكم واءنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكذبين (٧٦)
«پس هر كس بستيزد با تو در آن بعد از آن كه آمد تو را دانش بگو بيايد بخوانيم فرزندان ما و فرزندان شما را و زنان ما و زنان شما را و ما خود را و شما خويش را سپس دعا كنيم پس بفرستيم لعنت خدا را بر دروغگويان .»

چند نكته در آيه ى مباهله : مى توان نكات فراوانى را از آيه استفاده كرد كه به مناسبت بحث به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم .
١) يكى از راه هاى اثبات حق ، مباهله است . (فمن حآجك)
٢) استفاده از مباهله نه تنها به اذن الهى بلكه به فرمان او بود. (فقل)
٣) نفراتى كه بايد در مباهله شركت مى كردند افراد خاص بودند نه همه افراد. (تعالوا ندع ...)
٤) اولين گروهى كه در معرض مباهله قرار مى گيرند و شركت مى كنند پاره ى تن ، يعنى فرزندان هستند. (ندع اءبنآءنا واءبنآءكم)
٥) حرمت زن از ديدگاه قرآن هميشه محفوظ است و لذا بين دو گروه ابناء و انفس آمده است .
٦) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) داراى فرزندان پسر در هنگام مباهله بوده است (اءبنآءنا)
٧) مقصود از اءنفسنا كسى غير از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است ؛ زيرا آن حضرت خود دعوت كننده است و معنا ندارد كسى خود را دعوت كند. همان طور كه در مجمع البيان آمده است . (٧٧)

نظر اهل تسنن درباره ى اهل مباهله : مى توان ادعا كرد كه از بديهيات است كه آيه ى فوق درباره ى اصحاب كساء (عليهما السلام) است و عمده ى مفسرين ، مورخين ، محدثين و متكلمين آن را ارسال مسلمات شمرده اند. بلكه تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه در مباهله ، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به جز على و فاطمه ى زهرا و حسن و حسين (عليهما السلام) كسى ديگرى را نياورد.
فخر رازى بعد از نقل مطالب فوق مى گويد: و بدان اين روايت همچون رواياتى است كه اهل تفسير و حديث اتفاق بر صحت آن دارند. (٧٨)

مقام حضرت فاطمه (عليها السلام) در آيه از ديدگاه علماى اهل تسنن : محمدبن طلعه ى شافعى مى گويد:
«با نور بصيرت بنگر به مدلول اين آيه و ترتيب رعايت عبارت آن و چگونگى علو مقام فاطمه در منازل شرف و برترى درجه اش . و ترديدى نيست كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) (علو مقام حضرت فاطمه (عليها السلام) را) بيان كرده است ؛ زيرا او را (در هنگام رفتن براى مباهله) بين خود و على قرار داده است (خود آن حضرت از جلو و فاطمه (عليها السلام) پشت سر او و على (عليه السلام) پشت سر فاطمه (عليها السلام » و اين كار توجه به هشدارى است به رمز و راز و حكمت آيه . پس بى ترديد خداوند او (فاطمه (عليها السلام » را قرار داده است در حمايتى از جلو رو و پشت سر تا بدين وسيله مقام و مرتبه ى فاطمه را آشكار سازد و چون مقصود از «انفسنا» نفس على با پيامبر است ، خداوند او را بين اين دو قرار داده است ، تا حراست و نگهبانى با احاطه به جان (پيامبر و على (عليهما السلام » رساتر باشد.» (٧٩)
زمخشير در ذيل آيه ى مباهله بيانى دارد كه پايان آن چنين است :
«و (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم » آنان را (يعنى ابناء و نساء كه حسن و حسين و فاطمه (عليهم السلام) باشند) بر انفس مقدم داشت تا لطف جايگاه و منزلت آنان را هشدار دهد و اعلام كند كه آنان (حتى) بر جان مقدم است (و حاضر است) جان را فداى آنان كند و اين بالاترين دليل بر فضيلت اصحاب كساء (عليهم السلام) است .» (٨٠)

فاطمه (عليها السلام) در آيه ى تطهير: ٥٣ - آيه تطهير انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت ويطهركم تطهيرا (٨١)
«همانا خداوند مى خواهد تا از شما اهل بيت ، پليدى را ببرد و شما را پاك كند، پاك كردنى .»

اهل البيت چه كسانى هستند؟ سيوطى شافعى در «درالمنثور» ١٠ روايت ذكر مى كند كه مراد از اهل البيت ، پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) هستند از جمله طبرانى از ام سلمه - رضى الله عنها - نقل كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه - رضى الله عنها - فرمود: همسر و دو پسرت را به نزد من بياور. فاطمه آنان را آورد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر آنان كساىِ فدكى را انداخت ، پس دستش را بر آنان نهاد و فرمود: خدايا اينان اهل محمد (آل محمد) هستند. پس صلوات و بركات خويش را بر آل محمد قرار ده همان طور كه آن را بر آل ابراهيم قرار دادى . بى شك تو مورد حمد و مجد و عظمت هستى . ام سلمه - رضى الله عنها - گفت : پس كسا را بلند كردم تا داخلش شوم . آن را از دستم كشيد و فرمود: تو بر خير هستى . (٨٢)

خانه ى فاطمه (عليها السلام) و سلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): روايات متعددى در كتب اهل سنت وارد شده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مدت زمان مديدى به درب خانه على و فاطمه ، (عليهما السلام ) مى آمد و آيه ى تطهير را تلاوت مى فرمود. از آن جمله ابن عباس نقل مى كند كه گواه بودم كه ٩ ماه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در هنگام نماز درب منزل على بن ابى طالب رضى الله عنه مى آمد و مى فرمود:السلام عليكم ورحمة الله وبركاته اهل البيت انما يريد الله ...تطهيرا؛ الصلاة رحمكم اللههر روز ٥ مرتبه (اين كار را پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تكرار مى كرد). (٨٣)
انا حرب لمن حاربتم
در حديث ابى سعيد خدرى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از تلاوت آيه ى تطهير مى فرمود:انا حرب لمن حاربتم انا سلم لمن سالمتم (٨٤) «من سر جنگ دارم با كسى كه با شما سر جنگ داشته بباشد من صلح و سازش دارم با كسى كه با شما سر سازش ‍ دارد.»

دو نكته : ١) اراده ى خداوند از مرادش منفك نيست و هر چه اراده كند بى ترديد تحقق مى يابد و چون خداوند اراده ى پاكى اهل بيت (عليهم السلام) را نموده است ، پس آنان پاك هستند و هيچ گونه ناپاكى در رفتار و گفتار و افكار آنان راه ندارد.
٢) گر چه آيه ى تطهير در بين آياتى است كه مربوط به همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است ولى ترديدى نيست كه آيه مرتبط به آنان نيست . گذشته از رواياتى كه در اين باره وارد شده است و به بعضى از آنان اشاره شد تغيير خطاب از «كن» به «كم» خود اين امر را مى رساند.
از امام سجاد (عليه السلام) نقر شده كه فرمود: گروهى از مردم نادان گمان مى كنند كه مرا خداوند از اين آيه همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد و حال آن كه آنان دروغ مى گويند و گناه مى كنند. اگر خداوند همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را اراده كرده بود حتما فرمود:ليذهب عنكن الرجس ويطهر كن تطهيراو كلام مؤ نث بود همان طور كه فرمود:واذكرن ما يتلى فى بيوتكن ولا تبرجن ولستن كاحد من النساء. (٨٥)
شاءن نزول آيه ى تطهير كه در خانه ام سلمه رضى الله عنها نازل شد برخورد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با ام سلمه خود مويد گفتار حضرت سجاد (عليه السلام) است .

سلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام): ٥٤ - آيه دعوت به نماز واءمر اءهلك بالصلوة واصطبر عليها (٨٦)
«و فرمان بده اهل خويش را به نماز و بر آن صبر كن .»
حافظ حسكانى حنفى در شواهدالتنزيل از ابى الحمراء، خادم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه گفت : چون اين آيهواءمر اءهلك بالصلوة واصطبر عليهانازل شد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى هر نمازى مى آمد درب (خانه) على و فاطمه پس مى فرمود: نماز، خداى شما را رحمت كند (آن گاه اين آيه را تلاوت مى كرد):انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ... تطهيرا (٨٧)
و نيز ابى سعيد خدرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه چون نازل شد:وامر اهلك بالصلوة واصطبر عليها (اهل خويش ‍ را به نماز فرمان بده و بر آن صبر كن) پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هشت ماه براى نماز صبح به درب (خانه) على مى آمد (و) مى فرمود: (بشتابيد به سوى) نماز، خداى شما را رحمت كند،انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ... تطهيرا. (٨٨)

خداوند براى فاطمه (عليها السلام) حق قرار داده است : ٥٦ - ٥٥ - آيات آت ذاالقربى حقه واءت ذاالقربى حقه (٨٩) فات داالقربى حقه والمسكين وابن السبيل (٩٠)
«و (پس) بده (بياور و تحويل ده) حق ذى القربى و فقرا و در راه ماندگان را... .»

چند نكته در ارتباط با آيه : ١) معلوم مى شود قبل از نزول آيه ، سهم و حقى براى ذى القربى اختصاص ‍ داده شده است . (واءت ذاالقربى حقه)
٢) حق ذى القربى بر مساكين و ابن السبيل تقدم دارد.
٣) نبايد او را به سراغ حقش فرستاد بلكه بايد حق او را محترمانه برايش ‍ آورد و به او داد. (واءت)

ذى القربى چه كسانى هستند؟ حسكانى حنفى از ابن عباس در حديثى نقل مى كند كه ابن عباس گفتند: «گفتند: اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چه كسانى قربانى شماست ؟
(آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم » فرمود: على و فاطمه و دو پسرانشان .» (٩١)
سيوطى شافعى در تفسير خود مى نويسد: ابن جرير از على بن الحسين رضى الله عنه روايت مى كند كه به مردى از اهل شام فرمود: آيا قرآن خوانده اى ؟ گفت : آرى . فرمود: آيا خوانده اى در (سوره ى) بنى اسراييل «واءت ذاالقربى حقه» ؟ گفت : (آرى) آيا براستى شما همان (خويشان و) قربايى هستيد كه خداوند دستور داده حقشان را برايشان بياورند؟ فرمود: آرى . (٩٢)

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه حق فاطمه (عليها السلام) را داد؟ در روايات متعدد آمده است كه چون آيه ى فوق نازل شد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فدك را كه مزرعه بزرگى بود به حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيد به عنوان نمونه به دو روايت اشاره مى كنيم :
١) سيوطى در تفسيرش از ابن مردويه از ابن عباس و ابى سعيد خدرى روايت مى كند كه گفتند: چون (آيه ى) «واءت ذاالقربى حقه» نازل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه را خواست و فدك را به او عطا كرد. (٩٣)
٢) سمهودى در وفاء الوفا روايت مى كند كه محمد بن كعب گفت : صدقات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اموال مخيريق يهودى بود (او حبر و عالم يهودى بود كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان آورد و اموالش را در اختيار آن حضرت قرار داد) روز يكشنبه بود كه به يهود گفت : اگر محمد را يارى نمى كنيد پس به خدا سوگند شما مى دانيد يارى او حق (و سزاوار) است . (گفتند): امروز سبت (بسته) است . (گفت): سبتى براى شما نيست . آن گاه شمشير خود را برداشت و با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رفت پس آن قدر جنگيد تا جراحت تمام بدن او را فراگرفت . پس ‍ چون مرگ او فرا رسيد، گفت : (اموالم براى محمد است هر كارى خواست با آن ها انجام دهد) و او داراى مال (فراوان) بود. پس آن (اموال) صدقات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است . و اموالش كه وصيت كرد هفت باغ بود به نام هاى : دلال ، برفه ، صافيه ، ميثب ، مشربه ام ابراهيم ، اعوف و حسنى و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آنها را بر خصوص فاطمه وقف كرد و آن حضرت (رسول) براى ميهمانان و نيازمنديهايش از آن مى گرفت و در هنگام وفات حضرت فاطمه (عليها السلام) سفارش كرد اين باغ ها و آنچه دارد از اميرالمومنين على (عليه السلام) باشد. (٩٤)

چرا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فدك را به حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيد و ديگران آن را غصب كردند؟ از آن جا كه مردم موظف هستن به نزد اهل بيت (عليهم السلام) بيايند و معارف الهى را بياموزند و در ضمن مشكلات خود اعم از مادى و معنوى را به وسيله ى آنان رفع كنند، پس بايد خاندان رسالت (عليهم السلام) از جهت اقتصادى دستشان باز باشد تا مشكلات مادى مردم را رفع كنند و مردم نيز اطراف آنان حضور داشته باشند و با حضور مردم ، اهل بيت (عليهم السلام) مى توانند اسلام را حفظ كنند و ترويج دهند. به همين جهت خداوند گذشته از خمس وفى ء حق ديگرى براى آنان قرار داده است تا آنان بتوانند پاسخگويى مراجعات مردم باشند و دشمنان اسلام نيز به اين نكته به خوبى واقف بودند. لذا اولين حركتى كه بعد از غصب خلافت صورت گرفت ، غصب فدك و گرفتن حق اهل بيت (عليهم السلام) بود تا مردم در اطراف آنان حضور نداشته باشند.
اميرالمومنين على (عليه السلام) به طور سربسته به داستان غمبار فدك اشاره مى كند و مى فرمايد:بلى كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم وسخت عنها نفوس قوم آخرين ونعم الحكم الله ، «آرى تنها در دست ما از تمام آنچه آسمان بر آن سايه مى اندازند فدك بود پس جمعى بر آن بخل ورزيدند (و از ما گرفتند و ما را از آن محروم ساختند) و گروهى ديگر باسخاوت از كنارش گذاشتند (شايد اين جمله ى امام (عليه السلام) اشاره به عدم پيگرى آن از طرف خاندان رسالت (عليهم السلام) به خصوص بعد از شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام) باشد) و خداوند خوب حكم كننده اى است .» (٩٥)

فدك مظهر حكومت : على بن اسباط مى گويد:
«امام هفتم (عليه السلام) ديد كه مهدى عباسى رد مظالم مى كند. به او فرمود: اى اميرمومنان ! چه شده رد مظالم مى كنى ولى مظلمه و حق ما را رد نمى كنى ؟ گفت : اى اباالحسن آن چيست ؟ فرمود: چون خداوند تبارك و تعالى فدك و اطرافش را براى پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم) فتح كرد؛ چون مسلمانان اسبى را سوار نشده بودند و (جنگى نكرده بودند) خداوند بر پيامبرش نازل كرده «واءت ذاالقربى حقه» ، «حق ذى القربى را بپرداز.» رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى دانست كه متصور از ذى القربى (كه بايد فدك را به عنوان حقش به او بپردازد) كيست ؟ پس از جبرييل (عليه السلام) پرسيد و جبرييل (عليه السلام) از خداوند پرسيد. خداوند وحى كرد به آن حضرت كه فدك را به فاطمه (عليها السلام) بده .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه را خواست و به او فرمود: اى فاطمه بى ترديد خداوند به من فرمان داده است كه فدك را به تو بدهم . (فاطمه (عليها السلام » گفت : اى رسول خدا آن را از خدا و شما پذيرفتم . نمايندگان حضرت فاطمه (عليها السلام) در زمان حيات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مرتب در آن جا (فدك) حضور داشتند.
چون ابوبكر حكومت را به دست گرفت ؛ نمايندگان حضرت فاطمه (عليها السلام) را از آن جا اخراج كرد. حضرت به نزد ابوبكر آمد و از او خواست كه فدك را به او بازگرداند. ابوبكر به او گفت : يك فرد سياه پوست يا سرخ پوستى بياور تا آن فرد براى تو گواهى دهد كه فدك از آن توست . حضرت ، اميرمؤ منان (عليه السلام) و ام ايمن را آورد و آنان گواهى دادند. ابوبكر نامه اى نوشت كه كسى متعرض او نشود (و فدك در اختيارش باشد) چون بيرون آمد در حالى كه نامه را با خود داشت ، عمر آن حضرت را ديد و گفت : اى دختر محمد اين چيست كه با خود دارى ؟ فرمود: نامه (و سند)ى است كه ابن ابى قحافه (ابوبكر) برايم نوشته است . گفت : آن را به من نشان بده . حضرت امتناع كرد. آن را از دستش كشيد و در آن نگاه كرد آن گاه آب دهان در آن انداخت و آن را پاره و نابود كرد و به او گفت : آيا اين (فدك) را پدرت برايش سوار بر مركب شده و برايش جنگيده است ؟ (اى مهدى عباسى) اين گونه (عمربن خطاب) ريسمان برگردن ما نهاد (و ما را مجبور كرد به نزد حاكمان برويم و به اين شكل ما را تحقير كرد).
مهدى عباسى گفت : اى اباالحسن حد آن را برايم بگو (تا آن را تحويلت دهم) فرمود: حدى از آن كوه احد و حد ديگر آن عريس مصر و حد سوم آن سيف البحر و حد چهارم آن دومة الجندل است (مهدى عباسى) گفت : همه اينها؟ فرمود: آرى اى اميرمؤ منان همه اين هاست ... . (٩٦)

خدا به مردم فرمان به دادن حق فاطمه (عليها السلام) مى دهد: ٥٧ - آيه ايتاء ذى القربى ان الله ياءمر بالعدل والاحسان وايتآء ذى القربى وينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى يعظكم لعلكم تكرون (٩٧)
«خدا امر مى كند به داد و نيكى و بخشش به خويشاوندان و نهى مى كند از فحشاء و ناشايست و ستم ، اندرز مى دهد شما را شايد يادآور شويد.»

چند نكته در آيه : ١) امر و نهى الهى به اميد اثر بخشى است . (...ياءمر ... لعلكم تذكرون)
٢) اگر خداوند به امورى فرمان مى دهد نهى از نقطه ى مقابلش مى كند. (ياءمر بالعدل ... ينهى عن الفحشآء)
٣) گرايش به عدل و احسان هم امر تكوينى و فطرى است و هم تشريعى ؛ زيرا عقل نيز آن را مى پسندد.
٤) عقل ، خوبى عدل احسان را مى فهمد و خداوند آن را با دستور به دادن حق ذى القربى تكميل كرد. (وايتآء ذى القربى)
٥) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز موظف است حق ذى القربى را بياورد و بپردازد (اءت ذالقربى حقه) (٩٨)
٦) نبايد گذاشت تا ذى القربى درمانده شوند تا بيايند و حق خود را بگيرند بكله بايد حق آنان را محترمانه به آنان تقديم كرد. (ايتآء ذى القربى)
٧) با دست خالى نبايد به نزد ذى القربى رفت : (ايتآء ذى القربى)
٨)نتيجه به سراغ ذى القربى نيامدن غفلت است . (لعلكم تذكرون)
٩) به قرينه آيات ٢٦ سوره ى اسراء و ٣٨ سوره ى روم و ٢٣ سوره ى شورى مقصود از ذى القربى خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستند و پيشاپيش آنان حضرات على و فاطمه (عليهما السلام) هستند و بدين منظور پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فدك را به حضرت زهرا (عليها السلام) بخشيد.


۴
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



حقى كه بايد به ذى القربى داد مى تواند مختلف باشد از قبيل ابراز محبت و اعلان ولايت و اعلان ولايت و پشتيبانى سياسيى و كمك هاى اقتصادى از قبيل خمس و فى ء و انفال (همان طور كه بحث آن خواهد آمد).
١١) كلمه ايتاء به معنى آوردن است كه دو مفعول مى گيرد. همان طور كه در آيه ى شريفه ى «اءت ذالقربى حقه» دو مفعول براى فعل «اءت) آمده است يكى «ذالقربى» و ديگرى «حقه» و در آيه ى مورد بحث (در سوره ى نحل) يك مفعول محذوب است . و آن مفعول محذوف مى تواند كلمه «حقه» باشد كما اين كه در قرائت از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: آن طور كه من به تو مى گويم بخوان :ان الله ياءمر بالعدل والاحسان وايتاء ذى القربى حقه (٩٩) ، «خداوند دستور به عدل و نيكى و آمدن و دادن حق ذى القربى را به ايشان مى دهد.»
مى تواند مفعول دوم چيزى ديگرى باشد مثلا ايتاء ذى القربى لاداء الامانة والحكومة اليهم معنى آيه اين باشد كه : بياييد به نزد ذى القربى و آنان را بياوريد تا امانت و حكومت را به آنان بدهيد همان طور كه در سوره ى نساء مى فرمايد:ان الله ياءمركم ان تؤ دوا الامانات الى اءهلها، (١٠٠) «خداوند به شما دستور مى دهد تا امانت ها را به اهلش واگذار كنيد.» و چه امانتى از حكومت و ولايت برتر است و چه كسانى جز اهل بيت (عليهم السلام) سزاوار بر آن هست ؟
مى تواند مفعول دوم مطلب سومى باشد، مثلا: ايتاء ذى القربى وسيلة عندالله معنى آيه اين باشد بياوريد ذى القربى و خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را به نزد خداوند و به وسيله آنان خواسته هاى خود را برآورده كنيد و در حقيقت آنان را شفيع درگاه خداوند قرار دهيد همان طور كه در ذيل آيه ى وسيله ١ بحث آن مى آيد.
١٢) همان طور كه احسان ، برتر از عدل است چه بسا ايتاء ذى القربى از احسان برتر باشد و در حقيقت اجراى عدالت و احسان به وسيله ايتاء ذى القربى صورت مى گيرد و شايد بدين جهت باشد كه خداوند آن را بعد از آن دو ذكر كرده است :ان الله يامر بالعدل والاحسان وايتاء ذى القربى

چند روايت مناسب با نكات فوق : ١ - عبدالاعلى ابن ابى المساور مى گويد از مغيرة بن سعيد شنيدم كه مى گفت : «ان الله يامر بالعدل» على (عليه السلام) «والاحسان» فاطمه «وايتاء ذى القربى» الحسن و الحسين «وينهى عن الفحشاء» قال : فلان افحش الناس «والمنكر» فلان .
مقصود از عدل على (عليه السلام) است والاحسان فاطمه وايتاء ذى القربى حسن و حسين است و مقصود از فحشاء فلانى است كه فاحش ترين و بدترين مردم است و منكر فلان است .» (١٠١)
٢ - امام باقر (عليه السلام) فرمود: «عدل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است هر كه از او پيروى كند پس به عدالت رسيده است و احسان على (عليه السلام) است پس هر كه ولايتش را بپذيرد پس احسان كرده است و نيكوكار در بهشت است و (مقصود از) ايتاء ذى القربى قرابت و نزديكى ما (اهل بيت) است كه خداوند دستور به دوستى ما را به بندگان داده و به آنان فرمان داده به نزد ما بيايند و آنان را از فحشا نهى كرده است و منكر كسى است كه ستم به ما اهل بيت كند و دعوت به سوى غير ما كند.» (١٠٢)
٣ - سدير مى گويد: «من در كنار مسجد الاحرام بودم امام باقر (عليه السلام) دست مرا گرفت به داخل مسجد الحرام برد و رو به كعبه كرد. پس ‍ فرمود: اى سدير! بى شك مردم ماءمور شدند كه بيايند كنار اين سنگ ها و دور آنان طواف دهند آن گاه به نزد ما بيايند و ولايت و پيرويشان را براى ما اعلام دارند.
بعد حضرت فرمود: اى سدير! آيا به تو نشان دهم آنان كه مانع دين خدا مى شوند؟ آن گاه به ابو حنيفه و سفيان ثورى كه حلقه اى در مسجد داشتند نظر كرد و فرمود: اينان بازدارندگان از دين خدا هستند بدون اين كه هدايتى از طرف خداوند يا كتاب آشكارى داشته باشند. اگر اين گروه خبيث و پست در خانه هايشان مى نشستند و مردم را رها مى كردند؛ مردم كسى را نمى يافتند تا آنان را از خداى تبارك و تعالى و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر دهند تا آنان به نزد ما مى آمدند و ما آنان را از خداى تبارك و تعالى و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر مى داديم .» (١٠٣)

فاطمه (عليها السلام) در خمس سهم دارد: ٥٨ - آيه خمس واعلموا اءنما غنمتم من شى ء فاءن لله خمسه وللرسول ولذى القربى واليتمى والمسكين وابن السبيل ان كنتم ءامنتم بالله وما اءنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان والله على كل شى ء قدير (١٠٤)
«و بدانيد بى ترديد از آنچه به عنوان غنيمت (و سود و منفعت) برديد پس بى شك خمس آن براى خدا و براى رسول و براى ذى القربى و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است . اگر شما ايمان به خدا و آنچه بر بنده خويش ‍ نازل كرديم آورديد... .»

اشاره به نكاتى چند: ١) مقدمه عمل ، علم است بدانيد تا عمل كنيد. (واعلموا...)
٢) هر چه بر آن غنيمت اطلاق شود، خمس دارد. (غنمتم من شى ء)
٣) اعتقاد به خمس و پرداخت به آن لازمه ايمان به خدا و وحى است . (ان كنتم ءامنتم بالله)
٤) كسانى اهل خمس هستند كه ايمانشان مستحكم باشد لذا كلمه امنتم بعد از كنتم آمده است . (ان كنتم ءامنتم) طبيعى است اين گونه افراد تعدادشان زياد نيست .
٥) گيرندگان خمس شش گروه هستند. سه گروه اول در گرفتن خمس با سه گروه دوم تفاوت دارند؛ زيرا براى سه گروه اول لام آمده است (لله وللرسول ولذى القربى) و چه بسا آنان مالك سهم خود مى شوند؛ به خلاف سه گروه دوم و چه بسا آنان مالك خمس نشوند، بلكه محل مصرف خمس ‍ هستند.
٦) همان طور كه سهم خدا را رسول مى گيرد با نبود او سهم خدا و رسول از آن ذى القربى خواهد بود.
٧) همان طور كه در سهم خدا و رسول نياز شرط گرفتن نيست در ذى القربى نيز نياز شرط گرفتن نيست به خلاف سه گروه بعد.
٨) از آن جا كه مودت ذى القربى مطابق با آيه ى ٢٣ سوره ى شورى واجب است و بنابر آيات و روايات ، آنان رهبران سياسى و هدايتگران امت هستند بايد در مسايل اقتصادى نيز به آنان مراجعه كرد و در تقويت ايشان كوشيد و خمس را به آنان داد و اين لازمه ى ايمان به خدا و قرآن است . (ان كنتم ءامنتم بالله وما اءنزلنا)
٩) بنابر آنچه در ذيل آيه ى (وات ذى القربى حقه) گذشت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) آن ذى القرباى است كه خداوند او را معرفى كرده است و برايش حق قرار داده است .

فاطمه (عليها السلام) در فى سهم دارد: ٥٩ - آيه فى ء ما اءفاء الله على رسوله من اءهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى واليتمى والمسكين وابن السبيل كى لا يكون دولة بين الاغنيآء منكم ومآ ءاتيكم الرسول فخذوه وما نهيكم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شديد العقاب
«آنچه را خداوند از اهل (شهرها و) روستاها بر رسولش به عنوان «فى ء» عطا فرموده است . پس (آن) براى خدا و براى رسول و براى ذى القربى و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است تا آن (فى ء) صرفا بين ثروتمندان از شما دستگردان نباشد. پس آنچه از رسول مى آورد بگيريد و آنچه را باز مى دارد، خوددارى كنيد و از خدا پروا كنيد كه خداوند پيگردش ‍ شديد است .» (١٠٥)

چند نكته پيرامون آيه ى فى ء به جز نكات مشترك با آيه ى خمس : ١) «فى ء» هديه خدايى به رسولش است . (ما اءفاء الله على رسوله)
٢) گر چه ديگران از «فى ء» استفاده مى كند ولى اصلش براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است . (ما اءفاء الله على رسوله)
٣) اختيار تام در مصرف «فى ء» با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است . (مآ ءاتكم الرسول)
٤) با وجود رسول و ذى القربى از اختصاص ثروت كلان به دست گروهى خاص خوددارى مى شود. (كى لا يكون دولة بين الاغنيآء منكم)
٥) گذشته از دليل ذكر شده در آيه ى خمس ، خود جلوگيرى از ثروت كلان و بادآورده در دست گروهى ، يكى از ادله ى اختصاص «فى ء» به رسول و ذى القربى است تا همگان بتوانند از آن بهره مند شوند.
٦) برترين مصداق ذى القربى حضرت صديقه كبرى فاطمه ى زهرا (عليها السلام) است .

«فى ء» كرامت الهى است : سليم بن قيس مى گويد: از اميرالمومنين (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: به خداوند سوگند ما ذى القربايى هستيم كه خداوند قصد كرده و آنان را در كنار خود و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار داده است آن جا كه فرمود: «ما اءفاء الله على رسوله ... والمسكين» (آن فى ء) از آن ماست و خداوند براى ما سهمى در صدقه قرار نداده است .
خداوند پيامبرش را بزرگ شمرده و ما را گرامى داشته از اين كه او ساخ و ناپاكى هاى دستان مردم (كه همان صدقه است) را بخوريم و مصرف كنيم . (١٠٦)

محبت فاطمه (عليها السلام) اجر رسالت است : ٦٠ - آيه ذى القربى ذلك الذى يبشر الله به عباده الذين ءامنوا وعملوا الصلحات قل لا اءسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور
«آن ، چيزى است كه خداوند بندگانش را به آن بشارت مى دهد، آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، بگو بر آن (رسالت و هدايت) از شما پاداشى نمى خواهم ، مگر دوستى در (حق) خويشاوندان را و هر كس حسنه اى را انجام دهد، ما در خوبى آن بيفزاييم . بى ترديد خداوند بسيار آمرزنده و بسيار شكرگزار است .» (١٠٧)
بدون شك و ترديد آيه ى فوق درباره اهل بيت (عليهم السلام) و به ويژه حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) است و صدها روايت در اين باره در كتب شيعه و سنى ديده مى شود و از خود آيه نيز به صورت صريح استفاده مى شود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به امر الهى براى هدايت مردم از آنان مزد خواست و آن مزد، مودت و دوستى خويشان آن حضرت است و در روايات به نام آنان تصريح فرموده است .
از جمله حافظ قندوزى حنفى در ينابيع المودة (١٠٨) و حسكانى حنفى در شواهدالتنزيل (١٠٩) با بيش از ده طريق از سعيد بن جبير از ابن عباس ‍ روايت مى كند كه چون آيه ىقل لآ اءسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربىنازل شد گفتند: يا رسول الله ! آنان كه خداوند دستور به مدت و دوستيشان داده است چه كسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندانشان .
حال چه آيات مكى باشد يا مدنى اين امر مسلم است كه پيشاپيش ‍ ذى القربى على و فاطمه و حسنين (عليهم السلام) هستند. (١١٠)

تساوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و فاطمه (عليها السلام) در چند امر: قندوزى حنفى از جواهرالعقدين نقل مى كند كه خداوند اهل بيت پيامبرش ‍ (صلى الله عليه و آله و سلم) را باز آن حضرت در چيزهاى فراوانى مطابق قرار داده است فخرالدين رازى پنج مورد آن ها را شمارش كرده است :
اول آنها در سلام است فرمود:السلام عليك ايها النبى ورحمة الله وبركاتهو به اهل بيت آن حضرت فرمود: سلام على آل ياسين .
و دوم در صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و بر آل ، همان طور كه در تشهد و غير آن (بر پيامبر و آلش با هم صلوات فرستاده مى شود) به گونه اى كه صلوات بر آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) در اين صورت ابتر نيست .
و سوم در طهارت و پاكى ؛ خداى عزوجل فرمود: طه ، يعنىاى طاهر ما انزلنا عليك القرآن لتشقى الا تذكرة لمن يخشىو براى اهل بيت پيامبرش فرمود:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.
و چهارم حرام بودن صدقه ؛ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «صدقه براى محمد و آل محمد حلال نيست .»
و پنجم : خداى عزوجل فرمود:قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم اللهو براى اهل بيتش فرمود:قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى . (١١١)

سود محبت فاطمه (عليها السلام) براى خود انسان است : ٦١ - آيه اجر رسالت قل ما ساءلتكم من اءجر فهو لكم ان اءجرى الا على الله (١١٢)
«بگو به آنچه از پاداش (بر رسالت) از شما خواستم پس (سود) آن براى شماست ، پاداشم تنها بر خداست .»

نكاتى چند در ذيل آيه : ١) سوره ى سباء مكى است پس معلوم مى شود پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه از مردم پاداش خواسته است .
٢) در خواست اجر به فرمان خداوند بوده است . (قل)
٣) سود اين اجر رسالت (كه در آيه ٢٣ شورى محبت خاندان رسالت معرفى كرد) بالاصاله متوجه افراد امت است كه اجر را مى پردازند. (فهو لكم )

انسان بدون محبت فاطمه (عليها السلام) به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان ندارد: حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى در كتاب خودش از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه فرمود: «قسم به آن كه جانم به دست اوست بنده اى به من ايمان نمى آورد تا مرا دوست بدارد و مرا دوست ندارد تا ذوى القرباى مرا دوست بدارد... .» (١١٣)

سود محبت فاطمه (عليها السلام) در روايات : الف : در روايتى از سلمان وارد شده كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
فرشتگان خداوند را تسبيح مى گفتند و او را تقديس مى كردند. خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند، بى ترديد قرار مى دهم پاداش تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت براى دوستداران اين زن (حضرت زهرا (عليها السلام » و پدر و شوهر و فرزندانش . (١١٤)
ب : محمد بن مسلم ثقفى مى گويد:
از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: فاطمه (عليها السلام) توقفى در كنار درب جهنم دارد. چون روز قيامت شود بين دو چشم هر فردى مؤ من يا كافر نوشته مى شود در نتيجه به محب و دوستى كه گناهانش زياد است كه به آتش برود. فاطمه بين دو چشمش را مى خواند كه نوشته شده ، دوستدار. پس مى گويد: خدايم و سرورم ! مرا فاطمه ناميدى تا من و كسانى كه من و ذريه ام را دوست بدارند از آتش حفظ كنى وعده ات حق است و تو خلاف وعده رفتار نمى كنى .
خداوند عزوجل مى فرمايد: راست گفتى اى فاطمه ! تو را فاطمه ناميدم و تو و هر كس تو را دوست بدارد و ولايتت را بپذيرد و فرزندانت را دوست بدارد و ولايت آنان را بپذيرد از آتش حفظ مى كنم و وعده ام راست است و من خلاف وعده رفتار نمى كنم و بى ترديد دستور دادم تا اين بنده ام به آتش ‍ برد تا تو درباره اش شفاعت كنى و من آن را بپذيرم تا بدين وسيله جايگاهت نزد من و جايگاه من نزد تو براى ملائكه و پيامبران و رسولان اهل محشر روشن شود. پس هر كس را ديدى كه بين دو چشمش مؤ من نوشته شده اگر چه گناهكار باشد دست او را بگير و به بهشت وارد كن . (١١٥)
ج : قندوزى حنفى در كتاب مناقب روايت مى كند كه محمدالباقر (رضى الله عنه) فرمود: خداوند كه مى فرمايد:قل ما ساءلتكم من اجر فهو لكم ، «بگو آنچه از پاداش از شما خواستم پس سودش متوجه شماست .» (يعنى خداوند) مى فرمايد: پاداشى كه مودت ذى القرباست و من به جز آن از شما چيزى نخواستم پس آن براى شماست . به وسيله آن هدايت مى شويد و سعادتمند مى گرديد و از عذاب خداوند در روز قيامت نجات مى يابيد. (١١٦)

گذشت حضرت زهرا (عليها السلام): ٦٢ - آيه ايثار ويؤ ثرون على اءنفسهم ولو كان بهم خصاصة (١١٧)
«و ديگران را بر خويشتن مقدم مى دارند گر چه به آن نيازمند باشند.»
حاكم حسكانى حنفى در شواهدالتنزيل با سندش از ابن عباس نقل مى كند كه گفت : قول خداوندويؤ ثرون على اءنفسهم ولو كان بهم خصاصةدرباره ى على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شد. (١١٨)

اما اصل داستان : مرحوم فيض در تفسيرش از امالى شيخ طوسى روايت مى كند كه فردى به نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و از گرسنگى شكايت كرده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) او را به خانه ى همسرانش فرستاد (تا مشكل گرسنگى او را با غذايى رفع كند) پس آنان گفتند: تنها در نزد ما آب پيدا مى شود (او از غذا خبرى نيست).
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه كسى امشب از اين مرد پذيرايى مى كند؟ على بن ابى طالب (عليه السلام) گفت : من يا رسول الله ! پس نزد فاطمه (عليها السلام) آمد و گفت : چه چيز (براى پذيرايى) نزد شماست اى دختر رسول خدا؟ گفت : تنها در نزد ما غذاى يك شب يك صبيه (دختر بچه) است ؛ ولى ما ميهمان خويش را مقدم مى داريم . على (عليه السلام) گفت : صبيه (دختر بچه) را بخوابان و چراغ را خاموش كن (و غذا را براى ميهمان) بياور. فاطمه (عليها السلام) چنين كرد و (ميهمان شام خود را خورد) چون صبح شد، على (عليه السلام) به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر را گزارش داد. طولى نكشيد تا اين كه خداوند نازل كردويؤ ثرون على اءنفسهم ولو كان بهم خصاصة (١١٩) ، «و ديگران را بر خويش مقدم مى دارند گرچه به آن خود نياز شديد دارند.»
حسكانى در شواهدالتنزيل نيز همين مطلب را از طريق ابوهريره روايت كرده است . (١٢٠)

فاطمه (عليها السلام) يكى از دو درياست : ٦٥ - ٦٣ - آيات دو دريا مرج البحرين يلتقيانَ بينهما برزخ لا يبغيانَ فباءى ءالاء ربكما تكذبانَ يخرج منهما اللؤ لؤ والمرجان (١٢١)
«دو دريا را كنار هم قرار داد تا يكديگر را تلاقى و ملاقات كنند. # بين آن دو دريا برزخ و فاصله اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند. # پس ‍ كدامين نعمت هاى خدايتان را انكار مى كنيد؟ # از آن دو دريا لؤ لو و مرجان بيرون مى آيد.»
حافظ قندوزى در ينابيع المودة مى گويد: ابونعيم حافظ و ثعلبى و مالكى و سفيان ثورى از ابى سعيد خدرى و ابن عباس و انس بن مالك از جعفر بن محمد در تفسير اين آيه روايت مى كنند كه گفتند: على و فاطمه دو دريايى هستند كه يكى بر ديگرى تجاوز نمى كند و «بين آن دو برزخى است» او رسول خداست و «بيرون مى آيد از آن دو دريا لؤ لؤ و مرجان» آن دو حسن و حسين هستند. (پس امام صادق (عليه السلام) فرمود:) دوست ندارد آنان را جز مؤ من و بغض و كينه آنان را ندارد جز كافر. پس با دوستى آنان جزو مؤ منان باشيد و با دشمنى آنان كافر نشويد كه در نتيجه به آتش مى افتيد. (١٢٢)
همين مطلب را مرحوم امين الاسلام طبرسى در «مجمع» و شيخ قمى در تفسير خود و جلال الدين سيوطى در «الدر المنثور» روايت كرده اند. (١٢٣)

آدم با نام فاطمه (عليها السلام) توبه مى كند: ٦٦ - آيه كلمات آدم (عليه السلام) فتلقى ءادم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (١٢٤)
«پس آدم از خدايش كلماتى را گرفت (و توبه كرد) پس (خداوند توبه ى او را پذيرفت و با رحمتش) بر او بازگشت ؛ زيرا كه او بسيار توبه پذير و مهربان است .»

فاطمه (عليها السلام) در كلمات : مرحوم فيض در تفسيرش از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (عليه السلام) روايت مى كند كه چون لغزش از آدم صادر شد و از خداوند عزوجل عذر خواهى كرد گفت : خدايا توبه ام را پذيرا باش و عذرم را بپذير و مرا به جايگاهم بازگردان . مقامم را در نزدت بالا ببر كه بى شك اثر لغزش و ذلت آن در ظاهر و باطنم آشكار گرديده است .
خداوند تعالى فرمود: اى آدم مگر به ياد ندارى كه به تو دستور دادم در سختى ها و مشكلات و بلاهايى كه بر تو وارد مى شود مرا به محمد و آل پاك او بخوانى ؟!
آدم گفت : آرى پروردگارا! خداى عزوجل فرمود: پس به محمد و على و فاطمه و حسن و حسين بخوان تا خواسته ات را برآورده كنم و تو را به فوق مرادت برسانم .
پس آدم گفت : پروردگارا! آيا آنان به جايگاهى رسيده اند كه با توسل به آنان توبه ى مرا مى پذيرى و خطايم را مى بخشى در حالى كه من كسى هستم كه فرشتگانت را به سجده واداشتى و مرا در بهشت خويش جاى دادى و حواء را همسرم قرار دادى و ملائكه ى بزرگوار را به خدمتم گماشتى ؟!
خداوند فرمود: اى آدم ! همانا دستور دادم به ملائكه كه به عنوان تعظيم ، تو را سجده كنند؛ زيرا تو ظرف اين انوار بودى و اگر پيش از لغزش ، از من مى خواستى تا تو را حفظ كنم و تو را زيركى بخشم تا از حيله ى شيطان دور بمانى حتما چنين مى كردم ولى آنچه مى دانستم مطابق آن انجام شد. پس ‍ الان مرا به آنان بخوان تا تو را اجابت كنم .
آدم گفت : خدايا به آبروى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و پاكان از آل آنان كه بر من عنايت بفرماى و توبه ام را بپذيرى و لغزشم را ببخشى و مرا به مرتبه ام بازگردانى .
پس خداى عزوجل فرمود: بى ترديد توبه ات را پذيرفتم و با خشنوديم از تو، به تو روى كردم (از تو راضى شدم) و نعمت هايم را به سويت جهت دادم و تو را به مرتبه ات از كرامات خودم بازگرداندم و سهمت را از رحمت هايم فراوان قرار دادم . (پس امام (عليه السلام) فرمود:) اين است معناى آيه ى شريفه :فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هوالتواب الرحيم . (١٢٥)
جلال الدين سيوطى نيز در تفسير خود از ابن عباس روايت مى كند كه مى گويد: «از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) سوال كردم درباره كلماتى كه آدم از خدايش گرفت تا خداوند توبه اش پذيرفت (آن چه كلماتى بود) فرمود: از خدا خواست به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه بر او توبه كند. پس خداوند بر او توبه كرد (و توبه اش را پذيرفت). (١٢٦)
نمونه ى روايت سيوطى شافعى را ابن مغازلى در مناقبش ذكر كرده است . (١٢٧)

فاطمه (عليها السلام) در شجره : ٧٠ - ٦٧ - آيات شجره ممنوعه ويا آدم اسكن اءنت وزوجك الجنة فكلا من حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمينَ فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما من سوءتهما وقال ما نهيكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين اءو تكونا من الخلدينَ وقاسمهمآ انى لكما لمن النصحينَ فدلهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما وطفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة ونادهما ربهمآ اءلم اءنهكما عن تلكما الشجرة واءقل لكمآ ان الشيطن لكما عدومبين (١٢٨)
«و (خداوند فرمود:) اى آدم تو و همسرت در بهشت سكنى گزينيد واز هر چه خواستيد بخوريد و نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد بود # پس شيطان آنان را وسوسه كرد تا آنچه از زشتيهايشان پوشيده شده بود آشكار سازد و گفت : خدايتان شما را از اين درخت نهى نكرد مگر (به خاطر خاصيتى است كه در اين درخت قرار دارد و آن اين كه اگر از اين درخت بخوريد) فرشته شويد يا جاودانه گرديد (و هرگز نمى ميريد) # پس آنان را با غرور و نيرنگ فريب داد پس چون از درخت چشيدند، زشتى هايشان برايشان آشكار شد و شروع كردند به چيدن برگ هاى (از درختان) بهشت تا خود را با آن بپوشانند و خداوند ندا داد آنان را كه آيا شما را از آن درخت نهى نكردم و (آيا) نگفتم به شما كه شيطان دشمن آشكار شماست (و نبايد سخن او را بشنويد)؟»

نكاتى چند از آيات فوق : ١) يك نقطه ى ضعف در آدم و حوا (عليهما السلام) مخفى بود و شيطان دست روى آن گذاشت . (ما ورى عنهما من سوءتهما)
٢) ظاهرا آن نقطه ى ضعف ، طمع انسانى و ترس از مرگ است .ان تكونا ملكين اءو تكونا من الخلدين
٣) حتى انبياء (عليهم السلام) از وسوسه شيطان در امان نيستند. (فوسوس ‍ لهما الشيطان)
٤) آدم (عليه السلام) قبل از خوردن از شجره ى ممنوعه نزديك و كنار درخت بود و بعد از خوردن از آن دور شد. (هذه الشجرة ... تلكما الشجرة)
٥) آدم قبل از خوردن به خدا نزديك بود (يا آدم) و بعد از خوردن دور شد. (نادهما ربهمآ)
٦) دشمن براى رسيدن به مقصد از هر وسيله اى استفاده مى كند (وقاسمهمآ...)


۵
١٣٥ نور فاطمه در قرآن




شجره ى ممنوعه چه درختى بود؟ خداوند آدم و حواء (عليهما السلام) را بعد از اسكان در بهشت دستور مى دهد حتى نزديك به درخت نشوند، چه رسد به اين كه از آن درخت بخورند. اين نهى چه مقدمى باشد (نزديك نشويد تا نخوريد) يا نفسى باشد (اصلا خود نزديك شدن ممنوع است)؛ به اطمينان مى توان گفت كه اين شجره و درخت ، شجره ى خبيثه و پست نيست ؛ زيرا در بهشت جاى خبائث و پستى و درختان پليدى نيست . آدم (عليه السلام) نيز با خوردن از آن درخت ممنوعه از بهشت بيرون نرفت بلكه از درخت دور شد و دورى از درخت نيز مساوى با دورى از ساحت قدس ربوبى و الهى است ؛ زيرا خداوند كه آنان را مورد خطاب قرار مى دهد مى فرمايد: «وناديهما ربهما» ، «خدايشان آنان را با ندا مورد خطاب قرار داد.» (ندا مربوط به كسى است كه از ديگرى دور است وگرنه كلمه قول و گفتار به كار گرفته مى شود.) از درخت نيز دور شدند؛ زيرا به آنان فرمود:الم انهكما عن تلكما الشجرة ، «آيا شما را از آن درخت نهى نكردم .» تا قبل از خوردن از درخت تعبير «هذه الشجرة» ، «اين درخت» است و بعد از خوردن «تلكما الشجرة» ، «آن درخت» .
اما دليل اين كه آنان همچنان در بهشت بودند و تنها از درخت دور شده بودند جمله شريفه :وطفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة «شروع به چيدن برگ هاى از بهشت كردند تا خود را بپوشانند.»

مراتب بهشت و مرتبه ى آدم و حواء (عليهما السلام) و تجاوز از حدشان : مى شود از آيات شجره ى ممنوعه استفاده كرد كه بهشت داراى مراتبى است و آدم در مرتبه بالاى بهشت در قرب الهى و در نزديكى شجره ى ممنوعه قرار داشته است و با خوردن از آن درخت هبوط كرد و از آن مرتبه رانده شد و سپس با هبوط ديگرى به زمين آمد.
شجره ى ممنوعه اى كه استفاده از آن موجب دورى آدم شد، چيزى است كه بايد در كنار آن پاكى باشد و زشتى ها مستور و پوشيده بماند و نمى شود در نزد آن زشتى ها آشكار باشد. لذا چون آدم و حواء از ميوه آن درخت خوردند زشتى آنان آشكار شد و از آن جا رانده شدند.
معلوم مى شود آن شجره ى ممنوعه ، درخت كمال و فضيلتى است كه انسانى چون آدم (عليه السلام) تاب تحمل آن را نداشته است و چون از حد خود تجاوز كرده و خواستار مقامى بوده كه لياقتش را نداشته است ، در نتيجه سقوط كرده است .
به نظر مى رسد آن شجره ى ممنوعه كه برترين فضيلت است ، مقام محمد و آل محمد (عليهم السلام) است و آدم و حواء كه در قرب الهى بودند و مقام محمد و آل محمد (عليهم السلام) را ديدند تمنى و آرزوى چنين مقامى را كردند و به مقامى كه نمى توانستند نزديك شوند و تحمل آن را نداشتند، نزديك شدند و از آن چشيدند با اين كه خداوند مى فرمايد:ولا تتمنوا ما فضل الله بعضكم على بعض (١٢٩) ، «هرگز تمنى و آرزو نكنيد آنچه خداوند به وسيله آن بعضى را بر بعضى ديگر فضيلت بخشيده است .»
در نتيجه سقوط كردند همچنان كه از روايات استفاده مى شود و نمونه آن را بعدا ذكر مى كنيم .
به هر حالى از آن شجره ى ممنوعه در درون آن ها وارد شد و بعدا كه در زمين هبوط كردند آن نور را با خود آوردند، در نتيجه مقام محمد و آلش ‍ (عليهم السلام) به زمين آمد و نسل در نسل در طى قرون متمادى از انسان هاى پاك سرشت و انبياء و اولياى الهى (عليهم السلام) منتقل شد و تا از عبدالمطلب به عبدالله و ابوطالب (عليهم السلام) منتقل شد و نور مقدس محمدى و علوى عليهما و آلهماالسلام ظهور پيدا كرد. و از اين جا مى توان پى به حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) برد كه فرمود:خلق الناس من شجرة شتى وخلقت انا وابن ابى طالب من شجرة واحدة ...، «مردم از درختان گوناگون آفريده شدند و من و على بن ابى طالب از يك درخت .» (١٣٠) شايد پيامبر و على (عليه السلام) از همان درخت خاص هستند كه با خوردن ميوه اش به آدم منتقل شد و بقيه ى مردم از خود آدم و ساير ميوه هاى بهشتى هستند.

روايتى از امام رضا (عليه السلام): شاهد مطلب فوق درباره شجره ى ممنوعه حديثى است كه مرحوم فيض در تفسير خود از عيون روايت مى كند.
عبدالسلام بن صالح هروى مى گويد: «به حضرت رضا (عليه السلام) گفتم : اى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بمن خبر بده از درختى كه آدم و حواء از آن خوردند؛ زيرا مردم درباره ى آن اظهار نظرهاى مختلفى دارند. بعضى روايت مى كنند كه آن گندم است و بعضى روايت مى كنند كه آن درخت انگور است و بعضى روايت مى كنند كه آن درخت حسد است .
حضرت فرمود: همه درست است . گفتم : معناى اين وجوه با اختلافها و تفاوت هايى كه دارند چيست ؟ (و چگونه همه درست است ؟) فرمود: اى اباصلت ! درخت بهشت داراى نوع هاى مختلفى است (خواص ميوه ها دانه هاى گوناگون را دارد) شجره ى گندم بود و در آن انگور بود مانند درخت دنيا نيست (كه يك درخت و گياه فقط خاصيت همان گياه و درخت را داشته باشد بلكه آن درخت خواص ميوه ها و گياهان مختلف را دارد). و آدم چون به اكرام الهى مورد سجده ى ملائكه قرار گرفت و خداوند او را ببه بهشت وارد كرد، پيش خود گفت : آيا خداوند بشرى برتر از من آفريده است ؟ خداوند دانست كه چه در نفس و جان آدم واقع شده است (و آدم پيش خود چه گفته است) پس به او فرمود: اى آدم ! سرت را بلند كن و به ساق عرشم بنگر. پس آدم سربلند گردد ساق عرش را نگريست ديد بر آن نوشته شده است :لا اله الا الله محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) وعلى بن ابى طالب اميرالمومنين وزوجته فاطمة سيدة نساء العالمين والحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنةآدم گفت : خدايا اينان كيانند؟ خداى عزوجل فرمود: «اينان از ذريه و نسل تو هستند و آنان برتر از تو و برتر از همه مخلوقاتم هستند و اگر آنان نبودند تو را خلق نمى كردم و بهشت و جهنم و آسمان و زمين را نمى آفريدم . مبادا كه به آنان به چشم حسادت بنگرى پس تو را از جوار و همسايگى خويش بيرون مى كنم .»
پس آدم به چشم حسادت به آنان نگريست و جايگاه آنان را (براى خويش) آرزو كرد. پس شيطان بر او مسلط شد تا اين كه از آن درخت خورد. پس ‍ خداوند آن را از بهشت خويش بيرون كرد و آنان را از جوار خويش به زمين هبوط و سقوط داد. (١٣١)

فاطمه در كلمات : ٧١ - آيه كلمات ابراهيم (عليه السلام) واذابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاءتمهن قال انى جاعلك للناس ‍ اماما (١٣٢)
«و آن زمان كه ابراهيم را خدايش با كلماتى آزمود پس (چون) او آنان را به پايان رساند (خداوند) فرمود: من تو را براى مردم امام و پيشوا قرار دادم ... .»

چند نكته پيرامون آيه : ١) ابتلا و آزمايش الهى عمومى است حتى پيامبران و الواالعزم نيز از آن مستثنى نيستند. (ابتلى ابراهيم)
٢) وسايل ابتلاى توده ى مردم معمولا با وسايل مادى است (ولنبلونكم بشى ء من ...) ولى انتخاب شده هاى الهى چون پيامبران با امورى برتر و بالاتر است . (بكلمات)
٣) موفقيت تا پايان امتحان شرط رسيدن به كمال است . (فاءتمهن قال ... اماما)
٤) مقام امامت به نصب و جعل خداست و مردم در آن نقشى ندارند. (انى جاعلك للناس اماما)
٥) به قرينه ى آيه ى ٣٨ سوره ى بقره كلماتى كه خداوند به وسيله آن ابراهيم (عليه السلام) را امتحان كرد مى توانند اصحاب كساء (عليهم السلام) باشند.

تفسير امام صادق (عليه السلام) از كلمات : مفضل بن عمر مى گويد: «از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم كه مقصود از كلمات در كلام خداى عزوجل كه مى فرمايد: «واذابتلى ابراهيم ربه بلكمات» چيست ؟ فرمود: همان كلماتى است كه بر آدم القا كرد (و آموخت و آدم توجه كرد). پس خداوند توبه او را پذيرفت و آن كلمات اين بود كه گفت : خدايا از تو مى خواهم به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين كه بر من توبه كنى (توبه ام را بپذيرى) خداوند نيز بر او توبه كرد (و توبه اش را پذيرفت)؛ زيرا خداوند بسيار توبه پذير و رحيم است . گفتم : اى پسر رسول خدا! مقصود از «فاتمهن» ، «پس آنان را تمام كرد و به آخر رساند» ، چيست ؟ فرمود: يعنى پس آنان را تا قائم (عليه السلام) ادامه داد، دوازده امام كه نه امام از فرزندان حسين (عليه السلام) هستند... . (١٣٣)

روزى فاطمه (عليها السلام): ٧٢ - آيه هو من عندالله قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب (١٣٤)
«گفت : او از نزد خداوند است بى ترديد خداوند هر كه را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.»
قاضى بيضاوى شافعى در تفسيرش در ذيل آيه ى فوق مى نويسد: «روايت شده است كه فاطمه رضى الله عنها دو قرص نان و مقدارى گوشت (براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم » فرستاد. پس آن حضرت آن را بازگرداند (و خود نيز آمد) و فرمود: دخترم غذا را بياور. پس چون سفره را باز كرد پر از نان و گوشت بود. (رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم » فرمود: اين غذا را از كجا آوردى ؟ پس (فاطمه (عليها السلام » گفت : او از نزد خداست خداوند هر كه را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد. پس آن حضرت فرمود: حمد و سپاس خدايى را كه تو را چون سرور زنان بنى اسرائيل قرار داد. آن گاه على و حسن و حسين و همه اهل بيت خويش ‍ را بر آن سفره جمع كرد (همه خوردند) تا سير شدند و غذا باقى ماند، همان طور كه اول بود، پس آن غذا را بر همسايگان گستراند. (١٣٥)
سيوطى در «درالمنثور» روايت را به شكل ديگر نقل مى كند. (١٣٦)
همچنين مرحوم كلينى و فيض و آلوسى نيز اين روايت را در كتب خود به اشكال مختلف ذكر كرده اند. (١٣٧)

فاطمه (عليها السلام) و شب زنده دارى : ٧٤ - ٧٣ - آيات استغفار در سحر كانوا قليلا من اليل ما يهجعونَ وبالاسحارهم يستغفرون (١٣٨)
«كمى از شب را به بستر مى رفتند # و در سحرگاه استغفار مى كنند.»
حافظ حسكانى حنفى در كتابش از ابوبكر بن مؤ من با سندش روايت مى كند از سعيد بن جبير از عبدالله بن عباس كه گفت :
«قول خداوند كه مى فرمايد: «كانو قليلا...» درباره على بن ابى طالب و حسن و حسين و فاطمه نازل شد. على به صورت مستمر دو سوم آخر شب را نماز مى خواند و يك سوم اول شب را مى خوابيد و چون سحر مى شد مشغول دعا و استغفار مى شد و ورد و ذكرش در هر شب ٧٠ ركعت نماز بود كه قرآن را در آن ركعات ختم مى كرد.» (١٣٩)

خلقت نور فاطمه (عليها السلام): ٧٥ - آيه خلقت انسان از آب و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا وصهرا وكان ربك قديرا (١٤٠)
«و او كسى است كه از آب بشرى را خلق كرد پس او را (داراى خويشاوندى) نسبى و دامادى قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست .»
مرحوم طبرسى در «مجمع البيان» از ابن سيرين نقل مى كند كه گفت :
«اين آيه نازل شد درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على بن ابى طالب كه پيامبر، فاطمه (عليها السلام) را به ازدواج على (عليه السلام) درآورد. پس او پسر عموى پيامبر و شوهر دختر اوست پس (بين پيامبر و على عليهما والهمالسلام ارتباط) نسبى و دامادى است . (١٤١) »

مرحوم مظفر در دلائل الصدق مى نويسد: اين روايت را مرحوم مصنف (علامه حلى) در «منهاج الكرامة» از ثعلبى ذكر كرده و غير او نيز از ابن مردويه نقل كرده است (١٤٢) و صاحب ينابيع المودة در كتابش مى گويد: «ابونعيم حافظ و ابن مغازلى با سندشان از سعيدبن جبير از ابن عباس (رضى الله عنهما) روايت كرده اند كه گفت : نازل شد اين آيه در پنج تن اهل عبا. آن گاه ابن عباس گفت : مراد از آب ، نور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه قبل از خلقت آفرينش ‍ بود سپس خداوند آن را در صلب آدم (عليه السلام) وديعه نهاد پس از صلب او به صلب ديگرى منتقل كرد تا متصل به صلب عبدالمطلب شد پس آن دو قسم شد: قسمى به صلب ابى طالب (منتقل شد) كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) (از آن) متولد شد و قسمى به صلب ابى طالب (منتقل شد) كه على (عليه السلام) (از آن) متولد شد. آن گاه الفت و دوستى ازواج را ايجاد كرد. پس على با فاطمه ازدواج كرد. در نتيجه حسن و حسين را به دنيا آورد. «رضى الله عنهم» (١٤٣)
مثل اين روايت را مرحوم فيض از امالى از انس بن مالك روايت مى كند. (١٤٤)

فاطمه (عليها السلام) روشنايى چشم : ٧٦ - آيه روشنى چشمان والذين يقولون ربنا هب لنا من اءزواجنا وذرياتنا قرة اءعين واجعلنا للمتقين اماما (١٤٥)
«و آنان كه مى گويند پروردگار به ما از همسران و فرزندانمان آن را بده كه روشنى چشمان (باشد) و ما را پيشواى اهل تقوى قرار بده .»
قمى در تفسيرش از ابان بن تغلب روايت مى كند كه مى گويد: از حضرت صادق درباره آيه ى فوق پرسيدم . فرمود: ما همان اهل بيت هستيم (كه آيه ، درباره ى ما نازل شده است .) و غير او روايت كرده است كه (فرمود: مقصود از) «ازواجنا» خديجه است (و مقصود از) «وذرياتنا» فاطمه است . (و مقصود از) «وقرة اعين» حسن و حسين هستند (و مقصود از) «واجعلنا للمتقين اماما» على بن ابى طالب (عليه السلام) است . (١٤٦)
مرحوم فيض از كتاب مناقب از سعيد بن جبير نقل مى كند كه گفت : «به خدا سوگند! اين آيه اختصاص به اميرالمومنين (عليه السلام) دارد و حضرت بيشترين دعايش اين بود كه مى فرمود: «ربنا هب لنا من ازواجنا» ، فاطمة و ذرياتش (يعنى) حسن و حسين (عليهم السلام) قرة اعين (روشنى چشمان). اميرالمومنين (عليه السلام) فرمود: «به خدا سوگند من از خدا فرزندى زيبا رو و راست قامت نخواستم بلكه فرزندى فرمانبر الهى اهل خوف و ترس از خدا خواستم تا اين كه (خداوند چنين كرد) نگاه كردم ، ديدم او فرمانبر خداست . در نتيجه چشمم روشن شد. (١٤٧)
حسكانى حنفى در شواهدالتنزيل از ابى سعيد روايت مى كند كه در رابطه با آيه ى «هب لنا» پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به جبرييل گفتم : (مقصود از) ازواجنا كيست ؟ گفت : خديجه . (پيامبر) (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: « (گفتم مقصود از) ومن ذرياتنا؟ گفت : فاطمه و (گفتم :) قرة اعين ؟ گفت : حسن و حسين . (پيامبر) (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: (گفتم : مقصود از) واجعلنا للمتقين اماما گفت (جبرئيل): على . (١٤٨)

نكته : تفسير به ترترين مصداق گرچه در آيه ى فوق و بسيارى از آياتى كه در اين كتاب مورد بحث قرار مى گيرد آيات عام است و موارد متعددى را شامل مى شود ولى اهل بيت (عليهم السلام) آيات را برخاندان رسالت تفسير كرده اند و اين از چند جهت مى تواند باشد:
جهت اول : تفسير به برترين مصداق ؛ اهل بيت (عليهم السلام) بدين وسيله خواستند به مردم بياموزند كه شما هر چه از كمالات را كسب كنيد در عين حال دست پرورده ى محمد و آلش (عليهم السلام) هستد و يك زمانى خود را بى نياز از آنان نپنداريد.
جهت دوم : تفسير به فرد انحصارى ؛ اهل بيت (عليهم السلام) گر چه در ضمن بيان معارف قرآنى راه كمال را به مردم ياد مى دهند، نظير روايتى كه از امير مومنان (عليه السلام) درباره ى درخواست فرزند از خداوند، در بالا ذكر شد؛ ولى در عين حال بيان مى كنند كه اين آيات اختصاص به اهل بيت (عليهم السلام) دارد، يعنى در مرتبه اعلى وبرتر ديگران با اهل بيت (عليهم السلام) شريك نيستند و به عبارت ديگر آنچه مردم و مومنين و اهل تقوا از كمالات دارند اهل بيت (عليهم السلام) در آن كمالات با آنان شريك و همه آنها را دارا هستند و خودشان از همان كمال ، امرى برتر و بالاتر را داراهستند كه ديگران در آن شريك نيستند. شايد به خاطر همين جهت باش كه ما را از مقايسه با اهل بيت (عليهم السلام) نهى كرده اند و اميرمومنان (عليهم السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد:لا يقاس بآل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) من هذه الامة احد...، «احدى از مردم اين امت با خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مقايسه نمى شوند.» (١٤٩)
جهت سوم : اين گونه تفسير از اهل بيت (عليهم السلام) براى اين است كه هرگز انسان خود را در كمال مطلق تصور نكند و بداند، راه همچنان براى رشد و كمال بيشتر باز است و هميشه براى او الگو و نمونه هاى برتر وجود دارند.

خداى مولاى فاطمه (عليها السلام): ٧٧ - آيه مولى ذلك باءن الله مولى الذين ءامنوا واءن الكافرين لا مولى لهم (١٥٠)
«آن بدان جهت است كه خدا مولاى كسانى است كه ايمان آوردند و كافران مولايى برايشان نيست .»

چند نكته : ١) ولايت اهل ايمان تنها از آن خداست . (اءن الله مولى الذين ءامنوا)
٢) ولايت الهى امتيازى است كه ديگران از آن محروم هستند.مولى الذين ءامنوا واءن الكافرين لا مولى لهم
٣) نفى مولا و سرپرست براى كافران از آن جهت است كه بخواهند آنان را در مسير سعادت كمك كند وگرنه شيطان ولايت بر آنان دارد.انما سلطانه على الذين يتولونه
٤) خداوند با ولايت خويش انسان و مسيرش را نورانى مى كند.الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور
٥) نبود ولايت الهى ، يعنى ظلمت و تاريكى...يخرجونهم من النور الى الظلمات
٦) خروج از ولايت الهى دخول در ولايت طاغوت و شيطان است .والذين كفروا اوليائهم الطاغوت

ولايت خدا براى فاطمه (عليها السلام) و بستگانش : حافظ حسكانى با سند خود از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت مى كند كه گفت : قول خداوند تعالى كه مى فرمايد:ذلك باءن الله مولى الذين ءامنوايعنى : (خداوند) ولى على ، حمزه ، جعفر، فاطمه ، حسن و حسين است و ولى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اس كه با پيروزى بر دشمنانشان آنان را يارى مى كند (و مقصود از) «واءن الكافرين» ، يعنى اباسفيان بن حرب و ياران اوست . «لا مولى لهم» مى گويد: ولى (و كمكى) براى آنان نيست تا آنان را از عذاب باز دارد. (١٥١)

ايذاى على و فاطمه (عليها السلام) ايذاى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است : ٧٩ - ٧٨ - آيات ايذا ان الذين يؤ ذون الله ورسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخرة واءعدلهم عذابا مهيناَ والذين يؤ ذون المومنين والمومنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثما مبينا (١٥٢)
«بى ترديد كسانى كه خدا و رسول را آزار مى دهند خداوند آن را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و برايشان عذابى اهانت آميز فراهم نموده است - و كسانى كه مردان و زنان مؤ من را آزار مى دهند بى آن كه چيزى (جرمى مرتكب شده و گناهى) كسب كرده باشند بى شك متحمل بهتان (نسبت دروغ و ناروا) و گناهى آشكار شده اند.»

نكاتى قابل توجه : ١) همچنان كه انسان رنجيده مى شود، خدا نيز از گفتار و رفتار و افكار بعضى ها مى رنجد و رنجش خداوند دور كردن ديگران از رحمت خويش ‍ است . (يوذون الله ... لعنهم الله)
٢) اذيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن قدر خطرناك است كه هم ردى ايذاى الهى است . (يؤ ذون الله و رسوله)
٣) اذيت كردن رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) به تنها موجب دورى از رحمت الهى در دنيا و آخرت است بلكه عذابى را به دنبال دارد. (واءعدلهم عذابا)
٤) كسى كه خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را برنجاند در حقيقت به خدا و رسولش توهين كرده است . در نتيجه عذابش همراه با اهانت و توهين خواهد بود. (عذابا مهينا) گذشته از آن كه عذابشان دردآور نيز خواهد بود. (لهم عذاب اليم) (١٥٣)
٥) كسانى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) باشند اگر مورد اذيت قرار گيرند براى آنان نيز لعنت الهى در دنيا و آخرت و عذابى وهن آميز و دردآور خواهد بود.

روايات چه مى گويند؟ مرحوم فيض (رحمه الله) در تفسير صافى و مرحوم علامه مجلسى (رحمه الله) در بحار از تفسير على بن ابراهيم روايت مى كنند كه آيه ى «ان الذين يؤ ذون الله ورسوله ... .» نازل شد درباره ى كسى كه حق اميرالمومنين (عليه السلام) را غصب كرد و حق فاطمه (عليها السلام) را گرفت و او را اذيت كرد و حال آن كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر كه فاطمه را اذيت كند در حيات و زندگيم مانند كسى است كه بعد از مرگم او را آزرده است و هر كه او را بعد از مرگم بيازارد مانند كسى است در حيات و زندگيم آزرده است و اين سخن خداست كه مى فرمايد:ان الذين يؤ ذون الله ورسولهالايه (١٥٤) وقول خداوند كه مى فرمايد:والذين يؤ ذون المومنين والمومنات ،يعنى (كسانى كه) على و فاطمه (را بيازارند)بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثما مبيناو اين قاعده (حرمت ايذاى مردان و زنان مؤ من) در همه مردم جارى است . (١٥٥)

چه كسانى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را رنجاندند؟ ١ - در كتاب تهذيب از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شبى از شبها نماز عشا را بسيار تاءخير انداخت ، عمر آمد و درب را كوبيد و گفت : اى رسول خدا! زنان خوابيدند. بچه ها خوابيدند. (چرا نمى آيى تا نماز عشا را بخوانى ؟) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمد و فرمود: شما حق نداريد. به من دستور دهيد بر شما لازم است كه سخنان مرا بشنويد و فرمان ببريد.» (١٥٦)
٢ - بخارى در صحيح خود از عروه پسر زبير نقل مى كند: «عايشه ام المومنين رضى الله عنها به او خبر داد كه فاطمه (عليها السلام) دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از وفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از ابابكر صديق خواست تا ميراثش را از آنچه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از فى ء الهى بر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) باقى گذاشته است ، بپردازد. ابوبكر به او گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ما چيزى را به ارث نمى گذاريم . آنچه ما باقى گذاشتيم صدقه است . پس فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) غضبناك شد. پس از ابابكر روى گردان شد و روى گردانيش از او تا وفاتش ادامه يافت (١٥٧) و در روايت ديگر دار با او سخن نگفت .
٣ - محمد فواد عبدالباقى نويسنده سنى مصرى در كتاب خود به نام «مناقب على و الحسنين و امهما فاطمة الزهراء» دو باب ذكر مى كند با عنوان ؛ «خصومتها لابى بكر و خصومتها لعمر» و در اين دوباب ١٠ روايت از كتاب هاى اهل سنت ذكر مى كند كه حضرت زهرا (عليها السلام) با ابوبكر و عمر دشمنى داشت و تا وفاتش اين خصومت و دشمنى ادامه داشت . (١٥٨)
ابن قتيبه دينورى در تاريخ الخلفاء در باب چگونگى «بيعة على بن ابى طالب كرم الله وجهه» مى نويسد:
ابوبكر و عمر از فاطمه اجازه ورود گرفتند حضرت به آنان اجازه نداد سپس ‍ به واسطه ى على اجازه گرفتند حضرت از آنان روگرداند تا اين كه از آنان پرسيد: شما دو نفر را به خدا سوگند مى دهم آيا نشنيديد از رسول خدا كه فرمود:رضا فاطمه من رضاى وسخط فاطمة من سخطى فمن احب فاطمة ابنتى فقد احبنى ومن ارضى فاطمة فقد ارضانى ومن اسخط فاطمة فقد اسخطنى ، «خشنودى فاطمه از خشنودى من و خشم فاطمه از خشم من ، پس هر كه فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست دارد و هر كه فاطمه را راضى كند مرا راضى كرده است و هر كه فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .» گفتند: آرى ! شنيديم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) (فاطمه) گفت : پس من خدا و ملائكه را گواه مى گيريم كه شما دو نفر مرا به خشم آوريد و مرا راضى نكرديد و چون به ملاقات پيامبر رفتم از شما دو نفر حتما شكايت خواهم كرد. (١٥٩)
آيا غير از آن دو نفر، كه چنين وضعيتى دارند كسانى كه به جنگ على (عليه السلام) آمدند و زمينه شهادت او را فراهم كردند و معاويه كه زمينه ساز قاتل امام مجتبى (عليه السلام) بود يا بنى اميه و بنى عباس با اين همه جنايات كه مرتكب شدند و خاندان رسالت (عليه السلام) و ارادتمندان آنان را كشته يا به اسارت برده يا زندان كرده يا آواره نمودند آيا با اين فجايع رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را اذيت نكردند؟ و آيا مستحق لعن خدا و رسول خدا نيستند؟ و آيا خداوند برايشان عذاب دردآور و اهانت آميز فراهم نكرده است ؟ اگر نه ، پس چه كسانى مصداق آيه ى شريفه خواهد بود؟!

فاطمه (عليها السلام) در درجه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): ٨٧ - ٨٠ - آيات الحاق ذريه والذين ءامنوا واتبعتهم ذريتهم بايمان اءلحقنا بهم ذريتهم وما اءلتناهم من عملهم من شى ء... (١٦٠)
«و كسانى ايمان آوردند و ذريه ى آنان در ايمان تابعشان بودند ما ذريه ى آنان را به ايشان ملحق مى كنيم و چيزى از عمل آنان را نمى كاهيم ...»


۶
١٣٥ نور فاطمه در قرآن




چند نكته : ١) در صورتى انسان در قيامت با پدران و مادران صالح خواهد بود كه در مسير آنان باشد. (واتبعتهم)
٢) صرف پيروى كافى نيست بلكه بايد با ايمان و اعتقاد صحيح همراه باشد. (بايمان)
٣) هر كسى در گروه اعمال خوش است و صرف انتساب به بزرگان براى او كافى نيست . (كل امرء...)
٤) گر چه ممكن است فرزندان به مقدار پدر و مادر عمل صالح نداشته باشند ولى براى روشنايى چشم پدر و مادر فرزندان را به آنان ملحق مى كنند. (اءلحقنا...)
٥) الحاق به پدر و مادر موجب نمى شود چيزى از ثواب آنان كاسته شود تا در اختيار فرزندان قرار گيرد. (وما اءلتناهم من عملهم)
على بن ابراهيم به سند خود از عبدالرحمن كثير از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آيه ى شريفه ى فوق روايت مى كند كه فرمود:
«الذين ءامنوا كسانى كه ايمان به پيامبر و اميرالمومنين و ذريه و امامان و اوصياء (عليهم السلام) آوردند ما ذريه ى آنان را به آنان ملحق مى كنيم و ما چيزى از دليل و حجتى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره على آورده كم نمى كنيم (يعنى حجت را بر همه تمام مى كنيم در نتيجه) حجت همه يكى است و اطاعت همه يكسان است .» (١٦١)
و در روايت ديگر وى با سندش از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود: «بچه هاى شيعيان ما را فاطمه (عليها السلام ) تربيت مى كند و قول خداوند كه مى فرمايد: الحقنا بهم ذريتهم (بدين معناست كه اين بچه هاى تربيت شده و بزرگ شده به دست حضرت فاطمه (عليها السلام » در روز قيامت به پدرانشان اهدا مى شوند. (١٦٢)
حسكانى حنفى نيز در شواهدالتنزيل از ابن عباس نقل مى كند كه قول خداوند تعالى (كه مى فرمايد) «والذين امنوا واتبعتهم ذريتهم» الايه درباره ى پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده . (١٦٣) وى همچنين از ابن عمر نقل مى كند كه گفت : ما وقتى مى شمرديم (افراد مؤ من را) مى گفتيم : ابوبكر و عمر و عثمان - مردى به او گفت : اى اباعبدالرحمن پس على (را چرا در شمارش نمى آورى)؟
ابن عمر گفت : واى بر تو، على از اهل بيت است كه با آنان كسى قياس ‍ نمى شود على با رسول خدا در درجه ى اوست . خداوند مى فرمايد: «والذين ءامنوا واتبعتهم ذريتهم» پس فاطمه با رسول خدا در درجه اوست و على با آن دو. (١٦٤)

فاطمه (عليها السلام) ستاره ى درخشان : ٨٨ - آيه نور الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كاءنها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية ولا غربية يكاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشآء و يضرب الله الامثال للناس والله بكل شى ء عليم (١٦٥)
«خداوند نور آسمان ها و زمين است : مثل نورش چون مشكات و چراغدانى است كه در آن چراغى است و آن چراغ در شيشه اى است آن شيشه گويا اخترى درخشان است كه از درخت پر بركت زيتون كه نه شرقى و نه غربى است افروخته مى شود. نزديك است كه روغنش هر چه به آن آشت نرسد روشنى بخشد. روشنى و نورى بر روشنايى و نور است . خداوند هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى كند و خداوند اين مثل ها
را براى مردم مى زند و خداوند به هر چيزى داناست .»
چند نكته :
١) نورانيتى هر چيزى از خداوند است . (الله نور السموات والارض)
٢) نورانيت خداوند قابل درك نيست ؛ ولى مثل نورانيت خداوند قابل درك است . (مثل نوره كمشكوة)
٣) نورانيت مثل نور خداوند، شرق و غرب نمى شناسد. (لا شرقية ولا غربية)
٤) گر چه نورهاى فراوانى در جلو راه انسان ها وجود دارد ولى همه ، از آنها بهره نمى گيرند. (نور على نور يهدى الله)
٥) تا خداوند دست انسان را نگيرد حتى در وسط نور هم باشد، راه را نمى يابد. (يهدى الله لنوره من يشآء)
٦) يكى از راههاى هدايت الهى ذكر تمثيل و نمونه است (و يضرب الله الامثال)

فاطمه (عليها السلام) در آيه ى نور: در تفسير نورالثقلين روايت شده از امام صادق (عليه السلام) درباره ى (آيه ى نور) قول خداوند كه مى فرمايد:كمشكوة فيها مصباح المصباحالاية فرمود: مشكاة (چراغدان) فاطمه است و مصباح (و چراغ) حسن و حسين هستندالزجاجة كانها كوكب درىفرمود: فاطمه ستاره اى درخشان بين زنان عالمين بود. «توقدمن شجرة مباركة» (مقصود از درخت پر بركت) ابراهيم (عليه السلام) است . «لا شرقية ولا غربية» (يعنى : ابراهيم (عليه السلام » نه يهودى و نه مسيحى (بود). (١٦٦)

تفسيرى ديگرى از آيه نور: جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: «وارد مسجد كوفه شدم ، ديدم اميرالمومنين (عليه السلام) با انگشت مى نويسد و تبسم مى كند. گفتم يا اميرالمومنين ! چه چيز شما را مى خنداند؟ فرمود: تعجب مى كنم از كسى كه اين آيه را مى خواند ولى آن طور كه سزاوار است آن را نمى شناسد. عرض ‍ كردم يا اميرالمومنين ! كدام آيه ؟! فرمود: سخن خداوند:الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوةمشكات (چراغدان) محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است «فيها مصباح» من آن مصباح و چراغ هستم «المصباح فى زجاجة» زجاجة و شيشه حسن و حسين هستند «كانها كوكب درى» و آن (ستاره درخشان) على بن الحسين است . «يوقد من شجرة مباركة» (درخت پاك و شجره ى مباركه) محمد بن على (عليه السلام) است و «زيتونية» جعفربن محمد (عليه السلام) است ؛ «لا شرقية ولاغربية» موسى بن جعفر (عليه السلام) و على بن موسى (عليه السلام) است ، «يكاد زيتها يضى ء» (مقصود از آن) محمد بن على (عليه السلام) است «ولو لم تمسسه نار» محمد بن على (عليه السلام) است «نور على نور» حسين بن على (عليه السلام) «يهدى الله لنوره من يشاء» قائم مهدى (عليه السلام) است ... . (١٦٧)

چگونه تفسيرهاى متفاوت از يك آيه مى شود؟ در پاسخ به سوال فوق بايد دانست كه اهل بيت (عليهم السلام) از يك نور و درخت پاك هستند و هر كدام در هر زمان به مقتضاى زمان خود ظهور خاصى دارند يكى كاظم مى شود و يكى باقر و ديگرى صادق و آن يكى جواد و گرنه تمام خواص نورانيت در وجود تمام آنهاست و مى شود نام هاى مختلف و زيبا را بر آن ها نهاد و اهل بيت (عليهم السلام) در هر زمانى با توجه به ويژگى هاى خاص ، آيه را به خاندان رسالت (عليهم السلام) تطبيق مى فرمايند.

خانه فاطمه (عليها السلام): ٨٩ - آيه بيوت فى بيوت اءذن الله اءن ترفع ويذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال (١٦٨)
«در خانه هايى كه خداوند اجازه داده است كه (آن خانه ها) مرتفع باشد (و بزرگ شمرده شوند و مورد احترام قرار گيرد) و در آنها نام خداوند با عظمت برده مى شود (و در اين خانه ها) هر صبح و شب خداوند تسبيح مى شود.»

چند نكته از نكات متعدد آيه : ١) ارزش يك محل و مكان به كارى است كه در آن جا صورت مى گيرد. (يذكر فيها...)
٢) برترين كارها ياد و تسبيح خداوند است . (يذكر فيها اسمه ...)
٣) شرافت و برترى براى يك محل هم از نظر محل و مكان مى تواند باشد و هم از نظر مكانت و معنويت . (اءذن الله اءن ترفع)
٤) خانه هايى الهى مى توانند از هر خانه اى بالاتر باشند و خداوند تكوينا و تشريعا اجازه داده است كه برتر باشند. (بيوت اءذن الله اءن ترفع)
٥) تخريب اين خانه ها، مقابله با فرامين الهى و خواسته هاى تكوينى و تشريعى خداوند است . (اءذن الله اءن ترفع)
٦) هر جا كه موجب تعظيم شعاير الهى باشد و ياد خدا در آن جا باشد مصداق آيه خواهد بود در نتيجه مساجد و مشاهد مباركه ى اهل بيت (عليهم السلام) و زيارتگاه هاى امامزادگان و حسينه ها از مصاديق آن بيوت خواهند بود.

خانه على و فاطمه (عليهما السلام): سيوطى در «در المنثور» از انس بن مالك و بريده نقل مى كند كه آنان گفتند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين آيه را خواند: «فى بيوت اءذن الله اءن ترفع ...» ، «در خانه هايى كه خداوند اذن داده مرتفع باشند... .»
پس فردى برخاست و گفت : اى رسول خدا! اين خانه ها كدامند؟ فرمود: خانه هاى پيامبران . پس ابوبكر برخاست و گفت : يا رسول الله ! خانه ى على و فاطمه از آنهاست ؟ فرمود: آرى از برترين آنهاست» (١٦٩)

قتاده در محضر امام صادق (عليه السلام): در كافى آمده كه قتاده به امام صادق (عليه السلام) گفت : «به خدا سوگند من در برابر فقها نشستم ، پس دلم جلو هيچ يك از آنان ، آن طور كه در برابر شما مضطرب مى شود به تپش و اضطراب نمى افتد.» حضرت فرمود: «آيا مى دانى تو كجايى ؟ تو قرار دارى در برابر «بيوت اءذن الله اءن ترفع ...» تو چنين جايى (نشسته اى) و ما، آنان هستيم» قتاده گفت : «درست فرمودى ، خداوند مرا فدايت كند. به خدا سوگند؛ آن خانه ها، خانه هاى سنگى و گلى نيست .» (١٧٠)

فاطمه (عليها السلام) از ياد خدا باز نمى ماند: ٩٠ - آيه رجال و شخصيت ها رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر الله واقام الصلاة وايتاء الزكاة يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والابصار (١٧١)
«رجال و شخصيت هايى كه خريد و فروش آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد مى ترسند از روزى كه در آن قلب ها و ديدگان منقلب و مضطربند.»

همه ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را رها كردند به جز فاطمه (عليها السلام) و اندى : سيوطى شافعى در تفسيرش از قتاده روايت مى كند كه گفت :
«براى ما ذكر شده كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روز جمعه به حال ايستاده خطبه مى خواند و آنان را موعظه مى كرد (و پند مى داد) و آنان را متذكر مى ساخت . پس گفته شد كه كاروان (تجارى همراه با طبل و دف) آمده است پس (مسلمانان) شروع به برخاستن (از پاى سخنرانى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه ايستاده بود) نمودند و تنها گروهى باقى ماندند.
حضرت فرمود: (شما كه باقى مانده ايد) چند نفريد؟ پس خود را شمارش ‍ كردند، ديدند ١٢ مرد و يك زن هستند. مجددا در جمعه دوم حضرت سخنرانى مى كرد و آنان را پند و تذكر مى داد كه گفته شد كاروانى آمد پس ‍ (مردم) شروع به برخاستن نمودند تا گروهى باقى ماندند. حضرت فرمود: شما (كه باقى مانده ايد) چند نفريد؟ پس خود را شمارش كردند، ديدند ١٢ مرد و يك زن هستند. پس حضرت فرمود: «به آن خدايى كه جان محمد به دست اوست اگر آخرى شما از اولى پيروى مى كرديد (و همه مى رفتيد) تمام وادى را آتش فرا مى گرفت و خداوند نازل كرد: «واذا راءو تجارة الآية .» (١٧٢)

دفع عذاب از بركت حضور فاطمه (عليها السلام): گر چه در روايت فوق نام تنها بانويى كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را رها نكرده برده نشده ولى در روايات ديگر به آن تصريح شده است .
مرحوم سيدهشام بحرانى از ابن شهر آشوب از تفسير مجاهد و ابى يوسف يعقوب بن سنان روايت مى كند كه ابن عباس درباره آيه ى «واذا راءو تجارة ...قائما» گفت : «دحيه كلبى روز جمعه از شام (همراه بار تجارى آمد و با خود) آذوقه آورد و پس در كنار حجارة الزيت بار را نهاد. سپس به طبل زد تا مردم بداند كه بار تجارى آورده است . همه مردم به سمت او آمدند به جز على و حسن و حسين و فاطمه (عليهم السلام) و سلمان و ابوذر و مقداد و صهيب ، بقيه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را در حالى كه به حال ايستاده بر منبر خطبه مى خواند، رها كردند پس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خداوند روز جمعه به مسجدم نگاه كرد پس اگر اين گروه ٨ نفرى نبودند كه در مسجدم نشسته اند (و من را كه پيامبر خدايم رها نكردند) بى شك آتش بر مردم مدينه مى باريد و مردم سنگباران مى شدند مانند قوم لوط و خداوند درباره ى آنان (كه باقى ماندند) نازل كرد: «رجال لا تلهيهم تجارة ... الاية» . (١٧٣)

فاطمه (عليها السلام) با ديگران فرق دارد: ٩١ - آيه خواندن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ولا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا (١٧٤)
«خواندن پيامبر را بين خود مانند خواند بعضى از شما بعضى ديگر، قرار ندهيد. (و آن گونه كه يكديگر را صدا مى زنيد پيامبر خدا را صدا نزنيد و رعايت احترام او را بنماييد).»

چند نكته : ١) همچنان كه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از همه برتر است بايد در برخوردها حرمت او را نگه داشت . (لا تجعلوا دعاء الرسول)
٢) در هيچ شرايطى انسان حق ندارد برخورد ساده و عادى در برابر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) داشته باشد. (دعاء الرسول)
٣) انسانهاى مؤ من با هم مى تواند خودمانى باشند چه بسا با دوستان خود لازم نيست رعايت ادب را بكنند. ولى با پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بايد رعايت حرمت را كرد هر چه احساس نزديكى به او را داشته باشد. (دعاء بعضكم بعضا)
٤) خواندن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چه بسا به عنوان نمونه است . يعنى بايد مسلمانان در گفتار و رفتار رعايت حرمت آن حضرت را داشته باشند.
٥) عدم رعايت حرمت ، نشانه ى بى ايمانى يا ضعف ايمان يا لااقل غفلت است .
٦) معلوم مى شود در زمان نزول آيه ، مسلمانان حرمت پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را رعايت نمى كردند همان طور كه از آيات سوره ى حجرات استفاده مى شود؛ زيرا با رعايت حرمت آن حضرت نيازى به نزول چنين آيات و دستوراتى نبود.

فاطمه (عليها السلام) دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را شاد مى كند: مرحوم فيض از كتاب مناقب روايت مى كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: «حضرت فاطمه فرمود: چون اين آيه نازل شد ترسيدم كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بگويم : اى پدر من ! پس من هم مى گفتم : يا رسول الله ! آن حضرت چند مرتبه از من روى گرداند. سپس ! من رو كرد و فرمود: اى فاطمه ! اين آيه درباره تو و خاندان و نسلت نازل نشده است . تو از من هستى و من از تو. بى ترديد اين آيه درباره ى اهل جفا و تندى از قريش كه مردمانى متكبر و خودخواه هستند نازل شده است . تو بگو: اى پدر! زيرا گفتن اى پدر (اى بابا) دل را بيشتر زنده مى كند و خدا را بيشتر راضى مى گرداند. (١٧٥)

فاطمه (عليها السلام) شاخه ى شجره ى طيبه : ٩٣ - ٩٢ - آيات شجره طيبه اءلم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اءصلها ثابت وفرعها فى السماءَ تؤ يى اءكلها كل حين باذن ربها ويضرب الله الامثال للناس ‍ لعلهم يتذكرون (١٧٦)
«آيا نديدى خداوند چگونه مثل زده است ؟ سخنى پاك چون درخت پاكى است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است # ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد و خداوند مثل ها را براى مردم مى زند شايد آنان پند گيرند.»

نكاتى درباره ى شجره ى طيبه : ١) درخت پاك ، در زمين پاك رشد پيدا مى كند و ريشه دار است . (اءصلها ثابت)
٢) درخت پاك ، ميوه پاك مى دهد و هيچ آلودگى و آفتى را با خود ندارد. (توتى اءكلها)
٣) درخت پاك ، هم زمين و هم فضا را پر مى كند. (اءصلها ثابت و فرعها فى السماء)
٤) درخت پاك و ريشه دار، مقاوم است و در برابر حوادث و طوفان ها پابرجاست . (اءصلها ثابت)
٥) ميوه ى درخت پاك فصلى نيست بلكه دايمى است . (كل حين)
٦) هيچ چيز در عالم بدون اذن الهى تحقق پيدا نمى كند. (باذن ربها)
٧) اين نوع درخت تحت تربيت و ربوبيت حضرت حق است و چون او پاك است اين مربوب و مخلوق نيز از بهترين خواهد بود. (ربها)
٨) اين درخت با او ويژگى ها به نظر مى رسد مادى نمى تواند باشد به خصوص هيچ درخت مادى دايمى نيست .
بنابراين خداوند مثال يك امر معنوى و عقل را به امرى محسوس زده است .

واقعيت شجرى طيبه : روايات از اهل بيت (عليهم السلام) مى تواند راه گشا براى شناخت بهترين مصداق شجره ى طيبه باشد.
سالم بن مستنير مى گويد: «از امام باقر (عليه السلام) درباره ى آيه ى شريفه «مثل كلمة طيبة» پرسيدم ، فرمود: «درخت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه نسبش در بنى هاشم ثابت است و فرع آن درخت على بن ابى طالب (عليه السلام) است و شاخه اش فاطمه (عليها السلام) و ميوه هايش امامان از على و فاطمه (عليها السلام)، و شيعيان آنان برگ هاى آن درخت هستند. گفتم : نظر شما درباره ى سخن خداوند كه مى فرمايد:توتى اكلها كل حين باذن ربها، «ميوه هايش را هر لحظه به اذن پروردگارش مى دهد.» چيست ؟ فرمود: خداوند قصد كرده به اين جمله آنچه را امامان براى شيعيان خود فتوا مى دهد در هر امر حج و عمره از حلال و حرام الهى و...» (١٧٧)
همچنين روايت فوق را حسكانى در شواهدالتنزيل با اندك تفاوتى نقل كرده است . (١٧٨)

فاطمه (عليها السلام) محبوب ترين : ٩٤ - آيه تخت ونزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلين (١٧٩)
«و آنچه در دل آنها از كينه بود برداشتيم آنان برادرانه در برابر يكديگر بر تخت ها تكيه دارند.»
ابى هريره مى گويد: «على بن ابى طالب (عليه السلام) گفت : اى رسول خدا! كداميك از ما در نزد شما محبوب تر هستيم ؟ من يا فاطمه ؟ فرمود: فاطمه محبوب تر از تو در نزد من است و تو عزيزتر از او هستى و گويا تو را بر حوض (كوثر) مى بينم كه مردم را از آن مى رانى و همانا بر حوض ابريق هايى به تعداد ستارگان است و من ، تو، حسن ، حسين ، حمزه و جعفر در بهشتاخوانا على سرور متقابلين ، «برادرانه بر تخت ها در برابر يكديگر تكيه زده ايد.» و تو با من و شيعيانت هستى . آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تلاوت فرمود:اخوانا على سرور متقابلينهيچ يك از شما پشت سر دوستش را نمى نگرد. (١٨٠)
علامه ى هندى در كتاب بزرگش در مناقب اميرالمومنين (عليه السلام) از احمد بن حنبل (امام فرقه حنابله) روايت مى كند كه با اسنادش از يزيدبن اوفى نقل مى كند: «پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام ) فرمود: تو با من در قصرم در بهشت هستى با دخترم فاطمه و تو برادر و رفيقم هستى . پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تلاوت فرمود:اخوانا على سرور متقابلين (١٨١)

فاطمه (عليها السلام) از مقربان است : ٩٥ - آيه مقربان ومزاجه من تسنيم عينا يشرب بها المقربون (١٨٢)
«و مخلوط (آن نوشيدنى ابرار) از تسنيم است . (تسنيم) چشمه است كه به (تنهايى) مقربان (خالص) از آن را مى نوشند.»
تذكر تفاوت درجات به خاطر تفاوت اعمال
هم چنان كه مومنان داراى درجات مختلف هستند اجر و پاداش آنان و نعمت هاى كه خداوند به آنان عطا مى فرمايد متفاوت است همان سان كه مومنان در دنيا درجه ى ايمان و اعمالشان با هم تفاوت دارد. لذا ابرار و نيكان در بهشت از ظرف هاى ممهور به مشك كه درونشان آبى است كه ممزوج از چشمه تسنيم است مى نوشند؛ ولى مقربان كه در رتبه ى بالاتر از ابرار قرار دارند از خالص چشمه ى تسنيم مى نوشند. در حقيقت نعمت هاى بهشتى آثار ايمان و اعمال مومنان در دنياست . مومنى در دنيا كار خوب انجام مى دهد؛ ولى مؤ منى ديگر درجه ى اخلاصش بيشتر است . هر چه اخلاص بيشتر شده در حقيقت از چشمه تسنيم كه برترين چشمه ى بهشت است بيشتر بهره مند مى شوند؛ تا آنان كه مقربان درگاه حضرت احديت هستند و بندگان مخلص اويند خالص از آن چشمه مى نوشند. دو روايت زير مطالب را روشن مى كند.
فاطمه (عليها السلام) در ميان مقربان :
در تفسير قمى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: «و آنان (مقربان) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، اميرالمومنين ، فاطمه ، حسن و حسين و ائمه (عليهم السلام) هستند.» (١٨٣)
وى هم چنين مى گويد: «تسنيم برترين شراب اهل بهشت كه از نقطه ى بالاى چشمه تسنيم مى آيد و آن را مقربان مى نوشند و مقربان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند. خداوند مى فرمايد:السابقون السابقون اولئك المقربون ، «پيشتازان ، پيشتازان ، آنان مقربان هستند.» رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و خديجه و على بن ابى طالب و فرزندان آنان هستند كه به آنان ملحق مى شوند. خداوند مى فرمايد «الحقنا بهم ذرياتهم ،» «ما ذريه ى آنان را به آنها ملحق مى كنيم .» و مقربان از تسنيم خالص و صرف مى نوشند و ساير مومنان از ممزوج آن استفاده مى كنند. (١٨٤)
مرحوم فيض بعد از نقل مطلب فوق مى نويسد: «گفته شده مقربان از خالص آن مى نوشند؛ زيرا آنان به غير خدا مشغول نشدند.» (١٨٥)

بهشت فاطمه (عليها السلام): ٩٨ - ٩٩ - آيات متقين ان المتقين فى جنات ونعيمَ فاكهين بما ءاتاهم ربهم ووقاهم ربهم عذاب الجحيمَ كلوا واشربوا هنيئا بما كنتم تعملون (١٨٦)
«بى ترديد اهل تقوا در بهشت ها و نعمت هايند # شادند به آنچه خدايشان به آنان عطا كرد و آنان را از عذاب جحيم حفظ كرد. # (به آنان گفته مى شود:) بخوريد و بياشاميد كه گوارايتان باد (اين پاداشى است) به خاطر آنچه شما انجام مى داديد.»
حاكم حسكانى حنفى در شواهد التنزيل از ابن عباس روايت مى كند كه گفت : «قول خداوند كه مى فرمايد: «ان المتقين ... تنها درباره ى على ، حمزه ، جعفر و فاطمه نازل شد. خداوند مى فرمايد: بى ترديد اهل تقواى در دنيا كه از شرك و منكرت و گناهان كبيره اجتناب كردند در بستان ها و باغات هستند. (در) نعمت هاى در بهشت ها هستند.» ابن عباس (در ادامه) گفت : براى هر يك از آنان باغى در بهشت عليا وجود دارد در ميان (آن) چادرى از لؤ لؤ است . در هر خيمه و چادر تختى از طلا و لؤ لؤ است . بر هر تختى ٧٠ فرش وجود دارد.» (١٨٧)

عبور فاطمه (عليها السلام) در محشر: ٩٩ - آيه حفظ آبرو يوم لا يخزى الله النبى والذين ءامنوا معه نورهم يسعى بين اءيديهم وباءيمانهم يقولون ربنا اءتمم لنا نورنا واغفر لنا انك على كل شى ء قدير (١٨٨)
«روزى ؟ خداوند به ذلت نمى كشد پيامبر را و كسانى كه ايمان به او آورده اند نورشان جلو رويشان و در طرف راستشان (اطراف آن ها) فرا مى گيرد مى گويند: پروردگار ما را تمام و كامل كن (و ما را با اين نوارنيت به مقصد برسان) و ما را بيامرز كه تو بر هر چيزى توانايى .»

چند نكته : ١) در قيامت همه ى نهان ها آشكار مى شود. (يوم تبلى السرائر) (١٨٩)
٢) با آشكار شدن بدى ها آبروى انسان مى ريزد. (فما له من دافع) (١٩٠)
٣) فقط يك گروه آبرودار هستند. آن هم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤ منان با آن حضرت .يوم لا يخزى الله النبى والذين ءامنوا)
٤) نتيجه ى بى آبرويى ، دخول در جهنم است .ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته) (١٩١)
٥) مؤ من در دنيا با ايمان پوشيده مى شود و در آخرت با نور (نورهم سيعى بين اءيديهم)
٦) انسان حتى در قيامت براى رسيدن به مقصد نياز به تضرع و دعا دارد. (يقولون ربنا اءتمم)


۷
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



آبروى فاطمه (عليها السلام) در محشر: ابن شهر آشوب در تفسيرش از ابن عباس روايت مى كند كه درباره ى آيه ى فوق گفت : «يوم لا يخزى الله النبى» خداوند عذاب نمى كند محمد را كسانى كه ايمان آوردند و آنان على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين ، حمزه و جعفر هستندنورهم يسعى بين ايديهمروى صراط براى على و فاطمه روشن مى شود؛ ٧٠ برابر روشنايى دنيا، نورشان در جلو رو و سمت راست آنان حركت مى كند و آنان به دنبال نور خود مى روند. پس اهل بيت محمد اولين بار بر صراط چون برق جهنده مى گذرند سپس سپس گروه ديگرى چون اسب دونده ... و خداوند صراط را براى اهل ايمان عريض قرار مى دهد و برگناهكاران باريك قرار مى دهد. خداوند مى فرمايد: «آنان مى گويند: پروردگارا نور ما را براى ما تمام كن تا ما به وسيله آن بر صراط عبور كنيم (ابن عباس) گفت : اميرالمومنين در محملى از زمرد سبز از صراط عبور مى كند در حالى كه فاطمه با اوست و بر مركبى از ياقوت سرخ سوار است و اطراف فاطمه را ٧٠ هزار حور دارد. همچون برق خيره كننده (از صراط عبور مى كند). (١٩٢)
ابن عباس مى گويد كه از اميرالمومين (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه در حالى كه محزون بود وارد شد به او فرمود: چرا محزونى ؟ گفت : پدرجان ! به ياد محشر و توقف مردم به حالت برهنه ، در روز قيامت افتادم . فرمود: اى دخترم ! بر ترديد آن روز بزرگى است ولى جبرييل از خداى عزوجل به من خبر داد كه اولين كسى كه در روز قيام زمين برايش شكافته مى شود، من هستم . سپس پدرم ابراهيم ، آن گاه همسرت على بن ابى طالب (عليه السلام). بعد خداوند جبرييل را با ٧٠ هزار ملك به سمت تو مى فرستد؛ پس بر قبرت ٧ قبه از نور مى زند. آن گاه اسرافيل با ٣ حله از نور مى آيد و بالاى سرت مى ايستد؛ پس ندا مى دهد تو را كه : اى فاطمه دختر محمد! برخيز به محشرت ؛ پس تو در آرامش كامل و پوشيده بر مى خيزى .
اسرافيل آن حله و لباس هاى زيبا را مى آورد و آن را بر تو مى پوشاند. آن گاه روفائيل مركب نجيبى از نور را كه زمامش از لؤ لؤ است مى آورد در حالى كه بر آن هودجى از طلاست تو را بر آن سوار مى كند و روفائيل زمام آن مى گيرد و اين در حالى است كه ٧٠ هزار ملك در جلو تو حركت مى كنند و در دستانشان پرچم هاى تسبيح است . وقتى تو را حركت دادند، ٧٠ هزار حور به استقبالت مى آيند و در دست هر يك ، مجمره و منقلى است كه از آن بوى عود بدون اين كه دودى داشته باشند بر مى خيزد و آنان از اين كه تو را ديده اند اظهار مسرت مى كنند و بر سر آنان تاج هايى از جواهرات بافته شده به زبرجد سبز قرار دارد. پس اين گروه از سمت راست تو حركت مى كنند:
پس چون از قبرت حركت كردى ، مريم دختر عمران در وضعيتى چون تو به استقبالت مى آيد و بر تو سلام مى كند و او و همراهانش از طرف چپ تو حركت مى كنند. آن گاه خديجه بنت خويلد اولين زن مؤ من به خدا و رسولش همراه با ٧٠ هزار ملك در حالى كه پرچم هاى تكبير به دست دارند به استقبالت مى آيند و چون به جمع (محشر) نزديك شدى ، حواء با ٧٠ هزار حوريه به همراه آسيه بنت مزاحم به استقبالت مى آيد و آنان و همراهانشان با تو حركت مى كنند؛ پس چون در ميان جمع (محشر) قرار گرفته اند - منادى از عرش چنان ندا سر دهد كه همه خلايق بشنوند و گويد: ديدگان خويش را فرو بنديد تا فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و همراهانش بگذرند؛ پس در آن روز به جز ابراهيم خليل الرحمن و على بن ابى طالب كسى به تو نگاه نمى كند و آدم خواهان ديدن حواء مى شود، پس او را با مادرت خديجه مى بيند كه در جلوتر قرار دارد.
در اين زمان جايگاهى از نور كه داراى ٧ پله است برايت قرار مى دهند در هر پله و رديف صف هاى از ملائكه كه به دستانشان پرچم هاى نور است ايستاده اند و از راست و چپ منبر و جايگاه ، حورالعين صف در صف ايستاده اند. و نزديك ترين زنان به تو از طرف چپ حواء و آسيه هستند. چون بر بالاى جايگاه قرار گرفتى ، جبرييل به نزدت مى آيد و مى گويد: اى فاطمه ! خواسته ى خود را بخواه ؛ پس تو مى گويد: پروردگارا! حسن و حسين را به من نشان ده . پس آن دو به نزدت مى آيند در حالى كه خون از رگ هاى گردن حسين مى ريزد و مى گويد: خدايا! حقم را از كسى كه به من ستم كرده است بگير.
در اين حال خداى جليل غضب مى كند و با غضب او جهنم و همه ى ملائكه به خشم مى آيند؛ پس جهنم شعله ور مى شود. آن گاه جبرييل مى گويد: اى فاطمه ! خواسته ات را بگو. پس مى گويى : پروردگارا! شيعيانم . خداوند مى فرمايد: آنان را بخشيدم . پس مى گويى : خدايا! شيعيان فرزندانم . خداوند مى فرمايد: آنان را بخشيدم . پس مى گويى : خدايا! شيعيانم . خداوند مى فرمايد: برو هر كس به تو چنگ زند پس او با تو در بهشت است . در آن صورت همه مردم دوست دارند كه فاطمى باشند. آن گاه تو و آنان كه از شيعيانت و شيعيان فرزندانت و شيعيان اميرالمومنين همراهت هستند با آرامش حركت مى كنند در حالى كه زشتى هايشان پوشيده است و سختى ها از آنان رفته و امور برايشان آسان شده است . مردم مى ترسند و آنان نمى ترسند مردم تشنه اند و آنان سيراب هستند. پس چون به درب بهشت رسيدى ؛ ١٢ هزار حوريه كه تا به آن زمان احدى قبل از تو را ملاقات نكرده اند و بعد از آن نيز احدى را ملاقات نخواهند كرد. به ملاقاتت مى آيند...» (١٩٣)
پروردگارا! ما را از فاطميتون و ارادتمندان آن حضرت و اهل بيت (عليهم السلام) قرار فرما.

پاداش فاطمه (عليها السلام) به خاطر صبرش : ١٠٠ - آيه درستكاران انى جزيتهم اليوم بما صبروا اءنهم هم الفائزون (١٩٤)
«بى ترديد من امروز به آنان به خاطر آنچه صبر كردند پاداش مى دهم بى ترديد آنان رستگاران هستند.»

چند نكته : ١) گر چه همه افراد در روز قيامت پاداش مى گيرند ولى عده اى پاداش خود را از خداوند مى گيرند نه از ملائكه و اين بالاترين ارزش و مقام است . (انى جزيتهم ...)
٢) هر چند بسيارى از امور موجب رضاى الهى است ولى صبر در را خداوند از همه بالاتر است . (جريتهم ... بما صبروا)
٣) چيزى كه موجب مى شود انسان به فوز و رستگارى برسد صبر در راه خداست . (اءنهم هم الفائرون)
٤) نتيجه شيرين صبر در راه خدا، گرفتن پاداش از خداوند بدون واسطه است . (انى جزيتهم ...)
از مطالبى كه اطراف آيه ى ٩٩ تحريم ذكر شد و نيز با توجه به زندگى سراسر رنج و محنت و سخت اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) و صبر غير قابل درك آن حضرت ، مصداق اعلاى آيه ى شريفه ى فوق معلوم مى شود كه برترين مصداق آيه حضرت اهل بيت (عليه السلام) و حضر فاطمه (عليها السلام) هستند، روايت ذيل شاهد آن است .
حاكم حسكانى حنفى در كتابش از عبدالله بن مسعود درباره ى آيه ى شريفه ى فوق الذكر روايت مى كند كه گفت :انى جزيتهم اليوم بما صبروا،يعنى (خداوند مى فرمايد:) من آنان را در امروز پاداش بهشت مى دهم به جهت صبر على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين در دنيا بر اطاعت ها، گرسنگى ، فقر و به خاطر صبرى كه بر معصيت ها داشتند و صبرى كه به خاطر خداوند در دنيا بر بلاها نمودند. (انهم هم الفائزون) و آنان را حساب نجات يافتند. (١٩٥)

چهره ى خندان و درخشان فاطمه (عليها السلام) در قيامت : ١٠٢ - ١٠٣ - آيات چهره هاى روشن وجوه يومئذ مسفرةَ ضاحكة مستبشرة
چهره هايى در آن روز روشن هستند # خنداند و بشارت خواهند.»
حديثى كه در ذيل آيه ى ٩٩ از بحار نقل كرديم نشان دهنده ى وضعيت حضرت زهرا (عليها السلام) در قيامت است و اين آيه را معنا مى كند. حديث ذيل نيز مويد آن است .
حسكانى در شواهدالتنزيل از انس بن مالك روايت مى كند كه مى گويد: «از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ى قول خداوند (وجوه يومئذ مسفرة) پرسيدم . فرمود: اى انس ! آن وجوه و چهره ها، وجوه ما فرزندان عبدالمطلب هستند. من ، على ، حمزه ، جعفر، حسن و حسين و فاطمه از قبورمان خارج مى شويم و نور چهره ى ما مانند خورشيد درخشنده ، در روز قيامت است . خداوند فرمود: (وجوه يومئذ مسفرة)، يعنى (چهره هايى كه) با نور (آنان) زمين قيامت نورانى است . (ضاحكة مستبشرة) خندان و بشارت خواه به ثواب الهى كه خداوند به ما وعده داده است . (١٩٦)

فاطمه (عليها السلام) در شب معراج : ١٠٣ - آيه معراج ءامن الرسول بما اءنزل اليه من ربه والمومنون (١٩٧)
«رسول ايمان آورد به آنچه از طرف خدايش بر او نازل شد و (همچنين ايمان آوردند) مؤ منان .»
مرحوم شبر در كتاب جلاءالعيون روايت مى كند از اهل سنت كه ابن عباس ‍ گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چون در معراج به آسمان برده شدم ديدم كه بر درب بهشت نوشته است خدايى جز الله نيست . محمد رسول خاست . على حبيب خداست . حسن و حسين انتخاب شده خدايند. فاطمه امة الله است . بر كسانى كه آنان را به غضب آورند لعنت خداست . (١٩٨)

فاطمه (عليها السلام) زهره است : ١٠٤ - آيه ستارگان والشمس والقمر والنجوم مسخرات باءمره (١٩٩)
«خورشيد و ماه و ستارگان به امر او مسخر هستند (و فرمان او را مى برند).»
انس بن مالك مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «چون خورشيد را از دست داديد پس به نزد ماه بياييد و چون ماه را از دست داديد به نزد زهره بياييد و چون زهره را از دست داديد به نزد دو فرقد (٢٠٠) بياييد.
گفته شد: اى رسول خدا! (مقصود از) خورشيد چيست ؟ آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من . گفته شد: (مقصود از) ماه چيست ؟ فرمود: (صلى الله عليه و آله و سلم): على . گفته شد: (مقصود از) زهره چيست ؟ حضرت فرمود: فاطمه . گفته شد: (مقصود از) دو فرقد چيست ؟ فرمود: (صلى الله عليه و آله و سلم): حسن و حسين . (٢٠١)

فاطمه (عليها السلام) وسيله ى قرب الهى : ١٠٥ - آيه وسيله ١ اءولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيلة (٢٠٢)
«آنان كسانى هستند كه مى خوانند (و با خواند خود) وسيله به سمت خدايشان را مى جويند.»

تذكر: آيه ى فوق از آيات مشكل قرآنى است و مرحوم علامه ى طباطبايى (رحمه الله) نيز به صورت ترديد آيه را معنى مى كند و لذا بعضى افراد منحرف براى رسيدن به اهداف خود به اين آيه تمسك كرده اند و ما قصدمان در اين جا متذكر شدن روايتى درباره ى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) است .
و در ذيل آيه ى بعد ان شاءالله به نكته اى مهم اشاره خواهيم كرد.

اما روايت : حاكم حسكانى در شواهد التنزيل از عكرمه در ذيل آيه فوق روايت مى كند كه گفت :
«اولئك الذين ... الوسيلة آنان پيامبر، على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) هستند.» (٢٠٣)
مخفى نماند كه عكرمه غلام ابن عباس بود و از خوارج دشمن على (عليه السلام) بود و با آن حضرت جنگيد و بنابر آنچه در كتاب «على فى القرآن» آمده است وى اهل آتش است و ذكر روايت فوق از مثل عكرمه كه بر دشمن على (عليه السلام) مرد به خاطر اين است كه دلالتش ‍ محكم تر باشد؛ زيرا فضل ، آن است كه دشمن به آن گواهى دهد. (٢٠٤)

فاطمه (عليها السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): ١٠٦ - آيه وسيله ٢ يا اءيها الذين ءامنوا اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون (٢٠٥)
«اى اهل ايمان تقواى الهى پيشه كنيد و به سمت خداوند وسيله را برگزينيد و در راه او جهاد كنيد شايد رستگار شويد.»
تذكر:
در كتاب ١١٠ على (عليه السلام) در قرآن به چند نكته پيرامون آيه ى فوق اشاره شده است و بيان شده كه مقصود از وسيله چيست . لذا از ذكر مجدد آن خوددارى مى كنيم و به ذكر حديثى در اين جا اكتفا مى كنيم . (٢٠٦)
ابن مغازلى شافعى در كتابش از حارث روايت مى كند كه على - كرم الله وجهه - فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: در بهشت درجه اى است كه وسيله ناميده مى شود و آن وسيله ، پيامبر است و اميدوارم من آن (وسيله) باشم ؛ پس چون آن را خواستيد آن را برايم بخواهيد. پس گفتند: اى رسول خدا! چه كسى با تو هم مسكن است ؟
فرمود: فاطمه و شوهرش و حسن و حسين - رضى الله عنهم - (٢٠٧)

نكته : از آيه ى مورد بحث به خوبى استفاده مى شود كه انسان مؤ من هم چنان كه بايد اهل تقوى و جهاد باشد بايد براى رسيدن به خداوند از وسيله استفاده كند لكن آن وسيله بايد مشروع باشد و انسان آن را از حد وسيله بودن خارج نداند و عبادت خداوند را به خاطر توجه و توسل به آن وسيله ترك نكند و از خداوند غافل نشود هر چند وسيله از مقربان الهى باشد و بعضى كه نتوانستند اين مطلب را درست درك كنند به آيه ٥٧ سوره ى اسراء تمسك كردند و توسل به مقربان الهى را نفى كرده و آن را باطل و نوعى شرك دانسته اند در حالى كه بين اين دو، به قول مرحوم علامه ى طباطبايى (رحمه الله) تفاوت زيادى است وى بيانى دارد كه تلخيص آن چنين است :
«توسل به خداوند به وسيله ى بعضى از مقربان الهى غير از آن چيزى است كه مشركان و بت پرستان داشتند؛ زيرا آنان توسل به خداوند مى جستند و به وسيله ملائكه ى گرامى و جن و اولياى از انسان مقرب مى شدند در نتيجه عبادت خداوند را ترك مى كردند و ديگر اميدى به خدا نداشتند و از او ترسى نداشتند و تنها وسيله را مى پرستيدند و اميد به رحمت آن وسيله داشتند و از خشم آن وسيله مى ترسند و براى رسيدن به آن وسايل كه آنان را ارباب و آلهه مى دانستند به بت ها و تماثيل متوسل مى شدند. پس در نتيجه بت ها را مى پرستيدند و براى آن ها ذبح مى كردند و حتى آن ارباب ها و ملائكه و جن و اولياء را رها مى كردند و تنها به عبادت و ذبح براى بتان اكتفا مى كردند و خلاصه ى سخن اين كه آنان ادعاى تقرب به خدا را به وسيله ى بعضى از بندگان يا بت ها داشتند، آن گاه تنها وسيله را مى پرستيدند آن هم به طور مستقل - و تنها اميد و ترسشان از وسيله به طور استقلال بود نه از خداوند، پس آنان را شريك مستقل خداوند در ربوبيت و عبادت مى دانستند.» (٢٠٨)

ديگرن با فاطمه (عليها السلام) برابر نيستند: ١٠٧ - آيه عدم استواء وما يستوى الاحياء ولا الاموات (٢٠٩)
«زندگان و مردگان مساوى نيستند.»
مرحوم سيد هاشم بحرانى در تفسير برهان از اهل تسنن با سندشان از ابن عباس روايت مى كند كه گفت : «خداوند كه مى فرمايدوما يستوى الاعمى والبصير، «كور و بينا يكسان نيستند» كور ابوجهل است و بينا اميرالمومنين (عليه السلام) است .ولا الظلمات ولا النور، «ظلمت ها و روشنايى يكسان نيستند» ظلمت ها ابوجهل است و نور اميرالمومنين است . «ولا الظل ولا الحرور» ، «سايه و حرارت برابر نيستند.» ظل و سايه اميرالمومنين (عليه السلام) در بهشت است و حرور، يعنى ابى جهل در جهنم است پس ‍ خداوند آن ها را جمع كرد و فرمود:وما يستوى الاحياء ولا الاموات «و زندگان و مردگان مساوى نيستند.» زندگان ، على ، حمزه ، جعفر، حسن ، حسين ، فاطمه و خديجه (عليهم السلام) هستند و مردگان كافر مكه هستند. (٢١٠)
نظير اين روايت را حسكانى در شواهد التنزيل آورده است . (٢١١)

حرمت حضرت فاطمه (عليها السلام) نزد خداوند: ١٠٨ - آيه وارثان كتاب ثم اءورثنا الاكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير (٢١٢)
«آن گاه كتاب را براى كسانى كه از بندگان خويش برگزيده بوديم به ارث گذاشتم . پس گروهى از آنان ستمگر به خويش هستند و گروهى بر ميانه راه هستند و گروهى سبقت گرفته به خوبى ها به اذن خداوند هستند. آن فضل بزرگ خداوند است .»

امام (عليه السلام) چگونه تفسير مى كند؟ ١) مرحوم مجلسى در بحار روايتى را متذكر مى شود كه مضمون آن چنين است : «حسن بن راشد مى گويد: من از زيد بن على در نزد امام صادق (عليه السلام) بدگويى كردم . حضرت فرمود: چنين نكن . خداوند عمويم را رحمت كند. او به نزد پدرم آمد و گفت : مى خواهم بر اين طاغى و ستمگر قيام كنم . پدرم فرمود: چنين نكن . مى ترسم تو كشته شوى و در پشت كوفه به دارت بزنند. آن گاه امام صادق (عليها السلام) را به خاطر عظمتش در نزد خود بر آتش حرام كرده است و درباره ى ذريه و نسل او نازل شد: «ثم اورثنا الكتاب ... بالخيرات» آن گاه حضرت آن سه گروه را تفسير فرمود.» (٢١٣)
٢) ابى اسحاق سبيعى مى گويد:
«من براى حج خارج شدم پس حضرت محمد بن على (عليه السلام) را ملاقات كردم و از آيه ى «ثم اورثنا الكتاب ... من عبادنا» پرسيدم . حضرت فرمود: اى ابى اسحاق ! قوم تو، يعنى مردم كوفه در اين باره چه مى گويند؟ گفتم : آنان مى گويند: اين آيه مربوط به آنان است . حضرت فرمود: اگر آنان اهل اين آيه هستند و اهل بهشت هستند پس از چه چيز مى ترسند (زيرا در پايان آيه و آيه ى بعد همه را اهل بهشت معرفى مى كند.) گفتم : فدايت شوم شما چه مى فرمايى ؟ فرمود: اين آيه تنها از براى ما است . اى ابا اسحاق ! سابق به خيرات و پيشتازان به خوبى ها على ، حسن و حسين (عليها السلام) و امام از ماست و مقتصد و بر ميانه راه ، روزه دار در روز و شب زنده دار در شب است و ظالم لنفسه و ستمگر به خويش (از نسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم » همچون بقيه مردم است كه مورد غفران و آمرزش قرار مى گيرد.
اى ابااسحاق ! خداوند به وسيله ى ما شما را آزاد مى كند و شما را از ذلت خارج مى كند و به خاطر ما گناهان شما را مى آمرزد و آغاز و پايان به جهت ماست و ما كهف و پناه شما هستيم مانند كهف و پناه اصحاب كهف و ماكشتى (نجات) شما هستيم چون كشتى نوح و ما، درب آمرزش شماييم همانند درب آمرزش بنى اسرائيل .» (٢١٤)

جلوه ى فاطمه (عليها السلام): ١٠٩ - آيه چادر يا اءيها النبى قل لازوجك وبناتك ونساء المومنين يدنين عليهم من جلابيبهن ذلك اءدنى اءن يعرفن فلا يؤ ذين وكان الله غفورا رحيماَ لئن لم ينته المنفقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا (٢١٥)
«اى پيامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مؤ من بگو كه چادرهاى خويش را بر خويش نزديك كنند آن نزديكتر است كه آنان شناخته شوند پس مورد اذيت قرار نگيرند و خداوند بخشنده مهربان است # اگر منافقان و آنان كه در دل بيمارى دارند و كسانى كه اراجيف را در شهر پخش مى كنند دست (از كار خود كه اذيب كردن همسران و دختران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و زنان اهل ايمان است) برندارند تو را بر ضد آنان مى شورانيم . آن گاه به جز مدت زمانى كوتاه در كنارت نمى مانند.»

چند نكته درباره ى آيات حجاب : ١) نه تنها مسؤ وليت خانواده پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بلكه مسؤ وليت حفظ عفت عمومى بر عهده ى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . (يا اءيها النبى قل)
٢) اين مسؤ وليت با صرف گفتن و ابلاغ پايان پذير نيست بلكه از تهديد نيز چه بسا استفاده مى شود. (لئن لم ينته)
٣) سه گروه محترم در جامعه وجود دارد كه بايد حرمت آنان محفوظ بماند؛ زنان و دختران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و زنان اهل ايمان .اءزوجك وبناتك ونساء المؤ منين
٤) در مقابل ، سه گروه فاسد و هم جهت نيز در جامعه هستند منافقان ، بيماردلان و پخش كنندگان شايعه ها.المنفقون والذين فى قلوبهم مرض ‍ والمرجفون
٥) وجود عفت عمومى خلاف خواست سه دسته ى فوق است .
٦) راه حفظ عفت عمومى بهره برى از پوشش چادرى است . (من جلابيبهن)
٧) داشتن چادر كافى نيست بلكه بايد پوشش آن به بهترين وجه باشد و آن از زن مسلمان جدا نباشد، يعنى هم بايد زن آن را از قسمت سر آن را به صورت نزديك كند و عقب نباشد و جلو آن نيز برخود نزديك كند و از زن فاصله نگيرد. (يدنين عليهن)

جلباب چادر است : ٨) جلابيب كه جمع جلباب است جامه ى بلندى است كه تمام بدن را مى پوشانند و تنها سرو گريبان را نمى پوشاند؛ زيرا آنچه سرو سينه وگريبان را مى پوشاند و از آن به مقنعه و روسرى تعبير مى شود در قرآن از آن به عنوان «خمر» ياد كرده است و در سوره ى نور فرموده است:وليضربن بخمرهن على جيوبهن (٢١٦) «و بايد زنان مقنعه و روسرهاى خويش را بر گريبان خويش بپيچند.» و جلباب به معناىجامه سرتاسرى است . حضرت سجاد (عليه السلام) مى فرمايد:وانزع عنا جلابيب مخالفتك (٢١٧) «پروردگارا از ما جامعه هاى نافرمانيترا بكن .» ترديدى نيست كه امام مى خواهد بفرمايد كه خدايا هيچ از اعضا ما از دستورات تو تخطى نكند و جامه اى كه تمام بدن رامىپوشاند، چادر است . چادر وصله دار و زندگى ساده ى حضرت فاطمه (عليها السلام):
سلمان فارسى مى گويد:
«روزى حضرت فاطمه (عليها السلام) را ديدم كه چادرى وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفتى ماندم و گفتم : عجبا! دختران پادشان ايران و قيصر روم بر كرسى هاى طلايى مى نشينند و پارچه هاى زربفت به تن مى كنند، وه اين دختر رسول خداست كه نه چادرهاى گران قيمت به سر دارد و نه لباس هاى زيبا!!»
فاطمه (عليها السلام) پاسخ داد «اى سلمان ؛ خداوند بزرگ لباس هاى زينتى و تخت هاى طلايى را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است .»
حضرت آن گاه به خدمت پدر رفت و شگفتى سلمان را مطرح فرمود: «اى رسول خدا! سلمان از سادگى من تعجب نمود سوگند به خدايى كه تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است فرش خانه ى ما پوست گوسفندى است كه روزها بر روى آن شترمان علف مى خورد و شبها بر روى آن مى خوابم و بالش ما چرمى است كه از ليف خرما پر شده است . (٢١٨)

چگونه فاطمه (عليها السلام) پاره تن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شد؟ نزديك ترين لحظه زن به خدا: حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) به بهترين وجه به آيه ى فوق عمل كرد - اميرالمومنين (عليه السلام) مى فرمايد: «روزى فردى نابينا اجازه ى ورود بر فاطمه (عليها السلام) را خواست و حضرت خود را پوشانيد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چرا خود را مى پوشانى در حالى كه او تو را نمى بيند؟ حضرت (عليها السلام) گفت : اگر او مرا نمى بيند من او را مى بينم و او بو را احساس مى كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: گواهى مى دهم تو پاره ى تن من هستى . (٢١٩)
و يا در پاسخ اين سؤ ال رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه از اصحابش پرسيد: چه زمان زن بيش از هر زمانى به خدايش نزديك است ؟ پاسخ مناسبى مطرح نشد چون فاطمه (عليها السلام) آن را شنيد فرمود: «آن زمان كه زن در خانه مى ماند (و به امور زندگى و تربيت فرزند مى پردازد) به خدا نزديك تر است .» (٢٢٠)

حضور اهل بيت (عليهم السلام) و حضرت زهرا (عليها السلام) لب مرگ : ١١٠ - آيه ارجعى يا اءيتها النفس المطمئنةَ ارجعى الى ربك راضية مرضيةَ فادخلى فى عبادىَ وادخلى جنتى (٢٢١)
«اى جان آرامش يافته # به سوى خدايت بازگرد در حالى كه تو راضى هستى و او نيز از تو خشنود است # پس داخل در جمع بندگانم شو # و به بهشتم وارد شو.»
سدير صيرفى مى گويد:
«به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : فدايت شوم ! اى پسر رسول خدا! آيا مؤ من از قبض روح (و مردن) بدش مى آيد؟ فرمود: نه به خدا سوگند! چون فرشته مرگ براى قبض روح بيايد مؤ من به جزع و ناراحتى مى افتد. فرشته ى مرگ به او مى گويد: اى ولى خدا! ناراحت نباش و بى تابى نكن به خدايى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به پيامبرى برانگيخته ، من براى تو بهتر و مهربان تر از پدر مهربان و دلسوزى هستم كه كنارت حاضر باشد، چشمت را باز كن و بنگر.


۸
١٣٥ نور فاطمه در قرآن



حضرت فرمود: و براى او رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)، اميرالمومنين ، فاطمه ، حسن ، حسين ، و امامان از ذريه ى آنان (عليهم السلام) متمثل مى شوند. پس به او گفته مى شود اين رسول خدا، اميرالمومنين ، فاطمه ، حسن ، حسين و امامان (عليهم السلام) رفيق هاى تو هستند. حضرت فرمود: پس مؤ من چشم باز مى كند پس مى بيند (آنان را) آن گاه منادى از طرف رب العزه ندا مى دهد و مى گويد:يا ايتها النفس ‍ المطمئنة الى محمد و اهل بيته ، «اى جان آرامش يافته به محمد و اهل بيتش» به سوى پروردگارت باز گرد كه به وسيله (و بركت) ولايت ، تو خشنود هستى و او نيز از تو خشنود است به وسيله ثواب (خشنودى خود را به تو نشان مى دهد) پس داخل در جمع بندگانم ، يعنى محمد و اهل بيتش و داخل در بهشت من شو. (حضرت فرمود:) در آن حال هيچ چيز در نزد مؤ من محبوب تر از جان دادن با راحتى و پيوستن به منادى نيست .» (٢٢٢)

على و فاطمه (عليها السلام) در كنار محتضر: ١١١ - آيه بلغت الحلقوم فلولا اذا بلغت الحلقومَ واءنتم حينئذ تنظرونَ ونحن اقرب اليه منكم ولكن لا تبصرون (٢٢٣)
«پس چون جان به گلوگاه رسد # و شما در اين لحظه نگاه مى كنيد # و ما به او نزديك تر هستيم ولى شما نمى بينيد.»
عبدالحميد بن عواض مى گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «آن زمان كه جان شما به اين جا رسيد به او گفته مى شود: آنچه از گرفتارى و غصه ى دنيا داشتى از آنها امان يافتى و به او گفته مى شود: (بنگر كه) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) روبرويت هستند.» (٢٢٤)
ابان بن عثمان از عقبه نقل مى كند كه گفت : «از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «چون مرد جانش به سينه اش برسد مى بيند. گفتم : فدايت شوم ! چه مى بيند؟ فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مى بيند به او مى گويد: من رسول خدايم تو را بشارت باد. آن گاه على بن ابى طالب هستم كه دوست داشتى ، مى خواهم امروز به تو سود برسانم . عقبه مى گويد: ببه حضرت گفتم : آيا كسى هست كه چنين ببيند پس ‍ به دنيا باز گردد؟ فرمود: نه چون اين را ببيند، براى هميشه مى ميرد. خداى عزوجل در اين باره در قرآن مى فرمايد:الذين امنوا وكانوا يتقون لهم البشرى فى الحيوة الدنيا وفى الاخرة لا تبديل لكلمات الله . (٢٢٥)

داستانى شنيدنى از مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتى : به جاست درباره ى حضور حضرات معصومين (عليهم السلام) در موقع احتضار به واقعه اى كه در زمان نه چندان دور براى پدر مرحوم راشد، آقاى حاج آخوند تربتى اتفاق افتاد، اشاره مى كنيم . وى مى گويد:
از جمله چيزهايى كه ما (افراد خانواده) از او ديديم و همچنان براى ما مبهم ماند اين كه پدرم در روز يكشنبه ٢٤ مهرماه سال ١٣٢٢ شمسى هجرى مطابق با ١٧ شوال سال ١٣٦٢ قمرى هجرى در حدود دو ساعت از آفتاب گذشته در گذشت ... و تا آخرين لحظه هوشيار بود و آهسته كلماتى مى گفت ...بعد از نماز صبح رو به قبله خوابيد و عبايش را بر روى چهره اش ‍ كشيد. ناگهان مانند آفتابى كه از روزنه اى برجايى بتابد يا نور افكنى را متوجه جايى گردانند روى پيكرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش كه به سبب بيمارى زرد گشته بود، متلالى ء و شفاف گرديد. چنان كه از زير عباى نازك كه بر رخ كشيده بود ديده مى شد و تكانى خورد و گفت : سلام عليكم يا رسول الله ! شما به ديدن اين بنده بى مقدار آمديد؟ پس از آن درست مانند اين كه كسانى يك يك به ديدنش مى آيند بر حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) و يكايك ائمه تا امام دوازدهم سلام مى كرد و از آمدن آنها اظهار تشكر مى كرد. پس به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) سلام كرد. سپس بر حضرت زينب سلام كرد و در اين جا خيلى گريست و گفت : بى بى من براى شما خيلى گريه كرده ام . پس بر مادر خودش سلام كرد و گفت : مادر از تو ممنونم به من شير پاكى دادى و اين حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت ...
مرحوم راشد در ادامه مى گويد: اين حالت براى من و مادر و برادر و خواهرم و عمه ام همچنان مبهم باقى مانده و تا كنون هم كه اين مطالب را مى نويسم و هم اكنون كه به اين جا رسيده ام ساعت ٣٠/٩ صبح سه شنبه ٢٤ تير ١٣٥٤ شمسى و پنجم ماه رجب ١٣٩٥ هجرى قمرى است چيزى از اين موضوع نمى دانم فقط مى گويم كه چنين حالتى ديده شد. (٢٢٦)
مويد داستان فوق سخن امام اميرالمومنين على (عليه السلام) كه به حارث همدانى فرمود:
يا حار همدان فمن يمت يرنى
من مؤ من او منافق قبلا
يعرفنى طرفه واعرفه
بعينه واسمه وما فعلا (٢٢٧)
«اى حارث همدانى هر كس بميرد مرا مى بيند. چه مؤ من باشد چه منافق ، مرا با چشم مى شناسد و من او را به عينه و اسم و آنچه انجام داده است مى شناسم .»

مناجات فاطمه (عليها السلام) در هجرت : ١١٢ - آيه اولواالباب الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ...
فاستجاب لهم ربهم اءنى لا اءضيع عمل عامل منكم من ذكر اءواءنثى بعضكم من بعض (٢٢٨)
«آنان كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين فكر مى كنند (و مى گويند:) پروردگارا اين را باطل نيافريدى ...
پس پروردگارشان برايشان (دعايشان را) اجابت كرد؛ زيرا من (كه خدايشان هستم) كار انجام دهنده اى از شما را، چه مرد و چه زن كه بعضى از بعض ‍ ديگر هستند ضايع نمى كنم .»

على (عليه السلام) از فاطمه (عليها السلام): مرحوم فيض از كتاب امالى نقل مى كند كه اميرالمومنين (عليه السلام) چون از مكه به سوى مدينه هجرت كرد تا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برسد آن حضرت با دلاوران از قريش كه به تعقيب او پرداخته بودند درگير شد و بر آنان پيروز شد. فاطمه بند اسد و فاطمه دخت رسول خدا صلوات الله عليهم و فاطمه بنت زبير با آن حضرت بودند امام (عليه السلام) به صورت آشكار و پيروز حركت كرد تا به ضجنان (كه نزديك مكه و در مسير مدينه قرار دارد) رسيد. يك شبانه روز در آن جا ماند تا گروهى از مومنان ضعيف كه در ميان آن ام ايمن كنيز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود ملحق شدند. آن حضرت به اتفاق فاطمه ها شب به راز و نياز و نماز مى پرداخت و خداوند را در حال ايستاده و نشسته و در حال استراحت و خوابيده به پهلو ياد مى كردند و تا سپيدى صبح مشغول به اين كار بودند. سپس با آنان نماز جماعت را برگزار كرد.
سپس حركت كرد و در هر منزلى كه فرود مى آمدند، چنين مى كردند و خداوند را عبادت مى كردند تا به مدينه رسيدند و درباره ى آنان و مناجات آنان در حال قيام و قعود آيات نازل شد. سخن خداوند كه مى فرمايد: «من ذكر او انثى» ، «از مرد يازن» مرد، على است و زن فاطمه ها هستند. «بعضكم من بعض» ، «بعضى از شما از بعض ‍ ديگر هستند» ، يعنى على از فاطمه است يا فرمود فاطمه ها از على هستند. (٢٢٩)

فاطمه (عليها السلام) از صالحان است : ١١٣ - آيه رفيقان خوب ومن يطع الله والرسول فاءولئك مع الذين اءنعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اءولئك رفيقا (٢٣٠)
«هر كه از خدا و رسول پيروى كند پس آنان با كسانى هستند كه خداوند بر آنان نعمت عطا فرموده است ، از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان ، و آنان خوب رفيقانى هستند.»

چند نكته : ١) هر كار نتيجه اى دارد و اطاعت از خدا و رسول ، نتيجه اش همراهى با بزرگان است . (من يطع ...فاءولئك مع)
٢) اطاعت از خدا بدون اطاعت از رسول او به نتيجه نمى رسد. (من يطع الله والرسول)
٣) اطاعت و پيروى در مرحله اول همراهى را مى آورد. (من يطع ... مع الذين ...)
٤) كسى كه دوست خوب باشد، از نعمت خداوند بهره مند است . (اءنعم الله عليهم ... رفيقا)
٥) كسانى كه مورد نعمت خداوند هستند چهار دسته هستند. (من النبيين ...والصالحين)
٦) خداوند انعام خويش را بر بندگان برگزيده اش دارد. (اءنعم الله عليهم من النبيين ...)
٧) نعمتى كه خداوند بر اين چهار گروه دارد چه بسا همان نعمت ولايت خاص الهى است ، يعنى اينان هستند كه تحت نعمت ولايت الهى هستند. (اليوم ... واتممت عليكم نعمتى) (٢٣١)
٨) كسانى كه تحت نعمت ولايت الهى هستند ولايت شيطان را رد كرده اند در نتيجه راه نفوذى از براى شيطان بر آنان نخواهد بود. (انما سلطانه على الذين يتولونه ...) (٢٣٢)
٩) اين گروه از بندگان مخلص خداوند هستند. (لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين) (٢٣٣)

تفسير رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از آيه : انس بن مالك مى گويد: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در يكى از روزها بعد از نماز صبح روى گرامى خويش را به ما كرد و گفتم : اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آيا مى شود كه براى ما اين سخن خداى عزوجل را تفسير كنى ؟ كه مى فرمايد:اولئك مع الذين انعم الله ... رفيقا؟فرمود: اما نبيون من هستم و صديقون برادرم على بن ابى طالب (عليه السلام) است و شهداء عمويم حمزه است و صالحون دختر فاطمه (عليها السلام) و فرزندانش حسن و حسين هستند.»
انس مى گويد: عباس حاضر ببود از جا پريد و در برابر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشست و گفت : آيا من و شما و على و فاطمه و حسن و حسين از يك اصل نيستيم ؟ حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چطور اى عمو!؟ عباس گفت : زيرا تو تنها على و فاطمه و حسن و حسين را معرفى كردى ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) تبسم كرد و فرمود: اما اين كه گفتى آيا ما از يك ريشه نيستيم ؟ راست مى گويى ولى خداوند، من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد قبل از اين كه آدم خلق شود و نه آسمان پا برجا و زمين گسترده و تاريكى و نور و بهشت و جهنم و ماه و خورشيدى باشد. (٢٣٤)

راه فاطمه (عليها السلام) بهترين راه : ١١٤ - آيه دريافت كنندگان نعمت اهدنا الصراط المستقيمَ صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولا الضالين (٢٣٥)
«راه راست را به ما بنمايان # راه آنان كه برايشان نعمت دادى آنان كه مورد غضب و خشم قرار نگرفتند و گمراه نشدند.»

نكته : در سوره ى حمد از خداوند تقاضاى هدايت به صراط مستقيم را داريم و خداوند آن صراط و راه را از آن كسانى كه داراى ٣ ويژگى هستند معرفى مى كند.
الف : آنان مورد نعمت الهى هستند.
ب : از غضب الهى به دور هستند.
ج : از طريق حق گمراه نمى شوند.
در حقيقت آيه ى شريفه سه راه را تصوير نمى كند كه يكى راه اهلى نعمت و ديگرى افراد مورد غضب و سوم راه گمراهان ، بلكه يك راه را به تصوير مى كشد و آن راه اهل نعمتى كه گمراه نشدند و با انجام معصيت و گناه به خشم الهى مبتلا نشدند؛ زيرا چه بسا افرادى هستند كه اهل نعمت هستند ولى با انجام گناه و عدم قدردانى از نعمت الهى مورد غضب قرار مى گيرند. چون بنى اسراييل كه ابتدا مورد نعمت خداوند قرار گرفتند (٢٣٦) و پس ‍ به غضب الهى مبتلا شدند. (٢٣٧) يا به هر عللى لطف حضرت حق شامل حالشان نشد و گمراه شدند. اما كسانى كه از اول تا آخر عمر از نعمت الهى بهره مند باشند و گمراه نشوند و با انجام گناه نعمت الهى را از دست ندهند، بسيار اندك هستند و اگر نعمت الهى را با قرينه ى ساير آيات به معناى ولايت الهى بدانيم ، آنان كه مشمول اين آيه هستند و برگزيده ى خداوند هستند، تعدادشان بسيار اندك است .
بنابر تفسير رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از آيه ى ٦٩ سوره ى نساء كه بحث آن در ذيل شماره ى ١١٣ گذشت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) بارزترين مصداق آيه ى آخر سوره ى حمد هستند.

پيروى از فاطمه (عليها السلام) قبول هدايت است : ١١٥ - آيه فقد اهتدوا قولوا ءامنا بالله وما اءنزل الينا وما اءنزل الى ابراهيم واسماعيل واسحاق ويعقوب والاءسباط وما اءوتى موسى و عيسى وما اءوتى النبيون من ربهم لا نفرق بين اءحد منهم ونحن له مسلمونَ فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا (٢٣٨)
«بگوييد: ايمان آورديم به خدا و آنچه به ما (از طريق پيامبر) نازل شد و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان يعقوب نازل شد و آنچه به موسى و عيسى داده شد و آنچه به پيامبران از طريق پروردگارشان داده شد. تفاوتى بين هيچ يك از آنان قايل نيستيم و ما تسليم فرمان اوييم # پس اگر آنان ايمان بياورند آن گونه كه شما ايمان آورديد، پس بى ترديد آنان هدايت شده اند (و قبول هدايت كرده اند)...»

چند نكته : ١) ايمان كال ايمانى است كه مورد تاءييد خداوند باشد. (قولوا ءامنا...)
٢) ايمان به خدا و قرآن همراه با ايمان به تمام پيامبران الهى مورد قبول است . (قولوا... وما اءوتى النبيون من ربهم)
٣) انبيا از خود چيزى ندارد، آنچه دارند از ناحيه ى پروردگارشان است . (وما اءوتى النبيون من ربهم)
٤) سخن همه پيامبران يكى است و از طرف خداست از اين جهت سخن همه ى آنان محترم است . (لا نفرق بين اءحد منهم)
٥) البته ممكن است پيامبران از جهت كمالات متفاوت باشند. (تلك الرسول فضلنا بعضهم على بعض) (٢٣٩)
٦) ايمان همراه تسليم بودن در برابر فرمان الهى مورد امر خداوند است . (قولوا... ونحن له مسلمون)
٧) ايمان با ويژگى هاى فوق و مؤ منان داراى آن خصوصيات مورد تاءييد خدايند. (فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم)
٨) در سوره ى حمد آيه ى ٦، از خداوند، هدايت به صراط مستقيم را مى خواهيم و در آيه ى مورد بحث نمونه اى از آن هدايت را ذكر مى كند. (قولوا...)
٩) اگر به دنبال هدايت ، هدايت پذيرى باشد مفيد خواهد بود وگرنه راهنمايى كردن ديگرى بدون ترتيب اثر دادن از طرف آن شخص تنها فايده اش اتمام حجت خواهد بود.فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا
١٠) انسان در زندگى نياز به الگو دارد.فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا...)
١١) اگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى اهل ايمان الگوى خوبى است جمعى از افراد امت نيز مى توانند براى مردم الگوى خوبى باشند.لكم فى رسول الله اسوة حسنة (٢٤٠) فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا...
١٢) معلوم مى شود مورد خطاب در آيه ، هر انسان مومنى نيست بلكه مومنانى هستند كه چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى توانند اسوه و الگو براى مردم باشند.

تفسير امام (عليه السلام) از آيه : محمد بن نعمان از سلام روايت مى كند كه امام ابى جعفر (عليه السلام) درباره ى آيه ى شريفهقولوا امنا بالله وما انزل الينافرمود: خداوند در اين آيه قصد كرده است على (عليه السلام)، فاطمه ، حسن و حسين را و بعد از آنان (اين آيه) درباره ى امامان (عليهم السلام) است . (يعنى مخاطب در آيه اين بزرگان هستند.) آن گاه خداوند سخن را درباره مردم قرار مى دهد و مى فرمايد «فان ءامنوا (يعنى الناس)، اگر ايمان آوردند (يعنى مردم) بمثل ما ءامنتم به (يعنى عليا وفاطمه ...) آن گونه كه شما (يعنى على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه (عليهم السلام » ايمان آورديد پس قبول هدايت كرده اند و هدايت شده اند و اگر پشت كردند پس بى شك آنان در شقاق (و جدايى از حق و انحراف) هستند. (٢٤١)

خداوند به فاطمه (عليها السلام) سوگند مى خورد: ١١٦ - آيه شفع والفجرَ وليال عشرَ والشفع والوتر (٢٤٢)
«قسم به سپيدى صبح # و شب هاى دهگانه # و سوگند به جفت و طاق .»

نكاتى چند درباره ى قسم : ١) هر چه مورد قسم قرار گيرد در نظر كسى كه قسم مى خورد محترم و با ارزش است . (وانه لقسم لو تعلمون عظيم) (٢٤٣)
٢) گر چه آنچه در جهان خلقت وجود دارد ارزشمند است ولى مطئنا همه از نظر ارزش يكسان نيستند. (انا كل شى ء خلقنه بقدر) (٢٤٤)
٣) خداوند به چيزهايى كه در واقع بزرگ است سوگند مى خورد.
٤) برترين مخلوقات خداوند انسان كامل است ؛ زيرا خليفه خداست . (انى جاعل فى الارض خليفة) (٢٤٥)
٥) در نتيجه : گر چه قسم ها در قرآن به پديده هاى مختلف است ولى مى تواند در باطن سوگند به امور ديگرى باشد كه در حقيقت ويژگى اصلى آن پديده را دارا هستند وگرنه جايگاه ستارگان آن قدر مهم نيست كه خداوند از آن به سوگند عظميم ياد كندژ اءقسم بمواقع النجوم - وانه لقسم لو تعلمون عظيم (٢٤٦) لذاابن عباس مواقع نجوم و جايگاه ستارگان را به نزول قرآن تفسير كرده است (٢٤٧) گويا هر سوره يا آيه را چون ستاره مى داند و زجاج و فراء نظر ابن عباس را قبول كرده اند و آيه ى شريفه ىوانه لقسم لو تعلمون عظيم ، «و بى شك اين سوگند بزرگى است اگر بدانيد» را مويد آن دانسته اند. (٢٤٨)
٦) همان طور كه ابن عباس آيات قرآنى را چون ستارگان مى داند انسان هايى كامل چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندان او (عليهم السلام) ستارگانى هستند كه مى توانند هدايتگر انسان ها باشند. ولذا در تفسير كشف الاسرار آمده كه در تفسير آيه ىفلا اقسم بمواقع النجوم ، «سوگند به جايگاه ستارگان» گفته شده : يعنى ؛ قسم مى خورم به قلب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)؛ زيرا محل قرار گرفتن ستارگان قرآن است . و گفته شده مواقع نجوم علما و دانشمندان است . (٢٤٩)
مرحوم كلينى در سه روايت با عبارت مختلف اين مضمون را از حضرت رضا و حضرت صادق (عليهما السلام) روايت مى كند كه فرمودند: نجم و ستارگان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است . (٢٥٠)
در دعاى ندبه نيز مى خوانيم :اين الشموس الطالعة ؟ اين الاقمار المنيرة ؟ اين الانجم الظاهرة ؟، «كجايند خورشيدهاى روشنگر؟ كجايند ماه هاى روشنى بخش ؟ كجايند ستارگان آشكار و هويدا؟»
٧) بنابراين شايد بهترين سخن درباره ى قسم هاى قرآنى اين باشد كه بگوييم : خداوند به انسان هاى كامل كه خليفه الهى و مسجود ملائكه هستند و در حقيقت ويژگى اصلى پديده ها به نحو اكمل در آنان است سوگند ياد كرده است ؛ وگرنه جايگاه ستارگان و شب و روز... آنان قدر اهميت ندارد كه خداوند در قسم به آنان بفرمايد:وانه لقسم لو تعلمون عظيم ، «و بى شك اين سوگند بزرگى است اگر بدانيد.» لذا مى بينيم در روايات ، سوگند به انسان هاى كامل تفسير شده است .
٨) در كتب تفسير از جمل در معانى آيات اول سوره ى فجر آمده است كه مقصود از شفع على و فاطمه (عليه السلام) هستند و مقصود از وتر حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است . (٢٥١)

روايتى ديگر: احمد بن حنبل در كتاب فضائل در حديث ٢٦٧ از باب فضائل على (عليه السلام) روايت مى كند كه على (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ستارگان امان براى اهل آسمان هستند چون ستارگان رفتند (و نظم آسمان ها به هم ريخت) اهل آسمان نيز مى روند (و از بين مى روند) و اهل بيت من امان براى اهل زمين هستند پس چون اهل بيتم بروند اهل زمين مى روند (و نابود مى شوند). (٢٥٢)
مويد حديث فوق روايات است كه در كتب حديث از جمله كتاب كافى است كه نمونه ى از آن را ذكر مى كنيم .
ابى حمزه مى گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم : آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ فرمود: اگر زمين بدون امام بماند اهلش را نابود مى كند و در درون خود فرو مى برد. (٢٥٣)

فصل سوم : آياتى كه در شاءن اهل بيت (عليهم السلام) است و حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) از برترين مصاديق آنهاست .
فاطمه زهرا (عليها السلام) انتخاب شده است : ١١٨ - ١١٧ - آيات اصطفاء ان الله اصطفى ءادم ونوحا وءال ابراهيم وءال عمران على العالمينَ ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم (٢٥٤)
«بى ترديد خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد # آنها فرزندان (دودمانى بودند كه پاكى و تقوا و فضيلت را) بعضى از بعضى ديگر (گرفته بودند) و خداوند شنوا و داناست .»

آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آل ابراهيم (عليهم السلام) هستند: اگر خداوند به خاطر ابراهيم و عمران ، اهل و آل آنان را بر جهانيان برگزيده است ، پس اهل و آل پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) كه افضل خلق خداوند است بر همگان فضيلت دارند و آيه ى ٣٤ «ذرية بعضها من بعض» مى تواند اشاره به آن باشد، گذشته از آن كه در قرائت اهل بيت (عليهم السلام) بعد از آل عمران آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز آمده است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى فرمايد: در قرائت اهل بيت و آل محمد (عليه السلام) على العالمين است . و همچنين فرموده اند: همانا آل ابراهيم همان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند كه اهل اويند و بايد كسانى را كه خداوند بر مى گزيند مطهر و معصوم و پاك و منزه از زشتى ها باشند؛ زيرا خداوند كسى را اختيار و انتخاب نمى كند مگر داراى چنين ويژگى باشد و بايد ظاهرش مانند باطنش در طهارت و عصمت باشد. بنابراين انتخاب خداوند از آل ابراهيم و آل عمران مربوط به كسانى است كه معصوم باشند خواه نبى باشد و خواه امام . (٢٥٥)

فاطمه (عليها السلام) محدثه است : ١٢٠ - ١١٩ - آيات سخن ملائكه واذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العلمينَ يا مريم اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الركعين (٢٥٦)
«آن گاه كه ملائكه گفتند: اى مريم بى شك خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهانيان برترى داده است # اى مريم براى خدايت قنوت كن و سجده كن و باركوع كنندگان ركوع كن .»

چند نكته : ١) در آيه ى ٣٣ سوره ى آل عمران تصريح شده كه خداوند آل عمران را برگزيده و آنان مصطفاى خدايند و در آيه ى ٤٢، درباره ى مريم كه دختر عمران است باز تصريح شده كه خداوند او را انتخاب كرد و به مريم يادآور مى شود كه به شكرانه آن ، قنوت و سجده و ركوع داشته باش .
٢) در آيه ى ٤٢ نه تنها ملائكه مريم را پاك معرفى مى كنند بلكه پاكى او را بين دو انتخاب واصطفاى الهى مى دانند. (ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك)
٣) بعد از اين دو انتخاب و اصطفاى الهى است كه خداوند به مريم (عليها السلام)، عيسى را عطا مى كند و ملائكه او را مورد خطاب قرار مى دهند و بشارت به كلمه الهى ؛ يعنى عيسى (عليه السلام) مى دهند همان طور كه در آيه ى ٤٥ سوره ى فوق الذكر به آن تصريح دارد. (ان الله يبشرك) بنابراين وجود عيسى (عليه السلام) از بركت مادرى است .
٤) اگر فضائل حضرت مريم و عيسى (عليه السلام) از بركت عمران است بنابراين به جراءت مى توان گفت از بركت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) تمام آن فضايل در حد اعلا براى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) و ائمه ى اطهار، عيساهاى حضرت زهرا (عليهم السلام) خواهند بود و آل محمد (عليهم السلام) از آن فضايل بهره مند خواهد بود.
٥) اگر حضرت مريم (عليها السلام) به مقامى مى رسد كه مى تواند مادر يك عيسى (عليه السلام) باشد و عيسى از بركت چنين مادرى است ، پس مقام فاطمه ى زهرا (عليها السلام) چقدر برتر از اوست كه مادر يازده عيسى مى گردد تا جايى كه آخرين آنان امام و مقتداى عيسى بن مريم (عليه السلام) مى گردد!!!

برترى حضرت فاطمه (عليها السلام) برتمام زنان مرحوم فيض در تفسير خويش از كتاب علل روايت مى كند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: «فاطمه به نام محدثه ناميده شد؛ زيرا ملائكه مرتب از آسمان بر او هبوط و نزول مى كردند و آن گونه كه با مريم دختر عمران سخن مى گفتند با او نيز سخن مى گفتند كه كهيا فاطمة ان الله اصطفاك وطهرك ...بى ترديد خداوند تو را برگزيده و پاك و مطهر ساخته و تو را بر زنان جهانيان برتى داده است اى فاطمه براى خدايت قنوت بگير و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع كن . پس او با آنان سخن مى گفت و آنان با او. تا شبى به آنان گفت : آيا مريم دختر عمران بر زنان جهانيان فضيلت و برترى داده نشده است ؟ آنان گفتند: مريم سرور زنان عالم خويش است و بى شك خداوند عزجلاله تو را سيده و سرور زنان عالمت و عالم او و سرور زنان اولين و آخرين قرار داده است . (٢٥٧)

۹
١٣٥ نور فاطمه در قرآن




مصحف فاطمه (عليها السلام)، (نكته ى قابل توجه): آنچه درباره ى مريم (عليها السلام) در آيات و روايات آمده است با آنچه مربوط به حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) است تفاوت دارد؛ زيرا معمولا انس ملائكه با مريم مربوط به زمانى خاص است ولى درباره حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) و انس ملائكه با او دوام داشت ؛ زيرا انس ملائكه تا پايان عمر آن حضرت ادامه داشت اين اولا و ثانيا؛ ملكى كه بر حضرت فاطمه (عليها السلام) نازل مى شد از فرشتگان معمولى نبود بلكه همان طور كه در بعضى از روايات آمده ، فرشته ى مخصوص انبياء (عليهم السلام) يعنى حضرت جبرييل روح الامين (عليه السلام) بر او نازل مى شد.
به عنوان نمونه روايتى را از اصول كافى متذكر مى شويم :
مرحوم كلينى در روايتى از ابى عبيده روايت مى كند كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) در پاسخ سوال از مصحف فاطمه (عليها السلام) بعد از مكث و سكوتى طولانى فرمود: شما از چيزهايى كه اراده مى كنيد و اراده نمى كنيد جستجو مى كنيد. فاطمه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ٧٥ روز مكث كرد (و زنده بود) و غمى شديد به خاطر پدرش بر او وارد شده بود و جبرييل (عليه السلام) مرتب به نزد او مى آمد و بر پدرش آن حضرت را تعزيت مى گفت و دلش را آرام مى كرد و از پدرش و جايگاه او مطلعش مى ساخت و به او خبر مى داد كه در آينده ذريه و فرزندانش در چه وضعيتى خواهند بود و على (عليه السلام) آنها را مى نوشت . بنابراين مصحف فاطمه (عليها السلام) همين نوشته هاست . (٢٥٨)
گرچه هيچ يك از انسان هاى معمولى را توان رسيدن به كمالات حضرت مريم (عليها السلام) را نيست و حتى شايد توان آن گونه كه هست او را شناخت ولى آن حضرت در مقابل حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) همان طور كه از روايات استفاده مى شود، هم چون شمعى در برابر خورشيد فروزان است . ميان ماه من تا ماه گردان تفاوت از زمين تا آسمان است .سلام الله عليها و على ابيها و بعلها و امها و بنيها.

رسول خدا به امر خدا به فاطمه (عليها السلام) سلام مى كند: ٢١ - آيه اسلام قل الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى (٢٥٩)
«بگو حمد براى خداوند و درود بر بندگانى كه برگزيده است .»
از آيات مربوط به مريم به اثبات رسيد كه حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) همچون مريم انتخاب شده خداوند است و خداوند در سوره ى نمل به پيامبرش دستور صريح مى دهد كه بر بندگان برگزيده ش كه از جمله حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) است سلام دهد. شايد علت اين كه آن حضرت (به گفته ابن عباس) ٩ ماه تمام هنگام نماز به درب خانه ى آن حضرت مى آمد و سلام مى داد (٢٦٠) امتثال فرمان خداوند باشد و ديگران را نيز تشويق مى كرد كه بر دخترش سلام و صلوات بفرستد و بر آن فضيلت هاى بزرگى ذكر مى كرد نمونه آن حديث ذيل است .
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به دختر گراميش حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود:يا فاطمة من صلى عليك غفرالله له والحقه بى حيث كنت من الجنة (٢٦١) ، «اى فاطمه هر كس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را بيامرزد و من در هر جايى از بهشت باشم او را به من محلق سازد.»

خداوند خود به فاطمه (عليها السلام) سلام مى فرستد: ١٢٢ - آيه سلام برآل ياسين
سلام على آل ياسين (٢٦٢)
«سلام بر آل ياسين .»
در سوره ى نمل خداوند به پيامبرش دستور داد كه حمد خدا را به جا آورد و بر بندگان برگزيده اش سلام بفرستد. فرمود:قل الحمد لله وسلام على عباده الذين اصطفى . (٢٦٣)
در سوره ى صافات آن بندگان را نام برد و خداوند خود بر آنان تك تك سلام فرستاد. ابتدا به نوح (عليه السلام) در عالمين سلام فرستادسلام على نوح فى العالمين . (٢٦٤) آن گاه به ابراهيم (عليه السلام) «سلام على ابراهيم (٢٦٥) » و سپس بر موسى و هارون (عليهما السلام) «سلام على موسى و هارون» (٢٦٦) و در پايان به آل ياسين سلام داد «سلام على آل ياسين» . (٢٦٧)

نكته اى لطيف : گرچه خداوند در سوره ى صافات بر نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (عليهم السلام) سلام مى دهد و در سوره ى نمل به پيامبرش دستور مى دهد كه بر بندگان برگزيده كه از جمله ى آنان حضرت فاطمه (عليها السلام) است سلام بفرستد و آن حضرت نيز چنين مى كند ولى خداوند تنها بر يك خاندان و دودمان سلام مى كند و آن خاندان و آل ياسين (صلى الله عليه و آله و سلم) است و مى فرمايد: سلام بر آل ياسين . همچنين در اول سوره ى يس پيامبرش را به اين نام مورد خطاب قرار مى دهد و مى فرمايد:بسم الله الرحمن الرحيم يس والقرآن الحكم انك لمن المرسلين .

يك پرسش و پاسخ : ممكن است كسى بگويد: در قرانهايى كه در دست ماست و مطابق قرائت حفص از عاصم است «سلام على ال ياسين» است نه سلام على آل ياسين و قبل از آن سخن درباره الياس پيامبر است در اين صورت مقصود از الياسين چه كسى يا كسانى مى توانند باشند؟

در جواب مى گوييم ؛ اولا از هفت قرائت مشهور ٣ قرائت آن «آل ياسين» و ٤ قرائت «الياسين» همان طور كه مرحوم امين الاسلام طبرسى در مجمع آورده است (٢٦٨) و بنابر قرائت «الياسين» نقطه نظرات درباره ى اين كه مقصود از «الياسين» كيست ؟ مختلف است . بعضى گفته اند: «الياسين» لغت ديگر الياس است و بعضى ديگر گفته اند: الياسين جمع الياس است و مقصود همان الياس و پيران اوست و نيز گفته شده «يس» اسم پدر الياس است (٢٦٩) ولى هيچ دليل محكمى بر اين سخنان نيست و به قول مرحوم فيض ، اين سخنان گفته شده است تا قصه ى الياس مناسب با ساير قصه هاى سوره در آيد.
ثانيا اگر بنا بود خداوند به حضرت الياس همچون بعضى پيامبران مذكور در قبل از آن ، سلام بفرستد نام او را ذكر مى كرد. در ضمن نام پيامبرانى ، در قبل و بعد از او آمده است و بر آن سلام داده نشده است چون اسحاق و لوط و يونس و اگر بنا بود خداوند سلام بفرستد، چه بسا اسحاق و لوط و يونس و اگر بنا بود خداوند سلام بفرستد، چه بسا اسحاق سزاوارتر بود؛ زيرا او را در جاهاى متعدد قرآن در كنار ابراهيم (عليهم السلام) ذكر مى كند نظير سوره هاى يوسف آيه ى ٣٨ و ص آيه ى ٤٥ و بقره آيه ى ١٣٣. بنابراين صرف بودن اين آيه در كنار آيات مربوط به حضرت الياس دليل نمى شود كه آيه و سلام مربوط به اوست . همان طور كه آيه ى تطهير در بين آيات مورد خطاب همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است و هيچ ارتباطى به آنان ندارد بنابراين نمى شود گفت : آيه ى شريفه ى «سلام على الياسين» نيز منحصرا مربوط به «الياس» (عليه السلام) است به خصوص كه قرائت مشهور «سلام على آل ياسين» كه مورد تاءييد اهل بيت (عليهم السلام) است نيز داريم .

حضرت رضا (عليه السلام) در اين باره چه مى فرمايد؟ در عيون از حضرت رضا (عليه السلام) نقل شده كه در نشستى كه با ماءمون داشت و دانشمندان حضور داشتند سخنانى درباره فضيلت خاندان رسالت (عليهم السلام) مطرح شد تا اين كه آن حضرت فرمود:
«درباره ى قول خداى متعال :يس والقرآن الحكيم انك لمن المرسلين على صراط مستقيم ؛مقصود از (يس) چه كسى است ؟ دانشمندان گفتند: هيچ فردى شك ندارد كه مقصود محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است . حضرت فرمود: خداوند به محمد و آل محمد فضيلتى داده كه احدى نمى تواند به اصل توصيف آن برسد مگر كسى كه در آن تعقل كند و آن اين كه خداوند تنها اسلام بر انبيا داده است ، پس فرمود: «سلام على نوح فى العالمين» و فرمود: «سلام على ابراهيم» و فرمود: «سلام على موسى وهارون» و نفرمود: «سلام على آل نوح» و نفرمود: «سلام على آل ابراهيم» و نفرمود: «سلام على آل موسى و هارون» ولى فرمود «سلام على آل يس» يعنى آل محمد - صلوات الله علهيم - (٢٧٠)

چرا خداوند پيامبرش را ياسين ناميد؟ مرحوم فيض از احتجاج روايت مى كند كه اميرمومنان (عليه السلام) فرمود:
«خداوند پيامبرش را به اين اسم ناميد. آن جا كه فرمود: «يس والقرآن الحكيم انك لمن المرسلين» ؛ زيرا مى دانست كه آنان سلام بر آل محمد - صلوات الله عليهم - را ساقط خواهند كرد همان طور كه غيرش را ساقط كردند.» (٢٧١)

درود و سلام بر فاطمه (عليها السلام): ١٢٣ - آيه صلوات ان الله وملائكته يصلون على النبى ياءيها الذين ءامنوا صلوا عليه وسلموا تسليما (٢٧٢)
«بى شك خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مى فرستند. اى كسانى كه ايمان آورديد! بر او صلوات بفرستيد و تسليم او گرديد.»
در روايات فراوان در كتب شيعى و سنى وارد شده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه ى فوق ، كيفيت صلوات را بيان فرمودند از جمله كعب بن عجزه گفت : يا رسول الله ! (چگونگى) اسلام بر تو را دانستيم ، پس صلوات بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگو:اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد، اللهم بارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد. (٢٧٣)

نكته : در حقيقت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به مسلمانان ياد داد كه شما نمى توانيد آن گونه كه بايد صلوات و سلام بفرستيد لذا شما از خدا بخواهيد تا او بر محمد و آلش (عليهم السلام) صلوات بفرستد؛ زيرا انسان وقتى مى گويد: اللهم صل على محمد و آل محمد در حقيقت از خداوند خواسته است تا خداوند بر محمد و آلش صلوات بفرستد و سلام هاى ماءثوره اين پيام را با خود دارد.

محبت فاطمه (عليها السلام) دعاى مستجاب ابراهيم خليل (عليه السلام) است : ١٢٤ - آيه ذريتى ربنآ انى اءسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل اءفئدة من الناس تهوى اليهم وارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون (٢٧٤)
« (بيادآور آن زمان را كه ابراهيم گفت :) خداوندا! به درستى كه من از ذريه ام را در سرزمينى بدون كشت و زرع كنار خانه ى با احترامت جاى دادم ، پروردگارا (چنين كردم) تا نماز را به پا دارند پس دل هاى گروهى از مردم را به سمت آنان مايل گردان و آنان را از ثمرات بهره مند فرما، شايد شاكر باشند.»

چند نكته ى قابل توجه از آيه : ١) به يقين ابراهيم (عليه السلام) ذريه اى دارد و آنان از نسل اسماعيل و اسحاق هستند. (ذريتى)
٢) ابراهيم (عليه السلام) بعضى از ذريه خود را به كنار بيت الله الحرام آورد. (من ذريتى)
٣) هدف اصلى ابراهيم (عليه السلام)، عبادت و آن هم در بهترين شكل ، آن نماز بود. (ليقيموا الصلوة)
٤) خانه ى خداوند از قبل از ابراهيم (عليه السلام) بود و براى افرادى چون ابراهيم (عليه السلام) شناخته شده بود (عند بيتك)
٥) نبود آب و كشت و زرع و آبادى از حرمت جايى كم نمى كند. (بواد غير ذى زرع ...)
٦) در راه ماءموريت الهى فدا كردن عزيزان و آنان را در سختى قرار دادن شيوه ى مردان خداست . (انى اءسكنت من ذريتى)
٧) ابراهيم بعد از گذشت از فرزندان در راه خدا، برايشان دعا كرد. ابتدا بايد كارى انجام مى داد بعد از خدا چيزى مى خواست . (انى اءسكنت ... فاجعل)
٨) خواست و دعاى ابراهيم به نسل خود جذب دل ها به سمت آنان و بهره مندى از ثمرات بود. (فاجعل اءفئدة)
٩) حضرت ابراهيم از خداوند خواست كه بعضى از مردم گرايش به نسل او داشته باشند، نه همه ى مردم . (من الناس)
١٠) ترديدى نيست كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت او (عليهم السلام) از ذريه ى ابراهيم و از نسل اسماعيل (عليهما السلام) هستند كه در كنار خانه ى خداوند سكنى گزيد و گرايش مردم به آنان در حقيقت اجابت دعاى ابراهيم خليل (عليه السلام) است .

رعايت حرمت فاطمه و ذريه اش (عليهم السلام) شرط قبولى اعمال : مرحوم بحرانى در كتابش از مسير نقل مى كند كه گفت : ما حدود ٥٠ نفر بوديم كه زير چادرى نزد امام باقر (عليه السلام) نشسته بوديم . حضرت بعد از سكوت طولانى كه مجلس را فراگرفته بود فرمود: چه شده سخن نمى گوييد؟ گويا مرا پيامبر مى بينيد؟! نه به خدا من چنين نيستم ولى من قرابتى نزديك به حضرت دارم و تولدم از اوست و اتصالى بين ماست كه خداوند آن را بر قرار كرده است . هر كس آن قرابت و خويشى را دوست بدارد خدا را دوست داشته است و هر كسى آن را محرم شمارد خداوند او را محترم مى شمارد.
(آن گاه فرمود:) آيا مى دانيد كدام بقعه نزد خداوند افضل است ؟ كسى سخنى نگفت (و همه ساكت بودند). حضرت خود پاسخ داد: آن بقعه و محل ، مكه است كه آن را خداوند براى خودش حرم قرار داد و پيامبرش را در آن قرار داد. بعد فرمود: آيا مى دانيد كجاى مكه افضل است ؟ كسى پاسخى نداد پس خود آن حضرت فرمود: از حج الاسود تا درب كعبه كه آن حطيم ابراهيم است كه در آن جا نماز مى كرده است پس به خدا سوگند اگر بنده اى در آن محل برود و از صبح تا شب به حالت نماز بايستد و شب تا صبح به نماز در آن جا بايستد ولى حق ما اهل بيت را نشناسد و ما را از حقمان محروم سازد، خداوند هيچ از او نمى پذيرد؛ زيرا پدر ما ابراهيم شرط كرد بر خداوند كه گفت :اجعل افئدة من الناس تهوى اليهم ، «دل هاى بعضى از مردم را به سمت آنان مايل گردان .» بدانيد كه او (ابراهيم) نگفت (دل هاى) همه مردم را.
(آن گاه حضرت خطاب به ارادتمندانش كه در خدمتش بودند فرمود:) شما و امثال شما آنان هستيد. خداوند شما و امثالتان را رحمت كند نظير شما در ميان مردم (از جهت معلوم بودن و كمى نفرات) نظير موى سفيد در گاو سياه و موى سياه در گاو سفيد هستيد و بايد مردم به حج اين خانه بيايند و آن را به خاطر تعظيم الهى بزرگ شمارند و به ديدار ما هر جا كه هستيم بيايند؛ زيرا ما هدايتگران به سوى او هستيم . (٢٧٥)

سوال از محبت فاطمه (عليها السلام) در قيامت : ١٢٦ - ١٢٥ - آيات سوال وقفوهم انهم مسئولون (٢٧٦)
«آنان را باز داريد؛ زيرا بايد از آنان سوال شود.»
ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (٢٧٧)
«سپس در آن هنگام (قيامت) حتما از شما درباره ى نعمت پرسش ‍ مى شود.»

چند نكته : ١) از قرآن استفاده مى شود كه همه ى انسان ها حتى پيامبران (عليهم السلام) در روز قيامت مورد سوال قرار مى گيرند.يوم يجمع الله الرسول فيقول ما ذا اءجبتم ؛روزى كه خداوند پيامبران را جمع كند پس بگويد: (از طرف مردم در برابر دعوت به سوى من) چه جوابى داده شديد؟) (٢٧٨)
٢) هر كسى به فراخور حال و نعمتى كه به او داده شده است بازخواست مى شود. (وقفوهم انهم مسئولون)
٣) مسلمانان نيز در صحنه ى قيامت مانند بقيه ، بازجويى و بازخواست مى شوند (لتسئلن ...)
٤) بازجويى درباره نعمتى خاص است ؛ زيرا با الف و لام آمده است . (النعيم)

بزرگان و تفسير آيه : ١ - حافظ قندوزى حنفى در كتابش روايت مى كند كه حضرت كاظم (عليه السلام) فرمود، ما نعمت مؤ من و تلخى كافر هستيم و تفسير وقفوهم انهم مسئولون هستيم . (٢٧٩)
٢ - ابى هريره از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت مى كند كه فرمود: «به خدايى كه جانم به دست اوست روز قيامت بنده اى قدم بر نمى دارد تا اين كه از او سوال مى شود كه چگونه عمرش را فنا كرده است و بدنش را در چه چيزى به كار گرفته است و مالش را چگونه به دست آورده و چگونه مصرف كرده است ؟ و از (او درباره ى) محبت ما اهل بيت (پرسيده مى شود). (٢٨٠)
همين روايت را با اندكى تفاوت ابى سعيد خدرى و معصومين (عليهم السلام) از آن حضرت روايت كرده اند. (٢٨١)
٣ - قندوزى حنفى از حاكم بن احمد بيهقى با سندش از ابراهيم بن عباس ‍ صولى نويسنده در اهواز در سال ٢١٧ روايت مى كند كه گفت :
«روزى در نزد على بن موسى الرضا «رضى الله عنهما» بوديم بعضى از فقها (ى حاضر در آن جا كه درباره ى آيه ى سوره ى صافات و تكاثر بحث مى كردند) گفتند: نعمت در اين آيه همان آب خنك است . حضرت صدايش را بلند كرد و فرمود: اين گونه آن را تفسير مى كنيد و آن را دسته دسته مى كنيد!! جمعى مى گويند: آن (نعمت) آب خنك است و جمعى ديگر مى گويند: آن ، خواب است و گروه سوم مى گويند: غذاى پاك (!!!) پدرم از پدرش جعفر بن محمد (عليهم السلام) برايم حديث كرد كه چون اين سخنان شما در نزد او ذكر شد غضبناك شد و فرمود: خداى عزوجل از بندگانش درباره ى آنچه به آنان تفضيل فرموده است سوال نمى كند و بر آنان منت نمى گذارد و اين كار در نزد مردم كه مخلوق خدايند زشت است ؛ چگونه به خدايى كه داراى عظمت است چيزى كه براى بندگان پسنديده نيست ، نسبت داده شود؟! ولى نعمت ، محبت و ولايت ما اهل بيت است كه خداوند بعد از توحيد و نبوت رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم) از آن مى پرسد و چون بنده به آن وفا كند (و درست جواب دهد آن نعمت ،) او را به نعمت بهشتى كه زوال پذير نيست مى رساند... . (٢٨٢)
٤ - مرحوم مجلسى از تفسير امام عسكرى (عليه السلام) روايت مى كند:
«خداى تعالى چون در روز قيامت خلايق را زنده كرد؛ منادى از طرف او ندا سر مى دهد به گونه اى كه همه مردم ، ايمان و كفرشان معلوم مى شود؛ پس منادى مى گويد: الله اكبر الله اكبر منادى ديگر مى گويد: اى خلايق شما اين صدا را مساعده كنيد (و شما نيز الله اكبر بگوييد). پس دهريه (كسانى كه معتقد به خدا نبودند) و معطله (كسانى كه شك در خدا داشتند) گنگ مى شوند و چيزى نمى گويند و بقيه مردم آن (الله اكبر) را مى گويند. پس ‍ منادى مى گويد: اشهد ان لااله الاالله . پس همه خلايق آن را تكرار مى كنند به جز كسانى كه به خدا شرك ورزيدند مانند مجوسيان و مسيحيان و بت پرستان كه گنگ مى شوند. در نتيجه از ساير مخلوقات جدا مى شوند. آن گاه منادى مى گويد: اشهد ان محمدا رسول الله پس همه مسلمانان آن را مى گويند و يهوديان و مسيحيان و بقيه ى مشركان لال مى شوند. سپس ‍ منادى ديگرى از عرصات قيامت مى گويد: اينان (مسلمانان) را به سوى بهشت راهنمايى كنيد؛ زيرا شهادت بر نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) دادند. ناگهاه ندايى از طرف خداى عزوجل آيد كه : خير، بلكهوقفوهم انهم مسئولون «آنان را باز داريد بايد از آنان سوال شود.» ملائكه اى كه نداى حركت به بهشت سر داده بودند گويند: پروردگارا براى چه آنها بمانند؟ ندا از طرف خداوند آيد: آن را نگهداريد؛ زيرا بايد از آنان درباره ى ولايت على بن ابى طالب و آل محمد سوال شوند. (٢٨٣)

حساب و كتاب شيعه با فاطمه (عليها السلام) است : ١٢٨ - ١٢٧ - آيات بازگشت و حساب ان الينا ايابهمَ ثم ان علينا حسابهم (٢٨٤)
«بى ترديد بازگشت آنان به سوى ماست # سپس بى شك حسابرسى آنان بر ماست .»
قبيصه از امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:
قول خداى عزوجل كه مى فرمايد «ان الينا... حسابهم» درباره ماست . گفتم : من از تفسير آن از شما مى پرسم (كه مقصود از اين كه درباره ى شماست چيست ؟) فرمود: آرى اى قبيصه ! چون روز قيامت شود، خداوند حساب شيعيان ما را به ما واگذارد، سپس آنچه بين آنان و بين خدا باشد (يعنى حق الله را) محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از خداوند طلب بخشش مى كند و آنچه بين آنان و بين مردم از مظالم عباد باشد (يعنى حق الناس را) محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) از طرف آنان آن را ادا كند و آنچه بين ما و آنان باشد (يعنى حق امامان و اهل بيت (عليهم السلام » ما آنان را ببخشيم تا اين كه بدون حساب وارد بهشت شوند. (٢٨٥)

نكته ى ضرورى : گرچه حضرت در روايت فوق و ساير روايات به نجات شيعه از گرفتارى هاى قيامت اشاره مى كند ولى نبايد انسان با ديدن اين روايات نسبت به گناه تجرى پيدا كند؛ زيرا اين روايات در باب فضايل شيعه است . اگر گسى اصل دين و ولايت و تشيع را داشته باشد از گناه خوددارى مى كند و اگر احيانا از او گناهى سر زد آن گناه چه حق الله باشد يا حق الناس يا حق الولايه ، به خاطر دارا بودن دين مرضى الهى مورد شفاعت قرار مى گيرد همان طور كه در ذيل آيه ىولا يشفعون الا لمن ارتضى ، «شفاعت نمى كند مگر براى كسى كه مورد رضايت باشد.» روايت وارد شده كه مقصود، رضايت از دين و عقيده اوست . (٢٨٦)
و اگر (خداى ناكرده) گناهان كثرت پيدا كند ممكن است انسان لب مرگ بى ايمان از دنيا برود و از اهل بيت (عليهم السلام) و شفاعتشان محروم بماند. همان طور كه خداوند مى فرمايد:بلى من كسب سيئة واحاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون (٢٨٧) «آرى كسى كه بدى را كسب كند و خطايش به او احاطه پيدا كند (و هيچ نقطه مثبتى در او يافت نشود) پس او اصحاب جهنم است و در آن جاودانه هستند.»
از اين ها گذشته خود داشتن گناه موجب كم شدن ارزش انسان در نزد اهل بيت (عليهم السلام) است و بايد از آنان خجالت كشيد كه پرونده اى پر از گناه به محضر آنان ارائه شود.
گفته شده حاجب شاعر روزى در حرم اميرالمومنين (عليه السلام) تحت تاثير ابهت و عظمت مقام والاى آن حضرت قرار گرفت و شعرى را سرود كه يك بيت آن چنين است .
حاجب اگر به روز حشر سروكار با على استمن ضامنم هر چه خواهى گناه كنبعد آن حضرت را در عالم رويا ديد حضرت به او فرمود: شعرت را اصلاح كن و بگو:
حاجب اگر به روز حشر سروكار با على استاز روى على شرم كن و كمتر گناه كن
محبت فاطمه (عليها السلام) نشان ايمان : ١٢٩ - آيه محبت ان الذين ءامنوا وعملوا الصلحت سيجعل لهم الرحمن ودا (٢٨٨)
«همانا آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند خداى رحمن به زودى برايشان محبت قرار مى دهد.»

چند نكته : ١) خداوند چون وعده دهد حتما به وعده اش وفا مى كند.
٢) خداوند براى مومنى كه عمل صالح انجام دهد وعده داده است كه برايش در دل ها ايجاد محبت كند. (ان ... ودا)
٣) رحمت خداوند اقتضاى محبت براى اين گروه از مومنان را دارد. (سيجعل لهم الرحمن)
٤) ابتدا از طرف بنده بايد حركتى باشد تا رحمت خداوند شامل حال او شود. (ان الذين ءامنوا... سيجعل)
٥) هر كسى به هر اندازه درجه ى ايمانش برتر و عمل صالحش افزون تر باشد خداوند محبت بيشترى براى او در دل ها ايجاد مى كند.
٦) از آن جا كه خاندان رسالت برترين درجات ايمان و عمل صالح را دارند بيشترين محبت ها نسبت به آنها خواهد بود.

دو روايت : قندوزى حنفى در كتابش روايت مى كند از محمد بن حنفيه كه درباره ى آيه ى شريفه «سيجعل لهم الرحمن ودا» گفت : «مؤ منى نيست جز اين كه در دلش محبت نسبت على و اهل بيتش ‍ دارد.» (٢٨٩)
وى همچنين از ابى ليلى انصارى روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بنده ايمان نمى آورد تا اين كه من در نزدش ‍ محبوب تر از خودش باشم و عترت من از عترتش محبوب تر باشد و اهل من در نزدش از اهل خودش محبوب تر باشد و وجود من در نزد او از وجود خودش محبوب تر باشد. (٢٩٠)

نكته : مطلبى كه در روايت ابى ليلى انصارى آمده همان چيزى است كه در سوره ى توبه بيان مى كند آن جا كه مى فرمايد:
قل ان كان ءابآؤ كم واءبناؤ كم و... احب اليكم من الله و رسوله وجهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياءتى الله باءمره ... (٢٩١)
«بگو اگر در نظر شما پدرانتان و پسرانتان ... محبوب تر از خدا و رسولش و جهاد در راهش هستند پس منتظر (عذاب الهى) باشيد تا خداوند امرش را بياورد و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند.»

نجات از عقبه ى قيامت از بركت حضرت فاطمه (عليها السلام): ١٣٠ - آيه عقبه فلااقتحم العقبةَ وما اءدرك ما العقبة (٢٩٢)
«پس از عقبه و گردونه عبور نكرد # و چه چيز تو را دانا كرد كه عقبه و گردنه چيست ؟»


۱۰
١٣٥ نور فاطمه در قرآن




بهتر از دنيا و آنچه در اوست : ابان بن تغلب مى گويد:
«به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم فدايت شوم خداوند كه مى فرمايد: «فلا اقتحم العقبة» ، «از گردنه عبور نكرد مقصود چيست ؟» (و چگونه مى توان از عقبه و گردنه ى قيامت به سلامت گذشت ؟) فرمود: هر كه را خداوند به وسليه ى ولايت ما گرامى دارد (و ولايت ما را بپذيرد) پس از عقبه مى گذرد و ما آن عقبه اى هستيم كه هر كس ‍ از ما عبور كند (وما را بپذيرد) نجات مى يابد. آن گاه حضرت بعد از لحضه اى سكوت فرمود: آيا به تو چيزى را بگويم كه براى تو بهتر باشد از دنيا و آنچه در دنياست ؟ گفتم : آرى فدايت شوم فرمود: خداوند كه مى فرمايد: «فك رقية» ، «آزادى برده» همه مردم برده ى آتش ‍ (جهنم) هستند جز تو و اصحاب و يارانت . بى ترديد خداوند رقاب شما را از آتش به خاطر ولاييت ما اهل بيت آزاد كرد. (٢٩٣)

نكته : مويد حديث شريف فوق آيه ى سوال در قيامت است كه بحث آن در شمار ١٢٥ و ١٢٦ گذشت .

فاطمه (عليها السلام) اهل ذكر است : ١٣١ - آيه اهل ذكر وما اءرسلنا قبلك الا رجالا نوحى اليهم فسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (٢٩٤)
«وما پيش از تو نفرستاديم جز مردانى كه به ايشان وحى مى كرديم اگر نمى دانيد پس از اهل ذكر بپرسيد.»

چند نكته پيرامون آيه : ١) كلمه رجال گر چه به معناى مردان است ولى مى تواند به معناى شخصيت هاى بزرگ باشد در نتيجه از ديدگاه قرآن و وحى ، پيامبران شخصيت هاى بزرگ هستند. (وما اءرسلنا قبلك الا رجالا)
٢) چيزى كه پيامبران را ممتاز مى كند وحى بر آنان است . (رجالا نوحى اليهم)
٣) نقطه مشترك پيامبران وحى با واسطه است (گرچه بعضى از آنان بدون واسطه به آنان وحى مى شده است)؛ زيرا در آيه ضمير متكلم مع الغير به كار رفته است . (نوحى اليهم)
٤) پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) خودش عالم و كارش عالمانه است و نياز به راهنمايى ديگران ندارد و لذا خداوند نفرمود (فاساءل بلكه فرمود: فاساءلوا)
٥) ديگران كه نمى دانند بايد بپرسند. (فاساءلوا... ان كنتم لا تعلمون)
٦) مردم موظف به رجوع به اهل ذكرند نه اهل علم . اگر اهل علم اهل ذكر باشند و انسان را متذكر كند ارزش دارد. (فاساءلوا اءهل الذكر)
٧) مصداق ذكر در قرآن متعدد است از جمله :
الف - نماز جمعه (فاسعوا الى ذكر الله) (٢٩٥)
ب - قرآن . (وهذا ذكر مبارك انزلناه) (٢٩٦)
ج - شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم).قد انزل الله اليكم ذكرا - رسولا يتلوا عليكم ... (٢٩٧)
٨) اگر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر باشد پس خاندان آن حضرت از جمله حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) اهل ذكر خواهند بود.

در محضر روايات : ١ - مقصود از اهل ذكر اهل كتاب نيست .
محمدبن مسلم به امام باقر (عليه السلام) عرض كرد: «بعضى از مردم گمان مى كنند كه مقصود خداى عزوجل كه مى فرمايد:فاساءلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمونيهود و نصارى است . حضرت فرمود: در اين صورت آنان شما را به دين خود دعوت مى كنند. آن گاه حضرت به سينه ى خويش اشاره كرد و فرمود: ما اهل ذكر هستيم و از ما پرسش ‍ مى شود.» (٢٩٨)
٢ - حضرت رضا (عليه السلام) در جلسه اى كه ماءمون تشكيل داده بود و علماى خراسان و عراق حضور داشتند، درباره ى ويژگى هاى عترت طاهره (عليها السلام) اشاره به آيه ى مورد بحث كردند و فرمود: «ما اهل ذكر هستيم ؛ زيرا ذكر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) است و ما اهل او هستيم چون خداوند در سوره ى طلاق مى فرمايد:فاتقوا الله يا اولى الالباب الذين ءامنوا قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا يتلوا عليكم ايات الله مبينات ... . (٢٩٩)
٣ - گر چه مردم مكلف به پرسش از اهل بيت (عليهم السلام) هستند ولى آنان با رعايت مصالح جواب مى دهند و دادن پاسخ ‌بر آنان واجب نيست . وشاء از حضرت رضا (عليه السلام) روايت مى كند كه على بن حسين (عليه السلام) فرمود: «چيزهايى بر امامان لازم است كه بر شيعيان آنان لازم نيست و بر شيعيان ما نيز امورى فرض است كه بر ما فرض نيست . خداوند به آنان فرمان داده كه از ما بپرسند فرمود:فاساءلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمونپس به آنان دستور داد كه از ما بپرسند ولى جواب دادن بر ما لازم نيست اگر بخواهيم جواب مى دهيم و اگر بخواهيم از پاسخ دادن خوددارى مى كنيم . (٣٠٠)

فاطمه (عليها السلام) ذكر است و اعراض از او كورى را به دنبال دارد: ١٣٢ - آيه ذكر ومن اءعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيامة اءعمى (٣٠١)
«و هر كس از ذكر من روى بگرداند پس بى ترديد زندگى تنگ (و سختى) خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم .»

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر است : در ذيل بحث از آيه ى ١٦ سوره ى نحل روايتى از حضرت رضا (عليه السلام) ذكر كرديم كه حضرت فرمود: ما اهل ذكر هستيم ؛ زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر است آن گاه حضرت براى اثبات سخن خويش استشهاد به آيات ١٠ و ١١ سوره ى طلاق فرمود.
اگر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر است و انسان ها به وسيله او متذكر مى شوند و بالاتر اين كه خداوند او را تنها متذكر ناميد، (٣٠٢) پس ‍ اهل بيتش (عليهم السلام) از جمله حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) نيز ذكر و هشدار ده و تذكر دهنده هستند و... همان طور كه اعراض و روى گرداندن از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به كورى و انحراف از حق و در گرداب بلاها و مشكلات افتادن را دارد. و به تعبير قرآن نتيجه اش ‍ زندگى سخت و دشوار و كورى در قيامت را به دنبال دارد؛ اعراض از فاطمه و على و فرزندانشان (عليهم السلام) خسارات دو دنيا را به دنبال دارد.

پرسش : ممكن است كسى بگويد: گرچه خداوند در سوره ى غاشيه پيامبرش (صلى الله عليه و آله و سلم) را تنها «مذكر» معرفى مى كند ولى در جاى ديگر او را تنها «منذر» معرفى مى كند از جمله در سوره ى رعد مى فرمايد:انما انت منذر ولكل قوم هادتو تنها منذر و انذار ده و هشدار دهنده هستى و براى هر قومى هدايتگر است . (٣٠٣)
حال آيا پيامبر تنها ذكر و مذكر و تذكر دهنده است يا منذر و هشدار دهنده است ؟

پاسخ : مى توان در پاسخ به پرسش فوق گفت : كسى كه ديگرى را انذار مى دهد در حقيقت او را متذكر مى سازد و فرد انذار ده وقتى كارش به عنوان تذكر مورد توجه قرار گيرد مذكر خواهد بود و فرد تذكر دهنده ى به خطرها در حقيقت منذر خواهد بود. لذا خداوند در سوره ى شعراء مى فرمايد:وما اءهلكنا من قرية الا لها منذرون # ذكرى وما كنا ظلمين ، «وما هيچ قريه (و منطقه و شهر)ى را نابود نكرديم جز آن كه برايش انذار دهندگانى بود (به عنوان) يادآور، و ما ستمگر نبوديم .» (٣٠٤) بنابراين مى توان بر چنين فردى نيز ذكر و ذكرى اطلاق كرد.

امام (عليه السلام) چگونه تفسير مى كند؟ ١ - معاوية به عمار مى گويد از امام صادق (عليه السلام) درباره ى قول خداوند كه مى فرمايد: «من اعرض ... ضنكا» . پرسيدم فرمود: به خداوند سوگند آن (زندگى سخت) برى نصاب (دشمنان اهل بيت (عليهم السلام » است . گفتم : فدايت شوم آنان در طول زندگيشان در راحتى به سر مى برند (و سختى و تنگناى در زندگى ندارند پس چگونه شما مى فرمايى اين آيه مربوط به آنان است)؟ فرمود: به خداوند سوگند آن در رجعت است . (٣٠٥)
٢ - ابى بصير نيز از امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند كه حضرت فرمود: (اعراض از ذكر)، يعنى ولايت اميرالمومنين (عليه السلام) گفتم : (معناى اين قسمت آيه كه مى فرمايد)ونحشره يوم القيمة اعمى ، «و روز قيامت او را كور محضور مى كنيم .» چيست ؟ فرمود: يعنى در آخرت چشم بينايى او نابيناست و در دنيا چشم دل او نابينا از ولايت اميرالمومنين (عليه السلام) است . فرمود: او در قيامت متحير است مى گويد:لم حشرتنى اعمى وقد كنت بصيرا، «چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه در دنيا بينا بودم ؟» خداوند مى فرمايد: اين گونه آيات ما آمد و تو فراموش كردى (امام (عليه السلام » فرمود: آيات ، امامان (عليهم السلام) هستند.وكذلك اليوم تنسى ، «امروز اين گونه فراموش شده اى» ، يعنى تو آنان را رها كردى و امروز تو رها شده در آتش هستى همان طور كه امامان (عليهم السلام) را رها كردى و فرمان آنان را نبردى و به سخن آنان توجه نكردى . (٣٠٦)
٣ - حسكانى نيز در شواهد التنزيل از جابربن عبدالله انصارى روايت مى كند «پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ما خطبه خواند. شنيدم كه مى فرمود: هر كه نسبت به ما اهل بيت كينه بورزد خداوند او را روز قيامت يهودى محشور مى كند.» (٣٠٧)

ثمره ى ولايت خاندان حضرت فاطمه (عليها السلام): ١٣٣ - آيه من اهتدى وانى لغفار لمن تاب وءامن وعمل صلحا ثم اهتدى (٣٠٨)
«و بى ترديد من بسيار بخشنده ام براى كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد و بعد از آن هدايت را بپذيرد.»

مهتدين و پذيرفتگان هدايت كيانند؟ در آيه ى ١٣٦ و ١٣٧ سوره ى بقره كه بحث آن (در شماره ى ١١٥) گذشت خداوند مهتدون را پيروان خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) معرفى كرد و در آيه ى فوق عفو و بخشش خود را براى انسان توبه كننده و مؤ من و انجام دهنده كار شايسته قرار داد، آن هم به شرطى كه جز مهتدون شده باشد و به تعبير ديگر اگر انسان توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد ولى قبول هدايت نكند غفران و رحمت الهى شامل آنان نخواهد شد و همه اعمالش بى نتيجه خواهد بود.

در روايات چه معنايى آمده است ؟ قندوزى حنفى در كتابش مى نويسد: «از ابى سعيد همدانى از باقر از پدرش از جدش از على (رضى الله عنهم) (روايت شده است) كه فرمود: به خدا سوگند اگر مردى توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به ولايت ما و دوستى ما و شناخت فضيلت ما هدايت نشود ذره اى براى او سودى ندارد.» (٣٠٩)
همچنين وى در روايت ديگر مى نويسد: «از حارث بن يحيى از باقر (رضى الله عنه) (روايت شده است) كه فرمود: اى حارث ! آيا نمى بينى چگونه خداوند شرط كرد (ولايت ما را) هيچ يك از توبه و ايمان و عمل صالح سودى ندارد تا (آن فرد) هدايت به ولايت ما شود و ولايت ما را بپذيرد. (٣١٠)

محبت فاطمه (عليها السلام) و خاندان حسنه است : ١٣٥ - ١٣٤ - آيات حسنه من جآء بالحسنة فله خير منها وهم من فزع يومئد ءامنونَ ومن جآء بالسيئة فكبت وجوههم فى النار هل تجزون الا ما كنتم تعملون (٣١١)
«هر كه خوبى آورد براى او بهترش خواهد بود و آنان در آن روز در امنيت هستند. و هر كه بدى آورد از روى در آتش افتند آيا به جز آنچه انجام مى دهيد پاداش مى گيريد؟#»

دو روايت از كتاب اهل سنت : در ينابيع المودة آمده است كه ابى عبدالله جدلى گفت : على - كرم الله وجهه - فرمود: اى اباعبدالله ! آيا به تو خبرى دهم تو را به خوبى و حسنه اى كه هر كه آن را بياورد خداوند او را داخل بهشت مى كند؟ و (آيا تو را خبر دهم) به سيئه و بدى كه هر كه آورد از رو به آتش جهنم افتد و عملى با آن سيئه پذيرفته نيست ؟ گفتم : آرى ! فرمود: حسنه دوستى ماست و سيئه دشمنى ماست . (٣١٢)
در حديث ديگرى از جابر جعفى روايت شده كه از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت درباره ى آيه ى شريفه ىومن يقترف حسنة نزدله فيها حسنا «هر كه حسنه و كار خوبى انجام دهد برايش ‍ در نيكش بيفزاييم .» (٣١٣) فرمود: هر كه ولايت جانشينان از آل محمد صلى الله عليه و عليهم را بپذيرد و از آثار آنان پيروى كند، خداوند ولايت او را به پيامبران و اهل ايمان پيشين (متصل مى كند و) اضافه مى كند تا ولايتشان به آدم (عليه السلام) برسد و اين همان سخن خداى عزوجل است كه فرمود: هر كه حسنه اى بياورد پس برايش بهتر خواهد بود و آن داخل شدن در بهشت است . (٣١٤)
آخرين سخن :
مجموعه ى كتاب را با حديث زيبايى از حضرت صادق (عليه السلام) درباره ى حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) و خدمت به او و فرزندان (عليهم السلام) خاتمه مى دهيم :
سئل الصادق (عليه السلام) عن معنى حى على خيرالعمل فقال : خيرالعمل بر فاطمة وولدها
از امام صادق (عليه السلام) از معناى «حى على خيرالعمل» پرسيده شد؟ فرمود: «بهترين عمل ، نيكى به فاطمه و فرزندانش ‍ است .» (٣١٥)



135 نور فاطمه در قرآن

پاورقي
1- صحيح مسلم ، ج 4، كتاب فضايل الصحابه ، باب 15، ج 94، ص 1903، ج 4.
2- روزى كه مال و فرزندان سودى نبخشد / سوره ى شعراء / 88.
3- اى كاش با رسول راهى را انتخاب كرده بودم / سوره ى فرقان / 27.
4- تفسير الدارالمنشور، ج 6، ص 361 / كتاب كشف الاسرار وعدة الابرار، ج 10، ص 524 / مجمع البيان ، ج 10، ص 505.
5- تفسير الميزان ، ج 20، ص 446.
6- مجمع البيان ، ج 10، ص 504.
7- الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى ، سوره ى طه / 50.
8- انا اعطيناك الكوثر، سوره ى كوثر / 1.
9- لسان العرب ، ج 10، ص 196.
10- تفسير روح البيان ، ذيل سوره كوثر.
11- مجمع البيان ، ج 10، صص 406 - 405.
12- در اسات قرانيه (تاريخ القرآن )، صص 57 - 56.
13- سوره ى يوسف / 98 - 97.
14- الدرالمنشور، ج 3، ص 36.
15- بحار الانوار، جلد 43، ص 12.
16- بحار الانوار، جلد 43، ص 80.
17- سنن ترمزى ، ص 465، ح 3893 / صحيح مسلم ، ج 5، صص 2 و 9 / سنن ابى داود، ح 2، ص 188، ح 2017 و نيز بخارى در كتاب النكاح ، ج 2، ص 434 روايت مى كند: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ، «فاطمه پاره ى تن من است هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است » .
18- بحار الانوار، جلد 43، ص 12.
19- صحيح بخارى ، ج 2 ص 444 با كمى تفاوت در سنن ترمزى ، ج 5، ص ‍ 468، ح 3901 / صحيح مسلم ، ج 4، صص 9 - 1888 آنچه از اين روايت و روايات ديگر به دست مى آيد رشك و حسادتى است كه عايشه نسبت به حضرت خديجه (عليها السلام ) داشت به گونه اى كه اين حسادت موجب مى شد كه داد بر سر فاطمه زهرا (عليها السلام ) بكشد و مادر آن حضرت را تحقير كند.
مرحوم علامه مجلسى در حياة القلوب روايت مى كند كه در حديث معتبر از حضرت امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه روزى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) داخل شد ديد كه عايشه بر روى حضرت فاطمه (عليها السلام ) فرياد مى كند و مى گويد: اى دختر خديجه ! تو را گمان اين است كه مادر تو را بر ما فضيلتى بوده است او را چه زيادتى بر ما هست ؟ او مانند يكى از ماها بود. پس چون فاطمه آن حضرت را ديد، گريست . حضرت فرمود كه چه چيز تو را به گريه آورده است اى دختر محمد؟ فاطمه گفت كه عايشه نام مادر مرا برد و او را به نقص و كمى مرتبه نسبت داد. پس حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خشم شد و گفت : بس كن اى حميرا كه خدا بركت مى دهد زنى را كه بسيار شوهر را دوست دارد و بسيار فرزند آورد و خديجه خدا او را رحمت كند از من ، طاهر مطهر را بهم رساند كه او عبدالله بود و قاسم را آورد و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از او بهم رسيدند و خدا رحم تو را عقيم كرده است كه هيچ فرزند از تو بهم نمى رسد. حياة القلوب ، ج 2، ص 87.
اهل تسنن تا آن جا كه برايشان مقدور بود از حكايت هاى مربوط به رفتارهاى به عايشه را مخفى كرده اند و اين مقدار خود نشان دهنده بخل و كينه ديرينه عايشه نسبت به حضرت فاطمه و على و حسن و حسين (عليهم السلام ) است . تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .
20- نهج الحياة ، ص 328، ح 213.
21- احقاق الحق ، ج 10، ص 367.
22- كتابنامه حضرت زهرا (س )، ص 14 به نقل از صحيفه نور، ج 9، ص ‍ 185.
23- صحيفه نور، ج 12 ص 72.
24- تفسير الكشاف ، تفسير سوره هل اتى ، ص 670.
25- ينابيع المودة ، صص 108 - 107.
26- تفسير روح المعانى ، ج 29، ص 157.
27- تفسير البيضاوى ، ج 5، ص 428.
28- الغدير، ج 3، ص 107.
29- الغدير، ج 3، ص 110.
30- بحار الانوار، جلد 35، صص 240 - 237 / مناقب خوارزمى ، صص 271 - 267.
31- مجمع البيان ، ج 10 - 9، صص 440 و 405.
32- تفسير القمى ، ج 2، صص 9 - 398.
33- تفسير الصافى ، ج 2، صص 771 - 770.
34- تفسير الميزان ، ج 20، صص 3 - 222.
35- تفسير الكاشف ، ج 7 ص 483.
36- تفسير البيضاوى ، ج 5، ص 428.
37- التفسير الكبير، ذيل سوره
38- روح المعانى ، ج 29، ص 157.
39- تفسير الكاشف ، ج 4، ص 670.
40- كشف الاسرار، ج 10، صص 321 - 319.
41- الدرالمنشور، ج 6، ص 299.
42- بحار الانوار، جلد 35، ص 241.
43- بحار الانوار، جلد 35، ص 242.
44- الغدير، ج 3، ص 109 و 110 به نقل از الكافية ، ص 201.
45- الميزان ، ج 2، ص 221.
46- بحار الانوار، جلد 35، ص 254.
47- ابن حزم ظاهرى اندلسى از متعصبين سرسخت سنى است كه منكر بسيارى از بديهيات در اسلام شده است و شيعه را جزو مسلمانان نمى داند و آنان را طايفه اى چون يهود و نصارى مى پندارد ر.ك الغدير، ج 3، ص ‍ 92. همچنين او معتقد است كه افضل امت بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) عايشه است ر.ك الغدير، ج 3، ص 106. 48- ابن تيميه كه در واقع افكار وهابيت برخواسته از اوست و سرتاسر كتابش ‍ هتاكى است از دروغ پردازان دوران خويش است و در دشمنى با خاندان اهل بيت (عليهم السلام ) گوى سبقت را از ديگران ربوده است ابن حجر در كتاب «الفتاوى الحديثية » صفحه 86 مى نويسد: ابن تيميه بنده اى كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر و ذليل كرده است و پثيشوايان قبلى كه فساد حالات و دروغ سخنانش را بيان كردند به آن تصريح دارند. ر.ك الغدير، ج 3، صص 148 تا 217.
49- بحار الانوار، جلد 35، ص 255.
50- الغدير، ج 3، صص 111 - 107.
51- تفسير روح المعانى ، ج 29، صص 8 - 157.
52- سوره ى بقره / 219.
53- سوره ى بقره / 219.
54- ابطال الباطل از فضل بن روزهان در رد نهج الحق علامه حلى مذكور در كتاب دلائل الاصدق ، ج 2، ص 112.
55- سوره ى آل عمران / 92.
56- سوره ى حشر / 9.
57- دلايل الصدق ، ج 2، صص 115 - 114.
58- مجمع البيان ، ج 10 - 9، ص 405.
59- مفاتيح الجنان ، دعاى ندبه .
60- على فى القرآن ، ج 2، ص 530 به نقل از ذخائر العقبى ، ص 61.
61- بحار الانوار، جلد 25، ص 98.
62- بحار الانوار، جلد 25، ص 97.
63- ابتداى صحيفه سجاديه كامله قبل از دعاى اول .
64- مجمع البيان ذيل سوره كوثر.
65- الميزان ، ج 20، ص 521.
66- الميزان ، ج 20، ص 522.
67- تفسير نوين ، ج 2، ص 285.
68- التفسير الكبير، ج 31، ص 124.
69- الدرالمنشور ذيل سوره كوثر.
70- بحار الانوار، جلد 43، ص 19 / جلاءالعيون ج 1، ص 131.
71- بحار الانوار، جلد 43، ص 19 / جلاءالعيون ج 1، ص 133.
72- لازم به ذكر است كه در مدينه منوره بعد از ميلاد با سعادت حضرت زهرا (عليها السلام ) اين آيه به ذهن حقير درباره حضرت زهرا (عليهما السلام ) رسيد و آن را يك لطفى از آن حضرت نسبت به اين كتاب مى دانم .
73- سروه ى طه / 130.
74- مرحوم محدث قمى بعد از اين جمله در داخل پرانتز مى نويسد: معلوم است كه مراد نمازهاى نافله و مستحبى است نه نماز فريضه ، چون ذات نبى و امام بر آن است (يعنى وجود پيامبر و امام (عليهما السلام ) براى نماز است ) كه نماز را مقدم بر افطار مى دارد.
75- حياة القلوب ، ج 2، صص 105 - 104 / منتهى الامال ، صص 158 - 157.
76- سوره ى آل عمران / 61.
77- مجمع البيان ، ج 1 و 2، ص 452.
78- التفسير الكبير، ج 5، ص 85.
79- الامام على بن ابى طالب (من حبه عنوان الصحيفه ) به نقل از مطالب المسؤ ول ، ص 7.
80- تفسير كشاف ، ج 1، ص 283 / بحار الانوار، جلد 21، ص 282.
81- سوره ى احزاب / 33.
82- الدرالمنثور، ج 5، صص 9 - 198 / سنن ترمذى ، ج 5، ص 141 / صحيح مسلم ، ج 4، ص 1883 / باب فضايل اهل بيت النبى و... .
83- سنن ترمذى ، ج 5، ص 142 / الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
84- سنن ترمذى ، ج 5، ص 142 / الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
85- تفسير صافى ، ج 2، ص 352.
86- سوره طه / 132.
87- شواهدالتنزيل ، ج 1، صص 2 - 381.
88- شواهدالتنزيل ، ج 1، صص 2 - 381.
89- سوره ى اسراء / 26.
90- سوره ى روم / 38.
91- شواهدالتنزيل ، ج 2، ص 134.
92- الدرالمنثور، ج 4، ص 176.
93- الدرالمنثور، ج 4 ص 177.
94- على فى القرآن ، ج 1، صص 9 - 467، به نقل از وفاء الوفاء، ج 2، ص 153.
95- نهج البلاغه صبحى صالح نامه 45 به عثمان بن حنيف ، ص 417.
96- اصول كافى ، ج 1 ص 543.
97- سوره نحل / 89
98- سوره ى اسراء / 26، سوره ى روم / 38.
99- بحار الانوار، جلد 24، ص 189.
100- سوره ى نساء / 58.
101- آيات الفضايل ، ص 354.
102- تفسير صافى ، ج 1، ص 937.
103- اصول كافى ، ج 1، صص 3 - 392.
104- سوره ى انفال / 41.
105- سوره ى حشر / 7.
106- اصول كافى ، ج 1، ص 539.
107- سوره ى شورى / 23.
108- ينابيع المودة ، ص 123.
109- شواهدالتنزيل ، ج 2، ص 130.
110- ر.ك اتمام حجتى ديگر فصل سوم .
111- ينابيع المودة ، ص 354.
112- سوره ى سباء / 47.
113- ينابيع المودة ص 353.
114- بحار الانوار، جلد 43، ص 17.
115- بحار الانوار، جلد 43، ص 15.
116- ينابيع المودة ، ص 124.
117- سوره ى حشر / 8.
118- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 247.
119- تفسير الصافى ، ج 2.
120- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 246.
121- سوره ى رحمن / 23 - 19.
122- ينابيع المودة ، صص 139 - 138.
123- مجمع البيان ، ج 9، ص 201 / تفسير قمى ، ج 2، ص 344 / تفسير الدرالمنثور، ج 6، ص 143.
124- سوره ى بقره / 36.
125- تفسير صافى ، ج 1، صص 83 - 82.
126- الدرالمنثور، ج 1 ص 61 نظير همين روايت در ينابيع المودة ، ص 283 آمده است .
127- مناقب على بن ابى طالب ، ص 92.
128- سوره ى اعراف / 22 - 19.
129- سوره ى نساء / 32.
130- تفسير نورالثقلين ، ج 2، ص 535.
131- تفسير صافى ، ج 1، صص 80 - 79.
132- سوره ى بقره / 124.
133- تفسير صافى ، ج 1، ص 138 / تفسير برهان ، ج 1، ص 147 / ينابيع المودة ، ص 112.
134- سوره ى آل عمران / 37.
135- تفسير البيضاوى ، ج 2، صص 35 - 34.
136- الدرالمنثور، ج 2، ص 20.
137- اصول كافى ، ج 1، ص 460 / تفسير صافى ، ج 1، ص 259 / روح المعانى ، ج 4 ص 124.
138- سوره ى ذاريات / 18 - 17.
139- شو اهدالتنزيل ، ج 2، ص 5 - 194.
140- سوره ى فرقان / 54.
141- مجمع البيان ، ج 8 و 7، ص 175.
142- دلايل الصدق ، ج 2، ص 139.
143- ينابيع المودة ، ص 139.
144- تفسير صافى ، ج 2، ص 200.
145- سوره ى فرقان / 74.
146- تفسير القمى ، ج 2، ص 117.
147- تفسير سافى ، ج 2، صص 7 - 206.
148- شواهد التنزيل ، ج 1، ص 416.
149- نهج البلاغه / خطبه 2.
150- سوره ى محمد / 11.
151- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 174.
152- سوره ى احزاب / 58 - 57.
153- سوره توبه / 61.
154- صافى ، ج 2، ص 366.
155- بحار الانوار، جلد 43، ص 25.
156- تهذيب الاحكام ، ج 2، ص 28.
157- صحيح بخارى ، ج 2 / كتاب الخمس ، ص 271.
158- مناقب على و الحسنين و امها فاطمد الزهراء، صص 216 - 214.
159- تاريخ الخلفاء، ص 14.
160- سوره ى طور / 28 - 21.
161- تفسير قمى ، ج 2، ص 332.
162- تفسير قمى ، ج 2، ص 332.
163- شواهد التنزيل ، ج 2، صص 198 - 197.
164- شواهد التنزيل ، ج 2، صص 198 - 197.
165- سوره ى نور / 35.
166- تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 602 / نظير اين روايت را ابن مغازلى در مناقب ، ص 247 از على بن جعفر روايت مى كند كه گفت : از ابوالحسن (عليه السلام ) از فرموده ى خداى عزيز (كمشكاة فيها مصباح ) پرسيدم .
167- تفسير برهان ، ج 3، ص 137.
168- سوره ى نور / 36.
169- الدرالمنثور، ج 5، ص 50.
170- تفسير صافى ، ج 2، ص 171.
171- سوره ى نور / 37.
172- الدرالمنثور، ج 6، ص 221.
173- تفسير برهان ، ج 4، ص 336.
174- سوره ى نور / 63.
175- تفسير صافى ، ج 2، 3 184 / سفينة البحار، ج 2، ص 374.
176- سوره ى ابراهيم / 25 - 24.
177- بحار الانوار، جلد 9، ص 218 / تفسير برهان ، ج 2، ص 310.
178- شوهد التنزيل ، ج 1، صص 312 - 311.
179- سوره ى حجر / 47.
180- تفسير برهان ، ج 2، ص 348 / شواهدالتنزيل ، ج 1، ص 318 به نقل كتاب اوسط طبرانى .
181- كنزالعمال ، ج 13، ص 106.
182- سوره ى مطففين / 28 - 27.
183- تفسير قمى ، ج ، ص 411.
184- تفسير قمى ، ج 2، ص 412.
185- تفسير صافى ، ج 2، ص 799.
186- سوره ى طور / 19 - 17.
187- شواهدالتنزيل ، ج 2، ص 196.
188- سوره ى تحريم / 8.
189- سوره ى اعلى / 9.
190- سوره اعلى / 10.
191- سوره آل عمران / 192.
192- تفسير برهان ، ج 4، ص 357.
193- بحار الانوار، جلد 8، ثث 53 - 55.
194- سوره ى مؤ منون / 111.
195- شواهدالتنزيل ، ج 1، ص 40.
196- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 324.
197- سوره ى بقره / 285.
198- جلاءالعيون ، ج 1، ص 313.
199- سوره ى اعراف / 54.
200- فرقد؛ ستاره قطب شمال را مى گويند. فرهنگ جامع ، ج 4 - 3 ذيل كلمه فرقد.
201- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 211.
202- سوره ى اسراء / 57.
203- شواهد التنزيل ، ج 1، ص 343.
204- على فى القرآن ، ج 1، ص 473.
205- سوره ى مائده / 35.
206- 110 على (عليه السلام ) در قرآن ، صص 109 - 108.
207- مناقب ابن مغازلى ، ص 206.
208- تفسير الميزان ، ج 13، ص 138.
209- سوره ى فاطر / 22.
210- تفسير برهان ، ج 3، ص 361.
211- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 101.
212- سوره ى فاطر / 32.
213- بحار الانوار، جلد 46، ص 185.
214- تفسير برهانى ، ج 3، ص 363.
215- سوره ى احزاب / 60 - 59.
216- سوره ى نور / 31.
217- صحيفه ى سجاديه ، مناجات پانزدهم از مناجات خمسه عشر.
218- بحار الانوار، جلد 43، ص 88 / فرهنگ سخنان فاطمه (عليها السلام )، صص 163 - 162.
219- بحار الانوار، جلد 43، ص 91.
220- بحار الانوار، جلد 43، ص 92 / فرهنگ سخنان فاطمه (عليها السلام )، ص ‍ 164.
221- سوره ى فجر / 30 - 27.
222- اصول كافى ، ج 3، صص 128 - 127.
223- سوره ى واقعه / 85 - 83.
224- كافى ، ج 3، ص 134.
225- كافى ، ج 3، ص 133.
226- فضيلت هاى فراموش شده ، صص 150 - 149.
227- مجمع البيان ، ج 3، ص 138.
228- سوره ى آل عمران / 196 - 192.
229- تفسير صافى ، ج 2، ص 322 و مضمون آن در بحار، ج 19، ص 65.
230- سوره ى نساء / 69.
231- سوره ى مائده / 3.
232- سوره ى نحل / 100.
233- سوره ى ، صص 83 - 82.
234- آيات الفضايل ، صص 158 - 157 / بحار الانوار بدين مضمون ، ج 54، صص 193 - 192.
235- سوره ى حمد / 7 - 6.
236- يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم ، «اى بنى اسراييل ياد كنيد نعمتى كه بر شما دادم .» ، سوره ى بقره / 47 و 40.
237- ... و ضربت عليهم الذلة والمسكنة و باءوا بغضب من الله ، «و بر آنان (بنى اسرائيل ) مهر ذلت و بى چارگى خورد و به خشم الهى گرفتار شدند... .» / سوره بقره / 61.
238- سوره ى بقره / 136 - 137.
239- سوره ى بقره / 253.
240- سوره ى احزاب / 31.
241- اصول كافى ، ج 1، صص 416 - 415.
242- سوره ى فجر / 3 - 1.
243- سوره ى واقعه / 76.
244- سوره ى قمر / 49.
245- سوره ى بقره / 30.
246- سوره ى واقعه / 76 - 75.
247- مجمع البيان ، ج 10 - 9، ص 226.
248- مجمع البيان ، ج 10 - 9، ص 226.
249- كشف الاسرار، ج 9، ص 463.
250- اصول كافى ، ج 1، صص 207 - 206.
251- مجمع البيان ، ج 10 - 9، ص 485.
252- آيات الفضائل ، صص 340 - 339.
253- اصول كافى ، ج 1، ص 179.
254- سوره ى آل عمران / 34 - 33.
255- مجمع البيان ، ج 2 - 1، ص 433.
256- سوره ى آل عمران / 43 - 42.
257- تفسير صافى ، ج 1، ص 262 / بحار الانوار، جلد 43، ص 78.
258- اصول كافى ، ج 1، ص 241 / بحار الانوار، جلد 43، ص 79.
259- سوره ى نمل / 59.
260- سنن ترمذى ، ج 5، ص 142 / تفسير الدرالمنثور، ج 5، ص 199.
261- بحار الانوار، جلد 43، ص 55.
262- سوره ى صافات / 130.
263- سوره ى نمل / 59.
264- سوره ى صافات / 79.
265- سوره صافات / 109.
266- سوره صافات / 120.
267- سوره ى صافات / 130.
268- مجمع البيان ، ج 8، ص 456.
269- تفسير صافى ، ج 2، ص 433.
270- تفسير صافى ، ج 2، صص 265 - 264.
271- تفسير صافى ، ج 2، ص 433.
272- سوره ى احزاب / 56.
273- الدرالمنثور، ج 5، ص 216 / صحيح بخارى ، ج 3، ص 249 / سنن ترمذى ، ج 5، ص 150.
274- سوره ى ابراهيم / 37.
275- تفسير برهان ، ج 2، ص 320.
276- سوره ى صافات / 24.
277- سوره ى تكاثر، 8.
278- سوره ى مائده / 109.
279- ينابيع المودة ، ص 131.
280- ينابيع المودة ، ص 133.
281- تفسير برهان ، ج 4، ص 18 / بحار الانوار، جلد 36، ص 79 / و، ج 7، ص ‍ 261.
282- ينابيع المودة ، ص 131 / بحار الانوار، جلد 7، ص 272 / تفسير برهان ، ج 4، ص 502.
283- بحار الانوار، جلد 7، ص 275.
284- سوره ى غاشيه / 26 - 25.
285- بحار الانوار، جلد 7، ص 274.
286- در تفسير نورالثقلين ، ج 3، صص 4 - 423؛ 4 روايت به اين مضمون وارد شده است .
287- سوره ى بقره / 81.
288- سوره ى مريم / 96.
289- ينابيع المودة ، ص 324.
290- ينابيع المودة ، ص 324.
291- سوره ى توبه / 24.
292- سوره ى بلد / 12 - 11.
293- اصول كافى ، ج 1، صص 430 - 431 / بحار الانوار، جلد 24، ص ‍ 258.
294- سوره ى نحل 16 و سوره ى انبياء 7.
295- سوره ى جمعه / 9.
296- سوره ى انبياء / 5.
297- سوره ى طلاق / 11 - 10.
298- اصول كافى ، ج 1، ص 211.
299- ينابيع المودة ، ص 51.
300- اصول كافى ، ج 1، ص 212.
301- سوره ى طه / 124.
302- فذكر انما انت مذكر پس متذكر ساز؛ زيرا تو تنها تذكر ده و هشدار ده هستى ، سوره غايشه / 20.
303- سوره ى رعد / 7.
304- سوره ى شعراء / 209 - 208.
305- تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 405.
306- تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 405.
307- شواهد التنزيل ، ج 1، ص 379 / در پاورقى كتاب از تاريخ دمشق ، ج 20، ص 52 نقل مى كند كه در ذيل حديث آمده است جابر گفت : گفتم اى رسول خدا! اگر چه (اين فرد) روزه بگيرد و نماز بخواند و گمان كند مسلمان است همانا بدين وسيله خون خود را حفظ مى كند و جزيه به حالت ذلت پرداخت نمى كند. سپس فرمود: خداوند همه ى نام هاى امتم را به من ياد داد، همان طور كه به آدم همه ى اسماء را ياد داد و برايم آن را در گل تمثيل كرد. پس در برابرم صاحبان پرچم عبور كردند و من براى على و شيعيانش استغفار كردم .
308- سوره ى طه / 82.
309- ينابيع المودة ، ص 129.
310- ينابيع المودة ، ص 129.
311- سوره ى نمل / 90 - 89.
312- ينابيع المودة ، ص 113.
313- سوره ى شورى / 23.
314- ينابيع المودة ، ص 113.
315- المناقب ، ج 3، ص 326.


۱۱