زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل

زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل0%

زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: سید حسن اسلامی
گروه: شخصیت های اسلامی

زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل

نویسنده: محمد علی حامدین
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: سید حسن اسلامی
گروه:

مشاهدات: 18119
دانلود: 3763

زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 87 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18119 / دانلود: 3763
اندازه اندازه اندازه
زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل

زندگانی سفیر امام حسین (علیه السلام)، مسلم بن عقیل

نویسنده:
فارسی

در پی ارسال نامه های پیاپی مردم عراق و اعزام دهها هیئت نمایندگی ، امام حسین علیه السلام لازم دیدند نماینده ای برای ارزیابی اوضاع و دریافت گزارشاتی اعزام كنند. این نماینده كسی نبود جز مسلم بن عقیل (رضوان الله علیه) كه از بهترین های خاندان رسالت، و دارندة بالاترین مراتب تقوا، علم و پرهیزكاری بود.
مؤلف كتاب «زندگانی سفیر حسین علیه السلام مسلم بن عقیل» به بررسی دقیق و موشكافانة حوادث و موضوعات مربوطه به سفیر حسینی پرداخته است. ایشان در تحلیل موضوعات ، گاه چنان دقیق می شوند كه گویا در هنگام وقوع حادثه حضور داشتند.
این كتاب در شش بخش با عناوین : مسلم و كوفه، آغاز جنبش كوفه ، آمادگی و بسیج تحت نظارت مسلم، ابعاد رویارویی ، تصفیه های فیزكی و آرامش قربانیان تألیف شده است.

پی نوشت ها:

۱- سوره حجر، آيه ۹.

۲- سوره يوسف، آيه ۱۰۸.

۳- ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا (قرب و بعد نژاد و نسب يكديگر را) بشناسيد (و بدانيد كه اصل، نسب و نژاد مايه افتخار نيست بلكه) بزرگوارترين شما نزد خدا باتقواترين مردمند. (سوره حجرات، آيه ۱۳).

۴- ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا (قرب و بعد و نژاد و نسب يكديگر را) بشناسيد (و بدانيد كه اصل، نسب و نژاد مايه افتخار نيست بلكه) بزرگوارترين شما نزد خدا باتقواترين مردمند. (سوره حجرات، آيه ۱۳).

۵- ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى / محب الدين طبرى، ص ۱۰، والعقد الفريد /ابن عبد ربه اندلسى، ج ۵، ص ۴ (ط ۲، مصر ۱۹۵۳ م).

۶- ذخائر العقبى / طبرى، ص ۱۴ (ط دارالكتاب القراقية، ۱۳۸۷ ه‍).

۷- يعرفونه كما يعرفون ابناءهم (سوره بقره، آيه ۱۴۶).

۸- ذخائر العقبى / طبرى، ص ۱۰.

۹- جد و عم پيامبر، حضرت را بسيار گرامى و بزرگ مى داشتند؛ زيرا اين دو تن از افراد عادى نبودند بلكه درباره پيامبر-صلى‌الله‌عليه‌وآله - آگاهترين داشنمندان بودند ليكن از ترس كيد و مكر كفار و جاهلان، حقيقت امر را مكتوم مى داشتند.

اين مطلب را صدوق در كتاب خود: اكمال الدين، ص ۱۰۲ آورده است. حتى مؤلف كتاب سيره حلبيه در كتابش ج ۱ ص ۱۳۹، سخن ابواطالب را هنگام خواندن خطبه ازدواج پيامبر و خديجه چنين نقل مى كند: به خدا سوگند او (پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ) پس از اين، داراى خبر بزرگ و موقعيت بسيار حساسى خواهد بود.

مطلب فوق را مؤلف تذكرة الخواص، مبرد در اكمال و باقلانى در اعجاز القرآن نيز نقل كرده اند. صاحب الغدير پس از نقل مطلب فوق، سخن زير را نيز از ابواطالب هنگام گفتگو با حضرت نقل مى كند:... پدرم (عبدالمطلب) تمام كتابها را مى خواند و مى گفت: از صلب من پيامبرى مبعوث خواهد شد، دوست داشتم وى را درك كنم و به او ايمان بياورم. پس هر كس از فرزندانم وى را درك كرد و به و ايمان بياورد.

ابواطالب عموى پيامبر كه وصى جد پيامبر عبدالمطلب بود امين بر وصاياى انبياء بود تا آن كه اين وصايا را به پيامبر بزرگوار ما تسليم كرد. (مرآة العقول، ج ۱، ۳۶۲)

مورخين درباره اين دو بزرگوار اجماع و اتفاق نظر دارند كه هرگز بتى را پرستيدند و نه مقابل سنگى تعظيم كردند بلكه متدين به دين حنيف ابراهيم حليلعليه‌السلام بودند و خدا را طبق آن آيين عبادت مى كردند.

۱۰- سوره طه، آيه ۵۲.

۱۱- المحاسن و الاضداد / جاحظ، ص ۸۸- ۹۰ (بيروت، ۱۹۶۹ م).

۱۲- ذخائر العقبى / طبرى، ص ۱۴و ۱۵.

۱۳- سوره رعد، آيه ۳۰.

۱۴- سوره ابراهيم، ايه ۲۴.

۱۵- البيان و التبيين / جاحظ، ج ۱، ص ۲۱۵.

۱۶- سوره ذمر، آيه ۹.

۱۷- ذخائر العقبى / طبرى، ص ۲۲۲.

۱۸- اسعاف الراغبين / صبان. در حاشيه نورالابصار شبلنجى، ط هشتم، ص ۸۸‍ (مصر، ۱۹۶۳ م).

۱۹- سوره توبه، آيه ۲۵.

۲۰- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۰۱ (ط مصر).

۲۱- سفير الحسين، ص ۶.

۲۲- انساب الاشراف / بلاذرى، ج ۲، ص ۷۴و ۷۵، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى (بيروت ۱۹۷۵) دو نامه متبادل در اين كتاب آمده است. نامه جوابيه امام در نهج البلاغه، شرخ شيخ عبده، ص ۴۹۳، ۴۹۵ موجود است.

۲۳- انساب الاشراف / بلاذرى، ج ۲ ص ۷۴ و ۷۵، تحقيق شيخ محمد باقر محمد (بيروت ۱۹۷۵) دو نامه متبادل در اين كتاب آمده است. نامه جوابيه امام در نهج البلاغه، شرح شيخ محمد عبده، ص ۴۹۳، ۴۹۵ موجود است.

۲۴- ذخائر العقبى، ص ۲۲۲.

۲۵- ترجمه اين ابيات قبلا گذشت.

۲۶- نكت الهميان / صفدى، ص ۲۰۰، و ذخائر العقبى، طبرى، ص ‍ ۲۲۲.

۲۷- سوره سجده، آيه ۱۸.

۲۸- ذخائر العقبى / طبرى، ص ۲۲۲. و نكت الهميان / صفدى، ص ‍ ۲۰۰.

۲۹- نكت الهميان / صفدى، ص ۲۰۰.

۳۰- نكت الهميان / صفدى، ص ۲۰۰ و ذخائر العقبى / طبرى، ص ‍ ۲۲۲.

۳۱- العقد الفريد /ابن عبد ربه اندلسى، ج ۴، ص ۷۹.

۳۲- همان مدرك.

۳۳- انساب الاشراف / بلاذرى ج ۲، ص ۷۲ به تحقيق شيخ محمد باقر محمودى. ابن عبدربه اندلسى و ديگران نيز اين قضيه را نقل كرده اند.

۳۴- معاويه به اهل شام دستور مى داد كه علىعليه‌السلام را سب كنند؛ زيرا عمويش ابولهب است و به اين علت و بهانه آنان را به فحاشى تشويق كرد. اهل شام هم پاسخ مثبت مى دادند هر چند كه مى دانستند در علت اين فحاشى پيامبر عظيم الشأنصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز مشترك است. و حتى اين علت در مورد حضرت بيشتر صدق مى كند. خود حضرت صراحتا شب كننده به علىعليه‌السلام را كافر دانسته بود. پيامبر فرمود: هر كه على را سب كند مرا شب كرده است و هر كه مرا سب كند خدا را سب كرده است و اين سياست پرشكوه! معاويه است كه سب به على را رسم و رايج قرار مى دهد. (منابع حديث فوق عبارتند از: مستدرك الصحيحين، ج ۳، ص ۱۲۱. كنزالعمال، ج ۶، ص ۴۰۱. ذخائر العقبى، ص ۶۶. الرياض ‍ النضرة، ج ۲، ص ۱۶۶، حصائص نسائى و مسند احمد بن حنبل، ج ۶ ص ‍ ۲۲۳.

۳۵- الحسين و بطلة كربلا /محمد جواد مغنيه، ص ۱۴۷ و ۱۴۹. اين قضيه را از ابن عبد ربه اندلسى به الفاظ ديگرى نقل مى كند.

۳۶- مروج الذهب /مسعودى، ج ۳، ص ۴۶.

۳۷- الغارات / ثقفى، ج ۱، ص ۶۴ و ۶۵. اسدالغايه، ج ۳، ص ۴۲۳.

۳۸- مروج الذهب / مسعودى، ج ۳، ص ۴۶و ۴۷، به اضافه قسمتهاى ديگرى در آخرت روايت.

۳۹- العقد الفريد، ج ۴، ص ۷۸ و ۸۰.

۴۰- سفير الحسين، ص ۶.

۴۱- العقد الفريد، ج ۴، ص ۷۸، ۸۰.

۴۲- سوره ابراهيم، آيه ۲۷.

۴۳- همانطور كه در فصل گذشته كه مخصوص به زندگى عقيل بود، ديديم.

۴۴- معارف / ابن قتيبه، ص ۲۰۴ (ط دوم، مصر ۱۹۶۹ م. )

۴۵- ابن ابى الحديد معتزلى اين داستان را در خلال شرح نهج البلاغه خود نقل مى كند در: ج ۱۱، ص ۲۵۱ و ۲۵۲ (ط دوم، مصر)

۴۶- لسان الميزان / ابن حجر ج ۴، ص ۲۵۳ مرحوم محقق علامه جليل القدر بحث كننده چيره دست عبدالرزاق المقرم- طاب ثراه- در كتاب خو؛ الشهيد مسلم بن عقيل در مناقشه روايت فوق دقت نطر كافى به كار برده است.

۴۷- معجم الادباء، ج ۵، ص ۳۰۹ (ط دوم، مصر، ۱۹۲۸ م).

۴۸- فتوح الشام، ج ۲، ص ۲۳۴ فتوح بهنسا الغراء / ابن المغر ص ‍ ۱۳۵مجددا در همين فصل به اين مطلب اشاره خواهيم كرد.

۴۹- المناقب، ج ۳، ص ۱۶۸ الفتوح، ج ۳، ص ۳۲ سفينة البحار، ج ۱، ص ۶۵۳.

۵۰- اين نظر را مرحوم محقق مقرم- طاب ثراه- انتخاب كرده است.

۵۱- تاريخ طبرى، ج ۴ ص ۲۶۲ ارشاد/ مفيد، ص ۲۰۴ و ديگران.

۵۲- سوره شعراء آيه ۲۱۴.

۵۳- انساب الاشراف ج ۲ ص ۷۷ به تحقيق شيخ محمد باقر محمودى (بيروت، ۱۹۷۴ م)

۵۴- الامامة و السيامة، ج ۲ ص ۴ (ط مصر)

۵۵- ياقوت حموى درباره اين شهر چنين مى نويسد: (شهرى است در مصر، در صعيدانى، در غروب رود نيل واقع شده. شهرى است آباد، با در آمد و مداخل بسيار در آنجا زيارتگاهى است كه گفته مى شود مسيح و مادرش هفت سال در آن زيسته اند... گروهى از اهل علم را بدانجا نسبت مى دهند...) رك: به معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۱۷ ( ط دار صادر، بيروت).

۵۶- فتوح الهنسا الغراء / محمد بن المعز، ص ۱۳۵ (ط مصر، ۱۳۲۴ ه‍ ق) رك: به معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۱۷ (ط دار صادر، بيروت).

۵۷- فتوح الشام.

۵۸- فتوح الشام، ج ۲، ص ۲۳۴.

۵۹- پيامبر بزرگ ماصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:لكل امة سياحة و سياحة امتى الجهاد فى سبيل الله ؛ در هر امت و ملتى را سياحتى است امت من پيكار در راه خدا مى باشد.

۶۰- الامام حسينعليه‌السلام / سيد على جلال حسينى مصرى ج ۲ ص ۹۴

۶۱- الفتوح / ابن اعثم ج ۵، ص ۹۴

۶۲- الاعلام / رزكلى ج ۷ ص ۲۲۲.

۶۳- مقتل الحسينعليه‌السلام خوارزمى ج ۱ ص ۲۱۵.

۶۴- امالى /صدوق، ص ۱۱۴، (ط نجف اشرف، ۱۳۸۹ ه‍ ق).

۶۵- السيرة الحلبية، ج ۱، ص ۳۰۴. مستدرك / حاكم، ج ۳ ص ۵۷۶. تذكرة الخواص. ابن جوزى، ص ۲۲ (ط ۱۴۰۱ ه‍ ق) نكت الهميان، ص ۲۰۰ و ذخائر العقبى / طبرى، ص ۲۲۲، كه حديث را خطاب به عقيل چنين نقل مى كند: من به تو دو محبت دارم: محبتى به عليت خويشاوندى تو به من، و محبتى كه عمويم نسبت به تو داشت، خبر دارم (عموى پيامبر ابواطالب است).

۶۶- معارف / ابن قتيبه، ص ۲۰۴، مقاتل الطالبين /ابوالفرج اصفهانى، ص ۹۴.

۶۷- المحبر / ابن حبيب نسابه بصرى، ص ۵۶.

۶۸- عمدة الطالب، ص ۳۲ (ط دوم، ۱۹۶۱م. ).

۶۹- رك: انساب الاشراف ج ۵ ص ۳۲- ۳۵ (ط مصر)

۷۰- رك: عيون الاخبار / ابن قتيبه دينورى، ج ۱ ص ۴۳ (ط مصر)

۷۱- تاريخ الشعوب الاسلاميه /كارل بروكلمان، ج ۱، ص ۱۴۷ (ط سوم، ۱۹۶۰، م)

۷۲- ما در صفحات آينده اين افراد را ياد خواهيم كرد.

۷۳- ارشاد، ص ۲۰۲، تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۱ و ديگران.

۷۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۱ و ۲۶۲. الارشاد، ص ۲۰۳. الامامة و السياسة، ج ۲، ص ۴. انساب الاشراف (با الفاظى ديگر). الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۲۶۶ و ديگران.

۷۵- عقاد درباره يزيد مى گويد: نه از او صلاحى انتظار مى رفت و نه اصلاح كردن جامعه، انتخاب وى به عنوان ولايت عهد، يك معامله آشكار بود كه هر شريكى در آن بهاى رضايت دادن و پشتيبانى علنى خود را از يزيد گرفت.

اين بها در مورد افراد فرق مى كرد به يكى مال دادند به ديگرى امارت و يا حتى از بعضى دلجويى كردند. و اگر آنان مانند اين بها را دريافت كرده بودند تا با بدتر از يزيد بيعت كنند برايشان اهميتى نداشت كه با يزيد بيعت كنند. اگر چه حدود و احكام دين معطل مى گشت و پايه هاى اخلاق ويران مى شد (ابوالشهداء، ص ۱۱۴، ط دوم، ۱۹۶۹).

۷۶- الامامة والسياسة، ج ۱، ص ۱۶۰ و ۱۶۱.

۷۷- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۶۲.

۷۸- تذكرة الخواص، / سبط ابن جوزى، ص ۲۲۰

۷۹- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۶۲.

۸۰- تدكرة الخواص / سبط ابن جوزى، ص ۲۱۵، (ط بيروت)

۸۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۲. تذكرة الخواص، ص ۲۲۰.

۸۲- تذكرة الخواص، ص ۲۱۶.

۸۳- اعيان الشيعه / امين، ج ۴، ق ۱، ص ۱۵۹، ط اول، دمشق ۱۳۵۶ ه‍ ق.

۸۴- اعيان الشيعه / امين، ج ۴، ق ۱ ص ۱۵۹، ط اول دمشق ۱۳۵۶ ه‍ ق.

۸۵- بحارالانوار/ علامه مجلسى، ج ۴۴، ص ۳۳۴.

۸۶- مثلا: شبلنجى مى گويد: امام پس از دريافت نخستين نامه، فورا به دعوت اهل كوفه پاسخ مثبت داد. (رك: نورالابصار، ص ۱۲۷، ط مصر، ۱۹۶۳ م)

۸۷- بحارالانوار، ج ۴۴ ص ۳۳۴ (۱۳۵۸ ه‍ ق)

۸۸- اعيان الشيعه / امين، ج ۴، ق ۱، ص ۱۵۹.

۸۹- رسل الملوك /ابن فراء، ص ۴۰ و ۴۱ به تحقيق: دكتر صلاح الدين منحد، ط دوم سال ۱۹۷۲ م.

۹۰- رسل الملوك، ص ۳۳ و ۳۴.

۹۱- رسل الملوك، ص ۸۹:

ان الرسول مكان رأيك فالتمس

للرأی آمن من وجدت أنصحا

تأبى الامور على الغبى فان سعى

فيهاالذكى، فبالحرا أن تصلحا

فاذا تخيرت الرسول فلاتكن

متجوزا فى امره متسمحا

و توخ فى حسن اسمه و روائه

قول النبى تيمنا و تنجحا

واجعله اما ماضيا اونافذا

او ياسرا او منجحا او مفلحا

۹۲- رسل الملوك، ص ۹۰:

اذا ارسلت فى امر رسولا

فافهمه و ارسله اديبا

ولاتترك وصيته بشى ء

و ان هوكان ذا عقل لبيبا

فان ضيعت ذاك فلا تلمه

على ان لم يكن حفظ الغيوبا

۹۳- رسل الملوك، ص ۳۸.

تخير رسولك ان الرسول

يدل على عقل من أرسله

تراه اذا كان داحكمة

يبلغ احسن ما حمله

فيبرم منتقصات الامور

و يفتح ابوابها المقفله

و يرجع ان كان ذاغره

عليه الامور التى هن له

۹۴- رسل الملوك، ص ۳۲:

انى انتدبتك للرسالة بعدما

دبرت امرى مبديا و معاودا

اعلم بانك ان اضعت وصيتى

واصبت، لم اك للاصابة حامدا

و اذا اجدت بها فعاقك عائق

عما اردت بسطت عذرك جاهدا

ان الرسول اذا استبد برأية

و عصى ولى الامر كان معاندا

۹۵- نهج البلاغه فيض، كلمات قصار، ۲۹۳، ص ۱۲۳۱، ط بيروت، سال ۱۹۶۳ م.

۹۶- نفس المهموم / قمى، ص ۵۱.

۹۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۲، الارشاد، ص ۲۰۴، و ديگران.

۹۸- منتخب / طريحى، ج ۲، ص ۸۳.

۹۹- الارشاد، ص ۲۰۴، تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۳. تاريخ ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۷. بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۳۳۵ و اعيان الشيعه، ج ۴، ق ۱ ص ‍ ۱۶۱.

۱۰۰- سوره آل عمران، آيه ۱۵۹.

۱۰۱- سوره اعراف، آيه ۱۹۹.

۱۰۲- تاريخ طبرى، ۴، ص ۲۶۲، و ارشاد /مفيد، ص ۲۰۴.

۱۰۳- مقتل الحسين / خوارزمى، ج ۱، ص ۱۹۶.

۱۰۴- همان مدرک

۱۰۵- مقتل الحسين / خوارزمى، ج ۱ ص ۱۹۶.

۱۰۶- همان مدرک

۱۰۷- الاخبار الطوال / دينورى، ص ۲۴۴، ط ليدن.

۱۰۸- حياة الامام الحسين / شيخ قرشى، ج ۲، ص ۳۴۱.

۱۰۹- تنگه چشمه پنهان.

۱۱۰- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۳ و ۲۶۴. الارشاد، ص ۲۰۴ و ابن اثير ج ۳، ص ۲۶۷.

۱۱۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۳ و ۲۶۴. الارشاد، ص ۲۰۴ وابن اثير ج ۳، ص ۲۶۷.

۱۱۲- تاريخ طبرى ج، ص ۲۶۴.

۱۱۳- همان مدرک

۱۱۴- مرحوم محقق مقرمبخاطر بودن كلمه تطيردر روايت فوق و صحت آن، ترديد مى كند، ليكن وى همچنان از بقيه روايت درباره مشاهده شكارچى آهو و فال نيك گرفتن، از اين حادثه دوم استفاده مى كند.

مرحوم سيد مقرم نسبت تطير را به مسلم، و عموم خاندان نبوت را تخطئه مى كند وى چونان مردى دلير از چهارچوب مفاهيم و خاندان پيامبر و برى ء دانستن گفتار و كردار آنان از تناقض، بحث مى كند و در بحث شورانگيزى طى حدود بيست صفحه تطيررا نقد و بررسى مى نمايد. (رك: شهيد مسلم بن عقيل، ص ۸۰- ۹۷).

۱۱۵- مثلا: مرحوم شيخ محمد رضا مظفر مى گويد: بكار بردن كلمه جبندر اين جا براى برانگيختن روح سلحشورى و كوشش است.. تا آن كه روحيه دفاع از اصول مردانگى، و آتش حفظ ارزشهاى انسانى و اثبات آنها در سينه ها زبانه بكشد... (رك: سفير الحسين، ص ۵۷).

۱۱۶- سفير الحسين، ص ۵۷.

۱۱۷- وسيلة الدارين / زنجانى، ص ۲۳۵.

۱۱۸- تاريخ طبرى، ج ۴ ص ۲۶۳.

۱۱۹- معجم البلدان / ياقوت حموى، ج ۲ ص ۳۴۳.

۱۲۰- حياة الامام الحسين، ج ۲، ص ۳۴۳ و ۳۴۴.

۱۲۱- مسلم، شب نيمه رمضان از مكه خارج گشت و پنجم شوال وارد كوفه شد (مروج الذهب / مسعودى ج ۲، ص ۶۴).

۱۲۲- در كنار اين داستان، گفتگوى ذيل را نيز به مسلم نسبت مى دهند: مسلم از امام درخواست استعفا كرده مى گويد:

اى پسر عم! مردم بسيارند، تو از زينهار مى دهم كه مبادا خدا را در حالى ملاقات كنى كه خون مرا به گردن داشته باشى! امام به او مى گويد: چاره اى از رفتن ندارى، و مسلم به راه مى افتد! (تذكرة الخواص، ۲۱۷).

فرقى نمى كند اين سخنان منسوب به مسلم در مكه شفاها گفته شده باشد و يا در راه، به صورت نامه درآمده باشد به هر حال اين گفتار، مسلم را فردى مجبور از حركت و ترسان از انبوه مردم معرفى مى كند و خون خود را به گردن حسينعليه‌السلام مى اندازد! مثل اين كه تمام اين روابط و گزينشها طبق مصالح شخصى صورت گرفته است!.

۱۲۳- مروج الذهب / مسعودى، ج ۲، ص ۶۴.

۱۲۴- سير اعلاء النبلاء / ذهبى، ج ۳، ص ۲۰۶. مروج الذهب / مسعودى ج ۲، ص ۶۴.

۱۲۵- سير اعلاء النبلاء. ذهبى، ج ۳، ص ۲۰۱، انساب الاشراف / بلاذرى،

ج ۳، ص ۲۲۴ به تحقيق: شيخ محمد باقر محمودى.

۱۲۶- تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۶۴، الارشاد، ص ۲۰۵. تاريخ طبرى ابن اثير و ديگران.

۱۲۷- تاريخ طبرى، ج ۲ ص ۲۶۴. والارشاد، ص ۲۰۵.

۱۲۸- مختار در اعتقادات اسلامى خود پايدار، و بر منحرفين، سختگير بود وى شمشير برانى بود بر فرق ستمگران، استوار در پيگيرى راه خاندان وحى، و سر سخت در تبعيت از حق مى زيست، تا جايى كه دشمنان در تلاش برآمدند تا وى رابدنام سازند. و ادعاى نبوت را به وى نسبت دهند: قاتلهم الله انى يؤ كفون؛ خدا آنان را بشكد، چقدر بهتان مى زنند! (سوره منافقون، آيه ۴).

۱۲۹- الشهيد مسلم / مرحوم محقق مقرم، ص ۱۰۳.

۱۳۰- همان مدرك، ص ۱۰۴.

۱۳۱- مثيرالاحزان / ابن نما.

۱۳۲- حياة الامام الحسين، ج ۲ ص ۳۴.

۱۳۳- مروج الذهب، بخش مربوط به شهادت امام حسين و ماجراى مسلم.

۱۳۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵ و ۲۸۱.

۱۳۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۴. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۶ و ۵۷.

۱۳۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۲. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۶ و ۵۷.

۱۳۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۴، الفتوح / ابن اعثم، ج ۵ ص ۵۶و ۵۷.

۱۳۸- سوره احزاب، آيه ۲۳.

۱۳۹- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۴. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۶و ۵۷.

۱۴۰- نهج البلاغه، ص ۹۷ و۹۸. در حاشيه همان صفحه شيخ محمد عبده، نعمان را دوست معاويه و يار او معرفى مى كند.

۱۴۱- سير اعلام النبلاء/ ذهنى، ج ۳، ص ۱۵۵.

۱۴۲- الامه والسياسيه / ابن قتيبه، ج ۱، ص ۹۷۱.

۱۴۳- حتى جاء الحق و ظهر امر الله و هم كارهون (سوره توبه، آيه ۴۸)

۱۴۴- الامامه والسياسيه، ج ۱، ص ۹۸.

۱۴۵- نعمان، همچنان در انديشه به دست گرفتن خلافت بود تا آنكه با عبدالله بن زبير بر سرنگون كردن يزيد همدست گشت. و چون در آن هنگام والى شهر حمص بود، اهل آنجا را براى بيعت با ابن زبير فراخواند، ليكن در اين كار، سرباخت. و خالد بن خلى به نقل معجم البلدان /حموى او را در روستاى بيرين يكى از روستاهاى حمص به قتل رساند.

اين حادثه پس ار واقعه مرج راهط اواخر سال ۷۴ه، اتفاق افتاد. (رك: سير اعلام النيلاء، ج ۳، ص ۲۷۵).

۱۴۶- عمره به ايمان شوهر مجاهد خودمختار افتخار مى كرد- رحمه الله عليه و عليها-. و هنگامى كه دشمنان وى در صدد بدنام كردن او پس از جنگهاى پى در پى عليه وى- سال ۶۷هجرى به بعد- يودند. و انواع تهمتها را به او زدند، عمره از اين كه كمترين سخن ناروايى درباره او بپذيرد يا بگويد خوددارى كرد.

مصعب بن زبير به او گفت: در باره مختار چه مى گويى؟ گفت: رحمت خدا بر او باد، او بنده اى از بندگاه صالح خدا بود.

مصعب وى را به زندان انداخب، زيرا وى آنچه را دشمنان عليه مختار مى گفتند، نمى گفت. و او را از اين اتهامان ناروا به دور مى دانست، ليكن مصعب نامه اى به عبدالله بن زبير نوشت و در آن نگاشت كه: همسر مختار او را پيامبر مپندارد! عبدالله در پاسخ نوشت: او را خارج ساخته به قتل برسان او نيز اين زن با ايمان را پس از تاريكى شب ميان كوفه و حيره با ضربات شمشير يكى از موالى، از پا در آورد و به شهادت رساند! (رك: تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۵۷۴).

۱۴۷- سيراعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۰۶.

۱۴۸- مع الحسين فى نهفته / شيخ اسد حيدر، ص ۸۸.

۱۴۹- الامامه و السياسه: ج ۱، ص ۴، والعقد الفريد/ابن عبدربه اندلسى، ج ۵، ص ۱۱۹.

۱۵۰- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۴، الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۷و۵۸.

۱۵۱- طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵، الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۹.

۱۵۲- طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵.

۱۵۳- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۹.

۱۵۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵.

۱۵۵- الكامل فى التاريخ / ابن اثير، ج ۲، ص ۱۳۱.

۱۵۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۵۹: عماره، برادر وليد بن عقبه كه درباره فسق و كجروى او آيه قرآن نارل گشت. و عثمان او را والى كوفه قرار داد. او نيز نا آنجا در فسق فرو رفت كه در حال مستى امامات نماز را به عهده گرفت! و اين آيه گويا او را انگشت نما مى سازد كه:

( أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ ) .

آيا آن كسى كه مؤمن است با فاسق در يك كفه قرار مى گيرد! هرگز چنين نيست، و آنان مساوى نيستند (رك: انسانيت الاشراف، ج ۵، ص ۳۵، ط مصر).

۱۵۷- سبطابن جوزى از محمدبن سيرين چنين نقل مى كند: روزى اميرالمومنين به عمر سعد كه در آن هنگام جوان تازه بالغى بود گفت: واى بر تو پسر سعد! چه خواهى كرد اگر مخير ميان بهشت و دوزخ گردى و تو آنگاه دوزخ را برگزينى؟! (تذكر الخواص، ص ۲۲۳). امام در اين پيش بينى به پذيرفتن فرماندهى پيكار با امام حسينعليه‌السلام توسط ابن سعد اشاره مى كند. پدر عمر پس از شنيدن عاقبت شوم فرزند از زبان امام، امير المؤمنينعليه‌السلام از پسر خودش بشدت بدش مى آيد. و او شوك مى دانست، تا آن جا كه از او به خدا پناه مى برد و مى گفت:اعوذ بالله من شر هذا الراكب (رك: تذكره الخواص / ابن جوزى، ص ۲۸و۲۹، ط بيروت ).

۱۵۸- سوره ص، آيه ۶.

۱۵۹- به صفحه ۷۸ همين كتاب رجوع كنيد.

۱۶۰- اين نظر مرحوم مظفر در كتاب خور (سفيرالحسينعليه‌السلام ، ص ۶۳) است. وى در تعليقى بر پايان نامه مى گويد: باقى گذاردن نعمان در كوفه به وسيله اهل آن، يك خطاى سياسى بود ظاهرا ايشان به اهميت احتراز از درگيرى در اوايل حركت توجه نداشته اند. هر چند ايشان انگيزه انتخاب خانه مختار توسط مسلم را براى فعاليت و اهميت آن را مى دانند، اما متوجه نشده اند كه اخراج والى و مانند آن بايستى با موافقت مسلم صورت مى گرفته است.

۱۶۱- مقتل الحسينعليه‌السلام / خوارزمى، ج ۱، ص ۱۶۷. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۵۷.

۱۶۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱. الارشاد، ص ۲۰۸. تاريخ ابن كثير، ج ۸، ص ۱۵۳.

۱۶۳- الاخبار الطويل / دينورى، ص ۲۳۵.

۱۶۴- كتاب: ابوالشهداء/ عقاد، ص ۱۲۳، سال ۱۹۶۹ م، بيروت.

۱۶۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱ و غيره.

۱۶۶- الاخبارالطوال، ص ۲۳۵.

۱۶۷- سرجون نصرانى، از ياران معاويه و مسئول دارايى شام! يعنى، وزير دارايى حكومت اسلامى! و مدير بيت المال مسلمين! بود. اگر معاويه پايبند سخن خدا و رسولش مبنى بر خوددارى از استخدام مسيحيان براى كارهاى حكومتى، مگر پس از مسلمان گشتن نبود، حداقل بايستى دستور عمر را كه او را برشام حاكم ساخته بود و از استخدام كارمندان نصرانى مادام كه اسلام بياورده اند منع كرده بود، به كار بندد. درصورتى كه دربار اموى مملو از مستشاران مسيحى، كاتبان و پزشكانى بود كه براى معاويه زهرهايى تهيه مى كردند تا او بزرگان عقيده و مكتب را ناجوانمرانه به شهادت برساند.

مسيحيان در سايه حكومت امويان بزرگترين ضربه را به اسلام زدند و از مسلمانان انتقام موحد بودن را گرفتند. اطلاع از هم پيمانى و پيوند حرام و نابكارانه ميان مسيحيان و آزادشدگان فتح مكه و بررسى موضوعى آن، مطالب فوق را روشن تر مى سازد.

۱۶۸- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵.

۱۶۹- البدايه والنهايه /ابن كثير، ح ۸، ص ۱۵۲.

۱۷۰- البدايه والنهايه، ج ۳، ص ۲۶۸. تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵.

۱۷۱- طبرى، ج ۴، ص ۲۶۵. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۶۱و ۶۲.

۱۷۲- سيراعلان النبلاء/ذهبى، ج ۳، ص ۳۵۷.

۱۷۳- البدايه والنهايه، ج ۸، ص ۲۸۵.

۱۷۴- البيان والتبيين، ج ۲، ص ۲۴۲، سال ۱۹۴۸م، مصر.

۱۷۵- البدايه والنهايه، ج ۸، ص ۲۸۵.

۱۷۶- سير اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۷: ذهبى درباره گوينده مى گويد: او عبدالله بن مغفل است و سپس مى گريد اين خبر در صحيح مسلم آمده است. و گوينده عائذبن عمرو معرفى شده است. ذهبى معتقد است: اين حادثه دوبار اتفاق افتاده است. و به تعبير او: چه بسا اينها دو واقعه باشند.

۱۷۷- البيان والتبيين / جاحظ، ج ۱، ص ۷۳.

۱۷۸- بروج الذهب / مسعودى، ج ۳، ص ۳۵.

۱۷۹- ابوالشهداء/ عقاد، ص ۷۸.

۱۸۰-

و يوم فتحت سيفك من بعيد

واضعت و كل امرك للضياع

۱۸۱- ابوالشهداء/عقاد، ص ۷۸.

۱۸۲- همان مدرك، ص ۷۹.

۱۸۳-( هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَـزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَـزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ) (سوره شعراء، آيه ۲۲۱- ۲۲۲).

۱۸۴- سيراعلام النبلاء/ذهبى، ج ۳، ص ۲۰۱.

۱۸۵- سوره مريم، آيه ۸۳.

۱۸۶- زياد بن ابيه پدر هر دوى آنان است كه به يمن استلحاق و به گونه اى نمادين، فرزند خلف البوسفيان مى گردد!

۱۸۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۶. و ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۸.

۱۸۸- رؤساى پنجگانه در بصره عبارت بودند از: مالك بن مسمع بكرى، احنف بن قيس، قيس بن هيثم، يزيد بن مسعودنهشلى و منذر بن الجارود.

امام از اين پنج تن درخواست مشاركت در راه احياى دين جدش نموده بود، و سريع ترين لبيك گويى از سوى دلير مرد عقيده و جهاد ابن مسعودنهشلى صورت گرفت. درباره فعاليت حساس اين رادمرد و متن نامه امام به روساى پنجگانه به كتاب: الدوافع الذاتيه لانصارالحسينعليه‌السلام ص ۶۵- ۷۰ مراجعه فومائيد.

۱۸۹- اين شهيد، مجاهد جليل القدر سليمان بن رزين اولين پيك و فرستاده اى است كه در تاريخ اسلام به شهادت مى رسد.- رضوان خدا بر او باد.

۱۹۰- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۶.

۱۹۱- تاريخ ‌ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۸.

۱۹۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۷.

۱۹۳- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۷.

۱۹۴- ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۹. تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۷.

۱۹۵- الحياه الاجتماعيه والاقتصاديه فى الكوفه / دكتر محمد حسين الزيبدى، ص ۵۲، بغداد، سال ۱۹۷۰م.

۱۹۶- همان مدرك.

۱۹۷- الحياه الاجتماعيه والاقتصاديه فى الكوفه / دكتر محمد حسين الزيبدى، ص ۵۲، بغداد، سال ۱۹۷۰م.

۱۹۸- سنن ابى داوود، ج ۳، ص ۱۳۱.

۱۹۹- مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۱۶۶.

۲۰۰- نهج البلاغه، شرح شيخ محمد عبده، ص ۵۸۳، ۵۸۷.

۲۰۱- طبرى، ج ۴، ص ۲۶۷. ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۹.

۲۰۲- طبرى، ج ۴، ص ۲۶۸.

۲۰۳- حياه الامام الحسينعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۳۶۰: همين روش را وى در بصره اندكى قبل از ترك آن به كار گرفت. اين گواه صادقى است بر تجاوز از حدود دين و حلال دانستن خونها و روانها. به هر حال اين خلاصه منطق مديرانه جنايتكارانه مى باشد!.

۲۰۴- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۶۷.

۲۰۵- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۶۷.

۲۰۶- همان مدرك

۲۰۷- سوره انعام، آيه ۱۲۳.

۲۰۸- طبرى، ج ۴، ص ۲۷۰.

۲۰۹- الارشاد/مفيد، ص ۲۰۷.

۲۱۰- طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵.

۲۱۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۱.

۲۱۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۱ و در ص ۲۹۷ با الفاظى ديگر

۲۱۳- طبرى، ج ۴: ص ۲۷۱. ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۹.

۲۱۴- الامامه والسياسه، ج ۲، ص ۴. به اضافه مطالى ديگرى درباره اين خانه و سخنان دروبدل شده كه درصدد آن نيستم.

۲۱۵- مقاتا الطالبين، ص ۹۸. الاخبار الطوال، الفتوح و ديگران با اندك تفاوتى در الفاظ:

ما الانتظار بسلمى ان تحيوها

حيوا سليمى و حيوا من يحيها

كأس المنيه بالتعجيل فاسقوها

۲۱۶- طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱.

۲۱۷- ابن اثير، ج ۱۳، ص ۲۷۰.

۲۱۸- ابن اثير معتقد است: هنگامى كه شريك گفت: آن را به من بنوشانيد و دچار هذيان شد، مهران (غلام ابن زياد) متوجه مطلب شده به ابن زياد چشمك زد و او به سرعت از جابلند شد. شريك براى ممانعت از رفتن وى گفت: اى امير مى خواهم نزد تو وصيت كنم. او نيز گفت: به سويت باز خواهم گشت.

پس از خروج، مهران به او گفت: شريك مى خواست تو را به قتل برسانند. ابن زياد برانگيخته شده گفت: چگونه با اين خوبى ها و در خانه هانى و در حالى كه به پدرم دست بيعت داده است؟

مهران گفت: همين است كه گفتم (ابن اثير، ج ۱۳، ص ۲۷۰).

همچنين نقل شده است كه: ابن زياد پس از چند روز متوجه قضيه گشت؛ زيرا شريك بر اثر بيمارى سه روز بعد از اين ماجرا در گذشت و ابن زياد بر او نماز خواند. چندين روز گذشته بود كه تازه او متوجه نقشه شريك گشته خشمگين شد و گفت: به خدا از اين پس بر جنازه هيچ يك از اهالى عراق (يا اهالى كوفه) نماز نخواهم خواند. و اگر قبر زياد ميان آنها نبود شريك را نبش ‍ قبر مى كردم (تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۲).

۲۱۹- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۷۳.

۲۲۰- نهج البلاغه، شرح شيخ محمد عبده، ج ۲، ص ۲۰۶.

۲۲۱- سوره انبياء، آيه ۱۱۱.

۲۲۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۰.

۲۲۳- البدايه والنهايه /ابن كثير: ج ۸، ص ۱۵۳.

۲۲۴- الاخبار الطوال /دينورى، ص ۲۴۹.

۲۲۵- طبرى، ج ۴ ص ۲۷۰. ابن اعثم، ج ۵، ص ۷۹ ۸۰-. ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۹.

۲۲۶- همان مدرك.

۲۲۷- همان مدرك.

۲۲۸- الكامل فى التاريخ / ابن اثير، ج ۳، ص ۲۶۹ و ديگران.

۲۲۹- الارشاد/ شيخ مفيد، ص ۲۰۷، وديگران.

۲۳۰- انصارالحسينعليه‌السلام / محمد مهدى شمس الدين، ص ۱۷۳.

۲۳۱- ابن اثير: ح ۳، ص ۲۶۹: مرحوم مظفر در كتاب خود پيرامون اين ماجرا مى گويد: اين حركت ياران مسلم، ناشى از سلامت نيت و پاكدلى آنان بود، و دور از غش و كيد و بيرنگ. در حالى كه شيخ شريف قرشى آنان را بخاطر سهل انگارى در اين مورد و اجازه ورود بر مسلم، مؤاخذه و سرزنش مى كند.

۲۳۲- طبرى، ح ۴، ص ۱۲۵.

۲۳۳- سه روز پس از اين ديدار شريك در گذشت.

۲۳۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۲.

۲۳۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۲. الارشاد، ص ۲۰۸.

۲۳۶- الارشاد، ص ۲۰۸. الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۲۷۰.

۲۳۷- الارشاد، ص ۲۰۸. الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۲۷۰.

۲۳۸- همان مدرك.

۲۳۹- به صفحه ۱۶۷ همين كتاب رجوع كنيد.

۲۴۰- تاريخ طبرى، ح ۴، ص ۲۷۳. الارشاد، ص ۲۰۹. الكامل / ابن اثير، ج ۳، ص ۲۷۰.

۲۴۱- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۲. و سه مدرك سابق.

۲۴۲- همان مدرك.

۲۴۳- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۲- ۸۳ و منابع سابق.

۲۴۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۴. و منابع قبلى.

۲۴۵- مدارك سابق.

۲۴۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۹.

۲۴۷- مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۳.

۲۴۸- الارشاد/ شيخ مفيد، ص ۲۰۹- ۲۱۰.

۲۴۹- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۴.

۲۵۰- الارشاد، ص ۲۱۰ وديگران.

۲۵۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵.

۲۵۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۴. الارشاد، ص ۲۱۰.

۲۵۳- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۴. الارشاد، ص ۲۱۰.

۲۵۴- تاريخ طبرى: ج ۴، ص ۲۷۴.

۲۵۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۶۹.

۲۵۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵: قابل ذكر است كه ابن حازم از كسانى است كه در قيام توابين كه بعدها به رهبرى سليمان بن صرد صورت گرفت. شركت كرد. از اين مطلت مى فهميم كه وى پس از اين حوادث يا پنهان گشت و يا به زندان افتاد. (متن سخنان فوق از خود ابن حازم روايت شده است).

۲۵۷- تاريخ طبرى: ج ۴، ص ۲۷۵: يا منصور امت شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. رك: مقتل الحسينعليه‌السلام /مقرم، ص ۱۶۰ به نقل از سرخسى در: شرخ السير الكبير. در خبر است كه منصور نام رئيس ملائكه اى است كه در جنگ بدى براى يارى رسول عظيم الشاءنصلى‌الله‌عليه‌وآله شدند.

۲۵۸- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵.

۲۵۹- همان مدرك.

۲۶۰- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۵- ۸۶. و منابع ديگر با اندكى تفاوت.

۲۶۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۸۶.

۲۶۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۶۳- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۶.

۲۶۴- همان مدرك.

۲۶۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۵.

۲۶۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۶.

۲۶۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۶.

۲۶۸- طبرى: ج ۴: ص ۲۷۷. ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۷.

۲۶۹- حياه الامام الحسينعليه‌السلام / شيخ شريف قريشى، ج ۲، ص ۳۸۴.

۲۷۰- تاريخ طبرى: ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۷۱- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۷.

۲۷۲- حياه الامام الحسينعليه‌السلام ، ج ۲، ص ۳۸۵.

۲۷۳- البدايه والنهايه، ج ۸، ص ۱۵۵.

۲۷۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۷۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۷۶- سوره آل عمران، آيه ۱۵۴.

۲۷۷- سوره روم، آيه ۶۰.

۲۷۸- الارشاد/ مفيد، ص ۲۱۲. تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۷۹- مانند پسر عم بزرگوار مسلم، حضرت امام حسينعليه‌السلام كه در شب عاشورا راه را بر تمامى ياران و همراهان پاك نهاد و حتى اهل بيت خود گشود و فرمود:... در شهرها و ديارهاى خود پراكنده شويد تا خداوند گشايشى دهد. دشمنان، تنها مرا مى خواهند و اگر بر من دست يابند كارى به ديگران نخواهند داشت. ليكن آن رادمردان جنگ و جهاد از رفتن خوددارى نمودند؛ زيرا كه شمشيرها و نيزه ها را براى شكافتن تن دشمنان آماده ساخته بودند. متن سخنان فوق را مورخين مانند طبرى از امام ضبط كرده اند: طبرى، ج ۴، ص ۳۱۸. ابن اثير، ج ۳، ص ۲۸۵. ابن كثير، ج ۸، ص ۱۷۶ و ديگران.

۲۸۰- طبرى، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۸۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۸.

۲۸۲- تاريخ طبرى، وابن اثير، ج ۳، ص ۲۷۲.

۲۸۳- دو مدرك سابق.

۲۸۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۸. و ابن اثير، ج ۳، ص ۲۷۲.

۲۸۵- سوره انفال، آيه ۳۵.

۲۸۶- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۰. و طبرى، ج ۴، ص ۳۷۹ با الفاظى ديگر.

۲۸۷- الارشاد/ مفيد، ص ۲۱۳. طبرى، ج ۴، ص ۲۷۹.

۲۸۸- سوره روم، آيه ۶۰.

۲۸۹- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۸.

۲۹۰- ذخائر العقبى / محب الدين طبرى، ص ۱۹- ۱۸.

۲۹۱- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۸۸.

۲۹۲- تاريخ طبرى / ابن اعثم، ج ۴، ص ۲۷۷.

۲۹۳- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۸.

۲۹۴- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۸.

۲۹۵- سوره زخرف، آيه ۳۶.

۲۹۶- سوره نحل، آيه ۱۲۷.

۲۹۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۹.

۲۹۸- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۱- ۹۲.

۲۹۹- الاخبارالطوال، ص ۲۵۴.

۳۰۰- نفس النهموم، ص ۱۰۸، ط تحقيقى.

۳۰۱- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۷۹.

۳۰۲- مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۸.

۳۰۳- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۳.

۳۰۴- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۵۴.

۳۰۵- الفتوح / ابن اعثم، ج ۴، ص ۹۳.

۳۰۶- الفتوح /ابن اعثم، ج ۴، ص ۹۳- ۹۴.

۳۰۷- سوره صافات، آيه ۹۳: فراغ عليهم ضربا باليمين.

۳۰۸- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه.

۳۰۹- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه.

۳۱۰- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۰.

۳۱۱- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۴.

۳۱۲- همان مدرك.

۳۱۳- الفتوح، ج ۵، ص ۹۵.

۳۱۴- همان مدرك ج ۵، ص ۹۵.

۳۱۵- الفتوح، ج ۵، ص ۹۵،

۳۱۶- الفتوح، ج ۵، ص ۹۵.

۳۱۷- الفتوح، ج ۵، ص ۹۶.

۳۱۸- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۰.

۳۱۹- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۰.

۳۲۰- طبرى، ج ۴، ص ۲۸۱. الارشاد، ص ۲۱۵. الفتوح پاسخ حضرت را چنين نقل مى كند: واى بر تو اى شخص! چقدر سخت دل، كينه توز، و حشت هستى؟! شهادت مى دهم كه اگر از قريش باشى از گروه طلقاء- آزاد شدگان فتح مكه- هستى و اگر از غير قريشى تو را به جز پدرت نسبت مى دهند. اى دشمن خدا كيستى؟!.

۳۲۱- طبرى، ج ۴، ص ۲۸۱- ۲۸۲.

۳۲۲- الفتوح، ج ۴، ص ۲۸۲. الارشاد، ص ۲۱۵.

۳۲۳- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۷: در اين مورد دو روايت نيز از طبرى و طريحى نقل شده است. دومى روايت مى كند كه: مسلم گفت: سلام بر پوينده راه هدايت و ترسنده عواقب شوم و مطيع ملك اعلى و پادشاه گيتى.

ليكن طبرى روايتى دارد كه قطعا بر ساخته ديگران است و به حضرت به ناحق نسبت داده شده است وى نقل مى كند كه حضرت گفت: اگر خواهان كشتن من باشد پس چرا بايد سلام كنم! و اگر نخواهد مرا بكشد به جان خودم سوگند كه سلامهاى من بر او فراوان خواهد شد!.

اين سادگى محض است؛ زيرا مسلم از درون ابن زياد و انديشه وى همانطور كه در گفتگوى آنان هويداست آگاه بود.

۳۲۴- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۷و۹۸.

۳۲۵- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۹۸و۹۹. طبرى چنين نقل مى كند:... آن كه خون مسلمانان را مى آشامد و جانبى را كه خدا نابود ساختنش را حرام كرده مى كشد، و به ناحق آدم مى كشد و به حرام، خونريزى مى كند... (طبرى، ج ۴، ص ۲۸۳).

۳۲۶- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۳.

۳۲۷- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۲، الارشاد، ص ۲۱۵.

۳۲۸- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۲.

۳۲۹- الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۲.

۳۳۰- الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۱.

۳۳۱- الفتوح /، ج ۵، ص ۱۰۲.

۳۳۲- الاعيان /امين، ج ۴، ق ۱، ص ۱۷۴.

۳۳۳- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۳.

۳۳۴- سوره محمد، آيه ۲۰.

۳۳۵- الفتوح /ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۱۱.

۳۳۶- اين مطلى را در بحثى مستقل درباره پديده عذاب وجدان در ميان دشمنان آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله طرح كرده ايم؛ زيرا اين حالت در طول تاريخ بارها تكرار شده است و اهميت زيادى دارد.

۳۳۷- سوره توبه، آيه ۸۵.

۳۳۸- سوره سجده، آيه ۲۱.

۳۳۹- سوره بقره، آيه ۱۶۵و۱۶۶.

۳۴۰- مروج الذهب

۳۴۱- الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۰۴.

۳۴۲- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۴.

۳۴۳- الاخبار الطول، ص ۲۵۴.

۳۴۴- مدرك سابق.

۳۴۵- مروج الذهب / مسعودى، ج ۳، ص ۶۸. انساب الاشراف /بلاذرى، ج ۲، ص ۸۶: يغماگرى از كارهاى روزمره ابن اشعث و خاندان وى بود. و بر ايشان معمولى به شمار مى آمد. فرزندش عبدالرحمن همان است كه در كربلا قطيفه امامعليه‌السلام را به يغما برد و كوفيان او را عبدالرحمن قطيفه نام گذاشته. (مختصر البلدان /ابن فقيه) ص ۱۷۲، ط ليدن).

۳۴۶- ابن اشعث همچون هانى از قبايل يمنى بشمار مى رود. در روايت ديگرى شاعر مى گويد: پسر عمويت را بدون اين كه از او دفاع كنى ترك كردى....

۳۴۷- تاريخ طبرى، ج ۴ت ص ۵۸۳.

۳۴۸- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۵۸۵، الارشاد، ص ۲۱۷. الفتوح / ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۰۸ با تفاوت اندكى در الفاظ.

۳۴۹- الارشاد، ص ۲۱۷- ۲۱۸.

۳۵۰- الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۹.

۳۵۱- انتساب الاشراف، ج ۲، ص ۸۴.

۳۵۲- همان مدرك.

۳۵۳- وى فقط نام اسماء بن خارجه زا مى برد؛ زيرا مى خواهر قبيله را براى انتقام بر انگيزاند. ليكن از نام بردن ابن اشعث و ابن حجاج كه در كشاندن هانى به قصر و فريب وى دست داشتند نامى نمى برد؛ زيرا كه نظر شاعر خونخوار اشاره به اين دو تن ممكن است وحدت مذحجيان و يمينيان را به هم بزند و نقض غرض شود.

۳۵۴- مقتل الحسينعليه‌السلام / خوارزمى، ج ۱، ص ۲۱۵: اين ابيات با اختلافات قابل ملاحظه اى در منابع تاريخى آمده است. همچنانكه درباره گوينده آنها نيز اختلات است. رك: طبرى، مفيد، ابن اعثم، مسعودى، دينورى، ابن كثير، و ابن اثير كه ابيات فوق را به فرزدق؛ شاعر معروف نسبت مى دهد.

۳۵۵- تاريخ طبرى، ج ۴، ص ۲۸۴.

۳۵۶- انساب الاشراف / بلاذرى، ج ۲، ص ۸۳.

۳۵۷- رك: تاريخ طبرى، جزء ثامن، صله تاريخ طبرى، حوادث سال ۳۰۴ هجرى.

۳۵۸- الارشاد، ص ۱۷۱. نفس المهموم، ص ۸۰.

۳۵۹- الارشاد، ص ۱۷۱. نفس المهموم، ص ۸۰. همچنين براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب: ميثم التمار؛ شهيد العقيده و الايمان، تاءليف: شيخ محمد حسين مظفر.

۳۶۰- طبرى، ج ۴، ص ۳۰۰

۳۶۱- بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۰. و اعيان الشيعه، ج ۴، ق ۱، ص ۱۸۱- ۱۸۲.

۳۶۲- طبرى، ج ۴، ص ۲۹۷.

۳۶۳- ابناء الرسول فى كربلا / خالد محمد خالد.

۳۶۴- تمانى مخفى شدگان را در كتاب: الدوافع لانصار الحسين / قسمت سوم، ط دارالكتاب لبنانى، معرفى كرده ايم.

۳۶۵- الدوافع الذاتيه لانصار الحسينعليه‌السلام .

۳۶۶- سوره احزاب، آيه ۲۳.

۳۶۷- سوره احزاب، آيه ۲۳.

۳۶۸- مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۰ و تذكره الخواص /سبط ابن جوزى، ص ۲۱۹.

۳۶۹- همان مدرك.

۳۷۰- تهيه تصاويرى چند از بالاى اين مرقد و ويرانه هاى كاخ، تنها در توانايى مؤسسات بزرگ ب باستانشناسى و كاوشهاى باستانى است و همين اواخر كمى قبل از خروج از عراق، در صدد بر آمديم تا با تهيه چند عكس از آنها در پايان همين كتاب قرار دهيم، ليكن با تمام كوشش خود، موفق به اينكار نگشتيم... سازمانها دولتى مغرضانه تحت پوشش يازيابى و كاوش ‍ سابقه تاريخى و باستانى عراق! دست به عملياتى در جهت احياى تمدن از ميان رفته اموى در كوفه زده اند و قصر ابن زياد مركز اين بازى جديد قرار گرفته است!.

سازمانهاى تحقيقات باستانى آنجا را مقر خود ساخته و از عكسبردارى ممانعت مى كنند. اين توقف طولانى و استقرار در آنجا چيزى است كه قبل از دهه هفتاد، براى مردم سابقه نداشته است. در اين دهه است كه حزب فراماسونى بعث در تلاش ستمگرانه، مى كوشد تا روح اموى را در عراق زنده سازد و دين و آيين مردم و ملت را دگرگون ساخته، باطل پليد اموى را به جاى حق ريشه دار محمدى؛ جايگزين كند!.

۳۷۱- سوره سجده، آيه ۲۶.

۳۷۲- سوره قصص، آيه ۵۸.

۳۷۳- سوره عنكبوت، آيه ۳۵.

۳۷۴- سوره عنكبوت، آيه ۳۸.

۳۷۵- سوره صافات، آيه ۱۳۷- ۱۳۸.

۳۷۶- سوره نمل، آيه ۵۲.

۳۷۷- سوره نور، آيه ۳۶.