• شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3305 / دانلود: 2856
اندازه اندازه اندازه
با چه کسی ازدواج کنیم

با چه کسی ازدواج کنیم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

با چه كسى ازدواج كنيم ؟

نام نويسنده : اسدالله داستانى بنيسى

مسئله ازداوج و انتخاب همسر

بسم الله الرحمن الرحيم

مسئله ازدواج و انتخاب همسر براى پسران و دختران جوان (مردان و زنان) از مهمترين مسائل حياتى است

پيوند زناشوئى در زندگى انسانها نقطه عطفى است كه ممكن است صدها پيروزى و كاميابى و يا شكست و ناكامى در پى داشته باشد.

اين است كه با اطمينان خاطر مى توان گفت : يك ازدواج خوب و شايسته مى تواند مايه آسايش جسم و آرامش روان گردد و اساس سعادت و بهروزى پسران و دختران (مردان و زنان) را بنيان نهد و موجبات خوشبختى و شادكامى آنان را تا پايان زندگى فراهم آورد.

همچنين يك ازدواج بد و نامتناسب ممكن است براى زن و شوهر منشاء بزرگترين نگرانى و ناراحتى ها گردد و پ ی امد بدبختى و تيره روزى آنان را پايه گذارى كند و آنان را در سراسر عمر و زندگيشان به خاك سياه نشانده و مايه سختترين شكنجه هاى روحى و جسمى آنان گردد...

اين است كه علماى اخلاق و جامعه شناسان و دانشمندان و متفكران و اديبان جهان اين مسئله را از اهم مسائل زندگى به شمار آورده و درباره اهميت آن مطالب زيادى گفته اند كه چكيده گفته هايشان اين است كه

«مسئله ازدواج و زناشوئى در رديف نظم ها و امورى قرار دارد كه آفريدگار جهان اساس آن را بنا نهاده است و هيچ امرى در زندگى انسان ها نمى تواند به اندازه ازدواج ، بهروزى و خوشبختى و يا تيره روزى و بدبختى به بار آورد، پس براى هيچ چيز در زندگى نبايد بيشتر از مسئله ازدواج اهميت قائل شد و هر كسى بايد در زندگى به اين مسئله بزرگ اهميت داده و روح و قلب خود را براى تنظيم آن آماده سازد».(٢).

«يعنى ما همه چيز را جفت و زوج خلق كرديم اميد است شما از اين خلقت ما ذكر و پند گيريد».

پس از مضمون اين آيه به خوبى روشن است كه قانون نر و مادگى در تمام موجودات بدون استثناء جارى است

امروز انسانها با پيشرفت علم طبيعت پس از فرو رفتن در درون اشياء و شكافتن ذرات و پى بردن به وجود (اتم) دانستند كه اتم ها نيز از (الكترون) و (پروتون) تشكيل يافته اند كه الكترونها (بار) منفى و پروتونها (بار) مثبت اتم را به وجود مى آورند و آن دو نيز نسبت به هم نر و ماده اند.

در آيه ديگر قرآن درباره نر و ماده بودن نباتات اين چنين مى خوانيم :

سبحان الذى خلق الاءزواج كلها مما تنبت الاءرض و من انفسهم و مما لا يعلمون (٤)

با توجه به آيه فوق لطف خداوندى را به خوبى درك مى كنيم كه خداوند به اضافه اينكه جفت انسان را از جنس خود او آفريده و براى بهتر زندگى كردن آنها مهر و محبت يكديگر را نيز در دل يكديگر انداخته است

در آيه ديگر پس از دستور عقد و ازدواج به انسانها در مقابل عمل ازدواجشان بى نياز و مستغنى نمودن آنها را هم به عهده خود گرفته و مى فرمايد:

«شما ازدواج كنيد، و زنان و مردان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح خود را به ازدواج يكديگر در آوريد و از فقر و تنگدستى نترسيد كه خداوند ازدواج كنندگان را با لطف و فضلش غنى و بى نياز مى گرداند، خداوند به هر چيز وسعت دهد و بر همه چيز عالم و داناست ».(٦)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«ازدواج كردن سنت من است ، هر كس از اين سنت من بيزار و روگردان شود از من نيست ».(٨)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هركس فطرت و شريعت مرا دوست دارد، پس بايد به سنتهاى من عمل كند، و از سنتهاى من است نكاح كردن و ازدواج نمودن ».(١٠)

از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام ، آن حضرت فرمود:

«ازدواج كنيد، كه هر آينه ازدواج كردن سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و آن حضرت مى فرمود: ازدواج كردن از سنتهاى من است هر كه بخواهد از سنتهاى من پيروى كند بايد ازدواج كند».(١٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هر كس ازدواج كند و يا زنان و مردان بى همسر را (از راه شرعى) به ازدواج هم درآورد، مستحق ولايت و دوستى خداست (يعنى خداوند او را دوست مى دارد».(١٤)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حضرت فرمود:

«ازدواج كنيد، و زنان و مردان بى همسر را همسر دهيد، به تحقيق كه خداوند به وسيله ازدواج ، اخلاق آنها را نيكو و روزى آنها را زياد و وسيع و مروت و خوبى آنها را بيشتر مى گرداند.(١٦)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هر كس ازدواج كند نيمى از سعادت را دريافته است ».(١٨)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هر كس به منظور نگهدارى عفتش زن بگيرد بر خدا لازم است كه بر او كمك نمايد».(٢٠)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«ازدواج كردن ، عفت و چشم و فرج را بهتر نگه مى دارد و از هر وسيله ديگر براى پاكدامنى انسان نافذتر و شرافتمندانه تر است ».(٢٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«ازدواج كنيد كه من بر زيادى شما روز قيامت به ساير امتها مباهات مى كنم حتى با آنهائى كه از شما سقط شده اند، آنها را تا به درب بهشت مى آورند و مى گويند: وارد بهشت شويد كه جاى تو اينجاست ، مى گويد: من داخل بهشت نمى شوم تا پدر و مادرم قبل از من وارد شود».(٢٤)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هر زن و مرد مؤ منى كه با يكديگر ازدواج كنند فرشته اى در آسمان عقد آنها را چنين اعلام مى كند: هان (اى فرشتگان بدانيد) خداوند فلان زن را به فلان مرد تزويج كرد».(٢٦)

از امام رضاعليه‌السلام ، آن حضرت فرمود:

«اگر از طرف خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره ازدواج دستورى صادر نشده بود، همان فوائد اجتماعى كه خدا در آن قرار داده از قبيل نيكى با خويشان و پيوند با بيگانگان ، كافى بود، عقلاء به اين كار رغبت نموده و عمل نمايند».(٢٨)

خداوند وسعت دهد روزى هر كه را بخواهد و اندازه مى دهد روزى هر كه را بخواهد.

در آيه ديگر مى خوانيم :

و الله فضل بعضكم على بعض فى الرزق .(٣٠)

با چه کسي ازدواج کنيم؟

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«زن بگيريد تا روزى شما به وسيله او زياد گردد».(٣٢)

از امام صادقعليه‌السلام ، آن حضرت فرمود:

«هر كس از ترس فقر زن نگيرد به خدا سوء ظن برده و گمان بد كرده است ».(٣٤)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«جوان انصارى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از فقر و ندارى شكايت كرد، حضرت به او فرمود:برو زن بگير.

جوان گفت : من حياء مى كنم دوباره به عنوان اظهار حاجت به پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراجعه كنم

يكى از انصار وى را ملاقات كرده و گفت : من دختر بالغى دارم مى خواهى او را بگيرى ؟ جوان با او ازدواج كرد و خداوند روزى او را توسعه داد و روزى جوان خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و قضيه را بر آن حضرت تعريف كرد.

حضرت فرمود: «جوانان زن بگيريد».(٣٦)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«روزى را به وسيله زن گرفتن تحصيل كنيد و به دست آوريد».(٣٨)

به كلامى از امام صادقعليه‌السلام ، (خوب توجه كنيد)

«اسحاق بن عمار گويد: به حضرت صادقعليه‌السلام عرض كردم : مردم مى گويند: شخصى خدمت رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از تنگدستى و فقر به آن حضرت شكايت كرد، حضرت فرمود:زن بگير، مرتبه دوم شكايت كرد باز حضرت فرمود:

زن بگير، تا اينكه سه بار اين كار انجام شد، آيا اين حديث صحيح است ؟

حضرت فرمود:آرى صحيح است ، رزق و روزى با زن و فرزند همراه است ».(٤٠)

در تاريخ نمونه هاى زيادى در اين مورد ديده شده است

زن و شوهر لباس همديگرند

خداوند تبارك و تعالى در (قرآن) زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفى كرده و مى فرمايد:

هن لباس لكم و انتم لباس لهن

آنان (زنان) لباس شما هستند و شما (مردان) لباس آنان هستيد، هر دو زينت همديگر و باعث محجوب ماندن يكديگر!

مى دانيد كه لباس به معنى : جامعه - پوشاك - تن پوش را گويند و در ظاهر زينت و زيبائى انسان به وسيله لباس ظاهرى است خداى تعالى هم با اين تشبيه زيبا و ساده خواسته مردمان را به امر ازدواج متوجه سازد و زن و مرد يا به تعبير ديگر (زن و شوهر) را به منزله لباس همديگر معرفى فرموده است كه در حقيقت اگر ما دقت كنيم مى بينيم چنانكه لباس براى پوشش و آرامش ‍ و حفظ و زيبائى بدن محسوب مى شود همانطور همسران هم مانند لباس ‍ عيوب همديگر را پوشانده و آرامش همديگر را حفظ مى نمايند و به اضافه آن مايه زينت و زيبائى همديگر نيز هستند.

همچنان لباس چنانكه آدمى را از سرما و گرما نگه مى دارد و از مرضهاى زياد مصون مى دارد و زن و شوهر هم نسبت به همديگر چنان هستند. آنان با اشباع غريزه شهوت كه خود مايه عفت است به اين معنى وقتى آدمى زوج و زوجه داشته باشد مى تواند عفت خود را حفظ كند و در جامعه و خارج از منزل به سوى فتنه و فساد نرود:

زن و مرد هر دو لباس یکدیگرند چون لباسند و به عفت نگرند همچو تن پوش بوند، سوى گناه نروند، چهره هم مى نگرند در تفسير (منهاج الصادقين) در ذيل اين آيه شريفه آمده است كه روزى زنى به نام (خولاء) به خانه تشريف نداشتند، او پيش (عايشه) نشست و درد دل خود را شروع كرد و گفت : از آن روزى كه من شوهر كرده ام هر شب خود را مثل شب اول زينت كرده و عطر مى زنم و به بستر شوهرم مى روم ولى او از من روى بر مى گرداند ولى من از براى رضاى خدا از او روى بر نمى گردانم و بر بى توجهى او تحمل مى كنم ، آمدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بپرسم آيا از اين جهت من در پيشگاه خداوند اجر و مزدى دارم ؟!

عايشه گفت : صبر كن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيايد، آنقدر نگذشت كه آن حضرت تشريف آورد، خولاء قصه خود را به آن حضرت معروض داشت ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آن زن فرمود: آيا منقاد و فرمانبردار او هستى ؟

خولاء جواب داد: بلى يا رسول الله ، آيا مرا مزدى باشد؟!

حضرت فرمود:

هر آن زن كه در خانه شوهر به نوعى سلوك كند كه موجب صلاح شوهر باشد حق تعالى آن را چندين حسنه مى نويسد و سيئه محو مى كند و درجات او را بالا مى برد، و هر آن زن كه از شوهر خود حامله باشد او را مزد زيادى خواهد داد، مزد او مثل كسى خواهد بود كه تمامى عمر (قائم الليل و صائم النهار) باشد و هر يك بار كه كودك را شير دهد چنان باشد كه بنده اى را آزاد كرده است ، چون كودكش را از شير باز گيرد منادى از آسمان ندا مى زند كه گناهان گذشته تو آمرزيده شد.

عايشه هم كه در آنجا حاضر بود، گفت : يا رسول الله ، زنان را كه اين همه ثواب است مردان را چيست ؟

حضرت تبسمى كرد و فرمود:

هر مردى كه براى مراوده دست زن خود را بگيرد، حق تعالى او را حسنه كرامت فرمايد و اگر دست در گردنش كند ده حسنه بر او مى نويسد، اگر او را ببوسد بيست حسنه بر وى ضبط شود، اگر با وى نزديكى كند چندان ثوابش ‍ دهند كه از همه دنيا بيشتر بود و چون غسل كند به هر موئى كه آب از وى مى گذرد سيئه محو مى شود و درجه بالا مى رود و ثوابى كه براى غسل او مى دهند بهتر است از همه دنيا و هر چه در آن است ، و حق تعالى به واسطه او با ملائكه مباهات مى كند و بر آنان مى فرمايد: شما را گواه گرفتم بر اينكه آمرزيدم او(آن مرد) را (اين هم ثواب مرد).

البته من مى خواهم در اينجا متذكر بشوم كه در اينجا و يا در جاهاى ديگر روايات براى ضبط (حسنه) و محو (سيئه) وارد گرديده بعضى از عوام كم همت ، سؤ استفاده هائى كرده و فكر مى كنند كه مثلا با كار آميزش زياد و يا شهوترانى مفرط خداوند اين همه ثواب و پاداش مى دهد.

ولى آنان بايد كاملا دقت كنند و بدانند كه اين نوع مزد و پاداش ضبط حسنه و يا محو سيئه و يا رفع درجات براى آن است كه كسى به فرمان خدا به قصد پيروى از فرمان خدا عمل كرده باشد آن همه اجر و ثواب دارد، نه به قصد هوسرانى و يا شهوترانى مفرط، پس هر كارى را بايد به قصد پيروى از فرمان خدا كه سعادت در آن است انجام داد، نه به قصد لذت جسمانى و يا از روى هوى و هوس به دستور شيطان

كنى هر كار از بهر خدا كن

كه تاگيرى ز او مزد گرانى

ز بهر خود كنى گر جمله كاری

ز شيطان باشد و خود هم همانى

در اسلام تبطل و رهبانيت نيست

دين مقدس اسلام پيروان خود را ترغيب و تشويق بر ازدواج نموده است و آنان را از (تبطل) و(رهبانيت) بر حذر كرده و نهى نموده است به چند روايت در اين مورد خوب توجه كنيد.

از امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه آن حضرت فرمود:

«از اخلاق پيغمبران است دوست داشتن زنان و گمان ندارم كسى را كه در ايمان او چيزى زياد شود مگر آنكه محبت زنان در او زياده مى شود، و هر كه محبت زنان او را زياده شود فضيلت ايمانش بيشتر مى شود».(٤٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه آن حضرت فرمود:

«هر كس ازدواج كند نصف دينش را باز يافته و احراز كرده است و درباره نيم ديگر بايد تقوى داشته باشد تا به كمك خداى تبارك و تعالى آن را هم حفظ نمايد»(٤٤)

باز در حديثى آمده است :

زنى خدمت رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و شكايت كرد كه شوهرم پيش من نمى آيد.

حضرت فرمود: خود را خوشبو كن تا به نزديك تو آيد.

آن زن گفت : هيچ بوى خوشى را نگذاشتم مگر آنكه خود را با آن خوشبو كردم باز هم از من دورى مى كند!

حضرت فرمود: اگر مى دانست چه ثواب دارد در آمدن به نزد تو، از تو دورى نمى كرد.

فرمود:كه چون متوجه جانب تو مى شود دو ملك او را احاطه مى كنند و ثواب آن دارد كه شمشير كشيده در راه خدا جهاد مى كند و ديگر ثوابهائى هم حضرت براى نزديكى او شمرد...»(٤٦)

«بهترين امت من در درجه اول كسانى هستند كه ازدواج كرده و زوج اختيار كرده باشند، و مردان و زنان بى همسر در رتبه آخر قرار دارند».(٤٨)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«رذيل ترين مردگان شما افرادى هستند كه ازدواج نكرده باشند».(٥٠)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«بدترين شما عزبهاى شما هستند و بدانيد كه دو ركعت نماز شخص متاءهل از هفتاد ركعت غير متاءهل بهتر است ».(٥٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نهى كرد مسلمانان را از ترك دنيا (رهبانيت) و فرمود: رهبانيت در اسلام نيست ، زن بگيريد كه من به فزونى عدد شما بر ملتها و امتهاى ديگر مباهات مى كنم.(٥٤)

از امام صادقعليه‌السلام :

حضرت صادقعليه‌السلام مى فرمايد: روزى زنى به حضور پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و از آن حضرت سئوال كرد (حق شوهر بر زن چيست ؟) حضرت بيان فرمود.

سپس زن پرسيد: (حق زن بر شوهر چيست ؟)

حضرت فرمود: لباسى به او بدهد كه برهنه نماند، و غذائى به او برساند كه گرسنه نباشد، و موقع خطا از خطاى او بگذرد.

زن گفت : (به خدا سوگند من هرگز شوهر نمى كنم) اين جمله را گفت و حركت كرد.

حضرت دستور بازگشت داد و به او فرمود: خداى عزوجل مى فرمايد: عفت ورزيدن براى زنان از هر چيز ديگر بهتر است (يعنى بايد شوهر كنند تا عفتشان محفوظ بماند).(٥٦)

از امام صادقعليه‌السلام :

«دو ركعت نماز كسى كه ازدواج كرده است بهتر است از اعمال كسى كه شبها نماز مى خواند و روزها روزه مى گيرد ولى (عزب) است ازدواج نمى كند».(٥٨)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : در ضمن حديثى آمده است كه روزى سه زن پيش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند (و از شوهرانشان گله كردند)، يكى گفت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شوهر من گوشت نمى خورد، ديگرى گفت : شوهر من بوى خوش نمى بويد، سومى گفت : اى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شوهر من با زنان نزديكى نمى كند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از شنيدن سخنان آن سه زن از منزل بيرون آمد در حالى كه از ناراحتى رداى خود را بر زمين مى كشيد به مسجد آمده و در بالاى منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود كه چرا جماعتى از اصحاب من گوشت نمى خورند و بوى خوش نمى بويند و نزديك زنان نمى روند، من گوشت مى خورم ، بوى خوش مى بويم و به نزد زنان مى روم ، و هر كه سنت مرا نخواهد از من نيست(٦٠)

پس از گفتار فوق معلوم گرديد كه هر مسلمانى بايد به سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل كرده و در امر ازدواج كوشا باشد، يعين اگر زن بى شوهر است شوهر نمايد و اگر مرد بى زن است ازدواج كرده و زن اختيار نمايد تا به سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل كرده باشد.

شعرا نيز زنان را هم ترغيب به شوهر كردن نموده اند

اسدى گويد:

چو نيمه است تنها زن ارچه نكوست

دگر نيمه اش سايه شوى اوست

زنان را بود شوى كردن هنر

بر شوى زن به كه نزد پدر

بود سيب خوشبوى بر شاخ خويش

وليكن به جامه دهد بوى بيش

‍ زن ار چند با چيز با آبروى

نگيرد دلش خرمى جز به شوى

فردوسى گويد:

جوان كى شكيبد ز جفت جوان

به ويژه كه باشد ز تخم كيان

كه مرد از براى زنان است و زن

فزونتر ز مردش بود خواستن

ويس و رامين :

زنان را نيست چيزى بهتر از شوى

هم اكنون باز گرد و ويس را گوى

خداى ما سرشت ما چنين كرد

كه زن را نيست كامى خوشتر از مرد

بنيسى گويد:

زنان را بگويم كه زيبنده چيست

زن خوب را بهتر از شوى نيست

به آن زن كه خوش خواهد و زندگى

بگويم بر او اين سخن را به ويست

تو خواهى اگر زيست بهتر كنى

برو شوى كن تا كه بهتر بزيست

فرودسى گويد:

زنى گر جهان شد به فرمان اوى

بر او بر نباشد گرامى شوى

ويس و رامين :

زنان نازك دلند و سست راءيند

به هر خو چون بر آريشان برآيند

زنان گفتار مردان راست دارند

بگفت خوش تن ايشان را سپارند

زن ارچه زيرك و هشيار باشد

زبون مرد خوش گفتار باشد

بلاى زن در آن باشد كه گوئى

تو چون خور روشنى چون مه نكوئى

ز عشقت من نژند و بى قرارم

ز درد دل هميشه زار و وارم

بزارى روز و شب فرياد خوانم

چو ديوانه به دشت و كوه دوانم

اگر رحمت نيارى من بميرم

در آن گيتى تو را دامن بگيرم

ز من مستان ، ز بى مهرى روانم

كه چون تو مردمم چون تو جوانم

زن ارچه خسرو است از شهريارى

و يا چون زاهدان پرهيزكارى

بر آن گفتار شيرين رام گردد

نينديشد كز آن بدنام گردد

بنيسى گويد:

چه زيبا هست زنها هرچه زودتر

به (كفو) خود كنند زود شوهر

ز زهرا ياد گيرند زندگى را

على را بر خودش بگرفت همسر

در تعجيل شوهر دادن دختران

از امام رضاعليه‌السلام :

امام رضاعليه‌السلام فرمود: جبرئيل نازل شد به رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : يا محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدايت هر آينه به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:

(دختران) دوشيزگان از زنان به منزله ميوه هستند بالاى درخت ، زمانى كه ميوه بالاى درخت رسيد چاره اى جز چيدن ندارد (بايد آن را چيد) و الا آفتاب آن را فاسد مى كند و باد (خزان) رنگ آن را تغيير مى دهد و از بين مى رود، به تحقيق دوشيزگان شما وقتى كه درك كردند آنچه را كه زنان درك مى كنند (يعنى وقتى كه به سن بلوغ رسيده و حائض شدند) چاره اى ندارند جز شوهر كردن ، و الا از فتنه و آشوب در امان نمى مانند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از شنيدن اين كلام از پيك وحى (جبرئيل) حركت كرده و به سوى مسجد آمد و جمع كرد مردم را و بر بالاى منبر رفت و اعلام كرد بر مردم آنچه را كه جبرئيل به دستور خداى تبارك و تعالى به آن حضرت رسانيده بود.(٦٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«از سعادت مرد آن است كه دخترش در خانه او (در خانه پدر) حالت حيض (قاعدگى) نبيند».(٦٤)

با چه کسي ازدواج کنيم؟

پس از گفتار فوق معلوم گرديد كه از سعادت مرد آن است كه دخترش را هر چه زودتر بعد از بلوغ به كفوش شوهر دهد، در اسلام هر مرد مؤمن كفو زن مؤ منه و هر زن مؤ منه كفو مرد مؤمن است وقتى كه هر دو از فسق عارى باشند كفو همديگرند.

ميانجيگرى در ازدواج مستحب است

وساطت و ميانجيگرى در امر ازدواج و تهيه مقدمات آن ، و تحصيل رضايت طرفين در اسلام مستحب است ، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«هر كس در تزويج كردن زن و مرد مؤمنى بكوشد تا خدا آنها را با يكديگر جمع كند، خداوند (در بهشت) هزار حورى نصيبش مى گرداند، و هر قدمى براى اين كار بردارد و يا هر كلمه اى به عنوان وساطت به زبان آورد خداى عزوجل ثواب يك سال عبادت را به او مى دهد.(٦٦)

از اميرالمؤ منينعليه‌السلام :

بهترين وساطت و ميانجى گرى در اسلام در امر ازدواج است ».(٦٨)

از امام صادقعليه‌السلام : «چهار كس است كه در قيامت مورد نظر و توجه خداى عزوجل قرار مى گيرد، يكى ، آنكه وقتى طرف معامله از معامله اش ‍ پشيمان شد خواست برگرداند، قبول كند، دوم كسى كه غمى از دل غمگينى برگيرد و او را تسلى خاطر بخشد، سوم كسى كه بنده اى را (در راه خدا) آزاد كند، و چهارم آنكه مرد بى زن را زن دهد يعنى وسايل ازدواج آن را فراهم آورد و يا ميانجى گرى كند».(٧٠)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «هر كس تزويج كند بين دو مؤمن را يعنى زن و مرد مؤمنى را به ازدواج يكديگر بياورد، خداى عزوجل هزار حورالعين را به ازدواج او در مى آورد كه هر يكى از آنها در قصرى كه از در و ياقوت ساخته شده باشد، همگى در اختيار او قرار مى گيرد و هر قدمى كه در اين راه بردارد و يا هر كلمه اى كه به عنوان ميانجيگرى بر زبان آورد خداوند ثواب عبادت شبها و روزه روزه دارها را به او مى دهد.

و هر كس عملى انجام دهد كه بين زن و شوهر تفرقه افتد، غضب و لعنت خداوند در دنيا و آخرت نصيب او گردد و بر خدا حق است كه هزار سنگ آتشين بر سر او فرود آورد (اين كار را خداوند در قيامت انجام خواهد داد).

و هر كس در تفرقه و جدائى بين زن و شوهر اقدام نمايد، هر چند كه عمل او به ثمر نرسد و آن دو از هم جدا نشوند، باز هم او در دنيا و آخرت به غضب و لعنت الهى دچار مى شود و ديدار و توجه پروردگار براى هميشه بر او حرام مى گردد».(٧٢)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«من از دنياى شما جز زن و عطر چيز ديگرى دوست ندارم و روشنى چشمم نماز است ».(٧٤)

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن حضرت فرمود:

«هر كس زنش را دوست دارد و اين دوستى را بر او اعلام نمايد و بگويد: من تو را دوست دارم ، اين گفته او هرگز از قلب زنش بيرون نمى رود، (در نتيجه اين كار سبب مى شود كه زنش هم او را دوست داشته و زندگى خوبى داشته باشند».(٧٦)

از امام صادقعليه‌السلام ، آن حضرت فرمود:

«هر چه محبت همسر در قلب بنده زياد باشد فضيلت و ايمانش زيادتر مى شود».(٧٨)

از امام صادقعليه‌السلام ، آن حضرت فرمود:

«هر كس محبتش بر ما زياد باشد، زن و حلوا را هم زياد دوست مى دارد».(٨٠)

به كلامى از امام صادقعليه‌السلام ، (خوب توجه كنيد):

از امامعليه‌السلام سئوال شد چه چيز لذت دارد؟

فرمود: فلان و و و

سئوال شد ديگر چه ؟

فرمود: دوست داشتن و مباضعه زنان

شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى

شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى فرزندان بشر، مانند عضلات و اعضاى داخلى بدن آنها، از روزهاى اول ولادت پيوسته در مسير رشد و تكامل است هر يك از عوامل طبيعى و شرايط تربيتى ، به نوبه خود، سهمى در پرورش صفات اخلاقى و رشد شخصيت كودكان دارد و تدريجا خلق و خوى آنان را براى آميزش هاى اجتماعى و سازش با محيط پى ريزى مى كند.

وظيفه والدين و مربيان است كه همواره ناظر كودكان باشند و آنان را با صفات پسنديده و شخصيت شايسته پرورش دهند. همچنين وظيفه جوانان و بزرگسالان كه خود شخصا مراقب خلق و خوى خويش باشند و هرگاه به صفت ناپسندى آلوده شدند، فورا آن را اصلاح نمايند.

يقين بدانيد كه شخصيت شما از روز تولد در حال رشد و پرورش بوده و پيوسته در اين حال خواهد بود. بنابراين ممكن است آن را در راه راست و به نفع سعادت خود واداريد، به شرط آن كه با خود راستگو و صديق باشيد، يعنى نقايص و شكست هاى خود را بى خجالت و پرده پوشى رو به رو بگذاريد و هيچ يك را ناديده نگيريد، زيرا عيب و نقص وقتى مايه شرمندگى است كه در صدد اصلاح آن نباشيم و نامرادى وقتى موجب ملال مى شود كه آن را درس عبرت قرار ندهيم اى بسا شكست و ناكامى كه مايه فتح و سعادت گشته و چه بسا عيب و نقص كه به نيروى همت ، شخص را به اوج كمال رسانيده است .»(٥٦)

زندگى روانى شيرخواران در نظر دانشمندان بسيار پيچيده و مبهم است و درباره آن عقايد مختلفى ابراز شده و مى شود. بعضى از روانشناسان عقيده دارند كه نوزادان داراى شخصيت معنوى و روانى نيستند و تنها در ماه هاى اول ولادت يك سلسله اعمال انعكاسى از خود نشان مى دهند و آغاز شخصيتشان از زمانى است كه خود را در ميان افراد ديگر احساس مى كنند و خصوصيات اخلاقى و روانى خويش را بروز مى دهند. بعضى عقيده دارند كه نوزادان از همان اوان ولادت داراى شخصيت معنوى پنهانى هستند كه بر اثر نداشتن وسايل لازم نمى توانند آن را ابراز نمايند.

«يكى از نكات اساسى كه روان پزشكى جديد را از روان پزشكى دوره هاى پيشين جدا و مشخص مى نمايد، پى بردن به وجود يك شخصيت واقعى مستور و مخفى است كه تظاهر خارجى نداشته و در شيرخواران و اطفال كوچك ، حتى در مواردى كه شعور روشن ظاهرا فعاليتى ندارد خودنمايى مى كند. اين موضوع توجه ما را به راز شخصيت باطنى ، كه به وسيله باروك ، در كتاب روان پزشكى اخلاقى ، تجربى ، فردى و اجتماعى عنوان شده ، جلب مى كند. باروك اين شخصيت را به طريق زير تعريف كرده است :

وقتى يك بيمار روانى را در نظر بگيريم و واكنش هاى او را مورد مطالعه قرار دهيم ، بعد از مدتى متوجه مى شويم كه وراى حركاتى غير طبيعى و وضع عجيب و غريب او، يك انسان واقعى كه حس مى كند، رنج مى كشد، قضاوت مى كند و مثل افراد سالم عكس العمل نشان مى دهد، وجود دارد. منتهى اين اعمال او مخفى و مستور بوده و به طور غير مستقيم و اسرارآميز تجلى مى نمايد. منشاء اين تظاهرات ، همان است كه باروك از آن تحت عنوان شخصيت عميق و نهانى نام مى برد.

در نوزادان كه از بيشتر جهات ، مخصوصا از نقطه نظر فيزيولوژيك ، شباهت زيادى به مجانين دارند، با وجود نبودن تكلم و تظاهرات مشخص ، واكنش هايى كه مبين اعمال و عكس العمل هاى دفاعى و اميال و كشمكش هاى هيجانى هستند، وجود شخصيتى را كه هنوز توسعه نداشته و فاقد وسايل كافى براى خودنمايى است ، به ثبوت مى رساند. وسايل لازم جهت بروز شخصيت در مجانين بر اثر بيمارى دچار وقفه گرديده ، ولى در شيرخواران هنوز رشد و توسعه كافى پيدا نكرده است .»(٥٨)

در خلال دوره دوم كودكى ، شرايط زندگى طفل تدريجا دگرگون مى گردد و با اوضاع و احوال تازه اى مواجه مى شود. در اين دوره است كه كودك بر اثر رشد قواى مادى و معنوى ، درك و فهمش قوى تر و احساسات و عواطفش بيدارتر مى شود، اندامش پيوسته نيرومندتر مى گردد و شعاع فعاليتش گسترش مى يابد، به شخصيت خود اطمينان بيشترى پيدا مى كند و بر اعتماد به نفس و استقلالش ‍ افزوده مى شود.

در اين دوره است كه كودك از محيط خانواده قدم بيرون مى گذارد و راه كودكستان و سپس دبستان را در پيش مى گيرد. چهره هاى تازه اى مى بيند و با اشخاص ناشناسى آشنا مى شود. محيط كودكستان و دبستان ، خلق و خوى كودكان ، رفتار و گفتار مربيان و آموزگاران و خلاصه تمام آن چه را كه مى بيند و مى شنود، در روانش اثر مى گذارد و باعث رشد صحيح يا ناصحيح شخصيتش ‍ مى گردد.

در اين دوره است كه روش هاى منصفانه و محبت هاى به موقع والدين و تشويق هاى به جاى مربيان ، باعث شكفته شدن استعدادهاى درونى كودك و رشد صحيح شخصيت وى مى شود و بر عكس ، بى مهرى يا محبت نابه جا، تشويق يا توبيخ بى مورد و همچنين زورگويى و رفتار ظالمانه والدين و مربى ، باعث سركوب شدن استعدادهاى درونى و پديد آمدن عقده هاى روانى و مايه شكست شخصيت وى مى گردد.

در اين دوره ، كودك نسبت به اعمال نيك و بد اطرافيان خود حساسيت خاصى دارد و عكس العمل هاى مختلفى از خود نشان مى دهد. بدون ترديد، رفتار ظالمانه يا منصفانه دیگران و همچنين اهانت يا تكريم آنان نسبت به كودك ، در تكوين خلق و خوى وى و در كيفيت رشد شخصيتش اثرى بس عميق دارد. با سپرى شدن دوره دوم كودكى ، ايام سراسر بحران بلوغ فرا مى رسد. كودك از آغاز دوازده سالگى تا پايان پانزده سالگى ، دوره سوم كودكى ، يعنى ايام نوجوانى را مى گذراند. اثر اين دوره طوفانى در تغيير اساسى خلق و خوى كودك و رشد شخصيت او به مراتب مهم تر از دوره اول و دوم است

به عبارت ديگر، شخصيت اطفال ، گرچه از ايام شيرخوارگى تا پايان دوره دوم ، يعنى سنين قبل از بلوغ ، همواره در مسير رشد و ترقى بوده و هر روز يك قدم پيشتر رفته است ، ولى با فرا رسيدن دوره سوم كودكى و تاءثير عوامل بلوغ ، تحولات عميقى در جسم و جان كودكان پديدار مى شود. خلق و خوى آنان با سرعت و شدت دگرگون مى گردد و شخصيتشان به طور انقلابى و با وضع تازه ترى رشد مى كند و خلاصه كيفيت رشد شخصيت نوجوانان در دوران بلوغ ، قابل مقايسه با دوره هاى اول و دوم كودكى نيست

«در پايان دومين دوره كودكى ، جسمى و روان متحمل انقلاب عميق تازه اى مى گردد كه منجر به تشكيل شخصيت بالغ مى شود و اين مرحله را دوران بلوغ مى نامند.

اين دوره با تغييرات كلى در تمامى ارگانيسم همراه است و مخصوصا فعاليت غددى در اين مرحله قابل توجه است كه بالنتيجه رشد اندام هاى تناسلى ، بزرگ شدن پستان ها، بروز نشانه و شاخص هاى جنسى ثانوى ، قد كشيدن و غيره از آن ناشى مى شود و به اين ترتيب تغييرات مهم و زيادى در تمام ارگانيسم به وجود مى آيد.

از نقطه نظر عصبى ، اين تحولات ، بيش از همه در حوزه اعمال روانى به وقوع مى پيوندد و تغييرات روحى بلوغ بى اندازه پيچيده و مبهم است .»(٦٠)

فعل و انفعال هاى بلوغ ، منشاء بزرگ ترين تحول طبيعى در جسم و جان نوجوان است پديده بلوغ مزاج نوبالغان را آشفته و طوفانى مى كند و بر اثر آن تمايلاتى گوناگون و متضاد و خواهش هايى حاد و ناپايدار در نهادشان شكفته مى شود. هر تمايلى آنان را به تصميمى وامى دارد و به راهى سوق مى دهد. طولى نمى كشد كه تغيير عقيده مى دهند و از مسيرى كه رفته اند برمى گردند، ولى همين تصميم ها و تغيير عقيده ها، پيشروى ها و عقب نشينى ها، قدرت سنجش و تشخيص نوجوانان را تقويت مى كند. به فكرشان نيرو مى بخشد و بيش از پيش موجبات رشد شخصيتشان را فراهم مى آورد.

«دوران سوم كودكى دوره اى است كه در آن تكامل اخلاق با آرامش و بدون درخشش انجام مى گيرد و فرد به تدريج خود را با محيط تطبيق مى دهد. دوران بلوغ ، سال هاى هيجان و آشفتگى هستند كه در آن تطبيق با محيط ناپايدار و مشكل مى باشد.

شخصيت در اين دوره ابتدا متغير است و از صور چندى تشكيل يافته است كه ظاهرا با شخص مورد گفت و گو و اوضاع اطراف وى متباين و متناقض به نظر مى آيند، اما بالاخره همين متفاوت ساختمان آن را تكميل مى نمايند.

هرگاه خيال كنيم كه اين تلاش هاى تشكيل شخصيت ، مانند ترديدهاى اوليه پيدايش غريزه جنسى ، بى اهميت و بدون فردا مى باشند، دچار خبط و اشتباه شده ايم بالعكس ، اين ها علامت روشن تمايل شخصيت به سوى يك جهت و امتداد اساسى مى باشند.»(٦٢)

تكوين اخلاق و صفات شخصيت نوبالغان و جوانان با طرز تفكر و درجه علاقه آنان نسبت به ارزش اشياء، ارتباط مستقيم دارد و خوى و خلقشان متناسب با همان ارزشها ساخته مى شود. به عبارت ديگر، جوانان اخلاق و صفات خود را با چيزهايى كه در نظرشان ارزنده و مورد توجه است ، تطبيق مى دهند و شخصيت خويش را با آن ها هماهنگ مى سازند. بديهى است هر چيزى كه در فكر جوان ارزنده تر باشد، اثر آن در پى ريزى اخلاق و رشد شخصيتش بيشتر خواهد بود.

جوانى كه علم و دين را بهترين و بزرگترين ارزش زندگى مى داند، افكار و اخلاق خود را بر طبق آن دو تنظيم مى كند. از پى علم و دين مى رود و به صفاتى كه متناسب با تحصيل دانش و فرا گرفتن دين است ، متصف مى گردد. آن كس كه ثروت و مال يا تجمل و خودآرايى و يا ورزش و اعمال قهرمانى را عالى ترين ارزش زندگى مى داند، در راه نيل به آنها قدم برمى دارد و صفات اخلاقى خود را متناسب با هدف هاى خويش مى سازد.

خداوند در قرآن شريف ارزش هاى زندگى را به كلمه زينت تعبير فرموده و صريحا خاطرنشان كرده است كه زينت هاى زمين را وسيله آزمايش و امتحان مردم قرار داديم تا افراد نيكوكار و صحيح العمل شناخته شوند.

( إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ) .(٦٤)

«در نتيجه نداى ارزشهاى زندگى ، وضع آنها نسبت به شخصيت معين مى شود و اين ارزش ها در داخل وجود، دستگاه منظمى توليد مى نمايد. به اين ترتيب ، به مفهوم اخلاقى شخص ، كه شخصيت اجتماعى ، بيان خارجى آن مى باشد، و در عين حال تابع يك حقيقت بالاترى است ، پى مى بريم .» عن ابى عبداللهعليه‌السلام انه قال : من استوى يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط و من كان آخر يوميه شرهما فهو ملعون و من لم ير الزيادة فى نفسه فهو الى النقصان و من كان الى النقصان فالموت خير له من الحيااء(٦٧)

امام جواد از جدش علىعليهما‌السلام حديث كرده كه فرموده است : معيار ارزش هر انسانى آن چيزى است كه وى را نيكو مى كند و به او حسن و جمال اجتماعى مى بخشد.

جوانان موظف اند با كمك تعاليم الهى و مربيان لايق ، ارزش هاى واقعى و ثمربخش زندگى را به درستى تشخيص دهند و در انتخاب آن ها كمال دقت را معمول دارند و بهترين ايام عمر را در راهى صرف كنند كه سرانجام به آنان عز اجتماعى و سعادت انسانى عايد سازد.

بعضى از جوانان به گناه و ناپاكى دل مى بندند و پاره اى از كارهاى مضر و خطرناك را از اعمال ارزنده زندگى مى پندارند، عمر شريف را در راه آن ها تباه مى نمايند و به نكبت هاى آن آلوده مى گردند. پس از آن كه فرصت گران بهاى جوانى و سرمايه عمر عزيز از دستشان رفت ، به خطاى خويش پى مى برند و از كرده هاى خود پشيمان مى شوند، ولى آن موقع خيلى دير شده و ندامت سودى نخواهد داشت

عن ابى جعفرعليه‌السلام قال : ما من نكبة يصيب العبد الا بذنب(٦٩)

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه خويشتن را به كارهاى غير ضرورى سرگرم كند، با اين عمل ، كارهاى ضرورى خود را ضايع و تباه نموده است

سوم حدود ارزشهاى اخلاقى : نكته ديگرى كه در رشد صحيح شخصيت جوانان اهميت بسيار دارد، شناختن اخلاق حميده و تميز آن از صفات ناپسند است مشكلى كه در اين راه وجود دارد اين است كه بعضى از خلقيات پسنديده و ناپسند به قدرى با هم مشابه اند و در مجاورت يكديگر قرار دارند كه با مختصر غفلت ممكن است خلق خوب آدمى به خلق بد مبدل گردد. مثلا عزت نفس ، كه از صفات عاليه شخصيت است ، اگر از حدش تجاوز نمايد، تكبر مذموم خواهد شد و همچنين تواضع ، كه از خلقيات حميده است ، اگر از اندازه اش بگذرد، به تملق مذموم مبدل مى شود.

قال ابو محمد العسكرىعليه‌السلام : ان للسخاء مقدارا فان زاد عليه فهو سرف و للحزم مقدارا فان زاد عليه فهو جبن و للاقتصاد مقدارا فان زاد عليه فهو بخل و للشجاعة مقدارا فان زاد عليه فهو تهور.(٧١)

در آيين مقدس اسلام توانايى و قدرت افراد و همچنين رغبت و نشاط آنان در اداى وظايف عبادى و انجام برنامه هاى تربيتى مورد كمال توجه قرار گرفته است اين مطلب ضمن آيات و روايات متعددى صريحا خاطرنشان شده است

( لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ) .(٧٣)

خداوند عالم در انجام مقررات دينى شما را در مضيقه و تنگنا قرار نداده است

عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : لا تكرهوا الى انفسكم العبادة.(٧٥)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده : از همه مردم برتر و بهتر در پرستش الهى كسى است كه با عبادت خدا عشق ورزى كند، معانقه نمايد، بندگى پروردگار را در دل دوست بدارد و با بدن انجام دهد.

نيمى از پيروزى و موفقيت جوانان در رشد شخصيت و نيل به سعادت ، به عهده مربيان لايق و مربوط به برنامه جامع و متناسبى است كه براى آنها تنظيم مى كنند و نيم ديگر به عهده خود جوانان و مربوط به طرز عمل آنان در اجراى آن برنامه است

وظيفه جوانان اين است كه در راه رسيدن به ارزش هاى زندگى و تاءمين خوشبختى هاى مادى و معنوى ، از فرصت جوانى استفاده نمايند و نيروى خود را با اندازه گيرى صحيح ، در انجام وظايف مقرره ، طبق برنامه تنظيم شده به كار اندازند و موجبات تعالى و رشد شخصيت خويش را از هر جهت فراهم آورند.

جوانان بايد همواره به اين نكته متوجه باشند كه از نظر دينى و علمى ، هر نوع افراط و زياده روى يا تفريط و مسامحه كارى ، به سعادت و خوشبختى آنان ضرر مى زند و از پيروزى و نيل به كمال لايقشان باز مى دارد.

براى جوانان محصل ، همان طور كه سستى و تنبلى در انجام وظايف درسى مذموم و ناپسند است ، زياده روى در كار و فرسوده كردن جسم و جان نيز مضر و زيان بخش است براى جوان كاسب و كارگر، همان طور كه مسامحه و كوتاهى كردن در انجام كارهاى محوله مايه عقب افتادگى و محروميت است ، زياده روى و حرص و طمع نيز مذموم و ناپسند است

خلاصه ، جوانان در راه نيل به ارزش هاى مشروع زندگى بايد مراعات اعتدال و اندازه گيرى را بنمايند و از افراط يا تفريط بپرهيزند. عبادت به اندازه ، كار به اندازه ، استراحت به اندازه ، ورزش به اندازه و بالاخره همه چيز را با اندازه گيرى صحيح انجام دهند.

اولياى گرامى اسلام ، در برنامه هاى تربيت خود، به اين نكته عنايت كامل داشته و پيروان خويش را در اداى تمام وظايف علمى ، عملى ، عبادى ، اقتصادى ، مادى و معنوى ، از زياده روى و افراط و همچنين از مسامحه كارى و تفريط بر حذر داشته اند. در اين باره آيات و روايات بسيارى رسيده و تنها به ذكر دو روايت قناعت مى شود.

عن ابى جعفرعليه‌السلام قال قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق(٧٧)

قال علىعليه‌السلام : التوانى مفتاح البؤ س(٧٩)

خوددوستى شديد، كه با فرارسيدن دوران بلوغ در نهاد نسل جوان بيدار مى شود، يكى از سرمايه هاى پر ارزش انسان است اين خواهش طبيعى نقش مؤ ثرى در پيشرفت هاى اجتماعى و تكوين خلق و خوى و رشد شخصيت جوانان دارد.

خوددوستى ، كه از تمايلات طبيعى بشر است ، يكى از ضرورى ترين عوامل زندگى و يكى از اركان اساسى سعادت مادى و معنوى انسان است آدمى با خوددوستى ، ملايمات زندگى را به خود جلب مى كند و از منافرات آن دورى مى جويد. خوددوستى باعث حفظ حيات و سلامت و مايه بقاى فرد و اجتماع است

خوددوستى اگر به اندازه باشد و به درستى رهبرى شود و در مجارى صحيح به كار افتد، منشاء بزرگ ترين پيروزى ها و موفقيت هاست اين تمايل مى تواند جوانان را به فرا گرفتن علم و دانش و فضل و كمال وادار كند و آنان را محبوب جامعه سازد. اين تمايل مى تواند جوانان را به صفات عاليه انسانى متصف سازد و سيماى اجتماعى آنان را با حسن اخلاقى بيارايد. خوددوستى ، محصل را به تحصيل ، بازرگان را به تجارت ، كارگر را به كار و كشاورز را به زراعت وامى دارد.

خلاصه ، خودشناسى صحيح و خوددوستى به اندازه است كه جوانان را در راه هاى صعب العبور و پرپيچ و خم زندگى با نيرومندى و عشق و اميد به پيش مى راند و سرانجام آنان را به اوج عزت و عظمت مى رساند.

«هر كس بايد به قدر و اهميت خويش پى ببرد و وجود خود را چنان كه هست بپذيرد و محترم بشمارد، نه اين كه براى خود لياقت و كمال و برترى و مزاياى خاصى قائل باشد، بلكه خود را در جامعه عضوى مفيد سازد و براى انجام دادن وظايف زندگى آماده نمايد.

كسى كه اعتماد به نفس دارد و به وجود خود احترام مى گذارد، از خودخواهى و نخوت برى است و به جاى آن كه وقت گران بها را به فكر نقايص زندگى خويش بگذراند يا به خودستايى و تحقير دیگران و بدگويى از غايبين و تمناى مدح و تعريف و تقاضاى مزد و توجه بيشتر بپردازد، به كارهاى مفيد صرف مى كند و اين حالت در خوشبختى و رشد شخصيت و سلامت روح اهميت بسيار دارد.»(٨١)

علىعليه‌السلام فرموده : خود پسندى مانع افزايش كمال معنوى و سد راه رشد انسانى است

عن الصادقعليه‌السلام : من اعجب بنفسه و فعله فقد ضل عن منهج الرشد و ادعى ما ليس ‍ له(٨٣)

اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرموده است : از خود پسندى و خويشتن دوستى مفرط پرهيز كن كه با اين صفت ، نقايص خود را آشكار مى كنى و دشمنى ها را ظاهر مى سازى

«علماى اخلاق حالت خودپرستى مفرط را يك نوع انحرافى مى دانند كه مى تواند توسعه اخلاقى را بى حاصل سازد و هر گاه پايدار بماند و به طول انجامد، صورت يك مرض روحى پيدا مى كند. اين حالت با يك نوع احساس غرور تواءم است كه در نتيجه افراط در تصور ارزش شخصى ايجاد مى شود. اين تكبر و غرور، به خصوص نزد طبايع تودار، بسيار ديده مى شود.

صفت خودپرستى در تماس با دیگران يك نوع احساس غبطه و هم چشمى شديد، مخصوصا در امور ورزشى توليد مى نمايد و شخص علاقه پيدا مى كند كه در هر مسابقه اى از حدود خود و دیگران تجاوز نمايد. عقايد شخصى توسعه و نمو مى يابد و مخصوصا در نزد دختركان توليد يك نوع نخوت مخصوص مى نمايد كه منجر به ظاهر سازى و خودنمايى مفرط مى گردد. اين موضوع نشان مى دهد كه چقدر جوانان ، براى شهرت خود نزد دیگران و تمجيد از ايشان نزد مردم ، ارزش ‍ قائل اند.»(٨٥)

جوانان اگر بخواهند از تمايل خود دوستى ، كه يكى از بزرگترين ارزش هاى زندگى است ، به اندازه استفاده نمايند و به شايستگى موجبات رشد شخصيت خود را فراهم آورند، بايد از آغاز دوران بلوغ ، خود را در اختيار تعاليم الهى و برنامه هاى علمى و دينى آن قرار دهند. قدم به قدم وظايف ايمانى و اخلاقى خويش را بياموزند و با علاقه مندى به كار بندند، بايد از اول ، با كمك مربيان لايق و شايسته و دلسوز، احساسات افراطى و عواطف تند خود را تعديل نمايند و به خلقيات پسنديده متخلق گردند.

جوانانى كه از برنامه هاى دينى و علمى بى نصيب مانده اند و جوانانى كه مربى لايق نداشته يا داشته ، ولى به دستورشان عملا بى اعتنا بوده اند، همواره در معرض انحراف هاى اخلاقى و بيمارى هاى روانى قرار دارند و احساسات پر شور و حساب نشده جوانى ، آنان را به پرتگاه هاى سقوط و تباهى سوق مى دهد. يكى از آن پرتگاه ها، كه مايه بسيارى از بدبختى ها و تيره روزى هاست ، خود دوستى مفرط يعنى خودپرستى است

خودپرستى جوانان را كور و كر مى كند و از درك حقيقت عاجزشان مى سازد. جوانان خودپرست همواره به خويشتن متوجه اند و جز خود كسى را نمى بينند. خودپرستان متوقع اند كه مردم از تشخيص غلط آنان پيروى كنند و مثل خودشان آن ها را بزرگ بشناسند و بزرگ ترين احترام را درباره آنان معمول دارند. اينان ، براى آن كه شخصيت كاذبشان در هم شكسته نشود و ارزش موهوم خود را همواره محفوظ نگاهدارند و براى آن كه خود را از هر جهت شايسته و نيرومند معرفى كنند و هرگز در مقابل رقباى خويش اظهار ضعف و ناتوانى ننمايند، گاهى بر خلاف ميل باطنى و عقيده قلبى خود به كارهاى ناروا و احمقانه اى دست مى زنند و احيانا گناهان بزرگى مرتكب مى شوند و به جاى احراز شخصيت بهتر و كسب آبرو و حيثيت بيشتر، ارزش موجود و آبروى به دست آمده را نيز از كف مى دهند.

«شاختر مى گويد: جوانى را مى شناختم كه از قمار نفرت داشت ، ولى براى آن كه در جمع رفقا مورد تحقير و تمسخر نباشد و از دیگران در جوانى و بى باكى عقب نماند و رفقا را از دست ندهد، در مجلسشان حاضر مى شد و شايد بى باكانه تر از همه بازى مى كرد.

اين نوع پيروى از جمعيت و ترس از مخالفت و تنها ماندن و احيانا سرزنش شنيدن ، خواه در زندگى عادى يا اجتماعى ، دليل بر ناپختگى و سستى اخلاق است .»(٨٧)

نتيجه آن كه خود دوستى و عشق به خويشتن ، يكى از ارزش هاى زيبا و جالب در نظر جوانان است اگر اين علاقه و رغبت در حد اعتدال باشد و به درستى رهبرى شود، نتايج سودمندى در رشد شخصيت جوان دارد و مى تواند سيماى اجتماعى او را با كمال و فضيلت بيارايد و اگر به افراط و زياده روى بگرايد و به صورت خودپرستى در آيد، نتايج شومى به بار مى آورد، جوان را منفور جامعه مى سازد و شخصيتش را در هم مى شكند و در بعضى از مواقع ممكن است منشاء مفاسد خطرناك و غيرقابل جبران گردد.

يكى ديگر از امورى كه در نظر جوانان بسيار ارزنده و زيبا جلوه مى كند و توجه آنان را از هر جهت به خود معطوف مى دارد، مسائل سياسى است جوانان با كنجكاوى و دقت فراوان اخبار سياسى را در جرايد مى خوانند و به سخنان سياستمداران ، با علاقه و رغبت گوش مى دهند. درباره مطالب سياسى بسيار فكر مى كنند، آن ها را تجزيه و تحليل مى نمايند و پيرامون هر يك به بحث و انتقاد مى پردازند.

مسائل سياسى در نظر جوانان به قدرى مطبوع و دلپذير، ارزنده و مهم و محرك و پرهيجان است كه در بعضى از مواقع چنان اوقات و افكار آنان را در اختيار خود مى گيرد كه گويى كارهاى عادى و خانوادگى يا برنامه هاى درسى و تحصيلى و خلاصه ، وظايف ضرورى خود را به كلى فراموش كرده اند.

بدون ترديد تحليل مسائل سياسى جهان و دقت در گفتار و رفتار سياستمداران بشر و طرز تصميم آنان در موارد مختلف ، نقش ‍ مؤ ثرى در شكفتن عقل و پرورش فكر و توسعه هوش و رشد شخصيت جوانان دارد، به شرط آن كه در اين راه از حدود مصلحت و اعتدال تجاوز ننمايند، دچار افكار حساب نشده و احساسات افراطى نشوند، سرمايه پر ارج جوانى خود را به رايگان از كف ندهند و از تحصيلات علمى و فعاليت هاى اقتصادى و كارهاى مفيد و ثمر بخش باز نمانند.

جوانان ، عاشق اكتشاف اشياء و شناختن اشخاص هستند. جوانان مى خواهند به حقايق موجودات و وقايع پى ببرند و درباره آن ها اظهار علم و اطلاع كنند و نيز مايل اند مردم را بشناسند و با آنان مرتبط شوند و بدين وسيله ارزش شخصيت خود را بالا ببرند و خويشتن را براى زندگى وسيع و دامنه دار اجتماعى مجهز نمايند، ولى بر اثر نارسايى اطلاعات علمى و كمى تجربيات اجتماعى ، بسيار اتفاق مى افتد كه در هر دو مورد دچار خبط و خطا مى شوند و از درك حقيقت اشياء يا اشخاص عاجز مى مانند.

در مورد اكتشاف اشياء، جوانان به خود حق مى دهند كه در دقيق ترين مسائل علمى يا دينى يا سياسى مداخله كنند، صريحا نفى و اثبات نمايند و مانند يك فرد محقق و آزموده سخن بگويند و متوقع اند دیگران گفته آن ها را بپذيرد و نظرياتشان را تاءييد نمايند، با آن كه در مسائل يا هيچ اطلاع ندارند يا آن كه اطلاعاتشان بسيار محدود و سطحى است

«در كلاس هاى بزرگ مدارس ما، افراط و ماليخولياى استدلال كاملا محسوس است به خصوص محسوس است كه جوانان ابتدا به ميل خود، ماسك عدم اطمينان و عدم اطلاع به چهره خود مى زنند تا بعدها با طمطراق و فصاحت و بلاغت ، استدلالات خود را به طرف بنمايانند. عبارات جوانان كه از لحاظ استعمال لغات و انسجام مطالب خيلى غنى تر از عبارات اطفال است ، قابل بيان كردن افكار عميق مى باشند، اما در غالب موارد، اين عبارات جز يك لباس گل و گشاد چيزى نيستند. غالب اوقات در ابتداى امراز بوسوئه تقليد مى كنند و حال آن كه مطلب ، جز يك نثر عادى شوراى كشاورزى چيزى نيست

علت اين است كه اينان در مدت كوتاهى لغات متعدد آموخته اند و فرصت كافى براى هضم و جذب و تعيين موارد استعمال واقعى اين لغات پيدا نكرده اند. خودشان خيال مى كنند كه فهميده اند، اما فهم آن ها غالبا ناقص و نصفه است

آنان به ميل خود سخنان حكيمانه مى گويند و منظور از آن ميل و لذت ، دانستن يا پند دادن نيست ، بلكه مى خواهند بر همه ثابت شود كه حق با آن هاست ، حتى در نزد بعضى از آن ها يك نوع تعصب و جمود استدلالى مشاهده مى شود كه در حالات بعد تبديل به يك نوع مرض نظم و ترتيب فكرى مى گردد.»(٨٩)

علىعليه‌السلام فرموده است : در نادانى مرد همين بس كه حد خود را نشناسد و از آن آگاه نباشد.

اين قبيل تندروى هاى ناسنجيده كه از افكار نارسا و احساسات افراطى دوران جوانى سرچشمه مى گيرد، ممكن است حوادث نامطلوبى به بار بياورد و احيانا سبب پيش آمدها و مصائب غير قابل جبرانى گردد.

در شناسايى اشخاص نيز جوانان مشكلاتى بر سر راه دارند. آنان مايل اند خود را و همچنين دیگران را به خوبى بشناسند و به ارزش ‍ واقعى خويشتن و ساير اشخاص پى ببرند، ولى در اين راه كمتر به مقصد مى رسند، زيرا جوانان ، به اقتضاى طبع جوانى ، اغلب تحت تاءثير كشش هاى عاطفى هستند و درباره خود و دیگران بيشتر بر اساس احساسات قضاوت مى كنند نه بر پايه تعقل و تفكر.

«نقش بلوغ در زندگى هر كس ، در ابتدا، اكتشاف موجودات است ، يعنى هم شخص خود و هم دیگران را و به اصطلاح آقاى بوبر، من و تو را بشناسد و در آنها از نظر سه حقيقت فردى ، اجتماعى و ايده آلى مطالعه نمايد.

جوانان نورسيده ، در مقام تماس با دیگران ، به امتحان خود نيز موفق مى شود. دیگران را از نظر خود مشاهده مى كند، يعنى آنها را افرادى مى داند كه در يك زندگى اجتماعى شركت نموده اند، ولى در هر حال ، اعم از اين كه شخص مورد امتحان او، من يا تو باشد، وى آن شخص را از دريچه تخيلات احساساتى خويش ، به صورت موجودى ايده آلى كه فقط طرحى از ايشان در نظر دارد، مشاهده مى نمايد.»(٩١)

علىعليه‌السلام فرموده است : پيش از آزمايش به هر كس دل بستن و از وى در باطن ، سكون و ايمنى داشتن ، ناشى از نارسايى عقل و كوتاهى خرد است

در سراسر جهان و در تمام ادوار، بسيار اتفاق افتاده كه جوانان پاك دل و كم تجربه ، روى تمايل شديدى كه به مسائل سياسى داشته اند، اغفال شده و عناصر فاسد و جاه طلب ، آنان را آلت دست خود ساخته اند و به عنوان فعاليت هاى مفيد سياسى ، نيروى عظيم و ثمربخششان را به نفع مقاصد سوء خود، در مجارى مضر و خطرناك به كار انداخته و به تيره روزى سوق داده اند.

اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما و نسل جوان را خصوصا، از لغزش هاى سياسى محافظت نمايند و آنان را از همكارى هاى مضر و خطرناك بازدارند، وظايفشان را با تعبيرهاى مختلف ، به صورت نصايح و اندرزهاى حكيمانه خاطرنشان فرموده اند.

عن ابن ابان قال سمعت ابا عبداللهعليه‌السلام يقول : يا معشر الاحداث اتقوا الله و لا تاءتوا الرؤ ساء، دعوهم حتى يصيروا اذنابا.(٩٣)

علىعليه‌السلام فرموده است : از فرمان كسانى كه به دروغ مدعى پيروى از روش رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله هستند اطاعت ننماييد. آنان كه شما را واداشتند تا آب صاف چشمه ايمان خود را با رشحات تيره افكار آنان بنوشيد و سلامت خويش را با بيمارى آنها بياميزند و حق خود را در باطلشان وارد سازيد.

محمد بن مسلم زهرى ، ساليان دراز با حكومت بنى اميه همكارى داشت و در راه اجراى سياست ظالمانه و مقاصد سوء آنان فعاليت مى كرد. حضرت سجادعليه‌السلام نامه مفصلى به وى نوشت او را موعظه كرد. كارهاى خطرناكش را خاطر نشان فرمود و از وى خواست كه روش نادرست خويش را ترك گويد و گذشته خود را با رفتار صحيح جبران نمايد.

جعلوك قطبا اداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلما الى ضلالتهم(٩٥)

زندگى كردن انواع حشرات و حيوانات برى و بحرى ، در كره زمين ، از جهت نيازمندى به كمك دیگران يا بى نيازى از اين و آن و همچنين از نظر زندگى فردى و جمعى ، اوضاع مختلف و گوناگونى دارد و هر يك از آنها با شرايط مخصوصى ادامه حيات مى دهند.

بعضى از جانوران اند كه از روز اول ولادت داراى فعاليت حياتى هستند و به حمايت پدر و مادر احتياج ندارند. آنها مى توانند مستقلا زندگى كنند. خود به تنهايى از پى آب و غذا بروند و از حيات خويشتن دفاع نمايند. اين قسم از جانوران دوران كودكى ندارند و براى ادامه حيات به دیگران محتاج نيستند.

بعضى از جانوران ، در روزهاى اول ولادت ، بر اثر ضعف و ناتوانى ، به كمك و حمايت دیگران نيازمندند و نمى توانند خود به تنهايى زندگى كنند. خداوند حكيم محبت آنها را در دل والدين يا مادرشان قرار داده كه با علاقه مندى و فداكارى ، در تاءمين زندگى فرزندان خود بكوشند، به آنها آب و غذا برسانند و در مقابل دشمن از حياتشان دفاع نمايند تا رفته رفته نيرومند شوند و براى زندگى استقلالى مهيا گردند. اين قسم از جانوران دوران كودكى دارند و براى ادامه حيات به دیگران محتاج هستند.

جالب آن كه در نظام حكيمانه آفرينش ، محبت والدين با مقياس طول ايام كودكى فرزندان و مقدار نيازمندى و احتياج آنها اندازه گيرى شده است هر حيوانى كه ايام ناتوانى اش بيشتر و دوران كودكى اش طولانى تر است ، امتداد محبت والدينش زيادتر و مهرشان به فرزند پايدارتر است با اين تفاوت كه در خلال دوران كودكى ، به هر نسبتى كه بچه نيرومندتر مى گردد و نيازش به حمايت كمتر مى شود، به همان نسبت علاقه والدين كاهش مى يابد. روزى كه دوران كودكى سپرى مى شود و بچه براى زندگى مستقل مهيا مى گردد، محبت والدين نيز پايان مى پذيرد، پدر و مادر وى را ترك مى گويند و به راه زندگى مستقل روانش مى سازند.

در ميان انواع پستانداران ، دوران كودكى انسان از همه طولانى تر و احتياجش به حمايت دیگران از همه بيشتر است فرزند بشر بايد در طول سالهاى متمادى ، از حمايت هاى وسيع و كمك هاى گوناگون دیگران برخوردار باشد تا شايسته زندگى مستقل شود و به شرايط ادامه حيات مجهز گردد.

به عبارت ديگر، نياز بشر در ايام كودكى ، تنها اين نيست كه چندى در آغوش مادر زندگى كند، از شيرش ارتزاق نمايد تا به راه بيفتد، دندان در آورد و غذا بخورد و سپس زندگى مستقل خود را آغاز نمايد، بلكه فرزند بشر در طول ايام كودكى بايد جسم و جانش ‍ تقويت گردد، خلق و خويش ساخته شود، از دیگران گفتار و رفتار بياموزد، از آداب و رسوم اجتماعى آگاه گردد و خلاصه از هر جهت براى زندگى اجتماعى و سازش با محيط مجهز شود و اين كار احتياج به دوران كودكى دراز مدت دارد.

«دوره رشد انسان نسبت به جانوران ديگر بسيار دراز است از اين رو، نوزاد انسانى دير زمانى به دیگران تكيه مى كند و به مدد آنان زنده مى ماند و پرورده و پخته مى شود. انسان در ميان شبكه روابط متقابل جامعه خود به سر مى برد و در ضمن فعلهاى متقابلى كه بين او و ديگران روى مى دهند، ميراث هاى جامعه را به خود مى كشد و در نتيجه جامعه پذير و فرهيخته مى شود. رابطه هاى متقابلى كه فرد را به افراد ديگر و به فرهنگ جامعه پيوند مى دهند، از هر سوزندگى انسان را در ميان مى گيرند و به او هيئتى اجتماعى مى بخشند.»(٩٧)