عمره

عمره0%

عمره نویسنده:
گروه: علم فقه
صفحات: 4

عمره

نویسنده: حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتي
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 1657
دانلود: 318

توضیحات:

عمره
  • به كجا مى رويم ؟

  • تهيه مال حلال

  • گوشه اى از اخلاق و آداب سفر

  • هماهنگى با مسافران

  • مخارج سفر

  • حركت مى كنيم

  • از بركات اين سفر زنده كردن آثار رسول خداست

  • مكه ، خانه امن است

  • قصد قربت

  • ميقات

  • حرم و مكه

  • طواف

  • نماز طواف

  • سعى صفا و مروه

  • ايّام فراغت در حج

  • نحوه برخورد

  • خديجه (عليها السلام)

  • پيمان خديجه

  • بررسى افكار و اعمال

  • به سوى مدينه

  • زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله)

  • 1. زيارت ، قدردانى از زحمات است

  • 3. شكوفا شدن خصلت مظلوم يابى

  • 5. مركز شناسايى همفكران

  • 7. زيارت اولياى خدا؛ يعنى ، ارزيابى

  • فكر و تاءمّل در كنار مسجد

  • شرك چيست ؟

  • شاهد از تاريخ و سيره

  • زيارت حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)

  • قبور بزرگان ديگر

  • حضرت حمزه سيدالشهدا

  • يك درس مهم

  • گنجينه هاى ويران

  • بازگشت به وطن و خريد سوغات

  • خدمتگزاران

  • وليمه

  • پايان

  • زيارت حضرت فاطمه زهراء (سَلامُ اللّهِ عَلَيها)

  • زيارت فاطمه بنت اسد

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1657 / دانلود: 318
اندازه اندازه اندازه
عمره

عمره

نویسنده:
فارسی
عمره


عمره

نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتى


مقدّمه

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم»
اَلحَمدُ لِلّه رَبِّ العالَمين وَ صَلَّى اللّه على سيّدنا محمّدٍ و اهل بَيته الطّاهرين و لَعْنةُ اللّه على اَعدائهِم اَجمَعين .
سالهاى قبل كتابى به نام حج نوشتم كه به لطف خداوند، مورد مطالعه بسيارى از زائران خانه خدا قرار گرفت و بارها از طريق انتشارات جامعه مدرسين و بعثه مقام معظم رهبرى چاپ و منتشر و از طريق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى به زبانهاى مختلف ترجمه گرديد.
از لطف خداوند در اين ايام كه مسافرين عمره زياد شده اند، تصميم گرفتم جزوه اى در باره عمره بنويسم و از آنجاكه حج و عمره نظير اذان و اقامه ضمن تفاوتهاى جزئى داراى مشتركات فراوانى هستند، قسمت هائى كه مخصوص اعمال حج بود، نظير عرفات ، مشعر، منا، قربانى و سرتراشيدن از كتاب حج حذف كرده و در عوض نكاتى را اضافه نمودم تا مسافران خانه خدا بتوانند با چند ساعت مطالعه با گوشه اى از اسرار و بركات اين سفر معنوى آشنا شوند.
خداوند به لطف خود توفيق اين سفر را نصيب آرزومندان بفرمايد!
ضمناً آمادگى انتقادات و پيشنهادات خوانندگان را دارم ، زيرا تنها كتابى كه محكم و بى ترديد است قرآن است ذلك الكتاب لاريب فيه و ساير نوشته ها هرچه واز هر كس كه باشد قابل تصحيح و تكميل است .
والسلام
اين سفر مقدس در حقيقت هجرتى از خود به سوى خدا است .
نمايشى است از عبادت و وحدت و عشق و عظمت .
نمايشى است از صحنه هاى گذشت انسان از مسكن و فرزند و شغل و لباس و كفش و كلاه و....
نمايشى است از هماهنگى انسانهائى كه دور كعبه طواف مى كنند با فرشتگانى كه در آسمان چهارم بر فراز كعبه دور بيت المعمور به طواف مشغولند.
نمايشى است از سادگى و همدلى و همزبانى ، زيرا كه ساده ترين لباس را در ميقات مى پوشند و همه با هم با يك زبان به خداى خود لبيك مى گويند.
آزمايشى است كه خداوند از بندگان خود نموده كه آنان را در منطقه بى آب و گياه به طواف دور سنگ هاى سياه فرمان داده است .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
اگر خدا مى خواست سنگ هاى كعبه را از طلا و ياقوت و محل كعبه را در منطقه اى خوش آب وهوا قرار مى داد ولى در آن صورت معلوم نبود كه آيا براى خدا به سفر مى روند يا براى تفريح ، انتخاب آن منطقه آزمايشى است كه خداوند از مردم مى نمايد(٢).
اى محمّد (صلّى اللّه عليه وآله) ما نام تو را بلند خواهيم داشت ، امّت تو را زياد خواهيم كرد، دلهاى مردم را به سوى تو روانه خواهيم نمود.
مى رويم تا ببينيم كه چه زيبا وعده هاى گذشته عمل شد، پس ‍ وعده هاى آينده نيز عمل خواهد شد.
آرى خداوند سه بار وعده داده است كه اسلام دنيا را خواهد گرفت (٤)
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: لايَقبَلُ اللّه عزّوجلّ حَجّاً و لا عُمَرةً من مالٍ حرامٍ.(٦)
«اگر در وسايل حج كسى حتى پرچم يا علامتى از حرام باشد، حج او قبول نيست».

حلاليت خواستن

كسى كه به مسلمانى ظلمى كرده باشد، از او عذر خواهى كند و دل او را به دست آورد و به اصطلاح حلاليت طلب كند، به خصوص هنگام رفتن به اين سفر.
در اين زمينه داستانى را نقل مى كنيم :
على بن يقطين كه يكى از ياران امام كاظم (عليه السلام) بود و به دستور امام در دستگاه هارون كار مى كرد، عازم مكّه گرديد، خواست در مدينه امام كاظم (عليه السلام) را زيارت كند، امام به او اجازه ملاقات نداد و فرمود: امسال حج تو قبول نمى شود. چون تو ابراهيم شتربان را در محل كار خود نپذيرفته اى ، خدا هم تو را نمى پذيرد. على بن يقطين بسيار ناراحت شد، از مدينه به كوفه برگشت و به سراغ آن شتربان رفت و دَرِ خانه او را كوبيد و صورت خود را روى خاك گذاشت و به آن شتربان گفت : با پاى خود صورتم را لگدمال كن . شتربان قبول نمى كرد تا با اصرار او، صورت وزير كشور، كه به مسلمانى توهين كرده بود، زير لگد شتربان قرار گرفت و او مى گفت :الّلهُمّ اشْهَد، خدايا شاهد باش كه دارم ، توهين خود را جبران مى كنم . سپس ‍ به مدينه برگشت و امام كاظم (عليه السلام) او را پذيرفت .(٨) بايد قبل از آغاز سفر رفيق پيدا كرده (١٠) و بسيار بجاست كه افراد خوش اخلاق را پيدا كند تا در طول راه مساءله اى پيش نيايد،(١٢) و كسى كه از همسفرهاى كوچك و بزرگ و خوبان و بدان ناراحتى ها را ديد و تحمل كرد و نگذاشت كار به گفتگوهاى تند منجر شود، خداوند متعال در قيامت به او، بر فرشتگان مباهات مى كند.(١٤)

نكاتى ديگر در باره مسافرت

١ انسان بايد دوستان خود را از سفرى كه در پيش دارد آگاه سازد و آنان نيز هنگام بازگشت به ديدنش آيند.(١٦)
«بزرگ هر قومى ، كسى است كه در مسافرت به ديگران خدمت كند».
در حديث مى خوانيم : مسافرانى خدمت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) رسيدند و از همسفر خود كه دائماً مشغول ذكر و دعا بود، ستايش كردند.
رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) پرسيدند كارهاى او را چه كسى انجام داد؟گفتند:ما
پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود: كُلُّكُمْ خَيْرٌ مِنْه (١٨) اجر و پاداش تو از آنان بيشتر است .

هماهنگى با مسافران

در روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام)، مكرر سفارش ‍ شده است كه «رفيق سفر بايد از نظر مقام و مال هماهنگ تو باشد) و اگر او بيشتر از تو پول خرج كند و يا شخصيت و عنوان اجتماعى اش بيشتر باشد، قهراً تو به يك موجود تابع و طفيلى و نيمه اسير در مى آئى .
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:
اِذَا اَصْحَبتَ فَاَصحِب نَحوَك و لا تَصحَب من يَكفيكَ فَانَّ ذلك مَذلَّةٌ لِلِمُؤ مِن (٢٠)

مخارج سفر

امام صادق (عليه السلام) فرمود:
دِرهَمٌ فى الحجّ اَفضَلُ من اَلْفَىْ اَلْفٍ فى ما سوى سَبِيلِ اللّه (٢٢)، چيزى كه در راه حج و عمره صرف شود، در قيامت مورد سؤ ال قرار نمى گيرد.(٢٤) و از شرافت انسان ، آن است كه زاد و توشه خود را از بهترين چيزها انتخاب كند.(٢٦)
«كسى كه سرپرستى اولاد و اموال زائر خانه خدا را به عهده گيرد،(تا حاجى با خيال آرام در اين سفر مقدس ، مراسم را انجام دهد) خداوند به او پاداش حج مرحمت مى فرمايد».

حركت مى كنيم

به سوى خانه خدا حركت مى كنيم ، مى رويم تا نداى حضرت ابراهيم (عليه السلام) را (كه به فرمان خداوند، بعد از اتمام ساختمان كعبه ، با صداى بلند به زيارت دعوت كرد) پاسخ دهيم . حج ، از خود گسستن و به خدا پيوستن است . مى رويم تا از خود بيرون رويم و سفر به سوى خدا كنيم اَلْحَجّ وَفادَةٌ اِلَى اللّه ، گويا از گناهان خود به سوى خدا فرار مى كنيم ، زيرا در تفسير آيه : فَفِرُّوا اِلَى اللّه (٢٨)
اين سفرى است كه امام سجاد (عليه السلام) بيست روز پياده روى مى كردند تا به مكّه برسند(٣٠). در اين سفر ما به سوى كعبه اى مى رويم كه حضرت على (عليه السلام) هنگام ضربت خوردن و شهيد شدن فرمود:فُزْتُ و رَبِّ الكَعبَة
«به پروردگار كعبه قسم كه رستگار شدم»
در حديث مى خوانيم :هر كس دنيا و آخرت مى خواهد به فكر اين كعبه باشد(٣٢).
سفرى است كه يك درهم خرج كردن در آن برابر چندين درهم خرج كردن در راه هاى ديگر است .
سفرى است به خانه خودمان (٣٤).
انسان همين كه مى بيند، نداى يك انسان به نام ابراهيم (عليه السلام) در هزاران سال قبل ، اين همه پاسخگو پيدا كرده است .
همين كه مى بيند خداوند به وعده هاى خود در باره پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) وفا كرده است ،
همين كه از دنياى تجمل وارد وادى سادگى و بى رنگى مى شود
همين كه به خاطر سفر حج ، از كسانى كه به آنان ظلم كرده ، عذرخواهى مى كند،
همين كه براى پاك و حلال كردن اموال خود قبل از حج ، سهم ديگران و حق امام و حكومت را مى پردازد،
همين كه احساس مى كند مردم به او به چشم ديگرى نگاه مى كنند،
همين كه احساس مى كند خداوند او را مورد لطف و عفو خود قرارداده است و همين كه از نزديك بر مزار رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) حاضر مى شود و اظهار ادب و ابراز عشق مى كند، روح ديگرى پيدا كرده ، دلگرم مى شود.
بينش ديگرى پيدا مى كند كه اين خود، اصلاح ايمان است و در حديث مى خوانيم : حج ، سبب اصلاح ايمان شماست :
يُصلح لَكُم اِيمانكُم .

از بركات اين سفر زنده كردن آثار رسول خداست

نه تنها آثار پيامبر عزيز اسلام (صلّى اللّه عليه وآله) كه آثار پيامبران پيشين و آثار آدم و ابراهيم (عليهما السلام) نيز زنده مى شود.
انسان بايد با خود فكر كند كه «به كجا آمده ام ؟»
اينجا جائى است كه مورد انس حضرت آدم (عليه السلام) بوده است .
جائى است كه ابراهيم (عليه السلام) بَنّا و اسماعيل (عليه السلام)، كارگرش بوده است .
جائى است كه حضرت رسول (صلّى اللّه عليه وآله) با خديجه (عليها السلام) و اميرالمؤ منين (عليه السلام) نماز جماعت سه نفرى مى خواندند.
جائى است كه با خدا بيعت مى كنم ، پايم را جاى پاى اولياى خدا مى گذارم .
اين كوه صفا، همان كوهى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) از فراز آن ، فريادها زد و هيچ كس نداى او را لبيك نگفت .

جاذبه كعبه

گاهى انسان فكر مى كند كه چگونه ، مردم همين كه به كعبه رسيدند، هيجان زده مى شوند، اشك در چشمشان و عرق بر پيشانيشان مى نشيند و به قول اميرالمؤ منين (عليه السلام): همچون پرندگان تشنه اى كه به آب صاف و زلال مى رسند، سراسيمه مى شتابند ياءلهون اليه ولوه الحمام .
در اين سفر ما به سوى كعبه مى رويم ؛
كعبه اى كه همه مردم روبه آن قيام مى كنند به آن نگاه و در او تفكر مى نمايند مى تواند بهترين وسيله براى تحقق اهداف انبيا باشد زيرا كه هدف آن بزرگواران ليقوم الناس بالقسط است و كعبه هم قياما للناس است . به همين دليل است كه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «تاكعبه برپاست ، دين استوار است ».
كعبه وسيله رفع نابسامانى ها و قدرت نمائى و ضعف زدائى و دردشناسى و دوايابى است .
كعبه ، قيام است ، يعنى ، انگيزه و عشق و حركت دادن به كارهاست .
كعبه قيام است ، يعنى ، مركزى است كه مى توان مردم را براى قيام ، دور آن دعوت نمود،
همانگونه كه امام حسين (عليه السلام)قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكّه توقف كرد و هنگام اجتماع مردم براى اعمال حج ، آنان را آگاه ساخت و رفت .
و همانگونه كه قيام حضرت مهدى (عليه السلام) نيز از آنجا آغاز و مايه خواهد گرفت .

مكه ، خانه امن است

راستى مگر براى قيام ، نياز به مكان امن نداريم ؟ و مگر رزمندگانى كه در فكر تهيه طرح و برنامه ريزى يك حمله هستند نياز به يك سنگر اءمن ندارند؟
آرى مكّه همان سنگر امن است :اِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْنَاً «ما كعبه را مرجع همه قرار داديم».
مكّه محل اءمن براى عموم است ، حتى مجرمان فرارى و حيوانات و گياهان درامانند.
اين امنيت در اثر دعاى حضرت ابراهيم (عليه السلام) بنيان گذار كعبه ، به ما عطا شده است ، آنجا كه فرمود: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِنَاً «خداوندا اين شهر را محل امن قرار بده»
و خداوند هم دعاى او را مستجاب كرد و آنجا را «بلد الامين» نمود و در مرحله اى از عظمت قرار داد كه مورد سوگند واقع شد:وَ هذَا الْبَلَدِ اْلاَمِين

پيام گيرى و پيام رسانى

يكى از اهداف عالى اين سفر آشنائى بيشتر و عميق تر مردم با مسائل اسلامى و انتقال اخبار و پيامهاى رهبران آسمانى است . در زمانى كه خلفاى ستمگر براى خاموش كردن صداى حق طلبانه رهبران حق ، از هيچ ظلمى دريغ نمى كردند، بهترين مكان براى شنيدن و گرفتن پيام هاى روح بخش اولياى خدا، مكّه بود، لذ ا در حديث آمده :
... مع ما فيه من التفقه و نقل اخبار الائمة عليهم السلام الى كل صقع و ناحية
«در حج ، تفقّه و آشنائى با دين و نقل اخبار ائمه به ساير نقاط جهان نهفته است».

قصد قربت

سعى كنيم هدف ما از اين سفر، خودنمائى و تفريح و تجارت نباشد. زيرا كه رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود: ثروتمندان امّت من براى تفريح و مردم عادى براى تجارت و فقرا براى خودنمائى به اين سفر مى روند.
نشانه اخلاص آن است كه انسان نخواهد كسى او را ستايش ‍ كند(٣٦).
اى موسى ! تو در وادى قدس قرار گرفته اى ، پس كفش خود را بيرون كن»، ولى اينجا هنوز به وادى قدس نرسيده و هنوز فرسخها تا مكّه راه مانده است ، بايد همه چيز خود را كنار گذاريم . وادى قدس اينجا «مكّه» است كه فرسخها قبل از رسيدن بايد از پوست قبلى بيرون آييم .

در ميقات چه كنيم ؟

قصد و نيت كن ، از غفلت بيرون بيا، لباس احرام بپوش ، لباس ‍ سفيد، ندوخته ، پاك و از مال حلال و بگو خدايا آمدم : لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ.
لباس احرام يعنى لباسى كه در آن بسيارى از چيزها را بر خود حرام مى كنيم ، همانگونه كه به جمله اللّه اكبر، تمام اعمالى را كه سبب بطلان نماز است برخود حرام مى نماييم . آرى كسى كه مى خواهد وارد حريم حَرَم شود، بايد مُحِرم شود(٣٨).
لباس احرام ، لباس خشوع است (٤٠)
لباس احرام ، لباس تعظيم در برابر خدا است .(٤٢)
در روايات مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) همين كه لباس احرام پوشيد و خواست بگويد: لبيك ، از گريه صدا در گلوى مباركش حبس شد، هرچه كرد، نتوانست تلبيه بگويد، رهبر يكى از فرقه هاى اهل سنت رو به آن حضرت گفت : چرا معطّلى ؟! امام فرمود: مى ترسم ، بگويم (لبيك)، خدايا! آمدم ولى جواب آيد كه من آمدن تو را قبول ندارم !
به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند
كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى ؟
بارها در گرفتاريها با خدا عهد بستى كه عوض مى شوم ، از اين به بعد خود را اصلاح مى كنم و در راه صحيح قرار مى گيرم ، ولى همين كه از پل گذشتى ، عهد را شكستى ، در اينجا ديگر مواظب باش ، با توجه بگو:
لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ .

حرم و مكه

زائران خانه خدا، در ميقات ، لباس را عوض كرده ، كم كم به سوى مكّه حركت مى كنند، به حرم مى رسند به منطقه اى كه علامت گذارى شده است . هرچه نزديكتر مى شوند، هيجان و شور و نشاط بيشتر مى شود تا وارد مكّه مى شوند. خانه اى براى همه مردم سَواء الْعا كِفُ فيهِ وَاْلبادِ(٤٤)
مكّه از نظر جغرافيائى ، شهرى است كوهستانى با هواى داغ ، حدود ٣٣٠ متر از سطح دريا ارتفاع دارد و حدود چهارصد هزار نفر ساكن دائمى آنجا هستند، بنيان گذار اين شهر حضرت ابراهيم (عليه السلام) و سابقه تاريخى آن بسيار است ؛ زيرا حتى قبل از اسلام يكى از مراكز تجارى بوده است (٤٦)مسجدى كه نماز فرادى در آن از نماز جماعت در خانه ، بهتر است (٤٨).
در قرآن مى خوانيم ؛ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِالْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ اَليمٍ(٥٠).
مسجدى كه جز افراد باتقوا، حق توليت آن را ندارند(٥٢)مسجدى كه براى توفيق تعمير آن ، افتخارها مى كردند.(٥٤) مسجدى كه در روى كره زمين هيچ نمازى به اندازه نماز در آن فضيلت ندارد.(٥٦) حيف است ، خانه اى كه ابراهيم (عليه السلام) و اسماعيل (عليه السلام) به فرمان خدا براى امثال ما پاك كرده اند طِّهرا بَيْتِىَ، اكنون من و تو با آلودگى به گناهان وارد آن شويم . به خانه پاك بايد پاكان وارد شوند.
در مسجد الحرام يكصد و بيست اجر نهفته است ، شصت پاداش ‍ براى طواف كننده و چهل ، براى نمازگزار و بيست براى كسى كه به كعبه نگاه كند.

طواف

به كعبه نزديك مى شويم ، بايد كم كم طواف كنيم ، بايد پروانه شويم . در شهرها متفرق بوديم در مكّه به هم پيوستيم در مسجدالحرام جمع شديم در كنار كعبه ، بايد فشرده شويم ، قطره اى بوديم به دريا پيوستيم ، به جايى رسيديم كه سبب مباهات شديم (٥٨) كه در حديث مى خوانيم :
حَجَرُالاَْسْوَدِ يَمينُ اللّهِ فى اَرْضِهِ(٦٠).
طواف دور خانه خدا، معنا دارد، يعنى ، نبايد دور شرق و غرب بگرديم ، فقط بايد دور كعبه گشت كه محور طواف و سمبل توحيد است .
كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود
حاجى ، احرام دگر بند، ببين يار كجاست
گاهى فكر مى كنيم كه دور خانه مى گرديم ، ولى فرزند و مولود كعبه را رها كرده ايم . كودك را كنار گذاشته ايم ، ولى دور گهواره اش مى چرخيم . مگر خداوند، تولد حضرت على (عليه السلام) را در كعبه قرار نداد؟ و مگر رمز تولد على (عليه السلام) در اين خانه اى كه مردم جهان گردش مى چرخند، اين نيست كه به رهبرى معصوم توجه داشته باشيم ؟!
در كنار كعبه ، نيم دايره اى است به نام «حِجْر اسماعيل» (عليه السلام) كه در آنجا، قبر هاجر و حضرت اسماعيل (عليهما السلام) و جمعى از انبيا است .
كسى كه طواف مى كند، بايد قسمت حجر را هم ، مانند كعبه طواف كند. آرى زن جوانى كه به خاطر خدا، در بيابانهاى مكّه ، تنها ماند و فرزندى كه به پدرش مى گويد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤ مَرُ(٦٢)شما ياد من باشيد، من هم شما را فراموش نمى كنم .

چند نكته لطيف در طواف

١ در طواف . طورى حركت مى كنيم كه كعبه در سمت چپ باشد. فلسفه آن را نمى دانم ، اما شايد اين نوع حركت رمز آن است كه قلب انسان در سمت چپ است و انسان طرف قلب خود را سوى كعبه قرار مى دهد.
٢ در طواف مى بينيم كه قبر حضرت اسماعيل (عليه السلام) و هاجر (عليهاالسلام) پاى كعبه است ، شايد اين خود درسى باشد كه بانى هركارى بايد پاى كار خود مقاومت كند و حتى در پاى كارش ، تمام عمر را بدهد و همانجا بميرد و راستى اگر قبر مطهر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) كه بانى و مؤ سس مسجدالنبى است در كنار مسجد نبود، اين همه رونق نداشت
٣ طواف را از گوشه اى شروع مى كنيم كه چاه زمزم است (مقابل حجرالاسود) و درست در همان گوشه به پايان مى رسانيم . آيا نكته اى در رويارويى چاه زمزم با حجرالاسود وجود دارد؟ نمى دانم ، شايد رمز اين باشد كه در هر حركتى نياز به قدرت ، توان و استمداد از منابع حياتى و روح بخش است ، انسان بايد آبى بنوشد تا بتواند طواف كند و يا در پايان طواف ، صاحب خانه با آب زمزم كه دواى هر دردى است از مهمانان خود پذيرائى مى كند. در مسجدالحرام ، تلاش و حركت و طواف مطرح است و اين بدون آب امكان ندارد. آرى ماديات دوشادوش معنويات است .

نماز طواف

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً(٦٤)
ارزش حج و تماميت آن وابسته به ملاقات امام و اعلام آمادگى و خدمت و گرفتن رهنمودهاى اوست .(٦٦).
سوگند به مكّه ، ليكن به شرط آنكه تو (اى پيامبر صلى اللّه عليه و آله) در آن باشى .
ركن كعبه ، امام است ، ركن مكّه امام است ، ركن عالم موجود، حضرت مهدى )عجل اللّه تعالى فرجه الشريف» است (٦٨)
در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست ، در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست ، در منى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود.
اگر امامت نباشد، تمام زحمات و تبليغات پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله) بى اثر مى شود وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: يعنى ، اگر پيام رهبرى امام را به مردم نرسانى ، رسالت خدا را انجام نداده اى و زحمات بيست و سه ساله تو، در معرض نابودى است . اگر در اين سيماى فشرده اسلام ، (اعمال حج) مساءله امامت و رهبرى امت اسلامى ، مورد توجه قرار نگيرد، اعمال حجاج بى اثر است ، مگر نمى بينيد كه نمازهاى ميليونى ما در مسجد الحرام بى اثر است و جلوى فحشا و منكر را نمى گيرد و مسلمين را از ذلت سلطه ابرقدرتها نمى رهاند.

سعى صفا و مروه

صفا به معناى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد.
مروه به معناى سنگ محكم و خشن است .
صفا و مروه نام دو كوه است كه با فاصله يك خيابان سرپوشيده ، درآمده است . حاجى بعد از احرام در ميقات و طواف ، دور كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام)، بايد به چهارمين كار خود كه سعى صفا و مروه و رفت و آمد ميان اين دو كوه است ، بپردازد. بدين صورت : اول از صفا شروع كند تا مروه ، بعد از مروه تا صفا و اين عمل را هفت مرتبه انجام دهد، قرآن مى فرمايد:اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ(٧٠)، خداوند از طريق كنيزش هاجر، به او پسرى به نام اسماعيل عطا فرمود. ساره ، همسر اولش از اين ماجرا ناراحت شد. حضرت ابراهيم (عليه السلام)، اين مادر و كودك را به فرمان خدا در ميان كوههاى داغ و بيايان خشك و بى آب مكّه گذاشت و گفت : «خدايا! من ذريّه ام را در اين بيابان مى گذارم تا نماز برپا نمايند»(٧٢).
آرى ، خداوند لطف مى كند، اما بعد از سعى . ما بايد سعى خود را بكنيم تا خداوند از راههاى گوناگون ما را مورد عنايت و لطف خويش قرار دهد. مادر، در دور دست ، انتظار آب داشت ولى خداوند آن را زير انگشت كودك قرار داد.
در حديث مى خوانيم كه آب زمزم بهترين آب است (٧٤). امروزه هر حاجى بايد هفت مرتبه ، ميان دو كوه راه برود، از صفا شروع كند و در مروه پايان دهد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: در زمين منطقه اى مهمتر از زمين ميان صفا و مروه نيست ؛ زيرا هر متكبرى در آنچا ذليل مى شود(٧٦)و مى توان آن را با معناى آبادى و تعمير و زياد كردن مقرون دانست ، زيرا كسى كه به زيارت خانه خدا مى رود، سبب آباد شدن آنجا هم مى شود، قهراً توسعه ، تعمير، زياد شدن شكوفايى و آبادى منطقه ، همه از آثار زيارت عاشقانه آن خانه است . اعمال عمره تمام مى شود. حاجى از لباس احرام بيرون مى آيد، چيزهايى كه بر او حرام بود، حلال مى شود(٧٨)
مساءله طواف و نماز و سعى و تقصير يكى از ابعاد اين سفر است . اگر هدف ، عبادات فردى بود، لازم نبود كه از همه جا با صدها شكل بيايند(٨٠).
لازم نبود در مقدس ترين منطقه روى زمين جمع شوند(٨٢)
آيا اعلام تنفر و برائت از كفار و مشركان ، يك مساءله سياسى نيست كه طبق آيه قرآن در مراسم حج بايد با صداى بلند انجام گيرد؟ مگر على (عليه السلام) به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه وآله) سوره برائت را براى زائران خانه خدا نخواند؟(٨٤) آيا امروز دشمنان اسلام از ما وحشت دارند يا خاطرشان مطمئن است ؟ راستى چرا در سرزمينى كه ابراهيم (عليه السلام) فرياد كشيده است ، ما ساكت باشيم ؟!
درددل زياد است ولى اينها را كجا بايد گفت ؟ آيا بهتر از مكّه جائى سراغ داريد؟ و آيا بهتر از ايام فراغت (همان روزهايى كه از اعمال عمره فارغ شده ايم)، فرصتى مى توان يافت ؟
آرى ، همان ايام ، بهترين فرصت و زمينه مناسب براى تماس با مردم كشورهاى اسلامى است .
تماس برادرانه ، تماس منصفانه ، تماس آگاهانه ، بايد بدانيم كه در اولين برخورد، از كجا شروع كنيم و مساءله اصلى چيست و از گفتگو و بحثهاى غيرضرورى پرهيز نمائيم . زيرا وقت ، كم و مطلب زياد است . و مهمتر از اين ، مساله متوجه كردن مسلمين به قرآن است .
در تماس ها بايد ابتدا نقاط مشترك بيان شود، كه ما در اسلام و در كتاب و در معاد و نبوت و نماز و قبله و حج و رزوه و جهاد و... مشترك هستيم ، چنين بيانى طرف را به ما نزديك مى كند.
مدت تماس بايد چند لحظه و دقيقه بيشتر نباشد و اگر او اظهار تمايل كرد، سخن خود را ادامه دهيم . براى شروع تماس ، بايد نوعى محبت از ما ببيند، مثلاً به او جا بدهيم . وقت نشستن در كنارمان ، پيش پاى او بلند شويم . اگر عطرى داريم به او بزنيم ، اگر آبى داريم به او بچشانيم . شروع تماس با لحن دلسوزانه باشد، مثلاً بگوئيم اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) ما را با اين وضع ببيند، غصه نمى خورد؟ سعى كنيم در مسير راه با افراد تماس بگيريم چون مشغول نماز و طواف نيستند.
اين تماس ها، همان چيزى است كه امام صادق (عليه السلام) از زائران خانه خدا خواسته است . در حديث مفصلى مى خوانيم :
وَلَوْكانَ كُلُّ قَوْمٍِانَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلى بِلادِهِمْ وَ ما فِيها هَلَكُوا وَ خُرِبَتِ الْبِلادُ و سَقَطَ الْجَلَبُ وَ الاْ رْباحُ وَ عُمِيَّتِ الاَْخْبارُ وَ لَمْ يَقَفُوا عَلى ذلِكَ فَذلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ
۱
عمره

نحوه برخورد

اسلام در برخورد با مردم ، سفارشات زيادى فرموده است كه نمونه اى از دستوران را در اينجا مى آوريم .
١ نسبت به مقدسات ديگران مؤ دب باشيم . قرآن مى فرمايد: حتى نسبت به معبود بت پرستان ، زخم زبان و ناسزا نگوئيد زيرا كه عواطف آنان جريجه دار مى شود و آنها هم نسبت به خداوند متعال ، جراءت توهين پيدا مى كنند.(٨٧) «نام ديگران را سبك نبريد».
٣ در بحث ها، روى افراد تكيه نكنيد، بلكه معيارها را بگوييد. مثلاً بگوييد، قرآن مى فرمايد: «از مسرف و مفسد و بدسابقه و جاهل پيروى نكنيد». آيا طبق فرمان قرآن ، رهبران كشورهاى اسلامى ولخرج و فسادگر نيستند؟
٤ مساءله اصلى كه نجات مسلمين از شر ابرقدرتها است ، فراموش نشود و تحت الشعاع بحثهاى تاريخى كه ديرتر به نتيجه مى رسد، قرار نگيرد.
گام اول : كه در تبليغات بايد مورد نظر قرار بگيرد، شكستن اين قالب فعلى از اسلام و مسلمانى است . آنجا بايد بگوييم كه نماز ما، روابط ما، بازار ما، توليد و اخلاق ما اسلامى و طبق قرآن نيست .
قرآن مى گويد: «از هيچكس نترسيد ولى ما از همه ابرقدرتها مى ترسيم».
قرآن مى گويد: «عزت و قدرت ، تنها به دست خدا است ولى ما عزت و قدرت را از شرق و غرب مطالبه مى كنيم».
به نظر مى رسد كه اولين گام تبليغ در اين است كه به مسلمانان جهان بگوييم ، ما خوابيم و دشمن بيدار، بگوييم ، نبايد از كسى انتظار داشته باشيم . بايد روى پاى خودمان بايستيم ، بايد كار كنيم ، متحد شويم ، مسائل اختلافى را كنار بگذاريم . بايد خبرهاى دروع راديوها و تلويزيون ها را تحقيق نكرده نپذيريم .
گام دوم : آشنا شدن با سيره و تاريخ مسلمانان صدر اسلام و شكستن دژهاى قدرت هاى آن زمان و توجه به امدادهاى غيبى است .
گام سوم : نشان دادن طرح اجرايى و راه تجربه شده ملت قهرمان ايران و چگونگى حل مشكلات و بيدار شدن نهادها، و ارگانهاى انقلابى و بازسازى ها و... است .
بهرحال اگر كسى بخواهد و درد و سوز دين داشته باشد، مى تواند صداى انقلاب را به ديگران برساند.

قبرستان ابوطالب

زائران خانه خدا در مكّه بعد از انجام واجبات حج و عمره ، گاه و بيگاه به قبرستان ابوطالب رفته ، در آنجا مزار شريف خديجه كبرى (عليها السلام) و حضرت ابوطالب را زيارت مى آنند.
بى مناسبت نيست كه ما در اينجا به گوشه اى از كمالات اين بانو اشاره كنيم .

خديجه (عليها السلام)

اول زنى كه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) ايمان آورد(٨٩).
زنى كه خداوند از طريق جبرئيل و پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) به او سلام مى رساند(٩١). عايشه مى گويد: هرگاه مى خواستيم خود را نزد پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) عزيز جلوه دهيم ستايش از خديجه (عليها السلام) مى كرديم (٩٣).
بانويى كه عاشق كمال بود و به همين دليل ، همين كه از صداقت و امانت حضرت محمد (صلّى اللّه عليه وآله) باخبر شد، شخصى را با اموال خود براى تجارت به سراغ حضرت فرستاد، و طى يك قرارداد(٩٥).
خديجه ، تنها يك همسر نبود، بلكه در حقيقت ، يار و همراه و بازوى صادقى براى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) بشمار مى رفت (٩٧)
اموال اين بانو در پيشبرد اهداف پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله)، نقش مهمى داشت (٩٩).
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) بعد از وفات خديجه ، گاه و بيگاه گوسفندى ذبح و گوشت آن را ميان دوستان خديجه تقسيم مى كرد و بدين وسيله نام و ياد او را گرامى مى داشت (١٠١).
خديجه ، زيباترين زنان قريش بود(١٠٣).
خديجه (عليهاالسلام) بيست و پنج سال در خدمت رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) بود و در سن شصت و پنج سالگى از دنيا رفت . رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) بيست شتر جوان ، مهريه خديجه (عليهاالسلام) كردند و خطبه عقد را ابوطالب ، عموى حضرت خواندند(١٠٥) و به ياد او گريست (١٠٧) به خاك سپرده شد.
خديجه (عليها السلام) كسى بود كه خداوند، رسول گرامى خود را ماءمور مى كند تا بشارت بهشت به او دهد .
خديجه (عليها السلام) كسى بود كه امام حسين (عليه السلام) بر سر قبر او آمد و گريست و مشغول نماز و مناجات شد، سپس ‍ دست به دعا برداشت .

پيمان خديجه

در اينجا مناسب است ، زنانى كه توفيق زيارت خانه خدا را پيدا كرده اند، توجه بيشترى نموده تا با تاريخ و كمالات حضرت خديجه (عليها السلام) بيشتر آشنا شوند و بر مزار آن بانو، پيمان ببندند كه همچون خديجه (عليها السلام) در ايثار مال و جان ، كوتاهى ننمايند. اكنون كه سخنى از خديجه (عليها السلام) داشتيم ، لازم است ، چند كلمه اى هم درباره ابوطالب بنويسيم ، زيرا قبر اين بزرگوار در كنار قبر پاك آن بانوى اسلام است .

ابوطالب (عليه السلام)

يكى از وظايف انسانى و مذهبى زائران خانه خدا، زيارت قبر مطهر حضرت ابوطالب (عليه السلام) است ، ابوطالب (عليه السلام)، عموى رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) و پدر بزرگوار حضرت على (عليه السلام) بود.
او كسى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) درباره اش ‍ فرمود: يا عَمِّ! رَبَّيْتَ صَغيراً و كفلتَ يَتيماً و نَصْرتَ كَبيراً فَجَزاكَ اللّهُ عَنّى خَيْراً(١٠٩) و در مواردى شخصاً، شمشير دست مى گرفت و از حضرت پاسدارى مى كرد و كفار، همين كه بزرگ مكّه و قريش را حامى پيامبر(صلّى اللّه عليه وآله) مى ديدند از حركات ايذايى خود صرف نظر كرده ، متفرق مى شدند(١١١)

به سوى مدينه

اى كاش ، جاده اى كه از مكّه به سوى مدينه كشيده اند، همان جاده اى مى بود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) بر آن حركت مى كرد تا در مسير هم ،پاى خود را جاى پاى آن بزرگوار مى گذاشتيم .
اى كاش ، جاده از كنار سرزمين غديرخم مى گذشت تا در مسير جايگاه انتصاب مقام رهبرى را هم مى ديديم و به ياد مى آورديم كه :
اينجا، غدير خم است .
اينجا، محلى است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) حامل رساندن پيامى بس بزرگ شد.
اينجا، همان جايى است كه على بن ابى طالب (عليه السلام) به فرمان خداوند متعال ، به مقام رهبرى رسيد.
اينجا، مكانى است كه مردم با حضرت على (عليه السلام)بيعت كرده ، به وى تبريك گفتند، ولى چيزى نگذشت كه حضرت را رها كردند.
اينجا، محل آزمايش مردم است تا مؤ منان واقعى كه تسليم فرمان خداوند هستند، از منافقان جدا شوند.
به هر حال ، خداوند جزاى كسانى كه منطقه غديرخم و حوادث آن را ناديده گرفته اند، بدهد.
به سوى مدينه مى رويم ، به ياد آن روزى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) به سوى مدينه رفت ، (هجرت)، تو بعد از انجام اعمال (١١٣)، ولى ما در كمال رفاه و امنيت به مدينه مى رويم .
هنگامى كه حضرت على (عليه السلام) (بعد از كمى توقف در مكّه) به سوى مدينه حركت كرد و خود را قبل از ورود به مدينه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) رساند، پاهاى مباركش چنان صدمه ديده بود كه قدرت راه رفتن نداشت ، و رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) او را در آغوش گرفته ، آب دهانش را به پاى او ماليد كه ورم و صدمه پاى او براى هميشه برطرف گرديد(١١٥)همين كه خواست از مكّه خارج شود، كفار تمام اموالش را گرفته ، ضبط كردند، ولى او، دست از اسلام و هجرت و عشق به رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) برنداشت ، همين كه خبر به پيامبر گرامى رسيد، فرمود: «او ضرر نكرد»(١١٧) كه به قول سلمان فارسى (ره): «در مدينه از او فقيرتر نبود.»، چه درسى به ما مى دهد؟ جز توجه به محرومان و عزيز كردن طبقه بى بضاعت و بى اعتنايى به نام ها و نشانه ها و...؟
بزرگترين و سريعترين عملى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) در مدينه انجام دادند، اقدام به ساختن مسجد بود و شخص ‍ پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) در ساختن اين مسجد، سنگ حمل و نقل مى كرد(١١٩)

زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله)

در روايات شيعه و سنى مى خوانيم : كسى كه به حج رود و در مدينه به زيارت رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) نرود، جفا كرده است (١٢١)، كسى كه مرا در حيات يا بعد از مرگم ، زيارت نمايد، روز قيامت شفاعتش مى كنم .
در حديث ديگر از حضرت على (عليه السلام) مى خوانيم : اَتِمُّوا بِرَسُولِ اللّهِ حَجَّكُمْ اِذا خَرَجْتُمْ اِلى بَيْتِ اللّهِ، هرگاه حج شما تمام شد به زيارت رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) برويد كه در حقيقت تكميل حج شما بستگى به آن دارد.
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) به امام حسن (عليه السلام) فرمود: «هركه من يا پدرت و يا تو را زيارت كند، بر من لازم است در قيامت به ديدن او روم و او را از چنگال گناهان رهايى بخشم»(١٢٣).
در چند روايت مى خوانيم : زيارتى سبب ورود به بهشت مى شود كه تنها انگيزه انسان ، عشق و معرفت باشد، نه اينكه براى اهداف ديگرى مسافرت كند و زيارت در كنار ساير هدفها قرار گيرد(١٢٥).
آن قدر در مورد زيارت رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) سفارش ‍ شه است كه براى كسانى كه توانايى رفتن به مدينه را ندارند، دستور داده شده از دور به پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) سلام كنند، زيرا ماءموران الهى ، آن سلام را خدمت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) مى رسانند(١٢٧) مقايسه كرد، متوجه فاصله ها مى شود، آنان به كجا رسيدند ما كجا هستيم !
به آنان فرشتگان نازل مى شدند و بر ما وسوسه ها.
آنان ، معدن رحمت بودند و ما معدن بخل .
آنان ، خزينه دار علم بودند و ما يك پارچه ، جهل .
كلام آنان نور، فرمانشان رشد، سفارششان تقوا، عملشان خير، عادتشان احسان بود.
گوشه اى از سيماى امامان معصوم (عليه السلام) را در زيارتنامه «جامعه كبيره» مطالعه كنيد، بعد به قضاوت بنشينيم كه ما در برابر چه افرادى و بر مزار چه كسانى قرار گرفته ايم ؟!
خوب است ، قبل از شروع زيارتنامه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله)، كمى با پيامبر گرامى (صلّى اللّه عليه وآله) گفتگو نموده و از محضرش عذرخواهى كنيم .

عذرخواهى از رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله)

يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) من به زيارتت آمده ام ، ولى از اينكه خود را از امت تو بدانم شرمنده هستم ، يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) طبق آيه قرآن ، روز قيامت تو از قوم و امت خود به درگاه خدا شكايت كرده ، مى گويى : «اى پروردگار من ، اين مسلمانان قرآن را رها كردند، گروهى نتوانستند، بخوانند، گروهى در عمل ، قرآن را رها كردند، و به آن عمل نكردند، گروهى در عمل به قرآن ، اخلاص نداشتند، گروهى در خط قرآن ، پايدار نبودند، گروهى ميان قرآن و اهل بيت (كه مفسران واقعى قرآن بودند) جدايى انداختند، گروهى به بعضى از آيات ايمان آورده ، بعض ديگر را رها كردند و گروهى افكار غيرالهى را با آيات تو مخلوط و مكتبى التقاطى ساختند(١٢٩).
«هرگاه كسانى كه به خود ظلم كرده اند (گناهكاران)، نزد پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله ) آمده ، از رفتار خود شرمنده باشند و استغفار نمايند و رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) هم در حق آنان ، دعا و استغفار كند، خداوند آنان را مى بخشد».
يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) من نيز گناه كرده ام و شرمنده ام ، به زيارت تو آمده ام ، تنها يك شرط براى عفو من باقى است و آن ، استعفار و دعاى توست .
خوب است ، زائرن خانه خدا كمى در كنار اين مسجد فكر كنند كه اينجا، كجاست ؟ اين مسجدى است كه رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) با دست مبارك خود در ساختمان آن شركت كرد، چه حوادثى در آن واقع شده است ؟
از اين مسجد، جبهه هاى نظامى تشكيل و تقويت مى شد.
در اين مسجد مشورت ها مى شد، ديدارها و قراردادها، بسيج نيروها و حركتها واقع مى شد، پيام ها به اطراف صادر مى گشت .
امام صادق (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) نقل مى كند كه نماز در مسجد النبى (صلّى اللّه عليه وآله) مساوى با ده هزار نماز در مساجد ديگر است .
مسجدى است كه پايه هاى آن ، هر كدام خاطره ها دارد. در كتاب «وفاء الوفاء» جلد اول از ، نام پايه ها و استوانه ها (كه هر كدام نشان دهنده خاطراتى است) نوشته شده است (١٣١) و از ظلمات جهل و شرك و تفرقه به نور توحيد و علم و وحدت ، فرا خواند.

فكر و تاءمّل در كنار مسجد

اى زائر قبر پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله)، كمى فكر كن .
مدينه موزه اى است كه اسرار تاريخى درآن حفظ شده است ، جاى رشد، فكرو بار گرفتن است .
به هرحال ، مسجد پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) جايگاه صدها و هزارها خاطره است كه انسان نبايد از كنار آنها بى تفاوت بگذرد. چه خاطراتى در اين مسجد واقع شده است !
زمانى از اين مسجد و شهر، نور هدايت و وحى ، نور ايمان و علم ، نور آزادى و عدالت به سراسر دنيا تابيد تا آنجا كه نام آن ، «مدينه منوره»؛ يعنى ، شهر درخشنده شد. اما روز به روز در كم كردن نور آن ، تلاشها كردند.
از جمله :
١ با ساختن مسجد جامع اموى در دمشق ، فكر مردم را متوجه شام كردند.
٢ مركز حكومت را از مدينه به بغداد، شام ، قاهره و... انتقال دادند.
٣ در بغداد و اسلامبول و اندلس ، كتابخانه ها، مدارس و كاخ ها ساختند ولى امكانات تحصيل در مدينه را كم كردند.
٤ اهل بيت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) را در اين شهر كشتند.
٥ در برابر كرسى درس ائمه اطهار (عليه السلام) رقيب تراشى كردند.
٦ حدود نهصد سال قبل (سال ٥٥٧)، چند جاسوس مسيحى به نام زائر مدينه ، نزديك قبر مطهر، مدتى طولانى منزلى اجاره كردند و شها مخفيانه از طريق نقب زدن تصميم داشتند، جنازه مقدس رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) را بربايند كه توطئه كشف شد و آنها به قتل رسيدند(١٣٣).
مرحوم علامه امينى (ره)، بيست حديث از اهل سنت نقل كرده كه تبرك جستن به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) مانعى ندارد و در صدر اسلام معمول بوده است .(١٣٥)، كتابى به نام «تبرك الصحابه»، متجاوز از چهارصد صفحه ، درباره تبرك جستن اصحاب در زمان حيات رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) و بعد از رحلت آن حضرت نوشته اند و در اين كتاب صدها حديث از مهمترين كتاب هاى اهل سنت به عنوان شاهد، بيان شده است كه انصافاً تحقيق و تتبّع كاملى است .
مگر در حديث نمى خوانيم كه ابوبكر بر سر جنازه مقدس رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) حاضر شد و حضرت را بعد از رحلت بوسيد؟(١٣٧)
آيا پارچه اى كه در جوار يوسف عزيز (عليه السلام) بود، اثر دارد ولى اشيايى كه در جوار رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) است بى اثر است ؟!
چرا وقتى كه ما «يااللّه»، «يا محمد» (صلّى اللّه عليه وآله) گفتيم ، مشرك مى شويم ، در حالى كه آيات قرآن بارها رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) را در كنار نام مقدس خداوند آورده است و يك عمل را به هر دو نسبت داده است (١٣٩)؟
مگر ابو ايّوب انصارى ، آن صحابى بزرگ ، صورت خود را بر قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) نگذاشت ؟(١٤١)
مگر امام حسين (عليه السلام) هنگام خروج از مدينه بر سر قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) نيامد؟ و مگر صورت مباركش را بر قبرننهاد؟(١٤٣)
مگر وهابى ها جلو فرياد زدن بر سر قبر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) را با تمسك به آيه لا تَرْفَعْوا اَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىَّ(١٤٥)
با اينكه تقسيم رزق مردم به دست خدا است ، ولى مامورانى براى اين كار نيز قرار داده است فَالْمُقَسِّماتِ اَمْراً(١٤٧) ولى ماءمورانى را براى ثبت و ضبط اعمال نيز مقرر فرموده است كِراماً كاتِبينَ(١٤٩).
آرى ، منشا همه قدرت ها و خيرها خداوند است ، ولى قانون را چنين قرارداده كه كارها از طريق وسائل انجام شود.
بنابر اين اگر خداوند انسان يا فرشته يا موجودى را در عالم ، واسطه كارى قرار داده ، توجه به آن واسطه ، شرك نيست ، مگر زمانى كه ما از خدا غافل باشيم و چشم خود را به واسطه دوخته و آن را تنها عامل قرار دهيم .

توسّل و تبّرك و استشفاء

اكنون كه گفتيم ، كار اولياى خدا در حقيقت كار خداوند و با اذن اوست ، بنابر اين ، توسل و استمداد از اولياى خدا به منزله استمداد از خدا است ،
همانگونه كه اطاعت رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) اطاعت خدا است : مَنْ يُطِعِ الَّرسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّه (١٥١) پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) براى اين اطفال دعا مى كرد(١٥٣) و نام ١٠٢ نفر را كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) بر سر آنها دست ماليد و اين وسيله مباهات و افتخار آنان بود، مى خوانيم (١٥٥)
گاهى نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) براى تبرك جستن ازدحام مى شد(١٥٧)
در بيست و هشت خاطره و حديث نقل شده كه اصحاب پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) آب وضوى حضرت را براى تبرك مى بردند
۲
عمره

قبرستان بقيع

يكى از اعمال مستحبى زائران خانه خدا بعد از زيارت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله )، زيارت اولياى خدا و ائمه اطهار ( عليهم السّلام) در قبرستان بقيع است .
با خراب كردن كوچه بنى هاشم و خانه هاى اطراف و ايجاد فضاى باز در سال ١٣٦٤، اين قبرستان درست در مقابل قبر مطهر رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) قرار گرفته است .
صدها نفر از اصحاب پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) در اين قبرستان دفن شده اند.
چهار امام معصوم و شهيد، امام حسن مجتبى (عليه السلام)، امام زين العابدين (عليه السلام )، امام باقر (عليه السلام)، امام صادق (عليه السلام)، در اينجا دفن گرديده اند(١٦٠)، همه و همه در اينجا آرميده اند.
اما قبرشان بى نام و نشان است و حتى سنگ قبرى ندارند، دل انسان زمانى بيشتر مى سوزد كه مى بيند در اين قبرستان چراغى نيست ! گذاردن يك علامت بر قبر اولياى خدا شرك است ، ولى سپردن ميلياردها دلار پول مردم و ثروت مسلمانان ، به بانك هاى آمريكا، توحيد!
آرى ، جزاى كسى كه بدون رهبر معصوم ، سراغ اسلام شناس ‍ برود، اين قبيل انحرافات و سقوط هاست ( پناه مى بريم به خدا).
زائران امامان معصوم (عليه السلام)، آنچنان گريه مى كنند و بر مظلوميت اين بزرگواران ناله سر مى دهند كه گاهى بغض ‍ گلويشان را گرفته و قدرت خواندن زيارت نامه را ندارند.
گوئى كه تاريخ شيعه با اشك و خون و شكنجه تواءم است .
گوئى كه زائران اين بزرگواران نيز، بايد همانند خودشان ، قلبشان از ظلم به درد آيد و در ناگواريها بسوزند و بسازند.
از اولين امام ، حضرت على (عليه السلام)، كه بايد شاهد صحنه هايى باشد كه بفرمايد: « بيست و پنچ سال در خانه صبر كردم ، مانند كسى كه استخوان در گلو و خار در چشم دارد»، تا آخرين امام ، حضرت مهدى ( عج) كه بايد شاهد اين همه ظلم ، بى عدالتى ، انحراف ، شرك و جهل باشد و صبر كند.
مثل اينكه خدا خواسته عيد ما عزا، كام ما تلخ ، راه ما دور، چشم ما گريان ، قلب ما سوزان ، روح ما در فشار و با همه اينها، ناله ما بلند نشود، ولى هر قطره اشكى تيرى است بر قلب ظلم و حق كشى ، انتقاد و فريادى است ، عليه وضع موجود، حركت و اعلام همفكرى است ، اشك ما پيام دارد، اشك ما رمز عاطفه است ، اشك ما روح مظلوم يابى و ظالم كوبى را در ما زنده مى كند.
ديدن اين مظلوميت ها به ما اين درس را مى دهد كه راهيان راه حق ، نبايد منتظر جلال و جبروت دنيا باشند. قبر خاكى امامان به ما مى آموزد كه حقيقت ها غير از گنبد و بارگاه و مناره ها است .
ما به امامان خود عشق مى ورزيم ، چه صحن و سرا داشته باشند يا نداشته باشند. حقيقت ها گم نمى شود، دل به دست خدا است ، وفادارى ما ربطى به زيور ها ندارد، دنيا اصل نيست ، بگذار تا مظلوميت ما، آتش بغض و كينه را نسبت به خودخواهان ستمگر شعله ورتر كند.
به هر حال زيارت نامه مى خوانيم :
اى امام حسن (عليه السلام) تو كسى هستى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه و آله) به تو لقب «سيّد» داد(١٦٢). و هر كه حسن را آزار دهد مرا اذيت كرده است (١٦٤)، اى امامى كه مصداق آيه تطهيرى و از هر گونه آلودگى پاك و طبق آيه قرآن ، معصوم . اى امام مظلومى كه عامل نفوذى منافقان در خانه ات ، همچون مارى در خانه تو بود و عاقبت تو را شهيد نمود.
اى امامى كه بيست و پنچ مرتبه ، پياده به حج رفتى ، و سه مرتبه تمام اموال خود را در راه خدا بخشيدى (١٦٦).
اى امام مجتبى (عليه السلام)، اى عزيزى كه هنگام كودكيت ، رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) بالاى منبر،همين كه ديد تو بر زمين افتادى ، خطبه را قطع كرد و از منبر پائين آمد و تو را با خود بالاى منبر برد و روى زانوى مباركش نشاند(١٦٨).
اى كسى كه شبيه ترين افراد به رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) هستى (١٧٠).
اى كسى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) درباره تو و برادرت فرمود: « حسن و حسين امامان اهل بهشتند»(١٧٢) با تخريب قبر اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب خود از زحمات پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) سپاسگزارى كردند.
اى امام مجتبى (عليه السلام) اينها در سخنرانيها و خطبه ها نام اصحاب را گرامى مى دارند، ولى در عمل ، قبر بهترين اصحاب را خراب كردند.
اى امام مجتبى (عليه السلام) اينها تبرك جستن به قبر رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) را شرك مى دانند، مگر دفن خلفا در كنار قبر رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) به خاطر تبرك نبود؟
با اينكه در روايات آورده اند كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود: هيچ كس بر من سلام نمى كند، مگر من پاسخ او را مى دهم (١٧٤).
اى امام مجتبى (عليه السلام) اينها براى جايگاه ابراهيم (عليه السلام) و هاجر (عليها سلام) و اسماعيل (عليه السلام) ارزش ‍ قائلند (صفا و مروه را كه جايگاه تلاش هاجر(عليهاسلام) است ، مقدس مى شمارند)، ولى كربلا را كه جايگاه تلاش امام حسين (عليه السلام) است ، بى ارزش مى دانند.
اى امام مجتبى (عليه السلام) اينها اولياى خدا را كه از دنيا رفته و يا شهيد شده اند، همچون جماد بى اثر مى دانند، ولى در روايات خود، زندگى در مدينه و در همسايگى رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) را كمال مى شمارند!.
اى امام مجتبى (عليه السلام) اينها كلمه «محمّد» (صلّى اللّه عليه وآله) را در كنار «اللّه » شرك مى دانند، ولى كلمه «سلطان و ملك» را در كنار اسم شريف «اللّه» توحيد!!
اى امامان معصوم (عليهم السلام) گويا بريدگان از شما، كلمات رؤ ساى مذهب خود را نيز فراموش كرده اند، در تاريخ مى خوانيم : مالك (١٧٦)، ولى امروزه ، رو كردن به قبر شريف را خلاف دين مى دانند!
من نمى دانم ، چرا زادگاه عيسى (عليه السلام) آن قدر ارزش ‍ دارد كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) شب معراج بايد به آنجا رفته ، نماز بخواند(١٧٨)، گويا تمام بودجه اى كه در حجاز مصرف مى شود، طبق قوانين الهى و خدمت به محرومين است ، و فقط چراغى كه بر مزار چهار امام باشد، اسراف است !
اى امامان معصوم (عليهم السلام) اينها توسل ما را در بقيع ، خلاف مى دانند در حالى كه خود رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) در همين قبرستان به خود و انبياى قبل ، توسل پيدا كردند و اين در ماجراى دفن فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (عليه السلام) بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) قبل از دفن وارد قبر آن بانو شد و فرمود: خداوندا! قبر را (براى اين زن با ايمان كه حق مادرى بر من دارد) توسعه بده ، سپس ‍ براى قبول شدن دعا، فرمود: بحقّ نبيّك و الانبياء الذين من قبلى (١٨٠).
كسى نيست ، سؤ ال كند كه چرا توسل خليفه جايز است ، ولى توسّل ما شرك است ؟
اى امامان معصوم (عليهم السلام) آبروى شما از آبروى عباس ‍ عموى پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) بيشتر است ، جملاتى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) در باره شما فرمودند، در باره عموى خود نفرموده است ، همانگونه كه ايمان و عمل صالح و تقوا وسيله قرب به خدا است ، آبروى اولياى خدا نيز وسيله است و قرآن به ما سفارش كرده كه وَ ابْتَغُوا اِلَيهِ الْوَسِيلَة (١٨٢).
آنچه را تا كنون در باره توسل گفتيم ، از كتابهاى اهل سنت بود، و گرنه از نظر شيعه ، در دعاهاى امامان معصوم (عليهم السلام) توسل به محمّد وآل او (صلوات اللّه عليهم) بسيار به چشم مى خورد. امام حسين (عليه السلام) در دعاى عرفه مى فرمايد: اللّهُمَّ اِنّا نَتَوسّلُ اليكَ فى هذِه العَشيّة بِمحمّدٍ نبيّك و رسولك ، «خداوندا! ما در اين شب شريف (شب عيد قربان) به محمّد (صلّى اللّه عليه وآله) رسول تو متوسل مى شويم».
امام سجاد (عليه السلام) حتى به آبروى ماه رمضان و عبادت كنندگان در آن ماه ، متوسل مى شود، آنجا كه مى فرمايد: اللّهمَّ انّى اسئلك بحقِّ هذا الشّهر و بحقّ من تَعبّد لك .
(دعاى ٤٤ صحيفه سجاديه)
بنابراين ، توسل هم از نظر امامان معصوم (عليهم السلام) صحيح است و هم از نظر شخص خليفه دوم كه به مردم سفارش كرد كه اِتَّخذوه وسيلةً الى اللّه «عباس ، عموى پيامبر را) وسيله تقرب به خدا و استجابت دعاى خود قرار دهيد»(١٨٤)، آيا تولد امام حسين (عليه السلام) از يك مائده آسمانى كمتر است كه حضرت عيسى (عليه السلام) نزول آن را براى مسيحيان در طول تاريخ ، عيد قرار مى دهد؟ ولى اگر ما تولد سيد الشهدا، حسين بن على (عليهما السلام) و رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) را جشن بگيريم ، بدعت و شرك است ! آيا اين جشن ها و عزاها، مصداق آيه و رَفَعنا لَكَ ذِكرَك «ما نام تو را بلند و گرامى داشتيم» نيست ؟
اى امامان معصوم (عليهم السلام) ما كار را به دست خدا مى دانيم و شما را واسطه فيض او، همانگونه كه شفا دادن به دست خدا است . حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى فرمايد: هرگاه مريض ‍ شدم ، او مرا شفا داد وَ اِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِين (١٨٦) «خداوند در عسل شفا قرار داده است» و در جاى ديگر مى خوانيم : وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُور(١٨٨)، «اوست كه آرامش را بر دلهاى مؤ منان فرو مى فرستد»، ولى گاهى اين آرامش با واسطه و دعا و درود رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) در دلها قرار مى گيرد؛ وَ صَلِّ عَليهم اِنَّ صَلاتِكَ سَكَنٌ لَهُم (١٩٠). مقام شما از موسى (عليه السلام) كمتر نيست و به گفته قرآن : «شهدا در نزد خداوند زنده و محبوب و شادمانند و از رزق هاى الهى بهره مى برند»(١٩٢)، «بعد از كشتن ناقه ، زمين لرزه اى همه مردم لجوج را فرا گرفت و صبحگاهان ، فقط جسم بى روحشان در خانه هايشان به جا ماند، صالح (عليه السلام) از آنها روى برتافت و گفت : اى قوم (خطاب به هلاك شدگان)، من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم ، ولى چه كنم كه شما خيرخواهان را دوست نداريد».
حضرت على (عليه السلام) بعد از جنگ جمل ، در كنار جسد طلحه ايستاد و با او گفتگو كرد(١٩٤).
حضرت شعيب (عليه السلام) نيز با ارواح گذشتگان گفتگو كرد(١٩٦)، اگر امكان برقرارى ارتباط از اين جهان با جهان برزخ نباشد، دستور سؤ ال معنا ندارد.
در نهج البلاغه مى خوانيم : حضرت على (عليه السلام) بعد از آنكه از غسل و كفن كردن پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) فارغ شد، روى او را باز كرد و گفت : بابى انت و امّى طِبْتَ حيّاًو طبت ميّتاً....وَاذْكُرْنا عند ربّك (١٩٨)
اى امامان معصوم (عليهم السلام) اينها خيال مى كنند، تقاضاى شفاعت از شما به معناى پرستش و عبادت شما است و به ما مشرك مى گويند، اينها نمى دانند كه ما، شما را بنده مقرّب خدا و شفاعت شما را از طرف خدا مى دانيم ، و تقاضاى شفاعت از بندگان آبرومند، شرك نيست ، نه در زمان حيات طبيعى و در زمان حيات برزخى .
بنابراين ، اصل واساس شفاعت از آنِ خدا است ، ولى اولياى خدا به فرمان و اذن او، براى گروهى كه پيوند مكتبى خود را با آن بزرگواران حفظ كرده اند، شفاعت مى نمايند.
اى امامان معصوم (عليهم السلام) اينها خيال مى كنند كه ما با بدن شما گفتگو و رابطه داريم و يا از خاك شما چيزى مى خواهيم و براى ما آيه ٢٢ فاطر را مى خوانند كه : وَ ما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِى الْقُبُور(٢٠٠). بگذريم كه آيه سوره فاطر در باره مردگان منحرفان معمولى است و كارى به ارواح مقدّسه شهدا و اولياى خداوند (كه طبق قرآن زنده هستند) ندارد.
اى امامان معصوم (عليهم السلام) اينها خيال مى كنند، انجام معجزه و كرامت از سوى شما، دخالت در كار خدا و جبهه گيرى در برابر او است ، و با همين تصور به علاقمندان شما نسبت شرك مى دهند، غافل از آنكه در سراسر قرآن ، آن همه كارهاى خارق العاده ازانبيا و اوليا نقل شده است كه هيچ گونه منافاتى با توحيد ندارد، چون قدرت آن بزرگواران ، هديه اى است از طرف خداوند كه در اثر بندگى و تسليم ، كسب كرده اند و گرنه از خود، هيچ گونه قدرتى ندارند؛ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ اَنْ يَاْتِىَ بِاَّيَةٍ اِلاّبِاِذْنِ اللّه (٢٠٢)، كسانى كه قادر بر انجام اينگونه اعمال مهم بودند، شاگردان و هواداران حضرت سليمان (عليه السلام) بودند و به قول قرآن عِندَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب، «گوشه اى از علوم كتاب نزد او بود».
اكنون ما بر مزار كسانى هستيم كه به جاى (علم من الكتاب)، (علم الكتاب)؛ يعنى ، تمام علم كتاب را دارند. بر مزار كسانى هستيم كه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) شهادت و گواهى آنان را همراه گواهى خداوند (در برابر انكار مخالفان) دانسته است (٢٠٤)، «برما است كه هدايت كنيم»، در اين آيه ، خداوند مساءله هدايت مردم را به عهده گرفته است .
وَ كانَ حَقَّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤ مِنين (٢٠٦)، «در كتاب تورات و انجيل ، خداوند وعده اى را بر خود لازم الوفاء نموده است».
وَ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ عَلَى اللّهِ رِزقُها(٢٠٨)
اى امامان معصوم (عليهم السلام) اينها سوگند به شما را حرام دانسته و مى گويند: «سوگند، تنها به نام مبارك اللّه است»، در حالى كه ده ها سوگند در قرآن به خورشيد و ماه و شب و فجر و زيتون و عصر و.... ياد شده است ، و در سوره حجر خداوند به جان رسول خود سوگند ياد فرموده است : لَعَمرُكَ اِنّهم لَفى سَكرتِهم يَعمهون (٢١٠)
با امامان معصوم (عليهم السلام) درد دل كرديم كم كم زيارتنامه مى خوانيم ؛

زيارت حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)

زيارت فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها) را هم در مسجد رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) مى خوانيم و هم در قبرستان بقيع ، چون قبر فاطمه زهرا ( عليهاالسّلام) مفقود الاءثر است ، گويا خداوند براى تسليت كسانى كه عزيزان خود را در جبهه ها از دست مى دهند و حتى از جناره فرزندشان خبرى ندارند، چنين مقرر داشته كه از قبر دختر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) نيز خبرى نباشد، اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ.
البته مفقود الاءثر واقعى ، ستمكاران و رياكاران تاريخ هستند كه در قيامت ، اثرى از تلاشها و عمل خود را مشاهده نمى نمايند و ناله ها سرمى دهند كه اى واى ما اَغْنى عَنّى مالِيَه (٢١٢)، سلطنت و قدرتم از دستم رفت ، بدون آنكه براى امروز نتيجه و حاصلى داشته باشم .
يا لَيْتَنى كُنْتُ تُرابا، اى كاش ، من خاك بودم و زير پاى مردم له مى شدم و به چنين دادگاهى حاضر نمى شدم .
آرى ، بود و نبود بارگاه ، چندان مهم نيست ، اگر بر قبر شريف فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها)بارگاه و نشانه اى نيست در عوض ، خداوند از او به عنوان كوثر ياد فرموده است ، بارگاه همه جا نيست ، اما قرآن و سوره كوثر در همه جا هست .
صحن و سرا اثر جمادى است ، ولى از ذريه و فرزندان فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها) آثار معنوى و انسانى و مكتبى به جاى مانده است كه ما، در زمان خودمان ، يكى از فرزندان او را به نام « امام خمينى» ( ره) مشاهده كرده ايم كه چگونه به ميليونها ترسو،شجاعت داد و خواب رفته ها را بيدار كرد و در جهان زلزله اى انداخت كه خواب را از چشم ابرقدرت ها ربود و چراغى روشن كرد كه شعاع نورش به شرق و غرب عالم رسيده است و مقدماتى براى حكومت حضرت مهدى (عجّل اللّه فرجه) آماده شده است .
به هر حال ، از قبر مادر امامان خبرى نيست ، ولى از ناله هاى آن بانو و خطبه هاو كلمات و فرزندانش صدها خبر در دست است ، از شخص فاطمه (سلام اللّه عليه) بى خبريم ، ولى از شخصيت فاطمه زهرا (عليها السّلام) خير. فاطمه (عليهاالسّلام) وصيت مى كند كه شب ، مرا غسل دهيد و به خاك بسپاريد، او مى خواهد با دنيا حرف بزند و بگويد:
مگر من دختر نبوّت ، همسر ولايت ، مادر امامت نبودم ، چرا بايد قبرم مخفى باشد؟
مگر من تنها يادگار محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) و محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) وارث ابراهيم و نوح و موسى و عيسى (عليهم السّلام) نيست ؟
مگر من مصداق آيه تطهير و سوره كوثر و بزرگ زنان عالم نبودم ؟
مگر پدرم رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) نفرمود: فاطمه (عليها السّلام) پاره تن من است ، هر كه او را آزار دهد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد، خدا را به غضب آورده است ؟(٢١٤)
مگر وقتى وارد مى شدم ، پدرم به احترام من نمى ايستاد؟(٢١٦)
مگر براى پدرم ، آنگاه كه مشغول كندن خندق بود، غذا نمى آوردم ؟(٢١٨)
مگر من لباسهاى خون آلود پدرم را به هنگام مراجعت از جبهه نمى شستم ؟
مگر من پانسمان كننده جراحت صورت پدرم در جنگ احد نبودم ؟
مگر صبرم ، حسن (عليه السلام) و شجاعتم ، حسين (عليه السلام) و سخنرانى و حمايت از مقام رهبرم ، زينب (عليهاسلام) را نپروراند؟
مگر براى سيركردن محرومان و گرسنگان ، گردنبدم را نفروختم ؟
مگر در شوهر دارى به عالى ترين درجه نرسيدم ؟ شوهرم ، على (عليه السلام) فرمود: فاطمه « ع» هيچگاه مرا خشمگين نكرده است ؟(٢٢٠)، ما فعلاً كارى به تغييراتى كه در بقيع وارد شده ، نداريم ، ولى نبايد اين نام ها و نشانه ها و مكان ها (كه در ظاهر اسم مكانى بيش نيست ، ولى در واقع نشان دهنده يك جريان و خط فكرى است) فراموش شود، ابن مكان ها، جغرافى نيستند، تاريخ هستند. ساكت نيستند، پيام دارند. جرقه نيستند، جريان دارند و به اصطلاح آيه و نشانه هستند.

قبور بزرگان ديگر

در كتاب « وفاء الوفاء» جلد سوم از به بعد، قبور بزرگان بقيع را نام مى برد.از جمله :
١ - عثمان بن مظعون ، اولين مهاجرى كه از دنيا رفت (٢٢٢)، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) بعد از دفن وى ، دستور فرمودند، سنگى را روى قبر وى قرار دهند. جالب اينكه ، سنگ به قدرى بزرگ و سنگين بود كه اصحاب قادر بر حمل نبودند و شخص پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) با تمام قدرت كمك فرمود و بعد از تغييراتى كه در بقيع وارد شد، قبر او را از همان سنگ بزرگ شناسايى كردند. پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) با اين عمل به مردم اين درس را داد كه قبر افرادى مثل عثمان بن مظعون (كه مردى صالح و عابد و زاهد بود، تا جايى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) بعد از مرگش ، كفن از صورتش كنار زد و صورت او را بوسيد)(٢٢٤)، قبرش در پشت ديوار بقيع در كنار چهار امام واقع شده است .
٣ - سعد بن معاذ، مردى والامقام ، از ياران وفادار پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) كه در جنگها همراه حضرت بود و گاهى مورد اصابت تير قرار مى گرفت ، كسى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) درباره اش فرمود: «همچون استخوان در گلوى كفارى »، كسى كه نود هزار فرشته ، در تشييع جنازه او به زمين آمدند.
او از علاقه مندان مخلص على (عليه السلام) بود، در ماجراى خندق مجروح شد.
رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) براى او دعا مى كرد و در تشييع جنازه او شركت نمود(٢٢٦). عبدالمطلب بسيار نگران به مسجد الحرام آمد و در كنار كعبه ، با حالت پريشانى نشست ، پيرمردى حال او را پرسيد تا از ماجرا خبردار شد، بعد پيشنهاد كرد: كه من زنى سراغ دارم بسيار خردمند و خوش بيان و زيبا و آبرومند، از فاميلى بسيار محترم ، عبدالمطلب به سراغ پدر آن بانو رفت و بعد از گفتگوهايى ، اين بانو، دايه آخرين پيامبر آسمانى شد(٢٢٨) كه ما نمى توانيم ، همه را نام برده ، به زندگى آنان اشاره كنيم ، ولى نام چند نفر از معروفين را برده ، بحث بقيع را تمام مى كنيم .
٥ - عباس عموى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) كه مسئول آب رسانى به زائران كعبه و مورد احترام عموم بود، تا آنجا كه خليفه دوم در قحط سالى ، براى طلب باران ، خدا را به مقام عباس سوگند داد. و اشعارى كه در مدح پيامبر گرامى (صلّى اللّه عليه وآله) سرود، معروف است ،عباس و حمزه از عموهاى عالى مقام پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) هستند بگذريم كه قرنى بعد، دودمان او (بنى العبّاس) كه حاكم بر مسلمين شدند به ذريّه و اهل بيت پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) امام باقر تا امام عسگرى (عليهم السلام) چه ظلمها كردند كه در پيش بينى ها و اخبار غيبى رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) به عموى خود آمده است .(٢٣٠)
روز وفات ابراهيم ، خورشيد گرفت ، گروهى خيال كردند كه اين به خاطر مرگ ابراهيم است ، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) با عجله تمام بالاى منبر قرار گرفت و به مردم هشدار داد كه خورشيد و ماه در مجرايى كه خداوند مقرر فرموده است به كار خود مشغولند و هرگز بخاطر مرگ و حيات كسى تغيير نمى يابند، شما به جاى اين حرفها، هرگاه خورشيد و ماه گرفت ، نماز آيات بخوانيد، سپس از منبر پايين آمد.(٢٣٢)
٨ - قبر چند تن از شهداى احد در جانب غربى بقيع واقع شده است .
٩ - نافع (بزرگ قرّاء) و ابوسعيد خدرى (از صحابه بزرگ و از هواداران اميرالمؤ منين (عليه السلام)، نيز در آنجاست .
١١ -قبور عاتكه و صفيه ، دو عمه بزرگوار حضرت رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) و ام البنين ، مادر حضرت ابى الفضل العباس ‍ (عليه السلام) نيز در بقيع است ، ام البنين چهار فرزند داشت ، به نامهاى عباس ، جعفر، عثمان و عبداللّه كه همه آنان در كربلا به شهادت رسيدند.
آيا مى توان از كنار قبر چنين بانويى و ديگر بزرگان ، بى تفاوت گذشت ؟ بى جهت نيست كه عاشقان شهدا در اين مكان ها اشك مى ريزند.
آرى ، ما نبايد به جملاتى كه مى گويند : «گريه بر ميّت سبب رنج و عذاب اوست !» گوش فرا دهيم ، زيرا قرآن مى فرمايد : وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى (٢٣٤) زياد در بقيع نمانيم كه در مدينه بايد به سراغ احد هم برويم .

شهداى اُحُد

بد نيست ، سيمايى از جنگ احد را ترسيم كنيم (خوب است ابتدا از جنگ بدر آغاز كنيم) در سال دوم هجرى كه جنگ بدر واقع گرديد و مسلمانان پيروز شدند، كفار مكّه عقده و كينه به دل گرفتند؛ از يك سو افراد زيادى از آنان كشته شده بودند و از سوى ديگر راه بازرگانى آنها از راه مدينه بسته شده بود و آنها در پى انتقام بودند.
عمروعاص و افرادى چند، ميان قبيله هاى دور رفتند تا بودجه جنگ آينده را تهيه نمايند، از سرزمين تهامه و قبيله كنانه ، حدود چهار هزار نفر جنگجو آماده شدند، زنان را نيز براى طبل زدن ، شعر خواندن و بستن راه فرار جنگجويان خود، به جبهه بردند؛ زيرا مى دانستند كه اگر فرار كنند، همسران و دخترانشان اسير مى شوند و عرب به اين خوارى تن نمى دهد.
عباس ، عموى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) كه يك مسلمان واقعى غير متظاهر به اسلام بود ، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) را از نقشه كفار مكّه مطلع ساخت .
لشكر قريش از مكّه به سوى مدينه حركت نمود. پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) با اصحاب مشورت كردند، راءى اكثر جوانان و حمزه اين بود كه به جاى سنگر گرفتن در شهر ، بيرون مدينه برويم . رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) لباس رزم پوشيد و زره و شمشير خود را برداشت و مسلمانان حركت كردند. رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) نماز جمعه را خوانده ، با لشكرى بيش از هزار نفر به سوى احد رهسپار شدند.
رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) ابتدا از لشكر سان ديدند، لشكرى كه در آن ، پيرمرد قد خميده اى به نام عمرو بن جموح را مشاهده مى كنيد كه چهار فرزندش را به يارى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) به احد آورده ، خودش نيز با التماس اجازه شركت مى خواهد.
لشكرى كه در آن ، حنظله را مى بينيد كه شب عروسى او مصادف با شب عمليات در جبهه است ، از رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) اجازه گرفت و رفت . يك شب نزد عروس ‍ بود و غسل نكرده با عجله خود را به جبهه رساند و شهيد شد و پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود : من ديدم ، فرشتگان او را غسل مى دادند و در تاريخ اسلام لقب «غسيل الملائكة» «غسل داده شده به دست فرشتگان» را دريافت نمود.
جالب اينكه پدر اين داماد(٢٣٦)، نيز رئيس منافقان بود، ولى فرزندانشان اين چنين از آب درآمدند.
در اين لشكر بود كه ٩ نفر پرچمدار لشكر كفر، يكى پس از ديگرى به دست حضرت على (عليه السلام) كشته شدند، در اين لشكر بود كه فرياد زدند، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) شهيد شد و گروهى روحيه خود را باخته ، پا به فرار گذاشتند. در اين لشكر بود كه انس ، هفتاد زخم برداشت و جز خواهرش كسى او را نشناخت . در اين لشگر بود كه پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) شخصاً در تنظيم صف هاى رزمندگان دخالت كرده ، هرگاه شانه سربازى جلوتر بود، فوراً او را به عقب مى راند.
در اين لشكر بود كه ابودجانه ، يار باوفاى رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) دستمال سرخى به پيشانى خود (به علامت استقامت تا شهادت) بست و شمشير را از دست مبارك پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) گرفت و قول داد، آنقدر بجنگد تا شمشير خم شود.
در اين لشكر بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) پنجاه تيرانداز را به رياست عبداللّه جبير، مسئول حفاظت شكاف و بريدگيهاى كوههاى احد قرار داد، ولى چهل نفر از آنها به خيال اينكه مسلمانان به پيروزى كامل رسيده اند و مشغول جمع غنائم هستند، منطقه حفاظتى را رها كرده ، براى به دست آوردن غنيمت به بقيه پيوستند و دشمن هم از اين فرصت استفاده نمود و از همان محلى كه نگهبان نداشت ، حمله كرد و مسلمانان را محاصره نمود و هفتاد تن از بهترين مسلمانان را شهيد كرد.
در اين لشكر بود كه اكثر مسلمانان بخاطر شايعه شهادت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) پا به فرار نهاده ، براى نجات خود از كوه بالا مى رفتند، و هر چه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) صدا مى زد كه برگرديد، هيچكدام اعتنا نكردند.(٢٣٨)
در اين جنگ بود كه يكى از زنان ، شوهر، پدر و برادر خود را از دست داد، ولى همين كه خبر يافت ، پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) سالم است ، تمام ناراحتى هاى خود را فراموش كرده ، شترى به ميدان آورد و جنازه هاى شوهر، پدر و برادر را حمل نمود و هنگامى كه مردم برايش دل سوزى مى كردند، مى گفت : خوشحالم كه پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) زنده است
۳
عمره

حضرت حمزه سيدالشهدا

در «اعيان الشيعه» مى خوانيم : نام او، قبل از اسلام و بعد از اسلام حمزه به معناى شير يا شدت بود، به فرمان پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) لقب او «اسداللّه» و «اسدرسوله» و «سيدالشهدا» گذاشته شده .
حضرت حمزه در سال دوم بعثت اسلام آورد و همراه پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) هجرت نمود. او از نامداران قريش ‍ بود، همين كه شنيد ابوجهل توهين و جسارت به پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) كرده ، با شدت ناراحتى وارد مسجدالحرام شد، ديد كه ابوجهل در كنار كعبه نشسته است با كمان خود چنان بر سر او زد كه شكافته شد و گفت : من دين محمد (صلّى اللّه عليه وآله) را پذيرفته ام ، چرا به او توهين كرده اى مسلمان شدن حمزه ، در قدرت اسلام و جلوگيرى از آزار پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) نقش مهمى داشت . پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) ميان حمزه و زيدبن حارثه برادرى برقرار كرد.
حضرت على (عليه السلام) مى فرمود: اى كاش ، بعد از رحلت پيامبر اسلام ، دو يار همچون جعفر طيار و حمزه داشتيم .
حمزه در سال اول هجرى پرچمدار رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) در جنگ بواط و جنگ بنى قينقاع بود(٢٤١) كه ٧٠ نفر از مشركان را به اين سرنوشت برساند، ولى آيه نازل شد كه : «هرگاه خواستيد مجازات كنيد، فقط به مقدارى كه به شما تعدّى شده ، كيفر دهيد نه بيشتر از آن ، و اگر صبر و شكيبايى كنيد، اين كار براى شكيبايان بهتر است»(٢٤٣).
حمزه به فرمان پيامبر بزرگوار (صلّى اللّه عليه وآله) در بعضى جنگها فرمانده بود و با تهديدات خود، جلوى سوء قصدها و توطئه ها را نسبت به پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) مى گرفت .(٢٤٥)
حمزه كسى است كه روز قيامت بر مركب رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) سوار مى شود.(٢٤٧)
حمزه كسى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) درباره اش ‍ فرمود: هر كس مرا زيارت كند، ولى به زيارت حمزه نرود، جفا كرده است .(٢٤٩)
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) لباس خود را از تن بيرون آورد و بر روى جنازه قطعه قطعه شده حضرت حمزه انداخت .(٢٥١)
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) هفتاد و دو بار، بر بدن حمزه نماز خواند به اين ترتيب كه اول بر حمزه نماز خواند، سپس هر يك از شهدا را كه مى آوردند در كنار بدن مقدس حمزه قرار مى دادند و پيامبر (صلّى اللّه عليه وآله) بر هر دو نماز مى گزاردند.(٢٥٣)
حمزه شهيدى است كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) همين كه ديد، زنان مدينه براى ساير شهدا عزادارى و گريه مى كنند، با چشمان اشكبار فرمود:
لكِنْ حَمزةُ لا بَواكىَ لَهُ(٢٥٥)

نام شهداى اُحد

مرحوم علامه امينى (ره) در «الغدير»(٢٥٧)، نام تمام شهداى اُحد را به اين ترتيب نوشته اند:
١ - حمزة بن عبدالمطلب .١٢ - عمرو بن ثابت .
٢ - عبداللّه بن جحش .١٣ - ثابت بن وقْش .
٣ - مُصعَب بن عُمير.(٢٥٩)٤٣ - اوس بن ارقم .
٢٦ - قيس بن عمرو.٤٤ - مالك بن سنان .
٢٧ - ثابت بن عمرو.٤٥ - سعد بن سويد.
٢٨ - انيس بن قتاده .٤٦ - حنظلة بن ابى عامر.
٢٩ - عامر بن مخلد.٤٧ - علبة بن ربيع .
٣٠ - ابوهبيرة بن حارث .٤٨ - ثعلبة بن سعد.
٣١ - عمرو بن مطرف .٤٩ - نقيب بن قروة .
٣٢ - اوس بن ثابت .٥٠ - عبداللّه بن عمرو.
٣٣ - انس بن نضر.٥١ - ضمرة الجهنى .
٣٤ - قيس بن مخلد.٥٢ - نوفل بن عبداللّه .
٣٥ - عمرو بن اياس .٥٣ - عباس بن عباده .
٣٦ - سليم بن حارث .٥٤ - مالك بن اياس .
٣٧ - نعمان بن عبد.٥٥ - كيسان مولى بنى النجار.
٣٨ - خارجة بن زيد.٥٦ - نعمان بن مالك .
٣٩ - سعد بن ربيع .٥٧ - مجذّر بن ذيادبلوىّ.
٤٠ - عبادة بن حسحاس .٥٨ - سهل بن قيس .
٥٩ - رفاعة بن عمرو.٦٦ - ذكوان بن عبد قيس .
٦٠ - عبداللّه بن عمرو.٦٧ - عبيد بن المعلّى .
٦١ - عمرو بن جموح .٦٨ - مالك بن غيلة .
٦٢ - خّلاد بن عمرو بن جموح .
٦٣ - ابو ايمن مولى عمرو.٦٩ - مُخيريق .
٦٤ - عبيدة بن عمرو.٧٠ - اياى بن عدى .
٦٥ - عنتره مولى عبيدة .٧١ - حارث بن عدى .
٧٢ - ثابت بن دَحداحه .

يك درس مهم

اى زائران مدينه و قبر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله)، اكنون بر مزار شهداى احد حاضر شده ايد، لازم است ، لحظه اى در فكر عوامل شكست جنگ احد باشيد
از خود سؤ ال كنيد كه :
١ - چرا سال قبل (دوم هجرى)، مسلمانان در جنگ بدر پيروز شدند، ولى سال بعد (سال سوم هجرى) كه قدرتمند تر بودند شكست خوردند؟
٢ - چرا حزب خدا كه طبق وعده الهى بايد پيروز شود، در اينجا شكست خورد.
٣ - چرا در همين جنگ احد، در حمله اول موفق شدند، ولى پايان كار به ضرر مسلمانان تمام شد؟
بعضى از اين سؤ الات را خود مسلمين هم ، بعد از جنگ ، از يكديگر مى پرسيدند؟
ولى قرآن بسيار زيبا جواب مى دهد و مى فرمايد:
لَقَدْ صَدَقَكْمُ اللّه وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ(٢٦١).
ليكن ، رمز شكست در پايان كار اين بود كه شما را ضعف و ترس ‍ فرا گرفت ، با اينكه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) فرموده بود، سنگر خود را (در رابطه با حفاظت كوه هاى احد) رها نكنيد، همين كه خيال كرديد، حفاظت مانع رسيدن شما به غنائم جنگى است ، در اثر اختلاف با يكديگر سنگر را رها كرده و از پنجاه نفر محافظ چهل نفر بخاطر رسيدن به دنيا، به سراغ جمع غنائم رفتيد، دشمن نيز، از همان راه نفوذ كرد و ده نفر ديگر از شما را كشت . آرى ، اگر شما با وحدت كلمه ، در حفاظت سنگر، استوار باقى مى مانديد به چنين سرنوشت تلخى دچار نمى شديد.
وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اَريكُمْ ما تُحِبُّونَ(٢٦٣).
بنابراين انسان بايد در مقدمات كار، كوتاهى نكند. حضرت امام حسين (عليه السّلام) شب عاشورا، شمشير خود را تيز مى كرد. لطف خداوند قانون و برنامه دارد و براى بهره بردارى از آن ، دستوراتى داده شده است .
قرآن سفارش كرده است كه براى ورود به خانه از در وارد شويد، يعنى هر كارى را بايد از راهش انجام داد، با ضعف و ترس و تفرقه و نافرمانى ، هرگز پيروز نمى شويد، زيرا راه پيروزى ، ايمان و قدرت و وحدت و اطاعت است .

شرط امدادهاى غيبى در جبهه ها

قرآن باكمال صراحت مى فرمايد: اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ ياءْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوَّمينَ(٢٦٥)

لزوم هدايا

از آنجا كه توفيق حج نصيب هر كس نمى شود و اطرافيان و بستگان زائر بيت اللّه ، بطور طبيعى ، به سفر مبارك حج ، نگاه حسرت آميز مى نمايند و با تمام وجود مى گويند: «خوشا به حال تو كه اين راه را در پيش دارى و اى كاش اين توفيق نصيب ما هم مى شد»؛ در اينجا بايد زائران خانه خدا به نحوى اين تمايل مكتبى را پاسخ دهند. يكى از راههاى آن وعده دعا و زيارت به آنهاست و راه ديگر هديه آوردن است به علاوه در ايام سفر بطور طبيعى دوستان و بستگان و همسايگانى هستند كه در حفظ خانه و فرزند ما خدماتى مى كنند و بطور طبيعى بايد از خدمات آنان نيز قدردانى شود.
از سوى ديگر افراد كم ظرفيتى در اطراف انسان هستند كه گاه و بيگاه حسادتشان تحريك مى شود و نسبت به انسان كينه پيدا مى كنند ولى آوردن هدايا و سوغات در ايجاد محبت و بر طرف كردن شعله هاى حسادت نقش مهمى دارد. امام صادق (عليه السّلام) فرمود: اَلْهَديَّةُ تَذهَب بِالضَغَائِن (٢٦٧) و پولى كه صرف تهيه آن مى شود، پاداش همان مالى را دارد كه صرف اصلِ حج مى شود.
همانگونه كه اصل خريد و فروش بعد از مراسم ، مورد عنايت است .
امام صادق (عليه السّلام) فرمود : وقتى از احرام و اعمال حج فارغ شديد، خريد و فروش داشته باشيد.(٢٦٩)
كسانى كه خرج حج را بخاطر يك سرى خريدهاى زياد و ديد و بازديدهاى طولانى و پرخرج تحمل مى كنند همين كه سخنى از رفتن به مكّه پيش مى آيد، نشاط چندانى از خود نشان نمى دهند.
در روايات مى خوانيم در ايامى كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) در مدينه بودند، علاقمندان از مكّه براى حضرت آب زمزم را به عنوان سوغات مى آوردند و ايشان با روى باز مى پذيرفت .(٢٧١)
٧ - تقسيم سوغات بايد عادلانه و بدون منت و محترمانه باشد.
٨ - مردم نيز بايد با كمال خوش رويى ، هديه را قبول كنند و هرگز آن را كم نشمرده و پس ندهند، و با هداياى ديگران مقايسه ننمايند، زيرا رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود: اگر مرا براى غذاى بسيار ساده اى همچون يك پاچه گوسفند دعوت نمايند آن را مى پذيرم (٢٧٣) «كسى كه در خريد و فروش ‍ كلاه سرش رود نه اجر دارد و نه پسنديده است». به همين جهت است كه امام صادق (عليه السّلام) در سرزمين مِنى براى خريد گوسفند چانه مى زد، بطورى كه بعضى از ياران تعجب كردند، حضرت حديث فوق را خواندند.
البته معناى چانه زدن اين نيست كه انسان در اين سفر الهى كم خرج كند، زيرا در روايات سفارش به خرج كردن در اين سفر بسيار به چشم مى خورد، بلكه مراد اين است كه در معامله ، كلاه سر انسان نرود و جنس خوب را با قيمت مناسب بخرد، مثلا انسان در خريد گوسفند دقت كند و چانه بزند ولى چاق ترين گوسفند را خريدارى نمايد.
اگر در روايات مى خوانيم كه در اين سفر خرج كنيد مراد آن است كه جنس خوب تهيه كنيد و خود و همراهانتان را در رفاه قرار دهيد. و اگر رواياتى مى گويد: چانه بزنيد، يعنى از گران خريدن بپرهيزيد.پس هيچگونه منافاتى ميان اين دو دسته روايات نيست .
نكته اى كه بايد تذكّر دهم آن است كه در حديث مى خوانيم : خداوند اجازه نمى دهد مؤ من خود را ذليل نمايد(٢٧٥) «كسى كه در پاداشهاى اخروى كم بهره باشد مغبون است».
و در جاى ديگر امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
مَنِ اسْتَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ(٢٧٧)
در دعاى مكارم الاخلاق ، امام سجّاد (عليه السلام) از خداوند مى خواهد كه توفيق تشكر از مردم را به او مرحمت فرمايد: وَ اَنْ اشْكُرَ الحَسَنَةَ(٢٧٩)

وليمه

بسيار بجاست كه حاجى بعد از برگشت از مكّه ، وليمه دهد، يعنى از مؤ منين پذيرايى نموده و به آنان اطعام كند. اصل كلمه «وليمه» به معناى «طناب و ريسمان» است چون اطعام به مومنين به منزله ريسمان و حبل محبت است به آن وليمه گفته شده است .(٢٨١)
مساءله اطعام در موارد فوق از سنتهاى ديرينه اسلام و حتى قبل از اسلام است . در تاريخ مى نويسند كه بعد از خطبه عقد خديجه با رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله)، خديجه خطاب به پيامبر گفت : به عمويت بفرما براى وليمه عروسى شترى بكشند.(٢٨٣)

پايان نامه

نه مسائل عمره تمام شد و نه اسرار و تذكرات ، بلكه علم من پايان يافت ، و اين حقيقتى است كه هركس درباره معارف دينى يا اولياء دين مطلبى مى نويسد، در حقيقت خود و اطلاعات محدودش را نشان مى دهد، نه واقعيت را مثلاً اگر من كتابى را درباره امام صادق (عليه السّلام) يا فاطمه زهرا (سلام اللّه عليها) بنويسم مقدار علم خود را روى كاغذ مى آورم ، نه واقعيت و سيماى ملكوتى آن بزرگواران را در اين باره هم بايد بگويم يادداشتهايى كه درباره حج داشتم تمام شد ولى روح حج چيست ؟ نمى دانم ؟ هر چه هست ارزشى است كه امامان ما خيلى به آن عنايت داشته اند و به سويش پياده راه مى رفتند، در سرزمينش اشك مى ريختند. هر چه هست خاطراتى از ايثار و اخلاص و تسليم ابراهيم (عليه السلام) است ، مركز وحدت و شعار و شعور و سوز و فرياد و عرفان و مانور و سياست و هجرت است . اَللّهُمَ اجْعَلْنا مِنْ اَحْسَنِ حُجّاجِ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى كُلِ عامٍ.

زيارت حضرت رسول (صلّى اللّه عليه وآله)

هنگام داخل شدن به مسجد صد مرتبه «اللّه اكبر» بگو و بعد دو ركعت نماز تحيّت مسجد آنگاه مقابل حجره شريفه بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمّدَ بْنَ عَبدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ النَّبِيّينَ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ اتَيْتَ الزَّكوةَ و اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصَاً حَتّى اَتيكَ الْيَقِينُ فَصَلواتُ اللّهِ عَليْكَ وَ رَحمَتُهُ وَ عَلى اَهْلِ بَيتِكَ الطّاهِرِينَ.
آنگاه روبه قبله بايست و بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحدَهُ لاشَرِيكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّدً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وِ اَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبدِاللّهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لاُِمَّتِكَ وَ جاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ حَتّى اَتيكَ الْيَقِينُ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ اَدَّيْتَ الَّذى عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَ اَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلىَ الْكافِرينَ فَبَلَّغَ اللّهُ بِكَ اَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكَرِّمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ صَلَواتِ مَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ اَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبادِكَ الصّالِحِينَ وَ اَهْلِ السَّمواتِ وَ الاَْرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يا رَبَّ الْعالِمينَ مِنَ الاَْوَّلِينَ وَ اْلاخِرِينَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ اَمِينِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ حَبِيبِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ خاصَّتِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ وَ اتِهِ الْوَسِيلَةَ مِنَ الجَّنَّةِ وَ ابْعَثْهُ مَقامَاً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ اْلاَوَّلُونَ وَ اْلاخِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ وَ لَوْ اَنَّهُم اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُم جاؤُكَ فَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابَاً رَحِيماً وَ اِنِّى اَتَيْتُكَ مُسْتَغفِراً تائِبَاً مِنْ ذُنُوبى وَ اِنّى اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلى اللّهِ رَبّى وَ رَبِّكَ لِيَغْفِرَ لِى ذُنُوبى .
به روايتى امام صادق (ع) دست خود را بر قبر گذارده و فرمودند:اَسْئَلُ اللّهَ الَّذِى اجْتَباكَ وَ اخْتارَكَ وَ هَداكَ وَ هَدَى بِكَ اَن يُّصَلِّىَ عَلَيْكَ. سپس خواندند: اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ يا اَيُّهَا الَّذِينَ امِنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً.

زيارت حضرت فاطمه زهراء (سَلامُ اللّهِ عَلَيها)

يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً وَ زَعَمْنا اَنّا لَكِ اَوْلِياَّءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لَكلِّ ما اَتانا اَبُوكِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَتانا بِهِ وَصِيُّهُ فَاِنّا نَسْئَلُكِ اِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ اِلاّ اَلْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ اَنْفُسَنا بِاَنّا قَد طَهُرْنا بِوَلايَتِكِ و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنتَ اَمِينِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلقِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءَ اللّه وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ العالِمينَ مِنَ اْلاَوَّلِينَ وَ اْلاخِرِينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِىِّ اللّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهيدَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْحَوْرَاَّءُ اْلاِنْسِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيّتُها التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الُْمحَدِّثَةُ الْعَلِيْمَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْكِ وَ عَلى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ اَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتِ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ اَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عَليْهِ و آلِهِ وَ مَنْ جَفاكِ فَقَد جَفا رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عَليْهِ و آلِهِ وَ مَن اذاكِ فَقَد اذى رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عَليْهِ و آلِهِ وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّهِ صَلّى اللّه عَليْهِ و آلِهِ وَ مَن قَطَعَكِ فَقَد قَطَعَ رَسُولَ اللّهِِلاَنَّكِ بِضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِى بَيْنَ جَنْبَيْهِ اُشْهِدُ اللّهَ وَ رُسُلِهُ وَ مَلائِكَتَهُ اَنِّى راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ ساخِطٌ عَلى مَنْ سَخِطَتْ عَلَيْهِ مُتَبَّرِءٌ مِمَّنْ تَبَرَّئْتِ مِنهُ مُوالٍ لِمَنْ والَيْتِ مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ اَبْغَضْتِ مُحِبُّ لِمَن اَحْبَبْتِ وَ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جازِياً وَ مُثِيباً
پس صلوات مى فرستى بر محمّد و آل محمّد

زيارت ائمّه بقيع (عليهم السلام)

يا مَوالِىَّ يا اَبْناءَ رَسُولِ اللّه عَبْدُكُم وَ ابْنُ اَمَتِكُمْ الذَّليلُ بَيْنَ اَيْديكُمْ وَ الْمُضْعِفُ فى عُلُوِّ قَدْرِكُمْ وَ الْمُعْتَرِفُ بِحَقِّكُمْ جائَكُم مُسْتَجِيراً بِكُم قاصِداً اِلى حَرَمِكُم مُتِقَرِّباً اِلى مَقامِكُم مُتَوَسّلاً اِلى اللّه تَعالى بِكُم ءَاَدْخُلُ يا مَوالِىَّ ءَاَدْخُلُ يا اَوْلِياءَ اللّهِ ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةِ اللّهِ الُمحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ اَلْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَد. و بگو:
اللّهُ اَكْبَرُ كَبِيراً وَ الْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً وَ سُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَ اَصِيلاً وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْماجِدِ اْلاَحَدِ الْمُتَفَضِّلِ الْمَنّانِ الْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ الَّذِى مَنَّ بِطَوْلِهِ وَ سَهَّلَ زِيارَةَ ساداتى بِاِحْسانِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنِى عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً بَلْ تَطَوَّلَ وَ مَنَحَ .
آنگاه روبه قبور كرده و بخوان :
اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَئِمَّةَ الْهُدى اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَهْلَ التَّقْوى اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَيُّهَا الْحُجَجُ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَيُّهَا الْقُوّامُ فِى الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَهْلَ الصَّفْوَةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُم الَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُم اَهْلَ النَّجْوى اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فى ذاتِ اللّهِ وَ كَذَّبْتُمْ وَ اُسِيى ءُ اِلَيْكُم فَغَفَرْتُم وَ اَشْهَدُ اَنَّكُمُ اْلاَئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ وَ اَنَّ طاعَتَكُم مَفْرُوضَةٌ وَ اَنَّ قَوْلَكُمْ الصِّدْقُ وَ اَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَم تُجابُوا وَ اَمَرْتُم فَلَم تُطاعُوا وَ اَنَّكُم دَعائِمُ الدِّينِ وَ اَرْكانُ اْلاَرْضِ لَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللّهِ يَنْسَخُكُمْ مِنْ اَصْلابِ كُلِّ مُطَهَّرٍ وَ يَنْقُلُكُم مِنْ اَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ لَمْ تُدَنِّسُكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الجُهَلاءُ وَ لَم تَشْرَكْ فيكُم فِتَنُ اْلاَهْواءِ طِبْتُم وَ طابَ مَنْبَتُكُم مَنَّ بِكُم عَلَيْنا دَيّانُ الدِّينِ فَجَعَلَكُم فى بُيُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلوتَنا عَلَيكُم رَحْمَةً لَنا وَ كَفّارَةً لِذُنُوبِنا اِذِ اخْتارَكُمُ اللّهُ لَنا وَ طَيَّبَ خَلْقَنا بِما مَنَّ عَلَيْنا مِنْ وَلايَتِكُم وَ كُنّا عِنْدَهُ مُسِمِّينَ بِعِلْمِكُم مُعْتَرِفينَ بِتَصْدِيقِنا اِيّاكُم وَ هذا مَقامُ مَنْ اَسْرَفَ وَ اَخطَاَ وَ اسْتَكانَ وَ اَقَرَّ بِما جَنى وَ رَجى بِمَقامِهِ الخَلاصَ وَ اَنْ يَسْتَنْقِذَهُ بِكُم مُسْتَنْقِذُ الْهَلْكى مِنَ الرِّدى فَكُونُوا لِى شُفَعاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ اِلَيْكُم اِذْ رَغِبَ عَنْكُم اَهْلُ الدُّنْيا وَ اتَّخَذُوا اياتِ اللّهِ هُزُواً وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها يا مَنْ هُوَ قائِمٌ لا يَسْهُو وَ دائِمٌ لايَلْهُو وَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَىٍ لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِى وَ عَرَّفْتَنِى بِما اَقَمْتَنِى عَلَيهِ اِذْ صَدَّ عَنهُ عِبادُكَ وَ جَهِلُوا مَعْرِفَتَهُ وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِ وَ مالُوا اِلى سِواهُ فَكانَتِ الْمِنَّةُ مِنْكَ عَلىَّ مَعَ اَقْوامٍ خَصَصْتَهُم بِما خَصَصْتَنى بِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ اِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فى مَقامى هذا مَذْكُوراً مَكْتُوباً فَلاتَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ وَ لاتُخَيِّبْنِى فِيما دَعَوْتُ بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍوَ الِهِالّطاهِرِينَ و صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّد وَ ال مُحَمَّد

زيارت فاطمه بنت اسد

اَلسَّلامُ عَلى نَبِىِّ اللّه اَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّه اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرسَلِينَ اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ اْلاَوَّلِين اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ اْلاخِرينَ اَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَعَثَهُ اللّهُ رَحْمَةً لَلْعالَمِينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ اَسَدٍ الْهاشِمِيَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الْمَرْضيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلى رَسُولِ اللّهِ خاتَمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ تَربِيَتُها لِوَلِىِّ اللّهِ اْلاَمِينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ الّطاهِرِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى وَلَدِكِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّكِ اَحْسَنْتِ الْكَفالَةَ وَ اَدَّيْتِ اْلاَمانَةَ وَ اجْتَهَدْتِ فى مَرضاتِ اللّهِ وَ بالَغْتِ فى حِفظِ رَسُولِ اللّهِ عارِفَةً بِحَقِّهِ مُؤ مِنَةً بِصِدقِهِ مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ كافِلَةً بِتَربِيَتِهِ مُشْفِقَةً عَلى نَفْسِهِ واقِفَةً عَلى خِدْمَتِهِ مُخْتارَةً رِضاهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى اْلاِيمانِ وَ الَّتمَسُّكِ بِاَشْرَفِ اْلاَدْيانِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً طاهِرَةً زَكِيَّةً تَقِيَّةً نَقِيَّةً فَرَضِىَ اللّهَ عَنْكِ وَ اَرْضاكِ وَ جَعَلَ الجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَاءويكِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْفِعْنى بِزيارَتِها وَ ثَبِّتْنى عَلى مَحَبَّتِها وَ لا تَحْرِمْنى شَفاعَتَها و شَفاعَةَ الاَْئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِها وَ ارْزُقْنى مُرافَقَتَها وَ احْشُرْنى مَعَها وَ مَعَ اَوْلادِهَا الّطاهِرينَ اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زيارَتى اِيّاها وَ ارْزُقْنِى الْعَوْدَ اِلَيها اَبَداً ما اَبقَيْتَنى وَ اِذا تَوَفَّيْتَنى فَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِها وَ اَدْخِلْنى فى شَفاعَتِها بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ بِحَقِّها عِنْدَكَ وَ مَنْزِلَتِها لَدَيْكَ اِغْفِرْ لى وَ لِوالِدَىَّ وَ لِجَميعِ الْمُؤ مِنينَ وَ الْمُؤ مِناتِ وَ اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ

زيارت حضرت حمزه

در اين جنگ بود كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) هرچه تير داشت ، پرتاب كرد و كمانش شكست .
در اين جنگ بود كه حضرت على (عليه السلام) در سن ٢٦ سالگى ، چنان از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) حمايت كرد كه ندايى در ميدان شنيده شد كه : لا سَيف الاّ ذوالفقار، لا فتى الاّعلى ، «شمشيرى همچون ذوالفقار و جوانمرى همچون على بن ابى طالب نيست»، زيرا اميرالمؤ منين (عليه السلام) با هفتاد زخم كه در بدن داشت از رسول خدا(صلّى اللّ ه عليه وآله) دفاع مى كرد و از بيست و دو نفر كشته كفار، يازده نفرشان به دست مبارك على (عليه السلام) هلاك شدند.
در اين جنگ بود كه زنى به نام «نسيبه» كه در آغاز نبرد به رزمندگان آب مى داد، همين كه وضع دگرگون شد، شمشير به دست گرفت و از جان مقدس رسول اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) چنان دفاع كرد كه زخمهاى متعددى بر بدن اين بانو وارد شد، و بعد از جنگ ، رسول گرامى (صلّى اللّه عليه وآله) شخصى را براى عيادت به منزل او فرستاد.
در اين جنگ بود كه دشمنان اسلام با شعار اُعْلُ هُبَل ، اُعْلُ هُبَل ، «سرافراز باد، بت هبل» و با شعار نحن لنا العزّى و لا عُزّى لكم ، «ما بت عُزّى داريم ، ولى شما نداريد»، روحيه رزمندگان خود را تقويت مى كردند و پيامبر عزيز (صلّى اللّه عليه وآله) در برابر شعارهاى آنان ، شعارهاى توحيدى را به مؤ منان تعليم داد و بدين وسيله جلوى تبليغات مسموم را گرفتند.(٢٣٩).



عمره

1- بحار جلد 99 ص / 29.
2- اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزئين . حجر / 95.
3- لِيُظْهِرَهُ عَلى الدّينِ كُلِّه . توبه /33، فتح /28، صف /9.
4- نهج الفصاحه جمله 198
5- بحار ج /99 ص /120
6- محاسن برقى
7- سفينة البحار ج /2 ص /252
8- محجة البيضاء ج / 4 ص / 60
9- محجة البيضاء ج / 4 ص / 59
10- محجة البيضاء ج / 4 ص / 73
11- بحار ج / 76 ص / 273
12- بحار ج / 76 ص / 268
13- بحار ج / 76 ص / 275
14- محجة البيضاء ج / 4 ص / 64
15- وافى ج / 2
16- بحار ج / 76 ص /273
17- بحار ج / 76 ص / 274
18- فروع كافى ج / 4 ص / 545
19- بحار ج / 76 ص / 268
20- روايات در جلد 76 بحار موجود است .
21- بحار ج / 99 ص / 8، تهذيب ج /5 ص /22
22- وسائل ج /8 ص / 106
23- كل نعيم مسؤ ول عنه صاحبه الا ما كان فى غزو او حج . وسائل ج /8 ص / 70
24- وافى ج /2 آداب سفر ص /63
25- وافى ج /2 ص / 63
26- سفينة البحار (حج)
27- سوره ذاريات 50
28- شعر: جواد محدثى
29- وسائل الشيعه ج /8 ص /56.
30- فروع كافى ج /4 ص /280.
31- من اراد الدنيا و الا خرة فلياُمّ هذا البيت . من لايحضر الفقيه ج /2 ص /219
32- تهذيب الاحكام ج /5 ص /22.
33- اِنّ اوّل بَيتٍ وُضِع لِلنّاس ... آل عمران /96.
34- تهذيب الاحكام ج /5 ، ص /23.
35- كافى ج /2 ، ص /16.
36- سوره طه آيه 12
37- قال النبى (ص) وجب الاحرام لعلة الحرم . وسائل جچ صفحه 3.
38- قال الرضا (عليه السلام): انما يامروا بالاحرام لتخشعوا قبل دخولهم حَرَم اللّه ... ولئلايلهوا ويشتغلوا بشى ء من امور الدنيا و زينتها و لذاتها و يكونوا جادين فيماهم فيه قاصدين ... مع ما فيه من التعظيم للّه عز و جل و التذلل لانفسهم عند قصدهم الى اللّه وفادتهم اليه راجيا ثوابه راهبين من عقابه ... وسائل جلد9 صفحه 3.
39- پاورقى قبل .
40- پاورقى قبل .
41- پاورقى قبل .
42- من مات محرما بعث يوم القيامة ملبيا بالحج مغفورا له . من لايحضر جلد2 صفحه 229.
43- سوره حج آيه 24.
44- نفسير نمونه جلد14 صفحه 63.
45- لغت نامه دهخدا (مكه).
46- بحار حد 99.
47- وافى ؛ سئلته عن الرجل يصلى فى جماعة فى منزله بمكة افضل او وحده فى المسجد الحرام فقال (ع) وحده)
48- وافى ؛
49- سوره حج آيه 25.
50- نورالثقلين جلد3 صفحه 483.
51- سوره انفعال آيه 34.
52- سوره اسراء آيه 1.
53- سوره توبه ، آيه 19.
54- سوره مائده ، آيه 2.
55- قال الباقر (عليه السلام) صلوة فى مسجدالحرام افضل من ماة الف صلوة فى غيره من المساحد. ثواب الاعمال صفحه 127.
56- اين قسمت ترجمه حديث مفصلى است كه در جلد9 وسائل صفحه 321 مى خوانيم .
57- قال النبى (صلى اللّه عليه و آله): ان اللّه يباهى بالطائفين . مستدرك جلد2 صفحه 147.
58- سنگ سياهى است كمى از صورت انسان بزرگتر، كه مى گويند: اول سفيد بوده و به خاطر تماس دست مشركان در جاهليت سياه شده است و روايات متعددى درباره اين سنگ آمده است ، از جمله اين سنگ اول فرشته اى بوده كه به صورت جماد در زمين قرار گرفته (همانگونه كه عصاى حضرت موسى (عليه السلام) اول جماد بود كه بعد به صورت اژدها درآمد) و اين سنگ در قيامت در قالب شاهد بر پيمان مردم ظاهر خواهد شد و اين سنگ ، شاهد اقرار مردم به يگانگى خدا است و لذا حجاج همين كه در طواف به آن مى رسند، مى گويند: «امانتى اديتها» يعنى آگاه باش كه من بر پيمان توحيدى خود هستم . وسائل جلد9 صفحه 403.
59- وسائل جلد9 صفحه 406.
60- مستدرك جلد2، صفحه 148.
61- سوره صافات آيه 102.
62- سوره بقره آيه 152.
63- جايگاه نماز طواف را مقام ابراهيم قرار دهيد. سوره بقره آيه 125.
64- من لايحضر
65- بحار جلد 99 صفحه 374.
66- سوره بلد آيه 1 و 2.
67- قال الصادق (ع) لوبقييت الارض بغير امام لساخت . اصول كافى كتاب الحجة باب ان الارض لاتخلوا من حجة
68- بحارالانوار جلد 52 صفحه 152.
69- سوره بقره آيه 158.
70- سوره صافات آيه 100
71- سوره ابراهيم آيه 37.
72- بحار جلد99 صفحه 244.
73- سفينة البحار (حج).
74- وسائل جلد9 صفحه 518.
75- تفسير نمونه جلد1 گچاپ جديد صفحه 542 فروغ ابديت جلد (دعوت عمومى).
76- نهايه ابن اثير (عَمَرَ)
77- جز تراشيدن سر، بيرون رفتن از مكه ، صيد، كندن گياه و درخت حرم كه همچنان حرام است .
78- ميزان الحكمه جلد2 صفحه 266.
79- «من كل فج عميق » سوره جچ آيه 27.
80- «و على كل ضامر» سوره حج آيه 27.
81- «احب الارض الى اللّه تعالى مكه » من لايحضر جلد2 صفحه 243.
82- «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم » سوره مائده آيه 3.
83- آيات نخستين سوره توبه .
84- «ترهبون به عدواللّه و عدوكم » سوره انفال آيه 60.
85- بحار جلد 99 صفحه 33.
86- «وَ لِتَستَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ» سوره انعام آيه 55.
87- «لا تَسُبُِوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دون اللّه لَيَسُتُبُوا اللّه عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ» سوره انعام آيه 108.
88- بحارالانوار جلد 16 صفحه 2.
89- بحارالانوار جلد 16 صفحه 2.
90- بحارالانوار جلد16 صفحه 7.
91- سيره ابن هشام ، ج 1د ص 199.
92- بحارالانوار جلد16 صفحه 8.
93- بحارالانوار جلد 16 صفحه 8.
94- بيش از سودى كه به ساير افراد مى داد با حضرت قرارداد بست ، سيره ابن هشام جلد1 صفحه 199.
95- سيره ابن هشام جلد1 صفحه 199.
96- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 311 و 312، چاپ بيروت .
97- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 311 و 312، چاپ بيروت .
98- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 311 و 312، چاپ بيروت .
99- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 312، چاپ بيروت .
100- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 312، چاپ بيروت .
101- اعيان الشيعه جلد6، صفحه 312، چاپ بيروت .
102- الصحيح من السيرة جلد1 صفحه 120.
103- سفينة البحار (خدج).
104- تاريخ پيامبر اسلام ، دكتر آيتى صفحه 64. در «سفينة البحار» مهريه ، مبلغ ديگرى بيان شده است ، و در بيان ديگرى مى خوانيم كه حضرت خديجه (عليهاالسلام) درجلسه اى كه براى گفتگو تشكيل شده بود فرمود: مهريه من از مال خودم پرداخت و به عهده خودم است .
105- سفينة البحار.
106- سفينة البحار.
107- «حجون » تقريباً در يك كيلومترى مسجدالحرام و امروز در قلب شهر مكه و قبرستان ابوطالب در همان محله است .
108- ابوطالب مظلوم تاريخ صفحه 1.
109- الصحيح من السيره جلد1 صفحه 125.
110- الصحيح من السيره جلد1 صفحه 125.
111- وسائل الشيعه جلد10 صفحه 232.
112- عمره داراى پنج عمل است .
113- بحارالانوار جلد19 صفحه 60.
114- كامل التواريخ چاپ بيروت ، جلد2 صفحه 106 به نقل از «نگرشى كوتاه به زندگى پيامبر اسلام ».
115- بحارالانوار جلد22 صفحه 325، و سفينة البحار جلد2 صفحه 68.
116- بحارالانوار جلد 22 صفحه 354، با اندكى تغيير.
117- بحارالانوار جلد19 صفحه 108.
118- الصحيح من السيره جلد 3 صفحه 20.
119- الصحيح من السيره حلد3 فصل ساختن مسجد.
120- بحارالانوار جلد 97 صفحه 139.
121- بحارالانوار جلد 97 صفحه 139 چاپ بيروت .
122- بحارالانوار جلد97 صفحه 141.
123- بحارالانوار جلد97 صفحه 141.
124- در سه حديث كلمه (متعمدا و قاصدا) آمده كه مرحوم مجلسى آن را زيارت عاشقانه و خالصانه معنا كرده است .
125- بحارالانوار جلد 97 صفحه 144.
126- بحارالانوار جلد 97 صفحه 144، تمام روايات زيارت رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) در كتاب شريف «تهذيب » جلد 6 صفحه 4آمده است .
127- روايات متعدد، ذيل آيات (ميزان) وارد شده است كه امامان معصوم (عليهم السلام) فرمودند: مراد از مزان در قيامت ما هستيم (تفسير صافى).
128- شخصى مى گفت : كه بر مزار پاك پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) جمعيت زيادى را مشاهده كردم با خود گفتم ، اى پيامبر عزيز(صلّى اللّه عليه وآله) آيا از اين مردم راضى هستى ؟ در دستم قرآنى بود از رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) خواستم كه قرآن را باز مى كنم ، چنانچه راضى يا ناراضى هستى با همان اولين آيه بالاى صفحه با من حرف بزن . همينكه قرآن را گشودم ، اين آيه آمد كه ترجمه اش در بالا ذكر شد: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا ربَّ اِنَّ قَوْمى اتَّخَذُوا هذَا الْقُرآنَ مَهْجُوراً»، سوره فرقان آيه 30.
129- سوره نساء آيه 64.
130- وفاء الوفاء، نوشته پانصد سسال قبل ، درباره مدينه در دو جلد كه هر جلد. حدود هفتصد صفحه است .
131- «يا اَيَّهَاالَّذينَ آمَنوا استْجيُبو اللّه وَ لِلرسُولِ اِذا دَعاكُمَ لِما يُحييكُمْ». «اى مؤ منان به كسى كه شما را به زندگى و حيات واقعى و اسنانى دعوت مى كند، پاسخ مقبت دهيد. چون او شما را به حياة واقعى دعوت مى كند». سوره انفعال آى
132- واقعه را در كتاب «وفاء الوفاء» جلد2 صفحه 648 نقل كرده است .
133- الغدير ج 5 صفحه 146.
134- الغدير ج /5 ص /156 136 مرحوم علامه امينى (ره) در اين جلد مفصلاً بحث فرموده است .
135- جناب آية اللّه احمدى ميانجى ، منابع اين كتاب شريف بطورى كه در پايان آورده است از 129 كتاب تفسير و تاريخ و حديث مى باشد.
136- سيره ابن هشام جلد 3 صفحه 306، و سنن ابن ماجه ، جلد1 صفحه 468.
137-«اذهَبُوا بِقَميصى هذا فَالْقُوهُ عَلى وَجْهِ ابى يَاءتِ بَصيراً» سوره يوسف آيه 94
138- «اَغْناهُمُ اللّه وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلهِ»، سوره توبه آيه 74، خدا و رسول خدا (صلّى اللّه عليه وآله) آنان را بى نياز نمود، «اتيهُمُ اللّه وَ رَسُولُهُ» ، سوره توبه آيه 59، خداوند و رسولش (صلّى اللّه عليه وآله) به آنان دادند.
139- كتاب «التبرك » ص / 151 از الوفاء والبيان و... الغدير، جلد5 ص 148.
140- الغدير جلد5 صفحه 148.
141- الغدير جلد 5 صفحه 147.
142- بحارالانوار جلد44 صفحه 328.
143- بحارالانوار جلد46 صفحه 92، به نقل از التبرك .
144- سوره حجرات آيه 2
145- سوره نازعات آيه 5.
146- سوره ذاريات آيه 4.
147- سوره يس آيه 12.
148- سوره انفطار آيه 11.
149- سوره سجده آيه 11.
150- سوره نساء آيه 80.
151- صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1691 يؤ تى بالصبيان فيبرك عليهم .
152- سنن ابى داود جلد 4 سفحه 328.
153- تبرك الصحابه .
154- تبرك الصحابه .
155- بحار، جلد 38. صفحه 134.
156- التبرك ، صفحه 61
157- صحيح مسلم جلد4 صفحه 43.
158- كتاب «التبرك » آية اللّه احمدى ميانجى بعد از نقل اين 28 حديث مى فرمايد: چون مسلم و بخارى و ابى داود و نسائى اين روايات را نقل كرده اند جائى براى وسوسه نيست .
159- مرآة الحرمين به نقل از كتاب ( قبل از حج بخوانيد)
160- اصول كافى كتاب الحجة .
161- فضائل الخمسة جلد 3 صحفه 236 از صحيح بخارى فى الصلح .
162- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 240 از مسند امام حنبل جلد 4 صفحه 122.
163- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 249.
164- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 252.
165- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 248 از سنن بيهقى و مستدرك الصحيحين .
166- فضائل الخمسة جلد 3.
167- سنن ابن ماجه ، جلد 2 صفحه 1190.
168- صحيح ترمذى جلد 2 صفحه 376 بهد نقل ار فضائل الخمسة .
169- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 272 و صحيح بخارى جلد 1 صفحه 184.
170- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 306.
171- فضائل الخمسة جلد 3 صفحه 212.
172- وهّابى ها.
173- سنن ابن داود ج / 2 ، ص / 218 آخرين باب از ابواب حج
التاج ج / 2 ، ص / 189
174- رواياتى را نقل مى كنند كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) آن مسافرت را تنها براى سه مسجد اجازه داده است ، بر فرض صحيح باشد، مراد آن است كه در ميان مساجد دنيا براى سه مسجد مسافرت كنيد، ولى غيراز مساجد، اهداف عالى ديگر از مدار حديث خارج و روايات نظر به ساير سفرهاى علمى ، تجربى ، جهادى و غيره ندارد، مگر شش مرتبه آيه «سِيرُوا فِى اْلاَرْض » در قرآن نيامده است ؟
175- مالك ، رئيس مذهب مالكى .
176- وفاء الوفاء ج / 4 ، ص / 1376. اشاره به توبه حضرت آدم (عليه السلام ) است كه خداوند را به مقام محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) سوگند داد تا مورد عفو قرار گرفت . و در روايات طريق آشنايى آدم (عليه السلام) با نام محمّد (صلّى اللّه عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) آمده است .
177- آئين وهابيت صفحه 75 نقل از خصائص الكبرى سيوطى .
178- سنن نسائى ، جلد2 ، جزء 4 صفحه 95، شرح جلال الدين سيوطى .
179- وفاء الوفاء جلد/3 ، صفحه /899.
180- صحيح بخارى ج /1 باب صلوة الاستسقاء ص / 128.
181- سوره مائده / 34.
182- «فَالّذينَ آمَنوا بِهِ و عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ و اتَّبعُوا النّورَ الَّذى اُنزِلَ مَعهُ اُولئِكَ هُم المُفْلِحُونَ»اعراف / 157.
«آنان كه به پيامبر ايمان آورده ، او را گرامى داشته و يارى نموده اند و از نورى كه (قرآن) بر او فرستاده شده پيروى كنند، رستگارند». در اين آيه ايمان و نصرت و پيروى از نور، تنها مربوط به زمان حيات رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) نيست ، پس جمله (عَزَّرُوهُ) هم كه به معناى احترام است ، تنها مربوط به زمان حيات نيست ، احترام رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) بعد از مرگ هم لازم است و در نزد همه مردم ، احترام ذريّه ، احترام خود شخص است .
183- آئين وهابيت صفحه 100 از شرح بخارى .
184- «ربّنا اَنزِل عَلَينا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكونُ لَنا عيدَاًِلاَوّلنا و آخرنا» «پروردگارا، بر ما غذاى آسمانى فرو فرست تا براى تمام مسيحيان تاريخ (گذشتگان و آيندگان) عيد باشد». سوره مائده / 114.
185- سوره شعراء / 80.
186- سوره نحل / 69.
187- سوره يونس / 57.
188- سوره فتح / 4.
189- سوره توبه / 103.
190- «و اَوحَينا اِلى موسى اِذِاسْتَسْقيهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ». سوره اعراف /160
191- سوره بقره / 154 و سوره آل عمران / 169.
192- سوره اعراف / 7978.
193- تفسير نمونه جلد 6 صفحه 241، اى طلحه تو در اسلام خدمات قابل ملاحظه اى داشتى حيف كه ...
194- تفسير نمونه جلد 6 صفحه 241.
195- سوره اعراف / 93.
196- سوره زخرف / 45.
197- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 235. اين خطبه مفصل است و ما جملاتى از آن را آورديم .
198- كشف الارتياب از خلاصة الكلام . ما قبلاً از سيره ابن هشام جلد 4 صفحه 306 و سنن ابن ماجه جلد 1 صفحه 468 در همين جزوه نقل كرديم كه ابوبكر بعد از فوت رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) صورت او را بوسيد و ...
199- سوره فاطر / 22.
200- اگر دو نفر از دور و با اشاره به هم سلام كنند، يك درجه پيوند روحى پيدا مى كنند، ولى اگر در بدن و جسم اين دو به هم نزديك شده ، دست يكديگر را بفشارند و يا يكديگر را در بغل بگيرند، درجه علاقه و پيوند روحى آنان بيشتر مى شود، بنابراين ، نزديك قبر شهيد و اولياى خدا رفتن ، علاوه بر درس عبرت گرفتن و تجليل از مقام معنوى اولياى خدا سبب آمادگى و پيوند قلبى بيشتر است .
201- سوره غافر / 78.
202- در سوره نمل از آيه 19 تا 40 اين ماجرا مفصل آمده است .
203- در آيه آخر سوره رعد مى خوانيم : «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَروا لَسْتَ مُرسَلاً قُل كَفى بِاللّ ه شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكم و مَن عِنْدَه عِلمُ الْكِتابِ» كفار مى گويند: تو رسول خدا نيستى بگو خدا و كسى كه علم كتاب دارد شاهد است كه من رسول خدا هستم .
توجه بفرماييد كه جاى دقت است ، كسيكه اندكى علم كتاب مى داند آن همه قدرت دارد، پس كسى كه تمام كتاب را مى داند، چقدر؟
204- سورع ليل / 12.
205- سوره روم / 47.
206- سوره توبه / 11.
207- سوره هود / 6.
208- در جلد يك سنن ابن ماجه صفحه 441 مى خوانيم : «اللّهم اِنّى اَسئَلك بِحقِّ السّائلين »، به حق سؤ ال كنندگان ، سوگند.
209- سوره حجر / 72
210- سنن نسائى جلد7 ص 74.
211- سوره حاقه آيات 28 و 29.
212- سوره حاقه آيات 28 و 29.
213- الغدير جلد 7 صفحه 232.
214- بحار الانوار جلد 43 صفحه 30.
215- اعلامالورى صفحه 157.
216- هيهات من الذلة ... حجور طابت و طهرت .
217- ذخائر العقبى صفحه 47.
218- ذخائر العقبى صفحه 47.
219- مناقب خوارزمى به نقل از بانوى نمونه صفحه 104.
220- وفائالوفاء جلد 4 - 3 صفحه 907.
221- وفاء الوفاء جلد 3 صفحه 893 .
222- قبل از حج بخوانيد، حجة الاسلام افتخارى .
223- سفينة البحار ( عثم).
224- سفينة البحار ( فطم).
225- بحارالانوار جلد 15 صفحه 342.
226- بحارالانوار جلد 15 صفحه 342.
227- بحار الانوار جلد 15 صفحه 344 در ادامه اين ماجرا مى خوانيم : كه سينه راست حليمه شير نداشت ، ولى حضرت كه حاضر نشد از چپ بمكد، اين بانو مجبور شد، سينه خشك را در دهان او بگذارد، ولى با اراده خداوند و لطفى كه بر اين نوزاد و بانو داشت ، سينه خشك ، پر از شير شد، چرا چنين نباشد، مگر لب مقدس رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) از عصاى موسى (عليه السلام) كمتر است كه به گفته قرآن به سنگ زد آب جارى شد؟
228- قبل از حج بخوانيد صفحه 173.
229- سفينة البحار (عباس بن عبدالمطلب).
230- انّما هذا رحمةً، اين گريه عاطفى است نه اعتراض به خداوند،
بحار الانوار جلد 22 صفحه 151.
231- محاسن برقى صفحه 313.
232- كتاب قبل از حج را بخوانيد.
233- سوره فاطر آيه 18.
234- منتهى الامال از استدلال و تلاوت آيه از عايشه نقل مى كند، صفحه 494.
235- ابوعامر پدر حنظله بود.
236- عبداللّه بن ابى سلول پدر عروس و رئيس منافقان مدينه بود.
237- اذ تصعدون و لا تلوون على احد والرسول يدعوكم فى اخريكم ،
سوره آل عمران آيه 153
238- پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) در برابر شعار اعل هبل ، اعل هبل ، فرمودند، بگوييد: اللّه اعلى و اجلُّ و در برابر شعار دوم فرمودند، بگوييد: اللّهُ مولينا و لا مولى لكم ، اللّهُ مولى نا و لا مولى لكم .
239- گرچه اين بانو پيشتاز همه ايثارگران عالم است ، ولى در انقلاب اسلامى ايران ، شاهد زنانى بوده ايم كه چهار فرزند خود را، يكى پس از ديگرى به جبهه فرستادند و از دل به امام (ره) دعا كردند. در تاريخ مى خوانيم كه شتر به سوى مدينه نمى آمد، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) به آن بانوى نمونه فرمود : شوهرت هنگام رفتن به ميدان از خدا چه خواست ؟
آن بانو گفت : دعا كرد كه به خانه برنگردد.
پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) فرمود : دعاى او مستجاب شده ، آن جنازه ها را به مدينه نبريد و در همان اُحد دفن نماييد.
240- جنگ با يهوديانى كه پيمان خود را شكستند و اين واقعه بعد از جنگ بدر بود، كامل ابن اثير جلد 2 صفحه 137.
241- نورالثقلين ، جلد 3 صفحه 96 ذيل آيه 126 سوره نحل .
242- وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقبْتُمْ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ.
سوره نحل آيه 126.
243- منتهى الامال صفحه 461.
244- فروغ ابديت ، جلد 1 صفحه 273 و صفحه 272.
245- فروغ ابديت جلد 1 صفحه 506.
246- سفينة البحار، حمزه .
247- بحارالانوار، جلد 10، صفحه 442.
248- سفينة البحار (حمزه) جلد 1 صفحه 337.
249- سفينة البحار (هند).
250--- سفينة البحار ج 1 ص 338.
251- اعيان الشيعه جلد 6 صفحه 246.
252- اعيان الشيعه جلد 6 صفحه 246.
253- تنقيح المقال مامقانى جلد 1 صفحه 375.
254- سيره ابن هشام جلد 3 صفحه 104.
255- سيره ابن هشام جلد 3 صفحه 105.
256- سيره ابن هشام جلد 3 صفحه 105.
257- الغدير جلد 5 صفحه 163.
258- تاجر زاده اى كه در رفاه كامل بود، ولى به عشق اسلام ، همه را رها كرد و برخلاف فشار والدين ، به سراغ اسلام آمد. پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) همين كه قيافه آن اشراف زاده را با لباسهاى كهنه ديد، فرمود: به كسى كه خدا قلب او را نورانى كرده است ، نظر كنيد. (سفينة البحار «صعب »
259- در سفينة البحار مى خوانيم كه عمرو بن قيس ، در همان احد اسلام آورد حتى يك ركعت نماز نخواند، ولى به خاطر اسلام و شركت فورى در جبهه و شهادت فورى در احد به بهشت رفت .
260- سوره آل عمران آيه 152.
261- سوره آل عمران آيه 152.
262- سوره آل عمران آيه 152.
263- سوره آل عمران آيه 121 وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ اَهْلِكَ.
264- سوره آل عمران آيه 125.
265- اقتباس از كتاب گنجينه هاى ويران .
266- وسائل جلد 12 صفحه 214.
267- سفينة البحار (حج).
268- اذا احلّ الرّجل مِن اِحرامِهِ و قَضى نَسكُهُ فَليَشْتَرِ وَليَبعْ فى الْمَوسِم .
تفسير صافى ج / 2 ص / 177.
269- اقلل النّفقةَ فى الحجِّ تَنشطْ للحجِّ و لا تكثُرِ النّفقةَ فى الحجِّ فَتَملّ الحجَّ. الحياة جلد 1 صفحه 246.
270- التبرك صفحه 311.
271- وسائل جلد 12 صفحه 214.
272- لوْ اُهدىَ الىَّ كراعٌ لَقَبِلتُ. بحار جلد 77 صفحه 54.
273- وسائل جلد 12 صفحه 335
274- وسائل جلد 11 صفحه 424 : اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ اِلَى الْمُؤْمِنِ اُمُورَهُ كُلَّها وَلَمْ يُفَوَّضْ اِلَيْهِ اَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ. خداوند امور مؤ من را بر او واگذار كرده ليكن اجازه ذليل كردن خودش را به او واگذار نفرموده است .
275- وسائل جلد 11 صفحه 311.
276- وسائل جلد 11 صفحه 376.
277- وسائل الشيعه جلد 11 صفحه 541، حديث مفصل است كه ما خلاصه اى از ترجمه آن را نقل كرديم .
278- دعاى مكارم الاخلاق .
279- وسائل الشيعه جلد 8 صفحه 559.
280- مجمع البحرين (ولم) جلد 6.
281- وسائل جلد 14 صفحه 65. «قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) لا وليمة الا فى خمسٍ فى عُرسٍ (عروسى) اوْ خُرسٍ (تولد فرزند) اوْ عِذارٍ (ختنه) اَوْ وِكارٍ (خريد يا اتمام ساختمان منزل) اَوْ رِكازٍ (اطعام بعد از حج كه بخاطر زيادى ثواب به منزله غنيمت است). مجمع البحرين .
282- بحار جلد 16 صفحه 14 به نقل از بانوى نمونه .
283- سائل جلد 14 صفحه 65.


۴