اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32426 / دانلود: 3026
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار سیزدهم «حاوی مباحث» :

تعبیر تجلی یکی از ظریفترین تعبیرات فرهنگ اسلامی است

شایسته نیست مؤمن بمیرد و قرآن را یاد نگیرد

قرآن طناب و ریسمان الهی است

اهل معنی شرم از گناه دارند

اسلام به تک تک افراد امت روح کرامت می دهد

وقتی انسان به فیض تلاوت قرآن نائل می شود که متکلم در این کلامش مشاهده کند، صاحب این سخن را در متن سخن زیارت کند. علی - علیه السلام - فرمود: فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رآوه(۳۷۲) . خدای سبحان در این کتاب برای بندگانش تجلی کرد و اینها خدا را نمی بینند. آنگاه فرمود همه حقائق در قرآن کریم هست؛ جریان گذشته و آینده در قرآن کریم هست. قرآن را به سخن در بیاورید، از او سخن بگیرید، از او سئوال کنید، ولی هرگز قرآن با شما سخن نمی گوید ولکن من هستم که سخنگوی قرآن هستم و از زبان قرآن سخن می گویم و معارف قرآن را می دانم و برای شما بازگو می کنم؛ و معنای تلاوت راستین را هم تبیین کرد، فرمود: خدا که صاحب این کتاب است در این کتاب برای بندگانش تجلی کرد. همین مضمون با تعبیر دیگر از امام صادق - سلام علیه - نقل شده است که فرمود: لقد تجلی الله سبحانه تعالی لعباده فی کلامه ولکنهم لایبصرون خدای سبحان برای بندگانش در کلام و کتابش تجلی کرد ولی اینها آن خدای متجلی را نمی بینند، فقط حروفی را می شنوند و الفاظی را اداء می کنند.

امام ششم - سلام الله علیه - این سخن را فرمود و آنقدر امام - سلام الله علیه - بعضی از آیات قرآن مثل( ایاک نعبد یامالک یوم الدین ) را تکرار می کرد که می فرمود: حتی کانی سمعته من قائله. این قول را آنقدر تکرار کردم که گویا از گوینده اش می شنوم، که گویا از خدای سبحان می شنوم. الان هم این ندا هست.(۳۷۳)

یکی از بهترین و ظریف ترین تعبیرات در فرهنگ اسلامی همان تعبیر ظریف تجلی است. تجلی را قرآن و روایات به ما این چنین آموختند، وقتی خدای سبحان بخواهد یک حقیقتی را که از جهان غیب تنزل می کند و پائین می آید برای ما تبیین کند می فرماید این تجلی شده است. تجلی غیر از تجافی است. قرآن که در ماه مبارک رمضان نازل شده نه یعنی آنطوری که باران از بالا آمد. وقتی باران نازل می شود بصورت تجافی است، یعنی جا خالی می کند. وقتی بالا هست دیگر در پائین نیست و وقتی به پائین آمد دیگر بالا نیست. اما وقتی خدای سبحان می فرماید در ماه مبارک رمضان ما قرآن را نازل کردیم آیا همانطوری که باران را نازل کردیم؟ آنطور قرآن را نازل کردیم که وقتی قرآن در پیش ما است دیگر در دست شما نیست و وقتی آمد به زمین دیگر پیش ما نیست؟ معنای( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ) (۳۷۴) معنای( شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ) (۳۷۵) این نیست که قرآن در این ماه نازل شد، آنطور که باران نازل شد، بلکه معنای آن چنین است که قرآن در این ماه تنزل کرد نه نزول یافت. یعنی این حقیقت که پیش خدا بود و الان هم هست و همیشه خواهد بود، رقیق شد، نازل شد، تنزل کرد، بصورت لفظ در آمد که انسان می تواند آن را بگوید، بشنود، بنویسد و بخواند. قرآن تنزل یافت نه تجافی کرد. اگر یک وقت مجتهد فقیه یا حکیم الهی یک مطلب منقول یا معقولی را که جزء معارف بلند اسلامی است در عاقله خود می پرواند و کم کم برای اینکه دست دیگران هم به او برسد آن معنای بلند نقلی یا عقلی را تنزل می دهد، به صورت لفظ یا نقش کتاب در می آورد، بصورت موج در می آورد که با زبان بگوید و یا بصورت نقش در می آورد که بنویسد، شنونده می شنود و خواننده می خواند، نه به این معنا است که دیگر در عاقله و فکر او این معنا نباشد. وقتی می گویند یک مجتهد یک مطلب فقهی را تنزل داد بصورت یک مسئله ساده در آورد که هر مکلفی بخواند و بفهمد نه به این معنا است که آن ملکه اجتهادش بصورت رساله درآمد و دیگر چیزی بعنوان ملکه اجتهاد در جان و روح بلند او نیست، زیرا آن ملکه اجتهاد را انزال نکرد پایین نیاورد بلکه آن حقیقت را تنزل داد. یعنی براساس همان حقیقت الفاظ و معانی و مفاهیمی را به دیگران القاء کرده است. این معنای تنزل است قرآن کریم و روایات از این معنا به تجلی تعبیر می کنند.

صحیفه سجادیه امام سجاد - سلام الله علیه - جزء کتابهای قیم امامیه است، بلکه در کنار قرآن کریم، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه حتماً حضور دارند. ترجمه فارسی این کتاب شریف دشوار نیست؛ حضرت سجاد (علیه السلام) دعائی دارند بنام دعای ختم قرآن(۳۷۶) ، وقتی انسان قرآن را تمام کرد آن دعا را بخواند که حضرت بعد از فراغت از ختم قرآن آن دعاء را می خواندند. دعاء مزبور در عظمت قرآن و این که قرآن درباره قاری قرآن چه برکتی دارد مطالب فراوانی در آن هست، تا می رسد به این جملات که امام سجاد (علیه السلام) به خدای سبحان عرض می کند: پروردگار آن روزی که تجلی ملک الموت لقبضها من حجت الغیوب ورماها عن قوس المنایا باسهم وحشة الفراق فرشته مرگ عزرائیل - سلام الله علیه - از پشت پرده های غیبت تجلی کرده است و برای قبض ارواح متجلی شد، آن روز به ما رحم کن. از نازل شده عزرائیل - سلام الله علیه - بعنوان تجلی یاد شده است که برای محتضر فرشته مرگ تجلی می کند.

این اصطلاح تجلی که در قرآن درباره موسای کلیم آمده است:( فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ ) (۳۷۷) ، در نهج البلاغه(۳۷۸) درباره قرآن آمده است، از زبان امام صادق درباره عظمت قرآن نقل شده کردند(۳۷۹) از زین العابدین درباره عزرائیل نقل شده که بهترین و لطیف ترین تعبیری است که انسان را به ماوراء طبیعت مأنوس و آشنا می کند.(۳۸۰)

ما اگر خواستیم ببینیم به سر تلاوت قرآن رسیدیم یا خیر مشاهده کنیم ببینیم آیا متکلم را با جانمان زیارت کرده ایم یا خیر. صاحب این کلمات را با چشم دل دیده ایم یا نه. اگر صاحب این کلمات را با چشم دل دیده ایم، به سر تلاوت قرآن رسیده ایم، وگرنه انسان ممکن است به احکامش برسد؛ انسان ممکن است با ادب تلاوت مؤدب بشود ولی ممکن است به سر تلاوت قرآن نرسد.

درباره تلاوت قرآن و عظمت مقام قرآن در جوامع روائی ما کتابی است که مشتمل بر چندین باب است. مرحوم کلینی - رضوان الله علیه - در کتاب قیم کافی بحثی دارند بنام فضل قرآن آنگاه بابی است بنام فضل حامل القرآن که انسانی که حامل قرآن باشد با فرشتگان محشور خواهد بود. کسی که قرآن را حمل کند نه مثل یهودی ها که تورات بر آنها تحمیل شد اما تورات را حمل نکردند. درباره یهود در سوره جمعه فرمود:( مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ) (۳۸۱) خطر یهودزدگی را در چند جای این سوره می بینیم، که مبادا آثار یهودیت در بین مسلمین رواج پیدا کند. فرمود شما با قرآن کاری نکنید که یهودی ها با توراتشان کردند. تورات را ما بر اینها تحمیل کردیم، ولی اینها حمل نکردند؛ ما به اینها دادیم نگرفتند. فضل از آن کسی است که قرآن را حمل کند، معانی اش را بفهمد، احکامش را عمل کند، به آدابش مؤدب باشد، به اسرارش هم پی ببرد. لذا اگر کسی با قرآن این چنین رفتار کرد، از امام صادق - سلام الله علیه - رسیده است که فرمود: الحافظ للقرآن العامل به مع السفره الکرام البرره(۳۸۲) . اگر کسی قرآن بفهمد و به قرآن عمل کند با فرشتگان، که سفرای الهی و اهل کرامت و نیکی اند محشور خواهد شد. آن عظمتی که برای قرآن کریم ذکر شده است نشان می دهد که باطن قرآن در قیامت از صف مؤمنین و صدیقین متقین و شهدا و صالحین می گذرد. چون در قیامت صفوف فراوانی است: صف متقین، صف صالحین، صف شهداء، صف صدیقین، صف ربانیین و مانند آن. یک انسان نورانی با یک چهره روشن از کنار این صفوف می گذرد. از کنار هر صف که گذاشت افراد آن صف می گویند ما او را بخوبی می شناسیم، او از ما است(۳۸۳) . ولی از مقام آنها هم می گذرد. این که فرمود کسی که قرآن را بفهمد و عمل کند با فرشتگان مکرم محشور می شود سرش آن است که مسیر نزول وحی را فرشتگان کریم تأمین کرده اند: بأیدی سفره کرام برره(۳۸۴) . یعنی این کتاب بدست سفرای کرام گذاشت، و بدست شما رسید.

بیانی از امام صادق - سلام الله علیه - است که از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل فرمود، که فرمودند: حملة القرآن عرفاء اهل الجنه(۳۸۵) . حاملین قرآن چهره های شناخته شده و شناسای اهل بهشت اند. برای مردم بهشت، این چهره ها شناخته شده است و اگر کسی یادگیری قرآن برای او دشوار است، این دشواری را تحمل کند و یاد بگیرد، اجرش دو چندان است، آن که برای او حفظ و یادگیری قرآن آسان است یک برابر اجر می برد، و آن که برای او دشوار است این مشقت را تحمل بکند و یاد بگیرد، اجرش دو برابر خواهد بود. که امام صادق طبق این نقل فرمود: ان الذی یعالج القرآن و یحفظه بمشقه منه لعله حفظه له اجران(۳۸۶) .

از امام ششم - سلام الله علیه - باز رسیده است که: ینبغی للمؤمن ان لایموت حتی یتعلم القرآن او یکون فی تعلیمه.(۳۸۷) شایسته نیست که مؤمن بمیرد و قرآن نداند، چون بعد از مرگ انسان به زبان قرآن سخن می گوید. این که در تلقین میت به عربی گفته می شود برای آن است که بعد از مرگ کسی که مسلمان باشد و برنامه اش برنامه قرآنی باشد، آن باطن ظهور می کند، بزبان عربی خوب سخن می گوید و عربی خوب حرف می زند؛ زبان اهل بهشت عربی است. نباید گفت کسانی که به عربی آشنا نیستند چگونه در بهشت سخن می گویند. زبان بهشت تابع عقیده اهل بهشت است و اصولاً زبان و چهره و اندام به قالبی در می آید که مناست قلب این شخص باشد. چطور یک عده بصورت انسان محشور می شوند و یک عده بصورت حیوان؟ و عده ای که صورتشان سیاه است و عده ای صورتشان سفید؟(۳۸۸) صورت و لفظ و اندام و لغت و کلمات را باطن بعهده می گیرد، نه ظاهر. در قیامت عقیده به زبان می آموزاند که این چنین بگو. در بهشت همه عربی سخن می گویند ولاغیر. خطیب اهل الجنه داود - سلام الله علیه - خواهد بود که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمود: برادر ما داود قاری اهل الجنه، خطیب اهل الجنه است(۳۸۹) . در مرگ و بعد از آن آنچه حاکم است عقیده است و اگر کسی به عقیده قرآن و اسلام از دنیا رفت یقیناً عربی سخن می گوید و یقیناً عربی را هم می فهمد.

در این حدیث شریف فرمود شایسته نیست که مؤمن بمیرد و قرآن یاد نگیرد. او باید در تلاش باشد تا قرآن بیاموزد، جهاد با جهل یک نحوه جهاد اکبر است. همانطوری که در میدان نبرد یک رزمنده سه حال دارد، در نبرد با جهل یا سائر رذائل نفسانی هم یک رزمنده سه حالت دارد، یک رزمنده در میدان جنگ یا شکست می خورد - اعم از اینکه فرار کند یا اسیر شود - یا پیروزی می شود، یا در همان صحنه نبرد شربت شهادت می نوشد؛ بیش از این سه حال نیست: در جنگ با جهل و دشمن درونی هم انسان این سه حال را دارد: یا اسیر می شود، یا شهید می شود، یا فاتح.

اگر کسی در برابر خواسته ها و رذائل نفسانی تسلیم شد، این اسیر هوس شده است. این که بعضی ها می گویند هر چه دلم می خواهد می کنم یا می گویم، معلوم می شود او در جنگ با هوس اسیر شده است. این از میدان نبرد علیه کفر و جهل درونی گریخت و فرار کرد، و همین فرار کردن هم به دام کفر افتادن و اسیر شدن هست. اگر حق گفته شد و ما در برابر حق ایستادگی کردیم، معلوم می شود در این جنگ با هوس شکست خورده و اسیر شدیم. اگر کسی اعتراض کرد و حق باوری بود و ما در برابر اعتراض حق او استنکار و عکس العمل حادی نشان دادیم، معلوم می شود در جنگ با هوس اسیر شدیم. اگر کسی همواره با خاطرات خود در نبرد بود، رذائل نفسانی اگر او را به گناه وادار کنند، او سعی می کند به دام آنها نیفتد، و در همین حالت بمیرد، این شخص شهید در میدان جنگ با دشمن درونی است؛ و اگر همه رذائل را رام کرده است و دیگر در درون او وصفی نیست که او را بیازارد و برنجاند و او را به خود متوجه کند، این شخص فاتح در میدان جهاد اکبر است. این همان است که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: لیس منکم من احد الا وقد وکل به قرینه من الشیاطین. قالوا: وانت یا رسول الله. قال: نعم، ولکن الله اعاننی علیه فاسلم(۳۹۰) . شیطانی، آن عامل وسوسه، اسیر و مطیع و منقاد من شد.

اگر ما خواستیم ببینیم در این میدان نبرد فاتح یا لااقل شهید هستیم یا نه، ببینیم تن به ذلت گناه می دهیم یا نه. هیچ ذلتی بدتر از ذلت گناه نیست؛ لذا - معصوم سلام الله علیه - فرمود: انسان با جهلش باید مبارزه کند، قرآن یاد بگیرد که جهل را رام کرده باشد و بر جهل پیروز شده باشد که در این جهاد اکبر فاتح شده است، یا در حین یادگیری با آن بمیرد، مثل کسی که در حین معرکه کشته می شود که شهید است.

این که در روایات آمده است اگر کسی در بستر بیماری بمیرد، وقتی به احکام حق معتقد بود مات شهداً این شهید است برای آن است که در میدان جنگ با هوس تسلیم نشد؛ اگر آن توفیق را پیدا نکرد که همه امیال نفسانی را رام کند، حتماً به این درجه رسیده است که تسلیم آنها نشود؛ لذا حضرت فرمود: ینبغی للمؤمن ان لایموت حتی یتعلم القرآن اویکون فی تعلیمه.(۳۹۱) انسان سعی کند در نبرد با جهل یا فاتح یا شهید شود، هرگز اسیر جهل نگردد. و اگر کسی قرآن یاد بگیرد بعد در اثر بی اعتنائی فراموشش بشود، احیاناً گرفتار کیفر دردناک خواهد شد، که روایات مبسوطی هم وارد شده است.

امام صادق فرمود: القرآن عهد الله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم ان ینظر فی عهده و ان یقرء منه فی کل یوم خمسین آیه(۳۹۲) . قرآن عهدنامه الهی است، به سوی خلقش. شایسته است که انسان به عهدنامه خدا نگاه کند و شبانه روز لااقل ۵۰ آیه بخواند. چون النظر الی المصحف عباده(۳۹۳) . نگاه به این کلمات هم عبادت است. این کتاب نظیر دیگر کتب نیست که اگر کسی معنایش را نداند، نخواند و از خواندنش لذت نبرد. این کتاب چون کلام الله است اگر کسی معنای آن را هم نداند خواندنش ثواب و برکت دارد. باید تلاش کرد معنایش را یاد گرفته و به معارفش رسید، اما خواندنش نور است. این کتابی نیست که احدی مانند آن بتواند سخن بگوید. در فصاحت نهج البلاغه را می بینیم که شهره آفاق است، ولی آن خطبه های بلند علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - را که انسان می خواند اگر یک جمله قرآنی در خلال آن خطبه قرار بگیرد، درخشش خاصی دارد. کلمات علی بن ابیطالب را نمی شود در کنار قرآن قرار داد. وقتی انسان خطبه هایش را که از رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - رسیده است، می خواند؛ اگر یک جمله قرآنی در وسطش باشد، پیداست، می تابد. با کلمات حضرت رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - هم نمی شود هماهنگش کرد.

این قرآنی را طناب و ریسمان الهی می دانند که به ما گفته اند واعتصموا بحبل الله جمیعا(۳۹۴) همه به این حبل که دین خدا و کلام خداست تمسک کنید، که این طناب به یک سقف محکم زوال ناپذیر بسته است. این طناب را بگیرید و بالا بیائید. اعتصام کنید و از چاه بالا بیائید. درون چاه نباشید، چون طناب قرآن یک طرفش به دست انسانها است و یک طرفش هم بدست خدا است. هر که این طناب را بگیرد و درباره آیات قرآن بحث کند، بفهمد جا دارد تا به لقاء الله برسد. فرمود این را هم بگیرید و با هم بالا بیائید. این شکست ناپذیر است، گسستنی نیست. چون( لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ) (۳۹۵) ، چیزی این کتاب را باطل نمی کند. با هم چنگ بزنید و با هم بالا بیائید.

پیداست که سر تلاوت آن است که انسان آن طرف طناب را ببیند. اگر در تلاوت قرآن به این جا رسید که دید طناب بدست کیست، این شخص به سر قرآن و به سر تلاوت رسیده است؛ وگرنه اگر یک قرآنی خواند ولی نفهمید آن طرف این طناب بدست کیست، این به سر قرآن نرسیده است؛ لذا فرمودند حداقل شبانه روز پنجاه آیه از قرآن کریم بخوانید، که با عهد الله در تماس باشید. برای این که روشن شود این قرآن یک طنابی است که یک طرفش بدست انسان است و یک طرفش بدست خدا. انسان هر چه بفهمد باز جا دارد که کنجکاوی بیشتری کند.

امام سجاد - سلام الله علیه - فرمود: آیات القرآن خزائن فکلما فتحت خزانه ینبغی لک ان تنظر مافیها(۳۹۶) . آیات قرآن خزائن الهی است، خزینه خدا تمام ناشدنی است، هر آیه خزینه ای از خزانه های الهی است، هرگاه یک آیه باز شد شایسته است شما در این مخزن نگاه کنید ببینید چه ها در این خزینه است اینطور نیست که بگوئیم گفتنی ها گفته شد، هرچه باید بگویند گفتند چون ان القرآن یجری مجری الشمس والقمر(۳۹۷) . همانطوری که آفتاب و ماه، شب و روز، زندگی انسانها را نور می دهند، قرآن هم در شدائد زندگی، شب و روز، به انسانها نور می دهد، هرگز فرسوده و کهنه نمی شود؛ این بیان تشبیه معقول به محسوس.

تذکر: براداشت ها مفسران یکسان نیست مثلاً برخی می گویند مضاف در کلمه محذوف است؛ مثل( وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ ) (۳۹۸) در سوره یوسف. در جریان برادران یوسف وقتی آن برادر دیگر را هم بردند و نیاوردند، یعقوب - سلام الله علیه - فرمود: آن برادر را چه کردید؟ گفتند:( وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ ) . یعنی از آن محل و شهر بپرس. منظور این است که از مردم این شهر بپرس. جریان را بازگو می کنند که ما تقصیر نداشتیم، یعنی واسئل اهل القریه. این یک برداشت قرآنی است اما نظر دیگر این است که برخی از مفسرین می گویند چیزی در این جا حذف نشده است.( وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ ) یعنی از خود قریه بپرس. اگر توانستی با زبان قریه حرف بزنی و زبان آنها را بفهمی، در و دیوار قریه جواب می دهند؛ منتها شما نمی توانید سئوال کنید، آنها که زبان در و دیوار را می فهمند سئوال می کنند. مضافی در اینجا محذوف نیست. مگر در و دیوار عالم شاعر و آگاه نیستند؟ مگر ما اگر مطیع باشیم به نفع ما در قیامت و اگر تبهکار باشیم علیه ما گواهی نمی دهند؟ مگر زمین شهادت نمی دهد؟ پس معلوم می شود همه اشیاء چیز می فهمند. مگر مسجد شکایت یا شفاعت نمی کند؟ درباره حجر الاسود عده ای اصرار کردند که ما چرا استلام کنیم، یا ببوسیم. حجر لا یضر ولا ینفع، این یک سنگی است مانند سنگ های دیگر، نفع و ضرری ندارد. خواستند این بدعت را بگذارند، معصومین -عليهم‌السلام - جلو این بدعت را گرفتند. از امام صادق - سلام الله علیه - رسیده است که فرمود: آن که این بدعت را گذاشته است، دروغ گفت او در قیامت شهادت می دهد و شکایت می کند، اگر ضار و نافع نباشد که شهادت نمی دهد. این یمین الله فی الارض و تجلی دست خدا در روی زمین است، نه تجافی دست خدا.(۳۹۹)

آنها که اهل معنایند شرمشان می آید که گناه کنند. می گویند همه موجودات عالم چشم باز کرده اند و ما را می بینند. ما در محضر اینها چگونه گناه کنیم. او با این دید به سراغ قرآن می رود. آیات قرآن خزائن الهی است، به یک تفسیر و دو تفسیر تمام نمی شود. وقتی یک آیه ای مطرح می شود درب یک خزینه الهی باز می شود. شما نگاه کنید ببینید در این خزانه چیست. هرچه که مقدور شما است بگیرید ولی تمام شدنی نیست.

اگر کسی به باطن قرآن رسید و خوب تلاوت کرد، فضای منزل او نورانی است. همانطوری که ستاره ها نورانی اند، اهل زمین ستاره ها را با نورشان می بینند، خانه ای که در آن خانه قرآن تلاوت بشود، نورانی است. فرشتگان آن خانه را می بینند.(۴۰۰) عزرائیل - سلام الله علیه - شبانه روز پنج بار به هر خانه ای نگاه می کند، که ظاهراً اوقات پنجگانه نماز است. ببیند آنها در موقع نماز چه می کنند.(۴۰۱) هر خانه ای که در آن قرآن خوانده بشود، نورانی است و فرشتگان آن خانه را می بینند. در این زمینه باز از رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - رسیده است که فرمود: نوروا بیوتکم بتلاوة القرآن و لا تتخذوها قبوراً کما فعلت الیهود و النصاری صلوا فی الکنائس والبیع وعطلوا بیوتهم.(۴۰۲) خانه ها را با خواندن قرآن روشن کنید و نور بدهید. خانه با مقبره خانوادگی فرق دارد، اگر عده ای با هم در یک جا زندگی می کنند که نه آثار علمی دارند، نه خدمتی به اسلام و مسلمین می کنند، آن جا خانه نیست بلکه یک مقبره خانوادگی است که عده ای مرده در آن جا هستند.

خانه ها را قبرستان نکنید. اگر اثری از این خانه بر نخیزد مقبره خانوادگی می شود، بگذارید از این خانه به جامعه نور برسد. مثل یهودی ها و مسیحی ها نکنید که ایتها خانه عبادت می کنند فقط در کنیسه، آن هم در زمان مشخص؛ بلکه عبادت های عمومی را در مسجد و عبادتهای خصوصی را در منزل انجام دهید. فرمودند مراکز دینی و مساجد و نماز جمعه و جماعت را حفظ کنید. سعی کنید از این فیض عظیم محروم نمانید.

علی - علیه السلام - فرمود: الشاذمن الناس للشیطان کما ان الشاذمن الغنم للذهب(۴۰۳) . تک رو نباشید. همانطوری که یک گوسفند مانده از رمه در تحت سرپرستی شبان نیست و طعمه گرگ است؛ انسان تک رو و مانده از رمه اجتماع هم تحت سرپرستی امام جامعه نیست و طعمه شیطان است. کسی که جامعه را رها کرده است، مثل گوسفندی است که رمه را رها کرده باشد.

مرد نابینائی حضور معصوم - سلام الله علیه - عرض کرد: من گاهی راهنما دارم که من را به مسجد می آورد، گاهی هم راهنمائی که دست من را بگیرد و به مسجد بیاورد، ندارم، چه کنم؟ فرمود بین مسجد و مرکز کار یا منزلت یک طناب یا نخی بکش که اگر کسی نبود تا تو را از منزل به مسجد بیاورد، آن طناب و نخ را بگیری و به مسجد بیائی.(۴۰۴) حضرت به یک نابینا می فرماید به هر وسیله ای که هست خودت را به مسجد برسان.

فاصله گرفتن از امت اسلامی و جامعه مسلمین این خطرها را دارد و بودن در جمع آن ها برکات را به همراه دارد. آن گاه اگر کسی بین منزل و مرکز عبادت رابطه برقرار کرد، مسجد را در حقیقت به خانه آورده است. چگونه یک مسلمان به خودش اجازه می دهد که شب و روز یک مقدار قرآن در خانه اش خوانده نشود. قرآن برای این نیست که کسی را از زیر قرآن رد کنند، وقتی قرآن موثر است که انسان قرآن را بخواند و بفهمد و عمل کند. فرمود با تلاوت قرآن خانه ها را روشن کنید. کدام خانه را؟ این خانه را که در زمین است با ظاهر قرآن می سازد. آن بیت المعمور را که حقیقت قلب نورانی خود شما است، با فهمیدن قرآن روشن کنید. بگذارید در این قلب جز یاد حق چیزی نباشد. چون هر کسی هر نعمتی پیدا کرده است همه را از دولت قرآن دارد. اینطور نیست که کسی قرآن را رها بکند و بتواند سرافراز باشد. خانه ای که در آن قرآن زیاد خوانده شود، خیرش هم زیاد است: نور وا بیوتکم بتلاوة القرآن فان البیت اذا کثر فیه تلاوة القرآن کثر خیره.(۴۰۵) گاهی از یک خانه یک فرزند پیدا می شود که امت های در بند را رهائی می بخشد. انسان نمی داند که خیری که خدای سبحان بخواهد مرحمت کند چیست. یک استدلالی علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - در نهج البلاغه دارد، می فرماید: اینقدر خود را ارزان نفروشید. و سپس بعنوان یک تفکر منطقی استدلال می کنند:

مقدمه اول این است که: آیا خدا پیامبرش را گرامی داشت یا نه؟ عزیزترین بندگان پیش خدا پیامبر است و هیچ کرامت و عزت و حرمتی نبود، مگر آن که خدای سبحان به پیامبرش داد.(۴۰۶)

مقدمه دوم: زندگی پیامبر بسیار ساده بود و حتی ایشان مدت ها گرسنه می خوابیدند؛ چه در شعب ابی طالب و چه در غیر آن؛ و اگر یک مالی از خدیجه - سلام الله علیها - رسید در راه اسلام خرج شد و خود حضرت مصرف شخصی نکرد. در آن سه سال شعب ابیطالب، اینها چه گرسنگی ها کشیدند، خدا می داند.

بعد می فرماید: یا باید مال داشتن کمال و شرافت باشد؛ پس باید ملتزم بشوید که خدا پیامبرش را تحقیر کرده، این که صحیح نیست؛ یا چون پیامبرش را تکریم کرده و تحقیر نکرده، بدانید کسی را که خدا به مال وی را سرگرم کرد، او را اهانت کرد. او را به مال سرگرم کرد که دیگر به سراغ معارف نیاید.

و این تحلیلی که در نهج البلاغه آمده است با بیان سوره فجر منافات ندارد، چون خداوند در سوره فجر فرمود(۴۰۷) : کسی که مال دارد خیال نکند که کریم است و کسی هم که ندارد خیال نکند که حقیر است؛ نفرمود کسی که مال دارد حقیر نیست. اما در نهج البلاغه آمده است: کسی که خدا او را به مال سرگرم کرده است، تمام عمرش به صرافی می گذرد؛ او بداند که از عنایت الهی دور افتاده است.

ظاهراً این بیان از امام سجاد - سلام الله علیه - است که فرمود: خدای سبحان وقتی سخن از علم و معرفت و حکمت و دانش و توحید مطرح می باشد، صاحبان این نعمت ها را با فرشتگان ذکر می کند؛ وقتی سخن از خوردن و پوشیدن و داشتن و امثال ذلک است، صاحبان این نعم را با حیوان ذکر می کند.(۴۰۸) در سوره آل عمران فرمود:( شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ ) (۴۰۹) . خدا به وحدانیت شهادت می دهد و ملائکه و علماء اهل توحید هم به وحدانیت شهادت می دهند. این جا علماء و دانشمدان را با فرشته ها ذکر فرمود. اما وقتی سخن از مادیات است، می فرماید، ما دستور دادیم که آفتاب بتابد و باران برای شما ببارد، بارش باران و تابش آفتاب برای آن است که باغ تان سرسبز و خرم بشود:( مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ) ،(۴۱۰) مال شما و دام شما است. این جا که سخن از خوردن است انسان را با دام ذکر می کند و آنجا که سخن از فهمیدن است انسان را با ملک نام می برد. و در جای دیگر می فرماید:( كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ ) .(۴۱۱) یک قدری خودتان بخورید و قدری هم به دام هایتان بدهید. اگر انسان بیش از آن مقدار که آبرویش محفوظ باشد عمر خود را برای دنیا مصرف کند، ضرر می کند، و بواقع خسارت دیده است. این دنیائی که محصول درآمدهای یک عده ای را ممکن است افراد ناپاک یک شبه در کنار میز برد و باخت ببازند یا ببرند، این معیار ارزش است؟ یک گروهی ممکن است در تمام مدت عمر این مقدار مال پیدا نکنند که طغاه زمانه در کنار میز برد و باخت یک شبه می بازند یا می برند، پس این نشانه فخر نیست. فرمود: بیش از آن مقدار که آبرویتان محفوظ باشد برای شما و بال است اما این نه به آن معنا است که بیکار باشیم و تولید نکنیم. فرمود: کار کنید، کوشش کنید کشورتان را بی نیاز کنید، اما دل نبندید و به دیگران بدهید، یک حرف این است که انسان دل ببندد که اگر دل بست خدا هم می فرماید یک قدری خودت و یک قدری هم دام تو، تو و دام پیش ما یکسان هستید.( كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ ) ؛ ما اعا لکم و لانعامکم. و سخن دیگر آنکه همت بر تولید فراوان بگمارد تا جامعه اسلامی را تأمین نماید علی - علیه السلام - می فرماید: من وجدماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله(۴۱۲) . فرد یا گروه، امت و ملتی که آب و خاک به اندازه کافی داشته باشد و مع ذلک مقروض این و آن باشد خدا او را دور کند. آیا این دعوت به تولید نیست این نفرین آن مستجاب الدعوه شامل امت بیکار نیست. هیچ گروهی بدتر از گروه بیکار نیست. از آن سوی می فرماید دل نبند، و از سوی دیگر می فرماید اگر تولید نکردی مرگ بر تو. این اسلام است که امت را اداره می کند و به تک تک آنها روح کرامت می دهد.

باغبان حضرت امیر - سلام الله علیه - می گوید: باغی که ما داشتیم کم آب بود در این باغ حضرت کندوکاو کردند. خواست چاه یا چشمه ای را احداث کند چندین بار می آمد و کلنگ می زد ولی آب نمی جوشید تا بالاخره روزی آمد و کلنگ را گرفت و نفس های علی بن ابیطالب در اثر خستگی کارگری به گوشم می رسید. آنقدر کندوکاو کرد تا آب جوشید. همین که آب از چشمه یا چاه جوشید من دیدم صیغه وقف را علی بن ابیطالب جاری کرد فرمود: هذه صدقه دیگر مهلت نداد.

اگر می گوئیم شیعه علی هستیم یعنی از لحاظ ترک تعلق زاهد بودن و از لحاظ خدمت به همنوع فعال شدن. هم تولید و از بیگانه بی نیاز بودن و هم خود دل نبستن. چون در حجاز باغی که از خود آب داشته باشد باغ ها است پپام این حدیث آن است کار بکن و به دیگران نیازمند نباش و خود را هم بی نیاز از آن بدان که به او دل نبندی این چنین باشید که فرمود: فان البیت اذا کثر فیه تلاوه القرآن کثر خیره و اتسع اهله و اضاء لاهل السماء کما تفیئی نجوم السماء لاهل الدنیا(۴۱۳) . آثار خیری که از یک خاندان اهل قرآن به دیگران می رسد نمونه هایش اینها است که برای ملائکه نور می دهد.