اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31941 / دانلود: 2874
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار هیجدهم «حاوی مباحث» :

قلب ترازوی عجیبی است

خداوند متعال هدف است نه وسیله

انسان با محبت زنده است

هر شهیدی به مقدار معرفتش می ارزد

اعمال را به مقدار معرفت پادش می دهند

هر صدقه ای را خداوند قبول نمی کند

خداوند در قرآن می فرماید آنانکه هنگام یاد خدا دل های آنان می تپد و هنگام تلاوت آیات خدا ایمانشان افزوده می شود و بر پروردگارشان توکل می کنند کسانی که نماز را به پا می دارند و از آنچه روزی آنها نموده ایم انفاق می کنند اولئک هم المؤمنون حقاً لهم درجات مؤمنین حقیقی اند و برای آنان درجاتی است.(۵۰۶) بهشت و درجات بهشت اوائل نسبت به انسان های عادی در حد یک پاداش بیان می شود(۵۰۷) . باز در همین قرآن کریم در جای دیگر سخن از لهم درجات نیست. حرف لام مطرح نیست؛ بلکه می فرماید: هم درجات(۵۰۸) خود اینها می شوند درجات و خود اینها می شوند انوار و بهشت. در اینجا دو مطلب است: یکی آنکه بهشت برای مؤمن است و یکی اینکه خود مؤمن بهشت است. هم آن حق است که برای مؤمن بهشت است و هم این حق است که خود مؤمن بهشت می شود. انسان کامل به جائی می رسد که فروح و ریحان و جنه نعیم(۵۰۹) خود بهشت می شود و این کمال را در همین چند روزه دنیا باید تهیه کرد ولاغیر. و این در عبادت کردن فقط نیست بلکه به سر عبادت رسیدن است.

یک وقت انسان نماز می گذارد و حواسش متوجه خدا نیست، این یک نماز صحیحی خوانده است که از نظر حکم اعاده یا قضا ندارد ولی نماز مقبولی نخوانده است؛ نمازی نیست که او را بالا ببرد، چون خود این نماز بالا نمی رود. یک وقت هم نماز خوانده که در نماز جز یاد حق چیزی در حرم قلب او راه پیدا نکرد، این نماز است که بالا می رود و او را هم بالا می برد؛ این هم صحیح است و هم مقبول. برای این که ما در نماز به این سر برسیم باید بیرون نماز را مواظب باشیم. در بیرون نماز اگر چشم و گوش را مهار کردیم، در درون نماز راحت هستیم. اگر مواظب غذا و حرکات و ادراکاتمان بودیم، آنگاه در درون نماز راحت هستیم. این که می بینیم ما در نماز آرام نیستیم، برای آن است که در بیرون برای خود دشمن تراشیدیم، در بیرون نماز کارهای ناحساب انجام دادیم در هنگام نماز دست ما بسته است دشمن حمله می کند. آنچه که ما شنیدیم و گفتیم و رفتیم و آمدیم همه و همه ذخیره می شود و در موقع نماز به انسان حمله می کند، در حال روزه و جهاد و حج به انسان حمله می کند. ما اگر دشمنی برای خود نتراشیده باشیم و بیرون نماز را مواظب باشیم، در درون نماز کسی کاری به ما ندارد و همه حواسمان جمع است؛ هم لذت می بریم و هم اگر حواس ما جمع بود به سمت خدا رو کرده ایم و لطف خدا هم به سمت ما متوجه می شود. آنها که به اسرار عبادت رسیدند، یعنی اهل بیت عصمت و طهارت، عبادتهایشان عصاره ای از همین معارف است.

به ما گفته اند اگر خواستید ببینید پیش خدا محترم هستید یا نه، ببینید خدا در قلب شما چقدر حرمت دارد.(۵۱۰) این دل چه حقیقتی است که می تواند میزان بین عبد و مولی باشد؟ این قلب چه ترازوی عجیبی است که می تواند انسان را آگاه کند که پیش خدا عزیز است یا نه؟ بعضی خودشان و قلبشان را گم کرده اند آنکه نمی شناسد کجائی است و برای چه آمده است، خودش را گم کرده است. یک انسان کامل بنام امام معصوم - علیه السلام - لازم است که به ما بگوید تو این هستی؛ این توئی توست. اگر انسان در جای خود نبود، معلوم می شود خودش را گم کرده است.

برای هر عبادتی عموماً و در روزه خصوصاً به ما راهی نشان داده اند که به سر این عبادات راه پیدا کنیم. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - که این راه را رفت، می فرماید به دنبال من بیائید؛ به ما فرمودند: اگر در حال نماز قلبتان متوجه خدای سبحان بود، لطف خاص الهی هم متوجه شما خواهد شد و ما به خوبی می توانیم احساس کنیم که لطف خدا شامل حال ما شده است یا خیر. آن حالت سبکباری را که یک انسان وارسته در خود احساس می کند، نشانه شمول لطف الهی است. آن بی اعتنائی به فریبائی طبیعت که در انسان پیدا می شود، نشانه شمول لطف الهی است.

نسبت به این امور بعضی از فرازهائی از امیرالمؤمنین و امام صادق - سلام الله علیهما - در این زمینه رسیده چنین است:

امام صادق فرمود: لا یجمع الله لمؤمن من الورع والزهد فی الدنیا الا رجوت له الجنه وانی لا حب الرجل المؤمن منکم اذا قام فی صلوته ان یقبل بقلبه الی الله تعالی و لا یشغله بامر الدنیا. فلیس من مؤمن یقبل بقلبه فی صلوته الی الله الا اقبل الله الیه بوجهه و اقبل بقلوب المؤمنین الیه بالمحبته له بعد حب الله ایاه.(۵۱۱) چیزی بالاتر از پرهیز گناه نیست، اگر برای مؤمن با زهد این ورع جمع شد من امید بهشت دارم. من دوست دارم که نماز را با توجه بخوانید. این جا سخن از حکم و امر وجوبی نیست؛ این جا سخن از سر صلوه و ادبی است که به این سر منتهی می شود. خدا را وسیله قرار ندهید که شما را به بهشت ببرد یا از جهنم نجاتتان بدهد، خدا هدف است، نه وسیله. او شما را به جهنم نمی برد به بهشت می برد ولکن شما در عبادت این ادب را رعایت کنید که از او چیزی طلب نکنید. چیزی انسان مؤمن را مشغول نکند و یا خودش قلب خود را به امری از امور دنیا مشغول نکند زیرا هر چه غیر خدا است دنیا است.

برای بعضی تکاثر در علم و تألیف و تربیت و تدریس دنیا است، چه اینکه برای بعض دیگر، تکاثر در مال دنیا است. هر کسی را شیطان به یک راه می فریبد. یک عالم را شیطان از این راه می فریبد که تو شاگردان بیشتری داری، کتابهای بیشتری نواشته ای، سالیان متمادی درس گفتی، تو بالاتری؛ این تکاثر در رشته های علمی است. به یک رزمنده این نیرنگ را می زند که تو چند بار جبهه رفته ای، تو فداکارتری، تو چند بار تلاش کرده ای، تو مقرب تری. شیطان هیچ کسی را رها نمی کند. اگر انسان از دام وهم رهید دیگر در دسترس شیطان نیست.

برای بندگان مخلص چیزی گواراتر از اخلاصشان نیست. چون هیچ دشمنی به آنها دسترسی ندارد، نه از درون نه از بیرون. هیچ مؤمنی نیست که با قلبش در نماز متوجه بشود، مگر اینکه خداوند وجه خود را متوجه او می نماید و دلهای دیگر مؤمنین را هم متوجه او می کند. همه مؤمنین نسبت به او علاقمندند، دوست او می باشند، در حال خطر دعا گوی او هستند.

انسان بامحبت زنده است و انسان بدون محبت هرگز طعمی از زندگی نمی چشد؛ و اگر خدای لطفش را متوجه انسانی کرد، دلهای دیگر مؤمنین را نیز متوجه او خواهد کرد. این خصیصه عبادت با سر است. اگر کسی لوجه الله عبادت کرد، می شود ابدی. چون وجه خدا زوال پذیر نیست(۵۱۲) و اگر کسی لوجه الله عبادت کرد، زوال ندارد؛ تاریخ او را از بین نمی برد.

در بیانات امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آمده است: یموت منا من مات ولیس بمیت(۵۱۳) از ما اهل بیت اگر کسی بمیرد به حسب ظاهر مرده است وگرنه مرگ در آنجا راه ندارد. آب زندگانی را که باران نمی بارد، چشمه و چاه هم نمی جوشاند؛ آن آب زندگانی افسانه ای بیش نیست. آبی در عالم نیست که اگر کسی یک قطره یا یک قدح از آن بنوشد برای ابد زنده باشد. این که در تعبیرات ادبی به آب زندگانی تعبیر می شود، یک مثل است؛ والا دنیا جای جاودانه بودن نیست. آن معرفت و علم و ایمان است که جاودانی است. عالم عارف مؤمن همیشه زنده است. در بهشت نامه ای از خدا برای مؤمن می آید که در متن و عنوان آن نامه نوشته است: من الحی الذی لایموت الی الحی الذی لایموت. این نامه ای است از خدائی که ذاتاً نمی میرد، به مؤمنی که در پرتو احیاء حق از مرگ مصون است. این می شود آب زندگانی وگرنه دیگران قبل از آن که بمیرند، مرده اند و از خاطرها هم محو می شوند. انسان یک راه دارد که به حیات ابد برسد و آن عبادت برای وجه الله است، چون کل شی ء هالک الا وجهه، و اگر کسی لوجه الله عبادت کرد برای ابد زنده است.

اینطور نیست هر کسی که شهید شد با شهدای دیگر یکسان باشد. هر شهیدی به مقدار معرفتش می ارزد. هر شهیدی به مقدار سر عبادتش می ارزد و هر خونی به مقدار سرش دین خود را حفظ می کند. مثلاً وقتی سیل آمد باید هزارها گونی شن پر کرد تا جلوی سیل را گرفت. یک وقت سد به تنهائی سیل بند است که سیل را مهار می کند گاهی یک شهید به تنهائی سیل بیگانه ها را مهار می کند، و گاهی هزار انسان باید شهید بشود تا کار یک شهید را انجام بدهد. اینطور نیست که هر خونی بتواند در برابر سیل بایستد، یا هر شهیدی به لقاء الله برسد: الناس معادن کمعادن الذهب والفضه.(۵۱۴) این از بیانات بلندی است که از رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - رسیده است. مردم معدن های گوناگون اند، بعضی ها مثل ذغال سنگ هستند و بعضی مثل برلیان اند و بعضی مثل لعل.

در محضر درس امام پنجم - سلام الله علیه - یکی از شاگردان تعریف کرد، گفت: امروز عجب جواهری از شما فیض بردیم. فرمود: آیا این حرف ها را تشبیه به طلا کردی: هل الجوهر الا الحجر.(۵۱۵) این حرف های آسمانی را به گوهر تشبیه کردی؛ گوهر مگر غیر از سنگ قرمز یا زرد چیز دیگری است؟ این معارف الهی را به سنگ تشبیه کردی که عجب طلاهائی ما امروز استفاده کردیم. مردم مانند معادن گوناگون اند. شهداء این چنین اند، علماء این چنین اند، صلحاء این چنین اند، صدیقین هم این چنین اند. همه یکسان و در یک حد نیستند. برای یک عده درجات است و یک عده خود درجات اند.

ای برادر تو همان اندیشه

مابقی تو استخوان و ریشه ای

در مسائل علمی و عملی هم ای برادر تو همان نیتی،(۵۱۶) انسان با نیتش محشور می شود. انسان با محبوبش محشور می شود. اگر انسان توانست با این معارف انس بگیرد اگر شربت شهادت نوشید، هم خود به لقاءالله می رسد و هم خون او مانند دیگر خونها نیست بلکه به تنهائی یک سدی است در برابر سیل ها.

وقتی زینب کبری و زین العابدین - علیهما آلاف التحیه والثناء - در هنگام تودیع با آن ابدان طیبة و طاهرة قرار گرفتند و اظهار تأسف می کردند که چرا به ما اجازه ندادند که ما این ابدان بی سر را دفن کنیم و از کربلاء برویم، فرمود: این جا امروز بیابان است این ابدان بارقه عشق الهی اند، یک سلسله ابدان عادی نیستند. این ابدان شهرهای آباد را ویران می کنند و این بیابان را سرسبز و خرم و شهر می کنند و طولی نمی کشد که این جا شهر می شود. حرف زینب کبری - سلام الله علیها - در کنار آن بدن بی سر این است که این بدن این جا را آباد می کند.

هر شهیدی و هر خونی به مقدار قلبش اثر دارد، لذا اعمال را وقتی بخواهند پاداش بدهند به مقدار معرفت پاداش می دهند؛ تا انسان از یک درجه به چند درجه و از چند درجه به خود درجه برسد. چرا در سوره مجادله بین مؤمن و مؤمن عالم فرق گذاشت؟ فرمود:( يَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ) (۵۱۷) . یعنی مؤمن غیر عالم را درجه می دهند اما مؤمن عالم را درجات می دهند. اینطور نیست که عالم و غیر عالم را یک جور درجه بدهند؛ البته علمی که نور باشد و دنیا نباشد و عالمش مستأکل به آن علم نباشد. اگر در سوره مجادله و انفاق سخن از درجات است در سوره آل عمران سخن از اتحاد مؤمن و درجات است. می فرماید هم درجات. آنگاه است که انسان از دل خویش نور به آفاق دهد: چون به خورشید رسیدیم غبار آخر شد.

فضای وسیع بهشت را مؤمن نور می دهد و دیگر سخن از ماه و خورشید نیست؛ زیرا بساط منظومه شمسی بر چیده شد با( إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ) (۵۱۸) آن جهان با عظمت را مؤمن باید نور بدهد. آنجا نه برق است و نه چراغ و نه اختر آسمانی. این فضای باز بهشت را مؤمن روشن می کند که( نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ ) (۵۱۹) اگر العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء(۵۲۰) و مانند آن؛ باید این نور را این جا تهیه کرد و به مقدار معرفت به انسان نور می دهند و به مقدار معرفت آن فضای باز بهشت را انسان نورانی می کند.

در تایید بیان امام صادق - سلام الله علیه - این حدیث را نقل می کنیم: وقتی امام پنجم - سلام الله علیه - رحلت کرد، سالم بن ابی حفصه می گوید من به دوستانم گفتم ما امامی را از دست دادیم با این که پیامبر را ادراک نکرده بود و در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا نبود مع ذلک وقتی، می گفت قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی نمی پرسید شما که پیامبر را ندید چگونه از او نقل می کنید، ما یک چنین امامی را از دست دادیم. شاگردان که به امامت او مؤمن بودن این سخن را می پذیرفتند و گفتند برویم خدمت جعفر بن محمد فرزند امام باقر - سلام الله علیه - و او را تسلیت بگوئیم. سالم بن ابی حفصه می گوید رفتیم خدمت جعفر بن محمد گفتیم انالله و انا الیه راجعون بعد گفتیم کسی رفت که با این که پیامبر را زیارت نکرده بود وقتی که می گفت قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی سئوال نمی کرد که شما از قول چه کسی می گوئید. و دیگر مردی مثل او نمی آید. هنوز مسئله امامت امام صادق هم برای آنها روشن نشده بود. آنگاه امام صادق - سلام الله علیه - چند لحظه ساکت شدند و بعد فرمود: قال الله - عزوجل - ان من عبادی من یتصدق بشق تمره فاربیها له کما یربی احد کم فلوَّه حتی اجعلها له مثل احد.

امام صادق بعد از چند لحظه سکوت فرمود: خدا می گوید بعضی ها هستند که نصف خرما صدقه می دهند و خداوند سبحان این صدقه آنها را چنان می پروراند که مثل کوه احد می شود.

سالم بن ابی حفصه با شاگردان دیگر وقتی که این صحنه را دیدند گفتند: پدر بزرگوار او بلاواسطه سخنی را از پیامبر نقل می کرد و الان او بجائی رسیده است که بلا واسطه سخنی را از خدا نقل می کند(۵۲۱) اینها کیانند؟ اگر اینها مکتب نرفته با یک غمزه مسئله آموز صدها حکیم و عارف و فقیه اند، این راه را دارند.

این که خدای سبحان متوجه اولیاء خودش هست یعنی معارف را در قلب آنها القاء می کند؛ این وحی تشریعی نیست که مخصوص پیامبر باشد. وحی تشریعی مخصوص نبی است ولاغیر و بعد از خاتم انبیاء کسی وحی تشریعی ندارد که حکم فریضه یا سنت جدیدی بیاورد اما الهام ها و القاءات و معارف حقه بعنوان وجه الله در دلها القاء می شود؛ که امام صادق فرمود، قال الله - تبارک و تعالی -.

وقتی این صحنه گذشت سالم بن ابی حفصه می گوید من از محضر حضرت بیرون آمدم و به حضور دوستان رفتم و گفتم من چیزی شگفت انگیزتر از این صحنه ندیدم که ما سخن امام باقر را که می گفت قال رسول الله و بدون واسطه نقل می کرد با اینکه پیامبر را ندیده بود قبول می کردیم و او را بزرگ می شمردیم اما امام صادق می گوید قال الله - عزوجل - بدون اینکه به کسی نسبت بدهد و بدون واسطه می گوید خدا این چنین گفت.

در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است که خدایا بین من و تو احدی فاصله نیست. من اگر رازم را بخواهم با شما در میان بگذارم می گذارم و تو اگر بخواهی به من لطفی بکنی می کنی و بین من و تو هیچ حجاب و شفیعی نیست؛ فقط یک حجاب است و آن خود من هستم.(۵۲۲) که از بیانات بلند امام پنج - سلام الله علیه - است: احتجب بغیر حجاب محجوب واستتر بغیر ستر مستور ولیس بینه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه(۵۲۳) . خدای سبحان بی پرده پوشیده است و پرده ای او را نپوشاند. از بس روشن است، پوشیده است و هیچ حجابی بین خدا و خلق خدا جز خلق خدا نیست.

اگر گفتند وجودک ذنب لایقاس به ذنب: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیر خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود؛(۵۲۴) از این روایت است. یک حجاب است که نمی گذارد انسان خدا را ببیند و آن حجاب خودبینی است.

مگر هر صدقه ای را خدای سبحان قبول می کند. به این منافقین بگو هر چه می خواهید بدهید، نفقات و صدقات و کمک های این ها مقبول نیست. چون اینها کمک را یک نحوه غرامت می دانند و با خلوص نمی دهند:( وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا ) (۵۲۵) این نحوه دید، باعث آن می شود که خدا این انفاق را قبول نکند. اگر یک باغبانی درخت را تمیز می کند و اضافات را حذف می کند آیا عمل این غرامت و هزینه است. آن شاخه های زائد را می زند که درخت شکوفا بشود. آیا این غرامت درخت است، یا این غنیمت درخت است. اگر انسان چیزی را که در راه اسلام خرج می کند آن را غنیمت بداند نه غرامت خدای سبحان را می پروراند و مانند کوه احد بزرگش می کند. گرچه آن چیز، نیمی از خرما باشد، انسان وقتی وارد محکمه عدل الهی می شود می بیند کوهی از خیرات در برابر چشمان او است. این به سر صدقه بر می گردد که کدام صدقه با سر همراه است و کدام صدقه بدون سر است.