اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32273 / دانلود: 2991
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار بیست و یکم «حاوی مباحث» :

هنگام سخن از قیامت رنگ گونه رسول خدا تغییر می کرد

علی فرمود برای من پشت پرده و روی پرده مساوی است

علی بیش از یک پیراهن نداشت

سخن مرحوم ملا عبد الرزاق کاشانی و صدرالمتالهین

نصیحت امام خمینی در پایان سال تحصیلی

ارسطو گفت من می خورم برای اینکه بمانم

این سخن از سخنان برجسته رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است که فرمود: انا والساعة کهاتین(۵۷۶) . من و قیامت مثل این دو انگشت نزدیک هستیم که در کنار یکدیگرند (دو انگشتان را جفت کردند). وقتی سخن از قیامت مطرح می شد که قیامت باطن دنیا است رخسار مبارک حضرت دگرگون می شد. اگر در یک جنگ نا برابری دشمن از هر طرف غافلگیرانه حمله کند و کسی بخواهد خبر حمله غافلیگرانه دشمن را برساند، چگونه سراسیمه است؟ چه جور صورتش افروخته است؟ می گوید دشمن در کمین است؛ دشمن در پشت سر است؛ دشمن رسیده است، آماده باشید. وقتی سخن از قیامت می شد، رنگ صورت مبارک حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) تغییر پیدا می کرد، مثل اینکه دارد از یک خطر خانمان براندازی که در شرف تحقق است خبر می دهد.

امام صادق - سلام الله علیه - نقل فرمود: یک وقتی رسول خدا بالای منبر رفت؛ گونه ها و چهره و وجنات ایشان متغیر شد. معمولا اگر کسی بخواهد خبر تلخ و سنگینی را به حاضرین ابلاغ کند صورتش متغیر می شود. به مردم نگاه کرد و فرمود: مسلمانها من با قیامت مانند این دو انگشت هستیم. بین من و قیامت فاصله ای نیست. شریعت و دین و کتابی نیست که بعد از من بیاید. این یک معنای متوسطی است که بعضی از شارحان اصول کافی ذکر کرده اند. امام فرمود: من و قیامت کنار هم هستیم. من می دانم قیامت چیست. اینکه صورت حضرت سرخ می شود برای این است که با قیامت است؛ از او دور نیست. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا(۵۷۷) . برای من پشت پرده و روی پرده مساوی است. من قیامت را می بینم؛ اما رسول خدا بالاتر از آن را می فرماید. می فرماید من و قیامت این چنین هستیم؛ من می دانم قیامت چه خبر است. دو تا انگشت که به هم نزدیک اند، از یکدیگر باخبراند. اگر یکی گرم است دیگری احساس می کند، و اگر یکی سرد است، دیگری احساس می کند. من می دانم قیامت چه خبر است و شما همچنان غافل هستید.

چرا یک عده در قیامت کور محشور می شوند؟ برای این که چشمانشان عادت کرده اند چیزهائی را ببیند که آنها در قیامت نیستند و چیزهائی هم که در قیامت اند نیاز به یک چشم مناسب دارد که تهیه نکرده است؛ لذا هیچ چیز را نمی بیند؛ کور است؛ گنگ است و کر است. نظام آنجا نظام دیگری است؛ بازار آنجا بازار دیگری است. فرمود من می دانم قیامت چه خبر است. شما همینطور آرام نشسته اید، مثل اینکه کسی از جبهه ها آمده می گوید من می دانم جبهه چه خبر است اما شما همینطور آرام نشسته اید. اگر کسی از منطقه های موشک باران شده صهیونیستهای کافر بیاید او می تواند بگوید من و جبهه اینطور هستیم؛ من از جبهه خبر دارم. شما چه می دانید، چه خبر است وقتی می خواهد از پیروزی رزمندگان سخن بگوید، می گوید من و جبهه این چنین هستیم. شما چه می دانید در جبهه چه خبر است، شما این جا آرام نشسته اید.

ثم قال: یا معشر المسلمین؟ ان افضل الهدی هدی محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: بهترین هدایت راهی است که خدای سبحان بوسیله من به شما ابلاغ فرموده است. چون من از دور خبر نمی دهم بلکه دستی از نزدیک بر آتش دارم؛ منتها آتش ما را نمی سوزاند. این اخبار غیب جزئیات جهنم و بهشت را تشریح کردن و خصوصیات قیامت را ذکر نمودن برای کسی است که از نزدیک خبر داشته باشد.

وخیر الحدیث کتاب الله وشر الامور محدثاتها. بهترین سخن قرآن است و خواندن قرآن، فهمیدن قرآن، آشنا شدن با قرآن، عمل کردن به قرآن، پی بردن به باطن قرآن؛ ضمن اینکه حفظ سنت های الهی بهترین کار است، بدعت نیز از بدترین امورهاست.

ایها الناس من ترک مالا فلاهله و من ترک کلا اوضیاعا فعلیّ او الیّ(۵۷۸) . ای مردم هر کسی مرد و مال حلالی به جای گذاشت، مال ورثه او است؛ و اگر دین و قرض و عائله بی سر پرستی دارد، من او را تأمین می کنم؛ به من مراجعه کند چون حکومت اسلامی باید آن را تأمین کند حکومت اسلامی نمی گذارد کسی تکدی کند و بصورت سئوال زندگی کند. صاحب کتاب الغارات(۵۷۹) از یکی از اساتید استادش نقل می کند. می گوید: من بچه بودم پدرم مرا به مسجد جامع کوفه برد و علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - در حال ایستاده در روز جمعه مشغول خواندن خطبه بودند و من دیدم علی بن ابیطالب: یروح بکمه. با آستینش خود را باد می زند. مسجد پر جمعیت بود و من هم بچه بودم. پدرم مرا روی گردنش نشاند که من آن صحنه ها را ببینم. این صحنه را دیدم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آستینش خود را خنک می کند، گفتم: پدر چون هوا گرم است امیرالمؤمنین با آستین لباسش خود را خنک می کند؟ پدرم به من فرمود: این چنین نیست. علی بن ابیطالب احساس گرما و سرما نمی کند. نه گرما علی را آزار می دهد نه سرما؛ و این ناظر به دعائی است که در یک جریانی رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - نسبت به امیرالمؤمنین دعا کرد. عرض کرد: خدایا اثر برودت و حرارت را به علی نچشان. بعد از آن دعاء دیگر حضرت علی (علیه السلام) نه در تابستانها از گرما رنج می برد و نه در زمستانها از سرما رنج می برد.

گفت: پسر! علی بن ابیطالب رنج سرما و گرما را احساس نمی کند و اینکه می بینی علی بن ابیطالب آستین لباسش را حرکت می دهد برای آن است که او بیش از یک پیراهن ندارد و چون این لباس را شسته و خشک نشده است، آستین را حرکت می دهد که خشک بشود. او از این کار لذت می برد چون به غیر حق دل نمی بندد و این را هم هنر نمی داند و به حساب کمال نمی آورد(۵۸۰) این را هدف نهائی نمی داند.

اینها اوائل راه است. چیزی که نباید فراموش بشود این است که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: حکومت اسلامی کسی را فقیر نمی گذارد.

قال: مر شیخ مکتوف کبیر یسال فقال امیرالمؤمنین: ماهذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین نصرانی. فقال امیرالمؤمنین: استعملتموه حتی اذا کبر و عجزه منعتموه. انفقوا علیه من بیت المال.

امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - دید پیر نابینائی تکدی می کند فرمود: این کیست. گفتند: یک مسیحی است که پیر شده و از کار افتاده است و گدائی می کند. حضرت فرمود: تا قدرت داشت به این مردم خدمت کرد و اکنون که از کار افتاده است باید این چنین باشد: انفقوه من بیت المال. حکومت اسلامی باید اینها را تأمین کند تا کسی گدائی نکند. اگر کسی توان کار دارد، کار؛ و اگر توان ندارد از بیت المال تأمین بشود(۵۸۱) .

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که آن سخن را فرمود که من و قیامت مانند این دو انگشت هستیم ما همه می توانیم به جائی برسیم که بگوئیم انا والساعه کهاتین. آری، منتها رسول خدا پیشاپیش همه با کل جریان قیامت مانند دو انگشت حضور دارد اما ما با گوشه ای از قیامت آنهم بدنبال حضرت.

مرحوم ملا عبدالرزاق کاشانی - رضوان الله علیه - می گوید: ما دیدیم کسانی که دارند غسلین می خورند: لقد شاهدنا من یاکل الغسلین(۵۸۲) . این حرف خیلی بزرگ است. خدای کریم در قرآن فرمود: آنها که حرام می خورند، در جهنم طعام آنها غسلین یعنی چرک است. طعام آنها اثیم است:( لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ) (۵۸۳) . باطن غذای حرام و معصیت تیره گی است همانطوری که باطن عبادت نور است.

مرحوم صدر المتألهین می فرماید(۵۸۴) : افرادی هم بودند که مشاهده می کردند وقتی دیگران دارند حرف می زنند از دهانشان آتش می آید؛ وقتی که خاموش شدند مثل اینکه درب تنور را بستند. معصیت، فحش، غیبت، تهمت، اهانت، بدگوئی، زخم زبان و رنجاندن اینها همه آتش است که از دهان بیرون می آید و آن آتش باطن گناه است. ما اگر نتوانیم به آنجا برسیم که بگوئیم من و قیامت در کنار هم یکدیگر هستیم لااقل می توانیم بگوئیم ما و بعضی از اسرار قیامت کنار هم هستم. به ما گفته اند که باطن راه دارد؛ با عمل صالح می شود به ملکوت آسمان رسید.

هر وقت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواستند از جریان قیامت خبر دهند رخسارشان عوض می شد. ترس، خوف و خشیه من الله در حضرت محسوس بود.

پیامبر اکرم بعد از اینکه خطبه را شروع کردند و حمد و ثنای خدا را گفتند چند جمله ای هم درباره هدایت فرمودند؛ آنگاه صدا را بلند کرده و دو طرف صورت مبارکشان قرمز می شد. چون می خواستند یک خبر مهمی بگویند؛ می خواستند از قیامت خبر بدهند و از جهنم حرف بزنند. چرا رنگ چهره حضرت عوض می شد؟ چون جریان قیامت که کارساده و آسانی نیست. مرگ آنچنان امری است که انسان علوم و خوانده هایش را فراموش می کند. الان ما بسیاری از چیزهای را حفظ هستیم و می دانیم و مسلط هستیم اما در قبر ساده ترین و ابتدائی ترین مسائل اسلامی را از ما سؤال می کنند. مسائل پیچیده اسلامی را که از ما سؤال نمی کنند. معراج یعنی چه، جبر و تفویض یعنی چه، قضا و قدر یعنی چه، لوح محو و اثبات یعنی چه، لوح و قلم یعنی چه، شق القمر یعنی چه. سؤال می کنند خدایت کیست، دین ات چیست، کتابت چیست، قبله ات کدام است. ابتدائی ترین سؤالی که انسان به بچه های خودش می آموزاند از انسان سؤال می کنند. مگر کسی جز افراد خالص یادش می ماند؟ همین سؤالهای ابتدائی که ما به بچه ها می آموزانیم: دین مان اسلام است، خدای مان الله - جل جلاله ربی - است، قبله ما کعبه است، کتاب ما قرآن است؛ ساده ترین مسائل را در قبر سؤال می کنند و بسیاری از افراد یادشان نیست. فشار مرگ مرگ یک فشاری است که برای کسی حافظه بگذارد. انسان می بیند مثلاً بعضی به بیماری حصبه مبتلا می شوند و بعد از این که از بیمارستان آمدند همه آن درس و بحثها یادشان می رود. آنها که بیماری حصبه می گیرند یا فشارهای مغزی دیدند، تا مدت های زیادی هر چه خوانده اند از یادشان می رود. بسیاری از علماء و دانشمندان وقتی یک آسیب مغزی می بینند حالشان که خوب می شود دیگر چیزی یادشان نیست.

انسان در فشار مرگ دفعتاً می بیند که از ظاهر به باطن می رود؛ از ملک به ملکوت می رود؛ از عالمی به عالم دیگر سفر می کند؛ آنگاه در این تحول عمیق از او سؤال می کنند خدای تو کیست؟ یادش نیست. پیامبرت کیست؟ یادش نیست. چه دینی داری؟ یادش نیست. این که می گویند دائماً به یاد حق باشید:( وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ ) .(۵۸۵) انسان دائماً بیاد حق باشد. برای این است که گفتند شبانه روز ۵ وقت، ۱۷ رکعت نماز کافی است؛ گفته اند روزه یک ماه در طی سال کافی است؛ گفته اند در طی عمر یک بار حج کافی است و مانند آن؛ اما نگفتند یاد حق فلان قدر کافی است:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّـهَ ذِكْرًا كَثِيرًا ) .(۵۸۶) انسان دائماً باید بیاد حق باشد و بطور دوام در جان بپروراند. نامش بر لب و یادش در دل تا یک خطری پیش آمد یادش باشد.

امام خمینی - دام ظله - آخر سال تحصیلی که می شد پایان درس نصیحت می کردند. این حدیث شریف را گفتند که بعد هم در بحثهای قیامت این حدیث شریف را ما زیارت کردیم که: عده ای در قیامت از ایشان سئوال می کنند که پیامبرتان کیست. بعد از احقابی از عذاب، یعنی حدود هشتاد سال و یک قرن عذاب کشیدن، تازه اگر از او سؤال کنند که پیامبرت کیست، یادش می آید و می گوید: پیامبر من کسی است که بر او قرآن نازل شده است؛ هنوز نام مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) یادش نمی آید.(۵۸۷)

مگر جریان مرگ و بعد از مرگ کار آسانی است. اگر آسان بود که همه در جواب سؤال های قبر این ساده ترین سؤال ها را جواب می دادند. در پرسشنامه ها هر کسی در کمترین فرصت و سریع ترین وضع آنها را پر می کند که دینم اسلام، کتابم قرآن، قبله ام کعبه است و امثال ذلک؛ اما آنجا این چنین نیست، چون انسان از ملک به ملکوت سفر کرده است.

وقتی پیامبر می خواهد جریان قیامت را که از خدا آموخته است برای مردم تشریح کند، چهره اش زرد می شود؛ گونه هایش تغییر می کند. یک فرمانده اگر بخواهد به سربازانش بگوید، برخیزید حمله شروع شد، چطور دستور می دهد؟ اگر سپاهیان در یک آسایشگاهی آرمیده باشند و بطور ناگهانی حمله شروع شود آیا فرمانده می گوید آقایان بفرمائید به ما حمله کردند یا نه شتابزده و سراسیمه و با صورت سرخ و لحن جدی سخن می گوید؟ وقتی سخن از قیامت و جریان مردن و جهنم و صراط و حساب و محکمه عدل خدا فرا می رسید، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل اینکه خبر حمله می دهند: کانه منذر جیش.(۵۸۸) می گوید: شاید صبح قیامت شد و یا اول مغرب قیامت می شود؛ یا اگر کسی مرد که قیامت صغرای او قیام می کند، معلوم نیست که قیامت چه وقت قیام می کند. انسان می بیند دفعتاً وضع عوض شده است و در عالم دیگری است که کسی را نمی شناسد و آنچه را که می شناخت پشت سر گذاشت. اگر چشم انسان را ببندند و از شرق به غرب یا از غرب به شرق بیاورند، طوری نیست؛ حتی اگر دفعتاً او را سوار کنند و از مشرق زمین به مغرب زمین ببرند بالاخره آنجا هم همین مردم اند و نظامی که حاکم بر شرق است همان نظامی است که حاکم بر غرب است؛ آفتاب است، ماه است، مردم است، زندگی است؛ با یک تفاوت مختصر؛ اما با مردن دفعتاً می بینید وارد عالمی شد که هیچ ارتباطی با عالم دنیا ندارد و مسائل دیگری در آنجا مطرح است .فرمود: یا در بامداد و یا در شامگاه وارد قیامت می شوید؛ بعد فرمود: من و قیامت مانند این دو انگشت هستیم؛ من می دانم قیامت چه خبر است؛ من می دانم جهنم چه خبر است؛ من می دانم صراط چیست، حساب چیست، میزان چیست؛ بسیاری از افراد خودشان را فریب می دهند؛ فرمود: اینها نمی دانند که در آنجا چه کالائی و حرف چه کسی خریدار دارد. آنجا از انسان چه می خواهند. بدنبالش هم همان اصل کلی حکومت اسلامی را فرمود: من ترک مالا فلاهله و من ترک دینا فعلی والی.

در بحثهای دیگر از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده ایم که وقتی خواسته باشند سخنرانی کنند صورت مبارکشان سرخ شده باشد. آیا در حمله ها این چنین بود؟ هفتاد الی هشتاد جنگ در اسلام واقع شده است که با همه ضعفهائی که مسلمین داشتند و هیچ جنگی، جنگ برابر نبود بلکه همه جنگها جنگ نابرابر بود؛ آیا حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی می خواستند جریان را اعلام کنند صورتشان سرخ می شد؟ مسلمین خرما را نصف می کردند و می خوردند و مشرکان شتر می کشتند و می خوردند؛ اینها پوست خرما و آنها کباب می خوردند؛ ولی حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی در این جنگهای نابرابر می خواستند فرماندهی را بعهده بگیرند هرگز سرخ نمی شدند. امکانات مالی و جنگی نداشتند؛ اینها پیاده بودند و آنها سواره؛ اینها بی سلاحی بودند و آنها مسلح؛ مثلا در جنگ بدر که اولین جنگ هم بود وضعیت طرفین قابل قیاس نبود اما حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرماندهی این جنگ نابرابر را بعهده داشتند هرگز صورتشان سرخ نمی شد. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - می فرماید در شب جنگ بدر که دیگران احساس خطر می کردند رسول خدا پای درختی ایستاد و تا صبح عبادت کرد؛ اصلا گویا ما فردا جنگی نداریم(۵۸۹) ؛ اما وقتی سخن از مرگ به بعد است، صورتشان سرخ می شود، صدا را بلند می کنند و گونه هایشان تغییر می کند. می فرماید: مردم مرگ و جریان بعد از مرگ یک امر عادی نیست؛ مواظب خودتان باشید؛ فرمود: شما جریان مرگ و قیامت و صراط و حساب را از چه کسی می خواهید بشنوید: انا والساعه کهاتین. من و قیامت مانند این دو انگشت در کنار هم هستیم، از من سؤال کنید که بعد از مرگ چه خبر است؛ بهشت یعنی چه، صراط یعنی چه، حساب یعنی چه، و انسان به کجا می رود. این جمله انا والساعه کهاتین از باطن عبادت خبر می دهد که( وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ) که خداوند فرمود عبادت کن به این مقام می رسی. مگر نفرمود( كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ *لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ) (۵۹۰) : اگر یقین پیدا کردید جهنم و آتش جهنم را می بینید. فرمود منم که می توانم خبر بدهم. چون شما نمی بینید البته صورتتان سرخ نیست؛ من شعله را می بینم.

خدای سبحان این راه را فراسوی بندگان خود و سالکان الی الله نصب کرده است؛ آنگاه راههای رسیدن به این امور را یکی پس از دیگری به ما آموخت. بطور مثال فرمودند به این که: انسان در ماه مبارک رمضان احساس عظمت می کند و بزرگی خود را می یابد، می گوید من بزرگ تر از آن هستم که آلوده بشوم و تن به گناه بدهم؛ این بزرگی خود یافتن، در اثر روزه گرفتن است، که مقدمات اولیه روزه امساک و کم خوری است.

از ارسطو سؤال کردند: چرا شما کم می خورید؟ گفت: من می خورم برای اینکه بمانم و دیگران می مانند برای اینکه بخورند. دیگران زنده اند برای این که بخورند، بگذار زیاد بخورند؛ من می خورم برای این که زنده بمانم. آنان که پرخور هستند، هم عمرشان کمتر است و هم به آن معارف الهی دسترسی ندارند. هرگز انسان پرخور به فهم در نمی آید.

امام صادق از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرمود که: یک وقتی جبرئیل - سلام الله علیه - در روزی و زمانی که سابقه نداشت وارد شد. گفتم: در وقتی آمدی که بی سابقه بود. آیا خبر مهمی است برای این که حالت شما، حالت ارعاب است. فرمود: تو ترسی نداری برای این که غفرالله لک ما تقدم من ذنبک وما تاخر. فرمود: پس برای چه آمده ای؟ جبرئیل گفت: خدای سبحان شما را از چند چیز نهی کرد: اول از بت پرستی؛ دوم از میگساری؛ سوم از جدال(۵۹۱) با مردم و بحث علمی را بصورت مجادله در آوردن(۵۹۲) .

آنگاه فرمود در کنار این دستوراتی که خدای سبحان به شما داد یک خصلت دیگری را خدای سبحان به شما امر کرد که برای همه شؤون زندگی است که برای مبدء و منتهایت سودمند است. آن چیست؟ یقول لک ربک ما ابغض وعاء قط کبغضی بطنا ملانا. خدا می گوید چیزی پیش من مبغوض تر از شکم پر نیست، که انسان همیشه سیر باشد. چون او که مانند بهائم می خورد، مانند جماد می افتد.

عده ای بعد از افطار اول رونق گرفتنشان درباره مطالعه و دعاء و ذکر و امثال ذلک است؛ و عده ای همین که از کنار سفره فاصله گرفتند بایستی به جائی تکیه بدهند. مگر انسان باید اینقدر بخورد که نتواند خودش را نگه بدارد پرخوری هم عمر را کم می کند وهم سلامت را از انسان می گیرد، و بالاتر از همه فهم و اندیشه و شعور را از انسان می رباید. اگر کسی بخواهد به اسرار عالم راه پیدا کند چاره ای جز سبکبار بودن درون ندارد و این را کسی می گوید که می فرماید انا والساعه کهاتین.

بدنبال این یک سلسله دستوراتی به شیعیان می دهند که پیروان راستین اهل بیت عصمت و طهارت اند.

گفتار بیست و دوم «حاوی مباحث» :

عبادت با روح هدف آفرینش است

عمل صالح انسان را به درون آسمانها می رساند

معنا و علامت یاد خدا در دل داشتن چیست

باطن گناه چرک است

مرکب راهوار سیر الی الله شب زنده داری است

مکارم اخلاق انبیاء

عبادت با روح است که هدف آفرینش انسان است و انسان با رسیدن به آن هدف حیات طیب و زندگی پاکیزه پیدا می کند. زندگی پاکیزه در دنیا حاصل نیست، چون جهانی که با بلاء پیچیده است هرگز طیب نخواهد بود. خدای سبحان مژده داد آنها که مؤمن اند و به این ایمانشان احترام گذاشتند و عمل صالح انجام دادند، به آنها حیات پاکیزه و زندگی طیب عطاء می کنیم؛ و زندگی پاکیزه در دنیا ممکن نیست زیرا دنیا عالمی نیست که زندگی او پاک و منزه از رنج و درد و آسیب و آفت و مانند آن باشد. دنیا عالمی است که دار بالبلاء محفوفه...، زندگی اش پیچیده به رنج است. چگونه زندگی که با رنج پیچده است طیب باشد. پس اگر خدای سبحان به انسان مؤمن که با عمل صالح به سر می برد، وعده زندگی طیب داد و فرمود:( مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) (۵۹۳) ، اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت ما به او حیات طیب و پاکیزه می دهیم؛ زندگی پاکیزه در دنیا نخواهد بود و انسانی که به سر عبادت رسید به آن حیات طیب می رسد. یعنی یک زندگی که از هر نقص و عیب منزه باشد در جهان طبیعت میسر نیست.

انسان تا در دنیا هست باید در تلاش و کوشش باشد.( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ ) (۵۹۴) در این کریمه خدای سبحان فرمود: ما انسان را در رنج و گرفتاری آفریدیم که باید با رنج و تلاش بسر ببرد. عالمی که انسان در آن در رنج و تلاش است، زندگی او طیب و گوارا نخواهد بود. اگر خدا در قرآن وعده زندگی پاکیزه داد، معنای دیگری دارد و در جهان دیگر ظهور می کند و رسیدن به زندگی طیب نه بدون ایمان ممکن است و نه بدون عمل صالح. امام صادق فرمودند: من قال لا اله الا الله فلن یلج ملکوت السماء حتی یتم قوله بعمل صالح.(۵۹۵) اگر کسی این کلمه طیبه لا اله الا الله را بر زبان جاری کرد، به باطن عالم ملکوت آسمان راه پیدا نمی کند و نمی رود مگر اینکه به دنبال این کلمه طیبه عمل صالح داشته باشد.

عمل صالح که با سر و درون عبادت همراه است، انسان را به درون آسمانها می رساند. چه نعمتی بالاتر از این که انسان به باطن آسمانها راه پیدا کند. اگر کسی خواست سفر آسمانی داشته باشد؛ باید سبکبار باشد؛ باید آن بندها و گره ها را باز کند. این خطرات و تعلقاتی که ما به جهان طبیعت داریم هر کدام یک گره و بندی است که ما را به طبیعت می بندد. چه راهی هست برای اینکه ما این بندها را باز کنیم و سبک بار بشویم و سفر کنیم؟ آن راه ها را به ما نشان داده و آموخته اند.

جابر بن عبدالله انصاری آن صحابی معروف می گوید: روزی پیامبر خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - خطبه ای خواند و سخنرانی کرد. حمد و ثنای خدا را بجا آورد و آنگاه فرمود: ایها الناس علیکم بالصلوة فانها عمود دینکم کابدوا اللیل بالصلوة وذکروا الله کثیرا یکفر عنکم سیئاتکم انما مثل هذه الصلوات الخمس مثل نهر جار بین یدی باب احدکم یغتسل منه فی الیوم خمس اغتسالات فکما ینقی بدنه من الدرن بتواتر الغسل کذا ینقی من الذنوب مع الذنوب مع مداومته الصلوة فلا یبقی من ذنوبه شی ء. ایها الناس مامن عبد الا و هو یضرب علیه بجزائم معقوده، فاذا ذهب ثلثا اللیل اتاه ملک یقول قم فاذکر الله فقد دنی الصبح قال فان هو تحرک وذکر الله انحلت عنه عقده واذ هو قام فتوضا ودخل فی الصلوة انحلت عنه العقد کلهن فیصبح حین یصبح قریر العین(۵۹۶) . نمازتان را رعایت کنید زیرا ستون دین است. آن نمازی که نه انسان می فهمد با که سخن می گوید و نه می فهمد برای چه می گذارد، او ستون دین نیست. آن باطن و سر صلوه است که ستون دین است. شب را با نماز در مکابده و تحمل رنج بسر ببرید؛ اینطور نباشد که شب را تا صبح به استراحت بگذرانید. مقداری بی خوابی را تحمل کنید و یک مقداری هم روز استراحت کنید. یک مقداری هم جلسات زیانباری را که آنها چیزی عائد انسان نمی شود کم کنید. اگر انسان مواظب گفتارش باشد و هر حرفی را نزند شب یک مقدار آسایش دارد و بعد مقداری را هم با رنج، خود را به نماز سرگرم کند و کم خوابی را هم بر خویش تحمیل کند تا بتواند این بار گران را به مقصد برساند.

زیاد بیاد حق باشید و معنای به یاد حق بودن تنها به این نیست که نام حق را بر زبان جاری کنید. یاد خدا را در دل داشتن غیر از نام خدا را بر زبان جاری کردن است. به ما آموختند که نشانه یاد خدا آن است که اگر گناهی پیش آمد و انسان خود را از گناه حفظ کرد، معلوم می شود یاد خدا در دل او ظهور کرده است؛ آن وقت معلوم می شود که انسان بیاد خدا است که در هنگام گناه خودش را حفظ کند. زیاد بیاد خدا بودن گناهان انسان را مستور می کند و کم کم زمینه آمرزش آن گناهان و مغفرت را فراهم می کند. نماز پنج وقت مثل یک نهرروانی است که دم درب خانه انسان است. چون نهر آبش جاری است، اگر از خانه انسان بگذرد و انسان در شبانه روز پنج وقت در این نهر جاری شستشو کند، دیگر بر بدن او گرد و غباری نمی نشیند. چگونه ممکن است انسانی پنج وقت نماز بخواند و باز آلوده باشد؟ جریان نماز پنج وقت مثل جریان یک نهرروان است که در خانه هر یک از شما است، که انسان در شبانه روز پنج بار خود را در این نهر جاری شستشو می دهد، چرکی در بدن انسان نمی ماند؛ لذا هم دیگر آلوده به گناه نخواهد بود و هم گناهان گذشته اش بخشوده می شود و هم زمینه برای پرهیز از گناهان آینده اش فراهم می شود.

این گاهی بصورت یک تمثیل است و گاهی بصورت یک تمثل ظهور می کند. باطن نماز در حقیقت همان آب طهور است و باطن گناه در حقیقت همان چرک است. نماز اگر بخواهد به صورتی در آید بصورت نهر روان و آب زلال ظهور می کند و گناه اگر بخواهید به صورتی درآید بصورت چرک در می آید. از گناهان این انسانی که پنج بار در شبانه روز نماز می گذارد، چیزی نمی ماند.

جابر بن عبدالله می گوید در تتمه سخنان رسول خدا این جمله آمده است که فرمود: این چنین نیست که دست و پای شما آزاد باشد. هیچ کسی نیست مگر آنکه دست و پایش گره خورده و محکم بسته است و آزاد نیست؛ قدم به قدم گره خورده است. هر علاقه ای که انسان به غیر خدا پیدا می کند گره ای است که بر خویشتن خویش می زند و حزام(۵۹۷) تنگ اسب است. هر شب در ثلث آخر شب فرشته ای به بالین انسان می آید و می گوید: بر خیز بیاد خدا باش صلوة اللیل نزدیک است.(۵۹۸) برخیز این بندها را باز کن؛ برخیز و این گره هائی را که در روز به خود بستی باز کن؛ تو باید سفر کنی. انسانی که دست و پایش بسته است نمی تواند سفر کند. اینچنین روا نیست که انسان بخوابد تا نزدیک طلوع آفتاب و بعد به زحمت نمازش را اداء بخواند. انسان را که خواه و ناخواه می برند، چه بهتر که خودش برود. اگر از رختخواب حرکت کرد و برخاست، یکی از این گره ها باز می شود؛ اگر برخاست و وضوء گرفت به کنار جایگاه نماز آمد و وارد نماز شد، همه این گره های بسته باز می شود. وقتی صبح می شود او باقره(۵۹۹) العین و چشم روشن صبح می کند.

پس معلوم می شود گره های روز را نماز شب باز می کند. امام حسن عسکری - سلام الله علیه - فرمود: ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الا بامتطاء(۶۰۰) اللیل من لم یحسن ان یمنع لم یحسن ان یعطی(۶۰۱) سیر الی الله و وصول به خدای سبحان یک مسافرتی است که مرکوب راهوار این مسافرت، شب زنده داری است. مسافر وسیله می خواهد و وسیله نقلیه لقاء الله و وصول الی الله و مرکب راهواری که انسان را به لقاء الله می رساند، شب زنده داری است. شب زنده داری برای کسی که مشتاق لقاء حق باشد مرکوب راهواری است.

همین بیان را به صورت دیگر امام صادق از امیرالمؤمنین - سلام الله علیهما - نقل فرمود، که: نبه بالتفکر قلبک و جاف عن النوم جنبک واتق الله ربک(۶۰۲) . با تفکر قلبت را متنبه و بیدار و آگاه کن و شب هم برخیز و تمام شب را بخواب نگذران؛ خیلی پهلو را به خواب مده و به رختخواب مسپار.

آن تفکر باطن همین عمل است؛ زیرا فکر کردن قلبت را بیدار می کند و نمی گذارد قلب بخوابد. گاهی قلب می خوابد و انسان چیزی نمی فهمد و درست درک نمی کند و تشخیص نمی دهد. در بیان حضرت امیر - سلام الله علیه - آمده است: نعوذ باالله من سبات العقل(۶۰۳) به خدا پناه می بریم از اینکه عقل بخوابد. اگر عقل بخوابد انسان چیزی را تشخیص نمی دهد. و اگر نتواند درست حق را بیابد، عقلش دیگر کار نمی کند و درکش تعطیل است.

واتق الله ربک اگر چنانچه این تعلقات گره است، انسان گره خورده قدرت حرکت ندارد و اگر حرکت نکرد هرگز به مقصد نمی رسد. تنها عاملی که این گره ها را باز می کند باطن عبادت و عبادت با روح است.

نتیجه آزادی و بیدار شدن را در بیان دیگری از امام صادق - سلام الله علیه - می بینیم که حضرت فرمودند: ما دوست داریم که شیعیان ما این چنین باشند: انا لنحب من شیعتنا من کان عاقلاً فهماً فقیهاً حلیماً مداریاً صبوراً صدوقاً وفیاً(۶۰۴) . ما آن شیعه ای را که دارای این فضائل برجسته علمی و عملی است دوست داریم؛ او محبوب ما است. چگونه انسان به جائی می رسد که امام او را دوست داشته باشد. آن گاه فرمود: انبیاء عظام - علیهم آلاف التحیه والثناء - مکارم اخلاق و اخلاق برجسته داشتند. اگر کسی اخلاق انبیاء را دارد خدا را شکر کند و اگر اخلاق انبیاء را ندارد از خدا با تضرع و ناله و لابه طلب کند. همانطوری که اگر مریض است، از خدا شفا می خواهد؛ اگر مقروض است، از خدا ادای قرضش را طلب می کند؛ گرفتاریهای مادی دارد، از خدای متعال طلب گشایش می کند؛ اگر این فضائل اخلاقی را فاقد است با تضرع از خدا بخواهد. فرمود: از خدا مسئلت کند که خدایا توفیق شجاعت به من بده؛ توفیق فقاهت به من بده؛ توفیق حلم و صبر و بردباری به من بده، و امثال ذلک.

عبداله بن بکیر که از شاگردان امام ششم - سلام الله علیه - است عرض کرد: آن مکارم اخلاقی که انبیاء دارند و اگر کسی داشت باید شاکر باشد و اگر نداشت با تضرع و لابه از خدا مسئلت کند، چیست؟ قال: الورع و القنوع والصبر والشکر والحلم والحیاء والسخاء والشجاع والغیرة والبر وصدق الحدیث واداء الامانة(۶۰۵) . اینها جزو مکارم اخلاقی است که انبیاء دارند که اگر کسی دارد شکر خدا کند و اگر ندارد با تضرع و لابه از خدای سبحان مسئلت کند.