اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32239 / دانلود: 2985
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار چهارم «حاوی مباحث» :

دعاء حکم و ادب و سر دارد

شش صورت با مؤمن داخل قبر می شود

زکات هر نعمتی را بایستی پرداخت کرد

درجات بهشت به عدد آیات قرآن است

باطن نماز را دوست داشتن مهم است

تبیین مقام امامت

شایسته نیست انسان زیاد غذا بخورد

عبادت که به عنوان هدف آفرینش انسان تعیین شده است اسراری دارد. اسرار عبادت غیر از آداب و احکام عبادت است. برای عبادتها یک سلسله احکام است و یک سلسله آداب و یک سلسله اسرار. احکام عبادات همین واجبات است که در کتابهای فقهی بیان شده است: وضو چگونه باید انجام بگیرد، نماز چگونه باید خوانده شود، واجبات نماز چیست، ارکان نماز چیست و مانند آن.

عبادات یک سلسله آدابی دارند که تعدادی از آن را کتابهای فقهی به نام مستحبات و مقداری دیگر را کتابهای اخلاقی بیان می کنند.

قسمت سوم اسرار عبادات است. انسان با سر عبادت محشور می شود.

اسرار عبادات نه در کتابهای فقهی آمده است و نه در کتابهای اخلاقی، بلکه اسرار عبادات ارواح و باطن عبادت است که با باطن انسان در ارتباط است انسان با باطن عبادت محشور می شود.

به عنوان نمونه، دعا یک حکمی دارد و یک ادبی و یک سری: احکام دعا عبارت از آن است که انسان چه چیزی از خدا بخواهد، موظف است که حرام از خدا طلب نکند، چیزی که آسیب به غیر می رساند از خدا نخواهد و امثال آن. اما آداب دعا آن است که دعا را آهسته مطرح کند، خیلی با صدای بلند دعا نکند، و صدای بلند را بر خلاف تأدب داند. اسرار دعا همان ارواح دعاست و آن اینکه داعی خود را در مشهد مدعو می داند و آن مدعو را که خدای سبحان است شاهد خویش مشاهده می کند و با این شهود پیوند دیگری برقرار می سازد. اسرار عبادات را معمولاً در کتب عرفانی بیان می کنند.

ذکر چنین است:( وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ ) (۱۱۵) همواره به یاد خدا باش، یاد خدا را در دل و نام خدا را بر لب اما آرام و آهسته جاری کنید بامداد و شامگاه که کنایه از استمرار است، یعنی همواره به یاد خدا باشید و جزء غفلت کنندگان نباشید.

وقتی انسان در جبهه یا تظاهرات و راهپیمائی شعار می دهد آنجا دیگر جای زمزمه نیست، جای آرام شعار دادن نیست، آنجا انسان باید با فریاد شعار بدهد. در جبهه ها رسول خدا - علیه آلاف التحیة و الثناء - به رزمندگان اسلام می فرمود شما هنگام شعار، کنار و ساکت ننشینید(۱۱۶) . آنها را وادار می کردند که با صدای بلند شعار بدهند. انسان در راهپیمایی به نوعی شعار می دهد و در جبهه به نوعی دیگر: در نماز یا بعد از نماز آرام و آهسته دعا می خواند، آنچنانکه حالت شکسته دلی از این دعاها مشهود باشد. اینها به عنوان ادب دعاست.

یکی از نمونه های ادب نماز در حدیث شریفی از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل شده است: من اتقی علی ثوبه فی صلوته فلیس لله اکتسی(۱۱۷) .اگر کسی دو لباس دارد، یکی تمیز و نو و دیگری مندرس و کهنه، سعی می کند هنگام نماز از لباسهای کهنه و مندرس استفاده کند، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود این شخص برای خدا نمی خواهد لباس بپوشد، برای خلق خدا می پوشد. یا اگر کسی لباس تمیز در بر کرده و در جایی که تمیز نبود سعی کند نماز نخواند ولو تاخیز بیفتد و یا معاذالله قضا بشود، این معلوم می شود که لباسش را برای خدا نمی خواهد و برای خدا نمی خواهد و برای خدا لباس نپوشیده است. این دستور و آنچه که به این سلسله از مسائل برمی گردد به عنوان آداب نماز است، نه اسرار نماز. و اما آنچه باطن نماز را بیان می کند جزء اسرار نماز است.

هر عبادتی خواه نماز خواه غیر نماز یک باطن مثالی دارد و یک باطن عقلی. باطن مثالی را انسان در برزخ مشاهده می کند - برزخ همان عالم قبر است - انسان چهار عالم ندارد: دنیا، قبر، برزخ، قیامت کبری؛ بلکه بیش از سه عالم نیست: عالم دنیا، عالم برزخ و عالم قیامت. وقتی از معصوم - علیه السلام - سؤال می کنند برزخ چه وقت است، می فرماید: منذالقبر(۱۱۸) . برزخ همان قبر است، همان لحظه ای که انسان وارد قبر می شود وارد برزخ شده است. آنچه به عالم مثال برمی گردد انسان در برزخ آنها را می بیند، اما باطن عقلی عبادات را در مافوق برزخ می بیند. روایاتی که به این مضمون می باشد، زیاد است.

ابوبصیر که از شاگردان معروف امام صادق و امام باقر - علیهما السلام - است نقل می کند: اذا مات العبد المؤمن دخل معه فی قبره سته صور فیهن صوره هی احسنهن وجها و ابهاهن هیئة واطیبهن ریحا وانظفهن صورة. قال: فتقف صورة عن یمینه واخری عن یساره واخری بین یدیه و اخری خلفه اخری عند رجلیه. وتقف التی هی احسنهن فوق رأسه فان اتی عن یمینه منعته التی عن یمینه ثم کذلک الی ان یوتی من الجهات الست. قال: فتقول احسنهن صوره من انتم جزاکم الله عنی خیراً، فتقول التی عن یمین العبد انا الصلوة، وتقول التی عن یساره انا الزکوة، وتقول التی بین یدیه انا الصیام، و تقول التی خلفه انا الحج والعمرة، و تقول التی عند رجلیه انا بر من وصلت من اخوانک ثم یقلن من انت فانت احسننا وجها واطیبنا ریحا وابهانا هیئه، فتقول فتقول انا الولایه لال محمد - صلوات الله علیه و علیهم اجمعین(۱۱۹) ؛ وقتی بنده مؤمن می میرد و وارد برزخ و قبر می شود شش چهره نوارنی با او وارد برزخ و قبر می شوند؛ در بین این شش صورت یکی از همه نورانی تر و پربهاتر و بشاشتر و زیباتر است، یکی از آنها طرف راست این شخص در قبر قرار می گیرد، یکی طرف چپ او، یکی روبروی او یکی پشت سر او، یکی نزدیک پاهای او، آنکه از همه نورانی تر است بالای سر او می ایستد؛ این شخص که با این وضع در برزخ و قبر آرمید، این شش صورت در برابر هر حادثه و مشکلی که بخواهد به او آسیب برساند از هر طرف از وی حمایت می کنند: اگر از طرف راست این مؤمن بخواهد به وی آسیب برسد آنکه طرف راست اوست حفظش می کند و نمی گذارد که از اینطرف به وی آسیبی برسد، همچنین از طرف چپ، روبرو، پشت سر، زیر پا، بالای سر؛ آنگاه معارفه ای در همان برزخ بین این صورتهای نورانی برقرار می شود که یکدیگر را معرفی می کنند؛ آنکه از همه نورانی تر است از دیگران می پرسد که شما کیستید، خدا جزای خیر به شما بدهد؛ آنگاه اینان خود را معرفی می کنند؛ آنکه در طرف راست این بنده مؤمن قرار دارد می گوید من نمازم. معلوم می شود نماز احکامی دارد و آداب و سر و باطن. باطن نماز یعنی همین صورت نورانی که در قبر طرف راست عبد مؤمن قرار می گیرد. انسان می تواند نماز را ببیند، با نماز سخن بگوید، نماز از او شفاعت کند و مانند آن. نماز به عنوان نمونه است، همه این عبادات بر این منوال است. این دیگر در کتابهای فقهی و اخلاقی نیست، این احادیث نورانی که باطن عبادات را برای ما تشریح می کنند مربوط به علم دیگری است. ائمه -عليهم‌السلام - شاگردان فراوانی داشتند و همه مسائل را بر همه شاگردان نمی گفتند.

شخصی به حضور امام - سلام الله علیه - آمد و عرض کرد: چه دلیل بر آینکه خدا یکی است و دوتا نیست؟ حضرت فرمود: تو اگر بگوئی خدا دوتا است، یکی را قبول کرده ای ما هم که یکی را قبول کرده ایم. پس یک مورد اتفاق است آن دومی مورد اختلاف است، تو باید دلیل اقامه کنی(۱۲۰) . با بعضی ها حضرت این چنین سخن می گوید.

دیگری وقتی از حضرت سؤال می کند چه دلیل دارید بر وحدانیت خدا حضرت برهان اقامه می فرمایند،: اتصال التدبیر و تمام الصنع لقوله تعالی:لَوْ كَانَ ( فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّـهُ لَفَسَدَتَا ) (۱۲۱) .

صورت اول برهان نیست اما برای اقناع یک آدم متوسط کافی است و در صورت دوم حضرت بسیاری از مسائل توحیدی را با آن شاگرد در میان می گذارند. اینگونه از روایات که نماز باطنی دارد و بصورتی در می آید را برای همه و در هر مجلسی هم بیان نمی کنند، و بزرگانی هم که در صدد جمع احادیث و روایات اند هر کدام به اندازه استعداد و ذوق خودشان آن روایاتی را که مناسب ذوق و حرفه علمی خودشان هست، نقل می کنند.

در این جا حضرت فرمود آن صورت نورانی که در طرف راست مؤمن در قبر قرار می گیرد باطن نماز است، این حقیقت نماز است؛ و آن صورتی که طرف چپ او است، می گوید من زکاه او هستم؛ زکات تنها مربوط به مال نیست بلکه هر نعمتی که خداوند سبحان به انسان می دهد، انسان موظف است که زکات آن نعمت را بپردازد؛ هیچ نعمتی بی مسؤولیت نیست. در روایات ما آمده است زکوه العلم التعلیم(۱۲۲) ؛ زکوه المال الا نفاق فی سبیل الله(۱۲۳) ؛ زکوه الجمال العفاف(۱۲۴) ؛ زکوه الشجاعه الجهاد فی سبیل الله(۱۲۵) .

هر نعمتی که خدای سبحان مرحمت کند، زکات آن نعمت را متنعم باید بپردازد. اگر به او علم داد، موظف است به خاطر خدا به دیگران بیاموزد. اگر به او مال داد، باید در راه خدا صرف نماید، اگر به او جمال داد، موظف است از دیگران بیشتر پاک دامن تر باشد؛ همه باید عفیف باشند اما آن کسی که از جمال متنعم است وظیفه اش درباره عفت بیش از دیگران است. همه باید جهاد کنند اما آنکه از خلق شجاعت برخوردار است، وظیفه او بیشتر است. اگر خدای سبحان به کسی نعمت شجاعت داد، در برابر این نعمت مسئولیتی هم تعبیه شده است و آن فداکاری در راه خدا است. اینها بعنوان زکات است. اگر زکات آن نعمت را داد، این زکات به صورت نورانی در قبر با او محشور می شود و طرف چپ او می ایستد و نمی گذارد از آن طرف آسیبی به او برسد. و آن صورت نورانی که روبروی او ایستاده است می گوید من روزه او هستم. اگر کسی برای رضای خدا روزه گرفت باطن و سر مثالی این روزه به صورت نورانی در قبر جلو او قرار می گیرد. و آن صورت نورانی که پشت سر او است و نمی گذارد از پشت به او آسیبی برسد، می گوید من حج و عمره او هستم.

در مراسم حج وقتی آن شخص خدمت امام سجاد - علیه السلام - عرض کرد حاجی ها زیادند ولی ضجه ها کم است: کثر الضجیج و قل الحجیع. حضرت فرمود این چنین نیست: قل الحجیج و کثرالضجیج(۱۲۶) ، حاجی ها کم اند، ناله ها زیاد است، آنگاه باطن آن افراد را نشان این شخص داد. این شخص در همان عالم وقتی نگاه به سرزمین عرفات کرد دید این سرزمین وسیع عرفات پر از حیوانات است و در بین اینها چند نفری انسان است. هر کسی باطنی دارد که با باطن اعمال او متحد است. حضرت در همان سرزمین عرفات باطن افراد زیادی را نشان داد تا بفهمد که همه آنها انسان نیستند. عامل با عملش متحد است: یحشرالناس علی نیاتهم(۱۲۷) ؛ هر کسی با نیتش محشور می شود. باطن اینها را امام معصوم -عليهم‌السلام - می بینند و احیاناً به دیگران نشان می دهند.

و اما آن نوری که پائین پای او است می گوید من نیکی هائی هستم که تو به برادران مؤمن روا داشتی، خیری که به دیگران رساندی به این صورت نورانی در آمده است. هر خیری که انسان به دیگری می رساند به صورتی نورانی در می آید و پائین پای انسان قرار می گیرد که از آن طرف به انسان گزندی وارد نشود.

آنگاه این ۵ نفر که خود را معرفی کردند از آنکه بالای سر این مؤمن ایستاده است، سؤال می کنند تو کیستی که از همه ما نورانی تر هستی؟ می گوید من ولایت خاندان پیغمبرم، دوستی آن خاندان به این صورت درمی آید. محبت علی و اولاد علی به این صورت درمی آید. پیروی آنها به این صورت در می آید که از همه نورانی تر است و بالای سر انسانها اشراف دارد. این بعنوان سر محبت است. یک وقت انسان اهل بیت -عليهم‌السلام - را تصور می کند و به آنها علاقه صوری دارد، یک وقت تشنه آنها است که این سر ولایت است. وقتی تشنه آنها بود با آنها محشور می شود. ممکن نیست کسی تشنه آنها باشد و با آنها محشور نشود.

در یک نیم روز گرمی کسی دامن علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - را گرفت عرض کرد مرا موعظه کنید. حضرت فرمود مجالس فراوانی را با هم گذراندیم و سخنرانیهای زیادی را از ما شنیدی الان در این نیم روز گرم چه حاجت که موعظه ای از من بشنوی. عرض کرد دامن شما را رها نمی کنم، مگر اینکه سخنی بگوئید. حضرت این جمله را فرمودند: انت مع من احببت(۱۲۸) . آنگاه دامن را از کف او رها کرد و وارد محل کارش شد. فرمود تو با محبوبت محشور می شوی، ببین به چه چیزی دل بسته ای، مورد علاقه تو چیست، چه می خواهی، اینطور نباشد که ما به فکر همه چیزی باشیم ولی به فکر خود نباشیم. سری به درونمان نزنیم که درونمان چه کسی و چه چیزی را می خواهد. گاهی ممکن است عمری غافل باشد و نداند که چه می طلبد. همتمان این نباشد که ما را بعد از مرگ به جهنم نبرند، همت آن باشد که لااقل آنچه که در روایات هست در برزخ بدانها برسیم، چه رسد به آن جهت عقلی و چه رسد به آن اسرار و باطن های عقلی این عبادات. اگر بپرسی آیا می شود کسی باطن نماز را ببیند، یعنی همین صورت نورانی را باید گفت آری. انسان نماز، روزه، حج و جهاد را می بیند. اگر کسی توانست چشم ملکوتی پیدا کند، خیلی از چیزها را می بیند و دیگر در قیامت متحسر نیست، که چرا این همه نعمت در اختیارم بود و من بیراهه می رفتم. به این حد قناعت نمی کند که جهنم نرود.

فرمودند درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است و برای مؤمن در بهشت منزلی است که اگر همه اهل دنیا بخواهند در آن سکنی کنند، جای دارد(۱۲۹) . این کدام عالم است؟ این روح انسان تا کجا کاربرد دارد که می تواند یک چنین مقاماتی را تحصیل کند؛ سر این عبادات چیست؟ همین نماز و روزه اینجا به آن صورت ظهور می کند، همین اعمال ظاهری ما یک صورتی دارد که به آن صورت محشور می شویم که با ما خواهد بود و از ما جدا نخواهند شد. به احکام عبادت پرداختن و یا حداکثر به آداب عبادات پرداختن نیمی از راه را طی کردن است اما به اسرار عبادات پرداختن به پایان راه رسیدن است. آنچه که در این حدیث شریف آمده است، باطن برزخی عبادات است.

امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - به حارث همدانی که از شاگردان معروف حضرت است، می فرماید: هر که بمیرد، من را می بیند(۱۳۰) . قبل از اینکه این جمله ها را بفرماید؟ خودشان را معرفی می فرماید، می گوید: من برادر پیامبرم، اول کسی هستم که به پیامبر ایمان آوردم. من پیامبر را تصدیق کردم، در حالی که هنوز آدم ابوالبشر خلقتش کامل نشده بود. این کدام عالم است؟ این مربوط به کدام جهان است آیا این عالم طبیعت است؟

مختصر وقتی پایان دنیایش فرا رسید، در عالم برزخ وارد می شود. دیگر چشم او جائی را نمی بیند و گوش او صدائی را نمی شنود. حواس ظاهره ارتباطشان را از عالم طبیعت قطع کرده اند. روح تعلقش را از این طبیعت کم کرده است. دفعه این شخص می بیند که در کنار بدن او عده ای از مهمانان گرانقدر و نورانی حاضرند. چشمش بستگان و فرزندان خود را نمی بیند - چون چشم طبیعی اش بسته شد - اما مهمانان گرانقدر را می بیند، ولی آنان را نمی شناسد. نمی داند این چهره های نوارنی کیانند. آنگاه معرفی می کنند، می گویند اینکه پیشاپیش همه است پیامبر اسلام است، و اینکه در کنار پیامبر می باشد علی بن ابیطالب - علیه السلام - است. و در کنار علی فاطمه - سلام الله علیها - است و آنکه در کنار او است، حسن بن علی - علیه السلام - است. و آنکه در کنار او است، حسین بن علی بن ابیطالب -عليهم‌السلام - می باشد(۱۳۱) . ائمه معصومین -عليهم‌السلام - را یکایک می شمارند. انسان در اولین لحظه ورود به برزخش آن چهره های نورانی را با این وضع می بیند، حال جای بحث دارد که آیا این چهره های نورانی را همه می بینند، یا فقط مؤمن می بیند؟ اگر همه علی بن ابیطالب - علیه السلام - را می بینند آیا با یک چهره می بینند یا چهره های گوناگون می بینند؟

انسان باید این محبت و عداوتی را که در وجود خود دارد، روح بدهد. سر و باطن این محبت را به این محبت بچشاند تا یک محبت زنده ای باشد وگرنه این محبت و عداوت را خیلی ها دارند. چیزی در عالم وجود ندارد که این دو بعد جذب و دفع، سلب و اثبات در او نباشد؛ منتها در وجود انسان مؤمن آنها حساب شده و رقیق شده یافت می شود.

در این زمینه رساله ای منسوب به خواجه نصیر الدین طوسی - رضوان الله تعالی علیه - است. او در این رساله شریف می گوید آنچه در نوع جمادات هست بنام جذب و دفع در گیاهان و حیوانات و انسان ها هم هست(۱۳۲) .

چون اگر یک سنگ یا خاکی بخواهد در بدخشان لعل بشود یا در یمن عقیق بشود، ناچار است آن خاک های مستعد و مناسب را جذب و آن مواد ناسازگار را دفع کند. این طور نیست که هر خاکی شایسته آن باشد که عقیق یا لعل بشود. این جذب مناسب و دفع نامناسب در همه معادن و گیاهان و خاک ها هست. مثلاً گیاه هر غذائی را جذب نمی کند بلکه هرچه مناسب به حال او است جذب کرده و هرچه نامناسب است دفع می کند. در حیوانات این جذب و دفع بصورت شهوت و غضب در می آید. از این رقیق تر بصورت محبت و عداوت از این مقدار بالاتر آمده و رفیق تر شده بصورت ارادت و کراهت ظهور می کند و از همه اینها گذشته اگر خیلی رقیق و لطیف شد، بصورت تولی و تبری جلوه می کند. که این جزء خواص اولیاء حق و مؤمنین الهی است.

مؤمن باید دارای تولی باشد، یعنی اسرار عبادات را دوست داشته باشد. دوست نماز باشد، نه نمازخوان باشد. سیدالشهداء - سلام الله علیه - به اباالفضل - سلام الله علیه - فرمود به این قوم بگو امشب را که شب عاشورا است به من مهلت بدهند برای اینکه خدای سبحان می داند انی احب الصلوة له(۱۳۳) . که من نماز را برای رضای خدا دوست دارم. نماز، محبوب من است نه من نماز خوانم. این اعمال صوری و ظاهری را که همه دارند، آداب نماز هم که میسور خیلی ها است. آن باطن و حقیقت نماز، محبوب من است. من نماز را دوست دارم و می خواهم از دوستم وداع کنم.

از امام سجاد - سلام الله علیه - و دیگر معصومین - سلام الله علیهم - رسیده است که: اذا صلیت صل صلوه مودع(۱۳۴) ، وقتی نماز می خوانید مثل آن کسی باشید که می خواهد نماز را وداع کند. زیرا ممکن است اجل نگذارد به نماز بعدی برسی.

نماز خواندن مهم نیست. نماز را و باطن نماز را دوست داشتن مهم است. جنگ کردن مهم نیست، انسان باید آن جهاد فی سبیل الله را دوست داشته باشد. چرا همه این جنگ آوران جهان طبیعت محو شدند و فقط رزمندگان اسلامی در کل جهان ماندند، و برای همیشه می مانند. مگر در حمله مغول کشتار وحشیانه کم بود، مگر سرانی را نگرفته و اعدام نکردند. چه انسانهایی که پوست سرهاشان را کندند و آنها را پر از کاه کرده و روی نی ها قرار دادند. چرا فقط در کتابهای تاریخ دفن شد؟ چرا این حرفها باقی نماند؟ در جریان حمله مغول بعضی از سران را تکه تکه کرده سر را به یک قسمت دستها را به یک قسمت پاها را به یک قسمت، بین بغداد و تبریز و شیراز تقسیم کردند تا مردم آن مناطق وحشت زده خاموش شوند. در هجو اینها گفته اند: فی الجمله یک هفته جهانگیری شدی. گفتند شما قصد جهانگیری داشتید. دیدید رقیب، شما را تکه تکه کرد، در ظرف یک هفته سر را به بغداد و پا را به تبریز و دستها را به شیراز فرستاد. اینها فقط در کتابهای تاریخ ماند و دفن شد. این جنگها چون روح و باطنی ندارند دفن می شوند. اما این رزم آوران اسلامی، تاریخ را به خود متوجه می کنند، چرا؟ چون جنگشان یک روحی دارد. برای دنیا و مقام برای خود نیست. کسی که برای خاک می جنگد خونش هم به اندازه خاک می ارزد؛ ولی اگر کسی که برای خدا جنگید، خونش ثارالله و خونهای او یاد خدا است. اگر کسی دوست جهاد فی سبیل الله باشد، برای ابد زنده است. اگر کسی نماز بخواند، برای ابد زنده است روزه بگیرد برای ابد زنده است. بین اینکه کسی بگوید من نماز می خوانم و اینکه سیدالشهداء - سلام الله علیه - می فرماید من نماز را دوست دارم فرق بسیار است. و عزیز من می باشد بچه های امام سجاد - سلام الله علیه - و فرزندان امام باقر و معصومین -عليهم‌السلام - این حال را داشته اند. سعی می کردند وقتی حضرت مشغول نماز شد، شروع به بازی بکنند. می گفتند وقتی حضرت شروع به نماز کرد دیگر متوجه ما نیست؛ هرچه سر و صدا هم بکنیم آزاد هستیم(۱۳۵) . وقتی آتش سوزی در مکان مجاور حضرت که نماز می خواندند اتفاق افتاد، سر و صدا شد و آن را خاموش کردند. حضرت بعد از مدتی که نمازشان تمام شد به عرض ایشان رساندند که این جا آتش گرفته بود و ما داشتیم خاموش می کردیم و این همه سر و صدا بود شما متوجه نبودید؟ فرمودند: خیر. عرض کردند: چطور؟ فرمود: من داشتم یک آتش دیگری را خاموش می کردم، من داشتم آتش آن عالم را خاموش می کردم(۱۳۶) . مگر آتش آن عالم را انسان می بیند؟ بلی، می بیند. قرآن کریم فرمو*د اگر علم الیقین داشته باشید آتش قیامت را می بینید:( كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ *لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ *ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ *ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ) (۱۳۷) . معلوم می شود باطن گناه آتش است، چه اینکه باطن ثواب بهشت است باطن نماز و روزه بهشت است چه فرمود اگر شما اهل راه باشید هم اکنون جهنم را می بینید. آنکه می گوید به چنین و چنان دلیل جهنمی هست این صرفاً لفاظی می کند:

خود هنر آن دان که دید آتش عیان

نی گپ دل علی النار الوفان(۱۳۸)

آنکه می گوید بالاخره یک قیامت و آتشی هست چون از دودش معلوم است و از دود می خواهد پی به آتش ببرد، این به لسان اهل معنی دارد گپ می زند، این هنر نیست، هنر این است که انسان بر اساس این آیه قرآن، باطن گناهان که همان جهنم است، ببیند. گناهان هم یک احکام و آداب و اسراری دارند. درون گناه شعله و آتش است و در مقابل درون نماز و روزه بهشت است.

عده ای از شاگردان ائمهعليهم‌السلام - نیز به این اسرار پی برده بودند. حارثه بن مالک به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد من جهنم و اهلش و بهشت و اهلش را می بینم و صداهای آنان را می شنوم(۱۳۹) ؛ پس این طور نیست که اسرار عبادات مخصوص ائمه -عليهم‌السلام - یا مخصوص انبیاء الهی باشد. اگرچه آنها مقاماتی دارند که فکر ما به آنجا نمی رسد؛ اما این طور نیست که اگر کسی بهشت یا جهنم را دید دیگر به منصب امامت رسیده باشد. امام رضا - سلام الله علیه - وقتی مقام شامخ امامت را تبیین می کنند می فرماید: امام مقامی دارد که اصلاً فکر شما به آنجا نمی رسد: و هو بحیث النجم من ایدی المتناولین این العقول من هذا و این الاختیار من هذا(۱۴۰) ، امام مثل آن ستاره ای است که در آسمان باشد همانطور که دست هیچ کس به ستاره آسمان نمی رسد عقل هیچ کس هم به مقام امام نمی رسد، اینطور نیست که امام را انسان بتواند با عقل ] بشناسد [ هیچ کس هم به مقام امام نمی رسد، اینطور نیست که امام را انسان بتواند با عقل بشناسد. امام آن انسانی نیست که دیگران وی را بشناسند و بعنوان رهبر و خلیفه او را تعیین کنند.

امام را بایستی خداوند متعال تعیین کند. اما شاگردان امام می توانند بهشت و جهنم و باطن گناه را ببیند لااقل خواب های خوب ببینند. این که ما در بیداری و خواب واقعاً در خواب هستیم، نه خواب برای ما کلاس است نه بیداری، برای این است که بیداری را مواظب نیستیم، مرحوم کلینی - رضوان الله علیه - نقل فرموده است که اصحاب وقتی حضور رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناءء - شرفیاب می شدند، حضرت سؤال می فرمودند هل من مبشرات؟(۱۴۱) دیشب چه دیدید.

انسان می خوابد که چیز بفهمد نه آنکه آنقدر بخورد که بخوابد، آنچه را ما گرفتارش هستیم. ما از بس می خوریم خوابمان می برد، این است که فقط عمر را هدر داده ایم. اگر کسی خود را با منافقین و افراد فاسد بسنجد ضرر کرده است. زیرا امام مجتبی فرمود خود را با بدان نسنجید.

اسراری در پیش است که انسان می تواند به آنها برسد که به وصف نمی آید. روزه گرفتن برای آن نیست که انسان کمبود غذای روز را در شب جبران کند. کسی در محضر رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - آروغ زد، حضرت فرمود: کمتر بخور، شایسته نیست که انسان آنقدر غذا بخورد که وقتی در جمع دیگران نشسته است، آروغ بزند: اقصر من جشاک فان اطول الناس جوعا یوم القیامه اکثرهم شبعا فی الدنیا(۱۴۲) . گذشته از آنکه پرخوری برای سلامت انسان ضرر دارد، انسان بایستی ادب مجلس را رعایت کند. آنقدر غذا نخورد که وقتی وارد یک مجلس شد آروغ بزند یا خوابش ببرد.

حضرت در آن اسرار فرمود: شما می توانید جهنم و بهشت را ببینید. این جای انسانیت است نگوئیم که اینها مقام امامت است. مقام امام به عقل ما نمی رسد که چه مقامی است. اگر برای عبادات اسراری است اینها اسرار مثالی و برزخی عبادات است، چه رسد به اسرار عقلی.