والدين و مربيان مسؤول

والدين و مربيان مسؤول0%

والدين و مربيان مسؤول نویسنده:
گروه: خانواده و کودک
صفحات: 21

والدين و مربيان مسؤول

نویسنده: رضا فرهاديان
گروه:

صفحات: 21
مشاهدات: 2012
دانلود: 302

توضیحات:

والدين و مربيان مسؤول
  • مقدمه

  • تربيت

  • 1- «توحيد و خدا محورى »:اوّلين اصل اعتقادى حاكم بر جهان بينى انسان

  • 3- «ابتلا» اصل حاكم بر بينش و نگرش انسان در ارتباط با حوادث جهان

  • موضوع تعليم و تربيّت

  • توجّه به همه جنبه هاى شخصيّت

  • تاءثير مسائل عاطفى در يادگيرى

  • تاءثير بازى در رشد كودك

  • تربيّت فرزند و مراحل رشد او

  • مهمترين دوران

  • 1- شكوفايى استعدادهاى نهفته در كودك

  • 3 - مهيّا شدن كودك براى دوران اطاعت

  • 5 - ايجاد روحيه اعتماد به نفس و پرورش شخصيّتى مستقل

  • هفت سال دوّم زندگى

  • هفت سال سوّم زندگى

  • فصل سوّم : دوران بلوغ جوان

  • آينده نگرى براى جوان

  • مهمترين دوران زندگى

  • آثار روحى و روانى بلوغ در پسران

  • ارزش خود

  • ظهور هويّت «من » در جوان

  • خشم در جوان

  • احكام دوران بلوغ در پسران

  • اهميت دوران بلوغ

  • كشمكشهاى درونى و عوامل مهيج بيرونى

  • اوقات فراغت

  • معاشرت با دوستان

  • خويشتن دارى جوان

  • انحرافات جنسى و راه درمان آن

  • ديدگاه صحيح

  • علل پيدايش انحراف جنسى

  • بازگشت با تغيير بينش جوان

  • توصيه هاى عملى

  • فصل پنجم : مسؤوليت تربيت

  • خانه و مدرسه

  • نقش ارتباط در اولين جايگاه تربيت

  • ارتباط چيست ؟

  • كلام مهمترين وسيله ارتباط

  • فضاى ارتباط

  • خوب گوش دادن

  • سخن خوب گفتن

  • ارتباط والدين با يكديگر

  • ارتباط سالم و سازنده والدين با يكديگر

  • ويژگيهاى ارتباط ناسالم زن و شوهر

  • ارتباط با كودكان و نوجوانان

  • قدم دوّم : شناخت سطح درك اخلاقى كودكان

  • قدم چهارم : گوش دادن كامل به سخنان و اظهار نظرهاى كودك

  • قدم ششم : احساس همدردى و همدلى

  • جهت دهى مثبت به احساسات و گرايشهاى كودك

  • ضربه به شخصيت و عزت نفس ، علّت اصلى بروز اختلالات روانى در كودكان

  • صورتهاى توهين و تحقير كودكان

  • نمونه اى از احاديث و روايات درباره تمهيدات مراحل اوليه تربيت كودك

  • نقش معلم در سازندگى و آگاهى والدين نسبت به آن

  • مراحلشكل گيرى مقررات اخلاقى كودكان و نوجوانان

  • مرحله دوّم :

  • چگونه زمينه هاى يادگيرى و پذيرش آگاهانه فراهم مى شود

  • مواجه كردن كودك با نتايج منطقى رفتار

  • نقش هماهنگى و صميميت والدين

  • چه بايد كرد؟

  • روشهاى تربيتى

  • اثرات بى توجهى به كودك

  • راههاى شخصيّت دادن به كودك

  • 2 - سلام كردن به كودك

  • 4 - حلم و بردبارى

  • آثار نامطلوب تنبيه بدنى

  • تشويق

  • برخورد منطقى

  • اولين هدف تربيتى در دبستان

  • استفاده از عوامل كمكى

  • نقش ارزشيابى تحصيلى در شخصيت كودكان

  • هدف از تعليم و تربيت

  • اهداف ارزشيابى

  • اهداف ارزشيابى در ارتباط با والدين

  • فصل نهم : زمينه هاى پرورش شخصيّت نونهالان

  • مهمترين اصل

  • حسّاسيتها و شرايط عمل

  • مهمترين اصول در روشهاى برخورد

  • مهمترين نياز روانى انسان

  • بازتاب عزت نفس و احساس ارزشمندى

  • وسعت ديد و سعه وجودى در عزت نفس

  • تاءثيرات زيانبار احساس حقارت

  • 1 - روش آزادمنشانه

  • 3 - ايجاد دلگرمى

  • ضرورت جلسات بحث گروهى

  • كرامت در رفتار و برخوردهاى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله

  • فصل يازدهم : نكات مهم كاربردى در تربيت كودكان و نوجوانان

  • اجبار كودكان

  • ناسازگارى

  • پايدارى

  • كسب عادت

  • مسائل اخلاقى و تربيتى

  • چند توصيه مهم در امر تعليم و تربيت

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2012 / دانلود: 302
اندازه اندازه اندازه
والدين و مربيان مسؤول

والدين و مربيان مسؤول

نویسنده:
فارسی
والدين و مربيان مسؤول


والدين و مربيان مسؤول

نام نويسنده : رضا فرهاديان


يادداشت ناشر شالوده يك جامعه سالم با تعليم و تربيت درست شكل مى گيرد. با تعليم و تربيت صحيح و روشمند مى توان جامعه اى بالنده و پويا و صالح ساخت و والدين و مربيان در اين نقشى سازنده دارند.
مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم بخشى از هم خود را صرف چاپ و نشر كتاب هايى در زمينه اخلاق و تعليم و تربيت كرده و تاكنون ده ها اثر در اين زمينه نموده است .
حجة الاسلام آقاى رضا فرهاديان از مؤ لفان پرتلاش و فعال مركز انتشارات است . پيش از اين هفت كتاب در زمينه تعليم و تربيت از ايشان با عنوان هاى زير در اين مركز چاپ شده است : ١. آنچه يك جوان بايد بداند (ويژه پسران)؛ ٢. آنچه يك جوان بايد بداند (ويژه دختران)؛ ٣. آنچه والدين و مربيان بايد بدانند؛ ٤. آنچه معلمان و مربيان بايد بدانند؛ ٥. تربيت برتر: آنه والدين و معلمان بايد بدانند؛ ٦. طرح ارتباط اوليا و مربيان در پرورش ‍ اخلاقى دانش آموزان ؛ ٧. آنچه درباره كودكان و نوجوانان بايد بدانيم .
از آن جا كه اين كتاب ها خواستاران زيادى داشته و بارها باز چاپ شده است ، مناسب مى نمود كه علاوه بر نشر آنها به شكل سابق با كيفيت مطلوب و ارزان تر و در يك مجموعه در اختيار آنان قرار گيرد.
از اين رو مؤ لف محترم هفت كتاب مذكور را با حذف مطالب تكرارى در اين كتاب عرضه كرده است .
شايان ذكر است كه اين مركز از آثار مؤ لفان محترم در زمينه تعليم و تربيت و اخلاق استقبال مى كند.
مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

مقدمه در روزگارى كه جهان پيوسته و با سرعت روبه تغيير و دگرگونى و ماشينى شدن است ، تسلط روزافزون نظام صنعتى و سيستم ماشينى ، بر همه نهادها اثر گذارده و بيش از همه ، نهاد بنيادين خانواده ، رابط گرم و با صفا و صميمى و عاطفى خانه و خانواده را تحت الشعاع خود قرار داده و اين بنيان مقدس از درون در حال تهى شدن و فرو ريختن است . از اين رو، جهت و نظام تفكر و انديشه انسانى ، به طور ناخودآگاه ، در مسير سيل تهاجم فرهنگى و ماهواره اى و نيروهاى نامرئى و ويرانگر فيلم و موسيقى قرار گرفته و خطر آن است كه به تدريج انسان نسبت به مسائل اخلاقى و آداب و سنن دينى حساسيت و اهميت خود را از دست بدهد. بدين جهت ضرورت دارد بيش از گذشته و قبل از هر چيز، به بنيادهاى فرهنگ اصيل خويش بازگرديم ؛ بازگشتى به سرچشمه غنى ارزشهاى اسلامى و آداب و سنن دينى .
بايد توجه داشت كه در هر جامعه اى تحول واقعى سياسى ، اقتصادى و نظامى ، ريشه در تحول فرهنگى دارد، بايد افكار و انديشه ها تغيير كند تا ارزشها و رفتارها تحول يابد، بايد روشها تغيير كند و متناسب با معيارهاى ارزشى ، شخصيتها شكل بپذيرد.
در اين رهگذر، محتواى روشهاى تربيتى نيز بايد از ارزشهاى متعالى و فرهنگ اسلامى نشاءت بگيرد و با تحول نظام فرهنگى جامعه ، دگرگونيهايى در روشها و معيارهاى تربيتى حاصل شود. همچنين شيوه هاى تربيتى نامناسب نظام گذشته كه باعث روحيه ستم پذيرى و شكل گيرى انسانهايى فاقد شخصيت بود، بايد دگرگون شود و بتواند افرادى آزاده ، مستقل ، با عزم و اراده ، با شخصيت و خلاق بپرورد و در جهت سازندگى فرداى اين كشور گامهايى بسيار اساسى بردارد.
در حال حاضر بخشى از فرصتهاى فراغت كودكان و نوجوانان با تسلط ناخواسته تكنولوژى و برنامه هاى تخديرى نظام فرهنگى و ماديگرى غرب ، به طور ناخودآگاه پر مى شود و ديگر مجالى براى بروز اراده ها و عزمهاى قوى در عرصه هاى زندگى اجتماعى باقى نمى گذارد. بنابراين در صحنه هاى واقعى زندگى ، كودكان و نوجوانان كمتر حضور مى يابند و جايى براى درك و لمس تجربه هاى طبيعى آنان ، باقى نمى ماند. چرا كه خانواده ها خود زودتر از كودكانشان تحت تاءثير اين فرهنگ تحميلى و صفحه سحرآميزى كه ماشينيسم بر نظام خانه و خانواده حاكم كرده است ، قرار مى گيرند، در نتيجه فكر و اخلاق و روابطشان دگرگون شده ، عواطفشان روبه اضمحلال نهاده و فرصت و فراغت تاءمل و انديشيدن و ايجاد رابطه با صفا و صميمى در پرتو نور ايمان از آنان سلب گرديده است .
از اين رو مشكلات و مسائل اصيل و مهم زندگى ، در فرصتهاى گذرا و سرپايى حل و فصل مى شود و مجالى براى ارتباط محبت آميز و مداوم اعضاى خانواده نمى ماند و ديگر اين فرزند، فرزند خانواده خود نيست ، بلكه فرزند برنامه هاى تحميلى نظام ماشينيسم و تكنولوژى مسلط فيلمهاى خارجى است .
صنعت و تكنولوژى كه اميد مى رفت فرصت غفلت انسان را در جهت رسيدگى به اخلاق و رفتار و نيل به تعالى روحى زياد كند و نجات بخش ‍ انسان از كار و روزمرگى باشد، وسيله اى براى بلعيدن فرصت فراغت انسان و ابزارى براى تنوع بخشيدن در مصرف براى مصرف بيشتر و ايجاد روحيه تجمل گرايى شده است .
«تلاش بيشتر براى رفاه بيشتر و رفاه بيشتر براى مصرف بيشتر» گردونه ديوانه وارى كه هر روز در چرخش است و با به نسيان سپردن هدف و فراموشى مقصود آفرينش ، انسان در صحنه زندگى متحير است و تمام جنبه هاى روحى و عواطف انسانى و احساسات و روحيه صادقانه خود را تحت تاءثير فشارهاى روانى جامعه ، خرد كرده و به جاى حركت به سوى اهداف متعالى ، به طور ناخودآگاه و ناخواسته افكار و علايق غربى رفتار و شخصيت والدين و كودكان و نوجوانان را شكل مى دهد.
در جهان امروز، على رغم پيشرفتهاى مادى ، آدمى دچار يك نوع فقر عاطفى و معنوى است كه ريشه آن ، فقدان يك تربيت صحيح و نداشتن يك تفسير درست از زندگى و عدم التزام عملى به وحدانيت خدا و عدم اعتقاد به مؤ ثر بودن او در زندگى است ، كه بالطبع ، موجب اضطراب ، دلهره ، نگرانى و پركردن اوقات با آرزوهاى واهى و همچنين حرص و ولع به گردآورى مال و جاه و مقام و مدرك از هر طريقى و به هر قيمتى گرديده و در نتيجه سبب زير پا گذاردن ارزشها و آداب و سنن دينى شده است .
انسان امروز خود را گم كرده است . او بى تاب و پريشان از آينده اى مبهم و نامطمئن ، در اضطرابى مستمر به سرمى برد.
بدون ترديد، سعادت انسان ، در تربيت صحيح با رعايت معيارها و ارزشهاى گرانقدر و اصيل اسلامى ، در دست يابى به حيات طيبه است (٢). در قرآن بيش از هر چيزى بر يگانگى و يكتايى خدا تكيه شده و اين اصل بيش از شصت بار با عبارتهاى گوناگون آمده است : لا اله الاّ اللّه ، لا اله الاّ هو... لا اله الاّ انت ... لا اله الاّ انا... انّ الهكم لواحد....
لقمان عليه السّلام در مقام تعليم و تربيّت فرزند خود، اوّلين اصلى را كه بيان مى كند، همان توجّه به وحدانيّت و يگانگى و يكتايى خداست . يا بنىّ لاتشرك بااللّه انّ الشّرك لظلم عظيم (٤) بويژه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به عنوان معلّم و مربّى انسانها در تاريخ بشر، مطرح كرده و با تكيه بر آن ، انقلاب و دگرگونى در جهان بينيها و سپس تحوّلى در رفتارها و شخصيّتها و منش انسانهاى عصر جاهليّت به وجود آورد(٦).
نتيجه بازتاب چنين ديدگاهى در انسان ، اين مى شود كه ترس از او رخت بر مى بندد، انفاق در او قوّت مى يابد، مصايب و حوادث زندگى او را تكان نمى دهد و در مقابل آنها بردبارى نشان مى دهد و همواره سعى و تلاش و همّت خود را براى انجام اعمالى مصروف مى كند كه خدا از او مى خواهد و از رفتارى كه خدا او را نهى كرده اجتناب مى ورزد، زيرا ظهور خصلتهاى زشت در آدمى نشانه ضعف توحيد و سستى ايمان نسبت به يگانگى خداست (٨)؛ كسى كه خود را بشناسد، خدا را شناخته است .
قرآن هم بر اين اصل تكيه دارد: و فى انفسكم افلا تبصرون (١٠)؛ بالاترين شناخت انسان ، شناخت نفس خودش است .
و نيز مى فرمايد: عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه ؛ تعجّب مى كنم از كسى كه خودش را نمى شناسد، چطور خدا را مى شناسد(١٢).
با شناخت نفس است كه در صدد تزكيّه و تربيّت خود بر مى آييم و اگر نفس ‍ را نشناسيم ، نمى دانيم كه چگونه و در كجا چه رفتارى از خويش نشان دهيم .
تغيير در جهان بينى انسانها با اعتقاد واقعى و التزام عملى به توحيد و تغيير در رفتار انسانها با تزكيّه و تقوا امكان پذير است ؛ قد افلح من زكّاها...(١٤)؛ رستگار شد كسى كه (نفسش را) تزكيّه كرد.
بنابراين ، شناخت نفس ، معرفت به خدا و تزكيّه نفس ، اساس و محور تعليمات انبيا بوده و در نظام تعليم و تربيّت اسلامى دو اصل مهم به شمار مى روند.
ما معلّمان و مربّيان كه عهده دار ساختن شخصيّت كودكان و نونهالان هستيم ، بايد خويشتن خويش را بشناسيم و به تربيّت و تزكيّه آن بپردازيم . شناخت شخصيّت و روحيّه كودكان به مراتب دشوارتر و پيچيده تر از شناخت بزرگسالان است . يك بزرگسال ، احساسات و عواطف خود را به سادگى ظاهر مى سازد و بيان مى كند، ولى يك كودك خواسته ها و تمنيّات روحى و عاطفى پيچيده خويش را نمى تواند به سادگى بيان كند؛ گر چه به شكلى سمبليك با رفتار و عكس العملهاى خويش آن را اظهار مى كند، ولى بسيار پيچيده و مبهم است به گونه اى كه جز با آشنايى و آگاهى نسبت به اصول روان شناسى و مبانى تعليم و تربيّت اسلامى ، نمى توان به آن پى برد.

٢- «تقوا» اصل حاكم بر رفتار و اعمال در بينش اسلامى رفتار و اعمال انسان بايد بر مبناى تقوا باشد؛ چرا كه در پيشگاه خداوند، ارزشمندترين انسانها باتقواترين آنهاست .
تقوا؛ يعنى ، نگه داشتن خود از خطا و انحراف ، خويشتن دارى ، در عمل خدا را در نظر داشتن .

٣- «ابتلا» اصل حاكم بر بينش و نگرش انسان در ارتباط با حوادث جهان انسان در اين جهان براى رسيدن به كمال آفريده شده است و زندگى وى در دنيا يك دوران محدود و مقدّماتى براى خودسازى و پرورش استعدادهاى اوست كه نتيجه آن در آخرت ظاهر مى گردد.
بنابراين ، همه حوادث ، و رويدادها و دريافت نعمتها و نقمتها، به خاطر آزمايش است ، و نبايد به خوشيهاى دنيا دل بست ، يا از رنجهاى آن دل گير شد، بلكه رويدادها را بايد وسيله اى براى كسب ارزشها و رسيدن به ترقّى و كمال تلقّى كرد.
در برخورد با نقمتها و حوادث تلخ صبر و پايدارى نمود و بردبارى را نبايد از دست داد و با برخوردارى از نعمتها و حوادث شيرين نبايد سرمست و مغرور شد؛ انسانى كه چنين بينشى داشته باشد، همواره رفتارى آرام و تواءم با حلم و بردبارى و صبر و استقامت خواهد داشت .
اگر انسانها اين سه اصل را هميشه در نظر داشته باشند، آن وقت رفتارشان در زندگى تفاوت خواهد كرد، رفتارى انسانى ، الهى خواهند داشت و چون خود تربيّت و تهذيب شده اند، مى توانند فرزندان خود را نيز به طور صحيح تربيّت نمايند.

طرح و بناى شخصيّت كودكان اگر شما ندانسته طرح و اجراى بناى ساختمان مسكونى خود را به فردى واگذار كنيد و پس از گذشت مدّتى ، معلوم شود كه فرد مورد نظر، آگاهيهاى لازم را جهت بنا و پى ريزى ساختمان نداشته ، و تنها تماشاگر ساختمانهاى ديگران بوده و با اين كار خود، هزينه هاى فراوانى بر شما تحميل كرده است چه خواهيد كرد؟
در حالى كه اگر چنين اتّفاقى رخ دهد، خسارات مادّى بر شما وارد شده ، كه جبران و ترميم آن در طول زندگى امكان پذير بوده و غير ممكن نخواهد بود. البته بايد توجّه داشت كه در پى ريزى بنا و ساختمان مسكونى امرى ناديده و پوشيده و غير محسوس وجود ندارد، بلكه آنچه مشهود است و با آنها سروكار داريم ، امورى محسوس و ديدنى از قبيل گل و آجر، آهن و سيمان ، گچ و آهك و ... مى باشد.
با اين حال ، انجام چنين كارى به اطّلاعات فنى درباره پروژه ساختمان سازى ، تفكّر و انديشه ، برنامه ريزى و تجربه كارى و پى گيرى مداوم نياز دارد تا بتوان به گونه اى مطلوب از عهده بناى ساختمان بر آمده و به نحو احسن آن را به پايان برد.
اما بسيارى از ما در ساختن و پرورش شخصيّت وجودى و پى ريزى بنيادهاى تربيّتى و شخصيّتى فرزندانمان ناآگاهانه و بدون احساس ‍ كوچكترين مسؤوليّتى و بدون صرف وقت و در نظر گرفتن نقشه و انديشه اى عمل مى كنيم و لحظه اى به اين موضوع فكر نمى كنيم كه بدون شناخت شخصيّت كودك و در نظر گرفتن شرايط لازم تربيّت و همچنين بدون آشنايى (١٦).
بارى به هر جهت زندگى كردن ، هر گونه برخورد نمودن ، در برخوردها و رفتارهاى خانوادگى ، توجّه به نيازهاى كودكان نداشتن ، اقتضاى سن و ظرفيّت آنان را در نظر نگرفتن و پايبند به هيچ يك از ارزشهاى والاى تعليم و تربيّت نبودن ، موجب زيانهاى بزرگى مى شود كه به آسانى جبران پذير نيست . هر چند به خيال خود، كارهاى شخصى مان بسيار خوب و عالى باشد! قل هل ننبّئكم بالاءخسرين اعمالا # الّذين ضلّ سعيهم فى الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا(١٨)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتش جهنّم نگهداريد.


۱
والدين و مربيان مسؤول

اين مساءله حياتى كمتر مورد توجّه قرار مى گيرد و اكثرا زرق و برقها و مطامع و آرزوهاى دور و دراز، ما را از صحيح زندگى كردن غافل كرده و از وظيفه اصلى مان باز داشته است ، به طورى كه در برخورد با ديگران رعايت هيچ گونه آداب و اخلاق اسلامى را نمى كنيم و معلوم نيست اين آداب و اخلاق ، كى و كجا و در چه زمانى بايد رعايت شود. هرگز درباره رفتار خود نمى انديشيم و رفتار و كردارمان در برخورد با اعضاى خانواده و افراد جامعه را به حساب نمى آوريم و هيچ گونه مراقبت و محاسبه اى در اعمال خود انجام نمى دهيم و تمام هوش و حواس خود را صرف كارهاى به ظاهر مهمتر و پرسودتر و پرموقعيّت تر... و آرزوهاى دور و دراز و خيالى خود مى كنيم و از سود و زيان حقيقى و گذشت عمر خويش غافليم و محصور در حصار عادتها و خواسته هاى نفسانى و حبسنى عن نفعى بعد اءملى (٢٠). علاقه فراوان به فراگيرى و انعطاف پذيرى عميق در برابر تاءثيرات رفتار و عكس العملهاى والدين و اطرافيان ، ويژه مرحله خردسالى و قبل از ورود به دبستان است ؛ به همين دليل ، همه معلومات ، عادتها، عكس العملها، ويژگيهاى اخلاقى اى كه در اين دوران ، تحصيل مى گردد، به طور ريشه دار و مستحكم و عميق در روح كودك باقى مانده و بناى اصلى شخصيّت و سازمان و شاكله وجودى او را تشكيل مى دهد و بر اساس آن ، شخصيّت او شكل مى پذيرد.
بنابر تحقيقاتى كه به وسيله دنشمندان رفتارشناس صورت گرفته است ، بيشتر نابسامانيها و بزهكاريهاى رفتارى در بزرگسالان ، نتيجه تربيّت غلط و برخورد ناصحيح در دوران اوّليّه رشد و آغاز سالهاى زندگى است .
در واقع ، اساس و پايه اصلى شكل گيرى شخصيّت انسان در دوران هفت سال اول زندگى است ؛ همان دوران حساسى كه كودك در كنار والدين به سر مى برد.
اين دوران ، مهمترين مرحله زندگى يك انسان و به تعبير پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دوران سيادت و آقايى انسان به شمار مى رود؛ پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: الولد سيّد سبع سنين ، و عبد سبع سنين ، و وزير سبع سنين (٢٢)؛ البته دل كودك همچون زمينى خالى است كه هر بذرى در آن پاشيده شود مى پذيرد؛ پس من پيش از آن كه قلبت سخت شود و فكرت به امورى ديگر مشغول شود، به ادب و تربيّت تو مبادرت ورزيدم . دوران خردسالى دورانى است كه اگر كودك در زمينه هاى مربوط به پرورش عواطف و احساسات ، از جمله احساس همدردى ، شادى ، ابراز مهر و محبّت ، برقرارى ارتباط سالم با ديگران و سازگاريهاى اجتماعى و ... تحت مراقبت و تعليم و تربيّت صحيح اسلامى - كه از ايمان و اعتقاد به خدا سرچشمه گرفته است - قرار نگيرد، به يك انسان خودخواه و بى عاطفه و عارى از مهر و محبّت و حسّ قدرشناسى نسبت به ديگران و ساير افراد خانواده و اجتماع ، تبديل خواهد شد.
تنها با الهام از مكتب گرانقدر اسلام و بهره گيرى از دستورها و اخلاق و شيوه زندگى ائمّه معصومين عليهم السّلام و استفاده از دعاها و ساير آداب و سنن اسلامى در جهت تزكيّه و تصفيه روح خويش است كه مى توان در مواجهه با واقعيّتهاى طبيعى از صبر و استقامت لازم - كه ويژه يك انسان مومن مسلمان است - برخوردار بود. نبايد در انجام رسالت بزرگ تربيّت كودكى كه خداوند او را براى پرورش و هدايت به دست ما سپرده است ، وى را از صحنه هاى طبيعى و نگرانيهاى زندگى دور نگاه داريم ، بلكه بايد او را با كمال عطوفت و مهربانى و به تدريج با واقعيّتهاى عينى زندگى آشنا سازيم ؛ همچنين نبايد سعى و تلاش و همّ و غمّ مداوم ما تنها در جهت تاءمين وسايل رفاه و آسايش و راحت طلبيها و خوش گذرانيهاى مادّى وى باشد، بلكه بايد به پرورش روح و روان او بپردازيم و او را با ارزشها و موازين اخلاق اسلامى آشنا كنيم ، به گونه اى كه تنها خواست و ميل خود را در نظر نگيرد، بلكه كم كم با مسائل و روابط اجتماعى آشنا شده و در آينده نسبت به نگرانيها و غم و اندوه و گرفتاريهاى ديگران احساس مسؤوليّت كند و اين كه چه كمكى به ديگران مى تواند بكند برايش اهميّت داشته باشد و با اين سخن گرانقدر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه مى فرمايد: من اصبح و لم يهتمّ باءمور المسلمين فليس بمسلم (٢٤) و داستانها و سرگذشت زندگى بزرگان و ائمّه معصومين عليهم السّلام با زبانى ساده و دلنشين ، روح و روان كودك را با پاكيها، صداقتها، رشادتها، كرامتها، ايثارها و گذشتها آشنا ساخته و صيقل دهند. البته توفيق در اين امر مهم ، مستلزم برخوردارى و آشنايى پدر و مادر، اعضاى خانواده و اوليا و معلّمان و رسانه هاى ارتباط جمعى با ارزشهاى اصيل و اخلاق و آداب سنن اسلامى است . اين جاست كه نظم و انضباط صحيح و برقرارى هماهنگى و ارتباط بين اين سه نهاد (خانه و مدرسه و رسانه ارتباط جمعى) در طول دوران تحصيل و تعليم و تربيّت از ضروريّات است .
متاءسّفانه برخى از والدين يا مربّيان ، قادر به درك كامل مفهوم واقعى انضباط و يا نقش بارز آن در رشد و نمو كودك نيستند؛ به همين دليل در برخورد با كودكان خود نمى دانند چگونه قاطعيّت را همراه با مهربانى و نظم و انضباط و ادب در تعليم و تربيّت به منزله رها كردن تربيّت به حال خود و اتلاف وقت و عمر نونهالان است ؛ لا ميراث كالادب (٢٦) زندگى و رفتار اجتماعى ، بايد مقدّمات لازم را از راه ايجاد انگيزه ها و علاقه ها و ارتباط و تماس دايمى با همسالان خوب از طريق انجام بازيهاى دوستانه با آنان ، مورد توجّه قرار داده و زمينه ايمان به خدا، ايثار، گذشت ، فداكارى ، كمك به ديگران و احساس همدردى را در آنان فراهم كرد. از آن جا كه دوران كودكى مهمترين مرحله در شكل گيرى شخصيّت اخلاقى انسان است و كودكان از قدرت انعطاف و تاءثير پذيرى بيشترى برخوردارند، تماس دايمى با افراد با ايمان و مؤ من ، بهترين زمينه پرورش در اين مرحله سنّى است ، زيرا كودك ، اعمال و افكار و معيارهاى اطرافيان را تقليد كرده و به كار مى گيرد. اين جاست كه يك بار ديگر نقش مهم پدر و مادر و مربّيان به عنوان الگوهاى رفتارى كودكان به روشنى آشكار مى گردد.
از آن جا كه كودك تمامى معلومات ، مهارتها، تواناييها، اعتقادات ، رفتار و اخلاق خود را در حين فعّاليّتهاى غير رسمى و ناآگاهانه فرا مى گيرد، نه از طريق تذكّرهاى پى در پى شفاهى والدين و مربّيان ، بنابراين ، همه اصول اخلاقى و تربيّتى بايد از طريق مهر و محبّت با تشويق به كارها و فعّاليّتهاى ورزشى و پرورشى ، پياده شود تا استعدادها، كسب مهارتها و عادتهاى مطلوب و تواناييهاى مطلوب در كودك ، شكوفا گردد.

تاءثير بازى در رشد كودك بسيارى از والدين و بعضى از مسؤولان اجتماع ، از اهميّت و تاءثير بازيها و سرگرميها در كودكان غافلند و از فراهم كردن امكانات لازم براى آنها خوددارى مى كنند و حتّى آن را كارى عبث و بيهوده مى پندارند. در صورتى كه اگر در بازى ، هدفى نهفته باشد، از دايره لهو و لعب بودن خارج شده و به عنوان يك امر مقدّس تلقّى مى شود. علاوه بر اين ، عده اى نيز از بازى براى آسوده كردن خود و در امان ماندن از مزاحمتها و سر و صداى كودكان بهره مى گيرند و توجّهى به جنبه هاى بدآموزى آن ندارند، در صورتى كه والدين ، مراقبت و نظارتى بر كارهاى كودكان نداشته باشند، ممكن است توسّط افراد ناباب به بدآموزى كشيده شوند.
در مدارس و مراكز آموزشى اگر امكانات و وسايل بازى براى كودك فراهم نباشد، به طورى كه در ساعتهاى ورزش و زنگ تفريح به اندازه كافى فعّاليّت و جنب و جوش نداشته باشد، انرژى متراكمى كه در وجودش نهفته ، تخليه نشده و آرامش لازم را جهت تمركز حواس پيدا نخواهد كرد. در واقع ، مدرسه مسؤول فراهم آوردن امكانات ، و معلّمان و مربّيان مسؤول هدايت و راهنماى تلاشهاى كودكان هستند. بايد كنترل و هدايت به گونه اى باشد كه آنان در طول روز، وقت خود را بيهوده تلف نكنند و از همكارى و بازى و سرگرمى و كار در اوقات مناسب در جهت آرامش و وسعت بخشيدن به جريان يادگيرى و كسب تجربه و رسيدن به اهداف عالى تعليم و تربّيت ، مساعدت جويند.
به طور خلاصه ، مى توان گفت : والدين و مربّيان تنها با ايمان و اعتقاد راسخ خود نسبت به مبداء آفرينش و شناخت و تهذيب نفس خويش و آشنايى لازم با روان و شخصيّت كودك و شناخت اصول و مبانى تعليم و تربيّت اسلامى ، قادر هستند فعّاليّتهاى كودك را در زمينه هاى احساسى ، عاطفى ، اخلاقى ، آموزشى و همچنين روابط صحيح وى با همسالان و ديگر افراد اجتماع ، رهبرى و هدايت نمايند و براى تحقّق بخشيدن به آرمانهاى متعالى تعليم و تربيّت اسلامى ، در جهت سازندگى شخصيّت نونهالان ، كه سرمايه هاى عظيم و آينده ساز كشور اسلامى مى باشند، گامى به پيش ‍ نهند.

فصل دوّم : تربيّت فرزند و مراحل رشد او
تربيّت فرزند و مراحل رشد او قرآن كريم مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتش جهنّم نگه داريد(٢٨). (تا از آتش جهنّم حفظ شويد).
يكى از اساسيترين مسائلى كه امروزه در محافل علمى و آموزشى جهان مطرح است ، مساءله تربيّت و پرورش انسان است .
از ديدگاه اسلام ، تربيّت ، عبارت از: فراهم آوردن زمينه ها و مجموعه روشهايى است كه از ابتداى تولّد و حتّى قبل از تولّد بايد به كار برد تا استعدادهاى نهفته در وجود انسان رشد و شكوفا گرديده و در مسير تكامل قرار گيرد.
اسلام براى تربيّت و ساختن جامعه اى نمونه ، اصول و روشهايى را ارائه داده است . اين اصول و روشها تحت عناوين احكام و دستورات زندگى ، قبل از تولّد پيش از مرحله تشكيل خانواده و برخى بعد از ازدواج و تولّد نوزاد به كار مى رود.
انتخاب همسر، نحوه تشكيل خانواده ، حقوق متقابل زن و شوهر، شرايط و چگونگى تشكيل نطفه ، حالات و رفتار مادر در دوران باردارى ، توجّه همه جانبه به كودك در حالت جنينى ، نام گذارى كودك در اين ايّام ، آداب لحظه ولادت و هفته اول ، مقرّرات شير خوارگى (٣٠). به طور كلى مى توان مراحل رشد و تربيّت را از ديدگاه اسلام در دوران پيش از تولّد و بعد از تولّد بررسى كرد:
مرحله قبل از تولّد شامل پيش بينيهاى لازم در انتخاب همسر - جهت انتقال صفات و خصلتهاى مطلوب به كودك - تدابير لازم به هنگام انعقاد نطفه و دوران جنينى و زايمان است .
مرحله بعد از تولّد را مى توان به پنج مرحله عمده تقسيم نمود: كودكى ، نوجوانى ، جوانى ، بزرگسالى و پيرى . ما در اين جا به بررسى سه مرحله كودكى ، نوجوانى و جوانى مى پردازيم .
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مراحل نخستين رشد انسان را به سه بخش ‍ مهم تقسيم نموده و مى فرمايد:
فرزند در هفت سال اول سيّد و آقا و در هفت سال دوم مطيع و فرمانبردار و در هفت سال سوم وزير و مسؤ ول است (٣٢)

هفت سال اول زندگى كودك در دوران هفت سال اول زندگى ، ذهنش نارسا و جسمش ناتوان است ، لذا پدر و مادر بايد با ديده راءفت و عطوفت به او نگاه كنند و بسيارى از خواسته هايش را برآورده سازند و به نيازهايش پاسخ مثبت دهند. كودك در هفت سال اول ، آقاست . بايد آزاد باشد، بازى كند، فرمان بدهد و شخصيّت پيدا كند.
وى را نبايد مقيّد و محدود كرد و نبايد آموزشى را بر او تحميل كرد. او به طور غير مستقيم تحت تاءثير محيط پيرامون خويش ؛ يعنى ، خانواده ، اجتماع و اطرافيان و كودكان ديگر قرار مى گيرد و پرورش مى يابد.

مهمترين دوران سالهاى اوّليّه عمر هر فرد كه بدون شك از مهمترين و مؤ ثّرترين دوران زندگى او به شمار مى رود، سالهاى شكل گيرى شخصيّت انسان است . در گذشته چنين مى پنداشتند كه كودك در سنين طفوليت ، فقط نياز به توجّه و مراقبت جسمانى دارد و پرورش ذهنى ، عاطفى ، اجتماعى به عنوان يك عامل تعيين كننده در امر تعليم و تربيّت كودك به حساب نمى آمد.
تصوّر اين بود كه اگر كودك از نظر تغذيه ، پوشاك ، بهداشت ، مسكن و امكانات تحصيلى در تنگنا نباشد، در رشد و بلوغ جسمانى و همچنين رشد استعدادهاى تحصيلى از همه جلوتر خواهد بود.


۲
والدين و مربيان مسؤول

اما امروزه اين حقيقت به تجربه آشكار گرديده است كه كودك در تمام مراحل رشد و بلوغ ، نه تنها نيازمند توجّه و مراقبت كامل جسمانى است ، بلكه در تواناييهاى احساسى ، ادراكى ، تخيّلى و ذهنى و همچنين در مهارتهاى كلامى و بدنى ، نياز مبرمى به محبّت و راهنماييهاى آگاهانه و علمى دارد.
غالبا اختلال و تنشهايى كه در رفتار و اعمال جوانان در دوران بلوغ ظاهر مى گردد، ناشى از كمبود توجّه در دوران مهم و حسّاس طفوليت و نبودن برنامه هاى صحيح پرورشى در جهت رشد و بارورى فكرى و عقلانى افراد در اين مرحله است .
زمانى كه مشكلات رفتارى و اجتماعى جوانان و بزرگسالان مورد تجزيه و تحليل دقيق علمى قرار گيرد، اين مساءله روشن مى گردد كه كمبود توجّه و محبّت و مراقبتهاى پرورشى اوليا و والدين در نخستين سالهاى زندگى كودك است كه بعدها منجر به عدم سازش و انطباق او با محيط و همچنين به وجود آمدن انحرافات اخلاقى و اجتماعى و سركشى نسبت به قوانين جامعه مى گردد.
اساسى ترين مساءله در بهداشت روانى دوران هفت سال اول ، مساءله آزادى در رشد و كسب تجربه است (٣٤) و چيزهاى جديدى را در زندگى تجربه و كشف كند. لذا علاقه دارد به هر چيزى كه در اطراف خود مى بيند دست بزند و خود به تنهايى با حواسش آن را بيازمايد و تجربه كند.
آزادى در استفاده و بهره گيرى از حواس و عضلات است كه زمينه ساز خلاقيّت و رشد و شكوفايى حسّى و حركتى كودك مى شود. در اين دوران نبايد كارى كرد كه به سيادت و آقايى لطمه اى وارد شود.
هنگامى كه كودك با تمام قوا و نيروى خويش سرگرم بازى و فعّاليّت است نبايد به او دستور داد، امر و نهى كرد و يا او را از جنب و جوش نشاطآورش ‍ باز داشت .
والدينى در پرورش فرزند خود موفقند كه فرصتهايى براى تربيّت كودك خويش اختصاص دهند و نيز كشورى رو به رشد پيشرفت است كه بتواند امكانات و شرايط مناسبى جهت فعّاليّتها و جنب و جوش و بازى كودكان و نونهالان خود فراهم آورد. اگر كودك براى رشد خود محيط مساعدى پيدا كند و انرژى متراكم وجودى اش در شرايط و فضاى مناسب و در جهت صحيح مصرف شود از لحاظ بهداشت روانى ، تعادل روحى و اخلاقى خود را به دست خواهد آورد.
كودك بايد در كمال آزادى و راحتى و برخوردارى به سر برد. اگر به سيادت وى به هر دليلى و به هر اندازه اى خدشه وارد شود تعادل روحى و روانى و اخلاقى او به هم خواهد خورد.
بيشتر مشكلات و اختلالات روانى كودكان در مدارس مولود فراهم نبودن زمينه هاى پرورشى قبلى در خانواده است .
طفلى كه به دنيا مى آيد، بايد اين آرامش و آزادى را در كنار مهر و محبّت مادر احساس كند، به موقع خوابانيده شود، به موقع بيدار شود، شير داده شود، لباسهاى آلوده اش تعويض شود، و به گريه هاى وى پاسخ مناسب داده شود. اگر واكنشها و رفتار والدين ، بخصوص در اين دوران ، در قبال كودك به اندازه و به موقع صورت پذيرد، كودك نيز در آينده از تعادل روانى و اخلاقى و هماهنگى بيشترى در شخصيّت برخوردار خواهد شد، در غير اين صورت عدم تعادل روحى و روانى و ناسازگاريهاى رفتارى را به دنبال خواهد داشت .
كودك بايد در اين دوران بدود، بازى كند، لذت ببرد و روح لطيفش از محبّتها و استقبال و پذيرايى گرم اطرافيان سيراب شود.
در اين دوران روحيّه كودك بسيار ظريف و لطيف (٣٦)، تحرّك و جنب و جوش ‍ داشتن ، دوران بازى و تفريح ، دوران فعّاليّتهاى آزاد و بالاخره دوران آزادى و شكفتگى كودك است .
در اين دوران نبايد طفل را از بازى و فعّاليّتهاى طبيعى باز داشت و در مقابل خواسته ها و تمايلاتش سدّ و مانع ايجاد كرد، بلكه كودك بايد اين دوران را به طور طبيعى و آزاد سپرى كند، لذّت ببرد، به بازى بپردازد، كنجكاوى و تجربه كند؛ اينها همه خود از اهداف تربيّتى اين دوران است .
والدينى در آينده روى كودك تاءثير و نفوذ كلام خواهند داشت كه در اين مرحله بهتر و بيشتر فرمانبردار باشند. پدر و مادرى كه در مقابل خواسته ها و نيازهاى طبيعى جسمى و روانى كودك مى ايستند، تاءثير و نفوذ خود را نسبت به وى شديدا از دست خواهند داد و از طرفى مانع رشد و شكوفايى استعدادهاى نهفته در وجود او مى شوند.

ثمرات ارزشمند سيادت كودك در هفت سال اول
١- شكوفايى استعدادهاى نهفته در كودك طفلى كه در محيطى آرام ، آزادانه احساس كند هر آنچه را كه مى خواهد برايش فراهم مى شود، به طور طبيعى ذهنش آماده مى گردد تا آنچه را كه در توان دارد، بروز دهد و آشكار سازد... بخواهد و بيرون بريزد و استعدادهاى نهفته خويش را ظاهر سازد؛ زيرا كه مانعى براى ابراز وجود و اظهار شخصيّت خود نمى بيند... بدين وسيله استعدادهاى نهفته اش را بروز مى دهد.
از طرفى اين تجربيّات ، خود زمينه ساز درك و فهم و بالاخره شناخت و خلاّقيّت بيشتر وى در آينده خواهد شد. در مقابل اگر كودك آزاد نباشد و به خواسته و نيازهاى طبيعى اش وقعى گذاشته نشود و يا حتّى جلو احتياجات و نيازمنديهاى كودكانه اش گرفته شود، ديگر موقعيّتى براى كشف و اظهار وجود و ابراز استعدادهاى خود نمى يابد و انگيزه هاى درونى اش سركوب گرديده و مجالى براى رشد و شكوفايى پيدا نمى كند.
بنابراين ، اين گونه كودكان در آينده هم نمودى ندارند و خلاقيّتى از آنان انتظار نمى رود.

٢ - اعتماد كودك به پدر و مادر در اين دوران ، كودكى كه احساس كند هر چه مى خواهد، پدر و مادر در اختيار وى قرار مى دهند به پدر و مادر اعتماد مى كند و آنان را يار و ياور و نقطه اتكاى خود در زندگى مى شمارد و نسبت به آنان احساس امنيّت و محبّت مى كند. در نتيجه ، زمانى هم كه به رشد و بلوغ برسد از نظر عاطفى خود را مرهون محبّتهاى والدين و وابسته به آنان حس مى كند. به گفته هاى آنان گوش فرا مى دهد و از راهنماييها و تجربيّات آنان بهره مند خواهد شد و در جوانى هم وارد اجتماع مى شود، در برخوردها و پيشامدها و مشكلات ، والدين را از خويش مى داند و با آنان به مشورت مى نشيند و مسائل خود را در ميان مى گذارد، زيرا آنان را پشتيبان دلسوزى براى خود مى شناسد.
در اين جا چون جوان به والدين اعتماد پيدا كرده است ، استدلال آنان را با جان و دل قبول مى كند و از آنان تبعيّت مى كند و بالاخره والدين ، به هر صورتى كه باشند، با همه احوال برايش پذيرفتنى هستند.
بسيارى از مشكلات جوانان به اين علّت است كه آنان در دوران كودكى مقبول والدين خود نبوده اند و به خواسته ها و نيازهاى روحى و روانى آنان توجّهى نمى شده ، در نتيجه پدر و مادر هم مورد اعتماد آنان واقع نشده اند.
پدر و مادرى كه بهترين دوران و حسّاسترين زمان شكل گيرى شخصيّت فرزندشان در كودكى - كه خميره وجودش كاملا در اختيارشان بوده است - ناآگاهانه از دست داده اند، ديگر در بزرگسالى نمى توانند چندان نفوذى بر وى داشته باشند؛ زيرا به تدريج نونهالشان از آنان فاصله مى گيرد، به طورى كه در هنگامه جوانى ، كه خلق و خوى استقلال طلبى اش آشكار مى شود، (به علّت طبع حساس جوانى) اين حالت تشديد و عميق گرديده و از والدين تنفّر پيدا مى كند.
از طرف ديگر هم ، اطرافيان فرصت طلب كوچه و خيابان با اظهار دوستى و محبّتهاى ظاهر فريب از اين كمبود استفاده نموده و وى را به سوى خويش ‍ كشيده و شخصيّتش را تحت تاءثير خود قرار مى دهند.
اين به ظاهر دوستان ، اگر منحرف باشند، موقعيّت مناسبى را براى گريزان شدن جوان از خانواده ، فراهم مى سازند و چه بسا او را به انحرافات اخلاقى و بزهكاريهاى اجتماعى سوق دهند، چرا كه در گذشته متناسب با خواسته ها و نيازهاى روحى وى و همچنين به اقتضاى سن او با وى رفتار نشده و در مقابل بيشتر خواسته هاى او پاسخ منفى داده شده ، لذا كودك ديروز كه امروز جوان گرديده است و احساس استقلال مى كند، ديگر رغبتى به سخنان و نصيحتهاى پدر و مادر از خود نشان نمى دهد و از آنان فاصله مى گيرد، و مسائل و مشكلات خود را با آنان در ميان نمى گذارد؛ زيرا با توجّه به تجربيّات پيشين خود در گذشته ، فكر مى كند كه اگر مشكلش را با آنان در ميان بگذارد همانند گذشته آن را نمى پذيرند و به او تحكّم مى كنند و جلو نصيحتها و خواسته هايش را مى گيرند.

٣ - مهيّا شدن كودك براى دوران اطاعت زمانى كه والدين موفّق شدند با كودك ارتباطى دوستانه داشته باشند، و با محبّت ، اعتماد او را نسبت به خود جلب نمايند، كودك به آنان علاقه مند مى شود و در سنين نوجوانى و جوانى به دستورها و راهنماييهاى آنان توجّه مى كند و به سخنان و نصايح معقولانه آنان گوش فرا مى دهد؛ زيرا احساس ‍ مى كند، همان طور كه در گذشته پدر و مادر احساسات او را درك مى كرده اند و همواره او را با آغوش باز مى پذيرفتند و به شوق و ذوق يادگيرى و كنجكاوى او پاسخ مثبت مى داده اند، حال نيز كه آنان زمينه را براى فراگيرى و تجربه هاى جديد او فراهم مى كنند، رغبت نشان مى دهد و تجربه هاى اندك خويش را غنا مى بخشيد و به راهنماييها و دستورات مفيد آنان گوش فرا مى دهد.
حالا ديگر خود به دنبال كسب تجربه آگاهانه است ، تجارب ديگران را هم مى گيرد و به كار مى بندد و مى آزمايد و در اين راه هر نوع اطلاع و راهنمايى و ارشادى را با روى باز مى پذيرد؛ بنابراين اعتماد و پذيرش و ايجاد امنيّت از طرف والدين در دوران كودكى متقابلا موجب پذيرش و اعتماد و احساس ‍ خاطر از طرف نوجوان در بزرگسالى مى گردد و بدين طريق كودك براى اطاعت و فرمانبردارى از اوليا و والدين در دوران نوجوانى آماده مى گردد.
از نظر روحى و روانى پذيراى دريافت هر نوع مطلب و تجربه اى بنا به اقتضاى سن خود مى شود و از فراگيرى آن لذّت مى برد.
او ديگر با نشاط و شادابى از والدين و مربّيان شنوايى دارد و اطاعت مى كند؛ زيرا آنان فضاى اطمينان بخشى براى او تدارك ديده اند، كه در آن فضا اعتماد كودك را به خويش جلب كرده اند.
از طرفى آمادگى ذهنى نوجوان ايجاب مى كند كه در اين مرحله از دوران زندگى با روحيّه اى كنجكاوانه ، به يادگيرى و فراگيرى دانستنيهاى دلنشين از طرف اوليا و مربّيان بپردازد.

٤ - آرامش روحى و روانى كودك در دوران بعدى اصولا مايه و پايه آرامشهاى دوران بعدى كودك ، در گرو بهره گيرى و غناى وى از آزادى و تجربه دوران سيادت است .
آرامش و بردبارى در جوانى مرهون فعّاليّتها و جست و خيزهاى دوران كودكى است و لذا رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: «چه خوب است كودك در خردسالى پرتحرّك و پرجنب و جوش باشد تا در بزرگسالى آرام و خويشتن دار گردد(٣٨).
در اين دوران بايد عمده تلاش اوليا و مربّيان ، ايجاد فضايى آزاد و آرام همراه با غنى كردن محيط جهت كسب تجربه ها و بازيهاى كنجكاوانه و جنب و جوش و فعّاليّتهاى پرتحرّك و ملايم كودك باشد.
همچنين والدين و مربّيان بايد زمان و فضاى مناسبى براى بازى و فعّاليّتهاى كودك در نظر بگيرند تا او بتواند به طور طبيعى و آزادانه به تجربه هاى شخصى بپردازد. بايد همواره به خواسته ها و نيازهاى كودكان توجّه كرد و از طرف ديگر آنان را از آنچه كه موجب تحقير و سرزنش و تخريب شخصيّت وى مى شود دور نگه داشت .
در اين جا نقش مهم و سازنده نهادهاى تربيّتى و پرورشى و ارشادى كشور مشخص مى شود كه به خاطر ترقّى و تعالى نسل آينده ساز كشور - بخصوص قشر محروم و مستضعف انقلاب كه از فضا و محيط بازى شخصى محروم مى باشند - توجّه بيشترى مبذول شود و نونهالان معصوم را با ايجاد و گسترش پاركها و مكانها و فضاهاى مناسب براى بازى و تفريح در شرايطى سالم با حفظ ارزشهاى اسلامى يارى دهند، به طورى كه سلامت روحى و روانى كودك از هر نظر تاءمين گرديده و شخصيّتش مورد تهديد واقع نشود، تا نونهالان اين كشور را متناسب و همراه با فرهنگ اصيل اسلامى رشد و تعالى بخشند و استعدادهاى نهفته اين ملّت كه جدا سرمايه هاى ذخيره شده اين مرز و بوم مى باشند را در جهت اهداف عالى نظام اسلامى شكوفا سازند.

هفت سال دوّم زندگى در هفت سال دوّم زندگى تغييرات قابل ملاحظه اى در تن و روان نوجوان پديد مى آيد جسمش نسبتا قوى شده ، ذهنش رشد يافته و درك و فهمش ‍ افزايش مى يابد. خوبيها و بديها را تا حدودى مى فهمد، به همين جهت مورد سؤ ال و بازخواست اوليا و مربّيان واقع مى شود، اما چون عقلش كاملا شكفته نشده ، صلاح و فساد خود را به درستى تشخيص نمى دهد.
در اين مرحله است كه اوليا و مربيان او را آموزش مى دهند و راهنمايى كرده و وظايفش را تعيين مى كنند.
نوجوان معمولا از فرمان آنان اطاعت مى نمايد. اين دوره دوره تاءديب اوست و مربّيان بايد به ادب (٤٠).
از ابتداى اين دوره است كه آموزش رسمى آغاز مى شود؛ كودك در مدرسه شروع به تحصيل مى كند و تكاليف درسى به عهده وى گذاشته مى شود و مسؤوليّتهايى هر چند محدود به عهده او واگذار مى گردد.
كودك اگر دوران سيادت را به طور طبيعى و آزاد و در فضايى مناسب و اطمينان بخش سپرى كرده باشد، در دوران اطاعت داراى نوعى تعادل روانى است و با روحيّه اى شاد و علاقه مند، مسؤوليّت مى پذيرد و براى كسب تجربيّات بيشتر از اوليا و مربّيان اطاعت و حرف شنوى دارد(٤٢). ديگر او را نبايد در اين دوره كاملا آزاد گذاشت ، بلكه اوقات وى بايد تحت مراقبت و برنامه هاى منظّم قرار گيرد، تا به نظم و انضباط عادت كند(٤٤).

هفت سال دوّم مهمترين دوران اءدب آموزى هفت سال دوّم به جهت رشد و تواناييهاى ذهنى و مساعد بودن ذهن و حافظه ، مهمترين مرحله آموزشى است . به خصوص از جهت تربيّت در اين دوران است كه نوجوان بايد مؤ دّب به مبادى و آداب اسلامى گردد(٤٦)، و سبب رشد و تعالى نوجوان خواهد شد. به طورى كه با اين روش در طول مدّت دوران اوّليّه تحصيل ، نوجوان مى تواند با بخش مهمّى از آداب اسلامى آشنايى پيدا كند.
آداب مهمّى كه دانش آموزان در اين مرحله از عمر خود در مدرسه مى توانند به صورت جدّى فراگيرند به ترتيب عبارتند از(٤٨).
البته بايد توجّه داشت كه آموزش آداب و اخلاق بايد هماهنگ و همزمان به صورت عملى انجام پذيرد به نحوى كه دانش آموزان و نوجوانان آنها را در رفتار و كردار مربّيان و معلّمان و والدين خود مشاهده نمايند، در غير اين صورت اين گونه مسائل آثار مطلوبى بر شخصيّت نوجوانان و دانش آموزان نخواهد داشت .
فضايل و رذايل اخلاقى كه در اين دوران از زندگى نوجوان ، مى تواند تقويّت و يا اصلاح شود عبارتند از
۳
والدين و مربيان مسؤول

١٤ - قضاوت صحيح نسبت به خود و ديگران
١٥ - يار و ياور مظلوم و دشمن ستمكار بودن
١٦ - ذكر و ياد خداوند در همه حال
با توجّه به اين كه نوجوان در اين مرحله از دوران زندگى شديدا تحت تاءثير مربى و معلّمان خود هستند و از آنان الگو مى گيرند، والدين بايد در حفظ حريم شخصيّت و قداست مربّيان و معلّمان به عنوان يك الگو و نمونه در نزد فرزندان خود بكوشند و هرگز حاضر نشوند شخصيّت معلّم را در مقابل آنان خدشه دار كرده و يا خرد كنند؛ در غير اين صورت لطمه بزرگى به احساس طبيعى همانند سازى نوجوانان با معلّمان وارد مى كنند و اثرات جانبى اين مساءله سبب دلسردى و عدم رغبت نوجوانان به مسائل تحصيلى و درسى خواهد شد.
البته معلّمين بايد به اين مساءله توجّه داشته باشند كه موفّقيّت آنان در امر تدريس بستگى به ميزان مهارتشان در درس و علم و آگاهى آنان از مسائل تربيّتى و روان شناسى دارد و اگر بتوانند با ايجاد انگيزه و رغبت و همچنين ايجاد ارتباطى قوى و عاطفى با نوآموزان نقش خود را به عنوان يك مربّى نمونه ايفا كنند، به راحتى و بدون هيچ گونه دشوارى مساءله تعليم و تعلّم خود به خود صورت خواهد گرفت ؛ چرا كه نوجوانان به طور طبيعى جوياى درك و فهم و يادگيرى مسائل مختلف هستند.

هفت سال سوّم زندگى هفت سال سوّم عمر كه از پانزده سالگى آغاز مى گردد، همان دوران بلوغ و جوانى است ، در اين مرحله نوجوان به سبب بحران بلوغ خواهشها و تمايلات متفاوت و متضّادى دارد.
از طرفى خودخواهيهاى كودكانه با ديگردوستى و نوع دوستى در هم مى آميزد با اين كه جوان مى خواهد با دوستان خود باشد، در عين حال علاقه مند به تنهايى است . كودك پرجنب و جوش ديروز به جوان حسّاس و زود رنج امروز بدل گرديده و تغييرات سريع جسمى تاءثيرات فراوانى در حالات روحى او به جا مى گذارد. با ظاهر شدن نيروى جنسى در او احساس ‍ نسبت به جنس مخالف پديد مى آيد(٥١)، لذا در بعضى از اوقات بايد خطاهاى جوان را ناديده گرفت و از آن چشم پوشى كرد، بايد همواره او را به خود نزديك ساخته و اوقاتى را با او باشند(٥٣) تعبير نموده اند؛ يعنى ، او مرحله اطاعت و كار آزمايى را پشت سر نهاده و نقش وزير را در كشور خانواده به عهده مى گيرد(٥٥).
والدين در وهله اول در برابر خود مسؤولند(٥٧) مى گويد: «من در تحقيقات فراوانى كه درباره علّت ناراحتيهاى اشخاص انجام داده ام ، به اين نتيجه رسيده ام كه اين افراد، در دوران كودكى و جوانى ، چگونه زيستن را به خوبى فرا نگرفته اند و به اندازه كافى راهنمايى نشده اند. بسيارى از آنان در حال حاضر، پدر يا مادر هستند و داراى فرزندانى نيز مى باشند. آنها بدون اين كه خودشان بخواهند و يا بدانند، ناراحتيهاى روحى و روانى خود را به فرزندان منتقل مى كنند.»
جوان به علّت اين كه سنّش كم است و كمتر از بزرگسالان گرفتار ناملايمات زندگى شده ، داراى ذهنى خام و عارى از تجربه است . او كمتر از بزرگترها سرد و گرم روزگار را چشيده و با مشكلات و دشواريهاى كمترى در زندگى رو به رو گرديده است .
ذهن پاك و ساده اش چندان فرصت انحراف و آلودگى پيدا نكرده و از طرفى چون به دوران كودكى نزديك است ، بهتر از افراد مسن ، مى تواند خاطره ها و حوادث دوران كودكى خود را به ياد بياورد و علّت بعضى از احساسها و رفتار خود را بفهمد تا در نتيجه ، هرگاه رفتار ناپسندى از خود مشاهده كرد، به آسانى آن را علّت يابى كرده و اصلاح نمايد.
جوان ، هنوز قسمت بيشتر عمر خود را در پيش رو دارد. او با شناخت بهتر خود، مى تواند از بروز واكنشهاى نابهنجار در برابر پيشامدهاى زندگى در آينده ، جلوگيرى نمايد.

فصل سوّم : دوران بلوغ جوان
نخستين گام يكى از آگاهيهاى بسيار مهم در زندگى جوان ، قبل از شناختن محيط و پديده هاى پيرامونش ، آشنايى با «خود» است . توجّه به خويشتن و آگاهى درباره «خود» يكى از شگفتيهاى نظام آفرينش است ، زيرا انسان علاوه بر علم و آگاهى به اشيا و ديگران ، نسبت به «خود»، آگاهى و توجّه «حضورى»(٥٩).
انسان وقتى باطن خويش را شناخت و اصلاح كرد، رفتارى كه از او صادر مى گردد نيز اصلاح مى شود. جوان داراى اين قدرت خواهد بود كه در برابر موفّقيّتها و يا شكستهاى زندگى ، خود را نبازد و با تقويّت ايمان و توكّل به خدا با عزمى راسخ ، در حوادث به جلو گام بردارد؛ زيرا غرور برخاسته از موفّقيّت يا نوميدى حاصل از شكست ، هر دو براى وى خطرناك است . مطالعه فرازهاى زندگى رهبران بزرگى كه منشاء خدماتى به انسانها بوده اند و آنان را به سوى دانش و عدالت و خداپرستى هدايت كرده اند، ما را به اين نكته آگاه مى سازد كه : اين گونه افراد از جمله كسانى بوده اند كه دوران حساس بلوغ خود را به سلامتى و پاكى پشت سر گذاشته و ايّام جوانى را آگاهانه سپرى كرده و از قدرت جوانيشان بيشترين استفاده را نموده اند. آنان شيوه اى را برگزيده اند كه استعدادهايشان را در جهت كمال ، شكوفا كرده و همواره وجودشان براى خود و ديگران منشاء خير و بركت بوده است .
انديشيدن و درس آموزى از زندگى دانشمندان علوم و رهبران دينى بويژه پيامبران بزرگ به جوان كمك مى كند كه در موقعيّتها و مراحل مختلف زندگى بر اساس بهترين و ارزشمندترين دستاوردها عمل نمايد تا استعدادهاى خود را شكوفا سازد. اما كسانى كه موجب فساد و گمراهى خود و ديگران گرديده اند، بيشتر افرادى بوده اند كه در دوران مهم و بحرانى بلوغ ، انحراف و آلودگى فراوان پيدا كرده و آسيبهاى جبران ناپذيرى به شخصيّتشان وارد شده است .
بنابراين بى اطلاعى جوان از مسائل حسّاس دوران بلوغ ، موجب اختلال روانى و تزلزل در شخصيّتش گرديده و در نهايت ، آينده اى مبهم و تاريك در انتظارش خواهد بود.

آينده نگرى براى جوان جوانان در آينده اوقات زيادى در پيش رو خواهند داشت و هر وقت ، فرصت دست دهد، حق دارند از آنها استفاده نمايند، ولى چگونه ، چطور و با چه هدفى ؟
يك جوان با ايمان ، با بينش صحيحى كه درباره خود و اين رويدادها دارد، حوادث ناگوار و غير اختيارى را، به عنوان يك پل و نردبان ترقّى و وسيله آزمايش الهى - كه كمال و رشد و سعادت او درگرو آن است - تلقّى مى كند و با عبور آگاهانه از آن ، آينده تابناك خود را رقم مى زند.
حوادث و پيشامدهاى دوران جوانى انسانهاى بزرگ (رهبران اجتماعى و مذهبى ، همچون : امام خمينى ، شيخ انصارى ، علامّه طباطبايى و دانشمندان علوم طبيعى ، چون : انيشتين ، اديسون ، پاستور و...) همه گوياى اين حقيقت است كه اينان با درك درست و بينش صحيحى كه نسبت به ناگواريها داشته اند، به نحو شايسته اى با آن برخورد كرده و پيروزمندانه از آن گذشته اند.
به طور كلّى بايد دانست كه اگر ما داراى هدف و اعتقادى صحيح و عاقلانه باشيم ، آن هدف در زندگى به ما آرامش و دلگرمى و نيرو مى دهد و ما را با پشتكار زياد وارد معركه زندگى كرده و به پيش مى راند و در پايان ، ما شادمانه با موفّقيّتى تمام به آن هدف دست خواهيم يافت .

واقع بينى اين تمايل در بيشتر ما وجود دارد كه كسالت و تنبلى خود را ناديده گرفته و شكست در كارها را به گردن ديگران و يا پيشامدها مى اندازيم و نواقص و معايب خود را به حساب نياورده و در صدد برطرف كردن آن نيز نمى باشيم .
تجربه نشان داده است كه ما هميشه مايل هستيم كارها را آن طور كه دلمان مى خواهد، ببينيم ، نه آن طور كه هستند. دوست نداريم درباره معايب و نقصهاى خودمان اندكى بينديشيم ، در حالى كه تفكّر در اين باره موجب جلوگيرى از تكرار خطا در كارهاى بعدى ما خواهد شد.
با اين بينش هر روز كه از عمرمان مى گذرد، يك قدم در جهت كمال و بى نقصى به پيش مى نهيم . به همين جهت است كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: شناخت خويش بالاترين و سودمندترين شناختهاست (٦١)، زيرا تا انسان خود را نشناسد و انگيزه ها و خواسته هاى درونى خويش را به طور صحيحى تحليل نكند و با هدف آفرينش در اين جهان آشنا نگردد، نمى تواند مسائل زندگى خود را به طرز درستى ارزيابى كند و درباره آنها قضاوت و انتخاب صحيحى داشته باشد.

مهمترين دوران زندگى مهمترين ويژگيهاى اين دوران ، بروز تمايلات جنسى است . ندانستن و آگاه نبودن از اين مسائل ، ضامن گناه نكردن و پاك ماندن نيست .
اگر جوان به طرز واقع بينانه اى و از طريق يك منبع صلاحيتدار با مسائل كلّى بلوغ و حتّى مسائل توليد نسل - كه مبداء آفرينش ، آن را در موجودات عالم ، اعم از انسانها و حيوانات و نباتات ، جهت حفظ و بقاى نسلشان قرار داده است - به طور منطقى و طبيعى از ديدگاه مقدّسى آشنا شود، امكان بروز انحراف در او كاهش مى يابد.
از طرفى ، جوان بايد در اين دوران حسّاس و بحرانى ، قدر جوانى اش را بداند و افكار خود را مشغول كنجكاويهاى ناآگاهانه و انحراف آميز درباره مسائل جنسى ننمايد، زيرا جست و جوى بيش از حد در اين باره ، زمينه وسوسه هاى شيطانى را در وجود وى فراهم آورده و ادامه تحصيل و زندگى متعال و طبيعى او را با دشوارى و سرگردانى رو به رو مى سازد و در نتيجه ، استعدادهاى سرشار و نيروى شاداب جوانى را هدر مى دهد.

پديده هاى جسمى بلوغ ظهور بلوغ با دگرگونيهاى فيزيولوژيكى و بيوشيميايى در بدن شروع مى شود و وضع كاملا جديدى در وجود دختران و پسران پديد مى آورد. غده هاى مترشحه داخلى و خارجى فعال مى گردد(٦٣).
اين دگرگونيها سرآغاز زندگى بزرگسالى به شمار مى رود كه در نظر اوّل شايد چندان قابل توجّه نباشد، اما اختلاف آشكار آن با دوره كودكى از لحاظ وضع ظاهرى و رفتار و حالتهاى روانى ، كاملا محسوس است . حالت طبيعى رسيدن به بلوغ جنسى براى بيشتر پسران از پانزده سالگى و براى دختران از نه سالگى آغاز مى گردد.
در طى اين مرحله در اكثر نوجوانان ، طرح نسبتا ثابت چهره و اندامهاى بدن ، نمايان مى گردد و پس از آن ، تغييرهاى جسمى تا پايان عمر به آرامى ادامه دارد.
به طور كلّى در دوره نوجوانى آنچه كه بيش از همه به چشم مى خورد، بلند شدن قامت ، ازدياد وزن ، رشد سريع استخوانها و ماهيچه ها مى باشد و همزمان با آن ، اعضاى داخلى بدن ، رشدى مشابه دارند.
از ويژگيهاى ديگر جسمى جوان در اين دوره ، روييدن مو در صورت و در بعضى از اعضاى بدن است . آهنگ صدا در پسران بَم و دو رگه مى شود و براى اوّلين با در خواب ، محتلم مى گردند(٦٥).
در اين مرحله نوجوان خواهشها و تمايلهاى متفاوت و متضادى دارد.
با اين كه جوان مى خواهد با دوستان خود باشد، علاقه مند به تنهايى است .
در اين دوران ، كودك پرجنب و جوش ديروز، به جوان حسّاس و تاءثير پذير امروز مبدّل شده و تغييرهاى سريع جسمى ، تاءثيرهاى فراوانى در حالات روحى او مى گذارد. او داراى روحيه اى كنجكاو و در عين حال ، دچار نوعى سردرگمى است ؛ حسّاس و زود رنج بوده و در مقابل رفتار ديگران به سرعت واكنش نشان مى دهد؛ گاهى به فكر فرو مى رود و زمانى به سخنان اطرافيان مى انديشد، ولى به شدّت از همسالان خود، الگو مى پذيرد و از رفتار آنان پيروى مى كند.
از نظر رشد شخصيّت ، ثبات نسبى دوره قبل ، دستخوش تحوّلى ناگهانى گرديده و رفتار خود را با انگيزه هاى درونى ، تشخّص طلبى و استقلال جويى (٦٧).
همواره رفتار و حالات وى ناپايدار و در بعضى اوقات نسبت به ديگران بى اعتماد و در انجام كارها بى حوصله است . با كمبودهاى خود به مقابله برمى خيزد؛ كم كم دوره وابستگى به سر آمده و مى خواهد زندگى مستقل خود را پايه ريزى كند.
اطرافيان جوان بايد موقعيّت وى را خوب درك كنند و با محبّت با او برخورد نمايند. در اين باره پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به شما سفارش مى كنم كه با جوانان مهربان باشيد، زيرا آنان (در اين هنگام) نازك دل هستند(٦٩). بيشتر وقت خود را به تماشاى برنامه ها و فيلمهاى تلويزيونى مى گذراند، به طورى كه دوست دارد فيلمهاى سينمايى هرگز قطع نشود و تا پايان شب ادامه يابد... .

ارزش خود مرحله بلوغ دوره خودشناسى است و معمولا جوان به خود مى آيد... اين بيدارى به علّت وجود تغيير و تحوّلاتى است كه در جسم و روان وى پديد مى آيد.
او در اين مرحله بيش از هر مرحله سنّى ديگرى در جست و جوى خويش ‍ است ، مى خواهد بداند كيست و چيست و از راز وجود خود، از لياقتها و كفايتهاى خود سر در بياورد، مى خواهد بداند براى چه كارى ساخته شده است .
در اين موقعيّت ، جوان بايد ارزش وجودى خود را درك كند و به كرامت ذاتى خود
۴
والدين و مربيان مسؤول

او بايد هويت دوره هاى قبلى زندگانى اش را با موفقيت جديدش ، پيوند دهد؛ در اين جاست كه هويت فردى اش شكل مى گيرد. حالتهايى را در خود احساس مى كند و گاهى هم كه تنها مى شود به جستجوى سؤ الهايى چون : من كيستم ؟ جهان پيرامون من چيست ؟ رابطه من با جهان چگونه است ؟ من كجاى عالم هستم ؟ هدف من چيست ؟ من چگونه بايد باشم ؟ مى پردازد. همه اين پرسشها بر اثر ظهور احساس «هويت» و آگاهى به خود براى جوان پيش مى آيد و او را دچار يك نوع نگرانى و سرگردانى عاطفى مى نمايد.
جوان در جستجوى شخصيت خود، به اين نتيجه مى رسد كه چيزهايى را كه براى او مهم و كارهايى را كه برايش ارزشمند است بشناسد، همچنين او در پى به دست آوردن معيارهايى است كه بتواند بر اساس آنها رفتار خود و ديگران را مورد قضاوت و ارزشيابى صحيح قرار دهد(٧٢) و نيز از امام صادق عليه السّلام نقل گرديده است كه درباره غضب فرمود: «كليد هر شر و بدى ، خشم است (٧٤)

محبت محبت و دوستى يكى از عواطف بسيار مهم و با ارزش در جوان است ، بخصوص در دوران بلوغ ، شديد بوده و مى توان آن را يكى از ويژگيهاى اين دوره دانست . احساس دوستى و ابراز محبت به ديگران ، همسالان و بزرگترها نشانگر يكى از نيازهاى طبيعى اوست .
هنگام بلوغ ، در نوجوان نسبت به جنس مخالف محبت و دوستى هم پديد مى آيد. اين كشش ، نشانه اى از رحمت الهى است كه خداوند براى استوارى نظام خانواده و گزينش همسر، در آينده براى او تدارك ديده است .
در حقيقت ، اين احساس محبت ، يكى از اساسى ترين شالوده هاى نظام خانواده در روابط اجتماعى او به شمار خواهد آمد و بناى استوار زندگى خانوادگى او را در آتيه تشكيل خواهد داد. خداوند مى فرمايد: و از نشانه هاى قدرت الهى ، اين است كه براى شما از جنس خودتان زوجى بيافريد تا اين كه در كنار او آرامش يابيد و بين شما رحمت و محبت ، جارى كرد(٧٦) پيدا شود مكلف است .
كسى كه به حد بلوغ رسيده ، نماز و روزه بر او واجب مى شود و بايد براى انجام احكام مورد احتياج خود از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند. علائم رشد و بلوغ ، اختصاص به انسان ندارد، بلكه آفريدگار جهان در همه موجودات عالم ، اعم از انسان ، حيوان و نبات به نحوى خاص ، اين پديده شگفت انگيز را قرار داده است كه پس از چندى در آن ها استعداد بارورى و توليد مثل ، به طور طبيعى نمايان مى گردد.
علامت بلوغ در نوجوان پسر، به صورت احتلام ظاهر مى شود. انسان ، اشرف مخلوقات است و اين حالت احتلام در او آيت و نشانه اى است از قدرت پروردگار بزرگ كه جوان بايد با آن آشنا گردد؛ احكام آن را بداند و رعايت نمايد.
توضيح مطلب به اين ترتيب است كه جوان ، هنگامى كه به سن بلوغ مى رسد، در خواب حالتى خاص به وى دست مى دهد و همزمان با آن ، منى از او خارج مى گردد و معمولا بلافاصله بيدار مى شود.
او نبايد از اين واقعه نگران باشد، چرا كه خداوند متعال با ايجاد دستگاه جنسى در جسم او و بروز اين حالت در دوران جوانى و بلوغ مى خواهد نويد آمادگى پدر شدن - به منظور بقاى نسل - را به او بدهد.
در اين زمان است كه پا به عرصه تكليف مى گذارد و احكام الهى بر وى جارى مى گردد، لذا بايد بلافاصله غسل نمايد. انجام غسل با احكامى كه وارد شده ، موجب پاكى جسم و صفاى روح او مى شود. مستحب است در هنگام غسل ، بگويد: اللهم طهرنى و طهر قلبى (٧٨).
او در اين مرحله از زندگى خود، بايد بداند كه تمام اعمال ، حركات ، رفتار و گفتارش و حتى تصوراتش تحت محاسبه الهى قرار مى گيرد و اگر خود را در معرض هدايت مبداء آفرينش و در مسير قانون الهى قرار دهد و هماهنگ با برنامه هاى نظام خلقت عمل كند، هر روز كه از عمر گرانقدر او مى گذرد، يك قدم به سوى كمال و سعادت جاويد، نزديك مى شود.
او بايد قدر گوهر جوانى خود را بداند و اين مرحله حساس و پرفراز و نشيب زندگى را خوب درك كند. همواره خود را در محضر خداوند، حاضر و ناظر ببيند و در نمازش از او يارى جويد و دعا كند(٨٠) و پسر پس از اتمام پانزده سال قمرى بالغ مى شود.
كسى كه به حد بلوغ رسيده ، نماز و روزه بر او واجب مى شود و بايد براى انجام احكام شرعى مورد احتياج خود از مجتهد جامع الشرايط تقليد كند.
علائم رشد و بلوغ ، اختصاص به انسان ندارد، بلكه آفريدگار جهان در همه موجودات عالم ، اعم از انسان ، حيوان و نبات ، به نحوى خاص ، اين پديده شگفت انگيز را قرار داده است كه پس از چندى در آنها استعداد بارورى و توليد مثل ، به طور طبيعى نمايان مى گردد. در انسان ، اين علامت در جوان دختر، به صورت رگل (حيض) ظاهر مى شود. انسان ، اشرف مخلوقات است و اين حالت «حيض» در او آيت و نشانه اى است از قدرت پروردگار بزرگ كه دختر جوان بايد با آن آشنا گردد؛ احكام آن را بداند و رعايت نمايد. توضيح مطلب به اين ترتيب است كه دختر هنگامى كه به سن بلوغ مى رسد، زمانى برايش فرا مى رسد كه احساس مى كند مقدارى خون با كمى سوزش از او خارج مى شود(٨٢) كه معمولا مدت آن ٦ يا ٧ روز است غسل نمايد، حتى اگر در آخر وقت نماز، از خون ، پاك شد بلافاصله بايد غسل كند و نماز بخواند. انجام غسل با احكامى كه وارد شده ، موجب پاكى جسم و صفاى روحى او مى شود. در هنگام غسل ، مستحب است بگويد: اللهم طهرنى و طهر قلبى (٨٤).
جوان اينك وارد مرحله جديدى از زندگانى اش شده و در پيشگاه حضرت حق ، مقام و منزلت ويژه اى دارد؛ وى مورد خطاب آفريدگار جهان واقع شده و بايد پاسخگوى اعمال خود باشد(٨٦). در اين دوران است كه بناى اساسى شخصيت فردى و اجتماعى جوان پايه ريزى مى شود.
روش تربيتى اسلام بر اين امر تاءكيد دارد كه جوان اين دوران را با معرفت و پاكى سپرى كند، چرا كه :
در جوانى پاك بودن شيوه پيغمبرى است ورنه هر گبرى به پيرى مى شود پرهيزگار(٨٨) والدين و مربيان را سفارش مى فرمايند كه در اين سنين به جوان به عنوان يك شخصيت بزرگسال بنگرند و به او اعتماد نموده و در كارها با وى مشورت كنند. در زندگى خانوادگى نظر او را دخالت داده و به او مسؤوليت بدهند تا شخصيتش شكوفا گردد. جوان در اين مرحله ، خود را هم رديف با ساير اعضاى خانواده مى پندارد و انتظار دارد كه از احترام متقابل برخوردار باشد؛ لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و الله فرمود: من به تمام شما مسلمانان توصيه مى كنم كه با جوانان به نيكى رفتار كنيد و به شخصيت آنان احترام بگذاريد(٩٠) تا اعمال عبادى تو را حفظ نمايند و در روز حساب گواه بر تو باشند.
پس در دوران بلوغ و رشد خود، حق آنان را ادا كن و طاعت الهى را به جاى آور! در اوقات زندگى خود با ايشان به خوبى و نيكى مصاحبت و همنشينى كن ، به طورى كه غير از خوبى و زيبايى از تو چيزى نبينند و نشنوند.
اگر گاهى غفلتى از تو سرزند و از ياد خدا غافل شدى فورا توبه كن و بدون تاءخير، در مقام جبران آن براى او صدقه بده ، كه صدقه آتش گناه را خاموش ‍ مى گرداند؛ و چون به سن و سالى كه خداوند جل جلاله تو را به كمال عقل مشرف فرمايد، برسى و صلاحيت و شايستگى سخن گفتن و روبه رو شدن (در نماز) با حضرتش به تو عطا كند و شايستگى ورود به ساحت قدسى اش ‍ را به اطاعت و بندگى به تو مرحمت فرمايد، آن روز را در نظر بگير و تاريخ آن را يادداشت كن و آن را از بهترين و بزرگترين اعياد خود قرار بده و هر ساله در آن روز تجديد شكر خدا بنما و صدقه بده و بيش از پيش به طاعت خداوند بپرداز(٩٢).
جوان نبايد به همه خواسته ها و تمايلهايى كه در ذهن و خاطره اش وارد مى شود، بلافاصله جامه عمل بپوشاند، بلكه بايد در كارها، پس از تفكر و انديشه كافى و بررسى همه جانبه آن ، عاقلانه تصميم بگيرد، زيرا نفس ‍ انسانى هم در معرض دعوت به كارهاى خير و عقلانى و هم در معرض ‍ وسوسه به كارهاى شر و شهوانى قرار دارد(٩٤).
با بروز تمايلهاى جنسى در اين دوران ، جوان ، بيشتر مورد هجوم وسوسه هاى شيطانى قرار مى گيرد و به همين جهت است كه تكليف پيدا مى كند؛ لذا پاك ماندن جوان در اين دوران ، ارزش فراوان دارد. در حديثى آمده است كه خداوند به جوان پرهيزكار مباهات مى كند و به ملائكه مى فرمايد: به بنده ام نظر كنيد كه شهوتش را به خاطر من ترك كرده است (٩٦)».
در واقع نگاه كردن ، مقدمه اشتغال فكر به عواقب و خاطره هاى مربوطه به آن است ؛ زيرا پس از نگاه ، صحنه هاى مهيج در ذهن ، باقى مى ماند و احساسها و اراده انسان را تحت تسلط خود در مى آورد و انسان ، تابع شهوات خود مى گردد.
جوان بايد سعى كند به جنس مخالف نگاه نكند و اگر غفلتا نگاهش افتاد، لااقل تماشا نكند، بلكه چشم خود را بلافاصله متوجه جاى ديگر نمايد و از نگاه مجدد، جدا خوددارى كند. بايد جوان را از شركت در برنامه ها يا ميهمانيهايى كه او را به نگاههاى هوس آلود وادار مى نمايد، منع كرد، زيرا آثار نگاههاى مستمر و طولانى ، به مراتب بيشتر از نگاههاى گذرا و آنى در كوچه و خيابان است
۵
والدين و مربيان مسؤول

دختر، مادام كه دختر است بايد رفتارى دخترانه داشته باشد و در خانه و اجتماع با ظاهرى ساده و بدون آرايش و تزيين حاضر شود؛ اينك وقت تلاش و تحصيل شماست و زمانى كه بزرگ شديد و تشكيل خانواده داديد، آن وقت مطابق با اقتضاى زندگى خانوادگى بايد به خود بپردازيد و در خانه همانند يك زن ، زندگى كنيد.
بنابراين اولين قدم اساسى و عملى در كنترل خواسته ها و هوسهاى نفسانى ، مراقبت از نگاه و بى بند و بارى است . قرآن همان طور كه مردان را از نگاه به زنان نهى مى كند، زنان را نيز از نگاه كردن و خيره شدن به مردان منع مى نمايد و صريحا هشدار مى دهد: به زنان مؤمن بگو كه چشمهاى خود را (از حرام) و دامان خود را از آلودگى ، نگاه دارند(٩٩).
بنابراين براى اين كه جوان از چنگال اين تمايلها و كششها رهايى يابد و عقل و منطق بر سرتاسر وجودش حاكم و فرمانروا باشد، لازم است كه با اجتناب از زمينه هاى انحراف به عقل خود ميدان دهد و آن را با ايمان به خدا و انجام نيايش و عبادت تقويت كند تا بتواند در مقابل تمايلهاى درونى و كششهاى بيرونى ، خود را كنترل نمايد و چشم و گوش بسته تسليم آنها نشود.

ديدگاه واقع بينانه بيدار شدن غريزه جنسى در جوان ، نبايد مورد سوء استفاده افكار و انديشه هاى غلط واقع شود و نبايد به آن به عنوان يك پديده زشت و آلوده و انحراف آميز نگاه شود.
همان طور كه گفته شد، بروز و ظهور ميل جنسى ، خود آيت و نشانه اى است از طرف خداوند كه به منظور بقاى نسل ، در وجود بشر نهاده شده و داراى هدف و مقصدى عالى و هماهنگ با كل نظام آفرينش است .
آشكار شده غريزه جنسى در جوان و بالغ شدن وى به معناى اين نيست كه او از همه جهات - اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى - پا به مرحله بلوغ نهاده و آمادگيهاى لازم را براى ازدواج و تشكيل خانواده ، پيدا كرده است ، بلكه او بايد مدت زمان ديگرى را صبر كند تا از هر جهت ، پختگى مناسب را براى تشكيل زندگى مشترك زناشويى به دست آورد.
در واقع ظهور غريزه جنسى ، در سنين جوانى ، به منزله بشارتى است در جهت رشد طبيعى فردى جوان كه او در آينده اى نه چندان دور، مى تواند همانند هر انسان بزرگسالى تشكيل خانواده دهد. جوان نبايد بيش از اين درباره غريزه جنسى و مسائل زندگى زناشويى ، جستجو و كنكاش كند، چرا كه پى گيرى بيش از حد و تخيل و انديشيدن بيش از اندازه در اين باره ، موجب انحراف فكرى ، اختلال روانى و از بين رفتن آرامش روحى و عدم توفيق در درس و تحصيل خواهد شد.
جوان بايد ارزش فرصتهاى دوران جوانى را بداند و با برنامه ريزى دقيق و حساب شده ، در طول زندگانى خود، حداكثر بهره بردارى را از آن بنمايد.
دانشمندان بزرگ ، بيشترين موفقيت خود را، مرهون بهره گيريهاى صحيح از دوران جوانى خود مى دانند و با مطالعه و كسب تجربه هاى فراوان و اندوختن دانشهاى بيشمار - در هنگام ميانسالى - از آنها نتايج پر بار علمى گرفته اند(١٠١).
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «پيش از آن كه دوره پيرى ات فرا برسد از جوانى خود استفاده كن (١٠٣).
متاءسفانه بعضى از جوانان ما نمى دانند، چگونه از اوقات فراغت خود بهره جويند. گاهى در خلال ايام تعطيلى و فراغت مرتكب گناه مى شوند، و دست به كارهاى نامشروع مى زنند و در نتيجه ، موجبات كسالت و پشيمانى خود و ديگران را فراهم مى سازند. بنابراين ، جوان مى تواند قسمتى از فرصتهاى خود را پس از مطالعه دروس به ورزش و انجام فعاليتهاى جسمى و هنرى با دوستان خوب اختصاص دهد؛ از اين رو انجام اعمال زير را در ايام فراغت پيشنهاد مى كنيم :
- استفاده از نرمش و حركتهاى سبك ، به طور مرتب و روزانه و يا هفته اى يك بار پرداختن به ورزشهاى سنگين ، مانند كوهنوردى ، شنا، واليبال ، فوتبال ، كشتى و... ولى نبايد همه اوقات فراغت صرف ورزش شود، بلكه با برنامه ريزى از فرصتها استفاده شايسته اى به عمل آيد.
- هر جوانى بايد استعدادهاى ذوقى خود را نيز شناسايى كند و با اختصاص دادن وقت مناسبى آن را پرورش دهد؛ مثلا، مى تواند در زمينه نقاشى ، عكاسى ، خطاطى ، شعر، مكانيكى و الكترونيكى و غيره ، پس از خستگى از مطالعه ، پاره اى از فرصتهاى مرده را كه معمولا بدون استفاده باقى مى مانند، به اين قبيل امور تفننى اختصاص دهد تا در اين زمينه ها تجربه اى كسب كند.
پرداختن به امور ذوقى از اين جهت اهميت دارد كه اولا: بر توانايى انسان مى افزايد. ثانيا: سبب تلطيف روح مى شود و زندگى را از حالت خشك و بى روح ، خارج ساخته و شخصيت انسان را به صورت چند بُعدى (نه يك بعدى) رشد مى دهد.
- در مطالعه بايد علاوه بر كتب درسى و كتابهاى مفيد در زمينه هاى اعتقادى ، اخلاقى ، تاريخى ، سياسى ، به افزايش اطلاعات عمومى و فراگيرى تجويد و قرائت قرآن و زبانهاى خارجى نيز توجه داشت و در زمينه هاى مختلف بر اطلاعات خود افزود تا وسعت ديد پيدا نمود.
- پاره اى از مهارتهاى فنى و عملى نيز در زندگى پسران مورد نياز است و بهتر است در دوران جوانى با استفاده از اوقات فراغت به فراگيرى آنها پرداخت ، از قبيل : تعمير وسائل مكانيكى ، برقى و... كه ما را براى زندگى آينده آماده مى سازند.
- پاره اى از مهارتهاى فنى و عملى نيز در زندگى دختران ، مورد نياز است و بهتر است در دوران جوانى با استفاده از اوقات فراغت به فراگيرى آنها پرداخت ، از قبيل : دوزندگى و برش پارچه و لباس و آشپزى و درست كردن غذا و شيرينى كه دختران جوان را براى زندگى آينده ، آماده مى سازد.
پس بايد در زندگى ، برنامه ريزى هم جانبه كرد و به پرورش استعدادهاى فكرى ، ذوقى ، هنرى ، علمى پرداخت تا ديدى واقع بينانه پيدا كرده و شخصيتى جامع به دست آورد و به كمال انسانى نزديك شود.

نظم در جوان نظام آفرينش بر اساس نظام و ترتيب بنا شده است و بر اساس نظم ، جريان دارد. رعايت نظم ، موجب هماهنگى انسان با طبيعت گرديده و در اين راستا انسان از جهت روحى و روانى از سلامت و آرامش خاصى برخوردار خواهد بود.
آينده تحصيلى ، مرهون رعايت كامل نظم و ترتيب در زندگى اش ‍ مى باشد.
انسان در سايه نظم بهتر مى داند كه چگونه زندگى كند، چطور از اوقات فراغت خود به نحو شايسته اى بهره بردارى نمايد.
منظور از نظم و ترتيب ، انجام كارها و اعمال با هدف معين است كه از وحدت و هماهنگى لازم برخوردار باشد، به طورى كه با رعايت آن ، انسان بتواند در مراجعه و دست يابى به كارها و موضوعات و وسائل و اصلاعات ، دچار سر در گمى و اتلاف وقت نگردد.
رعايت مقررات و قوانين جارى زندگى و قرار دادن هر چيزى در جاى معين خودش و انجام دادن هر كارى در وقت و زمان خود، نمونه اى از نظم است .
نظم ، شامل همه مسائل زندگى ، از قبيل : لباس پوشيدن ، نظافت كردن ، خوردن ، خوابيدن ، مسواك زدن ، معاشرت با دوستان و فاميل و همچنين چيدن وسائل و نوشت افزار و كتابهاى خود در جاى معين ، مطالعه كردن ، حفظ نمودن اطلاعات ، فراگيرى معلومات ، تفكر كردن و... مى شود.
جوان بايد بداند، كى بخوابد، كى بيدار شود و چه وقت مطالعه كند و چه موقع تفريح و ورزش نمايد و چه زمانى كارهاى محوله خانه را انجام دهد؛ مكان و زمان هر چيزى را به موقع تشخيص دهد و برايش برنامه ريزى كند؛ هر چيزى را به جاى خود بگذارد تا هنگام مراجعه به آن ، دچار سردرگمى و آشفتگى نشود.
قواى ذهنى و عقلى جوان در سايه نظم ، ترتيب منطقى يافته و سبب موفقيتهاى درسى وى در آينده خواهد شد.
از طرفى رد سايه نظم ، زندگى تحت قاعده در مى آيد و فعاليتها و كارها نظام پيدا مى كند و با راحتى بيشترى انجام مى پذيرد؛ مشكلات سريعتر حل مى شود و جوان از آشفتگى در كارها و مطالعه مطالب تكرارى ، بخصوص ‍ در كتب درسى رهايى مى يابد.
هدف عمده نظم در زندگى ، بهره گيرى و صرفه جويى در وقت و داشتن ضابطه و معيار صحيحى براى اندوختن اطلاعات در ذهن است .
همچنين رعايت نظم و ترتيب در زندگى روزمره از جهت روانى ، سبب مى شود كه جوان ، حتى هنگام تحصيل و فراگيرى دانش ، اطلاعات علمى خود را تحت قاعده و نظم فراگيرد و يادگيرى ، به طور منظم صورت پذيرد، به گونه اى كه مطالب ، منسجم و به ترتيب در خزانه حافظه جايگزين شود و هرگاه شخص بخواهد به اطلاعات قبلى خود مراجعه كند و به راحتى و به سرعت ، اطلاعات و مطالب در ذهنش حاضر شود. اين مساءله در آينده جوان ، تاءثير بسزايى دارد، بخصوص در دوران تحصيل ، هنگامى كه مى خواهد خود را براى امتحانات و كنكور ورودى دانشگاه آماده سازد. رعايت نظم اصولا در سلامتى فكر و صحت جسم و اعتدال روح و روان انسان ، بسيار مؤ ثر است .
بر پايه نظم است كه جوانان افكارشان شكل مى گيرد و زمينه ابتكارات و خلاقيتهاى هنرى ، علمى و فرهنگى در آنها فراهم مى گردد.
بى نظمى در جسم و جان ، آثار ناگوارى به جا مى گذارد و خارج شدن از قاعده طبيعت ، عوارض منفى در رفتار آدمى ايجاد مى كند.
معمولا افراد بى نظم در زندگى شان عصبانى و رفتارشان غير عادى و نامتعادل است ، زيرا خود بى نظمى در عكس العملهاى روحى و اخلاقى آنان تاءثير متقابل داشته و سبب تضعيف اراده و زمينه ساز عوارض و ناكاميهاى فراوانى در زندگى تحصيلى آنان خواهد شد.
تجربه نشان داده است كه بى نظمى در فعاليتهاى حركتى و هوشى و عاطفى نيز تاءثير منفى دارد، بخصوص عكس العملهاى آن در دوران بلوغ به صورت حادترى ظاهر مى گردد.
از طرفى بى نظمى ، سبب اتلاف وقت و ضايع شدن عمر و احساس ناراحتى و ايجاد روحيه شك و ترديد گرديده و خلاصه آثار نامطلوبى در شخصيت فرد به جا مى گذارد؛ به همين جهت است كه از ديدگاه مولاى متقيان على عليه السلام آن قدر نظم در كارها و امور زندگانى اهميت دارد كه در آخرين لحظه هاى حيات خود - كه معمولا حساسترين و پراهميت ترين سخنها گفته مى شود - در قسمتى از سفارشاتشان خطاب به دو فرزند عزيز خويش ؛ امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و همه جوانان آينده مى فرمايند: «سفارش مى كنم به شما و همه فرزندانم و خانواده ام و (همه) كسانى كه سخن من به آنان مى رسد: به رعايت تقوا و نظم در كارها(١٠٥).
بنابراين به عنوان يك اصل كلى مى توان به اين نكته اشاره كرد: «يكى از مهمترين و حياتى ترين مسائل جوانان ، مساءله دوست يابى و انتخاب دوست خوب و مناسب است ، به طورى كه اگر در اين زمينه دقت و احتياط لازم به عمل نيايد، بقيه تلاشهاى تربيتى مثمر ثمر نخواهد بود.»

دختر جوان و پوشش دختران جوان اگر به سعادت خويش علاقه مند باشند بايد از خودآرايى و خودنمايى در برابر مردان نامحرم خوددارى كنند. به تجربه ديده شده كه دختران ناآگاه و ضعيف النفس بيشتر به خودآرايى و خودنمايى مى پردازند و سعى دارند كه ظاهرى دلفريب از خود نشان دهند و از توجه به شخصيت واقعى و باطنى خود و كمالات روحى غفلت ورزند. غفلت از ياد خدا و ورود به گناه كم كم زمينه را براى انحطاط و ابتذال آنها فراهم مى سازد.
حجاب ارزشى است كه رعايت آن به دختر، پاكى و سلامتى مى بخشد؛ او را همچون گوهرى درون صدف از شر آفتها، وسوسه ها و آلودگيها مصون نگاه مى دارد و به خدا نزديك مى گرداند.
كسانى كه به بى حجابى و بدحجابى دست مى زنند، اكثرا نمى انديشند و تعقل نمى كنند و تنها آلت دست وسوسه هاى نفسانى خود قرار مى گيرند.
خودنمايى و خودآرايى در صحنه اجتماع به شخصيت عفيف زن لطمه وارد مى سازد. با وقار بودن دختر و رعايت نمودن حريم بين محرم و نامحرم به او اصالت مى بخشد و او را در ديدگان همه قابل تعظيم و احترام مى گرداند.
حجاب در واقع ، مصونيتى است براى دختر جوان كه او را از فرو ريختن شخصيت ، نجات مى بخشد و از طرفى پسران جوان را از خطر انحراف باز مى دارد. در جوامعى كه بى حجابى را ترويج مى كنند، دختران بازيچه دست قدرتهاى استعمارگران مى شوند، به طورى كه از استوارى شخصيت و تقدس و عفتى كه شايسته يك دختر پاكدامن و عفيف است تهى مى شوند.
تجربه نشان داده است كه مراعات حجاب در ميان دختران موجب حراست و سلامت روحى و نيز موفقيت آنان در زندگى آينده است .
عفت و حيا در زندگى انسان به قدرى اهميت دارد كه پيامبر لى الله عليه و الله مى فرمايند: الحياء هو الدين كله ؛ حيا تمام دين است . و امام صادق عليه السلام مى فرمايند: لا ايمان لمن لا حياء له ؛ كسى كه حيا ندارد، ايمان ندارد.
استفاده از لباسهاى تنگ و برجسته نما يا عريان نمودن بخشى از بدن و در معرض ديد نامحرم قرار دادن ، علاوه بر مضرات بهداشتى آن ، عفت و حياى دختر را خدشه دار مى سازد و مقدمات دورى از مبداء آفرينش را فراهم مى آورد. دختر جوان با رعايت حجاب ، خود را به خدا نزديك مى كند، زيرا به كمك آن ، امنيت و آرامش مى يابد و افراد هرزه و لاابالى و منحرف را از نگاههاى آلوده محروم مى سازد. دختر عفيف و پاكدامن ، فطرتا از اين كه به ديده شهوت آلود و هوس انگيز به او نگريسته شود در رنج ناراحتى است و اگر دخترى اين خصوصيت و حالت را نداشته باشد و حاضر باشد كه بخشى از موى خود را نامحرم ببيند و همچنين از آن كه مورد بهره بردارى چشمهاى آلوده و هوس انگيز قرار گيرد، رنج و نفرتى احساس ‍ نكند، بايد بداند كه در اثر گناه از فطرت سالم خود فاصله گرفته است و با آلودگى نگاههاى بيگانه ، خو پيدا كرده و به سراشيبى سقوط و فساد نزديك گرديده و ارزشهاى والاى انسانى را از دست داده است .
از طرفى دخترى كه حريم حجاب را رعايت كند و خود را از دسترس ‍ نامحرمان دور نگاه دارد، همچون گوهر ذى قيمتى در درون صدف ، ارزش و احترام خود را در نزد همگان افزايش داده و از ابتذال در امان مانده است .
پسران جوان نيز هر چند لاابالى و بى بند و بار باشند، باز در عمق روح خود براى دخترانى ارزش قائلند كه در دسترس و پيش پا افتاده و بى بند و بار و بزك كرده نباشند و در درون خود اين گونه دختران را مى ستايند.
عفت و حيا از خصوصيات فطرى آدمى است ، چرا كه نظام آفرينش براى پاسدارى و نگهدارى از اين گوهر گرانبها و ارزشمند و همچنين براى حفظ مقام و موقعيت زن ، زيبايى اش را در اين مى بيند كه او، همچون گوهرى با ارزش در درون صدف از هر گرد و غبار و آفات و آلايشى و به دور از دسترس اين و آن باشد، چرا كه شى ء قيمتى را معمولا دور از دسترس ‍ همگان در يك جاى امن نگهدارى مى كنند، ولى وسايل كم ارزش هميشه جلو دست و پاست .
بيشتر بانوان به تجربه دريافته اند: زمانى كه زن از درون اين صدف ارزشمند خارج شده ، لطمه بزرگى به شخصيت والاى خويش وارد ساخته و همواره در اجتماع ، موجب سوء استفاده مردان پست و هرزه و نيز مايه لعن و طعن و تحقير جوانان متدين و عزيز واقع شده اند.
دخترى كه زيور خود را تنها در كانون گرم خانواده بپوشد و در بيرون از خانه و اجتماع با متانت و وقار و پوشيدگى ظاهر شود، هم در بين اعضاى خانواده عزيز و گرامى است و هم در چشم ديگران ارزشمند. اگر دخترى پا را از حريم عفت و حجاب بيرون بگذارد نه تنها اولين ضربه را به زندگى خانوادگى خود فرود آورده ، بلكه گناه بزرگى را مرتكب شده است و نسل جوان پسر را كه در آينده به حال خود و اجتماع مفيد خواهند بود، در معرض تباهى و سقوط قرار داده است و با انحراف آنان ، ضربه اى مهلك به آينده جامعه خود خواهد زد.
تجربه هاى تاريخى گذشته به ما نشان داده كه دشمنان ملتها هرگاه كه خواسته اند نسلى را از درون تهى كنند و سرمايه كشورى را غارت نمايند و ذخيره ها و گنجينه هاى آن كشور را به يغما ببرند، از اين راه وارد شده اند.
وقتى رضاخان توسط انگليس بر ايران مسلط شد، يكى از ماءموريتهايش اين بود كه حجاب را از ميان برداد. آتاتُرك هم كه عامل بيگانه در تركيه بود همين سياست را در پيش گرفت . در الجزاير نيز به همين حيله متوسل شدند. البته بايد هوشيار بود كه در هر زمان ، شكل اين توطئه فرق مى كند. در اين زمان ممكن است از طريق زور و قلدرى وارد نشوند بلكه با حيله ها و فريفتن نسل نو، تحت عنوان تجدد و تمدن و علم و عناوين ديگر، كارى كنند كه نسل جوان با رضا و رغبت پذيراى بدحجابى شود.

خويشتن دارى جوان ارزش هر انسانى قبل از هر چيز به گزينش ارزشها و ميزان دلبستگى به آنها در زندگى اش مربوط مى شود. معيار تعادل او بستگى دارد به اين كه حقيقتا او تا چه اندازه بر اعصاب خود، مسلط بوده و از اعتماد به نفس برخوردار است .
هنگامى جوان مى تواند خود را صاحب اراده اى قوى فرض كند كه بتواند در مقابل خواسته ها و اميال نفسانى اش بايستد و با صبر و بردبارى و به كارگيرى عقل و انديشه ، مشكلات زندگى را يكى پس از ديگرى از سر راه خود بردارد و بر هوا و بر هوس خود غلبه كند(١٠٧).
پيامبر بزرگ اسلام مى فرمايد: توبه از گناه و خطا به اين معناست كه فرد، ديگر قصد نداشته باشد كه به سوى آن گناه بازگردد(١٠٩) گناه پيدا نشود.
از رسول اكرم صلى الله عليه و الله نقل گرديده كه فرمود: محبوبتر از هر چيز، نزد خداوند، توبه جوانى است كه از گناه پشيمان شود و از پيشگاه او آمرزش بخواهد(١١١).


۶
والدين و مربيان مسؤول

اصولا نفس انسان ، ميل به بدى دارد(١١٣).» آن گاه مى فرمايد كسى كه جلو خواسته هاى خود را گرفت به ارزش والاى انسانى دست يافت .
جوان با رعايت خويشتن دارى (تقوا) بايد خود را براى زندگى آينده آماده سازد و بداند كه اين دوران كوتاه به زودى سپرى خواهد شد و او نيز به گروه بزرگسالان خواهد پيوست و در آينده اى نه چندان دور عهده دار مسؤوليت اجتماعى شده و تشكيل زندگانى خانوادگى خواهد داد. بايد بداند و هوشيار باشد(١١٥).
خود ارضايى ، يك نوع انحراف جنسى است كه جسم و روان را ضعيف كرده و اين نوع شهوت رانى با طبيعت آدمى مغاير است (١١٧).

زمينه ها زمينه هاى انحراف جنسى در شرايطى كه انسان رشد مى يابد و پا به مرحله بلوغ مى گذارد، فراوان بوده و ممكن است در دوران زندگى بسيارى از جوانان پيش آيد و شهوت جنسى آنان را تحريك نمايد و در نهايت موجبات آلودگى و انحراف آنها را فراهم سازد.
تخيلات تحريك آميز جنسى و عوامل محرك محيطى به عنوان زمينه هاى انحرافند، اما عامل سومى كه موجب دعوت انسان به سوى انحراف جنسى مى گردد، همان وسوسه هاى شيطانى است كه در اين صورت بايد از شر وسوسه هاى شيطانى به خداوند پناه برد.
زمانى كه انسان در شرايط محيطى نامساعد و تحريك آميز قرار گيرد، خواسته هايى در او ظاهر مى شود. شيطان اين خواسته هاى نفسانى را در نظرش زيبا و دلفريب جلوه مى دهد و به گونه اى خناسانه و مخفيانه از درون ، فرد را به سوى ارتكاب و انجام عمل ، وسوسه مى كند و بايد همواره به خدا پناه برد(١١٩)؛ يعنى مقابله عقل و شهوت ، ايمان و هواى نفس ، نيروى الهى و نيروى شيطانى ، در وجود انسان همواره در جريان است و بخصوص در ابتداى دوران بلوغ ، ظهور بيشترى مى يابد و تا آخر عمر ادامه دارد.
هر كدام در موقعيتهاى زندگى ، غالب شوند، شخصيت فرد به همان سو، ميل پيدا مى كند و پرورش مى يابد. اگر عقل و ايمان بر او حاكم باشد، هدايت و رستگار و اگر شهوت و شيطان بر او تسلط يابد، گمراه و زيانكار خواهد شد.
نفس اماره در وجود آدمى - بر اثر وسوسه هاى شيطان - سعى دارد كه بر عقل (١٢١).
با مراجعه به زندگى رهبران الهى و دانشمندان و انسانهاى بزرگ در طول تاريخ ، ملاحظه مى شود كه بيشتر آنان آگاهانه با دشواريها و حوادث گوناگون زندگى دست و پنجه نرم كردند و در نتيجه ، موفقيتشان در بزرگسالى مرهون صبر و استقامتى است كه در برابر سختيها در دوران كودكى و نوجوانى از خودنشان داده اند.

عشق و جوانى احساسات محبت آميزى كه در دوران جوانى رخ مى دهد و تحت عنوان «عشق» خوانده مى شود، ممكن است مورد سوء استفاده قرار گرفته و جوان را از جاده مستقيم كمال ، منحرف سازد.
عشق نوعى «كشش» و جاذبه اى نيرومند است كه بين انسان و يك موجود خارجى ، براى رسيدن به يك هدف ، ايجاد مى گردد. اگر منشاء آگاهانه و انگيزه ، الهى داشته باشد، يكى از عاليترين تجليات روحى انسان و از پرشكوهترين جلوه هاى آفرينش به شمار مى رود؛ اما اگر همين جاذبه «عشق» تنها ريشه اى غريزى و شهوانى داشته باشد و انگيزه شيطانى پيدا كند، از مظاهر نفس اماره بوده و در اين حالت ، عقل و ايمان را در وجود آدمى تضعيف مى كند، به طورى كه فرد عاشق ، ديوانه وار براى رسيدن به معشوق خود به هر كار نامشروعى دست مى زند تا به كام خود برسد، حتى اگر در نظر مردم هم رسواييهايى به بار آورد(١٢٣).

علل پيدايش انحراف جنسى معمولا پيدايش روابط نامشروع و انحراف جنسى در جوان بر اثر علتهاى زير به وجود مى آيد:
١ - مساعد نبودن شرايط خانوادگى و محيط زندگى .
٢ - رعايت نكردن حريم بين زن و مرد.
٣ - عدم توجه والدين به احكام دينى زناشويى در ارتباط با يكديگر.
٤ - بى توجّهى به مجالستها و همنشينى با افراد بى بند و بار و لاابالى و منحرف خانواده هاى فاميل .
٥ - برنامه نداشتن در اوقات فراغت و بيكار بودن .
٦ - رفت و آمد در محيطهاى آلوده و چشم چرانى .
٧ - گوش دادن به گفت و گوهاى افراد منحرف و آلوده درباره مسائل جنسى و كسب اطلاع نادرست و نامناسب و نداشتن آگاهى صحيح از مسائل بلوغ .
٨ - نارساييهاى ذهنى و عدم كسب موفقيتهاى تحصيلى و درسى .
٩ - خيال پردازيهاى انحراف آميز در هنگام تنهايى .
١٠ - تحريكات جنسى از طريق عكسها و تصويرها.
١١ - ضعف ايمان و نداشتن تربيت صحيح دنى .
١٢ - همنشينى با دوست و رفيق منحرف .
همه اينها مى تواند زمينه هاى بروز انحرافات جنسى را در جوان فراهم سازد.
اگر بخواهيم همه اين عوامل را در يك كلام ، خلاصه كنيم ، بايد بگوييم كه رعايت نكردن راه و روش زندگى صحيح و عدم توجه والدين به توصيه هاى دينى در امر روابط زناشويى در محيط خانوادگى و فاميلى چه در زمان كار و يا در ايام فراغت ، موجبات پديد آمدن اين انحرافات را فراهم خواهد ساخت . اگر در ريشه هاى پيدايش انحرافات جنسى - از قبيل روابط نامشروع بين دختر و پسر، همجنس گرايى ، استمنا - تحقيق نماييم مى بينيم كه هر خانواده اى كه حريم بين زن و مرد و دختر و پسر را رعايت نكرده باشد به نوعى از انواع انحراف جنسى مبتلا گرديده است (١٢٥).
بايد دانست كه خطرناكتر از اين براى جوان - پس از آگاهى به پيامدهاى شوم آن - ياءس و نااميدى است كه در راه مبارزه با اين عادت به خود راه مى دهد، زيرا نوميدى بزرگترين سد راه نجات مبتلايان به اين بيمارى خواهد بود.
پس جوان به محض آگاهى به زيانها و خطرهاى اين كار به جاى هر گونه سستى و ياءس و اضطراب بى فايده ، بايد با اعتماد كامل به نصرت الهى ، اقدام به ترك آن كند و بداند كه اگر واقعا قصد ترك آن را داشته باشد، قطعا موفق خواهد شد(١٢٧).

راه علاج جوانى كه مبتلا به عمل خطرناك و زيان آور خود ارضايى جنسى گرديده ، بايد لحظه اى به خود بيايد و به جاى ياءس (١٢٩) كه وى را در راه ترك اين عادت شوم يارى دهد؛ سپس نكته هاى زير را دقيقا به مرحله اجرا در آورد و عمل نمايد:
١ - خود را از محيطها و موقعيتهاى تحريك آميز دور نگه دارد و از خلوت گزينى نيز اجتناب ورزد.
٢ - از پوشيدن لباسهاى تنگ و چسبيده خوددارى ورزيده و از تماس و لمس نمودن اعضاى بدن خود يا ديگران شديدا دورى گزيند.
٣ - از نگاه به نامحرم و چشم چرانى خوددارى ورزد.
٤ - تخيلات و تفكرات خود را كنترل كند و بداند هر آنچه كه به ذهن و انديشه اش مى گذرد، خداوند به آن ، آگاه است و در اين زمينه مسؤوليت دارد و بايد تنها به آنچه كه عقل و قوانين شرعى تاءييد مى كنند بينديشد تا رستگار شود، زيرا تخيل و تصور درباره مسائل جنسى و شهوت آلود منجر به تحريكهاى مداوم گرديده و نيروى حيات را از بين برده و انسان را از مسائل حقيقى و واقعى زندگى باز مى دارد(١٣١).
١١ - در برنامه غذايى خود دقت كند و از مداومت در مصرف بعضى از خوردنيهاى محرك و مقوى شهوت كه اصطلاحا «گرم» گفته مى شود، مثل : گردو، خرما، كشمش ، پسته ، گز {خربزه ، پياز، شيرينى جات } خوددارى ورزد و يا كمتر ميل نمايد و بيشتر به غذاهايى كه اصطلاحا «سرد» است روى آورد.
١٢ - دختر جوان بايد حريم محرم و نامحرم را حفظ بنمايد و از توقف در محل خلوت با فرد نامحرم جدا دورى گزيند، زيرا شيطان و نفس اماره قوى است ؛ اگر شخص ثالثى نباشد، وسوسه هاى شيطانى بر عقل انسان ، غلبه كرده و زمينه انحراف و گناه براى هر دو طرف ، فراهم خواهد شد.
١٣ - از شوخى و خنده با نامحرمان خوددارى كرده و در صحبت كردن با آنان مراعات جدى بودن كلام را بنمايد و حالت و صدا را طورى نازك و ظريف نكند كه موجب انحراف پسران جوان شود، چنان كه در قرآن كريم مى فرمايد: در گفتارتان نرمى نشان ندهيد تا دلهاى بيمار بر شما طمع نورزند و سخن را درست ادا كنيد(١٣٣)؛ همچنين هر كس از ياد خدا فاصله گيرد، زندگانى بر او سخت و دشوار خواهد گشت (١٣٥).
دختر با ايمان بايد بداند اين دوران ، هنگام شكوفايى روحى و قلبى خواهد بود او تازه در اين مسير پرتلاطم ، قدم گذارده و در آينده ممكن است با مشكلاتى بيشتر و رو به رو شود، ولى در اثر مقاومت و تقوا و تزكيه نفس ، صاحب روحى لطيف و متعالى گرديده و به درجه اى ارتقا خواهد يافت كه اين قبيل مسائل براى او در سطحى بسيار پايين قرار مى گيرد، به طورى كه لذات معنوى پاكى و عفاف را در قلبش كه مصفا به صفاى ايمان گرديده حس خواهد كرد. وقايع و حوادث خوبى برايش اتفاق خواهد افتاد، خوابهاى خوب و شيرينى از اوليا و ائمه معصومين ، به او نويد خواهد داد و با علم ملكوت ، ارتباط برقرار خواهد نمود و به حالات عرفانى خواهد رسيد كه لحظه اى از آن را، كسانى كه غرق در شهوت و پول پرستى و مال دوستى و زرق و برق و زيور پرستى هستند درك نخواهند كرد.
اما بايد اين جوانان پاك و تزكيه يافته ، توجه داشته باشند كه نبايد زمانى به خود مغرور شده و از توفيقاتى كه خداوند نصيبشان كرده ، غافل شوند، چرا كه با يك لحظه غفلت همه آنچه را كه بر اثر تقوا به دست آورده اند از دست خواهند داد و در سراشيبى سقوط قرار خواهند گرفت ، زيرا نفس چون اژدهايى مى ماند كه در نهانگاه روح انسان بيدار است و با كوچكترين غفلت بر عقل ، غلبه يافته و همه پاكى و عفت انسان را نابود مى سازد.

فصل پنجم : مسؤوليت تربيت
مسؤوليت تربيت پدر و مادر نسبت به تربيت فرزندانشان مسؤولند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و الله فرمودند:
«فرزندان خود را تربيت كنيد، به راستى كه شما درباره آنها مورد سؤ ال واقع خواهيد شد(١٣٧)».
امام سجاد عليه السلام از خداوند مى خواهند كه :
«مرا در تربيت فرزندانم يارى فرما
۷
والدين و مربيان مسؤول

«هان ! اى مردم ، همه شما نسبت به زير دستان خود نگهبان و مسؤوليد، آن كه به اصلاح خويش و ديگران مشغول است ، همانند كسى نيست كه تنها به اصلاح خود مى پردازد. و كسى كه آزار ديگران را تحمل مى كند، همانند كسى نيست كه در رفاه و آسايش به سر مى برد، تحمل سختيهاى خانواده و فرزند، به منزله جهاد، در راه خداست (١٤٠)».

نقش ارتباط در اولين جايگاه تربيت(١٤٢). ما در برخوردها و ارتباطاتمان با ديگران هرگونه انسان را تلقى كنيم ، همان گونه با او برخورد مى كنيم . اگر انسان را موجودى با شخصيت و با عزت بدانيم تلاش مى كنيم كه اين كرامت را در او تقويت كنيم و اگر او را فاقد كرامت نفس بدانيم سعى در تحقير او داريم .
از ديدگاه اسلام ارتباطى سالم است كه بر پايه تكريم شخصيت ، عزت نفس ‍ و احترام متقابل افراد انسانى استوار باشد.

كلام مهمترين وسيله ارتباط يكى از روشهاى برقرارى ارتباط انسانها با يكديگر طريقه گفت و شنود و مكالمه است . كلمات ، مبين عواطف و احساسات انسانهاست ، از طريق رد و بدل كردن كلمات ، اهداف و مقاصد و نيتها آشكار مى شود، در حقيقت ، شخصيت انسانها در زير زبانشان و بين سخنانشان نهفته است (١٤٤).
بيان و گفتار، مهمترين وسيله ارتباط انسانها با يكديگر است و چون ارتباط فرايندى است دو طرفه ، بخش اعظم ارتباط انسانها از طريق گفت و شنود و همه مكالمات عادى و روز مره صورت مى گيرد و لذا در ارتباط صحيح و سالم ، بايد هم گوينده خوبى بود و هم شنونده خوبى ؛ يعنى ، در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف بايد از نقش و تاءثير عاطفى و روانى واژه ها و كلمات آگاه بود. بايد توجه داشت كه چگونه بعضى از كلمات و واژه ها در ايجاد و برقرارى ارتباط سالم نقشى سازنده داشته و همواره در ايجاد صميميت و دوستى مؤ ثرند(١٤٦). بنابراين بايد هم به نقش كلمات و واژه ها و هم شرايط القا و مبادله كلمات آشنايى و دقت كامل داشت ؛ چرا كه ارتباط سالم در فضايى حاكى از صميميت و محبت و احترام متقابل با شناخت و در نظر گرفتن معنا و نقش عاطفى كلمات امكان پذير است و رعايت آنها موجب استحكام آن روابط خواهد شد. متاءسفانه ما توجهى به سخنان و واژه هايى كه در مكالمات و گفت و گوهاى روزانه مان رد و بدل مى كنيم ، نداريم بخصوص اگر در نقش اوليا و مربيان و در مقام تعليم و تربيت هم باشيم . براى اينكه با نقش بسيار حساس كلمات و اهميت و ارزش آنها آشنا شويم و نيز آثار مهمشان را در زندگى بدانيم ، از قرآن رهنمود مى گيريم :
الم تركيب ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء # تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون # و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار(١٤٨).
«سخن پاك و طيب به سوى خداوند بالا مى رود(١٥٠)».
عبس و تولى # ان جاءه الاعمى # و ما يدريك لعله يزكى .
«روى را ترش كرد و سر برگردانيد. چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه دانى شايد كه او پاكيزه شود(١٥٢).
«در مقابل مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند، پروبال فروتنى فرود آر(١٥٤)».
واذا مروا باللغو مروا كراما.
«و زمانى كه با كژى روبه رو شوند، بزرگوارانه از آن مى گذرند(١٥٦)».
و اذا حييتم بتحية فحيوا باءحسن منها اءوردوها.
«در برخورد چون شما را به سلامى نواختند، پس شما به سلامى بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوييد(١٥٨).»

خوب گوش دادن ...فبشر عباد # الذين يستمعون القول فيتبعون اءحسنه ....
«پس بندگان را بشارت ده : آن كسانى كه به سخن گوش مى دهند و از بهترين آن پيروى مى كنند(١٦٠)».

خوب سخن گفتن (لحن و آهنگ گفتار) از نظر روانى و عاطفى لحن و آهنگ كلام در ارتباطات متقابل تاءثير مطلوب و نامطلوب دارد: گاه اگر سخن با لحن خشن و صداى شديد القا شود، آرامش ‍ انسان را به هم مى ريزد، تاءثير منفى در روحيه طرف مقابل مى گذارد و وى را عصبانى مى كند؛ و گاه لحن نرم و آرام ؛ غضب و عصبيتى را فرو مى نشاند.
به همين جهت ، قرآن براى ايجاد ارتباطى سازنده ، لحن خوش و مناسب را در گفتار توصيه مى كند:
و اقصد فى مشيك و اغضض من صوتك ....
«در راه رفتنت ميانه رو باش و لحن سخنت را آرام كن (١٦٢)».
...و لتعرفنهم فى لحن القول و الله يعلم اعمالكم .
«و تو آنها {منافقين} را از لحن سخنانشان خواهى شناخت ، و خدا از اعمالتان آگاه است (١٦٤)؟»
...و قولوا للناس حسنا....
«با مردم به نيكى سخن بگوئيد(١٦٦)».

سخن خوب گفتن ...و قولوا قولا سديدا.
«و درست و قاطع سخن بگوييد(١٦٨)».
قول معروف و مغفرة خير من صدقه يتبعها اءذى و الله غنى حليم .
«سخن خوب و عفو و گذشت ، بهتر از صدقه اى است كه آزار به دنبال داشته باشد. خدا بى نياز و بردبار است (١٧٠)».

در سخن گفتن ارزيابى منفى نكنيد ...لا يسخر قوم من قوم ....
«گروهى ، گروه ديگر را مسخره نكنند(١٧٢)».
...و لا تنابزوا بالالقاب ...
«و يكديگر را به القاب زشت صدا مكنيد(١٧٤)
«سخن آنان تو را غمگين نكند.»

نقش روانى و عاطفى كلمات در ارتباط بين دو انسان ، واژه ها و كلمات گاهى نقش سازنده يا مخرب دارند.
بعضى از كلمات روح انسانى را خراش مى دهند و موجب شيارها و زخمهايى در دل انسان مى گردند. اين زخمها گاهى كارى تر از زخم شمشير(١٧٦). كلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و كلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم مى گردد. گاهى كلمات ناسالم به طور ناخودآگاه در گفتار متداول والدين ، پيامهاى نامناسب و پيامدهاى مخربى به بار خواهد آورد و سبب تضعيف و تحقير شخصيت و آزرده شدن روح يكديگر مى گردد(١٧٨).
انكم مؤ اخذون باءقوالكم فلاتقولوا الا خيرا.
«البته شما در مورد گفتارتان مورد مؤ اخذه قرار مى گيريد پس نگوييد مگر سخن خير و نيكى را(١٨٠) روزمره است كه رابطه بين زن و شوهر را تيره و تار و يا صميمى و شاد مى كند، به عبارت ديگر، ارتباط را عميقتر كرده و يا موجب تنفر و گسيختگى آن مى شود. در هر صورت ما موقعى شاد، سرحال و سعادتمنديم كه بتوانيم ارتباطى سالم و صحيح برقرار نماييم و از اين ارتباط، هم خداوند راضى باشد و هم ما لذت ببريم . خداوند زبان را وسيله اى براى كلمات طيب (١٨٢)».
ما وقتى بايد خود را ارزيابى كنيم و در كسب ارتباطى سالم موفق بدانيم كه دچار خشم مى شويم : با كسانى كه از دست شما عصبانى و خشمگين هستند چگونه سخن مى گوييد؟ يا مواقعى كه انتقادى به شما وارد مى سازند، چگونه برخورد مى كنيد؟ وقتى همسرتان به سخنان شما گوش ‍ نمى دهد چه مى گوييد و چه مى كنيد؟ وقتى كه شما زير بار فشار اقتصادى قرار گرفته ايد و يا غم و اندوه و رنجش خاطرى براى شما فراهم شده است چه عكس العملى از خود نشان مى دهيد و چه مى گوييد؟ در حالى كه خسته و كوفته و با فشار روحى كه بر شما وارد آمده است از سركار، به منزل برمى گرديد و با مشكلات غير مترقبه در خانه مواجه مى شويد، چه مى كنيد و چه مى گوييد؟ اين گفت و گوها را خداوند مى شنود:
قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها و تشتكى الى الله و الله يسمع تحاور كما ان الله سميع بصير؛
«خدا سخن زنى را كه درباره شوهرش با تو گفت و گو مى كند و به سوى خدا شكوه مى كند، شنيد و خدا گفت و گوى شما را مى شنود، زيرا خداوند شنوا و بيناست (١٨٤) و يا كلماتى به زبان بياوريم كه احساسات طرف مقابل را جريحه دار نكند و از بار عاطفى منفى برخوردار نباشد، مى توان گفت كه موفق بوده ايم و توانسته ايم به گونه اى احترام متقابل را حفظ كرده و در واقع از ارتباط سالمى برخوردار باشيم .
در حقيقت ، همين ارتباط خوب و سازنده است كه موجب رضايت خداوند متعال ، لذت بخشى به زندگى ، رشد و تعالى روح و افزايش درجه تقوا در ما و همسرمان خواهد شد. كم اند كسانى كه در چنين مواقعى ، با صميميت و گشاده رويى با كلماتى محبت آميز برخوردى شرافتمندانه و كريمانه داشته باشند.
بيشتر زوجها در چنين مواقعى از برقرارى ارتباط سالم غفلت دارند و همين غفلت ، كم كم موجب شكاف عميقى در شبكه ارتباطى خانواده گرديده و در نتيجه ، سبب اختلاف و ناهنجاريهاى روانى و عصبى ساير اعضاى خانواده خواهد شد.
گاه اتفاق مى افتد كه زوجها سر يك مساءله كوچك و پيش پا افتاده جر و بحث فراوانى مى كنند و سخنانى رد و بدل مى گردد كه قلبها را مى آزارد
۸
والدين و مربيان مسؤول


ارتباط سالم و سازنده والدين با يكديگر در يك سيستم ارتباطى مانند خانواده ، تبادل اطلاعات و احساسات چگونه بايد صورت گيرد و براى برقرارى يك ارتباط سالم چه بايد كرد؟
همان طور كه بيان شد ارتباط سالم و خوب ، ارتباطى است كه دو طرفه باشد و هر دو بر اساس احترام متقابل در فضايى مناسب ، تبادل افكار و احساسات نمايند، براى يكديگر ارزش قايل شوند، به نظرات يكديگر اهميت داده و با صميميت ، مشكلات ، دردها و شاديها و انتظارات و آرزوها را با هم در ميان بگذارند. اين خود، در كاهش دردها مؤ ثر است و در مواقع دشوار و بروز مشكلات ، به راه حلهاى مناسب مى انجامد.
به حرفها و سخنان يكديگر كاملا گوش دادن (١٨٧)، با يكديگر هم احساس شدن و با احساس ‍ همدردى به مبارزه با مشكلات پرداختن ، از ويژگيهاى خانواده متعادل و با ايمان است . در چنين خانواده اى ارتباط بين زن و شوهر در جوى آرام ، سرشار از محبت و مملو از سرور و تواءم با صميميت و ارزش گذارى به شخصيت يكديگر، انجام مى پذيرد:
و من اياته اءن خلق لكم من انفسكم اءزواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون .
«و از نشانه هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى بيافريد تا به ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد. در اين عبرتهايى است براى مردمى كه تفكر مى كنند(١٨٩) و مبادلات فكرى و عاطفى زمينه هاى روشنى پيش روى هر يك خواهد گذاشت تا هر يك ، از واژه ها و كلمات محبت آميز و ارزشمندى كه شخصيت يكديگر را حفظ نموده و احترام متقابل را افزايش دهد، استفاده كند. كلماتى كه در اين مناسبات انسانى سبب خواهد شد، ارتباط قلبى روز به روز عميقتر شده و آثار شكوهمند آن بر روابط سايه افكند و در گسترش رفتار محترمانه با فرزندان تاءثير گذارده . يك نمونه از اين كلمات ، كه پيامبر صلى الله عليه و آله توصيه فرموده اند، چنين است كه : اگر كسى كه به همسرش بگويد: «تو را دوست دارم (١٩١)».
در اين ارتباط، مرد نقش و مسؤوليتى بارزتر به عهده دارد؛ چرا كه قوام دهنده بناى مقدس زندگى خانواده است :
الرجال قوامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم ؛
«مردان قوام دهنده و عهده دار كارهاى زنانند. به آن جهت كه خداوند بعضى را بر بعضى برترى داده و از آن جهت كه از اموال خود نفقه مى دهند(١٩٣).
«بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر است و من از همه شما براى خانواده ام بهترم .»
...فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ اللّه .
«پس زنان شايسته فروتنانى تابع هستند كه در غياب همسر خود، اسرار او را در برابر حقوقى كه خداوند قرار داده ، حفظ مى نمايند(١٩٥).
٩ - در صورتى كه طرف مقابل خطاكار است ، اين سخن على عليه السلام را آويزه گوش نموده است كه با سكوت ، او را عقوبت و يا اصلاح كند: اعقل الناس من لا يتجاوز الصمت فى عقوبة الجهال (١٩٧)؛ آنها پوشش شمايند و شما پوشش آنهاييد حفظ كرده و گاهى اوقات سكوت و خاموشى را سازنده تر از سخن گفتن مى بينند(١٩٩)».
از آنجايى كه مردان در اين ارتباط مسؤوليت مديريت خانواده را به عهده دارند، بايد از حلم و بردبارى و عفو و گذشت بسيار برخوردار باشند، قرآن مى فرمايد:
...و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان اللّه غفور رحيم # انما اءموالكم و اءولادكم فتنة واللّه عنده اءجر عظيم # فاتقوااللّه ما استطعتم و اسمعوا و اءطيعوا و اءنفقوا خيرا لاءنفسكم و من يوق شح فاءولئك هم المفلحون .
«و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و از خطاهايشان درگذريد، خداوند آمرزنده و مهربان است . جز اين نيست كه اموال و فرزندان شما وسيله آزمايش شما هستند و حال آنكه پاداش بزرگ نزد خداست . پس تا مى توانيد تقوا پيشه كنيد. بشنويد و اطاعت كنيد و به سود خود از مالتان انفاق كنيد و آنان كه از حرص نفس خويش در امان مانده اند رستگارند(٢٠١)».
البته در اين باره مسؤوليت ، تحمل ، بردبارى و تبعيت زن در مقابل شوهر نيز مورد تاءكيد واقع شده است (٢٠٣)
٩ - هميشه حالت تدافعى به خود گرفتن
١٠ - جواب انتقاد را با انتقاد پاسخ گفتن
١١ - شخصيت و حرمت ديگرى را در نظر نگرفتن
١٢ - توهين كردن (٢٠٥)
١٨ - سوء ظن داشتن
١٩ - عزت نفس ديگرى را لكه دار كردن
٢٠ - نيكى را با بدى پاسخ گفتن
٢١ - خرده گيريهاى پياپى ، انتقادها، تهديدها، تذكرات مكرر، وارسى كردنها، علّت يابيهاى بى مورد و دخالت كردن هاى بيجا، همه زمينه ايجاد ارتباط سالم را بكلى از بين مى برد.

فصل ششم : روشهاى ارتباط با كودكان و نوجوانان
قال موسى عليه السلام : يا رب اءى الاءعمال اءفضل عندك ؟ قال : حب الاءطفال فانى فطرتهم على توحيدى ؛
حضرت موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا چه اعمالى نزد تو بالاتر است ؟ خطاب رسيد: دوست داشتن كودكان ، زيرا من آنان را بر فطرت يگانه ام آفريدم (٢٠٧) شما دارد. توجّه به خواسته هاى او برخورد مؤ دبانه و احترام با رفتارهاى كلامى و غيركلامى ، همه اظهار محبت است .
احساس امنيت در كودك سبب مى گردد زمينه پيوند شما با او توسعه يابد و در اين رابطه رفتار صحيح را نيز بياموزد.
راه مناسب آغاز دوستى با كودكان ، كاهش انتقادها و توقعات و به حداقل رسانيدن صحبتهاى منفى در مورد كارهاى آنهاست . با نق زدن و خرده گيريهاى پياپى از رفتار و كارهاى كودكان نمى توان آنان را اصلاح كرد. والدين و مربيان بايد صبر و حوصله داشته باشند، براى اين كار وقت بگذارند و برنامه ريزى داشته باشند. پيش از شروع روشهاى جديد تربيتى به آثار سوء روشهاى قبلى توجّه داشته باشند، زيرا آنها تا مدتى بازتاب نامناسب خود را دارند و مدتى طول مى كشد تا كودك با روشهاى تربيتى جديد آشنا و بازتاب آثار قبلى برطرف شود.
براى ايجاد ارتباط سالم با كودكان و به كارگيرى روشها و شيوه هاى مؤ ثر در برخورد با آنان ، مهمترين مساءله تدارك زمان و فرصتهاى برنامه ريزى شده است .
شما به عنوان والدين و مربى و معلم ضرورى است كه وقت كافى صرف كنيد(٢٠٩)».

قدم اوّل : شناخت (٢١١) تا بتوانيم احساسات او را درك كنيم . در اين موقعيت ، زمان امر و نهى ؛ زمان ارزيابى ، قضاوت ، انتقاد، راهنمايى و هدايت نمى باشد و زمان درخواست و اظهار انتظارات و توقعات از وى نيست ، بخصوص اگر خيلى عصبانى شده باشد. در اين حالت ، او نه چشمش مى بيند و نه گوشش مى شنود. هرگونه ارتباط كلامى از طرف پدر و مادر، با عكس العمل تندى از طرف كودك رد خواهد شد. گاهى اوقات ، سكوت گوياتر از كلام است (٢١٣)»

قدم چهارم : گوش دادن كامل به سخنان و اظهار نظرهاى كودك والدين و يا مربى بايد به طور جدى و با رويى گشاده ، به سخنان و اظهار نظرها و احساسات كودك گوش دهند. گوش دادن به سخنان كودك ، موجب تخليه احساسات ، آرامش روانى و كاهش فشار روحى وى مى شود. ما بايد هميشه شنونده خوبى براى كودكان باشيم . بايد آنان را متقاعد سازيم كه به گوش كردن اهميت مى دهيم (٢١٥).
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : رحم اللّه من اعان ولده على بره قلت : كيف يعينه على بره ؟ قال : يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره ؛
خدا رحمت كند كسى را كه فرزندش را در اعمال نيكش يارى دهد، سؤ ال شد چگونه در نيكى اش يارى دهد؟
فرمودند: آنچه در توان اوست بپذيرد و از سختگيريها درگذرد(٢١٧) به منزله تاءييد احساسات وى نيست ، بلكه زمينه اى به وجود مى آورد، براى آرام كردن و هدايت احساسات منفى وى در جهت مثبت .
در مقابل احساسات هيجان آميز كودك بايد خاموش بود؛ چرا كه هر سخنى ممكن است او را به عصبانيت بيشتر بكشاند. از طرفى بايد بگذاريم ، به طور طبيعى كودك پيامدهاى رفتار خويش را تجربه كند تا ياد بگيرد كه در زندگى چگونه با آنها كنار بيايد و طعم بعضى از ناكاميها و شكستها را بچشد تا براى زندگى ، ساخته شده و مقاوم بار آيد. در اين زمينه بايد به كودك فرصت داد. متاءسفانه بعضى از والدين تا كودك كوچكترين ناراحتى پيدا مى كند و چيزى را از دست مى دهد و يا مانعى براى او حاصل مى شود، سعى دارند كه در اولين فرصت آن را تهيه كنند و يا آن مانع را برطرف سازند و حتّى نمى گذارند در يك لحظه هم ، طعم ناكامى را بچشد. اين گونه كودكان افرادى حساس ، زود رنج و كم ظرفيتى مى شوند كه در فرداى زندگى چندان مقاومتى از خود نشان نمى دهند، زود شكست مى خورند، در برخورد با مشكلات ، تاب و تحمل دشواريها را ندارند و در زندگى همواره احساس ‍ ناتوانى و ياءس و نااميدى مى كنند.
بعضى اوقات بايد سكوت كرد تا او همانند كسى كه جلو آينه ايستاده است خودش را خوب ببيند. آن گاه وقتى آرامش يافت ، رفتار خود را ارزيابى خواهد كرد. بايد احساسات كودكان را جدى بگيريم و آنها را انكار نكنيم ، طرز رفتار و تلقى آنان را زير ضربات انتقاد و داد و فريادهاى خود نگيريم ؛ چرا كه كودكان وسيله تشفى خاطر ما نيستند. اگر در اين موقعيت بخواهيم آنها را موعظه و نصيحت كنيم ، از كارهاى آنها عيب و ايراد بگيريم و يا عيب آنها را گوشزد كنيم ، از ما مى رنجند و موضع دفاعى به خود مى گيرند. چون اين حالت ، خوشايند آنان نبوده و در اين موقعيت ، ديگر گوششان به حرفهاى ما به هيچ وجه بدهكار نيست .
كودكان در برخورد با مسائل ، مشكلات و حوادثى كه برايشان پيش مى آيد بى تجربه و بسيار حساسند و رنجهاى ناگفته دارند و مى خواهند با بيان احساسات و تخليه آن ، هرچه زودتر حالت ناخوشايند را از خود دور كنند. پذيرفتن و درك احساسات و هم احساس شدن با آنان به عنوان بهترين راه حل در برقرارى ارتباط با كودكان ضرورت دارد. اين روش به سرعت فشار روحى و احساسات ناخوشايندى را گريبان گيرشان شده ، كاهش داده و آنان را از يك فشار روحى نجات مى بخشد. پس از تخليه احساسات به حالت طبيعى و متعادل اوليه باز مى گردند.
المؤمن مرآه المؤمن (٢١٩).
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

روش آزاد منشانه ، زمينه اى براى جهت دهى به احساسات كودك مسؤوليت رفتار كودك را به عهده خودش بگذاريم ، به او مجال دهيم كه در كارهاى خود تصميم بگيرد. فرصت تشخيص بدهيم كه بفهمد كدام راه مناسبتر است . بگذاريم عملا با واقعيات و نتايج رفتار خود روبه رو شود و با مشكلات دست و پنجه نرم كند. به طور طبيعى و منطقى در عمل ، عواقب نامناسب كارها را با سوء رفتار خويش ربط دهد و نتيجه گيرى منطقى كند. تذكرات مكرر، تشويق و تنبيه هاى آنى و فراوان ، فرصت تفكر، تاءمل و قدرت تصميم گيرى را از كودك مى گيرد و سبب مى شود وى به صورت شرطى عمل كند، با فكر و سنجيده عمل نكند و در نتيجه ، خود را مسؤول رفتار و كارهاى خويش احساس نكند؛ به عبارت ديگر، دخالت بيجا نكردن و فرصت دادن به كودك سبب مى شود كه او در عمل به درستى و يا نادرستى رفتار خويش پى ببرد و در نتيجه خود را مسؤ ول رفتار خويش تلقى نمايد.


۹
والدين و مربيان مسؤول

كنترل مداوم و تسلط بيش از حد و محافظت بيش از اندازه و دلسوزى افراطى والدين و مربيان ، همه تخلف از اصل آزاد منشانه و احترام متقابل به شخصيت كودك و نوجوان محسوب مى شود. وقتى ما براى كودكان كارهايى را انجام مى دهيم كه خود قادر به انجام آنها هستند و در واقع احساس مسؤوليت و احترام به شخصيتشان را از آنان سلب مى كنيم . همه ، حكايت از اين دارد كه آنان توانايى لازم را ندارند! چنين برخوردى روحيه آنان را متزلزل مى كند و سبب مى شود كه نسبت به تواناييهاى خود به شك بيفتند. بايد در مورد رعايت قوانين و مقررات ، مصر بود و در عين حال كودك و يا نوجوان را از حقوقش محروم نساخت .
روشهاى آزادمنشانه و باز، به كودكان و نوجوانان حق انتخاب و گزينش ‍ مى دهد و زمينه را براى خلاقيت و شكوفايى استعدادهاى نهفته آنان فراهم مى سازد.
با كودكان پرخاشگر و عصبانى نبايد با تندى و عصبانيت مقابله به مثل كرد، بلكه بايد مجال دهيم كه آنان به تاءثير رفتار و ارزش كارهاى خود پى ببرند. در مورد رفتار آنان زود قضاوت و ارزش يابى نكنيم ؛ در موقعيتهاى مختلف و در كارها و همكاريها، آنان بايد احساس كنند كه وجودشان مفيد است و بفهمند به كمكها و كارهاى آنان اطمينان خاطر داريم تا در اين ارزنده سازى احساس لياقت و ارزش كنند. اگر مى خواهيم كودكان و نوجوانان احساس ‍ ارزشمندى و عزتمندى نمايند، بايد آنان را با تمام ضعفها و كاستيهايشان پذيرفت . تذكر مكرر كمبودها و ضعفها تاءثير معكوس دارد و آنان را دلسرد مى كند؛ چون عزت نفس را از آنان مى گيرد. اگر به خود شما هر روز اشتباهاتتان را تذكر دهند و يا عيبهايتان را به رختان بكشند آيا احساس ‍ ارزشمندى و لياقت مى كنيد؟ عزت نفس شما صدمه مى بيند و به زودى از كار دلسرد مى شويد.
همه كودكان زمينه پيشرفت دارند، ولى اين كه چرا بعضى از آنها پيشرفت نمى كنند، به لحاظ تذكرها، سرزنشها و مقايسه هاى اطرافيان در محيط مدرسه و خانه است ؛ زيرا آنان در اين موقعيتها در خويش ، احساس خوبى به خود پيدا نمى كنند و كم كم باورشان مى آيد كه نمى توانند خطاهاى خود را جبران كنند و توانايى پيشرفت را ندارند. تصور كنيد زمانى كه به جاى سرزنش و تذكرهاى مكرر اشتباهات شما، مرتب از جنبه هاى مثبت و خوب كارها و رفتار شما تعريف و تمجيد كنند، در اين صورت احساس مى كنيد كه براى شما ارزش قايلند و مورد قبول واقع شده ايد. اين خود، زمينه پيشرفت و تلاش بعدى شما را فراهم خواهد ساخت و سعى در افزايش زمينه هاى مثبت كارهاى خود خواهيد داشت . اكثر كودكان موفّق نيز در چنين موقعيتى قرار گرفته اند و البته اين حالت طبيعى است ؛ ولى در موارد معدودى موفقيت در كار، به عنوان عكس العمل فردى است كه در محيط، مورد تحقير واقع شده است .
متاءسفانه بسيارى از رفتارهاى اوليا و مربيان ، «تنبيه محورى» و در قالب عيب يابى و مچ گيرى است ، به عبارت ديگر، بدگمانى به كودكان و پيش بينى خطر اشتباه ، كودكان را در برابر خطاها آسيب پذير مى كند. اشتباهات را مى توان به عنوان عاملى در جهت تقويت تجربه و كمك به يادگيرى در نظر گرفت ؛ زيرا از اين ديدگاه ، اشتباهات آنها شكست محسوب نمى شود. در چنين مواقعى كودك را بايد دلگرم كرد و نبايد مرتبا وى را براى رسيدن به حد كامل و توقعات بالا، چه از نظر درسى و چه اخلاقى ، تحت فشار قرار داد. كودكان و نوجوانان را بايد در حد تواناييهايشان پذيرفت : «يقبل ميسوره». سعى نكنيم دائم تذكر داده ، اشكالاتشان را ذكر كنيم و با سرزنش بخواهيم خودشان را تغيير دهند؛ بلكه بايد توجّه به عزت نفس و احساس ارزشمندى آنان نموده و هرگونه كمكى را به ديگران مى كنند تمجيد كنيم ، تا ميل به مفيد بودن در آنان بيشتر زنده شود.
اگر مى خواهيم كامل و بى عيب باشند، بايد بدانيم كه ترس مستمر آنان از اشتباه موجب مى گردد كه از عمل كردن ، حتّى در حد توان هم باز ايستند، در مقابل ، چنانچه حسن اعتماد داشته باشيم ، خودشان را باور مى كنند و از احساس حقارت خارج شده و با روحيه آزادمنشانه رفتار خواهند كرد.
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : لا تحقرن اءحدا من المسلمين فان صغيرهم عنداللّه كبير؛
مبادا فردى از مسلمانان را كوچك بشماريد و تحقير كنيد كه كوچك آنان ، نزد خدا بزرگ است (٢٢١).
نشان دهيد كه به كودك حسن ظن و اعتماد داريد. او را دلگرم كنيد و بدانيد كه اشتباه و تقصير در كودكان امرى است اجتناب ناپذير. با كم اهميت جلوه دادن اشتباهات كودك و خوش رويى و كمك به وى مى توان كودك را دلگرم نمود. مى توان يادآور شد كه اشتباهات در راه موفقيت ، شكست محسوب نمى شود. با بيانى غيرمستقيم احساسات كودك را جهت دهيد و براى برقرارى ارتباطى قوى بايد كار را با نشان دادن احترام به او و با قدر و ارزش ‍ دادن به وى شروع كرده و بر روى احساسات خوب او تكيه كنيد.
براى اين كه به كودكان كمك كنيم كه احساساتشان را در جهت مثبت گرايش ‍ دهند، بايد كارى كنيم تا عزت نفس خود را بازيابند و به «احساس ‍ ارزشمندى» برسند. بايد رفتار و نحوه برقرار كردن ارتباط با آنان را تغيير دهيم و به جاى زوم كردن روى خطاها و اشتباهات ، بر آنچه انجام داده اند و يا مى توانند انجام دهند تاءكيد كنيم و همواره به روى نقاط قوت و محاسن كارهاى آنان تكيه كنيم ، اين امر سبب مى گردد كه آنها به خود دلگرم شوند، به تواناييهاى خود اعتماد پيدا كنند، در نتيجه ، احساس ارزشمندى نمايند، به راههاى مثبت گرايش يابند و به رفتار خوب روى بياورند. همين ايجاد اعتماد به نفس و تقويت جهات مثبت ، خود يكى از مؤ ثرترين عوامل براى جهت دهى مثبت به احساسات كودك به حساب مى آيد.
فان كثرة الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل ان شاءاللّه تعالى ؛
يادآورى زياد نقاط مثبت و خوب رفتار و كارهاى افراد، موجب تحرك اشخاص شجاع و برانگيختن افراد دلسرد مسامحه كار به رفتار مثبت خواهد شد، ان شاءاللّه تعالى (٢٢٣) از طرف مقابل است كه منجر به ايجاد ارتباطى متعادل و مبادله هم عرض مى شود. بنابراين در اين موقعيت نبايد كلام و يا سخنى گفته شود كه به نحوى او را ناديده انگارد، يا به شخصيتش لطمه اى وارد سازد.
انسانها در هر سنى كه باشند مشكلات موجود در روابطشان ، اختلالها و ناهنجاريهاى رفتاريشان معمولا نتيجه فقدان احترام متقابل و بى ارزش شدن شخصيتشان است .
در اين مرحله بايد احساسات و اطلاعاتى كه جنبه راهنمايى و ارشادى دارد به طور واقعى براى تقويت شخصيت كودك ، بدون سرزنش (٢٢٥) احساسات خود را با آنان در ميان بگذاريم و سعى كنيم قباحت و زشتى عمل را كه مرتكب شده اند به آنان منتقل كنيم و آنان هم همانند ما قباحت و زشتى عمل را حس كنند. مهم در اين مرحله ، ظرافت در نحوه انتقال اين احساس به كودك است . هنگامى كه او كار خطايى مرتكب مى شود و ما عصبانى مى شويم ، اين عصبانيت و ناراحتى را بايد او درك كند و براى درك آن كافى است كه با صراحت احساسات خودمان را صادقانه درباره خطاى وى بيان كنيم . مثلا، اظهار كنيم : من ناراحتم ، من عصبانيم ، من آزرده خاطر هستم ، من خيلى رنجيده ام ، هيچ توقع نداشتم ، نمى توانم اين كار را ببينم .
بايد كلماتى انتخاب شود كه به شخصيت او لطمه نزند. پس از مدت كوتاهى آثار حرفها و اظهار ناراحتى ما در چهره اش مشاهده مى شود. اين لحظات برايش ناخوشايند و رنجش آور خواهد بود و كودك اين لحظات را دوست ندارد و مى خواهد هرچه زودتر از اين حالت خارج شود. در اين موقع ما به كمك وى مى شتابيم و ادامه مى دهيم كه ، من تو را دوست دارم ؛ يعنى ، با اظهار محبت و ارزنده سازى شخصيت وى ، روى نقاط قوتش تكيه مى كنيم و بيان مى داريم كه ؛ نمى توانم اين كارها و اعمال را از شما ببينم .
دراين جا قاطعيت بسيار كارساز است ، ما در عين حال تجليل از شخصيت كودك ، رفتار و عمل او را نكوهش مى كنيم و او را در موقعيتى مناسب به انديشه وا مى داريم ؛ چون اين رفتار در فضايى محبت آميز و تواءم با احترام صورت مى گيرد. او احساس مى كند با ارزشى كه نزد ما پيدا كرده نمى بايست اين رفتار را انجام مى داد و نبايد اين اتفاق مى افتاد، لذا صادقانه سعى در برطرف كردن و رعايت قوانين اخلاقى مى كند، زيرا كودك به خاطر عزت نفسش دوست دارد و مى خواهد نزد ديگران عزيز و ارزشمند باشد. در اين صورت كودك احساس مى كند خودش نزد ما عزيز است ؛ ولى عمل و رفتارش نه . گفتار و كلمات خوب (٢٢٧).
من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره ؛
كسى كه شخصيتش در نظرش خوار و بى مقدار شد از شرش ايمن مباش (٢٢٩)؛
هر كس جهاد و تلاش كند براى خويشتن جهاد كرده ، زيرا خداوند از همه بى نياز است (٢٣١) و از رحمت الهى دور گشته اند و به اسفل السافلين سقوط كرده اند(٢٣٣) و از اين راه مى كوشند تا بر سرنوشت و مقدرات آن جامعه حاكم شده و از آنان به عنوان وسيله اى براى پياده كردن نقشه هاى شوم خود استفاده كنند.
كسانى كه از كودكى شخصيتشان تحقير شده و با داد و فرياد، فحش ، بد و بيراه و سرزنش بزرگ شده اند و شبكه ارتباطى خانواده آنان ناسالم بوده است ، در بزرگى در مقابل افراد متمكن ، زورگو و قلدر سر فرود آورده و به بيگانه دل باخته اند. امّا كسانى كه با عزت نفس پرورش يافته اند، همواره در مقابل كسانى كه خواسته اند آنان را تحقير كنند و يا هويت دينى و فرهنگى را از آنان بگيرند، ايستادگى كرده اند. بعضى خانواده ها با برخوردهاى خشن و بى اعتبار كردن بچه ها و بعضى از مربيان در محيطهاى آموزشى با برچسبهاى بد، آنها را از خود مى رانند و از كلاس طرد كرده و با طعنه ، سرزنش ، تحقير، مسخره كردن ، نمره كم دادن ، تحت فشار قرار دادن و در جمع ، آبروريزى كردن ، موجب فشار شديد روحى كودك مى شوند؛ او را به پرتگاه سقوط مى كشانند.
آيا فكر كرده ايد كه در اين حالتها كودك چه تصورى از ما دارد و به نظر او ما چگونه اشخاصى مى رسيم ؟ او ما را آدم قلدر و مستبدى مى بيند كه مسلط بر او، ايستاده و دائم نق مى زند، زور مى گويد، آزار مى دهد و توهين مى كند.
اگر ما با چنين شخصى روبه رو مى شديم و دو فرد نابرابر را در مقابل هم مى ديديم كه يكى بر ديگرى زور مى گويد و قصد صدمه زدن به ديگرى را دارد، قطعا او را تحويل مراجع قانونى مى داديم . اگر بزرگسالان در مورد كوچكترها چنين روشى را اعمال كنند در آينده دوگونه رفتار ممكن است از آنان بروز كند:
يا اين تهديد و توهينها را مى پذيرد و چيزى نمى گويد همانند آتشى زير خاكستر و وقتى زمينه و يا موقعيتى فراهم گرديد و كمى باليد و رشد كرد مثل فنر باز و عاصى و سركش مى شود و يا در همان حالت منفجر خواهد شد و رفتار نابهنجار و غيرعادى از خود بروز مى دهد. اين رفتار و عكس العمل ، به صورتهاى پرخاشگرى ، اذيت و آزار ديگران ، بى ثباتى فكرى ، بى رغبتى ، بى دقتى ، بى علاقگى به درس و يا به حالت افسردگى در محيط خانه و مدرسه بروز خواهد كرد و نمونه اين رفتار را در بزرگى ، بر روى فرزندان و اطرافيان خود پياده خواهد كرد. اين ناهنجاريها در مراحل حاد، منجر به بزهكاريهاى اجتماعى خواهد شد؛ زيرا اكثر مجرمان و بزهكاران اجتماعى از كسانى بوده اند كه در كودكى شخصيتشان تحقير شده و يا تحت چنين فشارهايى قرار داشته اند.
اگر در جامعه و در محيطهاى آموزشى ، از كودكى با شيوه آزادمنشانه ، تواءم با ارزش گذارى به شخصيت افراد و احياى عزت و كرامت نفس رفتار و با احساسات و عواطف كودكان برخوردى سالم گردد، جامعه عوض ‍ مى شود، افراد با شخصيت و كريم پرورش مى يابند و ديگر جايى براى جوانان بزهكار، عاصى و مجرم به وجود نمى آيد. رفتار آزادمنشانه و محترمانه و درك احساسات كودك سبب مى گردد كه او احساس قدر و ارزش كند
۱۰
والدين و مربيان مسؤول

٢٦ - بدون اجازه وى ، دست به وسايل ، اسباب بازيها و يا كيف او زدن .
٢٧ - مكرر، توقعات و انتظارات بالايى را مطرح كردن .
٢٨ - در رفت و آمدها و ميهمانيها او را به حساب نياوردن .
٢٩ - انتقاد كردن و مدام عيبها را گفتن .
٣٠ - پذيرفتن مسؤوليتهايى به جاى آنان ، كه منطقا به كودكان و نوجوانان مربوط مى شود.
٣١ - سختگيرى ، خشونت و مجبور كردن كودك به كارى .
٣٢ - به كار بردن لحن و حالت چهره و رفتار غيركلامى كه مبين عدم احترام باشد.
٣٣ - ترحم و دلسوزى بيجا.
٣٤ - انجام كارهايى كه كودكان و نوجوانان خود قادر به انجام آن هستند.
٣٥ - گفتن اين كه ، توانايى تصميم گيرى را ندارى .
٣٦ - تسلط بيش از حد، كنترل بى اندازه و نظارت افراطى .
٣٧ - تذكرات مكرر.
٣٨ - بگو مگو كردن در مورد خوردن و انتظار داشتن به اين كه كودكان همه غذاها را دوست بدارند و از آن بخورند.
٣٩ - منوط كردن كارها و انجام تكاليف با تشويقهاى آنى و لحظه اى .
٤٠ - بيان اين كه ، تو در اين كار و در اين درس ضعيفى ، فكر نمى كنم از عهده اش برآيى ، فكر نمى كنم بتوانى آن را انجام بدهى .
٤١ - بدون در نظر گرفتن خواست وى ، چيزهايى را به او تحميل كردن .

نمونه اى از احاديث و روايات درباره تمهيدات مراحل اوليه تربيت كودك ١: الف) هر كس تنها براى زيبايى با زنى ازدواج كند، خواسته خود را در وجود او نيابد، و هر كس تنها به منظور مال همسر گزيند، خداوند او را به همان مال وامى گذارد. در ازدواج ، همسر باايمان انتخاب كنيد(٢٣٦).
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله
ج) شقى از دامن مادرش به شقاوت مى رسد و سعيد نيز از دامن مادرش به سعادت دست مى يابد(٢٣٨).
امام صادق عليه السلام
٢: الف) كسى كه ريشه خانوادگى اش پاك و شريف است ، در هر حال داراى فضيلت و شرافت است (٢٤٠).
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله
ج) در زيارت امام حسين عليه السلام مى خوانيم : شهادت مى دهم كه شما نور پاك الهى در اصلاب عالى پدران و نياكان و نور پاك الهى در ارحام مطهر مادران بوديد(٢٤٢).
امام صادق عليه السلام
ب) ببين نطفه خود را در چه محلى مستقر مى كنى ، زيرا اخلاق اجداد به فرزندان به ارث مى رسد(٢٤٤).
٤: اگر در موقع آميزش و لحظه انعقاد نطفه ، دل آرام گيرد و دوران خون به موضع طبيعى و بدن خالى از اضطراب باشد، فرزند به پدر و مادر شبيه خواهد شد(٢٤٦).
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
٦: هر كس صاحب فرزندى شد، در گوش راست كودك اذان و در گوش ‍ چپش اقامه بگويد تا از شر شيطان در امان باشد(٢٤٨).
امام صادق عليه السلام
ب) بنگريد كه كدام زن فرزند شما را شير مى دهد، زيرا كودك با اخلاق او رشد مى كند(٢٥٠).
امام على عليه السلام

حقوق فرزندان و وظايف اوليا و مربيان نسبت به آنها ١ - امام سجاد عليه السلام فرمود: امّا حق زيردستانى كه تحت سلطه و حاكميت تو هستند، اين است كه بدانى آنها به دليل ضعفشان و نيرومندى تو زيردست تو شده اند، پس بر تو واجب است كه با آنان به عدالت رفتار كنى و برايشان همچون پدرى دلسوز باشى ، و خطاهايى را كه از روى جهل و نادانى مرتكب شده اند، ببخشايى و در كيفر اعمال بدشان شتاب نكنى و خداوند را به سبب قدرتى كه در امور آنان به تو داده است سپاسگزار باشى (٢٥٢).
٣ - از جمله تكاليف (شما) معلم اين است كه با دانش آموز و طالب علم با خوش خويى و ملايمت رفتار كنى و مسؤوليت سرپرستى را به خوبى انجام دهى ، موقعيت كسى را پيدا كنى كه نيازهاى معنوى آنان را از روى دلسوزى تهيه و ذخيره مى كند، تا به تدريج به آنان برساند و آنان را آماده سازد.
در عين حال نسبت به آنان خيرخواه باشى و با خشونت رفتار مكنى ، نصيحت گر آنان باشى ، همان گونه كه سرپرست ، به امور كسانى كه تحت تربيت و حمايت خويش دارد، رسيدگى مى كند. در برابر كوتاهيهاى او صبر و استقامت و حوصله نشان دهى و هر سختى را كه تحمل مى كنى ، به حساب خدا منظور نمايى و با محاسبه دقيق از عمر و استعداد و شرايط تربيت پذيرى او بهره گيرى ؛ همانند كسى كه اگر نيازمند فقيرى را مى بيند به اندازه نيازش به او عطا مى كند. در اين صورت است كه راهنما و رهبر شايسته اى براى او هستى و مى توانى در اين زمينه مايه اميد او باشى .
در غير اين صورت عمر و استعداد او را تباه كرده اى و نسبت به او ظلم روا داشته اى و مانع شكوفايى استعدادهاى او شده اى و موجب از بين رفتن عزت و سيادت او گرديده اى (٢٥٤).
٥ - پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: حقوق فرزند بر پدر در سه مورد است :
١ - نام نيك بر او نهادن ٢ - سواد آموختن ٣ - به هنگام رشد و بلوغ وسايل ازدواجش را فراهم نمودن (٢٥٦).
٧ - اما حق كسانى كه از تو كوچكترند اين است كه :
الف) در آموزش و آموختن آنان مهربان باشى .
ب) (در برابر كوتاهى آنان) گذشت داشته باشى .
ج) رازدار و عيب پوش آنان باشى (آنان را شرمسار مكنى).
د) (در كارها)با آنان مدارا كنى .
ه) (در مشكلات و سختى) يار و ياورشان باشى .
و) خطاهاى (ناشى از كودكى و كم تجربگى) آنان را ببخشايى و چشم پوشى كنى ، چرا كه اين كار باعث بازگشت و توبه آنان خواهد شد.
ز) با آنان رفيق باشى و مدارا كنى .
ح) و آنان را در موقعيت هاى سخت و طاقت فرسا قرار ندهى ، زيرا كه اين گونه رفتار، براى رشد و پرورش آنان مناسبتر است (٢٥٨)؛ خداوند، به انسان آنچه را كه نمى دانست آموخت .
درود بى پايان ما نثار معلمى باد(٢٦٠).
آيا به راستى مى توان از مقام واقعى معلم ، تجليل كرد و آن را گرامى داشت ؟
مع الاسف در جامعه ، آن چنان كه بايد، نقش حساس و والاى معلم شناخته نشده و تجليل از معلم ، آن گونه كه مناسب شاءن و مقام اوست به عمل نمى آيد.
نقش معلم به قدرى گرانقدر و والاست كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: بالتعليم ارسلت ؛ من براى تعليم فرستاده شده ام (٢٦٢)».
بنابراين ، معلمى كارى است دشوار و مهم و رسالتى است بس بزرگ و هر كسى را توان پذيرش اين مسؤوليت خطير نيست ؛ سوز و درد مى خواهد، عشق و احساس مى طلبد، صبر و تحمل مى بايد، چرا كه هر چيزى كه قدر و منزلتش والاترست ، مسؤوليتش هم سنگينتر و مهمتر است .
تعليم و تربيت انسانها از ابتداى تولد آغاز مى شود و شاكله وجودى آنان در كودكى شكل مى گيرد.
العلم فى الصغر كالنقش فى الحجر(٢٦٤)؛ كسى كه در كودكى نياموزد، در بزرگى نمى تواند جلو بيفتد.
معلم واقعى ، كسى است كه به شاگردانش شخصيت دهد و آنان را از عادتها و احيانا از روشهاى نادرست خانه و خانواده و محيط و اطرافيان بازدارد.
در واقع ، بزرگترين رسالت معلم ، كه از گفتار و كردار وى ظاهر مى شود، همان شخصيت دادن به دانش آموز است . معلمى كه بتواند بين خود و شاگردانش پل دوستى برقرار سازد و با آنان صميمى گشته و برخوردى سرشار از شادى و اميد، محبت و بزرگوارى داشته باشد، موفّق است . اين شيوه در انديشه و كردار فراگيرنده ، تاءثير فراوان برجاى گذاشته و در قلب و روح او نفوذ مى كند.
در طول تاريخ ، انسانهاى بزرگ ، بخش اعظم شخصيت و موفقيت خود را نتيجه بهره گيرى از اساتيد و معلمان آگاه و با ايمان و بزرگوار خويش ‍ مى دانند.
براى يك معلم فرهيخته ، معلمى شغل و حرفه نيست ، بلكه ذوق و هنرى است كه ريشه در اعماق روح بى تاب انسانهايى دلسوخته دارد و رسالتى است پيامبر گونه ... او بايد به اهميت نقش و وظيفه اجتماعى و الهى خود پى برده و از جهت علمى و اخلاقى ، خود را پربار نمايد و در عمل ، همچون پدر يا مادرى دلسوز و مهربان ، پابه پاى شاگردانش براى آشنايى آنان در جهت آموختن علم و دانش ، اخلاق و تربيت ، گام بردارد. معلمى كه بتواند افكار صحيح را با روشى جالب و درخور توجّه ، همچون نسيم بهارى روانه ذهن و انديشه دانش آموزانش سازد، معلم موفّقى است .
معلم خوب ، كسى است كه علاوه بر تسلط كامل به موضوع درسى ، با اصول تعليم و تربيت ، آشنايى داشته و به پرسشهاى دانش آموزان ، جواب مناسب دهد و از مطالعه مستمر و يادگيرى مطالب تازه در جهت افزايش معلومات خود دريغ نورزد؛ دانش و آموخته هاى فراگير را با واقعيتهاى خارج از مدرسه ارتباط دهد و در عمل به آنان بياموزد كه مطالب آموخته شده را چگونه بايد در زندگى به كار برد. در برابر بروز مشكلات رفتارى دانش آموزان ، زود قضاوت نكند، رفتار و عكس العمل هاى آنان را به طرز دقيقى ريشه يابى كرده و قبل از هرگونه تصميم گيرى ، علتها را بشناسد و در ارزيابيهاى خود، عامل مؤ ثر خانه و خانواده و محيط و اطرافيان را در زمينه اختلال يا بهبود وضع روحى و عاطفى دانش آموزان از نظر دور ندارد.
معلم ، محرم اسرار شاگردان است . طبيبى است كه در صدد معالجه بيمارى نادانى است .
معلم ، كسى است كه اوقات زندگى اش را وقف آگاهى و رشد و پرورش ‍ نونهالان جامعه كرده و همواره در اندوه و شادى ، گرفتارى و شادمانى شاگردانش شريك بوده و راهنماى آنان است ؛ معلمى كه مدرسه را جايگاهى مقدس و كلاس درس را عبادتگاه خود مى داند و با «وضو» به كلاس درس مى رود، تعليم و تعلم را عبادت مى داند و براى توفيق بيشتر و شناخت و هدايت شاگردانش ، در امر تعليم و تربيت از خداوند مدد مى جويد. نونهالان را روحهاى بزرگى مى بيند كه در جسمى كوچك آشيانه دارند و آنان را آيتى الهى مى داند كه هر كدام وسيله اى براى تقرب به خدا و نزديكى به مبداء لايزال الهى هستند.
معلمى كه برخوردى انسانى دارد و با مهر و عطوفت ، علم و دانش را مى آموزد با معلمى كه رفتارى خشك و خشن دارد و با زور و فشار، تهديد و ارعاب ، دانش آموزان را وادار به آموختن مى كند، تفاوت دارد؛ اولى ، استعداد نونهالان را شكوفا مى سازد و دومى استعدادها را كور مى كند فان القلب اذا اكره عمى (٢٦٦) و آنها را پرورش دهد.
معلمى موفّق است كه بداند تشويق و ترغيبها را در كجا به كار برده (٢٦٨).

مراحل شكل گيرى مقررات اخلاقى كودكان و نوجوانان يادگيرى و پذيرش ارزشهاى اخلاقى در سه مرحله ممكن است شكل گيرد:

مرحله نخست : كودكان ، پذيرش قوانين و مقررات اخلاقى ، ارزشها و ضدارزشها و رفتارهاى خواسته شده از سوى والدين و مربيان را در ذهن خود، براساس پيامدهاى جسمانى و آنى آن ارزيابى مى كنند. در واقع منشاء پذيرش مقررات و يا اطاعت از قوانين اخلاقى ، براساس احساس خوشايندى (لذت) و يا ناخوشايندى (درد و الم) آنى است كه كودك آن را احساس و درك مى كند. در اين مرحله كودك توجهى به معنا و ارزش اعتبارى و اهميت اعتقادى معيارهاى ارزشى رفتار خويش ندارد. بلكه از ديدگاه او درست و نادرست ، خوب و بد، براساس آثار و پيامدهاى ملموس جسمانى ارزيابى مى شود. زيرا پدر و مادر و يا مربى در مقام تسلط و اقتدار هستند. از اين رو، پذيرفتن و اطاعت كردن از صاحبان اقتدار و احترام به افراد معتبر و قدرتمند، مهمترين شاخصه اين مرحله است كه كودك در تحليل نهايى و علّت يابى منطقى ، دليل اطاعت را اجتناب از تنبيه (دورى از درد و الم) و نزديك شدن به احساس خوشايندى (خوشى و لذت) مى داند.

مرحله دوّم : پذيرش قوانين و مقررات اخلاقى را براساس انتظارات پدر، مادر، مربى ، گروه و اجتماع انجام مى دهد. در واقع ، توجّه بيشتر به تاءييد و يا عدم تاءييد ديگران ، يعنى اقتدار گروه است نه قدرت بدنى آنها. در اين مرحله ، مقررات را كوركورانه براى اجتناب از نكوهش و انتقاد جمع و گروه مى پذيرد. براى او عملى درست است كه مطابق با خواسته گروه باشد و توجّه به اقتدار جمعى و گروهى مطرح است نه پيامدهاى آنى آن . بيشتر توجّه به خواسته هاى گروه ، يعنى مورد قبول قرار گرفتن و حفظ موقعيت اجتماعى دليل انجام كار و اطاعت است .
براساس يك نوع وفادارى متقابل جمعى و مورد تاءييد واقع شدن ، انگيزه كارها شكل مى گيرد. در اين جا، به جاى اقتدار فردى ، اقتدار جمعى و اجتماعى حاكم است . توجّه به جمع و گروه و محروميت و طرد از موقعيت در گروه ، عامل انجام كار و اطاعت است . در حقيقت ، اين جا پذيرش و عدم پذيرش مقررات اخلاقى به احساس خوشايندى و لذت در گروه يا احساس ‍ ناخوشايندى در اثر محروميت از گروه دارد و همين انگيزه اصلى است ؛ منتها تفاوت آن با مرحله قبلى در اين است كه در آن جا اقتدار فردى حاكم بود و در اين جا اقتدار گروهى و اجتماعى حاكم بر ذهن كودك است .

مرحله سوّم : پذيرش مقررات اخلاقى و انضباطى براساس اعتبارشان از ديدگاه درونى ، مورد قبول خود فرد است نه به سبب اقتدار مربى و يا گروه ، كه از خارج تحميل شده باشد. در اين جا فرد در پذيرش و اطاعت از ارزشها و مقررات ، نه توجهى به سلطه و اقتدار مربى دارد و نه توجّه به مقبوليت و پذيرش در جمع ، بلكه نفس عمل و نفس ارزشهاى اخلاقى و قوانين رفتارى براى فرد مطلوبيت دارد و او براساس انتخابى آگاهانه و آزادانه ، به قبول و اصالت ارزشها رسيده است و علّت عمل و رفتار، علاقه مندى و تصميم گيرى آگاهانه اوست . اين نوع يادگيرى و پذيرش مقررات اخلاقى ، پايدارترين و اصيلترين شكل درك ، فراگيرى و اطاعت از مقررات است . رفتارى است ماندنى ، چون علّت خود فرد است و عامل درونى است . برخلاف دو مرحله قبلى (اقتدار فردى و گروهى و يا موقعيت) كه عامل اطاعت ، عامل بيرونى است . يادگيرى و اطاعت در مرحله سوّم ، ريشه در اعماق دل و جان آدمى دارد و اين نوع اطاعت و پذيرش مقررات با طيب خاطر به عمل منجر مى شود، چه كسى حضور داشته باشد چه نداشته باشد. اگر شرايط بيرونى هم تغيير كند، باز فرد از قبول و عمل به عقيده و ارزشهاى خود دست بردار نيست .
قال على عليه السلام : من لم يعرف مضرة الشر لم يقدر على الامتناع منه ، من لم يعرف منفعة الخير لم يقدر على العمل به ؛


۱۱
والدين و مربيان مسؤول

كسى كه زيان شروبدى كارى را نشناسد، نمى تواند از آن كار خوددارى كند، كسى كه آگاه به سودمندى كار خيرى نباشد نمى تواند به آن عمل دست يازد(٢٧٠).
در مرحله اوّل ، پيامدهاى زودگذر و آنى مورد نظر است و علّت ، ترس از تنبيه و جذب لذت و احساس خوشايندى است و در مرحله دوّم ، ترس از دست دادن موقعيت در جمع و گروه و ميل ، رغبت به احساس خوشايندى در جمع و گروه است ، ولى در مرحله سوّم ، عامل يادگيرى و اطاعت از قوانين و مقررات ، نه ترس از اقتدار فرد و يا گروه و از دست دادن موقعيت است و نه احساس خوشايندى براى مقبوليت در جمع ؛ بلكه در موقعيت آزاد و دور از هرگونه اجبار، تهديد و تطميعى ، در جوى كاملا معنوى و همراه با احترام متقابل ، فرد خودآگاهانه آن رفتار را انتخاب مى كند، به ارزش آن پى مى برد، ضرورت آن را درك كرده و به عمل مبادرت مى ورزد. فرد احساس مى كند كه بايد با ديگران آن ارزش و ضرورت اجراى مقررات را درك مى كند و اين درك و يادگيرى به طور طبيعى به عمل مى پيوندد. با يك چنين ديدگاه تربيتى ، آموزش فضايل اخلاقى تنها لفاظى ساده و يك طرفه والدين و مربى و معلم نيست ؛ بلكه آموزش و پرورش در موقعيت مناسب ، با رشد و شناخت مراحل تحول روانى و ذهنى كودك ، در فضايى آكنده از احترام متقابل به كودك و با تكيه بر احساس ارزشمندى شخصيت ، خود به درك عميق و يادگيرى ريشه دار و پايدار مى رسد و در عمل ، منجر به رشد و پرورش اخلاقى و تبلور شخصيت انسانى كودك مى گردد.
اصولا مفاهيم اخلاقى و ارزشهاى انسانى بايد متناسب با مراحل رشد ذهنى و درك و فهم كودك ، از طريق كاربردهاى عملى در موقعيتهاى طبيعى زندگى در خانه و مدرسه آموخته شود و قبل از حصول اطمينان از درك دلايل - ولو به اندازه درك و ظرفيت ذهنى و عقلى آنان - نبايد انتظار داشت كه كودكان به گونه اى رفتار نمايند كه ما بزرگسالان مى خواهيم .
بنابراين نمى توان قبل از اين كه كودك از جهت ذهنى ، عقلى و عاطفى ، آمادگى درك مفاهيم اخلاقى را داشته باشد و بتواند بين واقعيتهاى ملموس ‍ و يا عمليات انتزاعى تمايزى قايل باشد، آنان را مثلا براى دروغگويى يا گفتار متناقض و يا رفتار خلاف اخلاق ، ملامت و سرزنش كرد؛ زيرا بيشتر اظهارات و رفتار كودكان در اين سنين ، براى جلب توجّه ديگران انجام مى گيرد، نه از روى سوءنيت و يا خُبث باطن .
اساس يادگيرى و اطاعت از مقررات و ارزشهاى اخلاقى در كودكان ، مستلزم درك پيامدهاى عملى در خود و ديگران است . بنابراين كودكان ، در مقام تربيت و تعليم مفاهيم راستگويى ، دروغگويى ، تقلب ، نظم و انضباط و...، بايد نقش و پيامدهاى عملى آنها را نيز در موقعيتهاى طبيعى و واقعى و يا در قالب داستانهاى جالب و مفيد بياموزند و آموزش تنها در محيط كلاس ، آن هم به صورت خطابى كار ساز نيست . بلكه كودكان را بايد در موقعيتهاى طبيعى و به صورت عملى با مسائل و مشكلات ، با گروه همسال خود در جوى مناسب و با حفظ احترام متقابل درگير كرد، تا خود در عمل ، ضرورت اجراى قوانين و مقررات انضباطى را حس و درك كرده و بدان معتقد و پايبند شوند.

درونى كردن مفاهيم اخلاقى آموزش مفاهيم و دانستن ، يك چيز است و پذيرش و عمل كردن به آن چيز ديگر. لذا آموزش اخلاقى كودكان اگر درست و صحيح انجام پذيرد تنها نصف كار انجام شده و نصف ديگر، درك و كاربرد عملى آن است . نبايد گذاشت در كلاس ، كار به لفاظى تمام و تصور شود كودكان چون مفاهيم اخلاقى را مى دانند پس در هنگامه عمل آن را نيز رعايت خواهند كرد. مهم اين است زمينه اى فراهم گردد كه كودكان از تحت اقتدار سلطه جويانه فرد يا گروه خارج شوند و با شركت دادن آنان در بحثهاى جمعى و گروهى ، چه از نظر ذهنى و عقلى و چه از نظر عملى ، با مسائل و مشكلات درگير شوند و در جوى آزاد و محبت آميز و با حفظ احترام بر شخصيت يكديگر، در ارتباط متقابل و تبادل افكار، در بحث و گفت و گو، خود به احساس ارزشمندى برسند و عملا به تفكر و تعقل واداشته شوند و در مباحثه ها و مناظره ها با راهنمايى و هدايت مربى عملا ضرورت اجراى قوانين و مقررات انضباطى را درك كرده و به باور برسند و آن را درونى سازند.
مدرسه و خانه بايد چنين فرصتهاى سازنده اى را فراهم بياورد تا كودكان به پيشرفتهاى جمعى و درك گرايشهاى اخلاقى نايل شوند و به صورت عينى و عملى ، ارزش قوانين و مقررات را در موقعيتهاى گوناگون و شرايط مقتضى ادراك نمايند. كودكان و نوجوانان به دستورات و رفتار معلمان خود بسيار حساس و دقيقند و نيز در مقابل رفتار همسالان خود تاءثيرپذير. معلمان مى توانند با فراهم آوردن زمينه هاى مناسب ، در بحثهاى گروهى وارد شده و نقش هدايتگر داشته باشند و در برخوردها و مناظره هاى گروهى ، بنا به اقتضاى هر موقعيتى زمينه را طورى فراهم كنند كه خود آنان به كشف و درك استدلالهاى آن مجهز شوند. در اين صورت خود به طور سازنده اى در رشد منش اخلاقى و پيشرفت و تعالى خويش نقش پيدا مى كنند.
احترام به قانون و مقررات و هرگونه قواعد و اصول اخلاقى ، مستلزم پيدايش روح انضباط و احساس مسؤوليت است با درك اين كه تنها در سايه رعايت آنهاست كه مى توان ، به ارزشمندى و احساس خوشايندى نايل آمد. اين در حالى است كه محيط به دور از هرگونه اجبار و تحميل بوده و در تعامل و تقابل گروهى با احترام متقابل به مبادله ، اطلاعات و احساسات بپردازند، به طورى كه كودكان در كنار بزرگسالان احساس كنند توانايى درك و فهم مسائل را دارند تا در عمل به آن مبادرت ورزند. تاءثير و تاءثرات از طريق گروه همسال با هدايت مربى ، كارايى فوق العاده و چشمگيرى دارد.
تشويق و ارزش گذارى والدين در بحثهاى گروهى و خانوادگى و دادن مسؤوليت به فرزندان در موقعيتهاى طبيعى و عملى ، عامل پرقدرتى جهت كسب ارزشهاى اخلاقى و شخصيت دهى به آنان مى باشد. در صحنه طبيعى زندگى ، والدين و مربيان با شيوه هاى مناسب ارشادى و با ابراز نظرات اخلاقى به موقع ، مى توانند به تغيير يا اصلاح كنشهاى رفتارى و اخلاقى كودكان پرداخته و آنان را به مرحله عالى تر ارزشى ارتقا دهند. رفتار مربى ، الگو و نمونه اى براى تجربه عملى كودكان است و تجارب مفيد ايجاد شده از سوى اطرافيان و همسالان كه در محيط مدرسه و منزل ، در موقعيتهاى طبيعى و شرايط ايجاد شده ، دريافت مى نمايند، موجب شكل پذيرى شخصيت و محرك و تقويت كننده اى جهت دست يابى به ارزشهاى بالاتر مى شود. احساس رقابت سالم در همكارى و تقابل گروهى ، به تجربيات مثبت و سازنده براى كودكان منجر خواهد شد. با تفسير روشنى كه توسط مربى و يا والدين از مفاهيم و ارزشهاى اخلاقى در حين كار و عمل عرضه مى گردد، در ارتباط با گروه همسال در يك مشاركت فكرى به صورت گروهى به استدلالهاى منطقى مجهز مى گردند. البته بهتر است كه مسائل ، بنا به نيازها و خواسته هاى كودكان طرح و مورد بحث و مذاكره قرار گيرد. توجّه به مراحل رشد و سطح فكر و منطق كودك و عنايت به عامل زمان در فراگيرى و درون سازى تدريجى مباحث مورد بحث ، از جمله نكات مهم است .
والدين و مربيان معمولا مى كوشند نكات و مسائل اخلاقى را در فرصتى كوتاه از طريق گفتارى مستقيم و با پند و اندرز و به صورت تذكرات مكرر، به كودكان منتقل و يا تحميل كنند، غافل از اين كه كودكان هستند كه خود بايد شخصا اين رفتار را واجد شوند، دلايل آن را بپذيرند و با رغبت آن را در صحنه عمل به كار گيرند، نه اين كه قواعد را ما به آنها ديكته كرده و به اجبار بقبولانيم . خطابه هاى لفظى فراوان در شرايط نامناسب (٢٧٢). گاهى اوقات لازم است صحنه را ترك كرد تا كودكان مجال يابند به نتايج منطقى گفتار و رفتار خود برسند. در درگيريها سعى نكنيد مقصر را شناسايى كنيد، ايجاد فضاى دوستانه و احترام متقابل سبب مى شود كودكان خودشان در مورد مشكلاتشان تصميم بگيرند و مسائل خود را حل كنند. در مورد نيازها و خواسته هايشان ، روش آزادمنشانه ايجاب مى كند كه حتى الامكان براى آنان حق انتخاب قرار دهيد، تصميماتشان را بپذيريد و در كارها با عفو و گذشت (٢٧٤) در كارها فرصت تجربه كردن را به آنان اعطا مى نمايد. در برخوردها رفتارى آزادمنشانه و منصفانه داشته باشيد و در مسائل ، قاطع و مهربان باشيد تا براى كودكان زمينه تفكر و تجديدنظر درباره رفتارشان فراهم آيد و خود را مسؤ ول كار خويش احساس كنند. اگر كودكان احساس كنند تحت فشار و يا اجبار نيستند دست از كار خلاف خود برمى دارند.
مواجه كردن كودك با نتايج منطقى رفتارش در صورتى موفقيت آميز خواهد بود كه شما از داشتن انگيزه هاى پنهانى تسلط و كنترل بر آنان خوددارى نماييد، كارها و برخوردها را براساس حسن ظن استوار كنيد و رفتارى كريمانه داشته باشيد(٢٧٦)گونه از افراد است . طرح سؤ ال و معما و عرضه روشهاى مختلف در حين اجراى مقررات و قوانين ، كه به صورت طبيعى در بحثهاى گروهى با ايجاد بحران پيش مى آيد، زمينه هايى فراهم مى سازد كه كودك و نوجوان به تفكر و انديشه واداشته شود؛ زيرا پيدا كردن دليل براى اثبات بيان خود، در واقع وسيله اى براى اثبات شخصيت خويش است و اگر مربى بحث را صحيح رهبرى نمايد، هر يك از دانش آموزان به احساس ارزشمندى و تحقق خويشتن مى رسند. در حقيقت شخصيت خود را در رعايت و عمل به اين ارزشها به اثبات خواهند رسانيد. دادن فرصت و اجازه بحث و استدلال و سؤ ال از آنان كه نظر شما در اين باره چيست ؟ و شما چگونه فكر مى كنيد؟ اگر شما در اين موقعيت قرار بگيريد چه كارى را انجام مى دهيد؟ يا اگر با شما همين رفتار را انجام دهند چه احساسى پيدا مى كنيد؟ زمينه سازماندهى بناى فكرى كودكان را در درك اصول و قوانين اخلاقى فراهم مى سازد. براى اين كه ارزشهاى اخلاقى منجر به تحول رفتار كودكان بشود، هيچ موقعيتى مؤ ثرتر و كارسازتر از فراهم نمودن فضاى دوستى ، ايجاد جوّ معنوى و احترام آميز معلّمان و والدين با ساير همسالان و اعضاى گروه در مورد يكديگر نيست ؛ چون اين هم احساسى دوجانبه ، به عزت نفس و احياى شخصيت انسانى آنان منجر خواهد شد؛ زيرا احساس ارزشمندى و عزت نفس نياز فطرى انسان است و اصولا همه تلاشها و حركتهاى انسان در زندگى براى رسيدن به رفع نيازهاى او انجام مى پذيرد و يكى از نيازهاى اصيل و مهم انسان ، بازيافتن كرامت و عزت نفس است كه در اين گونه فضاها در سايه تلاش براى رعايت مقررات و ارزشهاى اخلاقى تحقق خواهد يافت .
ترغيب و تشويق اعضاى گروه در فضايى پر از صفا و صميميّت منجر به دوستى و رفاقت و در نهايت به يك احساس همگانى جهت انتقال ارزشها و مقررات و ضرورت درك دلايل و استدلالهاى آنها مى انجامد. با طرح سؤ الهاى اكتشافى ، كودك به تفكر و تفسير و تحليل حوادث و قضاياى مورد بحث ترغيب مى شود و اين امر در سازماندهى ذهنى و درون سازى فكرى او نقش بسزايى دارد. از اين طريق او با موقعيتهايى آشنا مى شود كه به طور عينى و تجربى مى تواند موقعيت و احساسات ديگران را به خوبى درك و لمس كند و خود ضرورتا به راه حلها بينديشد و به شناخت و ضرورت اجراى مقررات و رعايت ارزشها برسد.
اين امر چون با روش آزادمنشانه در محيطى آرام ، بدون احساس اجبار و فشار به طور خودآگاهانه صورت مى گيرد، رفتارى پايدار و ماندنى خواهد شد و گذشت زمان و تغيير اوضاع و محيط تاءثيرى در آن نخواهد گذاشت .
بنابراين بايد پرورش اخلاقى و انضباطى كودكان بدون اجبار و يا تحميل ، از طرف خانه و يا مدرسه صورت گيرد. در اجراى مقررات و ارزشها خود كودكان مهمترين عامل بوده و مهمترين نقش را دارند والدين و معلّمان در موقعيتهاى مناسب ، تنها زمينه ساز و هدايتگرند. در گذشته برداشت عمومى اين بود كه همه چيز را بايد با فشار و تنبيه و تشويق به دانش آموز تحميل كرد، زيرا كودك بازى گوش و سر به هواست و در عمل از رعايت مقررات سرباز مى زند و از انجام تكليف شانه خالى ميكند و روش ‍ برانگيختن حس اشتياق كودك در يادگيرى و پرورش اشكال داشت ؛ با اين كه كودك و نوجوان در اين دوره بيش از هر دوره ديگرى كنجكاو بوده و نياز به شناخت و يادگيرى و كار و عمل دارد و همواره اشتياق آن را مى كشد. بنابراين نبايد هيچ ارزش و قاعده و اصولى را قبل از اين كه زمينه لازم عاطفى و روانى آن براى كودك فراهم و يا خود به آن متمايل
۱۲
والدين و مربيان مسؤول


چه بايد كرد؟ ١ - والدين در حضور كودكان به هيچ وجه دعوا و بگو مگو نكنند، و يكديگر را سرزنش ننمايند.
٢ - والدين در جلسات خانوادگى از مطالبى كه روح حرص و طمع و يا بدگويى و غيبت از ديگران را در فرزندان القا مى كند خوددارى كنند.
٣ - والدين خواسته هاى خويش را منطبق بر رضاى خداوند نمايند، نه مطابق با سليقه شخصى خويش .
٤ - با ديد خوش بينى و حسن ظن به يكديگر بنگرند.
٥ - يكديگر را با كلمات احترام آميز صدا كنند و از سخنان زشت و توهين آميز احترام نمايند.
٦ - از روزگار گله و شكايت ننمايند و راضى به قضاى الهى باشند، زيرا اغلب شكوه ها و گله ها به طور ناخودآگاه به فرزندانشان ديد منفى مى دهد.
٧ - در مورد مسائل خانه هفته اى يك روز جلسه بگذارند، و در حضور كودكان به مشورت و تبادل نظر بپردازند.

ريشه ايجاد عادات در كودكان كودك عكس العملهاى خود را نسبت به پيشامدهاى مختلف ، از برخورد با اطرافيان مى آموزد، و ابتدا كودك نمى داند چه نوع رفتارى از خود نشان دهد، او منتظر جهت دهى و هدايت ديگران است .
تاءييد و تشويق و يا رد و تحذير پدر و مادر، رفتار كودك را مى سازد و جهت مى دهد؛ حال ، اگر اين جهت دهى ، به سوى فضائل اخلاقى باشد، شخصيّت كودك به آن سمت سوق پيدا مى كند و در جهت آن ارزشها رشد مى يابد و عادات خوب در او ايجاد مى شود و عكس العملها و قضاوتهاى كودك به اين طريق شكل مى گيرد. لذا تقليد و الگوپذيرى از ويژگيهاى دوران كودكى است ، كودك هرآنچه را كه ببيند و بشنود، براساس تقليد مى پذيرد و مطابق آن عمل مى كند، بدون اين كه به خوبى و بدى آن ، انديشيده باشد.
كودك بسيارى از آداب و رسوم زندگى ، مانند: غذا خوردن ، لباس پوشيدن ، سخن گفتن ، برخورد با افراد و حوادث را از پدر و مادر و ساير معاشران فرامى گيرد و تقليد مى كند.
ذهن و روان كودك ، چون آيينه اى صاف و پاك ، نسبت به هرآنچه كه مى بيند و مى شنود، از حساسيت و اثرپذيرى فوق العاده اى برخوردار است و بسان دوربين عكاسى زنده اى عمل مى كند كه هر لحظه آماده ثبت و ضبط حركات و برخوردها و خلقيات ديگران است . در حقيقت چشم و گوش ‍ حساس و تيزبين كودك كه دريچه روح اوست ، همانند عدسى اين دوربين عكاسى عمل مى كند.
بنابراين ، رفتار والدين بخصوص مادر تاءثير فراوانى بر روى كودكان دارد، اگر مادرى ترسو باشد نمى تواند كودكى شجاع بپروراند و همچنين اگر پدرى بخيل باشد، نمى تواند فرزندى باسخاوت تربيت كند.
كودك از مصالح و مفاسد امور اطلاعى ندارد و نمى تواند در كارهايش ‍ هدف گيرى درستى داشته باشد، لذا تمام توجّه او به پدر و مادر و اطرافيان است ، اعمال و حركات آنها را مشاهده مى نمايد و از آنان تقليد مى كند.
يكى از بارزترين كارهايى كه كودك بر اثر تقليد فرا مى گيرد، آموختن زبان است .
بنابراين ، آنچه پدران و مادران براى آينده كودك خود آرزو مى كنند، بايد خود آراسته به آنها باشند تا آن خواسته ها را از راه تقليد در كودك ايجاد نمايند.
تقليد هرچند از غرايز دوران كودكى است ، ولى اثر آن ناخودآگاه در تمامى عمر باقى خواهد ماند، لذا سرمشق نامطلوب بودن براى كودك ، تباه كردن آينده اوست .
متاءسفانه ، بعضى از والدين در مقابل ديدگان كودك هر نوع گفتار و كردارى را انجام مى دهند، بدون توجّه به اين كه كودك دقيقا تمام رفتار و گفتار آنان را زير نظر دارد و روزى نمونه آن رفتار را از خود بروز خواهد داد(٢٧٩) پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايند:
«كودكان را دوست بداريد و نسبت به آنان مهربان باشيد(٢٨١)».
به همين جهت است كه محبت به كودكان يتيم مورد تاءكيد بسيار اسلام است .
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
«يتيمان را مانند فرزندان خود تربيت كنيد به آنان آن گونه مهر بورزيد كه به فرزندان خود مهر مى ورزيد».
در محبت به كودكان بايد عدالت رعايت شود. پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
«ميان فرزندان خود به عدالت رفتار نماييد، همچنان كه دوست داريد بين شما نيكى و لطف به عدالت رفتار شود(٢٨٣)».
وقتى نام فرزندتان را مى بريد، او را گرامى داريد، و در مجلس برايش جا باز كنيد، و با ترش رويى با او برخورد نكنيد(٢٨٥).
كودكان از بازى و ورزش لذت مى برند و رشد مى يابند و در عين حال ضمن لذت بردن فرصتهاى خوبى براى بيان احساسات و عواطف خود پيدا مى كنند.
در اين موقعيت است كه آنان به تدريج راه كنترل احساسات را فرا مى گيرند و نيز از نظر رشد عقلى و اجتماعى در حين بازى با مسائل و مشكلات مختلفى روبه رو گرديده و با تلاش و كوشش فراوان سعى در جهت حل آنها دارند. لذا به طور طبيعى راههاى مقابله با مشكلات زندگى را به خوبى فرا مى گيرند و روح تعاون و دوستى در وجود آنان تقويت مى گردد.
از طريق بازيها و ورزشها، بسيارى از هدفهاى اساسى تربيتى و حتى آموزشى را مى توان به طور غير مستقيم در شخصيّت كودك القا نمود و به هدفهاى مذكور دست يافت .
با توجّه به اهميتى كه پرورش غير مستقيم در اين دوره دارد، از ديدگاه تربيتى اسلام ، بازى براى كودك ، بخصوص در هفت سال اوّل نقش بسيار حياتى و اساسى دارد(٢٨٧)».
چونكه با كودك سر و كارت فتاد پس زبان كودكى بايد گشاد
٢ - سلام كردن به كودك يكى ديگر از راههاى شخصيّت دادن به كودك ، سلام كردن به او است .
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمودند:
«پنج چيز است كه تا لحظه مرگ آنها را ترك نمى كنم ، ... يكى از آنها سلام گفتن به كودكان است . اين اعمال را هميشه انجام مى دهم تا پس از من بين مسلمين رايج گردد(٢٨٩).

٤ - حلم و بردبارى تربيت و آموزش كودكان بايد تواءم با مهر و محبّت و گذشت باشد، با عيب پوشى و نرمى با آنها برخورد شود و به آنان كمك و يارى گردد(٢٩١)».
و نيز در حديث ديگرى مى فرمايند:
«شيطنت و جنب و جوش كودك در خردسالى نشانگر فزونى عقل او در بزرگسالى است».
شلوغى و شيطنت يك حالت طبيعى در كودكان است ، و والدين نبايد آن را غير طبيعى بپندارند و با شدت و تندى از آن جلوگيرى نمايند، بلكه در اين موارد بايد رفتارى ملايم و بردبارانه از خود نشان دهند.
رفتار ناخوشايند كودكان نبايد اوليا و مربيان را از دايره صبر و تحمل خارج سازد.
خداى متعال خطاب به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
«بدى را به بهترين روش پاسخ ده و با رفتار شايسته آن را دفع كن ...(٢٩٣)».
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند:
«در تربيت مدارا كنيد و سختگيرى ننماييد، زيرا معلم دانشمند بهتر از سختگير مى باشد(٢٩٥)».
بسيارى از اوليا براى تربيت كودكان از تنبيهات غير بدنى استفاده مى كنند؛
مانند: حبس كردن كودك در محلهاى وحشتناك ، سرزنش ، اهانت ، دشنام و... آثار منفى اين قبيل تنبيهات كمتر از آثار منفى تنبيهات بدنى نيست .
اين امور نيز شخصيّت كودك را در هم مى كوبد و بدآموزى دارد؛ يعنى ، سبب مى گردد كه كودك هم ، چنين رفتار و گفتارى را از خود نشان دهد و كم كم به آنها عادت كند، علاوه بر آن ، سرزنش زياد موجب لجوج شدن كودك خواهد شد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايند:
«زياده روى در سرزنش ، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد(٢٩٧)».
البته همان طور كه قبلا اشاره شد، معمولا تنبيه ، اعم از بدنى و غير بدنى سازنده نيست و اثر مثبتى از خود به جاى نمى گذارد و ميل به اصلاح را در كودك به وجود نمى آورد.
كودك به خاطر ترس از تنبيه ممكن است از انجام آشكار عمل خلاف اجتناب نمايد، ولى آن را در پنهانى انجام دهد و گاه از ترس تنبيه به فريب كارى و دروغگويى و رياكارى متوسل گردد. در بعضى موارد اگر تنبيه متناسب و به جا انجام پذيرد، اثر سازنده در بر خواهد داشت ؛ در اين صورت تنبيه علاوه بر اصلاح فرد خطاكار، نسبت به اطرافيان جنبه عبرت آموزى هم دارد؛ از اين رو گاهى در خطاهاى بزرگ كودكان و نوجوانان ، ناگزير بايد فرد خطاكار به طور علنى تنبيه شود، تا ديگران هم درس گرفته و عمل اشتباه او را تكرار نكنند.

نكات مهم در امر تنبيه در امر تنبيه كودكان به نكات زير بايد توجّه كرد:
١ - تنبيه لازم نيست هميشه زبانى باشد، گاهى يك نگاه ملامت بار يا بى اعتنايى مى تواند براى كودك آموزنده و سازنده باشد.
٢ - قبل از تنبيه بايد ريشه و علّت تخلف را جست و جو كرد تا با از ميان بردن آن از تكرار تخلف جلوگيرى به عمل آيد.
٣ - تنبيه بايد به عنوان آخرين روش تربيتى مورد استفاده قرار گيرد، تنبيه كودك كار بسيار حساسى است و بايد فوق العاده دقيق و محتاط بود، بخصوص در مورد تنبيه بدنى كه بهتر است هرچه كمتر انجام بگيرد.
٤ - بايد سعى كرد كه تنبيه در حضور جمع ، خصوصا در مقابل دوستان كودك اعمال نشود؛ زيرا موجب رنجش كودك و در نتيجه سبب گستاخى وى مى گردد.
٥ - در تنبيه بايد عمل بد كودك نكوهش شود نه شخصيّت او؛ مثلا، اگر كودك ، كار ناشايستى انجام داد، بايد گفت : اين كار تو بد بود نه اين كه گفته شود: تو فرد بدى هستى !
٦ - والدين نبايد امر تنبيه را به فرزند بزرگتر واگذار نمايند، چرا كه اين امر سبب اختلاف بين فرزندان مى شود.
٧ - در تنبيه نبايد زياده روى نمود، چون اثر خود را از دست مى دهد.
٨ - به رخ كشيدن خوبيهاى كودكان ديگر، غالبا نتيجه مفيدى در بر ندارد، و موجب حسادت كودك نسبت به فرزندان خواهد شد.
٩ - در تنبيه ، بهتر است از صراحت در اظهار عيب و خطاى كودك پرهيز شود، و حتى الامكان با تعريض و كنايه مطلب بيان گردد.
١٠ - در تنبيه بايد مورد تخلف مشخص باشد، تا كودك علّت تنبيه را درك نمايد و در موارد ديگر از آن دورى كند.
در همه اين موارد ضرورى است كه كودك بفهمد براى چه چيزى مورد ملامت قرار گرفته ، و اوليا و مربيان به خاطر چه مساءله اى با او قهر كرده اند، و او بايد چه كند تا نظر آنها را مجددا به خود جلب نمايد.
١١ - هر خطا و اشتباه كودك قابل تنبيه نيست ؛ مثلا، اگر ليوان از دستش ‍ بيفتد و بشكند، خود او متوجه اشتباهش مى گردد؛ در اين جا بايد از وى درگذشت و تنها تذكرى آرام داد تا بعدا بيشتر مواظب باشد.
١٢ - در تنبيه بايد مشكلات و شرايط جسمى و روحى و روانى كودك را در نظر گرفت .
١٣ - نبايد كودك به وسيله اوهام و خرافات تهديد شود؛ مثلا؛ نبايد او را با ديو و غول و امثال آن ترساند.
١٤ - تنبيه نبايد وسيله انتقام و تشفى خاطر والدين و مربيان باشد؛ در حين تنبيه بايد كاملا بر احساسات خود مسلّط بود، به گونه اى كه كودك احساس ‍ نكند شما از تنبيه وى خوشحاليد.
١٥ - لاف زدن در تنبيه كودك ، اگرچه ممكن است تاءثير موقت داشته باشد، ولى كودك ، به زودى غير واقعى بودن آن را درمى يابد و اين امر موجب مى گردد تنبيه تاءثير خود را از دست بدهد.
١٦ - در برخى از موارد لازم است فرد ديگرى ميانجى گردد، و از جانب كودك عذرخواهى كند و قول دهد كه كودك ديگر كار زشت را انجام ندهد، ولى بايد توجّه داشته باشد كه تنبيه كننده را تخطئه نكند.
١٧ - در اجراى تنبيه ضرورى ، نبايد اهمال و مسامحه شود، لذا نبايد خطاهاى كودك را مدتى ناديده انگاشت و پس از جمع شدن آنها وى را مورد انتقاد و تنبيه شديد قرار داد.
١٨ - اگر كودك از كار زشتش پشيمان شد و آن را ترك كرد، بايد او را با مهر و محبّت پذيرفت و به او آموخت كه اصولا انسان جايزالخطاست ، منتها بايد سعى كند خطاهايش را كم كرده و خود را اصلاح كند.

تشويق يكى از روشهاى بسيار مؤ ثر در تربيت كودك ، تشويق كارهاى خوب اوست .
اصولا تشويق در روح و نهاد كودك اثر فوق العاده اى دارد و او را به انجام كارهاى نيك ترغيب مى كند. هر انسانى طبعا، خودش را دوست دارد و مى خواهد ديگران به شخصيّت او احترام گذارند و از او قدرشناسى كنند، حال اگر كودك در كارهاى خوب مورد تحسين قرار گيرد، به آن كارها متمايل مى گردد و بالعكس اگر مورد ناسپاسى و بى توجهى قرار گرفت ، از آن امور دلسرد گرديده و دلزده مى شود.
حضرت على عليه السلام مى فرمايند: هرگز نيكوكار و بدكار پيش تو يكسان نباشند، زيرا چنين روشى نيكوكار را از كار نيك بى رغبت ساخته و بدكار را به كار بد سوق مى دهد
۱۳
والدين و مربيان مسؤول

٣ - تشويق صورت رشوه به خود مى گيرد؛ مثلا، به كودك نگويند: اگر برادرت را اذيت نكنى ، به تو شيرينى مى دهم . چون در اين صورت كودك تصور خواهد كرد كه هر وقت به او شيرينى ندادند مى تواند برادرش را اذيت كند.
٤ - علّت تشويق بايد معين باشد تا كودك بداند براى كدام كار شايسته اى تشويق شده است .
٥ - تشويق در حضور جمع اثر بيشترى دارد، بخصوص اگر كودك كار خوبى را با دشوارى انجام داده باشد.
٦ - تشويق و تحسين نبايد از حدّ معقول و متناسب خود تجاوز كند، زيرا كودك را به غرور و خودبينى مبتلا مى سازد.
٧ - مشوّق نبايد به صورت غايت و هدف در آيد، در تشويقها هدف مورد تاءكيد و تشريح قرار گيرد و چنان نشود كه وسيله جاى هدف را بگيرد(٣٠٠).
والدين و مربيان بايد كودك را با نظم و انضباط آشنا سازند تا به تدريج فردى منظم بار آيد و در همه شؤ ون زندگى آن را رعايت نمايد.

انضباط آگاهانه كودك نبايد نظم و انضباط را از روى ترس و يا صرف فرمانبردارى از بزرگترها رعايت كند، بلكه بايد با آموزش مؤ دبانه عملا او را به سمت نظم و انضباط هدايت نمود، به طورى كه برايش تفهيم شود كه زندگى بهتر در سايه رعايت انضباط ميسر است و هر چه در كارها نظم بيشترى داشته باشد از آرامش و بهره افزونترى در زندگى برخوردار خواهد بود.
نشان دادن آثار نظم و بى نظمى و مقايسه افراد منظم و نامنظم در اين زمينه بسيار مؤ ثر است . همچنين براى اين منظور بايد والدين ، خود نظم و انضباط را در كارها رعايت كنند و به آنچه مى گويند عمل نمايند، تا كودكان از آنان درس بگيرند.
اگر والدين خود عامل به نظم نباشند، تنبيه كودك براى بى نظميهاى او سودى ندارد، كودك بخش مهمى از آموخته هاى خود را از راه مشاهده نمونه ها و الگوها فرامى گيرند. مداومت بر رفتارهاى مثبت و كارهاى نيكو(٣٠٢).
بايد به كودكان بفهمانيم كه اگر رعايت نظم و انضباط را بكنند، بيشتر دوستشان خواهيم داشت .
همچنين تشويقها و تحسينها و دادن امتيازات به عنوان پاداشى براى نظم و انضباط بسيار مؤ ثر است .
والدين بايد در برابر رفتار نامطلوب كودك ايستادگى نشان بدهند، و از تصميماتى كه مى گيرند منصرف نشوند.
البته سفارش به نظم و انضباط نبايد بيش از حدّ باشد و به وسواس منجر شود، بعضى به تصور اين كه اگر فرزندشان تحت انضباط بيشترى قرار گيرد، بهتر تربيت خواهد شد، بيش از اندازه به او امر و نهى مى كنند و كارهاى سنگين بر دوش او مى گذارند.
كودكى كه فرصتى براى سرگرمى و بازى معمولى نداشته باشد، عاقبت سركشى خواهد كرد. به كودكانى كه به سنّ هفت سالگى مى رسند، بايد همكارى جمعى را ياد داد. اين يادگيرى از خانه و در ميان اعضاى خانواده شروع مى شود.
در هر خانواده نوعى ، فعاليت دسته جمعى مى توان پيشنهاد كرد كه هر يك از اعضاى خانواده در آن تشريك مساعى داشته باشند. در چنين فعاليتى مى توان نظم و انضباط را به كودك آموخت ، تا عملا آن را تجربه كند و از آن احساس خوشايند داشته باشد.
پرورش دقت ذهنى و فكرى كودك نيز به عهده اوليا و مربيان است . كودك بايد دقت ذهنى پيدا كرده و بتواند مسائل را با نظم خاصى در ذهن خويش ‍ جاى دهد، و به نظم عادت نمايد تا انديشه او قوت گيرد. بدون اين كه دقت ذهنى و نظم فكرى و قدرت انديشه كودك بازيچه اى در دست آداب و رسوم غلط و انحرافات فرهنگ بيگانه خواهد شد.
آموزش خواندن براى درك معناى دقيق مطالب ، به طور منظم بايد از سالهاى اوّل مدرسه شروع شود و تا پايان دوران مدرسه ادامه يابد.
كودك بايد تكاليفش را به طور منظم در دفتر بنويسد و در حل مسائل دقت نمايد. هر قدر كودك براى يافتن پاسخ تلاش كند، توانايى ذهنى و فكر او فزونى مى يابد و به تفكر مداوم و منظم عادت مى كند.
بايد كودكان را تشويق كرد كه هنگام كار، كار كنند و هنگام بازى به بازى بپردازند. در هنگام مطالعه كودك بايد سعى شود برنامه هاى تلويزيون ، صحبت اطرافيان ، بازى كودكان ديگر، حواس او را پرت نكند. بايد آنان را عادت داد، در كارى كه انجام مى دهند، دقت كافى مبذول نمايند و در اوقات فراغت به بازى و تفريح بپردازند.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود:
اذا سمّيتم الولد فاءكرموه و اءوسعوا له فى المجالس و لا تقبحوا له وجها؛
وقتى نام فرزند را مى آوريد او را گرامى بداريد و در مجلس جا برايش باز كنيد و به او روى ترش نكنيد(٣٠٤) مى توان مانع از تحقير و احساس ‍ ناخوشايندى و دلسردى دانش آموز، پس از دريافت نتيجه ارزشيابى شد. بنابراين بايد بازنگريى در مورد شيوه هاى برخورد و شيوه هاى ارزشيابى و همچنين عرضه نتيجه آن و نحوه قضاوتها بنماييم تا اهداف تعليم و تربيت و ارزشيابى را در جهت رشد خلّاقيتها، حفظ استقلال و شخصيّت دانش آموزان و ايجاد اعتماد به نفس در آنان تسريع نمايد و نونهالان را، كه آينده سازان اين كشور هستند، در جهت تعالى علمى و اخلاقى رهنمون سازد و از اختلالات رفتارى و افت تحصيلى آنان جلوگيرى نمايد.

فصل نهم : زمينه هاى پرورش شخصيّت نونهالان
زمينه ها و مكانيزم عمل فضاى فرهنگى ما بايد فرصت بيشترى به كودكان و نوجوانان بدهد تا با درون سازى ارزشهاى فرهنگى و مذهبى به درك و رعايت تقوا و خويشتن دارى برسند و عنان عزم و اراده را در جهت كسب تجارب بيشتر در كنترل رفتار، كردار و گفتار خويش به دست گيرند.
بايد علاوه بر وسايل و امكانات ، زمينه هاى برخورد كريمانه با جذبه هاى ايمانى را فراهم كرد و شرايط مساعد و لازم را در دسترس آنان قرار داد تا در فضايى معنوى و صميمى ، آزادانه و آگاهانه در راه پيشرفت تحصيلى و تربيتى بكوشند و در كسب ارزشهاى والاى اخلاقى به طور طبيعى به گزينشى خلّاق دست يابند.
بهترين روش شناخت و پيش بينى تحوّل رشد و هدايت دانش آموزان براساس مشاهدات آنان در كارها و رفتارها و روابط واقعى با همسالان و هم شاگرديها در قالب شكل گيرى گروههاى آموزشى و يا پرورشى فعّال نهفته است . از اين مهمتر رهبرى جهت دار گروههاست . در تعليم و تربيت شيوه اى معين و ثابت و هميشگى نمى توان يافت كه آن را براى عموم افراد تجويز نماييم ، بلكه معلم و مربى بايد پس از شناخت نظريه بنيادى اسلام درباره انسان و اطلاع از مراحل تحوّل و رشد و همچنين آگاهى نسبت به ارزشهاى اصيل مكتبى ، با مجموعه اى از روشها و تكنيكهاى تربيتى آشنايى پيدا كند تا در شرايط مختلف ، با در نظر گرفتن تفاوتهاى فردى و تواناييها و ظرفيتهاى گوناگون ، آنها را در موقعيتهاى مناسب با رفتار فرد سازش دهد، به طورى كه هر فردى در جهت استعدادها و خلّاقيتهاى ويژه خود پرورش ‍ يابد. برخورد يكسان با افراد مختلف در شرايط متفاوت موجب ركود روند رشد و عدم پويايى شخص دانش آموز مى شود و فرايند تعليم و تربيت را - كه بايد در حركتى مداوم و جهت دار براى فعّال كردن همه دانش آموزان و آماده سازى همه استعدادها، استمرار داشته باشد - كُند مى كند و بيشتر آنان را از گردونه تلاش و حركت و داشتن انگيزه باز مى دارد. بنابراين بايد به شيوه ها و روشهاى محدود قديمى - كه معلم تنها به عنوان متكلم وحده و حاكم بى چون و چرا و مسلّط در كلاس مطرح بود - پايان داده شود.


۱۴
والدين و مربيان مسؤول

با اميد به حركت نوين فرهنگى - كه از نهضت و انقلاب اسلامى برخاسته و پايه هاى تحوّل نظام بر آن استوار است ، و با الهام از قرآن كه براساس فطرت ، انسان را تا ژرفترين معرفتها و حكمتها و اعطاى علم اسما و كرامت به وى و با نگاهى نو در گستره اى نوين و اطمينان بخش - مى توان راهى را در پيش ‍ گرفت كه جهان در انتظار آن است . چرا كه تعليم و تربيت اسلامى هم اكنون در مقام و موقعيتى قرار دارد كه موضع گيريهاى نوينش در حكم بزرگترين الگوها و نمونه ها، براى مردم دنيا و نهضتهاى آزادى بخش مطرح است و رسالتِ غنا بخشيدن به نظام معاصر تعليم و تربيت جهانى را بر عهده دارد؛ يعنى ساختن نظامى نو و انسانى نو در جامعه اى توحيدى در پرتو معيارها و ارزشهاى الهى .
بنابراين ، رشد و تكامل انسان را در اين نظام ، تنها بايد در سايه رعايت تقوا و تزكيه در يك تعامل و تعاهد اجتماعى در فضايى معنوى و سرشار از روح ايمان و اعتقاد به كرامت انسانى در جهت مبداء كمال جست و جو كرد.
به همين جهت بايد تجديد نظرى كلى در شناختها و روشها و شيوه هاى تربيتى و شرايط حاكم بر فضاى نظام آموزشى موجود بنماييم .
ژرف انديشيدن ، درست عمل كردن ، اخلاص داشتن ، تزكيه نمودن ، تدبير داشتن ، ابداع كردن ، نو ديدن ، وسعت ديد، سعه صدر و بردبارى داشتن و طرف مقابل را تحمل كردن و صفات خوب و خصلتهاى باارزش ديگران را ديدن ، طالب خير و حق بودن و زيباييها را دوست داشتن ، همه از ويژگيهاى بلند و ارزشمند تربيتى اسلام است اصولا اين ويژگيها بالقوه در سرشت انسان هست و با شكفتن اين خصلتها و استعدادها به كمال مى رسد.

مهمترين اصل مهمترين اصلى كه بايد در نظام آموزش و پرورش و تعليم و تربيت در نظر گرفته شود؛ ارتباط تنگاتنگ بين تحوّل روانى انسان در هر مرحله از رشد با محتواى تربيتى و آموزشى است . متناسب كردن آموزش و پرورش با تحوّل روحى دانش آموز يك ضرورت است . بايد محتواى هر تعليم و تربيت و يا آموزش و پرورشى با نيازها و كاربردها و فايده آن در زندگى همراه گردد، تا قابل درك و فهم شود و دانش آموز به آن تمايل نشان دهد و براى وى جاذبه داشته باشد و به فهم و درك عميق آن نايل گردد.
كتابها و محتواى برنامه ها و شيوه هاى آموزشى و تربيتى را بايد از نو بازسازى كرد، طرح درسها را با عنايت به اين اصل طراحى كرد. در عين حال ، اگر معلمانى مؤمن ، دلسوز، آشنا و كارآزموده و فعّال و علاقه مند در اختيار نداشته باشيم ، مهمترين اصلاحات آموزشى و تغييرات بنيادى كتابهاى درسى راه به جايى نمى برد. بنابراين در طراحى آموزشى و تربيتى مساءله كارورزى و آموزشى و آماده سازى معلّمان و مربيان ، مساءله اى اساسى و زيربنايى است .
معلم و مربى نبايد با فشار، دانش آموز را به صورت موجودى تابع و حرف شنو و پذيرنده صرف ، تربيت كند، زيرا دانش آموز به محض شنيدن سخنرانيهاى معلم و مربى ، چيزى ياد نمى گيرد، بلكه شناخت و يادگيرى واقعى - كه منجر به عمل مى شود - زمانى اتفاق مى افتد كه تجربه عملى و درون سازى فعّال ذهنى خود دانش آموز در تعامل و تقابلى فكرى در گروه صورت پذيرد. بنابراين ، لازم است آموزش و پرورش در برنامه ريزى خود تجديدنظر كند و به دانش آموز فرصت دهد تا در قالب فعاليتهاى گروهى با تاءمل و تفكر و انگيزه ، فرايند يادگيرى را دنبال كند و مدرسه زمينه چنين امرى را مهيّا نمايد.
فراهم كردن فضايى كه دانش آموز به صورت زنده و فعال در يك كنش ‍ متقابل ، تجربه كند و ياد بگيرد و تجارب خود را در عمل به كار گيرد و سپس ‍ به تفكر و ارزيابى بپردازد، كار ساده اى نيست . معلم بايد دانش آموز را به تجربه وادارد و به او فرصت انديشيدن بدهد به طورى كه دانش آموز در هر مسؤوليت و تكليفى ، در جريان كار و عمل ، بتواند هدف و انگيزه و رفتار خود را تحليل منطقى نمايد و به راه درست انديشه و تحليل و در نهايت ، انتخاب و گزينش معيارهاى صحيح دست يابد.
دانش آموز بايد فرصت داشته باشد تا بازشناسى و كشف روابط بين پديده را در ذهن خويش سازمان دهد و به تلاش و فعاليتى خودانگيخته - كه بارقه اوليه آن را معلم در فرآيند آموزش ايجاد كرده است - مجهز گردد. اين روحيه علمى را نمى توان تنها از طريق آموزش مستقيم و يا حتى دادن آزمونهاى دشوار در مدرسه تاءمين كرد. نبايد به جاى سخنرانيهاى كلاسى به نمايش تصوير با وسايل آزمايشگاهى توسل جست ؛ بلكه كلام ، تصوير، وسايل آزمايشگاهى و كارگاهى در هر حال جزء امكانات و لوازم اوليه و مورد نياز يك كلاس فعّال است ، آنچه در اين جا مهم و مورد نظر است ، طراحى آموزشى و تهيه پيش نيازها و پيش فرضها و سؤ الات و بالاخره شيوه هاى اجرا است ، تا براى دانش آموزان فضايى ايجاد كند كه مكانيزمهاى تحليل و استدلال و قدرت تفكر و يافتن انگيزه و روحيه پژوهش را در آنان زنده نمايد.

محور اساسى كار براى آن كه تحوّل دانش آموز متناسب با رشد ساختارى وى ادامه يابد، شناخت عميق معلم و مربى از مبانى تعليم و تربيت و محتواى درسى و آموزشى و روان شناسى مراحل رشد، اولين و اساسى ترين قدم است . آن گاه با در نظر گرفتن ساختهاى رشد عقلى نسبت به انگيزش دانش آموز در طراحى محتوا و روش آموزش - كه در تعامل او با محيط خارج حاصل مى شود - برنامه ريزى كرد. در تربيت و آموزش زنده و فعّال ، دانش آموز محور اصلى قرار مى گيرد و در فضايى معنوى و عادلانه در اثر تعامل فرد با فرد و فرد با گروه يادگيرى تحقق مى يابد. در چنين شرايطى - اگر صحيح رهبرى شود - دانش آموز، كار فردى خود را با كار گروهى بسط مى دهد و به رقابت سالم مى پردازد و با انگيزه درونى - يعنى همان احساس ارزشمندى - از اقبال جمعى تركيب مى كند و به طور طبيعى به تلاش در فهم ديدگاههاى همسالان مى پردازد و با درك واقعيت ، انديشه خويش را با عمل سازش مى دهد، به وجد مى آيد، احساس شخصيّت مى كند، و نشانه هاى اعتماد به نفس و عزم و اراده در وى ظاهر مى گردد.
تعليم و تربيت را قبل از اين كه بخواهيم به عنوان يك علم در نظر بگيريم ، خود يك فن و يك هنر است . مربى و معلم بايد هم به صفت علمى و هم به هنر آفرينندگى و خلّاقيت مجهز باشد. معلم تنها انتقال دهنده معلومات ساده نيست .
هنر آموزش و ذوق پرورش همراه با جنبه هاى عاطفى و ارتباطى ، در يك فرايند آموزشى و تربيتى ، از نقاط قوّت و قدرت يك معلم است ، چرا كه هدف از تربيت ، شكوفا ساختن استعدادهاى فطرى و فعال كردن شخصيّت دانش آموز در جهت تحكيم و تقويت عزت و كرامت نفس و تفاهم با ديگران است .
تربيت بايد در مدرسه زمينه پيدايش ديدگاه باز و همكارى و تفاهم و گذشت و دوستى را در بين دانش آموزان و همسالان توسعه دهد. اين ديدگاه ، لازمه زندگى مشترك و اجتماعى است كه به سوى رشد و كمال حركت مى كند و از فرهنگ اسلامى نشاءت مى گيرد. با تغيير و تحوّلى كه در نظام آموزشى ما لازم است صورت بگيرد، در مدرسه هاى فعلى بايد هدف چيزى بالاتر از انباشتن معلومات و پر كردن محفوظات در ذهن دانش آموزان و همچنين گوش دادن صرف به درس و اجبار و اكراه به اطاعت و فرمانبردارى و ايجاد زمينه سبقت جوييهاى سرسام آور و رقابت جوييهاى تنگ نظرانه براى دريافت نمره بيست باشد.
بايد آن فضاى معنوى كه در صدر اسلام بر حوزه هاى درسى ما سايه افكنده بود و در جهت پرورش شخصيتهاى آزاده و آزادمنش و محقق و عزتمند گام برمى داشت زنده شود. بايد فضايى معنوى و صميمى ، به دور از فشار و اكراه و جو رقابت جويى و نخبه پرورى ، در عين احترام به شخصيّت همه افراد، قاطعيت لازم براى اجراى ارزشهاى متعالى ، به وجود آيد.
بنابراين ، تعليم و تربيت ، آموزش صرف نيست ، بلكه فراهم آوردن موقعيتها، زمينه ها و ايجاد شرايطى است براى تحوّل شخصيّت آدمى و مستلزم وجود روابطى عميق و گسترده و پُرجذبه و عاطفى بين معلم و دانش آموز است .
متاءسفانه در اكثر مدارس پس از گذشت چند هفته از سال تحصيلى ، ارزشيابيهاى آموزشى باعث مى شود كه روابط و مناسبات بين معلم و دانش آموز به سردى گرايد و رغبت و شوق و ابتكار در هر دو از بين برود و اعتماد و احترام متقابل از هر دو سلب شود؛ زيرا نحوه ارائه محتواى درسها و حتى خود موادّ درسى و نوع امتحان و ارزشيابى و پرسشها، و تشويقها و تنبيه ها به نتايج واقعى و حقيقى منجر نمى شود و اصولا توانايى و استعداد واقعى دانش آموز را به طور صحيح ، آشكار نمى سازد.
زمينه هاى قبلى ، مانند مشكلات عاطفى و روحى ، سنجش حافظه و يادگيرى آنى و سطحى بدون فهم و استدلال ، بيشتر دخالت دارد تا سنجش ‍ واقعى ظرفيتهاى خلّاق و تفكر علمى افراد. از اين رو بازتاب اعلام نمره هاى آزمونها بين اطرافيان ، با شخصيّت دادن به دانش آموز به نحو ظريفى گره خورده است ، چرا كه در ارزشيابى ، نظر بيشتر دانش آموزان اين است كه آيا پس از اعلام نتايج آزمونها، آنها مورد توجّه و پذيرشند يا نه ؟ بنابراين از نظر عاطفى پس از اعلام نتايج ارزشيابيهاى كلاسى و برجسته كردن شخصيّت تعدادى ، موجبات ياءس و دلسردى و سرخوردگى بسيارى ديگر از دانش آموزان فراهم مى آيد. وانگهى رتبه بندى دانش آموزان بر حسب نمره هاى خام درسى و سنجش و مقايسه آنان با يكديگر بدون در نظر گرفتن كار و توان و سن و هوش و ذوق و استعداد و تفاوتهاى فردى و مشاغل آينده آنان در زندگى اجتماعى ، كارى ناصواب است .

حسّاسيتها و شرايط عمل فضاى آموزشى و تربيتى مدرسه بايد از هر نوع قضاوت و ارزش گذارى نسبت به شخصيّت دانش آموزان خالى باشد تا امنيّت خاطر آنان را فراهم سازد. شرايط آموزشى بايد به آنان مجال دهد تا با رغبت و انگيزه اى قوى در فضايى آرام و با روحيه اى شاد و فعّال در كسب ارزشها و اندوختن تجربيات و فراگيرى مطالب علمى و اخلاقى مشاركت جويند و بتوانند مطالب آموخته شده را در تمام دوره هاى زندگى خود مورد استفاده قرار دهند. بايد زمينه ها را طورى فراهم ساخت كه دانش آموزان به طور مداوم دامنه فعاليت و كنجكاوى خود را در فراگيرى مطالب جديد توسعه دهند، بدون اين كه از رغبت و انگيزه آنان در يادگيرى چيزى كاسته شود. بايد مدرسه حساسيّتى ايجاد كند كه دانش آموز ياد بگيرد چگونه فكر خود را به كار اندازد و از تجربيات خويش چگونه استفاده كند و در مواجهه با مسائل و مشكلات درسى و اخلاقى عاقلانه تصميم بگيرد. در اين شرايط همه افراد ذوق و علاقه و تلاش خود را به كار مى اندازند و تواناييها و استعدادهاى بالقوه خود را به ميدان آورده و به فعليت مى رسانند. اين امر از كاهش انگيزه آنان - كه ناشى از احساس حقارت نزد همسالان و عدم احساس ‍ ارزشمندى در درس و تحصيل است - جلوگيرى مى نمايد.
نبايد قبل از اين كه دانش آموز به كشف مناسبات و مفاهيم درسى و اخلاقى - كه در خلال بحثها و تعاملات گروهى ايجاد مى شود - بپردازد، از وى خواسته شود به صورت سربسته و ديكته شده بدون فهم و ادراك آنها را بپذيرد و پيش از آن كه براى وى جنبه تجسمى و تحليلى پيدا كند، آنها را به طور طوطى وار حفظ كند.
هدف از تعليم و تربيت دانش آموز، تغيير بينش و طرز تفكر و پيدا كردن قدرت تجزيه و تحليل و بروز شخصيتى فعّال و مستقل در اوست به طورى كه بتواند به سادگى در فرايند يادگيرى روابط موجود بين پديده هاى ملموس و مفاهيم ارزشى را از نو كشف و بازسازى كند. هدف ، تكرار ندانسته ها و يا حفظ مفاهيم و مسائل علمى و اخلاقى بدون درك و تحليل نيست . بايد دانش آموز خود، شخصا با رغبت به آموختن بپردازد و مسائل و واقعيّات را تجربه كرده و به حقيقت راه يابد، حتى اگر لازمه اين كار براى مدرسه و معلم و مربى ، صرف اوقات فراوان باشد. اين امر مستلزم برنامه ريزى صحيح و اجراى آن به صورت فردى و گروهى و تلاش و فعاليت گسترده مجموعه كادر و نظام آموزشى مدرسه است .
عقلى ترين و احساسى ترين جنبه هاى شكفتگى كامل شخصيّت و رشد و پرورش آن ، از مجموعه مناسبات و روابط گرم و صميمانه مربيان و دانش آموزان در فضايى معنوى و سرشار از محبّت و احترام - كه آرامش و اطمينان خاطر را براى فرد، فرد دانش آموزان فراهم مى كند - حاصل مى شود، چرا كه تحوّل شخصيّت و درك و فهم و درون سازى مطالب و مفاهيم درسى و اخلاقى در گرو ارتباطى عاطفى در شرايط اختيارى و آزاد همراه با امنيت خاطر در اثر خواست قلبى دانش آموز صورت مى پذيرد.
تعليم و تربيت ، دو جزء تفكيك ناپذيرى را تشكيل مى دهند كه نتيجه نهايى آن را منحصرا بايد در ارتباط جذّاب و عاطفى و معقول معلم و شاگرد جست و جو كرد. ممكن نيست ما افراد با شخصيّت ، مؤمن و آزادمنش و مستقل تربيت كنيم ولى آنان را در طول حيات تحصيلى شان با اكراه و فشار و بى احترامى و امر و نهيهاى تحكّم آميز انضباطى مجبور كنيم چيزى ياد بگيرند، بدون آن كه خود را در شرايطى برخوردار از احترام و آزادى ببينند؛ چه اگر دانش آموزى از نظر آموزشى و فكرى محكوم و توسرى خور باشد چگونه مى تواند از نظر اخلاقى و دينى آزادانديش و آزادمنش باشد؟ فضاى سالم و متعادلى كه دانش آموز در آن ، احساس برابرى ، آزادى ، امنيت و احترام متقابل نمايد براى پروراندن و شكوفاندن استعدادهاى نهفته وى ، از ضرورى ترين عوامل بنيادى تعليم و تربيت اسلامى است (٣٠٦) و صاحب عزم و اراده است ، افرادى كه تنها از پروردگار عالم پيروى كنند و از او كمك بگيرند و نيروى تفكر خود را در راه عبوديت او به كار اندازند و از معيارهاى مكتبى پيروى نمايند. برخوردارى از اين استقلال و آزادى ، بنا به قاعده احترام متقابل (قبول آزاديهاى ديگران و احترام به آنان همان طور كه خود، آن را از ديگران انتظار دارند) سبب مى گردد كه حقوق ساير افراد را محترم بشمارند. پديد آمدن چنين بينشى براى دانش آموز مستلزم فراهم كردن فضايى معنوى و به دور از اجبار و اكراه با معلّمان و مربيانى فهميده و دلسوز است كه همگى شناخت و اعتقاد عميقى به ارزشهاى الهى و كرامت نفس انسان داشته باشند و آن را با پوست و گوشت خود لمس كنند. قوانين و مقررات و پذيرش آنها از طرف دانش آموز به صورت اطاعت محض و كوركورانه نمى تواند اعتقاد پايدارى را در وى به وجود آورد. از اين ديدگاه ، تعليم و تربيت ديگر آموزش تنها نيست ، بلكه تركيبى از پرورش و تزكيه نفس بوده و با تغيير و تحوّل بينش دانش آموز همراه است .
شك نيست كه قبل از دوره دبستان اعضاى خانواده بخصوص پدر و مادر در خانه نقش مربى و معلم را به عهده دارند. در اين صورت ، مساءله اساسى اين است كه مدرسه به عنوان يك نهاد مترقى و پيشرو بايد به فضاى پرورشى مثبتى تبديل شود كه خواسته ها و تمايلات نفسانى را - ولو از سنين دبستانى - تعديل نمايد تا روحيه خود نگهدارى و عزم و اراده در كودك تقويت شود، اگرچه خانواده در طول دوران قبل از دبستان موفّق به ايجاد چنين زمينه هايى نشده باشد. در اين صورت مدرسه بايد در حكم نهادى پيشرو در جهت تزكيه و پرورش چنين روحيه اى تلاش نمايد. بنابراين ، رسالت مدرسه در اين راستا بالاتر از تاءمين و ارتقاى سطح محفوظات و ايجاد رقابت شتابنده معدل گرايى است ، بلكه رسالت آن تضمين تحوّل و رشد استعدادها و توانائيهاى دانش آموزان در جهت استقلال و احياى كرامت نفس است .
رشد و توسعه همه استعدادها با تكيه بر ويژگيهاى فردى در زمينه هاى علمى و تربيتى دانش آموزان بايد به عنوان يكى ديگر از اهداف آموزشى و پرورشى مدارس مدّنظر باشد. زمينه سازى براى بروز و ظهور ويژگيها و استعدادهاى فردى نبايد به خاطر اهداف كلى جامعه و يا ديدگاهها و رقابت جوييهاى يك سويه مراكز و نهادهاى آموزشى يا مؤ سسات ادارى و تجارى محو و نابود شود و همانند كالاى كارخانه ها با انتظار واحد و يك نواختى در جهت برآوردن نيازهاى كلى جامعه و يا خواسته هاى محدود والدين ، به يكسان سازى و پرورش انسانهاى تك ساحتى منجر شود.
ارتباط نزديك و مداوم والدين با مدرسه بايد هدفى بيش از كسب اطلاع و آگاهى از پيشرفت تحصيلى درباره اخلاق و نمره دانش آموز داشته باشد. اگر اين تماسها در جهت پرورش اخلاقى دانش آموزان با برنامه ريزى صحيح و عميقى صورت گيرد، غالبا به اصطلاح واقعى روشهاى تربيتى و احساس ‍ مسؤوليت دو جانبه در جهت بارورى به ثمر نشستن اهداف مشترك خانه و مدرسه منتهى خواهد شد. همكارى مشترك اين دو نهاد در جهت شكوفايى شخصيّت ، يعنى رسيدن دانش آموز به واقعيتها و ارزشهاى وجودى خويش و رشد همه جانبه استعدادهاى او.
در اين جا مى توان مفهوم والاترى از شكوفايى شخصيّت در نظر گرفت و آن ظهور اسما و صفات الهى در انسان است . گرايشهاى فطرى و رشد و پرورش ‍ آنها، زمينه دست يابى به كرامت نفس و احساس مسؤوليت را هموار مى سازد.
اگر شخصيّت فرد در اثر روش آزادمنشانه ، خودخواه و مغرور بار آيد، راه را بر روابط احترام متقابل - كه لازمه زندگى اجتماعى مشترك - است مى بندد، ولى در اين جا منظور از روش آزادمنشانه
۱۵
والدين و مربيان مسؤول

مداخله دانش آموز در پى ريزى مقررات و ارزشهايى كه به طور طبيعى ، ضرورت آن را در محيط و فضاى اجتماعى مدرسه و گروه خود احساس ‍ مى كند، به وى جسارت مى بخشد كه خود را در مشاركت گروههاى درسى و تربيتى سهيم و مؤ ثر بداند و احساس ارزشمندى بنمايد. در اين جا نه شخصيّت فرد، مغرور و خودمدار پرورش مى يابد و نه استقلال و احساس ‍ عزت نفس در وجودش افول مى كند، بلكه با تكيه بر احساس ارزشمندى ، اعتماد به نفس و استقلال در او تحقق مى يابد.

مكانيزم شكل گيرى احساس ارزشمندى و عزّت نفس براى كودك و نوجوان هيچ قضاوتى جالبتر از شنيدن اظهار نظر ديگران در مورد شخصيّت خويش وجود ندارد. در عين حال ارزشيابى شخص از خويش مهمترين عامل حركت و تحوّل در روند رشد و پرورش اخلاقى و تحصيلى است .
تصويرى كه يك دانش آموز از خويشتن دارد، به صورت غيرمستقيم در رفتارها و عكس العملهايش در زندگى تجلّى مى يابد و در نحوه انتخاب و گزينش ارزشها و معيارهايش بسيار مؤ ثر است . حتى يادگيرى و رعايت مقررات همواره براساس اين باور ذهنى استوار است كه آيا اين عمل به من ارزش مى دهد يا نه و آيا به حال من مفيد هست يا نه ؟ ارزشيابى فرد از خودش در جريانات فكرى و بروز احساسات و تمايلات و گزينش ارزشها و ضدارزشها و انتخاب هدفهاى كوتاه مدت و دراز مدت ، يكى از نشانه هايى است كه انگيزه رفتار و كردار او را براساس باور ذهنى اش روشن مى سازد.
اصولا انسان زمانى به حركت و تكاپو در مى آيد و اعمالى از وى سر مى زند كه انگيزه اى درونى يا بيرونى داشته باشد. مهمترين انگيزه اى كه در انسان پس از ارضاى نيازهاى مادى و غريزى پا به عرصه وجود مى گذارد، نياز به احساس ارزشمندى و عزت نفس است . انسانى كه وارد محيط مى شود ناگزير است در زندگى رفتارى را انتخاب كند و كار و يا عملى را انجام دهد و هيچ راهى براى گريز از انتخاب و گزينش رفتار وجود ندارد.
از طرفى انسان نمى تواند خود را از حيطه ارزشها و قضاوتهاى ارزشى محيط و اطرافيان - كه پيوسته هر روز با آن مواجه است - رهايى بخشد. بنابراين داشتن يك بينش صحيح براى ارزيابى خود بسيار مهم و كارساز است . اگر انسان تصوير درستى از تواناييها و استعدادها و نقاط قوت و ضعف خود داشته باشد و بر جهات مثبت وجود خويش آگاهى يابد به خويشتن اعتماد مى ورزد و در انجام كارها و وظايف خود احساس مسؤوليت خواهد كرد. انسان تا خود را شايسته و مورد احترام احساس نكند نمى تواند به عمل و رفتارى دست بزند كه به زندگى او معنا و ارزش ببخشد. هر چه انسان معرفت بيشترى به شخصيّت خويش و ارزشها و تواناييهاى خود پيدا مى كند احساس ارزشمندى بيشترى خواهد كرد و به همان ميزان در انجام وظايف و رفتارهاى خويش موفقتر خواهد بود. يعنى آگاهى مثبت از خويشتن و عملكرد خود، انسان را به احساس ارزشمندى و عزت نفس ‍ سوق مى دهد. موجود زنده اى كه به رفتار خود آگاهى ندارد به طور خودكار و غريزى عمل مى كند و براى رفتارش انگيزه معنوى و فطرى وجود ندارد و رفتار و عكس العملهايش غريزى و ناخودآگاه است ، ولى انسان - چون آگاهى و اختيار دارد - براى هر عمل و رفتارش بايد انگيزه و يا هدفى داشته باشد. انسان براى اين كه احساس مفيد بودن كند و در نتيجه فعّال و كارآمد باشد، بايد از هدف و انگيزه برخوردار باشد. انگيزه و هدف در انسان ارتباط تنگاتنگى با نيازهاى غريزى و روانى وى دارد. در حقيقت انگيزه هاى حركت و رفتار انسان بر پايه نيازهاى طبيعى و فطرى (٣٠٩) و كارهايش از سوى ديگران ارزشمند و با اهميّت تلقى مى شود. در حقيقت انگيزه رفتارش از طريق انعكاس رفتار و عكس العملهاى متقابل محيط و اطرافيان شكل مى پذيرد. در فضاى معنوى ، احساس شايستگى و لياقت و كارآمدى ، مترادف است با احساس ‍ ارزشمندى و در نهايت موفقيت و يافتن انگيزه و حركت به سوى رشد و كمال .
بهداشت روانى انسان بستگى كامل به ميزان احساس ارزشمندى و سودمندى دارد و احساس لياقت و كارآيى و قدرت عمل او نيز، خود انعكاس نحوه نگرش و جهان بينى اوست . فرد اگر طرز تفكر و بينش ‍ صحيحى نسبت به معيارها و ارزشهاى زندگى داشته باشد و همچنين ارزيابى درستى از توانمنديهاى خود به دست آورد، در اتخاذ تصميمات و گزينش رفتارهاى صحيح ، از روشهاى موفقيت آميزى استفاده خواهد كرد. شناخت امكانات و آگاهى به نقاط قوت و تواناييها، موجب حركت و تلاش ‍ مداوم در كار مى شود و تلاش و كوشش موجب موفقيت و موفقيت موجب احساس ارزشمندى و احساس ارزشمندى موجب عزت نفس گرديده و در اثر ارضاى اين نياز فطرى براى فرد احساس اعتماد به نفس پيدا مى شود و زمينه تبلور عزم و اراده براى انجام كارها و يادگيرى درسى در او تحقق مى يابد.
بنابراين ترغيب فعاليتهاى كودك در جهت فهم و يادگيرى جنبه هاى مختلف زندگى و ايجاد احساس لياقت در او، شرط اوليه و عامل مؤ ثر كسب اعتماد به نفس به شمار مى رود. پيدايش اعتماد به نفس ، نقطه آغازين تكاپوى فكرى و خلاقيّتهاى ذهنى و عملى كودكان به حساب مى آيد.
اگر مشكلات رفتارى و نقيصه هاى درسى و اشتباهات اخلاقى كودكان در فراز و نشيبهاى خانه و مدرسه با ديدى آگاهانه پذيرفته شود، زمينه هاى رشد و شكل گيرى عزم و اراده و عزت نفس ، در آنان فراهم مى شود.
OOO

مهمترين نياز روانى انسان تمايل به حفظ و حراست و استمرار عزت نفس و احساس ارزشمندى در انسان پديده اى فطرى و ذاتى است كه نمى توان منكر آن شد و از سوى ديگر، شناخت و ارزشيابى هر فردى از خويش ، عاملى حياتى در حركت و فعاليتها و تلاشهاى وى در طول زندگى به حساب مى آيد. هيچ كس ‍ نمى تواند نسبت به قضاوتى كه در مورد شخصيتش مى شود بى تفاوت و بى رغبت باشد؛ زيرا فطرت آدمى چنين اجازه اى را به خود نمى دهد. انسان به طور طبيعى شيفته و مشتاق شنيدن نظريات مثبت و موافق ديگران درباره خويش است و به آن اهميت مى دهد و از طريق آن ، احساس ارزشمندى مى كند و گاهى ممكن است در اين راه حقيقت را ناديده انگارد و قضاوتش ‍ را حتى درباره خويش به تحريف بكشاند و ذهن خود را اغفال نمايد و خويشتن را فريب دهد و نداى وجدان را به صورتى سركوب نمايد تا از رو در رويى با حقايقى كه ارزشيابى مثبت او را درباره خويش مورد شك و ترديد قرار مى دهد، اعراض نمايد و راههاى نامعقول و غيرصحيح استفاده كند تا خود و رفتار خويش را درست و موجه جلوه دهد. راهها و روشها و افكار و موضع گيريهاى اجتماعى و سياسى را به ظاهر قبول مى نمايد تا خود را قانع و مطمئن سازد كه واجد فضيلت و ارزش است هر چند در حقيقت و واقع فاقد آن باشد؛ زيرا احساس عزت نفس نيازى فطرى در بشر است كه اگر شخص به علتهاى مختلف نتواند آن را از طريق صحيح و مشروع تحصيل نمايد به ميزان فقدان آن ، به جعل و كسب نوع دروغين و نادرست آن از هر طريقى كه ممكن باشد اقدام مى كند، تا با تشبث به آن چهره و شخصيّت خويش را بيارايد و احساس ارزشمندى كند و با اين روش ‍ به نياز درونى خود پاسخ مثبت دهد.
احساس لذت و خوشايندى و اجتناب از احساس الم و ناخوشايندى از نظر روان شناختى يك نياز فطرى و يك واكنش طبيعى انسان است . احساس ‍ خوشايندى و لذت كه در اثر احساس ارزشمندى در فرد پديد مى آيد به منزله نتيجه و پاداش فعاليت و رفتار موفقيت آميز وى در محيط زندگى است . انسان از طريق احساس خوشايندى و لذت و شادمانى ارزش زندگى را تجربه مى كند و اين احساس ممكن است برانگيخته شده از نيازهاى فيزيولوژيك و يا نيازهاى اجتماعى و معنوى باشد. استمرار احساس ‍ ارزشمندى از رفتار خويش ، براى حفظ تداوم تلاشهاى انسان در محيط زندگى ، مساءله اى ضرورى است .
احساس ارزشمندى دانش آموز در شرايطى خاص در پنج زمينه كار، تفريح ، تحصيل ، انجام تكليف و انجام وظيفه در خانه و مدرسه ، در ارتباط با والدين و معلم و مربى و نيز در روابط گروههاى همسال پديد مى آيد و اين پنج زمينه در محيط آموزشى ، عوامل تعيين كننده اى در تغيير و شكل دهى رفتار دانش آموز مى باشد. كودك و نوجوان فعاليتى را پى گيرى مى كند و تكليفى را مى پذيرد و آن را از روى رضا و رغبت انجام مى دهد كه نسبت به آن ، احساس خوشايندى داشته باشد و در حال انجام دادن آن ، احساس ارزش ‍ كند. همين احساس ، خود سبب مى شود فرد به طور عميقى ذهن و فكر خويش را به كار اندازد و از قواى عقلى و عاطفى خود به صورت فعّال و خلّاق استفاده نمايد. موفقيت در كار به نوبه خود موجب دلگرمى و شادكامى وى گرديده و متقابلا موجب احساس ارزشمندى و در نتيجه ترغيب براى تلاش و فعاليت و كار بيشتر دانش آموز مى شود(٣١١). راز و رمز موفقيت هر فرد را بيشتر بايد در نحوه پرورش دوران كودكى در محيطى احترام آميز و خانواده اى بزرگوار جست و جو كرد. اين امر مى تواند در دوران مدرسه با فراهم كردن فضاى معنوى همراه با برخوردى كريمانه احيا و تقويت شود.

بازتاب عزت نفس و احساس ارزشمندى موفقيت در كار و رفتار، موجب اعتماد به نفس و اعتماد به نفس موجب تقويت عزم و اراده فرد خواهد شد. اين امر نيز در فضاى معنوى ، زمينه ساز عشق به ارزشها و تمايل به رعايت قوانين و مقررات اخلاقى در زندگى روزانه است . انسانى كه فاقد احساس ارزشمندى است ، كشش و كوشش ‍ زيادى از خود نشان نمى دهد و نسبت به انجام امور بى تفاوت است . احساس بى لياقتى و حقارت ، موجب راكد شدن جريان فكرى و ركود ذهنى فرد مى شود. پديد آمدن اين زمينه عاطفى سبب مى گردد فرد، نيروى فكرى خود را به كار نيندازد و هيچ گاه خود را براى فهم و درك و عمل آماده نبيند و توان و رغبت خويش را براى انجام دادن تكليف و كار از دست بدهد. همين امر، يكى از علل بدرفتارى كودكان نيز هست . انسانى كه احساس عزت نفس دارد به سلاح نيرومندى مجهز شده ؛ يعنى به تواناييهاى عقلى و حُسن تدبير و ارزش و اعتبار خويش اعتماد پيدا كرده است . در چنين شرايطى ، واقعيتها و مشكلات را، دشمنِ خود نمى داند و در بهره بردارى از تمام قدرت و استعداد بالقوه خويش ، خود را ناتوان نمى بيند.

انعطاف و خلّاقيت در عزت نفس خلّاقيت در ظهور گرايشهاى مثبت در فرد براى سازندگى و بارورى و انعطاف پذيرى در كارهاى خير و انسانى ، از مهمترين ويژگيهاى عزت نفس ‍ به شمار مى آيد. هر چه عزّت نفس شخص قوى تر باشد، همّت و غيرت و سعى و فعاليت وى بيشتر خواهد بود. بر همين اساس ، او هدفهاى عالى تر و والاترى را براى خود بر مى گزيند و خواستار تلاش و شتاب (٣١٣) جريانى است پيچيده كه موجب حركات و رفتار نفاق آميز مى شود
۱۶
والدين و مربيان مسؤول

والدين و مربيان به آنان فرصت مى دهند كه در وظايف و مسائل مربوط به خودشان با توجّه به راه حلها و محدوديتها تصميم گيرى كنند و در برابر تصميم گيريهاى خودشان پاسخگو باشند. ادامه اين روش ، خود انضباطى و عزم و اراده را در آنان تقويت مى كند. روش آزادمنشانه به كودك به عنوان انسانى منحصر به فرد - كه در صدد تحصيل محبت و احترام است - به طور ضمنى ارزش مى دهد. اختيار دادن به كودكان در حقيقت اِعمال محدوديتهاى كمتر بر رفتار آنان است ، چون اختيار در ازاى مسؤوليت است ، اين اختيار در موقعيتى به آنها داده مى شود كه آنان را مسؤ ول بار آورد. تصميم گيرى كودك درباره كارهاى خود، وى را تشويق مى كند كه بازده مثبت و منفى كارهاى خود را تجربه و ارزيابى كند و در او اعتماد به نفس به وجود آيد. از طريق برقرارى ارتباط مثبت و اِعمال روش آزادمنشانه مى توان همه كودكان و نوجوانان را نسبت به وظايف و كارهايشان مسؤول و لايق بارآورد.
در روش آزادمنشانه به همه افراد حُسن ظن داشته و به آنان اعتماد مى كنيم ، اختيار و آزادى مى دهيم و از آنان مسؤوليت مى خواهيم . در روش ‍ آزادمنشانه ، به افراد حق انتخاب داده مى شود تا قدرت عزم و اراده خود را تجربه كنند.
انتخاب ، فرد را به تفكر و تعقل وامى دارد و در انجام عمل ، احساس ‍ مسؤوليت بيشترى مى كند. روش آزادمنشانه بر مبناى برابرى حقوق انسانى و احترام متقابل استوار است .

٢ - احترام متقابل انسانها در هر سنى و در هر دوره اى از زندگى كه باشند عموما مشكلات موجود در روابط و ارتباطاتشان و يا اختلال و سوءرفتارشان معلول فقدان احترام متقابل است . بى اهميتى به گفته ها و شخصيت كودكان ، ملامت و سرزنش مكرر، فرياد كشيدن بر سر آنان ، برخورد خشن و اعمال فشار و اجبار در پذيرفتن ارزشها و مقررات ، همچنين محبت فراوان و انجام كارهايى كه خود كودكان از عهده اش برمى آيند، تصميم گيرى به جاى آنان و بى اعتنايى به تقاضاها و خواسته هايشان ، همه موجب از ميان رفتن احترام متقابل است . براى برقرارى ارتباط صحيح با كودكان و نوجوانان بايد كار را با نشان دادن احترام متقابل به آنان شروع كرد. احترام ، تنها تعظيم و عرض ‍ ادب ظاهرى نيست ، بلكه در عين قاطعيت ، توجه داشتن به خواسته ها و تقاضاهاى طبيعى و فطرى آنان - گرچه در بسيارى از موارد هم موافق طبع ما نباشد - خود نيز احترام محسوب مى شود و موجب احترام متقابل خواهد شد.
يكى ديگر از راههاى مناسب ايجاد احترام متقابل ، كاهش انتقادات و صحبتهاى منفى درباره شخصيت و رفتار آنان است . بايد جوّى محبت آميز و صميمى ايجاد كرد و در عين حال بايد در رعايت حقوق انسانى آنها در ارتباط با خود و ديگران سختگير و قاطع باشيم تا براى ما و ديگران احترام قائل شوند.
كنترل و زير نظر گرفتن تمام حركتهاى آنان و همچنين تسلط همه جانبه و محافظت بيش از حد و دلسوزى بيجا، همه تخلف از احترام متقابل است . بايد در عمل ، به خواسته هايشان احترام بگذاريم و به آنان پاسخ منطقى و موجه بدهيم .
اين امر، احترام به خود را در ايشان پايه گذارى خواهد كرد.

٣ - ايجاد دلگرمى مربيان و والدين آزادمنش در عين احترام به كودكان و نوجوانان سعى دارند از روش تمجيد و ايجاد دلگرمى در آنان استفاده كنند. اين روش به آنان به طور ضمنى ارزش و لياقت مى بخشد. اگر مى خواهيم دانش آموزان اعتماد به نفس پيدا كنند، بايد ما به آنان اعتماد داشته باشيم و براى آنان اهميت و ارزش قائل شويم تا در خود احساس لياقت كنند. بايد گاه گاهى آنان را تشويق كنيم . با كم اهميت تر جلوه دادن اشتباهات و تاءكيد بر نقاط قوت و قدرت رفتارشان ، احساس لياقت و شايستگى را در آنان به وجود آوريم ، تا به خود اميدوار شوند و براى خود ارزش و احترام قايل شوند.
دلگرمى هر چند هم جزئى باشد موجب تلاش و پيشرفت فرد خواهد شد.
تكيه بر تواناييهاى شخص وسيله اى براى پيشرفت و حركتش مى شود. دلگرمى به وى جراءت مى دهد تا عمل كند.
هدف از دلگرمى آن است كه به فرد كمك شود تا احساس كند با ارزش ‍ است .
از مقايسه كردن ، برجسته كردن فردى از بين جمع ، انتقاد صريح - كه موجب رنجش و دلسردى مى شود - خوددارى شود. دلگرمى سبب مى شود دانش آموز براى پيشرفت خود به سادگى ضعفها و اشكالات خود را بپذيرد به توان خود ايمان آورد و به خويشتن اعتماد كند و از طريق مساعدت به ديگران احساس كند كه وجودش مفيد و قابل اهميّت است .
بايد توجه داشت در مورد كارهايى كه انجام مى دهند و يا تكاليفى كه مى نويسند قضاوت ارزشى نكنيم ، بلكه حقيقت كار و يا رفتار آنان را توصيف كنيم ، كلمات تحسين آميزى را كه بر توان واقعى آنان تاءكيد دارد، بيان كنيم . دلگرمى نبايد به طور تصنعى و اغراق آميز باشد، زيرا خود كودك اين موضوع را مى فهمد و عكس العمل و رفتار نامناسب از خودشان مى دهد. در حقيقت دلگرمى عبارت است از: پذيرش طبيعى رفتار و كار كودكان آن طور كه هست نه آن طور كه ما ميل داريم و بايد باشد. بايد روىِ سعى و تلاش و پشتكار آنان حساب كنيم و بر نقاط مثبت رفتارشان انگشت بگذاريم و در عمل نشان دهيم كه به آنان اعتماد و ايمان كامل داريم ، تا آنان خودشان را باور كنند. به تلاش آنان بها دهيم ، انتظارات بالاى خود را كاهش ‍ دهيم ، كارى كنيم كه به ارزش وجودى خود نيز پى ببرند. دلگرمى ، روح تلاش و همكارى را در افراد افزايش مى دهد.
اظهار مداوم معيارهاى بلند و بالا و توقعات بيش از توان ، موجب احساس ‍ شكست و دلسردى دانش آموزان خواهد شد. برعكس تمركز روى جنبه هاى مثبت و پشتكار آنان - ولو اندك هم كه باشد - موجب جنبش و حركت آنها مى شود.
احساس لياقت ، بازتاب اعتماد به نفس است و در اثر دلگرمى ، عزت نفس ‍ در دانش آموزان قوّت مى يابد. بايد به دقت ملاحظه كرد كه به هر فردى چه چيزى و چه كارى احساس اعتبار و ارزش و بزرگى مى بخشد؛ زيرا اگر دانش آموزان خود را حقير ببينند از هدفهاى عمده - كه تلاش و كوشش ‍ لازم دارد - دست برداشته و ياءس و نوميدى بر آنان تسلط مى يابد.
براى از بين بردن دلسردى ، بايد آنان را به توانمندى و شهامت پذيرش ‍ ارزشهاى وجوديشان دلگرم سازيم . ديدگاه و بينش آنان ، به تدريج تغيير مى كند.
با ارتباط خوب و سازنده و روابط صميمانه با دانش آموز، مى توان كمك كرد او بينش خود را عوض كند تا با ايجاد تجارب مفيد و خوشايند خود، بتواند جايگاه حقيقى خويش را بيابد و احساس ياءس و نوميدى را در خود از بين ببرد. البته در اين جا هدف از تغيير تدريجى قبل از رفتار، تغيير ديدگاه و انگيزه دانش آموز است . با تغيير بينش ، تغيير رفتار نيز حاصل خواهد شد؛ زيرا فرد آسيب ديده و ماءيوس ، شديدا از فقدان اعتماد به نفس رنج مى برد. بنابراين با استفاده از اساسى ترين تكنيكها كه همان ايجاد دلگرمى است مى توان وى را اميدوار كرد.
بايد به دانش آموز مجال داد تا رفتار خوب از وى بروز نمايد(٣١٦) به دانش آموزان آموخت .
بخصوص اگر شرايط محيطى و روانى آنان نيز مساعد نباشد. يكى از راههايى كه مى تواند در دانش آموز، زمينه شكفتن و حركت فعال فكرى و عملى را ايجاد كند، تشكيل جلسات بحث گروهى و گروههاى آموزشى است . جلسه بحث گروهى اگر با برنامه ريزى قبلى باشد، مى تواند فضايى مناسب ايجاد كند، به طورى كه دانش آموز در آن احساس آزادى و امنيت خاطر نمايد، به راحتى حرف خود را بازگو كند و مكنونات قلبى خويش را اظهار نمايد. با صراحت مطالب خود را بگويد و براى نظريات ديگران ارزش قائل شود و احساس احترام متقابل نمايد.
قدرت بيان پيدا كند، خود تجربه نمايد، از تجربيات ديگران سود جويد و در مسائل تفكر بيشترى نمايد و ذهن خالى خود را از ساده انديشى و زودباورى رهايى بخشد. روش آزادمنشانه معلم و والدين در محيط خانه و مدرسه ، زمانى مى تواند در ايجاد عزّت نفس دانش آموز مؤ ثر و مفيد واقع شود كه كليه افراد آن مجموعه در جريان كارها و برنامه ريزيها و تصميم گيريهاى مربوط به مسائل خودشان ، از فرصت برابر بهره مند گردند و خود را در آن سهيم بدانند.
در جامعه ما با توجه به ضعف فكرى و اخلاقى (٣١٨)؛ او (فرعون) قومش را تحقير كرد پس آنها هم اطاعتش كردند، چرا كه آنها قومى فاسق بودند. يعنى كسانى كه بپذيرند ديگران تحقيرشان كنند از نظر قرآن «فاسق» ناميده شده اند(٣٢٠)؛ (اى پيامبر) استقامت و پايدارى پيشه كن كه وعده خدا حق است . مبادا افراد بى ايمان تو را تحقير و تضعيف كنند (كه بخواهى در اثر احساس حقارت پيرويشان كنى».
اولين كارى كه استثمارگران و استعمارگران در كشورهاى جهان سوّم مى كنند استعمار فرهنگى است ؛ يعنى به فرهنگ آنها تهاجم مى كنند و شخصيتشان را هيچ و پوچ مى پندارند تا آنان را اسير و بنده و پيرو خود كنند و در جهت اهداف و مقاصد شوم خود به كار گيرند. بنابراين ، براى تحقق اهدافشان اولين كار آنها تحقير و پست شمردن ارزشهاى فرهنگى و شخصيتى آنهاست . نظامهاى سلطه از خود تعريف مى كنند و ديگران را تحقير مى نمايند. از اين رو براى دست يابى به استقلال و آزادگى نفس بايد عوامل تضعيف و يا نابود كننده عزت نفس را شناخت و كنار زد و به عواملى كه در امر تعليم و تربيت موجب تقويت كرامت نفس انسان مى شود توجه كرد و اهميّت داد.
امام على عليه السلام خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد: اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنيّةٍ وَ إ نْ ساقَتْكَ اِلَى الَّرغائِبِ؛ فِاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضا(٣٢٢)؛ و بنده كسى مباش به راستى كه خدا تو را آزاد قرار داده است .
اگر انسان تن به پستى و رذالت بدهد و خود را با خواسته ها و تمايلات نفسانى پست و كوچك نمايد و مدام چشمش به دست مردم باشد، خود را تحقير كرده است . وجدان انسان به او مى گويد: اى انسان ، تو بزرگى و كريمى ، و مقام تو بالاتر از اين است كه كار زشتى را مرتكب شوى . اصولا انسان غيرتمند و كسى كه عزت نفس دارد كار زشت نمى كند؛ مثلا آدم با شرف هرگز تن به بى عفتى نمى دهد(٣٢٤).
على عليه السلام مى فرمايد: احتج الى مَنْ شئت تكن اسيره ؛ استغن عن من شئت تكن نظيره احسن الى من شئت تكن اميره (٣٢٦)؛ گوياى آن است و اين ، همان منِ انسانى است كه احساس شرف و عزت مى كند و هرگز حاضر نيست تن به خفت و خوارى بدهد. در حقيقت در درون انسان دو كشش وجود دارد. يكى كششهاى نفسانى كه ريشه در طبيعت انسان دارد و ديگرى گرايشهاى روحانى كه ريشه در فطرت انسان دارد.
ميل جان اندر ترقى و شرف ميل تن در كسب اسباب و علف
بزرگترين رسالت انبيا و ائمه معصومين در تربيت انسان ، پرورش شخصيت آزاده و متعالى و متعبد با روش آزادمنشانه بوده است . در اين راه به تزكيه نفس سفارش كرده اند: قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها(٣٢٨)؛ شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى نفس خويش پيروز شود.
جهاد با نفس در اثر توجّه مكتب اسلام به مسئله كرامت ، عزت و شرافت مقام عالى انسان است كه نبايد لكه دار شود. اساسا با تكيه بر اين مسئله است كه انسان به درجات عالى و كمال دست مى يابد. شرافت تكوينى و ذاتى انسان همان نفخه روح خداوندى در اوست (٣٣٠)؛ بهاى نفس گرانبها را پروردگارش مى دانم كه قيمتى براى آن در تمام خلقت نيست .
از امام سجاد عليه السلام مى پرسند: از همه مردم بزرگتر كيست ؟ مى فرمايند: كسى كه در مقابل نفس خودش براى چيز ديگرى ارزش قائل نباشد. كسى كه براى روح و شخصيت خودش اهميت قائل است ، فضيلتهاى عالى اخلاقى و دينى براى او ارزشمند است . وقتى انسان ، خود ملكوتى خويش را احساس كند به سوى مبداء ملكوت اوج مى گيرد. هدف از تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام ، فراهم كردن شرايط و زمينه هايى براى پرورش اين احساس ملكوتى است تا ديگر تن به حقارت و پستى ندهد؛ چرا كه : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته (٣٣٢)؛ كسى كه نفسش بزرگوار باشد تمايلات نفسانى و شهوانى در نظرش پست و كوچك است ، و كسى كه كرامت نفس ‍ دارد هرگز با ارتكاب گناه آن را پست و خوار نمى گرداند.


۱۷
والدين و مربيان مسؤول

انسان وقتى به ارزش «خود» پى ببرد و بفهمد كه از عالم بالا و با عظمت است ، ديگر به خوارى و سرشكستگى تن نمى دهد. همه تلاش پيامبران و ائمه معصومين عليهما السلام در اين بوده كه انسان را با عظمت وجوديش ‍ آشنا سازد: من عرف نفسه فقد عرف ربه (٣٣٤) در تعليم و تربيت دينى ، دريافت كرامت و احساس ارزشمندى نسبت به سرچشمه عزت است كه رفتار و كردار و اهداف انسان تاءثير مى گذارد. اگر انسان خود واقعى خويش را كشف كند، به ارزشهاى اخلاقى و عالى دينى رسيده (٣٣٦): نيازمنديها را با حفظ عزت نفس برآورده سازيد. امام على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود: اءكرم نفسك عن كل دنية ؛ نفس ‍ خود را از هر پستى و فرومايگى حفظ كن و عزيز بدار. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: فاستعفف عن السؤ ال ما استطعت (٣٣٨)؛ ياءس و بى نيازى و چشم طمع نداشتن از آنچه در دست مردم است موجب عزت نفس مؤمن است . و قوى آن كسى است كه بر هواى نفس خود غالب باشد: الشّديد مَنْ غَلَب نَفْسَه (٣٤٠)؛ مرگ با عزّت از زندگى با ذلت بهتر و بالاتر است و نيز فرمود: فَاءِنّى لا اءرَى الْمَوتَ إ لّا سعادَةً وَ لا الْحيوةَ مَعَ الظّالمينَ إ لّا بَرَما(٣٤٢)؛ مرگ آرى ، ولى پستى نه ، به كم ساختن و قانع بودن ، آرى ولى دست نياز پيش ديگران دراز كردن ، هرگز! سيدالشهداء عليه السلام مى فرمايد: الصِّدقُ عزُّ والكِذبُ عَجْزٌ(٣٤٤)؛ غيبت نهايت تلاش افراد ناتوان و ذليل است .
امام صادق عليه السلام فرمود: ما مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ، اَوْ تَجَبَّرَ إ لّا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فِى نَفْسِهِ؛ هيچ انسانى گرفتار تكبر و يا ستمگرى و يا خشونت نمى شود، مگر به سبب حقارتى كه در نفس خويش احساس مى كند و نيز مى فرمايد: ما مِنْ اءحدٍيتيهُ إ لّا مِنْ ذِلَّةٍ يَجِدُها فى نفسه (٣٤٦)؛ هر انسانى كه شخصيتش در نظرش خوار و بى مقدار شد، از شرش ايمن مباش .
امام على عليه السلام فرمود: نفاق الْمرء مِنْ ذِلٍّ يَجدُهُ فى نَفسه (٣٤٨)؛ كسى كه نفسش ‍ در نظرش خوار و بى مقدار شد به خيرش اميدى نداشته باش . اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هانَت عَلَيهِ شَهَواتُهُ(٣٥٠)؛ كسى كه شرافت نفس دارد ذلت خواهشهاى نفسانى را از خود دور مى كند و نفس و شخصيت خود را به گناه آلوده نمى سازد.
و نيز فرمود: مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ لَم يُهَنها بِالمَعصيه (٣٥٢)؛ هر كس از روى اختيار به خوارى و ذلت گردن نهد از ما نيست . از اين روايات نتيجه گرفته مى شود كه قوام و استوارى شخصيت انسان در گرو حفظ كرامت و عزت نفس ، به دست خود فرد و محيط تعليم و تربيت اوست . اساس تعليم و تربيت دينى ، بر محور پرورش و تقويت كرامت نفس انسان دور مى زند. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: و لقد كرّمنا بنى آدم (٣٥٤).
حضرت بيشترين تكريم را در رفتارش نسبت به مردم ابراز مى داشت .
امام حسين عليه السلام فرمود: به پدرم گفتم : رفتار پيامبر با مردم چگونه بود؟ فرمودند: هميشه خوشرو و خوش برخورد بود(٣٥٦).
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله توصيه مى كرد كه برادران دينى خود را گرامى بداريد: من اءكرم اخاه المسلم ، فانما يكرم اللّه عزّوجل (٣٥٨)، هرگز فردى از مسلمانان را كوچك و حقير نشماريد كه كوچك آنان نزد پروردگار، بزرگ و ارجمند است .
وجود مبارك پيامبر صلى اللّه عليه و آله - آن طور كه سيره نويسان نوشته اند - در برخوردهاى اجتماعى به هر كس كه مى رسيد ابتدا سلام مى داد و هر كس خواسته اى از وى داشت در انجام دادن كار او، هرگونه سختى را تحمل مى فرمود تا خواسته اش برآورده شود. هرگز نشد كسى دست پيامبر را بگيرد و آن حضرت زودتر از طرف مقابل دست خود را بكشد. چون به مسلمانى مى رسيد ابتدا با او مصافحه مى كرد و چون مشغول نماز بود و كسى در كنارش مى نشست نماز خود را زودتر تمام مى كرد و به او مى فرمود: آيا حاجتى دارى ؟ هر كس به حضور وى مى رسيد، او را تكريم مى كرد، چنانكه گاهى عباى خود را زير پاى او پهن مى نمود و يا او را بر تشك خود مى نشانيد(٣٦٠)؛ او بيشتر از هر كس ديگر متبسم بود. در نگاه كردن به مردم هيچ كس را استثنا نمى كرد و در وقت نگاه به مساوات نظر مى انداخت : كان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله يقسّم لحظاته بين اصحابه ، ينظر الى ذا و ينظر الى بالسّويّة (٣٦٢).
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اساس رشد و اصلاح امت را بر پرورش و ايجاد كرامت و عزّت نفس در آنان مى ديد. همواره كرامت در نگاه ، رفتار، گفتار و در برخوردهاى وى نمايان بود.

كرامت در برخورد با كودكان پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله با تمام وجود به كودكان احترام مى گذاشت و همواره با آنان به تكريم رفتار مى كرد. امام صادق عليه السلام مى فرمود: روزى پيامبر صلى اللّه عليه و آله نماز ظهر را با مردم به جماعت مى خواند ولى دو ركعت آخر را به سرعت و بدون مستحبات به پايان رساند. پس از اتمام نماز مردم گفتند: يا رسول اللّه ، آيا در نماز حادثه اى پيش آمد؟ حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمود: مگر چه شده است ؟ گفتند: دو ركعت آخر را با سرعت به پايان رسانديد. فرمود: مگر صداى گريه كودك را نشنيديد(٣٦٤).
نيز نقل شده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله نشسته بود، حسن و حسين وارد شدند، حضرت چون آنها را ديد به احترامشان از جاى خويش بلند شد و به انتظار ايستاد.
كودكان آهسته راه مى رفتند. لحظاتى طول كشيد. نرسيدند سپس پيامبر صلى اللّه عليه و آله به طرف آنان رفت و هر دو را در آغوش گرفت و بر دوش ‍ خود سوار كرد و به راه افتاد و در همان حال مى فرمود: فرزندانم مركب شما چه مركب خوبى است و شما چه سواران خوبى هستيد(٣٦٦).
رفتار پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به قدرى با خردسالان نيكو و محبت آميز بود كه اين جمله ضرب المثل شده بود: التلطّف بالصبيان من عادة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله (٣٦٨)؛ پنج چيز است كه تا لحظه مرگ آنها را ترك نمى كنم : ... و {يكى از آنها} سلام دادن به كودكان است ، تا اين كه پس از من به صورت سنتى بين مردم باقى بماند.
اگر معلم و مربى و والدين عزت نفس داشته باشند و در زندگى ، با كرامت با كودكان و نوجوانان برخورد نمايند، مسلّما، شخصيتهايى بزرگوار و انسانهايى والا و نسلى عزتمند خواهيم داشت .

فصل يازدهم : نكات مهم كاربردى در تربيت كودكان و نوجوانان
نكات مهم كاربردى در تربيت كودكان و نوجوانان ١ - مربيان و والدين بايد مددكار كودكان باشند و به جاى پرخاشگرى و ارعاب آنان ، با صبر و تحمّل و برخوردى محبّت آميز، علاوه بر ايجاد اعتماد به نفس و احساس امنيت در آنان زمينه شكوفايى استعدادهايشان را فراهم سازند.
٢ - در دوره ابتدايى تمام فعاليتهاى پرورشى - آموزشى بايد با تنوع و جذابيت و تواءم با تشويق و سرگرمى باشد و از آن جا كه بازيهاى كودكان براى رشدِ آنان ضرورت دارد و وسيله اى بسيار مهم براى تربيت جسم و روح و انديشه و عواطف و احساسات آنان به شمار مى رود، «هنر مربى گرى» در تربيت نونهالان به كارگيرى و تلفيق بازيها با مسائل تربيتى و آموزشى است .
٣ - والدين و مربيان بايد ساعتهايى از روز را براى پاسخگويى و برخورد صحيح با كودكان و فرزندان خود اختصاص دهند. همچنين بايد جهت تصميم گيرى در مقابل درخواستها و يا رفتارهاى كودك ، معيارها و ضوابط صحيحى را در نظر بگيرند.
عدم شناخت صحيح و نداشتن ديدگاه تربيتىِ درست درباره كودكان و عدم رعايت آداب و سنن اسلامى ، موجب غفلت از ايجاد تحولات عميق در شخصيت انسان مى گردد. متاءسفانه بسيارى از والدين و مربيان هنوز هم وظايف خود را درباره فرزندانشان نمى دانند و با خشونت و بى اعتنايى با آنان برخورد مى كنند
۱۸
والدين و مربيان مسؤول


پايدارى ٣١ - پايدارى لازمه يادگيرى موضوعات درسى است تحقيقاتِ به عمل آمده در علوم رفتارى نشان داده است كه علت و انگيزه قوى در يادگيرى و موفقيت در مدرسه ، همان فعاليت و تكاپوى لازم كودكان در دوران هفت سال اوّل زندگى مى باشد. احساس موفقيت در دوران كودكى و كسب تجربه از محيط اطراف خود، از جمله عوامل پايدارى و تلاش و كوشش كودك و نوجوان در كسب موفقيتهاى آينده زندگى به شمار مى رود.

برخوردها ٣٢ - برخوردهاى ناصحيح والدين ، يكى از شايعترين علتهاى ناسازگارى عاطفى در كودكان است . اختلاف والدين در دشواريهاى امور جنسى ، عدم همكارى و درك يكديگر، اختلاف سن ، اختلاف عقيده و همچنين اختلاف دوستان و فاميل و بطور كلى ، فقدان روابط محبت آميز بين والدين در ايجاد ارتباط بى دغدغه و سالم و يا دشواريهاى عاطفى و ناسازگارى فردى و مشكلات يادگيرى دانش آموزان تاءثير بسزايى دارد.
٣٣ - بسيارى از پاسخهاى آشكار و واكنشهاى عاطفى و رفتارى كودك ، بر اثر يادگيرى اطرافيان و پاداش تشويقى در خانواده كسب مى گردد و در موقعيتهاى خارج از خانه نيز تعميم و گسترش مى يابد.
٣٤ - همانندسازى يا الگوگيرى ، مكانيسم اساسى در رشد شخصيت فردى و اجتماعى انسان است . كودك در ابتدا با همانندسازى خود با والدين و سپس با اطرافيان و مربيان و معلّمان خود، شيوه هاى مهم رفتار و تفكر و احساس آنها را كسب مى كند.
٣٥ - مهمترين دوران همانند سازى و تقليد، دوران اوليه كودك (بين ٧ سال) است .
٣٦ - همانندسازى ، جريانى است ناخودآگاه كه با احساس لذت و آرامش ‍ كودك ، تداعى مى شود و ارتباطى تنگاتنگ با منبع پاداش دهنده و تشويق كننده دارد؛ به طورى كه كودكانى كه همانند سازى شديد با والدين و يا مربيان خود دارند كه آنان را گرمتر و پرمحبت تر و پاداش دهنده تر احساس ‍ كنند و اين نكته ، گواه بر اين است كه اساس و پايه همانند سازى در عشق و محبت و احترام والدين و مربى نسبت به شخصيت كودك نهفته است . والدين هر قدر بتوانند با كودكان ارتباطى نزديك حاصل كنند، در ايجاد اين جريان ، موفقتر خواهند بود. والدين پرخاشگر، فرزندان پرخاشگرى را پرورش مى دهند و همچنين پدر و مادر مؤ دب و با مهر و محبت ، كودكان باادب و پراحساس و با محبتى را تربيت مى كنند.
٣٧ - والدين و مربيان كه مهمترين عامل تاءثيرگذار و الگو دهند به شخصيّت كودكند، اگر در مقابل ديدگان نوجوان ، بى نظم باشند و از انجام بى قيديها و بى بند و باريها هراسى نداشته باشند، چگونه مى توانند انتظار داشته باشند كه افراد تحت تربيتشان از نظم و انضباط خوبى برخوردار باشند؟
٣٨ - تحقيقات نشان داده است كه بغرنج ترين مسائل روانى در جوانان به علت نقص و ضعف تربيتى در دوران اوليه زندگىِ آنان ايجاد گرديده است .
٣٩ - پيشنهاد انجام كارهاى ساده به كودكان در حد توانايى و علاقه آنان ، موجب مى گردد كه آنان در به عهده گرفتن كارها، رغبت و اشتياق بيشترى نشان دهند. بنابراين ، هيچ گاه با مقايسه اين كه ديگرى كارى را بهتر يا سريعتر انجام مى دهد، روحيه مسؤوليت پذيرى را در آنان از بين نبريد.
٤٠ - به تجربه ثابت شده كه والدين بى توجه و آنان كه وقتى را صرف تربيت فرزندانشان نمى كنند، از سوى نونهالان خود جدّى گرفته نمى شوند.
٤١ - دخالت در كارهاى كودكان بايد به طور راهنمايى و ارشاد باشد، نه به صورت امر و نهى تا روح لطيف كودك در سازگارى با عمل ، توافق بيشترى از خود نشان دهد.
٤٢ - والدين بايد بدانند: كودكان در محيط خانه همواره نظاره گر اعمال و رفتار آنان هستند و شايسته نيست كه از اين مساءله غافل بمانند، بخصوص ‍ هنگام ارتباط زناشويى ، كه عدم توجه به اين امر، موجب انحرافات بسيارى در نوجوانان حتى در دوران كودكى خواهد شد.
٤٣ - يك كودك خجول ، لجوج و گوشه گير كه در خانه اى خشن و محدود كننده و سخت گير و سرزنش كننده پرورش يابد، ممكن است با ورود به مدرسه اى مناسب و رويايى با معلمان فهميده و محيط گرم ، به صورتى سرزنده و خوشحال و خلّاق درآيد. بنابراين ، تغيير محيط، در وضعيت روحى و روانى كودك تاءثير مهمى دارد؛ برعكس ، تجارب نامطلوب محيط مدرسه و يا كوچه و خيابان و همسايگان نيز ممكن است آثار مثبت روابط كودك با والدين را تضعيف نمايد.
خلاصه ، برخورد با موقعيتهاى تازه ، بخصوص در روابط اجتماعى ، در صورت جذّاب و مثبت بودن ، به تجديد سازمان شخصيّت كودك مى انجامد.
٤٤ - كودكانى كه با محروميتها و ناكاميهاى زندگى ، همچون محروميتهاى خانوادگى و ناملايمات و سخت گيريهاى محيط آموزشى و محدوديتهاى فضاى بازى و عدم وجود وسايل و امكانات تفريحى و سرگرمى و ... روبه رو مى شوند، در اكثر اوقات ، واكنشهاى پرخاشگرانه و انزواطلبانه اى از خود، نشان خواهند داد.
بالعكس ، برخوردارى كودك و نوجوان از همبازيهاى مناسب و امكانات و فضا و موقعيتهاى مختلف و همچنين برخورداريهاى عاطفى و روانى و تشويقى ، موجب رشد متعادل روحى و روانى گرديده و همواره روحيه اى شاد و عزمى استوار و رفتارى اجتماعى و مورد پسند در آنان به وجود مى آورد.
٤٥ - مربيان و والدين بايد واكنشها و رفتارهاى نوجوانان را، كه موجب ناسازگارى و ناكامى مى شود و آنها را تحت فشار قرار مى دهد، احساس كرده و فورا به گونه اى عاقلانه ، وى را از چنان موقعيتى خارج نمايند، و همواره با بحث و گفت و گويى دوستانه او را راهنمايى و ارشاد كنند. تنبيه و برخوردهاى خشن در اين موقعيت ، سبب پرخاشگرى بيشتر، ايجاد بيماريها و ناسازگاريهاى روانى ديگر خواهد شد.
٤٦ - تاءثيرپذيرى كودكان و نوجوانان تنها در رابطه با شخصيت پدر و مادر منحصر و محدود نمى شود، بلكه دوستان و اطرافيان ، همسايگان ، فاميل و يا ديگر همسالان در همه دوره ها بر رشد شخصيت كودك و نوجوان اثر مى گذارند؛ به عنوان مثال ، تماشاى فيلمهاى تلويزيونى و سينمايى و ... سبب همانندسازى با شخصيّت قهرمانان فيلمها مى گردد و در صورت منفى بودن آنها آثارى منفى در رفتار و كردار نوجوانان برجاى مى گذارد.
٤٧ - اساس شخصيت انسان در دوران كودكى - بخصوص سالهاى اوليه عمر - كه در دامن پدر و مادر، بزرگ مى شود پايه ريزى شده و بعد از آن مراقبتهاى ويژه والدين و محيط و دوستان و همسالان تاءثير بسزايى در موفق يا ناموفق بودن شخصيّت انسان دارد.
٤٨ - والدينى كه در ارتباط خود با فرزندانشان از روابطى گرم برخوردار بوده و مهر و محبّت خود را مشروط به رفتار خوب كودك كرده باشند، كودكانشان به گونه اى رفتار مى كنند كه نشان دهنده رشد كافى آنان مى باشند، زيرا اين كودكان ، از دست دادن محبت والدين را فقط در رفتار بد خود احساس ‍ مى كنند و به ندرت مرتكب رفتار بد مى شوند، زيرا رفتار بد خويش را با عكس العمل بى مهرى والدين احساس مى كنند. بسيارى از سرخوردگيها و سرپيچيها و بزهكاريهاى نوجوانان ، معلول همانندسازى با معيارها و ميزانهاى اخلاقى خانواده مى باشد.

كسب عادت ٤٩ - از آن جا كه كودكان ، عادتها و عكس العملهاى رفتارى را در طى سالهاى متمادى و در طول گذشت زمان به دست مى آورند، به تربيتى مداوم و مستمر و مبتنى بر انضباط فردى و رفتار اجتماعى نياز دارند؛ به طورى كه اگر اساس و بنيان اين رفتارها بر نظم و انضباط استوار نباشد، آموزش و عادتهاى مطلوب در آنان شكل نخواهد گرفت ، زيرا رفتار كودك ، تحت تاءثير اطرافيان ، بخصوص پدر و مادر شكل مى گيرد و در طى گذشت زمان با تاءثر از واقعيات پيرامون خويش در موقعيتهاى مختلف به صورت عادت در آنها باقى مى ماند.
٥٠ - صداقت و درستكارى از مواردى است كه بايد قبل از سنين ورود به دبستان به آن توجه شود و در دوران دبستان تقويت شده و توسط معلمان و مربيان ، هدايت و جهت داده شود.
٥١ - براى اين كه نونهالان را درستكار تربيت كنيم ، ابتدا بايد نسبت به اعمال و رفتار خود، نهايت دقت و مراقبت را داشته باشيم ، سپس كودكان را تحت مراقبت مستمر قرار دهيم ، زيرا تربيت در اجتماع ، همواره به گونه هاى مختلف ، وجود دارد.

احساس عاطفى ٥٢ - كودكان خود را به انجام كارهاى مفيدى كه بدان علاقه دارند ترغيب و تشويق نماييد، زيرا احساس شادمانى و غرورى كه در وجود آنان از انجام كارى ناشى مى شود، با هيچ خواسته اى برابرى نمى كند.
٥٣ - با ابراز محبت ، كودك خود را از علاقه شما نسبت به او، آگاه نماييد و با فراهم كردن وسايل و امكانات لازم در موقعيتهاى مختلف زندگى ، او را در وسعت بخشيدن به تجربياتش يارى دهيد. اين امر موجب شكوفايى استعدادهاى وى در آينده خواهد شد.
٥٤ - كودكان خود را بنا به ظرفيت روحى و جسمى مناسب وى پرورش ‍ دهيد و به طريق صحيحى با اصول اعتقادات اسلامى آشنا سازيد، به طورى كه همزمان با رشد جسمانى ، پيوند او با اين اصول محكمتر گردد.
٥٥ - غذاى مناسب و تهيه آن از راه حلال ، استراحت و مكان مناسب و سرشار كردن روح از مهر و محبت ، سلامتى كودك و رفتار متعادل وى را در آينده ، تضمين خواهد كرد.
٥٦ - بازيهاى فراوان با كودكان و مشاركت دادن آنان در كارهاى خانه و تعريف داستانهاى شيرين مربوط به بزرگان دين ، همراه با محيطى صميمى و سرشار از شادى و نور ايمان و اميد، موجبات سلامت و بهداشت روانى كودكان را فراهم خواهد ساخت .
٥٧ - تقويت اعتماد به نفس در كودكان ، محركى است كه مى تواند آنان را در انجام بهترين كارها يارى دهد.
٥٨ - اگر اعتماد به نفس از كودك سلب شود، كودك در خود احساس ‍ ناامنى كرده و شوق و اشتياق انجام هيچ كارى را نخواهد داشت و اگر اين وضعيت ، ادامه يابد، كودك به فردى ناتوان و بى مصرف تبديل خواهد شد.
٥٩ - از راه تشويق و متمايل ساختن به (٣٧١) در كودك و نوجوان مى توان وى را به سعى و تلاش واداشت . كودك در سايه ايجاد امنيت ، احساس آرامش نموده و استقلال شخصيتى اش رشد خواهد نمود.
٦٠ - به كودكان احترام بگذاريد، زيرا هر فرد انسانى خواستار اين است كه از طرف ديگران مورد احترام و اهميت واقع شود.
٦١ - كارهاى مثبت كودكان را همواره مورد ستايش قرار دهيد و به آنها بفهمانيد كه دوستشان داريد.
٦٢ - هرگز به كودكان نگوييد كه اصلا قادر به انجام فلان كار نيستند، بلكه بايد تشويق كنيد كه با تلاش و فعاليت ، قادر خواهند بود كه هر مشكلى را هموار ساخته و در برخوردها موضع مثبتى اتخاذ كنند.
٦٣ - والدين بايد در عمل ، به نوجوانان بياموزند كه در جست و جوى تجربيات تازه ترى باشند و عملا به اهداف ارزشمند اهميت قائل شوند.
٦٤ - والدين و مربيان بايد به نوجوانان كمك نموده آنان را راهنمايى كنند تا بتوانند نقاط ضعف و قوت خود را تشخيص دهد و در برطرف كردن ضعف و تقويت نقاط مثبت خود بكوشند.
٦٥ - حتى الامكان به نوجوانان اجازه دهيد و آنها را تشويق كنيد كه كارهاى كوچكشان را خودشان انجام دهند، مانند: پوشيدن كفش و لباس ، جمع آورى وسايل كيف و آمادگى جهت رفتن به مدرسه و ... زيرا اجراى اين برنامه بنياد اعتماد به نفس را در آنان پى ريزى خواهد كرد.
٦٦ - هرگز والدين و مربيان نبايد نوجوانان را با برچسبى ناروا برنجانند و يا با گفتارى باعث رنجش خاطر آنان شوند. كودكان در برابر صفاتى نظير خنگ ، تنبل و امثال آن بسيار حساس هستند و اگر اين القاب به آنان نسبت داده شود، به زودى باورشان خواهد آمد كه به راستى آنان داراى چنين صفتى هستند.
٦٧ - والدين و مربيان مسؤول هستند كه از سنين طفوليت و در موقعيتهاى گوناگون زندگى ارزشها و ضد ارزشها را به كودكان خود بياموزند و در كارهاى آنان اين امر را گوشزد نمايند.
٦٨ - والدين كه در صدد فراهم كردن وسايل و امكانات آينده فرزندان خويش مى باشند، بايد بدانند كه هيچ ارث و ميراثى بالاتر از تربيت و ادب براى فرزندان به جاى نخواهند گذاشت (٣٧٣) و وظيفه اى شرعى و اجتماعى دارند و والدين با كوتاهى در اين زمينه ، زمينه انحراف فرزندان را با دست خود فراهم خواهند كرد.
٨٢ - پدر و مادر اگر برنامه ريزى درستى در تقسيم اوقات خود داشته باشند، ايجاد ارتباط با فرزندانشان هرگز لطمه اى به انجام ديگر وظايف آنان وارد نخواهد كرد.
٨٣ - والدين و مربيان بايد بدانند كه فرزندانشان نيازمند آنند كه به حرفهايشان گوش فرا داده شود و انجام اين امر به قدرى اهميت دارد كه با هيچ ارزش ديگرى قابل مقايسه نخواهد بود و از نظر روانى ، مناسبترين اوقات براى صحبت با فرزندان هنگامى است كه به رختخواب رفته اند و مى خواهند بخوابند. با شرح داستانهاى جالب مى توان ارزشهاى والا را در ذهنشان جايگزين كرد. البته فرصت زمان بعد از صرف نهار و شام نيز وقت مناسب ديگرى مى باشد.
٨٤ - فرزندانى كه از طرف والدين خويش درك نمى شوند، حتى با وجود تمام امكانات رفاهى و سرگرميهاى مختلف ، باز هم احساس تنهايى مى كنند و اگر اين حالت ادامه يابد، عواقب ناخوشايندى در بر خواهند داشت ؛ بخصوص زمانى كه بزرگتر شوند و قدرت درك و تحليل آنها بيشتر شود، والدين را به عنوان مَحْرَمِ راز خود به حساب نمى آورند و در نتيجه ، اين جدايى و تنهايى ، عدم احساس امنيت روحى آنان را در پى خواهد داشت و با اين وضعيت نمى توان از آنان انتظار آينده اى درخشان داشت .
٨٥ - يكى ديگر از نتايج سوءِ عدم درك و ارتباط محبت آميز با فرزندان از بين رفتن استعدادهاى فرزندان است ، زيرا با وجود چنين ارتباط نامطلوب بين والدين و فرزندان آنان موفق نمى شوند فرزندان را در زمينه هاى مورد علاقه و استعدادهايشان هدايت و كمك و ارشاد نمايند.
٨٦ - والدينى كه با فرزندان خود رابطه نزديك و محبت آميز دارند، نه تنها قادرند از مشكلاتِ روحى آنان باخبر شوند، بلكه اين امر سبب خواهد شد كه از استعداد و تواناييهاى فرزندان خود نيز آگاهى يافته و با ارائه راهنماييهاى لازم ، موجب شكوفايى استعدادهاى آنان شوند.
٨٧ - بهترين راه براى شكوفايى استعداد و خلاقيتِ نوجوانان اين است كه مربيان و والدين دقت و مراقبت كنند كه كودك در انجام چه كارهايى رغبت و تمايل بيشترى نشان مى دهد و توانايى كار آنان در چه زمينه اى بازده بيشترى دارد؛ از اين طريق مى توان بهترين راهنماييها را ارائه داد.
٨٨ - راه ديگرِ شكوفا كردن استعدادهاى نوجوانان و نونهالان ، توجه مربيان و والدين به سرگرميهاى آنان است ، زيرا كودكان و نوجوانان به طور ناخودآگاه و خارج از هرگونه اضطرابى ، هنگام بازى و فعاليتهاى مورد علاقه خود، استعدادهاى نهفته خويش را آشكار مى كنند.
٨٩ - در انجام فعاليتها و سرگرميهاى مختلفِ كودكان و نوجوانان بايد توجه داشت كه بعضى از آنان به مطالعه رو مى آورند؛ عده اى تمايل به ساختن وسايل فنى دارند؛ گروهى به خطاطى و نقاشى علاقه مندند و عده اى به خواندن قرآن با صوتى مليح ، رغبت نشان مى دهند؛ در اين ميان ، پدر و مادر مى توانند در جهت دهى و تشويق آنها نقش عمده و سازنده و تعيين كننده اى را ايفا كنند. البته نبايد به طور سطحى برخورد كنند، يا قضاوت عجولانه نمايند، بلكه با كمك مشاور و معلمان مدرسه و پى گيريهاى مستمر در دوره راهنمايى مى توانند به اين مساءله پى ببرند. علاوه بر اين ، زمانى اين استعدادها شكوفا خواهد شد كه افراد در جهت استعدادهاى مطمئن خود هدايت شده باشند و والدين زمانى مى توانند در اين زمينه كمك كنند كه همواره از درك فرزندانشان عاجز نباشند.

مسائل اخلاقى و تربيتى ٩٠ - گاهى اوقات پدر و مادر با تحميل فشارها و سخت گيريهاى بى مورد اجازه نمى دهند كه فرزندانشان در مواجهه با واقعيتهاى زندگى ، درد و رنج و كمبودهاى خود را احساس كنند و به طور معمول استعداد و تواناييهاى خود را ارزيابى كنند و به كار اندازند؛ اين گونه برخورد، رشد و بلوغ اجتماعى كودكان را به تاءخير مى افكند و آنان را در اداره امور خويش ناتوان و درمانده نگه مى دارد.
٩١ - والدين بايد خود از قوه تجزيه و تحليل مسائل برخوردار بوده و به فرزندان خود نيز چنين روحيه اى را آموزش بدهند تا آنها نيز با مسائل به طور منطقى و عملى و تواءم با تجزيه و تحليل برخورد نمايند.
همچنين پدر و مادر بايد محور رغبتها و علاقه هاى فرزندان خود را پيدا كرده و مطالب را با زبانى ساده و با ايجاد شرايط موردنظر با آنان در ميان بگذارند.
٩٢ - بايد توجه داشت كه انسانها متفاوت هستند و هر يك بر اساس ‍ موقعيتهاى زندگى و شرايط زيستى و استعدادهاى ذاتى و هوشى ، زمينه كار تحصيل در رشته مناسبى را دارند؛ بنابراين ، والدين نبايد اين مساءله را از نظر دور داشته و تنها براساس خواسته ها و انتظارات خود عمل كنند و كمبودهاى روانى خود را از طريق فرزندان جبران نمايند.
٩٣ - ارج نهادن به زحمات فرزندان در امور درسى و يا كارى در مدرسه و يا منزل از مهمترين عوامل رشد اعتماد به نفس آنان به حساب مى آيد. در واقع ، تقدير كردن از سعى و تلاش فرد در مورد خاص از مهمترين عوامل هدايت او به موقعيت مناسب و مورد علاقه او خواهد بود.
٩٤ - در نظر نگرفتن وضعيت سنى و توان و استعداد معين كودكان و نوجوانان و بى توجهى به پيام قرآنى وَلا يُكَلِّفُ اللّه نَفسا إ لّا وُسْعَها
۱۹
والدين و مربيان مسؤول

سكوت در مقابل بعضى از رفتارهاى كودكان و نوجوانان ، گاهى به اندازه هزار موعظه و تذكر، ارزش و تاءثير دارد. معلّمان و مربيان بايد اين حقيقت را در نظر بگيرند، بخصوص در كلاس ، بعضى مواقع واكنشهاى بيجا و نامناسب دانش آموزان با سكوت معلم برطرف مى شود و ديگر تكرار نمى گردد.
١٠٣ - بعضى اوقات درس نخواندن و انجام ندادن تكليف در خانه ، عكس ‍ العمل و واكنش منفى كودك در مقابل رفتار والدين است ، چرا كه سخت گيرى بى حد و عدم ارتباط صميمى و عاطفى والدين موجب مى گردد كه كودكان در مقابل رفتار خشن آنان موضع گيرى كنند.
١٠٤ - به تجربه مشاهده شده كه يكى از علل اصلى درس نخواندن و عقب ماندگى تحصيلى دانش آموزان در مدرسه ، روابط نامطلوبى است كه ميان پدر و مادر در خانه حكم فرماست .
١٠٥ - هنگامى كه مى خواهيد كودكان را از چيزى منع كنيد، تنها جواب منفى ندهيد، بلكه علت نهى خود را به صورتى آرام و منطقى در يك جمله كوتاه و روشن بيان كنيد.
١٠٦ - صبر و بردبارى (٣٧٦).
١٠٨ - والدين و مربيان بايد آگاه باشند كه كار تعليم و تربيت كارى است بس دشوار و طولانى ، كه مستلزم پى گيريهاى مداوم ، مهارتها و دقتها و ظرافتها و صبر و حوصله فراوان مى باشند و در عين حال ، بايد روش ‍ برخورد با نونهالان محبت آميز بوده و با قاطعيت همراه باشد.
كوچكترين اختلاف و برخورد و ناهماهنگى بين پدر و مادر يا خانه و مدرسه ، سبب برهم زدن اساس اخلاقى كودك گرديده و آثار نامطلوبى بر شخصيت كودك برجاى مى گذارند. هرگز نبايد در حضور كودك مجادلات لفظى شديدى بين پدر و مادر صورت پذيرد.
١٠٩ - كودكانى كه در يك فضاى محبت آميز و تواءم با اعتماد و هماهنگى و احترام متقابل بين والدين رشد كرده باشند، موقع ورود به دبستان و همچنين در دوران دبستان ، دانش آموزانى متعادل و مطيع بوده و دوران تحصيلى خود را با موفقيت تمام و بدون ايجاد هيچ گونه اختلال روانى سپرى خواهند كرد.
١١٠ - همان طور كه موجودات زنده براى رشد و نموّ خود علاوه بر نيازمنديهاى زيستى نياز به توجه و مراقبت دارند، كودكان هم نياز فراوان به محبت دارند و گرسنگى عاطفى به مراتب دشوارتر و بدتر از گرسنگى غذايى است .
١١١ - والدين ، اولين مربيان كودكان خود هستند. به همين جهت ، نقش ‍ آنان در شكل گيرى شخصيت فرزندانشان بسيار حساس و مهم است .
١١٢ - اگر خوب دقت كنيم ، دلبستگى و علاقه كودك بيشتر متوجه كسانى است كه در مقابل او با انصاف و مهربان و با سخاوت باشند و به خواسته هاى آنان با صبر و حوصله تمام گوش فرا دهند. اصلا نوع رابطه بين والدين و كودكان ، در پرورش حس همكارى ، دوستى ، فرمانبردارى ، انعطاف پذيرى و علاقه به كار و درس و تحصيل ، تاءثير مستقيم دارد.
١١٣ - والدين بايد با مهمترين مسائل مربوط به رشد روانى كودك و نوجوان و جوان ، در مراحل مختلف سنى آشنايى كافى داشته باشند.
كودك قبل از ورود به دبستان مراحل مختلفى را طى مى كند كه هر يك ويژگيهاى خاصّى دارد، اين مراحل عبارتند از:
الف) ميل و رغبت به تقليد؛
ب) بى ارادگى ؛
ج) برترى ؛
د) نداشتن تجربه زندگى ؛
ه) تلاش براى كسب استقلال ؛
و) كنجكاوى در كشف حقايق زندگى .
١١٤ - مربيان و معلّمان بايد توجه داشته باشند كه نبايد مطالب فراوانى را در فاصله زمانى بسيار كوتاه به كودكان ارائه كنند، زيرا آنان به شدت خسته و عصبى مى شوند و نتيجه كارشان ، زدگى از كلاس و درس خواهد بود. بايد تا حد ممكن مطلب به طور غيرمستقيم و با رعايت ميزان درك و فهم و آمادگى روحى دانش آموز و به طور متنوع و همراه با كارهاى عملى و نوعى بازى و نمايش ارائه گردد. بايد همواره روى فهم و درك و قوه استدلال نوآموز تكيه شود تا انباشتن حجمى سنگين از معلومات در حافظه او.
در حين بازى و تفريح و گردشهاى علمى و توان مسائل مختلف زندگى را به صورتى عينى و ملموس براى نوآموزان تشريح كرد.
١١٥ - كودك در دوران دبستان ، آمادگى كمك و همكارى در زمينه كارهاى خانه از قبيل جمع و جور كردن وسايل شخصى تحصيلى ، اسباب بازيها و پهن كردن سفره و... را دارد؛ در صورتى كه با احترام و تشويق مسؤوليتهايى از طرف والدين به كودك واگذار شود، او مسؤوليتهاى محوله را با علاقه تمام و به خوبى انجام خواهد داد.
١١٦ - دوران هفت ساله دوم كه نوآموزان در اين مرحله وارد دبستان مى شوند، بهترين موقعيت در جهت آموزش آداب و اخلاق است . اين امر با همكارى مداوم والدين و پى گيريهاى مستمر مدرسه ، تقويت مى گردد.
١١٧ - والدين مى توانند با برخوردارى سازنده فرمهاى رفتارى و تربيتى مدرسه را كه در جهت تقويت اخلاق و آداب اسلامى ارائه مى گردد، به طور دقيق براى فرزندانشان تشريح نمايند و خود نمونه اى عملى براى هدايت كودكان و عادت دادن آنان به آداب و خصلتهاى خوب اخلاقى باشند و فرمهاى مربوط را با پيگيريهاى مستمر پر كرده و در جهت رشد اخلاقى و تربيتى فرزندانشان يار و ياور مدرسه باشند.
١١٨ - مربيان و والدين بايد به خاطر داشته باشند كه تعليم و تربيت و آموزش و پرورش ، يك عمل تدريجى است و مستلزم صبر و حوصله و اراده و خودسازى آنان است ، آنان نه تنها با خصوصيتهاى فردى كودكان آشنا باشند، بلكه بايد سعى نمايند انگيزه هاى كارهاى خلاف وى را درك كرده و راه مناسبى براى پيشگيرى از اين نوع عكس العملهاى نامناسب پيدا كنند.
١١٩ - با درك وضعيت روحى و آشنايى با انگيزه هاى رفتارى كودكان ، مى توان مناسبترين راه تربيتى و روش برخورد صحيح را در مقابل آنان انتخاب كرد.
١٢٠ - در فرهنگ اسلامى ، يك اصل بسيار مهم تربيتى از مرحله كودكى تا به بعد مطرح است و آن : حفظ شخصيت و توجه به عزّت نفس كودكان است . رفتار والدين و مربيان با كودكان بايد با حُسن تفاهم و اعتماد و احترام به شخصيت آنان تواءم باشد و آنان همواره نقش خود را به عنوان نمونه و الگو از ياد نبرند.
١٢١ - شيوه هاى برخورد اوليا و مربيان با كودكان بايد براساس دو اصل مهم تنظيم شود:
١) در نظر گرفتن سن و مراحل رشد كودكان ،
٢) درك و فهم تواناييها و آمادگيهاى كودك .
١٢٢ - بايد براى كودكان امكانات و فضاهاى مناسب فراهم شود تا آنان بتوانند، انرژى فعال خود را در جريان بازيها و فعاليتهاى پرجنب و جوش و پرتحرك خود به مصرف برسانند، زيرا كودكان از عدم تحرك خسته و ملول مى شوند و در نتيجه ، حالتى عصبى پيدا مى كنند و در برخورد با ديگران بر اعصاب خويش تسلّطى ندارند.
بنابراين ، والدين حتى المقدور نبايد كودكان خردسال را در مسافرتهاى طولانى در داخل ماشين محبوس نمايند و يا در جلسات بزرگسالان آنان را در محيطى بسته و به مدت زياد و در يك حالت معينى قرار دهند، زيرا اين امر خستگى شديد روحى و زدگى كودكان از كار و محيط، تاءثير فراوانى دارد.
١٢٣ - تلاش براى خوب بودن از خصوصيات فطرى نوجوانان است . آنها هميشه فكر مى كنند كه خوب هستند. والدين بايد همواره اين احساس را در آنان تقويت كنند. تشويق و تقويت والدين موجب تقويت حسّ اعتماد به نفس نوجوانان مى گردد و به بهتر شدن رفتار آنان كمك شايانى مى كند.
زمانى كه نوجوان يك عمل خوبى (مثل كمك به ديگران) انجام مى دهد و يا چيزى را به دوستش مى بخشد، بايد به رفتار او ارج نهند و تشويق نمايند. اين عمل در تمامى ذهن او به صورت يك عادت مثبت نقش مهمى ايفا مى كند.
١٢٤ - لجبازى نوجوانان اغلب مواقعى صورت مى پذيرد كه آنان مورد بى مهرى و نامهربانى بيش از حد و سخت گيريهاى نامعقول پدر و مادر قرار گيرند؛ در چنين شرايطى ، لجبازى به عنوان يك عكس العمل دفاعى در برابر رفتار نامعقول والدين ظاهر مى گردد.
١٢٥ - والدين و مربيان بايد سعى كنند هميشه علل و عوامل رفتارهاى نامعقول و نامتعادل و ناسازگارى كودكان را ريشه يابى و تجزيه و تحليل نمايند تا بتوانند راه و روش درستى در برخورد با فرزندان خود اتخاذ كنند، زيرا هيچ عمل يا عكس العملى بدون علت نيست .
١٢٦ - در دوره ابتدايى اهداف مهم مسائل تربيتى و پرورشى در دو اصل زير خلاصه مى شود:
١ - آموزش و تقويت عادتهاى مطلوب و خوب ؛
٢ - پيشگيرى از سرايت نمودن رفتار زشت و ناپسند همسالان در مدرسه .
در اين باره والدين مى توانند با همكارى واحد پرورشى مدرسه ، كمك شايانى به جايگزين كردن عادات مطلوب در شخصيت نوجوان بنمايند.
١٢٧ - تربيت و ادب كودكان از طريق عمل و رفتار والدين و مربيان شكل مى گيرد و تابع هماهنگى بين ارزشها و معيارهاى خانه و مدرسه مى باشد.
با پيگيرى مستمر براى هماهنگى هرچه بيشتر اين دو نهاد است كه آداب و و نظم و انضباط در وجود افراد، جايگزين شده و اساس رفتار و كردارشان را در آينده شكل مى دهد.
١٢٨ - خيلى از خصلتها و صفات بد به علت بى توجهى تربيتى در دوران كودكى به وجود مى آيد؛ مثلا، عادت كردن به دروغ ، ريشه در عجز و ناتوانى و عدم اعتماد به نفس در دوران كودكى دارد.
١٢٩ - كودكان معمولا كمبودهاى عاطفى و روانى خود را به صورتهاى مختلف ، از جمله لجبازى ، زدن ديگران ، برخوردهاى خشن ، بهانه گيرى و... از خود بروز مى دهند. تا با كودك تفاهم نباشد، نفوذ در وى غيرممكن است .
هميشه بايد علتها را جست و جو كرد، نبايد تنها به صورت ظاهرى و سطحى با روحيات كودكان برخورد نمود، بلكه بايد به اين نكته توجه داشت كه رفتار و عكس العملهاى آنان معلول مسائل درونى و دوران حساس هفت سال اول زندگى است .
١٣٠ - معمولا كودكان و نوجوانان تا بدى يك عمل برايشان روشن نشود، از آن دست بردار نيستند و اين شناخت تنها از طريق گفتار و توضيح مربيان و والدين حاصل نمى شود، بلكه زمانى كه آنان عملا در موقعيتى قرار بگيرند و خود به نتايج زيانهاى آن پى ببرند، بدان يقين حاصل مى كنند. بنابراين ، هركس تا مفاسد چيزى را نداند، قدرت ترك آن را ندارد(٣٧٨) كج خلقى و لجبازى و خودسرى و بهانه جويى را نمى توان خصوصيت ذاتى كودكان به شمار آورد. بنابراين ، كودكان اصلاح پذيرند و شخصيتشان در طول دوران زندگى در خانه و مدرسه شكل مى گيرد و سهل انگارى ، بهانه جويى و خودمحورى آنان نتيجه برخورد نادرست و نامناسبى است كه والدين و اطرافيان در دوران اوليه زندگى با او داشته اند.
١٣٤ - تسليم نشدن و نشان دادن خونسردى و صبر و بردبارى در مقابل بهانه جوييهاى كودكان - در صورتى كه اين بهانه جوييها وسيله و تاكتيكى براى دستيابى به خواسته هايى باشد كه شما با آن مخالف هستيد - به او مى فهماند كه شما به اين گونه عكس العملها اهميت نمى دهيد و او به زودى خسته مى شود و رفتارش را كم كم عوض مى كند و مى فهمد كه بهانه جويى عادت خوبى براى رسيدن به خواسته هايش نيست .
١٣٥ - فرزندان با نگاه به سيماى ما و با شنيدن نحوه گفتار و درخواست ما و حتى از آهنگ كلام ما به سرعت تشخيص مى دهند كه آيا موظف به اجراى دستورات ما هستند يا اين كه مى توانند از انجام آن شانه خالى كنند.
١٣٦ - مربيان و والدين ، گاهى اوقات به طور ناخودآگاه كودكان را به نافرمانى وادار مى كنند؛ مثلا، هنگام طرح خواسته هاى خود به جاى قاطعيت و محكم سخن گفتن به خواهش و تمنا، يا تهديد، يا حتى قبول خواسته هاى كودك و يا دادن وعده و وعيد و يا واسطه قرار دادن ديگران متوسل مى شوند و از اين احساس ، كودك به اين نتيجه مى رسد كه مى توان نافرمانى كرد.
١٣٧ - والدين و مربيان بايد توجه داشته باشند كه تقاضاها و درخواستهايشان از كودكان و نوجوانان را به صورتى جدّى و قاطع و در عين محبت و احترام مطرح كنند. چگونگى گفتار و آهنگ صداى والدين و شكل رفتار و برخورد آنان نبايد با سستى و بى اعتمادى همراه باشد، چون اين كار، سبب نافرمانى و تمّرد كودكان و نوجوانان خواهد شد.
١٣٨ - اوليا و مربيان بايد به شخصيت كودك ، احترام بگذارند و با رفتارى مؤ دبانه شرايط زير را در برخورد با كودكان و نوجوانان خود در نظر بگيرند:
١ - به نيكويى و ملاطفت با وى صحبت كنند.
٢ - خونسردى و آرامش خود را در مقابل بهانه جوييها و سخنان بى مورد او حفظ كنند.
٣ - با ادب و مهربانى (بدون ايجاد ترس و دلهره و تحقير نمودن) به حرفهاى او گوش فرا دهند.
٤ - شرايط سنى و مقتضيات روحى و روانى او را در نظر بگيرند.
٥ - انگيزه ها و علت كارهاى خلاف او را ريشه يابى كنند و بدانند كه ادب و احترام گذاشتن به شخصيت كودكان و نوجوانان به اين معنا نيست كه والدين و مربيان در برابر تمام خواسته ها و تقاضاهاى آنان تسليم و بى اراده باشند، بلكه بايد در عين ادب ، خيلى محكم و قاطع راهنمايى كنند.
١٣٩ - هنگامى كه والدين تقاضاهايى از فرزندان خود دارند، بايد نكات زير را در نظر بگيرند:
١ - از خشونت و داد زدن و عصبانيت بپرهيزند.
٢ - درخواستهايشان بايد واضح ، قاطع و همراه با محبت و مهربانى صورت گيرد.
٣ - نبايد به صورت خواهش و تمنا و با شفيع قرار دادنِ ديگرى انجام گيرد.
٤ - با وعده و وعيد و اظهار روحيه نيازمندى نباشد.
٥ - درخور توان و قدرت و درك آنان باشد.
٦ - زمينه انجام كار براى آنان فراهم باشد.
٧ - در هنگام اشتغال به درس و يا سرگرم بودن به بازى و يا كار ديگرى نباشد.
٨ - خلاف موازين اخلاقى و عقلى و شرعى نباشد.
٩ - درخواست در مورد كارهايى كه از طرف خانه يا مدرسه ممنوع شده ، نباشد.
١٠ - از تهديد، چه واقعى و چه دروغين استفاده نشود، زيرا تهديدهاى غيرواقعى بعدا كودك را دروغگو بار خواهد آورد.
والدين و مربيان نبايد فورا با مشاهده رفتار خلاف كودكان و نوجوانان متوسل به تنبيه و اعمال خشونت آميز شوند، زيرا آنان به علت ترس ، ممكن است به دروغگويى پناه ببرند و روحيه اى زبون و خجل و شكسته پيدا كنند.
١٤٠ - والدين بايد همواره رفتارى جدّى ، قاطع ، عاقلانه و عادلانه و منطبق بر ضوابط شرعى و عقلى از خود نشان دهند.
١٤١ - رفتار خشن و تنبيه بدنى به هنگام مشاهده اعمال خلاف ، باعث مى شود كه كودك از ترس ، حالتى حق به جانب گرفته و متوسل به دروغ شود و تا زمانى كه خردسال است عكس العمل چندانى از خود نشان ندهد، ولى بعدا كه بزرگ شد، ممكن است تحت تاءثير رفتارهاى گذشته والدين با آنان قطع رابطه كند و زندگى خود را از آنان جدا نمايد، زيرا رفتارهاى خشونت آميز گذشته قلب او را جريحه دار كرده و روحش را بيمار ساخته است .
١٤٢ - كم تحملى و عصبانيت در برابر پرخاشگريهاى كودكان و نوجوانان و توسل به خشونت در برابر آنان از زيانبارترين راههاى تربيت است . اين گونه برخورد با آنان سبب فاصله گرفتن آنان از خانواده و ايجاد روحيه اى تجاوزكارانه در زندگى آنان مى گردد و در نتيجه ممكن است در مقابل هر پيشنهادى كه با مهر و محبت به آنان داده شود، حتى اگر از سوى افراد بيگانه سودجو و غرض ورز باشد سر فرود آورده و به سادگى تسليم خواسته هاى آنان شوند.
١٤٣ - تقويت روحى كودكان و نوجوانان با كلمات محبت آميز و افزايش ‍ حس اعتماد به نفس آنان در موقعيتهاى دشوار زندگى ، آنان را اميدوار كرده و در انجام كارهايش موفق مى گرداند.
١٤٤ - با ابراز حُسن ظن و مهر و محبت و ايجاد موقعيتهايى براى تفكر است كه كودكان و نوجوانان در ارتباط با ديگران به ارزيابى رفتار و تواناييهاى خود مى پردازند و از راه مقايسه خود با نمونه هاى مثبت يا منفى در جهت مثبت هدايت مى يابند.
مربيان و والدين بايد با بهره گيرى از موقعيتهاى حساس زندگى و با به وجود آوردن شرايط مناسب و مساعد مانند زمينه سازى براى انتخاب دوستان خوب از ميان همسالان به هدايت و ارشاد كودكان و نوجوانان بپردازند.
١٤٥ - نبايد فرزندان بزرگتر را بخاطر فرزندان خردسال كه رفتارى شيرين و دوست داشتنى دارند، سرزنش كرد و در انجام خواسته هاى آنان - به بهانه اين كه آنان بزرگترند و اين كودك ، خردسال است - تعلل ورزيد چرا كه اين عمل موجب بروز اختلاف و حسادت بين كودكان و از دست رفتن اعتماد فرزند بزرگتر نسبت به والدين خواهد شد.
١٤٦ - بزرگترها مى توانند با كمك گرفتن از بازى به راحتى كودكان را به فرمانبردارى وادار كنند و با همبازى شدن و اجراى نقشهاى مختلف ، با آنان ارتباط برقرار كنند و مقاومت آنان را در مقابل خواسته هاى خود از بين ببرند. استفاده از جريان بازى و ورزش در تربيت و پرورش خردسالان بسيار مؤ ثر است .
١٤٧ - خوش خلقى و خوش طبعى و تعريف كردن قصه هاى جالب و ايجاد شور و شوق در بازى ، زمينه نفوذ مربيان خوب را در عمق روح كودكان فراهم مى كند.
١٤٨ - «تشويق كردن» در صورتى كه در جهت رشد زمينه هاى اخلاقى كودك باشد، يكى از روشهاى خوب تربيتى است ، ولى استفاده مكرّر و نابجا از اين شيوه ، سبب رشد خصلتهاى منفى مى شود، به طورى كه كودك همواره احساس برترى خاص نسبت به ديگران پيدا كرده و هميشه ميل به تظاهر و استثنايى بودن و مستحق بودن براى دريافت جايزه را در سر مى پروراند.
١٤٩ - برخى از پدران سعى دارند كه وظايف خود را نسبت به تربيت كودك بر عهده همسر خود قرار دهند و همواره عقيده دارند كه كار با كودك ، مستلزم بيكار بودن و تحمل دردسرها و صرف وقت بسيارى است و اين با اشتغالات آنان سازگار نيست . (مثلا كار يا درس دارند و از طرفى ، تصور مى كنند آينده خودشان مهمتر از وقت گذرانى با كودكان است !). اينان وظايف و حقوق فرزندان را نسبت به خود فراموش كرده اند
۲۰